با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
محمود و اشرف
افغان
دربارهی
پایان کار صفویان
میخوانیم که
«محمود افغان»
بر «سلطان حسین
صفوی» شورید و
افغانان به ایران
حمله کرده و
اصفهان را تسخیر
کردند. بعد هم
«نادر شاه»
افغانان را در
دامغان شکست
داد و ایران
را نجات داد. اما بسیاری
از ما یا نمیدانیم
یا فراموش میکنیم
که در آن زمان (از 1135 تا 1142
ه.ق/ 1722 تا 1729 میلادی) کشوری بنام
افغانستان
وجود نداشت. یعنی
ما با اصطلاحهای
امروزی تاریخ
گذشته را میخوانیم.
تصرف
غزنین بتوسط
قوای انگلیسی-
هندی/ 1839 م./ اولین
جنگ
افغانستان «جنگهای
ایران و
انگلستان»
A
British-Indian force attacks the Ghazni fort during
the First Afghan War, 1839
رسمیت
یافتن
افغانستان/ 1846 میلادی/1225 خورشیدی/
رسمیت یافتن
پاکستان/ 1947 میلادی/
1326 خورشیدی
کشوری
به نام
«افغانستان»
در سالهای میانی
سدهی نوزدهم
(حدود 1846 میلادی/1225 خورشیدی
یعنی
زمان ناصرالدین
شاه قاجار) به
دست کشور استعماری بریتانیا
به وجود آمد.
بریتانیاییها
که از بیکفایتی
حکومت مرکزی
قاجار آگاه
بودند و برای
هند، مهمترین
مستعمرهشان،
ارزش زیادی
قائل میشدند
تصمیم گرفتند
برای جلوگیری
از پیشرفت روسیهی
تزاری به سوی
هندوستان یک
«دولت ضربهگیر»
(buffer state) به وجود
بیاورند. در
آن زمان کشوری
به نام
«پاکستان» نیز
وجود نداشت
(پاکستان در
سال 1947 میلادی/1326 خورشیدی-
دو سال بعد از
جنگ جهانی
دوم- از
هندوستان
مستقل شد). از این
رو اگر روسها
به پیشروی در
ایران شرقی و
آسیای میانه
ادامه میدادند
به زودی به
هندوستان میرسیدند.
شاه
شجاع ابدالی
سمت راست والی
کابل بهنگام
پناهندگی در
لاهور پیش رنجیت
سنگه سیک و
الماس کوه نور
«شاه
شجاع» شاه دستنشاندهای
انگلیس
بریتانیا
بخشهایی از ایران
شرقی یا
خراسان را طی
جنگهایی که
«جنگهای ایران
و انگلستان» (Anglo-Persian Wars) خوانده میشود
از ایران جدا
و آن را تبدیل
به کشوری کرد
به نام
«افغانستان» و
در آنجا شاه
دستنشاندهای
به نام «شاه
شجاع» را بر سر
کار آورد.
آنان برای جدا
کردن هرات، که
از زمان
هخامنشیان
جزوی از خاک ایران
بود، حکومت
مرکزی را تهدید
کردند که اگر
از هرات دست
نکشد ناوهای
جنگیشان را
وارد خلیج
پارس کرده و
جنوب ایران را
نیز اشغال میکنند.
و حکومت مرکزی
(قاجاری)
نیز رضایت
داد. اما ایرانیان
ساکن در منطقههای
اشغالی بیکار
ننشستند و به
جنگ با بریتانیا
ادامه دادند.
همان طور که ایرانیان
ساکن در قفقاز
و آران (جمهوری
آذربایجان
امروزی) پس از
پیمانهای
ننگین
«گلستان» و
«ترکمانچای»
بیکار
ننشستند و با
روسهای
متجاوز جنگیدند
اما
نتوانستند
دوباره به
آغوش مام میهن
برگردند.
قندهار
/ 1388 خورشیدی
شهرهای
مناطق شرقی ایران
بزرگ
بلخ و
هرات و قندهار
و غزنین
همواره بخشی
از ایران بودهاند.
اصطلاح «سفر
قندهار» در
زبان پارسی به
خاطر این است
که قندهار
دورترین نقطهی
شرقی ایران
بود. بنابراین
سفر بدانجا
سخت و طاقتفرسا
بود. در زمان
صفویان
همواره شاهزادهای
که قرار بود
شاه شود (ولیعهد) ابتدا حاکم
هرات میشد تا
با کشورداری
آشنا شود. شاه
عباس زمانی
والی هرات
بود. فرماندار
قندهار و هرات
در شرق و شهر گروزنی
(پایتخت
جمهوری چچن یا
چچستان
روسیهی
امروزی و کنار
داغستان)
به دست شاه قاجاری
ایران در
اصفهان تعیین
میشدند. (از سایت
شهربُراز و با
تشکر/ سایت
خانه و خاطره)
محمود
و اشرف افغان
محمود
افغان پسر میرویس
حاکم قندهار و
رئيس طايفه
غلزایی بود. او
پس از مرگ پدر
و قتل عموی
خود عبدالله ،
افغانان
ايرانی را در 1120
ه.ق مغلوب كرد
و سردار ايشان
اسدالله خان
را كشت و اين
عمل را در چشم
درباريان
اصفهان خدمت
گزارى جلوه
داد. محمود
افغان در 1124 ه.ق
قصد تسخیر
ايران كرد و
به كرمان رسيد
ليكن لطفعلىخان
والی فارس و
عموی فتحعلىخان
وزير اعظم،
محمود را سخت
شكست داد و او
را به قندهار
گريزاند. در
سال 1134 ه . ق.
محمود افغان
بار ديگر از
راه سیستان و
كرمان و یزد
به اصفهان
حمله نمود و
در سال 1135 ه.ق (1722 میلادی)
آنجا را گرفت.
وى بعد از
گرفتن اصفهان
تاج سلطنت را
بتوسط شاه
سلطان حسین
مست بر سر
نهاد و بعد از
آن کشتارها بسیار
کرد و در نهایت
بتوسط بزرگان
طایفه غلزائی
و پسر عمویش
اشرف افغان به
قتل رسید و این
بسال 1137 ه.ق بود.
از
تسخیر اصفهان
تا قتل محمود
افغان/ از 1135 تا 1137
ه.ق
با شروع
حمله محمود
افغان در سال 1135 ه.ق
به ايران و
سقوط پايتخت صفویه
اصفهان و
استعفای
شاه سلطان
حسين صفوی،
مملکت به طور
ناگهانی
دچار وحشت و
اضطرابی
شديد شد. وقتی محمود
افغان به
سلطنت رسيد ،
ابتدا یکی
از امرای
خود را مأمور
دستگيری
تهماسب ميرزا (شاه
طهماسب دوم از
1135 تا 1145 قمری/ از 1722
تا 1732 م.) ، وليعهد
شاه
سلطان حسین
صفوی که
در نواحی
استان مرکزی و
همدان بود
نمود. به
هنگام عبور
محمود افغان
از مسير اصفهان
به کاشان ، وی
در تمامی
قراء و
روستاها
حاکمانی
از جانب خود بهمراه
با گروهی
از جنگجويان
افغانی به کار
گمارد. مردم
اين مناطق پس
از مدتی از مظالم
حاکمان و
جنگجويان
افغانی به
ستوه آمده و
با اقدام
غيورانه خود
همچون مردم
شهرهای
قزوين ،
گلپايگان ،
خوانسار و
کاشان،
حاکمان و
جنگجويان
افغانی را از
پای درآورند و
ديگر افغانها
فراری شدند.
نوشته
اند از زمانی
که سلسله صفوی و
سلطان حسین
صفوی
ساقط و محمود افغان
به جای وی به
تخت پادشاهی
کوتاه مدت نشست وی
فجايع بسيار
وحشتناکی
مرتکب شد ، به
دستور او
سربازان افغانی
که سنی مذهب بودند
و از بين بردن
شيعيان
برايشان مهم
نبود در اعمال
ظلم و ستم
طوفان بپا
کردند.
افغانها نه به
مردم عادی
رحم کردند و
نه به افراد
حکومتی و خاندان سلطنتی
صفوی.
محمود
افغان پس از
تصرف شهر
اصفهان ،
دستور داد ،
يک روز تمام
افراد دستگاه
حکومت صفوی و
شاهزادگان
اين خاندان را
قتل عام کنند.
در اين واقعه
تنها 31 تن از
اعضای مهم
خاندان شاهی
به قتل رسيدند
و اجسادشان را
در باغ چهل
ستون و محوطه
های اطراف کاخ
عالی قاپو
پراکندند و به
کسی اجازه حمل
اجساد را نمی
دادند تا اين
که محمود افغان کشته
شد. جانشين وی ،
اشرف افغان
اجازه داد که
اين اجساد را
دفن کنند.
بدين ترتيب
بعد از جمع
آوری اجساد آنها
را در تابوتهایی
گذاشتند و با
شتر جهت دفن
در حريم حضرت
معصومه (ع) به
سمت قم حرکت
دادند.
نوشته
اند با رسيدن
اين کاروان به
منطقه بلوک جوشقان
و ميمه و
مناطق کاشان و
توابع ، اهالی
که شيعه مذهب
بودند و از
افغانها نفرت
داشتند ، به
شدت محزون و
با گريه و زاری
اين کاروان را
مشايعت کردند.
نقل می شود در
کاروانسرای علی آباد
ونداده ، تعدادی
از جوانان
غيور و مردان
منطقه و اهالی
جوشقان ، ميمه
، وزوان و
ونداده به
کاروان حمله
ور شده و
مأمورين
افاغنه
(محافظين
کاروان) و
سردسته آنان
را که فردی گرجی
بوده به شدت
مورد ضرب و
شتم قرار می
دهند. پس از
اطلاع اشرف
افغان از
برخوردهای
نامناسب اهالی
مسیر حمل
اجساد خاندان
صفویه از
اصفهان به
قم ، وی دسته ای
از کردهای ایرانی
سنی مذهب و متعصب را
برای تسخیر و
گوشمالی مردم
مناطق کاشان و
بلوک جوشقان و
توابع به منطقه
گسیل می دارد.
اشرفِ
اَفْغان (از 1137
تا 1142 ه.ق/ از 1724 تا 1729
میلادی)
او دومين
حكمران افغانی
پس از سقوط
سلسلة صفويه
در ايران بود.
اشرف
افغان به
شاخه هوتکی از
قبيلة غلزايى
تعلق داشت.
پدرش عبدالعزيز،
برادر ميرويس
حاكم قندهار
بود و پس از
مرگ برادر به
حكومت
قندهار رسيد،
ولى به دست
برادرزاده اش محمود افغان، پسر
ميرويس
بركنار و
كشته شد. اشرف
از سرداران عموزاده
اش محمود
افغان بود و
در لشكركشى
او به اصفهان
و تصرف آنجا در 1135 ه.ق/1722 یا 1723 میلادی شركت داشت
و پس از فرار
طهماسب
ميرزا،
شاهزاده
صفوی به قزوين،
به دستور
محمود افغان
بدانجا تاخت؛
اما شكست
خورد و با
گروهى از يارانش به
قندهار
بازگشت. محمود
كه در برابر
نيروهای
وفادار به
صفويان تاب
پايداری
نداشت و با نافرمانى
سپاهيان خود
نيز روبهرو
شده بود،
ناچار اشرف
را از قندهار
فرا خواند؛ اما از
محبوبيت وی
در ميان
سپاهيانش
بيمناک
شد و او را پس
از ورود به اصفهان به
بند افكند. اشرف
در پى تشديد
بحران روحى
محمود و
ناتوانى او
در اداره
كشور با ياری
گروهى از
نيروهای
افغانی در 2
شعبان 1137 ه.ق
از زندان
آزاد شد و با
همراهی
بزرگان محمود
را سرنگون و
فرمان کشتنش
را داد و
خود بر تخت
شاهى نشست و
به نام خويش
سكه زد.
اوضاع
مناطق وسیع ایران
در اواخر
دوران صفویه
- در
اين ايام،
تنها چند شهر
بزرگ، مانند
اصفهان،
شيراز و كرمان
تابع دولت
مركزی بودند.
- بخش
وسيعى از غرب
و آذربايجان
در تصرف
عثمانيها بود.
- و روس ها
بر گيلان،
مازندران،
استراباد گرگان و شهرهای
ساحلى دريای
خزر از جمله
باكو و دربند
چيرگى
داشتند.
- در
قندهار حسين
سلطان،
برادر محمود
افغان حكم
مىراند
- و هرات در
دست ابدالی ها (از قبیله
پشتون ابدالی
که بعدآ در
خدمت نادرشاه
بودند و بجای
غلزائیها در
قندهار حکومت
داشتند و به
دُرّانی ها
مشهور شدند)
بود
- و
خراسان در
چنگ ملک
محمود
سيستانى بود.
دختر
سلطان حسین
صفوی همسر
اشرف افغان
اشرف افغان برای
مقابله با
رقيبان، در
نخستين گام،
فرمان به
قتل
طرفداران
محمود افغان داد. سپس
برای جلب
حمايت
هواداران صفويه،
از شاه سلطان
حسين خواست
كه بر تخت سلطنت
نشيند. شاه
صفوی نپذيرفت،
ولى دخترش
را به عقد
اشرف در آورد. اشرف
روز پس از
جلوس بر تخت
شاهى، برخى
از سرداران
افغان را كه
به او در
دستيابى به
حكومت ياری رسانده
بودند، كشت. اشرف
افغان همچنین حدود 5 نفر از شاهزادگان
و امرای
صفوی را به قصر
فرحآباد
دعوت كرد و دستور
به کشتن همگی
آنان داد. گفتهاند:
علت اين
كشتار آن بود
كه اين
شاهزادگان،
سفيری نزد ولیعهد
شاه سلطان حسین،
طهماسب میرزا فرستاده
بودند تا او
را از توطئهای
كه اشرف بر
ضد وی چيده
بود، آگاه
كنند، اما
سفير به دست
هواداران
اشرف دستگير
شد و
اشرف فرمان به
کشتن این
شاهزادگان و
امرای صفوی
داد. ولیعهد
تهماسب
ميرزا در
ذيقعده 1137 ه.ق به حدود
تهران تاخت،
ولى از نیروهای
اشرف افغان شكست
خورد و
فرمانده
سپاهش نيز
اسير گردید.
اشرف
افغان و عثمانیها
/ صلح نامه با
اشرف افغان/ 1140
ه.ق/ 1727 م.
اشرف در
محرم 1138 ه.ق سفيری
به دربار
عثمانى
فرستاد و خواست
كه سلطان
عثمانى،
نيرويش را از
ايران خارج
كند و حكومت
او را به رسميت
شناسد. اما نهتنها
عثمانيها به
اين خواستها
پاسخ
ندادند، بلكه
احمد پاشا
در 9 رجب 1138 ه.ق در
پى فتوای
علمای
عثمانى مبنى
بر اعلان جنگ
با اشرف به اصفهان
لشكر كشيد و
در نامهای
به اشرف، او
را غاصب
سلطنت، و
سلطان حسين
را پادشاه
قانونى
ايران دانست.
اشرف
بعد از دريافت
اين نامه،
نخست، فرمان به قتل
سلطان حسين
داد، سپس در
نبردی در 20
كيلومتری
همدان، احمد
پاشا را درهم
شكست. اما
احمد پاشا بار
ديگر با
نيروهای
تازه نفس به
كرمانشاه
تاخت و بر آنجا چيره
شد. اشرف چون
يارای
مقابله با
سپاهيان
عثمانى را نداشت،
اين بار با
فرستادن
سفيری به
دربار عثمانى
خواستار صلح
شد و دولت
عثمانى به
علت اوضاع
ناآرام
داخلى و هزینه گزاف جنگ،
راه صلح در
پيش گرفت و
در ربيعالاول
1140 ه.ق/اوت 1727 میلادی با اشرف
افغان
پيمانى بست
كه به موجب
آن سلطان عثمانى،
خليفة همة
مسلمانان
خوانده مىشد
و حكومت اشرف
بر ايران
رسميت مىيافت.
اشرف
افغان و جنگ
با روس ها
اشرف
بعد از برقراری
امنيت در مرزهای
غربى، سپاهى
به فرماندهى
سيدال خان
به گيلان
فرستاد تا
ولايات شمالى
ايران را از
روس ها باز پس
گيرد، اما اين
سپاه در
نزديكى
رودسر از روس ها شكست خورد
و به قزوين
عقب نشست.
سرانجام در 5
رجب 1141 ه.ق/ 1728 میلادی قرارداد
صلحى بين دو طرف در رشت
به امضا رسيد
كه خروج
نيروهای
روس از گيلان،
مازندران و استرآباد؛
اجازه زندگى
و تجارت اتباع
روس در ايران؛
و آزادی
عبور
كاروانهای روسى به
هندوستان از
جمله مفاد آن
بهشمار مىرفت.
در دوره
حكومت اشرف
افغان بر
ايران، به سبب
ناامنى
راهها، تجارت
رونقى نداشت
و قحطى و گرسنگى
بيداد مىكرد
و افغانها به
بهانههای
گوناگون دست
به كشتار مىزدند، حتى بنابر
فتوای رهبر
مذهبى خود همه ايرانيان
را رافضى و
كافر مىشمردند. از
اينرو، مردم
كه از
وضع اسفناک
زندگى خود به
ستوه آمده
بودند، به
گروههای
مخالف اشرف افغان
پيوستند.
مدعیان
تاج و تخت در
دوران اشرف
افغان
به گفتة
حزين، در اين
زمان 8 نفر
مدعى تاج و
تخت ايران بودند كه
هر یک
گروهى را گرد
خود جمع كرده
بودند. اما دو
تن مشهوریت بیشتری
نسبت به دیگران
داشتند.
- يكى
ولیعهد
شاه سلطان حسین
، طهماسب
ميرزا (شاه
تهماسب دوم)
بود
- و
ديگری سيد احمد خان
سيد احمد خان/ 1140 ه.ق/
اوایل 1728 میلادی
كه نوه دختر شاه
سليمان صفوی
بود، همراه
طهماسب
ميرزا از
محاصره
اصفهان
گريخت، اما بعد از مدتى
از او جدا شد.
سپس گروهى
را گرد آورد و
مناطقى از
فارس و كرمان را تصرف
كرد و خود را
شاه خواند و
به نام خويش
سكه زد؛ اما
در 1140
ه.ق/1728 میلادی از نيروهای
افغان شكست
خورد و در
حالى كه از
اشرف امان
گرفته بود،
چون به اصفهان
رسيد، به
فرمان او
كشته شد.
گفته
شده شخص
ديگری كه
خود را محمد
ميرزا پسر
ارشد شاه
سلطان حسين
مىخواند، در
ميناب و
نواحى ساحلى
دريای عمان
بر افغان ها
شوريد، ولى
او نيز در 1139 ه.ق
شكست خورد و
به هندوستان
گريخت.
تهماسب
ميرزا/ شاه
تهماسب دوم
نادر
قلی بیگ سردار
تهماسب دوم
او برجستهترين
رهبر مبارزه
با اشرف افغان
بود و ديری
نپاييد كه
نيروهای
او به
فرماندهى
نادر قلى
ميرزا(نادر
شاه بعدی)
بر مشهد و هرات
چيره شدند.
اشرف كه در نتیجه صلح با روس ها و
عثمانی ها از
سوی دشمنان
خارجى آسوده
خاطر شده، و
مدعيان
داخلى را نيز سركوب
كرده بود، در
1142 ه.ق/ 1729 میلادی برای
مقابله با
نادرقلى
ميرزا رهسپار خراسان
شد، اما در
جمادیالاول
همان سال در
مهماندوست
در نزديكى
دامغان از اين سردار
جنگجو و با
تدبير شكست
خورد. او در
راه فرار به
اصفهان از
حاكم تهران
ياری گرفت و در
سر دره خوار
نزدیک گرمسار
كنونى به
نبرد با نادرقلی پرداخت،
اما اينبار
نيز درهم
شكسته شد و
سرانجام به
اصفهان
گريخت. اشرف بعد از ورود
به اصفهان
بهسبب وحشت
از قيام مردم،
گروهى از
آنان را كشت.
نادرقلی در تعقيب
اشرف به
اصفهان روی
آورد و در
مورچه خورت
اصفهان، با
او درگير نبرد
شد و او را به
شيراز
گريزاند. اشرف
بار ديگر در
زرقان در
نزديكى
شيراز با
سپاهيان
نادر به
مقابله
پرداخت، ولى
باز هم شكست
خورد و با
فرستادن
نمايندگانى
نزد نادر از
او اجازه
خواست كه به
قندهار رود،
ولى نادر
نپذيرفت.
اشرف پس از
آزاد ساختن
گروگانهای
صفوی و كشتن
بيشتر اعضای حرم خويش
از شيراز نيز
گريخت و در
مسير بازگشت
به قندهار،
در لار
توقف كرد،
اما بهسبب
مخالفت
بزرگان شهر،
از آنجا نيز
بيرون رفت.
وی سپس
گروهى از
همراهان خود
را برای
درخواست كمك
از دولت
عثمانى
به بصره
فرستاد، ولى
در بين راه
برخى از
فرستادگان او به دست
عربها افتاده
که عده ای كشته و
برخى نیز اسير و به بردگی
برده
شدند.
قتل
اشرف افغان/
سال 1142 ه.ق/ 1729 میلادی
حسين
سلطان برادر
محمود افغان
از قبیله
غلزائی که
حاکم
قندهار بود و از
اشرف كينهای
ديرينه به
دل داشت و
از نزديك شدن
او به قندهار
نگران بود،
گروهى را
مأمور تعقيب
و قتل وی
كرد و آنان
در 1142
ه.ق اشرف
را در ناحیه زردكوه گرفتار
و به قتل
رساندند. اما
حزين مىنويسد
كه يكى از
خان زادگان
بلوچ اشرف
را كشت و سرش
را نزد طهماسب ميرزا
فرستاد. با
قتل اشرف افغان ، حكومت هفت
ساله
افغانان
غلزايى در
ايران به پايان
رسيد. به
گزارش
هلنديهای
مقيم ايران
در آن دوره،
اشرف به داشتن
درباری
پرشكوه و
جلال
دلبستگى
داشت و بيشتر
اوقاتِ خويش
را به شكار و ساختن
بناهای
جديد اختصاص
مىداد. او در
نظر داشت شهر
جديدی در
اصفهان بنياد
نهد كه تنها
افغان ها
حق زيستن در
آنجا را داشته
باشند. وی
برای بنای اين شهر
فرمان داده
بود كه
كاروانسراها
و بسياری
از خانهها و
مغازههای
مركز شهر
را ويران
كنند (فلور،
اشرف).
مآخذ:
استرابادي،
محمدمهدی،
جهانگشای نادری،
بهكوشش
عبدالله
انوار، تهران،
341ش؛ همو، درة
نادره، بهكوشش
جعفر شهيدي،
تهران، 347ش؛
اسناد و
مكاتبات
تاريخى
ايران، دورة
افشاريه، بهكوشش محمدرضا
نصيري،
تهران، 364ش؛
تاجبخش،
احمد، روابط
ايران و
روسيه در
نيمة اول
قرن نوزدهم،
تبريز، 337ش؛
حزين،
محمدعلى،
تاريخ،
اصفهان، 332ش؛ درانى،
محمد، تاريخ
سلطانى،
بمبئى، 298ق؛
روشنضمير،
مهدي،
«پژوهشى نو دربارة
روابط ايران
با بيگانگان...»،
بررسىهاي
تاريخى،
تهران، 350 ش،
س ، شم ؛
غبار، غلاممحمد،
افغانستان
در مسير تاريخ،
كابل، 346ش؛
فلور، ويلم، اشرف
افغان در
تختگاه
اصفهان،
ترجمة
ابوالقاسم
سري، تهران،
367ش؛ همو، بر افتادن
صفويان و
برآمدن
محمود افغان،
ترجمة
ابوالقاسم
سري، تهران،
365ش؛ كروسينسكى،
«عبرتنامه»،
بررسيهاي
تاريخى،
ترجمة
عبدالرزاق
مفتون دنبلى، تهران، 352ش،
س ، شم ؛
گيلاننتز،
سركيس، سقوط
اصفهان،
ترجمة محمد
مهريار، اصفهان،
344ش؛ لاكهارت،
لارنس،
انقراض
سلسلة صفويه
و ايام
استيلاي
افاغنه در
ايران،
ترجمة مصطفى
قلى عماد،
تهران، 343ش؛
مرعشى صفوي،
محمدخليل،
مجمع التواريخ،
بهكوشش
عباس اقبال،
تهران، 362ش؛
مستوفى،
محمدحسن،
زبدة التواريخ،
نسخة خطى
كتابخانة
آستان قدس،
شم 42؛ مفتون
دنبلى،
عبدالرزاق، تعليقات
بر «عبرتنامه»
نك: هم ،
كروسينسكى؛
ميرزا رفيعا،
«دستور الملوك»،
ضمن « دستور
الملوك
ميرزا رفيعا و
تذكرة الملوك
ميرزا سميعا»
از محمدتقى
دانشپژوه، مجلة
دانشكدة
ادبيات و
علوم انسانى
دانشگاه
تهران،
تهران، 347ش،
س 1، شم ، ؛
نايينى،
محمدجعفر،
جامع جعفري،
بهكوشش
ايرج افشار،
تهران، 353ش؛
هامر پورگشتال،
جوزف، تاريخ
امپراتوري
عثمانى،
ترجمة ميرزا
زكى علىآبادي، بهكوشش
جمشيد كيانفر،
تهران، 368ش؛
هنوي، جونز،
زندگى
نادرشاه،
ترجمة اسماعيل
دولتشاهى،
تهران، 365ش؛
نيز:
Lockhart, L. Nadir Shah, London, 1983; Malcolm, J., The History of Persia...,
Tehran, 1976; Perry, J. R., X The Last Safavids,
1722-1733 n , Iran, London, 1971, vol. IX.
منابع:
- سایت
"شهربراز"
- مجيد
سميعى از سایت
"کتابخانه دیجیتال
دائره
المعارف بزرگ
اسلامی")
...... ......... ............ ............... .................. ......................
با
تشکر از سایت
"شهربراز" و
"کتابخانه دیجیتال
دائره
المعارف بزرگ
اسلامی" و آقای
مجید سمیعی/
سایت خانه و
خاطره/ سروش
آذرت/ اردیبهشت
ماه 1389 خ./ 2010 م./