با
سلام .
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
هفتم
آبان روز تولد
كوروش
بزرگ/ 7 آبان 539 پیش
از میلاد/ روز
فتح بابل
از
بزرگترین
روزهای ملی ایرانزمین
در عهد
باستان
فتح
بابل در 7 آبان 539
پیش از میلاد
ارج
پرشیا و کوروش
در تاریخ
امروزه
اگر شما وارد
هر کتاب فروشی
بزرگ اروپایی
شوید و سراغ
لکسیونرهای
تاریخی را
بگردید یا در
مورد تاریخ
آفرینش و پیدایش
زمین و انسان
ها و تمدن
امروزی را
بگردید و گذری
در خاطره های
تاریخی و شخصیت
های تاریخی که
باعث رشد تاریخ
تمدن انسانها ی
امروزی شده
اند ، داشته
باشید با نام
ایران و بهتره
بگم با نام
پرشیا Persia که
همان فارس یا
پارس است،
ابتدا در حوالی
سالهای 2100 قبل
از میلاد آشنا
خواهید شد و اینکه
در این سال Gutaeer های ایران
بر سراسر Mesopotamien یا
بین النهرین
فرمانروایی
داشتند و کسی
نمیداند که این
"گوتیرها" ایران
کی بودند و از
چه زمانی در ایران
می زیستند. و
درست صد سال
بعد و حوالی 2000
قبل از میلاد
مملکت یا شهر
بابل بوجود میآید
و حوالی 1728 تا 1686
قبل از میلاد
حمورابی شاه
بابل وسعت
امپراتوری
خود را تا بین
النهرین و
آسور می رساند
و حدود سالهای
1650 قبل از میلادی
در آسیا ارابه
های جنگی مورد
استفاده قرار
می گیرد که
منظورشان از
آسیا هنوز
مشخص نگشته که
شامل حال چه
مناطقی بود.
ارابه
جنگی هخامنشی
مهاجرین
هندواروپایی
اما
در سالهای 1600
قبل از میلاد
برای دومین
بار از ایران
آنموقع ها نام
برده می شود و
آنهم بهنگام
رسیدن مهاجرین
"هند
و اروپایی آریایی
نژاد" به
فلات سحر خیز
شرق است که این
بار نیز مشخص
نشده که منظور
از شرق کجای
آسیای میانه
است؟! و در
سالهای 1505 قبل
از میلادی در
مصر "توت
موسیس اول" به
راه اندازی
"تپه شاهان" یا
فرعونیان مصر
می پردازد و
هنوز چند سال
از 1550 قبل از میلاد
نگذشته است که
"کاسی ها" ایرانی
که گمان میرود
گیلانیهای
امروزی
باشند، به
بابل دست می یابند
و مملکت بابل
را تا سال های 1160
قبل از میلاد
تحت اختیار
خود دارند تا
اینکه عیلامیان
ایران آنها را
از بابل بیرون
میکنند. و
حدود 1297 قبل از میلاد
امپراتوری
آسور از هم
پاشیده می شود
و مهاجرت آرامی
های سامی به این
مناطق دوباره
شروع می شود و
درهمین دوران
تا سالهای 1224 قبل
از میلاد مسیح
بود که "رامسیس
دوم" فرعون
مصر با شاه "هیتی
ها" توافق
نامه صلح را
امضاء میکند.
رامسیس
دوم فرعون مصر
تا 1224 قبل از میلاد
ده
فرمان یهوه به
موسی / 1250 قبل از
میلاد
و در
همین حدودهای
1250 قبل از میلاد
بود که موسی و
شارون ، قوم
سامی- یهود
دوازده گانه
را که (پسران یاکوب
یا یعقوب
بودند) مستقر
در مصر را به
فلسطین باز می
گردانند و ده
فرمان "یهوه"خدای
یهود به موسی
بر بالای کوه
سینایی الهام
میگردد
موسی و
ده فرمان یهوه
خداوندش در
نگاره ها /عکس از اینترنت
کلنی
های تجارتی فینیفی
ها/ 1200 قبل از میلاد
و
حدود سال های 1200
قبل از میلاد
در سواحل مدیترانه
و در مالتا و
پالرمو و
مالاگا و
کارتاگو
(کارتاژ) و
تونس و شمال
افریقا، فینیقیها
کلنی های
تجارتی را
بوجود میآوردند
و حدود 1150 قبل از
میلاد "فیلیسترها"
که گویند از
اقوام دریانورد
هند و اروپایی
بودند با کشتی
از اروپای
آنموقع وارد
فلسطین میشوند
و مدتها در
آنجا سکنا می
گزینند و حدود
1115 تا 1074
قبل از میلاد
، "تیگلات پیلسر
اول" آسور را
دوباره به
اوج
قدرت میرساند
و بابل تحت
تسلط آسور
قرارمیگیرد و
در همین سالها
"حماسه گیلگمش"
از نو سروده میشود
و حدود سال های
1050 قبل از میلاد
بود که عشیره
های "آرامی "
به مملکت بابل
هجوم میآورند
و خود را
کاملأ به بابل
تحمیل میکنند
و در همین
سالهای 1050 قبل
از میلاد است
که "کاسی ها"
ایرانی که
گمان میرود
همان دیلمان و
گیلکهای
امروزی میباشند
در شرق و در
پرشیان و سپس
مادها اقامت می
گزینند و حدود
سال های 1010 تا 1005
قبل از میلاد
بود که در
فلسطین داوید
، داوود ، شاه
و پیغمبر یهودان،
قوم "یودا"
و "اسراییل"
را برعلیه "فیلیسترها"
و همسایگان دیگر
متحد میکند و
با بدست آوردن
شهر اورشلیم و
مناطق کنعان ،
اورشلیم را پایتخت
خود قرار می
دهد و اسطوره "داوید
و گویلیاد"
ساخته میشود و
حوالی 965 تا 925
قبل از میلاد
سلیمان بجای
داوود بر تخت
اورشلیم نشست
و معبد اورشلیم
با فرمان او
بازسازی شد و
حدود سالهای 950
قبل از میلاد
، آرامیها شهر
دمشق را پایه
گذاری میکنند
و دولت اسپارت
در یونان
بوجود می آید
و مدتی بعد
بزرگترین "پولیس"
کشور یونان میشود
و در سال 925 قبل
از میلاد، با
فوت سلیمان پیغمبر
و شاه یهودان
، فلسطین
دوباره به "یودا"
و "اسراییل"
تقسیم میگردد
و گفتارهای
عارفانه سلیمان
نوشته میشود و
در 884 تا 859 قبل از
میلاد، آسور
نصیربال دوم،
آسور را به
شکوه سابقش می
رساند و در 850
قبل از میلاد
الیاس پیغمبر
بنی اسراییل
وفات می یابد
و حدود 814 قبل از
میلاد کارتاژ یا
کارتاگو در
تونس امروزی
بتوسط
فینیقی ها بنیاد
میگردد و ....
آرامگاه
کوروش کبیر در
جزیره خیال و
خالی از سکنه
«تاریخ
دینی زرتشتی ایران
باستان» از 1738 قبل از میلاد
شروع شده
هفتم
آبان سال 1199 تاریخ
دینی زرتشتی
برابر با 539 پيش
از ميلاد (روز
فتح بابل و
آزادی اسیران یهودی)
هفتم
آبان (29 اکتبر) روز تولد
كورش
بزرگ و روز فتح
بابل (7 آبان 539 قبل
از میلاد)
«ایریستنام
اوروانو یزمیده
یا اشونام
فروشو» برای
درود به روان
درگذشتگان
هفتم
آبان ماه، در
چنين روزی،
كورش بزرگ پس
از گشودن
دروازهی شهر
بابل، اندر آن
شهر بزرگ و با
شكوه و بسيار كهن
شد. مردم
بابل گمان می
كردند كه
اكنون با
چپاول و كشتار
و دست درازی
به جان و
دارايی و
زنانشان
روبرو خواهند
شد و سپس فرمانروايی
زورگو و ستمگر
بر آنان
شهرياری
خواهد كرد ولی كورش
بزرگ و
سربازانش نه
تنها چنين نكردند
بلكه کورش
فرمان آزادی و
برابری داد.
فرمانی كه در
سال ١٩٧١ زايشی
ميلادی از سوی
سازمان
پاترمان هم
پيمان (سازمان
ملل متحد)
همچون نخستين
بيلهی
(منشور) آزادی
مردم در جهان
شناخته شد.
نكتههای
برجسته ای از
بیله ی كورش
بزرگ (منشور
کورش بزرگ)
-
آزادی همه
زندانيان
يهودی و آزادی
كيش و باور در
امپراتوری او.
- آزادی همهی
بردهها ،
كورش بزرگ
هرگز در جنگهای
خود برده يا
دستگير جنگی
نمیگرفت.
-
برابری برای
همه از هر
نژاد و تيره و
گُن (جنس) در
همهی زمينههای
چپيرهای
(اجتماعی) در
امپراتوری او.
كورش
بزرگ، کشورهای
شکست خورده را
وادار به
فرمانبرداری
نمی کرد و
آنان میتوانستند
فرمانروای
خود را بار دیگر
خود برگزینند،
و از آنموقع
کشورشان
ساتراپ ایران
(ايالت ایران)
بشمار میرفت.
ساتراپهای
امپراتوری
ايران همان
آزادی گزينشی
را دارا بودند
كه امروزه در
ايالات متحده
آمريكا میبينيم.
آمیختگی
پارس و ماد
(پارسیان و
آذریان و
کرُدان)
ایران
بزرگ را ساخت
کوروش
کبیر را پدید
آورد
هوشمندی
کورش بزرگ برآیند
آمیختگی دو
تيرهی بزرگ
آريایی ، پارس
و ماد (ماد
برابر با آذریان
و کُردان) بود.
آمیختگی این
دو تيره ایران
بزرگ را ساخت
، کورش بزرگ
را پديد آورد
و در كارنامهی
جهان شگفتی
آفرید. این آمیختگی
پارس و ماد یا
پارس و آذری و
كُرد، هرگز
جدا شدنی نیست
و یک پارچگی این
بوم را در
پناه خود
دارد. و
چنين گفت کورش
بزرگ ، آن ابر
مرد كارنامه ی
(تاريخ) جهان:
«فرمان دادم
تا كالبدم را
بدون تاپوت
(تابوت) و
موميايي به
خاك به سپارند
، تا پاره های
تنم ، خاک
ايران را درست
كند.»
روانش
شاد و روز
پاترمی (ملی)
ايران بر همگی
خجسته باد (ایریستنام
اوروانو یزمیده
یا اشونام
فروشو).
...... ......... ............
............... .................. ......................
چرا
کوروش
ذوالقرنین
است
کورش بزرگ
(کوروش اول ،
بانی اصلی
امپراتوری
هخامنشیان از
559 تا 529 قبل از میلاد
برابر با 1179 تا 1209
تاریخ دین
زرتشتی)
منشور
کوروش در ایران/
اردیبهشت 1390
ورود
نخستين
اعلاميه حقوق
بشر در دنيا
به ايران-
منشور کوروش- در اردیبهشت
ماه 1390 خورشیدی و به نمايش
گذاشتن آن در
موزه ملّی ایران شور و شوقی
وصف ناپذيری
را در کشور
سبب شد. گروهی
بر اين باورند
که اين ميراث
ارزشمند ملی
از اين رو که
در تحقيقات
روان شاد
علامه آيت الله
استاد طباطبایی،
استاد شهيد مرتضی مطهری
اثبات شده که
ذوالقرنين،
همان کوروش
هخامنشی است يک
ميراث گرانبار
اسلامی نيز به
شمار ميرود. قرآن
مجيد، کتاب
شريف
مسلمانان در آيههای 83
تا 99 سوره کهف،
ذوالقرنين را
فردی يکتاپرست،
صالح، دادگر و
انسان دوست و
از بندگان
شايسته و
برگزيده
خداوند نام
برده و از او
به نیکی ياد می کند. گروهی
از فقها و
بزرگان
ذوالقرنين را
کوروش هخامنشی میدانند
چنانکه آيت
الله طباطبایی
و پروفسور
عبدالکلام
آزاد (دانشمند
شهير هندی) با
دلايل متقن به
اثبات رسانده
اند که
ذوالقرنين،
همان کوروش
کبير،
بنيانگذار
امپراتوری
بزرگ هخامنشی در ايران
است. نظر قطعي
علامه طباطبایی
در «الميزان»
بنا بر شواهد
تاريخي محکم
نيز بر اين
مهم تاکيد
دارد که
ذوالقرنين
قرآن همان
کوروش کبير هخامنشي
است. استاد
علامه
طباطبايي در تفسيرالميزان
آورده است :
اگر
ذوالقرنين
قرآن، مردی
مومن به خدا و
به دين توحيد
بوده، کوروش
نيز اين چنين
بوده و اگر
ذوالقرنين،
پادشاهی
عادل و رعيت
پرور بوده،
کوروش نيز
چنين بود؛ اگر
او نسبت به
ستمگران و
دشمنان مردی
سياستمدار
بوده او نيز
بود؛ اگر دين،
عقل، فضايل
اخلاقي و ثروت
و شوکت داشت،
کوروش هم داشت؛
همان گونه که
قرآن فرموده
کوروش نيز سفری
به سوی مغرب
کرد، بر ليدی و
پيرامون آن
مسلط شد و بار
ديگر به سوی
مشرق سفر کرد.
آنجا مردمی
ديد صحرانشين
و وحشی که در
بيابان زندگی می کردند. برای
همين، به آنها
کمک کرد، سدی
ساخت در مقابل
قبيله و قومی
که آنها را
آزار می
دادند؛ در
تنگه دارالا
ميان کوه های
قفقاز و نزديک
به شهر تفليس. اما
مهم آنکه نام
بنيانگذار
نخستين و
بزرگترين
امپراتوری دنيا،
نه تنها در
قرآن مجيد
بلکه حتی در
کتاب های
عهد عتيق
مانند تورات
نيز به عنوان
يک انسان برگزيده
و بلند مرتبه
ثبت شده است.
چرا
کوروش کبير
ذوالقرنين
است ؟
يکتاپرستی،
نيکوکرداری،
رأفت و انسان
دوستی از صفات
گفته شده
ذوالقرنين در
کتاب آسمانی
مسلمانان است. بنا
بر فرموده
قرآن مجيد،
ذوالقرنين،
پادشاهی
دادگر بود و
نسبت به رعيت
عطوفت داشت و
هنگام کشورگشایی
و غلبه قتل و
کينه ورزی را
اجازه نمی
داد. از اين روی،
هنگامی که بر
قومی در غرب چيره
شد،
پنداشتند، او هم
مانند ديگر
کشورگشايان
خونريزی
آغاز خواهد
کرد، ولی او
بدين کار دست
نبرد، بلکه به
آنان گفت: هيچ
گونه بیمی
پاکان شما در
دل راه ندهند
و هر يک از شما
که عملی نيکو کند،
پاداش آن را
خواهد ديد. با
آن که آن قوم بی
ياور و دادرسی
در چنگال قدرت
او بودند، با
ايشان شفقت
کرد و به
دادگری و
نيکوکاری دل
آنان را به
دست آورد. بر
پايه شواهد
انکارناپذير
تاریخی، همگی اين ويژگی
ها بر کوروش
هخامنشی منطبق است
که نمونه بارز
خوی انسانی و
رأفت و مدارای
کوروش را در
رفتار او با
مردم بابل پس
از فتح اين
سرزمين، در
تاريخ می
بينيم. با
اين حال، برخی
تلاش می کنند
چنگيز و آتيلا
و يا اسکندر
مقدونی را
ذوالقرنين
معرفی نمايند، در حالی که هيچ يک از
صفات آمده در
قرآن مجيد بر
اين جهانگشايان
ظالم خونريز
قابل انطباق
نيست. به گفته
مورخان يونانی
کوروش کبير از
چنان جايگاه
بزرگی برخوردار
بوده که حتی
اسکندر با
وجود يورش
وحشيانه به
ايران و تسخير
و آتش زدن تخت
جمشيد به
پاسارگاد
مقبره کوروش
رفته، در
برابر مزار آن
بزرگ مرد زانو
زده و مراتب
احترام خود را
به کوروش کبير
بجا آورده
است. بنا بر
فرموده قرآن
مجيد،
ذوالقرنين می
گويد: «هذا فتح
من ربی»؛ یعنی «همه فتوحات
من نتيجه لطف
خداست» و ما
هيچ گاه در
تاريخ، نه از
اسکندر و نه
از مغول ،
چنين گفتاری
را سراغ داريم. علت
دوم آن که
واژه
ذوالقرنين در
قرآن مجيد به
معنای فردی
است که دو شاخ
در بالای سر
او قرار دارد.
همان گونه که
در تصوير حجاری
شده کوروش
کبير در تخت
جمشيد ديده می
شود؛ کلاهی
با دو شاخ در
بالای سر او
به خوبی
نمايان است. در
ترجمه تفسير
الميزان جلد 13 صفحه
539 آمده است: « در
کتاب دانيال
هم خوابى که
وى براى کورش
نقل کرده، به
صورت قوچى که
دو شاخ داشته
ديده است».
از ديگر
نکاتی که شاهدی
بر ذوالقرنين
بودن کوروش
کبير است می
توان به اين
نکته اشاره
کرد که در
قرآن مجيد آمده
ذوالقرنين در
آغاز
فرمانروایی
خود، به منطقه
ای که آفتاب
غروب می کند،
حمله کرده و
پيروزیهای
بزرگی به دست
آورده است.
سپس به سوی
شرق شتافت و
در آن سامان،
هم به پيروزی
دست يافت و پس
از آن، به مکانی
رفت که آفتاب
از آن طلوع می
کرد؛ يعني شرق
و آنان پوششی
برای محافظت خود
نداشتند. مقابل
آفتاب سوزان
اشاره به اين
که منطقه بيابانی
بوده و سکنه
چادرنشين و
کوچ رو برای آب
و غذا و اشارت
به سکنه مغولی
و سکایی آسيای
ميانه دارد.
پیروزی
کوروش بر سارد
و لیدی/ 547 قبل از
میلاد
همان
گونه که می
دانيم،
نخستين حمله
بزرگ کوروش
کبير به غرب ايران
و سرزمين ليدی
(در باختر
آسيای کوچک يا
ترکيه امروزی)
بوده که به
پيروزی
کوروش و
تابعيت ليدی
به امپراتوری
ايران
انجاميد. فرمانروايان
ليدی که با بابل و
مصر و حکومت
های آسيای
صغير متحد شده
بودند ، برای
تصرف بخشی از
ايران، در صدد
ضربه زدن به
کوروش
برآمدند. کوروش
پس از آگاهی
از اين توطئه،
سپاهيانش را
به طرف سارد،
پايتخت ليدی
گسيل داشت. وی
در اين نبرد
نيز پيروز
بود. در نتيجه
اين حمله در 547 ق.م
سارد و شهرهای
آسيای صغير، یکی پس از ديگری
به دستان پرُ توان
کوروش کبير
سقوط کرد. در
تاريخ به اين
نکته اشاره
شده که کوروش
کبير، پس از
نبرد موفقيت
آميز در غرب
ايران زمين (ليدی)
برای سر و سامان
دادن به شورش
اقوام بيابانگردی
که متجاوز، وحشی و خونريز
بودند، به
شمال شرق
ايران بزرگ
لشکرکشی کرد و
موفق به فرو
نشاندن آنان و
تأمين امنيت مرزهای
شرق و شمال
شرق ايران شد. یکی
ديگر از
مشخصات
ذوالقرنين در
قرآن، عزيمت
او به مناطق
شمالی
و رويارویی
با قوم يأجوج
و مأجوج بوده
است و علاوه
بر اين، ايجاد
سد يأجوج و
مأجوج که در
ساخت آن از
آهن استفاده
شده نيز در
قرآن به ذوالقرنين
نسبت داده شده
است. جالب اين
که در تورات
هم به ساختن
سدی از جنس آهن
اشاره شده
است؛ آنجا که
از قول کوروش
خطاب به
خداوند يکتا می
گويد: «من ای
کوروش، پيش روی
تو خواهم
خراميد ... جای
ناهموار را
برايت هموار می
کنم، درهای
برنجين را می
شکنم، پشت
بندهای آهنين
را خواهم بريد ...» در
تعيين محل
استقرار اين
سد، گمانه زنی
های متعددی
شده و حتی برخی
آن را همان
ديوار بزرگ
چين تصور کرده
اند، در حالی
که کليد حل
اين معما در
خود قرآن نهفته
که کاربرد آهن
در ساخت اين
سد مورد تأکيد
قرار گرفته که
با توجه به
اين که در
ساخت ديوار
بزرگ چين هيچ
گونه مواد آهنی به کار گرفته
نشده، اين
نظريه مردود
است. در
سرزمين ميان
دريای کاسپين
و دريای
سياه، سلسله
کوههای
قفقاز به صورت
ديواری
راه های
ميان شمال و جنوب
را بسته است؛
مگر يک راه که
باز گذاشته و
آن تنگه ای
است که در
ميان رشته کوههایی
واقع شده و
شمال و جنوب
را به هم متصل می
سازد و اين
تنگه در عصر
حاضر، تنگه
دارالا
ناميده می
شود و در نقشه
های موجود ميان
شهر ولادی
قفقاز(پايتخت
جمهوری
اوستيای
شمالی،
شمالی ترين
منطقه ايرانی
نشين و فارسی
زبان قفقاز که
هم اکنون یکی
از جمهوری های
روسيه است) و
تفليس نشان
داده می شود در
همان جا که
تاکنون ديوار
آهنين باستانی
موجود است و
شک نيست که
اين ديوار همان
سدی است که
کوروش بنا
کرده، زيرا
اوصافی که
قرآن بيان
کرده، درباره
سد ذوالقرنين
کاملا بر آن
منطبق است و
همان گونه که
قرآن يادآور
شده، الواح
آهنين در
ساختمان آن به
کار رفته و مس
گداخته برای
بستن مفاصل و
رخنه های آن
استعمال شده و
در ميان دو
ديوار کوهستانی
بنا شده است. با
در نظر گرفتن
بازمانده سدی
که هم اکنون
در گذرگاه
دارلا قفقاز
موجود است و
شهادت کتب ارمنی- که اين
ناحيه را «بهاک
کورایی» و «کابان
کورایی» می
گويند و به معنی گذرگاه و يا
دره کوروش است- شکی نمی ماند که
کوروش به سمت
شمال غربی
ايران رفته و
از نواحی ای
که امروز به
نام دربند
و معبر
دارالس
معروف است،
گذشته و در
آنجا سدی بنا
کرده تا مانع
هجوم سکاهای
متجاوز بشود. در
آنجا به دستور
کوروش آهن و
فلز فراوان
آوردند و سدی
از آهن بسان
ديواری در
معبر ميان دو
کوه که تنها
راه عبور و
مرور اقوام وحشی سکایی بود،
بنا شد؛ اين
سد تنگه باريک
ميان دو کوه را
می بست و مانع
گذشتن سواران
يغماگر سکایی
بود و به همين
جهت اين دره
به نام دره
کوروش ناميده
شده است.
چه
کساني کوروش
را ذوالقرنين
مي دانند ؟
چند تن از
بزرگانی
که بر یکی بودن
ذوالقرنين
قرآن و مسيح
عهد عتيق با
کورش هخامنشی گواهی دادهاند،
که از آن ها می
توان به
مولانا
ابوالکلام
آزاد، مفسر
بزرگ قرآن و
وزير فرهنگ
هند در زمان
گاندی و در
تفسيرالبيان،
ترجمه تفسير
سوره کهف از
باستانی
پاريزی، علامه
طباطبایی
در تفسير
الميزان،- آيتالله
العظمي ناصر
مکارم شيرازی و
ده نفر از
مفسران بزرگ
قرآن در تفسير
نمونه (مانند
قرائتی، امامی،
آشتيانی، حسنی، شجاعی،
عبدالهی و
محمدی)،
تابنده
گنابادی در
کتاب سه
داستان عرفانی
از قرآن، آيت
الله مير محمد
کريم علوی در
تفسير کشف
الحقايق (با
ترجمه
عبدالمجيد صادق
نوبری )، حجت
الاسلام سيد
نورالدين ابطحی در کتاب
ايرانيان در
قرآن و
روايات، دکتر
علی شریعتی در
کتاب بازشناسی
هويت ايرانی
اسلامی، صدر
بلاغی در قصص
قرآن، جلال
رفيع در کتاب
بهشت شداد، منوچهر
خدايار در
کتاب کورش در
اديان آسيای
غربی، قاسم آذینی فر در کتاب
کوروش پيام
آور بزرگ،
دکتر فريدون
بدرهای در
کتاب کوروش در
قرآن و عهد
عتيق، محمد
کاظم توانگر
زمين در کتاب
ذوالقرنين و
کوروش، آيت
الله سيد محمد
فقيه استاد
اخلاق، حافظ
کل قرآن و
نماينده مجلس
خبرگان دوم،
استاد محيط
طباطبایی،
حجه الاسلام
شهيد هاشمی
نژاد و
احمدخان
بنيانگذار
دانشگاه اسلامی
عليگر هند نام
برد.
(منبع:
از سایت عصر ایران/
اردیبهشت 1390
خورشیدی/ منبع: ميراث
آريا)
...... ......... ............
............... .................. ......................
روایات
از گزنفون و
کتزیاس از
کوروش کبیر
مرگ
كوروش به
روايت گزنفون
گزنفون
كه 98 سال پس از
مرگ كوروش می
زيسته است
آورده: كوروش
پير شده بود.
چون هفتمين
بار به پارس
بازگشت ،
مراسم قرباني
به جاي آورد و همانطور
كه عادت او
بود هدايایی
به اطرافيان
داد. بعد شبی
در خواب ديد
كه موجودی
برتر از
انسانها به او
نزدیک شد و به
او گفت كه
آماده باش ای
كوروش، زيرا
به زودی نزد
ايزدان خواهی
رفت. كوروش از
خواب بيدار شد
و دانست كه
پايان عمرش
فرا رسيده
است، از اينرو
برای خدای ملی و ديگر
ايزدان
قرباني كرد و
از آنان سپاسگزاری
كرد كه با
نشانه های
آسمانی كه به
او داده اند و
راهنمایی ها و
ياری هایی كه
به او كرده
اند، او را و
كشورش را
سعادتمند گردانيده
اند و از آنها
خواست تا به
فرزندانش، به
زنش، به
دوستانش و به
ميهنش سعادت
ببخشند و به
زندگي خود او
هم پايان خوشی
بدهند. كوروش
پس از مراسم
قربانی به كاخ
خود بازگشت و
در بستر به
استراحت پرداخت.
هنگامی كه وقت
حمام رسيد
خدمتگزاران
آمدند و خبر
دادند كه موقع
شستشو فرا
رسيده است.
كوروش گفت ميل
دارد استراحت
كند. به هنگام
نهار نتوانست
غذا بخورد،
سپس آب خواست
و با لذت آب را
نوشيد. فردا و
پس فردا به
همان حال بود.
روز سوم
فرزندانش را
كه از پارس
آمده بودند
فرا خواست و
دوستان خودش و
داوران پارسی
را هم گفت تا
آمدند و هنگامی
كه همه آمدند
به اندرز گفتن
پرداخت. سپس
گفت خدا حافظ،
پسران عزيزم،
از سوی من از
مادرتان وداع
كنيد، من از
همه دوستانی
كه در اينجا
حاضرند و آنهایی
كه حضور
ندارند
خداحافظی می
كنم. بعد دست
هر یک از
افرادی را كه
در پيرامونش
بودند فشرد و
روی خود را
پوشاند و
درگذشت.
گزيده
ای از اندرز
كوروش در بستر
مرگ به روايت
گزنفون
«فرزندان
من، دوستان
من! من اكنون
به پايان زندگی
نزدیک گشته
ام. من آن را با
نشانه های
آشكار
دريافته ام و
وقتی درگذشتم
مرا خوشبخت
بپنداريد و
كام من اينست كه
اين احساس در
اعمال و رفتار
شما مشهود
باشد، زيرا من
به هنگام كودکی
، جوانی و پيری
بختيار بوده
ام. هميشه
نيروی من
افزون گشته
است،
آنچنانكه هم
امروز نيز احساس
نمی كنم كه از
هنگام جوانی
ضعيف ترم. من
دوستان را به
خاطر نيكویی
های خود
خوشبخت و
دشمنانم را
مطيع خويش
ديده ام. زادگاه
من قطعه كوچکی
از آسيا بود.
من آن را
اكنون مفتخر و
بلند پايه باز
می گذارم. در
اين هنگام كه
به دنيای ديگر
می گذرم، شما
و ميهنم را
خوشبخت می
بينم و از
اينرو ميل
دارم كه
آيندگان مرا
مردی خوشبخت
بدانند.
بايد
آشكارا
وليعهد خود را
اعلام كنم تا
پس از من
پريشانی و
نابسامانی روی
ندهد. من شما
فرزندانم را
يكسان دوست
ميدارم ولی
فرزند
بزرگترم كه
آزموده تر است
كشور را سامان
خواهد داد.
فرزندانم! من
شما را از
كودکی چنان
تربيت كرده ام
كه پيران را
آزرم داريد و كوشش
كنيد تا
جوانتران از
شما آزرم
بدارند. تو
كمبوجيه،
مپندار كه عصای
زرين سلطنتی،
تخت و تاجت را
نگاه خواهد
داشت. دوستان
صمیمی برای
پادشاه عصای
مطمئنتری
هستند. هر کسی
بايد برای
خويشتن
دوستان يكدل
فراهم آورد و
اين دوستان را
جز به نيكوكاری
بدست نتوان
آورد. به نام
خدا و اجداد
درگذشته ما ای
فرزندان اگر می
خواهيد مرا
شاد كنيد نسبت
به يكديگر
آزرم بداريد.
پيكر
بی جان مرا
هنگامی كه ديگر
در اين دنيا
نيستم در ميان
سيم و زر مگذاريد
و هر چه زودتر
آن را به خاک
باز دهيد. چه
بهتر از اين
كه انسان به
خاک كه اينهمه
چيزهای نغز و
زيبا می پرورد
آميخته گردد.
من همواره
مردم را دوست
داشته ام و
اكنون نيز
شادمان خواهم
بود كه با خاکی
كه به مردمان
نعمتی بخشد
آميخته گردم.
اكنون
احساس می كنم
جان از پيكرم
می گسلد… اگر
از ميان شما
کسی می خواهد
دست مرا بگيرد
يا به چشمانم
بنگرد، تا هنوز
جان دارم نزدیک
شود و هنگامی
كه روی خود را
پوشاندم، از
شما خواستارم
كه پيكرم را
کسی نبيند، حتی
شما فرزندانم.
از
تمام پارسيان
و متحدان
بخواهيد تا بر
آرامگاه من
حاضر گردند و
مرا از اينكه
ديگر از
هيچگونه بدی
رنج نخواهم
برد تهنيت
گويند.
به
آخرين اندرز
من گوش فرا
داريد. اگر می
خواهيد
دشمنان خود را
تنبيه كنيد،
به دوستان خود
نیکی كنيد.
خداحافظ
پسران عزيز و
دوستان من،
خداحافظ.»
پس
از اين گفتار،
كوروش روی خود
را پوشاند و
درگذشت.
اين
بود گزيده ای
از سخنان
نسبتا مفصلی
كه گزنفون از
قول كوروش
بزرگ بازگو
كرده است و در
اينجا نكات
برجسته آن به
اختصار بازگو
شد.
وصيتی
کوروش به
روايت كتزياس
اما
وصيت ديگری از
كوروش در بستر
مرگ را كتزياس
ذكر كرده است،
به اين صورت:
كوروش در بستر
مرگ پسر بزرگش
را به تخت
نشاند و پسر
كوچكش را به
فرمانروايي
باكتريان
گماشت و سفارش
كرد كه در همه
كارها به ميل
مادرشان
رفتار كنند،
سپس به آنها
گفت كه دست
همديگر را
بفشارند و
سوگند ياد
كنند كه با
همديگر
مهربان باشند
و اگر مهربان
نباشند نفرين
بر آنها باد……
کوروش
بزرگ، بازسازی
آرامگاه از
مارسل
ديولافوا؛
توصیف
آرامگاه
كوروش بزرگ از
استرابون،
اونه سيكريت،
آرین، كنت
كورث،
پلوتارک
مورخانی
كه آرامگاه را
ديده اند و آن
را توصيف كرده
اند چندين نفر
هستند كه برخی
از آنان خود آرامگاه
را ديده اند و
برخی ديگر وصف
آن را از
ديگران شنيده
اند.
«استرابون»
جغرافيادان
معروف دنيای
قديم از قول
«اريستوبول»
كه خود اين
آرامگاه را
ديده است می
نويسد كه سنگی
بر آرامگاه
بود كه بر روی
آن اين سخن
نوشته شده
بود: «ای رهگذر!
من كوروش
هستم. من امپراتوری
جهان را به
پارسيان دادم.
من بر آسيا
فرمانروایی
كردم. بر اين
گور رشک مبر.»
«اونه
سيكريت»
مورخ
ديگر يونانی
«اونه سيكريت»
آورده است كه
بر گور او به
زبان يونانی و
پارسی نوشته
شده بود: «در
اينجا من
آرميده ام.
من، كوروش،
شاه شاهان.»
«آرين»
آرین
در اين باره
مفصلتر می
نويسد. او
آورده است كه
اسكندر بعد از
بازگشت از هند
دانست كه
دزدان
آرامگاه
كوروش را غارت
كرده اند. اين
آرامگاه در
ميان باغهای
سلطنتی
پاسارگاد بود
و آن را انبوه
درختان احاطه
كرده بودند.
در ورودی آن
كوچک بود و
پيكر كوروش در
تابوتی از زر
قرار داشت.
تابوت روی ميز
بر پايه های
زرين قرار
گرفته بود و
در آرامگاه
پارچه های
نفيس بابلی و
قالی های
ارغوانی و ردای
سلطنتی و
لباسهای مادی
و طوق و ياره و
زينت هایی از
زر و جام هایی
برای آب مقدس
و تشتی زرين
برای شستشو و
سنگهای
گرانبهای
بسيار بود.
پله های درونی
به اتاق كوچکی
كه به مغان
تعلق داشت
منتهی می شد.
اين مغان با
خانواده خود
در آنجا زندگی
می كردند و
همه روزه یک
گوسفند و
مقداری آرد
جيره داشتند و
در هر ماه هم یک
اسب به آنها
داده می شد تا
برای آرامگاه
قربانی كنند و
كتيبه ای بر
روی آرامگاه
بود كه مضمونش
را از قول
«اريستوبول»
كه در
دبيرخانه
اسكندر كار می
كرد، چنين
نوشته است : «ای
مرد میرا، من
كوروش پسر
كمبوجيه
هستم، من
شاهنشاهی
پارس را بنياد
گذاشتم و
فرمانروای
آسيا بودم. به
اين آرامگاه
من رشک مبر.»
اسكندر خواست
درون آرامگاه
را ببيند.
هنگامی كه به
درون رفت ديد
كه همه چيز را
جز ميز و
تابوت برده
اند. او به
«اريستوبول»
مورخ يونانی
كه همراه وی
بود دستور داد
كه آرامگاه را
سامان دهد،
سپس در
آرامگاه را
مسدود كردند و
مُهر اسكندر
را بر آن زدند.
«كنت
كورث»
یکی ديگر
از نويسندگان
دوران قديم
«كنت كورث» در اين
باره چنين
آورده است:
اسكندر خواست
برای كوروش
قربانی تقديم
كند و فرمان
داد تا در
آرامگاه را
باز كردند. او
تصور می كرد
آرامگاه پر از
زر و سيم است،
زيرا در پارس همه
اينطور می
پنداشتند ولي
اسكندر در آن
جا چيزی جز یک
سپر كه تبديل
به خاک شده
بود و دو كمان
سكایی و یک
شمشير چيز ديگری
نديد. او تاجی
از زر بر روی
گور گذاشت،
شنل خود را به
دور صندوقی كه
بقايای كوروش
را در بر
گرفته بود
انداخت و به
آن پيچيد و در
شگفت شد كه
چگونه ممكن
است كه گور
پادشاهی بدين
ناموری و و
بدين ثروتمندی
مانند گور یک
فرد عادی
باشد. اسكندر
با همه
ويرانگری های خود
به كوروش بی
اندازه
احترام می
گذاشت. در
دنيای قديم
همه ملت ها
كوروش را با
نظر احترام می
نگريستند.
«پلوتارک»
پلوتارک
آورده است كه
چون اسكندر به
آرامگاه كوروش
رسيد و ديد كه
آن را باز
كرده و به آن
دستبرد زده
اند، برآشفت و
عامل اين كار
را كه مرد سرشناسی
به نام «پلی
ماک» از اهالی
شهر پلا در
مقدونيه بود
كشت و دستور
داد تا كتيبه
ها را كه به خط
ايرانی بر سنگ
كنده شده
بودند،
خواندند و
فرمان داد تا
از همان كتيبه
ها یک متن
يونانی تهيه
كنند و در زير
متن ايرانی
بكنند، متن
پارسی چنين
بود: «ای مرد،
هر كه باشی و
از هر كجا بيایی
چون می دانم
كه گذارت به
اينجا خواهد
افتاد بدان من
كوروش،
بنيانگذار
شاهنشاهی
پارس هستم، به
اين مشت خاكی
كه پيكرم را
در بر گرفته
است رشک مبر.»
گويا اين كلمات
اسكندر را به
شدت متاثر
كرده بود.
منابع
نویسنده:
- فره وشی،
بهرام- ایرانویج-
تهران- انتشارات
دانشگاه
تهران-۱۳۶۵
- پیرنیا،
حسن- تاریخ ایران
باستان – چاپ
نهم - تهران
-انتشارات
افراسیاب- ۱۳۷۸
(منبع: کیوان
محمودی از سایت
"جاودانان")
...... ......... ............ ............... .................. ......................
در
مورد تاریخ
روز جهانی
کوروش کبیر/ 7
آبان
میدانیم
که تقویم میلادی
گریگوری فعلی،
از سال ۱۵۸۲ رایج شده و
ثبت همگی تاریخهای
میلادی پیش از
آن زمان (در
سراسر جهان)،
به تقویم میلادی
ژولی انجام میپذیرد
و تمامی تبدیل
و تطبیق تقویمها
به یکدیگر، میباید
در نظام تقویمی
ژولی انجام پذیرد
که با تقویم
جهانی فعلی
متفاوت است و
به سادگی و با
نگاهی به
کتابچههای
تقویمی رومیزی
و بغلی امکان
این تطبیق
وجود ندارد.
به فرض اینکه
دادههای تاریخی
با تقویم میلادی
در هر موردی
درست باشند،
تبدیل آنها به
تقویمهای دیگر
و از جمله به تقویم
ایرانی،
قواعد و روش
خاص خود را
دارد که چون هیچیک
از نگارندگان
نوشتارها... ،
این نکته مهم
و کاملاً بدیهی
را در نظر
نداشته و ۲۹
اکتبر را
برابر با ۷
آبان و ۱۳
اکتبر را
برابر با ۲۱ مهر
دانستهاند،
در نتیجه تمامی
گفتارها و
سنجشهای دیگر
آنان نیز به
ناچار اشتباه
و نادرست است.
علاوه بر اینکه
در تشخیص زمان
مناسبتهای
تاریخی ایران،
مطلقاً نیازی
به استفاده از
تقویم میلادی
در هیچ نوع آن
نیست.
در پایان
باز هم مانند
گذشته بر این
نکته اصرار
دارم که به
گمان این
نگارنده،
انتخاب روزی
برای
بزرگداشت
کورش با
نظرسنجی همگانی
و بدون دستکاریهای
تاریخی و
سندسازی، هم
لازم است و هم
اتفاقاً
اسناد تاریخی
فراوانی در
دست هست که
مهمترین آنها
عبارت است از
«سالنامههای
بابلی» مانند
«رویدادنامه
کورش و نبونید»
که پیش و پس از
ورود کورش به
بابل نوشته
شدهاند و بسیاری
از آنها
تاکنون (به ویژه
در موزه بریتانیا
و دانشگاه ییل)
باز ماندهاند.
ما همانگونه
که به بسیاری
از منابع آگاهیهای
دست اول و
پژوهشهای
مهم تاریخی در
دنیا بیتوجه
هستیم و از بسیاری
منابع با اهمیت
(همچو متن
لوحههای گلی
تختجمشید و
متن کامل
اوستا) غافل
ماندهایم،
از سالنامههای
بابلی با تقویم
رسمی ایران
عصر هخامنشی نیز
غفلت کرده و
بجای آن به
منابع
نامعتبر دست
چندم قناعت
کردهایم تا
مجبور شویم
مناسبتهای
ملی خود را از
دل گاهشماری میلادی
بیرون بکشیم.
عملی که نه
تنها به نتیجهای
نادرست منجر میشود،
بلکه به تحقیر
و خوارداشتن
گاهشماری ایرانی
نیز میانجامد.
در اینجا
نام دو منبع
مهم و دست اول
از ترجمه
الواح و
سالنامههای
بابلی و متعلق
به زمان کورش
و بابلیان در
زمینه آگاهی
از تاریخ و
زمان رویدادهای
عصر کورش
آورده میشود.
هیچکدام این
منابع مهم
توسط
«دوستداران
فرهنگ ایران»
ترجمه و بررسی
نشدهاند و در
دنیای شعار زده
امروز ما ایرانیان،
همچو بسیاری
از منابع مهم
و معتبر دیگر
به جمع باشکوه
«فراموش شدهها»
پیوسته
اند.
(منبع:
رضا مرادی غیاث
آبادی از سایت
"پژوهشهای ایرانی")
...... ......... ............
............... .................. ......................
رویدادنامه
نبونید- کوروش
رویدادنامه
نبونید- کوروش
که نخستین
ترجمه فارسی
متن کامل آن
در اینجا
منتشر میشود،
واپسین نمونه
از سنت دیرین
نگارش رویدادنامههای
متکی بر
گاهشماری در میانرودان
(بینالنهرین)
است. این کتیبه
به ثبت رویدادهای
سال نخست
پادشاهی نبونید
(۵۵۶/
۵۵۵ پیش
از میلاد) تا
سال نخست
پادشاهی
کوروش بزرگ بر
بابل (۵۳۹/ ۵۳۸
پیش از میلاد)
میپردازد و
در زمان
پادشاهی
کوروش و پیش
از منشور
معروف او
نوشته شده
است. این سند
با اینکه بسیار
کوتاه و آسیب دیده
است، از چند
جهت اهمیتی
فراوان دارد:
-
کهنترین سند
مکتوب از زمان
پادشاهی
کوروش بزرگ
هخامنشی؛
- کهنترین
منبع بازگویی
غلبه کوروش بر
سرزمینهای دیگر
و از جمله
تصرف بابل؛
-
کهنترین راوی
حملههای
متقابل آستیاگ
و کوروش، معرفی
آستیاگ به
عنوان آغازگر
نبرد و سپس
سقوط آستیاگ،
آخرین پادشاه
مادی و پایان
شاهنشاهی
ماد؛
- بازگویی
رویدادهای
سالهای
پادشاهی آخرین
شاه بابل و پایان
همیشگی
استقلال آن.
رویدادهای
زمان ورود
کوروش به
بابل، با همه
گزیدهگویی
آن، بسیار
خواندنی و
منبعی ارزنده
برای آگاهی بیشتر
و درستتر از
رفتار کوروش
با مردمان شهرهای
مغلوب و گرامیداشت
خدایان، ادیان
و آیینهای
آنان بشمار میرود.
همچنین این
متن، آگاهیهایی
اندک اما مهم
از رفتار شایسته
کمبوجیه با نیایشگاهها
و باورهای
مردمی را عرضه
میدارد.
به گمان این
نگارنده، متن
رویدادنامه میتواند
آموزگار شایستهای
برای امروز ما
نیز باشد. تاریخنویسی
بیطرفانه،
منصفانه،
بدون اغراق و
بزرگنمایی یا
کوچکنمایی و
بدون هرگونه
توهین یا تمجید
خطاب به هر
شخصی و حتی
خدایان و
شاهان، از ویژگیهای
ارزنده این
سند تاریخی
است. گزارش و
تفسیری مشروحتر
از دادههای
تاریخی و تقویمی
متن حاضر و نیز
منشور نبونید
در آینده
منتشر خواهد
شد.
رویدادنامه
نبونید- کوروش لوحهای گلی
و دو رویه به
خط و زبان
بابلی نو
(اَکـدی) و به
بلندای ۱۵
سانتیمتر است
که به احتمال
از شهر بابل
بدست آمده و اکنون
در گالری ۵۵
موزه بریتانیا
در لندن (قفسه ۱۵) نگهداری
میشود. بخشهای
وسیعی از این
لوحه آسیب دیده
و خواندن کامل
آن به دلیل
افتادگیهای
فراوان، ممکن
نمیشود. این
ترجمه فارسی
بر اساس چند
ترجمه انگلیسی
(بنگرید به
کتابشناسی
پایانی) و
رجوع به متن
اصلی بابلی
برای تلفظ دقیق
نامهای خاص
انجام شده
است. از آنجا
که ممکن است،
خواندن متن
کامل کتیبه با
تمام بخشهای
فرو افتاده و
نامفهوم آن
برای همگان
آسان نباشد،
در آغاز چکیدهای
آسانخوان از
این رویدادنامه
آورده میشود. از
آقای دکتر پرویز
رجبی که با
دقت فراوان در
بازبینی این
گزارش، نقد و
نظرهای
سودمندی را پیشنهاد
دادند؛ و نیز
از خانم دکتر
سهیلا همتآزاد
که برخی منابع
لازم را برایم
فراهم
آوردند، بسیار
سپاسگزارم.
رویدادنامه
نبونید و
کوروش بزرگ
شاه آستیاگ،
سپاهش را فرا خواند.
آنان بسوی
کوروش، شاه
اَنشان به پیش
تاختند تا به
نبردی پیروزمندانه
با او درآیند.
اما سپاهیان
آستیاگ بر شاه
خود شوریدند.
او را به زنجیر
کشیده و به
کوروش سپردند.
آنگاه کوروش،
بسوی کشور
هگمتانه پیش
تاخت و سرای
پادشاهی او را
تصرف کرد.
شاه
نَبونید در
تِما اقامت گزیده
بود. اما ولیعهد،
بلندپایگان و
سپاهیان در
بابل بودند.
شاه برای آیینهای
ماه نیسانو
(جشن آغاز
بهار/ اَکیتو)
به بابل نیامده
بود. پیکر خدا
نَبو به بابل
نیامده بود. پیکر
خدا بِـِل از
اِسَگیلَه (نیایشگاه
مَردوک) برای
همراهی مشایعت کنندگان
به بیرون
نرفته بود.
جشن سال نو
برگزار نمیشد.
اما برابر با
سنتهای همیشگی،
پیشکشیها به
درون نیایشگاههای
اِسَگیلَه و
اِزیدَه برده
شدند.
گَئوبَروَه
فرماندار گوتیوم،
همراه با سپاه
کوروش بدون
جنگ و پیکار
به بابل اندر
آمد و نگاهبانی
از نیایشگاه
اِسَگیلَه به
سپرهای گوتیان
سپرده شد تا
مبادا هیچیک
از سپاهیان به
درون اسگیله و
دیگر بناهای
مقدس آن پا
بگذارند. از
آن پس، آیینها
و مراسم به
مانند گذشته
برگزار شدند.
کوروش به
بابل اندر
آمد. به پیش
گامهای او،
شاخههای سبز
افشانده میشد.
او با مردمان
شهر، پیمان
صلح و آشتی
گذارد. کوروش
به همه مردمان
بابل، پیام
درود و شادباش
فرستاد.
گئوبَروَه به
فرمانداری
بابل
برگماشته شد و
همه خدایان
اَکَد که
نَبونید آنها را
در بابل بیقدر
کرده بود، به
شهرهای مقدس
خودشان
بازگردانده
شدند.
بانوی
شاه
(کاساندان)
بمرد. یک
بلندپایه،
مراسم اشکریزان
را در اَکَد
برگزار کرد.
همگی مردمان
با گیسوان پریشان
در آن انباز
گشتند.
کمبوجیه
پسر کوروش، به
نیایشگاه
برفت و پیشکشیهایی
را با دست خویش
بر پیکر نَبو
فراز برد. سپس
از نزد نَـبـو
بسوی اسگیله
فرا رفت و در
برابر بِـل و
خدا مـاربیتی،
گوسفندی را پیشکش
بکرد.
(سطر
نخست ناخوانا)
سال
آغاز پادشاهی (نبونید)، (۵۵۶/ ۵۵۵
پیش
از میلاد)
... او بلند کرد.
شاه را بردند ... تا
بابل.
سال
نخست (۵۵۵/ ۵۵۴)
آنان بینجامیدند
[... ؟] و او
برنخواست ... همه
خاندان ... شاه،
سپاه خود را
فراخواند و بر
علیه آن کشور
(کـیـلـیـکـیـه؟)
[صف بستند؟] ...
سال دوم (۵۵۴/ ۵۵۳)
در ماه
تِـبِـتـو (=
آرامی:
تِـبِـت/ فارسی
باستان:
اَنـامَـکَـه/
دی) در کشور
هَـمَـث . . .
سال سوم (۵۵۳/ ۵۵۲)
در ماه
آبـو (= آرامی:
اَب/ فارسی
باستان: دَرَنبـاچـی/
مرداد) ، از
اَمَّـنَـنـوم
(در کیـلـیـکـیـه)،
از کوهستانهایی
با درختان میوه
[فراوان؟]،
همه گونه میوه
به بابل فرا
فرستاده شد.
شاه را بیماری
در ربود، اما
بزودی بهبودی
باز آمد.
در ماه کـیـسْـلـیـمـو
(= آرامی:
کِـسْـلِـو/
فارسی باستان:
آثْـرییـادییَـه/
آذر)، شاه
سپاهش را
فراخواند و
[سپاهیان را
با شاه متحد
کرد؟].
نَـبـوتَـتّـان
اوسـورُف
آمـورّو و ... پیش
تاختند بسوی ... آنان
در برابر پایتخت
اَدومّـو (=
اِدوم) اردو
زدند ... دروازه
شـیـنتـیـنـی
... سپاه دشمن
فرو کوفته شد.
سال چهارم (۵۵۲/ ۵۵۱)
سال پنجم (۵۵۱/ ۵۵۰)
سال ششم (۵۵۰/ ۵۴۹)
شاه
آسـتـیـاگ (در
متن بابلی: ایـشْـتـومِـگـو)
سپاهش را
فراخواند.
آنان بسوی
کوروش (در متن
بابلی:
کـورَش)، شاه
اَنـشـان به پیش
تاختند تا به
نبردی پیروزمندانه
با او در آیند.
اما سپاهیان
آسـتـیـاگ بر
شاه خود شوریدند.
او را به زنجیر
کشیده و به
کوروش سپردند.
کوروش،
بسوی کشور
هَـگـمَـتـانـه/
همدان (در
بابلی:
اَگَـمـتَـنـو)
پیش تاخت. سرای
پادشاهی او را
تصرف کرد. سیم
و زر، و دیگر
کالاهای گرانبهای
کشور
هـگـمـتـانـه
را به غنیمت
برگرفت و به
اَنـشـان برد.
اشیای
ارزشمندی از . . .
سال
هفتم (۵۴۹/ ۵۴۸)
شاه در
تِـمـا اقامت
گزیده بود.
اما ولیعهد،
بلندپایگان و
سپاهیان در
اَکَـد
بودند (در
تمام متن،
منظور از اکد،
شهر بابل است).
شاه برای آیینهای
ماه نـیـسـانـو
(= نـیـسـان/
فارسی باستان:
اَدوکَـنَـئـیـشَـه/
فروردینماه)،
(اَکـیـتـو،
جشن آغاز
بهار) به بابل
نیامده بود. پیکر
خدا نَـبـو به
بابل نیامده
بود. پیکر خدا
بِـل (=
مَردوک، خدای
بزرگ بابل) از
اِسَـگـیلَـه
(نیایشگاه
مردوک) برای
همراهی مشایعت کنندگان
به بیرون
نرفته بود.
جشن سال نو
برگزار نمیشد.
اما
برابر با سنتهای
همیشگی، پیشکشیها
به درون نیایشگاههای
اِسَـگـیـلَـه
و اِزیـدَه (نیایشگاه
نَـبـو، خدای
نویسندگی و دبیری)
برده شدند.
کاهن
شِـشگَـلّـو،
فدیه خوراک و
آبزَور
(افشاندن شراب
یا روغن) را در
نیایشگاه به
انجام رساند.
سال
هشتم (۵۴۸/ ۵۴۷)
سال
نهم (۵۴۷/ ۵۴۶)
نـبـونـیـد
(در متن بابلی:
نَـبـونَـئـیـد/
یونانی:
نَـبـونـیـدوس)
شاه در تِـمـا
اقامت گزیده
بود. اما ولیعهد،
بلندپایگان و
سپاهیان در
اَکَـد بودند.
شاه برای آیینهای
ماه نـیـسـانـو
به بابل نیامده
بود. خدا
نَـبـو به
بابل نیامده
بود. خدا بِـل
از اِسَـگـیلَـه
برای همراهی
مشایعتکنندگان
به بیرون
نرفته بود.
جشن سال نو
برگزار نمیشد.
اما
برابر با سنتهای
همیشگی، پیشکشیها
برای خدایان
بـابـل و بورسیپا
به درون نیایشگاههای
اِسَـگـیـلَـه
و اِزیـدَه برده
شدند.
در روز
پنجم از ماه
نـیـسـانـو،
مادر شاه
بمرد. در
اردوگاهی نزدیک
رود فرات و
بالاتر از شهر
سـیـپار. ولیعهد
و بلندپایگان
تا سه روز سخت
سوگوار بودند.
یک بلندپایه،
مراسم اشکریزان
را برگزار
کرد. یک
بلندپایه در
اَکَـد، اشکریزان
را برای مادر
شاه در ماه سـیـمـانـو
(= آرامی: سـیـوَن/
فارسی باستان:
ثـائـیـگَـرچـیـش/
خرداد) انجام
داد.
در ماه نـیـسـانـو،
کوروش شاه
پارس، سپاهش
را فراخواند و
در پایینتر
از شهر اَربیل
(آربِـلا) از
رود دجـلـه
گذر کرد. در
ماه آجَـرو (=
آرامی: اییـار/
فارسی باستان:
ثـورَواهَـرَه/
اردیبهشت) او
بسوی کشور لـیـ
... (لـیـدیـه/
لـیـکـیـه؟) پیش
تاخت. شاه
آنجا را بکشت
و داراییهای
او را بگرفت.
او در آنجا
پادگانی برای
خود بنیان
نهاد. آنگاه
شاه و سپاهیانش
در آن پادگان
بماندند.
سال
دهم (۵۴۶/ ۵۴۵)
شاه در
تِـمـا اقامت
گزیده بود.
اما ولیعهد،
بلندپایگان و
سپاهیان در
اَکَـد بودند.
شاه برای آیینهای
ماه نـیـسـانـو
به بابل نیامده
بود. نَـبـو
به بابل نیامده
بود. بِـل از
اِسَـگـیلَـه
برای همراهی
مشایعتکنندگان
به بیرون
نرفته بود.
جشن سال نو
برگزار نمیشد.
اما
برابر با سنتهای
همیشگی، پیشکشیها
برای خدایان
بـابـل و
بـورسیپا به
درون نیایشگاههای
اِسَـگـیـلَـه
و اِزیـدَه
برده شدند.
در روز بیست
و یکم ماه سـیـمـانـو
... از کشور عیلام
به اَکَـد ... فرماندار
اوروک ...
سال یازدهم
(۵۴۵/ ۵۴۴)
شاه در
تِـمـا اقامت
گزیده بود.
اما ولیعهد،
بلندپایگان و
سپاهیان در
اَکَـد بودند.
شاه برای آیینهای
ماه نـیـسـانـو
به بابل نیامده
بود. نَـبـو
به بابل نیامده
بود. بِـل از
اِسَـگـیلَـه
برای همراهی
مشایعتکنندگان
به بیرون
نرفته بود.
جشن سال نو
برگزار نمیشد.
اما
برابر با سنتهای
همیشگی، پیشکشیها
برای خدایان
بـابـل و بـورسـیـپـا
به درون نیایشگاههای
اِسَـگـیـلَـه
و اِزیـدَه
برده شدند.
(آسیبدیدگی
طولانی در
متن، رویدادهای
سالهای
دوازدهم تا
پانزدهم تخریب
شدهاند).
سال
شانزدهم (۵۳۹/۵۴۰)
... رود دجـلـه.
در ماه آدارو (=
آرامی: اَدار/
فارسی باستان:
وییَـخـنَـه/
اسفند)، پیکر
ایـشْـتَـر
از اوروک ... ارتش
پارسها هجوم
آورد.
سال
هفدهم (۵۳۸/۵۳۹)
نَـبـو
از شهر بـورسـیـپـا
برای مشایعتکنندگان
از بِـل برفت . . .
شاه به نیایشگاه
اِتـورکَـلَـمَّـه
در آمد. در نیایشگاه
او ...
کشور دریا
(؟) به هجوم
کوچکی دست زد.
بِـل به میان
مشایعتکنندگان
رفت. آنان جشن
سال نو را
برابر با سنتهای
همیشگی انجام
دادند.
در ماه
[آبـو؟]
لـوگـال
مَـردَه (خدای
شهر اوروک؟) و
دیگر خدایان
از شهر
مَـرَد، و خدا
زَبَـدَه (=
زَبَـبَـه،
خدای شهر کیش)
و دیگر خدایان
از شهر کـیـش،
خدابانو نـیـنْـلـیـل
(همسر مردوک) و
دیگر خدایان
هـورسَـگـکَـلَـمَـه
(؟) از بابل دیدار
کردند. تا اینکه
در پایان ماه
اولـولـو (=
آرامی:
اِلـول/ فارسی
باستان:
کـاربـاشـیـا/
شهریور) همه
خدایان از
بالا و پایین
به اَکَـد در
آمدند. خدایان
شهرهای
بـورسـیـپـا،
کـوتـهَـه و سیپار
نیامدند.
در ماه
تَـشـریـتـو
(= آرامی: تـیـشـری/
فارسی باستان:
بـاگَـیـادَئـیـش/
مهر)، هنگامی
که کوروش به
سپاه اکَـد در
شهر اُپـیـس
(شاید در جای
بغداد امروزی)
بر کرانه رود
دجـلـه حمله
کرد؛ مردمان
اَکَـد بشوریدند
(علیه چه کسی؟).
اما او (کوروش یا
نبونید؟) همه
مردمان شهر را
از دم بکشت.
درباره این
بند بنگرید
به: قتلعام
مردم اکد، به
فرمان کورش یا
به دست نبونید؟
در روز
پانزدهم، سیپار
بدون جنگ تصرف
شد. نَـبـونـیـد
بگریخت.
در روز
شانزدهم،
گَـئـوبَـروَه/
گـوبـریـاس
(در متن بابلی:
اوگْـبَـرو)،
فرماندار گوتیوم
(سرزمین گـوتـیـان،
از ایرانیان
باختری)،
همراه با سپاه
کوروش بدون
جنگ و پیکار
به بابل اندر
آمد.
سپس
نـبـونـیـد
به بابل
بازگشت و
آنگاه او در
آنجا بازداشت
شد. در پایان
ماه، نگاهبانی
از نیایشگاه
اسگیله به
سپرهای گـوتیان
سپرده شد تا
مبادا هیچیک
از سپاهیان به
درون اسگیله و
دیگر بناهای
آن راه برند.
از آن پس، آیینها
و مراسم به
مانند گذشته
برگزار میشوند.
در روز
سوم از ماه
آرَهـسَـمـنَـه
(= آرامی:
مِـرهِـشـوان/
فارسی باستان:
وَرکَـزَنَـه/
آبان)، کوروش
به بابل اندر
آمد. به پیش
گامهای او،
شاخههای سبز
افشانده میشد.
او با مردمان
شهر، پیمان
صلح و آشتی
گذارد. کورش
به همه مردمان
بابل، پیام
درود و شادباش
فرستاد.
گئوبَروَه به
فرمانداری
بابل
برگماشته شد.
از ماه کیسْلیمو
تا ماه آدارو،
همه خدایان
اَکَد که
نَبونید آنها
را در بابل بیقدر
کرده بود، به
شهرهای مقدس
خودشان
بازگردانده
شدند.
در شب یازدهم
ماه
آرَهسَمنَه،
گئوبَروَه
مرد.
در روز ... ماه
آدارو، بانوی
شاه
(کاساندان)
بمرد. از روز بیست
و هفتم ماه
آدارو تا روز
سوم از ماه نیسانو،
یک بلندپایه،
مراسم اشکریزان
را در اَکَد
برگزار کرد.
همگی مردمان
با گیسوان پریشان
در آن انباز گشتند.
در روز
چهارم، کمبوجیه
پسر کوروش،
برفت به نیایشگاه
[... ؟ (اِزیدَه؟)]
نَـبـو که ... گـاو
نـر ... او بدان
جایگه برفت و
پیشکشیهایی
را با دست خویش
بر پیکر نَبو
فراز برد . . . نیزهها
و تیردانهای
چرمی از ... (سپس
از نزد) نَبو
بسوی اِسَگیلَه
فرا رفت. او در
برابر بِـل و
خدا مـاربـیـتـی
(؟)، گوسفندی
را پیشکش
بکرد.
تاریخ
روزشمار دو رویداد
از زمان کوروش
کبیر
امروزه
از تاریخ تقویمی
تعدادی از رویدادهای
زمان پادشاهی
کورش بزرگ
هخامنشی آگاهی
در دست است؛
آگاهیهایی
که حداکثر دقت
آنها به یک
ماه میرسد.
اما اطلاع از
تاریخهای دقیق
روزشمار از رویدادهای
عصر کورش،
تنها به ده
واقعه محدود میشود
که در آنها به
ثبت سال، ماه
و روز پرداخته
شده است. به
موجب یک
سالنامه بابلی
که به دست رویدادنامهنگاران
بابلی نگاشته
شده (و متن
کامل ترجمه
فارسی آنرا پیش
از این با نام
«رویدادنامه
نبونید- کورش»
منتشر کرده
بودم)، از تاریخ
دقیق ده رویداد
مرتبط با کورش
آگاهی داریم.
در اینجا کوشش
این نگارنده
بر این است که
بتواند برابری
تاریخهای
تقویمی ثبتشده
در این سند را
که بر اساس
گاهشماری
بابلی است، با
گاهشماریهای
ایرانی و میلادی
بسنجد.
متن
بخشهای
روزشمارانه
در رویدادنامه
«. ... سال
هفدهم از
پادشاهی
نَـبـونـیـد ... ماه
تَـشـریـتـو ... روز
پانزدهم، شهر
سـیـپـار
بدون جنگ تصرف
شد. نبونید
بگریخت.
در روز
شانزدهم،
گَـئـوبَـروَه
(فرمانده سپاه
کورش) . . . همراه
با سپاه کورش،
بدون جنگ و پیکار
به بابل اندر
آمد.
در پایان
ماه، نگاهبانی
از نیایشگاه
اِسَـگـیـلَـه
(معبد مـردوک-
خدای بزرگ- و
بزرگترین نیایشگاه
بابل) به
سپرهای گـوتـیـان
سپرده شد تا
مبادا هیچیک
از سپاهیان به
درون اسگیله و
دیگر بناهای
آن راه بردند. از
آن پس، آیینها
و مراسم به
مانند گذشته
برگزار میشوند.
در روز
سوم از ماه
آرَهـسَـمـنَـه،
کورش به بابل
اندر آمد. به پیش
گامهای او،
شاخههای سبز
افشانده میشد.
او با مردمان
شهر، پیمان
صلح و آشتی
گذارد. کورش
به همه مردمان
بابل، پیام
درود و شادباش فرستاد.
گئوبَروَه به
فرمانداری
بابل
برگماشته شد.
در شب یازدهم
ماه آرَهسَمنَه،
گئوبَروَه
مرد.
در روز (؟)
ماه آدارو،
بانوی شاه
(کاساندان)
بمرد. از روز بیست
و هفتم ماه
آدارو تا روز
سوم از ماه نیسانو،
یک بلندپایه،
مراسم اشکریزان
را در اَکَد
برگزار کرد. در
روز چهارم،
کـمـبـوجـیـه
پسر کورش، به
نیایشگاه (؟)
رفت و پیشکشیهایی
را با دست خویش
بر پیکر
نَـبـو (خدای
نویسندگی و دبیری)
فراز برد ... (سپس
از نزد) نَبو
بسوی اِسَگیلَه
فرا رفت ... و گوسفندی
را پیشکش
بکرد.»
دادههای
روزشمارانه
رویدادنامه
پانزدهم
تشریتو: تصرف
شهر سیپار.
پانزدهم
تشریتو: گریختن
نبونید.
شانزدهم
تشریتو: ورود
گئوبروه و
سپاه کورش به
بابل.
آخرین
روز تشریتو:
فراهم آوردن
امکان برگزاری
آیینهای سنتی
در نیایشگاه
اسگیله.
سوم
آرهسمنه: ورود
کورش به بابل،
شادباش و پیمان
صلح با مردم.
سوم
ارهسمنه:
برگماری
گئوبروه به
فرمانداری
بابل.
یازدهم
آرهسمنه:
درگذشت
گئوبروه.
(؟) آدارو:
درگذشت
کاساندان.
بیست و
هفتم آدارو تا
سوم نیسانو
(از یکم نیسانو
سال تازه بابلی
آغاز شده است):
مراسم سوگواری
برای
کاساندان.
چهارم نیسانو:
نیایش و
احترام کمبوجیه
به نیایشگاههای
اِزیـدَه و
اسگیله.
برابری
رویدادهای دهگانه
بالا با
گاهشماریهای
ایرانی و میلادی
برای
سنجش برابری
دادههای تقویمی
بالا که بر
اساس گاهشماری
بابلی است،
نکات زیر را نیز
میباید در
نظر داشت:
-
سال ۱۷ از
پادشاهی نبونید،
مطابق است با
سال سقوط
پادشاهی بابل
و برابر است
با سال ۱۱۶۰ پیش از هجری
خورشیدی (ایرانی)
و ۵۳۹
/ ۵۳۸ پیش
از میلاد.
-
سال ۱۷ از
پادشاهی نبونید،
سال عادی، و سال ۱۶
کبیسه بوده
است (افزودن یک
ماه کامل با
نام «آدارو
دوم» به پایان
سال بابلی).
-
روز ۱ از ماه
تشریتو (ماه
هفتم) بابلی
در سال ۱۷
پادشاهی نبونید
به عنوان مبدأ
سنجش، برابر
بوده است با ۲۸
شهریورماه ایرانی،
۲۶ سپتامبر میلادی.
-
مقارنه ماه و
خورشید در ۲۷
شهریورماه
همان سال
اتفاق افتاده
است. در نتیجه
آغاز ماه تشریتو،
هم بر اساس
گاهشماری
متوسط بابلی و
هم بر اساس
گاهشماری حقیقی
خورشیدی- مهی
برابر با ۲۸
شهریورماه
بوده است.
-
ماههای تشریتو
و نیسانو، ماههایی
۳۰ روزه
هستند؛ در حالیکه
ماههای
آرهسمنه و
آدارو ۲۹
روزه هستند.
- یکم
فروردین یا
نوروز سال
مفروض ما
برابر بوده
است با ۲۸
مارس میلادی.
در نتیجه از یکم
مهرماه فاصله
عددی میان
گاهشماری ایرانی
و میلادی به
اندازه یک روز
و از یکم آبانماه،
دو روز بوده
است.
-
گاهشماری میلادی
گریگوری امروزین
با افزودن ۱۰
شماره روز به ۴
اکتبر میلادی
ژولیانی در
سال ۱۵۸۲ و با
اصلاحاتی در
نظام کبیسهگیری
به وجود آمده
است و در میان
تقویمنگاران
و تاریخنویسان،
تمامی دادههای
تاریخی برای
سالهای پیش
از ۱۵۸۲ بر پایه
گاهشماری میلادی
ژولی است. به
عبارت دیگر،
روز فردای ۴
اکتبر میلادی
ژولی برابر
است با ۱۵
اکتبر میلادی
گریگوری.
نتیجه
سنجش
(همگی
برابر با سال ۱۱۶۰ پیش از هجری
خورشیدی (ایرانی)،
۵۳۹ پیش از میلاد
بجز سه رویداد
پایانی که
برابر با ۵۳۸
پیش از میلاد
است).
- تصرف
شهر سیپار: ۱۱
مهر ایرانی، ۱۵
تیشری آرامی، ۱۰
اکتبر میلادی،
۸۷۵۱۶۵
– روز ژولی.
- گریختن
نبونید: ۱۱
مهر ایرانی، ۱۵
تیشری آرامی، ۱۰
اکتبر میلادی،
۸۷۵۱۶۵
– روز ژولی.
- ورود
گئوبروه و
سپاه کورش به
بابل: ۱۲ مهر ایرانی،
۱۶ تیشری آرامی،
۱۱ اکتبر میلادی،
۸۷۵۱۶۴
– روز ژولی.
- آغاز
برگزاری آیینهای
سنتی در نیایشگاه
بزرگ بابل: ۲۶
مهر ایرانی، ۳۰
تیشری آرامی، ۲۵
اکتبر میلادی،
۸۷۵۱۵۰
– روز ژولی.
- ورود
کورش به بابل،
شادباش و پیمان
صلح با مردم: ۲۹ مهر
ایرانی، ۳
مِرهِشوان
آرامی، ۲۸
اکتبر میلادی،
۸۷۵۱۴۷
– روز ژولی.
- برگماری
گئوبروه به
فرمانداری
بابل: ۲۹ مهر ایرانی،
۳ مِرهِشوان
آرامی، ۲۸
اکتبر میلادی،
۸۷۵۱۴۷
– روز ژولی.
- درگذشت
گئوبروه: ۷
آبان ایرانی، ۱۱
مِرهِشوان
آرامی، ۵ نوامبر
میلادی، ۸۷۵۱۳۹ – روز ژولی.
- درگذشت
کاساندان،
بانوی کورش:
به احتمال ۲۱
اسفند ایرانی،
۲۶ آدار آرامی،
۱۹ مارس میلادی،
۸۷۵۰۰۵
– روز ژولی.
(شماره این
روز را به دلیل
تخریب متن کتیبه
نمیتوان
خواند. اما شاید
در روز پیش از
آغاز سوگواری
بوده است که
با شش روز
سوگواری، یک
دوره هفت روزه
تکمیل میشده
است).
- سوگواری
برای
کاساندان: از ۲۲
تا ۲۷ اسفند ایرانی،
۲۷ آدار تا ۳ نیسان
آرامی، ۲۰
تا ۲۵ مارس میلادی.
- نیایش
و احترام
کمبوجیه به نیایشگاههای
ازیده و اسگیله:
۲۸ اسفند ایرانی،
۴ نیسان آرامی،
۲۶ مارس میلادی،
۸۷۴۹۹۸
– روز ژولی.
(این گفتار
در کتاب «تمدن
هخامنشی، سیزده
گفتار در بررسیهای
هخامنشی»، ۱۳۸۶
از همین
نگارنده؛ رضا
مرادی غیاث
آبادی از سایت
پژوهشهای ایرانی،
منتشر شده است.)
(گزارش
آقای بیژن
روحانی در رادیو
زمانه)
.................. ................. ............... ............... ............
"گوشه
هایی از جامعه
زرتشتیان ایران"
/ ششم فروردین
"روز تولد اشو
زرتشت"/ روز
خواندن کتیبه
های داریوش کبیر
در 25 آبان 1224
خورشیدی/
با
تشکر از
منوچهر
ارغوانی و
تارنمای خبری
زرتشتیان و سایت
عصر ایران و میراث
آریا و سایت
پژوهشهای ایرانی
و آقای رضا
مرادی غیاث
آبادی و سایت
جاودانان و
محمود کیوانی/
سایت خانه و
خاطره/ سروش
آذرت/ اردیبهشت
3750 دینی زرتشتی/
برابر با اردیبهشت
1390 خورشیدی/ 2011 میلادی
/