با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
اعراب در ایران
و خوزستان
سابقه تاریخی
اسکان قبایل و
عشایر عرب در
ایران و
خوزستان (از ایران
قدیم تا
فتوتات اسلامی
و عصر حاضر)
بندر
خرمشهر
معرفی استان
خوزستان
استان
خوزستان با
مساحتی بالغ
بر 67 هزار و 282 کیلومتر
مربع در جنوب
غربی ایران
قرار دارد که
از شمال به
استان
لرستان، از
شمال شرق به
استان
اصفهان، از
شمال غرب به استان
ایلام، از شرق
و جنوب شرقی
به استانهای
چهارمحال و
بختیاری و کهگیلویه
و بویراحمد،
از جنوب به خلیج
فارس و از غرب
به کشور عراق
محدود می شود.
جمعیت
کنونی استان
چهار میلیون
و 234 هزار نفر
برآورد شده
که 33 درصد آن
را روستائیان
تشکیل می
دهند. همچنین
از مجموع
جمعیت استان
، 92/50 درصد را مردان
و 8/49 درصد آنرا
زنان تشکیل
داده اند.
آب و هوای استان
خوزستان
در مناطق
کوهستانی
و مرتفع
با تابستانهای
معتدل و
زمستانهای
سرد، در نواحی
کوهپایه
ای دارای
آب و هوای
نیمه بیابانی
و در نواحی
پست و جلگه
ای هرچه
به سمت جنوب
و جنوب شرقی
بیابانی
وجود دارد.
زمستانهای
این استان
بویژه در نواحی
جنوب و جنوب
شرقی استان
عمدتا کوتاه
و معتدل
و تابستانهای
آن طولانی
و گرم است
به طوری که
حداکثر مطلق
درجه حرارت
در شهرهای
اهواز، آبادان
و دزفول در
تابستان
به ترتیب
50 و 41 و 50 درجه می
رسد معمولا
در تیرماه
به بالاترین
حد خود و در
بهمن ماه
به پائین
ترین میزان
خود در طول
سال می
رسد و در این
ناحیه تعداد
روزهای یخبندان
بسیار اندک
است. وجود
تالاب
هورالعظیم،
باتلاقها، نیزارها
و سواحل
زیبای خلیج
فارس در جنوب
و کوههای بلند
و برف گیر
در تمامی نقاط
شمالی استان و
جلگه بسیار
پست و گرم شرق
خوزستان،
دورنما و چشم
اندازها و اقلیمهای
متفاوتی بویژه
در فصل بهار
در چهارسوی
استان فراهم
آورده است.
دسترسی به
آبهای آزاد در
طول سواحل
جنوبی و داشتن
رودخانه های
متعدد و پر آب
که از هزاره
های پیش از میلاد
زیستگاه
اقوام کهن ایرانی
و مهد تمدن و
کشت و کار و آبیاری
بوده، از زیر ساختهای
اصلی اکوتوریسم
خوزستان
محسوب می شود.
همچنین وجود
دریاچه پشت
سدهای استان
از جمله
دز که به
عنوان ششمین
سد مرتفع جهان
شناخته شده،
کارون 3، کرخه
و سدهای شهید
عباس پور و خلیل
خان (چهل بری)
امکانات
فراوانی برای
بهره برداری
های گردشگری
در این استان
فراهم آورده
است.
در
خوزستان به
علت ارتفاع پایین
بخشهایی از این
استان، در
قسمتی از
کرانه ها توسط
دریا و در سایر
نقاط به واسطه
جریان
رودخانه ها،
باتلاقهای وسیعی
به وجود آمده
که به واسطه
آب دائمی و زیاد
به اسم "هور"
معروفند و
هورالعظیم،
هور مزرعه و
هور دورق از این
جمله هستند.
ایذه،
تالاب میانگران؛
تصویر از
لهراسب مومنی
خوزستان
با وجود آب و
هوای گرم آن،
اما بستر
رودخانه های
مهمی چون
کارون و اروند
با قابلیت کشتیرانی
در آنها و
رودهای دیگری
مانند زهره،
جراحی،
مارون، خور،
نهرگاهی،
بهره، شاوور،
مرغاب، آب
سوسن، آب شلا،
ابوالعباس،
اعلا، دره
حراز(دمهلی)،
بولاواس، صیدون،
لیراب و رامهرمز
است. همچنین
وجود چشمه های
آب گرم و معدنی
عین خوش،
دهلران،
گراب، سیزنگر،
گلگیر، در
استان زمینه دیگری
برای اکوتوریسم
فراهم آورده
که هر یک
از آنها
استفاده های
درمانی
متفاوتی
دارند، هرچند
تاکنون بهره
برداری
گسترده ای از
این چشمه ها
صورت نگرفته
است.
هم اکنون
قومیتهای
مختلفی از
جمله عرب، بختیاری
و لرُ
در این استان
به سر می
برند، در قسمت
شمال و شمال
شرق استان بیشتر
مردمان لرُ
ساکنند، همچنین
طوایف بزرگ
بختیاری نیز
در این
نواحی سکونت
دارند. در
قسمت جنوبی
استان مردمان
عرب نژاد
سکونت دارند
که با توجه به
شواهد تاریخی،
احتمالا اولین
طوایف عرب در
قرنهای اول،
دوم و سوم میلادی
و در عهد
اشکانیان به
خوزستان
مهاجرت کرده
اند.
تاریخ
این مرز و بوم
همواره شاهد
ائتلاف مکرر میان
عشایر بختیاری
و عرب خوزستان
در برابر فتنه
های گوناگون
دشمنان بوده
است. مردم عرب
خوزستان، حتی
آنها که زمان
زیادی از
ورودشان به
خاک خوزستان
نمی گذرد،
امتحان خود را
در "ایرانی
بودن" خود
بخوبی پس داده
اند، آنها جزئی
از هویت ملی این
سرزمین پاکند.
استان
خوزستان با
داشتن آثار و
بناهای تاریخی
به جای مانده
از تمدنهای پیشین
که در طول تاریخ
حیات خود به
طور مستمر و مداوم بر این
سرزمین حکومت
کرده اند، از
جاذبه های توریستی
قابل ملاحظه ای
برخوردار است.
در کمتر سرزمینی
میتوان
تمدنهایی تا این
حد متعالی و پیوسته
را مشابه
استان
خوزستان پیدا
کرد، تمدن و
آثار به جای
مانده از
حکومت عیلامیان
در شوش، هفت
تپه، چغازنبیل،
ایذه و
بهبهان،
هخامنشیان در شوش،
اشکانیان در
مسجد سلیمان،
ساسانیان در
شوشتر،
دزفول،
بهبهان و
رامهرمز و
بالاخره تمدن
دوره اسلامی
در اکثر نقاط
این استان،
همگی گویای
تاریخ ارزنده
و پرُبار
این سرزمین و
جزو میراث های
گرانقدر
فرهنگی کشور
محسوب می
گردد. علاوه
بر آثار تاریخی
مشهور و اماکن
مذهبی مانند زیارتگاهها
و بقعه های
متبرکه، چشم
اندازهای طبیعی
استان بویژه
در مناطق
کوهستانی از
جاذبه خاصی
برخوردار است.
شاید برای
کسانی که با
جغرافیای
استان آشنایی
کامل ندارند و نام
خوزستان برای
آنان تنها
تداعی کننده
منظره ای از
سرزمینی گرم و
تفتیده با
مردمانی با
چهره های
آفتاب سوخته
است، دعوت به
دیدن کوههای
با قله های
پوشیده از برف
ایذه، دامنه
های سرسبز
اطراف این
شهر، نرگس
زارهای وسیع
بهبهان و دشتهای
لاله های
واژگون
رنگارنگ لالی
و مسجدسلیمان،
غریب بنماید
اما واقعیت این
است که اینها
تنها گوشه
کوچکی از زیبایی
های استان
خوزستان است.
کارون پرُ پیچ و تاب
که چون رقصنده
ای خوش ادا بر
پهنه دشت وسیع
خوزستان می
خرامد، جلوه ای
منحصر به فرد
در طبیعت این
استان دارد و
در جای جای آن
می توان از
طنازی این یار
دیرین دشت
خوزستان و
شاخه هایش با
نامهای مختلف حظ
برد. اما ساحل
کارون در
اهواز و شاخه
های انتهایی
آن اروند(رود) و بمهن شیر در
آبادان و
خرمشهر چیز دیگری
است، قایقرانان
با قایقهای
کوچک و ناخدایان
با لنجهای چوبی
نه چندان
بزرگشان در
اروند(رود) آماده
اند تا
مهمانان را در
سفرشان به
استان تا آخرین
کرانه های اروند
به مهمانی پیوندگاه
این رود بزرگ
با خلیج همیشگی
فارس ببرند،
جایی که یادآور
دلاوریها و پایمردیهای
رزمندگان در
دفاع از عروس
شهرهای ایران یعنی
خرمشهر و
آبادان است. ...
(منبع:
سایت "بانک
مسکن")
...... ......... ............
............... ..................
......................
اعراب در
خوزستان
سابقه تاریخی
اسکان قبایل و
عشایر عرب در
خوزستان
از ایران قدیم
تا بعد از
فتوتات اسلامی
آیا
اعراب از
دوران ایران
باستان در ایالت
خوزستان ایران
ساکن شده
بودند؟! یا اینکه
بعد از فتوحات
اسلامی بود که
پایشان به ایران
و خوزستان باز
شد؟!
در
رابطه با این
سوالات ما
نوشتار،
پژوهش و تحقیقی
داریم از آقای
امیر حسین خنجی
که بصورت
پ.د.اف در اختیار
خوانندگان
گذاشته میشود.
که در صورت
لزوم اینجا را کلیک
کنید و اگر
پنجره جدیدی
باز شد روی o.k کلیک
کنید.
(با
تشکر از دکتر
امیر حسین خنجی/
سایت خانه و
خاطره/ سروش
آذرت)
...... ......... ............
............... .................. ......................
وضعیت
ایالت
خوزستان در
دوران ایلخانان
تیموری تا آق
قویونلوها
حکومت
سیّد محمد
مشعشع در هویزه
و بغداد و
چهارمحال بختیاری/
866 قمری
از زمان
تسلط سيد محمد
مشعشع بر
هويزه و تشكيل
سلسلهی مشعشعی در خوزستان
(845 ه.ق) به بعد،
سرزمين
خوزستان به دو
ناحيهی
عربنشين و
غير عربنشين
تقسيم شد. بعدها
قدرت
مشعشعيان آنچنان
گسترش يافت كه
سيد محسن
مشعشع فرزند
سيد محمد پس
از به قدرت
رسيدن در سال 866
ه.ق از آشفتگی اوضاع داخلی ايران كه ناشی
از انقراض
سلسله ی
ايلخانان(جانشینان
تیمورلنگ) توسط آق
قويونلوها
بود استفاده
كرد و توانست مرزهای
حكومت خود را
تا بصره و
بغداد در عراق
و تا کهگیلویه و
بويراحمد، لرُستان،
چهارمحال
بختياری و
حدود
كرمانشاه
گسترش دهد.
خوزستان
در دوران صفویه
در سال 905 ه.ق
و با به قدرت
رسيدن شاه
اسماعيل صفوی و
شكست خوردن آق
قويونلوها
قدرت
مشعشعيان به حكومت
بر هويزه و
نواحی اطراف آن
محدود شد. و در
سال 914 ه.ق شاه
اسماعيل با
لشكرکشی به
هويزه و قتل
عام تعداد
زيادی از
مشعشعيان
توانست سيد علی پسر سيد
محسن را شكست
دهد. و سيد فلاح
پسر ديگر سيد
محسن را به
حكومت هويزه
منصوب گرداند.
از آن پس
قدرت
مشعشعيان هيچ
گاه از آن حدّ
گسترش نيافت و
تا سال 1150 ه.ق
كه نادرشاه حكومت
خاندان مشعشعی را منقرض
نمود ،
خوزستان
بارها مورد
هجوم قرار
گرفت كه لشكرکشی شاه عباس
(اول) صفوی در
سال 1005 يا 1006 ه.ق
از آن جمله
است.
خوزستان
در دوران
نادرشاه
پس از قتل
نادرشاه(1160 ه.ق)
مشعشعيان بار
ديگر به منظور
به دست آوردن
قدرت، به
سركردگی "مولی
(مولا) مطلب"
دست به طغيان
زدند و با "طايفه
ی آل كثير"
به جنگ
پرداختند و
اين درگيری
ها تا سال 1165 ه.ق
ادامه يافت.
خوزستان
در دوران زند
در سال 1175 ه.ق
همزمان با به
قدرت رسيدن
كريم خان زند،
زکی خان زند پسر
عموی كريم خان
عليه وی(مولی
مطلب مشعشعی) قيام كرد و
پس از كشتن مولی
مطلب بر هويزه
مسلط شد و
مورد استقبال
آل كثير قرار
گرفت. زکی
خان پس از
تسلط بر شوشتر
و دزفول و شوش
به لرُستان
رفت و در آنجا
از علی خان زند كه
از سوی كريم
خان مامور
بود شكست خورد.
«در اين
ايام، جمعی از بزرگان بنی كعب كه در
ساحل راست
اروندرود
ساكن بودند،
از جور و ستم
حاكم بغداد به
تنگ آمده ؛
تحت سركردگی
شيخ سليمان از
اروند رود
گذشتند و در
ناحيه ی
فلاحيه ی
خوزستان
متوقف شدند.»(1)
خوزستان
در زمان
ناصرالدين
شاه
کعبیان
با عشیره باوی،
کعبیان فلاحیه،
آل کثیر، آل
خمیس و عشایر
هویزه خاندان مشعشع
(پنج عشیره
عرب خوزستان)
کعبیان
با عشیره باوی
سرسپرده حاج
جابرخان (شیخ
جابر)
پس از سال
1273
قمری كه
جنگ انگليس با
ايران روی
داد تا پايان
حكومت
ناصرالدين
شاه كه چهل
سال به طول
انجاميد در
خوزستان جنگی يا شورشی
روی نداده و
گويا هميشه
آرامش داشته
است. در اين زمان
عشاير عرب به
چند بخش تقسيم
شده و هر بخش شیخی جداگانه
داشته اند مثل : كعبيان كه
از محمره
(خرمشهر) تا
اهواز نشيمن داشتند
با عشيره «باوی»
سپرده ی
حاج جابرخان
بودند. كعبيان
فلاحيه و آن
پيرامون ها
شيخ ديگری
داشتند كه شيخ
المشايخ لقب می
گرفت. عشاير
هويزه و نواحی
اطراف آن زير
سرپرستی
خاندان مشعشع
بودند. آل
كثير در ميانه
ی شوشتر و
دزفول و آل
خميس در نزدیکی های
رامهرمز هر یک
دارای شیخی
جداگانه
بودند. اين
پنج شيخ سران
عشاير عرب
بوده و هر یک
، شيخ های
ديگری را زير
دست خود
داشتند.
در ميان
آن ها حاج
جابرخان به
هواخواهی
دولت سرشناس
بود و روز به
روز كارش بالا
می گرفت. پس
از داستان جنگ
با انگليس كه
فداكاری های
زيادی در راه
ايران انجام
داد ، در سال 1274 قمری خانلر
ميرزا
اختيار
عشيره ی
باوی را نيز به
دست او داد و
در فرمان ديگری
كه خود
ناصرالدين
شاه در سال 1284 قمری نگاشت از
حاج جابرخان
رضايت ها
نموده ؛
او را از ميرپنجگی به رتبه
سرتيپ اول
رسانيد. حاجی
جابرخان پس از
سی سال حكمرانی
در سال 1297 قمری يا 1298 قمری در
محمره
(خرمشهر)
بدرود زندگانی
گفت.
مزعل
،
محمد و خزعل
پسران شیخ
جابر / شيخ مزعل
جانشین پدرش شیخ
جابر
با مرگ
شيخ جابر؛ در
ميان دو تن از
پسران او به نام
های مزعل و محمد
بر سر جانشینی پدر درگيری و
كشاكش هایی
به وجود آمد
كه در نهايت
با پيروزی
شيخ مزعل به
پايان رسيد.
مزعل همچون
پدرش به نزدیکی خود با
دربار ایران می كوشيد. تا
آنجا كه از
طرف شاه لقب
«معزالسلطنه»
و رتبه ی
امير تومانی
و همچنين لقب
«خان» و «نصرت
الملك» كه از
القاب پدرش
بودند به او
تعلق گرفت.
کشته
شدن شیخ مزعل (1315
قمری- 9 سال قبل
از امضای
فرمان مشروطه
توسط مظفرالدینشاه)
شیخ
خزعل جانشین
برادرش شیخ
مزعل
نام پسر
كوچكتر شيخ
جابر، خزعل
بود كه در نزد
شيخ مزعل می
زيست. و
آنچنان كه نفل
می كنند
همواره ميان
اين دو برادر
درگيری و
بدرفتاری
وجود داشت. تا آنجا
كه (برادر
بزرگ) خزعل
ادعا كرده كه ؛
«در بيست و چند
سالگی بر اثر هجوم
اندوه مانند
پيران
سالخورده ؛ موی
سرم سفيد شد». سرانجام،
تقريباً پس از
ده سال مجادله
و كينه ميان
دو برادر، شيخ
مزعل در روز
نخست محرم سال
1315 قمری كشته شد. و
شيخ خزعل
جانشين او شده
؛ تمامی قدرت و
القاب برادر
را تصاحب كرد.
در
مورد مرگ مزعل
در كتاب «تاريخ
پانصد ساله ی
خوزستان» نوشته
احمد کسروی چنين نوشته شده است : «بدين
سان كه خزعل
چند تن از
غلامان را با
خود هم دست
ساخته ؛ او را
به هنگامی
كه از كوشک
فيليه (قلعه فیلیه) پايين آمده
سوار بلم می
شد با تيرِ
تفنگ از پای
در آوردند.»
شيخ
خزعل و
مظفرالدين
شاه/ شیخ خزعل
(سردار اقدس)
حاکم اهواز و
دیه های اطراف
کارون
«در
دوره ی
مظفرالدين
شاه، حكومت
شمال خوزستان
عملاً در دست
بختياری، و
حكومت جنوب آن
در دست رؤسای بنی كعب بود.
حكمرانانی
كه از تهران
به شوشتر
اعزام می
شدند بيشتر با
تحريكات خزعل
و بختياری رو به
رو بودند و
كار چندانی
از پيش نمی
بردند.»(2)
شيخ خزعل
در اين دوره با
توجه به اين
كه مشايخ عرب
از پرداخت
ماليات
خودداری می
كردند و
نافرمانی مینمودند و
با بهره گيری
بهينه از
شرايط آشفته ی
كشور در راستای
نيل به اهداف
و خواسته های
خود در نزدیک
شدن هرچه
بيشتر به
دربار و نشان
دادن شایستگی و لياقت های
خويش می
كوشيد، و تا
آنجا پيش رفت
كه حكمرانی
اهواز و ديه
های اطراف
كارون را به
او واگذاردند.
اكنون شيخ
خزعل پرُ
قدرت ترين و
پرُ نفوذترين
شخص خوزستان
بود و دست ستم
بر اعراب دراز
كرده به سركوب
قلدرانه ی برخی
از عشاير
مخالف خود می
پرداخت. او
درون دربار
نيز هوادارانی
داشت، و به
فرمان شاه به
جای
معزالسلطنه
لقب «سردار
اقدس» به او
دادند و از درجه
ی امير تومانی
به رتبه ی نويانی(3)
ارتقا يافت.
شيخ
خزعل و مشروطه
هنگامی
كه جنبش
مشروطه و آزادی
طلبانه در
ميان ملت
ايران شروع شد،
شيخ خزعل با
استفاده از نا
آرامی های به وجود
آمده و غفلت
حكومت به
افزودن بر
ممالك تحت
سلطه خويش و
همچنين به
وجود آوردن يك
كانون قدرت
مستقل از
حكومت می
كوشيد. به
طور کلی می
توان گفت كه
شيخ خزعل با
به وجود آمدن
فرصت مناسبی
كه از آغاز
مشروطه تا جنگ
جهانگير (اول) اروپا
(از 1914
تا 1918 میلادی) ادامه داشت
به استوار
كردن پايگاه
خويش در
خوزستان
پرداخت و در
همين راستا به
از ميان
برداشتن مشایخی مانند شيخ
هويزه ، شيخ
آل خميس و شيخ بنی طرف كه زير
دست او بودند
مبادرت ورزيد
و عشاير آنان
را نيز زير
دست خود گرفت. در
همين زمان
انگليسيان كه
به خاطر شروع
به كار «دارسی» به اين
سرزمين(خوزستان) دل بستگی
پيدا كرده
بودند جهت
جلوگيری از
شورش و ناآرامی
در اين مناطق
به حمايت و
هواداری از
شيخ خزعل برخواستند. و گويا
از همين سال
های نخستين
مشروطه بود،
كه شيخ خزعل
انديشه ی یک
فرمانروایی
جداگانه را در
سر پروراند.
به توپ
بستن مجلس در
سال 1287 ه .ش توسط
محمد علی
ميرزا(محمد علیشاه) و سركوبی
آزادی خواهان
در تهران و
ساير شهرها
باعث شد تبريز
كه یکی از مهمترين
اركان قدرت
مشروطه
خواهان محسوب می
شد ؛ دست به
مقاومت زده و
با نيروهای
دولتی كه از طرف محمد
علیشاه برای
پاک سازی شهر از
مجاهدين
مأموريت
داشتند، به
جنگ
برخواستند و
دلاوری ها
از خود نشان
دادند.
در آن
زمان كه شكست
زبونانه ی مجلس شورای
ملی در
تهران باعث
سرافكندگی
ايرانيان در
بسياری از
نقاط و حتی
كشورهای
اروپایی
شده بود ،
قيام مردم
تبريز و پيروزی
های چشم گير
آنان در مقابل
دشمنان
مشروطه باعث
به جنبش در آوردن
ايرانيان
آزادی خواه و
غيرتمند در
درون و بُرون
كشور شد. تا
آنجا كه در
استانبول ؛
ايرانيان انجمنی به نام
انجمن «سعادت
ايران» بنياد
نهادند كه یکی از فعاليت
های آن ها جمع
آوری اعانه از
ايرانيان
خارج از كشور
برای تبريز بود. «یکی از كسان بنامی كه اعانه به دست
انجمن می
فرستاد شيخ
خزعل خان بود
كه در خوزستان
خودسرانه
فرمان می راند.
اين تنها کسی
بود كه از
ايران اعانه
به تبريز می
فرستاد.»
در اين
جا اين سؤال
پيش می آيد كه
آيا شيخ خزعل
از به وجود
آمدن یک حكومت
مشروطه حمايت می
كرده است ؟ از
آنجا كه اصول یک
حكومت
دموكرات و
مشروطه در
تضاد اساسی
با حاكميت
فئودالی و
سرشار از ستم
و بی عدالتی شيخ
خزعل قرار داشت،
حمايت او از
مشروطه
خواهان در
تبريز، جای بسی تعجب دارد.
شيخ خزعل همواره
میدانست كه یک
حكومت مركزی
مقتدر نسبت به
گسترش سلطه او
به خوزستان
حساسيت نشان
خواهد داد.
بنابراين با
كمك كردن به
آزادی خواهان
تبريز سعی
داشت كه آتشِ
جنگ را ميان
دولت و مردم
شعله ورتر كند. و
از جوُ آشفته ی ناشی
از درگيری
حكومت با مردم
و همچنين تضيف
دولت مركزی
حداكثر
استفاده را
ببرد. اما اين
مسئله شايد
صورتی غير از اين
داشته باشد. با
توجه به اقدامات
خزعل در رابطه
با ماجرای «قيام
سعادت» كه
به حمايت شديد
از احمد شاه و
مشروطه برخاست،
(البته هدف اصلی او مبارزه
با رضاخان و جلوگيری
از تزلزل
موقعيت كنونی
خويش بود)
ممكن است شيخ
خزعل هم مانند
بسياری از
سران مشروطه و
روحانيون و
مبارزان معنی درست و حقیقی مشروطه را
درک نكرده باشد
و به خيال
اينكه با به
وجود آمدن یک
حكومت مشروطه
راه او برای
رسيدن به آرزوی
خويش كه همانا
سلطانی
عربستان
(خوزستان) بود
هموارتر
خواهد شد، به تبریز اعانه می
فرستاد. در
نتيجه قدرت و
استقلال عمل
شيخ خزعل در
اوايل سده ی
بيستم ؛ بسيار
افزايش يافت
كه ناشی از سه
عامل زير بود :
1- نخست
اينكه حكومت
مركزی- كه
فاقد یک ارتش
نيرومند بود- گرفتار
قيام مشروطيت
بوده و در وضعی قرار نداشت
كه به جنوب غربی
كشور توجهی
داشته باشد.
2- چون
امنيت و تجارت
هند نيازمند
آرامش در خليج
فارس و خوزستان
بود، لذا
همكاری
شيخ خزعل برای
انگلستان
ضرورت داشت.
3- دولت
انگلستان و
شركت نفت
(ايران- انگليس) در
صورتی
می
توانست از ميدانهای نفتی تازه كشف
شده بهره
برداری
كند كه حقوق
احداث راه برای
نصب لوله ها و
اجازه ی
تأسيس یک
پالايشگاه در آبادان
را به دست
آورند. چون
شيخ خزعل طبق
فرمان مظفرالدینشاه
مالك اين
زمين ها بود، از
اين رو انگلیسی ها ناگزير
بودند دست به
دامن شيخ خزعل
شوند.
توضيحات :
1- در سال
1273 قمری كه لشكر
ايران به
گشايش هرات
مبادرت
ورزيد، انگلستان
به دشمنی با
ايران
برخاسته ؛ به
بوشهر و آن
پيرامون ها حمله
كرده و بر آنها
دست بافتند .(
كسروی ؛ تاريخ
500 ساله ی
خوزستان ؛ ص 180-181 )
2- عموی
ناصرالدبن
شاه كه مدت
زيادی حكمران
لرُستان و
خوزستان بود.
(كسروی ؛ همان
منبع ؛ ص 178)
3- نويانی= شاه
زاده، و
امير= فرمانده سپاه (فرهنگ
عميد)
4- دارسی= مظفرالدين
شاه امتياز
انحصاری
استخراج و
بهره برداری
از نفت در
تمام ايالات
مركزی و جنوبی
ايران را به
يك انگلیسی
به نام دارسی
واگذار كرد. ( 1907)
(منبع:
"انجمن فرهتگی
هنری سایه" در
اهواز)
...... ......... ............
............... .................. ......................
از
محله های
اعراب در
اهواز
اسامی
قبایل و عشیره
های عرب در
خوزستان
قبایل:
قبیله
الجواد ـ قبیله
الزیرج ـ قبیله بنی اسد ـ قبیله
الباوی ـ قبیله
بنی تمیم ـ
قبیله بنی
خالد ـ قبیله
الخزرج ـ قبیله
الخفاجه ـ قبیله
الزبید ـ قبیله
بنی ساله ـ
قبیله الشرفا ـ
قبیله بنی
طرف- قبیله
عچرش - قبیله
ال کثیر - قبیله
بنی کعب - قبیله
کعب شوش - قبیله
چنانه - قبیله
بنی لام - قبیله
بنی مالک -
قبیله البو
محمد - قبیله
المذحج - قبیله
مزرعه - قبیله
المتفق - قبیله
میاح - قبیله
النصار.
عشایر:
بیت احمی
ـ عشیره
الازارقه ـ
الانصاریه ـ
الاماره ـ عشیره
اوس ـ عشیره
الباجی ـ عشیره
الجاجره ـ عشیره
البحارنه ـ عشیره
البخات ـ عشیره
البروایه ـ عشیره
البهادل ـ ال
البطاط ـ عشیره
البغلانیه ـ
عشیره البنده
ـ البوبصیری ـ
عشیره البو
بالد ـ عشیره
بنو بیان ـ عشیره
التفاخ ـ قبیله
الثوامرـ عشیره
الجعافره ـ عشیره
الجعاعره ـ تیره
الجزایری ـ
الجمالدین ـ
عشیره حزبه ـ
عشیره جلیزی ـ
عشیره جریش ـ
عشیره
الجبارات
(الجبور فی
العراق) ـ عشیره
الثعالب ـ عشیره
الجعاوله ـ عشیره
الجواسب ـ عشیره
الجوابر ـ عشیره
الحجیه ـ عشیره
الحردانه ـ عشیره
الحردان ـ
الحزیم ـ عشیره
الحساویه ـ عشیره
الحلاف ـ عشیره
البو حمادی ـ
عشیره البو
حمدان ـ عشیره
الحمزه ـ عشیره
الحمودی ـ عشیره
الحمید ـ عشیره
الحناتشه ـ عشیره
بنو حنظله ـ
عشیره
الحوافظ ـ عشیره
الحویزی ـ عشیره
نیس ـ عشیره
ساکیه ـ عشیره
الکوت ـ عشیره
اهل جرف ـ عشیره
بنو حطیط ـ
عشیره الحیادر
ـ عشیره بنو
خاقان ـ عشیره
الخرسان ـ عشیره
الخزعل ـ عشیره
الخمیس ـ عشیره
الخنافره ـ عشیره
الخویات ـ عشیره
دبیس ـ عشیره
الرئیس ـ عشیره
درام ـ عشیره
الدحیمی ـ عشیره
الدخین ـ عشیره
البو درج ـ عشیره
الدغاغله ـ عشیره
الدفافعه ـ عشیره
الدلفیه ـ عشیره
ال دلام ـ عشیره
دیالم ـ عشیره
الذکیه ـ عشیره
الذویب ـ عشیره
الذهیبیات ـ
عشیره الربود
ـ عشیره بنی
رشید ـ عشیره
الرکاض ـ عشیره
الرویشد ـ عشیره
الزبید ـ عشیره
الزبیدات ـ عشیره
الزگان ـ عشیره
بنو زریق ـ عشیره
الزغیب ـ عشیره
الزویدات ـ عشیره
الزهیریه ـ عشیره
بنو زیاد ـ
عشایر الساده
ـ عشیره الربیعه
ـ عشیره
الساعد ـ عشیره
السبتی ـ عشیره
بنو لبیع ـ عشیره
سرای ـ عشیره
ال سریه ـ عشیره
بنو سعید ـ
عشیره بنو سکین
ـ عشیره
البوسلطان ـ
عشیره
السلامات ـ عشیره
سلیمان ـ عشیره
ال سمیط ـ عشیره
سواری ـ عشیره
السواعد ـ عشیره
السودان ـ عشیره
الشاوریه ـ عشیره
السید شبیب ـ
بیت مشعل ـ عشیره
الشدود ـ عشیره
الشریفات ـ عشیره
ال شمس ـ عشیره
الشماخنه ـ عشیره
الشموس ـ عشیره
الشویلات ـ عشیره
بیت صخر ـ عشیره
الصرخه ـ عشیره
الصلیح ـ عشیره
الصلبوخ ـ عشایر
الصابئه ـ عشیره
الصور ـ عشیره
الصقور ـ عشیره
الصیاح ـ عشیره
الصیامر ـ عشیره
الضبه ـ سادات
طالقانی ـ عشیره
الظلوم ـ عشیره
ال عامر ـ عشیره
عبدویس ـ عشیره
عبدالخان ـ عشیره
العبوس ـ عشیره
عبوده - عشیره
عباده - عشیره
العراگات - عشیره
العساکره - عشیره
البو عطوی - عشیره
اعگیل - عشیره
بنی عقبه - طایف
العکاشه - عشیره
العمور - عشیره
العنافجه - عشیره
العوابد - عشیره
العیدان - عشیره
بیت غانم - عشیره
البو غبیش - عشیره
البو غضبان -
عشیرره البو
فرحان - عشیره
الفرطوس - عشیره
الفزاره - عشیره
الفضل - عشیره
الفهود - عشیره
القطارنه - عشیره
الفواضل - عشایر
القنواتیه -
عشیره القوام
- عشیره الکثیرات
- عشیره
الکردونی - عشیره
ال کنعان - عشیره
مجدم - عشیره
البو محسن - عشیره
البو حمود - عشیره
محمد العبید -
عشیره
المراونه - عشیره
المراعی - عشیره
بنو مره - عشیره
حزیرعه - عشیره
البو مسلم - عشیره
المطور - عشیره
البو معروف -
عشیره معاویه
- عشیره البو
معبد - عشیره
المعدان - عشیره
المنیعات - عشیره
مهدیه - عشیره
بیت نبهان - عشیره
النواصر - عشیره
النوافل - عشیره
بنو نعامه - عشیره
بنو ویس - عشیره
الهواشم - عشیره
هلالات.
چگونگی
اسکان عشیره
دغاغله در
اهواز
عشیره
دغاغله در
منطقه ای به
نام «شط خیضر»
واقع در عراق
زندگی میکردند.
پس از بوجود
آمدن تنشی با
«عشیره میاح» و
کشت و کشتاری
که بر حسب نقل
ناقلان بسیار
فجیع بود، عشیره
دغاغله تصمیم
به مهاجرت به
ایران کردند.
در آن زمان
سرپرستی
اهواز به دست
ساده موالی
المشعشعین(از
866 قمری به بعد)
بود. او از دستیاران
خود خواست تا
تعداد مردمی
که مهاجرت
کردند را
شمارش کنند و
از آنجا که تعداد
مهاجرین زیاد
بوده به آنها
لقب «دغاغله»
را دادند که این
تسمیه از گیاهی
به نام «دغل»
گرفته میشود
که بسیار زود
و به مقدار
فراوان رشد میکند.
بعد از آن عشیره
دغاغله به
قسمتهای زیادی
تقسیم شد و
بعد از مدتی
تعدادی از
آنان در
اهواز، بصره،
حله، بغداد و
هویزه متمرکز
شدند.
دغاغله
از چند قسم
تشکیل میشود:
1- عشیره
الدغاغله
السعیدات
2- عشیره
الدغاغله
الببرکه
3- عشیره
الدغاغله
البسنین
4- عشیره
الدغاغله
السرایات
5- عشیره
الدغاغله
البشهیب
6- عشیره
الدغاغله
البوخان
7- عشیره
الدغاغله
البعویل
که همگی با
هم ارتباط صمیمانه
و محترمانه ی
دارند و در
حال حاضر حوالی
3 کیلومتری
رودخانه ی
کارون در
اهواز زندگی میکنند.
(منبع:
نوشته فرید از
سایت "قبایل
عرب خوزستان" یا
" farid98.blogfa.com")
...... ......... ............
............... .................. ......................
«عربخانه»
در جنوب
خراسان را
بشناسیم
منطقه
عربخانه در جنوب
بيرجند(خراسان)، كيلومتر 130
جاده زاهدان و
در شمال
نهبندان است
كه از شرق به
كشور
افغانستان و
از غرب به كوير
و از شمال به
سربيشه و از
جنوب به بخش
شوسف منتهی میشود
و امروز از
نظر تقسيمات
كشوری از
مناطق پر
جمعيت بخش
شوسف شهرستان
نهبندان به
شمار میرود.
بر خلاف
نويسندگان
فرهنگ
جغرافيایی،
شمار آبادیهای
آن از مرز
چهارصد پارچه
آبادی هم میگذرد
و جمعيت آن
نيز با وجود
مهاجرتهای
بسياری كه
به شهرهایی
چون تهران،
مشهد، كرمان،
بيرجند و...
شده، باز هم
چشمگير است.
پيشه اصلی
مردم آن ديار،
دامپروری و
كشاورزی
است كه به جهت
نداشتن الگوی
درست و خشكسالیهای
پياپی، سخت مورد
تهديد قرار
گرفته است. قالیبافی
و گليم و پلاس
و جاجيم از
شمار هنرهای دستی محل بوده و
عمده محصولات
كشاورزی
غلات است و
ميوههای
متنوعی چون
انار،
زردآلو،
انگور و... نيز
به دست میآيد.
مقبرههای
متبرک امامزاده
سيدعلی و
سيدالحسين و
شيخ صالح كه
هر ساله
زايران بسياری دارند،
در اين منطقه
است كه از اين
امامزادهها،
كرامات و
بزرگواریهایی
صادر شده كه
زبانزد اهل
محل است. منطقه
عربخانه از
حيث منابع
زيرزمینی
دارای
استعدادهای
بالقوه و بالفعلی است كه
متأسفانه از
اين قابليتها
تنها اندکی
شناسایی
شده و به
بالفعل
درآمده؛ از
جمله اينها،
معدن مس قلعه
زری و چندين
معدن منيزيم.
بنا بر
قول تاريخ
نويسان عهد
نادرشاه،
زمان اوليه
مهاجرت قوم
عرب بدين
ديار، به روزگار
نادرشاه میرسد،
بنا بر ملاحظاتی
اين قول چندان
مستند نمینمايد
و قابل اعتماد
نيست.
1- دليل
نخست بر رد
قول فوق کهنگی زبان مردم
اين ناحيه
است، چه در
دايره واژگانی
آنان واژههای
بسيار كهنهای
يافت میشود
كه امروزه در
قاموس زبان
خوزستانیها
كاربرد ندارد
و حتی در نزد
اعراب ديگر
نيز اين سری
واژهها تنها
در فرهنگها
قابل رؤيت است
و همچنين اين
واژهها از
لغات پر
كاربرد نهجالبلاغه
و شاعران جنوب
عراق چون دعبل
خراعی است. از ذكر
فهرست و سياههای
از اين لغات
فعلا میگذريم
و آنها را به
مقالهاي
تخصصي كه در
اين زمينه چاپ
خواهد شد، وامیگذاريم.
2- وقوع
قلاع بسيار قدیمی كه قدمت تاریخی
آنها به
بيش از چند صد
سال پيش از
نادرشاه میرسد،
درسنی سخن گفته
شده را مورد شک
قرار میدهد.
3- عدم
خويشاوندی و
شباهت چشمگير
بين گويشهای
زبانی اين ديار با
اعراب
خوزستان.
5- چون در
تاريخ مواردی
سراغ داريم كه
هرگاه مردمی
از ناحيه ای
به ناحيه ديگر
هجرت كردهاند،
نام آن محلها
را نيز با خود
برده و در محل
جديد گذاشتهاند،
از جمله
زردشتيان
ايران كه به
هندوستان رفتهاند،
چنين كردهاند،
وجود نامهای
مكانی چون عاقول و
بورغان كه تداعیگر
مكانهایی
چون دير عاقول
بصره و بورغان
شمال كويت
است، میتواند
دلیلی بر خاستگاه
اوليه اين قوم
باشد.
5- تاريخدانان
بزرگی چون دكتر
شهيدی و
ديگران بر اين
باورند كه
اعراب اين
ناحيه، جزو
طوايف اوليه
اعرابی هستند
كه همراه
فاتحان و
غازيان اسلام
برای سركوبی
شورشها، بوميان
به خراسان
بزرگ و سيستان
مهاجرت كردند
كه بيشتر اين
طوايف، هويت
خويش را از
دست دادهاند
و مستحيل
شدند، اما
اعراب به خاطر
قرار گرفتن در
موقعيت
جغرافيایی
خاص، قادر به
حفظ زبان اصلی خويش به
صورت شكسته و
بسته شدند.
6- تاريخ
شفاهی مردم نيز
بيانگر قدمت
تاریخی بيش از دوره
نادر برای
مردم اين
ناحيه است.
به دليل
همجواری
ايران با سرزمينهای
عربنشين از
زمانهای
قديم، روابط
گوناگونی
ميان اعراب و
كشور ما
برقرار بود و
گروههایی
از مردم عرب
برای اسكان و زندگی
به ويژه در
شرايط
نامساعد طبیعی و سياسی
به سوی ايران میآمدند.
تا پيش از
ظهور اسلام،
اعراب مهاجر
كمتر به داخل
ايران میآمدند
و عمده در نواحی
كه در نفوذ و
سيطره حكومتهای
ايرانی بود،
مستقر میشدند.
چیره
گی حیره/ سال
دوازدهم
«حيره» و
سرزمينهای
مجاور آن ـ
سرزمين كنونی
«عراق» ـ از
مراكز عرب نشینی بود كه
بيشتر سكنه آن
را اعرابی
تشكيل میدادند
كه پس از
فروپاشی
حكومتهای
ناحيه جنوبی
(جزيرةالعرب)
به آنجا
مهاجرت كردند
و بعدها نيز
افرادی از
ديگر نقاط
جزيرهالعرب
به جمع
مهاجران
پيشين
پيوستند. زمانی
كه حكومت
ساسانيان در
قرن سوم ميلادی
در ايران به
حكومت
رسيدند، اين
ناحيه كه در حاكميت
«آل لخم» يا
«لخميان» بود،
تحت نفوذ اين
دولت قرار
گرفت و دولت حيره
به حفظ منافع
ايران در
ناحيه همت
گماشت، به
گونهای كه
نه تنها به
مانند سدّی
محكم از هجوم
و ورود قبايل
مهاجم عرب به
ايران جلوگيری میكرد، بلكه
در جنگهای
ايران و روم،
به عنوان متحد
ايران در
نبردها شركت میكرد.
آنان همچنين
آداب و رسوم و
تمدن ايران را
به عربستان
منتقل میكردند.
با ظهور
اسلام، گسترش
آن و فتح
كشورهای
غير اسلامی
توسط اعراب
مسلمان در قرن
اول هجری،
زمينه مناسب
برای مهاجرت
گسترده اعراب
و استقرار
آنها در نقاط گوناگون
ايران فراهم
شد. كشور
ايران در آن
زمان از شرق
به رود سند و
از غرب به رود
فرات محدود میشد.
حیره
کلید تصرف «بين
النهرين»
سرزمين
گسترده ايران
به يكباره در
سيطره اعراب
درنيامد. تسلط
مسلمانان بر
ايران تدریجی، اما با
موفقيت صورت
گرفت. نخستين
ناحيه مورد
توجه اعراب،
عراق بود و
آنان در سال
دوازدهم هجری
با نيروی كوچک
و سپس با صلح
شهر حيره را
فتح كردند. با
فتح اين شهر،
كليد تصرف
«بين النهرين»
به دست
مسلمانان عرب
افتاد. پس از
حيره، شهرهای
ديگر ناحيه
مانند «انبار»،
«ابله» و «عين
التمّر» یکی
پس از ديگری و
در مدت كوتاهی
تسخير شدند.
از آن پس تا
هنگام جنگ
قادسيه، نبردهای
متعددی
ميان
ايرانيان و اعراب
رخ داد كه گاه
ايرانيان و
زمانی مسلمانان
پيروز میشدند
و بر متصرفات
خود میافزودند.
فتح
ایران آغاز
مهاجرت اعراب
فاتح
مهاجرت
اعراب از صدر
اسلام تا زمان
حاضر ادامه
يافته و بدیهی است كه در
بسياری از
نقاط ايران،
اعراب مهاجر
به تدريج و به
مرور زمان در
جمعيتهای محبی مستحيل شده
و بسياری از
آنان از ويژگیهای
فرهنگی خود دور شده
و فرهنگ و
زبان مردم
ايران را آموختند،
به گونهای
كه امروزه در
برخی نقاط كشور
تميز و تشخيص
اعراب از ديگر
سكنه اگر غير
ممكن نباشد،
كاری بس دشوار
است، اما در
برخی نواحی كه
اعراب مهاجر تشكيل
گروههای جمعیتی بزرگی را
داده بودند،
مانند سواحل
خليج فارس و
جنوب خراسان،
به دليل حفظ و
حراست از برخی
ويژگیهای فرهنگی خود، عرب
بودن آنها
مشخص و آشكار
است.
اعراب
جنوب خراسان
«سايكس» (سر
پرسی سایکس،
از 1867 تا 1945 میلادی،
نماینده دولت
بریتانیا و رییس
«پلیس جنوب»
ایران) كه
از سال 1892 تا 1918
ميلادی (در
دوران جوانی
اش) به
ايران سفر
كرده است در
سفرنامه خود مینويسد:
«در شهر
بيرجند و
توابع و ميان
ايلات و عشاير
اطراف جماعت
كثيری به زبان
عربی تكلم میكنند،
امير و
خانواده او
نيز زبان عربی
را به ديگر
السنه ترجيح میدهند.»
ساختار
استان خراسان
استان
خراسان،
سکونتگاه
بسياری از
اقوام ايران
است. «در
محدوده سياسی
مذکور کرَُدها، ترُکها،
عربها، بلوچها
و... در گروههای
چند صد نفری و
يا چند ده
هزار نفری
گذران زندگی میکنند.
پراکندگی و
تنوع اقوام در
شمال استان
بيشتر است. «در
تاريخ گروههای
قومی از خارج و يا
داخل ايران به
دلخواه يا به
اجبار به اين
ناحيه مهاجرت
کردهاند و
اکنون در
مساحت 40 هزار
كيلومتری آن
با آرامش در
كنار يكديگر
زندگی
میكنند؛
فارسها، ترُک ها،
بلوچها، عربها.
هزارهایها
و لرُها اقوامی
هستند که يا
به صورت منفرد
و يا همراه با
يکديگر در
آباديها و
نقاط شهری
در شمال
خراسان مستقر
شدهاند. در
جنوب استان
خراسان با آن
که نسبت به شمال
استان از وسعت
بيشتری
برخوردار
است، گروههای
قومی کمتری
سکونت دارند
که اين امر از
يک سو با ويژگیهای طبیعی ناحيه و از
سوی ديگر،
شرايط اجتماعی
و سياسی آن در
ساليان
گذشته، در
ارتباط است.
هماكنون
علاوه بر فارسها
که سکنه بومی
محل هستند،
عربها، بلوچها،
تاجيکها و
افغانها در
ناحيه ی زندگی میكنند كه
بيشتر آنها در
طول نوار مرزی
ايران با
افغانستان
مستقر شدهاند.
عرب
ها در جنوب
خراسان
مهمترين
گروه قومی
جنوب خراسان
عرب ها هستند
که سابقه
سکونت آنها در
ناحيه به صدر
اسلام بازمیگردد.
هرچند گفته میشود
در دوران
حکومت نادرشاه نيز گروهی
از عرب ها
به ناحيه
کوچانيده شدهاند.
عرب ها در ناحيه
از قدرت و
تمکن ويژهای
برخوردار
بودند که
تا دهههای
اخير نيز
ادامه داشت.
توضيح بيشتر
درباره اين
گروه در صفحات
آينده كه نحقیقی است بسيار
جامع در
ارتباط با سير
ورود اعراب به
اين منطقه و
همچنين
اطلاعات
بسياری از
همه روستاهای
عربخانه
خواهيم داشت.
(منبع:
فيضالله
جمالی
از سایت "تابناک")
(این نوشتار
در طی ایام
تکمیل تر
خواهد شد:
سروش آذرت)
...... ......... ............ ............... .................. ......................
با
تشکر از آقای
امیر حسین خنجی
از سایت "www.irantarikh.com " و سایت
"انجمن
فرهتگی هنری
سایه" در اهواز
و از فرید از
سایت "قبایل
عرب خوزستان" یا
" farid98.blogfa.com
" و سایت
"بانک مسکن" .
"جام جم.آنلاین"
و از سایت "هیات
تحریریه
کارون نیوز" و فيضالله
جمالی
از سایت "تابناک"و
از لهراسب
مومنی / سایت
خانه و خاطره/
سروش آذرت/ 30
مرداد 1391 خورشیدی/
20 جولای 2012 میلادی/