با سلام.

به سایت خانه و خاطره خوش آمدید.

 

جنگ دوم جهانی (از تهاجم به لهستان تا کاپیتولاسیون ژاپن) 

(از سپتامبر 1939 تا سپتامبر 1945 میلادی/ از شهریور 1318 تا شهریور 1324 خورشیدی)

 

 

Hitler und Mussolini هیتلر رهبر نازیست های آلمان، موسولینی رهبر فاشیست های ایتالیا؛

 

جنگ‌ جهانی‌ دوم‌

بیطرفی کشورها در جنگ جهانی دوم یعنی اشغال شدن کشورها توسط قدرتهای متخاصم فاشیست، کمونیست و امپریالیست  

روز 18 ارديبهشت 1324 خورشیدی (بعد از خودکش هیتلر و کاپیتولاسیون آلمان) در پی اعلام پايان جنگ دوم جهانی در اروپا توسط وینستون چرچيل‌ نخست وزیر انگلستان، 101 تير هوایی در تهران شلیک شد و در سراسر كشور تعطيل عمومی اعلام گرديد. جنگ‌ جهانی‌ دوم‌، دومین‌ جنگ‌ فراگیر بين المللی است كه‌ علاوه‌ بر اروپا، در بخشهای‌ گسترده‌ای‌ از قاره‌ آسیا و افریقا تأثیرات‌ مخرب‌ عمده‌ای‌ بر جای‌ گذاشت‌ و كشورهای‌ زیادی‌، از جمله‌ ایران‌، را درگیر خود ساخت‌. ایران در جنگ جهانی دوم بخاطر بیطرفی خود مورد اشغال ارتشهای شوروی در شمال و بریتانیا در حنوب قرار گرفت. و طبق قراردادها مابین بریتانیا و شوروی قرار شده بود شش ماه بعد از پایان جنگ جهانی دوم ارتشهای اشغالگر ترک ایران کنند.

 

علل جنگ جهانی دوم 

علل‌ اصلی‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ عبارت‌ بود از اشتباهات‌ عهدنامه‌ ورسای (در پایان جنگ جهانی اول) در 7 ماه مه‌ 1919 میلادی/ 5 شعبان‌ 1337 قمری/ 17 اردیبهشت 1298 خورشیدی، كه‌ ظاهرا به‌ جنگ‌ جهانی‌ اول‌ پایان‌ داد و پیامدهای آن از جمله دوران بیکاری‌ در آلمان و بحران‌ اقتصادی‌ 1929 میلادی/ 1308 شمسی در میان کشورهای متفقین در اروپا و آمریکا‌، و از همه‌ مهم‌تر رقابت‌ سیاسی‌ میان نیروهای فاشیست ایتالیا و ژاپن و نژادپرستی ژرمنی‌ و دموكراسیهای‌ غربی‌ و ماركسیست- لنینیستهای کمونیست شوروی بود‌. عامل ایدیولوژی‌ چنان‌ مؤثر بود كه‌ نبرد میان‌ كشورهای‌ درگیر، به‌ شكل‌ بی‌سابقه‌ای‌، عموم‌ مردم‌ را به‌ قلمرو جنگ‌ كشاند، به‌ طوری‌ كه‌ در پایان‌ جنگ‌ تعداد كشته‌شدگان‌ نظامی‌ و غیرنظامی‌ تقریباً با هم‌ برابری‌ می‌كرد. این‌ جنگ‌، كه‌ بین‌ دو بلوک‌ متحدین‌ (آلمان‌، ایتالیای و ژاپن‌) و متفقین‌ (انگلیس‌ و فرانسه‌ و آمریكا و شوروی‌) درگرفت‌، به‌ لحاظ‌ گستردگی‌ جغرافیایی‌ و قدرت‌ تخریب‌ منابع‌ انسانی‌ و طبیعی‌، بی‌همتا بوده‌ است‌.

 

«عهدنامه‌ ورسای» در پایان جنگ جهانی اول ( 7 مه 1919 میلادی/ 17 اردیبهشت 1298 خورشیدی)

سالهای ترک مخاصمه‌ (1919 تا 1939 میلادی)

وضع‌ اسفبار زندگی‌ مردم‌ آلمان‌ به‌ دنبال‌ شكست‌ در جنگ‌ جهانی‌ اول‌ و الزام‌ دولت‌ آلمان‌ به‌ پرداخت‌ غرامت‌ جنگی‌ سنگین‌، ظهور آدولف‌ هیتلر را كه‌ عامل‌ اصلی‌ شروع‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ بود، تسهیل‌ نمود. وی‌ كه‌ شكست‌ آلمان‌ را نتیجه‌ توطئه‌ یهودیان‌ و كمونیستها می‌دانست‌، نه‌ تنها خواستار تجدید نظر در عهدنامه‌ ورسای‌ شد، بلكه‌ با طرح‌ شعار «پان ‌ژرمنیسم»‌ و با اعلام‌ برتری‌ كامل‌ نژاد ژرمن‌، حق‌ گسترش‌ قلمرو آلمان‌ تا سرزمین‌ ملتهای‌ اسلاو در اروپای‌ مركزی‌ و شرقی‌ را مسلّم‌ انگاشت‌ و تبعیض‌ نژادی‌ را اساس‌ جهان‌بینی‌ خود قرار داد و به‌ همین‌ شكل‌ در صدد گسترش‌ نفوذ خود در دیگر نقاط‌ جهان‌ برآمد. از سوی‌ دیگر جامعه‌ ملل، ایتالیا را به‌ سبب‌ اشغال‌ اتیوپی‌ در 1314 شمسی‌/ 1935 میلادی، تحریم‌ اقتصادی‌ كرد و این‌ امر به‌ ایجاد محور رُم‌- برلین‌ در 1315 شمسی‌/ 1936 میلادی انجامید.

 

تضادهای‌ داخلی‌ نظامهای‌ اجتماعی‌ متفاوت‌ كه‌ اساساً خصلتی‌ اقتصادی‌ داشتند، عامل‌ تعیین ‌كننده‌ دیگری‌ در بروز جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ بودند. پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ اول‌، بریتانیا، روسیه‌، فرانسه‌ و ایالات‌ متحده‌ آمریكا، حدود 78میلیون‌ كیلومتر مربع‌ از خاک‌ كره‌ زمین‌ (بیش‌ از نیمی‌ از خشكیهای‌ جهان‌) را در اختیار داشتند. در مقابل‌، سرزمینهای‌ متعلق‌ به‌ آلمان‌، ایتالیا و ژاپن‌ مجموعاً به‌ حدود 6/2 میلیون‌ كیلومتر مربع‌ می‌رسید. این‌ عدم‌ تناسب‌ وقتی‌ چشمگیرتر می‌شود كه‌ مستعمره‌های‌ بریتانیا و فرانسه‌ را با متصرفات‌ آلمان‌، ایتالیا و ژاپن‌ مقایسه‌ كنیم‌. كل‌ جمعیت‌ بریتانیا و فرانسه‌ حدود 90 میلیون‌ نفر بود، در حالی‌ كه‌ امپراتوریهای‌ این‌ دو كشور یک ‌سوم‌ كره‌ زمین‌ را تشكیل‌ می‌دادند. در مقایسه‌، آلمان‌ و ایتالیا و ژاپن‌ با 180 میلیون‌ نفر جمعیت‌ (دو برابر جمعیت‌ بریتانیا و فرانسه‌)، فقط‌ یک‌ بیستم‌ سرزمینهای‌ بریتانیا و فرانسه‌ را در اختیار داشتند. این‌ تفاوتها بیانگر چرایی‌ عزم‌ كشورهای‌ كامیاب‌ (بریتانیا، روسیه‌، فرانسه‌، ایالات‌ متحده‌ آمریكا) در حفظ‌ مرزهای‌ موجود و اجتناب‌ آنها از جنگ‌، و در عین‌ حال‌ دلیل‌ تداوم‌ ناخرسندی‌ فزاینده‌ آلمان‌، ایتالیا و ژاپن‌ بود. این‌ امر سه‌ كشور اخیر را در طول‌ بیست‌ سال‌ ترک مخاصمه‌ (1919 تا 1939 میلادی)، به‌ سوی‌ توسعه‌ ابزارهای‌ جنگی‌ كشاند و آنها را به‌ گسترش‌ سرزمینهایشان‌، از طریق‌ اعمال‌ زور یا تهدید به‌ اعمال‌ زور، واداشت‌ و ستیزه‌جوییهای‌ آنها اسباب‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ را فراهم‌ آورد.

 

پیمان عدم تعرض آلمان و شوروی (23 اوت 1939 میلادی)

تا زمانی‌كه‌ هیتلر، از طریق‌ تجدیدنظر در عهدنامه‌ ورسای‌، سرزمینهای‌ متعلق‌ به‌ آلمان‌ را مطالبه‌ می‌كرد، كشورهای‌ غربی‌ به‌ خصوص‌ انگلیس‌، به‌ سیاست‌ تسکین خاطر آلمان‌ ادامه‌ دادند، اما اشغال‌ ورشو‌، پایتخت‌ لهستان‌، به‌ دست‌ ارتش‌ آلمان‌ برای‌ متفقین‌ تحمل‌ پذیر نبود. اتحاد جماهیر شوروی‌، كه‌ به‌ قدرت‌ مقاومت‌ دولتهای‌ غربی‌ در برابر آلمان‌ اطمینان‌ نداشت‌، ترجیح‌ داد به‌ آلمان‌ نزدیک شود. پیمان‌ عدم‌ تعرض‌ آلمان‌ و شوروی‌ در 31 مرداد 1318 شمسی/ 23 اوت= آگوست‌ 1939 میلادی، نگرانی‌ هیتلر را از جنگ‌ در دو جبهه‌ زدود.

 

 به آتش کشیدن کاخ شاهی در ورشو بتوسط نازی ها؛

 

حمله آلمان به لهستان بدون اعلام جنگ (از 1 سپتامبر تا 6 اکتبر 1939 میلادی)

اعلام‌ جنگ‌ انگلیس‌ و فرانسه‌ به‌ آلمان‌ (در 3 سپتامبر 1939 میلادی)

اما هنوز مدتی از امضای عدم تعرض آلمان و شوروی نگذشته بود که در 9 شهریور 1318 شمسی/ اول‌ سپتامبر 1939 میلادی ارتش‌ آلمان‌ بدون اعلام جنگ به‌ لهستان‌ حمله‌ برد. روز بعد انگلیس و فرانسه به آلمان اولتیماتوم داده، از هیتلر خواستند نیروهایش را از لهستان بیرون کشد، اما هیتلز اولتیماتوم آنان را بدون جواب گذاشت. در 3 سپتامبر 1939 میلادی انگلیس‌ و فرانسه‌ به‌ آلمان‌ اعلام‌ جنگ‌ كردند، اما آلمان هیچگونه حرکت نظامی از خود نشان ندادند.

 

شرق لهستان در اشغال ارتش شوروی

در این میانه تا تاریخ 17 سپتامبر 1939 میلادی/ شهریور 1318 خورشیدی مقاومت لهستانی ها در غرب کشورشان در مقابل نیروهای آلمانی با شکست کامل روبرو شده، دولت و شاه لهستان اجبارا به رومانی فرار کردند و ارتش سرخ شوروی نیز شرق لهستان را به اشغال خود درآورد. سپس ورشو تحت محاصره نیروهای آلمانی قرار گرفت و بعد از بمباران در روزهای 27 و 28 سپتامبر 1939 میلادی، به اشغال نیروهای آلمانی درآمد. و آخرین نیروهای مقاومت لهستان نیز در 6 اکتبر با کاپیتولاسیون تسلیم نیروهای آلمانی شدند و بدین ترتیب زمینه‌ برای‌ حمله‌ به‌ دیگر مناطق‌ برای کشورهای متخاصم (آلمان، شوروی، انگلیس و بعدا آمریکا) فراهم آمد.

 

اوضاع جبهه های غرب (مرزهای آلمان و فرانسه و هلند و بلژیک)

جبهه های غرب که منظور مرزهای آلمان و فرانسه و هلند و بلژیک میباشند در اوایل ساکت بود. اما بعد از اعلام جنگ انگلیس و فرانسه برعلیه آلمان، نیروهای فرانسه چند روز بعد از حمله آلمان به لهستان و در 5 سپتامبر 1939 میلادی/ شهریور 1318 خورشیدی از منطقه مرزی «زار Saar» در جنوب غربی آلمان به داخل مرزهای آلمان وارد شدند و از آنجاییکه نیروهای آلمانی به مکانهای مطمئنتری عقب نشینی کرده بودند، نیروهای فرانسوی بدون جنگ و خونریزی به درون مرزهای خودی بازگشتند. مدتی بعد در آلمان بخاطر «گستاخی فرانسویان» تصمیم گرفته شد طرحی ریخته شود تا نیروهای آلمان با قشون تانک و نیروهای هوایی وارد هلند و بلژیک شوند و از آن طریق به نیروهای متفقین که انگلیسیها و فرانسویان بودند حمله کنند اما بخاطر هوای بد زمستانی و از دست دادن تعداد زیادی تانک و هواپیما در یورش به لهستان از حمله به متفقین در جبهه های غرب خودداری کردند. در مقابل متفقین نیز گمان نمی بردند آلمان جرأت کند به فرانسه و انگلیس حمله کند بنابراین بیشتر ناظر جنگ و در مقابل قدرت طلبی آلمانها حالت تدافعی داشتند.

 

 قشون فنلاندی درزمستان 1939 میلادی؛

 

جنگهای زمستانی شوروی و فنلاند (1939 تا 1940 میلادی)

در 30 نوامبر/ آذرماه 1939 میلادی، نیروهای ارتش سرخ شوروی با 1500 تانک و 3000 هواپیما بداخل مرزهای کشور همسایه خود فنلاند یورش بردند. شورویهای بلشویک گمان میبردند به آسانی بر نیروهای فنلاندی غلبه خواهند کرد. اما آنان با مقاومت فنلاندیها روبرو شدند و 200 هزار نفر از نیروهای خود را از دست دادند در حالیکه فنلاندیها فقط 25 هزار نفر کشته داده بودند. در این جنگها سوئد پشتیبان بزرگ فنلاندیها بود.

 

قرارداد صلح مابین شوروی و فنلاند (14 مارس 1940 میلادی)

در 14 مارس/ اواخر زمستان 1940 میلادی قرارداد صلح مابین شوروی و فنلاند به امضای طرفین رسید در حالیکه قسمتی از منطقه کارلین در شمال شرقی فنلاند و شبه جزیره ای در دریای شمال را میایستی به شورویها واگذار میکردند. و بخاطر همین واگذاریها بود تا فنلاند در حمله آلمانها به شوروی در سال 1941 میلادی در کنار آلمانها قرار گیرند تا از این طریق بعد از پیروزی به مناطق از دست رفته خود برسند.

 

اشغال دانمارک و نروژ توسط آلمان (مارچ 1940 میلادی)

قبل از اشغال لهستان توسط آلمان، آهن از فرانسه و سوئد، نیکل از فنلاند به آلمان صادر میشد. بعد از تهاجم آلمان به لهستان صادرات آهن توسط فرانسه قطع گردید و مدتی بعد نیروهای فرانسه و انگلیس بتوسط نیروی دریایی خود در سواحل سوئد (بیطرف در جنگ) پیاده شدند تا از این طریق از فرستادن آهن به آلمان جلوگیری کنند.

 

در مقابل در 21 فوریه/ بهمن ماه 1940 میلادی، ستاد نیروهای سه گانه ارتش آلمان تصمیم به اشغال دانمارک و نروژ (هر دو کشور بیطرف در جنگ) گرفت. و هنوز ده روزی از این تصمیم گیریها نگذشته بود که در اوایل اسفند ماه 1940 میلادی نبردهای دریایی آلمان و انگلیس در مقابل سواحل دریایی دانمارک و نروژ شروع شد. و در 5 مارس/ اواخر اسفند ماه 1940 میلادی نیروهای متفقین بعد از مین گذاری سواحل نروژ قشونی را برای اشغال نروژ فرستادند. اما در 6 مارس نیروهای آلمان بدون اینکه با مانع بزرگی برخورد کنند دانمارک را بتصرف خود درآوردند و چهار روز بعد در 10 مارس 1940 میلادی با وجود نیروهای متفقین در نروژ، آن کشور را نیز اشغال کردند.

 

اولین جنگ بریتانیا و آلمان در دریا بخاطر نروژ (13 تا 17 آوریل 1940 میلادی/ اواخر فروردین 1319 میلادی)

تا این دوران میان کشورهای متفقین و آلمان هیچگونه جنگی درنگرفته بود اما این تصرفات آلمان برای متفقین و بخصوص انگلیس و وینستون چرچیل چنان گران بود که بی مهابا نیروهای دریایی خود را بجنگ نیروی دریایی آلمانها فرستاد. این جنگهای دریایی که مابین 13 تا 17 ماه آوریل/ فروردین ماه 1940 میلادی رخ داد خسارتهای جانی و مالی زیادی برای طرفین داشت و در نهایت چرچیل مجبور شد با فرمانی نیروهای خود را وادار به عقب نشینی از نروژ کند و در 19 آوریل 1940 میلادی باقی مانده نیروهای متفقین در نروژ با کاپیتولاسیون تسلیم نیروهای آلمانی شدند.

 

 اشغال پاریس در 14 یونی 1940 میلادی؛

 

حمله آلمان به جبهه های غرب ؛ اشغال پاریس ؛ کاپیتولاسیون فرانسه (در 22 یونی 1940 میلادی/ تیر 1319 خورشیدی)

اشغال هلند، بلژیک، لوگزامبورگ (بیطرف در جنگ جهانی دوم) و فرانسه توسط آلمان نازی

تهاجم نیروهای آلمانی در جبهه های غرب در 10 می 1940 میلادی شروع شد و با کاپیتولاسیون فرانسه در 22 یونی 1940 میلادی/ اول تیر 1319 خورشیدی خاتمه یافت (این جنگها تقریبأ یکماه و دو روز طول کشید). در این حمله های برق آسا کشورهای هلند، بلژیک، لوگزامبورگ و فرانسه (هر سه کشور بیطرف در جنگ بودند و در این مورد بایستی گفت تمامی کشورهاییکه در جنگ جهانی دوم بیطرفی اعلام کردند تحت اشغال نیروهای کشورهای مهاجم قرار گرفتند از جمله ایران) به اشغال نیروهای آلمان نازیسم درآمد. البته فرانسویان گمان میکردند با وجود خط دفاعیه ماگینو (Maginot-Linie) در منطقه مرزی الزاس که منطقه مرزی آلمان و فرانسه بود، در مقابل حمله آلمان از قدرت دفاعی کاملی برخوردارند. اما آلمانیها با تانک و نیروی هوایی خود و با دور زدن این خط دفاعی و با گذشتن از منطقه جنگلی آردینن بلژیک (belgischen Ardennen) وارد خاک فرانسه شدند و در نبرد با تانکهای فرانسوی که از تکنیک قدیمی برخوردار بودند پیروزیهای برق آسایی بدست آوردند و در اواخر ماه می 1940 میلادی در حالیکه بلژیک و هلند بدون قید و شرط (کاپیتولاسیون) تسلیم آلمانیها شدند، در منطقه کانال ارمل (Ärmelkanal) نیروهای آلمان چنان بر نیروهای متفقین و انگلیس و فرانسه تهاجم آوردند که نیروهای متفقین و انگلیس مجبور شدند از فرانسویان جدا شوند و در شمال غربی فرانسه و در شهر بندری دون کیرشن (Dünkirchen) در محاصره کامل آلمانیها قرار گیرند اما در نهایت انگلیسیها و فرانسویان موفق شدند تعداد 330 هزار سرباز متفقین را با کشتی از این بندر به خاک انگلیس برسانند. اما کشور فرانسه و فرانسویان بعد از این شکست نتوانستند بتنهایی مقاومت بیشتری در مقابل آلمانیها از خود نشان دهند در نتیجه پایتخت فرانسه، پاریس در 14 یونی توسط قشون زرهی آلمانیها اشغال شد و در 22 یونی قرارداد آتش بس میان آلمان و فرانسه امضا و روز 25 یونی 1940 میلادی بعنوان روز حاتمه جنگهای آلمان و فرانسه در اسناد تاریخی به ثبت رسید.

 

 بمباران سواحل، زیربنای اقتصادی و فرودگاه های بریتانیا توسط نیروی هوایی آلمانیها؛

 

جنگهای هوایی آلمان و انگلیس (از 1940 تا 1941 میلادی/ از 1319 تا 1320 خورشیدی))  

نیردهای هوایی در اطراف و آسمان انگلیس از بزرگترین نبردهای تهاجمات هوایی بهنگام جنگهای جهانی دوم بود. این نبردهای هوایی با نام «روز عقابان» از طرف آلمانیها در روز 13 اوت/آگوست/ اوایل مرداد 1940 میلادی شروع شد و تا اوایل سال 1941 میلادی و حدود 6 ماه ادامه داشت. هدف هیتلر از این تهاجمات از بین بردن صنایع نظامی، فرودگاه های بین المللی و نظامی نیروی هوایی در جنوب انگلیس و خطوط دفاعی در سواحل شرقی و جنوب شرقی و ناوگانهای دریایی انگلیس و سپس تهاجم و لشگرکشی نیروهای زمینی و دریایی آلمان به انگلیس و کشیدن پای انگلیس به کاپیتولاسیون بود. در هفته های اولیه این نبردهای هوایی، هواپیماهای جنگنده آلمانیها پیروزیهای چشمگیری داشتند و از آنجاییکه این حملات هوایی بدون اطلاع قبلی بوده در همان اوایل تعداد زیادی از هواپیماهای جنگنده انگلیس بدون اینکه به پرواز درآیند نابود شدند و خلبانهای آلمانی و ژنرال گورینگ گمان میبردند پیروزی نهایی نزدیک است. اما با کشف رادار توسط انگلیسیها اوضاع جبهه ها بکلی دگرگون شد. انگلیسیها با استقرار این رادارها در سواحل دریایی خود میتوانستند حمله های بمب افکنهای آلمانیها را که بیشترشان از طریق خاک فرانسه انجام میگرفت زودتر شناسایی و ردیابی کنند و در نتیجه جنگنده های انگلیسی میتوانستند زودتر بپرواز درآیند و قبل از اینکه بمب افکنهای سنگین وزن آلمانی به خاک انگلیس برسند آنها را مورد حمله قرار دهند. در نهایت با کمک همین رادارها بود که سرانجام این نبردهای هوایی بنفع انگلیسیها تمام شود و هیتلر با از دست دادن 2200 هواپیمای جنگی موقتأ آرزوی لت وپار کردن انگلیسیها را از یاد ببرد. کشف رادار نه تنها در نبردهای هوایی به کمک انگلیس و متفقین رسید بلکه کمک زیادی بود برای نیروهای دریایی متفقین در جنگ با زیردریاییهای آلمانیهای نازیست.     

 

 منطقه بالکان شامل یوگسلاوی سابق و یونان؛

 

جنگهای بالکان (1941 میلادی/ 1320 خورشیدی)

بعد از پایان جنگهای هوایی آلمان و انگلیس که نزدیک بود آلمانیها به این جزیره انگل- ساکسونی/ بریتانیایی چیرگی پیدا کنند (در حقیقت بریتانیاییها شانس آورده اند که کشورشان بصورت جزیره از جغرافیای اروپا جدا شده، وگرنه اگر بریتانیا در خاک اروپای غربی بود، کشورشان مثل کشور فرانسه در مدتی کوتاه بتوسط آلمانیها تسخیر میشد!!) جنگهای بالکان بوقوع پیوست که خود این جنگها مقدمه حمله آلمان به شوروی کمونیستی بود.

 

جنگهای بالکان که در تاریخ 6 آوریل 1941 میلادی/ اواسط فروردین 1320 خورشیدی بوقوع پیوست، آلمانیها بدون اینکه به کشورهای یونان و یوگسلاوی سابق (که شامل کشورهای امروزی اسلوُاکی، کوُراسین، بوسنین، ضربستان، مونته نگرو و کشور کوُزُوو میباشد) اعلان جنگ دهد، با 33 لشگر که شامل 6 لشگر تانک و 650 هزار سرباز میشد، به خاک این کشورها تهاجم کرده و بعد از مدتی کوتاه این کشورها تسلیم نیروهای آلمانی شدند. در جنگهای بالکان نیروهای فاشیستی ایتالیا و مجارستان همواره در کنار نیروهای آلمانی بودند. آلمانیها ابتدا با عبور از خاک مجارستان (کشور هون ها) وارد رومانی و از آنجا وارد کشور بلغارستان شدند سپس بلگراد پایتخت یوگسلاوی توسط 250 هواپیماهای جنگی آلمانی بمباران شد و در 12 آوریل 1941 میلادی با دادن تلفات انسانی بالایی تسلیم نیروهای آلمانی شد، در حالیکه زاگرب پایتخت کوُراسین امروزی دو روز قبل و در 10 آوریل 1941 میلادی توسط آلمانیها تسخیر شده بود و نیروهای فاشیست کوُراسیونی حکومت را در دست گرفتند.

 

یونان نیز از طریق بلغازستان مورد تهاجم نیروهای آلمانی قرار گرفت که ابتدا سالونیکی فتح گردید و جزیره معروف و بندری پریروس (Piraeus) در 7 آوریل 1941 میلادی با خاک یکسان شد و نبردهای یونانی ها با اشغالگران همچنان ادامه داشت و مینیستر پریزیدنت یونان (Korizis) بخاطر اشغال کشورش توسط آلمانیها دست به خودکشی زد و سرانجام ژنرال تسولاکوگ لو (Tsolakoglou) یونانی کاپیتولاسیون کشورش را در تاریخ 20 آوریل 1941 میلادی امضا کرد اما این قرارداد کاپیتولاسیون با 3 روز تاخیر بدست آلمانیها رسید. و یک ماه بعد جزیره کرتا(کرت) که توسط نیروهای انگلیسی حمایت میشد در 20 ماه می 1941 میلادی مورد حمله چتربازهای آلمانی قرار گرفت و آلمانیها با از دست دادن تلفات بیشمار انسانی این جزیره مهم یونانی را به تحت کنترل خود درآوردند.

 

 تهاجم آلمان به شوروی در 1941 میلادی؛

 

تهاجم آلمان به شوروی (22 یونی 1941 میلادی/ 1 تیر 1320 خورشیدی) با عملیات بارباروسا (فریدریش بارباروسا)

در آغاز جنگ جهانی دوم، آلمان‌ و متحدانش‌ در تمام‌ جبهه‌های‌ مغرب‌ و مشرق‌ اروپا و خاورمیانه‌ و خاوردور به‌ پیروزیهای‌ گسترده‌ای‌ دست‌ یافتند. پیروزیهای‌ اولیه‌ و نیز هراس‌ از خطر احتمالی‌ جنگ‌ شوروی‌ با متحدین (آلمان، ایتالیا و ژاپن)‌ و كسب ثروتهای كشاورزی‌ و صنعتی بخش ‌اروپایی شوروی‌ كه‌ برای‌ آلمان‌ در جنگ‌ طولانی ‌اش‌ با متفقین‌ ضروری‌ بود سبب‌ شد كه‌ هیتلر در 22 یونی 1941 میلادی/ اول تیر 1320 خورشیدی، به ‌اتحاد جماهیر شوروی‌ حمله‌ كند و در آنجا به‌ پیروزیهای‌ چشمگیری‌ نایل‌ شود.

 

حمله به شوروی ابتدا قرار بود در سال 1940 میلادی انجام گیرد اما بخاطر جنگهای هوایی با انگلیس و سپس جنگهای بالکان به تعویق افتاده بود. در جنگهای جبهه های شرق نیز نیروهای رومانیایی، مجارستانی، بلغاری و فنلاندی همواره در کنار نیروهای آلمانی بودند. بعد از موفقیتهای اولیه در مرزهای غربی شوروی، تعقیب و آزار و کشتار یهودان و سینتی ها (Sinti) و روماها (Roma)، از کولیهای اروپایی در مناطق اشغالی، شروع شد. و در ادامه تا اواخر سال 1941 میلادی هنوز موفقیت با نیروهای آلمانی بود تا اینکه آنان به دروازه های مسکو رسیدند و مسکو را در محاصره خود گرفتند. اما بعد از مدتی نیروهای ارتش سرخ شوروی با تمامی قوا بجنگ با آلمانیها پرداخته و با کشتن بسیاری از آنان برای اولین بار در مقابل آلمانیها پیروز شوند.

 

تهاجم آلمان به شوروی (1 تیر 1320 شمسی/22 یونی 1941 میلادی) ؛ رضاشاه پادشاه ایران ؛ نخست وزیر علی منصور

بعد از حمله آلمان به شوروی در اول تیرماه 1320 شمسی/22 یونی 1941 میلادی، وینستون چرچیل نخست وزیر انگلستان وعده هر گونه کمک و همراهی را به استالین داد و اعلام کرد: تهاجم هیتلر به شوروی مقدمه حمله آلمان به کشور بریتانیای کبیر است هیتلر امیدوار است پیش از آنکه آمریکا در جنگ مداخله کند انگلستان را از پای درآورد بنابراین خطری که امروز روسیه را تهدید میکند خطر ما و آمریکا نیز هست و ما باید با تمام قوا بکوشیم تا دشمن را از پای در آریم.

 

اشغال ایران توسط نیروهای متخاصم اشغالگر (سپیده دم روز 3 شهریور 1320 خورشیدی/ آگوست 1941 میلادی)

در سپیده دم 3 شهریور 1320 خورشیدی/ آگوست= اوت 1941 میلادی، قوای بلشویکی شوروی از شمال و شرق و نیروهای انگلستان از جنوب و غرب کشور، ایران را مورد حمله زمینی و هوایی و دریایی قرار میدهند. و هم زمان با همان سپیده دم سفیر شوروی "اسمیرنوف" بهمراه "سر ریدر بولارد" وزیرمختار انگلیس به خانه نخست وزیر علی منصور رفته و طی یادداشتی حمله و اشغال کشور ایران توسط شوروی و انگلستان را اعلام داشتند.

 

نخست وزیر علی منصور بهمراه جواد عامری کفیل (معاون) وزارت امور خارجه، بلافاصله سوار اتومبیل شده و به کاخ سعدآباد محل کار رضاشاه حرکت کرده و او را از این حمله آگاه کردند. بدستور رضاشاه، در ساعت پنج صبح همه وزیران آماده شدند و هیات دولت جلسه فوق العاده تشکیل داد و موضوع حمله به ایران و نقض بیطرفی کشور را در حضور شاه مورد بحث قرار داد و راه حلهایی به تصویب رسید.

 

در روز دوشنبه 3 شهریور 1320 خورشیدی شهرهای بی دفاع شمال و جنوب بوسیله هواپیماهای روسیه و انگلستان بمباران شدند. در این حمله شدید خسارت سنگینی به نیروی دریایی ایران وارد شد و "دریادار بایندر" فرمانده نیروی دریایی و ناخدا نقدی رییس ستاد و عده ای از افسران و صاحب منصبان به شهادت رسیدند و ناوهای ایران طعمه آتش و غرق شدند و بمباران شهرها همچنان ادامه یافت. شوروی تا مدتها بعد از پایان جنگ جهانی دوم استان آذربایجان ایران را تحت اشغال خود داشت تا خیالات خام خود را به موفقیت برساند.

 

تهاجم ژاپن به آمریکا ؛ ورود آمریکا به جرگه متفقین (7 دسامبر 1941 میلادی/ اواسط زمستان 1320 میلادی)

با تهاجم نیروی هوایی ژاپن در بندر پرل هاربر هاوایی به کشتیهای جنگی آمریکا در تاریخ 7 دسامبر 1941 میلادی/ اواسط زمستان 1320 میلادی، آمریکا عملأ وارد جرگه متفقین در جنگ جهانی دوم شد.

(ادامه دارد ...)

 

تهاجم ناموفق استالینگراد ؛ اولین شکستهای آلمانی ها در جبهه های شرق (1942 تا 1943 میلادی/1321 تا 1322 خورشیدی)

اما از پاییز 1942 میلادی/ 1321 شمسی‌، اوضاع‌ تغییر كرد و اولین‌ نشانه‌های‌ شكست‌ متحدین‌ پدیدار شد. اشغال‌ سرزمینهای‌ شوروی‌ باعث‌ اتحاد متفقین‌ با این‌ كشور شد و زمینه‌ را برای‌ تصرف‌ سرزمینهای‌ از دست‌ رفته‌ فراهم‌ نمود.

 

در اواخر نوامبر 1942 میلادی/ آذر‌ 1321 شمسی، ارتش‌ سرخ‌ شوروی‌ در جبهه‌های‌ مشرق‌، ضدحمله‌ گسترده‌ خود را در حوضه‌ ولگا در شمال‌ و استالینگراد در جنوب‌ آغاز كرد و تا 2 فوریه‌ 1943 میلادی/ 13 بهمن‌ 1321 شمسی، كلیه‌ قوای‌ آلمان‌ را سركوب‌ نمود. ارتش‌ سرخ‌ شوروی‌، به‌رغم‌ مقاومتهای‌ سرسختانه‌ قوای‌ آلمانی‌ در سایر نقاط‌ شوروی‌، به‌ پیشروی‌ ادامه‌ داد و توانست‌ همه‌ سرزمینهای‌ تصرف‌ شده‌ را پس‌ بگیرد. بدین‌ ترتیب‌ در اوایل‌ 1943 میلادی/ 1322 شمسی‌، آلمان نازیست ابتكار عمل‌ را در كلیه‌ جبهه‌ها از دست‌ داده‌ بود.

 

اجلاس تهران (6 تا 9 آذر 1322 شمسی/ 28 نوامبر تا 1 دسامبر 1943 میلادی) ؛ ایران «پُل پیروزی»

در روز 6 آذر 1322 خورشیدی/28 نوامبر 1943 میلادی و در ميانه جنگ دوم جهانی، کنفرانس چهار روزه رهبران سه کشور عضو متفقين یعنی فرانکلين روزولت رييس‌جمهوری وقت آمريکا، وينستون چرچيل نخست‌وزير وقت انگليس و ژوزف استالين رييس وقت اتحاد جماهير شوروی، در ایران اشغال شده و در تهران آغاز به کار کرد. در جريان اين نشست‌ها ضمن طرح نقشه‌های جنگی و استراتژی نظامی در طول جنگ، درباره اوضاع جهان بعد از پايان جنگ و تقسيم ممالک جهان به مناطق نفوذ به توافق‌هایی رسيدند. قسمتی از اين توافق‌ها و قول و قرار‌ها پس از پايان جنگ جامه عمل پوشيد و برخی ديگر موجب بروز اختلاف و سوء‌تعبيرهایی شد که اختلافات شرق و غرب و آغاز جنگ سرد و تقسيم جهان به دو بلوک همگی از اين سوءتعبير‌ها نشات گرفت.

 

کنفرانس تهران که در محل سفارت شوروی برگزار شد همزمان با چهارمين سال جنگ دوم جهانی بود، مراحل بعدی نبرد تا شکست کامل آلمان و حل مسائل مربوط به بعد از پيروزی را به کنفرانس ديگری موکول کردند. در کنفرانس تهران همچنين طرح ايجاد جبهه دوم و پياده شدن قوای آمريکایی، انگلیسی، کانادایی و فرانسه آزاد در سواحل نورماندی فرانسه در 16 خرداد 1323 / یونی 1944 و ضد حمله بزرگ ارتش سرخ شوروی به نيروهای آلمان با هدف بيرون راندن قطعی آلمانی‌ها از خاک شوروی در تير 1323 / یولی 1944 از جمله مسایلی بود که در اين نشست درباره آن‌ها تصميم گرفته شد.

 

انتخاب تهران برای تشکيل اجلاس رهبران متفقين، از مصوبات وزيران خارجه آمريکا، انگليس و شوروی در مسکو بود. نشست مشترک آنتونی ايدن وزيرخارجه انگلستان، کاردل‌هال وزيرخارجه آمريکا و مولوتف وزيرخارجه شوروی در مسکو در اولين روزهای آبان 1322 خورشیدی/1943 میلادی، مقدمه اجلاس رهبران سه کشور در تهران بود و انتخاب تهران برای برگزاری چنين نشستی، پيشنهاد استالين بود که با موافقت روزولت و چرچيل مواجه شد.

 

بر اساس اسناد و مدارک محرمانه‌ای که بعد‌ها درباره مذاکرات کنفرانس تهران منتشر شد، استالين در اين کنفرانس علاوه بر طرح مباحثی پيرامون مسائل بين‌المللی مرتبط با جنگ، بحث درباره منابع نفتی ايران و کشورهای ساحلی خليج‌فارس را نيز پيش کشيد و خواستار توافقی درباره تقسيم اين منابع در آينده شد. با اين حال چرچيل با بيان اينکه الان زمان مناسبی برای طرح اين مسائل نيست، گفت که مسائل اقتصادی جهان بايد به طور کلی در پايان جنگ مورد بررسی قرار بگيرد. اما بزرگ‌ترين موفقیتی که در کنفرانس تهران نصيب استالين شد، نزدیکی به روزولت و جلب اعتماد او بود که نتايج خود را در مدت باقيمانده جنگ و کنفرانس يالتا نشان داد.

 

کنفرانس سران سه کشور بزرگ در تهران در اعلاميه پايانی خود که شامل يک مقدمه، 9 فصل و 6 ضميمه بود، استقلال و تماميت ارضی ايران را نيز تضمين کرد و تعهد قبلی انگلستان و شوروی را درباره تخليه ايران به فاصله شش ماه بعد از پايان جنگ مورد تأييد قرار داد، ولی امضا‌کنندگان اين اعلاميه، چندان پايبندی به تعهد خود راجع به ايران نشان ندادند؛ بدين معنی که پافشاری انگليس و شوروی بر کسب امتيازات نفتی از دولت ايران و بخصوص اقدام روس‌ها در منوط ساختن خروج نيرو‌هايشان از ايران و استان آذربایجان به اخذ امتياز نفتی دريای خزر، نقض آشکار حاکميت ملی و تماميت ارضی ايران و نقض تعهدات‌شان در اعلاميه يادشده بود.

 

پیاده شدن قوای متفقین در نرماندی فرانسه ؛ بازپس گرفتن پاریس (25 اوت 1944 میلادی/ 3 شهریور 1323 خورشیدی)

روسها نیز در بهار 1944 میلادی/1323 خورشیدی‌، هم‌ زمان‌ با حمله‌ نیروهای‌ مشترک‌ آمریكا و انگلیس‌ در شمال‌ نورماندی فرانسه، تهاجم‌ بزرگ‌ خود را در حوضه‌ دنیپر آغاز كردند و از آنجا به‌ رومانی‌ و بلغارستان‌ و سپس‌ آلمان‌ حمله‌ور شدند. در جبهه‌ غرب نیز‌، سپاهیان مشترک‌ آمریكا و انگلیس و فرانسه‌ پس‌ از پیاده شدن در نرماندی، پاریس‌ را در 25 اوت‌ 1944 میلادی/ 3 شهریور 1323 شمسی از چنگ نیروهای آلمانیها رها سازند، سپس به‌ سوی‌ مرزهای‌ آلمان‌ پیشروی‌ کرده و از فوریه‌ 1945 میلادی/ بهمن‌ 1323 خورشیدی، از مشرق‌ و مغرب‌ هجوم خود را به‌ خاک‌ آلمان‌ شروع کردند.

 

کنفرانس یالتا بعد از کنفرانس تهران (4 تا 11 فوريه 1945 میلادی/ بهمن 1323 خورشیدی)

سران سه کشور متفق پس از کنفرانس تهران، در فوريه سال 1945 برابر با بهمن 1324 یعنی در ماه‌های آخر جنگ، در شهر «يالتا» واقع در ساحل شمالی دريای سياه گردهم آمدند تا بحث پيرامون مسائل مربوط به آينده جنگ و پس از آن را مورد بحث قرار دهند. در کنفرانس يالتا طرفين به توافق‌های مهمی دست يافتند.

 

ادامه جنگ تا شکست کامل آلمان و تسليم بدون قيد و شرط اين کشور، تقسيم آلمان به چهار منطقه اشغالی بين شوروی و آمريکا و انگلستان و فرانسه و تقسيم برلن به چهار منطقه اشغالی و يک راه عبور آزاد به سوی غرب، خلع سلاح کامل آلمان و اجبارش به پرداخت غرامت جنگی، انضمام قسمتی از شرق لهستان به خاک شوروی و ملحق شدن قسمت شرقی آلمان از رود اودرنايسه و پروس شرقی به خاک لهستان، تشکيل حکومت دموکراتيک با انجام انتخابات آزاد در همه کشورهای آزاد شده، اعلان جنگ اتحاد شوروی به ژاپن و انضمام چند جزيره شمالی آن به خاک خود پس از پيروزی از جمله تصميمات مهم کنفرانس يالتا بود.

 

سران سه کشور همچنين تصميم گرفتند کشور کره که تحت اشغال ژاپنی‌ها بود مورد حمله آمريکا و شوروی واقع شود و مدتی بعد تخليه و مستقل شود. آن‌ها همچنين خواستار پذيرفته شدن منشور آتلانتيک به عنوان اساس روابط کشور‌ها بعد از جنگ شدند. منشور آتلانتيک که در سال 1941 / 1320 از طرف روزولت و چرچيل صادر شد، عدم تجاوز و عدم تغيير مرزهای کشور‌ها بدون رضايت مردم آن کشور و حق حاکميت ملی و انتخاب آزادانه حکومت برای همه ملت‌ها و بالاخره همکاری بين‌المللی و آزادی رفت و آمد در دريا‌ها و آبراه‌های بين‌المللی را به رسميت شناخته بود.

 

همچنين اين موضوع که به محض پايان جنگ يک سازمان بين‌المللی جديد جايگزين جامعه ملل سابق شده و برای تنظيم اساسنامه آن کنفرانسی ديگر تشکيل شود، از ديگر تصميماتی بود که در کنفرانس يالتا بر آن توافق شد. علاوه بر اصول مورد توافق فوق که رسما اعلام شد، در اين کنفرانس يک رشته توافق‌های محرمانه نيز درباره مناطق نفوذ و حريم امنیتی شوروی در اروپا و همچنين وضع لهستان و يوگسلاوی به عمل آمد.

 

موضوعات‌ مهم اجلاس یالتا به اختصار:

-          از اشغال‌ آلمان‌ و غرامت‌ پرداختنِ این‌ كشور،

-          مسائل‌ مربوط‌ به‌ خاور دور، موضوع‌ تنگه‌های‌ بوسفور و داردانل‌،

-          ایجاد سازمان‌ ملل‌،

-          سرنوشت‌ لهستان‌،

-          سرنوشت‌ مستعمرات‌

-          و موضوع‌ قیمومت‌ سازمان‌ ملل‌ متحد،

-          مسئله‌ ایران‌ و تخلیه‌ آن‌ از قوای‌ متفقین‌

-          و بالاخره‌ همكاری‌ شوروی‌ و امریكا در حمله‌ به‌ ژاپن‌.

 

درست سه ماه پس از پايان کنفرانس يالتا جنگ با تسليم بی قيد و شرط آلمان در هشتم ماه می 1945 / 19 اردیبهشت 1326 پايان يافت و سه ماه بعد از آن با پرتاب نخستين بمب اتمی به سوی هيروشيما در 6 اوت 1945 / مرداد 1326 ژاپن نيز بدون قيد و شرط تسليم متفقين شد.

 

خودکشی هیتلر و همسرش اوا براوُن بعد از اعدام موسولینی و سوگلی اش (30 آوریل 1945 میلادی/ اردیبهشت 1324 خورشیدی)

موسولینی در 27 آوریل 1945 میلادی/ اردیبهشت 1324 خورشیدی، بهمراه سوگلی و تعدادی از وزرایش بتوسط پارتیزانهای کمونیست بهنگام فرار به سوییس دستگیر شد و روز بعد در دادگاهی در میلان محکوم به اعدام گردید ولی مخفیانه بهمراه عده ای از وزراء و سوگلی اش تیرباران و اجسادشان در خیابانها برای تماشا به دار کشیده شد.

 

آدولف هیتلر و همسرش براون(از 1912 تا 1945 میلادی) نیز كه‌ از قرارگاه‌ زیرزمینی‌ تحت محاصره خود در برلینِ، ناامیدانه‌ به‌ مقاومت‌ ادامه‌ می‌داد، وقتی‌ خبر اعدام خیابانی‌ موسولینی و سوگلی اش بهمراه تعدادی از وزرایش را شنید، در 30 آوریل‌ 1945 میلادی/ 10 اردیبهشت‌ 1324 شمسی، بهمراه همسرش اوا براوُن خودكشی‌ كرد. او از نیروهای وفادارش خواست تا جسد او و همسرش را که قبل از خودکشی بعقد خود درآورده بود(ساعت 12 شب 28 آوریل 1945 میلادی)، در باغ قرارگته بسوزانند. 

 

هیتلر همچنین قبل از خودکشی مسئولیت دولت‌ جدید آلمان‌ را به آدمیرال کارل دونیتس،‌ فرمانده‌ نیروی‌ دریایی‌، سپرد. آدمیرال کارل دونیتس بعد از تشکیل دولت خود در ایالت‌ شلسویگ (شمال آلمان)‌، از متفقین‌ تقاضای‌ کاپیتولاسیون و ترک‌ مخاصمه‌ را خواستار شد.

 

کاپیتولاسیون آلمان توسط آدمیرال کارل دونیتس (8 مه 1945 میلادی/ 18 اردیبهشت 1324 خورشیدی)

بعد از کاپیتولاسیون آلمان توسط آدمیرال کارل دونیتس در دوم ماه مه 1945 میلادی، سند قطعی تسلیم بی قید و شرط آلمان (کاپیتولاسیون) در 8 مه‌ 1945 میلادی/ 18 اردیبهشت 1324 شمسی‌، در برلین‌ امضاء شد و براساس‌ تصمیماتی‌ كه‌ روزولت‌، استالین‌ و چرچیل‌ در اجلاس‌ یالتا (یا کنفرانس کریم Krim، شهر بندری اُکرایین در دریای سیاه) در فوریه‌ 1945 میلادی/ بهمن تا اسفند 1323 خورشیدی، گرفتند،‌ كشور آلمان به‌ مناطق‌ اشغالی‌ تقسیم‌ می شد.

 

 چرچیل، ترومن و استالین در کنفرانس پتسدام (17 ژولای 1946 میلادی)؛

 

کنفرانس پُتسدام در آلمان شرقی ( 17 ژولای تا 2 اوت 1945 میلادی/ اواخر تیر تا اواسط مرداد 1324 خورشیدی)

سران سه کشور بزرگ جنگ جهانی دوم در فاصله پايان جنگ در اروپا و تسليم ژاپن، ‌بار ديگر در شهر «پتسدام» آلمان شرقی گردهم جمع شدند. در کنفرانس پتسدام (17 ژولای تا 2 اوت 1945 / اواخر تیر تا اواسط مرداد 1324 خورشیدی) که با حضور استالين رهبر اتحاد جماهير شوروی و چرچیل نخست‌وزير بريتانيا و ترومن رييس‌جمهوری آمريکا برگزار شد، درباره جزییات توافق‌های يالتا و چگونگی اجرای آن‌ها و همچنين از کار انداختن بقايای صنايع سنگين و ماشين جنگی آلمان و محاکمه سران نازی در نورنبرگ توافق‌هایی به عمل آمد، ولی درباره آينده اروپا، به خصوص وضع لهستان که روس‌ها درصدد استقرار يک حکومت دست‌ نشانده بودند اختلاف نظرهایی بروز کرد.

 

اين اختلاف نظر‌ها بعد‌ها به علت خودداری شوروی از اجرای توافق‌های حاصله از نخستين کنفرانس سران در تهران و عدم تخليه ايران از نيروهای شوروی در مهلت مقرر شدت گرفت و دولت شوروی سرانجام بر اثر تهديد ترومن به مداخله در ايران از حمايت حکومت دست‌نشانده خود در آذربايجان و کرُدستان ايران دست برداشت.

 

محاصره برلن در سال 1948 میلادی/ 1327 خورشیدی، و بستن راه‌های زمینی بين اين شهر و آلمان غربی ضربه مستقيم ديگری به پيما‌ن‌ها و توافق‌های زمان جنگ بود که بحران روابط شرق و غرب و تشکيل بلوک‌ها و اتحاديه‌های نظامی متخاصم را به دنبال داشت.

 

توافقات اجلاس‌ پوتسدام (در آلمان شرقی سابق)‌ به اختصار:

 

-          خلع‌ سلاح‌ و نازی‌زدایی‌ در آلمان‌ و متعاقب‌ آن‌ ایجاد نظامی‌ غیرمتمركز و دموكراتیک در آنجا،

-          همچنین‌ بستن‌ قرارداد صلح‌ با اقمار آلمان‌، یعنی‌ رومانی‌ و بلغارستان‌ و مجارستان‌ و فنلاند.

 

کاپیتولاسیون ژاپن (2 سپتامبر 1945 میلادی/ 11 شهریور 1324 خورشیدی)

اما جنگ‌ در خاوردور تا چند ماه‌ دیگر ادامه‌ داشت‌. ژاپن‌ كه‌ هنوز اندونزی‌، هندوچین‌، بخش‌ مهمی‌ از خاک‌ چین‌ و تعداد زیادی‌ از جزایر اقیانوس‌ آرام‌ را در اشغال‌ داشت‌، با مقاومت‌ سرسختانه‌ خود، موجب‌ ترس‌ متفقین‌ از ادامه‌ جنگی‌ طولانی‌ شده‌ بود. از همین‌رو، پس‌ از مدتی‌، با اینكه‌ ژاپن‌ قبلاً شرایط‌ صلح‌ را از آمریكا پرسیده‌ بود، آمریكا مسئولیت‌ پرتاب‌ دو بمب‌ اتمی‌ را بر شهرهای‌ هیروشیما و ناگازاكی‌ (به‌ ترتیب‌ در 6 و 9 اوت‌ 1945 میلادی/ 15 و 18 مرداد 1324 شمسی)، پذیرفت‌ و به‌ این‌ ترتیب‌ سند تسلیم‌ بی‌قید و شرط‌ نیروهای‌ مسلح‌ ژاپن‌ در 2 سپتامبر 1945 میلادی/ 11 شهریور 1324 شمسی بر عرشه‌ رزم‌ناو آمریكایی‌ میسوری‌ به‌ امضاء رسید و جنگ‌ كاملاً خاتمه‌ یافت‌.

 

تلفات جنگ جهانی دوم

شمار تلفات‌ جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ در منابع‌ متفاوت‌ برآورد شده‌ است‌. بر پایه‌ یكی‌ از این‌ برآوردها، تلفات‌ نظامی‌ این‌ جنگ‌ بیش‌ از 23 تا 25 میلیون‌ تن‌ و تلفات‌ غیرنظامی‌ آن‌ بیش‌ از 26 تا 30 میلیون‌ تن‌ بوده‌ است.‌ تلفات انسانی در آلمان نیز، 4 میلیون نظامی، 2.5 میلیون غیرنظامی بود.

 

در مورد میزان‌ خسارات‌ مالی‌ و هزینه‌هایی‌ كه‌ طرفین‌ درگیر متحمل‌ شده‌اند نیز اطلاع‌ دقیقی‌ در دست‌ نیست‌. با این‌ حال‌، این‌ جنگ‌ از لحاظ‌ هزینه‌ به‌ جنگ‌ چهار تریلیون‌ دلاری‌ و از لحاظ‌ تلفات‌ انسانی‌ به‌ جنگی‌ با تلفات‌ چهل‌ میلیون‌ تن‌ نیز موسوم‌ شده‌ است‌. جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ بر سراسر جهان‌ و نیز جهان‌ اسلام‌ تأثیرات‌ گسترده‌ای‌ داشت‌ كه‌ برخی‌ از آنها عبارت‌اند از:

 

-          فروپاشی‌ نظام‌ چند قطبی‌،

-          شكل‌گیری‌ نظام‌ دو قطبی‌ شرق‌ و غرب‌ به‌ رهبری‌ شوروی‌ و آمریكا،

-          رنگ‌ باختن‌ نفوذ قدرتهای‌ اروپایی‌ مانند انگلیس‌، فرانسه‌، ایتالیا و آلمان‌ در سیاستهای‌ بین‌المللی‌،

-          شروع‌ جنگ‌ سرد به‌ عنوان‌ صحنه‌ رقابت‌ دو بلوک‌ در قالب‌ اتحادیه‌ها و پیمانهای‌ خاص‌،

-          تحریک جنبشهای‌ ضداستعماری‌ و متعاقب‌ آن‌ استقلال‌ مستعمرات‌ و ایجاد چند كشور جدید.

 

منابغ:

- نوشته ای از عبدالرضا هوشنگ‌ مهدوی از سایت "موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی".

- سایت دانشنامه "ویکی پدیا".

- سایت "تاريخ ايرانی." یا " tarikhirani.ir".

- سایت "مردم سالاری.کام" یا "mardomsalari.com ".

 

..................  .................   ...............

 

 اوا براوُن در آخرین لحظات(28/29 آوریل 1945 ) با آدولف هیتلر ازدواج کرد؛

 

زندگینامه آدولف هیتلر

هیتلر به عنوان یک کهنه ‌سرباز نشان‌دار جنگ جهانی اول، در سال 1920 به حزب نازی پیوست و در 1921 به ریاست آن رسید. پس از زندانی شدن او به خاطر شرکت در کودتای نافرجام 1923، او با ترویج ایده‌های ناسیونالیستی، ضد کمونیستی و یهودستیزی، و با ایراد سخنرانیهای فریبنده و پروپاگاندا، حامیانی به دست آورد. او در سال 1933 به مقام صدراعظمی رسید و فوراً یک دیکتاتوری فاشیستی و مطلقه را بنیان نهاد. مجموعهٔ ارتشی- صنعتی آلمان توانست قوای تحلیل رفته این کشور را ترمیم و آن را تبدیل به یکی از قدرت‌های برتر اروپا در زمان خود نماید. هیتلر سیاست خارجی خود را با هدف تصرف فضای حیاتی بیشتر دنبال نمود و یکی از دلایل اولیه و عمده وقوع جنگ جهانی دوم الحاق اتریش و تهاجم به چکسلواکی و لهستان در 1939 توسط او بود که در نتیجه بریتانیا و فرانسه به آلمان اعلام جنگ کردند. جنگی که بین دو قدرت محور و متفقین درگرفت و در طی این مدت خرابی‌های بسیاری در اروپا به وجود آمد.

 

اگرچه در عرض سه سال، آلمان و نیروهای محور بیشتر مناطق اروپا، بخشهای بزرگی از آفریقا، شرق آسیا و اقیانوسیه را اشغال نمودند، نیروهای متفقین از سال 1942 به بعد، از آنان پیشی گرفته و در سال 1945 آلمان را از هر سو احاطه نمودند. وی در همان سال و در هنگام فتح برلین، به ضرب گلوله خودکشی نمود. نیروهای او در طول جنگ قساوت‌های بیشمار از خود نشان دادند، از جمله کشتار دسته‌جمعی و سیستماتیک یهودیان که تعداد آن شش میلیون نفر تخمین زده میشود و کشتار میلیونها انسان دیگر که به «واقعه هولوکاست» معروف گشته است.

 

از هنگام مرگ آدولف هیتلر کتابهای بسیاری درباره او به‌ ویژه با شروع هزاره جدید نگاشته شده و نوعی همرایی درباره نقش مهم منفی او در تاریخ وجود دارد. برخلاف جنگ جهانی اول که دولتمردان و حکام مختلفی مسئول شروع آن شناخته شده‌اند، هیتلر به طور عمده و به تنهایی مسئول آغاز جنگ جهانی دوم شناخته میشود.

 

جوانی

آدولف هیتلر در بعد از ظهر20 آوریل 1889 میلادی در براونا-آم-این، شهری کوچک در نزدیکی لینتز در ایالت اتریش شمالی، بین مرز اتریش و آلمان زاده شد. پدر او آلویس هیتلر (1837 تا 1903 میلادی)، یک کارمند پائین رتبه گمرک بود. مادر هیتلر، کلارا هیتلر (زادهٔ پولزل)، دومین دختر عموی آلویس بود. او شش بچه به دنیا آورد. تنها آدولف، که دومین فرزندش بود، و خواهر کوچکش پاولا در کودکی زنده ماندند.

هیتلر در کتابش «نبرد من»، که تا اندازه‌ای تبلیغاتی نوشته شده بود، لحنی مودبانه درباره پدرش دارد، به هر حال او اظهار می‌کرد تصمیم جدی که برای نقاش شدن داشت باعث اختلاف نظرات بسیاری در بین آن ها شده بود. در ژانویه 1903 الویس درگذشت، و در دسامبر 1907 کلارا به دلیل ابتلا به سرطان سینه فوت نمود.

 

جوانی

از سال 1905 به بعد هیتلر در یک پرورشگاه یتیمان بوهامایی زندگی می‌کرد و مادرش را تحت حمایت خود داشت. او دو بار از موسسهٔ هنرهای زیبای وین (1907 تا 1908 میلادی) به خاطر «عدم صلاحیت در نقاشی» مطرود شد. به او گفته شد که توانایی‌هایش بیشتر در زمینهٔ معماری کاربرد دارد. وی در خاطراتش که نمایانگر مجذوبیتش به همین موضوع است میگوید: «هدف من از این سفر بررسی گالری موزه کرت بود. اما کمی بعد از اینکه به تابلویی دقت می‌کردم متوجه میشدم چیز دیگریست که توجه مرا به سوی خود جلب می‌کند، و آن خود موزه بود. از صبح تا نیمه شب، توجهم از موضوعی به موضوع دیگر عوض میشد اما این ساختمان موزه بود که بیشترین توجه من روی آن متمرکز شده بود.» (نبرد من، بخش 2، بند سوم) بنا به سفارش رئیس آموزشگاه، وی متقاعد شد که مسیر تحصیلیش را تغییر دهد. ولی وی تحصیلات لازم برای معماری را نگذرانده بود: «بالاخره بعد از مدتی تلاش یک مهندس شدم، بقیه راه مشکلی که در مدرسه ریشویل از دست داده بودم در اثر کوشش ها و تمرین های ده ساله تا اندازه ای جبران شد ... و هنگامی که بعد از مرگ مادرم دو مرتبه به وین آمدم این بار اقامت من چندین سال طول کشید حالت آرامش و تصمیم جدی در خود احساس کردم و کم کم غرور اولیه ام بیدار شد و جدا مصمم شدم که خود را به جایی برسانم.» (نبرد من، فصل 2 بند 8)

 

در 21 دسامبر 1907 مادرش با یک مرگ دردناک بر اثر سرطان سینه در سن 47 سالگی فوت کرد. هیتلر از طریق دادگاهی در لینز تمامی سهم یتیمیش را به خواهرش پائولا (Paula) واگذار کرد؛ آدولف در 21 سالگی وارث ثروت یکی از عمه (خاله) ‌هایش شد. او به عنوان یک نقاش در وین مشغول کار شد. او از روی کارت پستال‌ها طرح میکشید و به کاسب‌ها و توریست ‌ها میفروخت. تا قبل از جنگ جهانی اول وی حدود 2000 تابلوی اینچنینی نقاشی کرد. بعد از دومین بار اخراج از موسسهٔ هنرهای زیبا هیتلر دچار فقر مالی شدیدی شد. در 1909 وی به دنبال سرپناهی میگشت و در 1910 در خانه‌ای که برای کارگران فقیر در نظر گرفته شده بود سکنی گزید. مخالفت با یهود ریشه‌ای عمیق در فرهنگ کاتولیک‌های اتریش داشت. وین دارای یک جامعه بزرگ یهودی، شامل بسیاری از یهودی‌های ارتدکس اروپای شرقی بود.

 

در سال 1913، هیتلر برای اجتناب از خدمت سربازی در ارتش اتریش - مجارستان به مونیخ نقل مکان کرد. بیشتر هم نژادان آلمانی او نیز این مشکل را داشتند. ارتش اتریش بعدها او را بازداشت کرد و مورد آزمایش جسمانی قرار داد که برای خدمت نامناسب تشخیص داده شد، او مجاز به بازگشت به مونیخ شد. اما وقتی در اوت 1914 امپراتوری آلمان جنگ جهانی اول را آغاز کرد، برای لشکر باواریَن داوطلب شد. او یک سرباز وظیفه فعال بود که به عنوان پیغام آور در فرانسه و بلژیک در معرض دید آتش دشمن خدمت کرد. اگر چه خدمت هیتلر قابل تقدیر بود ولی به خاطر این که تابعت آلمانی او مفقود شده بود هرگز به بالاتر از سرجوخه ترفیع نیافت. او دو بار برای شجاعت در جنگ نشان صلیب آهنی، درجه دو، در دسامبر 1915، و صلیب آهنی، درجه یک (به ندرت به سرجوخه‌ها اعطا می‌شود)، در اوت 1918 را دریافت کرد.

 

در مدت جنگ هیتلر یک آلمانی میهن پرست دو آتشه شد، هرچند او تا سال 1932 تابعیت آلمانی نداشت. وقتی که مردم اعتقاد به شکست ناپذیری ارتش آلمان داشتند، آلمان در نوامبر سال 1918 تسلیم شد. هیتلر به خاطر تسلیم شدن آلمان دچار شوک شدیدی شد. او در آن زمان به خاطر حمله گازهای سمّی در بیمارستان صحرایی بود و به طور موقت دچار نابینایی شده بود. مانند بسیاری از میهن پرستان، او سیاست مداران غیرنظامی را در تسلیم شدن آلمان مقصر می‌دانست.

 

حزب نازی ؛ کودتای مونیخ

پس از جنگ جهانی اول هیتلر در ارتش ماندگار شد، و وظیفه سرکوبی شورش سوسیالیست‌ها را به خصوص در مونیخ، به عهده گرفت، چون او در سال 1919 به آنجا بازگشته بود. در همین زمان بود که فعالیت سیاسی هیتلر آغاز شد و وی به عنوان مأمور مخفی سازمان ضداطلاعات ارتش آلمان، و در رابطه با برخی رهبران افراطی نظامی چون ژنرال لودندروف، گروه کوچک خود را تأسیس کرد؛ همان گروهی که سپس به حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان (حزب نازی) بدل شد. در نوامبر 1923 ژنرال لودندروف و هیتلر کودتای نافرجامی را ترتیب دادند که به کودتای مونیخ معروف است. (این کودتا را با نام کودتای آبجوفروشی نیز می شناسند.)

 

نتیجه جنگ جهانی اول برای آلمان شکستی فاجعه بار بود. کشورهای پیروزمند در «عهدنامه ورسای» شرایطی بس خفت بار را به این کشور تحمیل کردند. هیتلر مانند بسیاری از هم نسلان خود، تسلیم آلمان را رد می‌کرد، شکست آلمان را نتیجه اتحاد یهودیان و کمونیست‌ها می‌دانست و خواهان جبران آن بود. هیتلر پس از جنگ در سی سالگی به فعالیت تشکیلاتی روی آورد و در سال 1919 به جریان فاشیستی حزب کارگری آلمان پیوست. در جریان فعالیت‌های تبلیغاتی استعداد بی نظیر خود را در ایراد سخنرانی‌های پرهیجان و تحریک آمیز نشان داد. او شعارهای ساده و تکراری را با لحنی تند و آتشین بیان می‌کرد و نفرت و کینه توزی را به جان هواداران می‌دمید.

 

در سال 1921 هیتلر و هواداران افراطی او جریانی به نام حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان با نام اختصاری (حزب نازی) تشکیل دادند. این حزب در سال 1923 در مونیخ دست به شورش مسلحانه زد. اقدام نازی‌ها به شکست انجامید، هیتلر دستگیر شد و نه ماه به زندان افتاد.

 

نژادپرستی

هیتلر مرام سیاسی خود را به روشنی در کتاب «نبرد من» تشریح کرده ‌است. به عقیده او نژادهای پست مانند گیاهان هرز هستند، که باعث خراب شدن گیاهان سالم می شوند، همچنین از یهودیان آن زمان به عنوان کسانی که دزدی، ثروت اندوزی، آلودگی و ... را رواج می دادند یاد می کند، افراد برتر حق دارند که برای رسیدن به جهانی آبادتر تمام اقوام و ملت‌های «پست و غیر اصیل» را به خدمت گیرند. ناسیونال سوسیالیسم بیان ایدئولوژیک ساده و در عین حال کاملی برای یک نظام تام گرا (توتالیتر) است، که سلطه مطلق و انحصاری شالوده آن است، با شعارهایی از قبیل: ملت واحد، رهبر واحد، ایدئولوژی واحد، حزب واحد.

 

حزب نازی از سال 1925 سیاست تازه‌ای در پیش گرفت. هیتلر در نطق‌های آتشین خود وعده می‌داد که با تشکیل رایش سوم مردم آلمان به پیشرفت و بهروزی کامل دست خواهند یافت و تمام مشکلات جامعه حل خواهد شد. با شکست «رایش دوم» در جنگ جهانی اول، در آلمان «جمهوری وایمار» تشکیل شده بود، که در بحران غرقه بود. در جامعه‌ای که لایه‌های گسترده مردم با بی کاری و فقر روبرو بودند، سخنان هیتلر برای برخی جذابیت داشت.

 

مسیر قدرت

در انتخابات سال 1932 حزب نازی 30 درصد آرا را کسب کرد و نشان داد که به مهم‌ترین نیروی کشور تبدیل شده‌ است. در حالی که نیروهای مترقی و چپ نسبت به خطر قدرت گیری هیتلر هشدار می‌دادند. در سال 1933 بحران سیاسی عمیقی آلمان را فرا گرفته بود. حاکمیت راست گرای کشور بر آن شد که با استفاده از هیتلر به بن بست سیاسی خاتمه دهد و قدرت روزافزون نیروهای چپ را مهار کند. در آن سال هیتلر در رأس دولتی ائتلافی صدر اعظم آلمان شد.

 

رژیم نازی

هیتلر با رشته‌ای از عملیات خشن (مانند به آتش کشیدن رایش تاگ (مجلس روسای ایالتها)، پارلمان آلمان) به درهم شکستن مقاومت نیروهای دگراندیش، سرکوب مخالفان و تحکیم قدرت خود دست زد. حزب نازی برای سرکوب مخالفان سیاسی و عقیدتی، در پپگرد و کشتار یهودیان، یگان‌ ضربتی ویژه‌ای به نام اس اس را سازمان داد.

 

تجدید تسلیحات و اتحاد دوباره

ساخت نیروی نظامی جدید، متشکل از نیروی دریایی و نیروی هوایی بود. نام نویسی بسیاری از مردان و زنان در ارتش جدید، برای حل مشکل بیکاری مناسب بود. ولی مشکلات اقتصادی آلمان بسیار جدی بودند.

در مارس سال 1936 او بار دیگر، با اشغال دوباره مناطق غیر نظامی راین لند به مفاد قرارداد ورسای تجاوز کرد. او جسورتر شد، چون بریتانیا و فرانسه هیچ کاری برای توقفش انجام ندادند.

 

جنگ داخلی اسپانیا/ 1936 میلادی

در ژوییه سال 1936 میلادی جنگ داخلی اسپانیا آغاز شد در آن زمان ارتش اسپانیا تحت فرماندهی ژنرال فرانچسکو فرانکو بود. شورشیان مخالف دولت خواستار حکومتی فاشیستی در اسپانیا بودند. هیتلر یگان هایی از ارتش را برای کمک به شورشیان فرستاد. نیروهای مستقر در اسپانیا سلاح های جدید ارتش آلمان و شیوه‌های جنگی خود را آزمایش نمودند، که از آن جمله می‌توان به بمباران شهرهایی همچون گورنیکا و نابودی آن توسط نیروی هوایی آلمان در آوریل سال 1937 میلادی اشاره کرد.

 

اتحاد آلمان با ایتالیا/ 1936 میلادی / الحاق اتریش به آلمان/ 1938 میلادی

هیتلر در 25 اکتبر سال 1936 میلادی با دیکتاتور فاشیست ایتالیا بنیتو موسولینی پیمان اتحاد بست. این اتحاد بعدها توسط کشورهایی چون ژاپن، مجارستان، رومانی و بلغارستان گسترش یافت. مجموعه تمام این کشورها، با نام نیروهای محور شناخته می‌شدند. پس از آن در 5 نوامبر سال 1937، آدولف هیتلر با مقامات رایش (رایش= سرزمین) جلسه‌ای سرّی داشت که در آنجا طرح خود، یعنی بدست آوردن «فضای حیاتی» برای ملت آلمان را مطرح نمود. رژیم نازی در سال 1938 الحاق اتریش را به آلمان اعلام کرد.

 

آغاز جنگ جهانی دوم/ اول سپتامبر 1939 میلادی

در اول سپتامبر 1939 میلادی با حمله برق آسای پیاده نظام مجهز آلمان به لهستان، جنگ جهانی دوم آغاز گشت. و در سال 1941 میلادی به خاک اتحاد شوروی حمله برد. در آخر سال 1941 با ورود آمریکا به جنگ، ارتشیان هیتلر در برابر جبهه وسیعی از نیروهای متفقین قرار گرفتند. ارتشیان نازی در سال 1943 در جبهه اتحاد شوروی (مقاومت استالینگراد) و در سال 1944 در جبهه غرب (پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی) ضربات سنگینی متحمل شدند.

 

از اوایل سال 1945 میلادی ارتش‌های متفقین راه خود را به درون سرزمین آلمان باز کردند. ارتش ایالات متحده از غرب و ارتش سرخ از شرق به سوی برلین، پایتخت رایش سوم پیشروی کردند. در ماه آوریل ارتش سرخ برلین را به محاصره گرفت و به طرف ستاد فرماندهی رایش پیش رفت و آدولف هیتلر خودکشی نمود.

 

مسیر شکست

حمله آلمان به روسیه در آغاز برق‌آسا بود و پیروزی های چشمگیری را برای نازی ها به دست آورد ولی با آغاز سرما ورق برگشت. سازمان هواشناسی آلمان پیشبینی زمستان گرمی را کرده بود ولی در عمل چنین نشد، زمستان پیش رو بسیار سخت و سوزان بود. شهر استالینگراد انرژی سربازان آلمان را گرفت. استالین که از سوی ژاپن احساس آرامش کرده بود نیروهای شرقی شوروی را به جبهه غربی کشاند. حمله به ایران نیز آذوقه و سوخت و مهمات و جنگ‌افزار غربی‌ها و البته انبارهای آرد و گندم و سوخت ایران را به روس‌ها رساند. فرماندهان و سپهبدان آلمانی تسلیم شدند و روس‌ها به سوی آلمان پیشروی کردند. در غرب نیز نیروی های آمریکایی و بریتانیایی و تنی چند فرانسوی در روزی شناخته شده با نام «روز دی» (D-Day) در کرانه نرماندی پیاده شدند. هیتلر دستور سیاست جنگی سرزمین سوخته را داد که البته انجام نشد.

 

شکست و مرگ

آدولف هیتلر رهبر رایش سوم در شامگاه 30 آوریل 1945 به زندگی خود و همسرش براون پایان داد. هیتلر در زمان مرگ تنها 56 سال داشت، اگرچه به گفته شاهدان عینی، در آخرین دوران زندگی پیرمردی خسته و تکیده و بیمار شده بود.

 

ارتشیان نازی در سال 1943 در جبهه اتحاد شوروی (استالینگراد) و در سال 1944 در جبهه غرب (پیاده شدن نیروهای متفقین در نورماندی در روزِ دیD-Day) ضربات سنگینی متحمل شدند. از آغاز سال 1945 ارتش‌های متفقین راه خود را به درون سرزمین آلمان باز کردند. ارتش‌های ایالات متحده آمریکا و بریتانیا از غرب و ارتش سرخ شوروی از شرق به سوی برلین، پایتخت رایش سوم پیشروی کردند. در ماه آوریل 1945 ارتش سرخ شوروی شهر برلین را به محاصره گرفت و به طرف ستاد فرماندهی رایش پیش رفت. هیتلر در مخفیگاه خود، به همراه همسر تازه اش اوا براون دست به خودکشی زد. اوا براون با شکستن کپسول سیانور و هیتلر نیز با سیانور و شلیک هم‌زمان گلوله تپانچه به سرش دست به خودکشی زدند. پیکر بی جان آن دو را کسانی که در سنگر بودند به بیرون بردند و به خواست خود هیتلر که خواسته بود پیکرش به دست دشمنان نیفتد سوزانده شد.

 

کشته شدگان آلمانی

روز 22 ژوئن 1941 میلادی تهاجم آلمان به شوروی با عملیاتی با نام رمز «بارباروسا» آغاز گشت. پنج میلیون سرباز ارتش هیتلری (Wehrmacht) به شوروی حمله‌ای برق‌آسا کردند. روز 3 مارس همان سال هیتلر دستوری با این مضمون صادر کرده بود: «تمام شوراها باید نابود شوند، هر سرباز آلمانی که در این راه قوانین بین‌المللی جنگ را زیر پا بگذارد عفو و بخشوده می‌شود.»

 

ارتش فرانسه در سال 1940  فقط 28 روز در برابر ارتش هیتلری دوام ‌آورد و نابود گردید. پس از این شکست بود که روزنامه‌ی آمریکایی نیویورک پست در شماره 22 ژوئن 1941 نوشت:«باید معجزه‌ای به بزرگی نازل شدن انجیل روی دهد تا ارتش سرخ بتواند در مدت کوتاهی از یک شکست کامل رهایی یابد.»

 

کمی بیش از یک ماه بعد، در ژوئیه، ارتش آلمان در مقابله با ارتش سرخ 200 هزار کشته داد و این تعداد 4 برابر کل کشته‌شدگان این ارتش در حملاتش در غرب بین سال‌های 1939 و 1940 بود. در سال 1942  نبرد استالینگراد 330 هزار سرباز آلمانی را کنار زد، در سال 1943 ارتش هیتلری 500 هزار نفر را در نبرد کورسک معروف به نبرد تانک‌ها از دست داد. نخبگان اس اس در این زمان به کلی نابود ‌شدند. ارتش سرخ موفق ‌گردید که 607 لشکر از 783 لشکر هیتلری را در تمام جبهه‌های جنگ نابود نماید.

 

در 6 ژوئن 1944 نیروهای متفقین مرکب از ارتش‌های کشورهای انگلستان، کانادا و ایالات متحده آمریکا به اتفاق واحدهایی از ارتش فرانسه آزاد عملیات پیاده شدن در ساحل نرماندی (ساحل کانال مانش) را آغاز کردند. هدف این اردوکشی، آزاد کردن فرانسه و سپس اروپای غربی از چنگال هیتلر و سبک کردن بار جنگ از دوش ارتش روسیه شوروی بود تا روس‌ها بتوانند به سرعت آلمانی‌ها را از خاک خود برانند. در نتیجه از دو بخش شرقی و غربی اروپا هیتلر در محاصره قرار گرفت و برلین در 8 مه 1945 میلادی پس از خودکشی هیتلر سقوط کرد. در پی مرگ هیتلر دریادار فون دونیتس که از سوی هیتلر پیشوای دولت نازی شده بود تسلیم بی قید و شرط را در برابر متفقین پذیرفت.

 

جنگ در آفریقا

ژنرال اروین رومل که در فوریه 1941 که با ادوات زرهی ناکافی به شمال آفریقا فرستاده شده بود، در ابتدای پیاده شدن در آفریقا به پیروزی‌های حیرت انگیزی در مقابل بریتانیایی‌ها دست یافته بود. در اواخر سال 1941 و اوایل سال 1942 که سوخت کافی به نیروهای وی رسیده بود، رومل با یک حمله برق آسا در ظرف یک هفته، سیصد مایل پیشروی کرد و از مرز مصر گذشت، ولی در ایستگاهی کوچک به نام «العلمین» متوقف شد. این به آن دلیل بود که متفقین که کلیدهای رمز آلمان و ایتالیا را کشف کرده بودند، به هر کاروان تدارکاتی به سرعت حمله می‌شد. توقف آلمانی‌ها در «العلمین» فرصتی به بریتانیا داد تا نیروهای خود را تجدید کند، ژنرال برنارد لاو مونتگمُری به فرماندهی سپاه هشتم بریتانیا منصوب شد. نیروهای بریتانیا آماده ضد حمله به آلمانی‌ها شدند. نخستین جنگ رومل و مونتگمُری به «جنگ علم حلفا» مشهور شد.

 

نیروهای رومل نمی‌توانستند از سد آتش توپخانه انگلیسی‌ها بگذرند. در ضمن بیشتر سوخت ارسالی به آفریقا به قعر دریا رفته بود. رومل تقاضای کمک سریع کرد، ولی این کمک هرگز به وی نرسید. مونتگمُری در 23 اکتبر 1942 ، ضد حمله خود را با آتش شدید توپخانه آغاز کرد. این «نبرد دوم العلمین» بود که کار رومل را یکسره کرد. غرق شدن چهار کشتی حامل بنزین در بندر «طبرق» سبب شد تا نیروی زرهی رومل از کار بیفتد. فاجعه دیگر زمانی رخ داد که نیروهای آمریکایی در مراکش و الجزایر در مسیر عقب نشینی رومل پیاده شدند. نیروهای آلمان و ایتالیا در شمال آفریقا که 91 هزار نفر بودند تا ماه مه همان سال تسلیم شدند. در نوشته‌های رومل که پس از مرگش چاپ شده‌ است، این جمله به چشم می‌خورد: «از دلاورترین مردان، بدون اسلحه کاری ساخته نیست، اسلحه بدون مهارت به هیچ دردی نمی‌خورد و در جنگ متحرک از اسلحه و مهمات کاری بر نمی‌آید، مگر وسیله نقلیه و سوخت کافی برای جابه جایی آنها وجود داشته باشد».

 

کشتار و سوزاندن جمعی (هولوکاست)

کشتار سیستماتیک و با روش معین حدود شش میلیون نفر از مردان، زنان و کودکان یهودی و همینطور میلیونها انسان دیگر از جمله کمونیست ها، همجنس‌گرایان، معلولین و عقب ماندگان ذهنی، اسیران جنگی شوروی، بیماران روانی، به دست نازیها، هولوکاست نامیده میشود.

 

پس از جنگ جهانی کتاب ها و آثار هنری بسیاری در حوزه‌های مختلف هنر به این موضوع پرداخته و امروزه هولوکاست به عنوان نمادی از «شرّ مطلق» شناخته میشود و با وجود گذشت زمان، علاقه به یادآوری این واقعه افزون گشته است و مراسم روزهای یادآوری و محکومیت آن هر ساله در کشورهای بسیاری برگزار میشود.

 

منبع:

- سایت "سیری در تاریخ".

- سایت "wdr.de".

 

..................  .................   ...............

 

بنیتو موسولینی

(از 29 جولای 1883 تا 1945 میلادی)

 

 جسد موسولینی بعد از اعدام در میدان لورتو در شهر میلان ایتالیا؛

 

بنیتو موسولینی (از 29 ژولای 1883 تا 28 آوریل 1945 میلادی) ملقب به "دوچه" (پیشوا)

بنیتو موسولینی بنیانگذار حکومت فاشیستی در ایتالیا و دیکتاتور این کشور از سال 1922 تا 1943 میلادی بود. وی تمام قدرت رهبری را در دستان خود متمرکز کرده بود و ملقب به "ایل دوس" یا "دوچه" به معنی "پیشوا" شده بود. موسولینی درصدد بود تا امپراتوری ایتالیا را ایجاد کند. به همین دلیل در جنگ جهانی دوم جزو کشورهای محور شد و با هیتلر هم پیمان گردید. شکست ایتالیا در جنگ جهانی دوم به رویای امپراتوری موسولینی پایان بخشید و منجر به سقوط وی شد.

 

موسولینی در 29 جولای 1883 میلادی در روستای دوویادی پرداپیو "روماینا ایتالیا به دنیا آمد. پدرش الکساندر، آهنگر و یک مارکسیست متعصب بود و مادرش، رُزا، معلم مدرسه و یک کاتولیک بود. وی نیز در سال 1901 میلادی معلم مدرسه ابتدایی شد و در سال 1902 م. به سوییس مهاجرت کرد، اما در آنجا نتوانست شغلی پیدا کند و به دلیل ولگردی دستگیر شد. وی پس از مدتی از سوییس اخراج شد و به ایتالیا بازگشت تا خدمت سربازی‌اش را انجام دهد. وی در سال 1908 م. جزو‌ کارمندان یک روزنامه در اتریش شد، اما پس از مدتی از این کشور نیز اخراج شد. همسر او به نام "لدا السر" (که در یکی از روستاهای اطراف تورنتو متولد شده بود) در سال 1915 م. برای او فرزند پسری به دنیا آورد. او سپس در جنگ اول به عنوان سرباز مشغول به خدمت شد و در سال 1917 م. خدمت او به پایان رسید. پس از پایان خدمت سربازی او در ارتش متفقین (احتمالا مستقر در ایتالیا) مشغول به خدمت شد. اطلاع دقیقی از دوران خدمت سربازی او در ارتش ایتالیا و ارتش متفقین وجود ندارد.

 

موسولینی از سوسیالیسم به فاشیسم

موسولینی در شهر فورلی ایتالیا یک روزنامه سوسیالیستی به نام "مبارزه طبقاتی" منتشر کرد. اشتیاق و علاقه‌ی شدید و اولیه وی به کارل مارکس با گرایشش به فلسفه‌ی فریدریش نیچه، دکترین انقلابی آوگوست ‌بلانکی و سندیکالیسم جورج سورل زایل شد. در سال 1910 م. موسولینی دبیر حزب سوسیالیست محلی در شهر فورلی شد. وقتی جنگ جهانی اول در سال 1914 م. شروع شد، وی همانند دیگر سوسیالیست‌ها معتقد بود که ایتالیا نباید وارد جنگ شود. برای وی در آن زمان، فقط جنگ طبقاتی قابل قبول بود، اما پس از چند ماه نظرش نسبت به جنگ تغییر کرد و حزب سوسیالیست و کرسی سردبیری روزنامه‌اش را ترک کرد. در نوامبر 1914 م. یک روزنامه با محتوای طرفدار جنگ به نام "ایل پوپولو دو ایتالیا" منتشر کرد و گروه طرفدار جنگ فاشیست را پایه‌گذاری کـرد. در مارس 1919 م. موسولینی ایدئولوژی فاشیسم را به یک جنبش سیاسی سازمان یافته تبدیل کرد. وی پس از شکست‌اش در انتخابات 1919 م.، نهایتا در سال 1921 م. به عنوان یک عضو جناح راست وارد پارلمان ایتالیا شد.

تشکیل دولت توسط موسولینی/ 1922 میلادی

سازمان فاشیستی وی دسته‌های مسلحی تشکیل داد تا همکاران سوسیالیست سابق‌اش را تـرور کنند. حکومت هم ندرتا در اعمال این سازمان دخالت می‌کـرد. در این دورانها حکومت‌های لیبرال جیووانی گیوالیتی، ایوانو بونومی و لوئیجی فاکتا، دچار هرج و مرج و بی‌سازمانی شدند، موسولینی از فرصت استفاده کرده در اکتبر سال 1922 م. با ترتیب دادن یک تظاهرات فاشیستی در رم ، ویکتور امانوئل سوم پادشاه ایتالیا را وادار به واگذاری پست نخست وزیری به خود نمود.

 

در ابتدای نخست وزیری وی توسط لیبرال‌های پارلمان مورد حمایت قرار گرفت که از این حمایت برای تغییر قوانین انتخاباتی استفاده کرد. او با تلاش و کوششی خستگی ناپذیر نسبت به احداث جاده ، راه آهن و خشک کردن باتلاق ها و عمران و آبادی ایتالیا بسیار همت گماشت. او با "انقلاب سبز" در ایتالیا خدمات زیادی به کشاورزان نمود. او در اندیشه احیای امپراطوری روم باستان و ایجاد امپراطوری جدید ایتالیا بود.

 

موسولینی نهایتا با استفاده از قوانین وضع شده در سال‌های 26-1925 م. توانست قدرت دیکتاتوری خود را بنیان گذارد و بر همین اساس بود که به زودی ایتالیا دارای یک دولت پلیسی شد. وی بودجه‌ی زیادی صرف تبلیغات به نفع حزب فاشیست و قدرت دیکتاتوری خود کرد. مطبوعات، رادیو، آموزش و پرورش و فیلم‌ها همگی فاشیسم را به عنوان "دکترین قرن بیستم که جایگزین لیبرالیسم و دموکراسی خواهد شد"، معرفی می‌کردنـد. تحت دیکتاتـوری وی سیستم پارلمانـی عملا منسوخ شده بود و قوانین مجددا تدوین شـدنـد. مشی اقتصادی وی انتقال صنایع از مالکیت دولتی به مالکیت خصوصی را خواستار بود، اما در دهه‌ی 1930 م. کنترل مجدد دولت بر صنایع آغاز شد. وی هزینه‌های زیادی صرف ایجاد اشتغال عمومی در ایتالیا کرد. در سیاست خارجی نیز موسولینی به زودی از یک موضع صلح‌طلبانه‌ی ضد امپریالیستی به ناسیونالیسم تجاوزگرایانه تغییر موضع داد.

 

موسولینی از جبهه ضد هیتلری به جبهه ی آلمان هیتلری/ 1935 تا 1936 میلادی

در سال 1935 م.، در کنفرانس استرزا، موسولینی در ایجاد یک جبهه‌ی ضد هیتلری در راستای دفاع از استقلال اتریش نقش موثری داشت، اما او در راستای احیای امپراطوری روم و انقلاب سبز در سال 1926 م. با اعزام ژنرال گراتزیانی به لیبی نسبت به آغاز استعمار آن کشور اقدام نمود و در ماه می سال 1936 م. با حمله به اتیوپی و فتح "آدیس آبابا" پایتخت آن کشور، با واکنش و محکومیت در "جامعه‌ی ملل" روبرو شد بنابراین موسولینی مجبور شد به جبهه آلمان هیتلری بپیوندد سپس به اریتره و سومالی حمله آورد و با اشغال آن کشورها، مستعمرات جدیدی در شرق آفریقا برای ایتالیا را بنا نهاد.

 

ورود آلمان و ایتالیا در جنگهای داخلی اسپانیا/ 1936 تا 1939 میلادی

در جنگ داخلی اسپانیا (از 1936 تا 1939 میلادی) او و هیتلر بصورت مشترک با ارسال کمک های تسلیحاتی و مستشاران نظامی نسبت به تسلیح ژنرالهای شورشی اسپانیا تحت رهبری ژنرال فرانکو اقدام نمود. او و هیتلر در بحرانهای سودتلند، آنشلوس (الحاق اتریش به آلمان)، چکسلواکی، و لهستان و با ایجاد پیمان محور رم- برلین، اروپا را بسوی جنگ سوق دادند.

 

ورود ایتالیا به جنگ جهانی دوم/ 1940 میلادی

موسولینی نهایتا بزرگترین اشتباه خود را با تصمیم برای ورود به جنگ جهانی دوم در 10 ژوئن 1940 م. با حمایت از آلمان نازی مرتکب شد. وی تا آن زمان سعی می‌کرد، ایتالیا را بی طرف حفظ کند، اما در این تاریخ احساس کرد که با ورود به جنگ به پیروزی نایل خواهد شد.

 

تصرف سیسیل توسط آمریکا و انگلیس/ 1943 میلادی/ برکناری و دستگیری موسولینی توسط پادشاه ایتالیا

همزمان با شکست ایتالیا در تمامی جبهه‌های جنگ و تصرف سیسیل توسط انگلستان و آمریکا در 1943 م.، بسیاری از همکاران حزبی وی در جلسه شورای عالی فاشیست در 25 جولای 1943 م. علیه او موضع گرفتند و به همین دلیل پادشاه ایتالیا چاره‌ای جز این نداشت که موسولینی را برکنار و دستور دستگیری و زندانی کردن وی را صادر کند.

 

چگونگی آزادی موسولینی از زندان و تشکیل دولت دست نشانده آلمان

 بایستی یادآوری کرد قوای ایتالیا در آخرین روزهای نبرد فرانسه و در حالی که ارتش فرانسه کاملا فرو پاشیده بود نتوانست حتی یک گام به جلو پیشروی کند. با گسترش جنگ، ایتالیا با حمله به آلبانی، یونان، و یوگسلاوی و در شمال آفریقا با حمله به نیروهای انگلیسی در مصر ، تقریبا در تمام جبهه ها با ناکامی مواجه شد. پس از نبرد العلمین نیروهای فاشیست ایتالیایی قابلیت های رزمی خود را از دست دادند و سرانجام با حمله به سیسیل ، خاک ایتالیا مورد حمله مستقیم ارتش متفقین قرار گرفت.

 

جنگ در خاک ایتالیا و شکست های پی در پی ، نارضایتی عمومی را در این کشور افزایش داد و نبردهای آنزیو و مونت کاسینو که از شدیدترین نبرهای جنگ ایتالیا بودند هرج و مرج و افزایش نفرت از دیکتاتور سابقا محبوب را به ارمغان آورد. سپس او از کار برکنار شد و در یک منطقه کوهستانی واقع در شمال ایتالیا تحت نظر قرار گرفت. اما "اتو اسکورزینی" کاماندو مشهور آلمانی بهمراه نفراتش در یک عملیات محیرالعقول او را ربود و یک دولت دست نشانده آلمان در شمال ایتالیا به رهبری موسولینی را تشکیل داد.

 

موسولینی پس از این دولت سازی چند تن از سران رژیم سابق فاشیسم از جمله کنت چیانو وزیر امور خارجه ایتالیا که داماد خودش نیز بود را اعدام کرد. سرانجام با پیشروی متفقین او در حالی که تلاش می کرد به کشور سویس پناهنده شود همراه با معشوقه اش کلارا پتاچی توسط پارتیزانهای ایتالیا به رهبری لوئیجی لونگو دستگیر، محاکمه و اعدام شد.

 

اعدام موسولینی و سوگلی اش/ 27 آوریل 1945 میلادی

در 27 آوریل 1945 میلادی موسولینی بهمراه سوگلی (کلارا پتاچی) و تعدادی از وزرای سابق بتوسط پارتیزان های کمونیست ایتالیایی (به رهبری لوئیجی لونگو) بهنگام فرار به سوییس دستگیر شد و روز بعد در دادگاهی در میلان محکوم به اعدام گردید و اندکی بعد مخفیانه بهمراه عده ای از وزراء و سوگلی اش تیرباران و اجسادشان در میدان لورتو میلان برای تماشا به دار کشیده شد.

 

گفته میشود بعدأ جسد موسولینی از انظار عمومی، محو و در گور بی‌نشانی در قبرستان میلان دفن می‌شود. و به گفته ای دیگر یک سال بعد، در 23 آوریل 1946 میلادی یک گروه نئوفاشیست ایتالیایی قبر او را پیدا کرده و بقایای جسد را شبانه خارج می‌کنند. هم چنین گفته میشود در سال 1946 میلادی پلیس ایتالیا جسد موسولینی را در میلان کشف و مصادره میکند و به سردخانه‌ای در میلان انتقال میدهد. جسد موسولینی مدتها در یک جعبه بزرگ صابون در همانجا باقی می ماند. تا اینکه سرانجام در سال 1957 میلادی بقایای جسد به خانواده او تحویل داده شد و در محل تولد او در پرداپیو در شمال ایتالیا، بار دیگر دفن میشود.

 

کشته شدن موسولینی از نگاهی دیگر

داستان مرگ "بنیتو موسولینی"، دیکتاتور فاشیست ایتالیا اینگونه بود که وی هنگامی که سعی داشت تا (از طریق سویس) به اسپانیا بگریزد به اتفاق معشوقه‌اش در مزرعه‌ای توسط پارتیزان‌های ایتالیایی دستگیر شده و در همان جا به همراه سایر همراهانشان که از مقام‌های حکومت فاشیستی بودند، پس از محاکمه صحرایی به اعدام محکوم شدند. جسد موسولینی و معشوقه‌اش در پیازا (میدان) لورتو در میلان، برای نمایش عموم با قلاب‌های مخصوص آویزان کردن گوشت در قصابی‌ها، به صورت وارونه، از سقف یک ایستگاه پمپ بنزین آویخته شده و به وسیله مردم شهر سنگ‌باران شد. جسد وی سرانجام چهار ماه بعد در زادگاه وی در "پریداپیو" به خاک سپرده شد. تعلل طولانی برای دفن جسد وی باعث نشد تا مقبره وی به زیارتگاه حامیانش تبدیل نشود. (بنقل از rozanehonline.com )

 

مکتب فاشیسم

مکتب فاشیستی‌ای که وی بنیانگذار آن بود، معتقد به نخبه‌گرایی، ضدیت با کمونیسم و نظامی‌گری بود. موسولینی طرفدار سرسخت جامعه ‌شناسان نخبه‌گرایی چون "ویلفردو پاره‌تو” و "موسکا" بود. فاشیسم غالبا بر رد فردگرایی و مفاهیم دموکراتیک حکومت محدود مبتنی است. مالکیت خصوصی زمین و سرمایه در ایدئولوژی فاشیستی محترم است و مخالفان از طریق ترورهای نیروی پلیس مخفی از بین می‌روند. البته گرچه فاشیسم دارای تئوری نظری منسجم و متشکلی همانند مارکسیسم نبود، اما از قدرت زیادی در عرصه‌ی عمل برای برهم زدن نظام موجود برخوردار بود.

امروز نیز در درون مکتب لیبرال دموکراسی غرب، نئوفاشیسم و نئونازیسم تهدیدی علیه جهان و نظم موجود در جهان سرمایه‌داری می‌باشند و در خارج از دنیای لیبرال دموکراسی، نیز تمدن‌های دیگری در حال قدرت گرفتن هستند که همه روزه فلسفه‌ کلی این مکتب را با چالشهای حیاتـی مـواجـه می‌کنند. امروز تهدیداتی که از جانب مدعیان لیبرال- دمکراسی غرب متوجه جهان گردیده است؛ تا آن اندازه فراگیر شده که دیگر به راستی نمی‌توان این تهدیدات را صرفا از سوی نئوفاشیسم و نئونازیسم تلقی کرد، کم نیستند کسانی که اساسا خود لیبرال- دمکراسی را منشا تهدیدات و مکتبی امپریالیستی تلقی کرده و دیگر تفاوتی بین لیبرال- دمکراسی غرب و ولیده‌های به نام نئوفاشیسم و نئـونازیسم قائل نیستند....

 

منابع:

- سایت "پایگاه بچه های 113 "

- سایت "ویکی آریا" ؛ spezial-history.com  "

- سایت " rozanehonline.com "

- سایت " mona-lisa.org".

 

(پژوهش، گردآوری، تدوین و پیرایش از سروش آذرت)

 

..................  .................   ...............   ...............    ............

 

با تشکر از عبدالرضا هوشنگ مهدوی و سایتهای "موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی"، "سیری در تاریخ"، "پایگاه بچه های 113 "ویکی آریا"، " spezial-history.com " و " rozanehonline.com " و سایت "تاريخ ايرانی." یا " tarikhirani.ir" و سایت "مردم سالاری.کام" یا "mardomsalari.com " و سایت "wdr.de" و سایت " mona-lisa.org" / سایت خانه و خاطره/ سروش آذرت/ 18 شهریور 1392 خورشیدی/ 18 سپتامبر 2013 میلادی/