با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
سیّد
علی
محمد شیرازی
(زاده
1235 ه.ق. در شیراز/ وفات 1266
ه.ق. در تبریز)
زندگینامه
سیّد علی محمد شیرازی
،
ملقب
به "باب" ،
"نقطه اولی" ،
"مبشر
امرالله" و "سیّد
ذکر"
سیّد
علی محمد که
بعدأ به باب
مشهور شد در 20
اکتبر سال 1819 میلادی(
در 1235 ق.) در شیراز
بدنیا آمد. سیّدی
او به این
خاطر بوده که
اجداد پدری و
مادری او نسب
به حسین بن علی
و محمد پیغمبر
اسلام میرسانند.
پدر باب سیّد
محمد رضا
بازرگانی
معروف در شیراز
و مادرش فاطمه
باگوم نیز
دختر بازرگانی
از شیراز بود.
سیّد علی محمد
تنها فرزند
خانواده بود و
در کودکی و در
سن هفت سالگی
پدرش را از
دست داده و
بهمراه مادرش
تحت سرپرستی
عمویش که حاجی
میرزا سیّد علی
نام داشت
درآمد که از
بازرگانان
معروف بوده. او
سیّد علی را
فنون بازرگانی
آموخته و
بعدها که سیّد
علی محمد
رسالت خود را
آشکار کرد عموی
او از اولین
کسانی بوده که
به او ایمان
آورده و جزو
اصحاب او گردیده.
سیّد
علی محمد بعد
از آموختن تحصیلات
ابتدایی و فرا
گیری قرآن ،
فنون بازرگانی
را نیز از عمویش
آموخته و از
سالهای 1835 میلادی
که هنوز
شانزده سالگی
اش تمام نشده
بود مسئول دفتر
بازرگانی عمویش
در شهر بوشهر
بوده و در سال 1840
میلادی بخاطر
ایمان مذهبیش
راهی عراق و
شهرهای عتبات
شیعیان شده و
در مجلس درس سیّد
کاظم رشتی که
از رهبران شیخیه
بود شرکت کرده
و به آموختن
پرداخت. یکسال
بعد او به شیراز
بازگشته و در
سال 1842 با
دخترعموی بیست
ساله اش که خدیجه
سلطان باگوم
نام داشت
ازدواج کرده
که حاصلش پسری
بود بنام احمد
که در سال 1843 میلادی
بدنیا آمد ولی
مدتی بعد
بمُرد.
بعد
از مدتی در
شهر شیراز برای
اولین بار
الهامات الهی
بر سیّد علی
محمد نازل شده
و او اولین آیات
الهام شده اش
را در سال 1844 میلادی
برشته تحریر
درآورده و از
آنزمان
بعنوان شخصیتی
قدیس در شهر شیراز
مشهور گردیده
و در نزد شیخیه
و مُرادشان که
ملاُ حسین
بشرویه ای نام
داشت منزلتی یافت
(مختصری از
زندگینامه سیّد
علی محمد ملقب
به «باب» بنقل
از ویکی پدیا
به زبان آلمانی/
سایت خانه و
خاطره- سروش
آذرت و با
تشکر).
من
بابالله تو
باب الباب
هنگامی
که ملا حسین
(بشرویه ای) (در
تاریخ 23 مه 1844 م. / 2
خرداد 1223 ه.ش) به
شیراز رسید ،
با مرد جوانی
که عمامه سبز
رنگ به نشانه
سیادت بر سر
داشت ، برخورد
کرد. آن مرد بیگانه
(با امامه سبز
رنگ)، ملا حسین
بشرویه ای را
به منزلش دعوت
نمود. بعد از اینکه
آن جوان از
ملا حسین پرسید
در شیراز چه
کار دارد ،
ملا حسین پاسخ
داد که برای یافتن
قایم موعود
آمده است. آن
جوان از ملا
حسین پرسید که
آیا نشانهای
برای شناختن
او داری؟ ملا
حسین بشرویه ای
(باب الباب) نیز
در پاسخ گفت:
- آری
، حضرت موعود
از خاندان
نبوّت و رسالت
است،
- او
از اولاد حضرت
فاطمه زهرا علیها
سلامالله
است،
- سن مبارکش
وقتیکه ظاهر میشود
کمتر از ۲۰ و
متجاوز از ۳۰
سال نیست،
-
دارای علم الهی
است،
- قامتش
متوسط است،
- از شرب
دخان(مشروبات
الکلی) بر کنار،
- و از عیوب و
نواقص جسمانی
منزّه و مبرّا
است.
سپس
میزبان جوان
(همان بیگانه
با عمامه سبز
که سید علی
محمد شیرازی
معروف به باب
بود) به او گفت:
نگاه کن، این
نشانهها را
در من میبینی
؟ بعد از آن
ملا حسین بشرویهای
چند نشانه دیگر
را از سید علی
محمد شیرازی
درخواست کرد
(از جمله تفسیر
سوره یوسف) و
در نهایت به
او ایمان
آورد. بدین
ترتیب ملا حسین
بشرویهای
اولین مومن به
باب یعنی اولین
حرف از حروف حیّ
(حواریون باب)
شد. سید علی
محمد باب در
آن هنگام به
ملا حسین گفت
که از این پس
لقب من بابالله
و لقب تو باب
الباب است.
شیخ
عابد ، شاگرد شیخ
احمد احسایی
شیخ
عابد از شاگردان (احمد
بن زین الدین)
معروف به شیخ
احمد احسایی (از
مردم "احسا"ی
مدینه
عربستان) و
سید کاظم رشتی(در
واقع بایستی سیّد
کاظم مدینه ای
گفت زیرا
بخاطر طاعون
با پدر و
مادرش از مدینه
به گیلان و
رشت آمده و معروف
به سیّد کاظم
رشتی شد- سروش
آذرت) و این هر
دو از رهبران
شیخیه بودند (اشراق خاوری).
شیخ
احمد احسایی
رهبر شیخیه؛
شیخ
احمد احسایی
شیخ
عابد از همان
دوران، سیّد علی
محمد را با
نام روسای شیخیه
(احسایی و رشتی)
آشنا کرد، بطوری
که چون سید
علی محمد در نوزده سالگی
به کربلا رفت ،
در درس سید
کاظم رشتی
حاضر شد. و در مدتی
که او
نزد سید
کاظم رشتی
شاگردی میکرد،
با مسائل
عرفانی و تفسیر
و تأویل
آیات و احادیث
و مسائل فقهی
به روش شیخیه
آشنا شد و از آرای شیخ
احمد احسایی آگاهی
یافت و به
علاوه به
هنگام اقامت
در کربلا از
درس ملا صادق
خراسانی که او
نیز مذهب شیخی داشت ،
بهره گرفت و
چندی از کتب
ادبی متداول
آن ایام را
خواند.
شیخ
جلیل و سّید
نبیل ، از
روسای شیخیه
در
اصطلاح شیخیه
، شیخ احمد
احسایی را «شیخ
جلیل» و سید
کاظم رشتی را
«سید نبیل» میخوانند.
سّید
کاظم رشتی
(زاده 1212 قمری
در مدینه /
وفات 1259 قمری در
بغداد)
سید
کاظم بن قاسم
حسینی معروف
به سّید کاظم
رشتی
سیّد
کاظم حسینی
(رشتی) بعد از شیخ
احمد احسایی
(هر دو زاده مدینه
و محل احسای
عربستان
بودند) دومین
رهبر شیخیه
بحساب میآید.
نیاکانش از
اشراف سادات
حسینی مدینه
بودند که بعلت
شیوع طاعون از
مدینه به رشت
آمده بودند. سیّد
کاظم در جوانی
به یزد رفته و
به شیخ احمد
احسایی پیوست
و از آنجا
رهسپار کربلا
شد و تا پایان
عمر در آن شهر
به تدریس و
ترویج مکتب شیخیه
مشغول بود. او
بیش از یک صد و
پنجاه جلد
کتاب و رساله
نوشت که گویند
بیشترش
رمزگونه (؟!) و
نامفهوم است و
در اصطلاح شیخیه
او ملقب به "سید
نبیل" است.
محمود آلوسی
مفتی بغداد
درباره سید
کاظم گوید:
اگر سید (کاظم
رشتی) در زمانی
میزیست که
ممکن بود نبی
مرسل و پیغمبری
باشد من "اول
من آمن" بودم
(من اولین
مومن به او
بودم)، زیرا
شرایط لازم به
اخلاق و علم
کثیر و عمل به
سجایای معنوی
در شخص او
موجود است.» از
جمله شاگردان
سیّد کاظم رشتی
بن قاسم حسینی،
حاج محمد کریمخان
کرمانی (بعد
از سّید کاظم،
رهبر و پیشوای
شیخیه) و سید
علی محمد شیرازی،
معروف به «باب»
است.
مسموم
کردن سیّد
کاظم بن قاسم
حسینی
نوشتهاند
نحیب پاشا
حاکم عثمانی
(بغداد) به او
(سّید کاظم
رشتی) قهوهای
مسموم خوراند
و سید کاظم در
ذیحجه سال 1259
قمری درگذشت و
در کربلا و در
جوار قبر امام
حسین مدفون
شد. سید علی
محمد شیرازی
گذشته از
دلبستگی به
اندیشه های شیخی
و باطنی ، به
«ریاضت کشی» نیز
مایل بود
و به هنگام
اقامت در
بوشهر در هوای
گرم تابستان
از سپیده دم
تا طلوع آفتاب
و از ظهر تا
عصر بر بام
خانه رو به
خورشید اورادی
می خواند. پس از درگذشت سید
کاظم رشتی، مریدان
و شاگردان وی، جانشینی
برای وی می
جستند و بنا به قول ایشان
مصداق «شیعه
کامل» یا «رکن
رابع» (شیخیه)
باشد و در این
باره میان چند
تن از شاگردان
سید کاظم
رقابت افتاد و
سید علی محمد شیرازی نیز در این
رقابت شرکت
کرد بلکه پای از جانشینی
سید
کاظم رشتی
فراتر نهاد
و خود را باب
امام زمان علیه
السلام یا
«ذکر» او ، یعنی
واسطه میان
امام و مردم
شمرد. ادعای سیّد علی محمد
چون شگفت
آورتر از دعاوی سایر رقیبان
بود، واکنش
بزرگتری یافت
و نظر گروهی
از شیخیان را به سوی
وی جلب کرد و 18
تن از
شاگردان سید
کاظم رشتی که
همگی شیخی
مذهب بودند و
بعدها سیّد علی محمد شیرازی
آنها را حروف
"حیّ" نامید ، پیرامونش
را گرفتند. سیّد علی محمد در آغاز امر، بخش هایی
از قرآن کریم
را با روشی که
از مکتب شیخیه
آموخته بود، تأویل (تفسیر) کرد و در
آنجا به تصریح
نوشت که امام
دوازدهم شیعیان
او را مأمور
داشته تا جهانیان
را ارشاد
کند و خویشتن
را «ذکر» نامید، چنان
که در
آغاز تفسیرش
بر سوره یوسف می نویسد: همانا
خدا مقدّر
کرده که این
کتاب از نزد
محمد (یعنی سیّد علی
محمد) پسر
حسن پسر علی
پسر محمد پسر
علی پسر موسی
پسر جعفر پسر
محمد پسرعلی
پسر حسین(امام
سوم شیعیان) پسر علی(امام
اول شیعیان) پسر ابی
طالب(پدر امام علی
شیعیان)
بر بنده اش
برون آورد
تا از سوی ذکر(امام
دوازدهم شیعیان)
حجت
بالغه خدا بر
جهانیان باشد(در
کتاب احسن
القصص). سیّد علی
محمد پس
از مسافرت با
محمد علی
بارفروش(یا حضرت
قدوس، یکی
از مریدان او در
شهر بابل
مازندران که
آنروزها به
بابل ،
بارفروش می
گفتند) به
سوی مکه رفت
و بهنگام
بازگشت در بوشهر،
دستور داد تا
در یکی از
مساجد شهر بوشهر عبارت "اشهد
ان علیا قبل نبیل باب بقیه
الله" را در
اذان داخل
کنند(نجفی، ص 168)
که تصریح دارد
علی نبیل(که به حساب جمل
با سیّد
علی محمد
برابر میشود) باب امام
دوازدهم شیعیان
است.
کتاب
«بیان» یا
«الواح بیان»
بجای «قرآن»
همینکه مدتی
از دعوت وی
سپری شد و
گروهی به او
گرویدند ، ادعای
خود را تغییر
داد و از مهدویت
سخن به میان
آورد و گفت منم آن کسی
که هزار سال می
باشد که
منتظر آن میباشید
(حاجی میرزاجانی
کاشانی ، ص 135) و
سپس به ادعای
نبوت و رسالت
برخاست و به گمان خود ،
احکام اسلام
را با آوردن
کتاب "بیان"
نسخ کرد و در
آغاز کتاب بیان نوشت: در
هر زمان
خداوند عزوجل ، کتاب و حجتی
از برای خلق
مقدّر فرموده و می
فرماید در
سنه 1270 قمری از
بعثت رسول
الله، کتاب را
بیان، و حجت
را ذات حروف
سبع(سیّد علی
محمد که دارای
حروف سبع است)
قرار داد (کتاب بیان به زبان عربی، ص 3). و بدین
ترتیب ، سیّد علی محمد هر چند زمانی، دعاوی
خود را به
مقامات
بالاتری تغییر
می
داد و
سخنان پیشین
را برای یارانش
تأویل می کرد
و آنان را در پی
خود می کشید.
دستگیری
سیّد علی محمد
شیرازی (باب)
در زمان محمد
شاه قاجار (1261 ه
ق.)
نوشتن
کتاب "بیان"
در قلعه ماکو
توسط سیّد علی
محمد شیرازی
پس از
بازگشت سید علی
محمد به بوشهر(
در زمانی که
هنوز از ادعای
بابیت امام
زمان فراتر
نرفته بود)،
به دستور والی فارس در
رمضان 1261 ق. دستگیر
و به شیراز
فرستاده شد.
در شیراز او
را تنبیه
کردند، آن گاه نزد
امام جمعه آن
شهر، اظهار
توبه و ندامت
کرد و به قول یکی
از موافقان
خود بر فراز
منبر در حضور
مردم گفت :« لعنت خدا بر
کسی که مرا وکیل
امام غایب
بداند. لعنت خدا بر
کسی که مرا
باب امام
بداند…(اشراق
خاوری، ص 141).»
پس از آن ،
شش ماه در
خانه پدری خود
تحت نظر بود و
از آنجا به
اصفهان و سپس
به قلعه ماکو (در
آذربایجان
غربی) تبعید
شد. در دورانیکه
در آن
قلعه زندانی
بود، با مریدانش
ملاقات و
مکاتبه داشت و
از اینکه
می شنید آنان
در کار تبلیغ دعاوی او می
کوشند به شوق
می افتاد و
سخنانی را با
عنوان کلمات
الهی به مریدان
عرضه می داشت ، چنانکه
کتاب بیان
را در همان
قلعه نوشت (یزدانی،
ص 13).
باب
در قلعه چهریق
ارومیه (1264 ه ق.)
دولت
محمد شاه قاجار
، برای آن که پیوند
او را با مریدانش
قطع کند در
صفر 1264 ق. وی را
از قلعه ماکو به قلعه چهریق
، در نزدیکی
ارومیه منتقل
کرد.
باب
در دادگاه تفتیش
ناصرالدین میرزا
(ناصرالدینشاه
بعدی)
در اواخر
سلطنت محمد
شاه، به دستور
حاجی میرزا
آغاسی ، وزیر
محمد شاه ، سید
علی محمد شیرازی را از قلعه
چهریق به تبریز بردند و
مجلسی را با
حضور ناصرالدین
میرزا( که در آن
وقت ولیعهد
بود) و چند تن
از علما ترتیب
دادند و سید علی
محمد شیرازی را
در آن مجلس
حاضر کردند.
سیّد
علی محمد
در آنجا آشکارا
از مقام مهدویت
خود سخن گفت و
«بابیت امام
زمان» را که پیش
از آن به تصریح ادعا کرده
بود به "بابیت
علم خداوند" تأویل
کرد و چون
از او درباره
برخی مسائل دینی پرسیدند،
از پاسخ فرو
ماند و همینکه از وی سوال
شد: از
معجزه و کرامت
چه داری؟ گفت:
اعجاز من
در این است که
برای عصای خود
آیه نازل می
کنم. و به خواندن
این فقره
آغاز نمود: بسم
الله الرحمن
الرحیم سبحان
الله ... ، و
اعراب کلمات
را به نحو قاعده
نحو غلط خواند....!
امیر اصلان
خان که در
مجلس حضور
داشت گفت:
اگر این قبیل
فقرات از جمله
آیات شمرده
شود، من هم میتوانم
تلفیق
کنم و گفت : الحمد الله
الذی خلق
العصا کما خلق
الصباح و
المسا....(فاضل
مازندرانی،
تصویر نامه
ناصرالدین میرزا
به پدرش،
محمد شاه).
واقعه
"اجتماع
بدشت" ؛ استقلال
شرع «بيان» و نسخ «شريعت»
"بدشت"
محلی است
نزديك شاهرود ،
در آن وقتی
كه باب در
زندان ماكو و قلعه چهريق به سر می
برد
، ... باری
جمال مبارک
(حسين علی بهاء)
جمعی از اصحاب را
كه بالغ بر 81
نفر بودند
مهمان كرده بودند، و
آن انجمن برای
دو منظور
تشكيل شده بود :
- یکی اين كه برای
استخلاص حضرت
اعلی(رهایی
سیّد علی
محمد باب) از
حبس ماكو
مشورت كنند،
- و
ديگر آنکه بنا
بود، استقلال
شرع بيان(کتاب سيد علی محمد)
و نسخ شرع
سابق(رد قرآن)
ابلاغ شود(کتاب بیان
باب ، بجای
قرآن
مسلمانان
اعلام موجودیت
کند) و سرانجام
استقلال شرع "بيان" و "نسخ
شريعت ابلاغ"
شد.
تمام
جمعيت در دوره
توقّفشان در "بدشت" ،
مهمان بهاء
الله بوده اند و
هر یک از اصحاب "اجتماع
بدشت"
به اسم تازه ای
موسوم شدند ،
از جمله خود
هيكل مبارک(حسينعلي نوری) موسوم
به اسم
بهاء الله شد ... باری
در ايّام
اجتماع ياران
در بدشت هر
روز یکی از
تقاليد قديمه
القاء می شد،
ياران نمی
دانستند كه
اين تعبيرات
از طرف كيست؟ ... معدودی
هم در آن ايام
به مقام حضرت بهاءالله
عارف بودند و می
دانستند كه او
مصدر جميع اين
تعبيرات است...
حضرت
طاهره قره العین
در اجتماع
بدشت ؛ اعلان
استقلال امر
مبارک
...
ناگهان حضرت
طاهره قره العین بدون
حجاب با آرايش
و زينت به
مجلس ورود
فرمودند ،
حاضرين كه
چنين ديدند ،
دچار وحشت
شديد گشتند ،
همه حيران
ايستاده
بودند، زيرا
آنچه را منتظر
نبودند می دیدند
... زيرا
معتقد بودند
كه حضرت طاهره
مظهر حضرت
فاطمه عليها
السلام است و
آن بزرگوار را
رمز عفّت و
عصمت و طهارت می
شمردند... عبدالخالق
اصفهانی دستمال
را در مقابل
صورت گرفت و
از مقابل حضرت
طاهره فرار
كرد، و فرياد
زنان دور شد و
چند نفر ديگر
هم از اين
امتحان بيرون
آمدند و از
امر تبّری
كرده و به
عقيده سابق
خود برگشتند... از
اجتماع ياران
در "بدشت" مقصود
اصلی
كه اعلان
استقلال امر
مبارک بود(استقلال
بهاء الله) حاصل گرديد... و
جناب طاهره انّی اَنَا الله
(من همان خدا
هستم) را در
اجتماع "بدشت"
تا عنان آسمان
به اعلی
النّدا بلند نمود
و هم چنين بعضی احبّاء در
بدشت ... از جمله ملا
حسين بشرويه ای(از نخستين
پيروان باب)
كه حلقه اخلاص
حضرت قدوس(محمد
علی
بارفروشی) در گوش داشت ،
در اجتماع
بدشت
حاضر نبود ،
همين كه اوقات
طاهره
قره العین به سمعش
رسيد، گفت: «اگر
من در "بدشت"
بودم اصحاب
آنجا را با
شمشير كيفر می
نمودم.» ... سرانجام
پس از پايان
واقعه بدشت ، میرزا
حسینعلی
بهاء با
طاهره(قره
العين) و
خادمه وی به "نور" مازندران
عزيمت كردند...
توبه
نامه سیّد علی
محمد باب
پس از
آشکار شدن
عجز سید علی
محمد در اثبات
ادعای خود، وی
را چوب زده
تنبیه نمودند
و او از دعاوی
خویش تبرّی
جست و اظهار
پشیمانی کرد و
خطاب به ولیعهد
(ناصرالدین میرزا) ، توبه
نامه رسمی
نوشت. صورت
توبه نامه سیّد علی محمد شیرازی را یکی از مریدانش
در کتاب خود
چنین آورده
است:
«فداک روحی ،
الحمد لله کما
هو اهله و
مستحقه که
ظهورات فضل و
رحمت خود را
در هر حال
بر کافه عباد
خود شامل
گردانیده ...آن
حضرت را یبنوع
رأفت و رحمت
خود فرموده که
به ظهور عطوفتش
عفو از بندگان
و. ...اشهد الله و من عنده
که این بنده
ضعیف را قصدی
نیست که خلاف
رضای خداوند
عالم و اهل
ولایت باشد .اگر
چه بنفسه ،
وجودم ذنب صرف
است ولی چون
قلبم موقن به
توحید خداوند
جل ذکره و به
نبوت رسول او
و ولایت اهل
ولایت اوست...امید
رحمت او را
دارم و مطلقاً
خلاف رضای حق را
نخواسته ام و
اگر کلماتی که
خلاف رضای او
بود از قلم
جاری شده،
غرضم عصیان نبوده و در هر حال
مستغفر ...و این
بنده را مطلق
علمی نیست که منوط به ادعایی
باشد و
استغفرالله
ربی و اتوب الیه
من ان ینسب الی
امر ...و کلمات
که از لسان
جاری شده ،
دلیل بر هیچ
امری نیست و
مدعی نیابت
خاصه حضرت حجه الله علیه
السلام را محض
ادعا مبطل است
و این بنده را
چنین ادعایی
نبوده و نه ادعایی دیگر. مستدعی
از الطاف حضرت
شاهنشاهی و آن
حضرت را چنان
است که این
دعاگو رابه
الطاف و عنایات
سلطانی و رأفت
و رحمت خود، سرفراز
فرمایند .(گلپایگانی
، ص.204-
205 )
رویداد
قلعه شیخ طبرسی
به رهبری ملا حسین
بشرویه ای و ملا
محمد علی
بارفروشی
مریدان
سیّد علی محمد
در اواخر
دوران محمد
شاه و اوایل
دوران
ناصرالدینشاه
(از 1264 تا 1265 ه. ق)
بدینسان
سید علی
محمد از دعاوی
خود بازگشت ولی
توبه او ، صوری
بود چنان
که پیش از
توبه اخیر، در
شیراز نیز بر فراز
منبر و در
برابر مردم،
نیابت و بابیت
خود را انکار نمود
اما چیزی
نگذشت که ادعای
بالاتری را او به
میان
آورد و از پیامبری و
رسالت خویش
سخن گفت .
در اواخر
سلطنت محمد
شاه و پس از
مرگ او (1264 ق.) از سوی مریدان
سیّد
علی محمد ،
آشوبهایی در کشور پدید
آمد که از
جمله، رویداد قلعه شیخ طبرسی
در مازندران
بود.
در این
آشوب، جمعی از
بابیان به
رهبری ملا حسین
بشرویه ای و ملا
محمد علی
بارفروشی (بابلی)، قلعه
طبرسی را پایگاه
خود قرار
دادند و اطراف
آن خندق کندند و
خود را برای
جنگ با قوای
دولتی آماده
ساختند. از سوی
دیگر بر مردم
ساده دل که در پیرامون
قلعه زندگی می
کردند ، به
جرم «ارتداد»
هجوم آورده به
قتل و غارت ایشان می
پرداختند، به
گونه ای که یکی
از بابیان مینویسد:
«جمعی رفتند و در
شب یورش برده ،
ده
نفر را
گرفتند و 130 نفر
را به قتل
رسانیدند ،
تتمه فرار
نموده ، ده را با
حضرات اصحاب
حق ، خراب
نمودند و آذوقه
ایشان را جمیعاً
به قلعه بردند.(حاجی میرزا جانی
کاشانی ، ص 162)
و چنین می
پنداشتند که یاران
مهدی موعودند
و به زودی جهان
را در تسخیر
خود خواهند
گرفت و بر شرق
و غرب
فرمانروایی می
کنند، چنان که
بابی مذکور
می نویسد: حضرت
قدوس (محمد علی
بارفروشی) میفرمودند
که: «ما هستیم سلطان به حق
و عالم در زیر
نگین ما میباشد و کل سلاطین
مشرق و مغرب
به جهت ما
خاضع خواهند
گردید...» پس
میان ایشان و
نیروی دولتی
جنگ درگرفت و
فتنه آنان با پیروزی قوای
دولت و کشته
شدن ملا محمد
علی بارفروشی
در جمادی
الثانی 1265 هجری قمری
پایان گرفت .
شورش
بابیه در
زنجان (1266 ه ق.)
در زنجان
نیز شورشی به
سرکردگی ملا
محمد علی
زنجانی پدید
آمد که به
شکست بابیان
انجامید (1266 ه.ق)
شورش
بابیه در
تهران (1266 ه ق.)
در تهران
نیز گروهی از
بابیان به
رهبری علی ترشیری
بر آن شدند
تا ناصرالدین
شاه و امیرکبیر
و امام جمعه
تهران را به
قتل رسانند ،
اما نقشه آنان
کشف شد و 38 تن از
سران بابیان
دستگیر و 7 تن
از آنها کشته
شدند. شگفت
آنکه مریدان
سید علی محمد
در جنگهای قلعه طبرسی و شورش زنجان از
مسلمانی دم می
زدند و
نماز می گزاردند
و از «بابیت» سید علی
محمد جانبداری
می
کردند(آیتی،
ج 1، ص 163،195). ظاهراً
در آن هنگام
هنوز ادعای
مهدویت و نبوت
وی بدیشان نرسیده
بود.
از اینرو به
اعتراف وقایع
نگاران بابی، برخی
از بابیان به
محض این که در ماجرای
"بدشت" از ادعای
مهدویت سید علی
محمد و تغییر
احکام اسلام
با خبر شدند،
به شدت از او
روی گرداندند.(همان،ج
1، ص 130)
تیرباران
سیّد علی محمد
شیرازی در تبریز
و بدستور امیرکبیر
(1266 ه.ق.)
پس از مرگ
محمد شاه و
بالا گرفتن
فتنه بابیه، میرزا تقی
خان امیرکبیر
ـ صدراعظم
ناصرالدین
شاه ـ مسامحه
در کار سید علی محمد
باب را
روا ندید و
تصمیم گرفت او
را در ملاءعام
به قتل رساند
و آتش شورش ها
را فرو نشاند
و برای این
کار ، از برخی
علما فتوا
خواست. ولی به
گفته ادوارد
براون: «دعاوی
مختلف و تلون
افکار و نوشته
های بی مغز و بی
اساس و رفتار جنون آمیز
او علما را بر
آن داشت که به
علت شبهه خبط
دماغ ، بر
اعدام وی رأی
ندهند.(نجفی،
ص 252)
با وجود این،
برخی از علما
که احتمال خبط
دماغ را
درباره سید علی محمد را نمیدادند و او را مردی
دروغگو و ریاست
طلب می شمردند
به قتل وی
فتوا دادند
و سید علی
محمد به همراه
یکی از پیروانش
در 27 شعبان 1266 ه.ق در
تبریز تیرباران شد.
گویند
ميرزا
صالح خان آصف
الدولة
تبريزى پسر
حاجى كلانتر، جسد
ميرزا على
محمد باب را
بعد
از تیرباران
بگفته ای نجات
داد.
میرزا صالح
خان آصف
الدوله سمت
پير طريقتى
دراويش را
داشته و
كدخداى محله
باغ ميشه
تبريز بود. ميرزا
صالح خان قبلأ لقب
وزيراكرم
داشت و پس از وفات حاجى رضا قلیخان
شاهسون آصف
الدوله،
اين لقب(آصف
الدوله) را
گرفت. او اوایل "بيگلربيگى" تبريز بود، بعد در
قزوين و گيلان
و دو
بار در زنجان
حاکم
شد.
عقیده
سیّد علی محمد
باب نویسنده
کتاب بیان
عقاید سید علی
محمد باب از
آغاز دعوت خود ،
عقاید و آرای
متناقضی
ابراز داشت ،
آن چه از مهم
ترین کتاب او
نزد پیروانش، یعنی
کتاب بیان، فهیمده
می شود آن است
که وی خود را
برتر از همه
انبیاء الهی
می انگاشته و
مظهر نفس
پروردگار می پنداشته
است و عقیده
داشته که با
ظهورش، آیین
اسلام منسوخ و
قیامت موعود
در قرآن، به
پا شده
است(لوح هیکل
الدین، ص 18). به
علاوه ، سید
علی محمد خود را مبشر ظهور بعدی شمرده
و خود را(من یظهره
الله) خوانده
است و در ایمان
پیروانش به خود، تأکید
فراوان دارد(کتاب بیان عربی. ص
5-6). افکار سیدعلی محمد باب ،
مجموعه ای از
برخی آرای شیخیان
و باطنیان(تأویل
گرایان) و صوفیان
و کسانی
که به علم
حروف و اعداد
گرایش داشته
اند و پاره ای
از دعاوی شخصی
بوده
است.
آثار سید
علی محمد باب
سید
علی محمد آثاری
چند از خود به
جای نهاده که
برخی از آنها
چاپ شده
و پاره ای دیگر
به دلیل کشاکش های
داخلی میان پیروانش
هنوز به چاپ
نرسیده است.
برخی از کتابهای
دیگر او عبارت
اند از: پنج شأن، دلائل
السبعه ، صحیفه
عدلیه ،
تفسیر سوره
کوثر، تفسیر
سورة بقره ،
قیوم الأسماء ، کتاب
الروح.
منابع:
- "كتاب قاموس
توقيع"، از اشراق خاوری.
-
برگزیده ای از
"ارشادالعوام".
ميرزا
یحیی
(صبح
ازل) جانشین سیّد
علی محمد باب
مرد
شماره دو بابیان
شخصی است
به نام ميرزا یحیی معروف به
صبح ازل. وی
با میرزا
حسينعلی بهاء برادر
بودند(نابرادری)، پدرشان
ميرزا عباس
معروف به
ميرزا بزرگ
نوری
بود. در همان
زمانیكه علی محمد
باب زنده بود،
از مريدان پرو
پا قرص باب همين
دو برادر
بودند، ولی علی محمد باب
چون ميرزا یحیی را با اين كه
از نظر سن
كوچكتر از
حسينعلي بهاء
بود،
دلباخته
تر ديد و چنين
دريافت كه
ميرزا یحیی از روی
صداقت طبع به
او ايمان
آورده ، او
را به القاب
صبح ازل ،
مرآت ، شهره و "وحيد" مفتخر
ساخت و او را
به عنوان جانشینی خود تعيين
كرد.
ناگفته
نماند كه نفوذ
و تلاش های قرّة
العين هم كه
علاقه بيشتری
به صبح ازل
داشت، در اين
موضوع موثر بوده است ، زيرا
ميرزا یحیی از همه جوان
تر بود و آنکه همه بابيان حتی خود
حسينعلي بهاء ، صبح
ازل (ميرزا یحیی) را به عنوان
جانشینی از سیّد علی
محمد باب
شناختند ،
زيرا علی محمد
باب ، طبق
وصيتش او را
جانشين خود
قرار داده بود
و برای تكميل
كتاب بيان ،
سفارش كرده
بود كه او
تكميل كند.
(نوشته
ای بصورت pdf از
میرزا یحیی
ملقب به صبح
ازل در مورد شیخ
احمد احسائی و
سیّد کاظم بن
قاسم حسینی (سیّد
کاظم رشتی) و سیّد
علی محمد باب
و وقایع چهریق
و قلعه طبرسی
و اجتماع بدشت
و نور موجود
است. گفته میشود
این نوشته یا
این کتابچه
بنابر خواهش
ادوارد براون
بتوسط میرزا یحیی
نگارش یافته
است و این
نوشته بنام
"مجمل بدیع"
مشهور میباشد
که در صورت
لزوم اینجا
را کلیک کنید.
لازم بیادآوریست
خواندن این
نوشته از آنجاییکه
با ادبیات
نوشتاری آن
زمان نوشته
شده است، دقت
زیاد و صبر و
حوصله را طلب
میکند/ سایت
خانه و خاطره/
سروش آذرت)
وصیتنامه
سیّد علي محمد
باب
در مورد
ميرزا یحیی(صبح ازل)
بدين قرار است:
«الله اكبر
تكبيراً
كبيراً ... خدا
از همه چيز
بزرگتر است ،
اين نامه ای
است از طرف
خدای مهيمن و
قيّوم به سوی
خدای مهيمن و
قيّوم، بگو
همه از خدا
آغاز شده اند
و همه به سوی
خدا بازگشت میکنند، اين نامه ای است
از علی قبل از نبيل (نبیل
لقب سیّد کاظم
رشتی) كه
ذكر خدا برای
جهانيان است، به
سوی
کسی كه
نامش مطابق با
نام "وحيد"
است (یعنی به
سوی یحیی صبح ازل) بگو
همه از نقطه
بيان ابتدا می
شوند. ای
نام وحيد! حفظ
كن آنچه را كه
در بيان نازل
شد ، و به آن امر
كن ، پس تو در
راه حق بزرگ هستی».
ضمناً از
اين وصيتنامه استنباط
می شود كه
دو خدا در
عالم موجود
است، خدای اول
خود ميرزا سیّد
علی محمد
و خدای دوم
ميرزا یحیی صبح ازل!! پيروان
سیّد
علی محمد معروف
به بابیان در هر كجا كه
به سر می بردند ،
متوجه ميرزا یحیی
صبح ازل شدند،
حتی خود میرزا حسين علی
بهاء كه خیلی زیرکتر
و سيّاس تر از
برادرش ميرزا یحیی
صبح ازل بود،
در ظاهر حدود 18
سال جزء
پيروان
برادرش به
شمار می آمد و
حدود 14 سال با یحیی
صبح ازل مخالفتی
نداشت.
دستگيري
و تعقيب
بابيان
بعد
از تیرباران سیّدعلی
محمد شیرازی
"باب"،
پيروان او که در رأس آنها
ميرزا یحیی صبح
ازل و
حسين علی بهاء
قرار داشتند، دشمنان سرسخت ناصر
الدين شاه شدند، چون او
دستور اعدام
باب را صادر
كرده بود. بنابراین
در فكر
توطئه چینی بر ضد
ناصرالدين
شاه افتادند.
اولین
ترور ناصرالدینشاه
در نیاوران شیمران
(1268 ه ق.)
به طوری
كه از صفحات 313
تا 315 جلد اول
كتاب كواكب
الدّريه (از عبد
الحسين آیتی)
استفاده می
شود: شش نفر از
بابی های متعصّب
كه از آن جمله "ملا
صادق ترُک"
بود در
نياوران
شميران به طرف
ناصرالدين
شاه تيراندازی
كردند و بعد
با قمّه و
غدّاره به ناصرالدین
شاه حمله
بردند و او را
مجروح نمودند
ولی موفق به قتل
ناصرالدين
شاه نشدند. ناصرالدين
شاه بعد از
اين واقعه در
صدد دستگيری و
نابودی بابی
ها برآمد.
این توطئه در
روز 20 شوال
سال 1268 ه ق. واقع
شد ، 40 نفر از
معاريف بابيه
كه یکی از آنها حسینعلی
بهاء بود
شديداً مورد
تعقيب قرار
گرفتند ،
سرانجام آن
چهل نفر را
دستگير كردند
و 28 نفر آنها را
با اعمال
شاقّه به قتل
رساندند، بقيه
را به زندان
محكوم كردند،
و پس از مدتی
آنها را آزاد
ساختند.
بهاییان
تعداد
كشته شدگان را
بيشتر از
اينها نوشته
اند به طوری
كه عبد الحسين
آواره در
الكواكب
الدّريه(چاپ عربی
مصر ص286) می
نويسد:«به
گفته بعضی از
مورّخين تنها
در یک
شب 400 نفر را كشته
اند كه 35 نفر
آنها از
بزرگان بوده
اند.»
طاهره
قرّه العین
زرینتاج
قزوینی(فاطمه یا
ام السلمه)
مشهور به
طاهره
قُرةالعَین یا
طاهره
بَرَغانی(فامیلی
پدر و شوهرش).
تولد زرین تاج
در سال 1228 هجری
قمری/ 1817 میلادی
در قزوین و وفات
او در سال 1268 هجری
قمری/ 1850 میلادی
در زندان قلعه
طبرسی از کاخ
طبرسی.
زرین
تاج قزوینی یا
طاهره قره العین
شاعر و دینشناس
با نفوذ دین
بابی در ایران
بود. طاهره قرّة العين
و چند نفر
ديگر كه در
جريان قتل، دستگير
شده بودند، و در
زندان به سر می
بردند،
با پيش آمدن
اين واقعه ، بتوسط
محمود خان
کلانتر تهران
، محكوم
به قتل شده و
اعدام گردیدند.
گفته میشود
طاهره قره العین
را با روسری
سفید خودش او
را خفه کردند.
میرزا
یحیی صیح ازل
ميرزا یحیی در اين
هنگام در نور
مازندران به
سر میبرد، به محض اینکه خبر دستگير
شدن و اعدام
بابيان به او
رسيد، به لباس
درویشی درآمد و با
عصا و كشكول پس
از پيمودن مراحلی به بغداد
فرار كرد.
میرزا
حسینعلی بهاء
حسینعلی بهاء نیز
به سفارت
روس پناه برد
و شخص سفیر از
او حمایت کرد.
سرانجام با
توافق دولت ایران
و سفیر روس ،
میرزا حسینعلی بهاء به بغداد
منتقل شد و از طرفی
گویند میرزا
حسینعلی بهاء پس از چهار
ماه زندان،
روز اوّل ربيع
الاول سال 1269 هجری
قمری از
زندان نجات
يافته و به
صورت تبعيد
رهسپار بغداد
گرديد.
گردهمآیی
بابیان در
بغداد عثمانی
با رفتن
ميرزا یحیی و سپس ميرزا حسینعلی به بغداد،
كم كم بقيّه
بابی ها از گوشه و
كنار به بغداد
رفتند و در
آنجا اجتماعی
تشكيل دادند. مدّت
اقامت آنها
حدود يازده
سال( از سال 1269 تا
1280 ه.ق) بود ، در آنجا
نيز به تبليغ
پرداختند، و گویند
بيشتر با
افراد بی
سواد در قهوه
خانه ها تماس
ميگرفتند چنانکه در كتاب
بديع(حسينعلي
بهاء) در صفحه 308
به اين مطلب
اشاره شده است. میرزا حسينعلي
بهاء كه در سر
داعيه
استقلال
داشت، و به
طور مرموزی میکوشید
رهبری
برادرش(ميرزا یحیی) را ناديده
بگيرد، مورد
اعتراض و
تهديد بزرگان
بابيه قرار
گرفت ، او هم
قهر كرد ، و پنهانی به طرف كوه
های سليمانيّه در ميان
اكراد رفت و به
صورت ناشناس،
در سلک
درويشان در ميان
آنها با نام
درويش محمد به
سر برد. و بابيان
به جستجوی او
پرداختند وقتی فهميدند كه او كجا
است، ميرزا یحیی صبح
ازل نامه
ای برای او نوشت
و از او خواهش
كرد كه به
بغداد برگردد ،
او هم به
بغداد مراجعت
كرد، او میگوید:« قسم به خدا
كه در
خيال
مهاجرت نبود
كه محل اختلاف
احباب نشوم و مصدر
انقلاب اصحاب
نگردم...باری
تا آنکه
از مصدر امر(ميرزا
یحیی
صبح ازل)
حكم رجوع صادر
شد و لابّد
تسليم نمودم و
راجع شد.»
تبعید
سران بابی به
تركيه
عثمانی
عبدالعزیز
سرانجام
حسين علی بهاء به بغداد و بعدإ به استانبول و از آنجا
به شهر "ادرنه"
تبعيد شد، تا
اين تاريخ
حسين علی بهاء
پيرو مسلک بابی
گری بود و
برادرش ميرزا
يحيي صبح ازل
را جانشين علی محمد باب می
دانست ، ولی
در سالهای
اول كه در
ادرنه بود، كم
كم بنای
مخالفت را با
برادرش(ميرزا یحیی) گذاشت، تا
در سال چهارم
اقامت در "ادرنه"
برای نخستين بار
ادعای خود را
آشكار كرده و گفت:
من همان شخص
موعود علی
محمد باب(مَن
يُظهِرُهُ
الله) هستم و
ميرزا یحیی بايد از من
پيروی كند، و
احكام و حدود
بيان(كتاب باب) بستگی به تصديق و
امضای من دارد
و من مسلک باب را
نسخ نمودم.
تبعید
حسینعلی بهاء
به «عکّا» در
اسراییل (1285 ه.ق)
سرانجام
كشمكش بين دو
برادر و
پيروانشان
زياد شد، كه
ناچار دولت
عثمانی در سال
1285 قمری
حسینعلی
بهاء را به
«عكّا» در اسرائیل تبعيد كرد. خود
ميرزا حسینعلی در كتاب
بديع صفحه 326 می
گويد: «و افتضاحی
در اين ارض
برپا شد كه یکی از قنسول های
اين ارض تعجّب
نمود و به شخصی ذكر نمود كه
امر عجیبی
واقع شده ،
و جميع اعجام (عجم
ها) به شماتت
برخاستند كه
در اين طايفه
عفت و عصمت نيست».
از سال 1285 ه ق.
كه حسینعلی بهاء به شهر عكّا تبعيد
شد تا تاريخ 1309 ه ق. و در سن 76 سالگی طومار عمرش
در «عكّا» برداشته
شد. او نزد بعضی معلّم
اخلاق ، و
نزد بعضی ديگر
رجعت حسینی و
در پيش عده ای عیسی از آسمان
فرود آمده ،
و در نزد
مريدان خاص،
خدای مهيمن و
قهّار بود. او
مقام نيابت
خود را(پس از
عباس افندی)
به پسر بزرگش
محمد علی كه
برادر ناتنی
عباس افندی بود
سپرد. او در وصیت
نامه ای كه
نزد پسرش عباس افندی گذارده بود
و پس از مرگش
به دستورعباس
آن را در حضور جمعی از بهائيان
خواندند،
چنين نوشت: «... خداوند
مقام غصن
اكبر(محمدعلی) را پس از
مقام او(عباس افندی-
عبدالبهاء) قرار داده،
او است فرمان
دهنده حكيم، ما
برگزيديم
اكبر(محمدعلی) را پس از
اعظم(عباس افندی
عبدالبهاء) اين كاری
است از ناحيه
دانا و آگاه».
ازلی
و بهایی
همانطوریکه
گفته شد بعد
از تبعید بابیان
به ترکیه ، بین
پيروان
ميرزا یحیی صبح
ازل و
ميرزا حسینعلی
بهاء،
جدایی
و دو دستگی حاصل شد، دسته
اوّل به نام
ازليّه و دسته
دوّم به عنوان
بهاییّه خوانده
شدند. حكومت
عثمانی كه
ناظر كشمكش و
نزاع اين دو
گروه بود ، چاره
ای نديد جز اين
كه آنها را از
همديگر جدا
كرده ، و از
آنجا تبعيد
سازد و بنا به
نوشته
عبدالحسين آیتی(آواره) در
كتاب الكواكب
الدّريه: «حسينعلي بهاء را با 73 نفر
از پيروانش به
شهر
"عكّا"از
شهرهای فعلی اسرائيل و ميرزا یحیی صبح ازل را
با سی نفر از
پيروانش به عوسای قبرس تبعيد
كرد
و او همانجا
درگذشت.» گویند
بعدها بهائیان به بيش از
بيست فرقه كوچک
تقسيم شدند.
منبع:
-
جستاری از مصطفی
حسینی طباطبائی
از "دانشنامه
جهان اسلام".
میرزا
حسینعلی بهاء
بنيان گذار
فرقه بهایی ،
فرزند ميرزا
عباس معروف به
ميرزا بزرگ
نوری مازندرانی
ميرزا حسینعلی بهاءالله
در سال 1233 هجری(دو سال
قبل از تولد علی محمّد باب)
در تهران
متولد شد، او
در تحت كفالت
پدرش ميرزا
عباس معروف به
ميرزا بزرگ
نوری مازندرانی
بزرگ شد، و
نظر به اينكه پدرش ميرزا بزرگ
در دستگاه
حاكم قاجاری تهران
سمت منشی گری
داشت ، او از
لحاظ مادّی
در رفاه كامل
به سر می برد ،
روی اين اساس، میرزا حسينعلي
بهاء در
خانواده
ثروتمندی
بزرگ شده است
و طبيعي است،
حتماً در همان
اوان كودکی
برای
تحصيل به
مدرسه گذارده می
شود. میرزا حسینعلی
ادبيات و علوم
مقدّماتی
را در تهران
تحصيل كرد و بنا
به نوشته آیتی در كتاب كشف
الحيل به نقل
از ميرزا
ابوالفضل گلپايگانی (یکی از رجال بهاییّه ) ، حسينعلی
مدّت ها نزد
ميرزا نظر علی حكيم درس
خوانده است و
مدت دو سال كه
در سليمانيّه
كردستان بوده
تحصيلات خود
را نزد شيخ
عبدالرحمن
عارف ادامه می
داده است. وی
به عرفان منفی و با فندگی
های متصوّفه،
علاقه داشت،
در همان ابتدای
تحصيلاتش با
صوفيان و
نويسندگان و فضلای آنها(كه
با پدرش رفاقت
و دوستی
داشتند)
معاشرت داشت،
از این
رو، وقتی كه بزرگ شد
در سلک درويشان و
متصوفه درآمد
چنان كه از
عكس او كه نشان
دهنده گيسوهای
بلند و موهای
پريشان اوست
پيدا است،
همانگونه که
پسرش
عبدالبهاء در
مقاله سيّاح
به اين مطلب
اشاره كرده
است. وقتيكه
آوازۀ بابيت
سيد علي محمد
باب منتشر شد
بنابه گفته
آيتي در
الكواكب
الدّريه در سن
بيست و هفت
سالگي(حدود
سال 1260 هجری قمری) به باب
ايمان آورد و
در سلک اصحاب او
درآمد و شروع
به تبليغ و
ترويج مرام بابیت كرد...
قبر حسینعلی
بهاء ، قبله بهاییان
وقتی حسینعلی در سال 1309 هجری قمری
از دنيا رفت ،
جسدش را در دو
كيلومتری
شمال عكّا (
بهجه) به خاک
سپردند ،
طبق دستور میرزا حسينعلي
بهاء ، اغنام
الله
(گوسفندان خدا ، یعنی مردم بهایی)
موظّفند وقت
عبادت و پرستش
تنها رو به
قبر او در "عكا"
متوجه شوند (و
آنجا را قبله
خود قرار
دهند) و
توجّهشان هنگام
عبادت فقط به
حسینعلی
بهاء
باشد.
محمد علی قایینی یکی
از مبلّغين
بهایی
(وفات
يافته سال 1342
هجری قمری) در
كتاب دروس
الدّيانه كه
برای
شاگردان
مدرسه بهاییت نوشته، در
درس نوزدهم می گوید: « قبله ما اهل
بهاء روضه
مباركه در
مدينه (شهر)
عكّا (از
شهرهای
اسرائيل) است
كه در وقت
نماز خواندن بايد
رو به آن
بايستيم و
قلباً متوجه
به جمال قدم
جَلَّ جلاله (ميرزا
بهاء) و ملكوت
الهی
باشيم».
تصویر
بهاء الله و دیدگاه
بهاییان
بهاییان
معتقدند تصویر
تجلیات
خداوندی(که حسینعلی
نوری
بهاءالله به
باور آنان از
آن جمله است)
باید با نهایت
احتیاط و حفظ
احترام شایسته
نمایانده شود.
از این قرار
تصویر وی تنها
در هنگام نیایش
در مقام اعلی
به نمایش
گذاشته میشود.
بنیادهای بهاییان
نیز همواره از
رسانهها میخواهند
تا از چاپ تصویر
بهاءالله
خودداری کنند.
کتاب
"اقدس" بهاء
میرزا
حسينعلي بهاء در كتاب خود «اقدس»
صفحه 3 سطر 18 نيز
«خود را قبله
طاعت و عبادت
و مدار طواف
ارواح و فرشتگان
و مصدر امر
همه موجودات
سماوی و ارضی
دانسته است،
آنجا كه گويد در
كتاب هشت بهشت مذكور
است: « قبله در
اوقات پنج گانه
نماز، نقطه
مطلع آفتاب
حقيقت است كه
شيراز باشد و
اگر در عين
ظهر بخواهد
به(آيه) «شَهِدَ
الله» اكتفا
كند، قبله جرم
شمس است، و در
ظهور«مَن
يُظهِرُهُ
الله» قبله
نفس آن حضرت می
شود و با آن
دور می زند
چنان كه سايه
با آفتاب دور می
زند». از اين
مطلب استفاده
ميشود كه قبله
بابيان و بهاییان فرق دارد،
با توجه به
اين كه بابيان، حسينعلي
بهاء را به
عنوان « مَن
يُظهِرُهُ
الله » قبول
ندارند.
خانواده
حسینعلی بهاء
حسینعلی بهاء چهار
زن دایمی داشت
به نام های:
1- گوهر
خانم كاشی،
2- بانو نوابه (بی بی)،
3- بی بی جان،
4- جماليه
(كلفت ميرزا
حسينعلی بوده
و سرانجام در
سن شانزده سالگی همسر حسين علی
بهاء هفتاد ساله شد).
میرزا
حسینعلی بهاء پنج پسر و سه
دختر داشت: پسرانش
به نامهای 1-
عباس افندی 2-
مهدی3- محمد علی 4-
ضياءالله 5 -
بديع الله و
دخترانش به
نام های سلطان
(كه بعدها به
بهاییه خانم – بهيه - و لقب ورقه عليا داشت)، خانمی و
فروغيه بودند.
مادر عباس
افندی و مهدی و
بهيّه « بی بی » بود، مادر
محمد علی و
بديع الله و
ضياء الله و خانمی « بی
بی جان»
بود، مادر
فروغيه « گوهر»
بود، ولی
از جماليه،
فرزند نداشت.
فرقه
های
ديگر نشأت
گرفته از بابی گری
فرقه ها ی
ذيل از بدو
پيدايش ميرزا علی محمد شیرازی
ملقب به باب، تاكنون
به وجود آمده
اند كه
عبارتند از:
بابی
، ازلی ،
بيانی
، مرآتی
، بهایی ،
ثابتين ،
ناقضين ،
سهرابی ،
طرفداران
چارلز ميس ریمی و جمشيدی (پيروان
جمشيد معانی،
ملقّب به سماء
الله).
منبع:
-
جستاری از محمد محمدی
اشتهاردی از سایت
"نورپرتال".
(پژوهش،
گردآوری، تدوین
و پیرایش از
سروش آذرت/ 11 دی
1392 / 1 ژانویه 2014 میلادی)
.................. ................. ............... ............... ............
با
تشکر از ساینهای
"دانشنامه
جهان اسلام" و
"نورپرتال" و
محمد محمدی
اشتهاردی/ سایت
خانه و خاطره/
سروش آذرت/ 11 دی
1392 خورشیدی/ 1
ژانویه 2014 میلادی/