با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
حاج
میرزا
نصرالله بهشتی
(ملک المتکلمین)/
شهید انقلاب
مشروطه
حاج میرزا
نصرالله بهشتی
ملقب به "ملک
المتکلمین"
شهید انقلاب
مشروطه؛
حاج
میرزا
نصرالله بهشتی
ملقب به "ملک
المتکلمین"
(زاده
سال 1277 ق. دی یا
بهمن 1239 خورشیدی
در اصفهان/
متوفی 1326 ق./ 2 تیر 1287
خورشیدی در
باغشاه تهران)
حاج میرزا
نصرالله
بهشتی ملقب به
"ملک
المتکلمین"،
واعظ و از بنیانگذاران
مدارس جدید و از
خطبای مشهور
دوره مشروطیت بود.
ملک المتکلمین
پس از به توپ
بستن مجلس
شورای ملی
توسط محمد علیشاه
در سال 1287 خورشیدی،
دستگیر شد و
در باغشاه
تهران در
مقابل محمدعلی
شاه به قتل
رسید.
میرزا
نصرالله
فرزند میرزا
محسن بهشتی
حاج میرزا
نصرالله بهشتی
ملقب به ملک
المتکلمین
فرزند میرزا
محسن بهشتی در
اصفهان تولد یافت،
تحصیلاتش را
در مکتب ادامه
می داد که
پدرش را در ده
سالگی از دست
داد اما با
همت مادر خود
نصرالله توانست
تحصیلاتش را در زبان
فارسی و
مقدمات عربی
ادامه دهد،
آنگاه به
مطالعه اخبار
و احادیث و
فقه و اصول
پرداخت.
میرزا
نصرالله فلسفه
را نزد آخوند
ملا صالح فریدنی
آموخت و در تاریخ
ادیان نیز
مطالعاتی به
عمل آورد. سپس در 33 سالگی به
سیر و سفر
پرداخته، با
کاروان حج از
اصفهان به حجاز
رفته ، بعد از
مناسک حج به
عراق و به هند سفر
کرده و دو
سال در بمبئی
و مدتی در
کلکته و برخی
دیگر از شهرهای
هند اقامت
کرد. در سفر
هند کتاب "من
الخلق الی
الحق" را تألیف
و منتشر کرد.
در این کتاب
ضمن حمله به
پارهای
مسائل و
موضوعات خرافی
و حمله به برخی
از علمای شیعه،
افکار آزادی خواهانه
و متجددانه در
آن بسیار دیده
میشود. چون
اسماعیلیه (بهره
داوودی در هند) از مطالب
کتاب
برآشفتند و میخواستند
که دولت
هند وی را
تنبیه نماید
به بوشهر آمد
و در آنجا با
سید جمال الدین
اسدآبادی
ملاقات کرد و
با آشنائی با
شخصیت
استثنائی و
افکار بلند و
آزادیخواهانه
اسد آبادی ،
ملک المتکلمین
را در آزادی خواهی دلیرتر
و جازم تر گشت.
لقب
ملک المتکلمین
از مظفرالدینشاه
ملک
المتکلمین با
بیان شیوا و
سخنان سنجیده
خود در اصفهان
طرفداران بسیار
یافت ، اما چون
با فرقه ازلیه (شعبه ای
از بابیان/
توضیح در
انتهای
نوشتار)
گهگاه تماس میگرفت
مورد بیمهری
علمای روحانی
واقع شد. و چون
میخواست
مدرسهای در
اصفهان تأسیس
کند ، مانع
اقدامش گشتند. ملک
المتکلمین به تبریز رفت
و به سخنرانی
و تبلیغ
پرداخت در آن
زمان مظفرالدین میرزا
ولیعهد شیفته سخنانش شد به او شال ترمه،
عبا و پول و
لقب ملک
المتکلمین
داد.
بعد از دو
سال از تبریز
به
تهران رفت
و چون علاقه
داشت به
اصفهان نزد
خانواده خود
برود با یاری ظلل السلطان
به اصفهان رفت
و در این شهر
به وعظ و تبلیغ
و تأسیس مدرسه
مورد نظر خود
در 1315 قمری
پرداخت. او
در سخنان خود
به روحانیان و
پارهای عقاید
دینی حمله میکرد
و در
لفافه از عقاید
فرقه
ازلیه مطالبی
بیان می کرد. لذا
از طرف آقا
نجفی روحانی
با نفوذ و سیاسی
به
فساد عقیده
متهم گشت و در ظاهر ظل
السلطان از
وی حمایت نکرد
اما در باطن وی را
به تهران
فرستاد تا ضد
محمد علی میرزا
(محمد
علیشاه بعدی) و به نفع خود (ظل
السلطان)
به تبلیغ
بپردازد.
مخالفت
با قرضه دولت
از روس
ملک
المتکلمین به
ناچار به
تهران آمد
وارد سیاست
گشت و به ترویج
افکار آزادیخواهانه
و متجددانه
پرداخت و در
نتیجه مورد
توجه امینالدوله
صدراعظم قرار
گرفت. ملک
المتکلمین به
اشاره امین
الدوله به
مدرسه رشدیه
رفت در آنجا
به تدریس
پرداخت و با میرزا
حسن رشدیه و شیخ
هادی نجم آبادی
آشنا شد و
جداً برای تأسیس
مدارس جدید به
تبلیغ منبری
پرداخت و در این
احوال امین
الدوله
برکنار و (میرزا
علی اصغرخان) امین
السلطان
صدراعظم گردید
و چون موضوع
قرضه از روسیه
پیش آمد،
ملک المتکلمین
با سخنرانیهای
جالب و
نافذ خود مردم
را برانگیخت که به تعطیل عمومی
و تظاهرات و
پخش شب نامهها
منجر
گردید و دولت
میرزا
علی اضغرخان
امین السلطان
اتابک اعظم
(صدراعظم) به
دستگیری عدهای
از معلمان
مدرسه رشدیه
پرداخت و کسانی را نیز تبعید
کرد، اما ملک
المتکلمین با یاری
سید محمد
طباطبائی در
تهران ماند.
تکیه
تعزیه خوانی
دولتی دوران
قاجار؛
ملک
المتکلمین در
تعزیه خوانی
دولتی/ مخالفت
با قرضه دوم
دولت از روس
سید محمد
طباطبائی که
مردی آزاده و
روشنفکر بود،
در مسجدی که
خود در آن
نماز میخواند برای
ملک المتکلمین
مجلس
سخنرانی ترتیب
داد و از این
زمان به بعد
ملک المتکلمین
ضمن سخنرانی های شورانگیز
مذهبی از عدل
و مساوات نیز
سخن میگفت و
به تکیه (تعزیه
خوانی)
دولت نیز راه یافت
و سخنرانی کرد
و
مظفر الدینشاه
به او یک
انگشتر الماس
داد. در قرضه
دوم نیز ملک
المتکلمین به
مخالفت
برخاست و ضد
دولت به
سخنرانی
پرداخت اما
مورد تعقیب پلیس
قرار گرفت و
بقصد سفر به
اروپا از
تهران به رشت
رفته به
سخنرانی
پرداخت و چون
به روحانیان
حمله نمود
مورد تکفیر
قرار گرفته ،
لذا به بندرپهلوی
سابق رفته و از آنجا به
باد کوبه و
چند شهر قفقاز
رفت ولی به
اروپا
نتوانست برود.
تکفیر
مجدد روحانیون
لذا از
راه عشقآباد
ترکمنستان به
مشهد رفت
و در این شهر
توانست در
مسجد گوهرشاد
سخنرانی کند و
از این شهر به
تهران و بی سر و
صدا به اصفهان
به عزم دیدن
خانواده و از
آنجا به قصد
رفتن به هند
به شیراز رفت. ملک
المتکلمین در
شیراز طی
سخنرانیهای
خود از عدل و
مساوات سخن
راند و به
انتقاد روحانیان
نیز
میپرداخت و چون از طرف
علما تکفیر
گردید به
اصفهان تبعید
شد اما بواسطه
مخالفت آقا
نجفی اصفهانی در
چهار فرسنگی
اصفهان در روستای
"مهدی آباد" تبعید
و سکونت
نمود. چندی
بعد ملک
المتکلمین با
خانوادهاش
به تهران رفت
و در محله
پامنار مسکن
گزید و بعد از
مدتی به کردستان
رفت و با
سالارالدوله
که ادعای
سلطنت داشت
ملاقات کرد و
در بازگشت به
تهران ضد عین
الدوله و محمد
علی میرزا به
تبلیغ پرداخت
و از طرف دولت
تحت تعقیب
قرار گرفت که
پیش از اجرای
حکم بوسیله "دبیر
حضور"(قوام السلطنه)
با خبر شده
به منزل وثوق
الدوله
رفت و از آنجا
توانست به
تهران بیاید و
در نزد سید محمد
طباطبائی
ماند تا از
خطر توقیف در
امان باشد.
در این
احوال کشته
شدن چند طلبه
بوسیله
سربازان و چوب
زدن یک نفر
تاجر قند بوسیله
علاء الدوله حاکم
تهران
صورت گرفت. علما
و عدهای بسیار
به حضرت
عبدالعظیم
رفته، بست
نشستند و ملک
المتکلمین نیز
با سخنرانیهای
خود به کمک
مشروطهخواهان
برخاست. او دیگر
از علمای
روحانی
انتقاد نمیکرد و در هنگام
رفتن علما به
قم نیز ملک
المتکلیمن همراه
آنان بود.
میرزا
علی اصغرخان
امین السلطان
اتابک اعظم؛
ترور
اتابک اعظم میرزا
علی اصغر خان
امین السلطان
ملک
المتکلمین از
قتل اتابک اعظم میرزا
علی اضغرخان
امین السلطان اظهار
خوشحالی میکرد. ميرزا علی
اصغرخان كه به
القاب اتابك،
امين الملك،
امين السلطان
و اتابك اعظم
، از رجال سياسی
ايران در قرن
گذشته است. میرزا
علی اصغرخان
امین السلطان متجاوز از
ربع قرن در سمتهای
وزير
اعظم ،
صدراعظم و
نخستوزير
مشروطه ،
سياست داخلی
و خارجی ايران
را اداره
نموده است.
نقشة
كشتن ميرزا علی
اضغرخان
اتابک
اعظم و
بمب انداختن
در خانة علاءالدوله حاکم
تهران و
سوء قصد به
محمد علی شاه
را حيدرخان عمو
اوغلی
كشيد و پيروان
او اجرا كردند. اما
عده ای دیگر از
نويسندگان
نقش و اجرای
قتل اتابك اعظم میرزا
علی اصغرخان
امین السلطان را منسوب به
محمد علی
ميرزا (محمد علیشاه)
میدانند.
میرزا
نصرالله بهشتی
ملقب به "ملک
المتکلمین" بهمراه
اردشیر جی ریپورتر
زرتشتی؛
کمیته
انقلاب ملی
در کمیته
انقلاب ملی
ملک المتکلمین
و سید جمال
الدین واعظ
اصفهانی وارد
شدند و به امر
کمیته مأمور
تحریک مردم به
شورش شدند و
بنوشتن
مقالات ضد
دولتی
پرداختند. جلسات
کمیته پنهانی
از نیمه شب تا
سپیده دم در خانه
حکیم الملک
تشکیل میگشت و ملک
المتکلمین نیز
به درباریان و
شاه سخت حمله
میکرد. چون
کار مخالفت با
شاه بالا گرفت
و ملک المتکلمین
احساس خطر کرد
در مجلس متحصن
گشت و محمد علی شاه از مجلس
خواستار تبعید
هشت نفر از
جمله ملک
المتکلمین
گردید ولی
مجلس به شدت
از مخالفان
شاه حمایت میکرد.
در این گیرودار
مجلس با فرمان
محمد علی شاه به توپ بسته
شد. ملک
المتکلمین با
سایر متحصان
به پارک امین
الدوله (در آن زمان
متصل به باغ
مجلس شورا
بود) گریخت و
امینالدوله
تلفنی ورود
آنان را به
شاه خبر داد.
چون سربازان
شاه وارد پارک
شدند ، با کمک
علی خان پیشخدمت امین
الدوله ، ملک
المتکلمین و همراهان
شبانه از باغ
خارج گردیده
تا جای امنی بیابند
و چون چشمان
ملک المتکلمین
آب آورده و
شبها بدون کمک نمیتوانست
راه برود
به چنگ سربازان
گرفتار و به
باغشاه برده
شد. ملک
المتکلمین و میرزا
جهانگیرخان
را پس از اینکه
دو روز کتک
زدند و ناسزا
گفتند، با
طناب خفه
کردند. چون
ملک المتکلمین
با طناب خفه
شد او را در
باغشاه در
محلی نامعلوم
دفن کردند. ملک
المتکلمین بیشک
یکی از
آزادگان و
سخنوران بزرگ
ایران زمین و
نویسنده بزرگی
در زمینه
مقالات سیاسی
و اجتماعی و
انتقادی بود. او در
راه پیشبرد
مشروطه
کوششهای بسیار
کرد.
گزارشی
از جلسه کمیته
انقلاب ملی
گزارشی
از جلسه پنهانی
"کمیته
انقلاب ملی"
در "باغ
سلیمان میکده"،
از آقای محمد
حسیبی/1386 خ. و
بنقل از کتاب
"تاریخ مشروطیت
ایران" از
دکتر مهدی ملک
زاده ، فرزند
شهید انقلاب مشروطه
میرزا
نصرالله بهشتی
مقلب به ملک
المتکلمین. اینحا کلیک
کنید.
از سخنان ملک
المتکلمین :
-
«من
نمیدانم این
خون فاسد که
در عروق شما
جاریاست
چقدر عزیز است
که نمیخواهید
یک قطره آنرا
در راه شرافت
و افتخار و
نجات وطن و
بدست آوردن
آزادی بریزید،
شما به پستی و
دون همتی و
تحمل ظلم چنان
عادت کردهاید
که به هر
حقارتی تن در
میدهید ».
-
«برهر
فرد آزادیخواه
علاقهمند به
مشروطه واجب
است که این
درخت کهن
استبداد را ریشه
کن کند والا
او بنیان ما و
مشروطه را بر باد خواهد داد».
پس از
سخنان بی مغز
و مستبدانه
محمد علیشاه
در باغشاه
خطاب به ملک
المتکلمین و
سایر مبارزان راه
آزادی ، ملک
المتکلمین چنین
گفت :
-
«ای
پادشاه کوشش
من برای این
بود که مملکت
ایران از این
تاریکی جهل و
نادانی و فقر
و پریشانی بیرون
آمده در ردیف
ملل بزرگ جهان
جای گیرد».
-
«سعی من برای
این بود که ایران
مقامی را که
در تاریخ
گذشته داشته و
بر جهانیان
حکمفرمائی میکرده
بدست بیاورد
نه اینکه دست
نشانده اجانب
شود و دیگران
به آن فرمان
فرمانروائی
کنند».
-
«مجاهدت
من بر این بود
که شاهنشاه ایران
در ردیف
امپراطوران
جهان جا بگیرد
و بر یک ملت
متمدن و آگاه
به مقتضیات
زمان و مترقی
سلطنت کند و
چون ترقی ملک
و ملت جز در
تحت لواء
قانون و عدالت
و بسط دانش و
تربیت میسر
نبود و برای
وصول به مدارج
عالیه تمدن و
هم قدم شدن با
کاروان علم ،
که دنیا را در
تحت نفوذ خود
قرار داده و
عنقریب عالم
شرق را از
انوار تابناک
خود روشن
خواهد نمود
راهی جز
برقراری
حکومت مشروطه
و بسط عدالت و
شرکت دادن
برگزیدگان
ملت در تقدیرات
خود نبود».
-
«ناچار
همانراهی را که دنیای
متمدن به این
مقام شامخ علم
و صعنت رسانیده
در پیش گرفتم،
واین راه صواب
را در مصلحت
پادشاه و ملت خود
تشخیص داده
بودم».
-
«و
اگر راهی غیر
از این پیش
گرفته بودم و
از نصایح بی
خردانه درباریان
که جز منافع
شخصی و ستمکاری
منظوری
ندارند و در
نتیجه کار ملک
و ملت را به این
درجه از مذلت
و پستی سوق
دادهاند و
اجانب را بر
تمام شئون
مملکت مسلط
کردهاند پیروی
کرده بودم ، اول
بتو که
پادشاه ایران
هستی و سعادت
و شقاوت ایران
در درجه اول
بتو متوجه است
خیانت کرده
بودم. زیرا
اگر مملکت ایرانزمین
به اوج
ترقی و سعادت
نایل شود و از
ترقیات محیرالعقول
دنیا بهره مند
گردد و در ردیف
ممالک راقیه
قرار گیرد ،
منافع و
افتخارات آن
اول متوجه شخص
تو خواهد شد».
سپس با
دست بطرف میرزا
جهانگیرخان
صورالاسرافیل که با لباسهای
پاره و خون
آلود و سر تا
پا مجروح در
کنارش ایستاده
بود اشاره کرد
و چنین گفت :
-
«بدبختانه
این است
حاصل سلطنت و
فرمانفرمائی
تو بر ملت ایران! و این
است حاصل قسمهائی
که برای حفظ
مشروطیت و
سعادت ملت خورده
ای».
-
«و اما اینکه
مرا به کشته
شدن تهدید کردی
و حکم قتل مرا
صادر نمودی
بدان که از
کشته شدن من
نتیجهای عاید
تو نخواهد شد
و منفعتی
نخواهی برد ، زیرا
از هر قطره
خون من هزاران
ملک المتکلمین
بوجود خواهد
آمد و پرچم
عدالت و مشروطیت
را خواهند
برداشت.» (بنقل از کتاب "زندگانی
ملک المتکلمین" با تالیف دکتر مهدی ملک
زاده پسر «شهید
انقلاب
مشروطه» ملک
المتکلمین)
ملک
المتکلمین و اتحاد
مسلمین
«اسلام
حقیقی و واقعی،
اسلامی که
شالودهاش در
روی آن قرآن
مجید و پایهاش
در روی گفتههای
خداوند کریم و
کردار پیامبر
اکرم استوار
گشته برای
رستگاری دنیا
و آخرت و وصول
به مقام دانش و فضیلت از تمام ادیان
برتری دارد و
هرگاه علماء دین
و جانشینان سید المرسلین،
آن اسلام حقیقی
و واقعی را
آلوده به
خرافات و موهومات
نکرده بودند و
فروع و رسومی را که
با حقیقت
اسلام تناسبی
ندارد بجای
اصول بکار
نبرده بودند و
پیرایههای
گوناگون بر پیکر حق
و حقیقت
نپوشانده
بودند امروز مسلمانان
دارای همان
علو مقامی که
در خور این دین
حنیف است
بودند و به
روح و جسم
جهانیان
حکمفرمائی میکردند
و از این ذلت
و مسکنت فقر و
پریشانی و بیسوادی
و جهل و دوری
از قافله علم
و تمدن
فرسنگها دور
بودند. ولی
چون نخواستند یا
نداستند
فلسفه و حقیقت
اسلام را درک
کنند
مسلمانان را
به این روز سیاه
نشاندند. ..
آرامگاه
ملک المتکلمین
مقبره
او در تهران
در خیابان
مخصوص جنب بیمارستان
لقمان کوچه شهید
ابراهیمی
انتهای کوچه
در آبی رنگ
سمت چپ قرار
گرفته است. در
حیاط خانهای
که گفته میشود
پس از اعدام وی
و همراهانش را
شبانه و مخفیانه
به آنجا آوردهاند
و دفن کرده
اند. این
مقبرهها در حیاط
یک ملک قدیمی
که مالک آن در
دسترس نمیباشد
قرار گرفته و
در حال تخریب
است.
توضیح
در مورد فرقه
ازلی:
پس از
اعدام سیّد علی محمد
باب، پیروانش
برای کسب جانشینی
او با یکدیگر
به ستیزه
برخاستند. این
ستیزه باعث شد
تا بابیان به
دو شاخه «ازلی» به
رهبری میرزا یحیی
صبح ازل، و «بهائی» به
رهبری میرزا
حسینعلی
بهاء، که هر
دو برادر
بودند ،
تقسیم شوند.
بدین گونه دو
فرقه ازلی و
بهائی پیدا
شدند.(توضیح از سایت
خانه و خاطره)
(منبع:
سایت "رشد" و
شبکه ملی
مدارس ایران)
.................. ................. ............... ...............
ملک
المتکلمين و
پسرش دکتر
ملک زاده
میرزا
نصرالله
بهشتی در اصفهان
متولد شد و به
تحصيل در علوم دینی پرداخت
و به نام (ملک
المتکلمين )
ملقب گرديد. کار
را از روضه
خوانی
شروع کرد و
خطيب مشهوری شد که
مظفرالدين
شاه به او
انگشتر الماس
داد. ملک
المتکلمين با
محمدعليشاه
در افتاد و پس از به
توپ بستن
مجلس او را به
باغشاه نزد
شاه مستبد
بردند و چون
گفته بود اگر
مرا بکشيد از خون
من هزاران ملک
المتکلمين به
وجود مي آيد ، محمدعلی شاه گفت
تو را طوری می کشم که خونت
به زمين
نريزد. به
همين جهت او
را خفه کردند.
دکتر
مهدی
ملک زاده
فرزند او در عصر
مشروطيت
سالها وکيل و
سناتور شد و
چند جلد کتاب
درباره تاريخ
انقلاب مشروطيت
منتشر ساخت. در سال 1329 خورشیدی
مجسمه
ملک
المتکلمين را
در چهار راه
حسن آباد
نصب کردند ولی پس از
چهار سال
شهرداری تهران
آن را برداشت
و به جای ديگر
منتقل ساخت. دکتر
ملک زاده پزشکی بود که
در فرانسه
تحصيل کرده و
مدت 25 سال سمت
استادی دانشگاه
را داشت. دوستی نزديک
ملک
المتکلمين با
ميرزا سليمان
خان ميکده موجب
شد که دختر او
به همسری دکتر
ملک زاده
درآيد.
(منبع
از: سایت
فرهنگسرا)
.................. ................. ............... ...............
ملک
المتکلمين از
بانیان «انجمن
ملی»
از سال 1322 قمری(1283
شمسی) به
بعد، ملک
المتکلمين در
تهران
ماندگار شد و
علاوه بر
خطابه های پرُ
شوری که در
مساجد تهران
ايراد می کرد،
در کار مهم و
اثرگذار ديگری
نيز شرکت جست که
تأسيس يکی از
نخستين انجمن
های مشروطه
ايران به نام انجمن ملی بود.
هدف
انجمن تمرکز
بخشيدن به
فعاليت های
سياسی
جداگانه
انجمن های
مشروطه بود و
با حضور
راديکال ترين
عناصر مشروطه
خواه مانند
ميرزا
جهانگيرخان
صوراسرافيل،
سيد محمد رضا
مساوات، سيد
جمال واعظ،
يحيی دولت
آبادی و يحيی
ميرزا، ماهيتی
کاملا انقلابی
داشت.
نقش اين
افراد تا پيش
از صدور فرمان
مشروطه و تشکيل
مجلس شورای ملی
در پرتو نقش
آفرينی
بزرگانی چون
سيد محمد
طباطبايی و
سيد عبدالله
بهبهانی کمتر
ديده می شد،
اما در دوره
فعاليت مجلس
اول و کشاکش
مجلس با محمد
علی شاه نمود
بارزی يافت. به
ويژه ميرزا
جهانگير خان
صوراسرافیل و ملک
المتکلمين در
مخالفت با شاه
حرارت بيشتری
از خود نشان می
دادند. اولی
در روزنامه
خود، او را به
نيش قلم مینواخت
و ملک المتکلمین بالای منبر
به پتک سخن می
کوفت. قلم و
سخنی که گرچه
عليه استبداد
بود ، اما
گاه از جاده
انصاف بيرون می
رفت و حريم
اخلاق را در
هم می شکست.
فرجام
کار
از اين رو
وقتی مجلس به
توپ بسته شد و
بساط مشروطه
خواهی يک چند
به هم خورد ،
اين دو نخستين
کسانی بودند
که هدف انتقام
محمد علی شاه
قرار گرفتند.
آنها را به
باغشاه بردند
و در حالی که
طنابی به
گردنشان
انداخته
بودند و از دو
سو می کشيدند،
با چاقو شکم
دريدند. آن چه
بعدها چند تن
از زندانيان
باغشاه از
واپسين دقايق
زندگی ملک
المتکلمين
روايت کردند،
حاکی از صلابت
و پايداری او
تا دم مرگ است.
وقتی برای
اعدام از
ديگران جدايش می
کردند ، او
که صدای خوبی
داشت و در
جوانی رديف ها
آوازی را نزد
سيد رحيم،
موسيقی دان
بزرگ اصفهانی
فرا گرفته بود ،
با آوازی دلکش
چنين خواند:
ما
بارگه داديم اين رفت
ستم بر ما بر بارگه
عدوان آيا چه
رسد خذلان
(منبع:
حمید رضا حسینی
از سایت "بی بی
سی")
.................. ................. ............... ............... ............
"سیّد
عبدالله
بهبهانی و سیّد
محمد طباطبائی"
از روحانیون
مشروطه خواه/
"آقا نجفی
اصفهانی" و در محضر
عصمت کبرای/
با
تشکر از سایت
"رشد" و "شبکه
ملی مدارس ایران"
و سایت
"فرهنگسرا" و از
حمید رضا حسینی
از سایت "بی بی
سی" / سایت
خانه و خاطره/
سروش آذرت/
مرداد ماه 1391
خورشیدی/
آگوست 2012 میلادی/