با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
آیت الله
آخوند محمد
کاظم خراسانی
(وفات 1282 شمسی/1329
قمری) ؛ آقا سید
ابوالحسن
اصفهانی
میرزای نائینی
و آقا سید
ابوالحسن
اصفهانی (دو
مرجع از عجمها
در نجف) ؛ شیخ
محمدحسین
كاشف الغطاء (مرجع
از عربان)
پس از وفات
آخوند کاظم
خراسانی (1329 ه.ق)
مرجعیت تقلید
عام با سیّد
محمد کاظم یزدی
؛ بعد با سیّد
محمد تقی شیرازی(میرزای
کوچک)
اشغال عراق
بتوسط انگلیس
بهنگام آغاز
جنگ جهانی اول
(1914 میلادی/ 1293 شمسی/1332
قمری)
رابطه
آخوند (آیت
الله آخوند محمد
کاظم خراسانی)
با
سیّد (سیّد
محمد کاظم
طباطبایی یزدی
، جانشین
آخوند)
رابطه
شخصی سیّد(سیّد محمد
کاظم
طباطبایی
یزدی) با آخوند(محمد
کاظم خراسانی) و به
عکس، بسیار
خوب بوده است،
هیچگاه دیده
نشد که این دو
حرفی در تنقیص
هم زده باشند
بلکه عکس آن
گزارش شده است
به عنوان
نمونه: سیّد در تشیع
جنازه آخوند
شرکت کرده بود
با آنکه بعضی
ها در همان تشییع
جنازه زخم
زبان می زدند،
ولی ایشان اهمیتی
به زخم زبانها
نمی داد.
نمونه
دیگر اینکه : شخصی نزد
آیة اللّه
آخوند خراسانی
آمده ،
عرض می کند که : آقا! من مقّلد سید
محمد کاظم یزدی
هستم و می
خواهم با فلان
کس معامله ای
انجام دهم ، مهر و
امضای اجازه سیّد محمد
کاظم یزدی را
برای خریدار
برده ام، ولی
چون خریدار
مقلّد شماست،
قبول نکرده و
می گوید: برو
اجازه آقای
آخوند را بیاور،
هنوز کلام آن
مرد تمام نشده
بود که آقا (آحوند
خراسانی) با ناراحتی
می فرمایند: ای
مرد، برو از
قول من به او
بگو، اگر تو
واقعآ مقّلد من هستی
باید مُهر و
امضای آقای سید
محمد کاظم یزدی
را روی سرت
بگذاری و فورآ اطاعت
کنی.
آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی؛
نوگرایی
آخوند
(محمد کاظم
خراسانی) در
دستان آقا
سیّد (آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی)
تاثیرپذیری
آقا سیّد ابوالحسن
اصفهانی از آخوند
محمدكاظم
خراسانی
پیش
از این در یكی
دو یادداشت دیگر
، بر این نكته
تأكید كردم كه
درک
رابطه استادی
و شاگردی میان
افراد، به
عنوان یک اصل، کمک شایستهای
برای فهم بهتر
مسایل
فكری و درک رویدادهای
جاری اندیشهای
در جامعه ما
به ما میكند.
در اینجا میخواهم
اندكی از رابطه
میان آخوند محمد
کاظم
خراسانی و آقا
سید ابوالحسن
اصفهانی (وفات 1325
شمسی)
بنویسم. طبعا
باید اندكی به
عقب برگردیم.
اختلاف
و انشعاب
گسترده موقت
در حوزه كهن
نجف بهنگام
مشروطه ؛ دو
گرایش به مستبد
و مشروطهخواه
در نجف
یكی
از آثار
داستان مشروطهخواهی،
ایجاد اختلاف
و انشعاب
گسترده، اما
موقت در حوزه
كهن نجف بود؛
آن هم میان دو
كاظم، یكی
محمد كاظم
خراسانی (متولد 1329 قمری) و دیگری
سید محمد كاظم
یزدی. نخستین
آن دو،
جانبدار
مشروطه بود و
تا زمانی كه
به خاطر مسایل پس از
مشروطه دوم در
برخی از جنبههای
آن تردید
نكرد، یكپارچه
از آن حمایت میكرد،
اما دومی
محتاط بود؛
ضمن آن كه
موضعگیری صریح
نمیكرد، اما
حسّ عمومی چنین
بود كه میانهای
با مشروطه
ندارد. رهبری
این دو كاظم،
سبب پدید آمدن
دو گرایش به
عنوان مستبد و
مشروطهخواه
در نجف شد.
آثار
این اختلاف
برای حوزه نجف
بسیار سنگین
بود و تا
سالها ادامه
داشت. این در
حالی بود كه
هر دوی آن
بزرگواران از
بزرگترین
مجتهدان عصر
اخیر شیعه
بوده و علاوه
بر آثار علمی،
و برجستهتر
از همه «كفایه»
و «عروه الوثقی»
كه اهل فهم بر
اهمیت آن دو
كتاب واقف
هستند، هر
كدام صدها
شاگرد تربیت
كردند.
سیاسی شدن
حوزه نجف و
سامرا از تحریم
تنباکو
علمای
ثلاث مشروطهخواه : «خراسانی ،
مازندرانی و میرزا
حسین»
ماجرای
سیاسی شدن
حوزه نجف،
بلكه به عبارتی
حوزه سامرا،
از تحریم
تنباكو شروع
شده بود. عقیده
بر آن است كه
در آن ماجرا،
مكتب خاصی به
نام مكتب
سامرا شكل
گرفت و آثارش
بعدها در تربیت
شماری از
روحانیون سیاسی
ظاهر شد. برای
مثال در شیراز
آقا عبدالحسین
لاری متعلق به
مكتب سامرا
دانسته شده
است. چنان كه شیخ
فضلالله نوری(متولد 1327 قمری) نیز
متعلق به همین
مكتب است. میرزای
نایینی (متولد 1355 قمری) هم از
تربیت شدگان
مكتب سامرا
بود. نایینی به جز این
كه خیلی
مشروطهخواه
بود و رساله
«تنبیه الامه»
را نوشت، در
پشت صحنه
موضعگیری
مراجع ثلاث
نجف در حمایت
آن هم از قیام
تبریز و
مشروطه، نقش
مهمی داشت. ظن
قوی بر آن است
كه وی بیانیههای
علمای ثلاث
مشروطهخواه
«خراسانی،
مازندرانی و میرزا
حسین» را مینوشت،
هرچند در نجف
كسان دیگری هم
بودند كه چنین
قدرتی داشتند. به هر روی میراث
مكتب سامرا به
نجف رسید و در
مشروطه ظاهر
شد، اما به دلیل
اختلاف نظرهایی
كه درباره ماهیت
و لوازم
مشروطه پیش
آمد و در قالب
اصطلاح سازیهای
جدید كه ناشی
از گفتمان
حاكم بر
مشروطه بود،
گروهی به
عنوان مشروطهخواه
و گروهی به
عنوان مستبد معروف
شدند.
آخوند
محمد کاظم خراسانی
مشروطه خواه
(اکثریت در
نجف) ؛ سیّد
کاظم یزدی جانب
احتیاط=مستبد
(اقلیت در نجف)
این
ماجرا تا به
نهایت رفت. به
این معنا كه
آخوند محمد
کاظم خراسانی
و عدهای دیگر
جانبداری
كردند و سید
محمد كاظم یزدی، جانب
احتیاط را
گرفت. اكثریت
در قالب یک موج، آن هم
در پیروی از
استاد با گروه
مشروطهخواه
بود. اقلیت نیز
با سید كاظم یزدی
بود كه به
مرور و با شكست
جریان مشروطهخواهی
و فرو نشستن
موج و بهخصوص
پس از فوت
آخوند محمد
کاظم خراسانی و بعد هم
قیام عراق علیه
انگلیسیها،
دوباره برآمد
و مرجعیتش گل
كرد و تا حدودی
اعاده حیثیت
شد. هرچند در
اذهان برخی از
مورخان
مشروطهخواه،
آن سابقه ماند
و جسارتها به
وی ادامه یافت. در این
دسته بندیها،
گروهی از علما
و فضلای
برجسته نجف،
به دلیل آن كه
قریب دو دهه
در درس مرحوم
آخوند محمد
کاظم خراسانی شركت
كرده بودند و
نیز علایق خاص
خودشان، در
كنار آخوند
قرار گرفتند.
از
نظر آخوند محمد
کاظم خراسانی كه
مشروطه دوم را
حاصل زحماتش میدید،
وضعیت مطلوبی
نداشت. در این
باره اسناد به
اندازه كافی
هست. آنچه
دوباره نجف را
به حركت آورد
اولتیماتوم
روس ها
در اواخر سال 1329
قمری/1282 شمسی بود كه
بار دیگر این
جناح را در
نجف متحد كرد. و همه بسیج
شدند تا به سوی
ایران حركت
كنند! اما مرگ
ناگهانی
آخوند محمد
کاظم خراسانی
(در قبل از
امضای فرمان
مشروطه توسط
مظفرالدینشاه
در 1285 شمسی/1324
قمری) همه
رشتهها را
پنبه كرد.
جعفر
خلیلی در "هكذا
عرفتهم" نوشته است
كه بعد از
درگذشت آخوند محمد
کاظم خراسانی، آل
آخوند با تمام
وجود از "آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی" حمایت میكردند
كه از شاگردان
معروف و
برجسته مرحوم
آخوند محمد
کاظم خراسانی در طول
هفده سال بود.
آقا
سیّد
ابوالحسن
اصفهانی ،
کاندیدای
آخوند محمد
کاظم خراسانی
برای نمایندگی
مراجع تقلید
در مجلس شورای
ملی
آن
زمان آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی یک
امام جماعت و
استادی مانند
بسیاری دیگری در
حوزه نجف بود.
به نوشته خلیلی، آقا سیّد
ابوالحسن اصفهانی
حتی
كمكی را كه
آقا سید محمد
كاظم یزدی برایش
فرستاد، قبول
نكرد؛ شاید از
آن روی كه
تصور نشود از
كسی كه با
استادش درگیر
بوده، پولی دریافت
كرده است.
اعتماد مرحوم
آخوند محمد
کاظم خراسانی به آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی آن اندازه
بود كه وی را
كاندیدای نمایندگی
مراجع در مجلس
شورای ملی
كرده بود تا
ناظر بر
مصوبات باشد و
اصل طراز اول
را اجرا كند.
آقا
سیّد
ابوالحسن اصفهانی
هفده
سال در درس
مرحوم آخوند محمد
کاظم خراسانی شركت
كرده بود و
همه دانش فقهی
و اصولی خود
را مدیون او
بود. بنابراین طبیعی
بود كه در حزب
وی قرار داشته
باشد. آقا سیّد
ابوالحسن اصفهلنی
تا
سالها پس از
آن به بیت
آخوند محمد
کاظم خراسانی رفت و
آمد داشت و
گاه ساعاتی در
بیت مرحوم ایشان
مینشست. حتی
روز تشییع
جنازه فرزندش
سید حسن، بعد
از اقامه نماز
بر او باز به
خانه آخوند محمد
کاظم خراسانی رفت و
بدون آن كه
لحظهای گریه
و اظهار
ناراحتی كند،
ساعتی نشست و
سپس به خانه
آمد.(جعفر خلیلی
در کتاب "هكذا
عرفتهم")
آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی مرجع
تقلید عام
آقا
سیّد
ابوالحسن
اصفهانی كه
سالها بعد
مرجع تقلید
عام شد، و حتی
مرجعیتش از
مرحوم آخوند محمد
کاظم خراسانی هم فراگیرتر
بود، در كنار
افرادی چون میرزای
نایینی و
میرزا مهدی
فرزند آخوند محمد
کاظم خراسانی و شماری
دیگر قرار داشت
و در وقایع
مربوط به
مقابله با تهدید
روسیه، در هیات
منتخبه علما
در كاظمیه
قرار داشت. سید
محمدتقی شیرازی
هم كه در
سامرا بود، در
حمایت از این
جمع به كاظمیه
آمد.
پس از وفات
آخوند کاظم
خراسانی (1329 ه.ق)
مرجعیت تقلید
عام با سیّد
محمد کاظم یزدی
؛ بعد با سیّد
محمد تقی شیرازی(میرزای
کوچک)
پس از
درگذشت آخوند محمد
کاظم خراسانی در آخرین
روزهای سال 1329 قمری/1282
شمسی،
به تدریج مرجعیت
عام در اختیار
سید محمد كاظم
یزدی و بعد از
وی در اختیار
محمدتقی شیرازی
بود. پدید آمدن
مسایل جدید
به خصوص در
ارتباط با
انگلیس و
اشغال عراق،
تا اندازهای
ماجرای
مشروطه را به
فراموشی سپرد.
تاریخ هم نشان
داد كه بر خلاف
اتهامی كه به
سید محمد كاظم
یزدی میزدند،
وقتی پای
منافع اسلام و
شیعه در میان
باشد (در جریان
اشغال عراق
توسط انگلیسیها
در آغاز جنگ
جهانی در سال
1914/1332.ق) او مرد میدان
است. در این
باره اسناد به
اندازه كافی
هست و كتاب پر حجم آقای
كامل سلمان
الجبوری- از
مورخان
برجسته معاصر
عراق- درباره
مرحوم آقا سید
محمد كاظم یزدی
شاهدی بر این
مدعاست.
درگذشت
سیّد محمد
کاظم یزدی (1298
شمسی/ 1337 قمری/ 1919 میلادی)
بعد از پایان
جنگ جهانی اول
به هر
روی پس از
درگذشت مرحوم سیّد
محمد کاظم یزدی در 28
رجب سال 1337 قمری/1298
شمسی/1919 میلادی، آیت
الله میرزای شیرازی
كوچک(سیّد محمد
تقی شیرازی) مرجعیت
تقلید عام را در
دست گرفت و با
درگذشت وی شیخ
الشریعه
اصفهانی به
صحنه آمد كه
البته چیزی به
دست نیامد.
آنچه كه در
ارتباط با
مرجعیت اهمیت
داشت، این بود
كه میرزای شیرازی
كوچک
احتیاطات خود
را به آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی ارجاع داد.
گفتهاند
كه میرزا شیرازی
کوچک خیلی
اهل احتیاط
بود؛ یعنی در
مسایل زیادی
احتیاط میكرد
و همین امر
سبب شده بود
كه مقلدین وی در
زحمت باشند.
بنابراین وقتی
احتیاطات را
به آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی ارجاع میداد،
معنایش آن بود
كه مراجعین به
آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی فراوان
خواهند بود.
كم كم نماز
جماعت سید هم
شلوغ و شلوغتر
شد.
میرزای نایینی و آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی (دو
مرجع از عجمها
در نجف) ؛ شیخ
محمدحسین
كاشف الغطاء
(مرجع از
عربان در نجف)
آقا
سیّد
ابوالحسن
اصفهانی
اهل «فنر»
نبود؟!
این
زمان دو مرجع
عمده از عجمها
در نجف بود:
نخست میرزای
نایینی و
دیگری آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی. از
عرب ها
نیز مرحوم شیخ
محمدحسین
كاشف الغطاء
شهرت داشت.
گفتهاند كه
مردم داری
سیّد
ابوالحسن اصفهانی
او را از نایینی و شیخ
محمد حسین
كاشف الغطاء پیش
انداخت. به
علاوه آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی اهل «فنر»
نبود. این فنر
چراغی بود كه
جلوی علما میگرفتند
و نشانهای
برای عظمت و
بزرگی بود!
آقا سید
ابوالحسن اهل
این مسایل نبود و همین
تواضع او را
بزرگتر میكرد. نایینی و
اصفهانی هر دو
درگیر تحولات
عراق شدند؛
اما نه آن
اندازه كه
مشكل مهمی پدید
آید. آنان با
تحریم
انتخابات
عراق، مجبور
به ترک
عراق شدند،
اما بهزودی
برگشتند.
اوضاع در ایران
هم عوض شد و با
بسته شدن
دروازههای ایران
به روی نجف در
دوره رضاشاه،
محدودیتهای
بیشتری برای
مرجعیت پیش
آمد.
مرجعیت عام آقا سیّد
ابوالحسن اصفهانی
بعد از درگذشت
میرزا نایینی (1315
شمسی/1355 قمری/1936
میلادی)
عزاداری نامشروع
در لبنان و
شام با مرجعیت عام آقا سیّد
ابوالحسن اصفهانی
در این
وقت درس و آقایی
"آقا سیّد
ابوالحسن اصفهانی"
گرفت
و كم كم مرجعیت
او فراگیر شد
و بعد از
درگذشت میرزا
نایینی
در سال 1315
شمسی/1355 قمری/1936
میلادی، مرجعیت
آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی
عمومی
شد. این
زمان
داستانهای
مشروطه
فراموش شده
بود، اما یک مشكل دیگر
هم مطرح شد و
آن موضعگیری
نسبت به
اظهارات
مرحوم سید
محسن امین در
لبنان و شام،
بحث قمه زنی و
مسایلی
بود كه به
عنوان عزاداریهای
نامشروع مطرح
شد. میرزای نایینی از قمه
زنی دفاع كرد،
اما آقا سیّد ابوالحسن
اصفهانی در كنار
اصلاحطلبان
شام قرار
گرفت.
«یزیدی
و حسینی»
بجای «مشروطه و
مستبد» در
نجف
در این
وقت بار دیگر جنگ(دعوا) در نجف
آغاز شد. این
بار، دعوای
مشروطه و
مستبد جای خود
را به یزیدی و
حسینی داد.
آنها كه مخالف
قمه زنی
بودند، یزیدی
شدند. این كه
چرا میرزای نایینی از قمه
زنی دفاع كرد،
با آنچه از وی
در مشروطهخواهی
میشناسیم،
ناسازگار مینمایاند.
اما شاید پاسخ
آن در توبهاش
از آن وقایع و
نگارش "تنبیه
الامه" باشد كه
روایتی بسیار
نیرومند است و
تردید در آن
سودی ندارد.
به هر حال،
برداشت او از
ادله، او را
به این فتوا
رسانده بود.
اما
آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی
رویه
خود را كه از
اول هم با احتیاط
آغاز كرده
بود، حفظ كرد
و در اینجا
خود واقعیاش
را نشان داد.
او با شجاعت
از مرحوم سیّد محسن امین
جانبداری كرد
و به مخالفتها
وقعی نگذاشت.
اما در عین
حال با احتیاط
پیش رفت. آیا ممكن
است بگوییم
سابقه او در
جریان
مشروطه، ایستادگی
محتاطانهاش
در كنار آخوند
محمد
کاظم خراسانی و طبعا
ارتباطش با
افكار و اندیشههای
جدید سبب شد
تا در این
نقطه نیز چنین
موضعی اتخاذ
كند؟ باید تأكید
كنم كه سیّد
ابوالحسن اصفهانی
در همین
ماجرا نیز
جانب احتیاط
را رها نكرد و
به گونهای
پاسخ پرسشهای
مربوط به كیفیت
عزاداری را میداد
كه در عین آن
كه همراهی با
موضع اصلاح
طلبان داشت،
اما چندان بوی
مخالفت با دیگران
هم از آن در نمیآمد.
این
ماجرای
یزیدی و حسینی یک
دهه وقت نجف
را گرفت و اخیرا
خانمی با نام
سابرینا كتابی
در این باره
به زبان
فرانسه نوشته
كه به عربی هم
ترجمه شده و
بخش مهمی از
آن درباره همین
داستان است. در این زمینه
دهها كتاب و
رساله در نجف
نوشته شد كه یكی
از معروفترین
آنها "ال تنزیه" سیّد
محسن امین و
كتاب "نصرت
المظلوم" از حسن
مظفر(یا در
واقع شیخ
عبدالحسین حلی)
بود. "الانوار
الحسینیه" و "الشعائر
الاسلامیه"، از دیگر
آثاری بود كه
در این زمینه
نوشته شد. "ال تنزیه" همان است
كه جلال آل
احمد تحت
عنوان عزاداریهای
نامشروع در
سال 1322 شمسی ترجمه و
چاپ كرد. سال 71
آقای یاحسینی
تجدید چاپ كرد
و اخیرا آقای
خسروشاهی با
مقاله دیگر
جلال آل احمد با
عنوان اسراییل فرزند
نامشروع امپریالیسم
توسط روزنامه
اطلاعات چاپ
كرده است.
درباره
پرسش بالا و این
كه آیا این موضعگیری
آقا سیّد ابوالحسن
اصفهانی ارتباطی
با عصر همراهی
او با مشروطه
و مرحوم آخوند
محمد
کاظم خراسانی دارد یا
نه؟ بدون شک پاسخ باید
تا حدودی مثبت
باشد. هرچه
بود او جرأت
كرد و خودزنی
با قمه یا شمشیر
را محرم و غیرشرعی
دانست. این
مطلبی است كه
جعفر الخلیلی
در "هكذا
عرفتهم" از رساله
فارسی آقا سیّد
ابوالحسن اصفهانی
نقل
كرده است. اهمیت این
موضعگیری
درست در شهر
نجف كه همه
خطبا و مراجعی
چون نایینی علیه سید
محسن امین
وارد میدان
شده بودند،
آشكار میشود.
خلیلی همانجا
گوشهای از این
جوّ سنگین
نجف را ضد سید
محسن امین بیان كرده
است. او تأكید
میكند كه این
اقدام آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی او را از
رسیدن به نقطه
اوج مرجعیت در
آن زمان دور
كرد. آگاهیم
كه مرجعیت عام
و مطلق وی پس
از درگذشت
مرحوم نایینی در سال 1315
شمسی/ 1355 قمری/1936
میلادی بود و طی
ده سال بعد از
آن بود كه آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی به مرجعیت
مطلق دست یافت.
خلیلی از
كارهایی كه سید
صالح حلی علیه
آقا سیّد ابوالحسن
اصفهانی كرد، سخن
گفته و این كه
در خطابههای
غرّای
خود مرتب به
او طعنه می زد. كارهای
هجاآمیز این سیّد صالح حلی سبب شد
كه آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی هم او را
تفسیق و گوش
دادن به خطابهای
او را تحریم
كرد. شگفت آن
كه سخن سیّد
ابوالحسن
اصفهانی اثر كرد و سیّد صالح حلی با آن
زبان گرم و
نرمی كه داشت
از سكه افتاد
كه افتاد. به هر روی
ادامه این
داستان یعنی
عقلگرایی
آقا سید ابوالحسن
در ابعاد دیگری
از زندگی ایشان
نیز دیده میشود.
سهم
امام برای چاپ
مجله در زمان آقا
سیّد
ابوالحسن
اصفهانی
سیّد
ابوالحسن
اصفهانی نخستین
مرجعی است كه
اجازه داد از
سهم امام برای
چاپ مجله
استفاده شود.
این اجازه مربوط
به مجله "الاسلام" از محسن فقیه
شیرازی بود. این اقدام
میتواند نوعی
پیشگامی را در
افكار سیّد
ابوالحسن
اصفهانی نشان دهد.
آن موقع نشریاتی
مانند "الفجر
الصادق" و "الهاتف" و... در نجف و
بغداد چاپ میشد
و سیّد
ابوالحسن
اصفهانی نیز آنها
را مطالعه میكرد.
بنابراین از
اهمیت آنها
واقف بود.
ارتباط
آقا
سیّد
ابوالحسن اصفهانی
با
مرحوم سیّد
ابوالحسن علوی
طالقانی، پدر آیت
الله طالقانی
كه روحانی
روشنفكری در
تهران بود و
مطالبی كه
گهگاه از زبان
آیت الله
طالقانی در این
باره گفته
شده، حكایت از
راه آمدن
مرحوم سیّد
ابوالحسن
اصفهانی با جناحهای
مختلف فكری
دارد. به
نظر میرسد این
خطی است كه میتوان
آن را دنبال
كرد و بر اساس
آنچه در آغاز
گفتیم، باید ریشه
برخی از این
مواضع را در میان
شاگردان، ناشی
از مواضع
استادان
دانست.
خلیلی
از بحث تكفیر
معروف رصافی
در بغداد توسط
علمای سنی یاد
كرده و این كه
آنان به نجف
هم آمدند تا
فتوای تكفیر
او را از آقا سیّد
ابوالحسن
اصفهانی بگیرند.
اما سیّد
ابوالحسن وقتی
مقاله رصافی
را در باب
وحدت وجود
خواند، گفت:
با این حرفها
كسی تكفیر نمیشود.
خیلیهای دیگر
هم چنین عقیدهای
داشتهاند و
تكفیر نشدهاند.(هكذا
عرفتهم). این
رصافی
روشنفكر بسیار
جرّی
بود كه از
بغداد به
استانبول رفت
و متجدد شد.
كتاب "المسأله
العراقیه" و شخصیة
محمد"
او از كتابهایی
است كه با همین
دیدگاهها
نوشته شده
است.
منبع:
جستاری
از رسول
جعفریان از سایت
"شهروند".
.................. ................. ............... ............... ...........
با
تشکر از رسول
جعفریان و از سایت
"شهروند"، / سایت
خانه و خاطره/
سروش آذرت/ مهرماه
1392 / اکتبر 2013
میلادی/