با سلام.

به سایت خانه و خاطره خوش آمدید.

 

 قلعه الموت رودبار قزوین

 

قلعه الموت حسن صباح در رودبار قزوین

قلعه الموت در شمال شرقی روستای گازرخان و بر فراز كوهی از سنگ به ارتفاع ۲۱۰۰ متر از سطح دريا قرار دارد. اين كوه از نرمه گردن (ميان نرمه‌لات و گرمارود) شروع شده و به طرف مغرب ادامه پيدا كرده است. صخره‌های پيرامون قلعه كه رنگ سرخ و خاكستری دارند، در جهت شمال شرقی به جنوب غربی كشيده شده‌اند. پيرامون دژ از هر چهار سو پرتگاه است و تنها راه ورود به قلعه در انتهای ضلع شمال شرقی است كه كوه هودكان با فاصله‌ای نسبتاً زياد بر آن مشرف است. اين قلعه يكی از جاذبه‌های گردشگری استان قزوين محسوب می‌شود. قلعه الموت یکی از منحصر به فردترین دژهای تاریخی ایران است که در منطقه رودبار الموت از توابع قزوین واقع شده است.

 

حسن صباح ، فرقه اسماعیلیه و قلعه الموت

نام الموت در تاریخ ایران با نام اسماعیلیه گره خورده و حسن صباح به عنوان رهبر فرقه اسماعیلیه از این قلعه به عنوان پایگاه حکومت خود و ترویج عقاید اسماعیلیه بهره می‌برده است. در مکتوبات تاریخی از قلعه حسن صباح در دوره صفوی به عنوان زندان یاد شده است. اما کاوش‌های باستان‌شناسی در این قلعه نشان می‌دهد که دژ الموت نه تنها زندان نبوده بلکه افرادی که در آن می‌زیسته‌اند از مرتبه اجتماعی خاصی برخوردار بوده‌اند.

 

 ضلع شمال غربی قلعه الموت رودبار قزوین

 

جوُر قلا (قلعه بالایی) و پیلا قلا (قلعه بزرگه)/ قلعه الموت، قلعه حسن

قلعه الموت را که مردم محل، قلعه حسن می‌نامند از دو قسمت تشکیل شده است. قسمت باختری که دارای ارتفاع بیش‌تری است به نام جوُر قلا یعنی قلعه بالا و پیلا قلا یعنی قلعه بزرگ خوانده می‌شود. قسمت خاوری آن را جیر قلا یعنی قلعه پایین و پیار قلا یعنی قلعه کوچکه نامند. دیوار خاوری قلعه بالا با قلعه بزرگ کم‌تر از قسمت‌های دیگر صدمه دیده است. طول قلعه حدود 120 متر و پهنای آن بین 10 تا 35 متر متغیر است.

یکی از شگفتی‌های قلعه حسن یا الموت، سیستم پیچیده آب رسانی با تنبوشه‌هایی به قطر 10 سانتی متر است که از چشمه کلدر آب را به دژ رسانده و در حوض‌های سنگی ذخیره می‌کرده‌اند. در جنوب باختری این قسمت از قلعه، در میان شیب بسیار تندی که به پرتگاه‌های عمیق می‌رسد، حوضی در دل سنگ به ابعاد تقریبی5×8 متر کنده‌اند که هیچ گاه از آب خالی نشده است. این قلعه، بسیار مورد توجه گروه‌های گردشگری است و هر ساله مورد بازدید گردشگران ایرانی و خارجی زیادی قرار می‌گیرد.

 

 قلعه لمبسر در حوالی شهر رازمیان

 

قلعه لمبسر

بزرگترين و مستحكم ترين قلعه اسماعيليان در ايران در سه كيلومتری شمال شرقی شهر رازميان- مركز شهرستان رودبار-  قرار دارد. به گزارش حمدالله مستوفی نخست در سال 226 هجری به دست داعی الی الحق حسن بن زيد الباقری بنا شده ، در شب چهارشنبه ششم رجب سال 483 قمری به تصرف حسن صباح در آمده و اكنون آن را به نام قلعه الموت يا قلعه حسن می خوانند.

 

image شهر رازمیان در شمال شرقی قزوین

 

آدرس پايگاه ميراث فرهنگی الموت (http://www.alamutbase.ir)

(منبع: سایت همشهری آنلاین و سایت foroneiran )

 

 

..................         .................        ...............

 

حسن صباح / حشاشیون

حسن صباح از چهره های سیاسی- مذهبی ایران است که داستانهای بسیاری در مورد او وجود دارد. هر چند پیروان او که آنها را فدائیان نیز نامیده اند تحت آموزشهای خاص مذهبی یکی از فرق اسلامی بوده اند، ولی در برخی منابع تاریخی به اعتیاد آنها به مواد مخدر اشاره شده است. ظاهرا صباح از مواد مخدر برای مطیع کردن فدائیان خود استفاده می کرده است. پیروان او را حشاشیون نیز نامیده اند.

 

image رودبار منجیل


صباح ، خواجه نصیرالدین طوسی و حکیم عمر خیام

حسن صباح که روزی یار دبستانی خواجه نصیرالدین طوسی بود، تبدیل به خطرناکترین دشمن او میگردد. صباح ، خواجه نصیر و خیام در کودکی با هم عهد می بندند که هرگاه یکی از آنان به قدرتی دست یابد، دو دوست دیگر را نیز حمایت کند. خواجه نصیرالدین طوسی به مقام وزارت میرسد و بر طبق وعده دو دوست دیرین خود را به نزد خود میخواند. خیام برای مطالعات خود کمک مالی میطلبد. خواجه نصیرالدین، حسن صباح را بر یک سمت حکومتی میگمارد. اما صباح که در ذهن خود رویای شریک شدن در پست وزارت با خواجه نصیر را دارد، به این سمت قانع نمیشود و بر ضد خواجه نصیر توطئه میکند. او افرادی را تحت تعالیم خاص و پیچیده مذهبی خود در میآورد. پیروان او چنان مرید او گشته بودند که حتی حاضر بودند به فرمان او با خنجر خود را تکه تکه کنند.(مثل تروریست های الآن) . یک بار صباح برای ایجاد وحشت در دل خواجه نصیر، دو تن از افراد خود را به دربار به حضور خواجه نصیر میفرستد. آنها وارد آنجا شده در حضور خواجه نصیر با خنجرهای خودشان خودکشی میکنند.

حسن صباح قلعه معروف الموت را مقر خود میسازد که ویرانه های آن در الموت قزوین پا برجاست. صباح که خود مدتی در مصر بوده روزی هنگام بازگشت از مصر در کشتی گرفتار طوفان سخت میگردد که کشتی آنها قریب به غرق بود. او به فدائیان خود دستور میدهد تا دریا را بدلیل نافرمانی شلاق بزنند. از قضا طوفان باز میایستد. یکی از حکیمان وقت که در کشتی حضور داشته خود را به صباح میرساند وبه او میگوید: "از تو بعید میدانستم که چنین دستور احمقانه ای بدهی. هر دو ما خوب میدانیم که طوفان یک امر طبیعی است و آرام شدن آن نیز هیچ ربطی به دستور شلاق تو ندارد". صباح به او گفت: احمق تویی نه من! اگر طوفان دریا متوقف نمیشد همه ما به یقین غرق میشدیم و هیچ کس خبردار نمی شد که من به فدائیان خود چه دستوری دادم. اما حالا که طوفان متوقف شده این فدائیان مرا خواهند پرستید و هر آنچه به آنها بگویم بی چون و چرا عمل خواهند کرد. دو کتاب معتبر به نامهای "خداوند الموت " نوشته ذبیح الله منصوری و "قلعه الموت" از زندگی حسن صباح موجود باشد.

 

 ..................         .................        ...............

 

 حسن صباح

 

حسن صباح و حشاشیون رودبار الموت

رودبار الموت در سلسله جبال البرز، واقع در شمال شرقی استان قزوین، جنوب مازندران و گیلان، شرق طالقان و غرب رودبار زیتون قرار دارد. ضمنأ از شمال به دهستان‌های دو هزار و سه هزار تنکابن، از شرق به قله شاه البرز و طالقان، از جنوب شرقی به طالقان، از جنوب به آبیک و از غرب به دهستان رودبار محمد زمانخانی محدود می‌شود. مرکز این منطقه معلم ‌کلایه است و قلعه الموت (مقر حسن صباح در ۵۰۰ متری روستای گازرخان) ، قلعه تاریخی عین‌السلطنه (در روستای زوارک) ، روستای بالاروچ (زادگاه کل احمد، ضد قهرمان داستان عزیز و نگار) ، روستای پیچ بن (مرتفع ترین منطقه رودبار الموت و برخوردار از جاذبه های گردشگری و کوهنوردی) ، روستای ورک (به کسر واو و سکون راء و کاف، زادگاه شیردل شاعر) ، روستای کلان (زادگاه جلال بیگ و ولی خان خواجوی) در آن قرار دارد.

حسن صباح از ایرانیانی بود که در دوره سلجوقی قیام کردند وی از مخالفان سرسخت تسلط اعراب بر ایران بود. مذهب وی و پیروانش اسماعیلیه بود که شاخه‌ای از پیروان امامان است با این تفاوت که اینان به هفت امام اعتقاد دارند و امامت را بعد از امام جعفر صادق حق فرزند وی اسماعیل دانسته و او را مهدی موعود  (امام زمان) و امام آخر می‌دانند. مرکز قدرت اینان در مصر بود که خلفای فاطمی مصر این مذهب را در این کشور رسمی اعلام کرده بودند.

 

زندگی حسن صباح

حسن صباح نیز که اسماعیلی بود به مصر رفت و آنجا با حکیم ناصرخسرو قبادیانی و خواجه موید الدین شیرازی ملاقات کرده سپس به ایران آمد و از آنجایی که کلامی آتشین و پر نفوذ داشت روز بروز بر طرفدارانش افزوده شد. بعد از یک دوره طولانی و تسلط  بر منطقه الموت و قلعه‌های زیادی در سراسر ایران با اعلام" قیامه القیامه" که در واقع شورش بر علیه خارجیان در ایران بود ، سرانجام توانست برخی از شهر‌های ایران را تصرف نموده علنأ بر ضد ملکشاه سلجوقی و وزیرش خواجه نظام الملک (نصیرالدین) طوسی که با اسماعیلیان شدیدا مخالف بود به مبارزه برخیزد.

 

اهداف حسن صباح

حسن صباح از این کار دو هدف داشت:

هدف اول  و اصلی  آزاد کردن ایران از زیر سلطهٔ اعراب بود

هدف دوم ترویج مذهب اسماعیلی در ایران

 

فداییان باطنی حسن صباح

شیوه حسن صباح در از بین بردن مخالفان، کشتن مستقیم افراد به همراه جان فشانی قاتل (یعنی همان چیزی که امروزه ترور می نامیم) بود. فداییان باطنی ، بسیاری از سران سلجوقی را کشتند و این کار در زمان جانشینان وی از جمله کیا بزرگ امید ادامه دادند. نهضت آنان نزدیک به ۹۵ سال ادامه داشت تا اینکه هلاکوخان شعلهٔ این جنبش را که از درون به فساد کشیده شده بود خاموش کرد و آخرین رهبر آنان را که رکن الدین خورشاه نام داشت به قتل رسانید.

 

مکتب الموتیان؛ هدف، برتر از وسیله

مکتب حسن صباح که به الموتیان نیز شناخته می‌شد، به نام حشیشیون (حشاشین ) معروف بود که ریشهٔ کلمهٔ Assassin در زبان انگلیسی نیز از همین مکتب است. این فرقه (شاید) اولین سازمان تروریستی شناخته شده در تاریخ بشر است. آنها اولین افرادی بودند که هدف را برتر از وسیله می‌دانستند و به خود اجازه می ‌دادند با تظاهر و تزویر، به سازمان دشمن نفوذ کنند وبه همین خاطر بود که سال ها هیچ ارتشی نزدیک قلعه الموت هم نشد زیرا که همواره عوامل الموتیان در ارتش نفوذ کرده و فرماندهان آن را به قتل می‌ رساندند. این فرقه در ده سطح طراحی شده بود و به افراد در سطوح پایین تر گفته می‌شد که قرآن علاوه بر معنای ظاهری معانی عمیق تر و نهفته‌ای نیز دارد.

 

حشاشین

پیروان حسن صباح حشاشین خوانده می‌شدند، زیرا در آن زمان حشیش به معنی دارو و حشاش به معنی دارو فروش و حشاشین جمع عربی حشاش می ‌باشد. در آخرین سطح (امامت)، فرد همه چیز را حتی تجربه‌های شخصی خویش را تنها در صورتی می‌پذیرد که عقل بر آن حکم دهد. عقاید بدین حد سخت گیرانه تنها در عده‌ای از اندیشه‌های بودایی دیده می‌شود. حسن صباح عقیده داشت همهٔ افراد توانایی رسیدن به بالاترین سطح را ندارند و بنابراین بیشتر افراد را در رده‌های پایین و برای اطاعت از اوامر خویش نگاه می‌داشت. در دوره سینان جانشین صباح، وی به دو تن از زیردستانش دستور داد که خود را بکشند و آنها خود را از دیوار به پایین پرتاب کردند که این واقعه در تاریخ ثبت شده ‌است. بسیاری از سازمانهای زیرزمینی مانند Illuminati و Free Masons شیفتهٔ حسن صباح و سازماندهی او بوده‌اند.

 

سه یار دبستانی

در افسانه‌ها از حسن صباح، عمر خیام و خواجه نظام‌الملک طوسی به عنوان سه یار دبستانی یاد شده‌است که صحت این ادعا مورد تردید است.

 

مذهب باطنی و مهدی موعود

طرفداران حسن صباح به او اعتقاد بسیار داشتند و دستوراتش را کاملاً اجرا می‌نمودند. پس از مدتی حسن صباح خود را مهدی موعود معرفی کرد و کم کم شاخه‌ای از اسماعیلیه بوجود آمد که باطنی نامیده شد، اما دشمنانشان آنها را ملحد (کافر) می‌نامیدند. آنها علاوه بر مهدویت حسن صباح معاد را قبول نداشته معتقد بودند که انسان‌ها با مرگ نابود می‌شوند و آنچه به عنوان اجر نیک و بد ذکر شده در مورد نام نیک یا بدی است که از آدمیان باقی می‌ماند.

 

علت نامیده شدن به باطنی

چون طرفداران حسن صباح دین خود را مخفی می‌کردند به باطنی معروف شدند. آنها معتقد بودند که آنچه را که در دین‌شان به آن اعتقاد دارند از باطن قرآن و معانی درونی دین برداشت می‌کنند و بنابراین باطنی نامیده شدند.

 

افسانه هایی از حسن صباح

از آنجایی که حسن صباح یک دین جدید را ترویج می‌کرد و با خلفای عباسی و حکام سلجوقی دشمن بود، بنابراین در ایران مخالفان بسیاری پیدا کرد و خلفای عباسی بر ضد او رسالاتی سرشار از دروغ منتشر می‌کردند و او را فردی خونخوار و ستمکار معرفی می‌نمودند. مخالفان حسن صباح منتشر کردند که حسن صباح با حشیش هواداران خود را از حال طبیعی خارج می‌کرده به کارهایی مثل ترور وا می‌داشته ‌است.

همچنین افسانه پیمان دوران کودکی خیام و خواجه نظام‌الملک و حسن صباح جز برای این ساخته نشده که انگیزه حسن صباح از این قیام را دشمنی شخصی با نظام الملک جلوه دهند. باطنیان شخصی را مامور به قتل خواجه نظام‌الملک کردند ولی زمانی که فرد مذکور نزد خواجه رسید، ناگهان غلام ۱۵-۱۶ ساله خواجه به وی حمله ور شد و با ضربات دشنه او را از پای در آورد.

ترور خواجه دو محرک داشت یکی خود ملکشاه سلجوقی و دیگری خواجه حرمسرای ملکشاه.

 

منابع مقاله:

- نوشته‌های پل آمیر در کتاب قلعه الموت از ذبیح الله منصوری   

- به دنبال حسن صباح؛ داستان زندگی خداوند الموت نوشته یوسف علیخانی

 

(منبع: نوشته فریبا علایی از وبلاک "الموت بر فراز تاریخ")

 

..................         .................        ...............     ...............     ............

 

"دولت ساسانیان"/ "دولت پارت" اشکانی/

با تشکر از سایت "همشهری آنلاین" و سایت " foroneiran "و وبلاک "الموت بر فراز تاریخ" و از فریبا علایی/ سایت خانه و خاطره/ سروش آذرت/آذر ماه 1389 خورشیدی/2010 میلادی/