با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش
آمدید.
فراموشخانه
ملکم خان/ مجمع
فراموشخانه/
جامع آدمیت/
انجمن های ملی
و مخفی/ لژ
بیداری
ایرانیان
میرزا
ملکم خان ناظم
الدوله؛
فراموشخانه
ملکم خان ، نخستین
تشکیلات مخفی
در ایران
(زمان
ناصرالدینشاه)
نخستین
تشكیلات مخفی
در ایران
فراموشخانه ملکم
خان، به
سبك لژهای
فراماسونری
اروپا بود كه
توسط میرزا
ملكم خان
تاسیس شد. وی
ارمنی ایرانی
و تحصیل كرده
فرانسه بود. ناظم
الاسلام
كرمانی در
كتاب "تاریخ
بیداری
ایرانیان"
پس از صفاتی
چون «ادیب
كامل»، «اریب
فاضل» و «جامع
محاسن» درباره
ملكم خان چنین
می آورد: "اول
كسی است كه
تخم قانون در
این سرزمین
كِشت،
چنانكه میرزا
ملكم خان
قانونی معروف
گشت."
احمد
كسروی در "تاریخ
مشروطه ایران"
درباره وی می
گوید: "از جمله
كسانی كه در
زمان
ناصرالدین
شاه دلسوزی به
توده و كشور
نموده و به
بیداری مردم
كوشیده اند: یکی میرزا ملكم
خان اسپهانی (اصفهانی)
و دیگری سید
جمال الدین
اسدآبادی شمرده
می شود."
مهدی
ملكزاده در
كتاب "تاریخ
مشروطیت
ایران" درباره
میرزا ملکم
خان نوشته: "میرزا
ملكم خان برای
برقراری
قانون و عدالت
در ایران" می
كوشید و "تا
قبل از پیدایش
حزب فراماسون
در ایران،
ایرانیان از
افكار نوین و
فلسفه جدید و
عقاید احزاب
مترقی اروپا و
علل اختلافات
فكری و
انقلابات
اجتماعی
اطلاع نداشتند".
سهم
ملکم خان در
بیداری افکار
ایرانی
اقوال
متعدد و گاه
متناقضی
درباره میرزا
ملكم خان وجود
دارد:
- برخی
او را عامل
استعمار
انگلیس می
دانند،
- و برخی
دیگر وی را
فردی وطن دوست
می نامند كه در
فكر آبادانی
ایران و
سرافرازی
ایرانیان بوده
است.
اندكی پس
از تشكیل
فراموشخانه ،
این انجمن از
اهداف اولیه
خود دور شد و
بیشتر با
سیاست های
استعماری
انگلیس هم
سویی كرد. یكی
از افرادی كه
از سال 1273 قمری مكرراً
خواستار
اصلاحلات
گشت، میرزا
ملكم خان بود.
سیمای سیاسی
ملكم بسیار
گفتگو برانگیز
است. معهذا
نمی توان منكر
سهم عمده وی
در بیداری
افكار شد.
ملكم
ارمنی تحصیل
كرده فرانسه
او در 1273 قمری به
فرانسه رفته و
در انعقاد
قرارداد صلح
پاریس بین ایران
و انگلستان
همكاری نمود.
از این پس
ملكم خان در
مقالات و نامه
های متعدد در
طی سالیان متوالی
به انتقاد از
اوضاع ایران
پرداخته و
پیشنهادات و
طرح های
متعددی برای
اصلاحات به
دولت و شاه
ارائه داد. ملکم
خان در
مراجعت به
ایران
فراموشخانه
را دایر كرد تا
از آن طریق
برنامه های
اصلاحی خود را
عملی سازد.
مجمع
فراموشخانه
تشكیلاتی
مخفی بود شبیه
لژهای
فراماسونری
اروپا، (اما) ارتباطی با
لژهای
اروپایی
نداشت ولی
برخی اهداف
آنها مشابه
بود ، از جمله "پیشرفت
و توسعه و
تحول" ، "اخلاقیات
و انسان دوستی (انسان
دوستی/
هومانیست)".
در شرایط
استبداد
مطلقه (زمان
ناصرالدین
شاه) هر عملی
كه اندكی در
قدرت غالب
استبداد شبهه
ایجاد كند و
خواستار
پیشرفت و
توسعه باشد،
امری ستودنی و
ارزشمند است؛
- اعضای
فراموشخانه
مخالف رژیم
استبدادی و طالب
اصلاحات
بودند،
- در
فراموشخانه
مبلغی حق
عضویت می پرداختند،
- و
به رازداری
سوگند می
خوردند كه
اسرار فراموشخانه
را فاش نكنند،
- و
همه كارها و
خواسته های
خود را بر
مبنای اسلام
قرار دهند.
اهداف ملكم
خان ناظم
الدوله
اهداف
مجمع
فراموشخانه آن بود كه:
- جمع
مطلوبی میان
اصول مذهب و
افكار نوین
ایجاد كند،
-
بدون رویارویی
با ایمان مردم ،
راه را برای
دستیابی به
پیشرفت و تحول
بگشایند.
ممنوعیت
فراموشخانه
توسط
ناصرالدینشاه
در 12
ربیع الثانی 1275 قمری
تبعید
ملكم خان و
پدرش
هدف ملكم خان تلفیق مذهب
با افكار نوین
بود. ولی چون
عقاید و
اهدافش
متناقض بودند
به زودی ایجاد
سوء ظن كرد. هر
چند كه ادعا
می كرد افكار
وی بدعت نیست ،
واضح بود كه
پیامد آنها
تغییر و تحول
بسیاری به بار
خواهد آورد.
بنابراین شاه
و روحانیون به
او شک بردند و در 12
ربیع الثانی 1275 ق. ناصرالدین
شاه
فراموشخانه
را قدغن اعلام
كرده و ملكم خان (و
پدرش) را
تبعید نمود. ملكم خان به مدت سه
سال در خارج
از ایران به
سر برد و در 1287 ق.
به ایران
بازگشت و تا 1306 ق. عهده
دار پست های
دولتی بود. در
این زمان ، «روزنامه
قانون» را
با هدف ایجاد
همبستگی در
میان
روشنفكران چاپ
می كرد، كه در
بخش های فوق
به حمایت این
روزنامه از
تحریم تنباكو
نیز اشاره خواهیم
داشت.
مجمع
آدمیت میرزا
ملکم خان
در این
ایام ملكم خان
به جای
فراموشخانه
انجمن مخفی
دیگری را با
نام "مجمع
آدمیت" تاسیس
كرد كه همانند
فراموشخانه
شبیه تشكیلات
ماسونی بود.
اعضای مجمع را "آدم" می
نامیدند و
آنها می بایست
متحداً به
فعالیت بپردازند.
ملكم خان قبول
داشت كه ممكن
است افكار
خصوصی اشخاص
متفاوت باشد
ولی بر این
اعتقاد بود كه
هدف همه می
بایستی یكی
باشد.
انگیزه
های اعضای
مجمع آدمیت
اعضای
مجمع نمی
بایست نسبت به
وضع مملكت خود
احساس بی علاقگی
نمایند. چه ،
علت اصلی
تمامی بدی ها،
بی علاقگی
است.
اصول
هفتگانه مجمع آدمیت
اعضای
انجمن
میبایستی به اصول
هفتگانه مجمع آدمیت
معتقد باشند و
در:
1- اجتناب از
بدی،
2- اقدام
به نیكی،
3- رفع ظلم،
4- اتفاق،
5- طلب علم،
6- ترویج
آدمیت
7- و حفظ نظم ، كوشا
باشند.
این
انجمن ها هر
دو به فاصله
زمانی اندكی
از یكدیگر و
توسط علماء در
دوران مشروطه تشكیل شدند.
"انجمن
مخفی"
در ذیحجه
1322 قمری
به
پیشنهاد سید
محمد
طباطبایی تشكیل
شد. باید در نظر
داشت كه پدر
وی سید صادق
طباطبائی عضو
فراموشخانه
ملكم خان بود.
آیت
الله سیّد
محمد
طباطبائی
سید
محمد
طباطبایی
از
روحانیون
خوشنام
انقلاب
مشروطه، سیّد
محمد
طباطبائی است.
محمد علیشاه
لباس از تن او
بیرون آورد و
بخاطر ترس از
مردم فقط او را
به مشهد تبعید
کرد.
میرزا
نصرالله
بهشتی معروف
به ملک
المتکلمین،
شهید انقلاب
مشروطه؛
"انجمن
ملی" (یا محفل مخفی انجمن ملی يا "مجمع
آزاد مردان")
به طور
مخفی در محرم 1322 قمری با 60 نفر عضو
تشكیل شد. یكی
از افراد فعال
این انجمن ملك
المتكلمین شهید
انقلاب
مشروطه
بود. انجمن
ملی فعالیت
گسترده تر و
سازمان یافته
تری داشته است
و به مدد كتاب
"تاریخ
انقلاب
مشروطیت
ایران" نوشته
"مهدی
ملكزاده" (پسر ملک المتكلمین)
اطلاعات خوبی
از نحوه
فعالیت این انجمن
در دست است. ملک المتكلمین
از افكار سید
جمال الدین
اسدآبادی
تاثیر بسیار
پذیرفته بود و
معتقد بود كه: "تا
وقتی قدرت در
دست مردم
نباشد
هیچگونه اصلاحاتی
امكان پذیر
نخواهد بود". این
انجمن سعی
داشت كه بین
دو مجتهد بزرگ
سید عبدالله
بهبهانی و سید
محمد
طباطبایی
ایجاد همكاری
كند.
و از طرفی نمیتوان
این دو انجمن
را احزاب
سیاسی نامید،
البته
هیچكدام نیز
چنین داعیه ای
نداشتند. این دو
انجمن بعد از بدست آوردن مشروطه و
تشكیل مجلس شورا
ملی به
فعالیت خود
ادامه ندادند
و حتی شمار
بسیار اندكی
از اعضای آنها
وارد مجلس
شدند.
ابوالفتح
میرزا با لقب
سالار الدوله
پسر سوم مظفرالدینشاه؛
اعضای
انجمن ملی
بعضی
از اعضای
انجمن ملی
عبارتند از:
- میرزا
جهانگیرخان
مدیر روزنامه
صوراسرافیل،
- سید
محمد رضا
مساوات مدیر
روزنامه مساوات،
- میرزا
نصرالله
بهشتی معروف
به ملك
المتكلمین،
- سید
جمال واعظ ،
- دولت
آبادی ها
(یحیی و علی
محمد)،
- سالارالدوله
پسر
مظفرالدین
شاه
(ابوالفتح
میرزا
سالارالدوله
پسر سوم مظفرالدین
شاه/ حاکم
نالایق بعضی
از ایالت ها)،
- ظل
السلطان پسر
ناصرالدین
شاه از زن غیر
قاجاری، خاکن
اصفهان،
- طرفداران
میرزا علی
اصغر خان اتابک
صدراعظم
معزول.
ولی
چنانچه از نام
این انجمن بر
می آید ، می
توان انتظار
داشت كه
افرادی از
طبقات مختلف
در این انجمن
شركت داشته
باشند مثل: مجتهدین
بزرگ ، تجار
برجسته ،
مالكین ، كارمندان
دولت و حتی یک
نفر زرتشتی
نیز عضویت
داشتند (اردشیر
جی ریپورتر).
انجمن
ملی (جبهه
گسترده ملی)
این انجمن
در آن
دوران به
قیادت
روحانیون
آزادی خواه به
وجود آمده بود، از
دستجات و
عناصری تشكیل
یافته بود كه
در مسلک و مرام با هم
مخالف بودند ولی
تباین میان
افكار آنها
بود و در یک
اصل با هم
متفق بودند و
آن از میان
برداشتن صدرالاعظم
مقتدر و
دیكتاتور عین
الدوله بود.
مقاصد
و اهداف
- آزادی
خواهان
آرزومند
بودند كه
دستگاه ظلم و استبداد
و خودسری را
از ایران
براندازند،
- و
به جای دستگاه
استبداد حكومت
قانون را كه
متكی به اراده
ملت و مجلس
موسسان باشد ،
برقرار
نمایند.
گردهمآیی
اعضای
انجمن ملی در 12 1322 قمری/1283
خورشیدی
- در
روز 12 ربیع
الاول 1322 قمری (1283
خورشیدی) در
باغ میرزا
سلیمان خان
میكده گرد هم
آمدند
- و
به كلام الله
مجید و پرچم
ایران كه
عدالت و قانون
بر آن نوشته
بودند ،
سوگند یاد
كردند
- و
هم قسمّ شدند كه "در
راه بدست
آوردن قانون و
عدالت و بر هم
زدن دستگاه
ظلم و
بیدادگری كوشش
نمایند."
گروه
کمیته انقلاب
انجمن ملی
در این
جلسه 54 تن از
اعضای این
انجمن شركت
داشتند ولی در
پایان به این
نتیجه رسیدند
كه گردآمدن
این تعداد،
خالی از خطر
نیست، در
نتیجه مجمع
عمومی، 9
نفر را
از میان خود
برگزیدند ، دکتر
محمد ملكزاده
نام این نه تن
را چنین ذكر
می كند:
گروه
کمیته
انقلاب
1- ملك
المتكلمین،
2- سید جمال
واعظ،
3- سید
محمدرضا
مساوات،
4- سید
اسدالله
خرقانی،
5- شیخ الرئیس
ابوالحسن
میرزا،
6- آقا میرزا
محسن برادر
صدرالعلما،
7- میرزا
سلیمان خان
میكده،
8- حاجی میرزا
یحیی دولت
آبادی،
9- میرزا محمد
علیخان نصرة
السلطان.
كمیته
انقلاب
تشكیلاتی
مخفی بود كه
اگر چنانچه دکتر ملكزاده در
کتاب "تاریخ
انقلاب
مشروطیت
ایران" به
آن اشاره
نكرده بود چه
بسا به كلی
ناشناخته
باقی می ماند.
بدون شک دلیل
مخفی
نگهداشتن
عملیات این
كمیته ، بعلت "آزادی
اجتماعات در
قانون اساسی مشروطه"
بود که
برسمیت شناخته
شده
بود.
رسمیت
تشكیلات
انجمن
ملی در مجلس
دوم
- در
مجلس اول، در
حالتی
ابتدایی و
مخفی بود،
- و در دوره
مجلس دوم بود
كه رشد كرده
رسمیت یافت.
دکتر
ملکزاده پسر
ملک
المتکلمین اولین
اقدام این
كمیته را در
روزهای
آغازین آن
چنین بیان می
كند: "اولین
اقدام كمیته
فرستادن
نمایندگانی
به حوزه علمیه
عتبات و به
ویژه نجف بود
كه نظر آنان
را نسبت به فعالیت
های خود جلب
كنند." (نقل و
قول ها از
کتاب "تاریخ
مشروطیت
ایران"از
دکتر محمد
ملکزاده)
(منبع:
فریبا کاظم
نیا از سایت
"تبیان")
.................. ................. ............... ...............
مجمع
فراموشخانه و
جامع آدمیت و
لژ بیداری ایرانیان
پدر
خوانده های
روشنفكری اسكولار
در ايران
مجمع
فراموشخانه و
میرزا ملکوم
خان
خط و سفارش
ملكم خان در
لژهای ديگر
اعتبار داشت. البته
اگر بخواهيم
افكار ميرزا
ملكم خان را در
چند محور
خلاصه كنيم؛
- یکی ترويج تفكر
فراماسونری با
تشكيل محفل و
مجمع
فراموشخانه
بود كه در ايران
پايه گذاری
شد و شعب
مختلف يافت،
- و
ديگر نظريه
پروتستانيسم
اسلامی بود.
میرزا
ملكم خان (به
ارمنی ملکوم
خان) پس از تعطیلی
فراموشخانه در 1275 ق. به فعاليت
های
مخفی روی
آورد و «مجمع
آدميت» را
تأسيس كرد. یکی از كسانی
كه «مجمع
آدميت» را در
راستای
طريق ملكم خان
تداوم بخشيد ،
ميرزا عباس قلی خان آدميت
است.
میرزا
عباس قلی خان
آدمیّت
مجمع
آدمیت
«مجمع
آدميت» مجمعی بوده كه
مانند
تشكيلات
فراماسونری ،
عده ای از
شيفتگان ديار
فرنگ در آن
عضويت داشتند.
از اعضای
اين مجمع،
ميرزا آقاخان
كرمانی -
داماد صبح ازل
بابی
- بوده و او
در زمينه تفكر
غربی، از شاخص
ترين
منورالفكران
ايران بوده
است. ميرزا آقاخان
كرمانی
انديشه های
آزاديخواهانه
ملكم خان را می
ستوده ، با
روزنامه
قانون همكاری
داشته، و عضو
حوزه آدميت
استانبول هم
بوده است.
حال بايد
ديد كه اين
مجمع درباره
قتل
ناصرالدين
شاه و روی
كارآمدن
مظفرالدين
شاه چه نظری
داشته است.
اين مورد تاریخی، از مشی فرصت طلبی و صادق
نبودن مجامعی نظير «مجمع
آدميت» حكايت
دارد. در "مجموعه
آثار ملكم خان"،
راجع به جلوس
مظفرالدين
شاه چنين
نوشته شده است:
«وجود
پادشاه حقيقت
پرست، سرود حقیقی آدميان
است؛ لذا به
جميع جوامع
آدميت دستور العمل
اكيد صادر شد
كه هم اخوان و
كل امنا و عموم
آدميان اطاعت
و تعظيم آن
وجود مبارک
را بر ذمه
انسانيت خود
واجب بدانند. وای
بر آن جهال
گمراه كه نسبت
به اين پادشاه
معصوم كه
امروز جامع
اميدهای
ايران است، به
قدر ذرّه ای
مصدر خيانت
بشوند».
محمد
علیشاه و رئیس
مجمع آدمیت
میرزا عباس
قلی خان آدمیت
محمدعلی شاه در زمان
وليعهدی
خود قصد داشت
به مجمع آدميت
بپيوندد. او
در تاريخ 25
شوال 1325 ق. (یک
سال بعد از امضای فرمان
مشروطيت در 1285 خورشیدی
توسط
مظفرالدینشاه)
طی نامه ای،
به میرزا
عباس قلی خان آدميت (رئيس
مجمع كه دوست
ملكم خان است) می نويسد:
"حالا بر آن
جناب است كه
آنچه از ذخاير
معارف و اسباب
ترقی در مخزن عمر
خود نهفته
داريد ، به
توسط اولاد
ايران نسبت به
آدميت ايران
سعادتمند
بنماييد".
سیّد
حسن تقی زاده
و مجمع آدمیت
و اندیشه ترقی
از افراد ديگری
كه عضو مجمع
آدميت بوده ، سیّد
حسن تقی زاده
است و ديگری محمد علی خان فروغی
ذکاءالملک. ايرادهایی
كه می توان بر
انديشه موسوم
به «انديشه ترقی»
منورالفكران
وارد ساخت با
توجه به اسناد
فراماسونری و
افكار ماسون
ها و ارتباطاتی
كه داشتند، به
نظر می رسد:
-
اولأ اعضای
آن مجامع و
پيروانشان
تمدن غربی
را خوب نديده
و عميق به آن
نظر نيفكنده
اند.
امّا
بعداً
توانسته اند
عميقتر
بينديشند و انتقاد
كنند.
-
دومأ از
فاصله 1226 ق. كه
اولين
دانشجويان
ايرانی به غرب
رفتند، تا 1324 ق. كه
نهضت مشروطيت
اتفاق افتاده
است
( حدود 100
سال) تغييری
عمده در مبانی
و اصول آنها
ايجاد نشده و حتی می توان گفت در
مواقعی
تا به
امروز هم، تغيير
چندانی
نداشته است.
- سومين
ايراد اين است
كه جريان
انديشه ترقی هميشه
محاسن تمدن
غرب را برجسته
كرده و در مورد
ملّت خود بيشتر
معايب را می
ديدند. حال
آنكه ايران با
بسياری
كشورهای
غيرغربی
ديگر تفاوت
داشت. گرچه
دوران صفويه
به اتمام رسيده
بود و از بد
حادثه، رژيم
قاجار بر
ايران مسلط
شده بود و به
انحطاط
افتاده بود ،
امّا عوامل
اعتلاء هم می
توانست داشته
باشد ، و به
دليل وجود
همين عوامل
اعتلاء
بود كه به کلی ضربه نديده
و نابود نشد. و در
جنگ اول ايران
و روس ، 10 سال در مقابل
روسيه
ايستاده و
مقاومت كرده
است. همچنين
از نظر
جغرافيایی ،
به عنوان
منطقه ای
استراتژيك در
آسيا، قابل
توجه و اعتنا
بوده و البته
هنوز هم هست.
ايران دوره
قاجار می توانست
مرزهای
هندوستان را
به خطر
بيندازد.
ارتباط با خارج
در دوران
صفويه ، بر
اساس يك نياز
دوطرفه مطرح
بود. آنها می
خواستند يك
داد و ستد و
بده بستان
مساوی داشته
باشند؛ یعنی دولتمردان
و رجال صفويه
برای
برطرف
كردن نقايص
خود، با عزت
نفس و چشمان
باز، به سمت
غرب می رفتند.
مثلاً هدفشان ،
استفاده از
جنگ افزارهای
جديد آن روز
بود برای
آنكه بتوانند
با آن سلاح
آتشين ،
بنيه نظامی
خود را قوی تر
كنند. اگر خط
ترقی دوره قاجار
هم همين صورت
مسئله را به
درستی
می ديد،
حداقل كمبودی
از كشور رفع می
شد و عقب ماندگی
ايران تا حدودی در
دهه های
بعدی و لااقل در
دوره پهلوی
جبران می
شد.
- ايراد
چهارم اين است
كه اين
دانشجويان و
ديپلماتها و
سياسيون ،
افراد نادانی
نبودند ، كه
در جريانات
اجتماعی -
سياسی حضور فعال
نداشته
باشند؛ بعضی از اين
افراد از جزئی
ترين مسائل
خارجی و بين المللی آگاهی داشتند،
اما در همان
زمان قرارداد
گلستان ،
تركمنچای ، و
يا معاهده
پاريس، كه به
موجب آن
افغانستان و
هرات از ايران
جدا شد، و
حكميت گلد اسميت،
كه براساس آن
مقدار زيادی
از بلوچستان
از كشور جدا
شد ، و در نوشته
های مدعيان
انديشه ترقی ،
اثری از اعتراض و
يا انتقاد جدی نسبت
به اين فجايع
به چشم نمی
خورد. و اگر هم
هست البته
بندرت در
حاشيه آن هم
به طور بسيار سطحی و گذرا راجع
به اين مسائل
بحث می شود.
اين نشان می
دهد كه جريان
ترقی
متعرض
استعمار و
جنايتها و ضلمی كه غرب در
تاريخ ايران
انجام داده ،
نشده و به جای
آن بحثهای
علم و آزادی و
توسعه و ... را
مطرح می كردند.
- ايراد
پنجم اين است
كه می توان به
پيروان اين
تفكر گفت كه
آموختن علوم و
فنون مهندسی،
شیمی، فيزیک و ...، چه
ربطی به ورود لژ
فراماسونری
داشته است؟
آموختن فنونی
مانند دستگاه
چاپ ، درست
كردن مركب ،
يادگيری
ساخت سلاح
آتشين و علومی
مانند طب و ... كه
البته مفيد
است ولی چه ربطی به فروش
مملكت به
بيگانگان و
پياده كردن
سياست آنها در
ايران داشت.
برای رسيدن به
پيشرفت و ترقی
چه نيازی به
انتقال و
ترويج
ايدئولوژی
غرب مثل
ليبراليسم ،
اومانيسم و ... وجود
داشت. به
موازات اين دو
گروه ، جريان
ديگری را هم می
توان مشاهده
كرد؛ و آن
مردم و طبقات
مختلف و برگزيدگان
اصيل جامعه
اند. نوشته هایی
وجود دارد كه
نگارش آنها را
نه روشنفكران
بلكه از ميان
همين مردم غرب
نرفته به رشته
تحرير درآورده
اند؛
حاج
ملا علی کنی
حاج
ملا علی کنی
باعث بسته شدن
فراموشخانه
افرادی
چون حاج ملا علی
کنی (در زمان
ناصرالدینشاه
باعث بستن فراموشخانه
میرزا ملکم
خان شد)، و
ميرزای
شيرازی (با
تحریم تنباکو
موافق بود) و مرحوم مدرس كه
به فرنگ نرفته
بودند اما
حرفهای
روشنفكران
غرب گرا را به
خوبی فهميده و
نقد كرده اند.
البته می توان
گفت همه آنهایی كه
به غرب رفتند،
با هم يكسان
نبوده اند؛ به
عنوان مثال،
شخصيت حاجی
واشنگتن-
اولين سفير
ايران در
امريكا - با
ميرزا
ابوالحسن خان ایلچی تفاوت دارد (در مورد
حاجی واشنگتن
به انتهای
مقاله توجه کنید).
یکی می
كوشيد آداب و
سنتهای
خودی را تا حدودی كه ميسر است
حفظ كند، و
ديگری نه. و
دهها نقطه
افتراق بين
افراد فرنگ
رفته وجود
دارد.
- ششمين
ايراد اين است
كه پيروان
انديشه ترقی
نه اين طرف را
خوب شناختند،
نه آن طرف را. و
به درستی و به
وضوح تشخيص نمی دادند كه
كشور در چه
زمينه هایی
عقب و نياز به
تحول دارد. به
عنوان مثال،
از جنبه اخلاقی ،
نيازی به
تقليد از غرب
نبوده؛ در
مكتب ، فلسفه
و عرفان و
ايران ضعفی وجود نداشت
كه انديشه
«تغيير فرهنگ» و
«تغيير خط»
مطرح شود (تقی
زاده مد نظر
است).
- ايراد
هفتم اين است
كه راه آنان
عيناً تقليد از
شيوه غربيان
بود: آخوند و
روحانی را
كشيش ، و
خودشان را
انتلكتوآل ،
تجار را هم
بورژوا
پنداشتند؛ در
حالی كه هيچ یک
از اين موارد
با واقعيت
تطبيق نمی
كرد: نه آخوند
كشيش بود ،
نه بورژوا
تاجر، و نه
روشنفكر
انتلكتوآل. از
نظر آنها
ايران در قرون
وسطی بوده (با
افكار امثال
ملكم خان و
اين رساله ها)؛
و برای ايجاد
تحوّل در آن،
به انقلاب
فرانسه ديگری
نيازمند بود
(كه اين
انقلاب، همان
انقلاب مشروطه
شد). امّا
جريان ترقی
از اين نكته
غافل شد كه با
وجود اين همه
روحانی در صف
اول
آزاديخواهان،
تحليلها و
تطبيقهايشان
فرو ريخته
بود. امروز هم
راجع به افكار
غربی به همان
روش بحث می
شود؛ و مباحثی چون توسعه ،
آزادی و
مشاركت را با
لوازم و اصول
غربی آن پيش می
برند؛ وقتی
مشروطيت
اتفاق افتاد ،
حدود صد سال
از تماس با
غرب می گذشت؛
صد سال بود كه
دارالفنون
تأسيس شده و از
رفتن مهندسان
و مترجمان به
غرب گذشته بود
امّا ايران
هنوز هم عقب
مانده بود؛ و
جالب اين است
كه تا مدتها
عامل اين عقب
ماندگی را دين
و مذهب معرفی می كردند.
- نقد و
ایراد
هشتم اين است
كه در تحليل
های آنها علت های اصلی فراموش شده ،
در آثار خود
نوشته اند كه
مثلاً «علّت
پيشرفت
غربيان اين
است كه
بانوانشان بی
چادرند ، و
يا مذهب را
كنار گذاشته
اند»؛ و در
واقع برای
فرار از
مسئوليت خود ،
به مواردی
اشاره كرده
اند كه ربطی
به موضوع اصلی نداشته است.
در اين
تحليلها هم
درست و هم غلط
را با هم
مخلوط می
كنند تا اگر کسی موضع گرفت،
او را متهم
كنند كه در برابر
سخن درست موضع
گرفته است.
- ايراد
نهم اين است
كه آنها هيچ
گاه ندانستند
كه دقيقاً از
غرب چه می
خواهند ، ولی
غرب می دانست
كه از ايران ،
از شرق و از
اسلام چه می
خواهد.
- دهمين
ايراد اين است
كه نگاه اين
دسته به غرب هيچ
گاه تمام
عيار، عميق و
كامل نبوده؛
به ويژه در
عرصه فرهنگ، سياست
و اقتصاد بين
الملل. بانيان
انديشه ترقی ،
علم و ترقی و
آزادی می
خواستند امّا
از موانع تحقق
آن مثل
كاپيتولاسيون
و استعمار-
كمتر با تأكيد
نام بردند و
از نقش مخرب
اشخاصی بدنام
مثل سر گور اوزلی
(زمان
فتحعلیشاه) كه در لژ
فراماسونری
بوده ، كمتر
اشاره ای و يا نقدی
به چشم می خورد.
اين خط ترقی
با همين
مشخصات به
دوره مشروطيت
منتقل شد.
(از
سایت کیهان و دكتر موسی
نجفی - موسی
حقانی)
.................. ................. ............... ...............
محمد
رضا مساوات از
«گروه کمیته
انقلاب" انجمن
ملی؛
انجمن
های عصر
مشروطه
در سال 1273 ق.،
میرزا ملكم
خان
«فراموشخانه»
را علیالظاهر
با هدف تلفیق
مذهب با افكار
نوین تاسیس
كرد. چه ملكم
خان، به گفته
خودش، «سیاست
و دانش اروپا
را با دانش
مذهبی آسیا»
تلفیق كرده بود.
وی در پاسخ به
یكی از علمای
تبریز،
درباره تاسیس
فراموشخانه
چنین نوشت:
«آن
اشخاصی كه میگویند
چون این
دستگاه از
فرنگ آمده است
... باید منكر و
مخرب آن شد ... دو
سهو بزرگ
دارند. اولاً
در صورتی هم
كه این مطلب
واقعاً از
فرنگستان آمده
باشد این معنی
به هیچ وجه
موجب نقض مطلب
نخواهد بود
زیرا كه عینك
را حكیم فرنگی
اختراع كرده
است و امروز
بر چشم مقدسین
اسلام اسباب
قرائت قرآن
شده است.
ثانیاً حقایق
بزرگ را نه در
خاك فرانسه میكارند
و نه در
كارخانه
انگلیس میسازند.
آفتاب معرفت
اقلیم مخصوص
ندارد.»
به دنبال
تاسیس
فراموشخانه،
«مجمع آدمیت»
توسط میرزا
عباس قلیخان
قزوینی آدمیت (پدر فریدون
آدمیت)، كه
بعدها نام
آدمیت گرفت،
تاسیس شد. وی
از دوستان نزدیک
میرزا ملكم
بود و مجمع
آدمیت نیز
برای تحقق تز «وحدت
و همكاری»
ملكم خان
تاسیس شد؛ چرا
كه ملكم خان
پیشبرد اهداف
سیاسی را در
گرو وحدت میدانست.
مجمع آدمیت
همانند
فراموشخانه،
تشكیلاتی شبهماسونی
بود و میرزا
ملكم خان كه
داعیه مذهبی بودن
داشت، آن را
«حزب الله» مینامید.
مجمع
آدمیت، تشكلی
توسعهگرا و
لیبرال بود كه
اعضای آن
عمدتاً
دولتمردان
عالیرتبه
بودند. مجمع
بتدریج به
صورت یك حزب سیاسی
رسمیدر آمد و
حتی محمدعلیشاه
نیز پس از عقبنشینی
در برابر
مجلس، در
جریان نزاع بر
سر مفاد قانون
اساسی، به
عضویت آن
درآمد تا حسن
نیت خود را به
مجلس نشان
دهد. این امر
باعث شد كه
شاهزادگان و
درباریان نیز
به عضویت مجمع
درآیند و مجمع
به لحاظ
طبقاتی ،
بافتی
بورژوایی-
اشرافی پیدا
كند.
هنگامیكه
مظفرالدین شاه
مقیم مقام
پادشاهی شد،
انجمنهای سریّ رشدی قارچ گونه
پیدا كردند و
یكی پس از
دیگری از زیر
خاک استبداد سر
برآورند. «انجمن
ملی» برای
ایجاد وحدت
بین انجمنهای
مخفی و نیمه
مخفی عصر
مشروطه بوجود
آمد. این
انجمن ماهیتی
انقلابی داشت
و برخی از
اعضای آن
پیشتر با سیدجمال
الدین
اسدآبادی
ارتباط
داشتند. اعضای
مشهور آن
عبارت بودند
از:
- ملك
المتكلمین،
- میرزا
جهانگیرخان
صوراسرافیل،
- محمد رضا
مساوات (مسوول
روزنامه
مساوات)
- و
سیدجمال واعظ
اصفهانی.
انجمن
ملی و انجمن
مخفی درصدد
بدل شدن به
حزب نبودند و
به همین دلیل
پس از تشكیل
مجلس اول
مشروطه، به
فعالیت خود
خاتمه دادند.
از دل انجمن
ملی، «كمیته
انقلابی» با
هدف براندازی
استبداد و
برقراری
«حكومت قانون
و عدالت» بیرون
آمد.
اعضای
كمیته
انقلابی
برآمده از
مدرسه دارالفنون
و در مجموع 57
روشنفكر
رادیكال عصر
مشروطه بودند.
- سردار
اسعد
بختیاری،
- سیدجمال
الدین واعظ
اصفهانی،
- ملك
المتكلمین،
- سلیمان
میرزا
اسكندری (موسس
حزب توده)،
- حسینقلی
خان نواب،
- سیدحسن
تقیزاده
- و
علی اكبر
دهخدا از
اعضای كمیته
انقلابی بودند.
كمیته
انقلابی
خاستگاه حزب
دموكرات
عامیون
در دوره
دوم مجلس
مشروطه بود (1288
خورشیدی) و
به همین دلیل
میتوان
انجمن ملی را
یكی از
مهمترین
انجمنهای
عصر مشروطه
قلمداد كرد.
رشد بی رویه
انجمنها در
آن دوره به
گونهای بود
كه فقط در
تهران، حداقل
یكصد انجمن
فعالیت
داشتند.
«انجمن
آذربایجان» به
ریاست تقیزاده ،
از دیگر انجمنهای
مهم عصر
مشروطه بود كه
بالغ بر 2900 نفر
در آن عضویت
داشتند. ملك
المتكلمین
سخنگوی انجمن
آذربایجان و
سلیمان میرزا
اسكندری و
كمال الملك
نیز از اعضای
شناخته شده آن
بودند.
انجمن
آذربایجان؛
«انجمن
آذربایجان» ، «کمیته
دهشت» ، «انجمن
بین الطلوعین»
انجمن
آذربایجان در پیشبرد
اهداف انقلاب
مشروطه از
ترور مخالفین
نیز ابایی
نداشت و
مسوولیت این
امر با كمیته
دهشت بود.
«كمیته دهشت» شعبه
اصلی انجمن
آذربایجان به ریاست
حیدرخان
عمواوغلی بود.
«انجمن
بین الطلوعین»
از
دیگر انجمنهای
قابل ذكر در
عصر مشروطه
بود. این
انجمن نیز مشی
تروریستی
داشت و برخی
از اعضای آن
جزو موسسین
«كمیته
مجازات»
بودند.
احزاب
سیاسی دوره
مشروطه
صرفنظر
از انجمنهای
سیاسی، احزاب
مهم دوره
مشروطه عبارت
بودند :
1- حزب
دموكرات
عامیون (دموکرات
)/ ایده آلیست
ها،
2- حزب
اجتماعیون
عامیون
(اعتدالی)/
رئالیست ها.
با تسامح
میتوان گفت
ایران عصر
مشروطه دارای
نظام دو حزبی
بود. اما در
حقیقت، نظام
حزبی در ایران
آن زمان وجود
نداشت؛ چرا كه
نظام حزبی یك
كشور، بنا بر
تعریف،
«مجموعه
احزابی است كه
در انتخابات
مشاركت میكنند
و به پارلمان
راه مییابند
و دولت را در
دست میگیرند.»
ماهیت صنفی و
طبقاتی مجلس و
نیز عدم امكان
تشكیل كابینه
حزبی، موانع
عمده تحقق
نظام حزبی در
آن دوره بودند.
به هر حال
ظاهراً تحت
تاثیر نظام
حزبی انگلستان
و آمریكا، در
ایران عصر
مشروطه نیز دو
حزب اصلی شكل
گرفت (دموكرات
و اعتدالی). با
این حال،
احزاب دیگری نظیر
حزب لیبرال و
حزب اتفاق و
ترقی نیز در
سالهای پس از
پیروزی
انقلاب
مشروطه فعال
بودند.
احزاب
سیاسی به
پیشنهاد ناصرالملک
(نایب السلطنه
اولی دوره
احمد شاه) تشكیل
شدند. وی این
پیشنهاد را
مطرح كرد تا
كابینه حزبی
در ایران
تاسیس شود؛
امری كه البته
محقق نشد. اما
هدف اصلی ناصرالملك،
روشن شدن وزن
اجتماعی
گروههای
تندرو و امكان
اسكات آنان در
صورت عدم كسب
رای لازم برای
ورود به مجلس
بود. در هر
صورت، ایده
ناصرالملك با
استقبال
مشروطه
خواهان روبرو
شد و چه بسا
اگر مجالس
مشروطه به نحو
طبیعی به كار
خود ادامه میدادند،
احزابی ریشهدار
در ایران پدید
میآمد.
حزب
اجتماعیون
عامیون
(اعتدالیون)/
رئالیست ها
حزب
اجتماعیون
عامیون در سال
1283 خورشیدی
در باكو
توسط گروهی از
مهاجرین
تاسیس شد. در سال
1282
خورشیدی، 22
درصد
كارگران باكو
ایرانی بودند
و در سال 1284
خورشیدی،
62 هزار كارگر
ایرانی در
روسیه مشغول
به كار بودند.
بنابراین،
حزب
اجتماعیون
عامیون از
دنده چپ
برخاست. با
انتقال
احساسات
سوسیالیستی
به ایران، این
حزب فعالیت
خود را در
ایران نیز
آغاز كرد. چهرههای
برجسته حزب
معاضد السلطنه
پیرنیا ،
سیدمحمدصادق
طباطبایی
(فرزند سیّد محمد
طباطبایی) و
علی اكبر
دهخدا بودند.
حزب به رغم
آنكه در پی
تلفیق
سوسیالیسم با
مذهب بود، از
رادیكالیسم و
چپ روی بیمهابا
پرهیز داشت و
بر «طریق
اعتدال» پای
میفشرد. به
همین دلیل به
اجتماعیون
عامیون، اعتدالیون
هم گفته میشد.
اعتدالیون در
واقع جریان چپ
میانه رو را تشكیل
میدادند.
آنان خود را
رئالیست و
دموكرات
عامیون را
ایدهآلیستهایی
میدانستند
كه «با یك شعف
طفلانه» به
پروراندن رویاهای
دست نیافتنی
مشغولند. مشی
معتدلانه حزب
باعث میشد كه
اغنیا را به
دستگیری از
فقرا تشویق
نموده و عامه
مردم را نیز
از غرق شدن در
دریای «آرزوهای
بعیده» برحذر
دارد؛ چرا كه
این آرزوها
موجب
«طغیانهای مضر
نامشروع» و
«تزلزل انتظام
عمومی و
ظهور مشقت و
بدبختی» میشد.
اعتدالیون
«تجدد آنی» را
محال میدانستند
و از این حیث
در نقطه مقابل
دموكرات عامیون
قرار میگرفتند.
حزب
دموكرات
عامیون (دموکرات)/
ایده آلیست ها
كه
تئوریسین
اصلی آن (رسولزاده)،
تمدن جدید را «یک
دوری پلو پخته
حاضر» میدانست
كه فراروی
جامعه ایران
نهاده شده و
ما ایرانیان
تنها باید با
عقل سلیم
«قبول خوردن
آن را بكنیم و
این زحمت را
بر خود هموار
نماییم.»
در حالی
كه دموكراتها
بر طبل تقلید
میكوبیدند و
استدلال میكردند
كه غربیها از
هیچ ، همه
چیز ساختهاند
و برای ما
ایرانیان «این
زحمت موجود
نیست، فقط
باید تقلید
آنها را
بكنیم»،
اعتدالیون
در نقد آنان
میگفتند:
«گویا تاریخ
اروپا را در
جلو نهاده و از
روی حوادث
اروپا كه
مبتنی بر اساس
عادات و اخلاق
و قوانین
محلیه بوده،
نتایج موهومه
در ترتیبات
آتیه ایران
بدست آورده
اند.»
حزب
دموكرات
عامیون (بعدأ
دموکراتها) در مجلس دوم
مشروطه حضور داشتند. رهبران این
حزب عموماً
لیبرال و اسکولار بودند اما
در ایدئولوژی
حزب، علاوه بر
لیبرالیسم
انگلیسی، رگههایی
از سوسیال
دموكراسی
آلمانی،
آنارشیسم
روسی و مبانی
اسلامی نیز
دیده میشد.
حزب هدف اساسی
خود را تحقق
آزادی و
مشروطیت میدانست.
رسولزاده
و تیگران هاكوپیان
نظریهپردازان
اصلی حزب
بودند اما
رهبری حزب
عمدتاً با تقی
زاده،
حسینقلیخان
نواب و
وحیدالممالك
شیبانی بود.
سیدحسن اردبیلی،
محمدعلی
فروغی و شیخ
ابراهیم زنجانی
از دیگر اعضای
برجسته حزب
بودند. زنجانی
قاضی دادگاه
شیخ فضل الله
نوری بود و
حكم اعدام او
را صادر كرد.
حزب دموکرات
عامیون
مورد حمایت
حزب لیبرال
انگلستان به
رهبری كمپبل
بنرمن بود كه
در آن زمان
قدرت سیاسی را
در بریتانیا
در اختیار
داشت. از
شرایط ورود به
حزب دموكرات
عامیون ،
عدم اشتغال به
«كسب روحانی»
بود. دموكرات
عامیون منتقد
رویه اعتدالی
اعتدالیون
بودند و اجتماعیون
عامیون را حزب
اعیان و اشراف
قاجاری میدانستند
كه با آگاهی
از «اساس
پوسیده
استبداد و
فئودالیسم» در
قالبی جدید بر
آن بودند كه
«حیثیت و مقام
سالفه شان
را به اندازهای
محفوظ بدارند»
و «بعضی
اختیارات به
ملت داده شود
كه آن
اختیارات به
اعیانیت و
ممتازیت آنها
ضربهای
نرساند.»
دموكراتهای عامیون اعتقاد
داشتند كه
مشروطیت با
فئودالیسم
قابل جمع نیست
و در جامعه
فئودالی،
سوسیالیستها
باید با
بورژواها
علیه
فئودالیسم
متحد شوند.
آزادیخواهان
رایكال حزب
دموكرات عامیون،
سوسیالیست
نامیده شدن
اعتدالیون را
به سخره میگرفتند
زیرا آنان
باور داشتند
در كشوری كه
كارگر و
كارخانهای
وجود ندارد و
با نحوۀ معیشت
قرون وسطی
روزگار میگذراند،
سوسیالیسم
«خیالی است بیحقیقت.»
ماهیت
لیبرال
انقلاب
مشروطه
به طور
كلی باید گفت : كه
به رغم ماهیت
لیبرال
انقلاب
مشروطه،
چپگرایی در
میان
روشنفكران و
آزادیخواهان
مشروطه خواه،
رنگ و آهنگ
بارزی داشت.
فقدان انسجام
در مبانی
ایدئولوژیك و
نیز تعارض نظر
و عمل ، یكی از
مشكلات احزاب
عصر مشروطه
بود؛ به نحوی
كه حزب به
ظاهر چپگرای
اجتماعیون عامیون،
كنشهای دست
راستی
فراوانی از
خود بروز میداد
و حزب راستگرا
و لیبرال
دموكرات
عامیون، بهرغم
حمله به
فئودالیسم و
بیپایه
دانستن
سوسیالیسم در
ایران، گاه
به نقد
رادیكال
سرمایه داری
نیز اهتمام میورزید.
(منبع:
از سایت هفته
نامه
"شهروند"
امروز)
.................. ................. ............... ...............
لژ
بیداری
ایرانیان (زیر
مجموعه لژ شرق
اعظم گراند
اوریان)
تأسیس
1907 میلادی/ 1286
خورشیدی
سازمان
فراماسونری
ايران در
نخستين دوره
حيات خود چهرهای
كاملا فرانسوی داشت.
اگر چه در
دورههای
بعد لژهایی
با وابستگي،
انگليسي،
امريكایی و
آلمانی نيز در
ايران تشكيل
شد، شكي نيست
كه نخستين بيگانگان
بنيانگذار
فراماسونری در
ايران
فرانسويان
هستند. لژ
بيداری ايران
نيز ماهیتی فرانسوی
داشت و به
عنوان زير
مجموعهای
از لژ شرق اعظم (گرانداوريان)
فرانسه كار
خود را آغاز
كرد. اين لژ به
عنوان يك لژ
پيرامونی
كاملاً با لژ
مادر هماهنگ
بود و به هيچ
رو نمیتوانست عملی را مستقيم و
خود خواسته
انجام دهد.
ورود اعضای
جديد به لژ،
ارتقاء رتبه،
استعفا و يا
اخراج اعضاء
از جمله مواردی
بود كه قطعا
با اجازه و
تأييد گراند اوريان
فرانسه صورت میگرفت. به
دو علت لژ
بيداری
ايران اهميت
ويژهای
دارد:
- نخست
آنكه لژ مذكور
نخستين
تشكيلات
فرانسوی در
ايران بود كه
ارتباط
مستقيم و رسمی با شرق اعظم
فرانسه داشت و
توسط
فراماسونری فرانسه
به رسميت
شناخته شده بود.
در حالی كه
لژهای پيش از
آن، همگی
ملهم از
تشكيلات لژهای
فرانسوی و
يا اسكاتلندی
بودند و وابستگی رسمی نداشتند.
- دوم
اينكه تأسيس رسمی لژ بيداری
ايران به سال 1907
م. باز میگردد،
یعنی هم زمان با
تحولات نهضت
مشروطيت در
ايران. عضويت
برخی از
انقلابيون و
مشروطه
خواهان در اين
لژ، حكايت از
اهميت و تأثير
لژ بيداری در
تحولات اين
دوره دارد.
تاريخچه
و زمينههای شكل گيری لژ
بيداری
در اواخر
1906 م، حدود ده
نفر از
فراماسونرهای
ايرانی و
فرانسوی
عضو لژهای فرانسوی
تصميم به
ايجاد لژی در
تهران گرفتند.
دربارۀ تاريخ
دقيق تأسيس آن،
نظريات مختلفی ابراز شده
است، اما
بايگانی
شرق اعظم در
پاريس اعلام میدارد
كه يك لژ موقتی در 1906 م. در
تهران تأسيس
شد و در 6
نوامبر 1907 م. از
سوی شرق اعظم به
رسميت شناخته
و سند شناسایی
رسمی آن در 21
نوامبر 1907 م. به
تهران ارسال
شد. كه میتوان
دلايل زير را
برای
شكل گيری و
در مرحله بعد
ثبات لژ بيداری
در ايران
برشمرد.
1- وجود
حكومت استبدادی و
رواج اختناق
در كشور كه
مانع بروز حركتهای
سياسی به شكل
معقول و منطقی میشد.
2- رواج
افكار ترقیجويانه
و آزادیخواهانه
در ميان
روشنفكرانی
كه با تمدن غربی
آشنایی يافته بودند.
3- رواج
فعاليتهای سياسی مخفی در قالب
انجمنها و
كميتههای
پنهانی به
واسطه نبود
امنيت برای
فعاليتهای
سياسی و اصلاح
طلبانه.
4- بی توجهی روشنفكران ايرانی
به رويۀ
استعماری
تمدن غرب و
تلاش ايشان
برای نزدیکی هر چه
بيشتر به اين
تمدن تا حد
تحليل رفتن در
آن.
5- ترويج
فعاليتهای
ماسونی و شبه
ماسونی از سوی
افرادی
چون ميرزا ملكمخان
ناظمالدوله ،
عباس قلی خان
آدميت، و... .
6- سود
جستن ماسونهای
ايرانی از
گرايش مردم
ايران به
اعتقادات طریقتی و تصوّف با توجه به
شباهتهای
موجود ميان
آيينهای
ماسونی و طریقتی كه تشكيل
انجمن اخوت
نمونه چنين حركتي
است.
7- ضعف
روزافزون
حكومت قاجار
در آغاز قرن بيستم
و كمرنگ شدن
تسلط دولت بر
تمام شئون جامعه.
8- گسترش
روز افزون
نفوذ فرهنگی دولت فرانسه
در تمام كشور.
9- گسترش
فعاليتهای كميتۀ
جهانی يهود در
ايران كه
همدوش با نفوذ
فرهنگی
فرانسه
صورت میگرفت.
10- رواج
افكار غيردینی (لائيك): جهان وطنی و در عين
حال باستان
گرايانه در
ميان
روشنفكران ايرانی
كه نمونه آنها
را در آثار
افرادی
چون فتح علی آخوندزاده
و...میتوان ديد.
11-
زياد شدن
تعداد آن دسته
از ماسونهای ايرانی
كه در لژهای
خارج از كشور
به مسلك
فراماسونری
درآمده و به
مدارج استادی
رسيده بودند.
12- ارائه
يك هويت
فرانسوی به
لژ بيداری
ايران به جای
هويت انگلیسی كه ورود به
آن را برای
روشنفكران ايرانی
راحت تر میكرد.
13- ناسالم
بودن نظام
ارتقاء طبقات
اجتماعی در
كشور، و نحوۀ
اعطای مشاغل و
مناصب دولتی كه
موجب مِیشد
افراد با طمع ملی مدارج ترقی
وارد لژ بشوند
تا از مزايای
وابستگی به گروههای
صاحب نفوذ
بهره مند گردند.
بنيانگذاران
و اعضاي لژ
بيداری
بنيانگذاران
لژ در 29 نوامبر
1906 م. در خانه
حكيمالملك
گردهم آمدند
كه اعضای
نخستين هسته
آن عبارت
بودند از:
- ژان باتيست
لومر، رئيس
دسته موسیقی ارتش وقت
ايران (استاد
و رئيس لژ)،
- ژولين بوتن،
مهندس
ضرابخانه
تهران (ناظر
اول لژ)،
- ميرزا سعيد
انتظام السلطنه،
كارگزار و
رئيس پليس
پيشين دولت (ناظر
دوم لژ)،
- ابراهيمخان
حكيمالملك (سخنگوی
لژ)،
- پلهنری مورل،
سر دبير
روزنامه ندای
ايران (دبير
لژ)،
- ثقةالملك،
مشاور سفارت (خزانه
دار لژ)،
- عبدالله ميرزا،
افسر اتاق شاه (مهماندار
لژ)
- حاجی
سياح محلاتی،
تاجر و
نويسنده سفر نامه
حاجی سياح (كارپرداز
لژ)،
و سه نفر
ديگر كه سمتی در لژ
نداشتند و
عبارت بودند
از: ابوالفتح
خان، دانشجو،
محمد حسن خان
شيخالملك
سيرجانی،
آموزگار و
ژنرال ميرزا
فضلالله خان
لواءالملك،
از فرماندهان ارتش وقت. بر اساس
استاد شرق
اعظم، در 1908
م، هفت نفر
ديگر با رتبه
درجه یک به
عضويت لژ
درآمدند كه
اسامی شش تن از
آنان عبارت
بود از:
- سيد
حسن تقی زاده
- ميرزا
علي اكبر
دهخدا
- معتضد
السلطنه
- محمد
علی فروغی ذكاءالملك
- ميرزا
صادق خان اميری
معروف به اديب
الممالك
فراهانی كه
قصيدهای 530 بیتی دربارۀ
تاريخ آيين
فراماسونری
سرود. او در
اين شعر میكوشيد
ميان مفاهيم
مذهب تشيع و
فراماسونری
رابطه برقرار كند.
بين سالهای 1907
تا 1914 م. تعداد
زيادی از
شخصيتهای
سياسی كشور به
عضويت لژ
درآمدند. به
نظر ساباتين،
در تاريخ
فراماسونری
در جهان، به
ندرت میتوان
لژی پيدا كرد كه
اين تعداد از
شخصيتهای
سياسی يك كشور را
به خود جلب
كرده باشد. از
جمله میتوان
به شخصيتهایی
چون:
- معزرالملک
- مستوفی الممالک
- وثوقالدوله
- كيخسرو
شاهرخ زرتشتی
- صنيعالدوله
- صمصامالسلطنه
بختياری
- حسن
پيرنيا مشيرالدوله
- مخيرالسلطنه
- اديبالسلطنه
اشاره
كرد كه به طور کلی تا پايان
كار لژُ
حدود 173 نفر عضو
لژُ بيداری
شدند.
ریاست
لژ بیداری
رياست لژ
نيز پس از 1907 م.
دستخوش
تغييراتی
شد. در فوريه
همان سال،
"ژان باتيست
لومر" فوت كرد
و "پل هنری
مورل" جانشين
وی شد. در 1910 م،
رياست لژُ به
"پل كوميو"
استاد پزشکی
در دارالفنون
واگذار شد و
پس از وی
نيز به "شارت
لات" منتقل
گرديد. نامبرده
نيز تا 8
دسامبر 1913 م. كه
به اروپا
بازگشت،
رياست لژ را
عهدهدار بود
و از آن پس
رياست لژ به
محمدعلی فروغی
ذكاء الملك
واگذار گرديد
و او نيز تا 1922 م.
رئيس لژُ
بود.
نقش
لژ بيداری ايران
در دستگاههای دولتی
لژُ
بيدای ايران
در بسياری از
دستگاههای
دولتی كشور از
نفوذ و قدرت
عمل بالایی
برخوردار
بوده است.
بسياری از
رؤسای دولت در
اين لژ عضو
بودهاند و
وزارتخانههای
متعددی
زير نظر وزرای
ماسون اداره
شده است. در
اين ميان دو
وزارت خانه
امور خارجه و
عدليه تقريبا
هميشه زير نظر
وزرای ماسون
اداره شده
است. به عنوان
مثال میتوان
به استخدام
"آدولف پرنی"
داديار
دادستان
پاريس به
عنوان مستشار
وزارت عدليه
اشاره كرد كه
با تقاضای
حسن پيرنيا
(وزير عدليه) و
حمايت
گرانداوريان
فرانسه صورت
گرفت. كه پرنی
به همراه حسن
پيرنيا، محمد علی فروغی و سيد
نصرالله تقوی
آيين دادرسی
و جزایی ايران
را در 506 ماده
تهيه كردند كه
اين امر
بيانگر نفوذ
بالای افراد
عضو لژ بيداری
در شئون مملکتی است. همچنين
نگاه به تركيب
کلی كابينههایی
كه هم زمان با
حيات لژ بيداری
ايران فعاليت
كردهاند
مؤيد اين
ادعاست...
انحلال
لژ بيداري
ايران
بر اساس
اسناد و مدارک
فعاليت لژ
بيداری
ايران تا
اواخر سال 1914 م.
محرز است. اما
اگر در پی
تاريخ انحلال
لژُ باشيم،
تعيين دقيق آن
مشكل است. ولی
با وجود اسناد
و مدارک میتوان
حدس زد كه اين
واقعه در
اواسط سال 1915 م. (اوايل
1334 ق/
ده سال بعد از
امضای فرمان
مشروطه بتوسط
مظفرالدینشاه) روی داده
باشد. اصلی
ترين دليل
انحلال لژُ
را نيز بايد
وقوع جنگ جهانی
اول دانست و
يا اشغال خاک
فرانسه
فعاليت "گراند اوريان"
عملاً تعطيل
شد و اعضای اصلی آن
پراكنده شدند.
قطع
ارتباط با لژُ
مادر
بزرگترين
ضربه بر پيكر
لژُ بيداری
ايران بود.
گسترش دامنۀ
جنگ، ايران را
نيز بی نصيب
نگذاشت.
عليرغم اعلام بی
طرفی از سوی
دولت ايران،
دول متفقين و
آلمان و
متحدانش هر يك
از سویی به
منظور جلب
همكاری
ايران و
استفاده از
امكانات اين
كشور در جنگ فشارهای
خود را بر
دولت ايران
افزايش میدادند.
و در اين ميان بی
مهاباترين
دولت بيگانه، یعنی روسيه خاک
ايران را برای
چندمين بار
مورد تجاوز
قرار داد. اين
وقايع جملگی به زد و
خوردهای داخلی و مهاجرت
سياسيون
ايران، كه
ماسونها بخش مهمی از ايشان را
تشكيل میدادند، به
قم، كرمانشاه
و اسلامبول
منجر شد و
بدين ترتيب
حلقه ماسونهای
ايرانی از هم
پاشيد و نخستين
لژُ فراماسونری رسمی در ايران
منحل شد.
بنابراين
میتوان
نتيجه گرفت كه
با آغاز جنگ
جهانی اول لژُ
بيداری
ايران در یک
روند استهلاکی
وارد شد و
فعاليت آن اندک
اندک رو به ضعف
گذاشت و در
نهايت به تعطیلی انجاميد. به
احتمال زياد
همزمان با
شروع نخستين
حركتهای مهاجرت
در محرم 1334 ق.(نوامبر
1915 م.) لژ بيداری
ايران عملاً
منحل شده بوده
است. طولانی
شدن جنگ و دور
ماندن برخی
مهرههای اصلی لژُ از
پايتخت، موجب
شد كه لژُ
بيداری
ايران امكان
شكل گيری
مجدد نيابد.
سرنوشت
فراماسونری
نوپای ايران
حكم میكرد
كه اين سازمان
حيات خود را
در قالب لژُهایی
ديگر كه هر یک
ويژگیهای خاص خود
را داشتند،
ادامه دهد.
(منبع:
از محمد علی
زندی و سایت
پژوهشکده
باقر العلوم)
.................. ................. ............... ...............
مجامع
فراماسونری و
نظریه توطئه
دوره
قاجار در
تاريخ معاصر
ايران به دلايل
متعددی كه
عمده ترين
آنها ارتباط
نزدیک ايران
با كشورهای
غربی است،
دارای اهميت
بسيار است.
توجه غربی ها
به ايران در
اين دوره در
چارچوب
رقابتهای
استعماری انگلستان،
روسيه و
فرانسه شكل
گرفت. روند
وابستگی
جامعه ايران
به غرب با ورود
اولين دسته از
ايرانيان به
مجامع
فراماسونری
كه در آغاز
منحصر به سفرا
و محصلان
اعزامی به
اروپا بود،
تشديد شد و
رفته رفته با
گسترش يافتن
شبكة لژهای
فراماسونری و
افزايش اعضای
آن كه عمدتاً
از ميان طبقات
صاحب نفوذ
سياسی،
اقتصادی، اجتماعی
گزينش
میشدند،
ابعاد
گستردهتری
يافت.
فراماسونری
یکی از عوامل مؤثر در
تحولات است كه
بايد در كنار
ساير عوامل به
نحو شايسته
مورد بررسی و
تعميق قرار
گيرد. فقدان
یک مفهوم روشن
از فراماسونری
در بين افراد
جامعه و حتی
مجامع علمی و
دانشگاهی از
تبعات ديگر
اين بیتوجهی
است كه منجر
به کُلیگویی
، سادهانگاری
، و بزرگنمایی
در اظهارات و
مكتوبات شده
است. در
خصوص كم
توجهی به نقش
فراماسونری
در تحولات
تاريخ معاصر
معمولاً
توجيهات زير
عنوان می شود :
الف
: كمبود اسناد
و اطلاعات.
ب
: كم اهميت دانستن
موضوع.
عدهای
كه غالباً يا
ماسون هستند و
يا اطلاعات
جامعی از
ماهيت اين جمعيت
ندارند بر اين
باورند و يا
چنين وانمود
میكنند كه
فراماسونری
اساساً يك حركت
اخلاقی است و
اصلاً
موضوعيت
سياسی ندارد.
منظور اين عده
از طرح چنين
ديدگاهی كم اهميت،
نشان دادن
تأثير
فراماسونری
در تحولات
تاريخ معاصر
است و با همين
انگيزه از طرح
هرگونه بحثی
در اين زمينه
خودداری
میكنند. اين
ايراد بر
نظرية توطئه
كه به
شكل
افراطی و گاه
سطحی سعی در
نسبت دادن
وقايع به
عوامل خارجی و
مراكز
توطئهگر دارد
وارد است، اما
از سوی ديگر
بايد دانست كه
توطئهگران
هيچگاه به
شکلی آشكار و عريان
اقدام
نمیكنند تا بتوان
فعاليت آنان
را با
معيارهای
رايج مورد بررسی
قرار داد. نمونهای
از اينگونه
نگرش به
تحولات تاريخ معاصر
ايران را می
توان درمقالة
آقای احمد
اشرف در
فصلنامه
گفتگو شمارة 8
مشاهد كرد.
نويسنده كه در
سرتاسر مقالة خود
اصرار در رد
نظرية توطئه
دارد، خود گرفتار
آن شده و توهم
توطئه را در
خصوص
فراماسونری
ناشی از توطئة
دربار و غيره
میداند.
عسگرخان
افشار رومی و ميرزا
ابوالحسنخان
ایلچی از فراماسونهای
اولیه
در
منابع از
عسگرخان
افشار رومی به عنوان
اولين
فراماسون
ايرانی نام
بردهاند. وی
در ضمن انجام
یک مأموريت
سياسی كه عبارت بود
از جلب حمايت
ناپلئون به
نفع ايران در
جنگهای ايران
و روس، به
وسيلة جاسوسان
انگليسي در
فرانسه شكار
شد و به عضويت
از
فراماسونری
طريقت پاريس (order of Paris) درآمد.
دومين
فراماسون
ايرانی ميرزا
ابوالحسنخان
ایلچی است كه
در 1224 ق. از طرف
فتحعلی شاه به
انگلستان رفت
و از همان ابتدا
تحت تاثير
شئون مادی و
نفسانی تمدن غرب قرار
گرفت.
بعد
از اين دوره
ايرانيان
ديگری نيز كه
به خارج سفر كردند
در اين سازمان
جذب شدند،
افرادی نظير
مهندس ميرزا
صالح شيرازی،
ميرزا جعفر مهندس كه
بعدها
مشيرالدوله
لقب گرفت، سه
شاهزاده
فراری ايرانی
(رضا قلی
ميرزا، تيمور
ميرزا و نجف
قلی ميرزا
پسران
حسینعلی
ميرزا
فرمانفرما،
پسر فتحعلیشاه
که والی فارس/
شیراز بود) و نهايتاً
ميرزا ملكم خان
كه منادی
غربگرایی و
وابستگی به
غرب بود.
تشكيل لژ
بيداری 1325 قمری/ 1286
خورشیدی
فراموشخانة
ملكم به فرمان ناصرالدين
شاه در 1278 ق. پس
از چهار سال
فعاليت و وارد
كردن تعداد
قابل توجهی از
اعضای دربار و
افراد متنفذ
به جرگه
فراماسونری،
تعطيل شد. اما
بعدها مجمع
آدميت و جامع آدميت
براساس
تعاليم ملكم
تأسيس شده به
فعاليت جدی
مشغول شدند.
با
تشكيل لژ
بيداری در 1325 قمری (1907
میلادی/ 1286
خورشیدی/
یکسال بعد از
امضای فرمان
مشروطه توسط
مظفرالدینشاه)
كه از
حساسترين مقاطع
تاريخ معاصر
ايران است
مداخلات
گسترده اين لژ در امور
مربوط به نهضت
مشروطه اوج
میگيرد و نهايتاً
منجر به
حاكميت اين لژ
بر روند نهضت و
جريانهای
اجتماعی كشور
میگردد. لژ
بيداری در
خصوص اداره
كشور از لژ گرانداوريان
فرانسه نيز
كمك می گرفت،
برای مثال
میتوان به
استخدام
آدولف پرنی داديار
دادستان
پاريس به
عنوان مستشار
وزارت عدليه
اشاره كرد كه
با تقاضای حسن پيرنيا
وزير عدليه و
كمك مؤثر
گرانداوريان
فرانسه صورت
گرفت.
تشکیل لژ
پهلوی ( 1328
خورشیدی)
دوران نهضت
ملی شدن نفت
در
سال 1328 خورشیدی
مقدمات تشكيل
لژی به نام پهلوی
به وسيلة فردی
به نام محمد
خليل جواهری در
ايران فراهم شد،
همانطور كه
میدانيم اين
سالها مقارن
با شروع نهضت
ملی شدن صنعت
نفت و
بروز
اختلاف بين
ايران و
انگلستان بر
سر اين موضوع
بود. دخالتهای
گسترده لژ
پهلوی در دعوای
مزبور به نفع
انگلستان، به
اثبات میرساند
كه لژ پهلوی
اساساً برای
مبارزه با نهضت
ملی شدن نفت
ايران به وجود
آمده بود. دخالت
لژهای
فراماسونری
در عرصههای
اجتماعی و
سياسی و
فرهنگی پس از
سقوط دولت
دكتر مصدق نيز
همچنان تا
پيروزی انقلاب
اسلامی ادامه
پيدا كرد. یکی
از جالبترين
وقایعی كه
پرده از دخالت
گسترده ماسونها
در امور كشور
و توطئههای
پنهانی آنان
برمیدارد
اتفاقات
مربوط به
انتخابات دوره
بيستم مجلس
شورای ملی است
كه بر اثر
مخالفت
ماسونها با
دكتر اقبال،
كه از
فرمانبرداری
كامل از
دستورهای
لژهای انگلیسی
و مشخصاً لژ
روشنایی و لژ
تهران خودداری
كرده بود، روی
داد.
روسای
لژ روشنائی در
سال 1950 میلادی/ 1329
خورشیدی؛
لژُ
روشنایی و لژُ
تهران
شدت
مخالفتها كه
موجب مستأصل
شدن اقبال
گرديده بود وی را به
صرافت انداخت
كه با توسل به
برادران ماسون
خود از شدت
مخالفتها
بكاهد، لذا به وسيلة
دكتر غلامرضا
كيان از اعضای
لژ تهران به
گردانندگان
لژُ روشنایی و
لژُ تهران پيام داد
و از آنها
خواست كه دست
از مخالفت با وی
بردارند، اين
بار ماسونها
كه حريف را
درمانده
يافته بودند
پيغام دادند:
هيچگونه
تعهدی درباره
ادامه نخست
وزيری شما نداريم.
هدف
عمده اين
مقاله جلب
توجه محققان
تاريخ معاصر
ايران به یکی
از پديده
های خطيری است
كه متأسفانه
كمتر مورد عنايت
قرار گرفته و
شايسته است كه
با نگرشی
نو به اين
موضوع و تلاش
و جست و جو در
اين زمينه،
پرده از روی
پارهای
ابهامات تاريخ
معاصر ايران
برداشته شود.
(منبع:
سایت "سازمان
پارس و شورای
براندازی")
.................. ................. ............... ...............
حاج
واشنگتن/ حاج
حسینقلی خان
صدرالسلطنه
فرزند میرزا
آقاخان نوری؛
حاجی
واشنگتن
حاجی
واشنگتن یا
«حاج حسینقلی
خان صدر
السلطنه» در
زمان
ناصرالدینشاه
بهمراه منشی
باشی خود حمزه
علی بعنوان
سفیر به
آمریکا رفت
(اکتبر 1888
میلادی /1267 خورشیدی/
1306 قمری). صدر
السلطنه،
فرزند میرزا
آقاخان نوری
بود و چون
صدرالسلطنه
برای عید
قربان در
آمریکا
گوسفند نذر
کرده و قربانی
کرده بود
ناصرالدینشاه
به او لقب "حاجی
واشنگتن" داد.
گفته میشود در
دوران سفیری
او ایرانی در
آمریکا نبود.
(سایت
خانه و خاطره)
.................. ................. ............... ............... ............
با
تشکر از سایت
"تبیان" و از فریبا كاظم
نیا
و از سایت
"کیهان" و دكتر موسی
نجفی- موسی
حقانی
و هفته نامه
"شهروند
امروز" و سایت
"پژوهشکده
باقرالعلوم"
و از محمد علی
زندی و
"سازمان
پارس" / سایت
خانه و خاطره/
سروش آذرت /
مرداد ماه 1391
خورشیدی/ 2012
میلادی/