با سلام.
به سایت
خانه و خاطره
خوش آمدید.
حاجی
ملا عباس ایروانی
معروف به «حاج
میرزا عباس
آقاسی»
محمد شاه؛ حاج
میرزا عبای
آقاسی «قطب
مُلک شریعت»
(از 1198 تا 1265 قمری/
از 1784 تا 1849 میلادی)
حاج
میرزا عباس
آقاسی ایروانی معروف به
«حاج میرزا
عباس آقاسی»؛
حاج
میرزا عباس
آقاسی ، معلم بچههای
عباس
میرزا ،
نايب
السلطنه
فتحعلیشاه
حاجی
و روحانیون در
جريان
جنگ دوم (فتحعلیشاه)
ايران
و روس تزاری
دهها
حکايت از حاج
ميرزا عباس آغاسی(آقاسی) فقيه و مدعی
کشف و کرامات
در دل تاريخ
مانده است. يکی
از يکی برای
نشان دادن
چيرگی عوام
فريبی بر
درايت و عقل
گوياتر. حاجی
از قایم
مقام فراهانی
(صدراعظم
فتحعلیشاه و
جانشینش
محمدشاه)، مرد بزرگ
تاريخ ايران
دل خونی داشت
چرا که روزگاری
که قایم مقام
وزير بود و
حاجی معلم بچههای
نايب السلطنه فتحعلیشاه،
عباس میرزا، بارها بیسوادی
او و خطر تحجر
ذاتی معلمی
چون او را به
نايب السطنه
يادآوری کرده
و او را از خود
رنجانده بود.
همين هم يکی
از علل قتل آن مرد
بزرگ شد. که به
جايش محمد شاه
کودن حاجی میرزا
عباس را
صدراعظم کرد. (قصه
آن غلط گيری و
واکنش بچههای
کودن نايب
السلطنه را در
منشات قاین
مقام بخوانيد
که خيره حکايتی
است و جا دارد
خون در دل به
جوش آيد).
اما همين
حاجی میرزا عباس
آقاسی
کاری کرد که
قایم مقام بلد
نبود. وی از
ميان بچههای
نايب السطنه عباس میرزا،
يکی را که
به حق بيمار
بود(محمد
میرزا یا محمد
شاه بعدی)،
به جادو و
حنبل عادت داد
و به خود
دلبسته و وابسته
کرد. او جادو و
جنبلها را به
او و مادرش میرساند.
تا سرانجام
نايب السطنه عباس میرزا قبل از آن که
به سلطنت
برسد، از خون
دلی که از
روحانيون بیتفکر
در جريان جنگ
دوم ايران و
روس خورده
بود، دق کرد و مرد.
و همان که حاجی
پرورشش داده
بود، به سلطنتی
رسيد. نوشتهاند
که در اين کار
دست سياست
خارجی هم در
کار بود.
مدارکی هم
هست. اما اگر
درايت و دلسوزی
بود چه میتوانست
کرد سياست
خارجی. نايب
السطنه عباس
ميرزا فخر
خاندان
قاجار، زمانی
که مرگ را
نزديک ديد، به
حرم امام رضا
رفت و محمد
ميرزا پسرش را
به آنجا طلبيد
و او را به ضامن
آهو قسم داد
که چون به
سلطنت رسد با
قائم مقام بد
نکند و دست به
خون او
نيالايد. از
قائم مقام هم
قول گرفت که
به سلطنت اين
فرزند با همه
اطلاعی که از
کودنی وی داشت
کمک کند و تا
هست يار و
مددکار او باشد.
قائم مقام
زمين ادب
بوسيد و به ولی
نعمت قول داد.
امیرکبیر
پرورده میرزا
ابوالقاسم قایم
مقام فراهانی
، صدراعظم
ناصرالدینشاه
روزگار
دون گشت و پس
از مرگ نايب
السطنه عباس میرزا، قایم مقام فراهانی
به قولی
که به
عباس میرزا داده بود
وفا کرد و کرد
کاری را که بيم
مرگش در آن
درج بود.
محمدميرزا
چندان که شاه
شد، وعده و
قسم از ياد
برد که اين
رسم استبدادی
است. شاه
متحجر و
بدگوهر قایم
مقام را کشت و
باغ نگارستان
به مرگ آن مرد
قلم و سياست
به غم عزادار
ماند (گرچه محمدشاه به
توصيه حاجی میرزا
عباس آقاسی برای قسّمی که به پدرش خورده
بود، خون او
نريخت و کلاه
شرعی گذاشت).
انتقام قایم مقام
فراهانی
ماند برای
پرورده وی که
اميرکبير
باشد. اما تا
او (بعد
از مرگ
محمدشاه) از
تبريز،
ناصرالدين
شاه را (ولیعهد
پدرش محمدشاه)
بر دوش
کشيده به
تهران برسد و
او را بر تخت
بنشاند، حاجی میرزا
عباس آقاسی زمام امور
کشور را نه تنها در طول شاهی
محمدشاه، بلکه
بعد از مرگ او
نیز در دست
داشت.
میرزا
عباس آقاسی ،
جانشین امیرکبیر
میرزا
آقاخان نوری
جانشین میرزا
عباس آقاسی
ناصرالدين
شاه هم همان
بدعهدی پدرش را کرد و
اميرکبير صدراعظم
و دامادش را
کشت
و شاگرد
به سرنوشت
استاد گرفتار
آمد و اين بار
باغ فين کاشان
و سروهايش تا
جاودان عزادار
ماندند. اين
بار در زمان
ناصرالدین
شاه نقش
حاجی ميرزا
آغاسی را کسی
که نقطه
مقابلش بود به
عهده گرفت، و او ميرزا
آقاخان نوری بود.
اما او نه
که متحجر نبود
بلکه اول
دولتمرد
ايرانی بود که
گذرنامه خارجی
(انگليسی) در
جيب داشت. وقت
گرفتن قلمدان
صدارت مجبور شد
گذرنامهاش
را پس دهد اما
مهرش را به دل
زده بود.
محمد
علی میرزا
(محمد علیشاه)
، نوه دختری
امیرکبیر
باری
جهان چنان
نماند. اين
نوه فتحعلی
شاه که
ناصرالدين
شاه باشد که
در نوجوانی
دست به خون
استاد خود
اميرکبير
آلود، کودک و
کودن نماند.
بزرگ شد و عقل
در وجودش
دميد. ياد
اميرکبير را گرامی
داشت و هر کس
از او مانده
بود را قدر
داد و در صدر
نشاند و از
جمله پذيرفت
که پادشاهی
قجر در تخمه
دختری اميرکبیر بماند (محمد علی
میرزا).
نوه خود و
اميرکبیر را
به ولیعهدی
پسر خود
(مظفرالدینشاه)
محکم کرد بعد از دنيا رفت
تا بلکه تاريخ
از گناهش در
قتل اميرکبیر بگذرد.
ميرزا
حسينخان
سپهسالار (امیرکبیر
دوم)
اين بار
پادشاهی که
عقل رس شده
بود، بعد
پنجاه سال، با
تجربهها که
اندوخته بود و
اولين پادشاه
ايران(ناصرالدینشاه) بود که به
کشورهای خارجی
رفت و اروپا
را ديد، به
صرافت اصلاح
نظام حکومتی
افتاد. او سه
بار به اين
کار همت گماشت(سه سفر
ناصرالدینشاه
به اروپا)
ولی هر بار
ميرزا آغاسیهای
جديد در صحنه
آمدند و
نگذاشتند که
اوجش در کار
ميرزا حسينخان
سپهسالار بود
که با خيالات
بزرگ آمد و
نشد. تا روزی
که ناصرالدين شاه که خيالات
بزرگتر برای
بعد از جشنهای
پنجاه سالگی
سلطنت در سر
داشت به تير
يکی از سلاله
حاج ميرزا عباس آغاسی ترور
شد و به تاريخ
پيوست و شش
سال مانده به
شروع قرن
بيستم(1896 میلادی/1275
خورشیدی)، ايران در
سرنوشت غريبی
غوطهور شد،
گيرم ديگر در
کشش و کوششهای
پنجاه ساله
مملکت بیکس
نبود و از خاک
قایم مقام و
اميرکبير
شاخهها روییده بود که
انقلاب
مشروطيت را
عملی کرد.
تولد
دموکراسی در
قرن بیستم
اين
هفتاد سالی که
در همين دو
فراز آوردم
موقع حساس
جهان بود. به
شعبده میماند
تحولاتی که
جهان در نيمه
دوم قرن بيستم
به خود ديد.
دموکراسی در
همين دوران
متولد شد، کشتیهای
بزرگ در همين
زمان راه کشف
زمين گرفت.
اکتشافات
بزرگ بشری در
همين زمان رخ
داد. ماشين
وارد زندگی
مردم شد. ينگه
دنيا از تنهایی
به درآمد. از
آن سرزمين خالی،
تمدنی ديگر
برآمد. از دل
فلاسفه اروپا
نظريههای
سياسی زاده شد
و شد آن چه که
اينک حاصلش در
برابر ماست.
درست در همين
زمان ايران
سالهای
متمادی بیخبر
از جهان،
درگير شيادان
متحجری مانند
حاجی ميرزا
آغاسی مانده
بود که دين و
عمامه را وجه
فريب عوام کرده
بودند. و از
انصاف دور
نشويم سرانجام
هم قانون و
مشروطه را ملت
از اثر پايمردی
روحانيونی به
دست آورد که
مانند حاجی میرزا
عباس آغاسی نبودند.
باری آن حاجی
ميرزا آغاسی
که از او به جز خُسران وسيع به
ايرانيان
نرسيد، طرفه
آن که به يک امر
اراده غريبی
داشت و آن آب و
آبياری بود.
گرچه روزگاری
خواست بحر خزر
را ببخشد چون
که به گفته وی
"کام دوست (امپراتوری
روس) نبايد به
اين آب شور
تلخ میشد"، اما
آب شيرين و
زلال را حاجی
میپرستيد. تا
توانست قناتها
آباد کرد و تا
توانست راه آب
گشود. از آن
جمله است همين
آب خوش تهران،
که يادگار
اوست که بعد
از وی
اميرکبير به
کشيدن کانالی
از کرج به
تهران همت
گماشت.
.................. ................. ...............
حاجی میرزاعباس
آقاسی ، پسر میرزا مسلم
؛ حاجی میرزاعباس
آقاسی ، داماد
فتحعلیشاه
حاجی میرزاعباس
آقاسی از طایفه
بَیات
ایروان
ارمنستان ، صدراعظم
محمد شاه (1251تا
1264ق./ 1835
تا 1848م.)
حاجی میرزاعباس
آقاسی شاگرد
ملا عبدالصمد
همدانی ؛
حمله وهابیان
به کربلا (1216 قمری/
1801 میلادی)
میرزاعباس
در ایروان
(ارمنستان) زاده
شد و دوران کودکی
و نوجوانی را
نزد پدر خود
که از علمای ایروان
بود سپری کرد.
از چگونگی
احوال او در این
دوره آگاهی
چندانی در دست
نیست. میرزاعباس
در 14 سالگی
همراه پدر به
عتبات رفت و
در زمره
شاگردان
ملاعبدالصمد
همدانی ملقب
به فخرالدین
(سعادت نوری)،
دانشمند و صوفی
نامدار آن
روزگار درآمد
و به آموختن
فقه و اصول و
بخشی از حکمت
و علوم غریبه
و نیز نجات و رباعیات و طی
مراحل سلوک
پرداخت و به حلقه مریدان
خاص او پیوست
و تا یورش
وهّابیان به
کربلا (1216 ق./ 1801 میلادی) که ملا عبدالصمد
همدانی کشته
شد، در آن دیار
مقیم بود، سپس
خانوادة
استاد و مرشد
خویش را به
همدان آورد و
خود در جامة
درویشان به آذربایجان
رفت
(اعتمادالسّلطنه ، صدر التواریخ،
154).
حاجی میرزا
عباس اقاسی در
خدمت
میرزا بزرگ
قایم مقام
فراهانی
مدتی
بعد میرزا
عباس (1225 ق./1810 م.) به مکه
رفت و سپس به
تبریز وارد شد
و به خدمت میرزا بزرگ
قایم مقام اول
وزیر عباس میرزا
نایبالسلطنه
راه یافت و به
تعلیم میرزاموسی
پسر میرزا بزرگ قائم مقام فراهانی
پرداخت.
زندگی او از
آن وقت که از
عتبات به ایران
بازگشت، تا
آنگاه که به
مکه رفت، به
درستی دانسته
نیست. هدایت (10/167)
معتقد است که
او در این
روزگار مشغول
تحصیل دانش
بوده است. برخی
معتقدند
(سعادت نوری، 20)
که پس از
بازگشت از
عتبات به خدمت
میرزا بزرگ قایم
مقام فراهانی راه یافت
و مدتی پس از
آن به مکه رفت، او
توسط میرزا بزرگ فراهانی
با
دربار نایبالسلطنه
عباس میرزا
ارتباط یافت، و به تعلیم
فرزندش محمد میرزا
(محمدشاه بعدی) مشغول
شد و به تلقین
مشرب صوفیانة
خود به او پرداخت.
دم گرم او در
محمد میرزا گرفت و
پیوند مراد و
مریدی میان آنان پدید
آمد. که
تا پایان زندگی
محمد شاه پا برجا
بود.
میرزا
عباس آقاسی «قطب
مُلک شریعت» ؛ قتل
میرزا ابوالقاسم
قایم مقام
فراهانی (صفر 1251 قمری/ ژوئن 1835
میلادی)
پیوند
نزدیکی که از
این راه میان
«حاجی» (که
معاصرانش او
را چنین یاد میکردند)
و محمد میرزا (محمد
شاه بعدی) برقرار
شد، نخستین و
مهمترین علت
وزارت آقاسی
است. نکتهای دیگر
که تقریباً
همة مورخان از
آن یاد کردهاند، آن است
که حاجی به
محمد میرزا خبر
داد که در آینده
به سلطنت
خواهد رسید
(اعتمادالسلطنه،
صدرالتواریخ،
155؛ همو، خلسه،
30). این معنی در
آن وقت که
عباس میرزا زنده
بود و پسران
بسیار داشت،
شگفت مینمود.
به همین دلیل
برخی معتقدند
که وی به همة
پسران عباس میرزا
چنین وعدهای داده بوده
است (گراند
واتسون، 198) تا
در هر صورت آینده خویش
را تضمین کرده
باشد، خاصه
آنکه گفتهاند از محمد میرزا
وعده صدارت گرفت
(هدایت، 10/168).
بنابراین
شگفت نیست که
محمد شاه، حاجی را
که «قطب مُلک
شریعت» میدانست
(سپهر، 2/242)، پس
از قتل میرزا ابوالقاسم
قایم مقام
فراهانی (صفر 1251 ق./ ژوئن 1835 م.) که گویا
حاجی نیز در
آن دست داشته
است، به وزارت
برگزید.
وزارت حاج
میرزا عباس
آقاسی (1251 قمری / 1835
میلادی)
شیوع وبا
در تهران (1251 قمری
/ 1835 میلادی) ؛
تارومار مدعیان
وزارت توسط میرزا
عباس آقاسی
وزارت
میرزا عباس
آقاسی
با شیوع بیماری
وبا در تهران
و خروج محمّد شاه از
این شهر آغاز
گشت. حاجی پس
از تصدی این
مقام (1251 ق./1835 م.) به سرعت
و با کمک محمدشاه،
مدّعیان
وزارت را تار
و مار کرد، از جمله،
اللّهیارخان
آصفالدوله
را که در
روزگار فتحعلی شاه یک چند
صدارت داشت به
خراسان، و
آقاخان محلاتی را به
کرمان فرستاد
و منوچهرخان
معتمدالدوله
را روانة اصفهان
و لرستان و
خوزستان کرد
(هدایت، 10/169).
سپهر
(2/241) حبس و تبعید
شاهزادگان و مدعیان
وزارت را پیش
از صدات حاجی میرزا
آقاسی میداند.
حاجی به رغم
تلاشهای بسیارش
در راه رسیدن
به وزارت و
تحکیم خود در
این مقام، «زشت
میدانست
که کسی او را
وزیر خطاب کند
یا صدراعظم
خواند». او
همواره میگفت که آمدن
محمدخان
زَنْگِنه را
از آذربایجان
انتظار میکشد
تا زمام امور
را به دست او
سپارد
(اعتمادالسلطنه،
صدرالتواریخ،
161)؛ و از اینرو «پشت مناشیر
پادشاه را
چنانکه قانون
وزیران است،
خاتم نمینهاد»،
اما چون
محمدخان
زَنْگِنه
وارد تهران شد،
حاجی از تفویض
صدارت به او
خودداری کرد و
گفت: او را «از
بهر آن آوردم
که حشمت او از
نظرها محو شود
و دیگر کس به
طمع و طلب
وزارت او ننشیند»
(سپهر، 2/247).
حاجی میرزا
آقاسی شخص
اول مملکت
از
آن پس حاجی آقاسی را «شخص
اول مملکت»
نامیدند و او «آیت لقب
را پسنده
داشت» (همو، 2/234).
محمد شاه نیز که او
را نه به چشم
صدارت، بل به
چشم ولی و
مراد خود مینگریست و از
آن گذشته همیشه
از بیماری
نقرس در رنج بود، یکسره
از کارها دست
کشید و همه را
به وی
واگذاشت،
خاصه که حاجی در
تبریز او را
چنان تربیت
کرده بود که
چون زاهدان
رفتار میکرد
و از امور دنیوی
اعراض میداشت.
ازدواج میرزا
عباس آقاسی با
عزت نساء دختر
فتحعلیشاه
حاجی
اندکی بعد با
عزت نساء
دختر فتحعلیشاه و عمة
محمد شاه و همسر پیشین
موسیخان
برادرزاده فتحعلیشاه ازدواج
کرد. او که از
شرایط ملک داری بیاطلاع بود و
خود به این
معنی اعتراف
داشت (خان ملک ساسانی،
2/113)، میرزا شفیع
آشتیانی صاحب دیوان
را در حل و عقد
امور خود انباز
کرد (سپهر، 2/242).
سیاست
داخلی ؛
فتنه بابیه ؛
منوچهرخان
معتمدالدوله
مدعی صدارت
حاجی
چون از قایم مقام خوشدل
نبود کسانی را
که وی از
کارها عزل
کرده بود،
دوباره برکشید
و به خود نزدیک
کرد. از جمله میرزا ابوالحسن خان شیرازی
وزیر خارجه فتحعلیشاه را که از بیم
قایم مقام فراهانی
به
جهت ارتباطش
با انگلیس و
کوشش برای به سلطنت
نشاندن ظلّالسلطان
پسر ناصرالدینشاه
از زن غیراشرافی، در
حضرت عبدالعظیم
پناهنده شده
بود، به تهران
خواند و در میان
مقربان درگاه
ساخت».
در
روزگار صدارت
او فتنه باب رخ
داد و
منوچهرخان
معتمدالدوله،
مدعی صدارت، این
فتنه را تقویت
کرد. هم چنین در آن
روزگار حسن خان
سالار پسر آصفالدوله در
خراسان و میرزا آقاخان
محلاتی در
کرمان و
بلوچستان سر
به شورش
برداشتند.
علاقه حاجی
به صنعت و
کشاورزی و ممنوع
کردن شکنجه و
ضرب و شتم
حاجی
به کار صنعت و
کشاورزی
علاقه داشت،
اما در هیچیک
از این دو مورد
موفقیت چندان
نصیبش نشد.
«کتابچة
املاک» آقاسی
سندی است گویای
علاقة وافر او
به امر کشاورزی
و احیای زمینهای
بایر(افشار، 231).
گفته شده است
که هدف وی از این
اقدامات بیش از
آنکه متوجه
منافع مردم
باشد،
ثروتمندتر کردن
خود و اشراف
روزگار بوده
است(آوری، 120).
علاوه بر حفر
کاریزها برای
رونق کشاورزی،
طرح
برگرداندن رودخانة
کرج به تهران
را برای تأمین
آب پایتخت،
برنامهریزی کرد و کشت
درخت توت را
برای پرورش
کرم ابریشم
رونق داد و
قورخانه را
برای صنایع
توپ ریزی و اسلحهریزی دایر
ساخت. از جمله
کارهای نیک او
ممنوع کردن
شکنجه و ضرب و
شتم (طی فرمان
ربیعالثانی
1262 قمری/ آوریل 1846
میلادی) بود.
او
در زمینه های فرهنگی
هم کوشش هایی
داشت. از نامة
مشیرالدوله
سفیر ایران در
دولت عثمانی
بر میآید
(سعادت نوری، 113)
که وی تعداد 50
تن از ایرانیان
را برای «تحصیل
صنعت» روانة
مصر کرده بود.
آنگاه از مسیو
گیزو وزیر
امور خارجة
فرانسه خواست
تعدادی
صنعتگر به ایران
فرستد. سپس به
پیشنهاد گیزو
بنا شد 20 تن از ایرانیان
برای تحصیل
علوم و فنون
به فرانسه
روند که حاجی
با آن مخالفت
کرد (خان ملک
ساسانی، 2/126).
همو، محمدحسن بیک افشار را
برای یاد گیری
بلورسازی و
قندریزی به
روسیه فرستاد.
نخستین
روزنامه در ایران
(1253 قمری/ 1837 میلادی)
ناشر روزنامه میرزا صالح
شیرازی
در
روزگار صدارت
او نخستین
روزنامه در ایران
توسط میرزاصالح
شیرازی منتشر
شد (محرم 1253 ق./آوریل
1837 م.)،
ولی 2 سال بیشتر
دوام نیافت
(اقبال، 142؛ آدمیت،
369). وضع خزانة
مملکت در ایام
او مختل بود و
خرج و دخل
توازنی نداشت.
به گفتة سپهر (3/26)
خزانه را
«چنان بذل کرد
به تیول و سیورغال
و اکرام مردم
که هر سال 2
کرور تومان
خرج ایران از
دخل آن بر زیادت
بود». او پول
خزانه را به
حقوق درباریان
و افراد
خانوادة شاه و
مستمری امرا و
درباریان و
افراد
خانوادة شاه و
مستمری امرا و
درباران
اختصاص داد و
برای بقیة
مطالبات،
برات هایی در وجه
حکام ولایات
صادر میکرد
که اغلب وصول
نمیشد و همین
برات ها بود که
روزگار امیرکبیر،
عمده بدهکاری
دولت محسوب میشد. حتی گفتهاند که به
امرای ارتش،
مواجب افواجی
را میداد که
وجود خارجی
نداشتند.
سیاست
خارجی ؛
محاصره هرات ؛
اشغال خارک
بتوسط
انگلستان ؛ از
دست دادن
افغانستان
حاجی
در سیاست خارجی،
مانند بیشتر
دولتمردان
عصر قاجار، به
علت اینکه ایران
درگیر
رقابتهای سخت
روس و انگلیس
بود، با ناکامی
روبهرو شد.
مهمترین شکست
وی، محاصره هرات
توسط ارتش ایران
بود. حاجی میرزا
آقاسی که از
مسایل نظامی هیچ
اطلاعی
نداشت، در عملیات
جنگی دخالت میکرد و
حتی محاصره ناقص
هرات را که
باعث ناکامی ایران
شد، خود رهبری
کرد و آنگاه
که به علت
اتمام حجت و
اشغال خارک توسط
انگلستان، از
محاصره هرات
دست کشید و
عزم بازگشت
کرد، ارتش را
بی سروسامان
به حال خود
رها ساخت. سوء تدبیر
او در این
لشکرکشی و سپس
بیاعتنایی
نسبت به
درخواست امیران
افغان، که
مخالف سیطره
انگلستان
بودند (محمود،
2/511)، باعث شد که
ایران برای همیشه
افغانستان را
از دست بدهد.
امیرکبیر
نماینده ایران
در مذاکرات
ارزروم با
دولت عثمانی (1260
قمری/ 1844 میلادی)
حاجی
آقاسی سیاست
ناهنجاری که
در مذاکرات
ارزروم پیرامون
اختلاف ارضی میان
ایران و عثمانی
در پیش گرفت،
تا به آن مایه
بود که میرزا تقیخان (امیرکبیر)
نماینده دولت ایران،
گاهی آنچه خود
درست تشخیص میداد، نه آنچه
از تهران
ابلاغ میشد اجرا
میکرد.
شگفت آن است
که میرزا تقیخان،
فرمانهای
دولت متبوع
خود را از دست
نمایندگان
روس و انگلیس
دریافت میکرد و
از این معنی
نالهها میداشت. گرچه
حاجی طی نامهای او را بسیار
ستود و از
خدماتش بسی
تمجید کرد (مکی،
71)، امّا پس از
انعقاد
عهدنامه
ارزروم (1260 ق. /1844 م.) و
بازگشت به ایران،
با وی درشتیها
نمود (خانملک
ساسانی، 2/107). برخی
گفتهاند از
آنرو با میرزا تقیخان چنین
رفتار میکرد
که در وجود او
قایممقام
را میدید و
از او در اندیشه
بود و می کوشید
او را به کاری
گمارد که از
عهده برنیاید
(نادر میرزا ، 50) یا
او را از
تهران دور
نگاه دارد. هم در
آن روزگار سوء سیاست
حاجی باعث
غارت و ویرانی
محمره (1254 قمری/ 1838 میلادی) و قتل
عام کربلا (1260
قمری/1844 میلادی) به وسیلة
پاشای بغداد
شد (خانملک
ساسانی، 2/89-91، به
نقل از عبرتنامه).
روابط
حاج عباس
آقاسی با روس
و انگلیس ؛
حاجی آقاسی آلت
دست انگلیس
در
مورد روابط او
با روس و انگلیس
روایات مختلف
و متناقض است.
برخی او را صریحاً
آلت دست انگلیس
میدانند
(محمود، 2/511؛ خان ملک ساسانی،
2/121)، ولی بعضی
شواهد تاریخی
خلاف آن را می رساند.
مثلاً وقتی شنید
که میرزا آقا خان
نوری شبها با
لباس دیگرگون
از سفارت انگلیس
بیرون میآید، بیدرنگ او را به
جرم جاسوسی
دستگیر کرد و
به تبعید
فرستاد (همو،
1/13، 15). نامة تند
او به سفارت
انگلستان
درباره جاسوسی
آقاخان محلاتی
و استیضاح سفیر
آن کشور در
مورد پناه
دادن و یاری
او نیز خلاف این
اتهام را نشان
میدهد.
همچنین
گفتهاند که
امتیاز شیلات
شمال را به
روس ها واگذاشت،
ولی اینک روشن
شده که وی با
اجاره آن به
روس ها مخالف
بوده (آدمیت، 409)
و مردی آقاسی
نام را که در
گرگان، شیلات
را به روس ها
واگذاشته، به
سختی توبیخ
کرده است.
بنابراین به
نظر میرسد که
حاجی میکوشیده
سیاست مستقلی
در پیش گیرد،
ولی سیاست او
نسبت به دولت های بیگانه،
متناقض بود.
او گاه با
آنها ستیز میکرد و
در مقام دفاع
از منافع کشور
بر میآمد، و
گاه «به جهت نیک نامی دولت ایران»
به قسمی با
آنها رفتار میکرد
که از کردار
او آزرده
نشوند. گاه بر خلاف
تمایل روس و
انگلیس با
دولت فرانسه
عهدنامة دوستی
و بازرگانی میبست و میکوشید
روس و انگلیس
از آن آگاه
نشوند، و
آنگاه که
موضوع آشکار میشد، به صراحت
به تکذیب آن میپرداخت.
حاج علیخان
فراش باشی
، مامور
قتل امیرکبیر
سیرت
و اخلاق، حاج میرزا آقاسی
از آن کسانی
است که عقاید
مخالف در حق
او بسیار
ابراز شده
است.
اعتمادالسلطنه
(با آنکه آقاسی
با پدرش حاج علیخان فراش باشی ـ قاتل
امیر کبیر ـ میانة
خوبی نداشته)
در وصف او میگوید: «شرح نیکمردی
و بزرگواری و
حق پرستی
او مستلزم تألیف
کتابی
جداگانه
خواهد بود»،
اما در جایی دیگر
از بد زبانی و درشت خویی
او سخنها
دارد. آقامهدی
نواب تهرانی
او را به غایت
بیتدبیر
و برّی از بینش و آیین
دانسته است
(خان ملک
ساسانی، 2/71، به
نقل از
دستورالاعقاب).
به رغم آنکه
گفتهاند
وقتی شاه،
نامة مخالفان
سرسخت حاجی را
در سعایت او،
همراه با نام
ساعیان به حاجی
تسلیم کرد، وی
آن نامه را
نخوانده
سوزاند و
مطلقاً در صدد
سرکوب و
مجازات آنها
برنیامد
(سعادت نوری،
49، 50)؛ امّا
درشتخویی و
بدزبانی، و
گاهی حرکات
مسخره آمیز
او را اغلب
مورخین نقل
کردهاند. با
این احوال، وی
میکوشید
که همه را از
خود خشنود
سازد.
پایان
کار حاج میرزا
آقاسی با مهد
علیا (زن
محمدشاه ،
مادر ناصرالدینشاه)
؛ تبعید حاج
عباس آقاسی به
کربلا
تعداد
املاک حاج میرزا
عباس آقاسی 1438 دیه
و مزرعه
بلافاصله
پس از مرگ محمدشاه (1264ق./1848 م.)،
مهدعلیا، همسر
محمدشاه و مادر
ناصرالدینشاه، حاجی را
با تأیید
درباریان از
وزارت خلع
کرد. حاجی که
منتظر رسیدن
ناصرالدینشاه به تهران
بود، خواست در
کارها دخالتی
کند، اما با
مخالفت سخت
درباریان
روبهرو شد.
پس به یافتآباد روانه
شد که از آنجا
برای استقبال
موکب شاه به
سوی تبریز
رود، اما مردم
یافت آباد
او را راه
ندادند و حتی
به سویش تیر
انداختند و او
مجبور شد در
حضرت عبدالعظیم
متحصن شود. در
این میان خانة
تهران و عباسآباد او هم
چپاول گردید.
ناصرالدینشاه پس از رسیدن
به تهران و
استقرار بر
تخت پادشاهی،
حاج میرزا
عباس آقاسی را
بنواخت و به
درخواست خود
او به عتبات
روانهاش کرد
(اعتمادالسلطنه،
صدرالتواریخ،
181)؛ و گفتهاند که
وی به آنجا
تبعید شد.
حاجی
که قبل از مرگ
محمدشاه،
تمام املاک
خود را که 1438 دیه
و مزرعه
برآورد کردهاند، به او
بخشیده بود
(سپهر، 2/212)، اینک
که عازم عتبات
بود، بقیة
اموال خود را
با خانة مسکونی
و آنچه قبلاً
داده بود، همه
را یکجا به
دولت واگذاشت
(مستوفی، 1/48). چندی
بعد (روز جمعه 12
رمضان 1265ق/ اول
اوت 1849م) در سن 67
سالگی درگذشت.
حاج
میرزا آقاسی
شعر هم میگفته و
به یاد استادش
ملا عبدالصمد
همدانی، فخری
تخلص میکرده
است. از او رسالهای به نام
کتاب "قانون دولتی" در
قانون نشانها
باقی است
(دانشکدة
حقوق، 511).
اعتماد السلطنه
هم کتابی به
نام مصباح
محمدی و رسالهای در تفسیر
بعضی آیات
مشکل قرآن
(صدرالتواریخ،
158) به او نسبت میدهد.
مآخذ
نویسنده:
- آدمیت،
فریدون، امیرکبیر
و ایران،
تهران،
خوارزمی، 1361ش،
- تاریخ
معاصر ایران،
ترجمة محمدرفیعی
مهرآبادی،
تهران، عطایی،
1363ش؛
- اعتمادالسلطنه،
محمدحسن،
صدرالتواریخ،
به کوشش محمد
مشیری،
تهران، وحید،
1349ش،
- خلسه
(خوابنامه)،
به کوشش محمود
کتیرایی،
تهران، طهوری،
1348ش؛
- افشار،
ایرج، «کتابچة
املاک حاج میرزاآقاسی»،
یغما س 17، شمـ 5
(مرداد 1343ش)؛
- اقبال،
عباس، میرزاتقیخان امیرکبیر،
دانشگاه
تهران، 1340ش؛
- بامداد،
مهدی، تاریخ
رجال ایران،
تهران، زوار،
1347-1350ش، 2/204؛
- خانملک
ساسانی، سیاستگران
دورة قاجار،
تهران، بابک،
1338ش،
- سپهر،
محمدتقی،
ناسخالتواریخ
(بخش قاجاریه)،
تهران، اسلامیه،
1344ش، 2-246؛
- سعادت
نوری، حسین،
زندگی حاجیمیرزاآقاسی،
تهران، وحید،
جمـ ؛
- فلاندن،
اوژن،
سفرنامه،
ترجمة حسین
نورصادقی،
تهران، اشراقی،
1356ش، ص 420؛
- گراند
واتسون،
رابرت، تاریخ
قاجار، ترجمة
عباسقلی آذری،
تهران، 1340ش، ص
232؛
- محمود،
محمود، تاریخ
روابط سیاسی ایران
و انگلیس،
تهران،
اقبال، 1329ش؛
- مستوفی،
عبدالله، شرح
زندگانی من،
تهران، زوار،
1334ش؛
- مکی، حسین،
امیرکبیر،
بنگاه ترجمه و
نشر کتاب،
تهران، 1360ش،
- نادرمیرزا،
تاریخ و جغرافیای
دارالسلطنة
تبریز،
تهران، 1233ق؛
- هدایت،
رضاقلیخان،
روضهالصفا،
تهران، خیام،
1339 ش.
منبع:
- نوشته
ای از مسعود
بهنود از سایت
"ایران امروز".
.................. ................. ...............
حاجی
ملا عباس ایروانی
معروف به حاجی
میرزا عباس آغاسی
مراد محمد شاه
حاجی آقاسی
معلم
نوادگان
فتحعلی شاه ؛ معلم و
صدراعظم محمد شاه
(متولد
1198 قمری در ماکو-
وفات در رمضان
1265 قمری در
کربلا)
حاجی
آقاسی آخرین
صدراعظم محمدشاه
قاجار بود. او
پس از آن که قایم
مقام فراهانی
به فرمان محمد
شاه کشته شد
به این جایگاه
رسید. وی فردی
بدنام و نالایق
بود که در
زمان او ایران
به سمت قهقهرا
کشیده شد. «میرزا
آقاسی از
خاندان بیاتی
بود که شاه
عباس 300 خانوار
از آنان را از
ایروان در
ارمنستان
امروزی به دره
ماکو انتقال
داد تا امنیت
این گذرگاه
مهم کوهستانی
که دههها در
دست راهزنان
ساکن در قلعهٔ
ماکو بود حفظ
کنند. آقاسی
بعد از طی تحصیلات
اولیه به عراق
رفته و بعد از
اتمام تحصیلاتش
به ماکو برمیگردد
و سپس به
عنوان معلم
نوادگان
فتحعلیشاه که
به صورت سنتی
در خوی ساکن میشدند
گمارده میشود.
داستان آشنایی
وی با شاهزاده
محمد (محمد
شاه آینده) از
همین کلاسها
آغاز میگردد
و در نهایت او
بهعنوان
مراد محمد شاه
درمیآید.»
میگویند
او بیشتر دو
دستور میداد؛
یکی ریختن توپ
و دیگری کندن
کاریز. این
پافشاری او بر
اینها دو
واکنش گونهگون
را درباره او
برانگیختهاست.
هواخواهانش میگویند
که پس از شکست
از روسها،
ساخت توپ بسیار
نیازی بوده است.
همچنین ساخت
کاریز را نیز
کوششی در راه
آبادانی ایران
میدانند. ولی
دشمنانش این
دستورها را از
سر کمفهمی و
نادانی او میدانند.
او «در فن
حکومت ناشایسته
و در عین حال
بامبول زن و
جاه طلب بود»
(امیرکبیر و ایران:
ص.193).
در
مسایل مدنی،
داخلی، روابط
بینالملل و
به ویژه
ارتباط با بیگانگان
برخورد بسیار
ساده لوحانهای
داشت به طوری
که در کمال
تعجب هر نامهای
را که به زیردستان
خود مینوشت، یک
نسخه را به
سفارتهای
روس و
انگلستان هم میفرستاد.
در این باب، میرزا
محمد تقی خان امیرکبیر
که وزیرش بود
بارها به او تذکر
میداد اما او
گوشش بدهکار
نبود. «مسأله این
است که حاجی
اصلاً حوصلهٔ
کار دیپلوماسی
نداشت» (امیرکبیر
و ایران: ص.130) و
در مقابل بیگانگان
دچار مقداری
حس خود کمبینی
بود.
منابع:
-
معرفی و بررسی
نقاشیهای
کاخ سردار
ماکو، مهدی
محمد زاده ،
پایاننامه
کارشناسی
ارشد،
دانشگاه تربیت
مدرس تهران، 1380.
- امیرکبیر
و ایران، دکتر
فریدون آدمیت
، نشر خوارزمی
، تهران ، چاپ
نهم.
منبع:
- سایت "دانشنامه
ویکی پدیا".
.................. ................. ...............
حاج
میرزا آقاسی ،
حاجی
سلمه الله تعالی (سلام
خدا بر او باد) یا «روحی
فداک»
محمدشاه
پس از قتل قایم
مقام فراهانی،
مقام صدارت را
به حاج میرزا
آغاسی ،
آخوند ایروانی، سپرد.
1- حاج میرزا
آغاسی به مدت
سیزده سال
مقام صدارت
اعظمی حکومت
محمد شاه را به عهده
داشت.
2- او فردی
ساده لوح و بی
تدبیر بود. و
در تمام
پادشاهی محمد شاه اداره
امور کشور
برعهده او
بود و محمد
شاه پیوسته به
او اعتماد و
ارادتی مخصوص نشان می داد .
3- محمد شاه
علاوه بر
آنکه به هیچ
وجه در مقابل
اعمال و اقوال
و خواهش
و فرمایش حاجی
میرزا آغاسی
مخالفتی نشان
نمی داد، با
وجود همة
خطاها و خرابکاریهای
حاجی میرزا
آغاسی، هر کس
هر چه در مورد
او میگفت،
علاوه بر آنکه نادیده میگرفت
به تبعید و
آزار او نیز میپرداخت.
4- محمد شاه،
حاج میرزا
آغاسی را
مراد و مرشد
خود میدانست و در
نامه هایی که
او مینوشت، میرزا
آقاسی را «حاجی
سلمه الله تعالی» یا
«روحی فداک»
خطاب میکرد. محمد شاه
عقیده داشت هر
چه حاج میرزا آغاسی
انجام دهد عین
صواب است، او
نیز با
اقدامات بی
تدبیرانه بیشترین
ضربه را بر اوضاع سیاسی
و اقتصادی
کشور ایران در
این دوره وارد
آورد.
5- حاج میرزا
آغاسی در مدت
صدارت خود
املاک بسیار
از متعلقات
دولت و مردم
را غصب کرد. عوام
فریبی و سالوس
و ریاکاری از
خصائص اخلاقی
حاجی میرزا
آغاسی بود.
6- او برای جلب
قلوب مردم
هرگز جواب رد نمیداد.
به متقاضیان
حقوق مستمری یا
پاداش، نمیداد .
نتیجة
سوء سیاست
و بی تدبیری و
بی کفایتی حاج
میرزا آغاسی
در ادارة امور
کشور، تهی شدن
خزانه از
پول و امتناع
فرمانروایان
و حکام ایالات
از فرستادن
مالیات به پایتخت
و پریشانی و اختلال
مالیه مملکت
بود.
منبع:
- سایت
"رشد و شبکه ملی
مدارس ایران".
.................. ................. ...............
از
ضرب المثلهای
ایرانی "دلو
حاجی میرزا
آقاسی"
کسانی
که قدرت تحرک
آنها زیاد
باشد و بدون
کمترین وقفه و
تأملی در آیند
و روند باشند
آنها را به
دلو حاجی میرزا
آقاسی تشبیه و
تمثیل می
کنند. فی
المثل کسی که
در یک جا بند
نشود و مرتباً
به اینجا و
آنجا، داخل و
خارج، بالا و
پایین رفت و آمد
کند، به اینچنین
کسی در عرف
اصطلاح می گویند: «فلانی
مثل دلو حاجی
میرزا آقاسی
در حرکت است. یک
دقیقه آرام نمی
گیرد.» یا در
مورد اشخاصی
که یکی پس از دیگری
بیایند و
بروند، گفته میشود: «مثل
دلو حاجی میرزا
آقاسی یکی
نرفته دیگری میرسد.»
باید دید
حاجی میرزا آقاسی
کیست و دلو او
چه خاصیتی
داشت که از آن
پس ضرب المثل
گردیده است: "محمد شاه
قاجار پس از
آنکه صدراعظم مدبّر و دانشمند
خود میرزا
ابوالقاسم قایم
مقام فراهانی را
در سال 1251 هجری
قمری از میان
برداشت، معلم
خود حاجی میرزا
عباس ایروانی
ملقب و مشهور
به حاجی میرزا
آقاسی را که
بر مزاج او
استیلایی
تمام داشت به
صدارت برگزید.
محمد شاه نسبت
به حاجی
اعتقاد قلبی
عجیبی داشت.
در برنامه
حاجی میرزا
آقاسی دو
مسئله حایز
اهمیت بود:
تقویت ارتش با
افزایش توپ و
توسعه
کشاورزی
با حفر چاه و
قنات.
حاجی میرزا
آقاسی جدا
عشق و علاقه عجیبی
به امر تعمیم
کشاورزی داشت
و قسمت عمده
اوقات صدارت
را به حفر
چاهها و قنوات
عدیده مصروف میداشت به
قسمی که هم
اکنون چندین
قنات دایر و
بایر از آثار
او در گوشه و
کنار ایران به
ویژه در تهران
باقی است. در
آن عصر و زمان
چون موتور پمپ
وجود نداشت و
استفاده از آب
چاهها خالی از
اشکال نبود
حاجی میرزا آقاسی با فکر و
ابتکار خود
دلو مخصوصی
اختراع کرد که
آب کشیدن از
چاه را سهلتر
و سریعتر می
نمود و این
دلو بعدا به «دلو
حاجی میرزا
آقاسی»
موسوم گردید.
اما خاصیت این
دلو: سابقاً
به انتهای
طناب چاه یک
دلو می بستند
و آب را با همان
یک دلو از چاه
بیرون میکشیدند.
این نوع دلوها
از دو جهت مفید
فایده نبودند:
اولاً به علت
عمق چاهها مدتی
طول میکشید تا
دلو پرُ
شده به سطح زمین
برسد و دوباره
به ته چاه
برود. ثانیاً
گنجایش دلو و
مقدار آبی که
در آن جای میگرفت
وافی به مقصود
نبود. حاجی
دستور داد سر
طناب را که بر
روی چرخ چاه
قرار دارد به یکدیگر
گره بزنند و
چندین دلو در
فواصل معین به
طناب ببندند.
فایده و خاصیتی
که این دستگاه
اختراعی
ابتکاری داشت
این بود که
دلوها پشت
سرهم به ته
چاه رسیده پرُ میشدند
و یکی پس از دیگری
از چاه خارج و
در نهر مجاور
خالی میشدند.
با این ترتیب
دیگر وقفه و
تأملی وجود
نداشت و آب
چاه که از
دلوهای پشت
سرهم به سطح
چاه میرسید
چون نهر کوچکی
در روی زمین
جاری بود. دلو
حاجی میرزا
آقاسی دیر
زمانی مورد
استفاده بود و
هر جا به حسب
ضرورت با یک
دلو یا دلو
حاجی میرزا
آقاسی آب از
چاه می کشیدند
ولی امروز
موتور پمپ های
کوچک و بزرگ
که از چاههای
کم عمق و عمیق
به سهولت آب
کافی بالا میکشند
جای همه گونه
دلو من جمله
دلو حاجی میرزا
آقاسی را
گرفته است.
باری، چون دلو
موصوف مرتباً
در حرکت بوده
و کمترین مکث
و توقفی نداشت
علی هذا افرادی
را که
متواتراً (دائمأ) در حرکت
باشند و رفت و
آمد آنها بدون
وقفه انجام گیرد
آنها را به
دلو حاجی میرزا
آقاسی تشبیه و
تمثیل می
کنند."
منبع:
- سایت
"آریابوم".
.................. ................. ...............
دستگیری
ملکه ویکتوریا
بتوسط حاجی میرزا
آقاسی
آوازه ی
بلاهت حاج میرزا
آقاسی چنان
عالمگیر شده
بود که اکثر
جهانگردان و
ماموران سیاسی
دولتهای خارجی
در یادداشتهای
خود به آن
پرداخته اند. کنت
دوسرسی مامور
سیاسی فرانسه
در ایران،
درباره حاج میرزا
آقاسی مینویسد:
«اکثر اوقات خیالات
عجیب و غریبی
در مخیله حاجی
خطور میکند و
این از بدبختی
مملکتی است که
زمام امور را
به کف با کفایت!
او محوّل
نموده اند. منکر هوش
او نمیتوان
شد، با اینکه
ادّعای
کاردانی میکند،
از کوچکترین و
ساده ترین
امور اداری
اطلاعی ندارد.
چون اغلب
بد و ناسزا میگوید
صفای نیت او نیز
مورد تردید
است. وقتی من
به دیدن او
رفتم وی در
اتاقی نشسته
بود که از نظر
کثافت انسان
را مشمئز مینمود.
نظرات و نقشه
های این مرد
عجیب و غریب
به نظر می آمد
خاصه که
برنامه های
خود را با
خونسردی شرح میداد.
روزی میگفت از
دست تقاضاهای
انگلیس جگرم خون
شد، و چیزی
نمانده که
قشون به کلکته
بفرستم و ملکه
ویکتوریا را
دستگیر کنم!»
با اینهمه،
حاج میرزا
آقاسی صفات دیگری داشته
که شگفتی سرشت
او را تکمیل میکرده
است. چنانکه
در تندخویی
و دشنام گویی
و استهزا مردم
زمان چنان
بی محابا بوده
که سپهر در
ناسخ التواریخ
مینویسد: «مردم
ایران فراموش
نکرده اند،
آنگاه که به
مجلس حاج میرزا
آقاسی میرفتند،
چنان بود که
بر بیشه هلاهل
عبور میکردند.»
حاج
میرزا آقاسی و
محاصره هرات
(محاصره یار
محمدخان)
حاج
میرزا آقاسی
از مسایل نظامی
ابدأ اطلاعی
نداشت، و تنها
به دلیل کینه
ای که از میرزا
آقاخان وزیر
لشکر داشت در
جنگ هرات باعث
شکست قشون ایران
از افغان ها
شد. در جنگ
هرات وزیر
لشکر امر به
محاصره شهر
هرات داد چون
به نظر او باید
شهر از همه
طرف تحت
محاصره قرار گیرد تا
دشمن نتواند
از خارج کمک
بگیرد و ناچار
به تنگنا بیفتد
و سر تسلیم فرود
آورد، صاحب
منصبان قشون نیز
نظر وزیر جنگ
را تایید میکردند.
اما میرزا
آقاسی که
ادّعای
کاردانیش میشد
به نزد محمدشاه
رفته و چنین
عرض کرد: «چندین
بندگی در خدمت
دارم: حق نوکری
و چاکری، حق
باطن، حق ظاهر
و حق دولتخواهی
(شاهدوستی).» و
چنین شد که
محمدشاه امر
به فرماندهی
او داد.
میرزا
آقاسی بیرون
آمده و گفت : «چندان
سررشته از
قشون گردانیدن
ندارم، اما
از شما
مردمان بهتر میفهمم،
چون اطراف
شهر را نیک
حصار نهیم،
کار بر خصم
سخت شود و در
حراست خویش نیک
بکوشد و حصار
نیکو کند و
کار ما به
درازا کشد.
اما چون یک سوی
شهر گشوده و
راه فرار
گشاده است،
چون لختی سختی
ببینند، شهر
را بگذارد و
راه فرار
بردارد.»
در
اثر تدبیر
نابجای میرزا
آقاسی در
کارهای نظام و
همچنین عدم بصیرت
او در امور و
فنون لشکرکشی،
بین سرداران
سپاه اختلاف
افتاد و نظم و
انظباط اردو
که اساس فتح و
پیروزی در
زمان جنگ است،
از بین رفت و
کار به جایی
کشید که
جاسوسان دشمن
گاهی به طور
ناشناس و گاهی
به طور علنی میان
اردوی محمدشاه
به عملیات تخریبی
بپردازند.
چنانکه ویلیام
کی مولف تاریخ
افغانستان مینویسد
: «پاینجر که از
افسران
توپخانه قشون
انگلیس بود
مامور تشویق یار
محمدخان به
مقاومت در
برابر قشون ایران
در هرات بود، او
همیشه
اوقات از سمت
باز شهر با
لباس مبدل به
اردوی محمد
شاه رفت و آمد
میکرد و با
کلنل استیوارت
وابسته نظامی
سفارت انگلیس
در ایران
ملاقات و
مشورت میکرد.»
منبع:
- سایت
"پامچال".
.................. ................. ...............
از نبوغهای ملا
عباس ماکویی
معروف به حاجی
میرزا آقاسی
حاجی
میرزا آقاسی و یک قاشق
آب شور "دریای
خزر" !!!
ملا
عباس ماکویی معروف
به حاجی میرزا
آقاسی یک
آخوند معمولی
نبود، بلکه سه
شخصیّت بود در یک وجود
واحد. یعنی ھم حاجی
بود و ھم صوفی
و ھم ملا. به ھمین
جھت شاعری
درباره او
گفته است
:
حاجی
و صوفی و ملا،
سه گروه
عجبانند که به ھر
شھر از ایشان
بودی غوغایی؛
شھر
ایران را ایزد
ز بلا حفظ
کناد که تو ھم
حاجی و ھم صوفی
و ھم ملایی.
«ئوزگه» و «بیزیمکی» میرزا
آقاسی
حاجی
آقاسی
در زمان محمّدشاه
قاجار به مقام
صدرات و یا به اصطلاح
امروزی، به
مقام ریاست
دولت رسید. حاج آقا
ھنوز از راه
نرسیده و زمانی
که ھنوز
نعش قایم مقام
فراھانی روی
زمین بود؛
دستور داد که:
- نوشته
ھا و مکاتبات
آن بزرگمرد
را که در مدّت
سی سال تصدی
امور مملکت را
نگاھداری
کرده بود، طعمھ
آتش سازند، که
بعدھا معلوم
شد که بسیاری
از آنھا اسناد
معتبر دولتی و تاریخی
بوده است، و
سوزاندن فصل دوم
رساله عروضیه
قائم مقام.
- توقیف
خویشان قایم مقام
فراھانی و
غارت اموال و
دارایی
خانواده او.
در میان اموال
چپاول شده قایم مقام
فراهانی، تابلوھای
نقاشی وجود
داشت که قدمت
برخی از آنھا
به بیش از
ھزار سال میرسید.
- عزل و
برکناری
افراد کاردان
از مقام ھای دولتی
و اداری که حاجی
میرزا آقاسی
آنھا را به
اصطلاح خود
"ئوزگه" (غیر
خودی) تلقی میکرد
و شروع کرد
به انتصاب
افرادی جاھل و
بی سروپا با
عنوان آدم ھای "بیزیمکی"
(خودی) و جلب رضایت
آخوندھای (صوفی) ھم مسلک
خود در ولایات.
یکی
از این
آخوندھا ، امام
جمعه تبریز
بود که
قایم
مقام فراھانی
در زمان حیات
خود،
بارھا
تقاضاھای این
آخوند را رد
کرده و در جواب
او نوشته بود
که: «... شاه سرباز
لازم دارد، دعا گو لازم
ندارد.» امام
جمعه تبریز
به محض اطّلاع
از صدرات حاجی
میزرا آقاسی
نامه ھایی به
او مینویسد و
تقاضای ملاقات
میکند.
دیدار
امام جمعه تبریز
با میرزا آقاسی
خان
ملک ساسانی، در کتاب
"سیاستگران
دوره قاجار" درباره
موضوع ارسال
نامه امام
جمعه تبریز به
حاجی میرزا آقاسی
و جریان
ملاقات میان
آن دو مینویسد: «امام جمعه
قبل از حرکت
به سمت آذربایجان،
مراسلھایی (نامھ هایی) به جناب
حاجی آقاسی نوشته
بود که «یک مجلس بدون
شخص ثالث
تقاضای
ملاقات دارد.» میرزا
آقاسی حاجی
سلمه الله (سلام خدا
بر او باد/ محمد
شاه به او چنین
خطاب میکرد) ھم این
تقاضا را قبول
کرده و وقت
ملاقات را به
روز بعد، قبل
از طلوع آفتاب
معین کرد.
عمارت
مسکونی میرزا
آقاسی
در ارک روبروی
عمارت خورشید
بود. از در سمت
مشرق که وارد
میشدی چندین
اطاق و تالار
تو در تو بود. میرزا
آقاسی به
پیشخدمت
دستور داد که فردا
قبل از آفتاب،
جناب امام
جمعه تبریز به
ملاقات من میآید.
تو خدمتشان
عرض کن که من در اطاق
آخر منتظرشان
ھستم و خودشان
بدون راھنما
تشریف بیاورند.
میرزا
آغاسی در حال
سجود
صبح
زود موعود میرزا آقاسی زیر
جامه از پا بیرون
آورده در اطاق
آخری رو به روی
در ورودی به حالت
سجود افتاده
بود. امام
جمعه پرده را
کھ بلند کرد
جناب حاجی را
به این وضعیّت
دید،
لاھول گویان و استغفار
کنان خواست
مراجعت کند. میرزا
آقاسی
از جا بر
خاسته به ترُکی گفت: «عرضیم وار
(عرضی
دارم). جنابعالی
ھر چه خواستید
از تیول و سیورغال
و خالصه و وظیفه
و تخفیف مالیاتی، ھمه را
دادم. بعد از
ھمه اینھا
مرقوم فرموده
اید که میخواھید
مرا در خلوت و بدون
شخص ثالث
ملاقات بفرمایید.
گفتم شاید خیال
مقاربت با
بنده را دارید.
به این جھت به
چنین صورتی در
آمدم.»
کفش برای شترھای
جنگ هرات
بھ
عنوان یک
نمونه کوچک از
نبوغ نظامی
حاجی میرزا
آقاسی ھم باید
اشاره کنم که
در جنگ ھرات
به منظور بالا
بردن قدرت
مانور واحدھای
رزمی، حاج آقا
در مقام
فرماندھی کل
قوا دستور داد
که برای شترھا
پاپوش چرمی
دوخته شود که
در برف و
باران نلغزند. خان ملک
ساسانی مینویسد:
«در
زمان مرحوم
احمدشاه، ھنوز یک صد
ھزار پاپوش
چرمی شتر در
باستیان (پادگان) تھران بود.»
«ما به خاطر یک
قاشق آب شور (آب
شور دریای
خزر) خاطر
شیرین دوست
(روسیه) را تلخ
نمی کنیم.»
بعد
از بسته شدن
قراردادهای
خائنانه
گلستان و
ترکمنچای، تمامی
سعی سران دولت
قاجاریه بر این بود که مبادا
ھمسایه شمالی
را دوباره سر
خشم بیاورند، از اینرو
میکوشیدند تا
میتوانند کاری خلاف
رای روسیه
انجام ندھند.
بھ ھمین جھت
زمانی کھ از
حاجی میرزا
آقاسی درباره
تضمین حقوق ایران
بر آبھای دریای
خزر سئوال میکنند،
در پاسخ میگوید:
«ما به خاطر
یک قاشق آب
شور (آب شور دریای
خزر) خاطر شیرین
دوست (روسیه)
را تلخ نمی کنیم.»
منبع:
- سایت
"تیمچه نویدالدوله".
(پژوهش،گردآوری،
تدوین و
پیرایش از
سروش آذرت)
.................. ................. ............... ............... ............
"ملکه
مهد علیا"
مادر ناصرالدین
شاه/ "تاج
السلطنه"
دختر ناصرالدین
شاه/
با
تشکر از سایتهای
"دانشنامه ویکی
پدیا"، "رشد و
شبکه ملی
مدارس ایران"،
"آریا بوم"، "پامچال"،
"تیمچه نویدالدوله"،
"ایران
امروز" و از
مسعود بهنود و
مهران باهاری/
سایت خانه و
خاطره/ سروش
آذرت/ مهرماه 1391
خورشیدی/ 2012 میلادی/