با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
سیّد
عبدالله
بهبهانی
(معروف به شاه
سیاه) و سیّد
محمد طباطبایی
(سنگلجی)
سیّد
عبدالله
بهبهانی؛
آیتالله
سیّد عبدالله
بهبهانی
(متولد
1287 قمری- 1219 خورشیدی
در نجف/ کشته شدن
در 8 رجب 1328 قمری- 1289
خورشیدی در
تهران)
اعقاب
سیّد عبدالله
بهبهانی از
بحرین و حبشه
سیّد
عبدالله
بهبهانی
معروف به «شاه
سیاه» از
مجتهدان شیعه
و رهبران جنبش
مشروطه ایران
بود. گویند وی
در نجف بدنیا
آمد. پدر او سید
اسماعیل از
روحانیان
تهران بود.
اما نیاکان وی
از ساکنین جزیره
بحرین و اهل علم
و تقوا و دیانت
بودند که به
واسطه روی کار
آمدن وهابیان
از بحرین به
بهبهان
مهاجرت کردند.
جدّ بزرگش سید
عبدالله بلادی
از مردم غریفه
یکی از
روستاهای بحرین
بود. سیّد
عبدالله بلادی
اولین کسی است
که از بحرین
به بهبهان
هجرت کرد و با
این هجرت
فرزندانش در
نجف ، بصره ،
بندر بوشهر، شیراز،
بهبهان و
تهران پخش
شدند. جدّ سیدّ
عبدالله ، سید
نصرالله
بهبهانی نسل
سوم عبدالله
بلادی و از
روحانیون
بهبهان بود.
پدر سید
عبدالله ، سید
اسماعیل
بهبهانی برای
تحصیلات به
نجف رفت.
سیّد
اسماعیل
بهبهانی پدر سیّد
عبدالله
بهبهانی
در
سال 1287 هجری قمری
(1247 هجری شمسی) که
ناصرالدین
شاه قاجار برای
زیارت به عراق
رفت، در شهر
نجف از علمای
این شهر
درخواست کرد
تا برای تعلیم
و ارشاد و
پاسخ گویی به
مسائل مذهبی
مردم ، نمایندهای
انتخاب و به
تهران اعزام
کنند. بدین
ترتیب سید
اسماعیل به
عنوان نماینده
مراجع مقیم
عراق در تهران
برگزیده شد و
در همان سال
به تهران
مهاجرت نمود.
سید اسماعیل
صاحب 6 پسر بود
به نامهای سید
کمال الدین، سید
جمال الدین، سید
عمادالدین، سید
نصر الدین ، سید
جلال الدین و
سید عبدالله.
وی در تهران
در محله سر
پولک مسکن گزید
و در همان
محله مسجد
بهبهانی را
بنا نمود که
هنوز هم در
همان محله پا
برجاست. مادر
سید عبدالله،
فاطمه بود و
به طوری که
بازماندگان
نقل کرده اند:
وی کنیزی بود
از سرزمین
حبشه که به
صورت سوغاتی و
هدیه به سید
اسماعیل اهدا
شده بود ،
ظاهرا پنج پسر دیگر
سید اسماعیل
از زن یا زنان
دیگر وی بوده
اند. رنگ چهره
سید عبدالله
به شدت تیره
بود و تفاوت
آن با دیگر
برادران و
اعقاب آنها
خود دلیلی بر
صحت این نقل
قول میباشد.
سیه چردگی سید
عبدالله چنان
بود که مردم
تهران در زمان
اوج قدرت وی
به او لقب "شاه
سیاه" داده
بودند.
شیخ
مرتضی انصاری
و میرزای بزرگ
شیرازی و کوه
کمری از استادان
سیّد عبدالله
بهبهانی
سید
عبدالله که در
نجف زاده شد،
تحصیلات
ابتدایی را
تحت نظارت و
مراقبت پدرش
از مکتبخانه
آغاز نمود و
به لحاظ علاقهای
که به کسب
علوم دینی
داشت ، وارد
حوزه علمیه
شد. سپس سیّد
در نجف نزد شیخ
مرتضی انصاری
و حاج میرزا
محمد حسن شیرازی
(میرزای بزرگ
شیرازی) و حاج
سید حسن کوه
کمری تحصیل
کرد و به درجه
اجتهاد نایل
شد. او در 1287 هجری
قمری(1247 شمسی)
بهمراه پدرش
به تهران آمد
و پس از فوت
پدر در سال 1295
هجری قمری (1255
شنسی) به جای
پدرش به امور
دینی و اجتماعی
پرداخت.
قرارداد
انحصار
تنباکو (1269 خورشیدی)
؛ نقش بهبهانی
در «مخالفت با
الغای امتیاز
تنباکو و حکم
تحریم
استعمال
تنباکو»
زمانی
که ناصر الدین
شاه قاجار برای
سومین مرتبه
در سال 1306 هجری
قمری به اروپا
رفت ، مقدمات
اعطای امتیاز
انحصار
تنباکو به
تالبوت انگلیسی
در زمان اقامت
شاه در شهر
ساحلی برایتون
فراهم آمده
بود و شاه پس
از بازگشت به
ایران مقارن عید
نوروز 1269 شمسی (1307
هجری قمری)
قرارداد را
امضا نمود. با
امضاء این
قرارداد، خرید
و فروش و
ساختن در داخل
و خارج کل
توتون و تنباکویی
که در ممالک
محروسه به عمل
آورده شود تا انقضای
مدت پنجاه سال
از امضای
انحصارنامه ،
به ماژور
تالبوت و
شرکاء بنا به
شرایطی
واگذار گردید.
جنبش
تحریم تنباکو و
سیّد عبدالله
بهبهانی
پس
از اعلام تحریم
از جانب میرزای
شیرازی،
بنابر خاطرات
اعتماد
السلطنه(صفحه
893)، در تاریخ یکشنبه
7 جمادی الاولی
1309 هجری قمری،
جلسهای در
خانه کامران میرزا
نایب
السلطنه(پسر
ناصرالدینشاه)،
با حضور
صدراعظم،
دولتیان و
روحانیون
تهران تشکیل میشود
که هدف از تشکیل
جلسه، بحث و
تبادل نظر در
خصوص امتیاز
اعطاء شده و ایجاد
تفاهم بین طرفین
به منظور یافتن
راهی برای حل
مسایلی است که
با اعلام تحریم
به وجود آمده
بود.
اولین
زندگی سیاسی سیّد
عبدالله
بهبهانی مخالفت
با تحریم و
الغای امتیاز
تنباکو
گرچه
میرزا حسن آشتیانی
و آقا شیخ هادی
نجم آبادی از
شرکت در این
جلسه سرباز می
زنند، اما
دعوت آنان
نشانه اهمیت این
جلسه بود که
امام جمعه وقت
و سید عبدالله
بهبهانی و میرزا
سید علی اکبر
تفرشی از علمای
حاضر در جلسه
بودند. در این
زمان سید
عبدالله
بهبهانی 49
ساله داشت و
در بین مجتهدین
هنوز جوان
محسوب میگردید،
اما در هر
صورت دارای
موقعیتی است
که برای شرکت
در چنین جلسه
مهمی که با
حضور بزرگان
کشوری و مجتهدین
و روحانیون
بزرگ تهران تشکیل
میگردد، از او
دعوت میشود.
ظاهرا، این
واقعه جزو اولین
قدمهای زندگی
سیاسی سید
عبدالله میباشد.
نهضت
تنباکو در ایران
تحولاتی در زمینه
های سیاسی،
مذهبی،
اقتصادی و
اجتماعی کشور
ایجاد کرد، سیّد
عبدالله
بهبهانی نیز
تحت تاثیر این
واقعه اولین
آزمایش جدّی سیاسی
خود را آغاز میکند
و باید اذعان
کرد که آزمایشی
بس حساس و
خطرناک را
انتخاب نموده
است. کار وی
زمانی سخت تر
میشود که با
موضع گیری خود
در قبال این
نهضت، موقعیت
خود را حساس و
خطرناک می
سازد؛ بدین
ترتیب که وی یک
تنه در مقابل
همه جامعه
روحانیت آن
زمان به
مخالفت با تحریم
و الغای امتیاز
تنباکو (نه
موافقت با
الغای امتیاز)
می پردازد.
ابراهیم
تیموری در این
مورد مینویسد:
«کلیه علمای
روحانی مقیم ایران
و بین النهرین
به استثنای
مرحوم سید
عبدالله
بهبهانی در
تهران از
مخالفت خود-
با لغو امتیاز- دست
برنداشت (ابراهیم
تیموری، تحریم
تنباکو، صفحه
119 ). دکتر فریدون
آدمیت در این
زمینه میافزاید:
«از این کسان-
مخالفان تحریم-
در پایتخت، سید
عبدالله
بهبهانی، سید
علی اکبر
مجتهد تفرشی و
ظهیرالاسلام
امام جمعه را
میشناسیم
("شورش بر امتیاز
رژی"، از فریدون
آدمیت.»
اما
مخالفت سیّد
عبدالله
بهبهانی با دیگران
کاملا متفاوت،
و از شدت و
حدّت بیشتری
برخوردار بود
و تا پایان
کار نه تنها
با کلام، بلکه
عملا به
مخالفت با تحریم
و لغو امتیاز
میپردازد. بدین
ترتیب سیّد
عبدالله
بهبهانی هم با
الغای امتیاز
تنباکو به
مخالفت میپردازد
و هم با حکم
تحریم
استعمال
تنباکو.
ذکر
این نکته حائز
اهمیت است که
اتخاذ چنین
موضعی با توجه
به شرایط و
جوّ حاکم بر
جامعه و هم چنین
با توجه به
کسوت روحانی سیّد
عبدالله
بهبهانی، نیازمند
شجاعتی خارق
العاده است که
حتی میتوان
گفت شجاعتی تا
سرحدّ اعلای
آن و چیزی نزدیک
به دیوانگی!
بدین معنی که
قدم گذاردن در
چنین راهی میتواند
به مثابه یک
خودکشی سیاسی
تلقی شود چرا
که مقابله یک
تنه با مجموعه
روحانیون و
پشت کردن به
فرمان مذهبی
همانند میرزا
محمد حسن شیرازی
میتوانست در
بهترین حالت
طرد وی از
جامعه روحانیت
را به همراه
داشته باشد و
در بدترین
حالت تا حدّ
پذیرش حکم تکفیر
نیز پیش رود و
این یعنی پایان
کار سید
عبدالله بهبهانی
در ابتدای
فعالیت های سیاسی
اش.
دلایل
مخالفت
بهبهانی با
لغو امتیاز
انحصار
تنباکو
چه
انگیزهای
بهبهانی را در
این راه کشید
و او را وادار
به چنین موضع
گیری کرد؟ دلایل
مخالفت
بهبهانی با
لغو امتیاز
انحصار
تنباکو چه
بود؟ (البته
نبایستی
فراموش کرد که
برای لغو امتیاز
انحصار
تنباکو، و بر
طبق قرارداد میبایستی
دولت ایران در
قبال الغای
قرارداد مبلغ
500 هزار لیره
انگلیسی
بعنوان جریمه
به شرکت انگلیسی
بپردازد، در
حالیکه این
مبلغ در آن
زمان مبلغ
بالایی بود و
برای پرداخت این
مبلغ، دولت
ناصرالدین
شاه میبایستی
از بانک
اسقراضی خارجی
تقاضای وام میکرد
و این وام و
سودش میبایستی
از جیب مردم
پرداخت میشد،
در حالیکه
شرکت مزبور
تالبوت انگلیسی
حتیّ یکدهم این
مبلغ را برای
قرارداد
انحصار
تنباکو
پرداخت نکرده
بود. حال بایستی
حساب کرد که چرا
بهبهانی با
لغو امتیاز
انحصار
تنباکو مخالف
بود در حالیکه
دیگران موافق
بودند: سروش
آذرت).
قتل
سیّد عبدالله
بهبهانی (8 رجب 1328
قمری/ 1289 خورشیدی)
در
جریان جنبش
مشروطه سیّد
عبدالله
بهبهانی به سید
محمد طباطبائی
پیوست و با شاهزاده
عینالدوله
به مخالفت پرداخت.
در تحصن
مشروطهخواهان
در شاه
عبدالعظیم ری
و سپس قم شرکت
داشت. پس از به
توپ بستن مجلس
در 1287 خورشیدی(شمسی)
دستگیر شد و
به عراق تبعید
گردید. یکسال
بعد پس از فتح
تهران بازگشت
و با استقبال
مردم و مشروطه
خواهان روبرو
شد ولی اندکی
بعد در روز
جمعه 8 رجب 1328 قمری/
1289 خورشیدی در
منزل خود به
دست سه نفر
کشته شد. و
مردم حامی سیّد
عبدالله
بهبهانی وی را
در نجف اشرف
بخاک سپردند. اخمد
کسروی قاتل او
را از دسته "حیدرعمو
اوغلی" میداند
که "به دستور سیّد
حسن تقیزاده"
این کار را
کردند.
سیّد
محمد طباطبایی
(سنگلجی)؛
آیت
الله میرزا سید
محمد طباطبایی
(آیت الله سيد محمد
طباطبائی
سنگلجی)
(از 1258
تا 1299 شمسی)
میرزا سید محمد
معروف به میرزا
سید محمد (سنگلجی)
از رهبران
بزرگ مشروطه، فرزند
سید صادق
طباطبائی از
روحانیان
بزرگ و با
نفوذ دوره ناصرالدین
شاه بود و
سید صادق پسر
سید مهدی
طباطبایی
بود
و سید مهدی
در
همدان از
روحانیان
معتبر بود.
آیت الله
سید محمد
طباطبایی
در کربلا
تولد یافت و در
دو سالگی به
همدان و در
هشت سالگی به
تهران انتقال
یافته و زیر
نظر پدر خود
تعلیم و تربیت
یافت. پس از
تحصیلات
مقدماتی در علوم
و ادبیات عرب،
فقه و اصول را
از پدر خود و
حکمت را از میرزا ابوالحسن
جلوه فرا گرفت،
چندی نیز از
محضر شیخ هادی
نجم آبادی
استفاده کرد.
در 1299 ه.ق
بقصد حج
رفت اما چون
بموقع نرسیده،
پس از انجام
مراسم حج عمره
به عتبات رفت
و در سامراء
از محضر میرزا محمد
حسن شیرازی
بهره مند و
در همین شهر
مقیم گشت و به تکمیل
تحصیلات خود
پرداخت. پس از
مرگ پدرش ،
خانواده
خود و پدرش را به
سامراء در عراق
برد و مدت
ده سال در
امور سیاسی
مورد مشورت
قرار می گرفت.
سید محمد
طباطبایی
بنا به پیشنهاد
میرزای محمد
حسن شیرازی
به تهران بازگشت. او
چون مردی
وارسته بود از
دولتیان
کناره گرفت.
ولی برای آزادی
و آزادیخواهی
سخن بمیان می آورد
و میخواست
مردم را آگاه
و از ستم و
اجحافی که در
حق آنان اعمال
میشد
بکاهد تا
جایی
که در ایران
موضوع حکومت
جمهوری را
مطرح کرد (حتیّ
مظفرالدین
شاه صریحاً
میگفت که سید محمد
خواستار
حکومت جمهوری
است.) که عدهای
از وی رمیدند
و برعکس عدهای
شیفته
استفاده از محضر و بیاناتش
شدند و چون خیلی
زاهد و پرهیزکار بود
مخالفان
نتوانستند بوی
تهمتی بزنند. سیّد
محمد
طباطبایی خواهان
حکومت ملی و
اجرای قانون و
عدالت بود و
به ثمر رساندن
این اندیشه را
جزء
وظایف
خود میدانست.
گران
شدن قند (1323 ه.ق/ 1284
خورشیدی) در
دوران مظفرالدین
شاه
در 1323 قمری/ 1284
خورشیدی که
قند گران شد، سید محمد
طباطبایی
پیشنهاد کرد
که در روضهخوانی ها
بمردم مستحق
بجای چای پول
بدهند زیرا
اولاً آن پول
ناچیز تا
حدّی بدردشان میخورد
و ثانیاً چای
مجالس روضه را
وسیله انتقال
میکروب میدانست.
میرزا
سیّد محمد طباطبائی
مدرسه اسلامیه
را که بشیوه
جدید تدریس میگردید ،
تأسیس کرد و
برادرش
اسدالله
طباطبائی را بریاست
آن مدرسه
گماشت و در جشن
مدرسه در 29
شعبان 1323 قمری/1284
خورشیدی شرکت
کرد و بیانات
سودمندی در
فواید دانش و لزوم
توسعه مدارس
جدید ایراد
کرد.
تأسیس
عدالت خانه (1284 خورشیدی)
سیّد
نخد طباطبایی پس از بازگشت
مظفرالدین
شاه از سفر
سوم
اروپا در
شعبان 1323 ه.ق/1284
خورشیدی، با سیّد عبدالله
بهبهانی
در 25 رمضان همین
سال هم پیمان
شد و علنأ به مبارزه
سیاسی پرداخت
تا این که
عدهای بازاری
از مسیو نوزبوی
شکایت بردند،
طباطبایی
مردم را تشجیع
کرد که زیر
بار ستم
نروند. ولی با
تنبیه چند نفر
تاجر قند بوسیله
علاءالدوله حاکم
تهران،
طباطبایی،
بهبهانی،
افجهای و شیخ محمد رضا قمی
و دستهای از
بازاریان و
طلاب به حضرت
عبدالعظیم شهر ری رفته،
بست نشستند.
با بروز
حادثه حوادث
مسجد جمعه و
قتل و جرح عدهای
طلبه و بازاری،
عدهای از
علماء و از
جمله سید محمد طباطبایی
با فرزندان
خود، به قم
مهاجرت کردند
و عدهای تاجر
نیز
در سفارت
انگلیس با
دستور سیّد
عبدالله بهبهانی
و موافقت
سفارت انگلیس متحصن شدند.
با مهاجرت
علماء به قم
موجی از نگرانی
و ناراحتی در
سراسر ایران
پدید آمد،
سرانجام عین
الدوله عزل
و
عضدالملک به تهران
احضار و مأمور
باز گردانیدن
علماء با سلام
و صلوات از قم
گردید.
امضای
نظامنامه
انتخابات
توسط
مظفرالدینشاه
(1285 خورشیدی)
چون کار
صدور و امضای
نظامنامه
انتخابات از
طرف شاه به تأخیر
افتاد ، سیّد
محمد طباطبایی به قصر
صاحبقرانیه
رفت و آن نظامنامه
انتخابات را از
مظفرالدین شاه
گرفته و با خود
بیرون آورد که
تغییراتی در آن
دادند و سپس نظام نامه
اصلاح شده به امضای مظفرالدینشاه
رسید و
بهمه ولایات
فرستاده و به این
خاطر در
تهران در 22 رجب 1324
قمری/
1285 خورشیدی چراغانی
برپا گردید.
انتخابات
مجلس اول و حکومت
ملی (1285 خورشیدی)
در دوره
اول انتخابات مجلس
شورای ملی، یهودیان
وکالت خود را
به سید عبدالله
بهبهانی و اقلیت
ارمنی وکالت
خود را به سید محمد
طباطبایی
تفویض کردند و
زرتشتیان نیز
برای اولین
بار صاحب یک
کرسی وکالت
شدند و مجلس اول
شورای ملی با شرکت نمایندگان
تشکیل گردید و
در جلسه روز
نهم شهبان 1324 قمری/ 1285
خورشیدی سیّد
محمد طباطبایی
در مجلس
نطقی پرُشور
که در آن ایمان
و اعتقاد به حکومت
ملی موج میزد،
سخنانی ایراد
کرد: «... ای نمایندگان
محترم ایران
غرض از آمدن
من به این
مجلس محترم
شورای ملی برای
تذکر خاطر شما
و برای شرف
خودم میباشد…
بدانید و آگاه
باشید، باری
بس گران بدوش
گرفتهاید،
خوب تعمق و
تفکر نمایید،
مسئولیت
وجدان است
اکنون توجه همه انظار
بسوی شما است
تا با این ودیعه
ملی چه کنید؟».
بمباران
مجلس اول (1287
خورشیدی) با
فرمان
محمدعلی شاه (1287
خورشیدی)
همکاری
انجمن ایالتی
با انجمن
سعادت مشهد
پس از
بمباران مجلس اول با
فرمان محمدعلیشاه
و مشروعه
خواهان در 1287
خورشیدی، سیّد
محمد طباطبایی
را در باغ امین
الدوله و
بهمراه دیگر
آزادیخواهان دستگیر
کرده، سربازان محمدعلی
شاه او را
کتک بسیار
زدند، لباسهایش
را پاره پاره
کردند و با وضعی
خفت بار
همراه با سید عبدالله
بهبهانی به
باغشاه
بردند، در
آنجا محمد علیشاه
به سید محمد طباطبایی
گفت از تهران
خارج شود، سیّد محمد طباطبایی
چند ماه
در شیمران
ماند در آنجا
با کمک
آقازاده (خراسانی) خود به مشهد
رفت. در این
شهر مورد
استقبال کم نظیری
قرار گرفت و سیّد
محمد طباطبایی
در آنجا با
کمک آقازاده
خراسانی «انجمن
ایالتی» را
تشکیل داد و
کمیته این
انجمن با «انجمن
سعادت مشهد» شروع
به همکاری کرد.
والی
مشهد رکن الدوله
کارهای سید محمد
طباطبایی را به تهران گزارش
کرد، و میرزا احمدخان
مشیرالسلطنه
صدراعظم
محمدعلی شاه با تلگرافی سیّد
محمد طباطبائی
را تهدید کرد،
اما سید محمد
طباطبایی توجهی به
تلگراف احمدخان مشیرالسلطنه
نکرد و با
متانت و با رشاد و
بیدار ساختن
ذهن مردم میکوشید.
چون
تهران را
مجاهدان
قفقازی، گیلانی،
نیروهای بختیاری فتح
و محمدعلی شاه
را عزل کردند (فتح
تهران در 24
جمادی الثانی
1327 ه-ق/تابستان
1288 خورشیدی)،
طباطبایی
پس از شرکت در جشنهای
شادمانی
مردم مشهد باین
مناسبت به
تهران بازگشت
و مورد
استقبال مردم
قرار گرفت.
در آغاز
جنگ جهانی اول (1334 قمری/ 1293
خورشیدی/ 1914 میلادی) روسها و
انگلیسیها
بسوی ایران روان
شدند. از طرفی
آلمانیها و
عثمانیها میان
مردم
طرفدارانی
داشتند،
طباطبایی و گروه
کثیری تهران
را ترک گفته
به بغداد رفت،
پس از سقوط
بغداد،
طباطبایی و عدهای
از همراهان از
آنجا به
استانبول
رفتند و در اواخر
سال 1336 ه.ق/1297 خورشیدی(اواخر
جنگ جهانی
اول) به
تهران بازگشت
و در
سال 1299 خورشیدی
در تهران
درگذشت و او را در
شاه عبدالعظیم
ری و در مقبره
خانوادگی بخاک سپردند.
منبع:
- برگزیده ای
از زندگینامه
سیّد محمد
طباطبایی در سایت
"فرهنگسرا".
حرم
شاه عبدالعظیم
در ری محل
مقبره
خانوادگی
طباطبایی؛
آيت
الله سيد محمد
طباطبایی
سنگلجی
- سيد
محمد طباطبایی معروف
به سنگلجی، فرزند
سيد صادق، مجتهد
زمان
ناصرالدين
شاه در کربلا
متولد شد. او به
تحصيلات در
رشتهً علوم دینی پرداخت تا
به درجه
اجتهاد رسيد.
- آيت
الله سیّد
محمد طباطبایی که از
روحانيون
برجسته و
خوشنام بود در
استقرار
مشروطيت نقش مهمی داشت.
- آيت
الله سیّد محمد
طباطبایی همراه
با آيت الله سیّد
عبدالله بهبهانی و آقا
شيخ فضل
الله نوری بدون
داشتن سمت
نمايندگی
(طبق قانون
اساسی انقلاب
مشروطه) در جلسات
مجلس شورای
ملی
شرکت میکردند و بر
مصوبات مجلس
نظارت داشتند.
- آيت الله سیّد
محمد طباطبایی پس از به
توپ بستن مجلس با
فرمان محمد علیشاه
در سال 1287 خورشیدی مورد
اهانت قرار
گرفت و
لباسهای او را از
تنش خارج
کردند و محمد
عليشاه قصد قتل
او را داشت ولی از ترس
مردم او را به
مشهد تبعيد
نمود.
- آيت الله سیّد
محمد طباطبایی در جريان
تشکيل دولت
مهاجرت در کرمانشاه
با آنان
همکاری داشت و
فرزند او سيد
محمد صادق
طباطبایی به
سفارت حکومت ملی در دربار
عثمانی معرفی گرديد.
- آيت
الله سیّد
محمد طباطبایی به حسن
شهرت تام
معروف بود و فرزندانش
نيز به خوشنامی شناخته
شدند. او در سال 1299 شمسی در
تهران درگذشت
و در مقبره
خانوادگی در حضرت
عبدالعظيم به خاک
سپرده شد.
منبع:
- سایت
"رشد و شبکه ملی
مدارس ایران".
.................. ................. ............... ............... ............
با
تشکر از سایت
"فرهنگسرا" و
سایت "رشد" از
"شبکه ملی
مدارس ایران" /
سایت خانه و
خاطره/ سروش
آذرت/ دیماه 1391
خورشیدی/ 2013 میلادی/