با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
به
نام خداوند
جان و خرد
نام بعضی نفرات
رزق
روحم شده است
وقت
هر دلتنگی
سويشان
دارم دست
جرأتم
میبخشد
روشنم
میدارد
اعتصامِ
يوسف
حسن
رُشديه.
میرزا
حسن
رشدیه
میرزا
حسن رُشدیه/ بنيانگذار
اولين مدرسه
نوين ايران
پير
معارف ايران در عصر
ناصری
(زاده 1229 ق.
در تبریز-
وفات او در 1323 ق.
در قم)
عصر ناصری،
عصر بيدادی و
عصر بيداری،
عصر ترجمه و نشر
جرايد، عصر
حركتهای
سياسی و اجتماعی،
مبارزه با فقر
و جهل و ظلم و بی قانونی كه تيغِ برّای جامعه آن
روزگار بود،
عصری كه تا بُنِ
دندان در لجن زار
فساد و عقب ماندگی غوطه
میخورد و
طبعآ اندک
افراد منورالفکر دنيا ديده
سرد و گرم
چشيده روزگار
برای نجات مملكت خود دست
به اقدامات
روشنگرانه میزدند
و اميدوار
بودند كه بتوانند
بهتر زمينههای
اين گونه نهضتی را فراهم
كنند و شوری
در دل مردم
مظلومِ ستمديده
و محروم از
مزايای
انسانی برانگيزند
تا شايد با
اتحاد و هماهنگی در جنبههای
مختلف اجتماعی،
سياسی، فرهنگی حرکتی سازنده
انجام دهند. نشر
افكار سياسی،
تأسيس
روزنامهها،
مبارزات
اجتماعی ــ
سياسی، كه
سرانجام به
انقلاب
مشروطه منجر
شد، ندای
آزادی و حرّيت
و مساوات را
بر زبانها جاری
ساخت و هوای
تازهای در كالبد روح و
جان كشور
دميد. در اين
ميان، سهم مرحوم
ميرزاحسن
رشديه ستودنی است.
مکتب
خانه های زمان
قاجاریه
ميرزا حسن رُشدیه
خليفه مكتب خانه
میرزا
حسن رُشدیه در خانوادهای
روحانی و
خوشنام، در
محله چرنداب
تبريز متولد
شد. پدرش حاج ميرزا مهدی تبريزی و
مادرش سارا
خانم، نوه
صادق خان
شقاقی بود. او در
ناز و نعمت نباليد؛
برخاسته از
طبقه متوسطی
بود كه درد
جامعه را با
رگ و پوست
خود درک
كرده بودند.
بچه سال بود
كه راهی مكتب خانه
شد تا سواد
آموزد و در
ميان همسالان
سر و سرّی
پيدا كند. ميرزا حسن
رُشدیه
در اوان
كودکی، در مدتی
كوتاه، به جهت هوش و ذكاوت
خليفه مكتب خانه
شد ـــ
مكبتخانهای
كه درسِ محبت نمیآموخت و آن قدر
فلكاندازیها
روح لطيف
و حساس خليفه
كوچك را میآزرد
كه او نيز،
چون ديگر
كودكان در آن
روزگاران، با خود زمزمه میكرد:
چهار شنبه
كنم فكری پنج شنبه
كنم شادی جمعه می كنم بازی ای شنبه
ناراضی
پاها
فلك اندازی چوب های آلبالو پاهای خون آلود
و از روی
اجبار راهی
مكتب خانه می شد...
از
پیشنمازی تا
تحصیل در بیروت
ميرزا حسن ،
از همان اوان
جوانی خود را
برای امر خطيری
آماده ساخت.
به زودی ،
مقدّمات علوم
عربی و احكام و
فقه را فرا گرفت
و پيشنماز یکی از مساجد
تبريز شد.
اما، سرانجام
تجربه تلخ مكتب
و درس بی مهری ،
روح پُر احساس
ميرزا حسن
را آشفته نمود
و جذب پديده های
نوظهور جهان
نوين شد.
از آن جمله ،
به مطالعه
روزنامه های وقت
رو آورد. روزنامه های اختر ،
ثريا ، حبلالمتين
تحولی در فكر و
انديشه وی
ايجاد كرد. او ،
هم چنين ، با
تحولاتی
كه در تعليم
و تربيت و
تأسيس مدارس و
مؤسسات علمی و دانشگاه های
كشورهای
ديگر صورت میگرفت،
آشنا شد. سپس
در سال 1297 ق به
قصد تحصيل راهی
بيروت شد و در
دارالمعلمين بيروت به
تحصيل پرداخت.
پس از فراغت
به عثمانی
سفر كرد و پس
از بازديد از
مدارس آنجا
به ايروان رفت.
تأسیس
مدرسه در ایروان/
1301 ق./ بازدید
ناصرالدینشاه
از مدرسه ایروان
در سال 1301 ق
نخستين مدرسه
خود را، به
سبك جديد، برای كودكان مسلمان در
ايروان تأسيس
كرد و با
تأليف كتاب
وطن دیلی
(زبان وطن) با
شيوه الفبای صوتی، به
مشتاقان خواندن
و نوشتن
آموخت. اين
مدرسه در سفر
سوم ناصرالدينشاه
به اروپا،
به هنگام
مراجعت و
اقامت در
ايروان، مورد
توجه و بازديد
شاه قرار گرفت.
دعوت
شاه از رُشدیه
برای تأسیس
مدرسه در تبریز/
مخالفت سنت
گرایان تبریز
طرز
اداره و سبک
تدريس در
مدرسه توجه
ناصرالدين شاه
را جلب نمود و
رشديه به
ايران دعوت شد
تا مدارس جديدی
در تهران و
شهرهای
ديگر تأسيس
كند. اما سنت گرايان از همان
ابتدا به
مخالفت
برخاسته و كارشکنی كردند تا جایی
كه ناصرالدين
شاه نيز از تصميمِ خود
منصرف شد و از
حمايت رشديه
دست برداشت.
میرزا
علی خان امین
الدوله فرزند
ميرزا
محمدخان سینکی
امین
الدوله پیشکار
تبریز/ حامی
رُشدیه
رشديه در
تبريز با امينالدوله ، كه مردی
روشنفكر بود و
پيشكاری
آذربايجان را
برعهده داشت ،
آشنا شد. اين
دو مرد فرهيخته
و آشنایی يافته
با دنيای
نوين ، طالب
اصلاحات فرهنگی به سبک جديد
بودند. حمايت
امينالدوله
در مقام حاكم
آذربايجان ،
از رشديه او
را در ترويج
روش آموزشِ جديد مصمم تر
كرد. رشديه در
محله ششگلانِ
تبريز مدرسهای به
سبک جديد بنا
نهاد و با صدور
اعلاميهای تأسيس
مدرسه را به
آگاهی توده مردم
تبريز رساند.
شاگردان
مدارس نوین میرزا
حسن رشدیه در
محله ششگلان و
در مسجد امین
الدوله پیشکار
تبریز
اعلاميه تأسيس
مدرسه در
تبریز
اهل
تبريز همه میدانند
كه در طفوليت همگی به مكتب
رفته از سه سال
الی ده سال يا بیشتر
مداومت كردهاند ،
معذالک ،
درصدی سه نفر
بيشتر
باسواد در
ميانشان
نيست، چرا؟
زيرا كه
معلمين اصولِ
تعليم و تربيت
نمیدانستهاند
و به شكنجههای
جانكاه اطفال
را از مكتب بیزار و از درس
متنفر و
گريزان مینمودند؛
به حدی كه
اطفال به هرگونه
كارهای پست راضی میشدهاند
كه به مكتب
نروند. اين
بنده ، حسن بن مهدی چرندابی،
پس از چند سال
مهاجرت از
وطنِ عزيز و
تحمّل بر
مشقّات
غربت و تحصيل
در دارالعلم های
مصر و كسب
تجارب در فن
تعليم و تربیت اطفال به
تبريز آمده و
برای هموطنان ارمغانی
آوردهام كه
فيض آن عموم
ايرانيان بل
همه اسلاميان
را مايه سعادت ابدی و نجات
سرمدی باشد، و
آن عبارت از
مكتب رشديه
است كه در ظل عنايت
غيبيه اعليحضرت
صاحبالعصر
والزمان - عجلالله
تعالی فرجه ـ و
توجهات كامله
حجج اسلام ـ اطالالله
بقائهم ـ در
محله ششگلان
در مسجد جناب
مستطاب
اجل آقای
امين الوزاره تأسيس شده،
به شرايط ذيل
شاگرد میپذيرد
و عده دروسی
را كه فهرست
آن از لحاظ شريف مطالعه كنندگان
میگذرد در
آخر سال در
محضر علما و
معارف پرورانِ
مدرسه شناس
از متعلمينِ
خود امتحان
كامل میدهد
وبرای قبول
شاگردان شرایطی گذاشت:
1 - افراد متعلمين،
ناخوانده و
مبتدی و نوآموز
باشند؛
2 - در سن كمتر
از هفت ساله
و بيشتر از ده ساله
نباشند؛
3 - از کچلی و
امراض و جراحات
مُسريه معرت
باشند؛ .
4 - آبله كوبيده
و مختون
باشند؛
5 - در ماهی
از پنج قران الی یک تومان
ماهيانه
بدهند.
رشديه
برای سال اول فهرستی از دروسی
كه قرار بود تدريس
شود، تدوين
نمود و آن فهرست
بدين قرار بود:
دروس
ابتدایی
با الفبای صوتی
به زبان ترکی
تبريز، 150
ساعت؛ قرائت
ترکی، 100 ساعت؛
صرف زبان ترکی کتبی و شفاهی، 50
ساعت؛ صرف
زبان فارسی کتبی و شفاهی، 50
ساعت؛ قرائت
فارسی، 50 ساعت؛ صرف
عربی به طرز
جديد، 100 ساعت؛
قرآن مجيد و
آيات كريمه، 50 ساعت؛ اصول
دين، 20 ساعت؛
فروع دين، 50
ساعت؛ حساب کتبی و شفاهی، 100
ساعت؛ تاريخ شفاهی، 30
ساعت؛
جغرافيای
شفاهی از روی
نقشه تبريز، 30
ساعت؛ مشق خط،
40 ساعت؛ ديكته
ترکی و فارسی و
عربی، 100 ساعت؛
رسم و نقاشی، 40
ساعت؛ ورزش بدنی به
حركات علمی، 50 ساعت.
وظایفی
نيز برای شبهای عرضِ
سال تعيين
نموده بود كه میبايست
خود اطفال اعمال كنند: نوشتن
دروس ابتدایی،
100 ساعت؛ نوشتن
دروس فارسی، 50
ساعت؛ حساب 100
ساعت؛ نوشتن
مشتقات صرف 100
ساعت؛ مشق خط،
150 ساعت؛ رسم و
نقاشی، 100 ساعت.
اين حرکت
سازنده با
مخالفت سنت گرايان
روبه رو شد
و، به ناچار،
مدرسه بسته شد
و ميرزا حسن
رشديه به مشهد
مقدس مهاجرت
كرد، اما پس
از شش ماه به
تبريز برگشت و
براي مبارزه
با كهنه پرستی و شكستن
باروی جهل و
نادانی
دوباره به
تأسيس مدرسه
پرداخت اما
با يورشِ سنت گرايان
اموال مدرسه
به تاراج رفت.
رشديه به
ايجاد تحول در
نظام آموزشی
كودكان ايران
اعتقاد تمام
داشت. از اینرو ، از تلاش
خود باز نايستاد
و هر مدرسه
را كه می بستند ،
مدرسهای
ديگر می گشود.
اما مخالف سرایی ها را نيز پايانی نبود و
مدرسه سوم و
چهارم و پنجم
و ششم نيز به
سرنوشت مدرسه
اول دچار شد.
ميرزا حسن میخواست
مرزهای
كهنه پرستی را فرو ريزد
تا كودكان به
جای خواندن
اضطراب آلود، ای شنبه ناراضی /
پاها فلك اندازی ،
شعری سرشار از
اميد و نشاط و
سرشار از روح
آموختن را
كه خود او
سروده بود ،
بر زبان جاری
كنند:
الا
ای
غزالان دشت
ذكاوت به بيرون
رويد از برای سياحت هر آن كو پی علم و
دانایی
است بداند
كه وقت صفآرایی است
ترور
میرزا حسن
رُشدیه در تبریز/
موافقت علمای
نجف برای
مدرسه رُشدیه
مخالفان،
همچنان، به
مخالفت خود با
تأسيس هر گونه
مدرسه ادامه
دادند تا جاییکه در یکی از شبها، در
راه منزل، میرزا
حسن رشديه
به ضرب گلوله
زخمی شد اما جان
سالم به در
برد و پس
از بهبودی،
با فتوای
علمای نجف،
مسجد شيخ الاسلام
تبريزی را
به مدرسه
تبديل نمود.
ديری نپاييد كه
اموال اين
مدرسه نيز به
تاراج رفت و
ميرزاحسن نيز
آواره ديار غربت شد و به
قفقاز گريخت.
او در قفقاز
با طالبوف
ديدار كرد،
سپس راهی
مصر شد و با اشتياق
سابق از مدارس
مصر بازديد
نمود و با بزرگان
تعليم و تربیت آن ديار
ملاقات كرد
و تجربه ها
اندوخت. گویی
تقدير ميرزا
حسن رشديه او
را دوباره به
آغاز راه فرامیخواند.
صدارت
امین الدوله و
بازگشائی دبستان
رشدیه در
تهران/ 1315 ق.
با رسيدن
امينالدوله
به صدارت، در 1314
هجری قمری، رشديه
به تهران فرا خوانده
شد و تحت
حمايت امينالدوله
قرار گرفت، چه
امين الدوله
در یکی از ملاقاتهای
خود به رشديه
گفته بود كه
«اگر بخواهم
به مملكت خدمت
كنم، توسعه
فكر شما اولين
قدم اقدامات من
خواهد بود». استقرار
امينالدوله
در پايتخت و
حمايت او از
انديشههای
رشديه ، او
را به تحقق
هدف آرمانی اش
نزدیکتر
میساخت
و بدينگونه بود كه در
سال 1315 ق دبستان
رشديه را در
خانه كربلایی
عباسعلی
گمرکچی،
در دروازه قزوينِ
تهران ،
پايه گذاری كرد.
اين مدرسه با
پنجاه نوآموز
فعاليت خود را
آغاز كرد و نظام نامه
مدرسه مشتمل
بر وظايف مدير
و ناظم و معلمين
و به طور کلی، آداب مدرسه داری
نوشته شد.
حامیان
رُشدیه در پایتخت
میرزا
حسن رُشدیه از حمايت
علما و رجال
نامداری
چون امينالدوله ،
شيخ هادی نجمآبادی ،
احتشام السلطنه،
علیخان ناظم الدوله،
ميرزا یحیی
دولتآبادی ، ممتحن الدوله ،
جعفر قلیخان
نيرالملک برخوردار
گرديد.
عزل
امین الدوله
از صدارت
پس از چندی
امينالدوله
از صدارت
معزول شد. اما
ارادت و
اعتقاد او به میرزا
حسن رشديه
چنان بود كه
پس از عزلش طی نامه هایی سفارش
رشديه را به
نير
الملک ،
وزير علوم وقت،
و موقرالدوله ،
داماد مظفرالدين
شاه ، نمود.
نامه
امین
الدوله خطاب به
موقرالدوله داماد
مظفرالدینشاه
«یکی از
وجودهای
فوقالعادهای
را كه در عصر
خود ديدهام ،
رشديه است. هدفی
را در نظر
گرفته است ، سعی می كند به آن
برسد و از هيچ
رادع و مانعی نمیترسد. كمتر
آدمی به اين
ثبات عقيده
ديدهام.
چندين سال است
چه در تبريز و
چه در تهران
با من حشر و نشر دارد و خیلی به من نزدیک
است. تاكنون یک خواهش
ولو كوچك از
من نكرده است. چندين بار
اصرار كردم تا
من سر
كارم، خانههای ميرزا یحییخان
مشيرالدوله
را در سرچشمه
به نام مدرسه
قباله كن. گفت
عمارت آنها
براي مدرسه
خوب نيست،
مدرسه را بايد بسازيم. به
هر زبانی
گفتم اين كار
را بكن و صلاح
است ، حالی
نشد و همان
جواب را داد. او دلباخته
مدرسه است و
جز مدرسه هيچ
چيز به خيالش نمیگذرد. من
چنين آدم از خود گذر نوع دوست
نديدهام،
شما هم
نخواهيد ديد.
پس از من او را خیلی اذيت
خواهند كرد
و چوب دوستی
با مرا خواهد
خورد. آدم با وفایی
است و سختیها
را تحمل میکند و از ما
بر
نمیگردد. اتابک (امينالسلطان) سعی خواهد كرد
او را جلب كند
ولی او تن نخواهد
داد ، زيرا
اتابک را خائنِ به
مملكت میداند.
در هر حال از
او غافل نمانید. مدرسه
رشديه هم محبوب
من است در
نگهداری آن خیلی خیلی همت كنيد.»
وفات
امین الدوله و
شیخ هادی نجم
آبادی / قبل از
امضاء فرمان
مشروطه
ميرزا حسن رُشدیه از آرمان
بهحق خود دست
برنداشت و هم چنان
به فعالیت
خود ادامه داد. اما
در اين دوره
امينالدوله
و شيخ هادی
نجمآبادی در
قيد حيات
نبودند تا از حمايت های
مادی و معنوی آنها
برخوردار شود.
هر چند غريب
افتاده بود و
مخالفان به شدت با
افكار روشن گرانه
وی مخالفت می كردند
ولی چون كوه
استوار و چون
رود خروشان می تازيد
و پيش میرفت. ميرزاعلی اصغرخان
امينالسلطان،
اتابك اعظم،
از مخالفان سرسخت
رشديه، به
بهانههای
مختلف از
توسعه مدارس
نوين به همت
والای رشديه
جلوگيری میكرد،
و سرانجام،
عرصه چنان بر
رشديه تنگ شد
كه به قم
مهاجرت نمود و
در همان جا در سال 1323 ق. در
97 سالگی
درگذشت و
در قبرستان نو
قم به خاک
سپرده شد.
از ميرزاحسن
رشديه تأليفاتی
در زمينه
آموزش زبان و
تعليم و تربيت
به جا مانده
است كه میتوان
به كتابهای
كفايه التعليم
و بدايه التعليم
و نهايه التعليم
و ... اشاره كرد. رشديه
به رغم همه
ناملايمات
مداوم
روزگارش،
انسان
خوشبختي بود
زيرا كوشش خستگی ناپذیر او به
ثمر نشست و به سرعت ،
مدارس به سبک
نوين در گوشه
و كنار مملكت باز شد و
تلاش تاریک انديشان
اگرچه چندی
از سرعت كار
گرفت اما همت
مردانه رشديه
و ساير
قافله سالاران
اين راه
هرگونه مانعی را از ميان
برداشت و ورقی
زرين در تاريخ فرهنگ
ايران به جا
گذاشت تا
جوانان تلاش ها
و سخت كوشی های
مردان سترگ را
برای اعتلای
فرهنگ و جامعه
ايرانی
دريابند و
بدانند كه
بزرگ مردان
آهنين اراده
چه سان اين
راه پر خطر را
هموار كردهاند
و دريابند كه
اين راه
يادگار همت
مردان و زنانی است از سر و
جان گذشته كه
چون دريایی
خروشان، عمر
شريف را صرف
حفظ ارزشهای
انسانی و
روشن نگاه
داشتن چراغِ
راه انسانيت
نمودند. كهن سرزمين
ايران را اين راد مردان،
زنده و پايدار
ساختهاند تا
فرزندان
امروز با عشق
به ايران
بياموزند و بياموزانند
و شعله علم و
فرزانگی را پر فروغ تر
سازند.
(منبع: از سایت
انجمن آثار و
مفاخر فرهنگی
و محمد رضا نصیری)
...... ......... ............
............... .................. ......................
میرزا حسن
رُشدیه
میرزا
حسن رُشدیه/ پدر
فرهنگ نو ایران
حسن
رشدیه پایه
گذار آموزش و
پرورش نو در ایران
است. او در سال۱۲۲۹ ق.
در محله ی
چرنداب تبریز
به دنیا آمد.
پدرش حاج میرزا
مهدی چرندابی تبریزی
از روحانیان
خوشنام تبریز
بود. پس از رسیدن
به سن رشد،
حسن را به
مكتب خانه
فرستادند. شیخ
مكتب دار بیسواد
و خشن بود، بر
شاگردان خود
سخت میگرفت و
آن ها را آزار
میداد. رشدیه
كه میدید هم
شاگردان درس
را یاد نمیگیرند
و هم شیخ نمیتواند
به آنها بیاموزد،
هر روز صبح
زودتر به مكتبخانه
میآمد و درس
را به شاگردان
یاد میداد.
رشدیه پس از
آموختن صرف و
نحو و فقه و
احكام و عربی
و ادبیات ، پیش
نماز یكی از
مسجدهای تبریز
شد. آن گاه تصمیم
گرفت برای ادامه
ی آموزش به
نجف برود ،
اما با خواندن
مقالهای در
روزنامه ی «ثریا»
كه شمار ایرانیان
با سواد را
از هر هزار
نفر، ده نفر
ذكر كرده بود،
از سفر به نجف
چشم پوشید و
به بیروت رفت
و در سال۱۲۵۹قمری
در دارالمعلمین
آنجا به
فراگرفتن شیوههای
نو آموزش
پرداخت. او در
سال ۱۲۶۱ با
هدف بنیاد
نهادن مدرسه
به شیوه ی نو، بیروت
را ترک گفت. از
مدارس جدید
استانبول پایتخت
امپراتوری
عثمانی بازدید
كرد و در همان
جا الفبای صوتی
را برای جایگزین
كردن با روش
كهنهی آموزش
در مدارس نو
ابداع كرد.
سپس به ایروان
رفت و در سال ۱۲۶۲شمسی
نخستین مدرسه
به سبك نو را
برای كودكان
مسلمان قفقاز
بنیاد نهاد و
با الفبای صوتی
خود آغاز به
تدریس كرد.
كتاب "وطن دیلی"
(زبان وطن) را
به تركی به
چاپ رساند و
توانست با روش
جدید خود،
درمدت كوتاهی
به نوآموزان،
خواندن
ونوشتن بیاموزد.
ناصرالدین
شاه در سر راه
بازگشت از سفر
سوم خود به
اروپا، در ایروان
توقف كرد و پس
از بازدید از
مدرسه ی رشدیه،
از او خواست
برای ایجاد
مدرسههایی
به شیوهی نو
با او به ایران
برود، اما
كارشكنیها و
دسیسههای
درباریان،
نه تنها شاه
را از تصمیم
خود پشیمان
كرد، بلكه
سبب شد تا
مدرسه ی رشدیه
ی ایروان بسته
شود. پس از
ورود شاه به
تهران، با تلاش
و میانجیگری
برخی خیراندیشان
و دانش دوستان،
رشدیه اجازه یافت
به ایران
بازگردد و در
تبریز مدرسهای
باز كند. در
سال ۱۲۶۶ تا ۱۲۶۷
شمسی نخستین
مدرسهی
ابتدایی عمومی
را در محلهی
ششگلان تبریز
باز كرد. اما این
مدرسه و پنج
مدرسه ی دیگر
که او در تبریز
و مشهد بنیاد
نهاد، با
کارشکنی ها و
دسیسه های تاریک
اندیشان و
کهنه پرستان
سرانجام بسته
شدند. رشدیه
با فروش مزرعه
ی خود، با
اجازه ی علمای
نجف مسجد شیخ
الاسلام تبریز
را به مدرسه
تبدیل كرد. در
كلاسها میز و
نیمكت و تخته
سیاه گذاشت و
در میان كلاسها
وقتی را برای
تفریح
شاگردان در
نظر گرفت. این
مدرسه نیز با
هجوم تاریک
اندیشان بسته
شد. رشدیه از ایران
خارج شد و به
قفقاز و مصر
رفت. پس از
آنكه میرزاعلیخان
امینالدوله،
كه سیاستمداری
روشن بین و
خوشنام بود،
به والی گری
آذربایجان
انتخاب شد ،
رشدیه را به
تبریز
فراخواند و با
ایمان به پایمردی
و میهن پرستی
او، دبستان
بزرگی در محلهی
ششگلان تبریز
بنا نهاد. رشدیه
در این مدرسه
به ۶۰ دانشآموز
كلاه و لباس یكسان
پوشاند و به
آموزش آن ها
پرداخت. وقتی
میرزاعلیخان
امینالدوله
به مقام صدارت
عظمای ایران
رسید، میرزا
حسن رشدیه را
نیز به تهران
فرا خواند.
رُشدیه
دوباره در
مدرسه به كار
پرداخت. اما
با بر كناری میرزا
علی خان امینالدوله
و روی كار
آمدن میرزا علی
اصغر خان امینالسلطان
اتابک اعظم ،
بازهم مدرسه
اش بسته شد. او
برای در امان
ماندن از دشمنی
مخالفان به قم
رفت و تا آخر
عمر در آنجا
ماند. میرزا
حسن رشدیه
روزنامههایی
به نام "مكتب"
و "طهران" را
هم منتشرمی
كرد. میرزا
حسن رُشدیه را
پدر فرهنگ نو
ایران خوانده
اند. او در سال ۱۳۲۲ق.
در قم درگذشت. از
میرزا حسن
رُشدیه ، ۲۷
جلد کتاب به
جا مانده است
که از میان آن
ها می توان به
" نهایه التعلیم"،
"هدایت التعلیم
فی اصول تدریس
بدایه التعلیم"،
"تحفه الصبیان"
و "صد درس"
اشاره کرد.
(منابع:
از سایتهای
"کتابک" و "پایگاه
ترویج")
.................. ................. ............... ............... ............
"عباس یمینی
شریف" معلم
کودکان و
نوجوانان/ با
تشکر از سایت
"انجمن آثار و
مفاخر فرهنگی"
و "کتابک" و
آقای محمد رضا
نصیری/
با
تشکر از سایتهای
"کتابک" و پایگاه
ترویج"/ سایت
خانه و خاطره/
سروش آذرت/
آبانماه 1390
خورشیدی/ 2011 میلادی/