با سلام.

به سایت خانه و خاطره خوش آمدید.

 

اميركبير میرزا تقی خان امیر کبیر

 

میرزا تقی خان امیر کبیر

ميرزا تقی خان اميرکبير اهل فراهان است و دست پرورده خاندان قایم مقام فراهانی. فراهان همچون تفرش و آشتيان مجموعاً کانون واحد فرهنگ ديوانی و "اهل قلم" بود؛ ناحيه ای مستوفی پرور. چه بسيار دبيران و مستوفيان و وزيران از آن ديار برخاستند که در آن ميان چند تنی به بزرگی شناخته شده، در تاريخ اثر برجسته گذارده اند. از اين نظر ميرزا تقی خان نماينده فرهنگ سياسی همان سامان است.      

نام اصلی ميرزا تقی خان، "محمد تقی" است. زادگاهش "هزاوه" از محال فراهان عراق. هنوز هم در آنجا محله ای بنام "محله ميرزا تقی خانی" معروف است، و خانه پدريش نزديک تپه "يال قاضی" شناخته می باشد. اسم او در اسناد معتبر (از جمله مقدمه پيمان ارزنةالروم، و قباله نکاح زنش عزت الدوله) "ميرزا محمد تقی خان" آمده است. رقم مهر و امضای او نيز ترديدی در نام حقيقيش باقی نمی گذارد؛ بی گمان اسم "محمد" رفته رفته حذف گرديده و به "ميرزا تقی خان" شهرت يافته است.    

خانواده پدری و مادری ميرزا تقی خان از طبقه پيشه ور بودند. پدرش به تصريح قایم مقام، "کربلائی محمد قربان" بود که در خطاب او را "کربلایی" می گفت. سجع مهرش "پيرو دين محمد قربان" بود. کربلایی قربان نخست آشپز ميرزا عیسی (ميرزا بزرگ قایم مقام فراهانی پدر میرزا ابوالقاسم قایم مقام فراهانی) قایم مقام اول بود. پس از او همين شغل را در دستگاه پسرش ميرزا ابوالقاسم قایم مقام ثانی داشت.   

کربلایی قربان بعدها ناظر و در واقع ريش سفيد خانه قایم مقام گرديد، و هميشه مورد لطف مخدوم خود بود. آنچه بنظر می رسد کربلایی قربان خیلی هم بی چيز نبوده، بلکه آب و ملکی داشته و دست کم يک دانگه قريه حرّآباد مال او بوده است. و نيز آنقدرها استطاعت داشته که به سفر حج برود. 

سال تولد ميرزا تقی خان را تا اندازه ای که جستجو کرديم، هيچ مؤلف خودی و بيگانه ای ثبت نکرده است. در حل اين مجهول تاریخی، ما يک مأخذ اصلی و دو دليل در تأييد آن مأخذ بدست می دهيم: زير تصوير اصلی که به زمان صدارت اميرکبیر کشيده اند می خوانيم: "شبيه صورت... اتابک اعظم، شخص اول ايران، امير نظام در سن چهل و پنج سالگي". امير از 22 ذيقعده 1264 تا 20 محرم 1268 ه.ق صدارت کرد. اشعاري که در ستايش مقام تاریخی او در کنار همان تصوير نگاشته شده، و تصريح به اينکه کارهای سترگ از پيش برده است، نشان ميدهد که تصوير مزبور را در اعتلای قدرت و شهرت اميرکبیر کشيده اند. و آن سال 1267 ه.ق است. با اين حساب و به فرض صحت رقم چهل و پنج سالگی تولد او به سال 1222 ه.ق، يا حداکثر یکی دو سال پيشتر بوده است. 

اما دليل معتبر تاریخی اينکه: در کاغذ قایم مقام خواهيم خواند که ميرزا تقی همدرس دو پسر او محمد و علی بوده است. می دانيم که ميرزا محمد پسر اول قایم قام در 1301 ه.ق در هفتاد سالگی درگذشت، و پسر ديگرش ميرزا علی در شصت و هفت سالگی درگذشت به سال 1300 ه.ق، یعنی هر کدام از آن دو پسر قایم مقام، سی و یکی دو سال پس از اميرکبیر زنده بوده اند. اختلاف سال تولد ميرزا تقی با دو همدرس خود هر چه باشد، به هر حسابی، اميرکبیر در آخرين سال صدارتش 1268 ه.ق بيش از پنجاه سال نداشته است.  

امير دو زن گرفته است. زن اولش، دختر عمويش بود یعنی دختر حاج شهباز خان. نام او را "جان جان خانوم" ذکر کرده اند. از او سه فرزند داشت: ميرزا احمد خان مشهور به "اميرزاده" و دو دختر که بعدها یکی زن عزيزخان آجودان باشی سردار کل، دوست قديم اميرکبیر، گرديد. و ديگری به عقد ميرزا رفيع خان مؤتمن درآمد. زن اول اميرکبیر در 1285 ه.ق با دختر بزرگش سلطان خانم به زيارت مکه رفت، و ظاهرا یکی دو سال بعد، در آذربايجان درگذشت. 

 

 عزت الدوله یا عزت ملک یا ملک نسا خانم ، دختر مهد علیا و خواهر تنی ناصرالدینشاه و همسر دوم امیرکبیر و مادربزرگ محمد علیشاه

 

عزت الدوله يگانه خواهر تنی ناصرالدين شاه زن دوم امیرکبیر

زن دوم اميرکبیر، "ملکزاده خانم" ملقب به عزت الدوله يگانه خواهر تنی ناصرالدين شاه بود. به گفته دکتر پلاک، ميرزا تقی خان در زمان صدارت از زن اول خود جدا شد. عقد ازدواج با عزت الدوله روز جمعه 22 ربيع الاول 1265 ه.ق انجام گرفت. ترتيب جشن عقد و عروسی را ميرزا نبی خان اميرتومان (پدر ميرزا حسين خان سپهسالار) بعهده داشت. عزت الدوله شانزده ساله بود. چنانکه قباله عقد زناشوئی می نمايد، مهر عزت الدوله هشت هزار تومان نقد اشرفی ناصرالدين شاهی هجده نخودی، و يک جلد قرآن بود. راجع به ازدواج با عزت الدوله ضمن نامه اميرکبیر به شاه خواهيم خواند که گفته بود: "از اول بر خود قبله عالم... معلوم است که نميخواستم در اين شهر صاحب خانه و عيال شوم. بعد، به حکم همايون و برای پيشرفت خدمت شما، اين عمل را اقدام کردم... "فداکاريهای اين شاهزاده خانم در دوره تبعيد و آخرين روزهای زندگی شوهرش، در خور ستايش است.  

محيط خصوصی تربيت ميرزا تقی خان را دستگاه ميرزا بزرگ قایم مقام و پسرش ميرزا ابوالقاسم قایم مقام، آن دو وزير بزرگ عباس ميرزا، می ساخت. ميرزا بزرگ در سال 1237 ه.ق درگذشت. با حسابی که راجع به سن ميرزا تقی خان بدست داديم، ظاهراً در آن زمان هجده ساله بود. پس محضر ميرزا بزرگ را خوب درک کرده بود، و شايد هم پاره ای کارهای دبيری او را می کرد. امين الدوله هم به خدمت اميرکبیر در "دايره ميرزا بزرگ قایم مقام" تصريح دارد. 

در استحکام اخلاقی او ترديد نيست، و مظاهر عینی آن گوناگون است. يک جنبه اش اينکه در عزمش پايدار بود. نويسنده صدرالتواريخ که زير نظر اعتمادالسلطنه اين کتاب را پرداخته می گويد: "اين وزير هم در وزارت مثل نادرشاه بود.... هم مانند نادر عزم ثابت و اصالت رأی داشته است". در موردی که نماينده انگليس خواست رأی اميرکبیر را عوض کند، خود اعتراف دارد که "... سعی من و کوشش نماينده روسيه، و تلاش مشترک ما همه باطل است. کسی نميتواند ميرزا تقی خان را از تصميمش باز دارد". برهان استقلال فکر او همين بس که در کنفرانس ارزتةالروم بارها دستور حاجی ميرزا آقاسی را که مصلحت دولت نمی دانست، زير پا نهاد. شگفت اينکه حتی امر محمد شاه را نيز ناديده می گرفت و آنچه را که خير مملکت تشخيص می داد، همان را می کرد. بی اثر بودن پافشاريهای روس و انگليس و عثمانی در رأی او، جای خود دارد. اما يک دندگی بی خردانه نمی کرد. حد شناسی از خصوصيات سياسی اوست و چون می ديد سياستی پيشرفت ندارد، روش خود را تغيير می داد.  

درستی و راست کرداری از مظاهر ديگر استحکام اخلاقی اوست؛ از اين نظر فساد ناپذير بود. قضاوت وزيرمختار انگليس اين است: "پول دوستی که خوی ملی ايرانيان است در وجود اميرکبیر بی اثر است". به قول رضاقلی خان هدايت که او را نيک می شناخت: "به رشوه و عشوه کسی فريفته نمی شد". دکتر پلاک اتریشی می نويسد: "پولهایی که می خواستند به او بدهند و نمی گرفت؛ خرج کشتنش شد". 

جنبه ديگر خوی استوار اميرکبیر اينکه به گفته و نوشته خويش اعتبار می نهاد. واتسون می نويسد: "امير نظام به آسانی به کسی قول نمی دهد. اما هر آينه انجام کاری را وعده می کرد، بايد به سخنش اعتماد نمود و انجام آن کار را متحقق شمرد". اميرکبیر خود به اين خصلت خود می باليد. به قول نويسنده صدرالتواريخ؛ "از برای حکم خود ناسخ قرار نمی داد. هر چه می گفت بجا می آورد، بهيچ وجه حکم او ناسخ نداشت".  

دلير و جسور بود. پسر کربلایی قربان زمانی که به مکتب می رفت، از مخدوش تقاضای قلم تراشی کرد. چون خواهش او برآورده نشد، چنان نامه ای به قایم مقام فرستاد که او خود می گويد:"ببين چه تنبیهی از من کرده است. عجب تر اينکه بقال نشده ترازو وزنی آموخته". اگر داستانهائی که از دوران جوانی و خدمت ديوانی او آورده اند، افسانه سازی صرف هم باشند، باز روشنگر همان فطرت او هستند. 

رفتاری متين و سنگين داشت. به شخصيت خويش مغرور بود و نسبت به کاردانی و صفات برجسته اش آگاه. اما تعجب اينکه نامجو و شهرت خواه نبود. دليل ما اين است: هر چه که به حکام ولايات و نمايندگان سياسی بيگانه در اصلاح امور مملکت نگاشته، همه را به نام شاه و امر او قلمداد کرده است. مهمتر اينکه در سرتاسر روزنامه وقايع اتفاقيه زمان صدارتش، از تجليل ميرزا تقی خان خبری نيست. فقط چهار جا اسمش آمده و آن هم به حکم ضرورت.

او را به مناعت طبع می شناختند که از مظاهر غرور نفسانی اش بود، و به خواری تن در نمی داد. نماينده انگليس ضمن اينکه به حيثيت خواهی و حساسيت ميرزا تقی خان در روابط با بيگانگان اشاره می کند، می گويد: "هيچ گاه حاضر نيست رفتار متکبرانه کسی را تحمل کند". حتی وقتی که مورد بی مهری شاه واقع گشت و زمان عزلش فرا رسيد، حيثيت پرستی خود را از دست نداد. به شاه نوشت: "اگر حقيقة مقصودی دارند، چرا آشکار فرمايش نمي فرمايند... بدیهی است اين غلام طالب اين خدمات نبوده و نيست و برای خود سوای زحمت و تمام شدن عمر حاصلی نمی داند. تا هر طور دلخواه شماست؛ به خدا با کمال رضا طالب آنست".

 

 مأموريت های سياسی/ مأموريت در روسيه و ايروان

ميرزا تقی خان از زمانی که منشی دستگاه قایم مقام بود تا وقتی که به صدارت رسيد، به سه مأموريت سياسی رفت. به روسيه، ايروان و به عثمانی. اين سفرها از نظر ماهيت و مقام و مسئوليت او بکلي متفاوت بودند. در سفر روسيه که همراه خسرو ميرزا رفت (45- 1244 ه.ق) جوان بيست و دو ساله و در زمره دبيران بود. نه سال بعد که با ناصرالدين ميرزای وليعهد، برای ملاقات تزار روس روانه ايروان شد (1253 ه.ق) وزارت نظام آذربايجان را برعهده داشت. پس از شش سال که به سفارت فوق العاده ارزنةالروم برگزيده شد، با مقام وزارت، به نمايندگی مختار دولت در آن کنفرانس (63-1259 ه.ق) شرکت جست. 

 

 دارالفنون

 

ایجاد دارالفنون

انديشه اميرکبیر در بنای دارالفنون از يک سرچشمه الهام نگرفته بود، بلکه حاصل مجموع آموخته های او بود. آکادمی و مدرسه های مختلف روسيه را ديده بود؛ در کتاب جهان نمای جديد که به ابتکار و زير نظر خودش ترجمه و تدوين شد، شرح دارالعلمهای همه کشورهای غربی را در رشته های گوناگون علم و هنر با آمار شاگردان آنها خوانده بود؛ و از بنيادهای فرهنگی دنيای جديد خبر داشت.   

وجهه نظر اميرکبیر را در ايجاد دارالفنون بايد بدرستی بشناسيم. ذهن اميرکبیر در اينجا در درجه اول معطوف به دانش و فن جديد بود، و بعد به علوم نظامی توجه داشت. اين معنی از مطالعه تطبیقی برنامه درسهای دارالفنون، و نامه های اميرکبیر راجع به رشته تدريس استادانی که استخدام شدند، روشن می گردد. رشته های اصلی تعليمات دارالفنون بنحوی که او در نظر گرفته بود عبارت بودند از: پياده نظام و فرماندهی، توپخانه، سواره نظام، مهندسی، رياضيات، نقشه کشی، معدن شناسی، فيزيک و کيميای فرنگس و داروسازی، طب و تشريح و جراحس، تاريخ و جغرافيا، و زبان های خارجس. مدرسه هفت شعبه داشت، و پاره ای مواد مزبور مشترک بود. در ضمن بايد دانسته شود که برای فنون نظامی دستگاه تعليماتی جداگانه ای در خود تشکيلات لشکری تعبيه نهاد، و شعبه علوم جنگی دارالفنون مکمل آن بشمار می رفت.  

سنگ بنای دارالفنون در اوایل 1266 ه.ق در زمين واقع در شمال شرقی ارک سلطنتی که پيش از آن سربازخانه بود نهاده شد. نقشه آن را ميرزا رضای مهندس که از شاگردانی بود که در زمان عباس ميرزا برای تحصيل به انگلستان رفته بود کشيد؛ و محمدتقی خان، معمارباشی دولت آن را ساخت. و شاهزاده بهرام ميرزا به کار بنایی آن رسيدگی می کرد. ساختمان قسمت شرقی دارالفنون تا اواخر 1267 ه.ق به انجام رسيد و مورد استفاده قرار گرفت. بـقـيـه آن تا اوايــل سـال 1269 ه.ق پايان يافت. چهار طرف مدرسه را پنجاه اطاق "منقش مذهب" هر کدام به طول و عرض چهار ذرع ساخته جلو آنها را ايوانهای وسيع بنا نمودند. در گوشه شمال شرقی تالار تئاتر احداث شد. در پشت دارالفنون کارخانه شمع کافوری و آزمايشگاه فيزيک و شیمی و دوا سازي برپا نمودند. چاپخانه ای هم ضميمه آن گرديد، به علاوه کتابخانه و سفره خانه ای ساختند. در ورودی دارالفنون به طرف خيابان ارک "باب همايون" باز می شد؛ در کنونی آن در خيابان ناصريه به سال 1292 ه.ق ساخته شد.

   

  كاغذ اخبار نخستين روزنامه ايران به همت ميرزا صالح شيرازی

 

روزنامه وقايع اتفاقيه

بنای روزنامه «وقايع اتفاقيه» به سال 1267 ه.ق از ارزنده ترين تأسيسات اجتماعی اميرکبیر است. بنيانگزار روزنامه در ايران ميرزا صالح شيرازی است. او از شاگردانی بود که در زمان عباس ميرزا برای تحصيل علوم جديد به انگلستان رفت. ضمناً به ذوق خود فن چاپ را آموخت، و از جمله کسانی است که در ايران مطبعه سنگی را تأسيس نمود. به علاوه او را پيشرو انديشه های سياسی جديد مغرب زمين در ايران می شناسيم. ميرزا صالح نخستين روزنامه ايران را در زمان محمد شاه به سال 1252 ه.ق در تهران برپا کرد. روزنامه ای بود که ماهی يکبار با چاپ سنگی منتشر می شد، و بيش از چند سالی دوام نکرد.  

ذهن اميرکبیر درباره روزنامه و ارزش سياسی و مدنی آن خوب روشن بود، و از روزنامه های فرنگستان آگاهی داشت. حتی خوانده بود که: در شهر فرانکفورت آلمان (اميرکبیر اساساً به دولتهای آلمانی توجه خاص داشت) باسمه کردن کاغذ اخبار که از تاريخ 1651 مسیحی ... بنا شده، الی حال مطلقاً بسته نشده، و هميشه در کار باسمه اخبار است. توجه ميرزا تقی خان معطوف به دو معنی بود: یکی اطلاع يافتن دولت از اوضاع جهان، و ديگر پرورش عقلانی مردم و آشنا کردن آنها به دانش جديد و احوال ديگر کشورها. 

شماره اول روزنامه وقايع اتفاقيه روز جمعه پنجم ربيع الثانی 1267 ه.ق (هفتم فوريه 1851 میلادی) انتشار يافت. در صفحه اول علامت شير و خورشيد ايران و عبارت "يا اسدالله الغالب" نگاشته شده بود. اين شماره به عنوان "روزنامچه اخبار دارالخلافه تهران" منتشر گرديد. از شماره دوم به نام "وقايع اتفاقيه" خوانده شد. و تا ده سال بعد (1277 ه.ق.) به همين اسم نشر می شد. در اين سال هنگام تصدی ميرزا ابوالحسن خان غفاری کاشانی صنيع الملک، نام آن تغيير کرد و از شماره 474 به روزنامه "دولت عليه ايران" مبدل شد؛ و ضمناً به شکل روزنامه مصور درآمد. اين نخستين روزنامه مصوری است که در ايران انتشار يافت. ديری نگذشت که دوباره اسم آن تغيير کرد و به روزنامه "دولتی" بدل شد. پس از آن به نام "روزنامه ايران" منتشر گرديد و تا انقلاب مشروط همين اسم را حفظ کرد. 

وقايع اتفاقيه روزنامه هفتگي بود، با چاپ سنگی بطبع می رسيد. شيوه نگارش آن ساده و روشن و بکلی خالی از تقليد و تکلف بود. تا شماره هفدهم آن روزهای جمعه پيش از ظهر انتشار می يافت، از شماره هجدهم به بعد انتشارش به روزهای پنجشنبه موکول گرديد. تا شماره 656 انتشار هفتگی آن مرتب بود، از آن پس گرفتار بی نظمی شد. بهای تک شماره آن در سرتاسر ايران ده شاهی، و اشتراک ساليانه اش 24 ريال بود. چون به گوش دولت رسيد که کارکنان ولايات سوای بهای روزنامه چيزی از مردم به نام "خدمتانه" گرفته اند؛ اعلام شد که قيمت آن "در کل شهرهای ممالک محروسه بدون اخراجات ديگر" همان ده شاهی است، و مطالبه کردن چيزی بيش از آن "بسيار خلاف رأی امنای دولت" است. 

مدير روزنامه، حاجي ميرزا جبار ناظم المهام کنسول سابق ايران در بغداد بود. "مباشر" روزنامه "ادوارد برجيس" انگلیسی، و نويسنده آن "عبدالله ترجمه نويس" بود. روزنامه در مطبعه حاجی عبدالمحمد استاد مطبعه چي چاپ می گرديد. حيف که ميرزا صالح دوست ديرين اميرکبیر درگذشته بود، وگرنه هيچ کس شايسته تر از او برای کار روزنامه نبود. 

 

کاهش قدرت روحانی

سياست مذهبی اميرکبیر دو جهت ثابت و مشخص داشت: کاستن نفوذ روحانی و منع دخالت در سياست؛ آزادی و مدارای دینی. قبلا بگوئيم که اميرکبیر نه دشمن دين بود و نه بدخواه روحانيت؛ اين معنی را در تحليل شخصيت فردی او باز نموديم که خود ديندار بود و مقيد به اصول و آداب مذهبی. اما از تعصب آزاد بود و به گفته اعتضادالسلطنه زهد خشک را استهزاء می کرد. برخورد دولت اميرکبیر با دستگاه روحانی زاده دو عامل اصلی بود: یکی دخل و تصرف عالمان دين در کار سياست، دوم سنت پرستی و ظلمت هيأت روحانی. در واقع سياست عمومی اميرکبیر در کاستن قدرت روحانی متوجه امام جمعه ها و شيخ الاسلامها می گرديد که در افکار قاطبه مردم نفوذ داشتند، مروج کهنه پرستی و نادانی بودند، سرای آنان مصون و جای تحصن بود. از اين راه اعمال قدرت می نمودند و در سياست مداخله میکردند. اميرکبیر چنين حق و مسئوليتي را برای روحانيون نمی شناخت. به علاوه نفوذ و رويه ايشان را مانع پيشرفت نقشه اصلاح و ترقی می دانست.  

از لحاظ شناختن زمينه فکری جامعه ما در اين زمان بايد دانست که از يک سو، انديشه تفکيک سياست از دين در ايران شناخته گرديده بود. در ترجمه تاريخ پطرکبير نوشته ولتر آمده که پطرکبیر به کشيشان و دانايان گفت: "مهام سلطنت و انجام امور دولت با من است، و مرا با تشخيص و امتياز مذهب و دين کاری نيست". از سوی ديگر تجربه آموخته بود که ظلمت روحانی و دخالت ملايان در امر مملکت داری، سد راه اصلاح طلبی و نوجویی است. و آنچه بيشتر در ذهن اميرکبیر تأثير کرده بود، همين بود. ميرزا صالح شيرازی در سفرنامه ارزنده خود راجع به احوال عثمانی نکته انديشيده ای را می آورد: "مادامی که سلسله عليه ملاها خود را مدخل به دولت عثمانی نمايند، هرگز دولت مزبور ترقی نخواهد کرد... فی الواقع هر دولتی که ملاها خود را مدخل آن نموده، بنا را به حيله بازی گذاردند هرگز آن دولت و آن ولايت ترقی نخواهد کرد".  

همين معنی در سخن اميرکبیر به کنسول انگليس و سفير آن دولت نمايان است. هنوز بيش از نه ماه از صدارتش نگذشته بود که کنسول از تبريز به ديدن او آمد، و در گزارش خود نوشت: "امير نظام مصمم است که جلو نفوذ روحانيان را بگيرد، گرچه می داند کاری است بس دشوار و پر خطر. ولی متذکر شد که دولت عثمانی وقتی در راه تجديد نيروی خود توفيق يافت که نفوذ علما را درهم شکست. و گفت او هم همين کار را خواهد کرد، و يا سرش را بر باد خواهد داد". همچنين وقتی که اختلاف اميرکبیر با امام جمعه تهران(ميرزا ابوالقاسم) بالا گرفت، اميرکبیر گفت:"يا بايد در برابر ادعاها و دخالتهای امام جمعه ايستادگی کنم، يا دست از سياست و زمامداری بکشم. متأسفانه اين خاص علمای پايتخت نيست، در سرتاسر ايران، ملايان کم يا بيش در پی قدرت هستند و ميخواهند در امور سياسی و دنياوی دخل و تصرف نمايند".  

با اين وجهه نظر، تصادم قدرت دولت و دستگاه روحانی امری محتوم بود. تحريک امام جمعه تهران به برانگيختن مردم شهر عليه اميرکبیر، داستان معجزه کردن امامزاده تبريز و مداخله شيخ الاسلام و امام جمعه آذربايجان، و ايستادگی آنان در برابر دولت، آن کشمکش پنهانی را آشکار ساخت. 

آغاز اختلاف اميرکبیر را با ميرزا ابوالقاسم امام جمعه تهران، «شيل» بيان می کند: "وزيرمختار روسيه بتازگی انفيه دان الماس نشانی که روی آن صورت امپراطور روس نقش شده بود، به امام جمعه هديه کرد. هديه امپراطور موجب حرف و گفتگو شد، و ميان علما و افراد صاحب نفوذ ايجاد هم چشمی زياد نمود. امام جمعه از مرحمت تزار بخود می باليد، و بعمد نمی خواهد موضوع آن تحفه را به اطلاع شاه و امير نظام برساند. ميانه او و اميرکبیر هم چندان گرم نيست. پس از چند روزی اميرکبیر به وی پيغام فرستاد که رفتار او در پذيرفتن آن هديه، و اطلاع ندادن به دولت بسيار ناپسند و ناشايست می باشد. امام جمعه از حسد روحانيون آگاه گشته بود، بهراسيد و روز بعد انفيه دان و نامه وزيرمختار روس را به نظر اميرکبیر رسانيد".   

بايد دانست که دستگاه امام جمعه تهران همواره مورد توجه سفارتخانه های روس و انگليس بود، و هر دو سعی داشتند دست کم با آن روابط نيکو و نزدیکی داشته باشند. و اسناد ما حکايت می کند که آن دستگاه هيچگاه از آلودگی سياسی پاک نبود. ميرزا محمد مهدی امام جمعه، عموی ميرزا ا بوالقاسم، همان کسی است که دستگيری قائم مقام را به وزيرمختار انگليس "تهنيت" گفت. همچنين بنا بر نوشته وزير مختار(شیل)، یکی از معتمدان خود را به سفارت فرستاد تا "مراتب شادمانی و خرسندی امام جمعه و همه طبقات مردم را از آن بابت ابراز دارد. و نيز بگويد که جملگی معتقدند بر اثر کوششهای من (وزير مختار) بود که خوشبختانه توانستند از دست قایم مقام، یعنی آن افت بدتر از طاعون رهایی يابند". 

 

باغ فین کاشان - اصفهان - ایرانگردی باغ معروف فین کاشان/ محل تبعیدگاه امیر کبیر/ 1388 / نگاره از سایت اکا الکتریک

 

فرمان ناصرالدینشاه بر عزل اميرکبیر

امیرکبیر نخست از صدارت و پيشکاری شاه برکنار گشت، ولی مقام امارت نظام همچنان در دست او ماند. پيام شاه در چهارشنبه هجدهم محرم 1268 ه.ق(سيزدهم نوامبر 1851 میلادی) شب هنگام به ميرزا تقی خان ابلاغ گرديد، و دستخط عزل فردا صبح (پنجشنبه نوزدهم محرم) به اميرکبیر رسيد. عين دستخط به ما نرسيده؛ اما آنچه ميرزا احمد وقايع نگار آورده، درست و نزديک به اصل است؛ و مضمون آن در اسناد رسمی نيز منعکس می باشد: « چون صدارت اعظمی و وزارت کبری زحمت زياد دارد، و تحمل اين مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کرديم. بايد به کمال اطمينان مشغول امارت نظام باشيد. و يک قبضه شمشير و يک قطعه نشان که علامت رياست کل عساکر است، فرستاديم و به آن کار اقدام نمایید؛ تا امر محاسبه و ساير امور را به ديگران از چاکران که قابل باشند واگذاريم». 

گزارش برکنار شدن اميرکبیر را از وزير مختار انگليس بشنويم: «در نامه های سابق اطلاع داده بودم که اوضاع عمومی حکايت از اين می کند که نفوذ امير نظام کاهش گرفته است. ولی بعيد بود که دولتش به اين زوديها ساقط گردد. ديشب به فرمان شاه گارد سلطنتی که از چهارصد نفر تشکيل می شود، احضار گرديدند و امنای دربار نيز به کاخ پادشاه آمدند. به دنبال آن به امير نظام پيغام رفت که: از مسئوليت وزارت معاف است، ولی همچنان امارت نظام را به عهده خواهد داشت. در نظر مردم حادثه ای نامنتظر بود، همچنين برای خود اميرکبیر نابهنگام؛ چه تا ديروز مقامش استوار بود. برانداختن دولت امير نظام بيشتر نتيجه توطئه و نيرنگ اندرون شاه است که در رأس آن مهدعليا مادر شاه قرار دارد، گرچه اميرکبیر داماد اوست. برخی کيفيات خارجی نيز در آن مؤثر افتاد. صدراعظم تازه هنوز گمارده نشده، اما چنانکه چند ماه پيش اطلاع داده بودم، و حالا محرمانه آگاه گرديدم، ميرزا آقاخان اعتمادالدوله به جای امير نظام خواهد نشست.... نامزد ديگر صدارت مستوفی الممالک است؛ رفتارش محترمانه است و در فن ماليه مهارت دارد. اما از جهات ديگر شخصی نيست که بتواند مقام صدارت را به عهده بگيرد». 

گزارش شيل(وزیر مختار انگلیس) در حد خود درست است. ضمناً عزل اميرکبیر غير منتظره نبود. در نامه های اميرکبیر به شاه ديديم که زمينه عزلش فراهم گشته و او خود در انتظارش بود. نکته ديگر اينکه در آن گزارش و ديگر گزارشهایی که وزير مختار به لندن فرستاده، پاره ای حقايق را اصلا متذکر نگرديده است. در اين مورد خانوم وزير مختار می نويسد: همان وقتی که شاه دستور احضار چهارصد تن گارد شاهی را داده بود، يکي از دوستان شوهرش شبانه نامه ای فرستاد و آن خبر سهمناک را رساند. يک ساعت بعد کاغذ دومش رسيد که همه آن تدابير احتياطی عليه امير نظام بوده است. اما تدابيری که هيچ ضرورت نداشت. به علاوه شيل توضيح نمی دهد که "برخی کيفيات خارجی که در عزل امير نظام مؤثر افتاد"، چه بوده است.

 

مهدعليا و ميرزا آقا خان نوری ارکان توطئه عزل امیرکبیر

علاوه بر مهدعليا و ميرزا آقا خان نوری که ارکان توطئه عزل اميرکبیر را می ساختند - در صدرالتواريخ نام ميرزا يوسف مستوفی الممالک نيز برده شده است. و مأخذ نوشته صدرالتواريخ گفته ميرزا جبار پيشخدمت مخصوص است؛ اين اندازه می دانم که مستوفی الممالک چندان ميانه خوبی با ميرزا تقی خان نداشت، گرچه اميرکبیر نسبت به او مهربان بود. اما شرکت او در قضيه عزل اميرکبیر بر ما روشن نيست.

شاه به ياد وزيرش می گريست. چون از ديدارش شرمنده می گشت، از او پرهيز می جست. به او می گويد: «قلب من آرزوی شما را می کند»، تا هستم و هستی دوستت دارم، اگر کسی بد شما را بگويد «پدر سوخته ام اگر او را جلو توپ نگذارم»؛ بيا «من و شما یکی باشيم و با هم کار کنيم»! شمشير خود و حمايل گردنش را باز کرد برای او فرستاد: «برای خدا آنها را قبول کنيد و فردا بيایید مرا ببينيد». اين بيان به عواطف شاه و وزير نمی ماند، اما سخنانی است که شاه نوشته. معلوم است در درونش خلجانی بود زاده جنگ شور و عاطفه و ادراک با سياست و تلقينات ذهنی درباريان. اينکه می نويسد: «ای کاش هرگز پادشاه نبودم ... که چنين کاری بکنم »، نشانه ای است از ناتوانی نفسانی شاه که نمی توانست اراده خود را بر اطرافيانش تحميل گرداند.

 

آقاخان نوری جانشین امیرکبیر

اين انتصاب در 22 محرم 1268 ه.ق(17 نوامبر 1851 م) چهار روز پس از عزل ميرزاتقی خان انجام گرفت. تا اينجا دانستيم که اميرکبیر هنوز در دل شاه جای داشت، و او نسبت به وزير سابق خود مهربان بود. حتی احتمال می رفت که امير از نو به مقام صدارت باز گردد. با تعيين صدراعظم جديد میرزا آقا خان نوری با لقب اعتمادالدوله ، کار اميرکبیر به مرحله تازه ای افتاد، و يک قدم به سقوط نزديکتر شد؛ اما چنانکه خواهيم ديد احتمال بازگشت اميرکبیر به زمامداری منتفی نبود.

سابقه ميرزا آقاخان نوری را از گزارش سفير انگليس می آوريم: « ميرزا آقاخان نوری همان کسی است که در زمان محمد شاه بر اثر حرفهای ناشايسته ای که از او شنيده شد و اختلاس و دستبردی که به مال ديوان زده بود، به چوبش بستند و به کاشان تبعيدش کردند. پيش از جلوس ناصرالدين شاه از کاشان فرار کرد، و آمد در نزدیکی تهران بست نشست. سرهنگ فرانت به مهد عليا که که در آن زمان همه کاره بود، سفارش نمود که از وجود او در امور کشور استفاده نمايد و اجازه دهد به سرای مهد عليا وارد گردد. مادر شاه در پاسخ کتبی خود گفت که: حرمت ميرزا آقاخان را نگاه خواهد داشت. پس از آن از تحصن بيرون آمد و يکسره به اين سفارتخانه آمد؛ از اينجا به همراه یکی از کارکنان سفارت به خانه مهد عليا رفت. فرانت نامه ای به ناصرالدين شاه نگاشت و شفاعت او را نمود. شاه نيز برای خاطر کاردار سفارت ما او را عفو کرد. مهدعليا نيز اطمينان کتبی سپرد که ميرزا آقا خان از هر جهت ايمن خواهد زيست. از اين تاريخ به بعد ميرزا آقا خان نوری تحت حمايت سفارت انگليس می باشد، و اين حقيقت را همه شهر می دانند». شيل درباره ميرزا آقاخان به پالمرستون می نويسد: « دامنش ملوث به پول پرستی است و مطلقاً در قيد آن نيست که از چه راهی بدست آورد ».

باری با پشتيبانی آشکار وزيرمختار انگليس و مادر شاه، ميرزا آقاخان نوری به صدارت رسيد. نفوذ خارجی و اندرون شاه رأی خود را بر مقام سلطنت تحميل کرد؛ موضوع بازگشت اميرکبیر به وزارت فعلا منتفی گشت. انتخاب اعتمادالدوله (میرزا آقا خان نوری) به صدارت، در 24 محرم 1268 ه.ق از طرف ميرزا محمدعلی خان وزير امور خارجه به نمايندگان روس، انگليس، و عثمانی به يک مضمون اعلام شد.

سرنوشت اميرکبیر بازيچه سياست انگليس و روس است و ملعبه دسيسه دربار. معلوم است که زدوبندی ميان شيل و ميرزا آقاخان نوری در کار بوده است. در وهله اول عزل اميرکبیر، جهت اصلی فعاليت شيل و مذاکره او با ميرزا آقاخان نوری و پيامی که مهدعليا به شيل فرستاد، تنها اين بود که وسایل برکنار ساختن اميرکبیر را از امارت نظام فراهم کنند و او را از تهران خارج گردانند. عمل دالگوروکی (وزير مختار روس) گره مشکل آنان را گشود، و از هر حيله ای حتی مکر زنانه مهدعليا مؤثرتر افتاد. پس همينکه خشم شاه برافروخته شد، و کار اميرکبیر خراب گشت و امير از همه مناصب خلع گرديد، شيل که تا ديروز آن همه مداخله سماجت آميز داشت، يکباره پای خود را از ميدان بيرون کشيد. بعلاوه گفتگوی خود را با ميرزا آقاخان نوری برای انتصاب ميرزاتقی خان به حکومت کاشان که بهانه ای برای بيرون کردن اميرکبیر از پايتخت بود، از وزيرمختار روس پنهان داشت. در دغلی و دورویی و سوءنيت شيل ترديد نيست، همانطور که در بی تدبيری دالگوروکی شبهه نمی باشد.

 

توطئه کشتن ميرزا تقی خان امیرکبیر

شاه را دشمنان اميرکبیر محاصره کردند. عوامل اصلی توطئه عبارت بودند از: مهدعليا، ميرزا آقاخان نوری، پسر داییهای شاه از جمله شيرخان عين الملک ايلخان طايفه قاجار، و سردار محمدحسن خان ايروانی داماد محمد شاه. اين کسان همدست بودند و با هم در کنکاش.

 

فرمان شاه بر اعدام اميرکبیر

دستور کشتن امیرکبیر با فرمان ناصرالدینشاه: «چاکر آستان ملائک پاسبان، فدوی خاص دولت ابد مدت، حاج علی خان پيشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار مأمور است که به فين کاشان رفته، ميرزا تقی خان فراهانی را راحت نمايد. و در انجام اين مأموريت بين الاقران مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر بوده باشد».

بنابر آنچه از قول ناصرالدين شاه آورده اند، ميرزا آقاخان نوری بود که فرمان قتل را از شاه گرفت و به حاج علی خان سپرد. مخبرالسلطنه می نويسد: «از غلامحسين خان صاحب اختيار شنيدم که ناصرالدين شاه گفته بوده است که به قتل اميرکبیر راضی نبودم. ميرزا آقاخان نوری تدليس کرد و دستخط را از من گرفت. دستخط ديگر فرستادم که ميرزا علی خان نرود، گفت رفته است و معاذير آورد».

 

باغ فین کاشان - اصفهان - ایرانگردی حمام فین کاشان/ محل قتل امیرکبیر/ نگاره از سایت "اکا الکتریک"

 

جمعه هفدهم ربيع الاول 1268 قمری (دهم ژانويه 1852 میلادی)

روزگار تبعيد به چهل روز رسيد. جنايت بزرگ تاريخ روز جمعه هفدهم ربيع الاول 1268 ه.ق(دهم ژانويه 1852 میلادی) در حمام فين کاشان صورت گرفت. چون حاج علی خان با همراهانش به باغ فين رسيدند، علی اکبر بيک چاپار دولتی را ديدند که منتظر بيرون آمدن اميرکبیر از حمام بود؛ که جواب نامه مهدعليا را به عزت الدوله(زن امیرکبیر و دختر مهدعلیا) بگيرد. فراشباشی دست علی اکبر بيک را گرفت، با خود به حمام برد که زن اميرکبیر را از آمدن او مطلع نسازد. فراشباشی با مأموران خود وارد حمام گشتند، ديدند خواجه حرمسرا مشغول جمع آوری لباسهای اميرکبیر است. اعتماد السلطنه یکی از آن کسان را بر سر او گماشت که از آنجا بيرون نرود. سپس پشت در ديگر حمام را نيز سنگچين کردند که کسی از آن راه داخل نگردد. وارد صحن حمام شدند. فراشباشی فرمان شاه را ارائه داد. اميرکبیر خواسته بود عزت الدوله را ملاقات کند يا پيغام برای او بفرستد، و وصيت کند. اعتماد السلطنه اجازه نداده بود. پس اميرکبیر به دلاک دستور داد، رگهای هر دو بازويش را بزند؛ و دو کف دستش را بر روی زمين نهاد در حالی که خون از بازوانش فوران داشت. در اين وقت ميرغضب به امر فراشباشی با چکمه لگدی به ميان دو کتف اميرکبیر نواخت. چون اميرکبیر درغلتيد، دستمالی را لوله کرد، به حلق اميرکبیر فرو برد و گلويش را فشرد تا جان داد. بلند شد؛ گفت: ديگر کاری نداريم. از حمام بيرون آمدند و با اسبهای تندرو به تهران بازگشتند.

رفتار عزت الدوله نسبت به شوهرش بزرگوارانه بود. خوی و منش اين شاهزاده خانم هجده ساله زيبا، هيچ شباهتی به اخلاق پست مادر افسونگر، و برادر درمانده اش نداشت. از آغاز تباهی کار اميرکبیر، سپر بلای او بود، و تا دم آخر در وفاداری پايدار ماند. بر خلاف ميل شاه و مادرش مهدعليا، با اميرکبیر به تبعيد گاه رفت؛ همه جا همراه او بود و از شوهرش جدا نمی گشت. بعد از قتل امیرکبیر، عزت الدوله از طرف مادرش مجبور گشت تا به عقد میرزا کاظم خان پسر دیگر آقاخان نوری درآید.

 

(منبع: از سایت فرهنگسرا)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       .....................

 

خدمات امیرکبیر به ایران

- ایجاد امنیت و استقرار دولت.

- تنظیم قشون ایران به سبک اروپایی.

- ایجاد کارخانه‌های اسلحه سازی.

- اصلاح امور قضایی.

- جرح و تعدیل محاضر شرع.

- تأسیس چاپارخانه.

- تأسیس دارالفنون.

- چاپ روزنامه وقايع اتفاقيه

- نشر علوم جدید.

- فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیلات و تدریس در ایران.

- استخدام استادان خارجی و تصمیم به جایگزینی آنها با ایرانیان.

- ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی.

- ایجاد روزنامه و انتشار کتب.

- ترویج ساده نویسی و لغو القاب.

- بنای بیمارستان و رواج تلقیح عمومی آبله.

- مرمت ابنیه تاریخی.

- مبارزه با فساد و ارتشاء(که چون مرضی مزمن در همه شئون زندگانی ایران رخنه کرده بود).

- تقویت بنیه اقتصادی کشور.

- ترویج صنایع جدید.

- فرستادن صنعتگر به روسیه و مقابله صنعتی با روسیه توسط دست توانای استاد کاران اصفهانی.

- استخراج معادن.

- بسط فلاحت و آبیاری.

- توسعه تجارت داخلی و خارجی.

- کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور.

- تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی.

- اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه.

- او تمام این اقدامات را فقط در حدود سه سال به ثمر رسانید.

- ووو ....

 

......   .........    ............      ...............       ..................       .....................

 

با تشکر از سایت های "فرهنگسرا" و "اکا الکتریک"/ سایت خانه و خاطره / سروش آذرت/ آبانماه 1389 خورشیدی/ 2010 میلادی