آتشکده آذرنوش بر فراز هرا

 

از دیواره مقبره کنیاس در شهر "آی خانم" (در شمال افغانستان)

 

در طفولیت مؤدب باش

در جوانی به نفس خود حاکم باش

در بزرگ‌سالی عادل باش

در پیری مشاور خوب باش

و چون مرگ به سراغت آمد، گِله مکن!

 

 آثاری از شهر باستانی "آی خانم"

 

شهر آی خانم ، ماه بانوی خاور ، در شمال افغانستان

وقتی از مردم شهر آیخانم دربارۀ نام شهرشان بپرسید، می گویند دوشیزه‌ای بوده با همین نام که در زیبایی و دلربایی شهرۀ شهر بوده، هزار مرد شیرگیر در کمند گیسویش اسیر و هزار دل بی‌تاب با ناوک مژگانش در خون. زیبایی او چنان خیره‌کننده بوده که کس را یارای نگاه کردن به چهره‌اش نبوده و مردم شهر عکس او را بر روی ماه می‌دیده‌اند و از این رو او را "آی‌خانم" یا "ماه بانو" خطاب می‌کردند. سه شهزادۀ جهان‌گشای باختری هم دلباختۀ او بودند. هر یک از آنها برای وصالش دل می‌دادند و جان می‌سپردند. در نهایت یکی از شهزادگا ن آی‌خانم را می‌رباید و با قایقی که شیرها آن را به دوش می‌کشیده‌اند، از رود آمودریا عبور می‌کند و در جایی برای معشوقۀ ترُک خویش قلعه‌ای می‌سازد و معشوقه را در آن پنهان می‌کند. و سرانجام این شهر به نام معشوقۀ او مسما می‌شود.

 

 الهه لونا خواهر سُل و آرتیمس، از الهه های اساطیری یونان و روم

 

 "آی خانم" در روایات تاریخی

این یکی ازافسانه‌های عامیانه‌ای است که در مورد آی‌خانم وجود دارد. عده‌ای هم وجه تسمیۀ این شهر را برگرفته از نام "سلین/ لونا" (Selene / Luna ) الهه‌های اساطیری مهتاب یونان و روم باستان می‌دانند و دیگران هم آن را به آناهیتا، الهۀ باستانی عشق و زایش و مهتاب ایران باستان نسبت می‌دهند.

 

روایات تاریخی حکایت‌گر آنند که پس از تأسیس این شهر، شهزادگان و جهان‌گشایان زیادی به آرزوی یافتن "مه بانو"هایشان به این شهر آمدند و گاه شهر را زیر و رو کردند و عده‌ای هم طرح‌های نو ریختند و شهرهای عاشقانۀ نو بنا نهادند. عده‌ای نیز با توجه به اقامت اسطوره‌ای اسکندر در آن شهر، آن را اسکندریۀ آمودریا یا اسکندریۀ اکسیانا می‌گویند که بطلیموس حکیم نیز گفته ‌است که اسکندر آن را در حدود سه قرن قبل از میلاد بنا نهاده‌ است؛ اما دقیقاً روشن نیست که آیا منظور همین شهر آی‌خانم بوده یا شهر ترمذ که در آن سوی آب، در ازُبکستان کنونی واقع است. شاید هم آی‌خانم به دورۀ بعد از اسکندر برگردد و شهر "اوکراتیدیا" باشد که به نام "اوکراتید"، شاه یونان باختری، مسما بوده‌ است. ولی به هر حالتش آی‌خانم نسبتی گسست ‌ناپذیر با زیبایی و عشق و وصال داشته‌ است.

 

شهر باستانی آی‌خانم در شمال افغانستان کنونی در شهرستان دشت قلعه استان تخار در پیوندگاه رودهای آمو (جیحون) و کوکچه واقع است. در افغانستان کنونی هم "جیحون" نامی است که به مردان اطلاق می‌شود و ترُک‌تباران سواحل آمو هم به دختران‌شان نام کوکچه را می‌گذارند که "کوک" معنای رنگ آبی آسمانی را دارد و نماد زیبایی متعالی و عشق آسمانی‌ست. و آی‌خانم جایی‌ست که این دو یعنی جیحون و کوکچه به هم وصل می‌شوند و عشقشان تا ابد در دل کوه‌های آسمان‌بوس آسیای میانه جاری می‌شود.

 

شاید هم همین نمادینگی این ناحیه بوده که لشکریان اسکندر را برای برگزیدن این محل برای ساختن یک شهر نو وا داشته باشد. شهر آی‌خانم در طول قرن‌های متمادی ناپدید بود و باستان‌شناسان دنبال یکی از شهرهای ناپدید شدۀ اسکندر در سواحل رود آمور می گشتند تا در نهایت در سال‌های 1960 میلادی در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه آخرین پادشاه افغانستان، این شهر بر حسب تصادف پیدا شد.

 

معماری شهر آمیزه‌ای از هنر یونانی و ایرانی و هندی و دیگر هنرهای رایج در منطقه است؛ نمادی از امتزاج فرهنگ‌های خاوری و باختری در یک شهر آرمانی. شهری که قصر در مرکز آن بود و بناهای دیگری چون نیایشگاه، دیوان حکومتی، آمفی ‌تئاتر، مدرسه و ورزشگاه، و نیز دژ یونانی هم داشت. این دژ دارای برج‌ها و ستون‌های بلندِ آذین شده به سبک یونان باستان بود.

در نیایشگاه، که بیشتر بر اساس طرح معماری‌های آسیای میانه و بین‌النهرین ساخته شده، خدایان یونانی پرستش می‌شده‌اند که این خود نمایانگر آمیزش فرهنگ‌های گوناگون در این منطقه است. در کتیبه‌ای سنگی که گمان می‌رود دیوار مقبره‌ کنیاس باشد که گویا او بنیان‌گذار این شهر یونان- باختری بوده است.

 

آثار به‌دست‌آمده از این شهر، مهارت معماران سبک هنری یونانی، ایرانی و هنرهای محلی را به نمایش می‌گذارد که هر کدام مانند خط و امضای عشاقی است که در پیکر این شهر عشق و وصال به جا مانده‌ است و همه به عظمت و شکوه آی‌خانم، این عروس زیبای باختری خاور در عصر و زمان خودش افزوده‌ است.

 
بر اساس شواهد تاریخی به‌دست ‌آمده از این شهر، آی‌خانم در گذشته نیز دستخوش ویرانی‌های فراوان و آتش‌سوزی‌های عظیمی شده که بدن این عروس زیبا را مصدوم کرده‌‌ است. با در گرفتن آتش جنگ و ویرانی که در دهه های گذشته بر افغانستان رفت، مردم به سر و صورت آی‌خانم افتادند و دل این عروس زیبا را با بیرحمی تمام کندند. بدن او را تکه تکه کردند. مردم شهر جهیزیه‌های عروس را غارت کردند و قاچاقچیان و دزدان بدن مجروح این عروس زیبا را در بازارهای جهان به حراج گذاشتند.

 

امروز از آن همه شکوه و عظمت تنها یک میدان مملو از گودال و حفره‌های وحشتناک مانده‌ است که بیشتر از یک شهر اسطوره‌ای، گورستانی را در ذهن انسان مجسم می‌کند. شاید گور ناپیدای آی‌خانم را....

 

منبع:

نوشته ای از حمید دوستار از سایت "جدید آنلاین".

 

..................         .................        ...............     ...............     ............

 

با تشکر از سایت "جدید آنلاین" و از حمید دوستار/ سایت خانه و خاطره/ سروش آذرت/ خرداد ماه 1391 خورشیدی/ 2012 میلادی