با سلام.

به سایت خانه و خاطره خوش آمدید.

 

تاریخ ایل قشقایی (ترُکان مهاجر به جنوب)

 

 تاریخ اجتماعی و سیاسی ایل بزرگ قشقایی؛ اثری از نوروز درداری

 

آشنایی با قشقایی ها

خلج/ قشقایی

 

ایل قشقایی یکی از ایلات مهم ترُک زبان ایران است : مرکز اصلی این ایل فارس است. قشقایی ها در دوره های مختلف بتدریج به این سرزمین کوچیده و در آن ساکن شده اند. حاج میرزا حسن فسایی در کتاب فارسنامه ناصری مینویسد : قشقایی ها طایفه ای از ترُکان خلج بوده اند که از عراق عجم و ساوه به فارس کوچیده اند. قسمتی از این مهاجران در بلوک قونقری ( شهرستان آباده) ساکن و ده نشین شده اند که هنوز هم به ترَکی سخن میگویند و بنام خلج نامیده میشوند. گروهی دیگر به زندگی کوچ نشینی ادامه میدهند و به دو بخش خلج و قشقایی تقسیم میشوند. چون مهاجرت اینان به فارس حالت گریز و فرار داشته است ، به ( قاج قایی ) به معنی گریخته و فراری معروف شده اند. بعدها این واژه به قاش قایی و قشقایی تبدیل میشود برخی عقیده دارند که قشقایی از قشقه به معنی چال و علامت سفیدی نقش شده است که بر روی پیشانی اسبان آنان وجود داشته است و نشانه قبیله آنان بوده است.

پاره ای از مورخان مسکن اصلی ایل قشقایی را آذربایجان و تبریز میدانند ترانه های فولکوریک قشقایی ها هم این نظر را تایید میکند. تمام قشقائيها شيعة جعفری هستند و به آداب و رسوم خود علاقه‌مندند. شايد بيش از پنج درصد آنان نماز نخوانند. يا اصلاً نماز را ندانند ولی به عرف و عادات خود سخت معتقدند. زبان قشقائيها ترُکی آميخته به فارسی است و همة آنها فارسی را خوب می‌دانند و به آن و به آسانی سخن می گویند.

 

تاریخ ایل قشقایی

ایل قشقایی ، یکی از بزرگترین ایلات ایران در همسایگی ایلات خمسه در استان فارس سکونت دارند سواحل جنوبی استان به شکل حاشیه ای به طول حدود 250 کیلومتر و عرض 30 تا بیش از 50 کیلومتر قلمرو گرمسیری ( قشلاق ) آنهاست قلمرو سردسیری ( ییلاق ) بیشتر در شمال استان و از نظر وسعت به مراتب کوچکتر از قلمرو گرمسیری و در حدود نصف آن است مناطق سردسیری بر خلاف قلمرو گرمسیری که همه یکپارچه و به هم متصل میباشند بیشتر پراکنده اند. در محدوده فوق قشقایی ها و سکنه ایلات خمسه سکونت دارند.

افرادی که در تاریخ ایل قشقایی مطالعاتی داشته اند نوشته اند که ایل قشقایی قبل از دوره صفویه از قفقازیه یه شمال ایران کنونی نقل مکان دادند و سپس در زمان شاه عباس صفوی (از 998- 1038) آنها را به فارس کوچاندند ، هر چند که طایفه فارسیمدان قبل از قشقایی ها در منطقه اقامت داشته اند و نامی از آنها برده شده.

در کتاب باورد تا ابیورد به نقل از مجمع تواریخ آورده شده است که : جدّ بزرگ قشقایی ها را «امیر قاضی شاهلو قشقایی» میدانند و میگویند که نامبرده جمعی از ترُکان قشقایی را بدور خود جمع نموده بر آنها ریاست میکرد ، فرزند زاده امیر قاضی به نام «جانی آقا قشقایی» بوده که از صاحب منصبان دربار شاه عباس محسوب میگردد.

 

ترُکان خلج مرو/ 396 ه.ق

پیمان در مطالعات خود درباره قشقایی ها آورده است : در زمان سلطان محمد غزنوی در سال 396 (ه ق ) گروهی از ایلات خلج در خراسان و حوالی مرو ساکن بوده اند ، بعدها به علت بدرفتاری لشکریان محمود گروهی از ترُکان (از جمله خلجها) به کرمان میروند و از آنجا به سبب تعقیب ماموران سلطان محمود به اصفهان و از آنجا به آذربایجان میروند ، پس از آذربایجان به عراق آمده و به همراه عراقیها (ترُکان ساکن در این نواحی که مستقیما آمده بودند) اغلب اضطرارا به دامنه های جنوبی سلسله جبال زاگرس کوچ میکنند بدین ترتیب میتوان گفت اولین دسته های ترُکان جنوب، (ترِکان) عراقیها و خلجها هستند که حدود یک هزار سال پیش از جیحون گذشته وارد ایران شدند و پس از نقل مکان و مهاجرت های متعدد به فارس آمدند و ایلات قشقایی ترُک زبان را تشکیل دادند.

و نگارنده فارسنامه ناصری منشا طایفه اینانلو ها را که گروهی از آنان قشقایی هستند و بیشتر آن از خمسه های فارس هستند را از ترُکستان میداند که با مغول به ایران آمدند.

اما انچه مسلم و مبرهن است تیره های مختلف قشقایی به یکباره وارد فارس نشدند بلکه دسته های مختلف آن به تدریج مهاجرت کرده اند و به هم پیوسته اند و نیرومند شده اند.

در فارسنامه ناصری آمده است که در سال 1234 ه.ق برای اولین بار قشقایی ها دارای ایلخان شدند و پیش از این ایل بیگی مرسوم بود (9) و اولین ایلخان همان جانی خان بود که بعدها فرزندش دختر والی فارس را به عقد خود در آورد.

کریستوفر ساکس در کتاب خود آورده است که انگلیسی ها رسما از قوام الملک والی فارس خواستند که ایلخان قشقایی را تعویض نماید.

سردار عشایر قشقایی(اسماعیل قشقایی) با روی کار آمدن رضاخان به نمایندگی شورای ملی رسید و به سال 1311 خورشیدی به همراه پسرش به زندان افکنده شد و به سال 1312 خورشیدی در زندان کشته شد (12) (فارس و جنگ بین الملل جلد 2 ص 38.)

مورخان و سیاحانی که به دیدار این ایل آمده اند مطالبی در مورد این ایل نوشته اند که در مواردی اشتباه نموده اند، عبدا… شهبازی مورخ در مورد قسمتهایی از کتاب :

پي‌ير ابرلينگ، کوچ‌نشينان قشقایی فارس، ترجمه فرهاد طيبي‌پور، تهران: شيرازه، چاپ اوّل، 1383 ،( Pierre Oberling, The Qashqai Nomads of Fars, The Hague: Mouton, 1974)

میگوید:”متن انگلیسی کتاب فوق را در سال 1354 خوانده و در همان زمان فصل حوادث پس از جنگ جهانی دوّم آن را به عنوان کار دانشجویی ترجمه کردم. کتاب غير دقیقی است و منابع آن به‌طور عمده مصاحبه با برخی شخصيت‌های ايل قشقایی است که به اغراق‌گویی و عدم دقت و تعصبات خانوادگی شهره‌اند.

با وجودی که ظاهراً مترجم محترم خود قشقایی است (بر اساس نام ايشان حدس می‌زنم) ولی بی ‌هيچ توضيح در زيرنويس برخی نوشته‌های غلط ابرلينگ را به فارسی برگردانده است. تصوّر می‌کنم در اين‌گونه موارد بايد توضیحی با امضای مترجم يا ناشر ترجمه فارسی در زيرنويس بر کتاب افزوده می‌شد. مثلاً، ابرلينگ نام طايفه «قره جی» را «قره چاهی» نوشته و معنی آن را «چاه تاريک». (ص 285) در زبان ترُکی، «جی» به معنی «رودخانه» است و «قره» به معني «سياه». بارتولد واژه‌های «آق» (سفيد) و «قره» (سياه) در ترُکی قديم را نوعی تأکيد بر بزرگی و اهميت می‌داند و تصوّر من نيز همين است. بنابراين، مثلاً، «قره جی» در واقع به معنی «رودخانه بزرگ» است نه «رودخانه سياه». همين‌طور است نام‌های «قره‌ قويونلو» و «آق‌ قويونلو» که در واقع به معنی «صاحبان گوسفندان بسيار» است نه «صاحبان گوسفندان سياه» يا «صاحبان گوسفندان سفيد.» (متأسفانه کتاب‌های بارتولد در دسترسم نيست که ارجاع بدهم.)

 

طوایف قشقایی

ابرلينگ اسامی طوايف قشقایی را به شرح زير بيان کرده است:

عمله - دره شوری – فارسيمدان - کشکولی بزرگ - شش‌بلوکی - کشکولی کوچک - قره چاهی (قره جی)- صفی خانی - نمدی.

طوايف کشکولی بزرگ و کوچک و قره جی یکی هستند و ايل کشکولی نام دارند. طوايف کوچک و کم‌شمار صفی خانی و نمدی امروزه جزو ايل عمله هستند. ابرلينگ اشاره نکرده که ايل عمله، به معنای یکی از ايلات پنجگانه قشقایی، اتحاديه‌ای است از طوايف متعدد کوچک که در سال‌های پس از شهريور 1320 خورشیدی و دوران اقتدار ناصرخان و خسروخان قشقایی منسجم شد و اطلاق نام «عمله» بر اين طوايف رسميت يافت. تا پيش از اين زمان، «بزرگ- ايل قشقایی» مشتمل بر ايلات پرُشمار کشکولی، دره ‌شوری، شش ‌بلوکی و فارسيمدان بود و قريب به چهل طايفه کوچک.

رساله‌ خطی منتشر نشده‌ای در دست است با عنوان «شرح حال ايلات قشقایی» که به دوران حکومت اکبر ميرزا صارم الدوله بر فارس تعلق دارد و برای او نوشته شده؛ یعنی قدمت آن به اواخر دوره احمد شاه می‌رسد. در اين رساله، به‌نقل از حمزه خان و پسرش ميرزا عبدالله خان کشکولی (مرحوم مهندس عبدالله کشکولی، متوفی بهار 1378 )، اسامی و تعداد افراد 43 طايفه قشقایی و نام کلانتر هر طايفه ذکر شده است.

طايفه عمله یکی از اين 43 طايفه است و طوایفی که پس از شهريور 1320 جزو ايل عمله به‌شمار می‌رفتند، و اين عنوان امروزه رايج شده است، به عنوان طوايف مستقل ذکر شده‌اند. در رساله فوق درباره ايل عمله چنين آمده است: «نوکران ايلخانی، در تحت ‌نظر خودشان، قشلاق خنج و افرز، ييلاق سميرم.» در جای ديگر شمار طوايف قشقایی در زمان حکومت فرمانفرما، یعنی سال‌های جنگ اوّل جهانی، ذکر شده و چنين آمده است: «طايفه عمله و نوکرباب که متعلق به خوانين است، خانوار يکهزار و هفتصد، سوار چهارصد، تفنگ جی ششصد نفر.» طبق رساله فوق، در گذشته دور ايل قشقایی مشتمل بر 63 طايفه کوچک بوده که اسامی آن‌ها نيز ذکر شده است.

 

عمله، فارسی مدان، دره شوری، شش بلوکی، کشکولی/ ایلات قشقایی در فارس

مطالب رساله فوق مؤيد نظر اينجانب در کتاب مقدمه‌ای بر شناخت ايلات و عشاير (تهران: نشر نی، 1369) است که قشقایی را اتحاديه‌ای از ايلات و طوايف ترُک زبان تعريف کرده بودم که بر اساس اقتدار خوانين به‌ تدريج انسجام يافته است. طوايف کوچک در طوايف بزرگ مستحيل شدند و اين فرايند به تشکيل چهار ايل بزرگ فارسيمدان، دره شوری، کشکولی و شش‌بلوکی انجاميد. در دوران اقتدار صولت‌الدوله، که رؤسای برخی از اين ايلات، مانند محمدعلی خان کشکولی، بسيار مقتدر و ثروتمند بودند و از او تمکين نمی‌کردند، تلاش برای جذب طوايف کوچک به ايل عمله و پرُ توان کردن بازوی نظامی ايلخانی آغاز شد. در سال‌های پس از شهريور 1320 نيز، که ناصر خان و خسرو خان قشقایی، برای مانور در مقابل حکومت مرکزی به نيروی نظامی پرُشمار نياز داشتند، فرايند جذب طوايف کوچک به ايل عمله تداوم يافت و در نتيجه ساختار ايل قشقایی به پنج ايل بزرگ (عمله، فارسيمدان، دره شوری، شش‌بلوکی و کشکولی) تقسيم شد.

ابرلينگ مدعی است که به سران ايل قشقایی لقب «ايلخانی مملکت فارس» اعطا شده بود (ص 16). اين نيز اشتباه است. رؤسای ايل قشقایی بسته به نوع حکمی که از حکمران وقت فارس دريافت می‌کردند ايلخان تمامی قشقایی، در مواردی ايلخان برخی از ايلات قشقایی و در مواردی ايلخان ايل قشقایی و ايل ديگر بودند. مثلاً، در سال 1310 ق.، یعنی در اواخر حکومت ناصرالدين‌شاه، حاجی نصرالله خان قشقایی از سوی رکن‌الدوله (حاکم فارس) به عنوان ايلخان ايلات قشقایی و عرب منصوب شد و با اين سمت به جنگ با شورشيان ايلات بهارلو و عرب رفت. ولی در دوران متأخر قاجاريه سران ايلات کشکولی، محمدعلی خان و حيدرعلی خان و دره شوری اياز کيخا، مستقل از صولت‌الدوله ، ايلخان بودند و مستقيماً از حکمران فارس حکم می‌گرفتند.

در فارس ايلات و طوايف متعدد غير ترُک زندگی می‌کردند و «ايلخان قشقایی» رئيس ايلات و طوايف غير ترُک ساکن فارس نبود هر چند در مواردی، بسته به نظر حکومت، دامنه اقتدار او ساير ايلات را نيز در برمی‌گرفت. مثلاً، ايلات لرُ ممسنی و کهگيلويه، طوايف کوه ‌نشين «کوهمره سُرخی» و «جروق»، و ايلات «خمسه» به‌ طور سنتی تابع ايل قشقایی نبودند و رؤسای آن‌ها مستقيماً از سوی حکومت فارس منصوب می‌شدند. ولی در سال‌های پس از شهريور 1320 خورشیدی، ناصر خان و خسرو خان قشقایی(پسران اسماعیل قشقایی صولت الدوله) داعيه رياست تمامی ايلات و طوايف فارس، و در واقع حکومت بر کل منطقه فارس، را داشتند؛ به اين دليل در نزاع با عشاير غير قشقایی قرار گرفتند و کار به جایی کشيد که در 5 شهريور 1325 خورشبیدی محمد خان ضرغامی، رئيس ايل باصری، را در شهر شيراز دستگير و مدتی او را زندانی کردند.

 

نگاهی به طوایف ایل قشقایی

- طایفه دره شوری

نام دره شوری از نام محل ییلاقی آنها ( دره شور ) گرفته شده است اینان پس از ورود به فارس در این ناحیه سکونت کرده اند دره شور از محل ( سمیرم ) امروزه جز مراکز ییلاقی این طایفه است.

خانهای طایفه دره شوری در سالهای اخیر به زراعت و باغداری توجه زیادی کرده اند. و گروههای زیادی از آنها به زندگی یکجا نشینی پرداخته اند. طایفه دره شری یکی از طوایف پر جمعیت ایل قشقایی است و مردم آن به داشتن و پرورش اسب معروفیت دارند.

 

- طایفه فارسی مدان

طایفه فارسی مدان از قدیمی ترین طوایف ایل قشقایی است که قبل از دیگر طوایف ترُک زبان به فارس آمده اند و چون فارسی نمیدانستند ، واژه (فارسی مدان ) به آنها اطلاق گردیده است. طایفه فارسی مدان سابقا (در ) پادنا ییلاق و در اطراف کوه گیسگان قشلاق میکردند بعد اراضی سرمشهد و سپس منطقه دایین به آن اضافه شد . امروزه گروههایی از طایفه فارسی مدان در حوالی اراک (ترُکان از عراق آمده) و تهران زندگی میکنند و پاره ای از آنها هنوز به عراق معروفند. به نظر میرسد بعدها به فارس کوچیده اند. فارسی مدانها به علت قدرت مرکزی و نفوذ و اعتبار و مدیریت کلانتران خود ، با وجود رقابتها و اختلافات خویشاوندی کمتر دستخوش تجزیه و جدایی قرار گرفته اند.

 

- طایفه کشکولی بزرگ

طایفه کشکولی در گذشته از سه تیره تشکیل میشد که به همراه سایر تیره های قشقایی ییلاق و قشلاق میکردند. ییلاق آنها قسمتی از شمال سمیرم و ( دیز جان ) بوده است زمستان را به مناطق جنوبی فیروزآباد کوچ می کردند بعدها قشلاق آنها به ماهور میلانی تغییر کرد. دره شوریها هم این منطقه را که دارای مراتع وسیع و چراگاههای مناسبی برای دامهاست ، قشلاق خود قرار میدهند. کمی بعد از جانب کلانتر طایفه محل ییلاقی آنها به همای جان و کمهر که از لرُهای ممسنی خریداری میشود تغییر میکند.

 

- طایفه کشکولی کوچک

این طایفه قبلا تیره ای بود بنام اخپلو که بعدها تیره های دیگری از جمله تیره کرمانی به او اضافه میگردد و گسترش پیدا میکند و ابتدا بنام کشکولی کرمانی و بعد تحت عنوان کشکولی کوچک نامیده میشود ... این نامگذاری بخاطر آن است که سران طایفه های کشکولی بزرگ و کوچک و قراچه ای همه از یک خانواده بودند که تجزیه میشوند و رییس طایفه کشکولی کرمانی به هنگام آمارگیری طوایف برای اخذ مالیات نام طایفه خود را کشکولی کوچک معرفی میکند.

 

- طایفه شش بلوکی

شش بلوکیها اغلب از تیره های بسیار قدیمی و از همان ترُکان عراقی یعنی مهاجران اولیه هستند. این طایفه از پرُ جمعیت ترین طوایف قشقایی است که در پرورش و نگهداری دام مهارت فراوان دارند.

 

- طایفه عمله (طایفه ی جعفر بیگی )

جزو نیروی محافظ خان و عوامل اجرایی و اداری او به شمار میروند و مستقیما تحت نظر خان اداره میشود. تیره های مختلف طایفه عمله تحت سرپرستی کدخدایی است که مستقیما از خان دستور میگیرد. با وجود این پاره ای از تیره های بزرگ تحت سرپرستی کلانترها هستند که پایگاه آنها از کلانترهای سایر تیره ها پایین تر نیست.

 

از طایفه های مختلف ایل قشقایی حدود 40 درصد همچنان بطور کوچ نشینی و نیمه کوچ نشینی زندگی میکنند و بقیه اسکان یافته اند. از تعداد و ترکیب دقیق جمعیت ایل قشقایی اطلاعات مستند و دقیقی در دست نیست ، مشکلی که در برآورد جمعیت این ایل وجود دارد همان است که درباره کل جمعیت عشایری ایران وجود دارد. زیرا اغلب آمارگیریها بر اساس معیارهای متعددی صورت گرفته است و نمیتوان آن را پذیرفت و مورد مقایسه قرار داد تا نوسانات و تغییراتی که در ساخت اجتماعی ایل قسقایی پدید آمده مورد بررسی قرار داده شود.

 

تیره ها در ایل قشقایی

همانگونه که پیشتر اوردیم هر طایفه ای دارای تعدادی تیره می باشد.

 

تعداد تیره در طایفه

دره شوری 51 تیره

فارسی مدان 25 تیره

کشکولی بزرگ 47 تیره

کشکولی کوچک 14 تیره

شش بلوکی 20 تیره

عمله (جعفربیگی ) 47 تیره

 

اساس نامگزاری تیره ها

1- بر اساس نام یا فامیل یا بزرگترها یا کدخدایان مثل قاسم لو از نام قاسم و بهمن بیگلو از نام بهمن .

2- بر اساس تعداد تیره ها یا بنکوها مثل دو قوزلو که از 9 تیره کوچکتر تشکیل شده.

3- بر اساس حرفه و کار مثل عاشق لرُ که در موسیقی و آهنگر که در حرفه خود استاد بودند.

4- بر اساس اصل و نسب مثل : داود لو که از فرزندان داود و جهانگیر لو که از اولاد جهانگیر.

5- بر اساس وابستگی به شخص بخصوص مثل : بهرام کیخالو وابسته به بهرام و همت علی کیخالو ، وابسته به همت علی.

6- بر اساس منشاء قومی مثل : لَک ، بازمانده ای از لکهای غرب ایران و لرُ از جانشین لرُهای اولیه.

7- بر اساس تکیه بر محل جغرافیایی مثل: موصلو از موصل عراق

8- بر اساس اولین مرکز تمرکز مثل : دره شوری ها در دره شور یا چگینی ها در چگین پیشگوه لرستان.

9- بر اساس نام سران یا پادشاهان که از طوایف مزبور بودند ، مثل ندر لو وابسته به نادر شاه و قجر لو از قاجارها.

 

 قشقایی ها بهنگام جشن و پا کوبی

 

برخی عادتها و آداب و رسوم

قشقایی ها مردمانی سرخوش و دل شادند. به جشن، پا كوبی و رقص بسيار علاقمندند و از اندوه و سوگواری گريزان. در تمام سال تنها در ده روز آغاز محرم سوگواری می‌كنند. در جشن‌ها و عروسی ها رقص چوبی(گروهی) زنان و مردان قشقایی بسيار زيبا و جالب است. در اين جشن‌ها زنان و مردان هر یک دو دستمال در دست می گيرند و پيرامون یک دايره بزرگ می ايستند و با آهنگ كرُنا و دُهل دستمالها را تكان می دهند و با حركات موزون پيش می روند در رقص «دَرْمَرو» يا چوب بازی نيز، مردان دو تا دو تا و به نوبت با چوبهای كوتاه و بلندی كه در دست دارند به آهنگ ساز و دُهل با يكديگر می‌رقصند مبارزه می‌كنند. از اين رقصها در مراسم عروسی قشقایی ها به تفصيل سخن خواهيم گفت.

قشقایی ها به نوشيدن چای علاقة بسياری دارند و فرزندان خود را از كودکی به نوشيدن آن عادت می‌دهند. چای از خوراكهای عمومی قشقایی است. قشقایی ها به كشيدن قليان بسيار علاقه‌ مندند تنها مردان طايفه دره شوری به جای قليان از چپق استفاده می‌كنند.

مردم ايل فرمان‌گزار و مطيع دستور خانها هستند و هيچ قانونی را بالاتر از فرمان خان خود نمی‌دانند. هر گاه یکی از خانها يا كلانترها بميرد غوغای عجیبی در ايل و طايفة او بر پا می شود. قشقایی ها در مرگ عزيزان و فرزندان خود كمتر از مرگ خان يا كلانتر خود متأثر می شوند. گورستانهای قشقایی در سر راه كوچ ايل فرار گرفته تا هنگام كوچ بتوانند برای مردگان خود فاتحه ای بخوانند. و به سبب علاقه ای كه به خانهای خود دارند برای آنها آرامگاههای باشكوه و استوار می سازند كه ساليان دراز پا برجا می ماند و هر سال هنگام كوچ قبر آنها را زيارت می نمايند. آرامگاه عده ای از سران ايل قشقایی بويژه خانهای طايفة كشكولی در دامنة با صفای «شاهدای اردكان» با سنگ و شيروانی به سبک مزار حافظ ساخته شده و نظر بيننده را به خود جلب می‌كند.

 

سنگ قبر تداعی کننده مرگ !! ( تصویری) مقبره رنگی قشقایی/ نگاره سایت دُردونه Dordone.com /

 

مقبره رنگی قشقایی

ضمنا برخی از اقوام ایل قشقایی استان فارس در بعضی از روستاها، در زمینه مقبره مردگان خود سنگ مقبره ای دارند که شباهت هایی با سنگ قبرهای قوم بختیاری دارند. بر روی سنگ قبرهای قوم قشقایی، نقاشی هایی با جزئیات بیشتری از زندگی صاحب مقبره ترسیم می شوند. این قوم بر خلاف قوم بختیاری به ندرت از نماد های خاص در نقاشی هایشان استفاده می کنند که این امر باعث می شود نکته ی مبهمی در تشخیص مفهوم تصاویر وجود نداشته باشد.

بيشتر قشقایی ها مردمانی بلند قامت و خوش صورت و دلاورند. چهرة آنها گندم‌گون چشمانشان سياه يا میشی و مويشان مشکی است. در ميان طايفة فارسی مدان و درة شوری گروهی سفيد پوست با موی زرد يا بور نيز ديده می شوند. زنان قشقایی هرگز آرايش نمی‌كنند. تنها فرق زنان با دختران «چتر زلف» زنهاست. هنگام عروسی برای آرايش عروس اين چتر زلف را درست می‌كنند. مردان قشقایی هميشه صورت خود را می تراشند و به سبيل گذاشتن چندان گرايش ندارند.

تمام قشقایی ها شيعة جعفری هستند و به آداب و رسوم خود علاقه‌ مندند. شايد بيش از پنج درصد آنان نماز نخوانند. يا اصلاً نماز را ندانند ولی به عرُف و عادات خود سخت معتقدند. زبان قشقایی ها ترُکی آميخته به فارسی است و همة آنها فارسی را خوب می‌دانند و به آن و به آسانی سخن می‌گويند.

 

سرزمینهای ییلاق و قشلاق در میان ایل قشقایی

 

الف) سردسیر( ییلاق)

قشقایی ها دارای دو منطقه سردسیری یا ییلاقی هستند یکی منطقه ای است که بین شیراز و دشت ارژن تا اطراف کازرون قرار گرفته است و دیگری در شمال شرقی شیراز، این منطقه از اردکان فارس تا مرزهای کهکیلویه و از شمال آباده تا شهررضا ادامه می یابد و به سرحد بزرگ معروف است زیرا این منطقه از ارتفاعات حوالی فیروزکوه تا همسایگی بختیاریها و ارتفاعات دنا را در بر میگیرد و طوایف مختلف قشقایی در آن پراکنده میشوند.

 

ب) گرمسیر (قشلاق)

گرمسیر یا قشلاق اولیه قشقایی ها در جنوب شرقی فارس بوده که از مناطق کم ارتفاع جلگه ای لار ، جهرم ، فیروزآباد آغاز شده تا کرا نه های خلیج همیشه فارس ادامه میابد ، طوایف عمله ، شش بلوکی ، فارسی مدان ، کشکولی کوچک و چند طایفه وابسته در گرمسیر اولیه قشلاق مینمایند، ولی گرمسیر دره شوریها ، کشکولی بزرگ و شاخه های وابسته در مناطقی از کازرون تا نزدیکیهای بهبهان و حدود بندر گناوه ادامه میابد ، اکنون گرمسیر قشقایی ها به بیش از دو برابر گرمسیر اولیه آنان وسعت یافته است.

قشقایی ها که به قشلاق اولیه و قدیمی میروند به نام ” ابه های فارس ” و آنها که به مغرب و جنوب غربی کشور قشلاق میکنند به نام ” ابه های بهبهان ” معروفند.

 

(منبع: سایت بهزاد حیاتی جعفربیگی)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

ترُكان مهاجر به جنوب با محوریت ترُكان ولایت قشقا

نوشته ذیل نظر خانم دكتر شیرین نامداری از بازدید كنندگان محترم وبلاگ (پژوهش نامه ایل قشقایی) میباشد. باتوجه اهمیت موضوع مطرح شده جهت استفاده دیگران پست گردید.

 

ترُکان قشقایی

"ترُکان قشقایی" در زمان صفویه یكپارچه شده و به اسم ایلخان خود نامگذاری شده اند. اینكه قشقایی ها از كجا آمده اند یا ترُكان از كجا آمده اند سوالی ابتدایی و نابخردانه است زیرا همگان میدانند كه آسیای میانه (ترُكستان) زادگاه و وطن ترُكان عالم است و دوم اینكه هر قوم طبق فرهنگ كتبی و شفاهی خود تاریخ خود را بهتر میداند تا افرادی مثل نویسنده فارسنامه و افرادی كه به ایشان اقتدا میكنند .میان ترُكان عالم از قدیم شناسایی به وسیله اول طائفه بوده است دوم مكان این قانون هم اینک نیز وجود دارد.

 

کش در استان «قشقه دریا» (ترُکستان)

قشقایی بزرگ از طایفه بزرگ قایی از طوایف 24 گانه ترُک است كه در قدیم در شهر قش (كش) یا شهر سبز كنونی در استان «قشقه دریا» (ترُکستان) در كنار رودخانه بزرگ قشقه دریا اقامت داشته و بنام قشقایی مشهور بوده است. جالب اینجاست وطن آنها نیز بنام قش یا قشقا دریا یا قشقا چای بوده است پس در اینكه قشقایی از سرزمین قشقا در ترُكستان آمده است شكی نیست اینان مانند همه ترُكان راه غرب و جنوب را در پیش گرفته و در دشت قبچاق و قفقاز ساكن میشوند (مانند اكثریت ترُكان عالم ) و از زمان صفویه بنا به درخواست شاه صفوی برای انتظام بخشیدن به سرزمین فارس به فارس مهاجرت میكنند پس مهاجرت آنها سیاسی است نه اجباری.

 

ترُكان قشقا پس از متحد شدن با ترُكان بومی مثل « فارسی مدانها» و ترُكان قدیمی ایل قشقایی را بنیان میگذارند بر پایه نام ایلخان خود كه از نژاد و وطن او سرچشمه گرفته است. ترُكان قشقایی با صفویه خویشاوندی داشته اند و اجازه داشته اند كلاه 12 ترک یا «كلاه قزلباشی» بر سر گذارند و شاه صفوی سرپرستان قشقایی را از خان زاده های آق قویونلو و كلانتران قشقا و سرداران قزلباش انتخاب میكند تا هم بر جنوب كنترل داشته باشد و هم جلو طغیان خود آنها را بگیرد. پس سرزمین قشقا سرزمین ماست و در آن شكی نیست و سایر نظرات اساسی ندارند من خود به قفقاز و قبچاق و استان قشقا دریا و سرزمین قشقا سفر كرده و از نزدیک این اقوام را دیده ام و با آنها گفتگو كرده ام بیگمان قشقایی ها از شهر قش و سرزمین قشقا آمده و مدتها در قفقاز و قبچاق سكونت داشته و سرانجام راه فارس را در پیش گرفته اند.

 

(منبع: سایت پژوهش نامه ایل قشقایی)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

اسماعيل قشقایی معروف به صولت الدوله

 

  اسماعیل قشقایی صولت الدوله

 

اسماعیل قشقایی پسر داراب خان رییس ایل قشقایی

(زاده 1252 شمسی/ وفات 16 مهر 1311 شمسی)

 

اسماعیل قشقایی معروف به صولت الدوله در 1252 شمسی در فیروزآباد (فارس) متولد شد. او که از سرداران عشایر بود ، پدرش داراب خان رییس ایل قشقائی و مردی رشید و وطن پرست بود. به علت رشادت و دلیری اسمعیل در تیراندازی و جنگ‌های پارتیزانی ، در اواخر سلطنت مظفرالدین شاه به وی لقب «صولت الدوله» داده شد. او از طرف پدر مأمور ادارة ایل بزرگ و جنگجوی قشقایی شد. همین ایل بود که امنیت جنوب ایران را از هر جهت حفظ کرد. پس از مرگ پدر، مستقلا ریاست ایل به او داده شد و تقریبا تمام ایالات جنوب ایران از او تمکین می‌کردند. او پيوسته طرفدار مشروطه خواهان و آزادانديشان و مخالف رضاخان و قوام‌المُلک شيرازی بود.

 

اعتراض و درگیری با انگلیس

پس از تشکیل پلیس جنوب توسط انگلیسی ها در مناطق جنوب ایران و اقدامات حاد آنان در دستگیری و اعدام مخالفین خود، صولت الدوله، که به غایت وطن پرست بود به انگلیسیها اعتراض کرد و با همکاری سایر ایالات با انگلیسیها به جنگ پرداخت.

 

همراهی مردم با صولت الدوله 

روحانیون و سایر طبقات نیز با او همکاری نموده اعلامیه جهاد دادند و جنگ بین قوای عشایر ایران و انگلیسیها درگرفت و شیراز و مواضع حساس فارس از قبضه قوای بیگانه خارج گردید.

 

همراهی دولت با انگلیسی ها

انگلیسیها در تهران دولت مرکزی را تحت فشار قرار دادند و دولت نیز برای سرکوبی ایالات از در مخالفت با عشایر برآمد و طبعا صولت الدوله نتوانست عملیات استقلال طلبانه خود را ادامه دهد.

 

پایان جنگ اول جهانی / انتخابات مجلس پنجم

صولت الدوله پس از خاتمه جنگ جهانی اول و تخلیه ایران از قوای بیگانه، به میان ایل برگشت و مجددا ریاست ایل قشقایی را بر عهده گرفت در انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی از جهرم به وکالت انتخاب شد.

 

در دوران رضاشاه/ خلع سلاح عشایر/ 1307 شمسی

از اواسط 1307 شمسی که خلع سلاح عشایر در فارس شروع شد و تندروی‌های امیر لشکر محمود آقا آیروم و بعضی از افسران لشگر، عشایر را به شورش و قیام علیه حکومت مرکزی وادار نمود. همین مسئله موجب ناامنی در فارس شد و عشایر خواسته‌های خود را عنوان نمودند، از جمله خواستار لغو نظام وظیفه در مورد عشایر شدند. امیر لشکر جنوب، تحریکات جنوب ایران را نتیجه اقدامات صولت الدوله دانسته و از مرکز تقاضای دستگیری او را نمود و مرکز نیز با آن موافقت نمود و صولت الدوله دستگیر و به تهران انتقال یافت و زندانی شد.

 

شورش عشایر

دستگیری صولت الدوله شتاب شورش عشایر را بیشتر کرد. جنوب ایران و منطقه فارس وضع بحرانی به خود گرفت. یکی از مهمترین پیشنهادهای شورشیان آزادی صولت الدوله بود. صولت الدوله از زندان آزاد شد و به شیراز بازگشت و سرانجام با کمک و مساعدت او، شورش عشایر تا حدی فرو نشست.

 

مجلس هشتم

در دوره هشتم مجلس شورای ملی، صولت الدوله از جهرم به نمایندگی مردم در مجلس انتخاب شد. ناصرخان پسرش نیز در همان دوره از آباده به وکالت مجلس شورای ملی رسید. رضاشاه اصولا با روسای ایالات میانه‌ای نداشت و درصدد بود به هر نحوی که ممکن شود آنها را از میان ببرد.

 

دستگیری صولت الدوله

صولت الدوله با مستوفی المماک دوستی و نزدیکی زیادی داشت و وجود مستوفی موجبات حفظ جان او را فراهم می‌کرد در 1311 شمسی مستوفی الممالک درگذشت پس از انجام مراسم تدفین و تشییع او همه چیز تغییر نمود. بلافاصله ، صولت‌الدوله و پسرش ناصرخان در حالیکه هر دو وکیل مجلس بودند و مصونیت داشتند توسط پلیس سیاسی دستگیر و به زندان افتادند. صولت الدوله قریب شش ماه در زندان قصر در شرایط نامساعدی به سر برد. او سرانجام در اثر یک بیماری عفونی که در زندان عارض شده بود در 16 مهر 1311 شمسی در زندان درگذشت.

 

(نوشته نوید تقی گنجی از سایت سرای کوروش و داریوش ... ایران)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

 درگذشت استاد بزرگ و قهرمان ملی قشقایی استاد محمد بهمن بیگی/1389 /

 

از بهمن بیگی بنیانگذار مدارس عشایری بیاموزیم

... محمد بهمن بیگی پدر آموزش عشایری از جمله مردانی است كه تعداد آنها در تاریخ آموزش و پرورش مدرن ایران انگشت شمار است. بهمن بیگی با قلبی سرشار از عشق به كودكان ایل و با دست خالی به جنگ دیو جهل در میان عشایر رفت. او سال ها در جدال با دیوان سالارانی بود كه از مدرسه تنها تصور مكانی ثابت را داشتند و مدرسه متحرک را به سخره می گرفتند. پایمردی او سرانجام راه جدیدی را به روی بچه های عشایر گشود. این خانزاده تحصیلكرده و باهوش به نام و نان و اسم و رسم پشت پا زد و به جای سفارت و وكالت معلم شد و نهال آموزش عشایری را در كنار قره قاچ كاشت. به زودی مدارس سیار عشایری به همه جای ایران از آذربایجان تا ایلام و كردستان گسترش یافت و كودكان مظلوم عشایر كه نسل اندر نسل بیسواد بودند زیر چادرهای سفید، با خواندن و نوشتن آشنا شدند و زمینه برای ادامه تحصیل و خروج از دایره محرومیت ازلی برای نسل جدید عشایر فراهم شد. چادر سفید مدرسه با پرچمی سه رنگ بر فراز آن، در جدال با باد و در محاصره انبوه سیاه چادرها و در میان دشتی پر از سبزه و گل نماد رویش زندگی نوین در میان عشایر بود. استعدادهای نهفته كودكان كچل، تراخمی و اسیر امراض و بلایای گوناگون و بدتر از همه گرفتار در بند جهلی موروثی در این مدارس شكوفا شد. اشتیاق دانش آموزان برای یادگیری و تلاش معلمان كم سواد اما عاشق این مدارس و وجود مدیرکُلی كه با اسب كوره راه ها را طی می كرد و همه معلمان را به نام و اسم پدر و ایل وظیفه می شناخت كار مدارس عشایری را به مرز حماسه رسانده بود. كار به جایی رسید كه تیمسارها و كارمندان ارشد و پولدارهای شیراز برای ثبت نام فرزندشان در دبیرستان عشایری شیراز التماس می كردند. بهمن بیگی تابوی مدرسه ثابت را شكست و درهای دانش را به روی كودكان عشایر از دختر و پسر گشود. هیچ مدیركل و مسئولی در آموزش و پرورش از تجارب و تئوریهای آموزشی بنیانگذار مدارس عشایری بی نیاز نیست.

 

 پرشيا دختر زيبای ايل قشقایی

 

بخارای من ایل من

خوشبختانه محمد بهمن بیگی به دلیل فراغت اجباری از كارهای اجرایی در سال های بعد از انقلاب با قلمی شیوا و پرُ تب و تاب تجربه بیش از سی سال كار آموزشی در میان عشایر را در قالب چند كتاب منتشر كرد. بسیار بجا و ضروری است كه آثار بهمن بیگی به عنوان مواد درسی در برنامه آموزشی مراكز تربیت معلم گنجانیده شوند. به مدیر كل آموزش عشایری كه بر جای مرد بزرگی مانند بهمن بیگی تكیه زده است و احتمالاً در دوره كودكی در همین مدارس سیار عشایری الفبا و شعر و سرود آموخته است، توصیه می كنم یک بار دیگر كتاب «بخارای من ایل من» را بگشاید و داستان «گاو زرد» را از این مجموعه بخواند تا با تجربه ناكام اسكان عشایر در رژیم گذشته آشنا شود. استفاده از كانتینر و كانكس به جای چادر به معنای اسكان اجباری ایل است. بهمن بیگی با قلم سحرانگیز خود داستان ساخت شهركی برای اسكان عشایر و اجبار آنها به سكونت در آن را با تصاویری زیبا ترسیم می كند. عشایر به اجبار در شهركی زیبا اسكان داده می شوند اما هنگامی كه چند روز بعد مقامات برای بازدید به شهرک اسكان می روند خبری از ایل نیست چرا كه ایل شبانه فرار كرده و به كوه و بیابان زده بود.

 

(منبع: روزنامه اعتماد؛ نویسنده شیرزاد عبدالهی )

.

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

درنگی بر کودتای 28 مرداد(1332 ) و قشقایی ها

از كوهستان باز آمدند

 

 از راست محمد حسینخان قشقایی دکتر مصدق خسرو خان قشقایی(با ناصر قشقایی پسران اسماعیل قشقایی صولت الدوله)

 


نقش ایلات و عشایر در حوادث سیاسی و اجتماعی

باگذشت نیم قرن، هنوز از اهمیت واكاوی و كالبد شكافی كودتای 28 مرداد 1332 شمسی كه از موثرترین رویدادهای سیاسی- تاریخی دوره معاصر ایران (و خاورمیانه) به شمار می رود كاسته نشده است. بویژه آنكه این بررسی ناظر به نگاهی نو و طرح پرسش های تازه باشد. نقش ایلات و عشایر در حوادث سیاسی و اجتماعی از جمله موضوعاتی است كه توجه مورخین و تحلیلگران را كمتر به خود معطوف كرده است. این نوشتار تلاشی است برای جستن و یافتن این نقش در كودتا. با اشاره ای مختصر به نقش ایل قشقایی در جنبش ملی شدن نفت، به اهمیت حضور این ایل در روزگار كودتا و چندوچون و چالش های كوه نشینان فارس و دولت كودتا می پردازد.

 

این نوشته ها صرفاً درصدد تحلیل و بازیافت نقش ایل قشقایی در حوادث مقارن با كودتای 28 مرداد است و قصد تمجید و یا تنقید از اشخاص و رجال را ندارد و لذا اگر از امثال خسروخان قشقایی اسم به میان آمده است، ناشی از طبیعت تاریخی موضوع مقاله است و منظور دیگری در كار نبوده است.

 

خسرو قشقایی مشاور مصدق در امور قبیله ای

خسرو قشقایی وقتی كه از خانه مصدق خارج شد در طول مسیر چند بار با گروه های پراكنده ای مواجه شد كه در غیاب و پیش چشم نظامیان، در حالی كه عربده می كشیدند و به مصدق فحاشی می كردند به دفاتر احزاب و مطبوعات از جمله توده ای ها و ملی ها حمله می كردند و به آتش می كشیدند. رفتار و گفتار آنها از جمله ناسزاها و عبارات ركیكی كه به مصدق و ملیون نسبت می دادند بیشتر به چاقوكش ها و قداره بندها می مانست تا مبارزانی كه بعدها پهلوی ها از آنان به عنوان انقلابیون یاد می كردند.

 

خسرو قشقایی كه نماینده مجلس شورای ملی و مشاور مصدق در امور قبیله ای بود، عصر روز 28 مرداد (1332 شمسی) پیش از آنكه تهران را به مقصد جنوب ترک كند، با حبیب رضازاده قشقایی (سخنگوی قشقایی ها) و مردان مسلح قشقایی خودش را از خیابان ها و میادین فتح شده به خیابان كاخ و خانه مصدق رسانده بود تا نخست وزیر را متقاعد كند كه جانش در خطر است و بهتر است همراه آنها به جنوب و میان ایل قشقایی برود تا آنها حفاظت و مراقبت از جان او را برعهده بگیرند. قشقایی همچنین پیشنهاد كرده بود كه او می تواند از رادیو شیراز با مردم ایران سخن بگوید و در صورت اتفاق مقاومت را از آنجا آغاز و در همه جای ایران ادامه دهند. اما پیرمرد موافقت نكرده و گفته بود: «پسرم! برو، من نمی آیم، همین جا می مانم یا این ها از روی جنازه ام رد می شوند و یا مردم خود تصمیم می گیرند.»

 

خسرو قشقایی بعدها در این باره به خانبابا تهرانی گفته بود: «البته او خوب ارزیابی كرده بود. دیگر دیر شده و فایده ای هم نداشت. چون به قدری او را ضعیف كرده و قدرت روحی و نظامی او را گرفته بودند كه كاری از دستش ساخته نبود و در نتیجه هیچ تصمیمی نتوانست بگیرد تا اینكه خانه اش به غارت رفت و خودش دستگیر شد.»

 

مصدق 9 سال بعد، یعنی مرداد 1341 از روستای احمدآباد و در جواب نامه خسرو قشقایی كه از تبعید در آلمان نوشته و از او خواسته بود تا در بنیان جبهه ملی در اروپا نقشی فعال ایفا كند، به این روز اشاره كرده و نوشته بود: <قربانت گردم، از صبح روز 28 مرداد 1332 كه نزد بنده تشریف آوردید و دعوتم فرمودید كه به جنوب حركت كنم، اكنون درست 9 سال می گذرد.>

 

الف ـ و در ادامه با گفتن اینكه به واسطه كبر سن دیگر از او خدمتی ساخته نیست، اضافه كرده بود از آنجا كه وی در امور جبهه ملی دخالتی نمی كند، چنانچه 3 ماه قبل نیز در نامه ای به اللهیار صالح عدم دخالت خود را تذكر داده و عذر خواسته بود (با این توضیح كه هم خسرو و هم ناصر قشقایی بعداز ظهر 28 مرداد را به عنوان روز این اتفاق اعلام كرده اند اما مصدق در نامه خود كه 10 سال بعداز این ماجرا نوشته؛ به صبح 29 مرداد اشاره كرده والا خسروخان عصر 28 مرداد از تهران خارج می شود.)

 

اتومبیل خسرو قشقایی چندبار به خاطر ازدحام جمعیت و یا مسدود بودن خیابان ها متوقف شده بود. علاوه بر نظامیان كودتاچی، تعدادی نیروهای شخصی نیز با آتش زدن لاستیك اتومبیل ها و شكستن درختان، خیابان و معابر را بسته بودند. از جمله سر یك چهارراه، مردی كلاه مخملی با كت و شلوار سیاه و پیراهن سفید روی سقف یك فورد آمریكایی رفته بود و انگار كه مست باشد رو به اجتماع و با صدای بلند فریاد می زد، اقدس! مرگ من بگو مرگ بر مصدق و آنها فریاد می كشیدند، مرگ بر مصدق و بار دیگر، عصمت! این تن بمیره بگو، جاوید شاه! زن كه آرایش غلیظی كرده بود در حالی كه بشكن می زد گفت، زنده و جاوید باد سلطنت پهلوی.

 

قشقایی وقتی كه از تهران دور می شد، 2 سال پیش را به یاد آورد، روزی كه به مصدق هشدار داده بود كه دولت های آمریكا و انگلیس به كمك عوامل داخلی خود در حال تدارك و طراحی عملیاتی برای سرنگونی دولت او و روی كار آوردن دولتی غیرملی هستند. مصدق در نهم مرداد 1331 نوشت: «مخفی نماند كه عصر روز چهارشنبه، چهارم اردیبهشت ماه 1330 جناب آقای خسرو قشقایی نماینده محترم دوره 16 تقنینیه این جانب را از تشكیل دولتی به نفع سیاست بیگانه مستحضر نموده و تصمیم گرفتم نه ماده پیشنهادی خود راجع به ملی شدن صنعت نفت(29 اسفند 1329 خورشیدی) هرچه زودتر تصویب شود، گذشته از اینكه ایشان عضو كمیسیون نفت مجلس شورای ملی بودند و رای موافق دادند در تصویب آن نیز به این جانب كمك بسیار نمودند و همان روز از تصویب گذشت. اطلاعاتی كه داده بودند به وقوع پیوست...

 

پیش از كودتا ناصر قشقایی كه آن روزها نماینده مجلس سنا بود بوی توطئه را شنیده بود. او از مصدق می خواهد كه به وی اجازه دهد تا 500 - 400 نفر از نیروهای كاركشته و جنگجوی قشقایی ها را با هزینه خود به تهران آورد و در باغ انجیره كه ملك شخصی وی در شمال تهران بود به حالت آماده باش نگه دارد، اما مصدق با گفتن اینكه، «نه آقاجان، نه آقاجان، اگر شما این كار را بكنید نظامی ها نگران می شوند» موافقت نكرده بود. ناصرخان هم در جواب گفته بود، «روزی می رسد كه همین نظامی ها پدر شما را درمی آورند. شما را می گیرند، این بساط به هم می ریزد، دو، سه سال شما را حبس می كنند و بعد آزاد می شوید اما ماها را نابود می كنند، مملكت می رود، خون ها ریخته می شود، ثروت ها مصادره می شود...» پیرمرد اما، كه لجاجت او معروف بود قبول نكرد و گفت: «آقاجان این آرزوی من است.» ناصرخان هم دیگر اصراری نكرده و بسنده كرد به این كه «به زودی به آرزویتان می رسید.» شاید مصدق هم با همه اعتماد و اعتقادی كه به قشقایی ها داشت از این مساله غافل نبود كه قشقایی ها، با آنكه در قرون اخیر از موثرترین نیروهای جنوب ایران بوده اند اما همیشه فقط شاهد تغییر سلسله ها و تاجگذاری شاهزاده ها بوده اند. وقتی كه آقامحمدخان از شیراز گریخت نامه ای به جانی خان قشقایی نوشت و با وعده صدارت او را به همكاری دعوت كرد. اما ایلخان قشقایی كه از ملازمان نزدیك و مشاور كریم خان بود و الفتی داشته با او، در جواب آقامحمدخان كه از خیانت خواجه قجر به خشم آمده بود فقط به نوشتن یك دو بیتی بسنده كرد تا كینه خود را در دل آقامحمدخان و بر دل سلسله قاجار برای همیشه بگذارد: «نه مهر و وفا كه جانفشانیت كنم، نه جود و سخا كه مدح عالیت كنم/ نه ریش تو را كه ریشخندت سازم، نه... كه ... مالیت كنم.»

 

با این همه، بعداز حادثه بیست و پنجم كه كودتا عقیم ماند(روز عزل مصدق توسط محمد رضاشاه در 25 خرداد 1332 شمسی)، ناصر قشقایی كه آن روزها در ایل بود به مصدق تلگرافی زد و نوشت: 200000 تفنگچی آماده داریم. اگر اجازه فرمایید به سوی تهران حركت كنیم» مصدق هم در پاسخ نوشت: «رسیده بود قضایی ولی به خیر گذشت. شما افراد را آزاد كنید به خانه هایشان بروند. نیازی به تفنگچی نیست.» ماشین جنگی كودتا كه به سودای فتح پایتخت روشن شده بود، روز 25 مرداد دچار یک سكته ناقص شد، اما مصدق با آن كه پیش از این و بارها توسط قشقایی ها از خطر كودتا آگاه شده بود به جای واكنش سریع، آگاهی بخشی و اطلاع رسانی و همچنین بسیج نیروهای نظامی موافق و عشایر همراه، دست روی دست گذاشت تا این بار كودتاگران مصمم تر و هوشیارتر و این بار با رفع نواقص و ضعف های خود برگردند و بر سر او و بر جنبش ملی ایران خراب شوند. 3 روز بعد از كودتای نافرجام 25 مرداد(1332 )، قضا دوباره برگشت و این بار سخت تر و تلخ تر بر قامت ایران فرود آمد. كودتای انگلیسی - آمریكایی پیروز شد و چنان شد كه نباید می شد. روزولت چنان از این پیروزی هیجان زده بود كه خود گزارش كودتا را نزد چرچیل برد. او نوشته بود، وقتی گزارش را خواندم و تمام شد، چرچیل سیگار خود را به تانی در لیوان ویسكی خود خاموش كرد و گفت: «هیچ وقت نمی شود به این قشقایی های لعنتی اعتماد كرد. در جنگ جهانی اول و دوم آنها پدر ما را درآوردند. شما خیلی عاقلانه رفتار كردید كه از رفتن شاه به شیراز جلوگیری كردید وگرنه قشقایی ها او را سر به نیست می كردند.» شاه كه قبلا دنبال بهانه ای بود تا دل قشقایی ها را به دست آورد و قبل از كودتا در جواب هندرسون، سفیر آمریكا كه از او پرسیده بود شما با قشقایی ها بد هستید؟ گفته بود «من با قشقایی ها بد نیستم، آنها از من بدشان می آید.»

 

الف ـ سال ها پیش طرح ازدواج محمدرضا پهلوی با هما بی بی، دختر ناصرخان قشقایی و چند سال بعد پیشنهاد وصلت خسرو قشقایی با فاطمه پهلوی كه از جانب دربار مطرح شده بود با تمسخر قشقایی ها مسكوت ماند. قشقایی ها با تبار دیرینه ای كه نسب آنها را به قرون دور و آق قویونلوها می برد ـ با توجه به فرهنگ اشرافی آن روزگار و غرور قومی خود ـ خانواده رضاشاه را خانواده ای بی اصل و نسب و به اصطلاح نوكیسه می دانستند و رضاخان را صراحتا به عنوان قاطرچی ارتش قاجار تحقیر می كردند. همچنین سال های پیش از كودتا و دوران اقامت خسروخان در تهران، چنانچه شایع بود صفات سه گانه شجاعت، سخاوت و زیبایی (چنانچه شولتسه هولتوس در كتاب «سپیده دم در ایران» می نویسد، از زیبایی و وجاهت او (خسرو قشقایی) به وجد و حیرت آمده بود كه از او به عنوان آشیل، قهرمان افسانه ای یونان یاد كرده بود) به علاوه محبوبیت فوق العاده وی نزد مصدق و ملیون كه او را در پایتخت بر سر زبان ها انداخته بود، از اشرف دل برده و او را شیفته خود كرده بود. اما در برابر دلبستگی شدید اشرف، بی توجهی خان جوان این عشق را در دل اشرف به نفرت و كینه ای عمیق تبدیل كرد تا این نفرت را در كودتای 28 مرداد آشكار كند كه روایات و البته شایعات زیادی از این باب در تهران و در ایل نقل محافل و مجالس بود.

 

شاه همچنین به روزولت اضافه كرده بود «شما هر نوع بگویید حاضرم با آنها همكاری كنم.» حالا اما كه در موضع اقتدار بود و مست باده بادآورده پیروزی، به روزولت می گوید كه مصدق را حبس اما فاطمی را اعدام می كند و این كه ... «قشقایی ها دیگر حق ندارند در كشور من زندگی كنند.» روزولت هم به او تاكید كرده بود: «بهتر است مواظب آنها باشید كه مبادا از تبعیدگاه مخفیانه برگردند. آنها دشمنانی هستند كه باید جدی شان گرفت.»

 

به هرحال، دوستی و آشنایی قشقایی ها با مصدق به سال های پیش برمی گشت. به زمانی كه او مصدق السلطنه بود و با سمت والی فارس به شیراز رفته بود اما این جنبش ملی شدن نفت بود كه مصدق و برادران قشقایی را بیش از پیش به هم نزدیك تر كرده بود و رفیق و حریف گرمابه و گلستان. در این دوره ناصر قشقایی نماینده مجلس سنا، محمد حسین و خسرو قشقایی نمایندگان مجلس شورای ملی و ملك منصور قشقایی كه مدتی پیش از آكسفورد فارغ التحصیل شده بود، بیشتر در ایل بود و در رتق و فتق امور ترُكان جنوب.

خسرو قشقایی كه در دوره های پانزدهم و شانزدهم در مجلس شورای ملی بود آنقدر مورد توجه و محبوب مصدق واقع می شود كه واكنش و اعتراض مخالفین را موجب می شود. از جمله، عبدالحسین مسعود انصاری، استاندار فارس معتقد بود كه: «دولت مصدق به خسرو قشقایی كه دشمن سرسخت انگلیس بود پروبالی داده و اختیاراتی به او سپرده بود، به طوری كه در دستگاه دولت وقت نفوذ و قدرتی غیرقابل انكار داشت. در انتخابات همه فكر می كردند انجمن نظارت طوری طراحی شده كه منظور نظر آقای قشقایی است.» در مقابل اعتماد و حمایت مصدق از قشقایی ها، آنها هم در همراهی و اتفاق با مصدق چیزی كم نگذاشتند. طرفه آنكه در همین دوران ملی شدن صنعت نفت، عده ای از روسای ممسنی از جمله ولی خان بكش با ناصر قشقایی تماس می گیرند و ولی خان از قول حسینقلی خان رستم می گوید: «ما همه نوع حاضر به خدمتیم و انگلیسی ها هم حاضرند و می گویند هر چه قدر پول و تفنگ می خواهید می دهیم كه برعلیه دكتر مصدق قیام كنید.» گویا، انگلیسی ها قبلا با خوانین ممسنی برای اقدام برعلیه مصدق هماهنگ شده بودند اما مانع عمده آنها در منطقه قشقایی ها بودند. هرچند به قول ناصرخان، جواب تندی به آنها می دهد ولی بعد از چند روز در شیراز و تهران شایع می شود كه انگلیسی ها به قشقایی ها پول داده اند تا با تحریك ایل قشقایی برعلیه دولت مصدق قیام كنند، وی در مجلس سنا نطقی در حمایت از دولت مصدق ایراد و اعلام می كند كه همه مردم پشتیبان مصدق هستند، مخصوصا قشقایی ها، حتی پیرزن های ایلات و دهاتی ها او را می پرستند. با این همه، مطبوعات، بویژه روزنامه های فرانسه مطالبی دال بر مخالفت ایلات جنوب با مصدق منتشر می كنند. همین ها باعث می شود تا ناصرخان نامه مهم و معروف خود را به مصدق بنویسد و در مطبوعات منتشر شود. او در این نامه بخش مهمی از املاک ییلاقی خود كه مناطق وسیعی از استان اصفهان و فارس را شامل می شود (یك سوم املاک وی) به نام دكتر مصدق و به نام دولت ملی كرده بود تا به مصرف مبارزات ملی برسد. در پایان هم اضافه كرده بود در صورت لزوم از تقدیم مابقی اموال و دارایی خود دریغ نخواهد كرد.

 

پس از پیروزی جنبش ملی شدن نفت(29 اسفند 1329 خورشیدی) كه دولت های آمریكا و انگلیس از خرید نفت ایران خودداری و دیگران را نیز منع می كردند، در سفر ناصر قشقایی به آمریكا، مصدق از وی می خواهد تا برای پیدا كردن مشتری برای نفت ایران تلاش كند.

 

10 سال پیش از این وقتی شولتسه هولتوس به عنوان مشاور نظامی ناصرخان انتخاب شده بود تا به ایل برود، رئیس مجلس به او اشاره كرده بود كه ناصرخان با داشتن 20 هزار سوار مسلح قشقایی، ثروتمندترین و قدرتمندترین شخص ایران بعد از شاه است. روزنامه الاهرام چاپ قاهره، در روزهای سفر ناصرخان به آمریكا نوشت: «اكنون ناصر قشقایی، نماینده مجلس سنای ایران و یكی از طرفداران آقای مصدق و رئیس قبیله قشقایی كه در جنوب ایران سكونت داشته و نزدیک به نیم میلیون نفر عضو دارد از آمریكا دیدن می كند. آقای قشقایی در یک مصاحبه مطبوعاتی كه دیروز در نیویورک بر پا كرده بود اظهار داشت كه 3 شركت آمریكایی حاضر بودند در صنایع نفت، ایران را كمك كنند، لیكن مستر اچسن وزیر امورخارجه آمریكا آنها را از این كار باز داشت. قشقایی گفت افراد قبیله او متعهد شده اند كه در برابر سربازان شوروی اگر وارد خاک ایران شوند جنگ پارتیزانی را آغاز كنند. افراد این قبیله كسانی بودند كه در سال 1946 میلادی دویست نفر طرفدار روس ها را كه در ایران روی كار بودند وادار به استعفا كردند. مشارالیه مجددا تاكید كرد كه در خلال مسافرت خود به آمریكا با شركت های بزرگ آمریكا برای بهره برداری از نفت ایران وارد مذاكره شده است.»

 

همان روز بیست وپنجم(1332 خورشیدی) وقتی كه خبر كودتا و شكست آن به ناصرخان می رسد، در تلگرافی به مصدق ضمن ابراز علاقه و بیعت با مصدق، می خواهد كه با كسب اجازه از نخست وزیر به اتفاق جنگجویان ایل به تهران حركت كند و اضافه كرده بود: «مصدق مظهر اراده ملت ایران است و بلاشك اراده یك ملت قهرمان و رنجدیده پیروز خواهد شد.»

 

كمی پیش از كودتا گودوین از سفارت آمریكا با محمدحسین و خسرو قشقایی تماس گرفته و به صراحت و با جرات نقشه آمریكا برای سرنگونی دولت مصدق را توضیح داده بود. خسروخان با گفتن اینكه «ملت پشتیبان مصدق است و از شما نگرانی ندارد» می خواست دل او را خالی كند، اما گودوین مطمئن و مصمم جواب داد: «به تان (به شما) قول می دهم دو ماه طول نمی كشد كه این دولت از بین می رود.» و برای جلب توجه و نظر قشقایی ها این پیشنهاد را به آنها داد: «حال شما بیایید نقدا پنج میلیون دلار بگیرید و سرلشكر زاهدی را بردارید ببرید داخل ایل قشقایی، در آنجا فرمان نخست وزیری كه شاه به زاهدی داده اعلام كنید و از آنجا زاهدی را بردارید بیایید به طرف تهران. آن وقت ما همه نوع تضمین می كنیم، دو نفر از خودتان وزیر شوید، یك نفر هم سفیركبیر در هر جا كه مایلید. كلیه اختیارات فارس و جنوب هم برای شما. بعد از آن هم ماهی پنج میلیون دلار می دهیم مرتبا از آن سهم بگیرید.»

 

جواب خسروخان هم كه قابل پیش بینی است: «ما با مصدق همكار بوده ایم و حالا نمی توانیم خیانت كنیم ولو این كه شما پانصد میلیون دلار بدهید، غیرممكن است كه ما مرتكب چنین كاری شده و فامیل خودمان را ننگین و لكه دار كنیم. دوم اینكه ما با شاه مخالفیم...»

 

واشنگتن پست همان زمان نوشت: <پولی كه ناصرخان قبول نكرد در ایتالیا به اشرف دادند و او آورد در ایران خرج كرد.>

 

هندرسون، سفیركبیر آمریكا در ایران در 31 ژوئیه 1952 میلادی در گزارش خود به وزارت خارجه نوشته بود كه هیچ گزینه ای برای جانشینی مصدق وجود ندارد و تنها راه ممكن را كودتای نظامی دانسته و تنها رهبر نظامی را كه شرایط برای توفیق كودتا دارد سرلشكر زاهدی و یا سرلشكر حجازی اعلام كرده بود. او در ادامه قشقایی ها را مانع كودتا می داند و می نویسد: «بنابر اطلاعاتی كه به دست ما رسیده است دردسری كه ممكن است قشقایی ها ایجاد كنند بیش از آن است كه انگلیسی ها تصور كرده اند.»

 

این فقط آمریكایی ها نبودند كه روی قشقایی ها این همه حساب باز كرده بودند. روزنامه «اجیبشن گازت» چاپ مصر با مقایسه اوضاع ایران در آستانه كودتا و كودتای افسران ارتش به رهبری نجیب پاشا، نوشت: «در ایران عشایر مسلح نقش بسیار مهمی را بازی می كنند. بخصوص ایلات قشقایی كه جدا طرفدار حكومت مصدق هستند. و در وقایع اخیر حاضر بودند علیه قوام دست به شورش مسلحانه بزنند. ایلات قشقایی و بعضی از عشایر كرُد، ترُک و عرب در صورت وقوع كودتا، علیه ارتش قیام خواهند كرد.»

 

فردای كودتا، ناصر قشقایی اولین واكنش و اعتراض خود را به صورت یك تلگراف به زاهدی آشكار می كند. وی در این نامه زاهدی را نه به عنوان نخست وزیر كه با عنوان سرلشكر زاهدی خطاب كرده بود.

 

او ضمن اشاره به دوستی بی غل و غش، سی ویک ساله خود با زاهدی از وی شكوه كرده بود كه با آنكه وی (زاهدی) را از ذخایر ملی می دانستند ولی امید همه آزادیخواهان به یاس تبدیل گردید و در پایان آورده بود كه از همه چیز گذشته، می دانید همكاری با مومن و مومنین (منظور از مومن، پهلوی و مومنین ایادی اوست) بدیمن است و عاقبت نداشته و نخواهد داشت. بیش از این مصدع نمی شوم، مراد ما نصیحت بود گفتیم، حوالت به خدا كردیم و رفتیم. دوست قدیم شما، محمدناصر قشقایی.

 

و فردای آن روز یعنی سی ام مرداد اطلاعیه ای منتشر و در آن انزجار خود را نسبت به بیگانگان و عوامل آنان آشكار و پیام «افراد وطن پرست: و بی هراس ایلات و بلوكات قشقایی» را اعلام كرده و علاوه بر برائت از «سوداگران كمپانی غاصب سابق» ادامه داده بود: ما تا آخرین قطره خون خود با نوكران اجنبی و دشمنان ایران می جنگیم... تلگراف به زاهدی و اطلاعیه بعدی، خشم دولت كودتا را سبب شده و واكنش فرمانده لشكر اصفهان، سرتیپ دولو را در پی داشت (در آن فصل ایل هنوز از ییلاق و از استان اصفهان كوچ نكرده بود).

 

فرمانده لشكر اصفهان اطلاعیه ای شدیداللحن كه به وسیله هواپیما در مناطق عشایرنشین پخش كرده بود می نویسد: «برابر اطلاع رسیده مطالبی به امضای آقای محمدناصر قشقایی در منطقه سمیرم منتشر شده كه خلاصه مضمون آن تحریك اهالی و ایلات وطن پرست و شاهدوست به مخالفت دولت قانونی و ملی می باشد...

 

و این انتشارات اگر حقیقتا به امضای آقای محمدناصر قشقایی باشد، اخطار می گردد كه ایشان و آقایان محمدحسین و خسرو بدون فوت وقت با اعتراف به گناه خود و تقاضای بخشش به اصفهان بیایند... ناصرخان كه انتظار نداشت یك نظامی در حد فرمانده لشكر اصفهان وی را تهدید كند از این اطلاعیه سخت برمی آشوبد و در اطلاعیه بعدی باروت حمله خود را بیشتر می كند و تلگراف خود را با عنوانی كنایه آمیز آغاز كرده بود: <تیمسار سرتیپ دولو، فرمانده لشكر دولت ملی جناب آقای دكتر مصدق و فرمانده فعلی و كفیل استانداری دولت مقتدر تیمسار سرلشكر زاهدی در اصفهان؛ اعلامیه آن تیمسار كه مبنی بر تهدید و الدرم و بلدرم یك مشت مردم این مملكت بود زیارت شد. این جانبان پدر در پدر خدمتگزار این آب و خاك بوده و خون خود را به شهادت تاریخ در راه این مملكت ریخته و هیچ وقت ترس و هراس از حمله های هوایی و زمینی و دریایی نداشته ایم ... خلاصه، این برخوردها و بویژه اطلاعیه دولو می رفت كه خشم و اعصاب قشقایی ها را تحریک كند و از طرفی دولت كودتا را در برابر عمل انجام شده قرار دهد. اما مقامات ترجیح دادند راه صبر و مماشات را در پیش بگیرند. برای همین هم سی ویكم شهریور، كاشفی اصفهانی و چند نفر دیگر برای مذاكره به ملاقات ناصر قشقایی می آیند، اما قشقایی پیغام می دهد كه بعد از آن اعلامیه اهانت آمیز حاضر به مذاكره نیستم. تا اینكه چند روز بعد علی هیئت و فرمانده لشكر رسما و با پیشنهادات جدید به ایل و نزد قشقایی ها می آیند. علی هیئت علاوه بر این كه از ناصرخان گلایه می كند كه چرا به سرلشكر زاهدی تلگراف تبریک نخست وزیری نفرستاده است، از وی می خواهد كه ابتدا به زاهدی تلگراف و بعد به همراه وی به تهران برود، ناصرخان هم در جواب می گوید: «من هواخواه مصدق بوده و هستم و ایشان را یگانه نخست وزیر ملی می دانم و آقای سرلشكر زاهدی را به رسمیت نمی شناسم. هم شاه و هم نخست وزیر شما هر دو نوكری آمریكا را قبول كرده اند. چنین اشخاصی داخل آدم نیستند...»

همین روزها، بویراحمدی ها نامه ای به ناصرخان می نویسند كه: «همه نوع حاضریم و هر چه زودتر حمله را شروع نماییم» و حبیب رضا زاده قشقایی هم كه سخنگوی قشقایی ها بود در تهران به یونایتدپرس گفت: «قشقایی ها مصرا خواستار آزادی دكتر محمدمصدق و برگزاری انتخاباتی سالم و آزاد هستند كه اگر دولت به این تقاضاها ترتیب اثر ندهد، شهر شیراز را كه الان در محاصره 70 هزار قشقایی است در اختیار خواهند گرفت و مسلما در چنین موقعیتی بختیاری ها و بویراحمدی ها بیكار نخواهند نشست و جنوب ایران را از دست رفته فرض كنید.»

 

(منبع: پژوهش نامه ایل قشقایی؛ نویسنده: كامبیز نجفی)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

شاهنامه خوانی در ایل قشقایی

شاهنامه خوانی نوعی از خنیاگری به شمار میآید که همواره در میان عشایر در طول قرنها مایه سرگرمی بوده است. شاهنامه خوانی در بین ایل قشقایی بوسیله بعضی افراد باسواد انجام میگرفت. اما شاهنامه خوانی ایلیاتی برخلاف خنیاگران سنتی و نقالان شهری از راه شاهنامه خوانی امرار معاش نمی کنند. هرچند بعضی‌ از سران‌ ایلات‌ همواره‌ شاهنامه‌خوانان را در دستگاه‌ خود نگه‌ می‌داشتند که‌ به‌ هنگام‌ بزم‌ و رزم‌ به‌ شاهنامه‌ خوانی‌ می‌پرداختند. با این‌ حال‌، هر فرد باسواد و حتی‌ افراد بی‌سواد که‌ اشعار شاهنامه‌ را حفظ‌ داشتند، شاهنامه‌ را با صدای‌ گیرا می‌خواندند. شاهنامه خوانان افراد تیزهوشی‌ بودند که‌ اشعار شاهنامه‌ را با توجه‌ به‌ شرایط‌ زمان‌ و مکان‌ انتخاب‌ می‌کردند. از آن‌ جایی‌ که‌ بیشتر داستانهای‌ شاهنامه‌ مربوط‌ به‌ زمانی‌ است‌ که‌ ایرانیان‌ تشکیلات‌ سنتی‌ داشته‌ و از راه‌ کشاورزی- دامداری‌ امرار معاش‌ می‌کرده‌اند، و از آنجایی‌ که‌ ایلات‌ و عشایر همین‌ شیوه‌ زندگی‌ را تا چندی‌ پیش‌ ادامه‌ داده‌ بودند، گفتار شاهنامه‌ برای‌ آنها کاملا مأنوس‌ بوده‌ و گیرندگی‌ فراوانی‌ داشته‌ و دارد. جامعة‌ عشایری ایل قشقایی همانند جامعة‌ باستانی‌ زمان‌ اشکانیان‌ به‌ ارزشهایی‌ چون‌ شجاعت‌، نیروی‌ جسمی‌، سواری‌ و تیراندازی‌، گردن‌ فرازی‌ و بی‌باکی‌، گذشت‌، مهمان‌ نوازی‌، جوانمردی‌ و تعصب‌ قومی‌ ارج‌ می‌نهند. بنابراین‌، بسیاری‌ از گفتارهای‌ شاهنامه‌ گویی‌ در وصف‌ رادمردان‌ عشایر و بیان‌ ارزشها و فرهنگ‌ جامعه‌ عشایری‌ می‌باشد. یکی‌ دیگر از وجوه‌ مشترک‌ بین‌ ارزشهای‌ جامعة‌ باستان‌ و جامعة‌ عشایری‌، اهمیت‌ اسب‌ در زندگی‌ هر دو جامعه‌ است‌. چنان‌ که‌ هرگاه‌ گفت‌ و گو از رستم‌، قهرمان‌ ملی‌ ایران‌ در میان‌ است‌، سخن‌ از رخش‌ نیز به‌ میان‌ کشیده‌ می‌شود. رستم‌ بر گردة‌ رخش‌ در میدانهای‌ نبرد ظاهر می‌شود و بیابانهای‌ بی‌آب‌ و علف‌ و کوهها و دشتها را در می‌نوردد و در کنار چشمه‌سارها به‌ استراحت‌ می‌پردازد. تا چندی‌ پیش‌ که‌ بیشتر مناطق‌ عشایری‌ جاده‌ نداشت‌، اسب‌ از چنان‌ ارزشی‌ برخوردار بود که‌ نه‌ تنها وسیلة‌ حمل‌ و نقل‌ بلکه‌ یار و یاور کوچ‌نشینان‌ در میدانهای‌ نبرد و مایة‌ اعتبار اجتماعی‌ بود. اسب در مداحی‌ و ترانه‌های‌ مربوط‌ به‌ رادمردان‌ ایلیاتی‌ نیز ستوده‌ شده‌ است‌. شاهنامه‌ خوانی‌ کارکردهای‌ متفاوتی‌ در ایل قشقایی داشته‌ است‌ از جمله: چنانچه‌ می‌دانیم‌ تا پیش‌ از ورود رادیو، تلویزیون‌، ضبط‌ صوت‌ و نیز گسترش‌ سوادآموزی‌ و امکان‌ دستیابی‌ به‌ کتاب‌ و روزنامه‌ و سینما، تنها سرگرمی‌ توده‌های‌ مردم‌ دیدار اقوام‌ و دوستان‌ و نیز گفت‌ و گو دربارة‌ زندگی‌ روزمره‌ و حوادث‌ گذشته‌ و حال‌ بود. افزون‌ بر این‌، آنها شبهای‌ طولانی‌ زمستان‌ را با گفتن‌ قصه‌ و در مواردی‌ با خواندن‌ کتابهایی‌ چون‌ شاهنامه‌ به‌ پایان‌ می‌رساندند. بنابراین‌ شاهنامه‌ خوانی‌ نوعی‌ خنیاگری و مایة‌ سرگرمی‌ مردم‌ بود.

 

همبستگی‌ ملی

نفوذ شاهنامه‌ و داستان‌ رستم‌ و رخش‌ در ایل قشقایی چنان زیاد بوده که بسیاری‌ از اسامی‌ مردان‌ از نام‌ قهرمانان‌ شاهنامه‌ همچون‌ رستم‌، سهراب‌، اسفندیار و ... است‌.

 

برانگیختن‌ احساسات‌ رزمی‌

شاهنامه‌ خوانی‌ مخصوصاً توصیف‌ میدانهای‌ نبرد و مردانگی‌ و دلیری‌ پهلوانان‌ همواره‌ مایة‌ برانگیختن‌ و رشد احساسات‌ جنگی‌ و گردنفرازی‌ ایلیات‌ بوده‌ است‌. چنان‌ که‌ ایلات‌ و عشایر به‌ هنگام‌ درگیریها از اشعار شاهنامه‌ به‌ منظور تقویت‌ روحیه‌ جنگی‌ استفاده‌ می‌کردند.

 

(منبع: سایت پژوهش نامه ایل قشقایی)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

عده ای از بزرگان ایل قشقایی

 

 باغ ارم شیراز

 

محمد قلی خان قشقایی

محمد قلی خان قشقایی قهرمان و یکه تازمیدان مبارزه با انگلیس در ننیزک بوشهر. بنیان گذار باغ ارم در شیراز و 16 باغ دیگر در استان فارس بود. در اواخر سلسله زنديه، بيش ا ز 75 سال اين باغ در تصاحب سران ايل قشقایی بود، بنای اوليه عمارت باغ ارم توسط جانی خان قشقایی اولين ايلخان قشقایی و پسرش محمدقلی خان و در زمان فتحعليشاه قاجار احداث شده است. معماری بنا نيز توسط شخصی به نام حاج محمد حسن كه از معماران معروف بود، صورت گرفته است. در زمان ناصرالدين شاه قاجار، ميرزا حسن علی خان نصيرالملك، آن باغ را از خاندان قشقایی خريد و ساختمان كنونی را به جای عمارت قبلی ساخت، اما تزئينات ناتمام باغ پس از فوت حسنعلي خان در سال 1311 توسط ابوالقاسم خان نصيرالملك پايان يافت. باغ ارم پس از فوت ابوالقاسم خان نصيرالملك به پسرش عبدالله قوامی رسيد و بعد از مدتی دوباره یکی از خوانين ايل قشقایی به نام محمد ناصر خان آن را خريد.

 

امام قلی خان

 فرزند اله وردی خان سردار بزرگ صفوی از تبار قشقایی ها در قلمرو حکمرانی خود قدرت و تسلط کامل یافت و تا حدود بندر پیش رفت. در سال 1231 هجری جزایر قشم و هرمز را از پرتغالی ها گرفت و از مغرب کهکیلویه لارستان تا بنادر جنوب در دایره تسلط وی بود . او همیشه 25 تا 30 هزار سوار زبده و جنگاور در اختیار داشت. کریم خان زند به اولین ایلخانی قشقایی فرمان ایلخانی گری عطا کرده مشارالیه که جانی آقا نام داشت از نجیب زادگان طایفه شاهیلو بود. فرزندان جانی آقا از وزرای کریم خان بوده اند .کریم خان همه جا با اسماعیل خان و حسن خان معتمد السلطان(فرزندان جانی آقا) همراه و همسفر بود و در کلیه امور با آنان مشورت می کرد. جانی خان قشقایی تا سال 1234 مردم ایل قشقایی از بیدادگری ها ی آغا محمد خان به تنگ آمده بودند. از آن زمان به بعد فتحعلی شاه جانی خان قشقایی را به مقام ایلخان گری ایالات جنوب انتخاب نمود واین حکم موجب شد که ایل قشقائی به نام یک واحد سیاسی در صحنه های اجتمائی ایران درخشیده ودر جریانات سیاسی نقشی داشته باشد.


مصطفی قلی خان لشکر آرام

مصطفی قلیخان لشکر آرام تولد 1314 که در سن 32 سالگی هنگام فتح ارگ کرمان کشته شد وی فرمانده نیروی 2000نفری طایفه عمله قشقائی است که شرح رشادتهای او در نیروهای جنوب داستانها دارد.

مرتضی قلی خان قشقایی

اولین کسی که نیروی 2000 نفری (گارد جاویدان قشقائی) را به وجود آورد و هیچگاه از فرمانروای فارس اطاعت نکرد و سرانجام به دستور فتحعلی شاه و خیانت آقا بابا خان مازندرانی وی را به قلعه پرگان گشانده درها را بستند و ناجوانمردانه او را به طرز فجیعی به قتل رساندند.


محمد علی خان ایلخانی

فرزند جانی خانکه به علم و دانش به خصوص عرفان علاقمند بود وی با میرزا شفیع وصال شیرازی ارتباط صمیمانه داشت. قبر شیخ اقطع در پیر بناب توسط ایشان ساخته شده است .کشته شدن دو پسرش مرتضی قلی خان و مصطفی قلی خان موجب مرگ وی در 1268 میشود و در پائین قبر مرادش شیخ اقطع مدفون است.


سهراب خان

فرزند مصطفی قلی خان رهبر شبیخون های متوالی در جنگ با انگلیس ها در برازجان و ننیزک و متلاشی کننده قشون سیف السلطنه افشار در راه جنوب کشور که شرح شجاعتهای او را ماذون شاعر بزرگ ایل با بیانی شیوا سروده است.

 

بهادر خان قشقایی

فرزند شهراب خان قشقایی که در زمان مظفرالدین شاه به لقب بهادر السلطنه مفتخر شد. وی فرمانده جنگ نا برابر با حاج رستم خان بیگلر بیگی لارستان است که ماذون شاعر داستان این حماسه را به سبک جالبی سروده است.

 

سلطان محمد خان قشقایی

ایلخانی ادب پرور فرهنگ دوست قشقایی که شاعر بزرگ و گرانقدری چون ماذون را در دربار خود پرورید.

 

ایلخانی سردار مشروطیت فارس اسماعیل خان قشقائی (صولت الدوله)

سردار عشایر که در بدترین شرایط با مستبدین و مخالفان مشروطیت مبارزه کرد و نام خود را جاودانه نمود.


عبداله خان ضرغام الدوله

در سال 1308 به ریاست ایل قشقایی منصوب شد اما اختلاف زمان پدرش داراب خان با دیگر فامیل و طرفداران آنها ادامه داشت و وصول مالیت با تحریک بزرگان ایل ممکن نبود به همین دلیل اداره ایل در زمان او بسیار مشکل بود ...

 

علمدار خان کشکولی

اولین شهید راه آزادی در انقلاب مشروطیت در جبهه فترس بود که مردم شریف شیراز به وی لقب «علمدار مشروطیت» دادند.

 

حاج محمد کریم خان کشکولی

به نمایندگی از طرف قشقائی ها در مجلس دوم راه یافت و در آنجا علیه تسلط خوانین بختیاری بر شئون حکومت مشروط هشدار داد. تا اینکه توجه حکومت مرکزی به فارس و قشقایی بیشتر شد.

 

(منبع: وبلاگ بهزاد حیاتی و با تشکر)

 

سروده ای قشقایی از جمعیت جوانان ایل قشقایی

http://youtu.be/WZsGAK7Ok7w

 

سرود ملی ایران (از زمان مشروطه) توسط بچه های ایل قشقایی

http://youtu.be/gLXLTFGYkxo

 

تقدیم به هما بی بی قشقایی / در سوگ خواهرش ناهید بی بی قشقایی (دختران ناصر قشقایی)

 http://youtu.be/oj5cNNBXlEw  (روی کُدها کلیک کنید)

 

..................         .................        ...............      ...............      ............

 

با تشکر از سایت "پژوهش نامه ایل قشقایی" و "روزنامه اعتماد" و کامبیز نجفی و شیرزاد عبدالهی و نوید تقی گنجی از سایت سرای کوروش و داریوش ... ایران و وبلاگ بهزاد حیاتی و Dordone.com /

سایت خانه و خاطره/ سروش آذرت/ اسفند ماه 1390 خورشیدی/ فوریه 2012 میلادی/