با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
گرمانوس
(Germanus) ، مناطق
آنسوی رود راین
آله
مان ، دویچلند
(Deutschland) ، آلمان ،
تاریخ آلمان
جغرافیای
کشور آلمان با
رنگهای پرچم
ملی شان؛ تصویر
از "uni-regensburg.de"؛
عقاب نشان ملی
آلمان؛
جغرافیا،
وسعت، حکومت،
اقتصاد آلمان
كشور
آلمان با پایتختی
برلین (از سال 1990
میلادی)، در
اروپا مركزی
قرار دارد، این
کشور از شمال
با كشور
دانمارک، و از
شرق با کشورهای
چک و لهستان،
و از غرب با
هلند، بلژیک،
لوكزامبورگ،
فرانسه، و از
جنوب با سويس
و اتريش
همسايه میباشد.
از شهرهای مهم
آلمان بعد از
برلين، میتوان
از هامبورگ،
مونیخ،
دوسلدورف،
فرانكفورت،
كلن و هانوور
نام برد.
مساحت این
کشور حدود 357
هزار و 99
كيلومتر مربع
و جمعيت آلمان
بالای 82 میلیون
نفر است (طبق
آمار 2012 میلادی).
حكومت آلمان،
پس از وحدت دو
آلمان در 31
آگوست 1990 میلادی،
«جمهوری فدرال
آلمان» نام
گرفت. جمهوری
فدرال آلمان
از 16 ايالت
تشكيل شده
است. هر ايالت
از یک قانون
اساسی، یک
مجلس و یک
هيات دولت
مركب از نخستوزير
و وزيرانش
برخوردار است.
در آلمان
ايالتها و
حكومت مركزی
از هم جدا
نيستند بلكه
با يكديگر
همكاری میكنند
(ایالتها میتوانند
از خود قوانین
وضع کنند اما
فقط در انطباق
یا قوانین
اساسی کشور و
دولت مرکزی).
هيچ صدراعظمی
اجازه ندارد
به ضرر نخستوزير
یک ايالت عملی
انجام دهد و
حكومت محلی
نيز حق ندارد
عملی عليه
دولت مركزی
صورت دهد.
آلمان
کشوریست صنعتی،
آیادان و دارا
و آلمانیها از
نظر کاری،
پُرکار، دقیق،
و در حین کار
خستگی و تنبلی
را نمی
شناسند. آلمانی
با کارکردن
انس زیادی
دارد و بیکاری
برایش گویی
حکم به اتمام
رسیدن دنیاست.
بهمین خاطر حتی
با وجود
ورشکستگی بعضی
از بانکها،
بانک جهانی به
دولتهای
آلمانی وام
بالا با سود
بالا را با
کمال میل
پرداخت میکند.
بهمین خاطر
آلمان با وجود
خرابی بعد از
جنگ دوم و رسیدن
به "وحدت
دوباره" بقول
معروف "با خریدن
آلمان شرقی
سابق"، از نظر
صنعتی، بعد از
آمريكا و ژاپن
مقام سومی را
در جهان بخود
اختصاص داده.
اين كشور همچنین
یکی از اعضا و
کمک کننده
بزرگ مالی
سازمان ملل
متحد، پيمان
ناتو (پیمان
آتلانتیک
شمالی)،
كنفرانس
امنيت و همكاری
در اروپا،
اتحاديه
اروپای غربی،
جامعه اروپا،
گروه هفت،
سازمان همكاری
اقتصادی و
توسعه و شورای
اروپا است.
آلمانی ها به
زبان دویچ یا
آلمانی صحبت میکنند.
زبان دویچ نه
تنها زبان اصلی
آلمانی ها،
بلکه در سوییس،
اطریش،
لوگزامبورگ و
ليشتن اشتاین
نیز صحبت میشود.
گفته میشود تعداد
آلمانی
زبانها حدود 120
ميليون نفر
است.
مسيحيت
در آلمان
نهضت
«اصلاح مذهب»
(رفرماسيون)
در
قرن پنجم
ميلادی كليسای
كاتولیک رومی
تسلط خود را
بر اروپای غربی
آغاز كرد. و در
قرن شانزدهم
با به وجود
آمدن نهضت
«اصلاح مذهب»
(رفرماسيون)
در آلمان سعی
در برطرف ساختن
معايب كليسای
كاتولیک
گرديد و تا
يكصد سال
ادامه يافت.
در نتيجه اصلاح
مذهب مردم
آلمان به دو
دسته كاتولیک
و پروتستان
تقسيم شدند.
علل اين
انقلاب اجتماعی
رفتار
نامناسب پاپ و
سوء استفاده
از قدرت توسط
مقامات كليسای
كاتولیک بود.
کلیسا
روی دوش مارتین
لوتر؛ تصویر
از سایت "رادیو
بایرن" یا "br.de"؛
«نهضت
پروتستان»
پروفسور
مارتين لوتر (1483
تا 1546 میلادی)
آن
زمان، همه چيز
از جمله زمينها
و موقوفات در
اختيار كليسا
بود، و
پادشاهان محلی
از اين امر
ناراضی بودند
در چنين جامعهایی
شرايط برای
ظهور یک رهبر
به منظور
تغيير دادن
اوضاع فراهم
گرديد. شخصی
كه نهضت
پروتستان را
آغاز كرد،
«مارتين لوتر» (1483
تا 1546 میلادی)
نام داشت.
فروش
عفونامه توسط
پاپ لیو دهم ( Papst Leo X / 1513 تا 1521 میلادی)،
علت پروتست
مارتین لوتر (1517
میلادی)
در
سال 1517 میلادی،
پاپ لیون هم
به بهانه
اتمام
ساختمان
كليسای «سن
پيتر» در روم
توسط نمايندهایی
اقدام به فروش
عفونامه كرد و
اين امر خشم
مارتین لوتر
را برانگيخت.
در آن زمان
رسم بود كه هر
كس صادقانه به
گناه خود
اعتراف میكرد،
كليسا در
مقابل دريافت
پول سندی به
نام «عفونامه»
به او میداد.
و به موجب آن،
گناه شخصی
آمرزيده
محسوب میشد.
لوتر در راستای
مخالفت خود با
پاپ 95 موضوع
نوشت و برای
اطلاع مردم آن
را بر در
كليسای شهر «ویتن
بوُرگ» آويخت.
و به اين
ترتيب كشمكش
ميان دو فرقه
مذهبی به مدت 30
سال در آلمان
ادامه يافت.
ترجمه
انجيل از
يونانی به
آلمانی توسط
«مارتين لوتر»
راهب آگوستینی
از كليسای «ویتن
بُورگ» (Wittenburg)
از
اقدامات مهم
ديگر مارتین
كوتر، انجيل
را از يونانی
به آلمانی
ترجمه كرد تا
همه مسيحيان
بتوانند از
مطالب كتاب
مقدس آگاهی
يابند. اين
اقدام لوتر
سبب وحدت مردم
آلمان شد و او
با اين كار
خدمت بسيار
بزرگی به كشور
آلمان كرد.
مارتین
لوتر در
دادگاه «Inquisition»؛
اثر "Hermann Wislicenus": 1880 ؛
مارتین
لوتر در پناه
فریدریش سوم
زاکسنی در
وارت بورگ (Wartburg)
مارتین
لوتر و کایزر
کارل چهارم (1521 میلادی)
در مجلس ملی
وُرمس (Worms)
دغدغه
پاپ لیو دهم ؛
وین در محاصره
ترُکان عثمانی
(1529 میلادی)
همچنين
مارتین لوتر
با رد خرافات
و دستورات
كليسا میگفت
كه بايد به
اصل مسيحيت
بازگشت و به
انجيل رجوع
نمود. او
پيشنهاد نمود
كه پادشاه هر
كشور بايد در
قلمرو خود رییس
كليسا باشد. و
از پاپ اطاعت
نكند و به
كليسای روم
هيچگونه
مالياتی
پرداخت نشود
(هنری هشتم بنیانگذار
کلیسای انگلیکان
در انگلیس با
این ایده های
مارتین لوتر
خود را از کلیسای
روم جدا کرد).
معاهده
صلح
«آوُگسبورگ» (Augsburg) ، رسميت یافتن
مذهب
پروتستان (1555 میلادی)
مارتين
لوتر در سال 1546 میلادی
درگذشت اما
نهضت او تا 1555 میلادی
ادامه يافت. و
در اين سال
معاهده صلح
«آوُگسبورگ»
بين كاتولیکها
و پروتستانها
بسته شد كه به
موجب آن مذهب
پروتستان
رسميت يافت.
كليسا
و مسيحيت در
آلمان
امروزه
در آلمان
كليساها دولتی
نيستند، در
نتيجه بين
تشكيلات
كليسایی و
دولتی هيچ
ارتباطی وجود
ندارد و دولت
كنترلی بر
كليساها
ندارد. طبق
قانون اساسی
آلمان، كليسا
و دولت میتوانند
در قالب
قراردادها و
توافقات با
يكديگر
ارتباط داشته
باشند. دولت
در تامين
هزينه نهادهای
معینی از
كليساها نظير
كودكستانها
و مدارس سهیم
است و كليساها
مجاز به اخذ
ماليات از
پيروان خود و
از خارجیان میباشند.
اين ماليات به
طور معمول برای
بازپرداخت به
دولت جمعآوری
میشود.
همچنين گفته میشود،
تعداد زيادی
از دانشجويان
رشته الهيات
در دانشگاههای
دولتی تحصيل میكنند،
اما برابر
اشتغال به سمت
استادی در اين
رشته، اخذ
موافقت
كليساها ضروری
میباشد.
فعاليتهای
اجتماعی و
خيريه
كليساها بخش
مهمی از زندگی
عمومی پيروان
را تشكيل میدهد.
همچنين
فعاليت
كليساها در
بيمارستانها،
خانههای
سالمندان،
مشاوره و
سرپرستی در
كليه مراحل
زندگی در
مدارس و مراكز
آموزشی و
فعاليتهای
روشنگرانه در
مورد فرقهها
در سطح ناحيه
و منطقه
چشمگير است.
مسيحيان
آلمان به طور
عمده پيرو دو
مذهب
پروتستان و
كاتولیک
هستند.
پروتستانها
كه حدود 35 درصد
كل جمعيت
آلمان را
تشكيل میدهند
بيشتر در شمال
آلمان و در
شهرهای
برلين،
هامبورگ،
لوبک، كيل،
برمن،
هانوور، مونستر،
ازنابروک،
كاسل،
گوتينگن و
شورين ساكن
هستند.
كليسای
پروتستان ها و
كاتولیکها
كليسای
پروتستان
آلمان (EKO)
مجموعهایی
از 24 انجمن
كليسای مستقل
لوتری، متحد
و اصلاحی میباشد.
شورای كليسایی
پروتستان
عاليترين
مرجع
قانونگذار و
بالاترين
سازمان رهبری
«اداره كليسا»
میباشد كه هر
دو در شهر
هانوور مركز
ايالت «نیدرزاكسن=زاکسن
پایینی» قرار
دارند. هر سال
كنفرانس اسقفهای
كليسای
پروتستان در
اين شهر تشكيل
میشود و در
پايان اجلاس
درباره مسائل
مورد بحث یک
اعلاميه صادر
میكنند.
همچنين كليسای
پروتستان
آلمان عضو
شورای يگانگی
مسيحيت يا
شورای جهانی
كليساها میباشد
و با كليساهای
روم همكاری
نزدیک دارد.
همچنين كليساهای
ايالتی از
طريق كنفرانس
كليساها در
تصميم گيريها
شركت میكنند.
سازمان امور
خيريه
پروتستانها،
موسسه
«دياكونيگ»
نام دارد.
كاتولیکها
حدود 34 درصد كل
جمعيت كشور
آلمان را بر میگيرند.
كاتولیکهای
اين كشور
بيشتر در جنوب
و مركز، و در
شهرهای
مونيخ،
نورنبرگ و
فرايبورگ،
زاربروكن،
اشتوتگارت،
كارلسروهه،
ماينس،
كوبلنز، كلن،
بن و دوسلدورف
اقامت دارند.
در بخش شرقی
آلمان حدود 2
ميليون نفر
كاتولیک
هستند.
كليسای
كاتولیک به
هفت قلمرو
اسقف اعظم و
بيست اسقف
نشين تقسيم
شده است در
راس سازمان
كليسای كاتولیک
آلمان «كنفرانس
اسقفها» قرار
دارد. هر سال
در بهار و
پاييز اسقفهای
اعظم، اسقفها
و دستياران
آنان، در
مجموع بيش از 70
تن در مجمع
عمومی
كنفرانس اسقفهای
آلمان گرد هم
میآيند و
دبيرخانه اين
كنفرانس در
شهر بن است.
مديريت
كليسای كاتولیک
آلمان با
كميته مركزی
است كه آن هم
در شهر بُن
واقع میباشد.
پاپ ژان پل
دوم، رهبر
كاتولیکهای
جهان در سالهای
1980 و 1987 میلادی با
سفر به آلمان
جنبش يگانگی
مسيحيت و
گفتگو ميان
دولت و كليسا
را به اهميت
خاصی قرار داد.
لازم
به ذكر است،
بعد از اولين
شورای
واتيكان (در
سال 1870 میلادی)
اسقفنشين
كاتولیکی در
دوره كاتوليكی
كهن به وجود
آمد. اعضای
اين گرايش
مذهبی به دليل
رد عقيده پاپ
و حق پاپ كه
بالاترين شخصيت
كليسا است، از
كليسا طرد
شدند. دومين
شورای
واتيكان
پيشنهادهایی
جهت مشاركت
پيروان كاتولیک
به كليسا
ارائه داده
است. كه توسط
نمايندگان
آنها جامعه عمل
پوشانده میشود.
اين
نمايندگان با
140 اتحاديه و
نهاد در كميته
مركزی كاتولیکهای
آلمان گرد هم
آمدهاند.
امروزه حدود 30
هزار آلمانی
پيرو كليسای
كاتولیک كهن
در 58 منطقه
كليسایی به سر
میبرند.
انجمن
«كاريتاس»
آلمان
فعاليتهای
نوع دوستانه
كليسای كاتولیک
را برعهده
دارد.
هر
دو كليسای
بزرگ مسیحی،
كليسای
پروتستان و
كاتولیک، پس
از 1945 میلادی با
تلاش در حكومت
و جامعه سهم
به سزایی در
احيای
ساختارهای
دمكراتیک
داشتهاند.
آنها و به
ويژه كليسای
پروتستان در
دوره پايانی
حيات جمهوری
دمكراتیک
آلمان نقش مهمی
را ايفا كردند.
آن زمان، در
جمهوری
دمكراتیک
آلمان بسياری
از گروههای
مخالف در
كليسا تجمع میكردند،
زيرا در سال 1989 میلادی
كليسای
پروتستان و
كاتولیک برای
امكانپذير
ساختن
اعتراضات
مسالمتآميز
و مباحثات
درهای خود را
به روی
مخالفان
گشوده بودند.
همچنين هر دو
كليسا به توسعه
كشورهای
جهان سوم کمک
میكنند و
مخارج نهادهای
خيريه بزرگ
كليسایی با
هدايای
داوطلبانه نیکوکاران
تامين میشود.
در
سال 1992 میلادی
تعداد 553 هزار
نفر از كليسا
خارج و بیمذهب
شدند كه 361 هزار
نفر پروتستان
و 192 هزار نفر كاتولیک
بودند. مقامات
كليسای
پروتستان علت
آن را وحدت دو
آلمان میدانند
زيرا در آلمان
شرقی كه حكومت
كمونیستی
داشت تعداد
افراد بیدين،
به مراتب
بيشتر از
افراد ديندار
بود. آنها
عوامل ديگری
را نيز مانند
رشد كم جمعيت،
مهاجرت آلمانی
ها به خارج از
كشور و افزايش
تعداد
خارجيان در
ازدياد افراد
غيرمذهبی
دخيل میدانند.
ساير
مذاهب مسیحی
در
آلمان ساير
مذاهب مسیحی
نظير
ارتدوكس،
متوديست،
باپتسیت و
سپاه نجات
وجود دارند.
در آلمان
همچنين 430 هزار
نفر پيرو
«كليسای انجیلی
جدی» كه در سال 1865
میلادی به
وجود آمد و
پيروان آن خود
را مسیحی واقعی
میدانند، 350
هزار نفر پيرو
كليسای
يونان، 151 هزار
نفر پيرو مكتب
«شاهدان يهوه»
كه در سال 1874 میلادی
توسط كشيش
«روسل» تاسيس
شد، که
پيروانش روی
كتاب انجيل
كار میكنند و
در انتظار
استقرار
حكومت الهی
هستند، و 150
هزار نفر پيرو
كليسای
ارتدوكس
ضربستان میباشند.
يهودیان
در آلمان (331 میلادی)
تاريخ
يهوديان
آلمان از سال 331
ميلادی كه
اولين جامعه
يهود در شهر
كلن ايجاد شد،
آغاز میگردد.
از آن زمان تا
به امروز
يهوديان تحت
شرايط مختلف و
حتی كشتار جمعی
در آلمان به
زندگی خود
ادامه دادهاند.
يهودستيزی و
مشاجره بين
يهوديان و
مسيحيان و
مسلمانان در
زمينه ادیان
ابراهیمی در
آلمان و در
جهان سابقه
چند هزار ساله
دارد.
در
سال 1933 میلادی
حدود 530 هزار
يهودی در
آلمان زندگی میكردند.
بعد از قتل
عام رژيم
ناسيونال
سوسيالیستی
تنها چند هزار
يهودی در اين
كشور به سر میبردند.
امروز قريب
صدهزار نفر
عضو انجمن
يهوديان
آلمان هستند.
علاوه بر اين
گروه 40 تا 80 هزار
يهودی نيز
وجود دارند كه
عضو اين انجمن
نيستند.
بعد
از فروپاشی
كشورهای
اتحاد جماهير
شوروی سابق،
يهوديان
بسياری از این
كشورها به
آلمان مهاجرت
كردند (و بقولی
برای دریافت
پول بعلت
غرامات جانی و
مالی یهودیان
در جنگ دوم ).
بزرگترين
اجتماع
يهوديان به
ترتيب در شهر
برلين دارای 11
هزار و 200 عضو،
در مونيخ 7
هزار و 200 و در
فرانكفورت 6
هزار و ششصد
عضو است. و
گفته میشود،
تعداد اعضای
جامعه
يهوديان همچنان
در حال افزايش
میباشد،
زيرا پس از
وحدت دو
آلمان حيطههای
سنت جامعه
يهوديان شرق
آلمان نظير
«درسدن» و «لاينپريگ»
توانستند
فعاليت انجمنها
را توسعه
دهند.
شورای
مركزی
يهوديان
آلمان،
سازمان مركز
يهوديان است.
اين سازمان در
سال 2003 میلادی
برای همكاری
مستمر و مطمئن
با دولت آلمان
قراردادی
منعقد كرد.
شورای مذكور
حفظ و نگهداری
ميراث فرهنگی
آلمان- يهودی،
ايجاد یک
جامعه يهودی و
وظایفی كه جهت
ادغام در
جامعه آلمان و
خدمات اجتماعی
را برعهده
دارند، و
سالانه کمکی
بالغ بر 3
ميليون يورو
از دولت
دريافت میكند.
از سوی ديگر
شورای مركزی
يهوديان در
مسايل مربوط
به مهاجرت و
ادغام يهوديان
از دولت حمايت
میكند،
همچنين برای
ايجاد انجمنهای
جديد خدمات
مشاوره به
مهاجران
ارايه میدهد.
فعاليت اين
مركز در خدمت
امور اجتماعی،
جوانان و
سالمندان
قرار دارد و
برنامه ويژهای
برای ادغام
يهوديان در
دستور كار خود
قرار داده است.
از جمله ديگر
وظايف اين
شورا توسعه
مدارا و
مبارزه با
نژادپرستی و
گرايشهای
يهود ستيزانه
است.
لازم
به ذكر است،
دولت آلمان به
دليل مسووليت تاریخی
ويژهاش از
نهادهای مركزی
جامعه
يهوديان آلمان
حمايت و از
گورستانهای
انجمنهای
سابق يهودی در
آلمان مراقبت
میكند.
همچنين دولت
فدرال آلمان
در اين راستا
از توسعه
گفتگو بين
اديان و ايجاد
موسسات
تحقيقاتی
فرامنطقهایی
حمايت میكند،
در مباحث
بسيار در بين
اديان شركت میجويد،
در جستجوی
تفاهم با
سازمانهای
اسلامی
طرفدار گفتگو
برمیآيد و
آنها را در
برنامههایی
مانند اتحاد
برای دمكراسی
و مدارا و
پرهيز از خشونت
و بيگناه ستيزی
سهيم میسازد.
دولت
فدرال همچنين
از سازمانهایی
كه در راستای
همكاری و
تفاهم بين
مسيحيان و
يهوديان و
مسلمانان فعاليت
میكنند، به
ويژه از شورای
هماهنگی جهت
همكاری بين
جوامع يهودی،
مسیحی و شورای
بينالمللی
يهوديان و
مسيحيان
حمايت میكند.
تاریخ
آلمان، چگونگی
پیدایش کشور
آلمان
ژرمن ها از تیره
قبایل هند و
اروپایی
شورای
پاتریارشات "Patriarchat " ریش
سفیدان مرد
ژرمن ها (شورای
آزاد مردان
ژرمنی)؛
گرمانوس
(Germanus) مناطق
آنسوی رود راین
آلمانی ها
یا ژرمن ها
(با تلفظ
فرانسوی)، یا گرمن ها
(با تلفظ خود
آلمانیها و
رومیها) از تیره
قبایل هند و
اروپایی
بودند که چند
سده پس از کلتی ها
روی به باختر
نهادند و به
اروپا کوچ
کردند. ژرمنها
در دوران
باستان آمیزه
ناهمگونی از
قبایل بودند
که اروپا را
در محدوده میان
رودخانههای
راین و ویستولا
و میان رود
دانوب و دریای
شمال و دریای
بالتیک اشغال کردند.
رومیان برای
شناسایی این
اقوام صفت
گرمانوس (به
لاتین: germanus) را
به کار میبردند
(که مشتق شده
از germen
به معنی اولاد
است) و در لاتین
به معنای «به
وجود آمده از یک
پدر و مادر»
است و شاید در
اطلاق این نام
به ژرمنها،
سازمان خویشاوندی
قبایل تویتون
(Teuton)
مد نظر بوده است.
گرمان ها و قبایل
آلمانی در
جنوب اسکاندیناوی
و بیشتر نواحی
آلمان امروزی
تا به بخشهای
بزرگی از
لهستان و
جمهوریهای چک
و سلواکی و
اتریش و
مجارستان
بصورت
پراکنده و نیم
پراکنده اما
مستقل از هم
زندگی میکردند. تنها
چیزی که گروه
مهاجرین جدید
را بهمدیگر پیوند
میداد وجود
زبان، فرهنگ و
دشمنان مشترک
بود هرچند که
اختلاف در میان
خود نیز کم
نداشتند. قبایل
ژرمن هر یک
بنام خود
خوانده میشدند
اما زمانی رسید
که برای همگی
آنها از نام و
واژه مشترکی
استفاده
کردند و این
نام واژه تا
به امروز هم
پایدار مانده
است. بنا به
نوشتجات تاکیتوس تاریخنگار
رومی در سده
نخست میلادی
در کتاب قوم
شناسی آلمانی ها "Ethnografie
Germania" چگونگی
پیدایش نام
ژرمن یا گرمن
را یگونه زیر
توضیح میدهد و
اینکه پسان ایشان
نیز هم خود را به
این نام
خواندند. «نخستین
کسانیکه که از
رودخانه راین
گذر کردند و
قوم گل (اقوام
کلتی در گالین)
را پس
نشاندند قبایل
گرمن بودند.
گرمن نسب بود
و نه نام یک ملت.
گر ( Ger ) در زبانی
آلمانی معنای
زوبین را میدهد
و من بمعنای
مرد که کلا
معنای مردانی
با زوبین یا نیزه
داران که این
نام از سوی
گلهای شکست
خورده بدیشان
داده شد و از
شدت ترس همه
آنها را به این
نام میخواندند.
پسان این نام
ژرمن ها را
خوش آمد و همگی
در کنار نام
قبیله خود از این
نام هم برای
شناساندن خود
استفاده میکردند. گل ها (اقوام
کلتی)
بعدها قبایل
ژرمن را به
نام یکی از قبیله
های ایشان که «آله
مان ها»
بودند،
خواندند که تا
به امروز نیز
این نام در
کنار ژرمن یا
جرمن بر روی ایشان
مانده است. هرچند
که با گذشت
زمان از قبیله
مستقلی بنام «آله
مان ها» دیگر
خبری نیست. ایرانیها
نیز به اقتباس
از فرانسویها
کشور موجود
امروزی را
آلمان و مردمش
را آلمانی مینامند. فیلسوف
و تاریخنگار یونانی
پوسیدونیوس (Poseidonios/
از 135 تا 51 پیش از
میلاد)
که در سوریه
بدنیا آمده
بود، نیز ایشان
را بهمین نام یعنی
مردان زوبین
دار میخواند
و گزارش میدهد
که محل اسکان
ایشان در
سواحل دریای
شمال تا بخش
سفلای
رودخانه راین
بوده است. اما
این محدوده
جغرافیایی
تعریف شده در
مورد محل
سکونت ژرمن ها تنها
بخشی از واقعیت
در مورد آنها
میباشد.
یک
خانواده ژرمنی
در قرن سه میلادی؛
گروه
های ژرمن
سه گروه
عمده ژرمن ها
که تیره ها،
شاخه ها و قبایل
گوناگون از میان
آنان برخاسته اند
عبارتند از:
1) ژرمنهای
شمالی
- هارودها
(در نروژ
امروزی)،
- گوت های
شمالی (در
سوئد امروزی)،
- سیتون ها، در
سوئد امروزی و
بنا به
گزارشات تاکتیوس
پادشاه ایشان
زن میبود،
- سوئیون
ها یا سوئیرها،
که کشور سوئد
نام خود را از
ایشان گرفته
است. سوئیون
ها در شمال
سرزمین گوت های
شمالی ساکن بودند
نام دیگر سوئیون ها،
سوئیرها بود و سوئدیها
کشور خویش را
با نام سورسک
برگرفته از سویرها
میخوانند.
- دان ها
که نام کشور
دانمارک
برگرفته از ایشان
میباشند،
- هیله ویون ها (در
شمال
دانمارک)،
- یوت ها
(در شمال
دانمارک).
2) ژرمنهای
شرقی
- بورگوندها (Burgund) که ابتدا میان
لهستان و
آلمان امروزی
ساکن بودند
اما بعدها بسوی
سویس و فرانسه
مهاجرت
کردند،
- گوت های
شرقی استپ نشین
و گوت های
جنوبی که از دریای
بالتیک در
شمال آلمان
امروزی و
لهستان تا دریای
سیاه را بصورت
پراکنده
مسکونی کرده
بودند،
-
لانگوبارد ها(Langobard)،
- واندال ها(Vandal)،
- باستارها
در جنوب شرقی
اروپا،
- کاپیدها
در رومانی(Gepiden)،
- هرول ها
که در نواحی
دریای سیاه
زندگی میکردند
ولی اصلا از
اسکاندیناوی
میآمدند،
- له مووی ها
که آنها هم
اصلا از
اسکاندیناوی
میآمدند اما
با روگیرها
ادغام شده و
در کرانه های
رودخانه وایکسل
و اودر در
لهستان زندگی
میکردند،
- لوگی ها،
- سیبین ها،
- ویسبورگ ها،
- زوم ها.
3) ژرمنهای
غربی
- آدرابکامپ ها
که در نواحی
بایرن و
جنگلهای سیاه (در
اشتوتگارت) بودند،
- آمبرون ها
که نامشان
بمعنای کسانیکه
در کنار آب و یا
زیر باران
زندگی میکنند
بود و از
کرانه های دریای
شمال به جانب
جنوب آمده
بودند،
- آویون ها،
- بایووارها
که نام ایالت
باواریا و بایرن
امروزی از ایشان
گرفته شده و
در جنوب آلمان
امروز و اتریش
ساکن بودند و
با آله مان ها
و اتحادیه قبایل
فرانک ها
قرابت
داشتند،
- کائروس ها
که از میان
کلتی ها
برخاسته و بمیان
ژرمنها آمده
بودند،
- کامپسیان ها،
- هارودها
که یک قبیله
را تشکیل نمیدادند
بلکه اتحادیه
ای از قبایل
کوچک و متعددی
بودند که از
اسکاندیناوی
رو بجنوب
نهاده بودند،
- کروسک ها (شروسک
ها) که در ایالت
ساکسن سفلای
آلمان امروز
سکونت داشتند
و قهرمان ملی
آلمانی ها یعنی
آرمینیوس
(هرمان) از
میان ایشان
برخاست،
- دولگوبنی ها
که در هامبورگ
امروزی
بودند،
- ابورون ها
که در ایالتهای
نورد راین
وستفالن
آلمان امروز
بودند ایشان نیز
قرابت با کلتی
ها داشتند،
- فوس ها
که در همسایگی
شروسک ها
زندگی میکردند،
- پائه
مان ها که
مخلوطی از کلتی ها
و ژرمن ها
بودند،
- هرمینون ها
که خود از چند
قبیله با
نامهای مختلف
تشکیل میشدند
و خود نام هرمینون
در زبانهای
آلمانی
باستان معنای
مجموعه و یا
اتحادیه (واژه
یونیون را میتوان
گونه نو نام
هرمینون
دانست) را میداد
و حقیقتا نیز
قبایل نامی
مختلفی به هرمینون ها
تعلق داشتند.
- سوئبی ها،
- آله
مان ها که
نامشان معنای
همه مردها و یا
انسانها را میدهد،
- هرموندورها
که در حوالی
رودخانه البه
زندگی میکردند،
- لانگوباردها
که با سمنون ها
قرابت بسیار
نزدیک داشتند
- مارکو
مان ها.
اولین
رخنه های ژرمن
ها در قلمرو
روم (113 پیش از میلاد)
کیمبرها
(Kimbern) و تویتون
ها (Teutonen)
حوالی
سالهای 113 پیش
از میلاد،
مردمانی از
قبایل ژرمنی
در سرزمین گالین
و کوههای آلپ
رخنه کرده و
از رومیان
تقاضای زمین میکنند.
اینها «کیمبرها»
و «تویتون ها»
هستند. آنها
با زنان و
فرزندان و
احشامشان
حدودای 120 پیش
از میلاد از
شمال و
احتمالا از «یوُت
لند» (در جنوب
دانمارک
امروزی) آمده
اند و گمان میرود
علت
مهاجرتشان،
به زیر آب
رفتن سرزمینشان
بود.
در
سال 109 پیش از میلاد
قشون روم در
جنوب گالین از
تویتون ها و کیمبرها
و در 105 پیش از میلاد
بار دیگر در
جنوب گالین از
کیمبرها و تویتون
ها که از پشتیبانی
قبایل «آمبرون
ها» (Ambronen)
و «تیگورین ها» (Tiguriner)
برخوردار
بودند شکست
فاحشی میخورد.
اما مدتی بعد
کیمبرها و تویتون
ها بخاطر
کمبود مواد
غذایی از همدیگر
جدا میشوند و
هر کدام از
آنها سعی میکنند
از هر طریق
ممکنه خود را
به ایتالیا
برسانند. تویتون
ها در 102 پیش از میلاد
در جنوب گالین
و در دشت روُن «Rhone-Ebene» به
اردوگاه بزرگی
از قشون روم
که توسط «گایوس
ماریوس»
فرماندهی میشد
میرسند و شروع
میکنند مانند
همیشه مثل وحشی
ها به داد و فریاد
و رجزخوانی تا
از این طریق
بار دیگر در
دل قشون روم
وحشت و هراس بیآفرینند.
اما ماریوس
برخلاف دیگر
فرماندهان
رومی ابتدا به
سربازان
دستور میدهد
تا کاری در
مقابل این وحشی
ها انجام
ندهند و فقط
ناظر اعمال تویتون
ها شوند و تویتون
ها شش روز متوالی
به عربده کشی
های خود ادامه
میدهند سپس
قشون رومی با
فرمان ماریوس
از اطراف و
اکناف به تویتون
ها تهاجم میکنند
و در نبردی
سخت و بیرحمانه
برای اولین
بار بر آنها چیره
میشوند.
یکسال
بعد نیز ماریوس
(از 156 تا 86 پیش از
میلاد) در
شمال ایتالیا
در مقابل کیمبرها
صف آرایی میکند.
کیمبرها در این
مدت از
کوهستان آلپ
گذشته و خود
را به «ورچیلی» (Vercelli) در
شمال ایتالیا
رسانده بودند.
کیمبرها که در
این میانه از
سرگذشت تویتون
ها خبر یافته
اند سعی میکنند
با درست کردن یک
خط دفاعی چهار
ضلعی در مقابل
قشون روم ایستادگی
کنند اما گرمای
آفتاب و گرد و
خاک به یاری
قشون ماریوس میرسد
و مردان کیمبری
قتل و عام میشوند
و زنان کیمبری
که وضعیت
مردان خود را
میبینند با
شمشیر ابتدا
فرزندان و بعد
خود را بقتل میرسانند
(101 پیش از میلاد
مسیح) و بدین
ترتیب برای
مدتی کوتاه
جلوی خطر
اقوام وحشی
گرمانوس به
روم گرفته میشود.
مختصری
از احوالات
روم (از 100 تا 59 پیش
از میلاد)
-
جنگهای داخلی
در روم برای
کسب قدرت میان
کنسول ها: از 88
تا 64 پیش از میلاد.
- فتح
آتن توسط روم،
و پیروزی روم
بر میتراداتس
در پونتوس در
اولین جنگهای
روم با
پونتوس: پیروزی
زولا (Lucius Cornelius Sulla/ از 138
تا 78 پیش از میلاد)
بر «گایوس ماریوس»
و کشته شدن «گایوس
ماریوس» در 86 پیش
از میلاد.
- حاکمیت و دیکتاتوری
زولا بر روم
بعد از پیروزی
بر هواداران
گایوس ماریوس:
از 82 تا 79 پیش از
میلاد.
- شکست قیام
برده گان تحت
رهبری گلادیاتور
«اسپارتاکوس
تراکینی» برعلیه
روم و کشته
شدن
اسپارتاکوس
توسط کراسوس:
از 73 تا 71 پیش از
میلاد.
-
حاکمیت
دوباره مجلس
سنای روم توسط
«پومپیوس» و
«کراسوس»: در 70 پیش
از میلاد.
-
حاکمیت سه
سرداران (Triumvirat/
پومپیوس،
کراسوس،
سزار)، بر ایالتهای
امپراتوری
روم: 60 پیش از میلاد.
-
حاکمیت گایوس یولیوس
سزار بر روم
(برخلاف قوانین
جمهوری روم): 59 پیش
از میلاد.
"تاریخ
توسط فاتحان
نوشته میشود"
جنگهای
یولیوس سزار
در گالین ، "Bellum Gallicum" (از 58 تا 51 میلادی)
زوُِوِن
ها (Sueven یا Sueben) در گالین
(حوالی 60 پیش از
میلاد)
چهل
سال بعد از
سرگذشت کیمبرها
و تویتون ها،
«زوُِوِن» های
ژرمنی تحت
رهبری «آریوُویست»
(Ariovist)
از رود راین
عبور کرده و
با غلبه بر
بومیان بر
نواحی شمالی و
میانه سرزمین
گالین که
امروزه
فرانسه نام
دارد تسلط پیدا
میکنند و بقول
آلمانی ها این
کار بی تمدن ها
باعث حسادت
رومیان میشود
زیرا آنان
دوست داشتند
بر منابع زمینی
و زیرزمینی
گالین و حتی
المقدور بر
سمت چپ رود راین
در گرمانوس
تسلط داشته
باشند.
بنا
بر کتابی در
مورد جنگهای یولیوس
سزار در گالین
(Bellum Gallicum)
و تصرف گالین،
که گفته میشود
گزارش یا
نوشته ایست از
سزار، او بعد
از پیروزی در
اولین جنگش بر
علیه «هِلوِتیر
های» (Helvetier) کلتی=سلتی
سوییسی گالین
در 58 پیش از میلاد،
بسراغ قبایل
«زوِوِن ها» و
«آریوُویست»
ژرمنی میرود
(بعضی ها بجای
«زوِوِن»،
«زوِبِن= Sueben» مینویسند).
«آریوُویست» و
«زوِوِن ها» در 71
پیش از میلاد
از سمت چپ رود
راین عبور
کرده و بعد از
پیروزی بر
کلتهای
«هِلوِتیر» و
«زِگوانِر» (Sequaner) و «هیدوِر»(Häduer)،
صاحب مناطق
آنان در گالین
میشوند و از
آنجاییکه
سزار گمان میبرد
با بودن
«زوِوِن ها» و
«آریوُویست»
در سمت چپ رود
راین، دیگر
قبایل ژرمنی نیز
امکان بیشتری
برای رخنه
کردن به داخل
قلمرو روم را
پیدا خواهند
کرد، تصمیم
گرفت به اقامت
«آریوُویست» و
«زوِوِن ها» در
گالین مرکزی و
شمالی خاتمه
دهد.
سزار
در 58 پیش از میلاد
از طریق
«وِزونتیوُ» (Vesontio) پایتخت
مردمان کلتی
«زِگوانِر» (Sequaner) در
گالین، خود را
به قشون آریوویست
نزدیک کرد. آریوویست
نیز چون قصد
جنگ با سزار
را نداشت زیرا
قشون خود و دیگر
متحدانش را در
مقابل قشون
سزار بعید میدانست
و از آنجاییکه
سالها پیش در
سمت راست رود
راین با سزار
آشنا شده بود
و سزار او را
دوست روم دانسته
بود و از او
بنام شاه
«زوِوِن ها»
نام برده بود،
پیکی بسوی
سزار فرستاد و
از او تقاضای
کرد بخاطر
دوستی گذشته
با او به صلح
رسیده و مناطقی
را که او تحت
تسلط خود
درآورده،
بنام سرزمین
او برسمیت
بشناسد. اما
سزار پیغام
فرستاد در
صورتی به صلح
خواهند رسید
که آریوویست و
دیگر متحدانش
که شامل قبایل
«هارودِر» (Haruder)،
«مارکومانِ» (Markomannen)،
«نِمِتِر» (Nemeter) و
«زِدوُزیر» (Sedusier) میشوند،
بایستی مناطق
بدست آورده در
گالین را که
جزء قلمرو خاک
روم بود، ترک
کرده و به سمت
راست رود راین
عقب نشینی
کنند. با وجود
چنین شرط و
شروط بود که
جنگ شروع شد و
در همان ابتدای
جنگ ژرمن ها
پا به فرار
گذاشته، آریوویست
و متحدانش
شکست سنگینی میخورند
اما آریوویست
با عده ای از
همراهان نزدیک
خود توانست از
صحنه جنگ فرار
کند و به داخل
جنگلهای سمت
راست رود راین
پناه ببرد.
در
جنگ سزار با
آریوویست،
«پوبلیوس
کراسوس» (Publius Crassus)
فرزند کراسوس
معروف (کراسوس
در جنگ حرّان
با سورنا
سردار پارتی
در 53 پیش از میلاد
کشته شد)، در
کنار سزار
برعلیه ژرمن
ها می جنگید.
بعد از تصرف
سرزمین گالین
(فرانسه) در
غرب اروپا
توسط گایوس
ژولیوس سزار،
نیروهای رومی
هرگز درصدد
اشغال دایمی مناطق
آنسوی رود راین
برنیآمدند و این
رودخانه
همواره از سوی
رومیان به
عنوان مرز ایده
آل امپراتوری
روم و ژرمنها
شناخته میشد.
در این دوران
وسعت
امپراتوری
روم شامل ایتالیا،
اسپانیا و
پرتغال (هیسپانیا)،
فرانسه و بلژیک
و هلند (گالین)،
بریتانیا، سوییس،
یونان، آسیای
کوچک، فلسطین
و سوریه، مصر
و شمال افریقا
میشد.
آرمینیوس
کروسکی
قهرمان ملی
آلمان ها؛
آرمینیوس
کروسکی (از 16 پیش
از میلاد تا 21 میلادی)
مشهور به
«هرمان» ؛ (Arminius der Cherusker)
آرمینیوس
زاده 16 پیش از میلاد،
و پدرش «زِگیمِر»
(Segimer)
رییس قبیله
کروسک (Cherusk /
کروسک بمعنی
«مردان شمشیر»)
و گراف منطقه
سکونت گاه
کروسک ها بود
(عنوان گراف
بعد از این
دوران بوجود
آمد و منطقه "Cherusk- Kerusk"،
مابین شمال
غربی و مرکز
آلمان امروزی
و دو سوی «رود
وِزِر» (Weser)
قرار دارد و Cherusk با «ک»
خوانده میشود
نه با «ش»).
چند
سال بعد از
تولد آرمینیوس،
تیبریوس (Tiberius)
فرمانده قشون
روم که بعدا
امپراتور روم
هم شد (از 14 تا 37 میلادی)
بهمراه
برادرش
دروسوس (Drusus)*،
به سرزمین
گرمانوس (سرزمین
ژرمن ها) که در
سمت راست رود
راین قرار
داشت قشون کشی
کرد. او در این
قشون کشی بر
«زِگیمِر» (Segimer)،
پدر آرمینیوس
چیره گشت و با
گرو گرفتن
پسرانش
بنامهای آرمینیوس
و فلافوس
(بمعنی مردی
"بور" یا "طلایی"،
که از نشانه
های اولیه
ژرمنهاست)، و
بردن آنان به
روم، جلوی
شورشهای بعدی
«زِگیمِر» را
بگیرد.
در
روم به آرمینیوس
و فلافوس مشق
نظامی یاد
داده شد و آرمینیوس
که احتمالا
«آرمین» نام
داشت که به
لاتین آرمینیوس
گفته میشود،
بخاطر لیاقتهای
نظامی خود به
درجه افسری می
رسد. تیبریوس
مابین سالهای
4 الی 6 میلادی،
بار دیگر به
سرزمین ژرمن
ها باز میگردد
و در این سفر
جنگی آرمینیوس
بعنوان پیک و
راهنما در
کنار تیبریوس
از خود
شجاعتها نشان
میدهد چنانکه
بعد از این
سفر جنگی بود
که آرمینیوس
نشان «شهروندی
روم» و «سرداری»
(مانند شوالیه
جنگهای صلیبی)
را از سنای
روم دریافت میکند.
در
سال 7 میلادی
«پوبلیوس
واروس» (Publius Quinctilius Varus)،
سردار و والی
ایالت گالین**،
از طرف اولین
امپراتور
آگوستوس
ماموریت یافت
تا ایالت
گرمانین را
برای همیشه ضمیمه
خاک روم کند.
واروس برای این
ماموریت، فرماندهی
قشونش را به
آرمینیوس
کروسکی سپرد،
زیرا او ژرمنی
بود و به خلق و
خوی اقوام و
هم خونان خود
آشنا. آرمینیوس
با واروس در
همان سال 7 میلادی
با قشون رومی-گالینی
وارد سمت راست
رود راین شد
تا به جمع آوری
مالیاتها از
رعیتهای روم
بپردازد. اما
مدتی بعد و
بدون اینکه
برای تاریخ
نگارانی
همچون «تاکیتوس»
(Publius Cornelius
Tacitus/ از 58 تا 120 میلادی)
آشکار شده
باشد، برای همیشه
به جنگلهای
وحشی سمت راست
رود راین باز
میگردد و به
مقاومت علیه
قشون رومیان میپردازد.
آیا در این
بازگشت و
مقاومت او
برعلیه روم
پدرش دخالت
داشت؟! چونکه
پدرش در این
شورش در کنار
پسرش بود! و یا
اینکه بوی خوش
خاکش و گرمی
اجاق خانواده
و خویشاوندانش
بود که او را
از تمامی
تجملات اشرافی
رومی اش جدا
کرد و به
مقاومت کشاند.
مقاومتی که
معلوم نبود چه
پایانی در
انتظارش
خواهد بود.
*) اینان
از فرزندان
ناتنی اولین
امپراتور= فیصر
روم «آگوستوس»
(از 30 پیش از میلاد
تا 14 بعد از میلاد)
و نوه بزرگ گایوس
یولیوس سزار
معروف هستند.
**)
سرزمین
گرمانوس یا
سرزمین ژرمن
ها، چه در سمت
چپ و چه در سمت
راست رود راین،
همیشه جزو
قلمرو
امپراتوری
روم بحساب میآمد.
«نبرد
واروس» ، «نبرد
جنگل تویتوبورگ»
(در 9 میلادی)
بعد
از جدایی آرمینیوس
و عده ای دیگر
از نظامیان
ژرمنی قشون
رومی- گالینی
واروس (مثل
«ماربوُد»
رهبر قبیله
مارکومان ها)،
آرمینیوس که
بعدها توسط
مارتین لوتر
«هرمان»
خوانده شد در
سال 9 میلادی
با روسای قبایل
کروسک، کاتن (Chattten)،
انگریوارِر (Angrivarer)،
مارزِر (Marser) و
بقول تاکیتوس
رومی «مارزی»،
بروکترِر (Brukterer)،
ساکن در اطراف
منطفه کروسکی،
که سالها در
جنگ و جدال با
هم بودند، دور
خود جمع کرد و
با آنان از
اتحاد و از
رهایی قبایل
ژرمن از ستم
رومیان سخن بمیان
آورد و بر
استقلال سرزمینشان
که همان سرزمین
مابین وزر و
راین بود
پافشاری کرد.
این قبایل
ژرمنی با پذیرش
رهبری او برای
مدتی کوتاه
گرد هم آمدند
و بنای مقاومت
در برابر قشون
روم را پایه
گذاری کردند.
در این
دوران
«ماربوُد»
رهبر یا شاه قیبله
مارکومان ها نیز
مانند آرمینیوس
در روم بزرگ
شده بود و
فرمانده گروه
نظامی
مارکومن ها در
قشون روم بود.
او نیز مانند
آرمینیوس از
واروس جدا شده
بود ولی در
جنگ برعلیه
روم و واروس
بخاطر
خودخواهی و
قدرت طلبی بیشتر
در کنار آرمینیوس
قرار نگرفت.
اما ماربوُد
در گرفتن چنین
تصمیمی تنها
نبود و بودند
کسان دیگری از
روسای قبایل
ژرمن ها که
خواهان اتحاد
نبودند از
جمله عموی آرمینیوس
که «اینگویمِر»
نام داشت. «اینگویمِر»
برعلیه روم
بود ولی هیچوقت
با برادرزاده
اش در یک جبهه
قرار نگرفت.
در
پاییز سال 9 میلادی،
مثل دفعات قبل
قرار بود قشون
رومی گالینی
در گرمانین به
اردوگاه
زمستانی خود
واقع در کنار
رود راین
انتقال داده
شود. در طی مسیر
راه از طرف
ژرمن های هواه
خواه روم و
آنانیکه
سالها با رومیان
همکاری میکردند
و بقول ژرمن
های امروزی،
«خیانتکاران»
تحت رهبری یکی
از روسای قبیله
کروسکی بنام
«زِگِست» (Segest)،
به واروس
سردار قشون
روم خبر دادند
که آرمینیوس و
پدرش زِگیمِر
قصد دارند او
را در طی مسیر
راه ترور
کنند. واروس
مغرورانه
اعتنایی به این
خبر نکرد و
اصل خبر را بر
پایه دشمنی
زِگِست نسبت
به آرمینیوس
دانست زیرا
آرمینیوس
خاطرخواه
«توسنِلدا» (Thusnelda)
دختر زِگِست
بود و زِگِست
مخالف این عشق
و خاطرخواهی.
اما
تا مقصد هنوز
راه درازی پیش
روی واروس بود
که بار دیگر
خبر رسید
نفرات یکی از
قبایل
گرمانوس در
کنار رود
اِمس(Ems) واقع در
شمال غربی
گرمانوس و در
نزدیکی مرز
هلند امروزی
شورشی شده
اند. واروس
بعد از دریافت
خبر، خود با 15000
سرباز رزمنده
رومی- گالینی
وارد جنگلهای
باتلاقی کنار
رود وِزِر (Weser) شد
تا از طریق
جنگل بطرف محل
شورشیان رود،
بدون اینکه
نسبت به مسایل
امنیتی قشونش
در داحل
باتلاق و جنگل
توجه کند. بعد
از اینکه نیروهای
واروس به
اندازه کافی
داخل جنگل
شدند نیروهای
آرمینیوس به
آنان حمله
آوردند.
نیروهای
آرمینیوس
ابتدا در دسته
های کوچک و
بعد در گروه
های بزرگ و
بزرگتر و با
داد و فریاد و
رجزخوانی به
قشون خسته
واروس یورش می
بردند و بعد
از گرفتن
تلفاتی بداخل
جنگل عقب نشینی
میکردند و
هنوز این جنگ
و گریزها تمام
نشده بود که
«خدای رعد و
برق ژرمن ها» که «تور» ( Thor یا
Donar
) نان داشت و
فرزند
«وُوتان» (Wotan)
خدای آسمان
بود، نیز به
کمک ژرمن ها
آمد و طوفان و
باد و بارانی
هولناک و سیل
آسا بوقوع پیوست
چنانکه پیشروی
و دفاع قشون
رومی را که با
تجهیزات بسیار
سنگین مجهز
بود، بیشتر و
بیشتر مشکلتر
میکرد و نیروهای
آرمینیوس نیز
با تیرهای
کمانشان از هر
طرف به قشون
واروس حمله می
بردند و چندان
از نیروهای
وحشت زده رومی
کشتند (گفته
"رومی های
وحشت زده"
توسط ژرمنهای
امروزیست) که
بهنگام صبح
وقتیکه واروس
زخمی پشته
کشته شدگان و
زخمیان خود را
دید در میان
ناباوری دشمنانش
با شمشیر خود
را کشت تا
زنده بدست
ژرمن ها نیفتد.
آرمینیوس
و نیروهایش
بعد از این پیروزی
بزرگ که توسط
تاریخ نگاران
رومی ثبت شد
با اسیران رومی
به دهکده های
خود بازگشتند
و مورد
استقبال مردم
خود قرار گرفتند.
بر طبق گفته
تاریخ نویسان
امروزی ژرمنی،
سرگذشت بدی نصیب
اسیران رومی
شد. آنان که
بعنوان
فرماندهان
بودند قربانی
خدایان ژرمنی
شدند و آنانیکه
سرباز بودند
بعنوان برده
به نیمه وحشیان(بقول
تاریخ نگاران
کاتولیک)
آنطرف رود راین
فروخته شدند.
اما در سال 15 میلادی
و هنگامیکه
«گرمانیکوس» (Germanicus) از
طرف روم جای
واروس را
گرفته بود، او
در جنگل تویتوبورگ
به نبردگاه
واروس رسید. و
از آنجاییکه
اجساد قشون
رومی توسط
ژرمن ها زیر
خاک نشده بود،
او دستور داد
تا باقی مانده
اجساد را که
خوراک پرنده
گان و حیوانات
لاشه خوار شده
بودند، جمع
کرده و با احترامات
نظامی زیر خاک
کنند.
آرمینیوس
و «توسنِلدا» قبل از
نبرد واروس و بهنگام
خداحافظی؛
اثری از (Johannes Gehrts) در 1884
میلادی؛
آرمینیوس
بعد از «نبرد
واروس»
زندگی
آرمینیوس بعد
از پیروزی بر
واروس
فرماندار گالین،
بقول هموطنان
امروزیش
کسالت آور
نبود. او
«توسنِلدا» زن
دلخواهش را با
موافقت او و
برخلاف نظر
پدر
«توسنِلدا» و
بر طبق سنتهای
آنروزی قبایل
ژرمنی، دزدید
و مدتی بعد با
او ازدواج کرد
که حاصل
ازدواجشان
پسری بود که هیچگاه
پدرش را ندید.
«زِگِست»
پدر
«توسنِلدا»
بعد از ازدواج
آندو بتوسط نیروهایش
و با زور دختر
حامله اش را
از چنگ آرمینیوس
درآورد و در
قلعه اش زندانی
کرد. آرمینیوس
که در این
دوران از
ابهتش افتاده
بود، با اندک
نیروهایش به
محاصره قلعه و
مقر پدرزنش
پرداخت.
«زِگِست» نیز
از «گرمانیکوس»
(Germanicus)
که بجای واروس
مقتوله
فرمانده قشون
رومی-گالینی
شده بود،
تقاضای کمک
کرد، و «گرمانیکوس»
نیز او را از
محاصره آرمینیوس
نجات داد و
بهمراه دختر
حامله اش
«توسنِلدا»،
آنان را به
روم فرستاد تا
بدینوسیله
انتقام از آرمینیوس
خیانتکار بگیرد
(از نظر رومیان
آرمینیوس نمک
نشناس و خیانتکار
بود).
آرمینیوس
که در این میان
زن و فرزندش
را از دست
داده بود جنگ
خود را با
«گرمانیکوس»
ادامه داد (14 تا 16
میلادی) ولی
از نظر نظامی
نتوانست موفقیتی
کسب کند. آرمینیوس
قهرمان ملی
ژرمن ها مابین
19 الی 21 بعد از میلاد
کشته شد و
آنطوریکه تاریخ
نگاران رومی یادآور
شده اند بتوسط
خویشاوندان
نزدیک خود. و
از ادامه زندگی
زن و پسرش و
پدرزنش در روم
چیزی در اوراق
تاریخی ذکر
نشده.
پنهان
شدن خاطره آرمینیوس
در
فراموشخانه
تاریخ (1515 میلادی)
خاطره
آرمینیوس
حدود 16 قرن در
فراموشخانه
تاریخ در روم
پنهان شده بود
و ژرمن ها نیز
نه خط می
شناختند و نه
با تاریخ روایی
(شفایی) آشنا
بودند و از
طرفی دیگر روم
با وجودیکه به
نگارش تاریخ
خود و اقوال دیگران
می پرداخت اما
در مرامش خوش
نداشت برای
اذهان آیندگان
خودی و مخصوصآ
غریبه همیشه یادآور
شکستهای خفت
آور خود و
آنهم بتوسط
بربرها باشد.
اما در سال 1515 میلادی
«الُریش فون
هوُتن» (Ulrich von Hutten)
آلمانی در ایتالیا
و روم و در
نوشته های
«سالنامه تاکیتوس»
(Publius Cornelius
Tacitus) که بتازگی
کشف شده بود
به سرگذشت و
هویت آرمینیوس
ژرمنی پی برد
و روایتش را
برای
همنوعانش
بازگویی کرد.
مجسمه
آرمینیوس در
برجسته ترین
جای جنگل تویتوبورگ
(1875 میلادی)
آرمینیوس
مردی برای
«آزادی و بیداری
ژرمان ها»
تاکیتوس
در سالنامه
خود آرمینیوس
را قهرمان و
مردی که برای
«آزادی و بیداری
ژرمان ها» می
جنگید، میداند.
مدتی بعد از
کشف فون هوتن(1515
میلادی)، مارتین
لوتر
پروتستان بود
که نام «هرمان»
را برای آرمینیوس
انتخاب کرد.
بعد
از تاجگذاری ویلهلم
اول در سال 1871 میلادی،
به عنوان
امپراتور، و
ظهور احساس
ناسیونالیسم
آلمانی،
مجسمه آرمینیوس
در برجسته ترین
جای جنگل تویتوبورگ
بدستور او
برپا شد (1875 میلادی)،
زیرا آرمینیوس
یا هرمان اولین
ژرمنی بود که
توانست با هوش
و کاریسمای
خود قبایل
مختلف ژرمنی
را با یکدیگر
متحد کند تا
برعلیه دشمن
مشترک که به
اشغال گرمانین
پرداخته بود
از خود مقاومت
نشان دهند.
درگیری
های طوایف
ژرمنی فریزر
ها، باتاور
ها، ماکرومان
ها،
لانگوبارد ها،
واندال ها با
رومیان بعد از
جنگ واروس به
اختصار
- سال 29
میلادی: جنگ
رومیان در مقایل
شورش فریزرهای
ژرمنی. فریزرهایی
که همواره
دوست روم
بودند.
- سال 69
تا 70 میلادی:
ناآرامیها در
گالین و هیزپانیا
و روم بعد از
مرگ نرون و
قبل از بقدرت
رسیدن وسپانیان.
جنگ روم با
شورشیان
«باتاور» (Bataver) از
ژرمن های غربی،
جدا شده از
کات ها (Chatten)، تحت
رهبری «بولیوس
سیویلیس». این
شورشها با کمک
نیروهای
اعزامی از
اسپانیا و بریتانیا
توسط قشون گالین
روم خوابانده
شد.
- از
سالهای 83 تا 159 میلادی:
در دوران کایزرها،
دومیتیان (از 81
تا 96 میلادی)،
تراژان اسپانیایی
(از 98 تا 117 میلادی)،
هادریان (از 117
تا 138 میلادی)،
آنتونیوس پیوُس
(از 138 تا 161 میلادی)،
رومیان سعی میکنند
امنیت را در
مرزهای خود با
ژرمنهای سمت
راست رود راین،
برقرار سازند.
-
سالهای 167 تا 180 میلادی:
جنگهای
ماکرومان ها؛
در قرون دوم و
سوم میلادی،
قبایل کوچک
ژرمنی با ایجاد
اتحاد، به تشکیل
قبایل بزرگتر
میرسند و بدین
صورت بیشتر
قدرتمندتر میشوند.
در سال 167 میلادی
ماکرومان ها،
کواد ها،
لانگوبارد
ها، واندال
ها، و دیگر
قبایل ژرمنی،
به پانونین(در
غرب مجارستان=
در این دوران
فرمانده قشون
روم در پانونین
سپتیمیوس سه
وِروُس بود) و
سمت چپ رود راین
تهاجم میکنند.
امپراتور روم
«مارک آوُرِل» (Mark Aurel) در
چهار جنگ
متوالی بجنگ نیروهای
ژرمنی میرود و
با شکست آنان
بار دیگر امنیت
را برای مرزهای
روم در پانونین
و سمت چپ رود
راین برقرار میسازد.
با این پیروزی
روم، ژرمن ها
شکست خورده
اما نابود
نشده بودند.
کومودوُس پسر و
جانشین
آوُرِل مانند
آگوستوس سیاست
دفاعی را در
مقابل ژرمنها
در پیش گرفت و
قرارداد صلح
را با ژرمنها
امضا کرد زیرا
در این دوران
قشون روم بعد
از جنگهای بیشمار
خسته و فرسوده
شده بودند و ایالتهای
بیشماری
بودند که احتیاج
به سازندگی
داشتند.
دوران
«امپراتورهای
سربازان» در
روم (از 180 تا 285 میلادی)
بعضی
ها دوران
امپراتورهای
سربازان روم
را از 235 تا 285 میلادی
میدانند و بعضی
دیگر این
دوران را از
زمان
کومودوُس میدانند.
در این دوران
امپراتوران
که توسط
سربازان
انتخاب میشدند
از حمایت کامل
سنای روم
برخوردار
بودند. این امپراتوران
که بعضی از
آنان حتی از
نظامیان
نبودند
عبارتند از:
-
کومودوُس (Commodus)، از 180
تا 192 میلادی:
او
همچنین سه سال
بهمراه پدرش
مارک آوُرِل (Mark Aurel) قیصر
روم بود و
عناوین بیشماری
داشت که حکایت
از پیروزیهای
او در گرمانیوس
و بریتانیا و
دیگر نقاط بود.
کومودوُس
مخالف
سناتورهای
روم بود و خود
را هرکول و
گلادیاتور میدید
و چندین بار
مورد ترور
واقع گردید.
او در آخرین
روز سال 192 میلادی
با همکاری
معشوقه اش در
وان حمام خانه
اش کشته میشود.
کومودوُس آخرین
قیصر از سلسله
آنتونینیان (Antoninische Dynastie)
بود.
- سپتیمیوس
سه وِروُس (Septimius Severus)، از 193
تا 211 میلادی:
او
در شمال افریقا
تولد یافت.
بعد از کشته
شدن کومودوُس
در 31 دسامبر 192 میلادی،
چهار نفر کاندیدای
قیصری روم
بودند. پرتیناکس
برای دو ماه
در 193 میلادی، دیدیوس
یولیانوُس
برای چهار
ماه، سِپتیمیوس
سه وروُس از 193
تا 211 میلادی، و
نیگِر مخالف قیصری
سه وروُس از 193
تا 194 میلادی قیصر
روم شدند. سه
وروُس در
جنگهای 208 تا 211 میلادی
در بریتانیا
بهمراه
پسرانش شرکت
داشت و در یورک
درگذشت. سه
وروُس بانی
«سلسله سه
وِرِر» بود و
سنای روم به
او جایگاه خدایی
داده بود.
-
«کاراکالا» (Caracalla) و «گیتا»
پسران سه
وِروُس، از 211
تا 217 میلادی:
او
ابتدا برادر و
20 هزار نفر از
حامیانش را
بقتل رساند (212 میلادی)
و به تنهایی
امپراتور شد.
در زمان
کاراکالا
ساکنان روم از
حقوق شهروندی
برخوردار میشوند
و بریتانیا به
دو قسمت رومی
و بومی نشین
تقسیم میشود.
در زمان
کاراکالا برای
اولین بار از
ژرمنهای «آله
مان» نام برده
میشود زیرا او
بجنگ آنان در
ماینس رفته
بود. کاراکالا
همچنین قصد
داشت مانند
اسکندر بر
پارسیان چیره
شود. او بعد از
پیروزیهایی
در ارمنستان و
آسیای صغیر و
بهنگامیکه در
بین النهرین
بود از آخرین
شاه اشکانی،
اردوان پنجم (Artabanos V./ از 213
سا 216 تا 224 میلادی)،
خواست تا
دخترش را بعقد
او درآورد
(مانند سرداران
اسکندر) تا
پارتیان و رومیان
به اتحاد و یگانگی
خانوادگی
برسند اما
اردوان پنجم
مخالفت کرد.
در سال 216 میلادی
کاراکالا با
قشونش به شهر
مرزی «آربلا»
پارتی دست یافت
و قبر شاهان
اشکانی این
منطقه را ویران
کرد و هنوز
جنگ بدرستی
شروع نشده بود
که کاراکالا
در تزدیکیهای
حرّان بتوسط
سه نفر از نزدیکانش
و احتمالا با
همراهی ماکرینوُس،
قیصر بعدی، با
خنجر بقتل رسید.
-
ماکرینوُس (Marcus Opellius Severus Macrinus)،
از 217 تا 218 میلادی:
او
در توطئه ترور
کاراکالا نقش
اصلی را داشت
و بعد از ترور
توسط سربازان
قشونش برای قیصری
روم انتخاب
شد. ماکرینوُس
ابتدا مجبور
شد بجنگ پارتیان
رود اما شکست
خورد و با
پرداخت باج با
پارتیان به
صلح رسید. او در
دوران کوتاه قیصری
اش هیچگاه در
روم نبود و
گرچه سیاست
دوستانه ای در
برابر سنای
روم داشت اما
سناتورها او
را هیچوقت جدّی
نگرفتند زیرا
او از خانواده
ای سناتوری
نبود. ماکرینوُس
در جنگ با
هواداران
کاراکالا و
«اِلاگابال» و
در حین فرار
کشته شد.
-
اِلاگابال (Elagabal)، از 218
تا 222 میلادی:
او
را فرزند
کاراکالا میدانند
در حالیکه او
فرزند ناتنی
کاراکالا بود
که در سوریه
متولد شده
بود.
اِلاگابال در
شورش سربازان
که توسط عمه
اش سازماندهی
شده بود
بهمراه مادرش
کشته شد.
- سه
وِروُس
الکساندر (Severus Alexander)، از 222
تا 235 میلادی:
او
آخرین قیصر از
«سلسله سه
وِرِر» بود و
در لبنان تولد
داشت.
اِلاگابال قیصر
فبلی پسردایی
سه وِروُس
الکساندر بود
و سه وِروُس
الکساندر،
سزار
اِلاگابال
شده بود(سزار
در این
دورانها یعنی
جانشین قیصر).
سه وِروُس در
جنگ با ساسانیان
شکست سختی خورد
و بخاطر شورش
قبایل ژرمانی
بسوی آنان
شتافت و در
شورش سربازان
رومی در نزدیکی
مرزهای
گرمانوس
بهمراه مادرش
کشته شد.
«امپراتور
های سربازان»
(قیصر های
سربازان)
-
ماگسیمینوُس
تراگس (Maximinus Thrax): از 235
تا 238 میلادی.
اولین
امپراتوری
بود که توسط
سربازان به
امپراتوری
انتخاب شد.
-
گوردیان یکم و
دوم: در 238 میلادی،
- پوپینوُس:
در 238 میلادی،
-
گوردیان سوم:
از 238 تا 244 میلادی،
- فیلیپ
عرب (Philippus Arabs):
از 244 تا 249 میلادی.
پدرش از اعراب
سوریه بود و
در دوران او
اردشیر اول و
دولت نوبنیاد
ساسانی در حال
رشد و شکوفایی
بودند.
- دِسیوس:
از 249 تا 251 میلادی،
-
ترِبونیانوُس
گالوُس: از 251 تا
253 میلادی،
- آِمیلیانوُس:
در 253 میلادی،
- والریان:
از 253 تا 260 میلادی.
در مقابل
شاپوریکم
ساسانی شکست
خورد و اسیر
او شد.
- گالینیوس
فرزند والریان.
از 253 تا 260 میلادی.
او بهمراه
پدرش
امپراتور روم
بود. و بعد از
اسارت پدرش او
به تنهایی
امپراتور روم
شد. از 260 تا 268 میلادی،
-
کلادیوس گوتیکوُس:
از 268 تا 270 میلادی.
در 268 میلادی
آله مان ها
ژرمنی به شمال
ایتالیا حمله
کردند اما او
شکست سختی به
آنان داد. در 269 میلادی
او با گوت ها
جنگید و آنها
را به پشت
مرزهای رود
دانوب فراری
داد. در 270 میلادی
او بجنگ
واندال ها در
پانونین رفت
اما بعلت مریضی
وبا درگذشت.
- گوُینتیلوُس
(Quintillus)
برادر کلادیوس
گوتیکوُس: در 270
میلادی،
-
آنتونینیان
آورِلیان (Antoninian Aurelian):
از 270 تا 275 میلادی.
او در نزدیکیهای
استانبول
تولد یافت. در
دوران او روم
بر ایتالیا و
بالکان و قسمتی
از هیزپانیا و
افریقای شمالی
کنترل داست.
او با گوتها
جنگید و پیروز
شد. اما بیشترین
خطرها از جانب
واندالها و
مارکومانها و یوتونگ
های آله ماتی
بود که در
کوهستانهای
آلپ با آنان
جنگید و در
نهایت بر آنها
پیروز شد.
-
مارکوس تاکیتوُس
(Marcus Claudius Tacitus): از 275
تا 276 میلادی،
-
فلوریانوُس:
در 276 میلادی،
-
پروبوُس (Marcus
Aurelius Probus): از 276
تا 282 میلادی،
-
کاروُس: از 282 تا
283 میلادی،
- کارینوُس:
از 283 تا 285 میلادی،
بزرگترین پسر
کاروُس. او در
چندین جنگ در
مقابل ژرمن ها
و بریتانیایی
ها پیروز شد.
او در ضربستان
کشته شد در
حالیکه عزم
نبرد با دیوکلتین
را در سر داشت.
- دیوکلتین
یا دیوکلتیان یا
دیوکلتیانوُس
(Gaius Valerius Diocletianus)،
از 284 تا 305 میلادی.
فرمانده گارد
شخصی
امپراتور
بود، و آخرین
امپراتوری که
توسط سربازان
انتخاب شد.
تشکیل مجلس
آگوستی ها و
سزارها در روم
توسط دیوکلتین
؛ حاکمیت سیستم «Tetrarchie» (293 میلادی)
دیو
کلتین بانی
حاکمیتی جدید
در امپراتوری
بزرگ روم بود
بنام حاکمیت سیستم
«Tetrarchie».
دیوکلتین
ضد مسیحیت در
سال 284 میلادی
امپراتور روم
شد، او با نرسی
شاه ساسانی
صلح کرد. آن
زمان
امپراتوری
روم شامل
اروپای امروزی
تا بریتانیا
(بجز کشورهای
امروزی آلمان
و اسکاندیناوی)،
آسیای کوچک،
سوریه، مصر و
تمامی سرزمینهای
شمال افریقا
بود و کنترل این
سرزمینها از
دست یک
امپراتور یا قیصر
یا کایزر خارج
بود. دیوکلتین
(بعضی ها دیوکلسین
مینویسند) بعد
از آُورِلیان
رفرمیست (Antoninian Aurelian)، دومین قیصر
یا آگوستی یا
کایزر روم بود
که برای پایان
بخشیدن به
جنگهای
فرماندهان لژیونهای
و قشون رومی
برای رسیدن به
قیصری روم،
خواهان رفرم و
اصلاحات در
قدرت مرکزی
امپراتوری
روم شد. و با
تشکیل مجلس
آگوستیها و
سزارها بتوسط
دیوکلتین در
سال 293 میلادی
(زمان نرسی)
تصمیم گرفته
شد تا سرزمینهای
امپراتوری
روم به دو
قسمت شرقی و
غربی و هر
قسمت به دو
منطقه تقسیم
شود.
مناطق
امپراتوری
روم غربی
مناطق
روم غربی با
مرکزیت شهر میلان،
مقر آگوستی
غرب امپراتوری،
عبارتند از:
1-
مناطق گالین و
بریتانیا با
مرکزیت تریر(Augusta Treverorum) و یورک
(شهرهای مقر
سزار)،
2- مناطق هیزپانیا
شامل اسپانیا
و پرتغال و
شمال افریقا.
مناطق
امپراتوری
روم شرقی
مناطق
روم شرقی با
مرکزیت نیکومدیا،
مقر آگوستی
شرق امپراتوری
در نزدیکی یونان
و بلغارستان
(در این دوران
شهر بیزانس یا
قسطنطنیه بعدی
پایتخت روم
شرقی نبود)،
عبارتند از:
1- مناطق
بیزانس و سوریه،
2- و
مناطق شهر زیرمیوم
(Sirmium) در
ضربستان
امروزی که در
آن دوران به
«شهر سزارها»
معروف بود (این
شهر محل مقر
سزار
امپراتوری
روم شرقی بود).
این
چهار قسمت
امپراتوری
توسط دو آگوستی
و دو سزار
اداره میشد،
اما مرکز تمامی
تصمیم گیریها
مهم در مورد
امپراتوری
روم با سنای
روم بود. در این
سیستم بجای یک
امپراتور (یا
کایزر یا قیصر)،
دو «آگوستی یا
آگوستوس» (یا
کایزر یا قیصر)
بودند با دو
معاون یا جانشین
که رتبه «سزاری»
داشتند و در این
سلسله مراتب،
سزار رتبه ای
پایین تر از
آگوستی بود و
سزارها میبایستی
تحت اوامر
آگوستی ها
باشند اما هر
سزاری اجازه
داشت بعد از بیست
سال خدمت جانشین
آگوستی های
کهنسال و یا
در حال
بازنشستگی
شود و آگوستیهای
کهنسال بعد از
بازنشستگی میتوانستند
به مقام کنسولی
روم ارتقاء
داده شوند. در
آن مجلس آگوستی
ها و سزارها
تصمیم گرفته
شد:
آگوستی ها و
سزارهای شرق و
غرب امپراتوری
روم از 293 میلادی
- «دیوکلتین»
برای آگوستی
مناطق شرق
امپراتوری
روم با مرکزیت
نیکومدیا (در
ترکیه امروزی
و غرب دریای سیاه
و نزدیک مرز یونان
و بلغارستان)
و «گالریوس» (Galerius) برای سزاری
شرق امپراتوری
روم مانند
مناطق یونان و
بلغارستان و
مقدونیه (Makedonien)
با مرکزیت شهر
سزارها بنام زیرمیوم
(Sirmium) در
ضربستان
امروزی،
انتخاب شدند.
- و
«ماکسیمیان» (Maximian) برای
آگوستی مناطق
غرب امپراتوری
روم با مرکزیت
میلان و
«کنستانتیوس» (Constantius)، پدر
کنستانتین
بزرگ، برای
سزاری مناطق
گالین (شامل
مناطق جنوب
غربی آلمان و
بلژیک و سوییس
و هلند و
فرانسه امروزی)
و بریتانیا و
با مرکزیت شهر
تریّر (در گالین)
و شهر یورک (در
بریتانیا) و هیزپانیا
(شامل اسپانیا
و پرتغال و
شمال افریقا)،
انتخاب شدند.
ضمنا
در آن مجلس
تصمیم گرفته
شد آگوستی های
شرق و غرب
امپراتوری
روم اختیار
تام دارند در
مسایل سیاست
داخلی
مناطقشان از
خود قوانینی
وضع کنند. و به
این ترتیب برای
مدتی قدرت
امپراتوری
روم تقسیم شده
و مرزهای روم
موقتأ در امنیت
کامل قرار
گرفت.
آزادی برای دین
مسیحیت در روم
شرقی (311 میلادی)
در سال 311 میلادی آگوستی روم شرقی گالریوس در بستر مرگ، از اختیارات قانونی خود استفاده کرده و در مرکز حکومت خود در نیکومدیا برای اولین بار آزادی برای دین مسیحیت را برسمیت شناخت (در حالیکه خودش اصلأ مسیحی نبوده و بزرگان مسیحیت از او بنام کافر و مرتد نام میبردند) و به مسیحیان اجازه داد تا به تبلیغ دین خود و ساختن کلیساهای خود در شرق امپراتوری بپردازند،
مهاجرت
بزرگ اقوام
ژرمن بخاطر
فشار هون ها
(از 375 تا 568 میلادی)
بزرگترین
«جابجایی
اقوام» یا
«مهاجرت
اقوام» در طول
تاریخ ،
از قرن چهارم
تا قرن ششم میلادی
در اروپا و
برای اقوام
ژرمنی اتفاق
افتاد، و به
زوال و فروپاشی
امپراتوری
روم غربی در
اواخر قرن
پنجم میلادی و
پیدایش حاکمیت
های جدید موقتی
و درازمدت در
اروپای مرکزی
و غربی و شمال
افریقا منتهی
شد. علت این
جابجایی ها نیز
فشار بیابانگردان
صحرانشینی
بودند که از
آسیای میانه میآمدند.
این بیابانگردان
وحشی هون ها
نام داشتند.
هون ها با
فشاری که بر
قبایل مختلف
ژرمنی وارد
آوردند باعث
شدند تا اینان
نیز به اروپای
میانه و غربی
وارد شده
(رخنه کرده) و
بعد از تثبیت
موقعیت خود در
این مناطق به
حاکمیت نیروهای
محلی و منطقه
ای خاتمه
داده، بانی حاکمیتی
جدید در آن
مناطق و باعث
زوال و فروپاشی
امپراتوری
روم غربی
شوند. از جمله
حاکمیت قبایل
ژرمنی:
گوت
های غربی
-
حاکمیت گوت های
غربی در جنوب
فرانسه و
اسپانیا.
گوت
های شرقی
-
حاکمیت گوت های
شرقی در ایتالیا.
لانگوبارد
ها
-
حاکمیت
لانگوبارد ها
در ایتالیای
شمالی (شمال ایتالیا).
آنگل
زاکسن ها
-
حاکمیت آنگل-
زاکسن ها در
بریتانیا.
آله
مان ها
-
حاکمیت آله
مان ها در
مناطق رود راین.
فرانک
ها
-
حاکمیت فرانک
ها در گالین
(فرانسه و بلژیک
تا سوییس).
آلان
ها ، زوِوِن
ها ، واندال
ها
-
حاکمیت آلان
ها و زوِوِن
ها (Sueven)
و واندال ها
در پرتغال.
بوُرگوند
ها
-
حاکمیت
بوُرگوُند ها
ابتدا در ماینس
و وُرمس (در
آلمان امروزی)،
سپس روم با
کمک هونها در
جنگی بزرگ بر
«گونداهار» (Gundahar) یا
«گونتر» شاه
سرزمین
بوُرگوُندی چیره
شد که در
غزلهای نیبیلونگ
(Nibelungenlied/
نوشته ای از
قرن 13 میلادی،
که مانند
حماسه پاشنه
آشیل نوشته
شده) بخوبی از
این جنگها سخن
رفته. سکونت و
حاکمیت
بوُرگوُندی
ها در جنوب
گالین و سوییس
بود، سپس بعد
از استیلای
فرانک ها بر
بورگوُندی در
سال 532 میلادی،
بوُرگوُندی
ها در فرانک
ها تحلیل
رفتند اما
نسلهای بعدی
آنان همواره
در سیاستهای
داخلی فرانسه
تاثیر بسزایی
داشته اند.
بوُرگوُندیها
از اولین الیته
های متمدن
جوامع ژرمنی
بودند و از
زنان معروف
کاتولیک
بورگوُندی میتوان
ملکه «کلوُت هیلدِ»
قدیس، همسر
کلوُدویچ اول
مرووینگری و ...
نام برد.
واندال
ها
- عده
ای از واندال
ها تحت رهبری
گایزریش (Geiserich) در
سال 429 میلادی
با عبور از
تنگه گیبرالتا
خود را به
کارتاگو در
افریقای شمالی
که تعلق به هیزپانیا
و روم غربی
داشت رساندند
و با پیروزی
بر قشون روم،
تا سال 534 میلادی
بانی سرزمین و
دولت
واندالها در
شمال افریقا
شدند (کارتاگو
یا تونس کنونی
سرزمین
واندال ها
ژرمنی تبار).
در سال 534 میلادی
بلیسار (Belisar)
فرمانده قشون
روم شرقی بر
واندالها پیروز
شده و این ایالت
بار دیگر به
اطاعت روم
درآمد.
واندالها
بعدها در مردم
تونس=کارتاگو=کارتاژ
تحلیل رفتند.
یورش
هون ها در
جنوب روسیه به
گوت های شرقی (375
میلادی)
هون
ها را یونانی
ها «خیونیت»
مینامیدند. و
احتمالا خیونیت
ها طلایه
داران اقوام
هون ها هستند. هون
ها بعد از
شکست در جنگهای
هفت ساله با
شاپوردوم (از 350
تا 357 میلادی) در
سال 375 میلادی،
تحت رهبری آتیلا
و بلیدا (Bleda)
راهی جنوب روسیه
و اُکرایین
شدند و بعد از
به اطاعت
درآوردن «آلان
ها» در میانه
ولگا و دون،
بهمراه آنان
به سرزمین
گوتهای شرقی
استپ نشین (Greutungen) در
کنار رود دون (Don) رسیدند
و در نبردی با
گوتهای شرقی
به پیروزی رسیدند.
بعد از این پیروزی
هون ها، با
همراهی آلان
ها و گوتهای
شرقی به گوتهای
غربی رسیدند.
گوتهای غربی نیز
که توان
مقاومت در
برابر این آلیانس
جدید را در
خود نمیدیدند
از رود دانوب
گذشته بداخل
مرزهای روم
شرقی مابین
ضربستان و
بلغارستان
پناه بردند.
والنس
امپراتور روم
شرقی در دیدار
با آتاناریش
در غرب دریای
سیاه؛
آتاناریش
(Athanarich) رهبر گوت
های غربی هم پیمان
صمیمی والنس
امپراتور روم
شرقی
کشته
شدن امپراتور
والنس در
«نبرد آدریانوپِل»
توسط گوت های
غربی (9 آگوست 378 میلادی)
اولین
دولت گوتی-ژرمنی
در پانونین
امپراتوری
روم (382 میلادی)
فتح
روم توسط آلاریش
رهبر گوتهای
غربی (400 میلادی)
والنس
امپراتور روم
شرقی (از 364 تا 378 میلادی)
با اعتقادات
مسیحی-آریوسی
در جنگهایی از
367 تا 369 میلادی
با گوتهای غربی
تحت رهبری آتاناریش
(Athanarich) به پیروزی
بزرگی رسید،
گوتهای غربی
را وادار کرد
تا از داخل
مرزهای روم
شرقی عقب نشینی
کنند. والنس
بخاطر این پیروزیها
در تاریخ به «پیروزگر
گوت ها» (Gothicus maximus)
مشهور شد. مدتی
بعد والنس از
آتاناریش
خواست تا او و
گوتهای غربی
هم پیمان و
شهروند روم
شوند و او پذیرفت
و تا هنگام
مرگش در
قسطنطنیه
نسبت به روم و
وامپراتور
والنس وفادار
ماند و بعد از
مرگ از او در
روم شرقی
بمانند یک
دولتمرد تجلیل
بعمل آمد.
هنگامیکه
هونها بر
گوتهای شرقی چیره
شدند (375 میلادی)
عده زیادی از
گوتهای شرقی و
آلان ها قفقازی
در هونها
ادغام شده و
در راندن
گوتهای غربی
بداخل مرزهای
روم شرقی و در
غارتگریهای
هون ها در ایتالیا
با آنان همراه
بودند اما باقی
گوتها بهمراه
گوتهای غربی
که توسط «فریتیگرن»
(Fritigern)
رهبری میشد
بداخل مرزهای
روم شرقی
بازگشته و از
امپراتور
والنس تقاضای
کمک و خواستار
زمین برای
سکونت شدند.
در آن دوران
والنس در آنتیوخیا
(Antiochia)
نزدیکیهای تیسفون
پایتخت ساسانیان
بود و در مورد
ارمنستان و
گرجستان با
دولت نیرومند
شاپوردوم در
جنگ و نزاع
بود که
بالاخره در 376 میلادی
هر دو طرف تصمیم
گرفتند
ارمنستان و
گرجستان را به
حال خود
واگذارند.
والنس به محض
اطلاع از
گذشتن گوتها
از رود دانوب،
از آنان خواست
در تراکین آسیای
صغیر سکنا گزینند.
و مدتی بعد
بخاطر آذوقه و
مواد غذایی
مابین گوتها و
فرماندهان
قشون روم
خصومتهایی
درگرفت که
والنس مجبور
شد بار دیگر
به جنگ گوتهای
غربی رود و در
جنگی که در
سال 377 یا 378 میلادی
در نزدیکیهای
آدریانوپل روی
داد و به همین
خاطر به «جنگ
آدریانوپل»
معروف شد،
قشون روم شرقی
شکست سختی از
گوتهای غربی
خورد و والنس
امپراتور روم
شرقی و عده زیادی
از لشکریانش
بطرز نامشخصی
ناپدید و یا
بقتل رسیدند و
جسد والنس و
عده زیادی از
نفرات قشونش تیز
هرگز پیدا نشد
(طبق روایات
ژرمنهای
امروزی والنس
بهنگام فرار
در دهکده ای
در میان شعله
های آتش سوخته
شد). در آن
دورانها مسیحیان
روم شرقی
بخاطر تعریفی
که در مورد
پدر و پسر و
روح الاقدس
وجود داشت در
انشقاق کامل
بسر میبردند و
شکست والنس با
اعتقادات آریوسی
باعث شده بود
تا عده زیادی
از مسیحیان
روم شرقی ناپدید
شدن او را با
شکست باور آریوسی
مسیحیت و آغاز
زوال و فروپاشی
امپراتوری
روم بدانند،
آغاز و شکستی
که خواست خدایشان
و عیسی مسیح
بود. در آن جنگ
لژیونهای پیاده
روم شرقی به
دست سواره
نظام گوتی
شکست سختی
خورده بودند و
همین پیروزی
سواره نظام
گوتهای غربی
باعث شد تا
رومیان
مخصوصا در غرب
امپراتوری
برای سواره
نظام خود
عمدتا از
مزدوران قبایل
«ژرمن» یا «گوت»
ها یا «هون» ها
استفاده کنند
که در نتیجه
آن وضعیت نظامی
در روم دستخوش
تغییرات بزرگ
و تعیین کنندهای
گشت.
بعد
از والنس، تیودوسیوس
اول (از 379 تا 394 میلادی)
امپراتور روم
شرقی شد. او با
بستن قراردادی
با گوتها،
آنها را در
پانونین (غرب
مجارستان) جا
و مکان داد و
بدین ترتیب
اولین دولت
گوتی-ژرمنی در
داخل
امپراتوری
روم بوجود آمد
(382 میلادی). تیودوسیوس
اول برای این
بزرگواریش در
اوراق تاریخ
به «دوست گوت
ها» معروف شد.
حوالی 400 میلادی،
آلاریش (Alarich)
رهبر گوتهای
غربی بود.
آلاریش اولین
ژرمنی بود که
به ایتالیا یورش
برد تا برای
گوتها محل
مناسبی را برای
سکونت تقاضا
کند (طبق گفته
ژرمنهای
امروزی). او پیروزمندانه
به روم رسید و
شهر را در
محاصره خود
گرفت. مدتی
بعد گرسنگی در
روم رواج یافت
و ترس بر مردم
چیره شد آنان
حدود چهار قرنی
بود که از
تهاجم
دشمنانش در
امان بودند.
در این زمان
سنای روم دو
سفیر به نزد
آلاریش
فرستاد تا
تقاضای صلح
کنند. آلاریش
با آنان از بیشماری
نیروهایش گفت
و اینکه
مقاومت کاریست
بیهوده. او در
حالیکه لبخندی
بر لب داشت میگفت؛
علفهای هرزه
به همان
اندازه که بیشترند
بهمان اندازه
بهتر برای درو
کردنند. سفیران
با ترس از او
سوال کردند
که؛ از روم چه
چیزی میخواهد.
آلاریش در حالیکه
باز لبخندی بر
لب داشت میگفت؛
همه طلاها و
نقره ها و زیور
آلات شما را.
سفیران بار دیگر
با ترس از او
سوال کردند
که؛ بعد از
بدست آوردن
طلاها و نقره
ها، چه چیزی
را برای ما
خواهی گذاشت؟
آلاریش در حالیکه
با صدای بلند
میخندید میگفت؛
من زندگی
شماها را
بشماها خواهم
بخشید! و روم
تسلیم تقاضای
آلاریش شد.
آلاریش و نیروهایش
بعد از سال 400 میلادی،
دو بار دیگر
به دروازه های
شهر روم رسید
و تقاضای زمین
برای سکونت
گوتها را کرد
و اینکه او باید
در راس نیروهای
قشون روم قرار
گیرد که با
مخالفت سنای
روم روبرو شد
و او بعد از
جنگی فاتحانه
وارد شهر شد و
شش روز متوالی
کاخها را به
آتش کشید و با
خاک یکسان کرد
و بقتل و غارت
مردم پرداخت.
آلاریش در 410 میلادی
سعی کرد با نیروهایش
از طریق سیسیل
به افریقا،
انبار گندم
روم، رود اما
در میانه راه
مریض شد و
درگذشت. او
بهنگام مرگ 34
سال سن داشت.
مسیحیت دین
رسمی دولت
امپراتوری
روم (391 میلادی)
در
زمان بهرام
چهارم (388 تا 399 میلادی)
و در سال 391 میلادی،
تیودوسیوس
اول دین مسیحیت
را بعنوان دین
رسمی
امپراتوری
روم اعلام کرد
و باور آریوسی
(رقیب
ارتُدوکس ها و
کاتولیک های
بخش غربی
امپراتوری) و
بازسازی و
بازگشایی
معابد و
مراسمات دیگر
ادیان و آیینهای
سابق
امپراتوری
روم را قدغن
اعلام کرد. و
در سال 392 میلادی
والنتینیان
دوم آگوستی
جوان غرب
امپراتوری که
مادرش پشتیبان
«باور آریوسی»
بود و دخترش
زن تیودوسیوس
اول (ازدواج
دخترعمو با
پسرعمو)، در
قصرش در منطقه
وین بتوسط
«آربوگاُست» (Arbogast) فرانکی- ژرمنی
که با فرمان تیودوسیوس
اول فرمانده
قشون غرب
امپراتوری
شده بود، بقتل
رسید در حالیکه
عده ای از
مورخین
معتقدند
آگوستی
خردسال والنتینیان
دوم بیشتر
بخاطر
حقارتهایی که
از طرف
آربوگاُست
نسبت به او میشد
در وان حمام
قصرش خودکشی
کرد(15 ماه می 392 میلادی)،
زیرا والنتینیان
دوم با نوشته
ای آربوگاُست
را از فرماندهی
قشونش معزول
کرده بود و
آربوگاُست در
حالیکه نوشته
را در جلوی
چشمانش پاره
کرده بود به
او گفته بود: «این
مقام و قدرتی
را که من دارم
نه تو به من
دادی و نه تو میتوانی
آنرا از من بگیری.»
بعد از کشته
شدن آگوستی خرُدسال،
آربوگاُست
بخاطر تاخیر
در انتخاب
آگوستی جدید
غرب امپراتوری
بتوسط آگوستی
بزرگ تیودوسیوس
اول، خودش
بهمراهی
سناتورهای
سنای روم که
اکثرأ از پشتیبانان
معابد و آیینهای
نیاکان بودند
و سربازان
قشونش، «آوگُینیوس»
(Eugenius از 392 تا 6
سپتامبر 394 میلادی)،
معلم ریاضی و
صاحب منصب
دربار روم غربی
را به آگوستی
غرب امپراتوری
روم انتخاب
کردند
(آربوگاُست
خودش نمیتوانسته
آگوستی شود زیرا
دیگر
فرماندهان
قشون که اکثرأ
بریتانیایی و
گالینی و رومی
بودند و سنای
روم با آگوستی
شدن یک ژرمنی
مخالفت میکردند)،
در حالیکه بیشوف
بزرگ کاتولیک
میلان «آمبروسیوس»
با آُوگینیوس
تسامحه جو
مخالفت داشت.
و در همین سال 392
میلادی، تیودوسیوس
اول با فرمانی
«بازیهای
الُمپیک» را
در سرتاسر
امپراتوری
روم قدغن
اعلام کرد که
با مخالفتهایی
در سنای روم
مواجه شد. و دو
سال بعد و در
سال 394 میلادی تیودوسیوس
اول بخاطر
سرکوب کردن
مخالفانش در
روم غربی عازم
ایتالیا شد و
در «نبرد فریگیدوس»
بر قشون آُوگینیوس
پیروز گشته و
آوگینیوس
کشته شد و
فرماندهان
قشون غرب
امپراتوری
بخاطر ترس از
انتقامجویی تیودوسیوس
اول،
آربوگاُست را
بقتل رساندند
و بدین ترتیب
تیودوسیوس
اول برای چند
ماهی تنها
آگوستی عالم
امپراتوری
روم شد.
دوپارگی
کامل
امپراتوری
روم (395 میلادی)
تیودوسیوس
اول کاتولیک
(پدر و مادر
پدریش در شمال
اسپانیا نیز
کاتولیک
بودند) که
همچنین به «تیودوسیوس
کبیر» یا بزرگ
معروف شده بود
در 17 ژانویه
سال 395 میلادی و
زمانیکه
هونها روم شرقی
را مورد قتل و
غارت قرار
داده بودند،
در میلان مرکز
کاتولیکهای
مسیحی غرب
امپراتوری،
زندگی را
بدرود گفت.
بعد از او
امپراتوری
روم میان
پسرانش برای
همیشه به دو
قسمت تقسیم
شد، گرچه برای
خیلیها این دو
پارگی غیر
قابل قبول
بود. روم شرقی
به پسربزرگش
آگوستی «آرکادیوس»
هیجده ساله (Arcadius
از 377 تا 408 میلادی)
و روم غربی به
پسر دیگرش
«هونوریوس» (Honorius
از 9
سپتامبر 384 تا 15
آگوست 423 میلادی)
رسید که
فرمانده
قشونش فلاویوس
استیلیچو
(پدرش واندالی
و مادرش رومی)
بود.
در
همین سال 395 میلادی
گوتهای غربی نیز
با شاهشان
آلاریش (تا 410 میلادی)
به نزدیکی
قسطنطنیه پایتخت
روم شرقی میرسند
و بعلت دیوارهای
محکم قسطنطنیه
از محاصره صرف
نظر کرده از
آنجا عازم یونان
میشوند و در
جنگی با فلاویوس
استیلیچو به پیروزی
میرسند. در نتیجه
آرکادیوس به
گوتهای غربی
اجازه میدهد
در یونان
اسکان یابند (397
میلادی). و در 401 میلادی
گوتهای غربی یه
ایتالیا حمله
میبرند و یکسال
بعد و در سال 402 میلادی
استیلیچو برای
اولین بار بر
گونهای غربی
در ایتالیا پیروز
میشود و در
سال 403 میلادی،
راونا بجای
روم پایتخت
روم غربی میشود
زیرا راونا
دارای دیوارها
و دروازه های
مستحکمی است
که در آنجا میتوان
در مقابل
تهاجمات
گوتها از خود
مقاومت بیشتری
نشان داد.
فراخوان نیروهای
رومی در گالین
به ایتالیا (405 میلادی)
در
سال 405 میلادی نیز
بخاطر
تهاجمات
گوتهای غربی،
نیروهای
رزمنده قشون
رومی مستقر در
گالین به ایتالیا
فرا خوانده میشوند.
و در همین سال
در نبود قشون
روم غربی در
گالین، قبایل
ژرمنی مثل
واندال ها،
آله مان ها،
زوِبن ها، از
فرصت استفاده
کرده در گرمانیوس
مستقر میشوند.
اتحاد قبایل
مارکومانها،
کوادها،
واندالها (406 میلادی)
فراخوان
نیروهای روم
در بریتانیا
به ایتالیا (407 میلادی)
اسکان
آنگل-زاکسن
ها، یوت ها،
فریزر های
ژرمنی تبار در
بریتانیا (407 میلادی)
در
سال 406 میلادی قبایل
ژرمن
مارکومانها،
کوادها،
واندالها
متحد شده از
راین گذشتند و
به اشغال
قسمتهایی از
گالین
پرداختند. در 407
میلادی نیروهای
رومی مستقر در
بریتانیا به ایتالیا
فرا خوانده میشوند.
و با بازگشت نیروهای
رومی، بومیان
پیکتی و اسکاتی
به مکانهای
سابقشان در جزیره
بریتانیا
بازمیگردند و
قبایل ژرمنی
آنگل ها و
زاکسن ها که
قبلا بعنوان
هم پیمانان
روم وارد بریتانیا
شده بودند با
توسل به نیروهای
جدید ژرمنی فریزری
و یوتی در شرق
بریتانیا که
به ایالت
«آنگلیای شرقی»
معروف شده
بود، اسکان میگزینند.
این
دوران مقارن
است با هجوم
هونها به
رهبری آتیلا
به سرزمینهای
ژرمنها (433 تا 453
میلادی)، که
موجب درگیری
هونها از یک
سو و قبایل
ژرمن و روم
شرقی و روم
غربی از سوی دیگر
بود. در نهایت
در سال 454 میلادی
و به دنبال
مرگ آتیلا،
ژرمنها
توانستند هونها
را شکست دهند.
مروری
کوتاه در تاریخ
ژرمن ها، دویچلندی
ها، آلمانی ها
(از قرن 4 تا 20 میلادی)
1- دوران
مهاجرت و شاهی فرانکها
- از 300
تا 483 میلادی (با
مرگ شیلدریش
اول در 482 میلادی).
2-
دوران میروینگرها
در فرانک رایش
- از 483
تا 751 میلادی (از
کلودویش اول
تا شیلدریش
سوم).
3-
دوران کارولینگرها و
فرانک شرقی
- از سال 751 تا 989 میلادی
(از پیپین
جوان یا سوم
تا اوتو دوم).
4- تشکیل
امپراتوری
مقدس روم و آلمان (از 800
تا 1806 میلادی)
- با
تاجگذاری کارل
بزرگ یا شارلمانی در 800 میلادی،
تا فرانس یکم
شاه اطریش تا 1806
میلادی.
فرانس یکم
آخرین شاه
امپراتوری
مقدس روم بود.
5- وقوع
جنگ سیساله میان
کاتولیک ها و
پروتستان ها
- از 1618
تا 1648 میلادی.
6- پادشاهی
پروُس
- از 1701
تا 1918 میلادی.
7-
امپراتوری
آلمان و تشکیل
رایش دوم (47 سال)
- در
دوران ویلهلم یکم
و صدراعظمی بیسمارک (از 1871 تا 1918
میلادی).
8- تشکیل
جمهوری وایمار
(15
سال)
- با شکست رایش
دوم در جنگ
جهانی اول، از 1918 تا
1933 میلادی.
9- تشکیل
رایش سوم توسط
آدولف هیتلر (12
سال)
- از 1933
تا 1945 میلادی.
10- شکست رایش
سوم
- در
جنگ جهانی دوم
و اشغال آلمان
توسط متفقین.
11- شکلگیری
جمهوری آلمان غربی
و شرقی
- در
سال 1949 میلادی.
12- تشکیل
مجدد آلمان
متحد
- بعد
از سقوط دیوار
برلین، در سال 1990
میلادی.
فرانک
ها ؛ فرانکن
رایش (سرزمین
فرانک ها) ،
فرانک رایش
(سرزمین
فرانک)
فرانکها
یکی از قبایل
متعدد
کنفدراسیون
غربی ژرمن
بودند. این
کنفدراسیون
متشکل از
اقوام مختلف
ژرمن از قبیل:
سالیها،
سوگامبری،
چاماوی،
تنکتری،
چاتورایی،
بروکتری، اوسیپتها،
آمپسیواری و
چاتی بودند. و
بقولی دیگر فرانکها
شاخه ای از قبیله
های ژرمنی
باختری بودند و اینان
شاخه ای از
سکاها یا کیمریان
ایرانی تبار هستند
که در
آغاز در کنار
رود دانوب و
کرانه دریای سیاه
می زیستند و
همسایگانشان
انان را سیکامبرها
می خواندند. آنها
از مرکز آلمان
به داخل
امپراتوری
روم آمدند و
به عنوان یک
فوئدراتی=فدرالی
(همپیمان
روم) قبول
شدند. فرانکها
توانستند
حکومتی دیرپا
بنا کنند که
بخش اعظم
فرانسه امروزی
و مناطق غربی
آلمان
(فرانکونیا،
راین لند و
هسه=ایالت هسن
با پایتختی
فرانکفورت) را
تحت پوشش خود
قرار میداد و
هستهٔ تاریخی
دو کشور آلمان
و فرانسه
امروزی را شکل
داد. ایمان
آوردن کلوویس یکم،
شاه فرانکها
به مسیحیت
کاتولیکی،
رخدادی تأثیرگذار
در تاریخ
اروپا به شمار
میرود. از
آنجا که
فرانکها سالیان
دراز بر بخش
خاوری اروپا چیرگی
داشتند در میان
ملتهای دیگر
مانند ایرانیان،
هندیان و
عربها همه
اروپا به نام
آنان خوانده میشد،
آنچنان که در
فارسی به
اروپایی فرنگی،
در عربی
الفرنجی و در
هندی Feringhi گفته میشد.
آغاز
کار «زال
فرانک ها» (از
فرانک های غربی)
فرانک
ها هم پیمان
رومیان در بلژیک-
فلاندر گالین
(اواسط قرن 4 میلادی)
برپایه
کهنترین
نوشتهها،
فرانک ها در
آغاز در پانونیا
(غرب
مجارستان) در
در نزدیکی رود
دانوب میزیستند
ولی بعدها به
سوی کرانههای
رود راین کوچیدند.
همچنین دیگر
نوشتههای
کهن به ما میگوید
که سرزمین
نخستین
فرانکها
دهانه رود
دانوب در کنار
دریای سیاه
بوده است و اینان
در زمانهای پیش
از تاریخ به
سوی رود راین
کوچیدهاند.
در همین هنگام
نیز خود را بدین
نام که اکنون
ما آنها را میشناسیم
؛ فرانک
خواندهاند
(نزدیک به 11 پیش
از میلاد)، و پیش
از این آنها
را «سیکامبر
ها» میخواندند.
این نام و
خاستگاهشان
نشان دهنده این
است که آنها
شاخهای از
سکاها یا کیمریان
بودهاند. این
داستان همریشه
بودن با دو تیره
نام برده با دیگر
اسطورههای
ملتهای اروپا
نیز همخوانی
دارد.
فرانکهای
کوچنده
(مهاجر) به
دستههای
کوچک ژرمن در
کنار رودخانه
راین و سرزمینهای
خاوری آن بخش
شده و ساکن
گردیدند. پس
از آن با سود
بردن از نبرد
میان
ماکرومانها
و روم که در
سال 166 میلادی
آغاز شد و تا
سدههای دوم و
سوم میلادی به
درازا انجامید
از سرزمین
هلند کنونی تا
مرزهای شمال
روم نیز
پراکنده شدند.
نزدیک سال 250 میلادی،
گروهی از
فرانکها از
ناتوانی رومیان
سود بردند و
به درون شبه
جزیره ایبری
(اسپانیای
کنونی) رخنه
کردند و
سرانجام رومیان
آنها را از
آنجا بیرون
راندند. پس از
چهل سال
فرانکها بر
اشلت چیرگی یافته
و بر راههای
آبی بریتانیا
نفوذ میکردند،
اما رومیان
توانستند
منطقه را آرام
کنند ولی
فرانکها را از
آنجا بیرون
نراندند.
میان
سالهای 355 تا 358 میلادی،
گروهی از
فرانکها بر یکی
از آبراههای
رود راین دست یافتند،
سزار
امپراتوری
روم غربی ژولیان
آپوستاتا (Julian Apostata/ از 360
میلادی آگوستی
غرب امپراتوری)
معروف به «بیوفا»
آنها را آرام
نمود ولی برای
اینکه با آنها
کنار بیاید
سرزمین گل
(گال=گالین)
بلژیک را
بدانها
واگذار کرد و
از این تاریخ
فرانک ها هم پیمان
رومیان به
شمار میآمدند.
سرزمینی را که
اینان در آنجا
نشستند
امروزه «فلاندر»
نام دارد که
در بخش جنوبی
کشور هلند میباشد
و مردمان ژرمنزبان
آنها از تبار
همان فرانکهای
باستانند. از
همین سرزمین
بود که رفتهرفته
فرانکها بر دیگر
بخشهای ایالت
گالین روم از
شمال دره
لووار تا خاور
آکیتان ویزیگوت
(گوتهای غربی)
را زیر چیرگی
خویش درآوردند.
آنها همچنین
به عنوان هم پیمان
رومیان از
مرزها پدافند
(دفاع) مینمودند،
برای نمونه
هنگامی که قبیلههای
ژرمن خاوری در
سال 406 میلادی
در راستای رود
راین به مرزهای
روم تاختند
فرانکها با ایشان
به نبرد
پرداختند.
سلسله
میرووینگر (از
425 تا 751 میلادی) و
کارولینگر (از
751 تا 989 میلادی)
فرانکن رایش
(فرانک رایش)
شاهان
میرووینگر
فرانکن رایش
(فرانک رایش)
از 425 تا 751 میلادی
شاهان
میرووینگر
فرانک رایش به
اختصار
عبارتند از:
1-
کلودیو (Chlodio)
- از 425
تا 450 میلادی.
2-
مِرووِش (Merowech)
- از 450
تا 458 میلادی.
3- کیلدریش
اول (Childerich I.)
- از 458
تا 463 میلادی
سپس از 481 تا 482 میلادی.
4-
کلوُدویش اول
(Chlodwig I.)
- از 482
تا 511 میلادی،
بعد از او تقسیم
سرزمینش یه
پاریس و
اورلئان و
تور-پواتیه در
میان سه پسرش.
5- کیلدِبِرت
اول (Childebert I.)
- از 511
تا 558 میلادی.
6-
کلوتر اول (Chlothar I.)
-
پادشاه همه
فرانک ها، از 558
تا 561 میلادی.
7- کیلپریش
اول (Chilperich I.)
- از 561
تا 584 میلادی.
8-
کلوتر دوم (Chlothar II.)
- از 584
تا 629 میلادی.
9-
داگوبِرت اول
(Dagobert I.)
- از 629
تا 639 میلادی.
10- زیگیبِرت
سوم (Sigibert III.)
- از 638
تا 656 میلادی.
11- کیلدِبِرتوُس
(Childebertus adoptivus)
- از 656
تا 662 میلادی.
12- کیلدِریش
(Childerich II.)
- از 662
تا 675 میلادی.
13- تویدِریش
سوم (Theuderich III.)
- از 675
تا 691 میلادی.
14-
کلوُدویش سوم
(Chlodwig III.)
- از 691
تا 694 میلادی.
15- کیلدِبِرت
سوم (Childebert III.)
- از 694
تا 711 میلادی.
16-
داگوبِرت سوم
(Dagobert III.)
- از 711
تا 715 میلادی.
17- کیلپِریش
دوم (Chilperich II.)
- از 715
تا 721 میلادی.
18- تویدِریش
چهارم (Theuderich IV.)
- از 721
تا 737 میلادی.
19-
حکومت موقت (Interregnum)
- از 734
تا 743 میلادی.
20- کیلدِریش
سوم (Childerich III.)
- از 743
تا 751 میلادی.
مِرووِش
« Mérovée ou Merowig» موسس
سلسله میرووینگر
فرانک ها در
گالین (از 450 تا 460
میلادی)
خانواده
سلطنتی «میرووینگر»
از قدیمیترین
خانواده های
سلطنتی
فرانکن ها
هستند. آنان و
دیگر خانواده
سلطنتی فرانکی
«کارولینگر»،
از قرن 5 تا قرن 10
میلادی در
مرکز و غرب
اروپا حکومت میکردند.
در یک
«سالنامه» که
در قرن هفتم میلادی
نوشته شده
گفته میشود؛
«همسر کلودیو (Chlodio/ از425
تا 450 میلادی)،
شاه فرانک ها،
با یک هیولای
دریایی (منظور
کلودیو)، بچه
ای را زاییده
و اسمش را
«مِرووِش» (Merowech)
نام نهاد.»
«مِرووِش»
بعنوان شاه
فرانک ها از 450
تا 460 میلادی
حکومت میکرد.
مِرووِش موسس
سلسله میرووینگر
است. بنابر این
سالنامه؛
«مِرووِش»
دارای موهای
بلندی بود و
داشتن موهای
بلند پیش
فرانک ها از
نشانه های
بارز قدرت و
نسب شاهی بود.
مردمان قوم
فرانک های
ژرمنی در آن
زمانها مانند
ایرانیان قدیم
اعتقاد
داشتند (شاه
دارای فره ایزدی
است)، اقتدار
و قدرتمندی
شاهان مقدس و
موروثیست و
توسط شاه پدر
به پسر یا
پسران و به
نسلهای آینده
شاهی انتقال
داده میشود و
سرزمینهای
شاهی میبایستی
در دستان همان
خانواده شاهی
باقی بماند و
برای شاه جدید
نبایستی به رای
و مشورت نشست.
و از دیگر حق و
حقوق شاهان و
شاهزاده گان
فرانکها این
بود که سرزمین
شاهان بعد از
وفاتشان مابین
فرزندان پسر
تقسیم میشد نه
اینکه تمامی
رایش (سرزمینها)
فقط به
پسربزرگ میرسید.
و در صورت
نبود وارث نزدیک
از طرف یکی از
شاهان، سرزمینهایش
بار دیگر مابین
دیگر برادران
و یا خویشاوند
نزدیک تقسیم میشد
و همین تقسیم
شدن سرزمینهای
فرانکها بود
که آنان را
بانی سیستم
ملوک الطوایفی
در اروپا میدانند.
بعد از
«مِرووِش»
پسرش «کیلدِریش
اول» (Childerich I.)
جانشینش شد. و
بعد از «کیلدِریش
اول» پسر 16 ساله
اش «کلوُدویش
اول» (Chlodwig I.) در
سال 482 میلادی
بر تخت سلطنت
شاهی فرانک ها
در گالین
نشست.
«کلوُدویش
اول» (Chlodwig I.)
بهنگام غسل
تعمید در کلیسا
رایمز در
فرانسه؛
کلوُدویش
اول و «کلوُت هیلدِ»
(Clothilde)
«کلوُدویش
اول» اولین
شاه کاتولیک
فرانکهای
مِرووینگری ؛
«کلوُت هیلدِ»
بوُرگوندی قدیس
(از 474 تا 544 میلادی)
همانطوریکه
گفته شد
«مِرووِش» پسر
کلودیو (425 تا 450 میلادی)
بانی سلسله میرووینگر
بود و پسرش «شیلدِریش
اول» (Childerich I.) را
جانشین خود
کرد. بعد از «شیلدِریش
اول» پسر 16 ساله
اش «کلوُدویش
اول» (Chlodwig I.) در
سال 482 میلادی
شاه فرانک ها
شد.
کلوُدویچ
(متولد لیون
در فرانسه)
گرچه یک پسر 16
ساله بود اما
در عملکرد
دوران شاهیش
نشان داد که
از نسل تقدیس
شده شاهیست.
او بعد از رسیدن
به شاهی به
فتح سرزمینهای
اطراف خود
پرداخت و به
وسعت سرزمینهایش
افزود. سرزمینهای
او از غرب به
بلژیک و از
شرق به مناطق
فرانک ها در
کنار مرز کشور
چک امروزی میرسید.
کلوُدویش آخرین
فرمانروای
رومی را از
شمال فرانکن
رایش (شمال فرانسه)
بیرون کرد و
شاهان کوچک
فرانکی و
گوتهای غربی
در جنوب غربی
فرانسه و آله
مانان در
مناطقشان از
راین تا کوههای
آلپ میبایستی
از او
فرمانبرداری
میکردند. پایتخت
کلوُدویچ پاریس
بود. با او
مِرووینگرها
و فرانکها و دیگر
اقوام ژرمنی
که بیشترشان
دارای
اعتقادات آریوسی
مسیحیت بودند
به اعتقادات
کاتولیکی مسیحیت
روم رسیدند و
با غسل تعمید
شدن و کاتولیک
شدن «کلوُدویش
اول» و 3000 نفر
فرانکی در جشن
کریسمس سال 498 میلادی
در کلیسای «رایمز»
(Reims)
فرانسه، آنان نقش بسزایی
در گسترش آیین
کاتولیک در فرانسه و اروپا
داشتند.
هم چنین با
«کلوُدویش
اول» قوانین
اساسی برای حق
و حقوق مردمان
سرزمینش پایه
ریزی شد. سرزمین
او در اواخر
عمرش از
کوهستانهای
مرزی پرِنن «Pyrenäen» در
اسپانیا شروع
میشد و تا
قسمتهای بزرگی
از فرانسه،
هلند، بلژیک،
تا مرکز و
جنوب آلمان و
آنسوی جنگلهای
«توُرینگِن» (Thüringen) در
آلمان شرقی
سابق ادامه مییافت.
و با وفات او
سرزمینهای
مِرووینگر
توسط جانشینانش
به سه قسمت
تکه تکه شد (در
تصاویر پایینی).
... ادامه دارد
«کلوُت
هیلدِ» (Clothilde) قدیس (از 474
تا 545 میلادی) ،
همسر بورگوند ی
«کلوُدویش
اول»
در
مورد کاتولیک
شدن کلوُدویچ
گفته میشود
همسر
بورگوُندی او
«کلوُت هیلدِ»
نقش بزرگی را
داشته. او
شاهزاده
خانومی متمکن
و مسیحی
بورگوُندی در
لیون و از
خانواده شاهی
کیلپِریش دوم
(Chilperich II.)
بود. کلوُت هیلدِ
به ساخت کلیسا
و دیر در
فرانسه و ایتالیا
پرداخت و بعد
از وفات
کلوُدویچ در دیری
مخصوص راهبان
زن که خود
ساخته بود
زندگی میکرد و
در سیاستهای پسرش
که جانشین
کلوُدویچ شده
بود تاثیر
بسزایی داشت.
بعد از وفات
«کلوُت هیلدِ»
، کلیسای
کاتولیک او را
از قدیسان خود
دانست و کاتولیکها
روز سوم یونی
را که روز یادبود
کلوُت هیلدِ
قدیس است به
جشن و عبادت میپردازند.
شاهان
کارولینگر
فرانکن رایش
(فرانک رایش)
از 751 تا 989 میلادی
شاهان
کارولینگر
بعد از کیلدِریش
سوم مِرووینگری
(Childerich III.)
عبارتند از:
1-
پیپین جوان (Pippin der Jüngere) یا
(Pippin III.)
پیپین
جوان «هاوُس
مایر/Hausmeier »،
فرزند کارل
مارتل و پدر
کارل بزرگ
«شارلمانی»،
از خاندان
کارولینگر (Pippin der Jüngere) یا (Pippin III.) شاه
فرانکها از 751
تا 768 میلادی. در
زمان کارل
مارتل (یا
شارل مارتل)
پدر پیپین
جوان در
سده هشتم میلادی بود که
عربهای
مسلمان
توانستند بر
اسپانیا چیره
شوند و به سوی
مرزهای
فرانکها بتازند. شارل مارتل
پادشاه
مروونژی و نیرومندترین
مرد کشور فرانکهای
فرانسه در
جنگی به نام
تور
در نزدیکیهای
شهر تور،
عبدالرحمان
الغافقی
سردار سپاه اعراب
مسلمان
را شکست سختی
داد و برای همیشه
جلوی پیشرفت
عرب ها را در فرانکرایش گرفت.
2-
کارل کبیر (Karl der Große) یا
شارلمانی (از 768
تا 814 میلادی)
تجزیه
امپراتوری
شارلمانی
(کارل بزرگ)
کارل
کبیر یا کارل
اول و به
فرانسوی
شارلمانی، شاه
فرانکها از 768
تا 814 میلادی،
امپراتور روم
از 800 تا 814 میلادی،
هرسوگ بایرن
از 788 تا 814 میلادی،
شاه
لانگوبارد ها
از 774 تا 781 و از 810 تا
812 میلادی.
کارل
کبیر یا
شارلمانی از
چهره مشهور
شاهان کارولینگر
فرانک رایش
است که در سال 800
میلادی امر
کرد که پاپ در
روم تاج قیصری
بر سر وی نهد.
وحدت
امپراطوری او
به دلیل ستیز
در میان
خاندانش دیری
نپایید. آنچه
بعدا آلمان
نام گرفت در
فرانک شرقی
تولد یافت که یکی
از سه قسمت
امپراطوری
تقسیم شده
کارل کبیر به
سال 843 میلادی
بود. با تجزیه
شدن امپراتوری
شارلمانی
(کارل بزرگ)،
در نواحی شرقی
قلمرو آن،
امپراتوری
قرون وسطایی
آلمان شکل
گرفت. کارل کبیر
خطی را به
وجود آورد که
دست خط
شارلمانی نامیده
شد و خواندن و
نوشتن را برای
مردم آسان تر
کرد. (کارل کبیر
در دوران
هارون الرشید
بود).
3-
لوُدویگ اول (Ludwig I.) یا
لوُدویش اول
فرزند
کارل کبیر،
شاه فرانکها
از 814 تا 840 میلادی،
امپراتور روم
از 813 تا 840 میلادی.
فرانک شرقی در
میان اعقاب
کارل کبیر نصیب
لودویگ اول شد
که لودویگ شاه
آلمانی (König Ludwig Germanicus)
خوانده میشود.
در این بخش به
تدریج گرد
زبانی که با
آن سخن میگفتند
و "دویچ"
خوانده میشد،
احساسی از
همبستگی پدید
آمد. سرزمین
مردم دویچ
زبان، «دویچلند»
نام گرفت. برخی
همسایگان غربی
دویچلند را با
یک طایفهٔ دویچ
زبانی که با
آن برخورد
داشتند، میشناختند.
این طایفه
آلِمانها (Alemannen)
بودند که در
قرون وسطا در
منطقهای که
«شوابن» (منطقه
اشتوتگارت
امروزی)
خوانده میشود،
سکونت داشتند.
چنین شد که
فرانسویان دویچلند
را آلمان و
زبانشان را
آلمانی
خواندند. ایرانیان
نیز که با
اروپا عمدتا
از طریق
فرانسه آشنا
شدند، به پیروی
از آنان دویچلند
را آلمان نامیدند.
سرزمین
فرانک ها در 843 میلادی؛
4-
لوتر اول (Lothar I.)
امپراتور
روم تا 855 میلادی،
شاه ایتالیا و
لانگوبارد ها
از 822 تا 855 میلادی،
شاه فرانکهای
لوتری -Lothar- از 843
تا 855 میلادی،
5-
لودویگ دوم (Ludwig II.)
- شاه
ایتالیا و
لانگوبارد ها
از 844 تا 875 میلادی،
امپراتور روم
از 855 تا 875 میلادی،
6-
کارل دوم (Karl II.)
- شاه
ایتالیا و
لانگوبارد ها
از 875 تا 877 میلادی،
امپراتور روم
از 875 تا 877 میلادی،
شاه فرانک رایش
غربی از 843 تا 877 میلادی،
7-
کارلمن (Karlmann)
- شاه
بایرن، شاه
فرانکن رایش
شرقی از 876 تا 880 میلادی،
شاه ایتالیا
از 876 تا 879 میلادی،
8-
کارل سوم (Karl III.)
- شاه
فرانک رایش
شرقی از 876 تا 887 میلادی،
شاه ایتالیا
از 879 تا 887 میلادی،
امپراتور روم
از 881 تا 888 میلادی،
شاه فرانک رایش
غربی از 885 تا 888 میلادی،
9-
آرنوُلف
کِرنتنی (Arnulf
von Kärnten)
- شاه
فرانک رایش
شرقی، شاه ایتالیا
از 896 تا 899 میلادی،
امپراتور روم
از 896 تا 899 میلادی،
10-
لودویگ چهارم
(Ludwig IV.) یا
کارل سوم
- شاه
فرانک رایش
شرقی از 900 تا 911 میلادی،
11-
کُنراد اول (Konrad I.) یا
کنراد
دو فرانکونی
پیدایش
آلمان در شرق
رودخانه راین
- شاه
فرانک رایش
شرقی از 911 تا 918 میلادی
و هرسوگ
فرانکها از 906
تا 918 میلادی. در روز 24 سپتامبر
سال 911 میلادی
اشراف زادگان
زمیندار بزرگ ژرمنی
فردی به نام
کنراد دو
فرانکونی را
از میان خود
به پادشاهی
سرزمین ژرمن
ها انتخاب
می کنند. او با
نام کنراد اول
به تخت سلطنت
می نشیند. این
سرآغاز پیدایش آلمان
در شرق
رودخانه راین
بود.
انتخاب
کنراد دو
فرانکونی
به پادشاهی
ژرمن ها به 10
سال جنگهای
جانشینی که در پی مرگ آرنوُلف
کِرنتنی پادشاه
فرانک
رایش شرقی
(آلمان کنونی)
درگرفته
بودند ، خاتمه
داد. در سال 901 میلادی
آرنوُلف
کِرنتنی،
روز قبل از
مرگ جانشین
خود را انتخاب کرد. اما پس از
مرگ او اشراف
زادگان ژرمنی از به رسمیت
شناختن سلطنت
کارل سوم ، جانشین
آرنوُلف
کِرنتنی خودداری
کرده و جنگ های
ده ساله جانشینی
آغاز شد. سرانجام
آنها پیرامون
کنراد دو
فرانکونی
گرد آمده و به
سلطنت سلسله
کارولینگر در شرق
رودخانه راین
خاتمه دادند. کنراد اول
در بستر مرگ «دوک
هانری دوساکس» (هاینریش
اول /Heinrich I.)
را به
جانشینی خود انتخاب
کرد.
12-
هاینریش اول (Heinrich I.)
- شاه
فرانک رایش
شرقی از 919 تا 936 میلادی،
هرسوگ زاکسن
از 912 تا 936 میلادی،
امپراتوری
مقدس روم و
آلمان ، جانشین
امپراتوری
فرانک شرقی
(از 936 تا 1806 میلادی)
13-
اوتو کبیر (Otto I., der Große)
، اوتو اول (912 تا
973 میلادی)
اوتو
اول فرزند هاینریش
اول (دوک
هانری دوساکس)، از
خاندان لیودولفینگر-
Liudolfinger-
یا اوتون ها -Ottonen-
هرسوگ زاکسن
از 936 تا 973 میلادی،
شاه فرانک رایش
شرقی از 936 تا 962 میلادی،
امپراتور روم
از 936 تا 973 میلادی،
شاه ایتالیا 951
تا 973 میلادی.
اتویکم
پسر دوک
هانری دوساکس
سرزمین ایتالیا را
تصرف کرد و با اتحاد
آلمان و ایتالیا
امپراتوری مقدس
روم
و آلمان
را تاسیس می
کند. امپراتوری
مقدس روم و
آلمان نام رسمی
کشوری بود که
از امپراتوری
فرانک شرقی
کارولنژی تشکیل
شد و تا سال 1806 میلادی
ادامه پیدا
کرد. اصطلاح
امپراتوری
روم (لاتین: Romanum Imperium) از
زمان کارل
بزرگ (شارلمانی)
نیز مرسوم
بوده است و این
امپراتوری
لقب مقدس (لاتین:
Sacrum)
را برای نخستین
بار در ادبیات
سلطنتی، در
زمان فریدریش یکم
در سال 1157 میلادی
به دست میآورد.
واژه ملت
آلمان (لاتین: Nationis Germanicae)
ابتدا به سال 1438
میلادی برمیگردد
و از زمان 1512 میلادی
نام کامل رسمی
این امپراتوری،
امپراتوری
مقدس روم ملت
آلمان میشود.
با برکنار
گذاشتن تاج
سلطنتی توسط
فرانس دوم،
امپراتوری
مقدس روم ملت
آلمان در 6 اوت 1806
میلادی منقرض
و از بین میرود.
این امپراتوری
با نامش از یک
سو ابتدا مدعی
جایگزینی
امپراتوری
روم بوده و
بنابراین بر
حکومت جهان
تاکید داشته
است و از سوی دیگر
با استفاده از
واژه مقدس
ادعای خود را
بر جهان خاکی
محکمتر کرده
است.
امپراتوری
مقدس روم و
آلمان جانشین
امپراتوری
فرانک شرقی
بود. این
امپراتوری
شامل تمام
مناطق آلمانیزبان
میشد و بیشتر
امپراتوران و
پادشاهان آن
از خانوادههای
نجیب آلمانی
بودند ولی هیچگاه
به یک کشورِ
ملی مانند
انگلستان یا
فرانسه تبدیل
نشد و از لحاظ
ایدیولوژی نیز
هیچوقت همچنین
کشوری به حساب
نمیآمد. در
ضمن این
امپراتوری
اصالتا، بیشتر
از امارتهای و
دوکنشینهای
خودمختار (و
نسبتاً مستقل)
تشکیل میشد
که امپراتور را
به عنوان
فرمانروای
خود قبول میکردند.
سرزمینهای
امپراتوری
مقدس روم و
آلمان
(آلمان،
اتریش،
اسلوونی، سوییس،
لیختناشتاین،
بلژیک، هلند،
لوگزامبورگ،
چک، شرق
فرانسه، شمال ایتالیا
و غرب لهستان)
امپراتوری
مقدس روم با
بزرگترین
وسعت خود، از
کشورهای
آلمان، اتریش،
اسلوونی، سوئیس،
لیختناشتاین،
بلژیک، هلند،
لوکزامبورگ،
جمهوری چک،
شرق فرانسه،
شمال ایتالیا
و غرب لهستان
کنونی تشکیل میشد.
به این ترتیب
در این
امپراتوری به
غیر از زبان
آلمانی (و
لهجههای آن)
بسیاری زبانهای
اسلاوی و دیگر
صحبت و نوشته
میشد. زبان
لاتین نیز در
این حین نقش
زبان دین و
مذهب را بازی
میکرد. از
لحاظ سیستماتیک،
امپراتوری
مقدس روم دارای
مجلس (آلمانی: Reichstag)،
دادگاه عالی (Reichskammergericht)،
شورای دربار (Reichshofrat) و
در زمان جنگ یک
ارتش تدارک دیده،
ولی فاقد دولت
و یا حتی پایتخت
به معنای واقعی
بود. بعد از
«صلح وست فالی»
در سال 1648 میلادی
که به پایان
جنگ سیساله
(جنگ داخلیِ
دو مذهب)
انجامید این
امپراتوری بیشتر
یک اتحادیه بسیار
ضعیف از مناطق
آلمانی بود و یا
همانطور که
ولتر مسخره میکرد،
نه مقدس، نه
رومی و نه
اصلاً
امپراتوری
بود.
هوگ
کاپه پادشاه فرانک
رایش غربی
و در همین
زمان، در شهر پاریس،
اشراف زادگان
زمیندار فرانک رایش غربی
(فرانسه کنونی)
فردی به نام
هوگ کاپه را به تخت
سلطنت
نشاندند که
بازماندگانش
تا سال 1792 میلادی
در این کشور
که نام فرانسه را می گیرد،
سلطنت کردند.
14-
اوتو دوم (Otto II.) ( Römisch-deutscher Kaiser)
-
امپراتور(کایزر)
دویچه-روم یا
امپراتور
مقدس روم از 973
تا 983 میلادی،
15-
اوتو سوم (Otto III.)
- شاه
دویچه-روم از 983
تا 1002 میلادی،
کایزر دویچه-روم
از 996 تا 1002 میلادی،
16-
هاینریش دوم (Heinrich II.)
- هاینریش
مقدس، شاه دویچه-روم
از 1002 تا 1024 میلادی،
شاه ایتالیا
از 1004 تا 1024 میلادی،
امپراتور روم
از 1014 تا 1024 میلادی.
او بدون اولاد
بود در نتیجه
بعد از درگذشت
او اشراف
فرانک رایش
شرقی (آلمان) و
روحانیون کلیسا
در نزدیکیهای
ماینس جمع شده
و با اولین پیشنهاد
از طرف بیشوف
ماینس،
کنُراد دوم از
خاندان زالیر
فرانکی (تا هاینریش
پنجم) برای
شاهی انتخاب
شد.
17-
کُنراد دوم (Konrad II.)
از خاندان زالیر
(Salier)
- شاه
دویچه-روم از 1024
تا 1039 میلادی،
امپراتور روم
از 1027 تا 1039 میلادی،
شاه بوُرگوند
از 1033 تا 1039 میلادی،
18-
هاینریش سوم (Heinrich III.) از 1039
تا 1056 میلادی
- هاینریش
سوم فرزند
کنراد دوم،
شاه دویچه-روم
از 1039 تا 1056 میلادی،
امپراتور روم
از 1046 تا 1056 میلادی،
شاه
بوُرگوند،
هرسوگ بایرن،
هرسوگ شوابِن
(ایالت
اشتوتگارت).
هاینریش سوم
با غلبه بر
مجارستانی
ها، اراضی این
کشور را جزو
اراضی کشورش
کرد. در دوران
او در ایتالیا
سه پاپی بودند
که دوست داشتند
به تنهایی بر
روی صندلی
پطروس قدیس
بنشینند. هاینریش
با قشونش بسوی
ایتالیا رفت و
با برکناری
پاپ ها، بیشوف
بامبرگ آلمان
را که "زویتگر"
نام داشت با
نام کلمنس دوم
(Clemens II.)
بر صندلی پاپی
نشاند و توسط
او تاج ایتالیا
را بر سر
گذاشت. بعد از
فوت کلمنس دوم،
هاینریش سوم
سه نفر دیگر
را بترتیب پاپ
کاتولیکها
کرد اما همه
پاپ های او
بطریقی مرموز
درگذشتند و
بقولی همه
آنها مسموم
شده بودند. تا
دوران هاینریش
سوم این کایزرها
بودند که پاپ
ها را تعویض میکردند
اما در دوران
پسرش هاینریش
چهارم ورق
برگشت و این
پاپ بود که دست
به تعویض کایزرها
میزد.
19-
هاینریش
چهارم (Heinrichs IV.) از 1056تا 1105 میلادی
هاینریش
سوم در سن 39
سالگی درگذشت
و پسرش هاینریش
چهارم با 5 یا 6
سالگی جانشین
پدرش شد اما
کارهای اجرایی
حکومت با
نظارت مادرش
"آگنس" انجام
میگرفت. در 12
سالگی هاینریش
چهارم توسط
"هانو" بیشوف
اعظم کلن و ماینس
و اوتو هرسوگ
بایرن دزدیده
شد و در کلن
محبوس گردید و
قرار شد تحت
تعلیم و تربیت
یادبودهای قدیسان
کلیسا قرار گیرد
تا بعدأ تحت
تاثیر مخالفین
کلیسای کاتولیک
قرار نگیرد.
اما در سفری
که بیشوف هانو
به ایتالیا
داشت،
"آدلبرت" بیشوف
هامبورگ و
برمن از فرصت
استفاده کرد
پرنس جوان را
از محبس
درآورد و با
خود به
هامبورگ برد و
او را در آزادی
بزرگ کرد.
آدلبرت از
مخالفین
سرسخت پاپ ها
و اشراف ژرمنی
بود. او به
پرنس جوان یاد
داد که مخالفت
با او و اراده
او یعنی جرم و
مجرم بایستی
تاوان
مکافاتش را
بپذیرد. بعد
از آزادگی هاینریش
چهارم در 16 سالگی
او شاه دویچ
ها (آلمانی ها)
و ایتالیا و
کایزر آلمان و
روم مقدس شد.
پاپ
گیورگ هفتم
خواهان قدرت
مطلقه پاپ ها (Absolutismus)
در ایتالیا
گیورگ هفتم که
ایتالیایی
بود و "هیلدِبراند"
نام داشت و در
فرانسه تعلیمات
روحانیت خود
را طی کرده
بود پاپ کلیسای
کاتولیک در
روم بود و ایتالیایی
ها نیز مخالف
سرسخت او. گیورگ
هفتم عقیده
داشت پاپ نماینده
خدا و عیسی مسیح
است، و دارای
قدرت مطلقه (Absolutismus) و
تمامی کایزرها
و شاهان (که
همچنین دارای
قدرت مطلقه
هستند اما این
قدرت را پاپ
به آنان اعطا
میکند) و
اشرافیت
اروپا بایستی
با تایید پاپ
بر سر کار
باشند.
هاینریش
چهارم بعد از
بدست گرفتن
قدرت و حاکمیت
دیکتاتورمآبانه
با مخالفت
زاکسن ها و
توُرینگن ها و
بعضی از هرسوگ
ها از جمله
هرسوگ بایرن
مواجه شد و
بعد از جنگهای
متوالی و کشته
شدن بیشماری
از هر دو طرف،
مخالفین او سفیرانی
بسوی پاپ گیورگ
هفتم
فرستادند و از
او خواستند
دست از حمایت
هاینریش
چهارم
برداشته و او
را در سخنرانیها
لعن و نفرین
کند و پاپ نیز
خواسته آنان
را اجابت
نمود. در
مقابل هاینریش
چهارم، که
برخلاف سنت
موجود برای
انتخاب پاپ و
بدون اطلاع او
بعنوان کایزر
روم مقدس و
آلمان، گیورگ
هفتم پاپ شده
بود، برای تحت
فشار قرار
دادن پاپ
دستور داد تا
پاپ را بدزدند.
گیورگ هفتم نیز
روزی در حین
عبادت در کلیسا
توسط باندی
مزدور دزدیده
شد و در قلعه ای
زندانی گشت.
اما گیورگ
هفتم با
پرداخت پول زیاد
آزادی خود را
از دزدان خرید.
هاینریش
چهارم بعد از فرار
گیورگ هفتم در
تجمع سران کلیسا
در 1076 میلادی، گیورگ
هفتم را از
پاپی برکنار
کرد. اما هاینریش
چهارم فاقد یک
ارتش وفادار
بود تا از او
در مقابل
مخالفان خواسته
هایش حمایت
کند.
لعن
هاینریش
چهارم توسط
پاپ گیورگ
هفتم ؛ هاینریش
چهارم در راه
قلعه کانوسا
(زمستان 1077 میلادی)
گیورگ
هفتم نیز بعد
از آزادی از
زندان به
اشراف و
سربازان و
مزدوران
آلمان و ایتالیا
نامه نوشت و
دستور داد تا
از همیاری هاینریش
چهارم
گناهکار و
مرتد پسر "کایزر
ما هاینریش
سوم" کوتاه آیند
و او اجازه
ندارد خود را
کایزر آلمان و
ایتالیا و شاه
آلمان بداند.
هاینریش
چهارم که
ناگهان خود را
تنها میدید
بطوریکه حتی
سربازان او از
دستوراتش سرپیچی
میکردند با
مشورت
مشاورانش در
زمستان 1077 میلادی
مخفیانه و
بدون اینکه رقیبان
او از مقصدش
خبر داشته
باشند با عده
ای خدمه و
همسر وفادار و
پسرش از طریق
راهی دور و از
طریق فرانسه
عازم شمال ایتالیا
و قلعه کانوسا
(Canossa)
در منطقه
هرسوگ مودِنا
(Modena)
شد، جاییکه گیورگ
هفتم میهمان
"گرافین ماتیلدِ»
(عنوان گراف
برای زن/ Gräfin Mathilde)"
بود، ("گرافین
ماتیلدِ» از
خویشاوند نزدیک
هاینریش
چهارم بود).
مردم شمال ایتالیا
نیز همینکه
متوجه حضور هاینریش
چهارم شدند
گمان کردند او
برای برکناری
پاپی که همه
مردم
لانگوباردی
شمال ایتالیا
از او متنفر
بودند، آمده.
اما
هاینریش هفتم
بدون توجه به
آنان بطرف
قلعه کانوسا
رفته و در میان
برف و باد و
بوران زمستانی
کوهستانهای
آلپ ایتالیا
بر در قلعه کانوسا
کوفت و تقاضا
کرد تا با پاپ
دیداری داشته
باشد. پاپ گیورگ
هفتم خوشحال و
سرمست از حضور
هاینریش
چهارم برای
عذرخواهی،
ابتدا او را
نپذیرفت اما
با پادرمیانی
میزبان، گرافین
ماتیلدِ، و بر
طبق سنتهای
آنروزی برای
جبران
گناهان، هاینریش
چهارم را بعد
از سه شبانه و روز،
در حالیکه
بدون اسلحه و
خدمه و لباسهای
شاهانه و کلاه
و با پاهای
برهنه و یک پیراهن
نازک در درون
حیاط قلعه و
در میان برف و یخبندان
منتظر تشریف
فرمایی بود،
به حضور خود
پذیرفت. هاینریش
چهارم نیز در
مقابل پاهای
پاپ گیورگ
هفتم بر روی
زمین دراز کشید
و با التماس
از پاپ خواست
تا از گناهانش
بگذرد. با پذیرش
هاینریش
چهارم توسط گیورگ
هفتم و تایید
کایزری و شاهی
او،
لانگوباردهای
ژرمنی شمال ایتالیا
بار دیگر با
اسلحه های خود
قشونی فراهم
کرده و با هاینریش
چهارم بسرعت
به آلمان
بازگشتند زیرا
در آلمان در غیاب
هاینریش
چهارم اشراف
آلمان
"رودُلف شوابی"
(رودُلف
اشتوتگارتی)
را برای شاهی
آلمان (فرانک
رایش شرقی)
انتخاب کرده
بودند. و در
جنگی که مابین
طرفین درگرفت
رودُلف دست
راستش را از
دست داد. او در
بستر مرگ نیز
عنوان کرد از
کاری که کرده
پشیمان است زیرا
او اجازه
نداشت در
مقابل شاه و
کایزر منتخب
پاپ قیام میکرد.
پاپ
اوربان دوم
جانشین گیورگ
هفتم ؛ پاپ
اوربان دوم و
اولین جنگهای
صلیبی (1096 تا 1099 میلادی)
هاینریش
چهارم نیز بعد
از تثبیت قدرت
خود در سال 1084 میلادی
با لشکریانی
انبوه روم را
محاصره کرد تا
بخاطر خفت و
خواری که از گیورگ
هفتم کشیده
بود از او
انتقام بگیرد.
گیورگ هفتم نیز
توسط قشونی
کوچک از ناپل
ایتالیا از
محاصره نجات یافت
و یکسال بعد
در 1085 میلادی
درگذشت. بعد
از گیورگ
هفتم، اوربان
دوم (Urban II.) پاپ کلیسای
کاتولیکها شد
و گیورگ هفتم
نیز توسط
"کلِروس" (Klerus) یا
"طبقه روحانیت"
کلیسا به
قداست رسید.
اوربان دوم نیز
در نهان
کنُراد و هاینریش،
پسران هاینریش
چهارم، را
برعلیه
پدرشان
شوراند. مدتی
بعد کنُراد
درگذشت و هاینریش
که بعدها هاینریش
پنجم شد با
توطئه ای پدرش
را دستگیر و
مجبورش کرد تا
تخت شاهی و کایزری
را به او
واگذارد. در
دوران پاپ
اوربان دوم
بود که اولین
جنگهای صلیبی
با تعداد 100
هزار رزمنده
صلیبی مابین 1096
تا 1099 میلادی
برعلیه
ترُکان در
اورشلیم و برای
آزادی اورشلیم
از دست کافران
بوقوع پیوست.
20-
هاینریش پنجم
(از 1095 تا 1125 میلادی)
- هاینریش
چهارم توسط
پسر و مجلس
اشرافیون و
روحانیون از
شاهی و کایزری
برکنار شد و
پسرش هاینریش
چهارم جانشیتش
گردید.
...
ادامه دارد
21- لوتر سوم
از خاندان
اشتافر
- از 1125
تا 1138 میلادی
22-
کنُراد سوم
- از 1138
تا 1152 میلادی)
23- فریدریک
بارباروسا
- از 1152
تا 1190 میلادی)
24- هاینریش
ششم
- از 1190
تا 1197 میلادی)
25- ....
(ادامه دارد)
مروری
کوتاه به
سرگذشت
امپراتوری
مقدس روم و
آلمان
تشکیل
امپراتوری با
تاجگذاری شارلمانی
(کارل کبیر) به
عنوان
امپراتور
توسط پاپ لیو
سوم
با
تاجگذاری شارلمانی
(کارل کبیر یا
کارل اول) به
عنوان
امپراتور ایتالیا
و آلمان توسط
پاپ لیو سوم،
وی مدعی جانشینی
امپراتوری
روم شد. سعی
شارلمانی برای
به ابرقدرت
رساندن
امپراتوری
فرانک ها در
کنار خلافت
اسلامی و
امپراتوری
روم شرقی تنها
در زمان سلطنت
او موفق بود.
با مرگ وی و
بعدها تقسیم
امپراتوری بین
نوادگانش، کلیسا
سعی کرد به
خاطر علائق
مشترک سیاسی،
امپراتوری را
متحد نگه
دارد. با این وجود
سیستم تجزیه پیشروی
کرد و بالاخره
امپراتوریِ
فرانک ها به
دو قسمت مجزای
فرانک غربی
(فرانسه امروزی)
و فرانک شرقی
(آلمان امروزی)
تقسیم شد. ولی
لقب امپراتور یا
کایزر با
فرانک شرقی
باقی ماند، آن
هم به هنگامی
که اتو یکم
(اوتو یکم) در
سال 962 میلادی
در حین لشکرکشی
به ایتالیا در
روم تاجگذاری
کرد.
با
تاجگذاری اتو یکم،
عادت بر این
شد که
پادشاهان
فرانک شرقی
خود را به
عنوان
امپراتور
تاجگذاری
کنند. به این
ترتیب با گذشت
زمان، فرانک
شرقی به عنوان
جانشین امپراتوری
روم شناخته شد
و به این سبب
که برعکس رومِ
باستان مسیحی
بود، به آن
لقب مقدس داده
شد. عبارت ملت
آلمان که به
فریدریش یکم
برمیگردد هم
با پایان قرون
وسطی رسمی شد.
قرون
وسطی
در
سدههای میانه
نظام اداری
امپراتوری بهکلی
در حال تغییر
بود. حتی در
فرانک شرقی رایج
بود که در تقسیمات
کشوری از
واحدهای بزرگتری
برای اداره سیاسی
استفاده شود.
این واحدهای
جدید، دوکنشین
نام داشتند.
دوکنشینها
واحدهای
نسبتاً بستهای
بودند و اختیارات
خاص خود را
داشتند و همچنین
بارها بر ضد
قدرت
امپراتور به
مبارزه برمیخواستند.
با آغاز قرون
جدید، تغییراتی
در سیستم
حکومتی به
وجود آمد، به
طوری که قدرت
امپراتور به
آهستگی رو به
انحطاط گذاشت.
بین نخبگان
امپراتوری
(کسانی که در
پارلمان کرسی
و حق رای
داشتند،
مانند امرا،
شوالیهها،
دوک ها و
شهرهای آزاد)،
اتحادهای
مذهبی ایجاد
شد که با یکدیگر
بارها به جنگ
پرداختند.
در
اواخر قرن 16 میلادی،
به نخبگان
امپراتوری
اختیار تعیین
مذهب برای
مناطق تحت
کنترل آنها
داده شد که
باعث یکسانی
مذهبی بیشتر
برای منتخبین
میشد و با یکسانی
مذهبی در یک
منطقه، راه
تجزیهطلبیِ
آن هموارتر میشد.
این تغییرات
در نقطه اوج
خود منجر به
جنگ سیساله
شد. در همین
ادامه
امپراتور سعی
کرد برای آخرینبار
قدرت از دست رفتهاش
را مجدداً
صاحب شود و
اتحاد با کلیسا
را تشکیل دهد
که به موفقیت
نرسید. به این
ترتیب،
امپراتوریِ
از هم گسیختهای
به وجود آمد
که امپراتور
در آن تنها
نقش تظاهر
داشت ولی از
لحاظ قدرت
تنها به عنوان
دوک اطریش در
پارلمان با
نخبگان دیگر
همپایه بود.
اصلاحات
مذهبی مارتین
لوتر
همزمان
اصلاحات مذهبی
مارتین لوتر،
مذهب
پروتستان را
به وجود آورد
و اتحادیه
پروتستانها
به سال 1608 میلادی
تشکیل شد.
. ...
(ادامه دارد)
جنگهای
30 ساله در
اروپا میان
پروتستان ها و
کاتولیک ها
(از 23 می 1618 تا 24
اکتبر 1648 میلادی)
تشکیل
دولتهای اتریش
و پروس بعد از
جنگهای سی
ساله
جنگهای
سی ساله (میان
پروتستان ها و
کاتولیکها) که
سراسر اروپا
را فرا گرفت
موجب شد در داخل
سرزمین آلمان
دو دولت نیرومند
اتریش و پروس
به وجود آید.
پایان
امپراتوری
مقدس روم و
آلمان ؛ فرانس
یکم پادشاه
اتریش ، آخرین
شاه امپراتوری
مقدس روم و
آلمان (1806 میلادی)
امپراتوری
در زمان جنگهای
ناپلئونی
فروپاشی کرد،
هنگامی که بهوسیله
و فشار
ناپلئون، تعدادی
از امارتهای
آلمانی
همبستگی راین
را تشکیل
دادند. این
فروپاشی در
اصل به صلح
وستفالی که به
لاییکی و
بازشدنِ جهانیِ
آلمان منجر
شد، برمیگردد.
سال 1806
میلادی
امپراتور
فرانس دوم، که
از سال 1804 میلادی
با نامِ فرانس
یکم پادشاه
اطریش نیز
خوانده میشد
تاجِ امپراتوری
مقدس روم ملت
آلمان را بر
زمین گذاشت. و
بر اساس
کنفرانس وین
در سال 1815 میلادی،
حکومتهای
آلمانی به تشکیلِ
یک همبستگی
آلمانی اقدام
کردند، که نقش
بیشترِ آن،
زنده نگه
داشتن لقب و
مقام
امپراتور بود.
با پیشنهاد
امپراتوریِ
فرانس یکم در
اطریش،
انتظار این را
میرفت که وی
اختیارات
کامل یک
فرمانروا را
به دست نیاورد،
زیرا حامیان
آن، امارتهای
کوچک و متوسط
بودند که قدرت
کمی داشتند.
بنابراین
فرانس این پیشنهاد
را رد کرد. از
طرف دیگر نیز
اطریش نمیخواست
که لقب
امپراتور به
پادشاهان
قدرتمند دیگری
همچون پادشاه
پروس برسد. به
این ترتیب
کنفرانس وین
بههم خورد بیآنکه
امپراتور جدیدی
تعیین شود و
هبستگی آلمان
به عنوان یک
اتحاد ضعیف بین
حکومتهای
آلمانی بهوجود
آمد.
اولین
جنگ پروُس و
دانمارک با
شکست پروُس (1848
تا 1851 میلادی)
دومین
جنگ پروُس و
دانمارک
بخاطر دوک نشینهای
سه گانه «شلسویگ،
هلشتاین،
لونبورگ» (از
فوریه تا یونی
1864 میلادی)
تعداد
کشته شده گان 4500
نفر (پروُس ها 1000
، دانمارک ها 3000
، اطریشی ها 500
نفر)
جنگ
پروُس با
دانمارک به دلیل
اختلاف هایی
بود که بر سر
سه دوک نشینهای
«شلسویگ،
هلشتاین،
لونبورگ» وجود
داشت. اتو فون
بیسمارک نخست
وزیر پروُس از
اتریش خواست (1863
میلادی) تا در
حل این اختلاف
کمک کند. پیشنهاد
این دو کشور
(پروُس و اتریش)
به دانمارک
چشم پوشی از
دوک نشین شلسویگ
بود که
دانمارک نپذیرفت.
سرانجام
آلمان با یاری
اتریش با 90
هزار سپاه به
دانمارک حمله
کرد. و سپاهیان
دانمارک به
علت کمی نیروها
شکست خوردند و
درخواست صلح
نمودند و سرانجام
به موجب
عهدنامهای
که در وین
منعقد شد (30
اکتبر 1864 میلادی)
دانمارک
رسماً از دوک
نشینهای سه
گانه چشم پوشید.
پروس دوک نشین
لونبورگ را
تصرف کرد و
اتریش 15 میلیون
مارک غرامت از
آن دوک نشین
گرفت و حکومت
دو دوک نشین دیگر
نیز بین دو
دولت تقسیم
شد.
بیسمارک
پس از جنگ
دانمارک
درصدد بود بین
پروس و اتریش
نیز جنگی ایجاد
کند، ولی برای
احتیاط ابتدا
با ناپلئون
سوم امپراطور
فرانسه دوست
شد و او را راضی
نمود تا در
جنگ بین پروس
و اتریش بیطرف
بماند و سپس
با ویکتور
امانویل دوم
پادشاه ایتالیا
بر ضد اتریش
معاهدهای
منعقد ساخت.
پس از آن، اتریش
را متهم ساخت
که در حکومت
هلشتاین از
رعایت منافع
مشترک دو دولت
خودداری
نموده است.
همچنین موضوع
تغییر وضع
اتحادیه
دولتهای
آلمانی را پیش
کشید و مجلس
اتحادیه ایالتهای
آلمانی به اتریش
اعلان جنگ
داد.
به
موجب معاهده
پراگ، ایالات
شلسویک
هولشتاین،
هانور
الکنرال، هسن
و فرانکفورت
ضمیمه پروس
گردید و پروس،
که تا این
زمان دو قطعه
جداگانه بود،
به یک مملکت
تبدیل شد. بعد
از این، بیسمارک
با ممالک واقع
در شمال رود
ماینس در مورد
تشکیل یک
اتحادیه جدید
به مذاکره
پرداخت و این
هیئت به اسم
ممالک مجتمعه
آلمان شمالی
در ماه آوریل 1867
میلادی تشکیل
گردید که شامل
22 مملکت یعنی
تمام ممالک
آلمان به جز
آلمان جنوبی
(ممالک باویر/
بایرن و
ورتمبرگ) میشد.
اعلان
جنگ ناپلئون
به دولت پروس (19
ژوئیه 1870 میلادی)
الحاق
فوری
لوکزامبورگ و
اجازه الحاق
بلژیک به
فرانسه
شکست
فرانسه در جنگ
با آلمان (1871 میلادی)
؛ تشکیل امپراتوری
آلمان با کایزر
ویلهلم اول
(از 1871 تا 1918 میلادی)
پس
از دو پیروزی
بزرگ بیسمارک،
در اندیشه
نبرد با
فرانسه بود.
در پنجم اوت 1866 میلادی
دولت فرانسه
از بیسمارک
قسمتی از اراضی
باویر/ بایرن
در ساحل رود
رن و همچنین
شهر مایانس/
ماینس را
تقاضا نمود ولی
چون بیسمارک
جواب داد که این
تقاضا در حکم
جنگ است این
تقاضا پس
گرفته شد ولی
طولی نکشید که
فرانسه در 20
اوت 1866 میلادی
الحاق فوری
لوکزامبورگ و
اجازه الحاق
بلژیک را در
موقع مساعد
درخواست نمود.
سرانجام در روز
سه شنبه 19 ژوییه
1870 میلادی
ناپلئون
رسماً به دولت
پروس اعلان
جنگ داد و در
دوم اوت 1870 میلادی
جنگ آغاز شد و
تا شش ماه
ادامه یافت.
در
پایان کار
فرانسویان
شکست خوردند.
با شکست
فرانسه در 1871 میلادی،
امپراتوری
آلمان تشکیل
گردید، باویر،
ورتمبرگ و
بادن به اتحادیه
آلمان شمالی پیوستند
و پادشاه پروس
ویلهلم اول به
مقام
امپراتوری رسید.
امپراتوری 25
دولت نامتساوی
و همچنین سرزمین
آلزاس و لورن
را که از
فرانسه جدا
شده بود شامل
میشد.
تاجگذاری
کایزر ویلهلم
اول در کاخ
ورسای فرانسه
(1871 میلادی)
بعد
از پیروزی
چشمگیر پروس
در جنگ با
فرانسه ، ویلهلم
اول در سال 1871 میلادی،
در کاخ ورسای
فرانسه، به
عنوان
امپراتورِ
تاجگذاری کرد
و بیسمارک هم
از این رو، به
عنوان اولین
صدراعظمِ تاریخ
آلمان شناخته
شد.
امپراتوری
آلمان (از 1871 تا 1918
میلادی)
انقلاب
نوامبر(از 1918 تا
1919 میلادی) و تشکیل
جمهوری وایمار
(از 1919 تا 1933 میلادی)
بنابراین
از همبستگی
آلمان شمالی (1867
تا 1871 میلادی)،
کشوری فدرالی
به نام
امپراتوری
آلمان به وجود
آمد. به این
قسمت از تاریخ،
در منابع
آلمانی
امپراتوری
دوم یا رایش
دوم (از 1871 تا 1918 میلادی)
گفته میشود،
زیرا که این
دوران پس از
امپراتوری
مقدس روم و
قبل از قدرت گیری
نازیها (که به
آن رایش سوم میگویند)
در کشور آلمان
رخ داده است.
در حدّ فاصل
سال های 1871 تا 1877 میلادی
بیسمارک سیاست
جهاد برای
تمدن را در پیش
گرفت و
اصلاحاتی
موسوم به جنگ
فرهنگی انجام
داد. امپراتوری
آلمان تا
انقلاب
نوامبر و تشکیل
جمهوری وایمار
ادامه پیدا
کرد.
ویلهلم
یکم (Wilhelm I.)
شاه پروُس (از 1858
تا 1888 میلادی) و
کایزر امپراتوری
آلمان فدرال (1871
تا 1888 میلادی)
اتو
فون بیسمارک
نخستوزیر
پروُس و اولین
صدراعظم
امپراتوری
آلمان (رایش
دوم)
در 2
ژانویه 1861 میلادی،
ویلهلم یکم در
حالی که از
سال 1858 میلادی
زمام امور
کشورش را در
دست داشت
پادشاه کشور پروُس
شد. وی در سال 1862
میلادی اتو
فون بیسمارک
را به عنوان
نخستوزیر و
وزیر
امورخارجه
پروُس انتخاب
نمود. ویلهلم
اول همچنین
اولین
امپراتور
آلمان از 18
ژانویه 1871 میلادی
تا بهنگام مرگ
در 9 مارس 1888 میلادی
بود. او به
عنوان دومین
پسر فریدریک ویلیام
سوم بعد از فریدریک
ویلیام چهارم
به دنیا آمد.
بعد از اینکه
پدرش در نبرد
جنا و اوراشتت
شکست سختی از
ناپلئون
خورده بود، او
را در سن ده
سالگی به
عنوان افسر
نامید. ویلهِلم
به این ترتیب،
پس از مرگِ فریدریک
ویلیام سوم و
به قدرترسیدن
برادرش فریدریک
ویلیام چهارم
در سال 1840 میلادی،
به عنوان ولیعهد
احتمالیِ
پروس شناخته
شد و لقب
شاهزاده پروس
را از آن خود
کرد و در مدت
کوتاهی نیز،
به مقام ژنرالی
دست یافت.
ویلهلم
پس از سکتههای
متعدد برادرش
که پادشاه
پروس بود، در
سال 1858 میلادی
زمام امور
کشورش را در
دستش گرفت،
طوری که پس از
مرگ پادشاه،
در سال 1861 میلادی،
تخت شاهی را نیز
تصاحب کرد. ویلهلم
اول نسبت به
برادرش بیطرفتر
در سیاست
شناخته شده
است و کمتر از
او حتی در سیاست
دخالت میکرد.
ولی پس از درگیر
شدنش با مجلس
لیبرال پروس،
به راه حلی
محافظهکارانه
دست زد و اتو
فون بیسمارک
را به عنوان
نخستوزیر
خود انتخاب کرد.
اتو بیسمارک
که تمام قدرت
را برای
پادشاه میخواست،
بسیار با
علاقه به
عنوان مشاور ویلهلم
خدمت میکرد.
در حالی که
قدرت اصلی
حکومت، نه در
دستان پادشاه
بلکه در دستان
خود بیسمارک
بود.
بعد
از پیروزی
چشمگیر در جنگ
فرانسه- پروس،
ویلهلم اول در
سال 1871 میلادی،
در ورسای
فرانسه، به
عنوان
امپراتور
آلمان (آلمانی:
Kaiser)
تاجگذاری کرد
و بیسمارک هم
از این رو، به
عنوان اولین
صدراعظمِ تاریخ
آلمان شناخته
شد. بنابراین
از همبستگی
آلمان شمالی
(از 1868 تا 1871 میلادی)،
کشوری فدرالی
به نام
امپراتوری
آلمان به وجود
آمد.
تروری
بر جان ویلهلم
اول امپراتور
آلمان (11 می 1878 میلادی)
در
تاریخ 11 مه 1878 میلادی
در برلین،
تروری بر جان
امپراتور
آلمان انجام
شد، که به
موفقیت نرسید.
این ترور از
طرف یک آنارشیست
به نام ماکس
هودل انجام شد
و بهانهای
شد، برای قوانین
ضد سوسیالیستی،
که مبانی آن
را خود بیسمارک
وضع کرده بود.
ویلهلم که
محبوبیتش در
اواخر عمرش رو
به افزایش
بود، در 9 مارس 1888
میلادی
درگذشت و در
کاخ شارلوتن بورگ
در برلین به
خاک سپرده شد.
ویلهلم
دوم (از 1859 تا 5 یونی
1941 میلادی) کایزر
امپراتوری
آلمان (از 1888 تا 1918
میلادی)
وی
در 27 ژانویه 1859 میلادی
در شهر برلین
زاده شد. وی از
خاندان
پادشاهی
هوهنسولرن (Hohenzollern)
بود. مادرش
شاهزادهای
انگلیسی بود
(نوه ملکه ویکتوریا)
که با خاندان
پادشاهی روسیه
نیز پیوند خونی
نزدیکی داشت.
او عمه نیکلای
دوم آخرین
تزار روسیه
بود. پدرش، فریدریش،
ولیعهد قیصر ویلهلم
یکم بود؛ ولی
چون اندکی پس
از درگذشت ویلهلم
یکم بر اثر
سرطان حنجره،
فریدریش
درگذشت، تاج و
تخت آلمان به
ویلهلم دوم رسید.
ویلهلم دارای
نقصی مادرزادی
در دست چپ بود
که در روان
آشفته او در آینده
بسیار
اثرگذار بود.
او در سال 1881 میلادی
با آوگوستا ویکتوریا
دوشس ایالات
شلسویگ
هولشتاین (در
شمال آلمان و
همسایه با
دانمارک) پیمان
زناشویی بست
که از این پیوند
هفت فرزند پدید
آمد. او شیفته
شکار و باستانشناسی
بود و سرانجام
در 5 یونی 1941 میلادی
(در هنگامه
جنگ جهانی
دوم) درگذشت و
در هلند به
خاک سپرده شد.
ترور
آرشیدوک
فرانتس فردیناند
ولیعهد
امپراتوری
اتریش-
مجارستان در
صربستان
پس
از آنکه که
آرشیدوک
فرانتس فردیناند
ولیعهد
امپراتوری
اتریش-
مجارستان در
صربستان ترور
شد دولت اتریش
تقاضا نمود
تحقیقاتی با
شرکت نمایندگان
اتریش صورت پذیرد
که دولت
صربستان تحقیقات
را قبول نمود
ولی با حضور
نمایندگان
خارجی مخالفت
کرد.
جنگ
جهانی اول (1914 تا
1918 میلادی)
بسیج
عمومی روسیه در
حمایت از
صربستان ؛
اعلان جنگ آلمان
به روسیه و
فرانسه به حمایت
از اتریش
در 28
ژانویه اتریش-
مجارستان جنگ
با صربستان را
اعلام کرد.
روسیه در حمایت
از صربستان بسیج
عمومی اعلام
کرد و آلمان
هم به حمایت
از اتریش به
روسیه و
فرانسه اعلان
جنگ داد.
حمله
قوای آلمان به
بلژیک ؛ دخالت
انگلیس در جنگ
اول (1914 تا 1918 میلادی)
انقراض
چهار
امپراطوری
اتریش-
مجارستان ،
آلمان ، ترکیه
عثمانی و روسیه
قوای
آلمان به بلژیک
حمله کرد و این
اقدام یعنی
حمله به یک
کشور بیطرف
موجب دخالت
انگلیس در جنگ
شد. این جنگ به
طور مستقیم و
غیر مستقیم
نقش بزرگی در
تعیین تاریخ
قرن بیستم
داشت. این جنگ
پایانی بر
نظامهای
سلطنت مطلقه
در اروپا را
به همراه آورد
و باعث انقراض
چهار
امپراتوری
(امپراطوری
اتریش-
مجارستان،
آلمان و عثمانی
و روسیه تزاری
و سلسلههای
هوهنسولرن(آلمانی)،
هابسبورگ (اتریشی)،
ترُکان عثمانی
و خاندان
رمانوف در روسیه)،
در اروپا شد.
همه
این امپراتوریها
از زمان جنگهای
صلیبی بر سر
قدرت بودند.
جنگ تا چهار
سال بطول
انجامید و پس
از کشته شدن میلیونها
تن در 11 نوامبر
1918 میلادی پیمان
صلح امضا شد و
جنگ جهانی اول
پایان یافت.
تعداد تلفات
آلمان در حدود
1773700 نفر تخمین
زده میشود.
معاهده
ورسای ، پیدایی
جمهوری وایمار
در آلمان (از 1919
تا 1933 میلادی)
با
شکست آلمان در
جنگ جهانی
اول، قدرت اقتصادی
سیاسی و نظامی
آلمان را شدیدا
تنزّل داد؛ و
به استعفای ویلهلم
دوم، تحمیل
معاهده ورسای
به آلمان، و
روی کار آمدن
جمهوری وایمار
منجر شد.
بنیان
جمهوری وایمار
(از 1919 تا 1933 میلادی)
در انقلاب
نوامبر آلمان
(از 1918 تا 1919 میلادی)
انقلاب
آلمان (یا
انقلاب
نوامبر)
معمولاً به
مجموعهای از
حوادث اطلاق میشود
که در سال 1918 و 1919 میلادی
اتفاق افتاد و
به سرنگونی قیصر
و تأسیس جمهوری
وایمار انجامید.
شورش از 3 تا 4
نوامبر 1918 میلادی
با اعتراض چهل
هزار ملوان در
کیل (Kiel) و ویلهلمزهافن
(Wilhelmshaven)
آغاز شد. و تا 8
نوامبر
شوراهای
کارگران و
سربازان اکثریت
غرب آلمان را
تسخیر کرده
بودند و پایههای
"جمهوری شورایی"
را بنیان میریختند.
در 9
نوامبر قیصر ویلهلم
دوم (Wilhelm II.)
برکنار شد و
سلطنت آلمان
رسما ملغی شد.
حزب سوسیال
دموکرات
آلمان با رهبری
فریدریش
اِبرت (Friedrich Ebert) به
همراه حزب سوسیال
دموکرات
مستقل آلمان
(که چپتر از
اولی بود)
دولت را تشکیل
دادند. انقلاب
آلمان جمهوری
وایمار را بنیان
گذاشت و بعدها
نازیها از همین
جمهوری ظهور
کردند.
جمهوری
وایمار (از 1919 تا
1933 میلادی) ،
نخستین دولت
دموکراتیک در
آلمان
جمهوری
وایمار به
نظام حکومتی
آلمان طی
سالهای 1919 تا 1933 میلادی
اطلاق میگردد.
جمهوری وایمار
در اصل اصطلاحی
است که مورخان
برای دوره تاریخی
حد فاصل پایان
جنگ جهانی اول
تا روی کار
آمدن حکومت
نازیها در
آلمان ابداع
نمودهاند.
نام رسمی این
نظام حکومتی،
همانند دوره
حکومتی پیش از
آن، امپراتوری
آلمان باقی میماند.
تدوین
قانون اساسی
در وایمار
در
سال 1919 میلادی
اعضای مجلس ملی
آلمان به نام
رایشستاگ،
که غالبا چپ میانهرو
و جانبدار
نظام فدرال و
آزادی بی قید
و شرط همهٔ
احزاب و
مطبوعات
بودند، برای
تدوین قانون
اساسی در شهر
وایمار (مشهور
به شهر گوته و
شیلر) گرد
آمدند. در این
قوانین حقوق و
تکالیف آلمانیها
بر اساس لیبرالیسم
روشنگری و تامین
آزادیهای
فردی تعیین
شد. از این رو
مورخین این
جمهوری را
نخستین دولت
دموکراتیک در
کشور آلمان می
دانند.
آلمان
نازی در جنگ
جهانی دوم
در
انتخابات سال
1932 میلادی حزب
ناسیونال سوسیالیست
به رهبری
آدولف هیتلر
دارای اکثریت
آرا شد. در 1933 میلادی
جمهوری وایمار
سقوط کرد.
آلمان نازی با
حمله به
لهستان در اوت
1939 میلادی، جنگ
جهانی دوم را
آغاز کرد؛ که
با شکست آلمان
و متحدانش در 1945
میلادی پایان یافت.
تقسیم
آلمان به شرقی
و غربی (1949 میلادی)
پس
از جنگ جهانی
دوم، متفقین
آلمان را میان
خود تقسیم
کردند. در سال 1949
میلادی،
جمهوریهای
آلمان شرقی و
آلمان غربی
شکل گرفتند.
آلمان غربی به
سرعت به سوی
صنعتی شدن
حرکت کرد، و
آلمان شرقی
برای جلوگیری
از فرار مردم
به آلمان غربی،
دیوار برلین
را بنا نهاد.
فروپاشی
اتحاد جماهیر
شوروی (1989 میلادی) ؛ اتحاد
دو آلمان (اوت 1990
میلادی)
با
فروپاشی
اتحاد جماهیر
شوروی سوسیالیستی
در 1989 میلادی،
در آلمان شرقی،
اریش هونکر
استعفا داد و
اگون کرنتس به
جای او نشست.
کرنتس مرزها
را باز کرد و دیوار
برلین را تخریب
نمود. در
آلمان غربی نیز،
هلموت کهل
صدراعظم وقت،
خواستار
الحاق دو آلمان
شد. در اوت 1990 میلادی،
جمهوری فدرال
آلمان با
اتحاد دو
آلمان رسما
اعلام موجودیت
کرد.
(این
نوشتار در طی
مرور ایام تکمیل
خواهد شد؛
سروش آذرت/ 11 تیر
1392 / 2 یولی 2013 میلادی)
منابع:
- سایت
علمی دانشجویان
ایرانی یا "daneshju.ir".
- سایت
"igenea.com".
- سایت
"planet-wissen.de".
- سایت "layline.de".
- سایت
"nrw-stiftung.de".
- سایت
"universalhandel24.de".
- سایت
"راسخون.نت" یا
"rasekhoon.net".
- سایت
"دانشگاه ریگنزبورگ"
یا "uni-regensburg.de".
- سایت
"رادیو بایرن"
یا "br.de".
- سایت
"farhangi-sanati.blogspot.de".
- سایت
"himmelunderde.wandlungen.org".
- سایت
جینا کاوُلیتس
"Jina Haulitz"
یا " forum.iranblog.com".
- سایت
"iransafar.blogfa.com".
- سایت
"heiligenlexikon.de".
- سایت "nexusboard.net".
- سایت "migrations.fr".
- سایت " katolsk.no".
- سایت
"rustyjames.canalblog.com".
- سایت "antikefan.de".
- سایت
"dokuwiki.noctrl.edu".
- سایت "preussen-chronik.de".
- سایت
" unterwegs-in-berlin.de".
- سایت " booklooker.de".
- سایت " kinderzeitmaschine.de".
- سایت
"دکتر گیورگ
لودویگ یِرِر"
یا "deutschland-im-mittelalter.de".
- سایت
" raymond-faure.com".
(پژوهش،
گردآوری، تدوین،
پیرایش از
سروش آذرت: 10 تیر
1392 / 1 یولی 2013 میلادی)
.................. ................. ............... ............... ............
با
تشکر از سایت
"دانشجویان ایرانی.آی
ار" یا "daneshju.ir"
و از سایت "igenea.com"
و از سایت "planet-wissen.de"
و از سایت "reinis-welten.de"
و از سایت "layline.de"
و از سایت "nrw-stiftung.de"
و از سایت "universalhandel24.de"
و از سایت
"راسخون.نت" یا
"rasekhoon.net" و
از سایت
"دانشگاه ریگنزبورگ"
یا "uni-regensburg.de" و از
سایت "رادیو
بایرن" یا "br.de"
و از سایت "farhangi-sanati.blogspot.de"
و از سایت "himmelunderde.wandlungen.org"
و از سایت جینا
کاوُلیتس "Jina
Haulitz" یا
" forum.iranblog.com"
و از سایت "iransafar.blogfa.com"
و از سایت "heiligenlexikon.de"
و از سایت "nexusboard.net"
و از سایت "migrations.fr"
و از سایت " katolsk.no" و
از سایت "rustyjames.canalblog.com"
و از سایت "antikefan.de"
و از سایت "dokuwiki.noctrl.edu"
و از سایت "preussen-chronik.de"
و از سایت " unterwegs-in-berlin.de" و
از سایت " booklooker.de" و
از سایت " kinderzeitmaschine.de" و از
سایت "deutschland-im-mittelalter.de"
و از سایت " raymond-faure.com"
/ سایت خانه و
خاطره/ سروش
آذرت/ 21 بهمن
ماه 1391 و 10 تیر 1392
خورشیدی/ 8 فوریه
و 1 یولی 2013 میلادی/