با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
علی بن موسی
الرضا / امام
هشتم شیعیان
مشهد
زیارتگاه علی
بن موسی
الرضا/ نگاره
از سایت "تک
تمپ" و با تشکر
زادروز علی
بن موسی الرضا
درباره
زادروز،
ماه و سال و
همچنين وفات
آن حضرت
اختلاف است. عده ای
زادروز او را به
سالهای 148 یا
151 یا 153 هجری
قمری
و در روزهای جمعه
نوزدهم
رمضان، یا نيمه
همين ماه و یا جمعه
دهم رجب و یا يازدهم
ذي القعده میدانند
ولی عمومأ
گفته میشود: «حضرت
على بن موسى،
ملقّب
به رضا، در
سال 148 هجرى
قمرى در روز 11
ذيقعده در
مدينه به دنيا
آمدند (سال 148 قمری،
یعنی
همان سال وفات
امام صادق
عليه السلام (پدربزرگ
امام هشتم)، چنان
كه مفيد، کلینی، کفعمی، طبرسی، صدوق،
ابن زهره،
مسعودی،
ابوالفداء،
ابن اثير، ابن
حجر، ابن جوزی و كسانی ديگر که اين نظر
را پذیرفته اند). پدر آن
حضرت،
امام موسى
(کاظم) بن جعفر
و مادرش
بانويى
بزرگوار به
نام نجمه بود
كه او را
سمانه و طاهره
نيز می گفتند. بعد از
شهادت امام موسی كاظم (عليه
السلام)، آن
حضرت در 35 سالگى
عهدار دار
مسئوليت
امامت و رهبرى
شيعيان گرديد.
چگونگی
تولّد امام
هشتم شیعیان
امام
هشتم شیعیان
موسی الرضا
(علیه السلام)
در مدینه دیده
به جهان
گشودند و از
قول مادر ایشان
نقل شده است
که: "هنگامیکه
به حضرتش
حامله شدم به
هیچ وجه ثقل
حمل را در خود
حس نمیکردم و
وقتی به خواب
میرفتم، صدای
تسبیح و تمجید
حق تعالی و
ذکر "لاالهالاالله"
را از شکم خود
میشنیدم،
اما چون بیدار
میشدم دیگر
صدایی بگوش نمیرسید.
هنگامیکه
وضع حمل انجام
شد، نوزاد دو
دستش را به زمین
نهاد و سرش را
به سوی آسمان
بلند کرد و
لبانش را تکان
میداد؛ گویی
چیزی میگفت."
نظیر این
واقعه، هنگام
تولد دیگر
ائمه و بعضی
از پیامبران
الهی نیز نقل
شده است، از
جمله حضرت عیسی
که به اراده
الهی در اوان
تولد، در
گهواره لب به
سخن گشوده و
با مردم سخن
گفتند که شرح
این ماجرا در
قرآن کریم
آمده است.
پدر و مادر
امام هشتم شیعیان
پدر
ایشان امام
موسی کاظم (علیه
السلام) پیشوای
هفتم شیعیان
بودند که در
سال 183 قمری به
دست هارون
الرشید عباسی
به شهادت رسیدند
و نام و کنیه و
لقب مادرشان، در
روايتهاي
مختلفي كه
رسيده است ام
البنين، نجمه،
سكن، تكتم،
خيزران،
طاهره و شقرا،
را برای مادر آن
حضرت آورده
اند.
نام، کنیه و
لقب امام هشتم
شیعیان
گفته
میشود «نام ایشان
علی و کنیه آن
حضرت
ابوالحسن و
مشهورترین
لقب ایشان
"رضا" به معنای
"خشنودی" میباشد.
امام محمد تقی-
جواد (علیه
السلام) امام
نهم شیعیان که
فرزند ایشان میباشد،
سبب نامیده
شدن آن حضرت
به این لقب را
اینگونه نقل میفرمایند:
"خداوند او را
رضا لقب نهاد
زیرا خداوند
در آسمان و
رسول خدا و
ائمه اطهار در
زمین از او
خشنود بودهاند
و ایشان را
برای امامت
پسندیدهاند
و همینطور (به
خاطر خلق و خوی
نیکوی امام)
هم دوستان و
نزدیکان و هم
دشمنان از ایشان
راضی و خشنود
بودند." یکی
از القاب
مشهور حضرت
"عالم آل
محمد" است. این
لقب نشانگر
ظهور علم و
دانش ایشان میباشد.
جلسات مناظره
متعددی که
امام با
دانشمندان
بزرگ عصر خویش،
بویژه علمای
ادیان مختلف
انجام داد و
در همه آنها
با سربلندی
تمام بیرون
آمد دلیل کوچکی
بر این سخن
است، که قسمتی
از این
مناظرات در
بخش "جنبه
علمی امام"
آمده است. این
توانایی و
برتری امام،
در تسلط بر
علوم یکی از
دلایل امامت ایشان
میباشد و با
تأمل در سخنان
امام در این
مناظرات،
کاملاً این
مطلب روشن میگردد
که این علوم
جز از یک منبع
وابسته به الهام
و وحی نمیتواند
سرچشمه گرفته
باشد.»
زندگانی
امام هشتم در
مدینه
در
روایتها آمده
: حضرت رضا (علیه
السلام) تا
قبل از سفرش
به مرو، مرکز
خلافت مامون،
در مدینه ساکن
بودند و در
آنجا در جوار
مدفن پاک رسول
خدا و اجداد
طاهرینشان به
هدایت مردم و
تبیین معارف دینی
و سیره نبوی میپرداختند.
مردم مدینه نیز
بسیار امام را
دوست میداشتند
و به ایشان
همچون پدری
مهربان مینگریستند
و تا قبل از
سفر به مرو،
امام بیشتر
سالهای عمرش
را در مدینه
گذرانده بود.
امام در گفتگویی
که با مأمون
درباره ولیعهدی
داشتند، در این
باره این گونه
میفرمایند:
"همانا ولیعهدی
هیچ امتیازی
را بر من نیفزود.
هنگامی که من
در مدینه بودم
فرمان من در
شرق و غرب
نافذ بود و
اگر از کوچههای
شهر مدینه
عبور میکردم،
عزیرتر از من
کسی نبود.
مردم پیوسته
حاجاتشان را
نزد من میآوردند
و کسی نبود که
بتوانم نیاز
او را برآورده
سازم مگر اینکه
این کار را
انجام میدادم
و مردم به چشم
عزیز و بزرگ
خویش، به من
مىنگریستند."
در مورد
امامت امام
هشتم
امامت
و وصایت حضرت
رضا (علیه
السلام) بارها
توسط پدر
بزرگوار و
اجداد طاهرینشان
و رسول اکرم
(صلی الله و علیه
و اله) اعلام
شده بود. به
خصوص امام
کاظم (علیه
السلام) بارها
در حضور مردم
ایشان را به
عنوان وصی و
امام بعد از
خویش معرفی
کرده بودند که
به نمونهای
از آنها اشاره
مینماییم. یکی
از یاران امام
موسی کاظم (علیه
السلام) میگوید:
«ما شصت نفر
بودیم که موسی
بنجعفر به
جمع ما وارد
شد و دست
فرزندش علی در
دست او بود.
فرمود: "آیا میدانید
من کیستم؟"
گفتم: "تو آقا
و بزرگ ما هستی."
فرمود: "نام و
لقب من را بگویید."
گفتم: "شما موسی
بن جعفر بن
محمد هستید."
فرمود: "این که
با من است کیست؟"
گفتم: "علی بن
موسی بن جعفر."
فرمود: "پس
شهادت دهید او
در زندگانی من
وکیل من است و
بعد از مرگ من
وصی من میباشد."»
در حدیث
مشهوری نیز که
جابر از قول
نبى اکرم نقل
میکند امام
رضا (علیه
السلام) به
عنوان هشتمین
امام و وصی پیامبر
معرفی شدهاند.
امام صادق (علیه
السلام) نیز
مکرر به امام
کاظم میفرمودند
که "عالم آل
محمد از فرزندان
تو است و او وصی
بعد از تو میباشد."
مدت امامت
امام هشتم شیعیان
مدّت
امامت
امام هشتم شیعیان
حدود
بيست سال بود
كه آن را به سه دوره تقسيم
میکنند:
1-
ده سال
اوّل امامت آن
حضرت كه
همزمان با
دوره زمامدارى
هارون الرشید بود.
2-
پنج سال بعد
از آن كه
مقارن با
خلافت هادی امين،
فرزند هارون الرشید بود.
3-
پنج سال
آخر امامت كه
مصادف با
خلافت مأمون پسر
هارون الرشید
و برادر هادی
امین
بود.
گفته
میشود شهادت
آن حضرت در
سال 203 هجرى در یکی
از محله های
امروزی مشهد
بنام سناباد
نوقان،
در 55 سالگى، به
وسيله سمّى كه
مأمون به او خوراند،
اتّفاق افتاد.
امروزه مزار و
مرقد آت حضرت
بزرگترين
زيارتگاه در
ايران و در شهر
مشهد، مورد
توجّه شيفتگانش می باشد.»
علی بن موسی
الرضا در
دوران هارون و
امین
مدتی
از روزگار
زندگانی امام
هشتم شیعیان
موسی الرضا
(علیه السلام)
همزمان با
خلافت هارون
الرشید بود.
در این زمان
است که مصیبت
دردناک شهادت
پدر
بزرگوارشان و
دیگر مصیبتهای
اسفبار برای
علویان (سادات
و نوادگان امیرالمؤمنین)
واقع شده است.
در آن زمان
کوششهای
فراوانی در
تحریک هارون
برای کشتن
امام رضا (علیه
السلام) میشد
تا آنجا که در
نهایت هارون
الرشید تصمیم
بر قتل امام
گرفت، اما
فرصت نیافت
نقشه خود را
عملی کند. بعد
از وفات هارون
الرشید
فرزندش هادی
امین به خلافت
رسید. در این
زمان به علت
مرگ هارون
الرشید ضعف و
تزلزل بر
حکومت سایه
افکنده بود و
این تزلزل و
غرق بودن امین
در فساد و
تباهی باعث
شده بود که او
و دستگاه
حکومت، از
توجه به سوی
امام و پیگیری
امر ایشان باز
مانند. از این
رو میتوانیم
این دوره را
در زندگی امام
دوران آرامش
بنامیم.
دعوت مامون
برای خلافت و
ولیعهدی
اما
سرانجام
عبدالله
مأمون عباسی
توانست برادر
خود هادی امین
را بتوسط طاهر
بن حسین (موسس
سلسله طاهریان
در ایران)
شکست داده و
او را به قتل
برساند و خلیفه
سرزمینهای
اسلامی گردد.
مامون
توانسته بود
با سرکوب شورشیان
فرمان خود را
در اطراف و
اکناف ممالک
اسلامی جاری
کند. وی حکومت
ایالت عراق را
به یکی از
عمال خویش
واگذار کرده و
خود در مرو
اقامت گزید و
فضل بن سهل
را که مردی بسیار
سیاستمدار
بود، وزیر و
مشاور خویش
قرار داد. اما
خطری که حکومت
او را تهدید میکرد
علویان بودند
که بعد از قرنی
تحمل شکنجه و
قتل و غارت،
اکنون با
استفاده از
فرصت دو دستگی
در خلافت، هر یک
به عناوین
مختلف در خفا
و آشکار عَلم
مخالفت با
مأمون را
برافراشته و
خواهان
براندازی
حکومت عباسی
بودند، به
علاوه آنان در
جلب توجه
افکار عمومی
مسلمین به سوی
خود، و کسب
حمایت آنها
موفق گردیده
بودند و دلیل
آشکار بر این
مدعا این است
که هر جا علویان
بر ضد حکومت
عباسیان قیام
و شورش میکردند،
انبوه مردم از
هر طبقه دعوت
آنان را اجابت
کرده و به یاری
آنها بر میخواستند
و این، بر اثر
ستمها و
نارواییها و
انواع شکنجههای
دردناکی بود
که مردم و
بخصوص علویان
از دستگاه
حکومت عباسی دیده
بودند. از این
رو مأمون
درصدد بر آمده
بود تا موجبات
برخورد با علویان
را برطرف کند.
بویژه که او
تصمیم داشت
تشنجات و
بحرانهایی
را که موجب
ضعف حکومت او
شده بود از میان
بردارد و برای
استقرار پایههای
قدرت خود، محیط
را امن و آرام
سازد. لذا با
مشورت وزیر
خود فضل بن
سهل تصمیم
گرفت تا دست
به نیرنگی
بزند. او تصمیم
گرفت تا خلافت
را به امام پیشنهاد
دهد و خود از
خلافت به نفع
امام کنارهگیری
کند، زیرا
حساب میکرد
نتیجه از دو
حال بیرون نیست،
یا امام میپذیرد
و یا نمیپذیرد
و در هر دو حال
برای خود او و
خلافت عباسیان،
پیروزی است. زیرا
اگر بپذیرد
ناگزیر،
بنابر شرطی که
مأمون قرار میداد
ولیعهدی آن
حضرت را خواهد
داشت و همین
امر مشروعیت
خلافت او را
پس از امام
نزد تمامی
گروهها و
فرقههای
مسلمانان تضمین
میکرد. بدیهی
است برای
مأمون آسان
بود در مقام
ولیعهدی بدون
این که کسی
آگاه شود،
امام را از میان
بردارد تا
حکومت به صورت
شرعی و قانونی
به او
بازگردد. در این
صورت علویان
با خشنودی به
حکومت مینگریستند
و شیعیان
خلافت او را
شرعی تلقی میکردند
و او را به
عنوان جانشین
امام میپذیرفتند.
از طرف دیگر
چون مردم
حکومت را مورد
تایید امام میدانستند
لذا قیامهایی
که بر ضد
حکومت میشد
جاذبه و مشروعیت
خود را از دست
میداد. مامون
میاندیشید
اگر امام
خلافت را نپذیرد
ایشان را به
اجبار ولیعهد
خود میکند که
در اینصورت
باز هم خلافت
و حکومت او در
میان مردم و شیعیان
توجیه میگردد
و دیگر
اعتراضات و
شورشهایی که
به بهانه غصب
خلافت و ستم،
توسط عباسیان
انجام میگرفت
دلیل و توجیه
خود را از دست
میداد و با
استقبال مردم
و دوستداران
امام مواجه نمیشد.
از طرفی او میتوانست
امام را نزد
خود ساکن کند
و از نزدیک
مراقب رفتار
امام و پیروانش
باشد و هر
حرکتی از سوی
امام و شیعیان
ایشان را
سرکوب کند.
همچنین او
گمان میکرد
که از طرف دیگر
شیعیان و پیروان
امام، ایشان را
به خاطر نپذیرفتن
خلافت در معرض
سئوال و
انتقاد قرار
خواهند داد و
امام جایگاه
خود را در میان
دوستدارانش
از دست میدهد.
حرکت از مدینه
به مرو/ 200 ه.ق
مأمون
برای عملی
کردن اهداف
ذکر شده چند
تن از مأموران
مخصوص خود را
به مدینه،
خدمت حضرت رضا
(علیه السلام)
فرستاد تا
حضرت را به
اجبار به سوی
خراسان روانه
کنند. همچنین
دستور داد
حضرتش را از
راهی که کمتر
با شیعیان
برخورد داشته
باشد، بیاورند.
مسیر اصلی در
آن زمان راه
کوفه، جبل،
کرمانشاه و قم
بوده است که
نقاط شیعهنشین
و مراکز قدرت
شیعیان بود.
مأمون احتمال
میداد که
ممکن است شیعیان
با مشاهده
امام در میان
خود به شور و هیجان
آیند و مانع
حرکت ایشان
شوند و
بخواهند آن
حضرت را در میان
خود نگه دارند
که در این
صورت مشکلات
حکومت چند
برابر میشد.
لذا امام را
از مسیر بصره،
اهواز و فارس
به سوی مرو
حرکت داد.
ماموران او نیز
پیوسته حضرت
را زیر نظر
داشتند و
اعمال امام را
به او گزارش میدادند.
از
مكّه تا بصره،
قافله با
تشريفاتى
خاصّ به راه
افتاد. هودج
هاى (شترهای
مخصوص حمل و
نقل ) مجلّلِ دستگاه
خلافت و وسايل
مفصّل و اعجاب انگيز
دربار حكومت،
كه خود آنها
جزء نقشه هاى طرح
شده بود،
همراهان امام
را حمل می كرد.
اين
همراهان،
شامل والى
مدينه و
گروهى
از رجال و
اشراف آن روز
بودند. امّا
امام رضا (عليه
السلام) هيچ
كس از افراد خانواده
را همراه
نياورد، حتّى
يگانه فرزند عزيز
خود محمّد،
ملقّب به جواد
را هم در
مدينه
گذاشت و خود
به تنهايى،
راهى سفر به مرو شد.
در
تاریخ طبری و
در حادثه هاییکه
در سال 200 ه.ق رویداده
چنین نوشته
شده: « و در همین
سال 200 ه.ق
مامون، رجاء
بن ابی ضحاک
(عموزاده فضل
بن سهل ذوالریاستین)
و فرناس خادم
را به مکه
فرستاد، برای
بردن علی بن
موسی (امام
رضا) به مرو
برای ولیعهدی
خویش.»
امام در نیشابور/
حدیث سلسله
الذهب
در
طول سفر امام
به مرو، هر
کجا توقف میفرمودند،
برکات زیادی
شامل حال مردم
آن منطقه میشد.
از جمله هنگامیکه
امام در مسیر
حرکت خود وارد
نیشابور شدند
و در حالی که
در محملی قرار
داشتند از وسط
شهر نیشابور
عبور کردند.
مردم زیادی که
خبر ورود امام
به نیشابور را
شنیده بودند،
همگی به
استقبال حضرت
آمدند. در این
هنگام دو تن
از علما و
حافظان حدیث
نبوی، به
همراه گروههای
بیشماری از
طالبان علم و
اهل حدیث و
درایت، مهار
مرکب را گرفته
و عرضه
داشتند: "ای
امام بزرگ و ای
فرزند امامان
بزرگوار، تو
را به حق
پدران پاک و
اجداد
بزرگوارت
سوگند میدهیم
که رخسار
فرخنده خویش
را به ما نشان
دهی و حدیثی
از پدران و جد
بزرگوارتان،
پیامبر خدا،
برای ما بیان
فرمایی تا یادگاری
نزد ما باشد."
امام دستور
توقف مرکب را
دادند و دیدگان
مردم به
مشاهده طلعت
مبارک امام
روشن گردید.
مردم از
مشاهده جمال
حضرت بسیار
شاد شدند به
طوری که بعضی
از شدت شوق میگریستند
و آنهایی که
نزدیک ایشان
بودند، بر
مرکب امام
بوسه میزدند.
ولوله عظیمی
در شهر طنین
افکنده بود به
طوری که
بزرگان شهر با
صدای بلند از
مردم میخواستند
که سکوت نمایند
تا حدیثی از آن
حضرت بشنوند.
تا اینکه پس
از مدتی مردم
ساکت شدند و
حضرت حدیث ذیل
را کلمه به
کلمه از قول
پدر گرامیشان
و از قول
اجداد طاهرینشان
به نقل از
رسول خدا و به
نقل از جبرائیل
از سوی حضرت
حق سبحانه و
تعالی املاء
فرمودند:
"کلمه لاالهالاالله
حصار من است
پس هر کس آن را
بگوید داخل
حصار من شده و
کسی که داخل
حصار من گردد
ایمن از عذاب
من خواهد بود."
سپس امام
فرمودند: "اما
این شروطی
دارد و من،
خود، از جمله
آن شروط هستم."
این حدیث بیانگر
این است که از
شروط اقرار به
کلمه لاالهالاالله
که مقوم اصل
توحید در دین
میباشد،
اقرار به
امامت آن حضرت
و اطاعت و پذیرش
گفتار و رفتار
امام میباشد
که از جانب
خداوند تعالی
تعیین شده
است. در حقیقت
امام شرط رهایی
از عذاب الهی
را توحید و
شرط توحید را
قبول ولایت و
امامت میدانند.
حدیث سلسله
الذهب/ هنگام
وداع با مردم
شیعه نیشابور
شیعیان
حدیثهای زیادی
را منتسب به
علی بن موسی
الرضا میدانند
و یکی از
مشهورترین
احادیث قدسی
منقول از وی،
حدیثی موسوم
به سلسلة
الذهب است که
هنگام وداع وی
با مردم شیعه
شهر نیشابور
چنین گفته
است: « کلمهٔ لا
اله الا الله
دژ استوار من
است، پس هر کس
در این حصار
وارد شد، از
عذابم محفوظ
است. » شیعه میگوید:
او چند قدمی
حرکت کرد و
سپس برگشت و
گفت: «به شرطهای
آن و من از
جمله شرطهای
آن هستم.»
مقصود علی بن
موسی الرضا از
شرطها،
اعتراف به این
واقعیت است که
او مانند
پدرانش از سوی
خدا امام و
حجت است و
اطاعتش بر همه
واجب است.
امام در مرو
مرکز خلافت
مامون/ روز 10
شوال 201 قمرى
باری،
چون حضرت رضا
(علیه السلام)
وارد مرو
شدند، مأمون
از ایشان
استقبال شایانی
کرد و در مجلسی
که همه ارکان
دولت حضور
داشتند صحبت
کرد و گفت:
"همه بدانند
من در آل عباس
و آل علی (علیه
السلام) هیچ
کس را بهتر و
صاحب حقتر به
امر خلافت از
علی بن موسی
رضا (علیه
السلام) ندیدم."
پس از آن به
حضرت رو کرد و
گفت: "تصمیم
گرفتهام که
خود را از
خلافت خلع کنم
و آن را به شما
واگذار نمایم."
حضرت فرمودند:
"اگر خلافت را
خدا برای تو
قرار داده جایز
نیست که به دیگری
ببخشی و اگر
خلافت از آن
تو نیست، تو
چه اختیاری
داری که به دیگری
تفویض نمایی."
مأمون
بر خواسته خود
پافشاری کرد و
بر امام اصرار
ورزید. اما
امام فرمودند:
"هرگز قبول
نخواهم کرد."
وقتی مأمون مأیوس
شد گفت: "پس ولیعهدی
را قبول کن تا
بعد از من شما
خلیفه و جانشین
من باشید." این
اصرار مأمون و
انکار امام تا
دو ماه طول کشید
و حضرت قبول
نمیفرمودند
و میگفتند:
"از پدرانم شنیدم،
من قبل از تو
از دنیا خواهم
رفت و مرا با
زهر شهید
خواهند کرد و
بر من ملائک
زمین و آسمان
خواهند گریست
و در وادی
غربت در کنار
هارون الرشید
دفن خواهم شد."
اما
مأمون بر این
امر پافشاری
نمود تا
آنجاکه مخفیانه
و در مجلس
خصوصی حضرت را
تهدید به مرگ
کرد. لذا حضرت
فرمودند: "اینک
که مجبورم،
قبول میکنم
به شرط آنکه
کسی را نصب یا
عزل نکنم و
رسمی را تغییر
ندهم و سنتی
را نشکنم و از
دور بر بساط
خلافت نظر
داشته باشم."
مأمون با این
شرط راضی شد.
پس از آن
حضرت، دست را
به سوی آسمان
بلند کردند و
فرمودند:
"خداوندا! تو میدانی
که مرا به
اکراه وادار
نمودند و به
اجبار این امر
را اختیار
کردم؛ پس مرا
مؤاخذه نکن
همان گونه که
دو پیغمبر خود
یوسف و دانیال
را هنگام قبول
ولیعهدی
پادشاهان
زمان خود مؤاخذه
نکردی.
خداوندا، عهدی
نیست جز عهد
تو و ولایتی نیست
مگر از جانب
تو، پس به من
توفیق ده که دین
تو را برپا
دارم و سنت پیامبر
تو را زنده
نگاه دارم.
همانا که تو نیکو
مولا و نیکو یاوری
هستی."
در
نحوه به شهادت
رسیدن امام
هشتم شیعیان
نقل شده است:
«مأمون به یکی
از خدمتکاران
خویش دستور
داده بود تا
ناخنهای
دستش را بلند
نگه دارد و
بعد به او دستور
داد تا دست
خود را به زهر
مخصوصی آلوده
کند و در بین
ناخنهایش
زهر قرار دهد
و اناری را با
دستان زهرآلودش
دانه کند و او
دستور مأمون
را اجابت کرد.
مأمون نیز
انار
زهرآلوده را
خدمت حضرت
گذارد و اصرار
کرد که امام
از آن انار
تناول کنند.
اما حضرت از خوردن
امتناع
فرمودند و
مأمون اصرار
کرد تا جایی
که حضرت را
تهدید به مرگ
نمود و حضرت
به جبر، قدری
از آن انار
مسموم تناول
فرمودند. بعد
از گذشت چند
ساعت زهر اثر
کرد و حال
حضرت دگرگون
گردید و صبح
روز بعد در
سحرگاه روز 29
صفر سال 203 هجری
قمری امام رضا
(علیه السلام)
به شهادت رسیدند.»
سال شهادت علی
بن موسی الرضا
/ 203 قمری
در
رابطه با روز
و سال وفات آن حضرت اختلاف
نظر وجود دارد
و روایتها حاکیست
که آن حضرت در سالهای 202 یا 203 و یا 206 قمری و
روز 29 صفر میتوانستد
به شهادت
برسند. اما اکثر
عالمان شیعی
وفات آن حضرت
را همان سال 203
قمری میدانند.
بنابر
اين روايتها، عمر آن
حضرت پنجاه و
پنج سال میشد و
سی و
پنج ساله بود
که جانشین
پدرشان شد و بيست
سال نیز امامت
شيعيان را بر
عهده داشته.
حادثه های
سال 203 ه.ق/ وفات
علی بن موسی
(امامرضا) / پریدن
عقل از سر حسن
بن سهل
در
تاریخ طبری در
مورد شهادت
امام هشتم شیعیان
چنین نوشته
شده: «مامون از
سرخس برفت تا
به طوس رسید.
وقتی آنجا رسید
چند روزی به
نزد قبر پدرش
هارون بماند.
آنگاه علی بن
موسی (امام
رضا) انگوری
خورد و بسیار
بخورد و
ناگهانی
درگذشت. مامون
بگفت تا او را
به نزد قبر
پدرش هارون
الرشید به خاک
کردند و خود
بر او نماز
کرد... و در همین
سال 203 ه.ق سودا
بر حسن بن سهل
(پسر فضل بن
سهل ذوالریاستین،
که سال 202 ه.ق در
حمام کشته شده
بود) چیره شد و
دگرگونی
عقلانی گرفت
که وی را به
بند آهنین
کردند و در
اطاقی
بداشتند....»
فرزندان
گرچه
كه نام پنج
پسر و يك دختر
برای امام هشتم شیعیان ذكر
كرده اند، اما
بگفته علامه مجلسی: حداكثر
تنها از محمد
تقی- جواد
به عنوان
فرزند او نام
برده اند.
جنبه علمی
امام هشتم شیعیان
گویند
حضرت
رضا (عليه
السلام) در
مركز خلافت
اسلامى با
دانشمندان
مختلف آن
زمان، به ويژه
رهبران مذاهب
و اديان
غيراسلامى،
مناظرات و
مباحث علمى
جالبى داشته اند. همه
علماى مذاهب و
صاحبان افكار
و آراى
مختلف، به
احاطه علمى آن
حضرت اقرار و
اعتراف كرده اند. مجموعه
مناظرات
حضرت رضا (عليه
السلام) با
دانشمندان
زرتشتى و مادّی گرايان
و اسقف هاى
بزرگ كاتولیک و علماى
بزرگ يهود، در
كتاب پرُ ارج و
گرانبهاى «الإحتجاج»، تأليف ابی منصور
احمد
بن على بن ابى
طالب طبرسى،
از علماى قرن ششم
هجرى، نقل
گرديده است.
تألیفات
امام هشتم شیعیان
علی بن موسی
الرضا
برخی
تألیفات یاد
شده از امام
هشتم شیعیان،
که علمای شیعه
از آنها به
اجمال و تفصیل
یاد کردهاند،
عبارتاند از:
1-
آنچه
به محمد بن
سنان در پاسخ
پرسشهای وی
در خصوص علل
احکام شرعی
نوشته است.
عللی که *فضل
بن شاذان گوید
آنها را از
امام رضا، یکی
پس از دیگری،
شنیده و جمع
آوری کردهاست
و به علی بن
محمد بن قتیبه
نیشابوری
اجازه روایت
آنها را از وی
(از امام رضا)
داده است.
2-
سه
رساله که برای
مأمون عباسی
درباره اسلام
و دستورهای دینی
نوشتهاست. این
سه رساله را شیخ
صدوق در عیون
اخبار الرضا
با اسناد متصل
ذکر کردهاست.
3-
الرسالة
الذهبیة در طب
ضمنأ
از
حضرت رضا (عليه
السلام)
مطالبى توسّط علماء
شیعه
جمع آوری گرديده،
از جمله كتاب «علل
الشّرايع». اين كتاب
به وسيله
مرحوم شيخ
صدوق تأليف
گرديده است. كتاب
ديگرى
نيز مانند «طبّ
الرّضا»، گفته
میشود که يادگار آن
حضرت است.
*ضمیمه:
ابومحمّد،
فضل بن شاذان
أزْدی
فضل
بن شاذان از یاران
علی ابن موسی
امام هشتم شیعیان
بود. فضل بن
شاذان، ۱۸۰
جلد کتاب در
دفاع از حریم
تشیع نوشته،
که یکی از
آنها کتاب
«الغیبة» پیرامون
امام زمان
است. او عمری
دراز یافت و
در سال 260 هجری
قمری وفات یافت.
آرامگاه وی در
نیشابور و همجوار
بهشت فضل است.
منابع:
سایت
"پایگاه
اسلامی- شیعی
رشی" و سایت "شهر
امامرضا" و "ویکی
پدیا" و سایت "تک
تمپ"
.................. ................. ............... ............... ............
با
تشکر از "پایگاه
اسلامی- شیعی
رشد" و سایت
"شهر امام
رضا" و "ویکی
پدیا" و "تک
تمپ" / سروش
آذرت / اردیبهشت
ماه 1390 خورشیدی/
آپریل 2011 میلادی