با سلام.

به سایت خانه و خاطره خوش آمدید.

 

زنان دیلمی ، گیلکی ، تبری در عرصه تاریخ ایرانزمین

 

 

 داخل محوطه آرامگاه سیّده ملک خاتون

 

شيرين دختر شروين یا سيده ملک خاتون فرمانروای ری و اراک/ همسر علی دیلمی

شيرين دختر شروين که به سيده ملک خاتون مشهوراست، از زنان خوشنام و مدبر در تاريخ ايران ميباشد. وی همسر على ديلمی ملقب به فخرالدوله دیلمی که از 366 تا 387 هجری قمری حاکم ايالات ری و اراک و برخی مناطق مرکزی ايران بود، که پس از درگذشت شوهرش بعلت خردسال بودن فرزندش با صلاحديد امراء و مشاوران دولتی و همچنين پشتيبانی مردمی و بخاطر اشتهاری که در کياست و عادل بودن داشت ، در سال 988  ميلادی زمام امور آن ایالات به وی سپرده شد.

 

ابوعلی سینا پناهنده دربار شیرین/ سالهای 988 میلادی

ابوعلی سينا اين نابغه ايران در فرار از پيگردهای ماموران سلطان محمود غزنوی به دربار سيده ملك خاتون پناهنده مى شود و چند صباحى در آرامش زندگى مى كند. شهرت سيده خاتون تنها بخاطرعدل وانصاف، كفايت وخوشنامى ويا زن بودنش نيست، همچنين به سبب جواب دندان شكنی که در مقابل دعوت تهديد آميز سلطان محمود غزنوی، به وی میدهد، نيز می باشد. روايت است که سلطان محمود وقتی که بيشتر شهرهاى ايران را گرفت چند بار درصدد گرفتن رى برآمد ولى هر بار سيده ملک خاتون به لطائف الحيل متوسل شد و محمود را بطريقى از كار منصرف ساخت. تا اينكه محمود غزنوی سرانجام مصم شد مُلک رى را از سيده ملك خاتون بگيرد و در اين زمينه به او نامه ای نوشت. سيده ملك خاتون براى وى پيغام داد كه اين كار از دو حال بيرون نيست يا آنكه تو در اين نبرد پيروز خواهى شد يا من. اگر تو پيروز شوى كه چندان قدر و بهائى ندارى زيرا همه گويند محمود زنى را شكست داد و اگر من فاتح شوم آبرو و حيثيت تو برباد خواهد رفت و همگان گويند محمود با آنهمه خدم و حشم از زنى بيوه شكست خورد.

 

وفات شیرین / 419 ه.ق/ رستم مجدالدوله ديلمی پسر شیرین

سیّده ملک خاتون (شیرین) پس از هشتاد سال زندگی افتخار آمیز در 419 هجری قمری در ری درگذشت. آرامگاه سيده ملک خاتون واقع در جاده خاوران تهران است که به زيارتگاه امامزاده  سيده ملک خاتون معروف است. این آرامگاه هر ساله مورد بازديد هزاران نفر از مشتاقانش قرار ميگيرد. پس از مرگ سيده ملک خاتون در شهر رى، فرزندش رستم ملقب به مجدالدوله ديلمی به حکمروايی رسيد، و در زمان او بود که سلطان محمود غزنوی ری را تسخير کرده، کتابخانه معروف ری را به آتش کشيده و صدها نفراز انديشمندان و متفکران آنجا را به جرم زنديق و ملحد بودن به دار آويخت.

 

شاه بانو فرنام / دختر امیر فخرالدوله دیلمی/ نوه شیرین  

شاه بانو فرانام دختر امير فخرالدوله ديلمی و نوه ی سيده ملکه خاتون، بانويی که 32 سال تمام با قدرت بر خطه ی ری حکم راند و از زنان چهره ساز تاريخ ايران است. او که به عقد نوح پسر منصور سامانی درآمد نه تنها به زيبايی در همه جا شهره بود که از زنان خردمند، چاره ساز و کاردان قرن 5 ه.ق نيز به شمار می آمد.

 

خُراسويه دیلمی دختر وجستان سوم
خراسويه از زنان زبده ی ديلمی تبار است. او که در سده سوم ه.ق در وجستان از توابع رودبار ديلمان میزیست ، دختر يکی از امرای ديلمان به نام وجستان سوم بود که در آن بخش از ديلم حکومت داشت. خراسویه نه تنها از تک شمار زنان عيار آن منطقه بود، او در اسب سواری و شمشير بازی و ساير شيوه های عياری کمتر نظير داشت و به سواد و شعور وعقل و خرد نيز از ديگر زنان و مردان هم عصر خود ممتاز بود.

 

  رودبار منجیل دیلمان


مرزبان و وهسودان فرزندان خُراسویه/ خُراسویه همسر محمد مسافر کنگری

خراسویه در نوجوانی به عقد يکی از امرای محلی به نام محمد مسافر کنگری درآوردند که پس ازسقوط امرای وجستانی امارت ديگری را به نام کنگريان در آن ناحيه برقرار ساخت. خراسو از همسرش که مردی سنگدل، خشن و هوسباز بود دو پسر به دنيا آورد که مرزبان و وهسودان نام گرفتند. خراسویه فرزندانش را با آداب عياری آشنا ساخت و خود نيز در جمع عياران به چنان پيشرفتی رسيد که مردم کوی و بازار به او به چشم فرشته ی نجات خود مینگريستند و هر قدر از فرمانروای خود که همانا شوی خراسويه بود نامردی می ديدند به همان اندازه از ياری های او بهره مي جستند. اين وضع تا رسيدن پسران خراسويه به مرحله بلوغ ادامه يافت و از آن پس امير محمد مسافر کنگری که رفته رفته پسران خود را سد راه و رقيب خود می يافت، در انديشه ی برداشتن آنان از سر راه خود افتاد، اما خراسويه که خطر را احساس کرده بود به ياری پسرانش و گروه عياران که در آن ناحيه فعاليت شديدی داشتند ، امير محمد (شوهرش) را از دژ شميران بيرون رانده و پس از تصرف دارايیهای حکومتی او، در کنار پسرانش به حکومت نشست و توانست اندک اندک آرامشی توام با عدالت را در آن ناحيه برقرار سازد. 

 

 آرشیتکت خانه های شمالی

زرين گيس شاگرد ابوعلی سینا / امير شمس المعالی قابوس زياری پدر زرین گیسو  

زرين گيس، دختر فرزانه ی امير شمس المعالی قابوس زياری، از بانوان با سواد و دانشجوی سده ی 4 قمری و از نادر زنانی است که به علم ستاره شناسی علاقه داشت و از شاگردان ابوعلی سينا بود و به خواهش او ، آن فيلسوف بزرگ رصدی را در جرجان گرگان انجام داد و يکی از رسالات نجومی خود را هم به نام او به نوشته درآورد و در تاريخ به ثبت رسانيد.
 

آزرمیدخت دختر فرخان بزرگ امیر تمیشان تبرستان/ همسر اسپهبد خورشید

 دختر فرخان بزرگ امير تميشان تبرستان که بيشتر "گران گوش" خوانده ميشد، يکی از همسران اسپهبد خورشيد، امير بعدی آن خطه بود که پس ازعمويش فرخان کوچک زمام امور تميشان را به دست گرفت. او که از جنگاوران نامدار تبرستان شمرده میشد سرانجام پس از مبارزات بسيار با اعراب و قيام عليه منصور خليفه عباسی با نوشيدن زهر به زندگانی خود پايان داد.

 

 رامسر قدیم تبرستان


به روايت تاريخ تبرستان، آزرمیدخت که بسيار زيبا و دلاور بود از همسران محبوب سپهبد خورشيد به شمار می آمد و برای بقای حکومت او دست به فداکاریهای بسياری زد و هنگامیکه در کنار همسران و دختران اسپهبد خورشيد به اسارت اعراب درآمد و او را به دربار خليفه بردند و خليفه منصور درصدد نکاح او افتاد (خواست آزرمیدخت را بعقد خود در آورد ولی در حقیقت بخاطر زیبائی آزرمیدخت قصد تجاوز داشت) ، اما با مقاومت خراسویه روبرو گردید....از آنچه که پس ازاين رويداد بر سر اين شیرزن دلير تبرستانی آمد در تاريخ ها نشانه ای نمانده است اما چون در حرمسرای منصور خليفه نيز نامی از او نيست، بی شک به دست تازيان کشته شده است.

 

بی بی خانم استرآبادی (گرگانی)

(مادر کلنل علی نقی وزیری و حسن وزیری نقاش)

 

 بی بی خانم استرآبادی (ردیف جلویی وسطی) با خانواده اش/ نگاره از سایت گلستان

بی بی استرآبادی يا بی بی خانم در سال 1274 ه.ق به دنيا آمد، پدر وی محمد باقر خان استرآبادی از بزرگان گرگان و مادرش خديجه خانم معروف به ملا باجی از نديمه های يکی از زنان ناصرالدين شاه (شکوه السلطنه) بود. خديجه خانم چنانکه از تخلصش (ملا باجی) پيداست يک نديمه معمولی که کارش فقط تر و خشک کردن باشد نبوده، بلکه زنی بود با سواد که در آن دوره و حتی در دربار شاهان، تعدادشان انگشت شمار بود. وی امر سواد آموزی کودکان دربار ناصری را به عهده داشت. بى بى خانم بيست و دو سالش بود که با موسى خان وزيرى از صاحب منصبان بريگاد قزاق ازدواج میکند که حاصل آن هفت فرزند بود، معروفترين شان کلنل علينقی وزيری موسيقی دان و پايه گذار هنرستان موسيقی و ارکستر ملی و حسن وزيری (نقاش) میباشند.

بی بی در دوران نوجوانی و جوانی ضمن بهره مند شدن از درسهای مادرش از امتياز بزرگ رفت آمد بين بيرون و حرم سرای شاه هم برخوردار بود. او با مشاهده وضعيت زنان چه در جامعه و چه در فضای بسته حرمسرا می ديد که هر دو گروه محبوس در تاريکخانه تنگ نظری و سودجويی مردسالاران، نه زندگی بلکه به گذران مشقت بار عمرشان مشغولند. در آن دوره زنان همچون بردگان از هيچگونه حق و حقوقی برخوردار نبوده و حتی دختران خانواده های فقير خريد و فروش میشدند. به زن چون موجودی نادان، ضعيف ، خطاکار و دسيسه گری که بايد هميشه مواظبش بود تا دست از پا خطا نکند، می نگريستند. و محترمانه ترين شکل خطاب به زنان "ضعيفه" بود.

ميرزا تقى خان امير كبير صدراعظم اوايل سلطنت ناصرالدينشاه برای حمايت از صنايع داخلی، ورود بعضی اجناس از جمله لباس نظاميان را که از کشور عثمانی وارد می شد ممنوع کرده بود. در تهران زنی به نام خورشيد خانم که کارگاه کوچکی داشت کارش ميگيرد و کارخانه ای زده و توليد لباس ارتش را به عهده ميگيرد. روزنامه وقايع اتفاقيه مورخ جمعه 11 ربيع الثانى 1267 هجرى قمرى بعنوان يک خبر مهم اقتصادی درباره او می نويسد بدون آنکه نامی از وی بياورد: "ضعيفه تهرانى زردوزى دوره ملبوس صاحب منصب نظامى را به قاعده روم دوخته و در كمال خوبى به عمل آورد كه در اين هفته به نظر اولياى دولت عليه رساند."

زنان هرگز اجازه بيرون رفتن را نداشته و اگر هم با شوهر خود بيرون ميرفتند (که کمتر چنين فرصتی پيش می آمد) هيچ غريبه ای نبايد صدايشان را می شنيد، بسياری از دختران تا سنين ازدواج چهره هيچ مردی را نديده بودند.

تاج السلطنه دختر ناصرالدينشاه در خاطراتش می نويسد:

 شاهزاده خانم تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه

«من به قدرى از پدرم مى ترسيدم كه هر وقت چشمم به او مى افتاد، بى اختيار گريه میکردم، و هرقدر به من نوازش مى كرد، تسلى پيدا نمى كردم. چون من هيچ مردى را غير از پدرم نمى ديدم، در نظرم اين شخص فوق العاده و قابل ترس می آمد» و ادامه میدهد: « اگر كسى (از زنان) در حال نزع بود و طبيب لازم می شد، اگر برحسب اتفاق آغا نورى (خواجه حرمسرا) حمام بود آن مريض بايد بميرد بدون طبيب."

او درباره وضعيت عمومی زنان مینویسد: «زندگانى اين زنهاى ايران از دو چيز تركيب شده، يكى سياه و ديگرى سفيد. در موقع بيرون آمدن و گردش كردن هياكل موحش سياه عزا و در موقع مرگ، كفن هاى سفيد و من كه يكى ازهمين زنها ى بدبخت هستم، آن كفن سفيد را ترجيح به آن هيكل موحش عزا داده..و «... سن من به هشت سالگی رسيد، اغلب می شنيدم كه از عروسى من صحبت ميكنند و خيلى زود مايل هستند كه مرا به شوهر داده خلعت ها (هدایا و جایزه بخاطر دختر دادن) بگيرند و شيرینیها بخورند... و ترتيب شيرينى خوران را هم فراهم و شروع نمودند.» فکرش را بکنيد وقتی زنان اشرافی (که حداقل مشکل سير کردن شکم خود و فرزندانشان را نداشتند) بعلت جو مردسالارانه و زن ستيز چنين وضعيت فلاکت باری داشتند، چه بر سر زنان اقشار فقير جامعه می آمد. به نظر من عقب ماندگی روابط توليدی و مناسبات اجتماعی گرچه نقش بسيار تاثيرگذار و در مقاطعی نقش تعيين کننده در زن ستيزی و مردسالاری دارد، اما ديد و تفکر و مقاومت مردی که نمی خواهد از "امتياز" تملک و برتری و اعمال قدرت بر زن به راحتی دست بکشد نيز عامل مهم ديگر جان سختی اين پديده می باشد. قرنها است که مرد حق تملک زن را از حقوق بديهی خود دانسته و میداند. مقاومت در برابر تغيير وضعيت به سمت برابری جنسی از طرف مرد به معنای عام آن صورت میگيرد. هم از طرف مرد متمولی که حرمسرا و يا حداقل سه تا زن دارد وهم مرد بی بضاعتی که جامعه و سيستم ناعادلانه اجتماعی بر سرش ميزند، اما در خانه با استفاده از اين امتياز خود را ارضاء ميکند. دفاع از اين موقعيت و امتياز ويژه، يعنی برتری جنسی، منحصر به مردان مستبد و ديکتاتور و ظالم پيشه نيست، بلکه کم و بيش در آنهايی که حتی به دمکرات و آزاديخواه بودن اشتهار داشته و دارند نيز وجود داشته و دارد.

مجلس اول شورای ملی ایران عهد مشروطه

وقتی در مجلس اول شوراي ملی بعد از انقلاب مشروطه که به دمکرات ترين مجلس تاريخ ايران مشهور است عده ای مسئله حقوق زنان را مطرح کردند اکثريت نمايندگان به آن عکس العمل منفی نشان داده و حتی عده ای مدعی شدند که با طرح اين مسائل دنيا ما را مسخره کرده و به ما خواهد خنديد. با همين طرز تفکر بود که زنان همراه با جانيان و قاتلين از حق انتخاب کردن محروم شدند.

 

در نظامنامه ی مجلس شورا آمده

در ماده ی ۴ اشخاصی که از حق انتخاب نمودن مطلقاً محرومند عبارتند از:

- اول نسوان (زنان)

- دوم اشخاص خارج از رشد و آنها که تحت قيومت شرعی هستند 

- سوم تبعه خارجه

- چهارم اشخاصی که خروجشان از دين حنيف اسلام در حضور يکی از حکام شرع جامع الشرايط به ثبت رسيده باشد

- پنجم اشخاصی که کمتر از ۲۰ سال داشته باشند 

- ششم ورشکستگان به تقصير 

- هفتم متکدّيان (گدایان) و اشخاصی که به وسايل بی شرفانه تحصيل معاش می نمايند  

- هشتم مرتکبين قتل و سرقت  

 

مجلس دوم شورای ملی ایران / 1288 خورشیدی

نيز وضع بهتر نشد و مدرس ضمن سخنانش گفت: "از روی برهان بايد سخن گفت و برهان اين است که هر چه تأمل کنيم میبينيم خداوند قابليت در اينها (زنان) قرار نداده است که لياقت حق انتخاب را داشته باشند. مستضعفين و مستضعفان و آنها (زنان) ازاين نمره اند که عقول آنها استعداد ندارد" (مذاکرات مجلس شورای ملی جلد سه / سيد محمد هاشمی).
در چنين فضای سنگين فکری و تسلط مطلق انديشه های زن ستيز
و مردسالارانه بود که بی بی خانم با شهامتی بی نظیربه تنهايی پا به ميدان نبرد با يکی از کهن ترين اشکال ستمگری می گذارد. در بسياری از مقالاتی را که درباره بی بی خانم استر آبادی خواندم اين احساس را داشتم که نويسندگان آنها بيشتر بر شکل طنز گونه نوشته های بی بی خانم (که به جای خود بسيار ارزشمند بوده و نوشته هايش را بسيار دوست داشتنی و شيرين و خواندنی میکند) تاکيد داشتند تا بر محتوای حق طلبانه و رزمجويانه آنها. بی بی استرآبادی اين بانوی گرگانی ستاره نورافشانی بود که در شب سياه سلطه نا برابری های ظالمانه با پرتوافکنی خود راهگشای فعاليت های بسياری از تلاشگران زن و انجمن های زنانی شد که در زمان وی و پس از وی پا به ميدان مبارزه گذاشتند.

مقاله تأدیب النسوان

سال 1312 هجری قمری در تهران مقاله ای بدون امضا و توهين آميز درباره معايب زنان و چگونگی تربيت شان منتشر شد به نام تاديب النسوان. بی بی خانم در دفاع از زنان و حقوق شان با جسارتی شگفت انگيز کتاب معايب الرجال را سال 1313 هجری قمری يعنی يازده سال قبل از امضای فرمان مشروطيت می نويسد.

 

تأسیس "مدرسه دوشیزگان" بتوسط بی بی خانم/ قبل از انقلاب مشروطه

بی بی قبل از انقلاب مشروطه اولين مدرسه دختران به نام مدرسه دوشيزگان را در منزل خودش تاسيس میکند.

مواد درسی آموزش داده شده عبارت بودند از:

-          از نامه مشق قلم

-          تاريخ

-          قرائت كتاب

-          آشپزی

-          مذهب

-          جغرافيا

-          و علم حساب.

 

گشايش مدرسه عکس العمل تند و خشن جامعه مرد سالار را در پی داشت و سيد علی شوشتری اعلاميه ای چاپ کرد و در آن نوشت اين دبستان دوشيزگان، مال زنى است كه مفاسد دينيه دار، در منزلش تار میزنند و خانه‌اش اجتماع هنرمندان است. مدرسه پس از يک ماه بسته شد.

به روايت دكتر "مه لقا ملاح" نوه بی بی خانم که در سن 90  سالگی رياست "جمعيت زنان مبارزه با آلودگى محيط زيست" را برعهده دارد: "اين مدرسه كه قبل از انقلاب مشروطه راه افتاده بود، خيلی سروصدا راه انداخت. يكی از این آقايان امام جماعت در مسجد حضرت عبدالعظيم پاى منبر رفته و گفته بود: "واى بر آن ملتى كه مدرسه دوشيزگان داشته باشد. دوشيزه شهوت‌انگيز است."

اين شد كه ساير ملاها برعليه مادر بزرگم اقدام كردند. يك بيانيه دادند عليه مادر بزرگ كه اين خانم در منزلش عرق دارد و تهمتهایی اين چنينى به او زده بودند. مادر بزرگم مجبور شد بالاخره مدرسه را ببندد و تابلو را پايين بكشد". (مصاحبه با صدای آلمان).

اما بی بی که زنی پيکارجو بود بيکار ننشسته و شروع کرد به تماس با عده ای از مشروطه خواهان مترقی و همچنين نوشتن مقالات در روزنامه های مشروطه خواه (در واقع بی بی خانم اولين زن روزنامه نگار ايرانی هم هست). در مقاله ای در روزنامه تمدن با امضای بی بی به دفاع از مدرسه دوشيزگان پرداخته و مينويسد: "از اهل اين مملکت سوال میکنم آيا در اين پايتخت ملا باجی نبوده يا مکتب خانه از بدو عالم تا اين دم معمول و دائر نشده يا دختران ما نزد آخوندهای زير گذر محله درس نمی خواندند و اگر مکتب میرفتند عبور آنها از معبر مخصوصی بود؟ آيا مکتبخانه را مدرسه گفتن کفر است و يا دبستان که زبان آبا و اجداد ماهاست صحيح نيست؟ يا هر کس دختری را دوشيزه بگويد مقاصد تعليم از مفاسد دينيه دارد؟ و در عوض عرقچين دوختن و آجيده و مادربچه و برگ تره زدن که امروز در اين مملکت منسوخ شده يا چرخ خياطی کردن و کاموا و گل دوزی و سرمه و مليله دوزی ياد گرفتن و به درد بی درمان مرد بيچاره شريک شدن از گناهان کبيره است؟ ای روسای ملت، به خدا قسم روز ديگری غير از امروز هست که تمام شماها سر خجلت به زير خواهيد افکند که حقوق معاشی و حياتی ما نسوان را ضبط کرده ايد".

بالاخره بعد از يکسال تلاش بی وقفه، بی بی خانم استرآبادی نه تنها موفق به گشايش دوباره مدرسه دوشيزگان گرديد بلکه بتدريج مدارس ديگری برای دختران در بسياری از شهرهای بزرگ ايران داير شدند.

وفات بی بی خانم / 1300 خورشیدی

بی بی خانم استرآبادی، اين تلاشگر رزمجو، فعال دوران انقلاب مشروطيت و از پيشگامان جنبش حق طلبانه و مساوات خواهی زنان، در سال 1300 خورشيدی وفات يافت. گرچه تلاشهای وی، سدّ اوليه ورود زنان به فعاليتهای اجتماعی در جامعه مطلقا مرد سالار و زن ستيز را شکسته و چشم اندازهای روشنتری برای احقاق حقوق زنان گشود، اما تفکر مرد سالارانه کماکان جان سختی میکند. گرچه روز بروز ميدان مانور خود را تنگتر و تنگتر ديده و با گسترش آگاهی به حقوق خود در بين زنان مجبور به عقب نشينی هايی شده، اما کماکان تفکر مسلط  در جامعه ما می باشد. هنوز از برابری حقوق زن و مرد خبری نيست و در بعضی عرصه ها حتی عقب گرد هم داشته ايم. بديهی است که اين حق را فقط با تلاش و پيکار همدوش زنان و مردان حق جو و آزاديخواه می توان گرفت، و گرنه هيچ مقام يا نهاد دولتی آن را اهدا نمی کند. حتی اگر اين مقام يا دولت خود را مدرن و امروزی معرفی کند.

رضا شاه که بسيار تلاش داشت تا خود را مدرن معرفی کرده و بعضی الگوهای زندگی غربی را وارد جامعه کند، وقتی به مسئله حقوق زنان رسيد بيشتر به ظواهری چون لباس پوشيدن زنان پرداخت تا به برابری واقعی زن و مرد (؟!). برای نمونه توجه کنيد به گفته های همسر و دختر رضا شاه و چگونگی به خانه شوهر رفتنشان. عصمت الملوک آخرين همسر رضاشاه در مصاحبه ای به سال 1373 خورشیدی میگوید : "موقعیکه من 13 يا 14 ساله بودم خواستگاران زيادى داشتم كه يكى از آنها سردار سپه بود. من حتى عکسی هم از سردار سپه نديده بودم و نمی دانستم آيا او هم مرا ديده بود يا نه... خانمها آنوقت در كوچه و خيابان كمتر رفت و آمد می‏كردند" (مطالعات تاريخ معاصر ايران).

اشرف پهلوى در کتاب خاطراتش می نويسد: "شايعاتى در كاخ شنيده میشد كه پدرم براى من و شمس شوهر انتخاب كرده است. دايه و خدمتكاران من، حتى مادرم شروع كردند به تبريك گفتن به من. اما در نظر من كه در آن موقع بيش از هفده سال نداشتم، اين خبر وحشتناكى بود. من در آن موقع از فكر ازدواج كردن هم بيزار بودم ، تا چه رسد به اين كه با مردى كه هرگز نديده بودم ازدواج كنم. قرار بود فريدون جم كه افسر جوان ارتش بود شوهر آينده من شود و خواهرم با مردى به نام على قوام. اما متاسفانه خواهرم شمس اظها نظر كرد كه او به نامزد من (كه جوانى بلند بالا بود) بيشتر از مردى كه پدرمان براى او انتخاب كرده بود علاقمند است. چون او خواهر بزرگتر بود حق تقدم را به او دادند و به اين سبب نامزدهاى ما را رسما عوض كردند".

اما درباره طرز تفکر کارپردازان سياست امروز ايران نسبت به اين مسئله اشاره کنم که چند سال پيش خانم نماينده مجلس وقتی در مصاحبه ای می خواست از حقوق و وظايف زنان صحبت کند، با برشمردن ليست بزرگی از وظايف، در مورد يکی از آنها خيلی با احساسات صحبت ميکرد، آنهم اين بود که وقتی شوهر از کار به منزل می آيد زن بايد حوله بدست آماده باشد تا وقتی او دست و صورتش را می شويد به او بدهد. حقوق زن هم خلاصه میشد به "امورات منزل" و امثالهم. تازه ايشان خانم بودند و نماينده مجلس. اما برای اينکه تصوير بهتری از وضعيت کنونی زنان ايران داشته باشيد ، بهتر است به صفحه اخبار داخلی بويژه صفحه حوادث روزنامه ها مراجعه نمائيد.

 

روشنک نوع دوست
بانوی مبارز دوران مشروطیت
بنیانگذار يکی از اولين انجمنهای زنان در ايران
موسس يکی از اولين نشريات زنان در ايران
برگزار کننده اولين بزرگداشت روز جهانی زن
در هشتم مارس

بانوی مبارز، فعال اجتماعی و روزنامه نگار، روشنک نوع دوست، در يکی از روزهای سال 1277 خورشيدی (8 سال قبل از امضای فرمان مشروطه در 1285 خورشیدی) از يکی از پزشکان آزاد انديش و روشنفکر گيلان در شهر رشت زاده شد. او نخستين درس ها را از پدر خود گرفت، سپس به مکتب اساتيد ديگر رفت و زبانهای فرانسه وعربی را از آنها فرا گرفت و از آنجا که به سواد آموزی زنان توجه زيادی داشت و عقب افتادگی آنها را از نادانی و بیسوادی می دانست مدرسه 3 کلاسه ای را در شهر رشت باز گشود و چون ندای مشروطه خواهان از شهرهای گونه گون ايران برخاست او نيز به آنان پيوست و با شالوده ريزی انجمنی به نام "پيک سعادت نسوان" گروهی از زنان هم انديش چون جميله صدیقی ، سکينه شبرنگ، اورانوس پارياب را به گرد هم آورد و از آن پس با آرمان آزادی زنان ايران تلاشی پيگير را در جهت بيداری و آگاهی زنان در پيش گرفت که به زودی با انتشار نشريه ای به همان نام بر شدت آن افزوده شد.

ماهنامه ی پيک سعادت نسوان/ سال 1301 خورشیدی در بندر(انزلی) پهلوی

که امتياز آن علمی و تربيتی و ادبی بود و بخشی از آن به زنان اختصاص داده شده بود، با گزارش های جالب و مقالات آتشين خود تاثير زيادی بر زنان روشنفکر گيلان گذاشت ، به ويژه که روشنک نوع دوست در کنار انجمن و نشريه اش کلاس هايی را هم به منظور سواد آموزی زنان بزرگسال داير کرده و کتابخانه انجمن هم به کتابخوانی زن ها کمک های چشمگيری کرد. پيک سعادت نسوان برای اولين بار در ايران در سال ١٣٠١ ، روز ٨ مارس را بعنوان روز جهانی زنان در بندر انزلی جشن گرفت. هر چند اعضای انجمن پيک سعادت نسوان و برگزار کنندگان روز جهانی زن، به زندان افتادند اما تأثير اين برنامه چندی بعد از انزلی (بندرپهلوی) به تهران کشيده شد، چنانکه در سال 1306 خورشیدی سازمان بيداری زنان نمايشنامه‌ی «دختر قربانی» را به مناسبت اين روز اجرا کرد. به جرات میتوان روشنک نوع دوست را يکی از نخستين پايه گذاران سوادآموزی و آموزش و پرورش زنان خطه گيلان و يکی از کاراترين مبارزان حقوق زنان ايران دانست.

"پيک سعادت نسوان" تا حدود سال 1314 شمسى فعاليت می کرد اما در اين سالها با بالا رفتن قدرت ديکتاتورى پهلوى اول و سرکوب نيروهاى مخالف بخصوص نيروهاى چپ اين جمعيت از هم پاشيد ، اما بنيان "برگزارى روز جهانى زن" در ايران به جاى ماند.

 

يادی از شمس و "نرگس شيراز"

 

http://www.youtube.com/watch?v=Iom6o1lGhB0  (روی کُد کلیک کنید)

 

 بانو شمس

 

سنبل به چمن با ناز آمد
گل به گلستان باز آمد

در بزم جهان بوی نرگس

از
چمن شيراز آمد
مرغ زيبا آمد به سخن/آمد به سخن

شوری ديگر دارد دل من/دارد
دل من
نوشد هر کس جامی /از دست دلارامی

گيرد ز جهان کامی

گل چون بيند
روی ترا/ رخسار دلجوی ترا
جلوه نمايد، عطر افشانی از سر گيرد

تازه شود گل،
عشق و شوری ديگر گيرد

 

از قديمی ترها شنيدم ، وقتی اين ترانه زيبا با صدای گرم و دلنشين و دوست داشتنی شمس برای اولين بار از راديو پخش شد تا سالها يکی از بشارت دهندگان نوروز و بهاران بود. بسياری از هم ميهنانمان با فرا رسيدن سال نو، در تلاش برای زدودن دلها از غم ، پالايش زندگی از کهنگی و فرتوتگی زمانه، و در پيشواز از تازگيها، با گل تازه به چمن آمده " نرگس شيراز" شمس، عشق و شوری ديگر میگرفتند. شمس (شمسی شمس)، زاده شده در شهر رشت، در مدرسه پيک سعادت تحصيل کرده بود، موسيقی را نزد اساتيدی چون ابوالحسن صبا و حسين ياحقی فرا گرفت. در سال 1327 خورشيدی کار خوانندگی را شروع کرد، ابتدا در برنامه های شير و خورشيد و سپس با نام ناشناس در راديو میخواند. در ايام جوانی به کار هنرپيشگی علاقمند شده و در سه فيلم سينمايی به نام های "ولگرد" به کارگردانی مهدی رئيس فيروز(1331 خورشيدی) ، "خورشيد میدرخشد" به کارگردانی سردار ساکر( 1335  خورشيدی) و "همه گناهکاريم" به کارگردانی عزيز رفيعی (1337 خورشيدی) بازی کرد.

شمس در سال 1332 خورشیدی با شمالی هنرمند ديگر يعنی استاد حبيب الله بديعی نوازنده كم نظير و موسيقى دان برجسته سواد کوهى ازدواج کرد. سال 1333 زمانی که بديعی ارکستر شماره شش راديو را بنيان گذاشت، شمس در آن هنرنمايی ميکرد. اين ارکستر به رهبری بديعی تا سال 1336 شب های جمعه در راديو برنامه داشت. غير از ترانه "نرگس شيراز" که شعر آن از معينی کرمانشاهی است ، شمس ترانه های ديگری با اشعاری از کريم فکور و بيژن ترقی نيز خوانده است. اما بيشتر ترانه های وی به گيلکی بوده و همگی زيبا و دلنشين هستند، ترانه هايی چون "کاکوله" و "بهارای" معروفيتی سراسری يافتند. چندين ترانه دو صدايی با خوانندگان گيلانی چون ناصر مسعودی و جفرودی از شمس به يادگار مانده است. بانو شمس در تابستان 1381 خورشیدی در آمريکا زندگی را بدرود گفت.

 

 ایران دفتری در مصاحبه با بنی اعتماد

 

ايران دفتری
هنرپيشه برجسته قديمی
، ايران دفتری که يکی از چهره های شايسته ی هنری ايران است و به مادر سينما آوازه دارد، به سال 1291 خورشيدی در شهر زيبای رشت زايش يافت. در نوجوانی با ضيا دفتری پيمان زناشويی بست و 3 سال بعد با رضايت همسرش ، با شرکت در نمايشنامه ی "رستاخيز" ميرزاده عشقی ، کار هنری خود را آغاز گرفت. او در اين نمايشنامه که تماشاگران آن زن بودند با مهارت زيادی بازی کرد، و در پی آن در نماشينامه "خسرو و شيرين" که باز مخصوص تماشاگران زن بود با ايفای نقش و خواندن آواز، استعداد وافر خود را به تماشا گذاشت. سپس به تهران آمد و به دليل عشق به کار تئاتر بياری يکی از آشنايان به هنر او، به يک گروه هنری پيوست و توانست در کنار دیگر هنرپيشگان معروف آن زمان به روی صحنه برود.

او در اين زمان در چندين نمايشنامه ی پربيننده، همانند "آرشين ملالان" ، "خاقان میرقصد"،  "ايده آل" و "بلبل سرگشته" شرکت موفقيت آميزی داشت. سپس در سال 1313 که عبدالحسين سپنتا فعاليت های سينمايی خود را در هندوستان آغاز کرد، با او همراه شد و نقش نديمه شيرين را در فيلم "شيرين و فرهاد" با زبردستی بازی کرد و به جای هنرپيشه اول زن فيلم نيز آواز خواند. ايران دفتری از آن پس با بازی در 23 فيلم سينمايی و 7 نمايشنامه خود را به قله ی شهرت رسانید. او به جز فيلمهای ياد شده در فيلمهای: "شکار خانگی" 1320 ، "پريچهر" 1331 ، "خواب های طلايی" 1331 ، "يک نگاه" 1334 ، "برای تو" 1336 ، "مردی که رنج ميبرد" 1338 ، "عروس کدومه" 1344 ،"عروس دريا" 1345 ، "خدا حافظ تهران" 1346 ،"ببر مازندران" 1338 ، "قيصر" 1349 ، "قهرمانان" 1350 ، "کلبه ای آن سوی رودخانه" 1351 ، و چند فيلم ديگر هنر خود را ارائه داده است. ايران دفتری در آذر ماه 1374 (در ایران) با زندگی وداع گفت.


کتايون/ شهپر امیرابراهیمی  

 

 کتایون/ شهپر امیرابراهیمی

 

شهپر اميرابراهيمی که به نام کتايون در سينمای ايران درخشيده به سال 1318 خورشیدی در بندر پهلوی (انزلی) متولد شد. تحصيلاتش را تا حدود ديپلم ادامه داد ، سپس با فيلم های تبليغاتی وارد سينما شد و پس از آن به هنرپيشه های سينما پيوست و با بازی در فيلمهای "عذاب مرگ" ، "يک پارچه آقا" ، "قهرمان سوم" ، "شمسی پهلوون" ، "مردی از اصفهان" ، "نيم وجبی" ، "پسران علاالدين" و "زنی به نام شراب" در جهان سينما نامی برآورد. اما پرفروش ترين فيلم او "حسن کچل" نام داشت که سناريست و کارگردان آن علی حاتمی بود.

 

دلکش/ عصمت باقرپور

 

 دلکش/ عصمت باقرپور

 

http://www.youtube.com/watch?v=Qpk-v6JbxLs  (روی کُد کلیک کنید)


یکی از بزرگترين خوانندگان زن ايران عصمت باقرپور که پس از درخشش هنری دلکش ناميده شد. در سال 1304 خورشيدی در خانه ی يکی از تجار پنبه، در شهر بابل چشم به روی زندگی باز گشود، در دبستان ارديبهشت بابل با مبانی خواندن و نوشتن آشنايی يافت، سپس به تهران آمد و به خاطر شور و شوقی که به خواندن آواز نشان میداد چند گاهی به مدرسه موسيقی رفت و مدتی نيز در مکتب عبدالعلی وزيری به فرا گرفتن آواز سرگرم شد و از آن جايی که به صدای روح انگيز علاقه ی بسياری داشت کوشيد تا جای پای او بگذارد.

 دلکش از 20 سالگی همراه گروه همنوازی مهدی خالدی به هنرنمايی پرداخت و چندی نگذشته بود که صدای زيبا و بی مانندش دوستداران بسياری يافت و نامش در سراسر ايران آوازه يافت. همکاری دلکش با مهدی خالدی به سال 1331 خاتمه يافت و او چند گاهی با گروه همنوازی بزرگ و جواد لشگری و سپس با حبيب الله بديعی همکاری کرد.

 دلکش از سال 1329 در چند فيلم فارسی نيز ظاهر شد و در فيلمهای "شرمسار" 1329"، "مادر" به همراهی فخرالملوک وزيری 1330، "افسونگر" 1331، "دسيسه" 1333، "ظالم بلا 1336 "، "عروس فراری" 1337، "فردا روشن است" 1331 ، "شير فروش" 1339، نقش آفرينی کرد.

از آهنگهای بسيار زيبای دلکش، "رقص گيسو" با آهنگ فريدون حافظی، "به کنارم بنشين" با شعر رهی معيری، "تنها منشين" با آهنگ تجويدی و شعر معينی کرمانشاهی، "آه بی اثر" با آهنگ مجيد وفادار و شعر اسماعيل نواب صفا و "مکتب وفا" با آهنگ پرويز ياحقی و شعر بيژن ترقی، دوستداران بيشتری يافتند.

دلکش در شهريور سال 1383 خورشيدی در بيمارستان مهر تهران به مرگ طبيعی درگذشت.

 

سیمین غانم

 

 سيمين غانم

 

http://www.youtube.com/watch?v=LYPctibJyHg  (روی کُد کلیک کنید)


خواننده ی هنرآفرين معاصر سيمين غانم در 22 فروردين 1322 خورشيدی در يکی از خانواده های سنتی تنکابن (شهسوار) چشم به زندگی باز گشود، او همانند خواهر و برادرش از صدای خوشی بهره مند بود. در دورانی که او سرگرم آماده شدن برای ازدواج بود، از سوی گروه موسيقی تلويزيون ملی ايران دعوت به همکاری شد. با نخستين برنامه ای که به همراه ارکستر راديو در تلويزيون اجرا کرد به شهرت زيادی رسيد و صدای رسايش دوستداران زيادی يافت و پس از آن با آنکه هرگز در شمار خوانندگان جنجالی روز جای نگرفت، تنها به خاطر نبوغ هنری و جذابيت صدايش دوستداران بسياری به دست آورد و آهنگهايش که در تيراژ زيادی پخش میشد از آن پس به طور مرتب در نوارها و اينک در سی دی هايی که در داخل و خارج تهيه ميشود پخش ميگردد.

 

که از صدای رسايی بهره مند است و زير و بم صدای او در هيچ خواننده ی زنی در ايران ديده نشده است، از خوانندگان موقری است که هنرش را هرگز قربانی ماديات نکرده و جز در مجالس خيريه و يا فرهنگی زبان به آواز نگشوده است. از ميان آهنگ های معروف سيمين غانم می توان از "قُلک چشات"، "اين کيه"، "پرنده"، "آسمون آبی" و "گل گلدون" نام برد.

 

شهین حنانه/ برادرزاده مرتضی حنانه

شاعر، ترانه سرا، نقاش و نويسنده، شهين حنانه برادرزاده مرتضی حنانه، موسيقيدان بزرگ معاصر در سال 1322 خورشیدی در شهر ساری پای به عرصه حيات گذاشت. از هنگام تحصيل ذوق خود را در سرودن شعر نشان داد و به همين دليل در پايان تحصيلات با نشريات ادبی تهران به همکاری پرداخت و مدت ها اداره ی صفحه شعر مجله بانوان را برعهده داشت و در همان حال اشعارش در نشريات به چاپ می رسيد و ترانه هایش از راديو پخش و بر سر زبانها جاری میشد. شهین حنانه پس از ازدواج ناموفقش، بخش پايانی زندگانی را در پريشانی و اندوه بسياری گذراند و سرانجام نيز به دليل فشارهای شديد روحی در اول تيرماه 1376 خورشیدی با حمله ی قلبی در تهران درگذشت.

از او 2 دفتر شعر به نام "کليد" و "گل های راگيا" در 1350 و 1361 خورشیدی به کتاب فروشی ها راه يافت. جلد اول کتاب معروف "پشت دريچه های او" که شامل گفتگوهايی خواندنی با همسران هنرمندان است در سال 1371 خورشیدی به چاپ رسيد. اما جلد دوم اين کتاب در پاييز نخستين سال درگذشت او وارد بازار کتاب شد. از شهين حنانه يک رمان چاپ نشده هم به نام "زن پائيزی" به يادگار مانده است.

 

پریسا

 

  پریسا / نگاره از سایت شاهدان

 

فاطمه واعظی "افراز" خواننده اصيلی که در جهان هنر به پريسا آوازه دارد در سال 1328 خورشیدی در شهسوار (تنکابن) در خانواده ای که صدای خوش در آن موروثی بود زاده شد. او از کودکی علاقه زيادی به موسيقی و آواز خوانی نشان میداد و چون از تشويقهای پدر آزاده و روشنفکرش بهره مند بود و با حمايت ها و تشويق های او بود که در مسابقات هنری مدارس شرکت می کرد و در برنامه های مختلف مدرسه به هنرنمايی می پرداخت آخرين باری که او در رشته ی آواز در بين دانش آموزان سراسر کشور رتبه اول به دست آورد، با استادش محمود کريمی که از اعضای هيئت داوران بود، آشنا شد و به تشويق آن استاد برای آموزش موسيقی ايرانی به شاگردی ايشان درآمد و 2 سال بعد کار حرفه ای را در وزارت فرهنگ و هنر وقت آغار نمود.

در سال 1352 از سوی مرکز حفظ و اشاع موسيقی سنتی ايران وابسته به سازمان راديو و تلويزيون که به ابتکار دکتر داريوش صفوت پايه گذاری شده بود، با گروهی از موسيقیدانان برای اجرای کنسرت عازم فرانسه و بلژيک شد.
آشنايی پريسا با نوع تفکر استاد دکتر داريوش صفوت در زمينه
بُعد معنوی موسيقی و جهان بينی عرفانی، چنان او را مجذوب ساخت که به شتاب از وزارت فرهنگ و هنر استعفا داده آماده همکاری مستمر با مرکز حفظ و اشاعه موسيقی سنتی گرديد و از سال 1352 به مدت 5 سال با اين مرکز همکاری داشت. در اين مدت موفق به انجام فعاليتهای هنری بسياری شد و با شخصيت نافذ و استوار و وقار خاصی که در اجرای برنامه هايش نشان ميداد در شمار وزين ترين هنرمندان زن آن زمان جای داشت. پس از دعوت مرکز حفظ و اشاعه موسيقی سنتی از او در خلال سالهای 69_70 برای تدريس آواز به زن ها، آن دعوت را پذيرفت و در مدت 3 تا 4 سال فعاليت در اين مرکز موفق به تربيت شاگردان زيادی شد اما به زودی با تشکيل کلاسهای خانگی برای زنها راه خود را از آن مرکز جدا کرد و اينک اوقاتش را بيشتر به آموزش شاگردان خصوصی اش ميگذراند.
پريسا که روحی
جستجوگر و حقيقت پرست دارد، از آغاز ورود به جهان هنر به کيفيات معنوی خاصی در موسيقی توجه داشت و بيشتر به عوالم درونی کشيده میشد تا پديده های بيرونی و توانست ارزشهای تازه ای را در حيطه موسيقی و هنر کشف کند، نکته ای که در موسيقی سنتی امروز ايران که ريشه در عرفان کهن آريايی ايرانی دارد کمتر مورد توجه قرار ميگيرد.

 

پروانه ميلانی
پروانه "فاطمه" ميلانی شاعر و مترجم به سال 1321 خورشيدی در شهر رشت زندگی را آغاز گرفت، در خاتمه تحصيلات در حالیکه در سازمان زمين شناسی کشور سرگرم خدمت بود ازدواج کرد و دارای 2 دختر شد. پروانه از جوانی به سرودن شعر علاقه نشان می داد، سپس به علت تسلط بر زبان انگليسی به ترجمه هم روی آورد و موفق به بازگردانی چند اثر ارزشمند روانشناسی شد.
از آثار ترجمه ی اين
بانوی فرهنگساز از کتابهای منتشره ی "روياها و رشد شخصيت"، گسترش آگاهی در "روان درمانی" از دکتر ارنست لارنس راس و با همکاری انتشارات ويس، "روانشناسی تخيل" از دکتر رست گوتنبرگ..... نام برده ميشود.

از پروانه ميلانی چند مقاله ی ترجمه در باب فلسفه و مسائل زنان نيز به صورت پراکنده در ماهنامه ها به چاپ رسيد. اشعار او نيز در دفترهای "هيچکس نمیداند" و "من مردمم" در دسترس علاقمندان شعر قرار گرفته است.

 

 معصومه سیحون

 

گالری معصومه سيحون

نامی آشنا برای هنرمندان در تهران
معصومه سيحون "نوشين" که به نام خانوادگی همسرش شهرت دارد، از فرزندان هنرمند گيلان زمين است و به سال 1312 خورشیدی در شهر رشت تولد يافته است. او نيمی از تحصيلاتش را در ايران و نيمی ديگر را در فرانسه به پايان رساند. در ايران پس از جدايی از همسرش تمام نيروی خود را پايريز آفرينش تابلوهای نقاشی و اداره ی گالری معروف "سيحون" کرد که محل ارايه ی آثار نقاشان بزرگ ايرانی و خارجی است و از مراکز مهم هنری ايران شناخته شده است.

(معصومه سیحون در سال 1313 در رشت به دنیا آمد. پدرش کارمند راه آهن بود و به اهواز منتقل شد. او سال‌های دبستان و دبیرستان را در اهواز سپری کرد، اما بعدها و در آستانۀ ورود به دانشگاه خانواده‌اش به تهران آمدند و او در کنکور دانشکدۀ هنرهای زیبا پذیرفته شد. خانواده‌اش او را به تحصیل در رشتۀ پزشکی تشویق می‌کردند، اما او به نقاشی علاقه‌مند بود. تحصیل در رشتۀ نقاشی و در دانشکدۀ هنرهای زیبا سبب آشنایی او با مهندس هوشنگ سیحون شد که استاد معماری و بعدتر رئیس آن دانشکده شد و به ازدواج آن دو انجامید، اما این ازدواج دیر نپایید. معصومه سیحون، اگرچه خود نقاش بود و در رشتۀ نقاشی تحصیل کرده بود، بیشتر به گالری‌داری معروف شد. شم نیرومندی داشت و در جذب هنرمندان و مخاطبان و در معرفی آثار نمایشی توانا بود. او در 31 اردی‌بهشت 1389 درگذشت و اکنون گالری سیحون که به وسیلۀ نادر، پسرش، اداره می‌شود که دست‌اندرکار گرامی‌داشت سال‌مرگ اوست. (از سایت جدید آنلاین و با تشکر)

 

 مکرمه قنبری در گالری معصومعه سیحون/ نگاره از خبرگزاری میراث فرهنگی

 

ايشان با ۷۵ سال سن در يکي از روستاهاي اطراف مازندران زندگي مي کنند و بدون هيچ سواد و تحصيلاتي تا به الان توانستند آثاري را که مربوط به هنرهاي بدوي مي باشد، خلق کنند. داستان زندگي اين خانم که اسمشون هم مکرمه هست اينطوري بوده که چند سالی از طرف شوهرش اذيت ميشه، تا اينکه شوهر اين خانم از ایشان جدا شده و با کس ديگري ازدواج مي کنند. از اون سال به بعد خانم مکرمه تنها با گاوشون زندگي ميکردند. اين خانم با گذشت سال ها به قدري به گاو خودش علاقه مند بوده که در خلوتش با او صحبت مي کرده و ديوانه وار او را دوست داشته. پسرهاي اين خانم وقتي مي بينند مادرشون مضحکه روستائيان شده ، اين گاو را شبانه از خانه خارج مي کنند و مي فروشند. از همون روز به بعد اين خانم به حالت جنون افتاده و با هيچ کس صحبت نمیکرده و ديوارهاي خانه و طويله خود را با چوب و رنگهاي طبيعي ميوه ها نقاشي مي کردند.

 

m-painting.jpg  از بانو مکرمه قنبری

  
و بعد از چند ماه خانم معصومه سيحون سراغ اين خانم رفتند و به قولي نقاشيهاي ايشان را کشف کردند و حالا بعد از گذشت اين مدت خانم مکرمه طي نمايشگاهي که در لس آنجلس توسط اين گالري دار برگزار کرد در جهان سروصداي زيادي بلند کردند و همه کارشناسان بزرگ جهان متحير از اين موضوع بودند و باور نمي کردند که خانم مکرمه قنبری حتي با ابزار نقاشي و همين طور با سبکهاي هنر نقاشی آشنا نيستند ولي توانستند اين آثار رو خلق کردند. (برگرفته از سایت Shaar.com)

 

ماهرخ پور زينال
ماهرخ پور زينال زاده شده در سال 1309 خورشیدی در بندر پهلوی (انزلی از کودکی استعداد خود را در سرودن شعر نشان داد و به هنگام تحصيل در مدرسه اشعارش دهان به دهان نقل میشد و سرانجام با تخلص ماهرخ به جرگه شاعران زن ايران پيوست و اشعارش نه تنها در بسياری از نشريات ايران که در مجموعه های شعری نيز به چاپ رسيد و در ميان شعر دوستان، نامی برآورد. از اين بانوی شاعر گيلانی تبار در خلال سال های 30 تا 40 سه دفتر شعر به نام: "دل های شکسته"، "گلهای مرداب" و "خشم شاعره" به چاپ رسيده است.

مرضيه ضرابی
مرضيه ضرابی از زنان مبارزی است که عمرش را پايريز سوادآموزی زنان و گشودن راه های پيشرفت آنان در به دست آوردن حقوق اجتماعی آنها کرد. مرضیه ضرابی که در بندر پهلوی (انزلی) می زيست، در آغاز قرن 13 خورشیدی موفق به گرفتن امتياز روزنامه ای ويژه زنان شد و توانست آن را به نام "نسوان شرق" به انتشار درآورد. در روزنامه او گروهی از زنان مبارز اجتماعی قلم می زدند که هدف اصلی آن ها بيدار کردن همنوعان و جهت دادن به مسير پيشرفت های اجتماعی آنان بود.

 

هنگامه اخوان

 

 هنگامه اخوان / نگاره از سایت خانه موسیقی و با تشکر

 

http://www.youtube.com/watch?v=EwjE1ci8-e0

http://www.youtube.com/watch?v=QEIC3tl3UFc  (روی کُدها کلیک کنید)

 

هنرمند پرآوازه هنگامه اخوان در شهر فومن زايش يافت و کوچکترين فرزند خانواده ای بود که صدای خوب در تمامی افرادش ارثی است. پدر او صدای زيبايی دارد، صدای مادرش بسيار گرم و جذاب است و برادر او هم از صدايی پرقدرت و جذاب بهره مند است، اما در ميان اين افراد تنها او به خواندن روی آورد و به عنوان يک هنرمند رسمی به جامعه معرفی شد. هنگامه در 10 سالگی نخستين آموزش آواز را از پدرش گرفت و او شعر معروف "دل خون شد از اميد و نشد يار يار من / ای وای بر من و دل اميدوار من"  را در آواز دشتی به او آموخت. و از همان زمان او و برادرش اجرای برنامه های آواز مدرسه هايشان را برعهده گرفتند.

پدر هنردوست هنگامه گه گاه با او از قمرالملوک وزيری و روح انگيز سخن می گفت و می کوشيد تا آنها را با قدرت هنريشان به او بشناساند. در آن دوره پخش داستان های شب از راديو با تصنيف معروف قمر الملوک وزيری "موسم گل" آغار و با آن پايان مي گرفت. و پدرش قمر را به او هنرمندی پرقدرت، وارسته، خوش قلب و مهربان و انسانی واقعی معرفی مي کرد و مي کوشيد چهره ی او را به عنوان يک هنرمند راستين به دختر کوچکش بنماياند. و از همان زمان بود که نهال مهر اين زن بزرگ در قلب هنگامه نشانده شد.
پس از پايان دوره ابتدايی به تهران آمد
، همزمان با تحصيل به آموزش آواز پرداخت. پس از مدتی با تشويقها و حمايت های استاد تجويدی در آزمون آواز راديو قبول و وارد راديو شد. پس از اين موفقيت در کلاس درس استاد مسلم آواز اصفهان اديب خوانساری که برای تربيت هنرجويان هفته ای 2 بار در کلاس راديو شرکت مي کرد، حضور يافت و در حدود 10 سال آموزش او به درازا کشيد و پس از آن هم به دليل بيماری استاد کلاسهای راديو تعطيل شد و او برای ادامه ی آموزش به خانه ی استاد ميرفت و بدينسان ميتوان گفت که هنگامه اخوان تنها يادگار استاد اديب خوانساری است. پس از فوت استاد از چند استاد ديگر مثل ظلی، دوامی، اقبال سلطان و طاهر نژاد درسهايی گرفت.

هنگامه اخوان از سال 1355 خورشیدی با گروه شيدا، سماعی و عارف آغاز به کار کرد و فعاليتش را با بازسازی آثار قمرالملوک وزيری شروع کرد. تصنيف دشتی "موسم گل" با شعر وحيد دستگردی، آهنگ موسی خان، تصنيف "عاشقی محنت بسيار کشيد" با شعر ايرج ميرزا در دستگاه همايون و آهنگ مرتضی نی داوود و آواز شور، آواز و تصنيف "مرغ سحر ناله سر کن"، "گل های 201" در دستگاه ماهور با شعر ملک الشعرای بهار و آواز بيات، "باز آمدم" با شعر مولانا و آهنگ محمد رضا لطفی با گروه شيدا به سرپرستی محمد رضا لطفی، تصنيف "فروردين" در دستگاه ماهور با شعر ملک الشعراء بهار و آهنگ زرين پنجه با گروه سماعی، آواز و تصنيف دشتی با گروه عارف و به سرپرستی پرويز مشکاتيان از زبده آثار اوست.
هنگامه اخوان پس از
مدت ها خاموشی در سال 1363 خورشیدی به همکاری با صدا و سيما دعوت شد و به عنوان کارشناس آرشيو در انجمن حفظ و اشاعه ی موسيقی ايرانی ، سرگرم به کار شد و در خلال سال هم در سمت مربی آواز در آن انجمن به فعاليت پرداخت ولی به دليل مشکلاتی که پيش آمد از ادامه ی کار منصرف شد و در حال حاضر در کلاسهای خصوصی به تعليم آواز بانوان سرگرم است. هنگامه اخوان از سال 1370 چند کنسرت برای بانوان اجرا کرده و از 2 سال پيش نيز به عنوان کارشناس موسيقی در مرکز موسيقی سرگرم تعليم صدا به بانوان است.

 

قدسی قاضی نور

 

  قدسی قاضی نور


هزار سال عمر لاک پشت
درون لاک تاريکش

به يک لحظه پرواز پروانه

نمی ارزد

که با تمام کوتاهی

در خاطرات
جنگل سبز جاودانه می ماند.

 
قدسی قاضی نور
، نقاش، داستان نويس و شاعر، از پيشروان ادبيات کودک و نوجوان، در سال 1325 خورشيدی از پدری کارمند و مادری خانه دار در لنگرود زايش يافت. او از 12 سالگی به تهران آمد و دوران دبيرستان و از آن پس دانشکده هنرهای زيبای تهران را در رشته نقاشی در اين شهر گذراند و در پايان تحصيلات دانشگاهی در يکی از مدارس جنوب تهران سرگرم تدريس شد و از آنجايیکه دنيای سرشار از فانتزی کودکان را که در آن هر ناممکنی ممکن است بسيار دوست می داشت، به زودی نوشتن برای کودکان را آغاز کرد.
در
سال 1350 خورشیدی نخستین داستان کودکان خود را به نام "چه کسی به چشم پسرک عينک زد" به نوشته درآورد، اگرچه هيچ  يک از سازمان های پخش، آن را نپذيرفتند اما سرانجام مدير انتشارات صدای معاصر به دادش رسيد و همين کتاب پس از پخش، بارها و بارها تجديد چاپ شد.

کتاب دوم قدسی قاضی نور در اين زمينه "ماهی بعدی" نام داشت که تا مقطع انقلاب در اداره مميزی فرهنگ و هنر خاک میخورد، سرانجام در 1357 به چاپ رسيد، اما پيش از آن در 1352 خورشیدی داستان "آرزو" را نوشته بود که شورای کتاب کودک آن را بهترين کتاب سال شناخت و همان سال ديپلم افتخار "هانس کريستين آندرسن" را از يونان گرفت.

در پی آن کتابهای "مهمانی مهتاب" را همراه با نقاشیهای خود و زان پس "آب که از چشمه جدا شد" و "دو پرنده" را به چاپ رساند که کتاب "دو پرنده"ی او عنوان کتاب برگزيده سال شورای کتاب کودک را به دست آورد و اين موفقيت با انتشار کتابهای ديگر او همانند "هيچ مثل خواب نبود" ، "هشتمين پرنده" ، "فاصله" دنبال شد که داستان "فاصله" ، به کارگردانی فتحعلی اويسی به صورت فيلم کوتاهی به نام "سه شنبه آخری" درآمد که فيلم نامه ی آن جايزه گرفت.

از قدسی قاضی نور از آن پس داستانهای "تعميرگاه" ، "اینجا کجاست" ، "چه کبوتری" ، "آقا معلم" ، "دو طبقه" ، "پشت پستوی مشهدی باقر" ، "درخت عناب" ، "يک اتفاق ساده" ، "همه بهانه است" ، "بهترين باغ وحش دنيا" ، "اعتصاب" ، "مدرسه انقلاب" ، "پدر بزرگ نمی ميرد" ، "من از ماهی آموختم" پی در پی به چاپ رسيد و آخرين داستان او به نام "ويتنام گواهی است" به سال 1357 خورشیدی انتشار يافت.

در سال 1362 خورشیدی با داستانهای "چشمهای آدم برفی" و "مثل باران" حضور دوباره خود را در پهنه ادبيات کودک دنبال کرد و به تجربيات تازه ای در زمينه شعر و داستانهای کوتاه بزرگسالان روی آورد.
آخرين آثار شعری و داستانی قدسی قاضی نور يک مجموعه شعر
به نام "مثل يک حباب آبی" و يک مجموعه داستانهائی به نام "دختری با پيراهن صورتی" و يک داستان کودکان به نام "زندگی" که پس از چاپ از سوی انتشارات روزبهان در تهران به زبان هلندی و آلمانی هم ترجمه شده و به زودی از سوی انتشارات "هارل من" در اروپا منتشر میشود.

 

مينا اسدی

 

  مينا اسدی


مينا اسدی،  شاعر، روزنامه نگار، مقاله نويس در 22 اسفند 1322 خورشیدی در ساری تولد يافت. تحصيلات ابتدايی و متوسطه اش را در آنجا گذراند سپس به تهران آمد و تحصيلاتش را در رشته روزنامه نگاری در دانشکده علوم ارتباطات به انجام رساند و در پی آن در نشريات آن زمان به کار پرداخت. او نخستين دفتر شعرش را در 18 سالگی به نام "ارمغان مينا" در ساری به چاپ رساند. و چندين سال طول کشيد تا انتشارات اميرکبير، دفتر دوم شعر او "چه کسی سنگ می اندازد" را به سال 1350 در تهران به چاپ رساند. او پيش از سال 1357 به سوئد سفر کرد و دفتر سوم خود را پس از ازدواج به نام "من به انگشتر ميگويم بند" به همت انتشارات پگاه در لندن چاپ کرد و در پی آن دفاتر "کارنامه" و "از عشق در جهان چيزی نمانده است"، نيز از سوی همين انتشارات منتشر شد.

مينا اسدی پس از آوردن 2 فرزند از همسرش جدا شد. اما ناکامی در ازدواج به نيروی خلاقه ی او افزود و از آن پس با شور بيشتری به سردون شعر و مقاله نويسی و انتشارات کتاب ادامه داد. از آثار اين زمان او "دختر گم شده" از نشر مينا در سوئد، "بی عشق بی نگاه" از نشر پگاه در لندن و کتاب مستند "با بچه های تبعيد" به فارسی و سوئدی از آثار در دست چاپ اوست که به خاطر فعاليتهای اجتماعی اش در سال 1996 میلادی برنده ی جايزه ی جهانی بنياد "هلمن. هامت" شد.

 

نادره

 

حميده خيرآبادي (نادره ) بازيگر سرشناس سينما و تلويزيون درگذشت نادره (حمیده خیرآبادی)

 
حميده خيرآبادی که به نادره آوازه دارد از چهره های محبوب سينما، تلويزيون و تئاتر ايران است. او که به سال 1303 خورشيدی در رشت زاده شد، از کودکی به هنر بازيگری علاقه نشان میداد. سرانجام هم در 23 سالگی به روی صحنه رفت و با هنرنمايی در نمايشاتی همچون "چراغ گاز" ، "شاهزاده تايتانا" و "قهوه خانه ی ماه اوت" و... در جمع هنرمندان تئاتر درخشيد.

فعاليت او در تئاتر نزديک به 7 سال به درازا کشيد و زان پس به عالم سينما روی آورد و پس از بازی در فيلمی به نام "ميهن پرست" از سال 1332 وارد جرگه ی هنرمندان سينما شد و به دليل شخصيت خاصی که از خود بروز داد خيلی زود در شمار هنرپيشگان پول ساز سينما و تلويزيون جای گرفت و در مدت 47 سالی که به بازيگری سينما سرگرم است تاکنون در نزديک به 1000  فيلم به هنرنمايی پرداخته است که از ميان آنها فيلمهای "بچه های محل"، "آتش و خاکستر"، "عروس دهکده"،"مرخصی اجباری"، "دزد بانک"، "همسايه خطرناک"،  "حسن کچل"، "شادیهای زندگی"، "پلنگی در شب"، "جانی و تپل"، "شب آفتابی"، "تاراج"،  "خانه ی ابری" ياد ميشود.
اين هنرپيشه پرکار
و جذاب در چندين سريال پربيننده تلويزيونی نيز بازی کرده است که معروف ترين آن "سرکار استوار"، "تلخ و شيرين"، "آپارتمان" و "پدر سالار" نام دارند.

نادره در 30 فروردین ماه 1389 خورشیدی زندگی را بدرود گفت. روانش شاد باد.


شورانگيز طباطبايی

 

 شورانگیز طباطبایی


شورانگيز طباطبايی بازيگر سينما، متولد لاهيجان, از سال 1351 خورشیدی وارد جهان سينما شد. او از سال 1353 تا 1358 خورشیدی که فعاليت سينمايی اش قطع شد، در افزون بر 25 فيلم سينمايی ديده شد که از جمله ی آنها از "اوستا نوکرتيم" 1353 ، "کنيز"  1354 ، "مرد شب" 1354, "پاشنه طلا" 1355, "شادیهای زندگی ما" در 1356, "نان و نمک 1357 "، "خيابانی ها" و "اشراف زاده" که در 1358 نمايش داده شد، ياد ميگردد.

 

 دريا دادور

 

 دريا دادور

 

گيله دختری با معروفيت در خارج از مرزهای ميهن
دریا دادور از یک خانواده شمالی شت) در مشهد به دنیا آمد. دريا دادور دختر چنگ سحرآميز قصه حسن و خانوم حنا (لوبياى سحرآميز) است. صداى خوش و روح شاعرى در او موروثى است و عشق بي‌پايان او به موسيقى و آواز از كودكى در رگهايش جاريست. از كودكى روى صحنه و در لابه‌لاى دكورهاى تئاتر زندگى كرده، از دنياى جادوئى آن الهام گرفته و با عشق به تماشاچى و مردم، رؤياهاى آينده‌اش را ساخته است. دريا با دريايى ازعشق به وطن، تخت جمشيد، فردوسی، حافظ، خيام ، سرزمين هزار و یکشب و مولانا را وداع مي‌گويد و براى كسب دانش، هنر، موسيقى و آواز راهى ديار موزار و بيزه مي‌شود.
در
سال 1999 م. از كنسرواتوآر ملى تولوز فرانسه، موفق به دريافت مدال طلا در رشتة آواز ليريك می شود و سپس در سال 2000 ديپلم حرفه‌اي‌اش را در رشتة آواز باروک اخذ مي‌نمايد. او بلافاصله پس از پايان تحصيلاتش در تئاتر سلطنتى كومپين فرانسه ، به عنوان سوليست در دو اجراى متوالى ايفاى نقش میکند.
دريا دادور در
تابستان سال 2002 چندين شب متوالى در تهران با همراهى اركستر سمفونيك ارمنستان به رهبرى لوريس چكناوريان، آوازهاى نقش تهمينه در اپراى ملى رستم و سهراب را اجرا می کند و در زمستان همان سال در تالار وحدت رودكى تهران چندين شب پي ‌در پى در جشنوارة موسيقى ملل به رهبرى لوريس چكناوريان آواز میخواند. او بارها براى اجراى كنسرت به كشورهاى مختلف جهان از جمله ايران، فرانسه، آلمان، سوئد، عمان، آمريكا ، كانادا و .... دعوت میشود.
عشق دريا به شعر و موسيقى و گويش‌هاى گوناگون سرزمين زادگاهش ، او را قادر ساخته است تا طيف وسيعى از ترانه‌هاى محلى و سنتى ايران را به سبک خود و
به زيبائى اجرا نمايد. او آهنگ هايی نيز روی اشعار فارسی ساخثه و مي سازد. ترانه "رقص من" روی قطعه يی از شعر "زهره و منوچهر" ايرج ميرزا و "تاب بنفشه" روی غزلی از "حافظ" از جمله خلاقيتهای اخير او ميباشد.
منبع : سايت "دريا دادور"

 

دریا دادور / "کوچه" شعر از فریدون مشیری (روی کُد زیر کلیک کنید)

http://www.youtube.com/v/QNRd0YNtCug?fs=1&hl=de_DE

لاله پور کریم

 

 Me and Simon لاله پورکریم

 

لاله پورکريم، آهنگساز، هنرپيشه و خواننده، متولد سال 1361 خورشیدی، فرزند هوشنگ پورکريم، محقق و جامعه شناس برجسته اهل بندر انزلی که در سال 1373 در غربت برای هميشه در آغوش دريا آرميد. لاله يک ساله بود که همراه والدينش ايران را ترک کرده، مدت کوتاهی در جمهوریهای آذربايجان و "بلاروس" اقامت گزيده و سرانجام به سوئد رفته و در آنجا مستقر شدند. لاله تحصيلات خود را در رشته موزيک در شهر گوتنبرگ با موفقيت به اتمام رساند. اولين کار هنری خود را با بازی در فيلم بسيار موفق و پرفروش "يالا، يالا" شروع کرد. لاله از وقتی 14 ساله بود به موزيک روی آورد. با ساکسيفون شروع کرد و بعد گيتار و پيانو را آموخت. او استعداد شعر گفتن را از پدر به ارث برده است. او خودش هم آهنگ را می سازد، هم شعر ها را می نويسد و هم آهنگ را تنظيم می کند و می خواند.

تاکنون دو سی دی موفق و پرطرفدار« اينويزيبل» و «لايو توماروو» لاله منتشر شده اند. "لايو توماروو" چندين هفته در صدر ليست ترانه های محبوب سوئد قرار داشت. در سال 2005 میلادی بعنوان بهترين هنرمند زن در فستيوال راک سوئد انتخاب شد و رقبای معروف و پرطرفداری چون روبين، "لنا فيليپسون" و "امی دياموند" را پشت سر گذاشت.

وی همچنين به عنوان بهترين هنرمند سال توسط شنوندگان راديويی کانال 3 سوئد انتخاب شد. لاله به چهار زبان انگليسی، سوئدی، اسپانيايی و فارسی مي خواند. کار او مخلوطی است از پاپ ، جاز، و ديگر شاخه های موزيک با ابياتی فولکلوريک که از فرهنگ فارسی و سوئدی بهره گرفته و مسايل روزمره زندگی مردم عادی را منعکس می کند، درست مثل بالاد های سنتی يا بلوز يا رپ و همان جذابيت و شيرينی آنها را دارد. لاله در مورد تنوع موسيقی اش ميگويد: "اين عالی است که آدم احساس کند آزاد است و می تواند به شيوه ای که خودش می خواهد کار کند."

اما مهمترين ويژگی لاله و موسيقی اش پرهيز از بازار پسند بودن به هر قيمتی و دوری از ابتذال و مهمتر از همه اعتماد به خود ميباشد. لاله ميگويد: "اگر به خودم اعتماد نداشتم حالا با بيکينی ايستاده بودم و میخواندم».

با آرزوی موفقيت برای اين هم وطن شمالی مان. برای آنانی که زبان سوئدی می دانند آدرس سايت لاله را می نويسم. (نوشته اسپندار از سایت لاله)
www.laleh.se   

 

ترانه هایی از شمال ایران

 

روح انگیز / دختر گیلان

http://www.youtube.com/watch?v=knlpBZjtU0w

 

عذرخواه / بانو

http://www.youtube.com/watch?v=De4Wk18cTQ0

 

احمد عاشورپور / آی جینگی جینگی جان

http://www.youtube.com/watch?v=DLMbTPmcr9o

 

سیما بینا / "عزیز بشین در کنارم" در کنسرت آلمان

http://www.youtube.com/watch?v=P5rs3u7RTtI

 

دل هوس سبزه/  از سیما بینا

http://youtu.be/u_UcPeppFTQ

 

عاطف / فصل دریا

http://www.youtube.com/watch?v=104mbiSGnrk

 

(ادامه لیست در آینده نزدیک و با تشکر از همگی هنرمندان)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

دکتر روپارسا "اولین وزیر زن ایرانی"/ سناتورین "دکتر مهرانگیز منوچهریان" برنده جایزه صلح حقوق بشر 1346 خ./ خاطره ای از شاعره شعر معاصر ایران "فروغ فرخزاد"/

با تشکر از سایت شمالیها. کام و اسپندار و ماکان و دوستان دیگر/ سایت خانه و خاطره/ آتوسا شهریاری/ اسفند ماه 1389 / 2011 میلادی/