با سلام.

به سایت خانه و خاطره خوش آمدید.

 

آیت الله شیخ محمد تقی اصفهانی (آقا نجفی اصفهانی)

 

 آقا نجفی اصفهانی (آیت الله شیخ محمد تقی اصفهانی)؛

 

آقا نجفی اصفهانی

آیت الله شیخ محمد تقی اصفهانی مشهور به آقا نجفی در شب هفدهم ربیع الثانی سنه 1262 هـ.ق. پا به عرصه گیتی نهاد و در روز یکشنبه 11 شعبان المعظم 1332 ھ ق/ 1295 ه. ش دعوت حق را لبیک گفت. پدرش مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدباقر نجفی، فرزند مرحوم آیت الله حاج شیخ محمدتقی صاحب کتاب "هدایت المسترشدین" و داماد مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء است. مادر آقا نجفی، زمزم بیگم، دختر دوم مرحوم آیت الله سید صدرالدین صدر از علما و مراجع بزرگ بوده است. او پس از طی مراحل اولیه تحصیل، رهسپار عتبات عالیات شد. او در این سفر همراه و همسفر مرحوم آیت الله سید محمد کاظم یزدی صاحب عروة الوثقی بود که با هزینه و یاری پدر آقا نجفی برای ادامه تحصیل، راهی نجف اشرف شده بود.

 

استادان آقا نجفی

آقا نجفی در طول مدت تحصیل خود، افزون بر پدر بزرگوارش، از محضر استادان بزرگی بهره برد که در شکل گیری و تکوین شخصیت علمی و معنوی وی نقش مؤثری داشته اند.


1- میرزا محمدحسن حسینی شیرازی،

2- شیخ مهدی آل کاشف الغطا،

3- شیخ راضی نجفی،

4- آقا سیدعلی شوشتری.

 

شاگردان آقا نجفی

در حوزه درس مرحوم آقانجفی در طول مدت سی سال، از هنگام وفات پدر (1301 هجری) که ایشان به طور مستقل امامت و تدریس در فقه و اصول را در مسجد شاه آغاز نمود تا وقت رحلت (1332 هجری قمری) عده زیادی از فضلا و مجتهدان شرکت نموده اند. برخی از آنان عبارت اند از:

 

-          آقا سید زین العابدین طباطبایی ابرقویی - ره (1372 ق.)

-          آقا سید زین العابدین موسوی مطهری واعظ - ره (1360 ق.)

-          آقا سید محمدحسین رجایی موسوی معروف به بلند - ره (1348 ق.)

-          آقا شیخ محمدرضا مهدوی قمشه ای - ره (1388 ق.)

-          آقا میرسید حسن روضاتی - ره (1294-1377 ق.)

-          آیت الله العظمی حسین بروجردی - ره (1292-1380 ق.) و ...

 

عنایت حسینی و پله های ترقی

آقا نجفی خود در خاتمه کتاب "مفتاح السعاده" نقل میکند که « ترقی چندانی در درس و بحث نداشته و به رغم کوشش در این زمینه، به نتیجه مطلوبی نمی رسد و پس از ناامیدی ، برای حل این مشکل بزرگ، دست به دامان اهل بیت علیهم السلام میشود و با توسل به محضر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به سرعت پله های ترقی را یکی پس از دیگری پشت سر میگذارد.... و در شب عرفه در رواق مطهر حضرت سیدالشهداء ... تا وقت سحر استغاثه نمودم...  چون وقت سحر شد، بعد از تهجد گریه بسیار کردم. در همان جا به خواب رفتم. در عالم خواب دیدم حضرت حبیب بن مظاهر رحمة الله  از ضریح بیرون آمد و بعضی از مصایب امام حسین علیه السلام را ذکر نموده و گریه میکرد و وارد حرم شد. دیدم در ضریح گشوده شد و حضرت امام حسین علیه السلام ظاهر شدند. پس حبیب زیارت وارث را خواند و من نیز همان زیارت را میخواندم. حضرت امام حسین علیه السلام جواب سلام حبیب را فرمودند. چون لمحه ای گذشت، نظر شریف به جانب من فرمودند و سپس نظر به جانب آسمان فرمودند و دعایی خواندند . چون از خواب بیدار شدم، مکرر آن دعا را با کمال تضرع و زاری و خضوع و خشوع میخواندم تا آنکه صبح شد. روز عید بعد از فراغ از زیارت روانه نجف اشرف شدم و مشغول تحصیل فقه شدم و به مطلوب فایز شدم و بسیار تفکر و تدبر در معانی قرآن و اخبار مینمودم و آن چه تدبر و تفکر من زیاد میشد بر علوم مطلع میشدم و مشغول استنباط احکام و نوشتن فقه شدم.

 

قدرت علمی آقا نجفی

علامه محمدباقر الفت - ره - که خود از خواص، نزدیکان و شاگردان آقا نجفی بوده اند، در زمینه قدرت علمی ایشان مینویسد: .... این مرد علاوه بر علم فقه، علم تفسیر قرآن مفصل و مشروحی نیز داشت و میآموخت و یک علم کلام و بحث در اصول دین هم گاهی بر آن میافزود و علاوه بر اینها یک داستان نهایت ناپذیری به نام اثبات امامت در علم فضائل ائمه و اهل بیت علیهم السلام که در سینه خود محفوظ میداشت که این علم علاوه بر آن چه سابقین گفته و نوشته اند اختراع خودش بود و هرگز به پایان نمیرسید.

 

شهود ملکوتی سرداب مقدس و بازگشت به وطن

در ایامی که آقانجفی، همراه برادر بزرگوارش، مرحوم آیت الله العظمی شیخ محمدحسین نجفی مشغول سیر و سلوک و انجام بعضی ریاضتهای شرعی بود، برای زیارت عسکریین علیها السلام همراه عده ای از علمای اهل معنا به سامرا مشرف می شوند.... آقا نجفی در یک شب جمعه برای تضرع و توسل به محضر حضرت ولی عصر علیه السلام و بهره گیری از معنویت سرداب مقدس به آن جا مشرف می شوند و هنگامی که مشغول دعا و تضرع و استغاثه به محضر مقدس صاحب الزمان بوده اند، ناگهان پرده های عالم مادی به کنار می رود و می بینند که تمام جمادات مشغول ذکر و تسبیح و تقدیس الهی اند. آقا نجفی می نویسد: حتی چراغ در سرداب هم به ذکر «لا اله الا الله» مشغول بود. در این هنگام صدایی از عالم غیب به گوششان می رسد که می گوید: خداوند تبارک و تعالی روزی شما را عرفان و معرفت قرار داده است. پس خبر داده می شوند به بعضی از امور غیبی و پاره ای از علوم منایا و بلایا و این که آقا نجفی از ناحیه الهی مأمور است تا برای انجام برخی از خدمات شرعی و بیان احکام نبوی به ایران باز گردد و برادرشان شیخ محمدحسین نجفی برای کامل کردن مقامات معنوی مأمور به ماندن هستند....این گونه بوده است که این بزرگوار پس از سالها تزکیه و تهذیب و کسب کمالات ظاهری و باطنی، با کوله باری از علم و معرفت برای ادای تکلیف و انجام وظیفه، روی به وطن نهاده و به ایران باز می گردد و زندگی ای پر از حوادث و فراز و نشیب و مبارزه را آغاز می کند که تا واپسین روزهای زندگی ایشان ادامه داشته است.

 

فعالیتهای فرهنگی- سیاسی

شیخ محمدتقی اصفهانی (آقا نجفی)، پس از آنکه در حد توان، از خرمن علم و معرفت این بزرگان توشعه اندوخت، در پی یک حادثه معنوی دریافت که از ناحیه الهی مأمور است تا برای انجام بعضی امور شرعی و تبلیغ احکام الهی به ایران باز گردد و این گونه بود که او برای انجام تکلیف و وظیفه شرعی ، روی به اصفهان نهاد و تا پایان عمر در مقاطع مختلف و شرایط گوناگون در انجام وظیفه و تکلیف خود لحظه ای کوتاهی نورزید.

 

سیری در حالات استاد العرفا سید علی آقا شوشتری- ره

عوامل گوناگونی در ترقی عرفانی آقانجفی دخیل بوده... در کنار همه اینها، برخورد آقانجفی به شخصیتی عرفانی چون آقا سید علی شوشتری رحمة الله و استفاده از محضر او، نقش بیشتری در این تحول معنوی و ترقی ایشان داشته است..... مؤلف لؤلؤ الصدف گوید: ... سیّد جلیل القدر صاحب کرامات متواتره ، حاج سید علی شوشتری رحمه الله ، ایشان از زهاد علما محسوب میشدند. شیخ مرتضی انصاری مرحوم، با آن نهایت زهد و ورع و کرامات، مع ذالک نهایت ارادت را نسبت به این سید جلیل (حاج سیّد علی شوشتری) داشته است و نهایت احترام از ایشان می نمود، ... و چنین می دانسته اند که آن جناب (حاج سیّد علی شوشتری) خدمت امام زمان علیه السلام میرسیده اند.... مرحوم شیخ مرتضی انصاری در هفته یک بار به درس اخلاق مرحوم آقا سید علی شوشتری حاضر می شدند. این بزرگوار (سیّد علی شوشتری) در سال 1238 هجری دار فانی را وداع نمودند.

 

آقا نجفی اصفهانی درباره فوت مرحوم سیّد علی  شوشتری می نویسد: من و برادرم ، شیخ محمدحسین  در مسجد سهله ، مستغیث به مولای ، صاحب الزمان – روحی له الفداء- بودیم. من در زاویه و ایشان (برادرش) در وسط مسجد. ناگهان مرا با عجله صدا کرد. وقتی به نزدیک او رسیدم گفت: این مرد را ندیدی؟ گفتم: نه به خدا. گفت: (این مرد که از نظر پنهان شد) مرا خبر داد که آقای جلیل القدر و دانشمندم حاج سیدعلی شوشتری ، همین الآن در نجف رحلت نمود. آقا نجفی در ادامه می نویسد: وقتی فردای آن شب به نجف بازگشتم ، دیدم آنچه آن مرد الهی فرموده بود واقعیت دارد.

 

راهیابی آقا نجفی به محضر سید علی  شوشتری (در عالم رویا)

آقا نجفی (آیت الله شیخ محمد تقی اصفهانی) بدون داشتن استادی در زمینه اخلاق ، خود مشغول به تزکیه و تهذیب و تحصیل اخلاق بوده اند ، در عالم رؤیا او را به محضر آقای سیّد علی شوشتری راهنمایی می کنند. شگفت تر آنکه وقتی آقا نجفی در مسجد کوفه به خدمت سید علی شوشتری شرفیاب می شود، مرحوم شوشتری به او می فرمایند: از عالم معنا به من نیز برای دستگیری و کمک به شما اشاره ای نموده اند.....

 

تشرف آقا نجفی به خدمت یکی از اولیای الهی

مرحوم آقا نجفی به اشاره مرحوم سید علی آقا شوشتری مأمور به انجام اعمال و اذکاری می شوند و پس از گذشت یک اربعین به خدمت یکی از اولیای الهی رسیده ، پاسخ پرسش خود را دریافت می کنند. البته بعید نیست که مرحوم سیّد علی شوشتری چون عالم بر امور خفیه بوده اند و می دانستند که سالهای زیادی در قید حیات نخواهند بود ، چنین کرده اند، تا آقا نجفی پس از رحلت ایشان در اموری این گونه سرگردان نماند، چرا که تشرف آقا نجفی به نجف اشرف تقریباً هم زمان بوده با رحلت شیخ مرتضی انصاری.... این واقعه را آقا نجفی این گونه شرح می دهد: .... شب چهلم را در مسجد سهله احیا داشتم، چون صبح شد به کنار شط فرات رفتم. شخصی را دیدم بر روی آب راه می رود و به جانب من می آید، چون کنار خشکی رسید، از آب خارج شد و مرا امر به جلوس فرمود و فرمود: سؤال کن از آن چه می خواهی. حقیر سؤال کردم و جواب هر یک را شنیدم. پس خواستم آن شخص را بشناسم، از نظر من غائب شد.

 

عنایت ربانی / سرداب مطهر

پس از آن واقعه و ناپدید شدن آن مرد الهی، آقانجفی بسیار اندوهگین و متأثر میشوند و برای جامه عمل پوشاندن به رهنمودهای او به مدت یک سال تمام مشغول به مجاهدت و تحصیل اخلاق می شوند. در پایان همان سال به قصد زیارت عسکریین علیهما السلام به سامرا مشرف شده و به مدت چهار روز تمام در آنجا مشغول اعمال مذکوره می شوند. روز چهارم زیارت به حرم مشرف شده و هنگامی که وارد حرم مطهر می شوند دفعتاً چشمشان می افتد به همان مرد الهی که یک سال قبل از او دستگیری کرده بود. آن مرد الهی پس از فراغت از نماز به سمت مقامی که سرداب مطهر در آن جا است رهسپار می شوند. آقانجفی هم بدنبال ایشان راه می افتد. با آنکه آن شخص با کمال وقار و طمأنینه و آرامش راه می رفت ولی آقانجفی هر چه بر سرعت خود می افزود به آن مرد نمی رسید، تا آنکه وارد سرداب مطهر شده و ساعتی در آنجا مشغول زیارت و تضرع و زاری به درگاه الهی می گردد. آقانجفی در حالی که نظاره گر احوالات او بود به ناگاه متوجه می شوند که هر آنچه در سرداب است مشغول تسبیح الهی می باشد. در این هنگام آن مرد الهی روی به آقا نجفی نموده و می گوید: این است تسبیح ممکنات که از حقیقت آن سؤال نمودی «هداک و ثبتک فی الصراط المستقیم» و احدی تسبیح آن ها را نمی شنود، مگر کسی که تصفیه قلب و تزکیه نفس نموده باشد و قلب از غواشی ظلمانیه پاک شده باشد. در این هنگام آقانجفی به سجده می افتد و شکر و حمد الهی را به جای می آورد. زمانی که سر از سجد بر می دارد می بیند که آن مرد الهی از نظر پنهان شده است.

 

 مرقد امام حسین علیه السلام؛

 

برکات مرقد امام حسین علیه السلام

مرحوم آقانجفی اصفهانی از مرقد مطهر ابی عبدالله علیه السلام فایده های بسیاری برده .... شبی از شبهای جمعه، به حرم مشرف شده و تا سحر مشغول استغاثه به درگاه حضرت امام حسین علیه السلام و امام عصر علیه السلام می شود .... هنگام سحر پس از آنکه نماز شب را به جای می آورد ، مدت زمان زیادی به سجده می رود تا اینکه صدایی می شوند که می گوید: ای بنده خدا بلند شو حاجتت بر آورده شد. آقا نجفی هنگامی که سر بر می دارد، مردی را می بیند که به او مقداری تُربت شریف و دانه ای سیب مرحمت می کند. آقا نجفی هنگام بازگشت از مشاهد مشرفه ، در یکی از منازل بین راه مبتلا به وبای شدیدی می شود، به گونه ای که به حالت احتضار می افتد و در حالتی قرار می گیرد که عالم برزخ و حالات آن را می بیند و یقین به مرگ می کند. در این هنگام دوست او مقداری از آن تربت به خورد ایشان می دهد که بلافاصله زنده می شود، آن سیب به گونه ای بوده دائماً بوی مشک می داده و آقانجفی از حقیقت آن کسی را آگاه نمی کرد تا آنکه روزی یکی از نزدیکان ، از حقیقت سیب سئوال می پرسد و ایشان نیز به ناچار حقیقت امر را برای او بازگو می کند و پس از این واقعه آن سیب ناپدید می شود. خود ایشان احتمال می دهد که ناپدید شدن آن ، به علت آشکار کردن سرّ آن نزد دیگران بوده است.

 

کتمان سرّ (دعای سودمند)

زمانی مرحوم حاج ملا علی ، دعایی سودمند برای شفای زخمها و ناراحتیهای پوستی به ایشان می دهند و آقانجفی بارها آن را تجربه می کنند، و با تعجب می بینند که بلافاصله اثر کرده و زخم خوب می شود. تا آن که بعضی از رفقای خود را از این امر آگاه می کند. پس از افشای این مطلب احساس می کند که تمام آن دعا از ذهنش پاک شده و آن را کاملاً فراموش کرده است. ناچار دوباره به خدمت ملاعلی رسیده و از او درخواست تعلیم دوباره دعا را میکند، اما برخلاف انتظار، مرحوم ملا علی منکر همه چیز شده و می گوید من چیزی نمی دانم و اصلاً چنین چیزی به تو یاد نداده ام! و احتمالاً این برخورد مرحوم ملاعلی به سبب تنبیه بوده که چرا دست به افشای سرّ زده است.

 

در محضر عصمت کبرای حق علیها السلام (حضرت فاطمه زهرا علیها السلام)/ 1282 ه.ق

مرحوم شیخ محمد تقی اصفهانی (آقا نجفی) این واقعه را این گونه شرح می دهد: در شب نهم محرم الحرام سنه 1282 ه.ق در کربلای معلی مشرف بودم. نصف شب بعد از تهجّد، چند دقیقه به خواب رفته، حضرت فاطمه زهرا علیها السلام را در خواب دیدم که آن حضرت و جمع کثیری از شیعیان ایستاده بودند و آن مظلومه ، مصایبی را که بر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام از سقیفه وارد شده بود بیان می فرمود و مردم گریه می کردند. چون ذکر مصیبت تمام شد ، مردم متفرق شدند. پس نظر به اینکه من به واسطه نسبت و سبب محرمیت داشتم ، نقاب از روی خود برداشته و (حضرت فاطمه) فرمودند: «این اول مصیبتی است که بر ما اهل بیت علیم السلام وارد شده است، شاد مباد چشمی که این مصیبت را بشنود و قلب او محزون و چشم او گریان نشود و آنچه ظلم بر اهل بیت وارد شد ، نتیجه ظلمی بود که به واسطه سقیفه وارد شد و بعد فرمودند: در شادی ما و در حزن ما اندوهناک باشید.» عرض کردم: چه ثواب است برای کسی که در مصیبت شما گریه کند؟ فرمودند: گناهان او آمرزیده می شود و من در روز قیامت او را شفاعت خواهم نمود.»

به درستی که هرگاه اهل مشرق و مغرب عالم بر محبت اهل بیت علیهم السلام اتفاق می کردند و در مصیبت ایشان محزون بودند ، هر آینه خداوند جهنم را خلق نمی فرمود. به درستی که آتش جهنم بر دوستان اهل بیت علیهم السلام حرام است.

 

خضوع و خشوع شیر به درگاه حضرت امیر علیه السلام

وی برای انجام اعمال عبادی به مکانهای دور از شهر و آبادی می رفت و یا برای رفتن به برخی اماکن متبرکه مانند مسجد سهله و غیره با پای پیاده مسافت های زیادی را در بیابانها به تنهایی می پیموده است. در یکی از شبها در مکان دور از آبادی در دل شب ، تک و تنها با یک شیر درنده مواجه می شود، در حالی که توانایی بر فرار هم نداشته است. در این هنگام به سجده می افتد و متوسل به اهل بیت علیهم السلام می شود. ناگهان صدای مردی به گوشش می رسد که در حال صحبت با شیر درنده است. تا آقا نجفی سر خود را بلند می کند آن شخص ناپدید می شود و می بیند که آن شیر در حالی که صورت به زمین نهاده و با خضوع و خشوع به سمت نجف ایستاده ، به زبان خود به درگاه امیر مؤمنان علیه السلام انابه و استغاثه می کند.

 

جنبش تاریخی تحریم تنباکو

آقا نجفی در رأس جنبش تنباکوی اصفهان بوده است. برای او فرق نمی کرد که طرف او، وابسته به کجا و به چه جریان است، گاهی با حاکم مستبدی چون ظل السلطان، که حتی ناصرالدین شاه نیز از قدرت روز افزون او بیمناک بود، در می افتد و گاه در زمان قدرت مشروطه ، با حاکم بختیاری مشروطه خواه. هدف او، فقط ادای تکلیف و مبارزه با جور و ستم بود. مبارزه با اقبال الدوله کاشی حاکم محمدعلی شاه که منجر به جنگ مسلحانه شهری و شکست حاکم شد، مبارزه با برخی حکام مستبد پس از مشروطه دوم ( 1327 تا 1332 قمری/1288 تا 1292 ش. و یک سال قبل از جنگ جهانی اول) که عمدتا از سران بختیاری بودند، از دیگر مبارزات وی با مظاهر فساد و ستم است.

 

مبارزه با بدعت ها و تبعید

وی همانند پدر ، به شدت با بدعت و انحرافات سیاسی فرهنگی بابیت و بهائیت برخورد میکرد و در همین دوران بهائیت به شدت سرکوب شد. البته ناگفته نماند که این سرکوب عواقب سختی را برای آقانجفی در برداشت؛ زیرا افزون بر حمله به شخصیت و افکار ایشان در قالب کتاب و نوشته، دیپلمات های انگلیس و روس نیز به نوبت در سالهای 1307 و 1320 ق. به وقایع بابی کشی اصفهان و اطراف، اعتراض نمودند و سرانجام دو سلطان قاجار- ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه- او را محکوم به تبعید از اصفهان نمودند.

 

بصيرت و تدبِير در امور سياسی

استقلال کشور و ممانعت از نفوذ بیگانه، از جمله مواردی است که آقا نجفی حساسیت ویژهای به آن داشت و در هر گونه شرایط و وضعیتی که احساس میکرد استقلال کشور در معرض خطر قرار گرفته، به هر وسیله ممکن با آن مقابله میکرد. به استناد مدارک موجود، حتی در روزهای پایان حیات خود، با آن که در بستر بیماری افتاده بود، دست از تلاش و مبارزه بر نداشت. مستر گراهام ، کنسول انگلیس در اصفهان درباره آقا نجفی میگوید: همانا اگر این مرد در انگلیس بود ما او را وزیر خارجه می ساختیم.

 

سید جمال الدین اسد آبادی پس از ملاقاتی که با آقا نجفی داشته است می گوید: حرارتی در کلهّ اش دیدم که در بیسمارک نبود (وزیراعظم ویلهلم اول آلمانی) و راستی اگر وزارت اعظم ایران را داشت، مانند امیرکبیر حفظ حدود مملکت را مینمود که بیگانه از آن یک وجب نبرد.

 

غروب غم انگیز (1332 قمری / 1295 شمسی)

مرحوم نجفی اصفهانی در اواخر سال 1330 هـ.ق. به بیماری استسقاء مبتلا می شود و دو سال به بستر ناتوانی می افتد ولی در همه این مدت هیچ گونه ناله و شکایتی نمی کند و در عین حال، با ستمگران نیز در مجادله بود. چند ساعت پیش از وفاتش در 1332 ه.ق (1295 شمسی) به تنظیم وصیتنامه و وقفنامه و انفاق به فقرا و شفاعت نزد حاکم بختیاری اشتغال داشت. در واپسین لحظات عمر، مکتوب نهایی شفاعت را برای رفع ظلم و اصلاح کار یک شخص بیچاره به حکمران وقت، صمصام السلطنه بختیاری نوشته بود. آن مکتوب وقتی به دست حاکم رسید که صدای شیون از خانه و محله آقا نجفی بلند بود. حکمران با تحیرّ گفت: اگر اوست که مرده، پس کیست که این کاغذ را می نویسد؟!

 

در سوگش مردم ولایت اصفهان تا چهل روز بسیار سوگواری کردند و از مذاهب گوناگون در سوگ وی شرکت جستند. در یکی از روزنامه های آن زمان آمده است : از روز وفات تا کنون که هفتمین روز رحلت مرحوم آیت الله بود، همه روزه از صبح تا شام هنگامه غریبی برپا بود. می توان به طور اطمینان مدعی شد که از صدر اسلام تا کنون برای هیچ رییس مذهبی مثل این چند روز عزاداری نشده. می توان گفت که در تمام سیصد هزار جمعیت اصفهان و توابع در این چند روز یک حالت جنونی مشاهده می شود.

 

(منبع: از سایت "صالحین" و آقای تقی صوفی نیارکی)

 

..................  .................   ...............   ...............

 

آیت الله شیخ محمد تقی اصفهانی معروف به آقا نجفی

در شب 17 ربیع الآخر 1262 ھ ق / 1225 ه ش پا به عرصه ی گیتی نهاد و در  روز یکشنبه 11 شعبان المعظم 1332 ھ ق/ 1295 ه ش دعوت حق را لبیک گفت. آیت الله شیخ محمد باقر نجفی ، پدر آقا نجفی (محمد تقی) است. او در رأس اصلی ترین حوزه علمیه دینی آن روز ایران یعنی حوزه علمیه اصفهان قرار داشته و منزل وی محل تردّد علما و دانشمندان بنام عصر شد.

 

آقا نجفی اصفهانی از همان اوان کودکی و نوجوانی شخصیت های بزرگی را در محضر پدر فاضل و مجاهدش مشاهده نمود. چهره های تابناکی که بسیاری از آنها در حوزه ی شیخ تلمُذ می نمودند و بعدها مرجعیت شیعه را بدست گرفته و از بزرگترین علمای زمان خود شدند؛ از جمله : آیات عظام و مراجع بزرگی چون سید محمد کاظم یزدی – سید اسماعیل صدر – میرزا حسین نائینی و بالاخره مرحوم آیت الله میرزا حسن شیرازی بودند.

 

گویند در آغاز عمرش به تحصیل رغبتی نداشت، از این رو مردم، آینده ی او را یک ملا زاده ی مهمل و بی سواد پیش بینی کرده بودند و این حالت تا پس از رسیدن به حد رشد و بلوغ ادامه یافته و معلوم نیست که از چه روی ناگهان بفکرعلم افتاده است. بنابر این دست توسل به دامان امام حسین (ع) زده و آن حضرت هم مطلوب او را عنایت فرموده است. ز همان اوان در محضر پدر درس سیاست اسلامی و احساس مسئولیت نمودن یک عالم دینی نسبت به مسائل و مصائب زمانه را نیز آموخت و خود بارها شاهد کشمکش بین مجتهد منتقد و طراز اول (پدرش) با حکام استبداد بود. آقا نجفی 29 ساله بود که به سال 1291 ھ ق. ظل السلطان شاهزاده قاجار و فرزند ارشد ناصرالدین شاه به حکمرانی اصفهان منصوب شد.

 

  ظل السلطان حاکم اصفهان پسر سوم ناصرالدینشاه از زن غیراشرافی قجری؛

 

ظل السلطان فرزند ارشد ناصرالدینشاه حاکم اصفهان

ظهور فرقه بابیه در اصفهان (1296 قمری)

مرحوم شیخ محمد باقر (پدر آقا نجفی) تا آنجا که توان داشت پشت و پناه مردم مظلوم بود و بسیاری از شرارت ها و اجهافات  شاهزاده را سد می نمود. در این درگیری و کشمکش پای جریان دیگری نیز به میدان باز شد و صحنه ی نبرد شهر اصفهان را حساس تر و بغرنج تر نمود و آن ظهور فرقه ضاله بابیه بود که در سال 1296 ه ق. طی توطئه ای فضای شهر اصفهان را متشنج تر نمود.

 

وفات آقا نجفی (1332 قمری/ 1295 شمسی)

آقا نجفی بعد از عمری مجاهده و تلاش برای اسلام و مسلمین و خدمات بی نظیر علمی و اجتماعی به جامعه به بستر بیماری افتاده و به مدت دو سال در بستر بیماری بودند و کم کم این بیماری شدت پیدا کرد. شب های جمعه دسته های سینه زنی و زنجیر زنی به درب خانه ی آقا می آمدند و محله های اطراف مملو از مردمی می شد که با چشمان گریان بیرون از خانه ایشان نگران حال ایشان بودند. آنها با صدای بلند اشعاری می خواندند و برای سلامتی ایشان دعا می نمودند تا اینکه بالاخره در عصر روز یکشنبه 11 شعبان المعظم 1332 ه. ق دعوت حق را لبیک گفت. آقا نجفی در سنه 1331 به مرض استسقا مبتلا و چندی آن مرض ادامه پیدا کرد و همواره اطباء قدیم و جدید به معالجه مشغول و گاهی مرض را تسکین می دادند .

 

این عالم برجسته در هنگام فوت 73 سال و سه ماهه و 19 روز داشت و در اصفهان به بهشت جاوید شتافت و او را بر حسب وصیت خود در باغ صحن امامزاده احمد در محله ی مسجد شاه دفن کردند. بعدها آنجا تغییر وضع داده شد و اینک مقبره ای عالی و بر آن گنبد و بارگاهی بزرگ برافراشته اند و بنام خود وی مشهور است. پس از وفات در مسجد شاه برای او مجلس ختم گرفتند و دستجات مختلف از خود شهر و اطراف آن تشکیل و بازارها را تعطیل و به عزاداری و سینه زنی و قمه زنی پرداختند؛ که دو سه نفر از زخم قمه خود را کشتند.

 

(منبع: از سایت "گروه اصفهان شناسی زنده رود")

 

..................  .................   ...............   ...............    ............

 

با تشکر از سایت "حکایات صالحین" و سایت "گروه اصفهان شناسی زنده رود" و آقای تقی صوفی نیارکی / سایت خانه و خاطره/ سروش آذرت/ 7 اردیبهشت ماه 1392 خورشیدی/ آوریل 2013 میلادی/