با سلام.

به سایت خانه و خاطره خوش آمدید.

 

شيخ محمد خيابانی

 

 شیخ محمد خیابانی

 

قيام شيخ محمد خيابانی / در 17 فروردین 1299 خورشیدی

روز ۱۷ فروردين ۱۲۹۹ خورشیدی قيام مسلحانه شيخ محمد خياباني عليه دولت وثوق الدوله در تبريز آغاز شد. شيخ محمد خيابانی از جمله مبارزینی بود كه در سالهای پايانی حكومت قاجار و احمد شاه در نقاط مختلف كشور به مقابله با استعمار و استبداد پرداخت. خيابانی در 1256 خورشیدی در خامنه ، ‌از توابع تبريز، متولد شد. او پس از چند سال كار و تحصيل مقدماتی در روسيه كه محل اقامت پدرش بود به تبريز بازگشت و به تحصيل علوم دینی پرداخت. وی علاوه بر فقه و اصول، ادبيات عرب را فرا گرفت و به كسوت روحانيت درآمد. مدتی امام جماعت مسجد جامع تبريز شد و سپس به دوره دوم مجلس شورای ملی كه در آبان 1288 خورشیدی (سه سال بعد از امضای فرمان مشروطه بتوسط مظفرالدینشاه) آغاز به كار كرد، راه يافت.

هنگام اولتيماتوم روسيه تزاری برای بيرون راندن مستشاران خارجی از ایران و ادامه اقامت مستشاران روسی در ايران كه با موافقت احمد شاه رو به رو شد و به تعطیلی مجلس دوم انجاميد، شيخ محمد خيابانی به مبارزه عليه حضور استعماری بيگانگان ادامه داد. او طی نطق‌های پرشوری در مجلس، نمايندگان را از تسليم شدن در برابر روسها برحذر داشت. خیابانی پس از تعطیلی مجلس دوم به تبريز بازگشت و مبارزات سياسی خود را سازمان تازه‌ای بخشيد.

 

قيام در برابر "قرارداد 1919 میلادی"/ 1298 خورشیدی وثوق‌‌الدوله

مهمترين بخش اين مبارزات، قيام وی در برابر پيمان 1919 میلادی وثوق‌‌الدوله بود. پس از پايان جنگ جهانی اول كه با تخليه مناطق شمالی ايران از نيروهای روس همراه بود، دولت انگليس (رقيب ديرينه روس‌) به بهانه‌های مختلف، از جمله مبارزه با یکی از دولت‌های متحدين (ترکیه عثمانی) يا مبارزه با نفوذ بلشويسم (حکومت جدید روسیه که با انقلاب اکتبر 1917 میلادی بعد از جنگ جهانی اول به حاکمیت روسیه رسید)  در ايران، به تقويت روز‌ افزون نيروهای خود در ايران پرداخت و برای تسلط بيشتر و بسط و نفوذ سياسی و اقتصادی خود دولت وثوق‌‌الدوله را برای انعقاد قراردادهای گوناگون تحت فشار قرار داد. یکی از پيمانهای استعماری دربار لندن كه موجب افزايش قابل ملاحظه سلطه سياسی انگلیسیها‌ در ايران شد، پيمان موسوم به «قرارداد 1919 میلادی وثوق الدوله/ 1298 خورشیدی» بود.

به موجب اين قرارداد كه در مرداد 1298 خورشیدی با دولت وثوق‌الدوله منعقد شد، امتياز ساختن راه‌آهن و راههای شوسه در سراسر كشور به انگليس واگذار شد و ارتش و دستگاه ماليه ايران زير نظر مستشاران سياسی و اقتصادی بريتانيا قرار گرفت.

كابينه صدراعظم وثوق‌الدوله به دنبال تحميل اين قرارداد ننگين با موج مخالفت‌های عمومی و اعتصابات صنفی و كارگری در كشور سقوط كرد. روحانيون مبارز از جمله شيخ محمد خيابانی و سيد حسن مدرس در جريان مخالفت‌ها و اعتراضات عمومی مردم عليه پيمان 1919 میلادی/ 1298 خورشیدی، به وثوق‌الدوله كه عاقد اين پيمان بود، به شدت اعتراض كردند.

 

قیام مسلحانه خیابانی/ بهار 1299 خورشیدی/ جدایی موقت آذربایجان از حکومت مرکزی

اين افشاگری‌ها به شناخت بيشتر مردم از ماهيت اهداف بيگانگان (انگلیسی و روسی) در ايران انجاميد. شيخ محمد خيابانی در آستانه انتخابات دوره چهارم مجلس، مردم را از رأی دادن به سياسيون وابسته به انگليس يا روسيه برحذر داشت.

او قرارداد 1919 را مضرّ به حال مملكت و ناقض حاكميت ملی و استقلال ايران خواند و در تهران با وعظ، خطابه و نگارش مقاله به تشريح ابعاد خطرناک اين پيمان پرداخت. او برای واداشتن وثوق‌الدوله به لغو معاهده، در بهار 1299 شمسی به مبارزه مسلحانه روی آورد و در روزهای ميانی فروردين همان سال در برنامه‌ای از پيش طراحی شده، تمامی ادارات و مراكز دولتی تبريز را تصرف كرد. وی با گسترش اين قيام به ديگر شهرهای آذربايجان، توانست اين خطه را از حاكميت دولت وثوق‌الدوله خارج سازد.

 

کابینه مشیرالدوله حسن پیرنیا بعد از کابینه وثوق الدوله/ شهادت خیابانی در 22 شهریور 1299 خورشیدی

در كشاكش قيام شيخ محمد خيابانی، دولت وثوق‌الدوله سقوط كرد و كابينه مشيرالدوله (حسن پیرنیا) زمام امور را به دست گرفت. مشيرالدوله برای پايان دادن به قيام خيابانی، مخبرالسلطنه حاكم تبريز را مأمور فرو نشاندن اين قيام كرد. مخبرالسلطنه پس از چند دوره مذاكره بی‌حاصل با شيخ محمد خيابانی، سرانجام به كمك قوای قزاق عمليات نظامی بزرگی را عليه نيروهای وفادار به خيابانی به راه انداخت. در جريان اين نبرد نيروهای شيخ سركوب شده و شيخ محمد خيابانی نيز در 22 شهريور 1299 شمسی به شهادت رسيد.

دولت مشيرالدوله از بيم عكس‌العمل مردم، قتل خيابانی را تا مدتها «خودکشی» اعلام كرد، اما اين ترفند، بی حاصل بود به طوری كه مشيرا‌الدوله و مخبرالسلطنه كه هر دو در مجلس چهارم وكيل بودند، نزد بسياری از نمايندگان به «قاتل» مشهور شده و روزنامه «طوفان» نيز در مقاله‌ای اين دو را عامل قتل خيابانی و آشوبهای تبريز معرفی كرد.

 

(منبع: از سایت موسسه مطالعات سیاسی و استراتژیک)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

مهدی قلی خان هدایت مخبرالسلطنه حاکم تبریز و قیام شیخ محمد خیابانی در بهار 1299 خورشیدی

 

در ذیحجه 1338 قمری/ شهریور 1299 خورشیدی، مهدی قلی خان هدایت مخبرالسلطنه برای سومین بار استاندار آذربایجان شد. او وزارت مالیه را واگذاشت تا به دستور مشیرالدوله حسن پیرنیا صدراعظم، ماجرای خیابانی را خاتمه دهد. خود او نوشته است که تبریز و اطراف آن، وقتی او وارد شهر می شد در تهدید قحطی بود و ناامنی رواج داشت و... «مشتیج رئیس قزاق به دیدن من آمد. اظهار کرد که قیام پر و پایی ندارد. فوج ملی فعله اند. اگر ژاندارم با قیام همراهی کند،... در چهار ساعت و الا در چهل دقیقه بساط شان برچیده است.» این نقل نشانگر نگاه تحقیر آمیز مهدی قلی خان و سؤ نظر او نسبت به خیابانی و همراهان اوست. هدایت دو سیاست همزمان و موازی را در تبریز به کار گرفت: نخست دور کردن، جدا کردن و فریب همرزمان و پشتیبانان خیابانی و دوم تدارک مقدمات هجوم به کانون فرماندهی قیام. خیابانی در این هنگام سرخوش از چند پیروزی، کاخ عالی قاپو را که منزلگاه ولیعهد های قاجاری بود خانه و پایگاه کرده بود و در پاسخ صدراعظم جدید مشیرالدوله حسن پیرنیا و مقام های دولت می گفت برای تبریز، به جای والی، پول بفرستید. او آشکارا در مجله تجدد می نوشت که پس از «آزادیستان» به اصلاح تهران و بقیه کشور خواهد پرداخت. به همان اندازه که جوانان، روشنفکران و قشرهای پایین جامعه (لااقل در ظاهر) از قیام خیابانی پشتیبانی نشان می دادند، زمینداران، اشراف و مالداران از آن می ترسیدند و در پنهان برای سقوط خیابانی زمینه فراهم می کردند. پیداست که همیشه موضع گروه دوم در مجموع تعیین کننده تر اثر می گذارند و گذاشتند.

کسروی می نویسد: «خیابانی به مخبرالسلطنه مهدی قلی خان هدایت استاندار آذربایجان خوش گمان بود و باور نمی کرد که او با آزادیخواهان به دشمنی آشکار پردازد و رفتار نامردانه او را با ستارخان و باقر خان در دوازده سال پیش فراموش کرده بود.». مخبرالسلطنه مهدی قلی خان هدایت با افتخار همه جا به این فخر می کرد که: « با دو سه تن نوکر و یک کیف وارد تبریز شدیم.» او ده دوازده روز اوضاع را مطالعه کرد، نیرو جمع آورد، اطرافیان خیابانی را جدا کرد و منتظر فرصت نشست. خوشبینی خیابانی به مخبرالسلطنه به حدی بود که گمان دسیسه از سوی او نمی داد. ماجرای علی خان حاجعلی لو (امیر ارشد) و تحریک او به آزار و غارت روستاییان قره داغ از سوی مخبرالسلطنه بعدها فاش شد.

والی دموکرات منش (مخبرالسلطنه مهدی قلی خان هدایت) نشستی با بزرگان و با حضور خیابانی تشکیل داد: « والی جلو آمد، دست خیابانی را به گرمی فشرد و در صندلی کنار خود جای داد. مخبرالسلطنه... درباره فتنه و آشوب امیر ارشد... شرح مبسوطی ایراد و از خیابانی چاره جویی کرد...» جناب والی درست به هدف زد: خیابانی نیروی ژاندارم و گارد ملی را زیر فرمان داشت. اگر این دو نیرو از تبریز خارج می شدند، نیرویی که هوادار خیابانی باشد، نمی ماند. در شهر قوی ترین نیروی موجود همان قوای قزاق به فرماندهی متشیج و گوش به فرمان والی است.

روز 28 ذیحجه ( 21 شهریور) والی (استاندار آذربایجان) آشکارا منزل عوض کرد و در قزاقخانه شهر خانه گزید. خیابانی باز گمان بدی در مورد این کار به خود راه نداد. خیابانی بدون هوادار و نیروی مقاومت نبود. هدایت (مهدی قلی خان هدایت) می نویسد: «در عالی قاپو هیچکس دیده نشد... صدای تیر که بلند شد ناظم الدوله (معاون والی) گفته بود واویلا، شش ماه این صدا از گوش ما بیرون نخواهد رفت. من خودم هم تصور نمی کردم کار به این خفت باشد و... به بهاءالسلطان گفتم: برو خیابانی را پیدا کن و بگو من باز حاضرم با شما کار کنم. میل دارید بیایید پیش من. میل ندارید در خانه باشید و در را باز بگذارید. گفت: بنویس. نوشتم. رفت و نزدیک ظهر آمد که خیابانی را نجستم.»

شکست قیام خیلی طول نکشید. تلفات سنگینی هم برجای نگذاشت. بامداد روز دوشنبه 22 شهریور دسته های قزاق به دستور مهدی قلی خان هدایت به عالی قاپو حمله بردند. چند ژاندارم تیراندازی کردند و یکی دو نفر تلفات دادند. یکی دو نفر قزاق هم زخم برداشتند. همین. قیام به نقطه آخر رسید. اما سر نوشت خیابانی: «نزدیک ظهر از طرف نظمیه همهمه شنیده شد: صدای کف زدن، قیه و فریاد. گفتم چیست؟ گفتند نعش خیابانی را آورده اند. مردم جمع شده اند، دست می زنند و هیاهو می کنند و می خواهند دور بازار بگردانند. فوق العاده متاسف شدم.»

مخبرالسلطنه مهدی قلی خان هدایت استاندار آذربایجان بسیار کوشیده است دیگران را قانع کند که شکست خیابانی به دلیل روگردانی مردم از او و جاخالی کردن همراهان ناهمراه خود وی اتفاق افتاد. نیز هدایت خیلی مایل بود دیگران بپذیرند خیابانی را مردم تبریز (مخالفان شیخ) از میان برده اند: «ظهر راپورت واقعه رسید. معلوم شد دختر بچه ای به سه نفر قزاق می گوید خیابانی در فلان خانه، در زیر زمین است. قزاق ها کسب تکلیف نکرده وارد خانه می شوند. بین حیاط و زیر زمین چند تیر رد و بدل می شود. تیری به دست یک نفر قزاق می خورد. تیری هم به پای خیابانی و تیری هم به سرش. گفتند تیر سرش را خودش زده است.»

اما کشتن خیابانی با خشم و نفرت آزادیخواهان رو به رو شد. از جمله چند سال بعد محفل برلن (شامل تقی زاده، جمال زاده، قزوینی، کاظم زاده ایرانشهر و دیگران) جزوه ای چاپ کرد که در آن پس از شرح حال خیابانی آمده است: «روز 29 ذیحجه 1338 قمری/ 22 شهریور 1299 خورشیدی پس از آنکه خانه خیابانی فقید مرحوم را غارت و خراب کردند، دو نفر قزاق... جای اختفای او را که در منزل آقا شیخ حسن میانجی بود کشف کردند. آن مرحوم را با چند تیر تفنگ کشتند و به آن هم قناعت نکردند و اعضایش را با شوشکه (قمه) قطع کردند. بعد جنازه را در نهایت بی احترامی بیرون کشیدند و بر روی یک نردبان کوچک به دربار مخبرالسلطنه آوردند.»

کسروی که خود از نزدیک ماجرا را دنبال می کرد نوشته است: «خیابانی که شب را به خانه خود رفته بی باک و آسوده خوابیده بود، بامدادان هنگامی برخاست که قزاقان به شهر در آمده بودند. چون بیم گرفتاری می رفت به خانه یکی از همسایگان رفت و در آنجا نهان گردید... قزاقان به نهانگاه او پی بردند، چند تن به سرش رفتند و او را با چند تیر کشتند و جنازه اش را بر روی نردبانی انداختند و بیرون آوردند.»
همچنین مخبرالسلطنه
مهدی قلی خان هدایت مدعی شد که: «گفتند تیر سرش را خودش زده است. موید این قول، نوشته ای از بغلش در آمد که: چون نخواستم تسلیم شوم، انتحار کردم.» اسناد و شواهد، این خودکشی را تایید نمی کند.

به هرحال خیابانی هم روحانی بود و هم پرُدل و جرات. آزادی طلبان این نیرنگ و بیداد را بر مخبرالسلطنه نبخشیدند. به ویژه آنکه از حکومت جایزه و خلعت هم گرفت. دستخوش برای کشتن یک آزادی طلب.
پس از خیابانی طرح تازه انگلیسیان برای ایجاد یک حکومت مقتدر در ایران و روی کار آوردن سید ضیا و رضاخان فقط یک مانع دیگر پیش رو داشت: میرزا کوچک جنگلی. حدود شش ماه بعد کودتای رضاخانی پیروز شد. عجیب آنکه این مهدی قلی خان
هدایت با دستگاه حکومتی تازه هم کنار آمد و تجربه های خود را در سیاست ورزی در اختیار رژیم تازه گذاشت.

 

منابع: از سایت جریده ادب و منابع نویسنده از:

-          کتاب "خاطرات و خطرها" از مهدی قلی خان هدایت/

-          کتاب "تاریخ هجده ساله آذربایجان" از کسروی/

-          "شیخ محمد خیابانی" از ناهید آذر،

-          نشریه پرورش دوره سوم مقاله "مخبرالسلطنه دشمن آزادی"

 

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

شیخ محمد خیابانی

شيخ محمد خيابانی، پسر حاج عبدالحميد تاجر اهل خامنه و بانو رقيه سلطان ، در سال ۱۲۵۹ شمسی (۱۸۸۰ ميلادی) در شهرک خامنه ارونق زاده شد. تحصيلات مقدمات و ادبی را در زادگاهش گذراند. پدرش در شهر مخاچ قلعه پايتخت جمهوری داغستان ، تجارتخانه داشت . در جوانی همراه پدرش به پطروفسکی رفت و مدتی در تجارتخانه او به کارهای تجاری و آموختن رمز و راز داد و ستد و آشنايی با شيوه های اقتصادی زمانه سپری کرد. اما کشش روحی او به فراگيری علم بيش از هر چيزی بود. از اين رو در بازگشت به خامنه ، کار تجاری را کمتر نموده و در تبريز به تحصيل علوم دينی پرداخت و به سلک روحانيت و علمای دين در آمد. شيخ در مدرسه طالبيه تبريز، منطق، ادبيات، فقه، اصول، رياضی، نجوم، تفسير، کلام، حکمت، حديث، تاريخ، رجال و علوم طبيعی را از اساتيد علم آموخت. او با تکيه بر استعداد سرشار و پشتکار و جديت خاص، مراحل تحصيل را بسرعت پشت سر گذاشت و به مقام بلند علمی رسيد. او در دوران فعاليت سياسی خود دموکراسی، عدالت، نوسازی و تماميت ارضی ايران را با گرايش های واضح جمهوری خواهی شعار خود قرار داده و حاضر به ذره ای عقب نشينی در خواسته های خود نبود.

شاه وقت، شيخ محمد خيابانی را "شيخ سرخ" لقب داده بود تا حقيقت جنبش مهم او برای ايجاد جمهوری در ايران را از اذهان عمومی پاک کند. او فقط و فقط بخاطر هرج و مرج موجود در پايتخت برای مدت معينی "حساب" آذربايجان را از تهران جدا کرد و گفت اين امر پس از برقراری نظم در تهران پايان خواهد يافت. در غير اينصورت چطور ميتوانست در چندين نطق مهم بگويد "آذربايجان جزو لاينفک خاک ايران است". او در دوره های دوم و چهارم مجلس نماينده تبريز بود.

خيابانی تقريبا در ۳۳ سالگی با دخترعموی خود بانو خيرالنساء نيک پندار ملقب به "خانم آغا" ازدواج کرد که حاصل اين وصلت ۶ فرزند بود. فاطمه، محمود، ربابه، حسن، هاشم و محمد که اکنون هيچيک در قيد حيات نيستند. او در ۲۴ شهريور ۱۲۹۹ شمسی در تبريز به فرمان مخبرالسلطنه هدايت کشته شد و پس از دفن موقت در مدرسه ای در تبريز توسط همسرش به حضرت عبدالعظيم در شهر ری منتقل شد. آرامگاه نوسازی شده خيابانی در صحن عبادتگاه قرار دارد. برای مطالعه دقيق بيوگرافی و قيام سياسی وی ميتوان به کتاب "قيام شيخ محمد خيابانی" تاليف علی آذری رجوع کرد.

خيابانی در علم رياضی، تقويم و نجوم به درجه استادی دست يافت و اين علوم را در مدارس مختلف تدريس ميکرد. از چند اثر بجا مانده از او پيداست که در محاسبات استخراج تقويم و بخصوص تبديل تاريخهای مختلف فعال بوده. شيخ محمد خيابانی پس از نطق آتشين و معروف خود در جريان بررسی موضوع اولتيماتوم روسيه برای عزل مورگان شوستر در مجلس، که برايش شهرت بسيار حاصل آورد و پس از انحلال مجلس دوم به تبريز بازگشت و روزنامه تجدد را منتشر کرد. شبی با دوستان خود فيوضات، عبدالله زاده، امير خيزی و رفعت تصميم گرفتند که بر عليه استبداد، اجرای کامل قانون اساسی (مشروطه) و برای تبليغ دموکراسی، عدالت و برابری حقوق روزنامه ای به عنوان ارگان حزب دموکرات با نام "تجدد" بيرون دهند. اين روزنامه در آن زمان تا جايی پيش رفت که برای اولين بار در ادبيات فارسی (در سال ۱۲۹۹ خورشيدی) از واژه فمينيسم استفاده کرد. در تجدد چندين نويسنده زن نيز فعال بودند.

در آخرين نطق خيابانی (زمان قیام خیابانی در بهار 1299 خورشیدی) آمده است: «تبريز می‌خواهد حاکميت بدست ملت باشد. تمام ايران فعلاً با زبان حال خود اين تقاضا را می‌نمايد. هرگاه تهران از قبول اين نظريه سرپيچی کند، ما با اصول راديکاليسم ايران را تجديد بنا خواهيم نمود، ما می‌گوئيم حاکميت دموکراسی بايد در سراسر ايران جاری باشد. اهالی ايالات و ولايات بايد رأی خود را آزادانه اظهار دارند برای مدافعه اين حق، آخرين مرحله مردن است و مردن در اين راه را ما بر زندگی بی‌شرمانه ترجيح می‌دهيم

 

کلمات قصار شيخ‌ محمد خيابانی

ـ اولين وسيله ترقی، داشتن روح تجدد است

ـ آذربايجان جزو لاينفک خاک ايران است

ـ ای ايران لايموت سرت را بلند دار و زنده و پاينده باش

ـ ايران را ايرانی بايد آزاد کند

ـ لازمه شرافت يک ملت استقلال است

ـ بدون حقيقت آزادی ميسر نيست

ـ آزادی مستلزم مساوات است: در برابر قانون همه برابريم

ـ آزادی عقيده در بالای سر هر سياست حاکم است

ـ روح ملت فدای هيچ کس نيست. ارواح خادمين ملت بايد فدای ملت شود

ـ لقمه خارداری باشيد تا ديگران نتوانند شمار را ببلعند

ـ بر ضد زمانه راه رفتن غلط و محال است

ـ هر ملتی که ترقی را با نظرهای لاقيد و بی‌علاقه ملاحظه نمايد دچار هلاکت خواهد شد

ـ جهال (جاهلان) مرگ را بر تغيير عادت ترجيح می‌دهند

ـ يک فرد بی‌علاقه به جامعه خود، کمتر از حيوان است

ـ کسی که به تکاليف اجتماعی خود عمل نکند حقوق خودش را فاقد می‌گردد

ـ بنام هر اکثريتی نمی‌توان حکم قطعی داد

ـ هر دوره تاريخی که در حيات يک هيئت اجتماعيه رخ می‌دهد با قلم يک نفر مورخ و يا بفرمان يک زمامدار تعيين و تحديد نمی‌شود

ـ نه ممکن است تاريخ را فريب داد و نه ممکن است زمان را از مسير سريع خودش بازداشت

ـ بر روی خرابه‌های ديروز بايد عمارت فردا را بلند کرد

ـ ملتی که از مرگ نترسد هرگز نمی‌ميرد

ـ ترس عامل عمده اسارت ملتهاست

ـ يک ملت ترسو بزودی در چنگال مستبد ستمگر گرفتار می‌آيد

ـ من کشته شدن را به تسليم ترجيح می‌دهم. من پيش دشمن زانو بر زمين نمی‌زنم. من فرزند انقلاب مشروطيت ايرانم. من از اعقاب بابک خرم دين هستم که در نزد خليفه عرب آنچنان رشادت و عظمت از خود بروز داده است

ـ ما مجلسی می‌خواهيم که نمايندگان دلخواه مردم در آن نشسته و با آلام و احتياجات دمکراسی آشنا باشد، نه يک دام خيانت و تزوير که در دارالخلاقة تهران گسترانيد شده باشد

ـ تبريز قصد کعبه‌ای را نکرده است، بلکه خود کعبه آزاديخواهان است

ـ به بهای خون جوانان مشروطه گرفتيم، اشخاصی که می‌بايست در سنا بنشينند، در مجلس نمايندگان ملت جا داديم، در نتيجه اين اشتباه، جوانان مملکت که انقلابی برپا کرده بودند محکوم قوانين موضوعه کهنه‌پرستان شدند. امروز بايد زحمت کشيده، اين غفلت و جهالت را جبران نمائيم. ويکتور هوگو متجدد فرانسوی گفته است: «درهای پارلمان را به روی جوانان نبنديد والا آنها ميدانهای عمومی را بروی خود خواهند گشاد

ـ با وجود اين که چندين ميليون قشون بيگانه در چهار سمت کشور سويس مستقر بود کوچکترين تخطی به خاک اين کشور به عمل نيامد ولی چرا هر دستة لجام گسيخته‌ای وارد ايران می‌شد؟ زيرا ملت ايران اظهار وجود نمی‌کرد. اراده نداشت. بيان رای و عقيده نمی‌نمود. شما بيآئيد اراده کنيد ايران مال ايرانيان است و آنگاه ببينيد که هيچ قوه گستاخ و حد نشناسی پيدا نمی‌شود که به خاک ايران تجاوز نمايد.

ـ ترور توليد آنارشی می‌کند. ناامنی می‌افزايد و وجدان دمکراسی را از راه حقيقی خود منحرف می‌سازد. ترور بعنوان يک وسيله مبارزه منفور و مردود تمام فرقه‌های جديد می‌باشد. فرقه ما هرگز نمی‌تواند طرفدار آن باشد.

 

منبع: از باهماد آذرآبادگان/ در یکصدمین سالگرد امضای فرمان مشروطه در 1285 خورشیدی/ 1324 هجری

 

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

شیخ محمد خیابانی

او در سال 1297 ه.ق به دنیا آمد. وقتی پدرش به خانه آمد محمد با او از ستم‌های نصراله خان صحبت کرد. عبدالحمید پدر محمد هم دست زن و بچه را گرفت و آنها را به تبریز برد. عبدالحمید در بین ایران و روسیه در رفت و آمد بود. محمد نیز با پدر به کار تجارت پرداخت او برای رسیدن به این هدف، یعنی دادن آگاهی به مردم، لباس طلبگی پوشید و سر از مدرسة طالبیه تبریز در آورد. مردم تبریز نمایندگان خود را (از جمله خیابانی) زیر نظر انجمن ملی انتخاب کرده و به تهران فرستادند روس و انگلیس که ادامة قیام را به سود خود نمی‌دیدند، میانجی‌گری کردند. شاه روی خوش نشان نداد و سپاه روسیه به تبریز سرازیر شد. خیابانی به سبزه‌ میدان آمد و یک ساعت و نیم علیه دولت وطن فروش سخنرانی و افشاگری کرده و در عاشورای سال 1330 هجری هشت نفر بالای دار تاب می خوردند. (از همرزمان خیابانی) دولت از محل زندگی خیابانی در مشهد مطلع شد. خیابانی از مشهد به ماخاچ‌تلا، باکو و تفلیس رفت. حزب دمکرات در آذربایجان در سال 1335 قمری (11 سال بعد از امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدینشاه) شروع به فعالیت کرد. شیخ محمد خیابانی زمام امور را به دست گرفت و روزنامه‌ای هم به نام «تجدد» منتشر کرد. که ارکان حزب دمکرات بود. شریف‌الدوله بنا به اعتراض شدید حزب دمکرات عزل شد. با عصیان مردم تبریز عین الدوله هم بر کنار شد و کابینة مستوفی‌الممالک روی کار آمد. عثمانی‌ها عده‌ای از رهبران حزب دمکرات و خیابانی را دستگیر کرده و ابتدا به ارومیه و سپس به عثمانی بردند زندانی کردند. وثوق‌الدوله با قرار داد 1919 میلادی، ایران را مفت به انگلیس فروخته بود. خیابانی به نمایندگی چهارمین دورة مجلس ملی از سوی مردم تبریز انتخاب شد. با پایان گرفتن جنگ جهانی اول سپاه بیگانه از ایران خارج شد و خیابانی و یارانش به ایران باز گشتند. و در بهار 1299 در تبریز برعلیه وثوق الدوله بسیج عمومی داد. اداره‌ها و بازارها بسته شدند. شیخ خیابانی ، اسماعیل قزاق را از پنجره زیر زمین دید و ماشه را چکاند. صدای چند تیر بلند شد. شیخ محمد خیابانی روی خاک افتاده بود. شیخ را به امامزاده حمزه برده و به خاک سپردند.

 

سال شمار زندگی شیخ محمد خیابانی

(هـ . ق) 1297: تولد
(هـ . ق) 1306: مهاجرت از خامنه به تبریز
(هـ . ق) 1309: سفر به ماخاچ قالا (پطروفکسی امروز)
(هـ . ق) 1310: تحصیل در مدرسه طالبیه تبریز
(هـ . ق) 1324: صدور فرمان مشروطیت
(هـ . ق) 1327: انتخاب خیابانی به نمایندگی مجلس شورای ملی از تبریز- ورود نیروهای روسیه تزاری به تبریز
(هـ . ق) 1329: سخنرانی خیابانی در مجلس دوم سبزه میدان علیه هشدار روس
(هـ . ق) 1330: شهادت همرزمان خیابانی در تبریز به دست نیروهای روس، رفتن به مشهد و ماخاچاقلا
(هـ . ق) 1332: جنگ جهانی اول و اعلام بی‌طرفی ایران
(هـ . ق) 1335: تشکیل مجدد حزب دمکرات آذربایجان به رهبری خیابانی- انشار نخستین شمارة روزنامه «تجدد»- ارگان حزب دموکرات آذربایجان- عزل شریف‌الدوله حاکم آذربایجان به درخواست حزب دموکرات- اعتراض و مخالفت حزب دموکرات آذربایجان با کابینة عین الدوله.
(هـ . ق) 1336: تجاوز کشور عثمانی به تبریز و تبعید خیابانی و نوبری به ارومیه، عثمانی و زندان قارص
(هـ . ق) 1337: بسته شدن قرارداد 1919
میلادی/ 1298 خورشیدی وثوق‌ الدوله با انگلیس- انتخاب خیابانی به نمایندگی چهارمین دوره مجلس شورای ملی از سوی مردم تبریز- بازگشت خیابانی از عثمانی و گشودن مجلس محلی تبریز- انتشار مجله آزادیستان/ در تبریز
(هـ . ق) 1338: آغاز قیام آزاد
یستان/ در تبریز به رهبری شیخ محمد خیابانی- شهادت خیابانی و پایان قیام آزادیستان

 

(منبع: از سایت رشد و شبکه ملی مدارس ایران)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

با تشکر از سایتهای "موسسه مطالعات سیاسی و استراتژیک" و "رشد و شیکه ملی مدارس ایران" و "باهماد آذر آبادگان" و "جریده ادب"/ سایت خانه و خاطره/ سروش آذرت/ مرداد ماه 1390 خورشیدی/ یولی 2011 میلادی/