با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
ژاندارک
اسطوره ناسیونالیسم
فرانسوی
ژاندارک
(Jeanne
d´Arc )
رنگ پرچم
فرانسه از
زمان انقلاب
فرانسه 1789 میلادی؛
ژاندارک شهید
کلیسای کاتولیک
و کلیسای آنگلیکان
/ بزرگداشت
ژاندارک 30 می/ 10
خرداد
ژاندارک
زاده 6 ماه
ژانویه 1412 / وفات
30 ماه مه 1431 میلادی
(تولد ژاندارک
7
سال بعد از
مرگ تیمور
گورکانی در 784
هجری شمسی/ 807
هجری قمری).
ژاندارک دختر
روستايى که در
حقیقت یوهانا
(Johanna) نام داشت ،
اسطوره ملی و
میهن پرستی و ناجى
فرانسه، در
سال 1431 میلادی
در دادگاه تفتیش
عقاید کلیسای
کاتولیک (Inquisition)
در مناطق
اشغالی
فرانسه به جرم
جادوگری و
ارتداد و پوشیدن
لباس مردانه
محکوم گردید
سپس چند روز بعد
در 30 ماه مه سال
1431 میلادی و در
سن نوزده سالگی
در میدان مرکزی
شهر روین (Rouen)
نرُماندی در
شمال غربی
فرانسه که تحت
اشغال ارتش
هنری ششم(هاینریش
ششم) پادشاه
انگلیسیها
بود، بصورت
زنده در میان
خرمنی از شعله
های آتش سوزانده
شد.
خانه
پدر و مادری
ژاندارک/ خانه
محل تولد
ژاندارک؛
تولد یوهانا
، ژاندارک / 1412 میلادی
یوهانا
که در تاریخ
به ژاندارک
(ژانJeanne د´ارک d´ Arc )
معروف میباشد در ششم
ژانویه سال 1412 میلادی
در روستای"دومرمى" (Domrémy) از
منطقه لوترینگن
(Lothringen)،
بُورگُندی (Bourgogne) که
منطقه امروزی
مخصوص تولید
شامپاین است،
بدنیا آمد.
گفته میشود
ژاندارک دارای
سه برادر و یک
خواهر بزرگتر
از خود بود.
مادر
ژاندارک، ایزابل
رومه( Isabelle
Romée ) و پدرش
ژاک دارک( Jaques D'Arc ) یا
ژاک تارک(Tarc)،
نام داشتند.
آنان از مسیحیان
پاکدامن و خوش
نام در روستای
"دومرمی"
بودند و زندگی
را مانند دیگر
اهالی روستا
با کشاورزی
بسامان میرساندند.
یوهانا
یا ژاندارک،
دختری که هیچگاه
پا به مدرسه
نگذاشته بود،
بنا به گفته
خودش تحت
آموزشهای
مذهبی مادرش
بود که با نام
خدا و مسیح و
مریم مقدس و
عبادات مسیحی
آشنایی یافت. یوهانا
بهنگامیکه
هنوز بچه بود،
بزودی به آن
اندازه از
وجاهت و وقار
و زیبایی حُسن
کلام
برخوردار شد
که نه تنها
مورد احترام
مادر و پدرش
بلکه همه مردم
مسیحی روستایش
بود.
هنری
پنجم زاده 1387 در
ولز- وفات 1422 م.؛
جنگهای صد
ساله انگلیس و
فرانسه(از 1339 تا
1453 میلادی)
تهاجم به
نرماندی / جنگ
آسینکورت(اُکتبر
1415 میلادی)
هنوز
سه سال از
تولد ژاندارک-
یوهانا
نگذشته بود که
در 13 آگوست سال
1415 میلادی آتش
جنگهای صد
ساله انگلیس و
فرانسه بار دیگر
شعله ور شد
هنری پنجم (یا
هاینریش پنجم)
پادشاه جوان
انگلستان (اینان
از انگلیسیهای
«انگل- ساکسن
ژرمن نژاد»
بودند) از جزیره
انگلیس با
صدها کشتی و 13
هزار نیروی
سواره و پیاده
وارد خاک غربی
فرانسه شد و
بعد از دو ماه
در 25 اکتبر در
آسینکورت (Azincourt) و در نبردی
با نیروهای
سواره نظام
فرانسه به پیروزی
رسید. در جنگ
آسینکورت
تعداد نیروهای
فرانسوی سه
برابر تعداد نیروهای
انگلیس بود و
توسط کارل که
هرسوگ اورلیان
بود فرماندهی
میشد، نیروهای
فرانسوی با این
گمان که
فرمانده شان
بعد از افتادن
از اسب کشته
شده، صحنه جنگ
را رها نموده
عقب نشینی و
فرار کردند.
اما کارل
فرمانده
فرانسوی که در
این جنگ فقط
زخمی برداشته
بود بعد از
فرار سربازانش
به اسارت نیروهای
هنری پنجم
پادشاه انگلیس
درآمد و به
اسارت به انگلیس
برده شد.
کارل،
هرسوگ(لقبی
اشرافی برای
شاهان کوچک ایالتها)
اورلیان و ولیعهد
فرانسه حدود 25
سال در اسارت
انگلیسیها
بود. انگلیسیها
بعدا او را
بعد از 9 سال که
از شهادت
ژاندارک گذشته
بود و در سال 1440 میلادی،
با گرفتن مبلغ
بسیار بالایی
پول از
خانواده
اش(آنها با
فروختن قسمتی
از املاک شخصی
و قلعه و زمینهایشان
به این مبلغ
پول رسیدند)،
آزاد کردند و
کارل هرسوگ
اورلیان به این
ترتیب به
کشورش فرانسه
بازگشت. او
بعدها از
مخالفین
سرسخت کارل
ششم شده و حتی
بخاطر مخالفت
با او، با
مخالفان
بوُرگونُدی نیز
متحد شده بود.
یوهان
بیباک از 1404 تا 1419
میلادی هرسوگ
بورگوندی
فرانسه؛
اشغال پاریس
بتوسط
بورگوندیها و
انگلیسیها/
ماه مه 1418 میلادی
سه
سال بعد از پیروزی
بزرگ انگلیسیها
بر نیروهای بیشمار
فرانسوی در آسینکورت،
و در حالیکه یوهانا-
ژاندارک هنوز
پا به هفت
سالگی
نگذاشته بود نیروهای
انگلیس و هم پیمانان
فرانسوی آنان یعنی
"بُورگوُندی"ها
و هرسوگشان
بنام یوهان بیباک
بورگوندی،
توانستند شهر
پاریس را در
سال 1418 میلادی
به اشغال خود
در آورند،
آنهم بدین
قرار و طبق
معمول همیشگی
تکرار تاریخی،
یکی از اهالی
پاریس که از
هواداران
آنگلو-
بُورگوُندیها
بود، در یکی
از شبهای ماه
مه سال 1418 میلادی
که جزو مسئولین
حفاظت از یکی
از دروازه های
شهر پاریس بود
از غفلت دیگر
نفرات فرانسوی
استفاده کرده
و دروازه را
بر روی نیروهای
بُورگوُندی
هم پیمان با
انگلیسیها
باز کرد و بدین
ترتیب پاریس
به اشغال نیروهای
بُورگوُندی و
انگلیسی
درآمد و هنوز
چند ساعتی از
اشغال پاریس
نگذشته بود که
بسیاری از نیروهای
کارگزار و
هوادار کارل
ششم پادشاه
فرانسه در پاریس
کشته شدند و
دافین ولیعهد
کارل ششم، که
پسر پانزده
ساله لودویک
هرسوگ سابق
اورلیان
بود(لودیک
برادر کوچکتر
کارل ششم بود
که در سال 1407 میلادی
با فرمان
هرسوگ یوهان بیباک
بورگوندی
ترور شده
بود)، و بجای
پدر ترور شده
اش، ولیعهد و
جانشین عمویش
کارل ششم بود،
توانست بتوسط
رییس
بازرگانان
پاریس از دست
بُورگوُندیها
و انگلیسیها
فرار کند و به
نقطه امنی در
وینسن Vincennes فرستاده
شود. این پسر
پانزده ساله
لودویک که دافین
نام داشت بعدا
با کمک و
همراهی
ژاندارک
توانست
بعنوان کارل
هفتم در سال 1429 میلادی
در کلیسای
نتردام شهر رایمز
تاجگذاری کند
و سپس با سیاست
باعث خاتمه
جنگ صد ساله
انگلیس و
فرانسه شود.
کارل
هفتم(چارلز
هفتم) یا دافین
از 1401 تا 1450 میلادی پادشاه
فرانسه؛
ترور هرسوگ
بوُرگوُندی/ 1419
میلادی
یک سال
بعد از تسخیر
پاریس بتوسط انگلیسیها
و فرانسویان
آنگلو-
بُورگوُندی،
دافین وارد
مذاکرات سیاسی
با بُورگوُندیها
شد تا با وا
گذاشتن امتیازاتی
آنها را از
دشمن انگلیسی
جدا کند. اما
هنوز مدتی از
این روابط ها
و مذاکرات
نگذشته بود که
هرسوگ بُورگوُندی
یوهان بیباک
در خیابانهای
بورگوندی
مورد ترور
واقع گردید و
اندکی بعد دافین
و دولتمندان
اورلیان و
خاندان
آرماناک Armagnacs
مسئولیت دادن
دستور ترور یوهان
بیباک را پذیرفتند
و از آنجاییکه
در این سالها
کارل ششم
پادشاه
فرانسه دچار
اختلالات شدید
روانی بوده و
به همین خاطر
به کارل دیوانه
معروف شده بود
و بیشتر تحت
تاثیر همسرش و
هرسوگ یوهان بیباک
بوُرگوُندی
بود، عملأ در
دستگاه سلطنتی
فرانسه کارها
بتوسط همسرش
که پیش فرانسویان
به ملکه Isabeau de Bavière معروف
بود(یا ملکه
الیزابت یا ایزابلا
از شهر اینگول
اشتاد بایرن)،
انجام میگرفت
و ملکه ایزابلای
آنگلو- ساکسونی
نیز از دافین
شانزده ساله
بسیار متنفر و
او را
حرامزاده مینامید
و در رقابتهای
مدعیان تاج و
تخت فرانسه
عملأ در کنار
هرسوگهای
بُورگوُندی و
در تسخیر پاریس
در سال 1418 میلادی
و نقشه قتل
دافین ولیعهد
قانونی
فرانسه، نیز
با بُورگوُندیها
همدست بود.
ملکه ایزابلا
بعدا و قبل از
آزادی پاریس
در سال 1436 میلادی(پانزده
سال بعد از
شهادت
ژاندارک)،
بتوسط هواداران
دافین یا همان
کارل هفتم پادشاه
فرانسه کشته
شد که در
موردش بعدها
گفته خواهد
شد.
ایزابلا
پرنسس بایرن/ Isabeau de Bavière/
از 1385 تا 1422 ملکه
فرانسه و همسر
کارل ششم / وفات
در پاریس 1435 میلادی؛
قرارداد
ترُوا (Troyes) / 1420 میلادی
بعد
از ترور هرسوگ
یوهان بیباک
بُورگوُندی،
پسرش فیلیپ
خوب هرسوگ
بُورگوُندی
شد و در 21 ماه مه
1420 میلادی
(اواخر اردیبهشت
ماه 799 خورشیدی)
قراردادی در
شهر ترُوا در
شمال شرقی
فرانسه که
منطقه تحت
نفوذ بُورگوُندیها
بود، به امضای
هنری پنجم
پادشاه انگلیس
و هرسوگ
بُورگوُندی فیلیپ
خوب و ملکه
فرانسه ایزابلاّ
از بایرن رسید
که بر طبق این
قرارداد دافین
یا کارل هفتم
از ولیعهدی
کارل ششم (یا
چارلز ششم و
بعضیها بنام
شارل ششم نام
میبرند) ،
معزول و هنری
پنجم پادشاه
انگلیس
بعنوان جانشین
کارل ششم مورد
تأیید امضاء
کنندگان قرار
میگیرد و
همزمان ملکه ایزابلا
بهمراه شوهرش
کارل ششم،
دخترک مشترکشان
کاترینا را به
عقد هنری پنجم
در میآورند و
با این عروسی
بار دیگر هنری
پنجم قانونأ
بعد از مرگ
کارل ششم وارث
تخت و تاج
فرانسه میشد.
اندکی
بعد از پی ریزی
این قرارداد
که از نظر دافین
و فرانسویان
قرارداد ننگین
و خائنانه ای
بود، سومین و
آخرین مرحله
جنگهای صد
ساله انگلیس و
فرانسه شروع میشود
و اینجاست که
نقش
قهرمانانه
ژاندارک در بیدار
کردن روحیه میهن
پرستی و ستیزه
با اشغالگران
بیگانه و رسیدن
به آزادی و
استقلال
فرانسه بوضوع
آشکار میگردد.
کارل
ششم یا چارلز
ششم پادشاه دیوانه
فرانسه؛
وفات هنری
پنجم و کارل
ششم / 1422 میلادی
دو
سال بعد از
قرارداد
ترُوا، ابتدا
هنری پنجم
پادشاه انگلیس
و بعد از دو
ماه کارل ششم
پادشاه
فرانسه وفات یافتند.
در انگلیس هنری
ششم(هاینریش
ششم/ مادرش
کاترینا دختر
کارل ششم و
ملکه ایزابلا
بود) که بجای
پدرش بر تخت
سلطنت انگلیس
نشست و بر طبق
قرارداد
ترُوا، بعد از
مرگ پدر، او نیز
بعنوان شاه
انگلیس صاحب
تخت و تاج
فرانسه میشد.
هنری ششم از
آنجاییکه به
سن قانونی نرسیده
بود در عمل
کارها مملکت
انگلستان زیر
نظر عموی او
که برادر هنری
پنجم، به نام
دوک (لقب
اشرافی، مقامی
بالاتر از
هرسوگ) یوهان
از بدفورد
(دوک یوهان
بدفوردی/ از 1389
تا 1435 م) بود،
انجام میگرفت.
اما
در فرانسه بعد
از مرگ کارل
ششم، دافین
خود را وارث
تخت و تاج
فرانسه میدید
ولی در عمل بیشتر
در جنوب
فرانسه از
استقلال
برخوردار بود و
انگلیس و
بُورگوُندی
ها نیز موافق
با استقلال او
در لوآر (Loire) و
جنوب غربی
فرانسه بودند
اما آتش جنگ
هنوز شعله ور
بود و از سال 1422
تا 1424 میلادی
مقاومتهای
پراکنده ای از
طرف فرانسویان
در مناطق
اشغالی و در
دفاع از دافین
بوقوع پیوست و
در دو جنگ از
طرف نیروهای
دافین که خود
او نیز
فرماندهی
جنگها را
بعهده داشت نیروهای
فرانسوی با
دادن تلفاتی
مجبور به عقب
نشینی شدند.
هنری
ششم پادشاه
انگلیس از 1421 تا
1471 میلادی؛
قرارداد
چهار ساله آتش
بس/ از 1424 تا 1428 میلادی
دافین
پادشاه بی تخت
و تاج فرانسه
بعد از دادن
تلفاتی در دو
جنگ ممتد به
انگلیسی ها پیشنهاد
آتش بس را داد
که با موافقت
انگلیسیها
روبرو گردید و
به این ترتیب
آتش شعله های
جنگ وارثین
تخت و تاج
فرانسه موقتأ
خاموش شد اما
کینه آتش خشم
فرانسویان از
دشمن انگلیسی
در مناطق
اشغالی هرگز
رو به خاموشی
ننهاد و گویی
آن کینه ها
منتظر عشق نوینی
بود تا با
توسل به آن
برای آخرین
بار چنان بر
دشمن تاج و
تخت، مرز و
بوم و جان و مال
خود بتازند و
با راندن آنان
به دریا و به
جزیره تنهایی
شان به
استقلال میهن
و آزادی
خدادادی خود
رسند.
ژاندارک(یوهانا)
سیزده ساله
اولین
فرشته از هفت
فرشته در
تورات و انجیل
میشل و به عربی
میکائیل- میکا؛
اولین دیدار
فرشته میشل
مقدس با
ژاندارک / 1425 میلادی
یک
سال بعد از
آتش بس و در
سال 1425 میلادی
در منطقه
اشغالی برای
اولین بار یوهانا
دخترک نجیب و
با وقار سیزده
ساله ، نام
"ژاندارک"(ژان-
دارک) را بخود
گرفت که به
زبان عبری و
توراتی و "وصیتنامه
قدیم"، بمعنای
"خداوند بخشایشگر
است" میباشد.
بنا
به گفته یوهانا
روزی از روزها
در حالیکه سیزده
سال از زندگیش
نگذشته بود و
در باغ پشت
منزلشان در
دهکده دومرمی
در حال قدم
زدن بود
ناگهان در زیر
درخت قدیمی
باغشان متوجه
نوری خیره
کننده شد و
سپس صدایی که
به گفته یوهانا
که ازش سوال
کردم که کی
هستی و او خود
را میشل خواند
(میکاییل- جبرییل)
به او فرمان میداد
که تو از طرف
خدا انتخاب
شده ای تا
هرچه زودتر به
جستجوی ولیعهد
فرانسه دافین
شتاب کنی و به
او بگویی که
خدایت تو را
فرستاده تا او
با کمک تو و
مردم فرانسه بتواند
انگلیسیها را
از خاک فرانسه
بیرون کند و
سپس بر تخت و
تاج فرانسه در
شهر رایمز
دسترسی یابد.
ژاندارک
بعد از دریافت
پیام خدایش
بتوسط فرشته
اعظم میشل ،
شتابان بسوی
مادر و پدرش
شتافته و آنچه
را که از دیدارش
با فرشته اعظم
میشل دریافت
کرده بود با
آنان در میان
نهاد و از
آنان اجازه
خواست تا به
قلعه نظامی
واُکولور(Vaucouleurs)
برود و با کمک
فرمانده این
قلعه به دیدار
دافین بشتابد
و پیام را به
گوش او
برساند.
مادر
و پدر ژاندارک
وقتیکه عزم
راسخ فرزند
دلبندشان را،
برای رفتن به
قلعه
واُکولور، در
میان نگاه
مشتاقانه او
دریافتند با
رفتن او
موافقت کردند
اما نگران این
راه دراز
بودند که او میبایست
بتنهایی میپیمود.
اما یوهانا
نازنین از
فرشته اعظم میشل
گفت و اینکه
او یار و یاورش
در این سفر
خواهد بود.
اندکی
بعد یوهانا
توشه راه از
مادر و پدر
بگرفته، خود
را به آغوش
آنان انداخت و
آنگاه عزم اولین
سفرش را بخود
گرفت و در اولین
پیچ گذرش بار
دیگر برگشت و
مادر و پدرش
را دید که برایش
دست تکان میدادند
و او نیز با
تکان دادن
دستهایش آخرین
خداحافظی را
با آنان کرده
سپس در میان
دشت و دمن های
لوترینگن
بدون ترس و
واهمه، تنها و
بیکس ولی با
فرشته و خدایش
شب و روز راه پیمود
و آنگاه وقتیکه
قلعه
واُکولور جلوی
چشمانش پدیدار
گشت ناخواسته
شتاب بر قدمهایش
افزوده شد و
وقتیکه به پای
دروازه قلعه
رسید با دستهای
نحیف خود بر
در قلعه کوبید
و اندکی بعد
وقتیکه
نگهبانان
فرانسوی قلعه
در را باز
کردند با دختری
خردسال مواجه
شدند که
شجاعانه
تقاضای دیدار
با فرمانده
قلعه را داشت.
آنگاه آنان
اطاعت از یوهانا
را بجا آورده
و او را به پیش
فرمانده شان
بردند.
فرمانده
قلعه که روبرت
دِو بوُدریکور Robert de Baudricourt نام
داشت، وقتیکه
پارسایی یوهانا
را در گفتارها
و نگاهش دید و
از ماموریت و
الهامی که به
او شده بود آگاه
گشت اندکی به
تعمق افتاد و
آنگاه گمانش
به شک و تردید
رسید و با
وجودیکه یوهانا
به خواهش و
التماس
افتاده بود،
دستور داد تا
افرادی یوهانا
را به روستایش
به دومرمی
برسانند. او
گمان برده بود
این ماموریت یوهانا
یا از روی دیوانگی
اوست و یا
نقشه ایست از
طرف انگلیسیها
و بُورگوُندیهای
فرانسوی برای
از بین بردن و
ترور دافین
شاه قانونی
فرانسه.
اورلئان
در محاصره سال
1429 میلادی؛
محاصره
اورلئان (Orleans) بتوسط
انگلیسی ها/ 1428 میلادی
در
سپتامبر یا
هفتم اُکتُبر
سال 1428 میلادی،
انگلیسیها
شهر استراتژیکی
اورلیان را که
شاهرگ حیاتی
کشور فرانسه
بود با کمک
بُورگوُندیها
تحت محاصره
خود در آوردند
و روستای
دومرمی نیز به
اشغال و غارت
نیروهای انگلیسی
افتاد. یکماه
بعد و در ماه
دسامبر 1428 میلادی
ایزابل رومه و
ژاک دارک،
مادر و پدر
ژاندارک، در
اولین فرصت که
بدست آوردند
توانستند
دخترشان ژاندارک
شانزده ساله
شورشی و سخنور
را به پیش عمویشان
به بوری لا
پوتی Burey-le-Petit بفرستند
تا گوهر بی بدیلشان
را از دست
دشمنان مرز و
بوم و جان و
مالشان در
امان بدارند.
ژاندارک
مدتی پیش عمویش
در بوری لا
پوتی ماند و
به عبادت خدایش
پرداخت سپس در
اول ژانویه
سال جدیدی که
پیش رو داشت و
در سال 1429 میلادی
بعد از اجازه
گرفتن از عمو
و همسرش برای
بار دوم روانه
قلعه
واُکولُور (Vaucouleurs)
شد تا شاید
اجازه دهند او
به دیدار دافین
رود و پیام
خدا را به او
برساند. اما
او را بار دیگر
به روستاییش
باز گردانند.
اما همانطوریکه
ژاندارک گفته
بود، الهامات
فرشته اعظم میشل
به او میگفتند
که تقاضایش
برای دیدار و
تشریف فرمایی
پیش دافین برای
بار سوم و با
خواهش و
التماس سومی
حتمأ پذیرفته
خواهد شد.
دیدار سوم با
فرمانده
قلعه
واُکولور (Vaucouleurs)/ 1429 میلادی
ژاندارک
برای بار سوم
در 12 یا 13 فوریه
سال 1429 میلادی و
هنگامیکه
هنوز بیش از
هفده سال
نداشت دیگر
بار با عزمی
راسختر بسوی
قلعه واُکولور
(Vaucouleurs) رفت و چنان
بر در دروازه
قلعه کوبید که
دروازه را
گشودند و او
چنان محکم و
استوار با
روبرت دوُ
بوُدریکور Robert de Baudricourt
فرمانده قلعه
به گفتگو نشست
که او با
تقاضای تشریف
فرمایی
ژاندارک پیش
دافین موافقت
کرد. روبرت
سپس دستور داد
تا نیرویی شش
نفره و سواره
نظلم با
فرماندهی
برتراند دو
پولنچی
Betrand de Poulengy
و ژان دو
متس Jean de Metz آماده
شود تا
ژاندارک را
بسوی قلعه شینون
Chinon که جایگاه
دافین بود
ببرند.
ژاندارک نیز
برای این سفر
و برای اولین
بار صاحب اسب
و شمشیر و
لباس مردانه
شد و برتراند
دو پولنچی و
ژان دو متس از
این تاریخ تا
اسارت
ژاندارک همیشه
با او بوده و
برای استقلال
و آزادی
فرانسه در
کنار او جنگیدند.
ژاندارک
در بارگاه دافین؛
دیدار
ژاندارک با
دافین در شینون
/ اول مارچ 1429 میلادی/
808 خورشیدی
(زمان شاهرخ
پسر تیمورلنگ)
نیروی
سواره نظام شش
نفره کوچک و
مجهز ژاندارک
در اول ماه
مارس(11 اسفند
ماه) 1429 میلادی/ 808
خورشیدی به
قلعه و شهر شینون
که محل
استقرار موقتی
خاندان سلطنتی
دافین بیست و
نه ساله بود،
رسید و از
آنجاییکه دافین
اطلاع یافته
بود که دختری
از روستاهای
سرزمینهای
اشغالی پیدا
شده و نام
ژاندارک بخود
گرفته و ادعا
میکند که
منصوب و
فرستاده خدای
مسیحیت است و
تاکنون سه بار
تقاضا کرده تا
ولیعهد
فرانسه را ببیند
تا پیام خدا
را به او
برساند و
اکنون اجازه یافته
تا به بارگاه
او آید، با این
گمان که با
توطئه ای
روبروست در
جمعی حدود دویست
نفر از یاران
نزدیک و
خانواده، خود
را مخفی کرد و
شخصی را بجای
خود بر تخت
سلطنت نشاند
تا اگر توطئه
ای برای کشتن
او در کار
باشد شخص غریبی
بجای او کشته
شود.
ژاندارک
هفده ساله بعد
از وارد شدن
به تالار باریابی
نگاهی به حضار
کرده و بسوی
تخت سلطنت و
ولیعهد تقلبی
رفت و هنگامیکه
به او رسید،
گرچه تا به آن
روز ولیعهد
فرانسه دافین
را ندیده بود،
در مقابل دافین
تقلبی تعظیمی
کرده و اجازه
خواست تا با
دافین واقعی
گقتگویی داشته
باشد، زیرا
حامی پیامی
است که بایستی
به او برساند.
در این زمان
شخصی از مدعوین
بصدا آمد که
اگر راست میگویی
و رسول و
فرستاده خدا و
فرشته اعظم میشل
هستی پس بنگر
جمع ما را و
دافین ولیعهد
واقعی را
شناسایی کن؟
معجزه
ژاندارک
ژاندارک
اندکی بعد در
میان مدعوین بارگاه
گشته و بدون
کوچکترین
اشتباهی در
مقابل دافین
واقعی ایستاده
و تعظیمی کرد.
سپس آن دو مدتی
به تنهایی با
هم به گفتگو
نشستند. در آن
زمانها
شناسائی دافین
بتوسط
ژاندارک
بعنوان معجزه
و از طرفی
بعنوان
جادوگری تلقی
شد و تا به
امروز محققان
در این مورد
نتوانستند
جواب قانع
کننده ای یابند
که چگونه
ژاندارک
توانست به
شناسائی دافین
برسد. اما
آنچه که در
معجزه
ژاندارک رئال
و واقعیست
ظهور روح بیداری
و مقاومت و ایمان
به پیروزی است
که او در
کالبد خسته و
رنجور فرانسویان
که بیشتر به
جنگهای داخلی
مشغول بودند،
بوجود آورد.
اما امتحان
ژاندارک و اینکه
او حاوی
الهامات خداییست
بپایان نرسیده
بود و او میبایستی
جوابگوی خیل
سوالات دیگری
میشد.
ژاندارک
بعد از پوشیدن
لبلس نظامی
مردانه/ 1429 میلادی؛
ژاندارک
دوشیزه
اورلئان
بعد
از اینکه
ژاندارک در میان
مدعوین
بارگاه ولیعهد
فرانسه، دافین
را شناسایی
کرد و در
مقابلش به
زانو نشست،
آنان برای مدتی
طولانی به
تنهایی به
گفتگو نشستند.
اینکه در این
گفتگوها در چه
موردی صحبت
شده، مورخان
نتوانستند به
اطلاعاتی
واقعی دست یابند
و بعضی گمان
کرده اند
ژاندارک در این
گفتگوها از
الهاماتی که
به او شده بود
برای دافین
بازگو کرده و
فقط خدا و دافین
از آن گفته ها
اطلاع دارند.
اما دافین
هنوز به
ژاندارک
بدگمان بوده و
بر طبق سنتهای
جهان مسیحیت
قرون پانزده
اروپا میبایستی
برایش ثابت میشد
که معجزه یوهانا(ژاندارک)
با شیطان
ارتباط ندارد
و برای اثبات
این ادعا میبایستی
دوشیزه گی و
باکره بودن یوهانا
یا ژاندارک
اثبات می گردید،
زیرا بر طبق
مرام و سنتهای
دوران قرون
وسطی شیطان نمیتواند
در روح و روان
دختری دوشیزه یا
دختری باکره ،
نفوذی داشته
باشد.
دافین
دستور داد تا
ژاندارک(یوهانا)
به شهر پُواتیه
Poitiers
که از مناطق
مهم دنیای مسیحیت
اروپا و
فرانسه بود و
کارل مارتل در
همین منطقه
برای اولین
بار جلوی جهان
گشائی امویان
مسلمان را
گرفته بود،
منتقل شود و
بتوسط دکترای
دانشگاه که از
روحانیون
بلند پایه
بودند مورد
سوالات قرار گیرد
تا خداپرستی
او مورد تأیید
قرار گیرد و
ضمنأ دوشیزه گی
ژاندارک
بتوسط زنان
بارگاه اثبات
شود. بعد از سه
هفته سوالات
در مورد
اعتقاد و ایمان
ژاندارک به کلیسا
و مسیح و خدای
مسیحیت،
دکترای روحانی
کاتولیک
دانشگاه پواتیه
به اطلاع دافین
رساندند که به
حرفهای این
دختر ناشناس
که از کاریزمای
بالایی
برخوردار است
میتوان
اعتماد کرد و
دوشیزه گی او
نیز بتوسط
زنان بارگاه
سلطنتی مورد
تأئید قرار
گرفته.
مارشال
ژیل دو لاوال/
بارون قلعه و
منطقه رآ /
فرمانده نیروهای
نظامی
ژاندارک؛
مارشال
ژیل دو لاوال
دافین
دستور داد تا
ژاندارک به
شهر تور Tours برده
شود و لباس
نظامی مردانه
ای که مناسب
قد و قامت او
باشد برایش
آماده کنند.
او همچنین
دستور داد بجز
نیروی سواره
شش نفره ای که
همراه
ژاندارک
بودند،
مارشال ژیل دو
لاوال، بارون
شهر رآ (Gilles de Laval, Baron de Rais) که از
وفاداران و
حامیان و پشتیبانان
بزرگ دافین ولیعهد
فرانسه بوده و
در راه
استقلال میهنش
از بودجه مالی
خودش ارتشی
سواره و منظم
بوجود آورده
بود و در جنگهای
بیشمار برعلیه
اشغالگران به
پیروزیهای
بزرگی دست یافته
بود، بعنوان
فرمانده نظامی
نیروهای
ژاندارک و
مشاور نظامی
همواره در
کنار "دوشیزه
اورلیان"
باشد. مارشال
ژیل دو لاوال
تا بهنگام
اسارت
ژاندارک همیشه
در کنار او
بوده و بعد از
بیوفائی هائیکه
نسبت به
ژاندارک شد،
گفته میشود
زندگی او بعد
از گذشتن
"ژاندارک
مقدس" از میان
آتشها و
زندگانی
جاودانی، پایان
غم انگیزی به
خود گرفت که
در انتهای این
نوشتار به آن
پرداخته ایم.
ژاندارک
در پیشروی بسوی
اورلئان؛
تهاجم
به اورلئان /
آپریل 1429 میلادی
دافین
پس از اعتمادی
که نسبت به
ژاندارک پیدا
کرده بود او را با نیرویی
سواره و پیاده مجهز نمود.
سپس ژاندارک
در رأس نیروهایش
بهمراه روحانیان
بلند پایه مسیحی
فرانسوی که
همواره در
کنار او
بودند، در27 آوریل
(فروردین ماه)
سال 1429 میلادی به سوى "اورلیان" كه از
اكتبر 1428 میلادی در
محاصره انگلیسی
ها بود حرکت
کرد و دافین نیز
با تمامی نیروهایش
بطرف دروازه
غربی شهر بندری
اورلیان
شتافت. دو روز
بعد و در 29 آوریل
1429 میلادی و
بدون اینکه نیروهای
انگلیسی به
وجود نیروهای
ژاندارک پی
ببرند، او و
ارتش کوچک و
کارکشته اش
توانستند از میان
موانع محاصره
کنندگان انگلیسی
بگذرند و مخفیانه
با آذوقه و
سلاح از در
شرقی دروازه
اورلیان وارد
شهر شوند، در حالى
كه طبق قرار قبلی
دافین با نیروهایش
که همزمان از
پشتیبانی هم پیمانان
اسکاتلندی که
از مخالفان
سرسخت انگلیسیها
و استیلایشان
بر اسکاتلند
بودند،
برخوردار بود
به دروازه غربی
اورلیان حمله
ور شده بود.
ژاندارک
و ژیل دو
لاوال بهنگام
چیرگی بر
اورلئان و
استقبال از
دافین (کارل
هفتم)/ 8 مه 1429 میلادی؛
رهایی
اورلئان / 8 می 1429
میلادی
در
نبردهای اورلیان
که حدودأ ده
روز تداوم
داشت، دروازه
های قلعه نظامی
اورلیان یکی
پس از دیگری
به تصرف نیروهای
فرانسوی
درآمدند و در
هشتم ماه می (18
اردیبهشت) سال
1429 میلادی نیروهای
انگلیسی و هنری
ششم اورلیان
را تخلیه
کرده، دافین و
ژاندارک وارد
شهر شده و
مورد استقبال
مردم و روحانیون
قرار گرفتند.
در این نبردها
ژاندارک
اکثرأ بعنوان
هدایت کننده
در صف مقدم
نبردها بود و
شخصأ با حضور خود
و سخنان پُر
شور و برانگیزاننده
اش روحیه
مقاومت و چیرگی
بر دشمن را در
فرانسویان
زنده میکرد.
ژاندارک همچنین
در نبردهای
روز هفتم ماه
مه و یکروز
قبل از تخلیه
اورلیان
بتوسط انگلیسیها،
مورد هدف تیرهای
کمانداران
انگلیسیها
قرار گرفت و
از اسب بر زمین
افتاد اما با
کمک یاران
بلند شد و با
بستن زخم سوار
بر اسب به میدان
نبرد باز گشت
و نیروهای
فرانسوی با دیدن
دوباره «فرشته
ناجی» و «پرچم
آزادی» خود،
چنان بر ایستادگی
پای فشردند که
روز بعد انگلیسیها
با دادن تلفاتی
بیشمار اورلیان
را تخلیه کرده
و بطرف سرزمینهاییکه
هنوز در اختیارشان
بود عقب نشینی
کردند.
ژاندارک
در نبردهای
لوآر/ 1429 میلادی؛
نبردهای
لوآر (Loire)/
یونی 1429 میلادی
هنوز
سه هفته ای از
رهایی اورلیان
نگذشته بود که
ژاندارک و نیروهای
فرانسوی بسوی
مناطق اشغالی
لوآر پیشروی
کرده و بعد از
رهائی مناطقی
چون ژارگاُو (Jargeau)
در 12 یونی ،
مئون (Meung) در
15 یونی و
باوگنسی (Beaugency)
در 17 یونی و
استراحتی
کوتاه برای نیروهایش
بسوی پاته (Patay)
که از مراکز
مهم نیروهای
اشغالگر بود پیش
رفته و طی
نبردهایی
بالاخره در 18 یونی
سال 1429 میلادی
بر انگلیسیها
و هم پیمانان
آنها پیروز
گشته و با
موفقیت وارد
شهر پاته شد.
در
آن زمانها
آوازه پیروزیهای
پی در پی
ژاندارک بر نیروهای
انگلیسی
اشغالگر و
شکست ناپذیری
آن فرشته ناجی
و پرچم آزادی
چنان بر قلوب
رنجور و خسته
فرانسویان
نشسته بود که
همه جا با
استقبال
هموطنانش روبرو
میشد و بودند
مادرانی که
شفاعت کودکان
مریض احوال
خود را از او میخواستند
و او با کشیدن
علامت صلیب بر
سیمای آن
اطفال بتوسط
دست نوازشگرش
و اینکه "خدا
بخشایشگر
است"، شفاعت
آنان را از خدایشان
طالب میشد.
کلیسای
بزرگ شهر رایمز/
محل تاجگذاری
شاهان فرانسوی؛
دستیابی بر
ترُوا ، شالون
و رایمز Reimes / 16
جولای 1429 میلادی
بعد
از اینکه
ژاندارک در 18 یونی
بر شهر پاته
دست یافت
آنگاه در فرصتی
کوتاه با نیروها
به جشن و پایکوبی
پرداخت سپس
مصمم شد بطرف
شهر رایمز Reimes
حرکت کند تا
هرچه زودتر
شاهد تاجگذاری
دافین در رایمز
باشد. او برای
رسیدن به این
منظور با نیروهایش
ابتدا بسوی
شهر ترُوا ( Troyes)
که دست
بورگوندی ها و
انگلیسی ها
بود حرکت کرد
و دافین ولیعهد
فرانسه و نیروهایش
در پی او.
ژاندارک وقتی
که به دروازه
های شهر ترُوا
رسید بتوسط
فرستاده ای پیام
داد تا شهر
بدون قید و
شرط (کاپیتولاسیون)
تسلیم گردد.
اما قلعه و
شهر ترُوا کاپیتولاسیون
را رد کرده و
دروازه شهر
همچنان بر
ژاندارک و دافین
بسته ماند.
ژاندارک با
گرفتن پرچم
آزادی و پیروزی،
بتنهایی بسوی
دروازه ترُوا
رفت و طی
سخنانی رو بسوی
نیروهای نظامی
شهر ترُوا
گفت:
«اگر
شماها امروز
بدون قید و
شرط تسلیم ما
نشوید و یا اینکه
شماها شهر را
تخلیه نکنید،
این خون انگلیسی
ها و هم پیمانان
آنهاست که بر
روی سنگفرشهای
خیابانهای
شهر ترُوا
خواهد ریخت. این
خواست، خواست
شاه
آسمانهاست
(خواست، خواست
خداوند است)!
تسلیم خواست
شاه آسمانها
شوید تا مورد
بخشش قرار گیرید!»
اندک
مدتی بعد نیروهای
انگلیسی و
بورگوندی شهر
را تخلیه کرده
و مردم شهر
دروازه را بر
روی ژاندارک و
دافین باز
گشودند و بدین
ترتیب بدون اینکه
خونی ریخته
شود شهر بدست
نیروهای
فرانسوی
درآمد. بعد از
ترُوا نوبت
شهر شالون (Chalons) بود اما
مردم شهر
دروازه را بر
روی ژاندارک و
دافین باز
گشودند زیرا نیروهای
انگلیسی
بخاطر تلفات و
شکستهای بیشماری
که در جنگ ها
از زمان ظهور
ژاندارک نصیبشان
شده بود از
تمامی مناطق
لوآر عقب نشینی
کرده بودند و
چند روز بعد در 16 جولاى سال 1429
میلادی ارتش
سلطنتى
ژاندارک و دافین به شهر
تاریخی رايمز (Reimes) رسيد كه دیگر
بار دروازه
ها به روى
ژاندارک و دافین وليعهد
فرانسه باز شده
بود.
تاجگذاری
دافین در شهر
تاریخی رایمز Reimes/ 1429 میلادی؛
تاجگذاری
دافین در رایمز
/ 17 جولای 1429 میلادی
روز
بعد در 17 جولای
سال 1429 میلادی
دافین ولیعهد
قانونی
فرانسه با
عنوان کارل
هفتم(یا چارلز
هفتم) و به
عنوان پادشاه
فرانسه در کلیسای
بزرگ رایمز
تاجگذارى كرد.
در
تاجگذاری دافین،
ژاندارک در
حالیکه پرچم آزادی
و پیروزی را
در دست داشت،
پشت سر
پادشاه
ايستاده بود، در
حالیکه پشت سر
خود او تصويری بود
که به صلیب کشیدن
مسيح قدیس
را نشان میداد.
ژاندارک
بلافاصله
پس از مراسم تاجگذاری
بتوسط بیشوف
اعظم (مقامی
روحانی و پائین
تر از کاردینال)
کلیسای رایمز
(Erzbischof Regnault Von
Chartres)، مقابل کارل
هفتم
زانو زد و سپس
با شادی خطابه
ای پُر شور ایراد
کرد و براى
نخستين بار دافین را
پادشاه
فرانسه خطاب كرد و
تاجگذاری او
را که خواست
خدایش بود به
او تبریک گفت.
در
آن دوران
ژاندارک در
اوج محبوبیت
خود در میان
مردم قرون وسطی
فرانسه و جهان
مسیحیت اروپا
بود. پیروزیهای
نظامی او و
فرانسویان بر
علیه دشمن
قلدری همچون
انگلیس،
آنزمان
بمانند معجزه
ای بود که حکایت
از شکست ناپذیری
ژاندارک،
فرشته ای از میان
"فرشتگان ناجی"
اندیشه مسیحیت،
و مقاومت
فرانسه و تولد
روحی جدید،
اندیشه ای نوین
که تا آنموقع
برای مردم
فرانسه
ناشناخته بود
و آن تولد اندیشه
ناسیونالیسم
و وطن دوستی و
وطنخواهی
فرانسوی بود
که در مقابل
ناسیونالسیم
انگلیسی خود
را بروز میداد.
ظهور این اندیشه
نوین، این وطن
پرستی و
وطندوستی
فرانسوی،
آنهم بتوسط
دخترکی روستایی،
به همان
اندازه که در
وجود مردم عادی
و سرباز و
گراف و هرسوگ
و کلیسا آوازه
ای می یافت و
دوستدارانی بیشمار
پیدا میکرد
بهمان اندازه
هم بر رقابتهای
داخلی و دشمنیها
و کینه های
قدرتمداران می
افزود.
ژاندارک
در پاریس /
سپتامبر (شهریور)
1429 میلادی؛
تهاجم
ناموفق به پاریس/
8 سپتامبر 1429 میلادی
بعد
از تاجگذاری
دافین در رایمز،
ژاندارک مصمم
بود تا به پاریس
تهاجم کنند ولی
دافین که
اکنون کارل
هفتم نام داشت
مخالف ادامه
جنگ با
اشغالگران
بود و او دلایل
خاص خود را
داشت و از طرفی
شاه انگلیسیها
هنری ششم و
دافین یا کارل
هفتم شاه
فرانسه با همدیگر
فامیل دور
بودند بنابراین
در عالم سیاسی
و دیپلماتی
روابطی پنهانی
با انگلیسی ها
و با وساطت کایزر
آلمانیها، "زیگیزموند
لوگزامبورگی"
(از 1416 تا 1437 میلادی)
که بیشتر بنفع
انگلیسیها
موضع داشت، برقرار
کرده بود ولی
در نهایت با
اصرار
ژاندارک و
هرسوگها و
گرافهای بیشمار
فرانسوی و
فرماندهان
نظامی که
خواهان بیرون
راندن انگلیسیها
از اراضی
فرانسه بودند
با محاصره و
تهاجم به پاریس
موافقت کرد.
بعد
از محاصره پاریس
و در سحرگاه
تاریخ 8
سپتامبر 1429 میلادی
(اواخر مرداد
ماه808 خورشیدی)،
ژاندارک و نیروهای
ارتش سلطنتی
فرانسه به
داخل پاریس
رخنه کردند و
نبرد آغاز شد
و از آنجاییکه
انگلیسیها در
آمادگی کامل
بسر میبردند نیروهای
بیشماری از
فرانسویان در
کوچه و پس
کوچه های پاریس
کشته شدند و
طبق قرار قبلی
کارل هفتم میبایستی
در صورت تقاضای
ژاندارک برایش
نیروی کمکی می
فرستاد اما او
با کم کاری و دیر
فرستادن نیرو
عملأ باعث
شکست ژاندارک
و فرانسویان
شد. او سپس با
صدور فرمانی
خاتمه جنگ و
تخلیه شهر پاریس
را فرمان داد.
ژاندارک و دیگر
نیروهای
فرانسوی نیز
اطاعت از
فرمان شاه را
بجا آوردند.
ژاندارک
با اینکه در
نبردهای پاریس
بارها بشدت
زخمی شده بود
باز مثل همیشه
بعد از مداوایی
موقتی به صحنه
نبرد دوباره
باز می گشت و
پرچم آزادی و
پیروزی را از
میدانی به میدانی
دیگر میبرد.
او از مردم
پاریس میخواست
تا بیاری آنان
بشتابند و
آنگاه که
فرمان عقب نشینی
از طرف کارل
هفتم رسید او
نیز در نهایت
عقب نشست.
زیگیزموند
از
لوگزامبورگ/
کایزر آلمان
در سال 1416 میلادی/ زاده 1368
وفات 1437 میلادی؛
انحلال قسمتی
از ارتش
فرانسه/ 21
سپتامبر 1429 میلادی
کارل
هفتم بعد از
واقعه ناموفق
تهاجم به پاریس
بفکر صلح با
انگلیسیها
افتاد. او
ابتدا نیروهایش
را از منطقه
لوآر دور کرد
سپس در 21
سپتامبر 1429 میلادی
در شهر Gien بخاطر
اینکه نیّت
صلح طلبی خود
را به انگلیسیها
و بُورگوُندیها
نشان دهد قسمتی
از ارتش سلطنتی
فرانسه را
منحل اعلام
کرد، کاری که
باعث ناراحتی
ژاندارک و دیگر
نیروهای
استقلال طلب
فرانسوی شد.
او سپس از
همراهی با
ژاندارک خود
را کنار کشید
ولی از آنجاییکه
از محبوبیت او
در بین نیروهای
ارتش فرانسوی
و مردم فرانسه
بیم داشت،
بفکر قدردانی
از ژاندارک و
خانواده او
افتاد. کارل
هفتم در دسامبر
1429 میلادی
خانواده
ژاندارک را به
بارگاه سلطنتی
خود خواست و
در حضور جمع
مدعوین آنها
را ستود و
آنگاه آنان و
مردم روستاییشان
را از پرداخت
مالیات معاف
کرد و به
ژاندارک نیز
لقب دوک دولیس
(لقبی اشرافی
بالاتر از
هرسوگ) داد.
اسارت
ژاندارک / 23 ماه
مه 1430 میلادی
بعد
از تهاجم
ناموفق پاریس
و انحلال قسمتی
از ارتش
فرانسه و
قدردانی کارل
هفتم از دوشیزه
اورلیان،
ژاندارک و نیروهای
وفادار و
هواخواه او
(بقول تاریخ
نگاری که
مخالف کارهای
انجام گرفته
بتوسط
ژاندارک بعد
از تهاجم به پاریس
بوده)، چنان
در ضمیر خود
با جنگ و جدال
با انگلیسیها
و بُورگوُندیها
انس و الفت
گرفته بودند
که تنها راه
برای استقلال
را در جنگ میدیدند،
میبایستی تا
اردیبهشت ماه
1430 میلادی بدون
کمک و یاری
شاه فرانسه با
نیروهای
اشغالگر بجنگ
و گریز
بپردازند.
ژاندارک
بعد از تسخیر
و رهایی شهر
سنت پیر لوموتیر
در اردیبهشت
ماه/ ماه مه 1430 میلادی
بسوی شهر کامپین
و قلعه Compiègne کامپین
شتافت که در
محاصره
بُورگوُندیها
بود. او و نیروهایش
از تاریکی شب
استفاده برده
و برای دفاع و
رهایی مردم
شهر در تاریخ 23
ماه مه/ اوایل
خرداد ماه 1430 میلادی
وارد قلعه
کامپین شدند
اما نیروهای
بُورگوُندی
که بوجود آنان
پی برده بودند
راه عقب نشینی
از قلعه را بر
آنان بستند و
در نبردی
کوتاه عده ای
از نیروهای
ژاندارک
توانستند از
فرصتی
استفاده برند
و خود را از
محاصره نجات
دهند ولی
ژاندارک در حین
فرار و گریز
از اسب بر زمین
افتاد و اندکی
بعد بچنگ نیروهای
بُورگوُندی
افتاد.
فرار ناموفق
ژاندارک / 18 و 19 یونی
1430 میلادی
بعد
از اینکه
آنگلو-
بُورگوُندیهای
فرانسوی
ژاندارک را به
اسارت گرفتند
او را در قلعه
به زندان
انداختند و
خبر اسارت
ژاندارک را به
هم پیمانان
انگلیسی خود
رساندند و
انگلیسیها
خواهان
استرداد
ژاندارک شدند
و طبق سنتهای
قرون وسطی
اروپا،
بُورگوُندیها
در قبال
استرداد
ژاندارک به
انگلستان، تقاضای
10 هزار فرانک
فرانسوی را
داشتند که
مبلغ بسیار
بالایی بود که
با موافقت انگلیسیها
مواجه شد.
اما
نیروهای
وفادار
ژاندارک که از
استرداد او
خبردار شدند
از کارل هفتم یاری
خواستند اما
او از یاری
آنان امتناع
کرد. ژاندارک
نیز در طی
روزهای 18 و 19 یونی/
در اواخر
خرداد ماه 1430 میلادی
سعی کرد با
کمک یاران
وفادارش در بیرون
از اسارتگاه از
قلعه فرار کند
و گرچه زخمی
شده بود ولی
در فرارش
ناموفق ماند و
در نتیجه بعضی
از تاریخ نویسان
بجای فرار
ژاندارک از
اسارتگاه از
خودکشی
ژاندارک در
اسارتگاه سخن
رانده اند زیرا
به گمان این
تاریخ نویسان
ژاندارک ترجیح
میداد بجای اینکه
زنده به انگلیسیها
فروخته شود،
مرده اش بدست
انگلیسیها
رسد.
ژاندارک
در دادگاه کلیسای
کاتولیک؛
ژاندارک در
دادگاه روئن „Rouen“ / از 9
ژانویه تا 29
ماه مه 1431 میلادی
اینکه
ژاندارک در چه
تاریخی برای
مبلغ ده هزار
فرانک فرانسه
به انگلیسیها
فروخته و
مسترد شد برای
تاریخ نویسان
در هاله ای از
ابهام باقی
مانده. اما
دادگاه تفتیش
عقاید کلیسای
کاتولیک شهر
روئن که در
اشغال انگلیسیها
و بورگوندیهای
فرانسوی بود
برای اولین
بار در تاریخ 9
ژانویه 1431 میلادی
(اواخر آذر
ماه و حدود 6
ماه بعد از
اسارت ژاندارک)،
توسط بیشوف
اعظم پیر
کوشون (Bischofs von Beauvais, Pierre Cauchon)، که تمایل
به انگلیسیها
داشت، بعنوان
قاضی دادگاه،
شروع بکار کرد
و پنج ماهی و
اندی طول کشید
و در 24 ماه مه 1431 میلادی
(اوایل خرداد
ماه) حکم
محکومیت
ژاندارک به او
ابلاغ شد.
ژاندارک در
مواردی بسیار
برعلیه قوانین
کلیسای کاتولیک
محکوم میشد.
از جمله جرایم
او این بود که
چرا بهنگام
گرفتن الهام
از میشل،
فرشته اولیه
خدای مسیحیت،
میشل از کلیسای
کاتولیک نامی
نبرده؟ مگر میشل
کلیسای کاتولیک
را قبول
ندارد؟ و یا اینکه
او (ژاندارک)
در دروغ بافیهایش
از «خدا بخشایشگر
است» نام برده.
آیا یوهانا
دختر دارک در
حدّ آن صلاحیتی
است که خود را
«ژان دارک»
بنامد (در
کتابهای مقدس
و بیست و
هفتگانه
تورات و «وصیتنامه
قدیمی» و به
عبری،
«ژاندارک» از
صفات خدایی است
زیرا به معنای
«خداوند بخشایشگر
است» (بنام
خداوند
بخشنده و
مهربان) میباشد
و بجز خداوند
و عیسی مسیح و
مریم مقدس و
قدیسیون کسی دیگر
دارای چنان
صلاحیتی نیست)؟
و اینکه چرا
لباس مردانه
پوشیده! جرم
ژاندارک در
ظاهر ارتداد و
شرک بود در مقابل
قوانین کلیسای
کاتولیک، و در
باطن طغیان
برعلیه
اقتدار انگلیس
و آنگلو-
بورگوندیهای
آلمانی. گفته
میشود قضاوت
در مورد جرمهای
او از قبل
مشخص شده بود
و او محکوم به
مرگ و سوزاندن
در میان خرمن
آتشها بود ولی
ژاندارک «حاضر
جواب» بعنوان
نماینده ناسیونالیسم،
میهن پرستی و
ایستادگی
فرانسویان در
مقابل
اشغالگران،
روز بروز بر
جسارت و شجاعتش
افزوده میشد و
در مقابل
سوالات بیشمار
قاضی روحانی
کلیسا نه تنها
از تایید گفته
ها و الهاماتش
کوتاه نمی آمد
بلکه بر طعنه
ها و نمک بر
زخم پاشیدنها
می افزود. او
حتی حاضر نشد
در مورد گفته
ها و الهاماتی
که به او شده
بود سوگند
خورد؛ زیرا او
نمیداند به چه
سوالاتی میباید
جواب بدهد.
جوابیه های
ژاندارک در
محکمه روئن „Rouen“
در
دادگاه از او
پرسیدند که آیا
مورد عنایت
خاص خداوند
قرار دارد.
ژاندارک پاسخ
داد:
-
«اگر نیستم
خداوند مرا
مورد عنایت
خود قرار دهد
و اگر هستم این
مقام را برایم
حفظ کند. اگر میدانستم
که خداوند به
من لطفی ندارد
غمگینترین
موجود روی زمین
بودم.»
-
«شما ادعا
میکنید که
قاضی من هستید.
من نمیدانم
که واقعاً هستید
یا نه. ولی به
شما میگویم
که حواستان را
خوب جمع کنید
که به اشتباه
قضاوت نکنید،
چرا که خودتان
را در معرض
خطر بزرگی
قرار دادهاید.
من به شما
هشدار میدهم،
پس اگر خداوند
به خاطر این
کار شما را
مجازات کرد من
وظیفه خودم را
با اخطار به
شما انجام
دادهام.»
-
«شما دقت
زیادی میکنید
که هر چیزی را
که برعلیه من
است در این
دادگاه به ثبت
رسانید ولی آن
چیزهایی را که
به نفع من است
ثبت نمیکنید.»
-
«حتی اگر
صدها پدر و
مادر تعمیدی
داشتم که حاضر
نبودند تا من
به جنگ با
انگلیسیها
روم و حتی اگر
دختر پادشاه
بودم باز هم
بایستی میرفتم.»
-
«ای عزیزترین!
ای خداوند! به
احترام عشق
مقدست! به تو
التماس میکنم
اگر مرا دوست
میداری، به من
بیاموز که
چگونه به این
مردان کلیسا
پاسخ دهم.»
-
«من در
همه امور به
پروردگارم به
خداوند توکل میکنم
و او را از صمیم
قلبم دوست می
دارم.»
-
«من میدانم
که انگلیسیها
مرا خواهند
کشت چرا که
فکر میکنند
بعد از مرگ من
قلمرو کشور
فرانسه را به
دست خواهند
آورد ولی اگر صدهزار
نفر به تعداد
سربازانشان
اضافه شود باز
هم به کشورم
فرانسه دست پیدا
نخواهند کرد.»
حکم محکومیت
ژاندارک/ 24 می 1431
میلادی
حکم
محکومیت
ژاندارک در
تاریخ 24 ماه مه
1431 میلادی (اوایل
خرداد ماه)
قرائت شد. بعضی
از مورخان گویند
ژاندارک بعد
از شنیدن
محکومیت خود و
در وحشت از
خرمنهای آتش
ابتدا موافقت
کرد تا به خطای
خود اعتراف
کند و لباس
زنانه بپوشد و
در عوض به حبس
ابد محکوم
شود. اما
چند روز بعد
كه قضات به
سلول او رفتند
او را مجدداً
در لباس
مردانه
يافتند. او در
پاسخ قاضی
کوشون گفت
كه فرشتگان كاترين و
مارگارت مقدس(تصاویر
در پایین
نوشتار) او را به
دليل تسليم در
برابر حکم
دادگاه كليسا
سرزنش كرده
اند.
ژاندارک
خود گوید:
-
«نداها
و الهاماتم به
من گفتند که
خطای بزرگی
مرتکب شدم که
اعتراف به
اشتباه بودن
اعمالم کردم.
هر چیزی که در
روز چهارشنبه
گفتم به خاطر
ترس از آتش بود/
یکشنبه 28 ماه
مه 1431 میلادی.»
-
«حال از
هیچ چیز جز خیانت
نمیترسم.»
-
«اگر
محکوم شده و
به دادگاه
آورده شوم و
ببینم که مشعل
را روشن و هیزمها
را آماده میکنند
و جلاد آماده
است که آتش را
برافروزد، حتی
اگر در میان
شعلههای آتش
باشم باز هم چیزی
به غیر از این
نخواهم گفت و
تا لحظه مرگ
حرفم همین چیزی
است که در این
دادگاه گفتهام.»
ژاندارک
در میان خرمن
آتش/ 30 می 1431 میلادی؛
ژاندارک قدیس
در میان خرمن
آتش/ 30 می 1431 میلادی
قاضی
بیشوف کوشون
بواسطه دستوری
که از طرف
پادشاه انگلیس
هنری ششم به
او رسیده بود
با شتاب بار دیگر
ژاندارک را مرتد و
جادوگر دانست و او را در 29 ماه
مه 1431 میلادی به
مقامات انگلیسی
و بُورگوُندی
در روئن سپرد تا او
را بجرم شرک و
جادوگری در میدان
مرکزی شهر در
میان آتش
بسوزانند.
ژاندارک
در زندان شهر
روئن در 30 ماه
مه 1431 میلادی و
بهنگامیکه
برای بردنش
آمده بودند میگوید:
-
«آه! ترجیح
میدادم که
هفت بار سرم
را بزنند تا اینکه
مرا در آتش
بسوزانند.»
-
«افسوس!
که بدن پاک و
سالم من که
هرگز آلوده
نشد امروز باید
بسوزد و تبدیل
به خاکستر
شود.»
-
«مرا پیش
خداوند بفرستید،
همانکسی که
از پیش او
آمدهام.»
سخنان
ژاندارک در
اعدامگاه میدان
«ویو مارشه»
شهر روئن/ 30 مه 1431 :
-
«روئن!
روئن! یعنی من
باید اینجا بمیرم؟
آه روئن من میترسم
که تو خونبهای
مرا گران
پرداخت کنی.»
-
«از همه
شماها که در اینجا
ایستادهاید
خواهش میکنم
که اگر ظلمی
به شما کردهام
مرا ببخشید و
برایم دعا کنید.»
ژاندارک
در اعدامگاه
زمانی که آتش
در اطرافش
شعله ور شد:
-
«نداهای
من از جانب
خداوند آمده
بودند و هر
کاری که کردم
مطابق دستور
پروردگار
بود.»
ژاندارک قبل
از مشتعل شدن خرمن هيزم بعنوان
آخرین تقاضا از يك
كشيش کلیسا خواست بهنگامیکه
آتش افروخته
شد او صليبى
را آنقدر بالا نگه
دارد تا در معرض ديد او
باشد و دعا را
آنقدر بلند
بخواند كه حتى
از پس شعله
هاى آتش نيز
شنيده شود. و کشیش
کلیسا نیز
خواهش او را
اجابت نمود.
قرارداد صلح
آراس Arras/ 1435 میلادی
چهار
سال بعد از
شهادت
ژاندارک و در
سال 1435 میلادی
قرارداد صلحی
در آراس میان
انگلیس و
فرانسه (میان
هنری ششم و
کارل هفتم) به
امضاء طرفین
رسید.
پایان جنگهای
صد ساله/ 1453 میلادی
در
سال 1453 میلادی نیروهای
انگلیسی از
سرزمینهای
اشغالی عقب نشینی
کرده و نیروهای
فرانسه تمامی
مناطق اشغالی
را بجز کالایس
بازپس گرفتند
و بدین ترتیب
ختم جنگهای صد
ساله اعلام
گردید.
دادگاه تجدید
نظر / روئن 1456 میلادی
بیست
و چهار سال
بعد از شهادت
ژاندارک و رهایی
فرانسه از
اشغالگران
انگلیسی دادگاه
تجدید نظر شهر
روین،
ژاندارک را شهید
کلیسای کاتولیک
فرانسه دانست.
Giacomo
della Chiesa (پاپ
بندیک
پانزدهم/ از 1914
تا 1922 میلادی)؛
واتیکان / 1920 میلادی
/ ژاندارک شهید
کلیسای کاتولیک
و کلیسای آنگلیکان
(کلیسای دولتی
انگلیس)
تقریبإ
پانصد سال بعد
از شهادت
ژاندارک، واتیکان
و پاپ بندیک
پانزدهم Benedikt XV. معروف
به پاپ صلح
خواه،
ژاندارک را
جزء قدیسین دنیای
مسیحیت اعلام
کرد. امروزه
کلیسای کاتولیک
و کلیسای آنگلیکان
(کلیسایی که
توسط دولت هنری
هشتم یا هاینریش
هشتم - از 1491 تا 1542 میلادی-
پادشاه انگلیس
در سال 1534 میلادی
در مقابل کلیسای
کاتولیک رومی
بوجود آمد و
امروزه بعد از
کاتولیکها و
پروتستانها
بزرگترین کلیسای
دنیای مسیحیت
میباشد) هر
ساله روز 30 ماه
می را بعنوان
روز بزرگداشت
ژاندارک،
گرامی میدارند
و با یاد او اینروز
را به جشن و
عبادت میپردازند.
ژاندارک
و جنگ جهانی
دوم
در
جنگ جهانی دوم
و زمانیکه فرانسه
در اشغال نیروهای
آلمانی بود نیروهای
مقاومت
فرانسه که
بصورت زیرزمینی
با نیروهای
اشغالگر
آلمان هیتلری
میجنگیدند
ژاندارک را
بعنوان
اسطوره ملی
مقاومت
فرانسه میدانستند
و از قهرمانیهای
او الهام میگرفتند.
.................. ................. ............... ...............
ضمیمه های
نوشتار
"ژاندارک
اسطوره ناسیونالیسم
فرانسوی"
Basilika
Bois-Chenu/ محل
الهامات
ژاندارک / کلیسا
یا صومعه کنونی
ژاندارک
مقدس؛
لباس مردانه
ژاندارک
همانطوریکه
میدانیم بعد
از اینکه
ژاندارک در
اوایل سال 1429 میلادی
برای بار سوم
با روبرت دوُ
بوُدریکور Robert de Baudricourt
فرمانده قلعه
واُکولور
ملاقات کرد،
او را قانع
کرد که ماموریت
او از طرف خدایشان
و میشل فرشته
اعظم است و
روبرت دو بوُدریکور
برای اولین
بار دستور داد
تا ژاندارک
مسلح به اسب و
شمشیر و لباس
نظامی مردانه
شود. سپس در دیداری
که ژاندارک با
دافین ولیعهد
قانونی
فرانسه داشت و
بعد از اینکه
اعتماد دافین
را نسبت به
خود جلب کرد
دافین نیز
دستور داد تا
برای ژاندارک
لباس جنگی
مردانه ای که
مناسب قد و
قواره او باشد
برایش آماده
کنند.
اما
علت پوشیدن
لباس جنگی
مردانه که به
ناحق تاریخ نویسان
و دشمنان
آنموقع
استقلال
فرانسه فقط با
گفتن "لباس
مردانه" و نه
"لباس جنگی
مردانه"
قناعت میکردند،
چی بود؟ در این
مورد بایستی
گفت که در آن ایام
لباس جنگی یا
رزمی برای
زنان وجود
نداشت و اینگونه
لباسهای رزمی
مخصوص مردان
بوده و زنان
با لباسهای
زنانه و دامن
در مجامع و
محافل ظاهر میشدند
و با دامن
ژاندارک نمیتوانست
وارد لباس
نظامی مردانه
شود بنابراین
میبایستی بجای
دامن از شلوار
مخصوص مردانه
زیر لباس نظامی
استفاده میکرد.
اما اینکه چرا
ژاندارک میبایستی
حتمأ لباس
نظامی مردانه
میپوشید بایستی
گفت فقط بخاطر
حفظ جان او
بود زیرا در
صف مقدم جنگ
بودن، یعنی در
تیررس کمانهای
سربازان انگلیسی
و بوُرگُوندی
قرار داشتن و
چنانچه میدانیم
با وجودیکه به
او لباس جنگی
پوشانده
بودند ولی او
در جنگها چندین
بار جراعت
برداشته بود.
ژاندارک
با پوشیدن
لباس رزم
مردانه یا
لباس مردانه
در عالم دنیای
مسیحیت اروپای
قرون وسطی بیگمان
اولین زن و به
اصطلاح امروزی
زن فمنیستی
است که لباس
مردانه پوشید
تا در صف مقدم
جنگ بعنوان
راهبر مقاومت
در مقابله با
دشمنان استقلال
آب و خاکش
باشد. و
چنانچه میدانیم
بعد از اینکه
ژاندارک اسیر
بُورگُوندیها
شد، او را در
قبال دریافت
مبلغ زیادی
پول به انگلیسیها
مسترد کردند
ولی در اذهان
تاریخ مبلغ
مسترد شده ثبت
نشده و بعدأ
دادگاه کلیسای
کاتولیک روئن
و بیشوف اعظم
پیر کوشون بنا
به دستور هنری
ششم شاه انگلیس
او را بخاطر
ارتداد، شرک،
جادوگری و پوشیدن
لباس مردانه
محکوم بمرگ و
سوختن در میان
آتش دانست.
بعد
از ابلاغ حکم
محکومیت و
گذار از میان
خرمن آتش، به
ژاندارک از
طرف واسطه های
کلیسای کاتولیک
هوادار شاه
انگلیس گفته
شد که اگر از
ادعاهای خود در
مورد الهام از
فرشته اعظم میشل
دست بردارد و
از پوشیدن
لباس مردانه
صرف نظر کند،
از سوختن در میان
خرمنهای آتش
نجات پیدا
خواهد کرد و
احتمالأ
بعدها نیز در
قبال پرداخت
پول از طرف
فرانسویان از
زندان رها
خواهد شد. و
چنانچه تاریخ
نگاران آن
دوره که از
کاتبان کلیسا
بودند نقل
کرده اند
ژاندارک بعد
از شنیدن حکم
مرگش در 24 ماه
مه سال 1431 میلادی،
ابتدا از
ادعاهایش در
مورد الهام
گرفتن از
فرشته میشل
دست برداشت و
لباس مردانه
را نیز از تن بیرون
آورد. ولی
هنوز چند روزی
از این ماجرا
نگذشته بود که
در تاریخ یکشنبه
28 ماه مه به قاضی
القضات روحانی
پیر کوشون
اعلام کرد:
«نداها و
الهاماتی که
از طرف فرشته
اعظم میشل
بوده به من
گفتند که خطای
بزرگی مرتکب
شدم و من
اعتراف میکنم
حرفهایم به
قاضی دادگاه
اشتباه بوده.
هر آن چیزی را
که در روز
چهارشنبه
گذشته به قاضی
گفتم فقط به
خاطر ترس از
آتش بود/ یکشنبه
28 ماه مه 1431 میلادی.»
و
چنانچه نوشته
اند به این
ترتیب بار دیگر
پیر کوشون قاضی
دادگاه روئن،
ژاندارک را
بمرگ و گذار
از میان
خرمنهای آتش
محکوم کرد و
ژاندارک نیز
بعد از محکومیت
جدید بار دیگر
در زندان لباس
مردانه به تن
کرد تا مخالفت
خود را با کلیسا
و سنتهای
آنموقع جامعه
فرانسه نشان
دهد.
این
گفته های
مورخان که
کاتبان کلیسا
بودند مدتها
ذهن مشتاقان و
پشتیبانان
ژاندارک را
بخود مشغول میکرد
و آنان بدنبال
دلیل واقعی
پوشیدن
دوباره لباس
مردانه توسط
ژاندارک
بودند تا اینکه
یکی از پدران
روحانی کلیسا
که با ژاندارک
در زندان در
معاشرت بود
اعلام کرد که
او از ژاندارک
علت پوشیدن
لباس مردانه
را سوال کرده
و ژاندارک چون
به او اعتماد
داشته؛ گفته:
بعد از اینکه
به اشتباه خود
پی بردم و به
قاضی اعلام
کردم او بار دیگر
مرا بمرگ
محکوم کرد و
فردای بعد از
حکم ابلاغ
شده، فرمانده
نگهبانان
زندان داخل
سلول شده و
لباس مردانه را
بطرفم پرتاب
کرده و گفته؛
حال که به
اشتباه خود پی
برده ای پس
لباس مردانه
را نیز بپوش.
اما من از پوشیدن
لباس مردانه
امتناع کردم.
همان فرمانده
بعد از دریافت
جوابیه من،
قصد تجاوزم را
داشته که با
مقاومت من روبرو
شد و هنگامیکه
دیگر
زندانبانان
متوجه این قضیه
شدند او مرا
رها کرد. از
آنروز به بعد
من بخاطر اینکه
او این کار را
دوباره تکرار
نکند لباس
مردانه را بار
دیگر پوشیدم.
مارشال
ژیل دو لاوال / مشاور
و فرمانده نیروهای
نظامی
ژاندارک
ژیل
دو لاوال در
حال خفه شدن/ 26
اکتبر 1440 میلادی؛
دراکولای
خون آشام قلعه
رآ
بعد
از اینکه کارل
هفتم در تاریخ
17 یولی 1429 میلادی
در شهر رایمز
تاجگذاری
کرد، به ژیل
دو لاوال بارون
شهر و قلعه
رآ، که
فرمانده نیروهای
نظامی و مشاور
مخصوص
ژاندارک بود
درجه مارشالی
داد و مارشال
ژیل دو لاوال
بعد از مارشالی
اجازه داشت حتی
پرچم و سمبل
سلطنت فرانسه
را با خود در
نبردها حمل
کند و این
افتخاری بود
که کمتر نصیب
فرماندهان
نظامی ارتش
سلطنتی
فرانسه میشد.
اما
بعد از واقعه
ناگوار اسارت
ژاندارک در ماه
مه 1430 میلادی
بتوسط قوای
بوُرگوندیها،
کارل هفتم که
در واقع آزادی
و دستیابی بر
تخت سلطنت
فرانسه را مدیون
کوششها و
زحمات
ژاندارک و
الهامات
خدادادیش
بود، برای رهایی
ژاندارک از
دست بوُرگوندیها
و انگلیسیها
کاری انجام
نداد تا اینکه
ژاندارک در 30
ماه مه 1431 میلادی
در میان
خرمنهای آتش
سوزانده شد و
با این بیوفایی
نسبت به
ژاندارک دوشیزه
اورلئان،
باعث انشقاق
در میان
هواداران خود
شد بطوریکه بسیاری
از هرسوگها و
بارونهای
فرانسه برعلیه
کارل هفتم سر
به شورش
برداشتند که از
جمله میتوان
از یوهان دوم
هرسوگ Alençon که
گراف Le Perche نیز
بوده (از 1409 تا 1476 میلادی)
، نام برد که
از فرماندهان
بالای ارتش
سلطنتی
فرانسه بود و
در نبردهای بسیار
برعلیه انگلیسیها
و بوُرگوندیها
شرکت داشت و
در آزادی
نرماندی بدون
شرکت نیروهای
او پیروزی فرانسویان
محال بود.
هرسوگ یوهان
دوم که به یوهان
قشنگه معروف
بود، فرزند یوهان
اول بود که در
نبردهای آسینکورت
از نیروهای
انگلیس شکست
خورده بود و
به اسارت در
انگلیس بود که
بعدأ در سال 1429 میلادی
با دادن تمامی
داراییها و
قلعه ها و
سرزمینهای
خود به انگلیسیها،
آزادی خود را
از آنان خریده
بود. او بعد از
اسارت
ژاندارک از
مخالفان سرسخت
پادشاه
فرانسه
شد و بعدأ با
بورگوندیها
هم پیمان شد....
اما مارشال ژیل
دو لاوال یا
مارشال ژیل دو
رآ، که مدتها
در کنار
ژاندارک برعلیه
انگلیسیها
جنگیده بود
بعد از بیوفائیهای
کارل هفتم نسبت
به ژاندارک و
گذشتن
ژاندارک از میان
خرمنهای آتش،
به قلعه و قصر
خود در شهر و
منطفه Nantes برگشت.
او دیگر آن
جنگجوی پُر
نشاط نبود که
دگرباره ندای
«مقاومت تا
آخرین نفسها و
تا آخرین قطره
خون» را دهد. او
در قصرهای Tiffauges
و Camptoce و
در قلعه La Suze ،
به گوشه نشینی
و عُزلت نشست
و کمتر در
انظار عمومی
خود را نشان میداد
و بیشترین وقت
خود را با کیمیا
و علم شیمی (alchimistisch) مشغول میکرد.
گفته میشود
مدتی بعد سادیسم
در تاروپود
وجودش جان
گرفت و در
شکنجه ها و به
دارکشیدن اسیران
جنگی انگلیسی
مستقیمأ شرکت
میکرد. او روزی
بسراغ بچه ای
روستایی رفت و
او را دزدید و
به او تجاوز
کرد و بعد با
دستهای خود او
را خفه کرد و
سپس دستهایش
را برید و
چشمانش را از
حدقه درآورد و
قلبش را بشکافت
و با خونش
شروع به نوشتن
اورادی کرد که
مفهومی نداشت.
او دستور میداد
تا اطرافیان و
نفرات او بچه
های روستایی
را بدزدند و
او بعد از اینکه
به آنان تجاوز
میکرد دستور میداد
تا سرشان را
ببرند و سپس
سر بریده شده
را آرایش
کنند. در سال 1434 میلادی
همسرش بخاطر
خون آشامی او
ترکش کرد ولی
در مورد کارهای
او سکوت اختیار
کرد. مردم
روستاهایش
گرچه در مورد
ربودن بچه ها
به او مشکوک
شده بودند اما
کاری از
دستشان بر نمیآمد.
او حتی در
روستای
Machecoul
، بخاطر "یادبود
بچه های معصوم
بیت الحلم"
بزرگترین کلیسای
آن منطقه را
ساخت تا اینکه
در سال 1440 میلادی
او بزرگترین
اشتباه زندگیش
را کرد.
بارون
دو لاوال در
آن سال روزی
در حین جشنهای
اعیاد مذهبی
در کلیسای
منطقه دستور
داد تا اطرافیان
او برادر پدر
روحانی
Jean
le Ferron را
بدزدند و در
قصرش او را
زندانی کنند زیرا
او به بارون
دو لاوال
مقروض بوده و
قصد نداشت
بدهکاری خود
را بپردازد.
با زندانی
کردن برادر
پدر روحانی
"ژان لو
فرون"، بیشوف
کلیسای نانتBischof von Nantes
، که به
کارهای این
بارون سادیستی
مشکوک شده بود
بعنوان قاضی
القضات دستور
داد تا او و
اطرافیان
وفادارش را
دستگیر و مورد
بازجویی قرار
بدهند و در
سرداب قصرش
بدنبال مدرکی
در مورد گم
شدن بچه ها
بپردازند.
و
در سپتامبر 1440 میلادی
(شهریور ماه) و
در حین همین
بازجویی از
اطرافیان او
بودند که با
اقرار آنها به
وجود باقی
مانده اسکلت
بچه ها در
قصرش پی میبرند
و بدین ترتیب
او و اطرافیانش
بدام قانون کلیسای
کاتولیک
فرانسه میافتند
و در 15 اکتبر
(مهر ماه) 1440 میلادی
دادگاه به
زبان لاتین
(زبان کلیسای
کاتولیک
اروپای قرون
وسطی) شروع به
کار میکند.
گفته میشود او
بعد از شش روز
و بدون اینکه
شکنجه شده
باشد، اعتراف
به جنایاتش میکند
ولی به زبان همه فهم
فرانسوی، تا
بدینوسیله
مردم روستاها
بتوانند زبان
او را بفهمند
و در مورد بچه
هایشان بیشتر
از این مراقبت
بعمل آورند.
دادگاه
و دادستان کلیسای
کاتولیک با
مدرک در مورد
قتل 140 کودک او
را محکوم بمرگ
کرد ولی تعداد
کودکان مقتول
را 400 نفر دانست.
مکافات ژیل
دو لاوال / 26
اکتبر 1440 میلادی
در
26 اکتبر 1440 میلادی
ژیل دو لاوال،
مارشال سابق
ارتش سلطنتی
فرانسه و
بارون خون
آشام قلعه رآ،
در حالیکه به
زبانی غریبه
اورادی میخواند
و در حضور
مردم و پدران
و مادران
کودکان
مقتول، ابتدا
با طناب بوسیله
جلاد خفه گردید
و سپس جسد او
در میان
خرمنهای آتش
سوزانده شد.
در
مورد
"دراکولای
خون آشام قلعه
رآ" یا "ژیل دو
لاوال
آدمخوار"،
ادبیات جهانی
در مورد زشتی
کارهای
انسانها، او
را قبل از
"شوالیه ریش
آبی" بعنوان
اسطوره خون
آشامی در معرض
دید همگان
قرار داده تا
بدینوسیله از
اعمال پلید
جلوگیری بعمل
آورد. اما اینکه
چگونه ممکن
است تا انسان
دیروزی و
امروزی
بتواند اعمالی
چنان پلید از
خود نشان
بدهد، سوالی
که هنوز
نتوانسته برایش
جواب درستی بیابد!
آیا
جنگهای صد
ساله انگلیس و
فرانسه باعث
شده تا او به
جنون کشانده
شود!؟
آیا
بیوفایی کارل
هفتم
نسبت به
ژاندارک او را
به سادیسم و
خون آشامی
کشانده!؟
و
دهها سوآلات دیگر
که هنوز هم
جوابی برایشان
بدست نیآمده!
میشل مقدس ( Michael)
فرشته
اول از
فرشتگان
هفتگانه ادیان
ابراهیمی و به
عبری و عربی
به او میکائیل
و جبرییل گفته
میشود. او در
کتوب اناجیل
مقدس فاتح شیطان
و در مقابل
کسانیست که
خدا را قبول
ندارند و در
روز قیامت
اوست که در شیپور
صورالاسرافیل
خواهد دمید تا
ارواح مردگان
با سنجش او از
عدالت خدا
برخوردار شوند.
در اروپای
قرون وسطی او یار
و یاور
مسافران و
بازرگانان در
تاریکی پیچ و
خم گردنه ها و
اعماق تاریک
جنگلهاست و
بهترین جا برای
امنیت جانی و
مالی مسافران
در قرون وسطی
اروپا، «صومعه
های فرشته
مقدس میشل»
است.
از
راست گابریل ،
رافاییل و میشل؛
فرشتگان اولیه
سه
ملایک اولیه
دنیای مسیحیت:
-
میشل (میکاییل
- جبرییل)
Michael
؛ به معنی
"کسی که مثل
خدا است"
-
رافاییل Raphael ؛
به معنی "کسی
که مثل خدا ی
قدرتمند است"
-
گابریل
Gabriel
؛ به معنی
"کسی که مثل
خدای شفاعت
دهنده است"
فرشته
کاترینا Katharina
فرشته
مارگاریتا Margaretha/
فرشته
باربارا Barbara
دوشیزه
گان مقدس مسیحیان
سه فرشته دوشیزه
مقدس دنیای مسیحیت
عبارتند از:
-
کاترینا Katharina ؛ او
فرشته یاور
زنان و دختران
و حافظ
دانشگاه،
دانشجویان،
مدارس و قضات
است.
-
باربارا Barbara ؛
-
مارگاریتا Margaretha ؛
منطقه
بورگوند با
مرکزیت گیخون
در شمال شرقی
فرانسه و همسایه
با سوییس،
ژنو،
استراسبورگ و
کشور آلمان؛
بورگوندی ها (Burgund
/ Bourgogne) هم پیمانان
انگلیس
گفته
میشود منطقه
بورگوندی در
فرانسه از
زمانهای قدیم
و دوران آهن
مسکن و مأوا
قبایل کلت(Kelt)
بوده که بعدها
به گالیر(Gallier )
مشهور شده اند
و اینان از
آنگلو- ساکسون
(ژرمن نژاد)
بشمار میآیند.
کلتی ها با
رهبری برینوُس
(Brennus) در 387 قبل از
میلاد با گرفتن
باج از غارت
روم کوتاه
آمده و در
سالهای 287 قبل
از میلاد بار
دیگر با رهبری
برینوُس نزدیک
بود بخاطر هرج
و مرج سیاسی
در یونان به
آن کشور و شهر
دلفی که زیارتگاه
یونانیان بود
دست یابند اما
از آنجا پس
رانده شده سپس
بسوی آناتولی
در آسیای صغیر
و مرزهای پارتیان
براه افتادند
و دست به قتل و
غارت
پرداختند(اعقاب
بعضی از
مردمان در
آنکارا امروزی
به کلتی ها
شرقی میرسد).
حدود 58 تا 52 قبل
از میلاد، یولیوس
سزار بر
قهرمان کلتی
های غربی بی
تمدن ساکن در
گالین(بورگوندی
جزو گالین
بوده)، بنام
ورسینگیتوریکس
(Vercingetorix) پیروز شده
و فرهنگ و
زبان روم جایگزین
فرهنگ و زبان
بومی منطقه
شده و حدود 43
قبل از میلاد
بنیاد بزرگترین
شهر آن مناطق
وحشی بنام
آگوستودونوم Augustodunum / Autun گذاشته
شد و حدود 280 بعد
از میلاد
بخاطر آب و
هوای خوب
منطقه، کشت
انگور برای
درست کردن
شراب بتوسط
رومیان پایه
گذاری شد و
حدود 910 میلادی
بتوسط ویلهلم
سوم ساخت
بزرگترین کلیسای
منطقه (Cluny Benediktinerkloster )
بنیاد گذاشته
شد که بعدها
در اطراف این
کلیساهای
بزرگ، شهرسازی
و شهرنشینی
بوجود میآمد.
Cluny Benediktinerkloster
فیلیپ
خوب از 1419 تا 1467 میلادی
هرسوگ
بورگوندی
هرسوگهای
کاپاتینگر در
بوُرگوُندی
در
سال 1019 میلادی
روبرت دوم
پادشاه
فرانسه بر
جانشین هاینریش
کبیر آلمانی
در بورگوندی
غلبه یافت و
بورگوندی تا 1361
م تحت اختیار
هرسوگهای
کاپاتینگر خاندان
شاهی فرانسوی
روبرت قرار
گرفت.
و
در سال 1348 م ، وبا
در اروپا
کشتار میکرد،
روحانیون و
مردم مسیحی
رومی-کاتولیک
در انتظار پایان
جهان و روز
رستاخیز
بودند و در همین
جریان وبا نصف
جمعیت
بورگوندی و
فرانسه نیز
بهلاکت رسیدند
و در سال 1361 م با
پادشاهی فیلیپ
آخرین هرسوگ
از سلسله
کاپاتینگرها
، این سلسله
رو به زوال
رفت و یوهان
پادشاه
فرانسه این
منطقه را به
جوانترین
پسرش بنام فیلیپ
کوهنن بخشید و
او نیز زن آخرین
شاه کاپاتینگر
را که دختر
گراف یا هرسوگ
فلاندر (Flandern )
بود، بعقد خود
درآورد و بدین
ترتیب منطقه
های تحت اختیار
فلاندرها
(منطقه صنعت
نساجی آنروزی Brügge بلژیک) و
بورگوندها را
که متعلق به
امپراطوری
روم مقدس بود،
به تحت تسلط
خود درآورد.
در
جنگهای صد
ساله انگلیس و
فرانسه (از 1337 تا
1453 میلادی) ، فیلیپ
کوهنن هرسوگ
بورگوندی و سه
جانشین بعدی
او بنامهای
هرسوگ یوهان بیباک
(1404 تا 1419 م) و هرسوگ
فیلیپ خوب (از 1419
تا 1467 م) و هرسوگ
کارل (از 1467 تا 1477
م)، از نظر روابط
سیاسی ، بعضی
مواقع با انگلیس
و بعضی مواقع
با فرانسویان
هم پیمان
بودند ولی در
کُل بیشتر
جانب انگلیس
را داشتند.
کارل
ششم در حال
اهداء دخترش
الیزابت 9
ساله به ریچارد
دوم پادشاه
انگلیس و کاترین
دختر کوچکش به
هنری پنجم شاه
بعدی انگلیس؛
کارل ششم
(کارل دیوانه)/
از 1368 تا 1422 میلادی
کارل
ششم(چارلز
ششم) پسر کارل
پنجم بود که
بعد از مرگ
پدر در سال 1380 م در
سن دوازده
سالگی جانشین
پدرش شد ولی
تمامی کارهای
مملکت فرانسه
بتوسط سه عموی
او (دولت
هرسوگ ها)
انجام میگرفت.
شش سال بعد و
در سال 1388 م وقتیکه
کارل ششم بر
تخت سلطنت
فرانسه بزرگ
نشست، او
پادشاه کشوری
شد پُر آشوب
که بخاطر سرایت
وبا در سالهای
1349- 1350 و جنگهای
صدساله با
انگلیس (که از
سال 1337 م شروع
شده بود)،
باعث بروز
ناآرامیها و
شورشهای مردمی
در پاریس و در
ژنو و در سال 1382 میلادی
در بروگه Brügge و یپرن
Ypern
در بلژیک
امروزی شده
بود که این
ناآرامیها
بتوسط گراف
منطقه فلاندر
دفع گردیده
بود.
کارل
ششم یا چارلز
ششم بعد از اینکه
بر تخت نشست
با برکنار
نمودن "دولت
هرسوگها" و
بکارگیری
دوباره "گروه
مشاورین" یا ( Marmousets
) که از
رهبران قشرهای
مختلف مردمی
بودند و در
زمان پادشاهی
پدرش کارل
پنجم بعنوان
مشاورین او
مشغول بکار
بودند،
توانست اندکی
بر مشکلات
اجتماع
فرانسه فارغ
گردد.
در
سال 1392 م کارل
ششم بعضی
مواقع دچار
اختلالات
روانی میشد
اما در سال 1393 م،
در "جشن
ازدواج
دوباره" که بتوسط
کارل ششم برپا
شده بود چهار
نفر از دوستان
نزدیکش که از
هرسوگها
بودند بتوسط
آتشی که تصادفی
جلوی چشمشان و
بتوسط هرسوگ
لودویک از
اورلئان که
برادر کوچکتر
کارل ششم بود،
بوجود آمده
بود، سوختند و
بدین ترتیب
اختلالات
روانی کارل
ششم بیشتر شد
و بخاطر این
اختلالات
کارل ششم، در
سال 1400 میلادی
دو گروه در
دستگاه سلطنتی
فرانسه بودند
که هوای جانشینی
کارل ششم را
در سر می
پروراندند.
گروه اول
بتوسط برادر
کوچکتر کارل
ششم بنام
"هرسوگ لودویک
از اورلیان"
رهبری میشد و
گروه دیگر
بتوسط "هرسوگ
فیلیپ از
بورگوندی"
رهبری میشد که
با مرگ او در سال
1404 م، جانشینش
در بورگوندی
"هرسوگ یوهان
بیباک" شده
بود.
در
سال 1407 م، هرسوگ
لودویک اورلیان
با فرمان
هرسوگ یوهان بیباک
بورگوندی در
معابر عمومی
مورد ترور
واقع گردید و
پسرش دافین یا
"کارل از اورلیان"
(کارل اورلئانی)
یا کارل هفتم
بعدی، جانشین
پدرش در اورلیان
شد که از پشتیبانی
اکثر گرافهای
فرانسوی و
گراف برنارد
هفتم از
خانواده
آرماناک (Graf Bernard VII. von Armagnac) برخوردار
بود.
کارل
ششم پادشاه
فرانسه بعد از
28 سال آتش بس در جنگهای
صد ساله انگلیس
و فرانسه در
سال 1396 م، الیزابت
دختر بزرگش را
که 9 ساله بود
بخاطر مسایل سیاسی
و وارث تخت و
تاج شدن، به
پادشاه انگلیس
ریچارد دوم
داد که بتازگی
همسرش را از
دست داده بود.
ریچارد دوم
مسن نیز با الیزابت
یا ایزابل
دختر بچه با
احترام رفتار
میکرد و هیچوقت
با او همخوابگی
نکرد. همچنین
بعد از شعله
ور شدن دوباره
آتش جنگهای صد
ساله انگلیس و
فرانسه و اینبار
بتوسط هنری
پنجم یا هاینریش
پنجم(از
قهرمانان
درام ویلیلم
شکسپیر) و
اشغال نرماندی
و شهر استراتژیکی
روئن (شهری که
ژاندارک در میان
شعله های آتش
سوزانده شد) و
در سال 1420 میلادی
بخاطر
قرارداد تروآ
، کارل ششم
پادشاه تقریبأ
دیوانه شده
فرانسه که بیشتر
تحت نفوذ زن
آلمانی اش بود
دختر کوچکشان
کاترینا را که
خواهر الیزابت
بود بعقد و
ازدواج هنری
پنجم
درآوردند و به
این ترتیب
انگلیسیها
هنری پنجم را
جانشین کارل
ششم در فرانسه
میدانستند.
کاترینا
دختر مشترک
پادشاه
فرانسه کارل
ششم دیوانه و
ملکه ایزابل
Isabeau de Bavière / ایزابل
بایرنی ملکه فرانسه
کاترینا
همسر هنری
پنجم پادشاه
انگلیس
کاترینا
(زاده 1401 در پاریس/
وفات 1437 در لندن)
دختر مشترک
پادشاه
فرانسه کارل
ششم دیوانه و
همسرش ملکه ایزابل
از بایرن بود
که در خردسالی
به همسری
پادشاه انگلیس
هنری پنجم
درآمد. کاترینا
مادر هنری ششم
است که بعد از
مرگ پدر از 1422 تا
1462 و از 1470 تا 1471 م،
پادشاه انگلیس
بود. ضمنأ هنری
ششم آخرین شاه
از خاندان
لُنکستر در
انگلیس بود.
همچنین از
کاترینا
بعنوان مادر
سلسله شاهی
تودور ولز (Royal House of Tudor) نام برده میشود.
(پژوهش،
گردآوری، تدوین
و پیرایش از
سروش آذرت)
.................. ................. ............... ............... ............
با
تشکر از سایتهای
"ژاندارک" به
فرانسه و "کلیسای
ژاندارک" و " Welt Online "
و فرهاد
ماندگار از سایت
"چهره های
ماندگار" / سایت
خانه و خاطره/
سروش آذرت/
مرداد ماه 1391
خورشیدی/
آگوست 2012 میلادی/