بنام اهورا (هستی بخش) مزدا (بزرگ
دانا).
یکی از
خوانندگان عزیز
سایت خانه و
خاطره ، سوال
کرده بود که
«چگونه میتوان
زرتشتی شد»؟
من هم داخل
نوشته ها،
کتابها و سایتها
گشتم و این
نوشته را
آماده کردم که
امیدوارم
جوابگوی سوال
این دوست بوده
باشد. (سایت
خانه و خاطره/
آتوسا شهریاری)
چگونه میتوان
زرتشتی شد
(منبع:
نوشته ای از
موبد کامران
جمشیدی)
خرُده
اوستا
اندیشه
نیک کردار
نیک گفتار نیک
"خرُده
اوستا"
(اوستای کوچک) یکی
از پنج کتاب (یا
بخش) متون
مقدس اوستا
پنج
کتاب اوستا
عبارتند از:
1- یسنا،
2- ویسپرد، 3- وندیداد،
4- یشت ها، 5-
خُرده اوستا.
به خشنودی
اهورا مزدا
زرتشتی بودن پيش
ازهر چيز ، یک
آگاهی درونی و یک
گزينش خردمندانه
و همچنين وجدانی
است و در
نتيجه امری فردی میباشد. برای
رسيدن به اين پايه بايد
پيام (اشو)
زرتشت را به
درستی
دريافت و
زرتشتی انديشيد، زرتشتی
سخن گفت و زرتشتی
كردار داشت. اين
گزينش و باور
به جهانبینی زرتشتی،
خود هم آغازگر
و هم ميوهی یک دگرگونی ژرف درونی میباشد و
نياز به زمان
برای
رسایی
يافتن دارد. برای
گذار از گامهی(مرحله)
پذيرش
همبودگاهی(اجتماعی)
در دين زرتشتی، كه همانا "سدرهپوشی " میباشد ،
بايد بایستگیهای (شرايط)
زمانی و مكانی
در ديده باشند
و آنجا كه شدنی نيست ،
نيازی به
انجام آن نمی باشد تا زمانی
كه آن بایستگیها فراهم آمده
باشند. بنابراین
هر آن كس
كه پيام زرتشت
را دريافت و در
پيش وجدان خود
برگزيد كه زرتشتی
باشد، او زرتشتی است و میتواند خود را زرتشتی به شمار
آورد هرچند هم
كه برای
همبودگاه
(جامعه)
شناخته شده
نباشد. برای
ورود به
همبودگاه در
جايگاه یک زرتشتی هم،
هر زمان كه
شايسته بداند میتواند ديگران را
آگاه كند و اگر
دسترسی به
کسانی
باشد كه برمبنای
قراردادهای
همبودگاهی،
پروانهی
انجام مراسم
سدرهپوشی را دارند (که یک موبد زرتشتی نخستين
جايگاه را از اين
ديدگاه دارد)
از اين گامه
نيز گذر
خواهد كرد
وگرنه كه در
داد و ستد
انديشه با همانديشان
و هم وجدانان
و هم دينان خود زندگی همبودگاهی
را در جايگاه یک
زرتشتی
پی خواهد
گرفت، تا در
نخستين زمان شايسته
سدره پوش شده و
وارد خانواده
بزرگتر گردد. اما
برای اين كه ورود
او انگيزهی پشتيبانی
خانواده گردد
، لازم است بایستگی هایی را كه
خانواده بزرگ زرتشتيان برای
اداره
همبودگاه خود خواستار
است ، از سوی نوبهدين
پذيرفته شوند
و رفتار
گردند تا
سامان
زرتشتيان
آشفته نشود و
پيوند افراد آن
دچار ناهنجاری نگردد. اكنون
کمی ژرفتر به
اين سخن مینگریم.
سه
بایستگی مهم و
پايه ای/
سرمشق آینده
اندیشه و
رفتار و گفتار
خود
1-
باور درونی
2- نشانه بیرونی
3-
بزرگداشت پیمان
های "همبود
گاهی" و "پاسداشتن
(رعايت)" آنها
1- باور
درونی
خدای
زرتشت
داناترين و
تواناترين
است.
اهورامزدا خدای
يگانه، انسان
را خردمند
آفريده و او
را آزاد
گذاشته است كه
با گزينش راه
درست زندگی ،
خود را به او نزدیک
گردانده و خدا
گونه شود. انسان
اگر انديشه نیک(وهومن) را
برگزيند و با قوانين هستی و سپهر و
سرشت(طبيعت) كه
به آن "اشا"
گفته میشود
هماهنگی
كند و سپس با پس زدن
انديشههای زشت
و ناپسند و
چيرگی
بر نفس ،
و از روی
آگاهی ، كردار نیک(خشترا) را
پيشه سازد ،
به آرامشی
درونی
يا
(آرمیتی) دست خواهد
يافت . و آنگاه اگر اين
آرامش به دست
آمده ، دوام
يابد ، انسان
به رسایی
(تكامل) يا
“هورْوَتات”
نزدیک
می شود
وهر چه آدمی
به كمال و رسایی
نزديك تر
گردد از مرگ دورتر
خواهد شد و
اگر همه رسا
گردد ،
جاودانه
خواهد زيست و
به بيمرگی
(اَمِرِتات)
خواهد رسيد.
در اين گامه انسانِ
خُرد
و ناتوان
آغازين ، خدای گونه می گردد.
آدمی
با گزينش راه
اشا ( راستی و درستی) و
پيمودن آن ،
خود به خود در
جبهه ستيز با بدی ها
و زشتی
ها قرار می گيرد. اما اين رودررویی
، جنگ نيست و
خون ريزی را
در پی نخواهد
داشت . اين رودررویی از نوع ستيز
نور با تاریکی و دانش با
نادانی است.
آسانترين و
شتابانترين برداشتی كه از
ستيز در ذهن
ما ، مردم
خشونت زده اين
دوران نقش می بندد ، جنگ و
خونريزی و رويارویی
خشونت بار
است. اگر اين برداشت
از ستيز را
بپذيريم ، می
بايست گروهی در جبهه
روشنایی
ايستاده به
طرف تاریکی
تير پرتاب
كنند و به اين
كار هم دلخوش
باشند كه تاریکی از
بين خواهد رفت
و يا برای
ريشه كن كردن
بيسوادی بايد
همه ی
بيسوادان را
از دم تيغ
بگذرانند.
راه
مبارزه با تاریکی برافروختن
چراغ است و پرُ نورتر
كردن آن
تنها در
پرتو نور است
كه تاریکی مفهوم خود را
از دست خواهد
داد. راه مبارزه با بيسوادی
نيز گسترش
دانش است ، نه
به دار زدن
بيسوادان. اشوزرتشت به ما
خشونت و جنگ نمی آموزد. هيچ جنگی برنده
ندارد. جنگ
هرگز
نتوانسته است
گرهای را
بگشايد بلكه خود گره آفرين
بوده است. هر جنگی سرانجام به
آشتی
و آتش بس میآنجامد. هيچ جنگ و كشتاری
ابدی نيست، پس
برای
درمان
دردهای
انسانی ، بايد
از جنگ تا
آنجائیكه می
توان پرهيز
كرد. اما اين
پرهيز به
مفهوم بی پدافند
(بی دفاع)
ماندن نيست.
در دين زرتشت سازمانی
برای
جنگ
افروزی
وجود ندارد ، ولی
سازمان
پدافند موجود
است ، زيرا
همواره هستند
نادانان و بدانديشانی
كه جنگ را به
ديگران می پذيرانند،
كه اگر چنين
باشد بايد از خود
پدافند كرد و
جنگ افروز را
وادار به آشتی و آرامش
نمود.
آرمیتی
/ آرامش
آرمیتی يا (آرامش)
نزدیک
ترين و
بسوده ترين (ملموسترين)
دستاورد
آموزشهای
زرتشت است.
سازندگی تنها در
آرامش شدنی است.
پيش نياز
رشد و رسایی
آرامش است.
ساختن جهانی سرشار
از آشتی
و انسانيت
تنها در سايه
آرامش امكان
پذير خواهد
شد.
خشترا
/ کردار نیک
آرامش
بدست نخواهد
آمد،
مگر اينكه
انسان ها
خشترا (كردار نیک) را پيش
بگيرند و با
اشا (راستی و سامان
و هنجار سرشتی) خود را
هماهنگ سازند.
وهومن
/ اندیشه نیک
فقط كسانی می
توانند
قوانين هستی و سامان سرشتی را ،
كه پايهی راستی و درستی است ،
پاسداری
كنند كه وهومن
(انديشه نیک)
را برگزينند و
نیک انديش گردند.
امشاسپندان
/ خداگونه
پس
سرنوشت جهان
در مغز انسان ها
رقم زده میشود.
اگر انسان ها
نیک انديش شوند،
سپهر و آخشيجها
(طبيعت، عناصر
هستی)
را بزرگ
بدارند و رو
در روی آن قرار نگيرند
(آلودن محيط
زيست ، ستيز
با طبيعت است) و
با كردار نیک
خود بشريت را
به آرامش
برسانند،
انسانيت
تكامل پيدا
خواهد كرد و آن
انسان ها
در جهان
جاودانه خواهند ماند و در اين تكامل و
جاودانگی
دست به آفرينش
خواهند زد و همكار
خداوند خواهند شد. پس می بينيم كه از
هر سو كه
برويم و از
هر زاويه ای
به «دستگاه
آفرينش» و
«انسان و
آينده اش»
بنگريم،
سرانجام به "امشاسپندان" خواهيم
رسيد كه
دستگاه فلسفی و جهان بینی دين زرتشتی است. اگر
ما فلسفه دين
زرتشت را
بپذيريم از
درون زرتشتی شده ايم.
2-
نشانه بیرونی
آن هنگام
كه انسان در
جهان درون خود
، به اهورا
مزدا و فلسفه
دين بهی
باورمند شد و
خواست كه در
اين باورمندی
با ديگران
همراه شود ،
لازم می
آيد كه پيمان
وفاداری به
دين بهی و
زرتشتيان را آگاهی دهد.
سدره
پوشی / تولّدی
دیگر
"سدره
پوشی" نشانهی
بيرونی زرتشتی شدن است. با
پوشيدن سدره و
بستن کُشتی آدمی
هم با خود و هم با ديگران
پيمان می بندد كه راه
زرتشت را پیگیری كند. سدره پوشی زایشی
نو و "تولدی ديگر" است.
زایشی مينوی
(معنوی) در یک دينِ
بهساز و آباد
كننده. با
پوشيدن سدره و بستن کُشتی ، گامهی
كوشای (جدّی)
زرتشتی شدن آغاز می
گردد.
سدره
سدره
پیراهنی است بی يقه
و بی آستين از
پارچه نازک
سفيد رنگ. يقه
و آستين بلند
هر دو نشانه خود نمایی
است و آستين
بلند و گشاد
در گذشته
اسباب نازش (فخر
و مباهات) دارنده
آن به شمار
می آمد. سادگی
و سفيدی
اين جامه نشان
می دهد كه شخص نمی خواهد با بتن
کردن آن ،
به جاه
و مقامی برسد و
آن را وسيله ای
برای
رسيدن به
بلند پروازی های خود
قرار دهد.
سدره
/ جامه سربازی
سدره ،
جامهی
نازش (تفاخر)
نيست. جامه
ساده ، سربازی
است كه سرباز
اهورامزدا به تن می
كند و رنگ و ريا
در آن راهی ندارد. با پوشيدن
اين جامهی
ساده ، سفيد و پاک ، انسان
همانند و
همرنگ آن می گردد.
او هم رنگ ديگر
زرتشتيان می
شود. او بهدين می شود.
کُشتی
کُشتی
، بندی
است كه از 72 نخ پشمی بافته شده
است. بافندگان
آن بايد
بهدينانِ
پارسا باشند.
اين 72 نخ به شش
رشته بخش شده
است. و هر رشته
ای دارای 12 نخ
است.
عدد
72 / 72 فصل یسنا
عدد 72
اشاره ای
است به 72 فصل
يسنا كه
مهمترين بخش
اوستا است. تعداد 12 نخ
اشاره دارد به 12 ماه
سال.
و عدد 6
اشاره ای
است به شش "گهنبار" (جشن) كه شش جشن های دینی زرتشتيان است.
کُشتی بستن / پيمان بهدين
با خود و
اهورامزدا
کُشتی
بستن نشانه
پيمان بهدين
با خود و
اهورامزدا
است. با
پوشيدن سدره ، بهدين جامهی خدمت
دين را به بر می
كند و با بستن کُشتی كمر خدمت به
ميان می بندد
تا جهانی
آباد ، آزاد
و بدور از
جنگ، ناداری و ... بسازد.
سدره پوشی
مراسم با شكوهی
است كه به دست
موبد انجام می پذيرد
و دوستان و
بهدينان با شركت
خود در آن،
شاهد زايش مينوی یک بهدين می
گردند و با او
اين زايش را
جشن
می گيرند.
3-
بزرگداشت پیمان
های "همبود
گاهی" و "پاس داشتن
(رعايت)" آنها
زرتشتی ، انسان
آزاده ای
است كه خود با خرد
بيدار خويشتن
، راه زرتشت را بر می
گزيند و با
سدره پوش شدن
، كوشا بودن
خود را در اين
راه بيان می
دارد. او گام
در راهی میگذارد كه
خوشبختی و شاد زيوی انسان و
انسانيت هدف
نهایی آن است. دين
زرتشت ،
دين بهی است.
دين كوشش است.
مگر نه اينكه جهان
در سايه كار و كوشش آباد
خواهد شد و
تنها در سايه
كار و كردار نیک است كه
انسان خواهد
توانست به سازندگی
بپردازد؟
دين بهی،
دين گوشه نشینی و زانوی غم بغل
گرفتن نيست و
نااميدی و منفی
بافی
در آن راهی
ندارد. آينده ،
يك رويداد ناگوار
برگشت ناپذير
نيست. آينده در دستهای ما
قرار دارد.
اگر بكوشيم و
بسازيم آينده
زيبا خواهد
بود و اگر
بدان نيانديشيم
و كاهلی پيشه
كنيم ، فرجامی
بد در پيش روی ما
خواهد بود. ساختن
و آباد كردن
و نوسازی
جهان به هم اندیشی ، همدلی و همبستگی
انسانهای
نيک انديش ، خوش
گفتار و
نيك كردار
نياز دارد. از
اين رو دين بهی، دين
همبودگاهی
است.
گفتيم كه
سدره پوشی،
جامه سربازی
اهورامزدا را
به تن كردن
است و کُشتی،
ميان بستن و
بيان آمادگی برای خدمت می باشد. هر "نو بهدینی" سربازی
است كه در اين "ارتش
كارنیک"
می بايست جای خود را
پيدا كند و همآواز و هماهنگ
با ديگر
بهدينان به
پيش رود. پس
لازم می آيد كه سازمان
همبود گاهی
زرتشتيان بر
مبنای
آموزشهای
زرتشت سامان
پذيرد. گفتار و كردار
هر زرتشتی در سرنوشت
ديگر هم كيشان
نشانگذار
خواهد بود.
فرد، پيش از
زرتشتی شدن
پاسخگوی
كردارهای خوب
يا بد خود است
و ديگران نيز
كارهای
خوب و
پسنديده و يا رفتارهای
زشت و ناپسند
يك غيرزرتشتی را به پای
جماعت زرتشتی نمی
نويسند.
اما هنگاميكه
فرد پذيرفت كه
زرتشتی شود، خود به
خود بخشی از
خانواده بزرگ
زرتشتيان شده است و از آن
پس كارهای نيک و
پسنديده و يا
رفتارهای زشت و
ناپسند او
دامنگير ديگر زرتشتيان
خواهد بود و آنها
را سربلند و
يا سرشكسته
خواهد كرد. از
اين رو زرتشتی شدن نه
تنها نيازمند "باور
درونی" و "نشانه بيرونی" است بلكه "بزرگداشت
پيمانهای
گروهی و
پاسداری
آنها" را نيز
بايسته میسازد.
نا گفته
پيداست كه
باهم بودن يك
گروه از انسانها،
خود به خود نياز
به يك سری
بنيانها،
هماهنگیها و
قانونها دارد.
بدون اين
بنيانها، پيوستگی افراد یک
همبود گاه
دستخوش هرج و
مرج گشته و
آنها را رو در
روی يكديگر
می گذارد. درست
به همين سبب "پذيرش
پيمانهای گروهی" یک نياز والا
به شمار می آيد. در
جامعه سنتی زرتشتيان اين
نياز بگونهی نانوشته
وجود دارد و زمانی دراز است كه
زرتشتيان
توانستهاند
كه با پاسداشت
آن خود را
نگاه دارند، زيرا
جامعه زرتشتی، گروه كوچکی بوده است
كه نه تنها بر
بنيان آموزش های
زرتشت ،
هموندانش (اعضایش)
پاسخگو و پيمان دار نسبت به
جامعه بار
آمده اند، بلكه
به سبب
خويشاوندی و
پيوستگی تنگاتنگ خانوادگی
كه نتيجه
ازدواجهای درون
همبودگاهی
بوده است،
چنان بافت به
هم تنيده ای يافته است
كه سرنوشت فرد
به گروه و گروه
به فرد وابسته
شده و گونهای هماهنگی روحی و
روانی در جماعت
ديده میشود و
شخصيت
(كاراكتر) گروهی
ويژه ای در
گروه ايجاد
شده است.
چه
بنيانهایی بايد از
سوی نو بهدينان ژرف نگری شود
الف
ـ "جدایی دين از
سياست"،
ب ـ "پرهيز
از باور ستيزی"،
پ ـ "پذيرش خويشكاری
(مسئوليت)
همبودگاهی و كار
گروهی".
الف
ـ جدایی دين از
سياست
دين بهی،
دين ناروا گزینی و دو بینی
(تبعيض) نيست. زن
و مرد ، دارا و
ندار ، سياه و
سفيد و … می
توانند زرتشتی شوند. نه رنگ
پوست ، نه
جنسيت و نه
مقام همبود گاهی
افراد و يا گرايش سياسی
آنها هيچ كدام
پايهای برای پذيرش
به دين نيست. همانگونه
كه كارگر، پزشک،
مهندس،
كشاورز و غيره
میتوانند زرتشتی شوند ،
سياستمداران
نيز میتوانند زرتشتی
شوند و زرتشتی بمانند. اما
يك سازمان
همبودگاهی
كه بر بنيان
دين استوار
است
نمی
تواند جايگاهی
برای تبليغ يك
ايده سياسی
ويژه شود و يا
جایی برای گسترش
انديشه های
سياسی ويژهای
شده و از همه
بدتر جای يارگيری
گروه های
سياسی و حزبهای گوناگون
گردد. همانگونه
كه كشاورز نمیتواند با
تراكتور به
نيايشگاه
وارد شده و زمين آن را
شخم بزند و
بذر دلخواه
خود را در آن
بكارد، سياستمداران
و يا كوشندگان سياسی هم
نبايد سازمان
همبودگاهی زرتشتيان
را با حزب و
سازمان سياسی یکی بگيرند و دفتر و
ساختارهای
هموند گيری
خود را در آن
پهن كنند. بنيان
سازمان و
ساختارهای همبودگاهی
زرتشتيان،
آموزشهای
زرتشت است و
افراد تنها از
روی باور به دين
زرتشت بايد
در اين نهاد
همبود گاهی هموند
شوند و نه بر
پايهی وابستگیها
و گرايشهای سياسی. در يک
نهاد دینی،
با یک
جهان بینی فراتر از رنگ
پوست، جنسيت و
... ديگر چپ و
راست و ميانه رو
مفهومی ندارد.
همه زرتشتی هستند و چون زرتشتیاند در اين
سازمان همبودگاهی
هموند(عضو)
شدهاند.
دین
به دنبال حقیقت/
سیاست در پی
واقعیت و سازش
با آن
از اين
گذشته دين و
سياست دو
مقولهی از هم
جدايند و نمیتوان آن دو را با
هم آميخت. دين
به دنبال حقيقت است
و سياست در پی "واقعيت" و سازش با آن.
هرگاه بتوانيم
دو دانه سيب
را از يازده
متر پارچه كم
كنيم و يا هفت ليتر شير را
به چهار كيلو
آهن بيفزاييم ،
خواهيم
توانست دين
و سياست را با
هم بياميزيم.
دين و سياست
بايد مانند دو ريل
راه آهن به
موازات
يكديگر پيش
روند اما به هم نرسند،
كه اگر چنين
گردد واگنهای
تمدن انسانی
واژگون شده و
سبب مرگ و
ويرانی خواهند
شد. دين ،
پاسخگوی
فراهم آوری آسايش
مينوی (معنوی) بوده
و بايد بتواند آرامش روانی ،
اخلاق و اميد
را برای انسان
به ارمغان
بياورد. در جایی
كه سياست،
خويشكاریاش فراهم كردن
آسايش مادی
انسان میباشد. هم
سياست و هم
دين برای
جامعهی
انسانی لازم
هستند. هيچ
كدام هم بد
نيستند. آنچه
بد، ناپسند و
آسيب رسان
است آميزش اين
دو با هم
است
.
ب ـ
پرهيز از باور ستیزی
هر زرتشتی در بهترين
چگونگی
(حالت)
خود، دادگو
و كاردار
(وكيل) دين بهی است ، نه
دادستان دينهای
ديگر. كار ما
استوار كردن و گسترش دادن
آموزشهای زرتشت
است و نه رد
كردن و خُرده گيری از دينهای
ديگر. البته میتوان
دين بهی
را با دينهای
ديگر سنجيد،
اما اين سنجش
ميان
باورهاست كه
خود كاری
پژوهشی و آموزشی
است و نه پيش زمينهی
يورش به
باورهای
ديگر و كوبيدن اين يا آن
دين، كه نه
سودمند است و نه
لازم. اين كار
تنها میتواند
سبب برپا شدن تنش
بين بهدينان و
ديگر باورها
گردد، كه اگر
باورستيزان
در كار خود
كوشاتر باشند جنگ
دینی را در پی خواهد
داشت، كه مانند
هر جنگ ديگر
بيهوده و زيانآور
است.
پ ـ
پذيرش
خويشكاری
(مسئوليت)
همبودگاهی و كار
گروهی
آرزوی
هر "بهدینی"، بهبود زندگی
خود و همكيشان
و گسترش دين بهی است. سروسامان
دادن به كارهای
همبود گاهی زرتشتيان
از توانایی يک و يا
چند نفر بيرون
است. شايسته
است كه هر نو بهدینی بر پايهی
توانایی ها و ويژه كاریها (تخصص)
و يا نياز
همبود گاه
زرتشتی
در گوشهای
از سازمان
همبود گاهی
به كار
بپردازد. شانه
خالی
كردن از زير كار
و پشت گوش
انداختن خويشكاریهای
همبودگاهی،
سبب از هم
پاشيدن سامان
و سر رشتهی
سازمان
همبودگاهی
خواهد شد. اين
كار با هيچ
سنجهی (معيار)
اخلاقی و انسانی
جور نمیآيد.
فراموش نكنيم كه پای بندی
به پيمان از
آموزشهای اخلاقی
زرتشتيان است.
انسان زرتشتی کسی است كه هم
نسبت به خود،
هم نسبت به
گروه و هم
نسبت به سپهر، خود
را پاسخگو
بداند و در راه بالندگی و
رسایی خود و جهان
كوشا گردد.
اكنون،
پس از خواندن
اين نوشته ، روی پرسشهای زير
انديشه كنيد و
پاسخ آنها را
در درون خود بيابيد:
- آيا به
دين بهی در درون
خود باور
آوردهايد؟
- آيا میخواهيد
با سدره
پوشيدن به آن
رسميت بدهيد؟
- آيا
پيمانهای
همبودگاهی ، یعنی"جدایی دين از
سياست"، "پرهيز
از باور ستيزی" و "كار گروهی" را میپذيريد؟
اگر
پاسخ به
سوالات مثبت
است به گروه
ما خوش آمدید!
اکنون هنگام
آن رسیده است
که با هم
بخوانیم:
برای
سدره پوشی
چنانچه میخواهید
به دین بهی
سِدره پوش شوید
و سپاهیان اهورا
مزدا را
در برابر سپاهیان
اهریمن یاری
نمایید ، به
آدرس زیر
مراجعه کنید و
نام ، نام خانوادگی
و آدرس ایمیل
خود را بدهید
تا انجمن بهدینان
با شما در هر
جای دنیا که باشید تماس
بگیرند و شما
را سِدره پوش
نمایند.
in the
happiness of Ahoora Mazda
dear member of Mazd Yasna group,
in this group you have the chance to convert to the Good Religion
that is known as Zoroastrianism.
if you would like to convert now, go to this link
روی کدُ کلیک
کنید (http://www.bozorgbazgasht.com/become-zartoshti.html ) (در صفحه
"انجمن بزرگ
بازگشت" ، روی
نوشته سمت
راست کلیک کنید)
اهورامزدا
نگهدارتان
باد.
( شاد
زیوید در پناه
مزدا اهورا)
موبد
فیروز
آذرگُشسب؛
موبد
فیروز
آذرگُشسب/ ریاست
انجمن موبدان
تهران
موبد
فيروز آذر
گشسب ،
فرزند دستور
نامدار، در
خانوادهای پاک و دانش
پرور و از
آموزگاران دينی زرتشتی يزد به
دنيا آمد. فيروز
آذرگشسب نخست
در يزد و سپس
در كالج البرز
تهران آموزش
های خود را پی گرفت و پس از
بازگشت به
يزد، از سوی انجمن
موبدان به
همراه
روانشاد موبد
رستم شهزادی،
به مدرسهی "كاما
اتوران بمبئی" در
هندوستان رفت
و بيش از هفت سال
در آنجا به
آموختن دين و
دانش پرداخت و
پس از آن به
ايران بازگشت. سپس
موبد فیروز
آذرگشسب برای يك
سال در
دبيرستان
كيخسرو به
دادن آموزش
زبان
انگلیسی
دست زد. او همچنين
در جوانی در
كلاسهای
حقوق شركت كرد
و با درجه و
رتبهی عالی پذيرفته
شد و ليسانس حقوق گرفت. او
سالها رياست
انجمن موبدان
تهران را عهدهدار
بود.
موبد فیروز آذرگشسب شيفتهی
مطالعهی
گاتها بود. او تمام
ترجمههای
فارسی و انگلیسی
گاتها را
خوانده بود و پس از سالها مطالعه،
چون هيچ كدام
از آنها را
نپسنديد خود
به ترجمه و
تفسير گاتها
پرداخت.
پیام
گات ها
گاتها
، نیک اندیشی ، نیک گفتاری و نیک كرداری را میآموزاند.
گاتها سرچشمهی انديشههای مينوی و زبان
آن زبان
اهورایی است.
گاتها
دانایی
و
روشنایی بیكران
است.
تنها
با چشم دل ، گوش
جان و وجدان و
باوری خرد ، خواندنی ، شنيدنی و دريافتنی است.
دو جلد
ترجمه و
تفسير گاتها، سرودهای
اشو زرتشت،
همراه با
برگردان واژه
به واژه از
پژوهشهای
سترگ موبد
دانشمند
فيروز آذر گشسب
است.
او در
مقدمهی جلد نخست
گاتها مینويسد: « ...هنگام
ترجمه كتاب و
مقايسه آن با ترجمه ساير اوستا شناسان
نامی مثل
پروفسور
بارتوله ،
پروفسور ميلز
، پروفسور
دستور كانگا،
دستور دكتر
بد، استاد
بهرام گور انكلسريا،
پونگار و
روانشاد
استاد ابراهیم پور داوود ،
دريافتم که در
ترجمه اوستا شناسان
خارجی آن روحانيت
و معنويت ژرفی
كه در واژهها
و عبارات و
متن اوستایی اين
كتاب آسمانی نهفته
است ، روشن
نگرديده و در
نتيجه
خواننده
مفهوم واقعی
و علو مقام
اين تعاليم را
درنيافته و
اهميت آن را
كمتر درک مینمود. موبد فیروز
آذرگشسب پس
از پانزده سال تلاش و
مطالعهی پیگير،
در سال 1351
خورشيدی ،
نخستين جلد
گاتها و هشت
سال بعد ،
جلد دوم آن را
منتشر نمود ،
كه در نوع خود
كار عظيم و
بزرگي است. او در سال 1369 خورشيدی برای
بزرگداشت
يكصدمين
سالگرد
روانشاد "مانکجی لیمجی هاتريا"،
گاتهای
فارسی خود را
به انگلیسی
ترجمه كرده و
در اختيار
كنكاش جهانی
موبدان قرار
داد كه منتشر شد.
كتابهای
ديگر موبد
فیروز
آذر گشسب عبارتند
از:
- بخشی از فرهنگ
اوستا و تطبيق
آن با فارسی و
كردی در سال 1337.
- ترجمه
"خرده اوستا"
به انگلیسی
در سال 1364.
- ترجمه بدون شرح و
تفسير گاتها به پارسی روان
در سال 1360.
علاوه بر
اين كتابها ،
دهها مقاله و
سخنرانی و
نوشته از او
به يادگار
مانده است. به ويژه سخنرانیهای
او در دانشگاه
برلين آلمان
در سال 1371
خورشيدی و
انجمن
زرتشتيان لندن در سال
1372 خورشيدی و
دربارهی اشو زرتشت
و گاتها، بسيار
قابل توجه است. ترجمه
و تفسير دو
جلدی
موبد فيروز
آذرگشسب
از گاتها،
خواهان بسيار
دارد و اكنون
چاپ تازهی
جلد اول آن به طرز
شايستهای
توسط سازمان
انتشارات
فروهر با
ويرايش و حروفچینی جديد و بدون
غلط چاپی
روانهی
بازار شده كه
بايد از نريمان
خدادادی بابت چاپ آن
قدردانی
كرد. همچنين
مجموعه مقالات
استاد درخور
بازنگری و
چاپ است كه
اميدواریم
با همت و ياری
همكيشان اين
مهم هم
انجام گيرد. فرزانهی دانشمند
موبد
فيروزآذرگشسب
در پسين روز "دی بهآذر"
برابر با سه شنبه
پنجم تيرماه 1375 خورشيدی
چشم از جهان
فرو بست و
گروسمان نشین
شد.
.................. ................. ............... ...............
ارباب
رستم گیو
زنده
یاد
شادروان
نگاهی به زندگی و نیک
اندیشیهای
ارباب
رستم گيو
تنها
زرتشتی عضو
مجلس سنا
(منبع:
سایت یتا اهو)
"دیر زیویم
، درست زیویم
، شاد زیویم
، تا زیویم به
کامه زیویم گیتی
مان باد به
کامه تن ، مینومان
باد به کامه
روان"
پانزده
مهرماه هر سال،
يادآور ياد و
خاطره ارباب
رستم گيو است،
مردی كه هنوز
يادگارهايش
را در شهرهای
مختلف ايران و
حتی كشورهای
ديگر
ميتوانيم
ببينيم. نیک
اندیشی كه نه تنها
برای زرتشتيان
كه برای
ايرانيان از هيچ
تلاشی فروگذاری
نكرد. برای آشنایی
بيشتر با زندگی و
فعاليت های
اين رادمرد ،
متن زير را كه
برگرفته از
تارنمای
يتااهو است
مطالعه
بفرماييد: فرزانه
ارباب رستم
گيو در سال 1267
خورشيدی در
يزد به دنيا
آمد . آموزش های
آغازين را در
يزد ، در نزد
استاد ماستر
خدابخش ، و در
مدرسه كيخسروی
آغاز نمود و در
سال 1287 خورشيدی روانه
تهران شد و به
كار بازرگانی پرداخت. پيشرفت
ارباب رستم در
تجارت به
همراه برادرش ارباب
گيو شاهپور و
سپس شركت يگانگی پارسيان به حدی
بود كه نام ارباب
رستم گيو
برای بازرگانان
پشتوانه ای
با ارزش
شناخته می
شد. در
فروردين 1312
خورشيدی در
گردش چهاردهم
وارد انجمن
زرتشتيان
تهران شد و از
فروردين 1314
خورشيدی در
گردش پانزدهم
به سمت نيابت
برگزيده شد و
در تيرماه 1319 خورشيدی پس
از ارباب
كيخسرو شاهرخ
در گردش هفدهم
به اتفاق آرا
به سمت رياست
انجمن انتخاب
گرديد و تا
پايان گردش 28
انجمن
زرتشتيان اين
سمت را در اختيار
داشت (در كل 5
سال در مقام
نيابت و 27 سال
در مقام رياست
انجمن
زرتشتيان). در
دوره چهاردهم
به عنوان
نماينده
زرتشتيان وارد
مجلس شد و تا
دوره نوزدهم
اين سمت را در
اختيار داشت. تا
اينكه به سبب
زيادی سن
نمايندگی
مجلس را كنار
گذاشت. ارباب گیو
رستم همچنين:
- در
تاريخ 10 آبان
1335 خورشيدی نشان
درجه یک تربيت
بدنی.
- و
در تاريخ 24
اسفند 1336 خورشيدی نشان
درجه یک از
وزارت فرهنگ
دريافت نمود.
- و
در تاريخ 19 تير 1345 به
عضويت سازمان ملی حفاظت آثار
باستانی درآمد.
فرزانه
ارباب رستم
گيو
در آيين
بزرگداشتی
كه از سوی "سازمان
فروهر جوانان
زرتشتی"
برای
ارج نهادن به زحمات
آن بزرگوار
برگزار كرد ،
فرمود :
سپاس
اهورامزدای بزرگ را
كه به
اينجانب
توانایی
خدمات ناچيزی كه
انجام داده ام
عنايت فرموده
و از عموم
كسانيكه با
اينجانب
همكاری
صميمانه
نموده اند
قدردانی و
تشكر مينمايم
زيرا بدون
پشتيبانی و حمايت
و همكاری
صميمانه آنان بی شک در خدمات
اجتماعی و
سياسی كامياب نمی گرديدم.
بنياد
رستم گيو
ارباب رستم
گيو "بنياد رستم
گيو"
را در سال
1337 خورشيدی تاسيس
نمود. از نیک
كــــرداری ايشان ميتوان
به موارد زير
اشاره نمود :
- ساخت
دبستان گيو در
تهران.
- ساخت
مجتمع بزرگ فرهنگی، اجتماعی و
مسكونی رستم
باغ واقع در تهران
پارس به مساحت
تقریبی 25000 متر مربع
شامل آدريان ،
كتابخانه ،
تالارها ، ساختمانهای
مسكونی برای
حدود 88
خانوار، زمين
ورزشی و ...
- ساخت
دبستان
دخترانه
استاد خدابخش
در تهران.
- ساخت
دبستان
پسرانه استاد
پورداود در
تهران.
- ساخت آب
انبار در
تهران پارس.
- اهدای
قطعه زمینی به مساحت 15000
متر مربع به
آموزش و پرورش
استان تهران.
- ساخت
درمانگاه در
سوهانک
تهران و اهدای
آن به وزارت
بهداری به
نامگانه
برادر زاده
جوان خود مهربان
گيو.
- ساخت يک
باب مدرسه ، يک
باب حمام ، يک
باب مسجد در
روستای
كوهان دماوند. و همچنين
ايجاد جاده
شوسه ماشين رو
از جاده اصلی
فيروز كوه به
روستای
نامبرده.
- ساخت
تالار 400 نفره مراوريد در
يزد.
- ساخت آب
انبار 4000 مترمکعبی در محله
دستوران يزد.
- لوله کشی روستای
نصرت آباد يزد.
- ساخت آب
انبار و خيله (آسايشگاه)
برای زيارت
كنندگان پير
سبز ( پيرچک چک).
- ساخت
درمهر ارباب
رستم گيو با
ساختمان چهار
طبقه واقع در 15
كيلومتری
شمال غرب
نيويورک.
- ساخت
درمهر مهربان
گيو (به
نامگانه
برادرزاده اش)
در كانادا.
- خريد
زمين وسیعی در شيكاگوی
آمريكا به
منظور ساخت
درمهر كه در
سال 1362 خورشيدی
تكميل و گشايش
يافت.
- و
كمكهای مداوم
به سازمانها و
انجمن های
زرتشتيان
شهرهای
مختلف ايران.
فرزانه
ارباب رستم
گيو
در
روز 15 مهرماه
سال 1359 خورشيدی در سن 92
سالگی درگذشت. و به راستی كه وی سوشيانت
زمانه خويش
بود.
روانش
شاد و نامش به نیکی
ياد
باد.
مروارید
خانم گیو همسر
گروسمان نشین
رستم گیو و
توران شهریاری/
نگاره از سایت
توران شهریاری؛
ارباب
رستم گیو/
سناتور
انتصابی مجلس
سنا
(از:
دکتر الموتی و
روزنامه نیمروز)
ارباب
رستم گيو از
زرتشتيان
خوشنام ايران
كه در سياست و
تجارت از او
به نيكى ياد
شده.
ارباب
رستم گيو هفت دوره
از دوره 12 تا 19
نماينده
زرتشتيان در
مجلس شوراي ملى
ايران بود و
سپس در دوره
چهارم مجلس
سنا سناتور
انتصابى
تهران گرديد.
در تمام اين
مدت رياست
انجمن
زرتشتيان
ايران را
برعهده داشت. نكته
جالب اين است
كه ارباب
رستم گيو،
مشير و مشار
ارباب كيخسرو
شاهرخ بود كه
ده دوره (از
دوره دوم تا
يازدهم) نماينده
زرتشتيان در
مجلس شورای ملى
ايران بود و
بعد از او ،
ارباب رستم گيو
هم به
نمايندگى
زرتشتيان
رسيد و هم به ریاست انجمن
زرتشتيان ايران
رسید.
ارباب
رستم گيو
در سال 1267
شمسى در يزد
متولد شد.
پدرش شاپور
گيو نيز تاجر
معتبرى بود كه
با كشورهاى
خارج از جمله
هندوستان داد
و ستد داشت. ارباب رستم گيو
در اروپا به
تحصيل پرداخت
و با فرا گرفتن
علوم اقتصادى
و تجارى به
ايران آمد و ضمن
شروع به
فعاليت تجارى
عضو انجمن
بلديه تهران
شد. ارباب
رستم گیو همكارى
صميمانه اى
با ارباب
كيخسرو شاهرخ داشت كه بعدأ جانشين او
گرديد. ارباب
رستم گیو تنها
زرتشتى است كه
در مجلس سنا
عضويت يافت. زيرا
در مجلس سنا
همواره یک
تن از
نمايندگان
اقليت شركت
مى جست كه بعد
از او "فليكس آقايان"
از ارامنه جزو
سناتورهاى
انتصابى بود
كه با نزديكى
به درباريان
ديگر فرصتى
نداد كه ساير
افراد اقليت
جانشين او
شوند. ارباب
رستم گيو در 80
سالگی زندگى
را ترک گفت. ارباب
رستم گیو وصيت
كرده بود كه
قسمت اعظم
دارایی اش
صرف امور
خيريه گردد.
از
نیک کرداریهای
فرزانه ارباب
رستم گیو؛ دیدار
پیر سبز (پیر
چک چکو)
ديدار
در زبانِ فارسی
همان واژه ی
زيارت به زبان
عربی يا تازی
است
چک چکو یا
معبد سابق
آناهیتا؟!
زرتشتيان ایران
زرتشتیان
ایران پنج
روز از روزهای
خورداد ماه را
به ديدار يا
زيارت جاهاییکه برايشان
يادمان ها و
يادگارهای
سنتی است ، میروند. امسال اين
روزها ، روزهایِ
24 ، 25، 26 ، 27 و 28
خورداد ماه هستند.
زرتشتيان در
اين روزها،
نخست به ديدارِ
"سِِتی
پير" و سپس
به ديدارِ "پيرِ سبز"
يا "چَک
چَکو" می
روند.
«تارنمای
يتا اهو»
فرناز
خسروی و پدرام
نميرانيان درباره
ی «پير سبز چک چکو» چنين می
نويسند: «پير سبز(چک
چكو)
یکی از ديدارگاه
های (زيارتگاهای)
زرتشتيان می باشد ، که در 62 كيلومتری شمال
شرقی يزد
، سینه كوهی آن را
در برگرفته
است و جريان
بسيار كمی از
قطره های آب
از شكاف سنگ
فرو
می چكد كه
تنها میتواند سرسبزی فضای
چند متری و
امكان رويش
چند سرو كاج
كوهی را بدهد. دادن
نام "پير سبز" يا
"پير چک چكو"
به اين محل
نيز ، بدين
مناسبت می
باشد.
زیارتگاه
سیتی پیر
سیتی
پیر
"سِتی پير"،
به چَم يا معنی
"سه تا پير" میباشد.
زيرا که در آن
ديدارگاه ،
سه تن پير
روشن روان که
روز و روزگاری
هواخواه و
دوستدارِ
مردم بوده اند ،
آرميده اند و هر
ديدار کننده ای با
پا به درون آن
ديدار گاه
گذاشتن ،
آرامگاه آن سه
تا
پیر را در
برابر خود
دارد. اين
ديدارگاه در مريم
آباد يزد است
و همانگونه که
گفته شد ،
زرتشيان در
آغازِ روزهای
ديدارشان به
آنجا و سپس به ديدار
گاه "پيرِ سبز"
يا "چَک
چَکو" می روند.
روز
مانتره سپند
(روز گفتار نیک)/
از 24 تا 27 خرداد
ماه
در
پیرسبز یا چک
چکو/ دیدار با
نیک بانو
همه ساله
از تاريخ 24
خرداد ماه برابر با
روز "اشتاد
ايزد" تا 27
خرداد ماه برابر
روز "مانتره
سپند" ،
زرتشتيان به
اين مكان مقدس
و روحانی میروند
و به دور از
زندگی پرُ زرق و برق
مادی به زيارت
و عبادت می
پردازند.
استقرار
خانواده یزدگرد
سوم در یزد
- کتایون،
همسر یزدگرد
سوم
- شهبانو،
پارس بانو، نیک بانو،
نازبانو،
مهربانو،
دختران یزدگرد
سوم
- هرمزان
و اردشير،
پسران یزدگرد
سوم
يزد گرد
برای حفظ جان
خانواده خود،
نقطه كويری و
متروكی را كه آن روز
جلب توجه نمیكرد
و امروزه يزد
نام دارد (شهر یزد
کنونی) جايگاهی
تهيه و خانواده
خود را كه
عبارت بودند از:
- دو پسر بنام هرمزان و
اردشير،
- و پنج دختر
بنامهای شهبانو،
پارس بانو، نیک بانو،
نازبانو و
مهربانو بودند،
- و
همسرش کتایون،
- و
مُروارید هریش
(خدمه ای که
مُروارید نام
داشت) در آن
مکان مستقر
کرد.
پس از
اينكه حكومت
ساسانيان
سقوط كرد ،
فرزندان
يزدگرد سوم
چون ديدند
مورد تعقيب
قرار خواهند
گرفت برای
بدور ماندن از
تلاتم امواج
حوادث به یکباره ترک ديار و
دربار نمودند
و هر کدام به
خلوتگاهی
پناه بردند و
با استغاثه ،
دست نياز به
درگاه پروردگار
بخشنده بردند
و از آستانش
درخواست بخشش
و ياری نمودند.
پیر
سبز(چک چکو) خلوتگاه
نیک بانو
اما نیک بانو
با مرواريد خدمه ، در بيابان
از هم جدا
شدند و نیک
بانو به سمت
شرقی عزيمت
نمود و در 37
كيلو متری
اردكان به كوهی
رسيد و به
درگاه خدا ناليد
وبه امر حقّ درآن
كوه غايب شد
كه امروز به "پير
سبز چک چكو" معروف
است.
با بودن
چنين
داستانهايی
درباره ی "پير
سبز"
، شماری بر اين
باورند كه اين
جای مقدس ،
يكی از معابد
بزرگ آناهيتا
است ، چرا كه
مشخصه ويژه
اين معبد،
بودن بر بلندی
و جاری بودن
آب است. هرچه
هست، پير سبز
فضایی عجيب عرفانی
و روحانی دارد
و انسان با
راز و نياز با
پروردگارش و
ديدار به
آرامش می رسد.
ساختار
پيرسبز
در دامنه
كوه ،
زرتشتيان هر شهر،
برای بيتونه چند
روزه خود ،
بنايی ساخته
اند. بنايی كه
شامل یک مطبخ و
چند صفه و اتاق
است و به آن
مجمعه (خيله) می
گويند . خيله
ها در كمركش
كوه ، پايين
تر از معبد و
محل "چك چكو"
آب ساخته شده
است. اهميت و ارزشمندی
خيله ها بستگی به
نزديكی و دوری دارد. از
جمله میتوان
از خيله
دستورها ،
خيله تفتی ها، خيله
قاسم آبادی ها
و. .. نام برد.
مراسم
و آداب و رسوم
در مدت
توقف چند روزه
خانواده ها ،
هر كسی چندين
بار به
زيارتگاه میرود. شمع
روشن كردن،
دعا خواندن ،
نذركردن ، سدره
پوشی و کُشتی بستن از
جمله مناسک
اعتمادی است
كه در معبد بجا
می آورند.
زيارت
كنندگان
بايستی با سر
پوشيده وارد
شوند. آوردن
نان نذری (سيرگ
به گفته يزدی
ها و "سيرو" به
گفته كرمانی
ها) كه در بيشتر
خيله ها پخته
میشود و عرضه
كردن آن به
زيارت
كنندگان بخشی
از مناسك است.
از ديگر
مراسم، كتک
زدن تازه
داماد هاست.
بدين معنی كه
جوانان، به
ويژه جوانان
مجرد، پرس و
جو كرده و كسانی
را كه در طول یک سال
گذشته ازدواج
كرده اند پيدا
ميكنند و با
شوخی و خنده
، دست و پای
اين تازه
دامادها را
گرفته ، به پشت
می خوابانند و کتک می زنند.
داماد و
خانواده او با
شربت و شيرينی
كه در معبد
تبرک شده از آنها
پذيرايی میکنند. جوانان ضمن
تفريح و سرگرمی
و خوردن شيرينی
، بدشان نمی آيد
كه قهرمان کتک خوری سال
آينده باشند.
چند
بيتی در باره
پير سبز:
بگفتا ای خدا ، من از
زنانم سبب سازی به غير تو ندانم
بگيری دست من ،
من
ناتوانم
بصدق دل بگو يا پير
برحق
خجسته نام اوست نیک بانو
بناليد از خدا (.... ) به
زانو
بصدق پاک ناليدی به
يزدان بكوهی یک جایی گشت
پنهان
شبه گنجينه
را از خود
هويدا تمام كوه شد پر نور و شيدا
سرچشمه:
- مجموعه
زيارت نامه و
چگونگی برگزاری
مراسم دینی
زرتشتيان ،
نوشته : شاه
بهرام بليوانی–
1365.
- ديوان
خاضع سال 1300
شمسي- بمبئی.
- آيينها
و جشنهای كهن
در ايران
امروز نوشته:
محمود روح
الميني 1376.
نگاهی كوتاه بر
زندگی موبد
رستم شهزادی (موبدی
موبدان)
"دیر
زیویم ، درست
زیویم ، شاد زیویم
، تا زیویم به
کامه زیویم گیتی
مان باد به
کامه تن ، مینومان
باد به کامه
روان"
موبد
رستم شهزادی
پور موبد دین یار
و سلطان موبد
خداداد در تاریخ
سوم فروردین 1291
خورشیدی در
محله دستوران
و در منزل
موبد دین یار
شهزادی متولد
شد. در سال 1305
گواهینامه شش
ساله دبستان ویژه
آموزش موبد زادگان
را دریافت
نمود و سپس به
مدت 5 ماه در دبستان
جمشید جم
تهران (سهراب
سفرنگ) و 18 ماه
در دبیرستان
البرز تهران و
به مدیریت
شادروان موبد
رستم ماونداد
مشغول به تحصیل
شد و در سال 1314 خورشیدی
دوره هفت
ساله
آموزشگاه عالی
ویژه موبد
زادگان در
هندوستان (آموزشگاه
کاما آتورنان)
را به پایان
رساند و به
درجه موبدی و
دریافت مدال
خوشرفتاری
نائل شد. در
فروردین 1316
خورشیدی
ازهندوستان
بازگشت و در
شهر یزد مسؤلیت
آموزش مدرسه شبانه
روزی مارکار
به مدیریت
شادروان میرزا
سروش لهراسب
را به عهده
گرفت. در همین
سال با درجه
ستوان وارد
خدمت نظام وظیفه
شد و پس از پایان
خدمت در دبیرستانهای
پسرانه و
دخترانه
مارکار و ایرانشهر
یزد به تدریس
زبان انگلیسی
مشغول شد. او
در سال 1320 خورشیدی
با دولت سهراب
ازدواج کرد. موبد
پس از ازدواج
و رفتن به
تهران با
داشتن دو
فرزند موفق به
دریافت لیسانس
حقوق قضایی از
دانشگاه
تهران گردید و
علاوه بر خدمت
در دبیرستان
های زرتشتی در
سال 1331 در وزارت
آموزش و پرورش
و سپس وزارت
علوم و آموزش
عالی نیز به
کار پرداخت و
هرگز دست از
سخنرانی بر
نداشت و حتی
با مسافرت به
شهرهای زرتشتی
نشین مانند شیراز،
کرمان ، یزد
و ... پیوند خود
را با دیگر
همکیشان حفظ
نمود و در سال 1338
مسؤلیت
کتابخانه یگانگی
تهران و کار
در اداره
اعزام دانشجو
به خارج را بر
عهده گرفت.
بازتاب
دانسته ها و
آگاهی های موبد
از دین زرتشت
را می توان در
کتابهایی که
نوشته است
مانند: حقوق
مدنی ساسانیان ،
جهان بینی
زرتشت ، سیری
در آموزش
گاتها ،
ترجمه گاتها
با تفسیر ،
برگرداندن
اوستاهای بایسته
با تلفظ های
درست از دین
دبیره ، زرتشتیان
یکتاپرستند ،
زرتشت و آموزش
های او و...
جستجو کرد.
موبد رستم
شهزادی در
کنار کارهای
بالا به خدمات
آموزشی و دینی
به قرار زیر می
پرداخت:
- هموندی
کنکاش موبدان
تهران و پاسخ
به پرسشها و
نامه های همکیشان
درباره دین
زرتشتی و
فرهنگ ایران.
- نوشتن
مقاله های دینی
و فرهنگی
اجتماعی در
رسانه های
گوناگون ایرانیان
و زرتشتیان.
- مسؤلیت
دفترخانه
ازدواج و طلاق
زرتشتیان.
- شرکت
در کنگره های
جهانی زرتشتیان
چه در داخل و یا
در خارج از
کشور و ایراد
سخنرانی های دینی
و اجتماعی
زرتشتیان.
- شرکت
و ایراد
سخنرانی های
تاریخی و
فرهنگی ایران
باستان در
مجامع فرهنگی
و تاریخی هم میهنان
در کشور.
- عضویت
در نخستین
مجلس خبرگان
پس از برقراری
جمهوری اسلامی
ایران بنا به
آرای زرتشتیان
جهت تدوین
قانون اساسی
کشور.
- تدریس
زبان انگلیسی
در دبیرستان
های پسرانه و
دخترانه
زرتشتیان
تهران.
- نوشتن
مقاله های دینی ،
فرهنگی ،
تاریخی ایران
باستان در
مجله های
متعدد زرتشتیان.
سرانجام
موبد رستم
شهزادی در سن
87 سالگی و پس
از 65 سال پژوهش
و پیشوایی دینی
زرتشتیان (
موبدی موبدان
) در 23 اسفند 1378
خورشیدی چشم
از جهان فرو
بست. روانشان شاد
باد.
(منبع:
انجمن یانش
وران مانتره)
روانشاد
دکتر کسرا
وفاداری
"دیر زیویم
، درست زیویم
، شاد زیویم
، تا زیویم به
کامه زیویم گیتی
مان باد به
کامه تن ، مینومان
باد به کامه
روان"
دکتر کسرا
وفاداری در
تاریخ نهم
فروردین ماه 1325
در تهران به
دنیا آمد. پدر
او اردشیر
وفاداری اهل
کرمان بود و
فرزندانش کسرا،
افسانه و آریانا
هستند. کسرا
پس از تحصیلات
مقدماتی در
تهران و انگلیس
در سال 1348 خورشیدی
مدرک کارشناس
ادبیات انگلیسی
و نیز تاریخ
اروپا را از
دانشگاه صنعتی
امریکا دریافت
کرد
و پس از دوره
کارشناسی
ارشد از دانشگاه
ایرلند، دکترای
آموزش و پرورش
را دریافت کرد. وی
مقاله های
متعددی را
درباره دین
زرتشت به چاپ
رسانده است.
کتابهای "عکسهای
زرتشتیان ایران"
و " در راه
شناخت دین
زرتشت"
به همت و کوشش
او به چاپ رسیده
اند. دکتر کسرا
وفاداری حدود
هشت سال پیش
به ایران
برگشت و شروع
به فعالیت های
فرهنگی و
زرتشتی به ویژه
برای جوانان این
سرزمین کرد. او
در سال 1379 در
خانه پدری اش
در تهران کلاسهایی
درباره
فرهنگ و تاریخ
با عنوان تاریخ
ایران
باستان، اساطیر
ایرانی،
شاهنامه خوانی،
معماری ایرانی
و زرتشتی، موسیقی
، تئاتر و ..
برگزار کرد. این
کلاس ها تا
هنگام فوت
مادرش بانو
مهرانگیز فیروزگر
ادامه داشت و
پس از آن بنیاد
مهرانگیز را
تاسیس کرد و
به حمایت و
پاسداشت
کودکان و نو جوانان
پرداخت و با
برگزاری نشست
هایی با حضور
روان شناسان
کودک و نوجوان
در دبیرستان فیروز بهرام
برای پدرها و
مادرهای
جامعه زرتشتی
در راه پیشرفت
فرزندان این
جامعه تلاش
کرد. دکتر کسرا
در سال 1381 با
همکاری گروهی
از جوانان که
در کلاسهای
منزل پدری او
حضور داشتند ،
اقدام به راه
اندازی سایت یتااهو
کرد که اطلاع
رسانی و آشنا
کردن جامعه با
دین و تاریخ
اشوزرتشت از
هدف های راه
اندازی این سایت
بود. وی عهده
دار مسئولیت
های زیادی بود از
جمله:
1 -
مدرس و عضو هیات
مدیره
دانشگاه پارس
2 -
رییس انجمن
زرتشتیان مقیم
فرانسه
3 -
عضو انجمن ایران
شناسان اروپا
4 -
مدرس دانشگاه
شهید بهشتی
5 -
معاونت انجمن
رودکی در
فرانسه
6 -
عضو انجمن تاریخ
و تمدن کشورهای
مدیترانه
7-
عضو سازمان بین
المللی
کارشناسان دین
زرتشت.
در روز
زامیاد و اردیبهشت
ماه برابر با
روز 27 اردیبهشت
1384 خورشیدی
به سرای
باقی شتافت. روانش
شاد باد.
روانشاد
موبد جهانگیر
اشیدری
"دیر زیویم
، درست زیویم
، شاد زیویم
، تا زیویم به
کامه زیویم گیتی
مان باد به
کامه تن ، مینومان
باد به کامه
روان"
موبد جهانگیر
اشیدری فرزند
دستور نوشیروان
یکی از شخصیتهای
برجسته زرتشتی
و ایرانی در
سال 1299 خورشیدی
در شهر کرمان در
خانواده ای که
پشت در پشت
موبد بودند، دیده
به جهان گشود.
تحصیلات
ابتدایی و
متوسطه را در
کرمان و تحصیلات
عالی را در سال
1317 با دریافت
دانشنامه ی
دکترای
دامپزشکی در
دانشکده ی
تهران گذراند و
سه سال بعد
به عنوان دکتر
دامپزشک فارغ
التحصیل شد.
در کنار آن در
امور دینی و آیین
موبدی جامعه
زرتشتی به تحصیلات
و مطالعه
پرداخت. در
سال 1320 با درجه
سربازی وارد
نیروی زمینی
ارتش شد و با طی
درجات مختلف
نظامی سرتیپ
ارتش شد. وی پس
از طی مدارج
نظامی از
سربازی تا سرتیپی
در سال 1351
بازنشسته شد.
ایشان پس از
بازنشستگی
وارد حیطه
تخصصی دین
زرتشتی شد و
با آموختن خط
دینی زرتشتیان
و چگونگی اجرای
آیین ها نزد
موبد هرمزد یار
خورشیدیان ، سرانجام
درسال 1360 از سوی
انجمن موبدان
نوزود شده و
به درجه موبدی
رسید. وی در
امور اجتماعی
و فرهنگی و دینی
زرتشتیان
فعال بوده و
در بسیاری از
سمینارهای
حرفه ای و دینی
جهان از جمله
پارلمان ادیان
جهان در شهریور
ماه 72 شرکت
داشته است. آن
روانشاد چندین
دوره عضو
انجمن زرتشتیان
تهران و انجمن
موبدان تهران
بود.
و پس از
درگذشت موبد
رستم شهزادی
تا واپسین
لحظات زندگی
خود سمت ریاست
انجمن موبدان
تهران را عهده
دار بود و زندگی
خویش را وقف
خدمت به دین و
فرهنگ زرتشتی
کرد. او نیز ضمن
فعالیت های
تحقیقی برای
نشریات زرتشتی
و غیر زرتشتی
مقاله می
نوشت. تعداد
مقاله هایی که
وی در زمان حیات
خود به چاپ
رساند بالغ بر
پانصد فقره
است. دکتر اشیدری
تاکنون به دریافت
بیش از 50 مورد
تشویق ،
تقدیر، نشان و
مدال نایل شده
است. از آثار
ایشان می توان
به دانش نامه
مزدیسنا ، یادداشت
های کیخسرو
شاهرخ ،
تاریخ پهلوی و
زرتشتیان،
ادب در فرهنگ
ایران،
مدخلهای
مربوط به آیین
زرتشت در
دانشنامه ایرانیکا
که به زبان
انگلیسی در
خارج از ایران
منتشر شده است
و پانزده جلد
نشریه
دامپزشکی نام
برد. آن
روانشاد با
وجودی که درجه
تیمساری داشت
تا واپسین
لحظات عمر خویش،
خود را سرباز
جان بر کف ایران
و فرهنگ زرتشتی
می دانست. وی
به شدت با
بدعت گذاریهای
بی مورد در دین
زرتشتی مخالف
بود و همواره
سعی می کرد تا
موبدان جوان
را به اعتقاد
از مغز و اصل فرهنگ
زرتشتی تشویق
کند. موبد اشیدری
چند سالی از
سرطان رنج می
برد، اما در
اوج بیماری نیز
که در دو ماه
آخر وی را زمین
گیر کرد، هرگز
شکوه و دردش
بلند نشد. تا سرانجام
در پسین روز
آدینه یکم آبان
ماه 1383 در حالیکه
نخستین باران
پاییزی می بارید
در سن 84 سالگی
در بیمارستان
مهر تهران به
آرامش ابدی پیوست.
.................. ................. ............... ...............
اشو
زرتشت در بلخ
و بهنگام عرضه
آیینش به
درگاه گشتاسب
شاه
زرتشت
و بازسازی هویتی
ایرانیان
آئین
زرتشت برای ایرانیان
تنها یک آئین
نیست ، بلکه یک
هویت است
هموندان
و دوستان ارجمند
اجازه
ميخواهم
امروز کمی
درباره
بازسازی هويتی
ايرانيان
گفتگو کنم. منظور من
از هویت یا
شناسه، «هویت
فرهنگی» است. و
آن تصویری است
که ما از خود
به دنیای بیرون
از خود میدهیم. با سخنی دیگر
، «شناسه» ما دیدگاهی
است که دیگران
از ما دارند و
با معیارهای
آن ما را ارزشیابی
و سنجش و در
نهایت داوری میکنند.
این دیدگاه معمولاً
فرهنگی است. اگر کسی از یک
فرهنگ که
بالاتر و برتر
شناخته شده بیاید،
هر اندازه هم
آن شخص بیمایه
و تهی باشد ،
باز در گام
نخست بنظر دیگران
بالاتر و برتر بشمار
می آید. برعکس آن
هم درست
است.
رنسانس
فرهنگی
دوران
روشنائی
در سده های میانه
(قرون وسطی)
اروپائیان در
زیر زور و ستم کلیسای
مسیحی خود را افرادی
بی
فرهنگ می دیدند.
دانشمندان
خود را، مانند
گالیله ها میکشتند
یا فراری میدادند ، لاوازیه
ها را میسوزاندند
و خردمندان
خود را به
آواره گی و
تبعید می فرستادند. افرادی را
که برابر با دستورهای
کلیسا عمل نمی
کردند ، هزاران
هزار می کشتند ، یا
سنگسار می
کردند یا در خانه های
بی در و پنجره
زندانی می کردند تا بمیرند. اختناق و
کوچک شمردن و
تحقیر مردمان
و اندیشه های
آنها به اندازه
ای رسیده بود که کم کم
جنبش «رنسانس» یا «نوزادی»
(تولدی دیگر) را در
سده های 13 و 14 میلادی
در اروپا پی ریزی
کرد.
در حقیقت،
«رنسانس» برای
اروپائیان در
جهت یک بازسازی
هویتی آغاز
شد. و
با این آرمان
، آنها به دل
تاریخ خود
رفتند تا هویت
خود را در
فرهنگ یونان و
رم جستجو کنند. ولی آنها
از فرهنگ یونان
و رم چیزی
نمیدانستند. بیش از 1500 سال از
انهدام آن
فرهنگ ها گذشته بود. ولی با اینکه
ابزارهای
امروزی مانند
کامپیوتر و اینترنت
و ابزارهای
ارتباطهای
جمعی در دست
نداشتند،
توانستند
سرانجام
فرهنگی را از
هیچ به هست بیاورند
و کم کم هویت
نوینی را برای
خود بسازند و
به دورانی که
«دوران روشنائی»
نام گزاری شده ، برسند. نداشتن
ابزار مدرن
ارتباطی باعث
شد که آنها چهارصد سال
زمان برای
بازسازی هویتی
بگذارند. این «نوزادی»
یا «رنسانس
فرهنگی»
بدبختانه در میان
ایرانیان ، با
داشتن یکی از
درخشانترین
فرهنگهای
باستانی،
نتوانست در
سده های
گذشته
جوانه بزند. بسیاری از
ستارگان درخشان مانند
فردوسی، حافظ
، خیام ، مولوی،
ابوعلی سینا ، رازی
و... که بازماندگان
همان فرهنگ
باستان بودند
، آمدند
و درخشیدند ، ولی هیچگاه
نتوانستند تکانی
به جامعه بی
تحرک و
درمانده و جدا
شده از خویشتن
خود بدهند.
بنابراین
آنها در کنار و
حاشیه جامعه
ماندند. چرا؟
چون آنها «ریشه» نبودند ،
آنها شاخ و
برگی از یک ریشه
تنومند یعنی فرهنگ
زرتشت بودند. ریشه ای که در زیر
خروارها خاکستر
تاریخ پنهان
شده بود ، ولی
هنوز آتش آن
سوسو میزد. مردم شاخ و
برگ را
میدیدند ولی
از ریشه آن نا آگاه
بودند چون
چشمها نابینا
شده بود. برای نمونهً
نمی توانستند بفهمند
چرا فردوسی و
حافظ و مولوی
و خیام و ابوعلی
سینا
و... از
مردم کشورهائی
مانند
عربستان یعنی زادگاه اسلام و دیگر کشورهای مسلمان شاخه
نزدند. ولی چون این
حقیقت را نمی توانستند یا
نخواستند دریابند ، بقول
حافظ «ره افسانه
زدند» و راه
دروغ و مردم
فریبی را در پيش
گرفتند. و
انسان ایرانی
در این فضای نا فرهنگی
تکه تکه شد. هر تکه ای
از او در نبرد با تکه دیگرش
شد. یک تکه او به
صحرای
عربستان کشیده می شد
تا
عرب ها
را الگوی خود قرار دهد،
تکه دیگرش به غرب می رفت تا
خود را يک
فتوکپی ناقص
از فرهنگ غرب
درآورد و تکه
سومی به فرهنگ گذشته
خودش که تنها تصوير گرد
گرفته و مه آلودی را از آن
داشت ، چشم دوخته
بود. در اين کشمکش و
جنگ با خود ، از خود و
خویشتن خود بی خبر شد و
یادش رفت کی
بود و کی هست.
رستاخیز
فرهنگی
اکنون
حوادث روزگار
زمان ما، ایرانیان را از خواب
سنگین سده ها بیدار
کرده و یا در حال
بیدار کردن است و این نسل
ماست که امروز در حال
ساختن شالوده
های
این رستاخیز
فرهنگی است و این "تولدی
دیگر" است و آن
نسل فردا
خواهد بود که
آنرا به پیروزی
خواهد رساند. در این هیچ شک
و تردیدی
نیست. ما ریشه
فرهنگی و هویتی خود
را شناسائی
کرده ایم و آن
اندیشه بزرگ
آموزگار
زرتشت است که
همانگونه که
گوگوش در
آوازش می خواند : «این
کشور را با
سروده هایش
ساخت». ولی ایران برای
زرتشت و اندیشه او کوچک است. در فردای پیروزی ایرانیان
خواهند دید که
زرتشت نخست
آغوش خود را
برای جهان
خردگرا و
پيشرو باز خواهد
نمود و سپس
تمام جهانيان
را در آغوش
خواهد گرفت.
(منبع:
چکیده
کوتاهی از
سخنان دکتر
خسرو خزاعی/ پردیس)
.................. ................. ............... ............... ............
"آموزشهای
زرتشتی" برای
انگیزه های
زرتشتی از
موبد دکتر کوروش
نیکنام /"فرزانه
اردشیر جی"/ سرگذشت "اشو زرتشت"/ "سوگند
زرتشتی شدن" از
موبد کامران
جمشیدی/
با
تشکر از موبد
کامران جمشیدی
و موبد کوروش
نیکنام و سایت
یتا اهو و
برساد. کام/ سایت
خانه و خاطره/
آتوسا شهریاری
/ دی ماه و چله
بزرگ 1389 خورشیدی/
دسامبر 2010 میلادی/