با سلام.

به سایت خانه و خاطره خوش آمدید.

 

روسیه (فدراسیون روسیه) ، تاریخ روسیه

انقلاب فوریه و اکتبر 1917 میلادی روسیه

 

 نقشه جغرافیایی فدراسیون روسیه؛  پرچم روسیه؛

 

روسیه با پایتختی مسکو ، فدراسیون روسیه

روسيه در شمال اوراسیا با پایتختی مسکو و با 142 میلیون جمعیت ( برآورد 1387 ) و با 17075400 كيلومتر مربع وسعت به تنهایی بيش از 76 درصد خاک اتحاد شوروی سابق را تشكيل میدهد. و در حال حاضر هم با اشغال حدود 5/11 درصد خشكيهای كره زمين بزرگترين كشور جهان محسوب میشود. اگرچه 65 درصد خاک اين كشور در بخش آسيایی قرار دارد، تنها بيست و هشت درصد مردم روسيه در اين نواحی زندگی میكنند. اين سرزمين بيش از 160 درجه طول جغرافيای و 10 منطقه زمانی را در برگرفته و اختلاف ساعت در منطقه مسكو با شرقیترين نقطه روسيه در شبهجزيره چوکچی و شبهجزيره ساخالين 9 ساعت است.

 

سرزمين پهناور روسيه را درياهای متعددی در برگرفته كه عمدهترين آنها عبارتند از: درياي بالتیک و خليج فنلاند در غرب، دريای سفيد، خليج پچورا، دريای كارا، دريای بارنتس، دريای لاپتف، دريای سيبری شرقی، دريای چوکچی و اقيانوس منجمد شمالی در شمال، دريای برينگ، دریای اخُتسک، دريای ژاپن و اقيانوس آرام در شرق، دريای سياه و دريای خزر در جنوب.

 

بخش اروپایی روسيه عمدتاً جلگهای و هموار است. بلندترين نقطه روسيه، قله البروس با 642،5 متر ارتفاع در شمال قفقاز در جمهوری آستيای شمالی و نزدیکی مرز گرجستان است كه در عين حال بلندترين نقطه اروپا نيز محسوب میشود. كوههای اورال كه در امتداد شمالی- جنوبی واقع شده است حدّ ميان اروپا و آسيا را تعيين میكند و بلندترين نقطه آن قله نارودا تنها 885،1 متر ارتفاع دارد. تمامی قسمت آسيایی روسيه را سرزمين پهناور سيبری در برگرفته است. شبكه گستردهای از رودهای پرُ آب در روسيه وجود دارد كه علاوه بر تأمين آب آشاميدنی، سد برق آبی فراوانی بر روی آنها احداث شده است.

 

رودهای عمده بخی اروپایی روسيه عبارتند از: ولگا با 690،3 كيلومتر طويلترين رود اروپا كه به دريای خزر میريزد، دون كه با نام قزاقهای دون جاودان شده است، دنيپر، نمان، نوا، لينا، پچورا. بلندترين رود روسيه ینیر بخش آسيایی اين كشور جريان دارد. دريای خزر كه بزرگترين درياچه جهان محسوب میشود در مرزهای جنوبی اين كشور قرار دارد. درياچه بايكال با 140،34 كيلومتر مربع وسعت بزرگترين درياچه روسيه، عميقترين درياچه جهان (با 1740 متر عمق) و بزرگترين درياچه آب شيرين آسیا است و 20 درصد آب شيرين درياچههای جهان در اين درياچه ذخيره شده است. پوشش گياهی روسيه را در شمالیترين مناطق توندرا و در جنوب تايگا تشكيل میدهد كه یک سوم جنگلهای جهان در اين نواحی قرار دارد. آب و هوای روسيه عمدتاً قارهای خشک همراه با زمستانهای سرد است. ميزان درجه حرارت در نواحی شمال شرقی سيبری در زمستانها تا 70 زير صفر نيز میرسد. ميانگين دمای تابستان از 6 درجه تا 20 درجه بالای صفر است. ميزان بارندگی از متوسط تا كم در تغيير است و بويژه در نواحی داخلی چندان قابل پيشبینی نيست. روسها كه در حال حاضر حدود 83 درصد جمعيت روسيه را تشكيل میدهند از گروه اسلاوهای شرقی بشمار میروند كه خود از خانواده هند و اروپایی محسوب میشوند. در روسيه بيش از 100 مليت و قوم زندگی میكنند از جمله تاتار، چوواش، چچنی، ارمنی، داغستانی، مغول، آواری، اینگوش، چرکس، بالکار، گرجی، آذری و ... زبان روسی زبان رسمی است و به خط سيریلیک (خط روسی) نوشته میشود و 27 زبان رسمی دیگر نیز وجود دارد. اكثريت مردم روسيه تابع كليسای ارُتدكس روسيه میباشند. دين مسيح و به تبع آن كليسای ارُتدكس از اوايل قرن دهم در روسيه گسترش يافت. بعلاوه پيروان مذاهب كاتولیک و پروتستان در شمار محدودی در اين كشور حضور دارتد و در نواحی شمال قفقاز و شمال دريای خزر مسلمانان از اكثريت برخوردارند.

 

جمهوری های فدراسیون روسیه

 

نام جمهوری - مركز - موقعيت جغرافيایی

1- آديغه ، مايكوپ ، در شمال قفقاز.

2- گورنی آلتای ، گورنو- آلتایسک ، در جنوب سيبری.

3- اودمورتيا ، ايژفسک ، در كرانه رود ولگا. 

4- بورياتيا ، اولان اوده ، در جنوب روسيه. 

5- تووا ، قزل اردو ، در غرب بوريات. 

6- خاكاس ، آباكان ، غرب رود ینی سی. 

7- ساخا (ياكوت) ، ياكوتسک ، در سيبری شرقی.

8- كارليا ، پطروزاودسگ ، در همسایگی فنلاند. 

9- كالميكيا ، اليستا ، در ساحل رود ولگا. 

10- كومی ، سيكتيفكار ، در غرب كوههای اورال.

11- ماری ، يوشكار- اولا ، در مركز روسيه.

12- موردووی ، سارانسک ، در بخش اروپای روسيه.

 

جمهوریهای مسلماننشين فدراسیون روسیه 

 

نام جمهوری - مركز - موقعيت جغرافيایی

1- اوستيای شمالی - ولادی قفقاز – در شمال قفقاز. 

2- باشقيرستان - اوفا - در ساحل ولگا. 

3- تاتارستان - قازان - در ساحل ولگا.

4- چچنيا (چچن) - گروزنی – در شمال قفقاز.

5- چوواش - چبوكساری – در مركز روسيه.

6- داغستان - ماخاچ قلعه - در غرب دريای خزر. 

7- قرهچای چركسيا - چرکسک – در شمال قفقاز.

8- كاباردابالكاريا - نالچیک – در شمال قفقاز.

9- اینگوش ، ماگاس ، در شمال قفقاز

 

پس از فروپاشی شوروی، دولت روسيه مالكيت خصوصی زمين را كه در دوران شوروی وجود نداشت برسميت شناخت. تا سال 1993 حدود 260000 شركت در بخش كشاورزی فعاليت داشتند كه 5 درصد توليدات كشاورزی را تأمين میكردند. دامپرری هم در روسيه از تنوع بسياري برخوردار است و از پرورش گاو، گوسفند و بز تا گوزن شمالی را در بر میگيرد. همچنين ناوگان صيادی روسيه در آبهای وسيع و گسترده اطراف اين كشور فعال است و یکی از بزرگترين ناوگانهای جهان در نوع خود محسوب میشود.

 

روسيه از لحاظ معادن هم ذخاير با ارزشی از سنگهای معدنی فلزی و غيرفلزی دارد. و از نظر منابع تأمين سوخت و انرژی هم بسيار غنی است و نفت منبع اصلی صادرات روسيه محسوب میشود. از زمان تأسيس اتحاد شوروی تأكيد زيادی بر گسترش صنايع سنگين صورت میگرفت و به توليد صنايع سبک و مصرفی اهميت چندانی داده نمیشد. در سالهای پس از فروپاشی اتحاد شوروی توجه بيشتری به صنايع سبک و به ويژه به صنايع توليد كالاهای مصرفی و خانگی شد.

 

روسيه از شبكههای حمل و نقل وسیعی برخوردار است كه شامل راهآهن، جادهها، شبكه رودهای قابل كشتيرانی و كانالها است. مهمترين عامل ارتباطی بخش اروپایی روسيه با نواحی شرقی و به ويژه خاور دور روسيه خطآهن سراسری سيبری است. رود ولگا بوسيله كانال ولگا- دريای خزر را به دريای سياه متصل میسازد. شركت هواپيمایی روسيه آئروفلوت پرواز به بيش از 103 كشور جهان را ممکن میسازد.

 

فرهنگ و آداب و سنن روسی آميختهای از زندگی سنتی اسلاوهای شرقی، كليسای ارُتدكس و تا حدودی تأثيرپذيرفته از فرهنگ اروپایی است. ادبيات روسی یکی از غنیترين ادبيات جهان و دارای شاهكارهای جاودانی است. عصر طلایی ادبيات روسی كه در دوران پطر كبير آغاز شده بود و در سالهای 1815 تا 1830 به اوج خود رسيد بزرگترين شاعر روسيه یعنی الكساندر پوشكين را خلق نمود. از شاعران و نويسندگان ديگر روس میتوان از نيكولای گوگول، ايوان تورگنيف، فئودور داستايیفسکی، تولستوی، آنتوان چخوف، ماكسيم گورکی و … نام برد. در دوران شوروی تأكيد زيادی بر موضوعات علمی و تاریخی میشد و به همين علت موزههای بسيار زيادی در زمينههای مختلف در اين كشور به وجود آمده است. همچنين علاقه مردم روسيه به موسیقی و هنرهای نمايیشی از جمله تئاتر و اُپرا موجب گرديده كه در اقصی نقاط اين كشور مراكزی به اين امر اختصاص داده شد. به علاوه سيرکهای بزرگی در روسيه وجود دارد كه دارای شهرت جهانی میباشد.

 

 ولادیمیر قدیس/ ولادیمیر کبیر (Wladimir der Heilige/ از 960 تا 1015 میلادی)، فرمانروای کیف، بانی کلیسای ارُتدکس روسیه؛

 

مختصری از تاریخ روسیه

روسی ها ، اوکراینی‌ها ، و بلاروس‌ها (روس های سفید) ، از اسلاوهای شرقی

پذیرش دین مسیحیت در دوران ولادیمیر کبیر و روسیه کییفی (988 میلادی)

عقاید رایج بر آن است که تبار «وایکینگ روریک» ( Viking Rurik ) پس از مهاجرت به روسیه ی فعلی در سال 862 میلادی اولین دودمان روس را در حوالی «نوو گورود» تاسیس نموده است. و به گفته ای دیگر تاریخ روسیه از گروه نژادی اسلاوهای شرقی آغاز می‌شود که نهایتاً به روسی ها، اوکراینی‌ها، و بلاروس‌ها (روس های سفید) تقسیم می‌شوند.

 

نخستین ایالت اسلاویک شرقی، روسیه کییفی (Kievan Rus)'، در دوران ولادیمیر کبیر دین ارتدکس یونانی مسیحیت را در سال 988 میلادی از امپراتوری بیزانس پذیرفت، که با شروع تجزیه بیزانس فرهنگهای اسلاویک فرهنگ روسیه را برای هفت قرن بعدی تعریف نمودند. روسیه کییف (کیف، پایتخت اوکراینی ها) در نهایت به عنوان یک استان به چند ایالت تجزیه گردید که برای کسب مطالبات خود به عنوان وارثان تمدن و جایگاه غالب آن با یکدیگر رقابت می‌نمودند.

 

در سال 1240 میلادی بر اثر حمله ی مغولان به کیف این شهر ویران و قلمرو روسیه به قطعات کوچکتر که دوک ها بر آن حکومت می کردند تقسیم شد. زمانی کیف از مهمترین قلمرو دوک نشین ها به شمار می رفت ولی به زودی مسکو به عنوان مهیندوک نشین برتر شناخته شد، زیرا مسکو مرکز تجاری روسیه در آن زمان بود.

 

امپراتوری روسیه ، غلبه فرهنگ حکومت مسکو (قرن سیزده تا هیجده)

پس از قرن سیزدهم میلادی، حکومت مسکو تدریجاً بر مرکز فرهنگی سابق غلبه نمود. تا قرن هجدهم میلادی، دستگاه حکومت مسکو تبدیل به امپراتوری روسیه گردید که از لهستان در شرق تا اقیانوس کبیر امتداد می‌یافت. توسعه در جهت غرب موجب آگاه شدن روسیه نسبت به پیشرفت کنُد آن کشور و نیز ایجاد انزوایی برای آن کشور گردید که مراحل اولیه گسترش در آن واقع شده بود.

 

اولین حکومت تزاری در روسیه توسط ایوان پنجم (Ivan IV / از 1533 تا 1584 میلادی)

در اواخر قرن 15 میلادی دوک ایوان سوم ( Ivan III ) موفق شد "نوو گورود" و "تور" را از یوغ مغولان رهایی بخشد، پس از آن بسیاری از مناطق تحت تسلط مغولان در روسیه توسط روس ها باز ستانده شد. یکی از دوک های مخوف آن زمان یعنی، ایوان پنجم ( Ivan IV ) که بین سالهای 1533 تا 1584 میلادی در روسیه حکومت می کرد، حکومت تزاری در روسیه را برپا کرد و خود را اولین تزار روسیه معرفی نمود و دولت روسیه را تشکیل داد.

 

پُطر کبیر (Peter the Great)

با این وجود روسیه همچنان در دوران قرون وسطی باقی ماند، تا اینکه در سال 1689 میلادی پُطر کبیر ( Peter the Great ) در روسیه به قدرت رسید، پُطر کبیر از جمله به اصلاحاتی دست زد که مهمترین آنها "غرب گرایی" بود. از دیگر اقدامات او شکست دادن پادشاه سوئد، چارلز دوازدهم ( Charles XII ) در نبرد پالتاوا ( Battle of Poltava ) بود که در سال 1709 میلادی به وقوع پیوست، این پیروزی قلمرو روسیه را در غرب بسط و گسترش داد.

 

کاترین کبیر (Catherine the Great)

کاترین کبیر ( Catherine the Great ) دیگر تزار روسیه نیز راه پتر را در غرب گرایی و گسترش قلمرو و خاک روسیه ادامه داد، از مهمترین اقدامات او تصاحب کردن شبه جزیره ی کریمه و بخش هایی از لهستان بود.

 

آلکساندر اول (Alexander I)

در سال 1801 میلادی آلکساندر اول ( Alexander I ) تزار روسیه شد، در این زمان تلاش ناپلئون برای مطیع ساختن الکساندر اول بیهوده واقع شد و در نتیجه جنگ میان روسیه و فرانسه بین سالهای 1812 تا 1813 میلادی، ارتش ناپلئون در سرمای استخوان سوز روسیه گرفتار شد و شکست خورد، حاصل آن الصاق فنلاند و منطقه ی بسارابیا در سالهای 1809 و 1812 میلادی به قلمرو روسیه بود.

 

آلکساندر دوم (Alexander II)

آلکساندر دوم در سال 1855 میلادی به پادشاهی رسید، او مرزهای شرقی روسیه را تا اقیانوس آرام و آسیای مرکزی گسترش داد.

 

نیکولاس دوم (Nicolas II)

شکست روسیه از ژاپن (1905 میلادی)

در زمان نیکولای دوم یا نیکلای دوم و در سال 1894 میلادی به علت حجمه ی حملات انقلابی در داخل کشور روسیه رو به زوال رفت، شاید یکی از دلایل شکست ارتش روسیه در برابر ارتش ژاپن در سال 1905 میلادی نیز همین عامل بود. و از اقدامات مفید نیکولای دوم ، تشکیل یک مجلس ملی ، تحت عنوان "دوما ( Duma )" بود.

 

الغای برده داری (لغو رعیت داری 1861 میلادی)

اصلاحات استولیپین ، قانون اساسی و مجلس (1906 میلادی)

رژیمهای جانشین در قرن نوزدهم، لغو رعیتداری (الغای برده داری) در سال 1861 میلادی را اعلام کردند. اما این الغاء به قیمت ناخوشایندی برای رعیت‌ها تمام شد و اعتراضات رادیکال را افزایش داد. بین لغو رعیتداری و آغاز جنگ جهانی اول در سال 1914 میلادی، اصلاحات استولیپین، قانون اساسی 1906 میلادی و مجلس کشور، تغییرات چشمگیری را در اقتصاد و سیاست روسیه ارائه نمود، اما تزار‌ها هنوز مایل به واگذاری حکومت استبدادی خود نبودند.

 

شکست نظامی روسیه و کمبود آذوقه در جنگ جهانی اول (1914 تا 1918 میلادی)

انقلاب فوریه و اکتبر 1917 روسیه ، پیدایش تاریخ شوروی (از 1922 تا 25 دسامبر 1991 میلادی)

شکست نظامی و کمبود آذوقه، سبب انقلاب روسیه در سال 1917 میلادی شد، و بلشویک‌ها و حزب کمونیست شوروی را به قدرت رساند. بین سالهای 1922 تا 1991 میلادی، تاریخ روسیه که اساساً تاریخ شوروی می‌باشد، به شکلی موثر به عنوان امپراتوری مبتنی بر ایدئولوژی تقریباً هم ارز با امپراتوری روسیه گردید. از همان سالهای ابتدا، دولت روسیه بر مبنای یک حکومت تک حزبی از کمونیستها پایه گذاری شد، که با آغاز آن در مارس 1918 میلادی، آنها خود را بلشویک نام نهادند. اما تا اواخر دهه 1980 میلادی، با ضعف ساختارهای اقتصادی و سیاسی که شرایطی حاد پیدا کرده بودند، در پایان دوره حکومت اتحاد شوروی، تغییرات چشمگیری در رهبری‌های اقتصادی و حزبی آنها رخ داد.

 

تاریخ فدراسیون جدید روسیه (از 25 دسامبر 1991 میلادی تا کنون)

از این رو تاریخ فدراسیون جدید روسیه کوتاه می‌باشد و تنها به فروپاشی اتحاد شوروی در اواخر سال 1991 میلادی برمی گردد. از زمان دستیابی به استقلال، روسیه خود را در صحنه بین‌المللی جانشین قانونی اتحاد شوروی سابق می‌داند. اما روسیه جایگاه خود را به عنوان ابرقدرت از دست داده چرا که مواجه با چالشهای جدُی در تلاشهای خود برای ایجاد یک نظام جدید سیاسی و اقتصادی پس از شوروری سابق می‌باشد.

 

در جدال بر سر مالکیت سوسالیستی برنامه ریزی متمرکز دولتی اموال در حوزه شوروی (سابق)، روسیه در تلاش برای ایجاد اقتصادی مبتنی بر عناصر سرمایه داری بازار با پیامدهایی مشقت بار بوده ‌است. حتی امروز هم روسیه در اموری یکسان همچون فرهنگ سیاسی و ساختار اجتماعی با تزارها و اتحاد شوروی سابق سهیم می‌باشد.

 

منابع:

- سایت "پايگاه اطلاع رسانی  فرهنگی ايران و روسيه" یا "russiannews.ru ".

- سایت " textbook.persianblog.ir".

- سایت "تالار گفتگوی ایرانیان" یا "iran-forum.ir".

- سایت "adpic.de".

- سایت "russian84.blogfa.com".

 

.........  ............   ...............    ..................

 

انقلاب روسیه (انقلاب فوریه و اکُتبر 1917 میلادی روسیه)

 

 تظاهرات مردم پتروگراد (لنین گراد یا سن پترزبورگ) در فوریه 1917 میلادی؛

 

انقلاب فوریه ، تظاهرات مردم پترزبورگ (21 فوریه/ بهمن 1917 میلادی)

روسیه تزاری در سال 1917 ميلادی، درگير جنگی دشوار (جنگ جهانی اول) و شرايط بسيار سخت اقتصادی بود. در تاريخ 21 فورية 1917 میلادی عده‌ای از مردم شهر «پتروگراد» (Petrograd، یا لنین گراد و بعدأ سن پترزبورگ) كه در صفهای طولانی نانوایی ايستاده بودند، از فقدان آرد و نبود نان به تنگ آمده و دست به شورش زدند و به غارت نانواییها پرداختند. فردای آن روز كه در تقويم غيرروسی، مصادف با اول ماه مه و روز جهانی كارگر بود (اول ماه مه در آلمان روز جهانی کار میباشد نه کارگر)، به روز اعتصاب گستردة كارگری در "پترزبورگ" تبديل شد و ميان كارگران و پليس زد و خوردهایی پديد آمد. اعتصابات تا چند روز ادامه يافت و به دستور "پروتوپوپف" فرماندار نظامی پترزبورگ، تظاهركنندگان به رگبار مسلسل بسته شدند.

 

چند روز بعد از تظاهرات خونین پترزبورگ و در روز 27 فوريه 1917 میلادی عده‌ای از سربازان پادگان پترزبورگ به مردم پيوستند و "رودزيانكو" رئيس مجلس ملی روسيه (دوما) از "تزار نيكلای دوم" خواست تا از سلطنت استعفا دهد. و سه روز بعد از خواسته رییس مجلس دوما در روز 28 فوريه 1917 میلادی، دو هنگ از سيبری برای سركوب انقلابيون بطرف پترزبورگ حركت كردند، اما در میانه راه آنان وفاداری خود را به “دوما” و انقلاب مردم پترزبورگ اعلام کردند و قزاقان تزار روسیه (کازاخ ها؛ گارد مخصوص تزار روسیه) نيز دست به تمرّد زدند.

 

دولت موقت با نخست وزیری شاهزاده "لووف" (Prince Georgy Lvov)

در اين زمان دولت موقتی از طرف مخالفين تزار تشكيل شد كه شاهزاده "لووف" نخست‌وزيری آن را به عهده داشت؛ اين دولت، ائتلافی از ليبرال‌های طرفدار مجلس ملی دوما و هواداران مشروطة سلطنتی و نمايندگان سرمايه‌داران روسی بودند.

 

 از چپ: نیکلاُی دوم، الکسی، اُلگا، تاتیانا، ماریا، ملکه الکساندر فیودُرُونا و آناستازیا.

 

انقلاب فوریه 1917 میلادی ، خلع نیکلای دوم از سلطنت

تشکیل حکومت دوگانه

تزار روسیه نیکلاُی دوم (Tsar Nicholas II) که در ايستگاه راه‌آهن "پسكوف" توسط سربازان شورشی متوقف شده بود، حاضر به استعفا شد و به نفع "ميخائيل" برادر كوچک خود از سلطنت كناره گرفت، اما ميخائيل اندکی بعد اعلام كرد كه حاضر به پذيرش سلطنت نيست و یک حكومت دوگانه متشكل از «دولت موقت از یک سو و نمايندگان شوراهای كارگران و دهقانان و سربازان از سوی ديگر» قدرت را در روسيه به دست گرفت و رژيم تزاری سرنگون شد.

 

اين انقلاب كه خیلی سريع و با خونريزی كم به ثمر رسيد، نقلاب فورية 1917 " (میلادی) يا به طور خلاصه «انقلاب فوريه» ناميده شد. با اين انقلاب بخش عمده‌ای از قدرت در اختيار سرمايه‌داران و بانكداران طرفدار ليبراليسم و مروج ايده‌های بورژوایی قرار گرفت. اما ماجرای انقلاب روسيه به همين‌جا خاتمه نيافت.

 

كشمكش ميان دولت موقت و نمایندگان شوراهای کارگران و سربازان

پس از انقلاب فوريه و برقراری "حكومت دوگانه"، كشمكش شديدی ميان دولت موقت از یک سو و شوراها از سوی ديگر پديد آمد كه منجر به هرج و مرج، گسترش فقر و بيكاری، شكست‌های پی‌درپی ارتش روسيه در جبهه‌های جنگ جهانی اول و فرار گستردة سربازان از جبهه ها و شورش‌های دهقانی و اعتراضات كارگری گرديد.

 

کرنسکی نخست وزیر روسیه (در روز 22 جولای 1917 میلادی)

"الكساندر كرنسكی alexander kerensky "، سیاستمدار میانه رو روسیه در 22 ژوئیه سال 1917 میلادی نخست وزیر این کشور شد تا از انقلاب بزرگ روس ها پیشگیری شود كه چنین نشد و انقلاب بلشویكی (توده ای) 3 ماه و 20 روز بعد روی داد.

 

انقلاب بلشویكی روسیه دنباله چند انقلاب دیگر است كه از آغاز سده 20 در آن كشور صورت گرفته بود از جمله انقلاب 1905 و انقلاب فوریه و مارس 1917 میلادی. این انقلاب ها عمدتا ریشه در فقر و بی توجهی دولت به تامین رفاه توده ها داشت كه جنگ ژاپن با روسیه در خاوردور و جنگ جهانی اول فقر و فلاكت توده های روس را افزایش داد.

 

در جریان انقلابهای فوریه و مارس 1917 میلادی، كه سربازان فراری از میدان جنگ و پاره ای دیگر از افراد ارتش و نیروی دریایی هم به كارگران پیوسته بودند تزار نیكلای دوم را مجبور به تفویض اختیارات به یک دولت موقت كرد كه از دست این دولت هم كاری برنیامد و مشكلات بیشتر شد. مردم به «دوما» دل بسته بودند كه این مجلس هم نماینده واقعی مردم نبود.

 

دولت موقت كه چنین دید عده بیشتری از سوسیالیست ها را وارد كابینه كرد، ولی كرنسكی وزیر جنگ این دولت به جای برقراری آتش بس با آلمان به دلیل فقدان تداركات، به سربازان گرسنه و بی ساز و برگ دستور حمله داد كه شكست خوردند. در عوض تنبیه، به كرنسكی پاداش دادند و او را دهم ژوئیه نامزد نخست وزیری كردند كه از 22 ژوئیه 1917 میلادی كار خود را آغاز كرد، ولی دیگر خیلی دیر شده بود. ...

 

روز 24 اكتبر 1917 میلادی، روز قيام مسلحانه

حزب كمونيست روسيه (شاخة بلشویک‌ها) به رهبری «ولاديمير ايليچ‌ لنين» با تكيه بر نفوذی كه در شوراهای كارگران و سربازان يافته بود و نيز با بهره‌گيری از هرج و مرج و خلأء قدرتی كه وجود داشت، در روز 24 اكتبر 1917 میلادی (به تاريخ قديم روسی) تصميم به قيام مسلحانه گرفت.

 

 لنین و تروتسکی در انقلاب اکتبر 1917 روسیه؛

 

روز 25 اكتبر 1917 میلادی، شورش ملوانان ناوگان

بازداشت تزار سابق روسیه ؛ لنین رییس دولت «اتحاديه جماهير شوروی سوسيالیستی»

روز 25 اكتبر 1917 میلادی، ملوانان ناوگان «كرونشتاد» دست به شورش زده و وزرای دولت موقت در كاخ زمستانی، تیکلای دوم را بازداشت كردنددر 16 جولای 1918 میلادی او و خانواده اش توسط انقلابیون بلشویکی کشته شدند). بدين‌سان بلشویک‌ها به قدرت رسيده و دولت سوسيالیستی تشكيل دادند.

 

لنين، رییس دولت سوسيالیستی و "تروتسکی" وزير امورخارجة دولت بود و "استالين" كه بعدها از سفاک‌ترين رهبران دولت شوروی شد، وزير امور مليت‌ها و اقوام بود. دولت جديد خود را "اتحاديه جماهير شوروی سوسيالیستی" ناميد و رسماً حكومت جدید، حکومت ايدئولوژی ماركسيسم و برقراری اقتصاد سوسيالیستی و خروج از جنگ جهانی را اعلام نمود.

 

لنین و حکومت اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیست ( USSR ، از اکتبر 1917 تا ژانویه 1924 میلادی)

از اكتبر 1917 تا ژانوية 1924 میلادی یعنی تا به هنگام مرگ "لنين"، وقايع و حوادث بسياری در روسيه رخ داد، از جمله صلح با آلمان، معروف به صلح "برست ليتوفسک"، مصادره كارخانه‌ها و زمينهای سرمايه‌داران و زمينداران، ملی كردن بانكها، تأسيس ارتش سرخ، وقوع جنگ داخلی (از اواخر 1918 تا اواخر 1920 میلادی)، دستگيری و اعدام دهها هزار نفر از مخالفين دولت بلشویکی، سياست اقتصادی "نِپ"، مقابله با دخالت ارتش‌های خارجی در امور كشور، وقوع مبارزه قدرت شديد ميان دو تن از رهبران بلشویک‌ها یعنی "تروتسکی" و ستالين" كه نهايتاً منجر به پيروزی استالین گرديد و فراهم شدن بسترهای تأسيس یک نظام سرمايه‌سالاری دولتی متمرکز مبتنی بر اقتصاد با برنامه‌ای تحت عنوان "ساختمان سوسياليسم در شوروی".

 

ولادیمیر ایلیچ لنین

ولادیمیر ایلیچ لنین، زاده 1870 م./ وفات 1924 م.، او رهبر انقلاب 1917 روسیه و بنیانگذار اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. او در 22 آوریل سال 1870 م. در شهر کوچک سیمبرسک (اولیانوفسک) در خانواده‌ای مرفه و تحصیل‌کرده چشم به جهان گشود. در سده نوزدهم روسیه با ساختار مسلط فئودالی نسبت به اروپا کشوری عقب مانده به شمار می‌رفت. برادر بزرگتر لنین در سال 1887 م. به جرم شرکت در توطئه‌ای برای ترور تزار الکساندر سوم دستگیر و اعدام شد. گفته‌اند که اعدام برادر، بر لنین جوان تأثیر عمیقی باقی گذاشت. ولادیمیر لنین برای شروع تحصیلات حقوق به شهر کازان رفت. در دانشگاه با دانشجویان مخالف حکومت آشنا شد و به مبارزه سیاسی روی آورد. به خاطر فعالیت سیاسی غیرقانونی و همکاری با دانشجویان چپ گرا، چند بار دستگیر و سرانجام از دانشگاه اخراج شد. وی به سال 1893 م. به شهر سن پترزبورگ نقل مکان کرد که در آن زمان مرکز افکار چپ و جنبش انقلابی بود. او در این شهر خود را وقف مبارزه کرد، با متفکران و فعالان تحول‌ خواه روسیه مانند گئورگی پلخانف آشنا شد و در مطبوعات چپ به تبلیغ ضرورت انقلاب کارگری در روسیه پرداخت.

 

لنین در آخر سال 1895 م. بار دیگر دستگیر شد. نخست سالی در زندان گذراند و سپس در دادگاه به سه سال تبعید در سیبری محکوم شد. در تبعیدگاه نخستین آثار نظری مستقل خود را نوشت که او را در میان هواداران جنبش کمونیستی به شهرت رساند. او اندیشه کارل مارکس را بهترین راهنمای عمل برای جنبش کارگری خواند و تبلیغ عقاید او را وظیفه تمام انقلابیون دانست. لنین در دوران تبعید در سال 1898 م. با نادژدا کروپسکایا که از فعالان جنبش چپ بود، ازدواج کرد. آن دو، پس از پایان تبعید لنین در سال 1900 م. روسیه را ترک کردند و سالهای بعد را در اروپا، عمدتاً سوئیس و اتریش به سر بردند.

 

اندیشه لنین در نزد برخی به عنوان «مارکسیسم دوران امپریالیسم یا آخرین مرحله سرمایه داری» به شهرت رسید و به عنوان شالوده نظری انترناسیونالیسم پرولتری و کارپایه ایدئولوژیک بسیاری از احزاب و جنبش‌های کمونیستی جهان شناخته شد. اندیشه لنین بر پایه برتری طبقه کارگر و حقانیت تاریخی آن استوار است. به نظر لنین طبقه کارگر حق دارد برای انجام رسالت تاریخی خود، به سلطه طبقات دیگر پایان دهد و سیادت مستقل خود را، که همان دیکتاتوری پرولتاریا است، مستقر سازد. افزار کارگران برای رسیدن به این هدف حزب طبقه کارگر است که به گفته لنین «آگاه‌ترین عناصر طبقه کارگر» در آن گرد آمده و متشکل شده‌اند.

 

جوزف استالین جانشین لنین (از 3 آوریل 1922 تا 5 مارس 1953 میلادی)

تصفیه و سرکوب مخالفان (از 1930 تا 1937 میلادی)

جوزف استالین (زاده 18 دسامبر 1878، وفات در 5 مارس 1953 میلادی) در سال 1922 میلادی به مقام دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروی رسید و پس از مرگ لنین، موفق شد در مبارزه قدرت بر لئون تروتسکی پیروز شود و رهبری حزب و دولت شوروی را در دست گیرد (از 3 آوریل 1922 تا 5 مارس 1953 میلادی) و بنا بر شواخد و مدارکات بسیار میلیون‌ها نفر در روسیه و اُکرایین و دیگر ممالک شوروی سابق به فرمان او قتل عام شدند.

 

استالین در فواصل سالهای 1930 تا 1937 میلادی تصفیه بزرگی را در حزب و جامعه شوروی سوسیالیستی آغاز کرد و در سرکوب و قتل و تبعید مخالفان سیاسی، بیرحمی را به اوج خود رساند. او همچنین متهم است که با فرمان مصادره گندم و دیگر غذاهای مردم بین سال‌های 1932 تا 1934 میلادی، عامل قحطی بزرگ در روسیه و اکرایین و قزاقستان شده، حتی گفته میشود تعداد قربانیان این قحطی بزرگ به ده میلیون نفر نیز میرسد.

 

سیاست خارجی شوروی بر پایه ی دوستی با آلمان و عداوت و دشمنی با بریتانیا و فرانسه استوار بود. پس از به قدرت رسیدن هیتلر در سال 1933 میلادی، شوروی به یکی از کشورهای ضد فاشیستی و طرفدار اتحاد ملل تبدیل شد. استالین به ناچار در 24 آگوست 1939 میلادی با آلمان نازی پیمان عدم تعرض (عدم جنگ) امضا کرد و چندی بعد شوروی برای حمله به لهستان به آلمان نازی پیوست. در ابتدا عایدات زیادی نصیب شوروی شد، شوروی در ابتدا اوکراین و بلاروس را اشغال نمود، سپس در جنگ با فنلاند در بین سالهای 1939 و 1940 میلادی منطقه ی کارلیان ( Karelian ) را تصرف کرد و در 31 مارچ 1940 میلادی حکومت کمونیستی در آنجا تشکیل داد، در 2 آگوست 1940 میلادی مناطق بسارابیا و بوکووینا را در رومانی اشغال نمود و دولت کمونیستی در آنجا بر سر کار آورد. در ژوئن 1940 میلادی نیز با حمله به مناطق حاشیه ی بالتیک، استونی، لاتویا و لیتوانی را اشغال و حکومت های کمونیستی محلی را در آنجا ایجاد کرد.

 

همکاری شوروی و آلمان نازی در 22 ژوئن 1941 میلادی با حمله ی نازیها به خاک شوروی خاتمه یافت. در این هنگام بیش از 800 هزار کیلومتر مربع از خاک شوروی توسط نازیها به تصرف درآمد. سپس شوروی با دریافت سلاح از جانب آمریکا و بریتانیا توانست نفوذ آلمان ها را متوقف نماید. تجدید حیات استالین گراد از نوامبر 1942 تا فوریه ی 1943 میلادی نشان از برگشت شوروی به جنگ بود.

 

در ژانویه ی 1945 میلادی آخرین نیروهای آلمانی از شوروی عقب نشینی کردند. در آوریل 1945 میلادی، شوروی به تلافی خیانت نازیها ، پیمان عدم تعرض را که با هم پیمان آلمان یعنی ژاپن امضا کرده بود شکست و متحدین نیز پیروزیهای زیادی را در جبهه ی منطقه ی پاسیفیک جنگ جهانی دوم به دست آوردند، شوروی در 8 آگوست 1945 میلادی برعلیه ژاپن اعلام جنگ کرد و به سرعت منچوری، کارافوتو و جزایر کوریل را اشغال نمود.

 

پس از جنگ جهانی دوم، شوروی، آمریکا، بریتانیا و فرانسه، با تقسیم برلین، آلمان را به چهار منطقه ی اشغالی قسمت کردند. روابط شوروی با قدرت های غربی پس از پاره ای اختلافات مرزی و چگونگی حکومت بر آلمان و محاصره ی برلین در سال 1948 میلادی خیلی زود شکرآب شد، شوروی ادعای مالکیت کامل بر دولت های کمونیستی اروپای شرقی را داشت و مدعی بود حکومت شوروی بر لهستان در شمال تا آلبانی در جنوب بر اساس موافقت چرچیل در کنفرانس های تهران و یالتا و پوتسدام و همچنین پیمان ورشو، مسلم و محرز است. شوروی کلیه ی اروپای شرقی را سهم خود می دانست و به قول چرچیل شوروی به دور خود یک "پرده ی آهنین" ( Iron Curtain ) کشیده بود. همین عامل زمینه ساز آغاز دوران جنگ سرد بود و دو ابر قدرت یعنی آمریکا و شوروی را رو در روی هم قرار داد.

 

زندگینامه استالین

ژوزف استالین در 18 دسامبر 1878 میلادی در شهر گوری گرجستان که در آن دورانها تعلق به روسیه تزاری داشت متولد شد. او با نام یوسف ویسارینویچ جوگاشویلی به دنیا آمد. گفته میشود پدر یوسف ویسارینویچ جوگاشویلی (استالین) مردی لاابالی دائم الخمر بود و پس از مدتی او و مادرش را رها کرد. مادر استالین، در خانه مردم کار می‌کرد و لباس می‌شست. مادر استالین در 1937 میلادی درگذشت. گفته میشود استالین در تشیع جنازه مادرش شرکت نکرد و به فرستادن گلی بسنده کرد.

 

استالین دوبار و بنابه قولی سه بار ازدواج کرد. همسر اول استالین، اکاترینا سوانیدزه، در 1907 میلادی تنها چهار سال پس از ازدواج درگذشت. معروف است که استالین در تشیع جنازه او گفته که با مرگ او دیگر هیچ احساسات گرمی برای مردم نخواهد داشت زیرا تنها او می‌توانسته "قلب سنگی" استالین را آب کند.

 

جوزف در کودکی به مدرسه کلیسای گوری رفت و در کلاس خود، شاگرد اول شد و در 14 سالگی بورسیهٔ مدرسه علوم دینی تفلیس را دریافت کرد و از 1894 میلادی مشغول تحصیل در آن جا شد. استالین در همین سال‌ها و در همان مدرسه علوم دینی فعالیت‌های چپ خود را آغاز کرد. او به یکی از سازمان‌های سوسیال دموکرات گرجستان پیوست و به تبلیغ مارکسیسم پرداخت. نتیجتا در 1899 میلادی از مدرسه دینی اخراج شد. او سپس یک دهه با سازمان‌های زیرزمینی سیاسی در قفقاز کار می‌کرد و از 1902 میلادی تا انقلاب 1917 میلادی بارها دستگیر و تبعید (به سیبری) شد.

 

استالین در کمیته مرکزی حزب کمونیسم

استالین در دعواهای حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه (در مورد «حزب سوسیال دمکرات کارگری» به انتهای نوشتار رجوع کنید) طرفدار بحث‌های لنین بود و در کنگره پنجم این حزب در 1907 میلادی در لندن شرکت کرد. در دوره پس از انقلاب 1905 میلادی استالین سردسته گروه‌هایی بود که برای تامین مالی حزب بلشویک، بانک‌ها را سرقت می‌کردند. همین کارهای عملی بود که او را در حزب مطرح کرد و در ژانویه 1912 میلادی به کمیته مرکزی انتخاب شد.

 

استالین و لنین

در 1912 میلادی استالین در کنفرانس حزبی پراگ شرکت داشت و به کمیته مرکزی بلشویک‌ها انتخاب شد. در 1917 میلادی در حالی که لنین و اکثریت رهبری بلشویک‌ها در تبعید بودند، او سردبیر پراودا، روزنامه رسمی حزب، بود. پس از انقلاب فوریه 1917 میلادی، استالین و هیئت تحریریه به دفاع از دولت موقت کرنسکی برخواستند و می‌گویند این تا جایی بوده‌ است که استالین گاه به گاه حاضر به چاپ مقالات لنین در طرفداری از سرنگونی دولت موقت نبوده ‌است.

 

در آوریل 1917 میلادی استالین در انتخابات کنگره حزب کمونیسم سومین رای بالا را داشت و به کمیته مرکزی انتخاب شد و بعدها در مه ‌1917 میلادی به دفتر سیاسی کمیته مرکزی هم انتخاب شد. این عناوین تا آخر عمر برای او باقی ماندند.

 

بنا به گزارش‌های بسیاری نقش استالین در روز انقلاب اکتبر، بسیار محدود بود. خودش مدعی است؛ در روز انقلاب، «مرکز حزب» بوده که تمام کار عملی شورش را «فرماندهی» می‌کرده‌ است با این حال هیچ مدرکی برای وجود چنین «مرکز»ی ارائه نشده‌ است.

 

ترور تروتسکی (21 اوت 1940 میلادی) و سرگیی کیروف با فرمان استالین

در 3 آوریل 1922 میلادی استالین به دبیر کلی کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه (بلشویک‌ها) رسید، پستی که بعدها به بالاترین پست کشور بدل شد. محبوبیت استالین در حزب بلشویک به کسب قدرت سیاسی بسیاری توسط او انجامید. این باعث تعجب لنین در حال احتضار شد که در آخرین نوشته‌هایش خواهان برکناری استالین «بی نزاکت» شد. اما پس از مرگ لنین، استالین توانست با کنار زدن تدریجی «لئون داویدوویچ تروتسکی» یهودی زاده قدرت را کاملأ در دست گیرد (بعد از بیرون کردن و تبعید تروتسکی از شوروی در سال 1927 میلادی). وی پس از به قدرت رسیدن قدرت نیروهای پلیس مخفی شوروی را به اوج رساند، و به فرمان وی بود که تروتسکی در 21 اوت سال 1940 میلادی در مکزیکو سیتی به قتل رسید.

 

استالین به عنوان صدر دفتر سیاسی در اواسط دهه 30 با «تصفیه کبیر» در حزب تقریباً تمام قدرت را در دست خود گرفت. او این کار را به عنوان تلاش برای اخراج اپورتونیست ها و ضد انقلابیون توجیه می‌کرد. قربانیان تصفیه معمولاً از حزب اخراج می‌شدند اما مجازات‌های بیشتری از اردوگاه‌های کار اجباری و گولاگ تا محاکمه توسط ان.ک.و.د و اعدام انتظار بسیاری را می‌کشید.

 

دوره اصلی تصفیه پس از قتل سرگئی کیروف، رهبر محبوب حزب کمونیست در لنینگراد آغاز شد. کیروف بسیار نزدیک به استالین بود و قتل او حزب بلشویک را تکان داد. استالین، که می‌گویند می‌ترسید خود او قربانی بعدی باشد، شروع به محکم کردن امنیت کرد و مخالفان خود را به «جاسوسی» و «ضد انقلابی» متهم کرد.

 

تصفیه استالینی در دوران جنگ جهانی دوم و جنگ سرد

در 1 سپتامبر 1939 میلادی که آلمان با اشغال لهستان جنگ جهانی دوم را آغاز کرد استالین تصمیم به دخالت گرفت و در 17 سپتامبر 1939 میلادی ارتش سرخ شوروی شرق لهستان و دولت‌های بالتیک را اشغال کرد. وی در همین زمان بود که حکم به اعدام بیش از 25700 فعال «ناسیونالیست و ضد انقلابی» لهستانی را صادر کرد. روسها تا لحظه پیروز شدن بر آلمان (خودکشی هیتلر) و تصرف برلن حدود 27 میلیون تن کشته، تلفات داده بودند.

 

استالین در زمان جنگ جهانی دوم، دست به تبعیدهای جمعی بزرگی زد که نقشه قومی اتحاد شوروی را عوض کرد. وی بیش از یک و نیم میلیون نفر را به سیبری و جمهوری‌های آسیای مرکزی تبعید کرد. آمار قربانیان نقشه های تصفیه استالینی به درستی روشن نیست؛ در زمان جنگ سرد بسیاری رقم کشته شدگان را تا حدّی خیالی مانند 60 میلیون بالا می‌بردند. با سقوط و فروپاشی اتحاد شوروی در 1991 میلادی بایگانی اسناد شوروی بالاخره در اختیار عموم قرار گرفت و ارقام متفاوتی منتشر یافت. در این ارقام صحبت از 800 هزار اعدامی (سیاسی و غیرسیاسی) در زمان استالین بود که با قربانیان عملی کلکتیوازیسیون و تبعید کولاک‌ها و غیره به 3 میلیون نفر می‌رسید.

 

مرگ استالین در 5 مارس 1953 میلادی

اما دیکاتور بزرگ شوروی عاقبت در 5 مارس 1953 میلادی در سن 74 سالگی از دنیا رفت و جسدش مومیایی شده و در کنار جسد لنین برای بازدید روس ها نگهداری شد. در مورد دلایل مرگ استالین چندین روایت وجود دارند. گفته می شود «بریا» رئیس پلیس مخفی شوروی که از جان خود بیمناک شده بود ، استالین را مسموم کرده بود.

 

پس از مرگ استالین اجزای تشکیل دهنده نظام حکومتی شوروی در معرض تعدیل‌ و اصلاحات قرار گرفت و دوران استالین زدایی شروع شد؛ استالین زدایی نقطه عطف بزرگی در تاریخ شوروی به شمار می‌آید و در نتیجه آن سیاست‌های آزادسازی و اصلاحات شدید آغاز شد.

 

جدایی جسد مومیایی شده استالین از لنین

استالین زدایی در زمان خروشچف تا جایی ادامه یافت که کنگره حزب کمونیست شوروی به خواست خروشچف به اتفاق آراء تصویب کرد که جسد مومیایی شده استالین از آرامگاه لنین در میدان سرخ مسکو به جای دیگری انتقال یابد و دفن شود تا مردم به دیدارش نشتابند، این تصمیم به اجراء درآمد و جسد در پای دیوار کرملین در میان دیگران مدفون شد.

 

خروشچف جانشین استالین (از 1953 تا 1971 میلادی)

خروشچف در مجمع عمومی سازمان ملل (12 اکتبر 1960 میلادی)

بعد از استالین، خروشچف جانشین او شد، او رهبر حزب کمونیست (از 1953 تا 1964 میلادی) و رهبر شوروی سوسیالیستی (از 1958 تا 1964 میلادی) بود. در وفاداری خروشچف به سوسياليسم (تحقق عدالت در جامعه و تامين برابری اجتماعی- اقتصادی مردم) ترديد نبود و اگر بركنار نشده بود، شايد که سوسياليسم در شوروی شكست نمی خورد.

 

خروشچف با انتقاد علنی از استالين میخواست گذشته خود را از گذشته كرملين جدا كند.

 

خروشچوف نظامهای اروپای شرقی را رسمی ساخت و "شورای همکاری اقتصادی متقابل" موسوم به کامکُن ( Comecon ) و همچنین سازمان پیمان ورشو را برابر حفظ وزنه ی تعادل در مقابل ناتو به وجود آورد. شوروی در سال 1953 میلادی تاسیسات مربوط به بمب های هیدروژنی و در سال 1957 میلادی صنایع موشک های بالستیک قاره پیما را تکمیل کرد و گسترش داد. همچنین شوروی در سال 1957 میلادی اولین ماهواره را موسوم به اسپوتنیک 1 ( Sputnik I ) به فضا فرستاد.

 

او در سفر به آمريكا با حرفهای طنزگونه و رفتار توام با شوخی خود خواست با مهارت تمام از نظام موجود غرب و راه و روش آمريكایی انتقاد كند. وی در جلسه 12 اكتبر 1960 میلادی مجمع عمومی سازمان ملل دو بار كفش خود را به علامت اعتراض به نطق دو ناطق ضد شوروی از پايش درآورد و بر ميزی كه نشسته بود كوبيد و با اين عمل نيز نشان داد كه نزاکت های ديپلماتيک غرب را به هيچ می شمارد و سازمان ملل هم مرجعی چندان جدی نيست.

 

زوال خروشچوف با تصمیم وی برای قرار دادن سامانه ی موشک های هسته ای روسیه در خاک کوبا آغاز شد، آمریکا نیز به شدت واکنش نشان داده و خواستار برچیدن این تاسیسات شد. خروشچوف در 15 اکتبر 1964 میلادی مجبور به استعفا شد و لئونید برژنف ( Leonid I. Brezhnev ) به عنوان اولین دبیر حزب و آلکسی کُسیگین به عنوان نخست وزیر انتخاب شد.

 

برخی از خاطره نگاران (بدون ارائه سند) نوشته اند که خروشچف در محافل غير رسمی چند بار گفته بود که ايکاش حزب سوسيال دمکرات روسيه (در سال 1912 میلادی) تجزيه نشده بود و يا اينکه بلشويکها پس از انقلاب، تا دهها سال و دست کم يک نسل راه منشويک ها (سوسياليستهای ملايم- سوسيال دمکرات ها) را در پيش گرفته بودند و همچنين؛ ای کاش که لنين دست کم ده سال ديگر زنده می ماند و کارها به دست استالين نمی افتاد. ترديد دارم که بشود يک ايدئولوژی را با زور و خشونت پياده کرد. زمان مرگ خروشچف در 11 سپتامبر سال 1971 میلادی بود.

 

استالین زدایی بهنگام کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی (24 فوریه 1956 میلادی)

نمایندگان و شركت كنندگان كنگره بیستم حزب كمونیست اتحاد جماهیر شوروی در فوریه 1956 میلادی و بعد از چند روز بحث های عادی و كسل كننده آماده ترک سالن بودند. روزنامه نگاران و شركت كنندگان خارجی قبلا از سالن خارج شده بودند ، اما نیكیتا خروشچف ، دبیر كل حزب كمونیست شوروی از نمایندگان خواست دوباره بنشینند. سپس نیكیتا خروشچف مدت چهار ساعت یک گزارش محرمانه را برای آنها خواند و به آنها تاكید كرد، مطلقا حتی بخش كوچكی از این گزارش نباید به خارج درز كند.

 

خروشچف در مقابل نمایندگان بهت زده سلف خود جوزف استالین را به جنایات وحشتناكی متهم كرد كه همگی حقیقت داشتند. محاكمه و اعدام رهبران و اعضای حزب كمونیست در 20 سال پیش از این تاریخ و در جریان محاكمه های بزرگ مسكو، قتل عام میلیون ها شهروند بی گناه شوروی كه بسیاری از آنها از كمونیست های وفادار بودند، اعزام میلیون ها انسان بی گناه به اردوگاه های كار اجباری به اتهام های واهی یا جرایم بسیار كوچك...

 

علی رغم تمام تدابیر احتیاطی شوروی ها، روزنامه نیویورک تایمز از روز 16 مارس سال 1956 میلادی بخش هایی از این گزارش محرمانه را منتشر كرد. این گزارش عمدا توسط سیا در اختیار نیویورک تایمز قرار داده شده بود. سیا نیز به نوبه خود این گزارش را از طریق سازمان جاسوسی اسراییل «موساد» به دست آورده بود. یک مقام بسیار عالیرتبه حزب كمونیست لهستان كه یهودی بود و در واقع جاسوس موساد محسوب می شد، این گزارش را به موساد داده بود. با انتشار این گزارش كمونیست های سراسر جهان سه سال بعد از مرگ استالین با واقعیت خونبار رژیم استالینی آشنا شدند.

 

به این ترتیب، گزارش نیكیتا خروشچف در شب 24 فوریه سال 1956 میلادی، اثرات حیرت آوری داشت. این عقیده رواج یافت كه استالین آرمان ماركسیسم- لنینیسم را به انحراف كشانده و در مورد مشروعیت رژیم شوروی بذر تردید افشانده شد.

 

تاثیر استالین زدایی بر جهان کمونیست

مردم لهستان و مجارستان تصور كردند ساعت آزادی آنها فرا رسیده است. بنابراین آنها خواستار آزادی و بی طرفی شدند اما از اكتبر سال 1956 میلادی، تانک های شوروی وارد بوداپست در مجارستان شدند و قیام مردم مجارستان را در یک سركوب خونین درهم شكستند. لهستانی ها نیز به نوبه خود سركوب شدند. مائوتسه تونگ ، رهبر جمهوری خلق چین ، خروشچف را متهم كرد كه در جهان كمونیست شكاف ایجاد كرده و راه خود را از شوروی جدا كرد. اختلاف میان چین و شوروی به اندازه ای بالا گرفت كه دو كشور به مرز جنگ رسیدند و چندین بار درگیری های بزرگ مرزی میان نیروهای دو كشور رخ داد.

 

لیونید ایلیچ برژنف جانشین خروشچف (از 1964 تا 1982 میلادی)

لئونید ایلیچ برژنف سیاست‌مدار، جانشین خروشچف، از سال 1964 تا 1982 میلادی رهبر شوروی سابق بود. وی در تاریخ 19 اکتبر سال 1906 میلادی در شهرک کامنکا در استان دنپروپتروفسک در اوکراین امروزی که در آن زمان جزیی از امپراتوری روسیه بود زاده شد و در تاریخ 10 نوامبر سال 1982 میلادی پس از چند ماه بیماری در مسکو درگذشت. پس از او یوری آندروپوف به جای او نشست.

 

برژنف در سال 1964 میلادی بعد از خروشچف دبیر اول و از سال 1965 میلادی به بعد دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود. او ضمنأ از سال1960 تا 1964 میلادی و از سال 1977 تا 1982 میلادی ریاست شورای عالی اتحاد شوروی را به عهده داشت. سالهای پایانی رهبری برژنف در رسانه‌های جمعی «رکود» نامیده شد. بحران همگانی در دولت شوروی، گرایشهای منفی در اقتصاد، توسعه بیش از حد دستگاه دیوانسالاری از ویژگیهای این دوره است.

 

رییس جمهور آمریکا، جیمی کارتر و برژنف در 18 ژوئن 1979 میلادی پیمان موشکی "سالت 2" ( SALT II ) را در وین امضا کردند که هدف آن محدود ساختن زراد خانه های تولید موشک های بالستیک در شوروی و آمریکا بود. سنای آمریکا به علت حمله ی شوروی در 27 دسامبر 1979 میلادی به افغانستان از تصویب پیمان سالت 2 خودداری کرد.

 

اشغال افغانستان توسط شوروی (از 1979 تا 1989 میلادی/ از 1358 تا 1368 خورشیدی)

همکاری فضایی با آمریکا ؛ جدایی لهستان از شوروی (1981 میلادی)

در دوره زمامداری برژنف بنابر خواست حکومت افغانستان، نیروهای شوروی به این کشور اعزام گردید که پیامدهای دشواری را با خود داشت. برژنف با کشور آمریکا در دوره ریاست جهموری نیکسون همکاری فضایی برقرار ساخت که نتیجه آن پروژه آزمایشی آپولو- سایوز بود. و در سال 1981 میلادی لهستان خود را از شوروی جدا کرد ولی همچنان به همکاری نظامی با این کشور ادامه داد.

 

یوری ولادیمیر یوویچ آندروپف جانشین لیونید برژنف (از 1982 تا 1984 میلادی)

آندروپف در پانزدهم ژوئن 1914 میلادی متولد شد و تحصیلات خود را در رشته راه و ساختمان به پایان رسانید. او پس از لیونید برژنف ، دبیر کل حزب کمونیست شوروی سابق شد. آندروپف از 1953 تا 1957 میلادی پست سفارت شوروی سابق در مجارستان را برعهده داشت. او در 1956 میلادی که نیروهای شوروی سابق وارد بوداپست در مجارستان شدند، رهبری اصلی عملیات اشغال نظامی این شهر و سرکوب خونین اصلاح طلبان مجاری را بر عهده داشت.

 

 آندروپوف در 1961 میلادی به عضویت کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی سابق درآمد و در 1973 میلادی عضو پلیت بورو (یا دفتر سیاسی) حزب شد. وی در 1967 میلادی به ریاست سازمان جاسوسی شوروی سابق (ک.گ.ب) منصوب شد و تقریباً تا زمان مرگ برژنف، در نوامبر 1982 میلادی، به مدت 15 سال این سمت را عهده دار بود. هفت ماه پس از مرگ برژنف وی به دبیر کلی حزب کمونیست شوروی سابق که بالاترین مقام رسمی آن کشور محسوب می شود، منصوب شد و تا زمان مرگش به مدت 15 ماه این سمت را به عهده داشت.

 

آندروپوف مبارزه ای را برای ریشه کن ساختن فساد سیاسی و اقتصادی بازمانده از دوران برژنف آغاز کرد و مشوق تولید و بهره وری بیشتر بود. او همچنین دست به تصفیه بسیاری از مقامات شوروی سابق زد. اما در سیاستهای خود چندان موفق نشد. آندروپوف مذاکرات محدود ساختن سلاحهای استراتژیک(سالت) را به بن بست کشاند و سیاست غیر فعالی را در جهان، مخصوصاً در رابطه با برخوردهای تهاجمی آمریکا در خارج از قلمرو نفوذ شوروی سابق ارائه داد. بطوری که شوروی سابق تنها به محکوم ساختن آمریکا اکتفا می کرد.

 

در دوره زمامداری آندروپوف مسابقه تسلیحاتی افزایش یافت، خصوصاً ساخت سلاحهای استراتژیک در برنامه کار هر دو ابر قدرت قرار گرفت. در این دوره 15 ماهه میزان کمکهای خارجی شوروی سابق کاهش یافت که کشورهای کمونیستی، مخصوصاً در جنوب آفریقا، از این بابت اظهار نگرانی می کردند. آندروپوف از بیماری کلیوی و دیابت رنج می برد توانایی کمترین تغییراتی را در سیاستهای داخلی و خارجی در دوره زمامداریش نداشت. او سرانجام بعد از ماهها غیبت و حاضر نشدن در ملأ عام در دوازدهم فوریه 1984 میلادی در سن 69 سالگی در مسکو درگذشت.

 

كنستانتين چرننكو جانشین یوری آندروپوف (از 1984 تا 1985 میلادی)

چرننکو (متولد 24 سپتامبر 1911 میلادی- وفات 10 مارس 1985 میلادی)، بعد از یوری ولادیمیر آندروپف برای 13 ماه (از 13 فوریه 1984 تا 10 مارس 1985 میلادی) رهبر شوروی و دبیر کل حزب کمونیست بود. او برای جانشینی اش ، میخائیل گورباچف ( Mikhail S. Gorbachev ) را انتخاب کرد.

 

آندره آندریویچ گرومیکو (Andrei Gromyko / از 1957 تا 1985 میلادی)

لازم بیاد آوریست از 1957 میلادی تا 1985 میلادی، آندره آندریویچ گرومیکو (زاده 1909 در بلاروس/ وفات 1989 میلادی در مسکو)، برای 28 سال متوالی وزیر امورخارجه "اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیست" بود. قرار بود گرومیکو در سال 1985 میلادی جانشین کنستانتین چرننکو شود ولی او گورباچف را بهتر از خود جانشین چرننکو دانست و بهمین خاطر از رهبری شوروی استعفاء داده و راه را برای گورباچف باز گذاشت.

 

 میخاییل گورباچف خالق "گلاسنوست" و "پرستوریکا"؛

 

ميخاییل گورپاچف جانشین كنستانتين چرننكو (از 1985 تا 1991 میلادی)

"گلاسنوست" (Glasnost)، "آشکاری و شفافیت" و "پرستوریکا" (Perestorika)، "بازسازی" گورباچف

گورباچف نسل جدیدی از رهبری شوروی را رقم زد. رهبری او هیچ شباهتی با دیگر اسلافش نداشت. گورباچف با ایجاد فضای باز سیاسی و پاره ای اصلاحات اقتصادی که آنها را "گلاسنوست" (Glasnost) یا "آشکاری و شفافیت" و "پرستوریکا" (Perestorika) یا "بازسازی" نامید، در دستور کار خود قرار داد.

 

او روابط گرمتری با غرب برقرار کرد و به اشغال افغانستان پایان داد. سیاست های انقلابی گورباچف باعث پایان جنگ سرد شد. میخاییل گورباچف در سال 1990 میلادی برنده ی جایزه ی صلح نوبل به خاطر تلاشهایش در جهت پایان جنگ سرد و 45 سال خصومت بین شرق و غرب شد. شوروی پس از حادثه ی 24 آوریل 1986 میلادی و انفجار در نیروگاه هسته ای چرنوبیل شدیدا مورد انتقاد قرار گرفت، شوروی هیچگونه اطلاعاتی درباره ی نحوه ی بروز این حادثه منتشر نکرد.

 

گورباچف قول برقراری اصلاحات همه جانبه را داد و اعلام کرد به زودی سیاست سخت و سهمگینی را علیه ی گروههای رادیکال و افراطی اتخاذ خواهد کرد. بوریس یلتسین به همراه جمعی دیگر از ناراضیان و مخالفان سیاسی در سال 1990 میلادی از حزب کمونیست استعفاء کردند. در اینجا بود که رقابت بین یلتسین و گورباچف شدت گرفت. گورباچف ضمن انحلال تمام جمهوری های کمونیستی شوروی پیشنهاد تشکیل "دولت های مستقل مشترک المنافع" ( Commonwealth Independent States ) یا ( CIS ) را مطرح کرد. روسیه به همراه ده جمهوری شوروی در 21 دسامبر 1991 میلادی به این سازمان پیوستند. در 25 دسامبر 1991 میلادی گورباچف استعفاء کرد و بدین ترتیب اتحاد جماهیر شوروی به تاریخ پیوست.

 

بوریس یلتسین

پس از آن یلتسین، رهبر مخالفان به قدرت رسید و در روسیه نظام جمهوری برقرار کرد و خود نیز رییس جمهور روسیه شد. در اوایل سال 1992 میلادی روسیه یک سری از اصلاحات اقتصادی را در دستور کار خود قرار داد. رییس جمهور، جمهوری جنوبی چچن در سال 1994 میلادی اعلام کرد این جمهوری در صدد کسب استقلال از روسیه می باشد. بدین ترتیب در دسامبر 1994 میلادی نیروهای روسی با بستن مرزهای چچن، سرکوبی عناصر جدایی طلب را آغاز کردند. در ماه می 1997 میلادی پس از دو سال جنگ به پایان رسید و پیمان صلحی به امضاء رسید که به موجب آن از ادعای استقلال مجدد چچن جلوگیری می شد. در ماه مارچ 1998 میلادی یلتسین کابینه ی خود را منحل و سرگیی کرینکو ( Sergei Kiriyenko ) وزیر سوخت و انرژی را جایگزین ویکتور چرنومردین ( Victor Chernomyrdin ) به عنوان نخست وزیر روسیه کرد. به دنبال وقوع آشفتگی های اقتصادی و بحران مالی در روسیه، یلتسین مجددا کرینکو را برکنار و چرنومردین را جانشین او کرد. در 11 سپتامبر 1998 میلادی دومای روسیه (مجلس روسیه) چرنومردین را رد و یفگنی پریماکوف ( Yevgeny Primakov ) وزیر خارجه ی سابق را برای احراز پست نخست وزیری پیشنهاد کرد. این رفتارهای یلتسین که حاکی از ناشکیبایی و دم دمی مزاج بودن او بود او را تا در مظان اتهام قرار دادن و استیضاح در پارلمان نیز پیش برد. ولی طرح اتهام او به زودی شکست خورد و او بار دیگر به قدرت بازگشت. یلتسین باز هم به سیاست های هوسبازانه و دم دمی مزاجانه ی خود ادامه داد، او با برکنار کردن پریماکوف، وزیر کشور روسیه، سرگئی استپاشین ( Sergei Stepashin ) را جایگزین او کرد. ولی دوباره سه ماه بعد استپاشین را نیز برکنار و در 9 آگوست 1999 میلادی، ولادیمیر پوتین ( Vladimir Putin ) را به جای او انتخاب کرد. پوتین، این مامور سابق K.G.B بعدا در سال 2000 میلادی جانشین یلتسین شد.

 

ولادیمیر پوتین، دیمیتری مدودوف

در 31 دسامبر 1999 میلادی یلتسین به طور کاملا غیر منتظره استعفاء کرد و در 26 مارچ 2000 میلادی ولادیمیر ولادیمیروویچ پوتین با کسب 53 % از آرا انتخابات به عنوان رییس جمهور روسیه انتخاب شد. پوتین در 7 می 2000 میلادی رسما کار خود را به عنوان رییس جمهور روسیه آغاز کرد. پوتین با متمرکز کردن قدرت در مسکو و تلاش برای کاهش قدرت و نفوذ فرمانداران منطقه ای و بازرگانان ثروتمند سعی در حفظ تعادل و توازن در اقتصاد روسیه را داشت. پوتین به هیج وجه خصوصیات یلتسین در جا به جایی های فراوان در رده های بالای مملکتی را نداشت و همین باعث ثبات سیاسی روسیه شد.

 

در آگوست 2000 میلادی در جریان سانحه برای زیردریایی هسته ای "کورسک" ( Kursk ) حدود 118 ملوان روسی کشته شدند. در سال 2001 میلادی روسیه به آمریکا در مورد هرگونه رد پیمان ضد موشکهای بالستیک در سال 1972 میلادی به آمریکا هشدار داد، آمریکا نیز در مورد احترام به این پیمان به روسیه اطمینان خاطر داد.

 

در آوریل 2003 میلادی سرگیی یوشنکوف ( Sergei Yushenkov ) سومین نفر از منتقدان کرملین بود که به طرز مرموزی به قتل رسید. پوتین در ماه مارچ 2004 میلادی مجددا با 70 % آرا برای چهار سال دیگر رییس جمهور روسیه باقی ماند.

 

در روز 1 تا 3 ستامبر 2004 میلادی شورشیان چچن در شهر بسلان در نزدیکی چچن، با اشغال یک مدرسه بیش از 1100 تن از دانش آموزان، آموزگاران و اولیا دانش آموزان را به گروگان گرفتند، در این حادثه ی خونین بیش از 156 تن که اکثریت آنان را کودکان تشکیل میدادند، کشته شدند. سرکرده ی شورشیان چچن، شمیل باسایف ( Shamil Basayev ) مسئولیت این جنایت را را برعهده گرفت. این حادثه عزم پوتین را برای مبارزه با افراط گرایی و رادیکالیسم بیش از پیش افزایش داد. بسیاری از کشورهای جهان تاثر عمیق خود را از این جنایت اعلام کردند.

 

در سپتامبر 2004 میلادی روسیه پروتکل کیوتو و تغییرات آب و هوایی را امضا کرد. آلکساندر لیتوینینکو ( Alexander Litvinenko ) مامور سابق K.G.B که از منتقدان سرسخت کرملین بود به علت اثرات ناشی از مواد رادیو اکتیویته در نوامبر 2006 میلادی درگذشت، او در بستر مرگ در بیمارستانی در لندن، پوتین را به دست اندرکاری در قتل خود متهم کرد.

 

در جولای 2007 میلادی، شهر سوچی روسیه، بندری در کنار دریای سیاه واقع در غرب این کشور به عنوان میزبان بازیهای المبیک زمستانی سال 2014 میلادی انتخاب شد. در سپتامبر 2007 میلادی پوتین، ویکتور زوبکوف ( Victor Zubkov ) را به عنوان کاندید برای پست نخست وزیری انتخاب کرد، دوما نیز با این انتخاب موافقت کرد. در انتخابات پارلمانی روسیه که در اکتبر 2007 میلادی برگزار شد، حزب پوتین به نام "روسیه ی متحد" ( United Russia ) با کسب 64 % بیش از نیمی از کرسی های پارلمان را از آن خود کرد. دیگر حزب اپوزیسیون، حزب کمونیست نیز تنها 11 % کرسی ها را به خود اختصاص داد. گروهها و احزاب مخالف اعلام کردند در این انتخابات تقلب شده است، ناظران اروپایی نیز بر عدم شفافیت انتخابات تاکید ورزیدند. گری کاسپاروف ( Garry Kasparov ) یکی دیگر از مخالفان کرملین، این انتخابات را غیر شفاف ترین و کثیف ترین انتخابات در تاریخ روسیه ی مدرن نامید.

 

در دسامبر 2007 میلادی، پوتین نامزدی، دیمیتری مدودوف ( Dmitri Medvedov ) را برای انتخابات ریاست جمهوری ماه مارچ 2008 میلادی تائید کرد. مدودوف کفیل سابق نخست وزیر و رییس شرکت گاز پروم ( Gazprom ) روسیه است، او برخلاف پوتین هیچ گونه سابقه ی کار در نهادهای اطلاعاتی و امنیتی را ندارد.

 

مدودوف اعلام کرد در صورتی که رییس جمهور شود، پوتین را به عنوان نخست وزیرش انتخاب خواهد کرد. در انتخابات 2 مارچ 2008 میلادی، دیمیتری مدودوف با کسب 70 % آرا ، مهمترین رقیبش ، گنادی زیوگانوف ( Gennady Zyuganov ) رهبر حزب کمونیست فدراسیون روسیه را که تنها 17 % آرا را کسب کرد پشت سر گذاشت و به عنوان رییس جمهوری بعدی روسیه معرفی شد.

 

انحلال رژیم "اتحاديه جماهير شوروی سوسيالیستی" در 1991 میلادی

رژیمی كه با انقلاب اكتبر 1917 میلادی روسيه و رهبری لنين تأسيس گرديد، نهايتاً در سال 1991 ميلادی توسط "ميخائيل گورپاچف" رسماًَ منحل شد. "بلشويسم" يا "ماركسيسم- لنينيسم" كه ايدئولوژی رهبری كنندة انقلاب اكتبر بود، ینحوی تفسير روسی از ماركسيسم راديكال بود، همچنان كه سوسياليسم، صورتی از ايدئولوژی‌های غرب مدرن است.

 

بلشويسم و انقلاب اكتبر اگرچه به مبارزه با سرمايه‌داری ليبرال و خصوصی می‌پرداخت، اما به دليل ماهيت الحادی و اومانیستی خود، صورتی ديگر از تفكر غربی (یعنی سوسياليسم و سيطرة سرمايه‌ سالاری دولتی) را جانشين آن می‌ساخت و لذا قادر به عبور از ساحت مدرنيته و نفی كامل استثمار و بی‌عدالتی و از خود بيگانگی بشر نبود. در قلمرو سوسياليسم- بوروكراتیک بلشویکی نيز، آدمی به دور از فطرت خود و تحت اسارت اومانيسم قرار داشته و دارد و آزادی اصيل انسانی انكار می‌شود. با انقلاب اكتبر روسيه، ايدئولوژی سيوسياليسم- راديكال برای اولين‌بار در تاريخ غرب ‌مدرن به قدرت سياسی دست يافت.

 

بوریس نیکولایویچ یلتسین نخستین رییس‏جمهور در تاریخ روسیه (از 1991 تا بیست و سوم آوریل 2007 میلادی)

بوریس نیکولایویچ یلتسین، در اول فوریه 1931 میلادی در خانواده‏ای کشاورز در منطقه کوهستانی اورال به‏دنیا آمد. در بزرگسالی به ناگزیر به عضویت حزب کمونیست درآمد و سلسله مراتب حزبی را پیمود تا به دبیری شعبه حزب در سوردلوفسک رسید. این شهر به‏نام «شهر محرمانه» در تاریخ شوروی معروف است زیرا مقامات حکومتی، بسیاری از صنایع نظامی را در این شهر بنا کرده بودند. در سال 1985 میلادی، میخائیل گورباچف آخرین رهبر شوروی، یلتسین را به پایتخت فرا خواند تا مسئولیت حزب در مسکو را برعهده گیرد و با فساد مبارزه کند. اما یلتسین با رفتارش نشان داد که نه کارمندی شهرستانی بلکه رهبر مقتدری است که از کادرهای قدیمی حزب یک سر و گردن هم بالا‌تر است. شایستگی‌های مدیریتی یلتسین، موجب حسادت‌هایی نسبت به وی شد تا آنجا که خود گورباچف نیز روابطش را با او به هم زد. یلتسین در سال 1988 میلادی از دفتر سیاسی حزب کناره گرفت و دو سال بعد نیز از حزب خارج شد.

 

«روسیه جدید» میراث بوریس یلتسین

با فروپاشی شوروی، محبوبیت مردمی او بالا‌تر رفت و در سال 1991 میلادی، نخستین رییس‏جمهور در تاریخ روسیه شد که با انتخاب مردم به قدرت رسید. یلتسین رئیس‏جمهور شد اما دو سال بعد، مجلس روسیه به ورطه بحران افتاد و این‏بار هم قاطعیت یلتسین تانک‌ها را برای استقرار آرامش به سوی مجلس گسیل کرد. انتخابات جدید برگزار شد و مخالفان یلتسین به نشانه اعتراض در مجلس بست نشستند. یلتسین نیز دستور حمله سربازان به درون مجلس را صادر کرد. هم‏زمان با برقراری نظم، اعتبار و محبوبیت یلتسین لطمه اساسی دید. ملیون افراطی در مجلس جدید از سرسخت‌ترین مخالفان یلتسین بودند، اما او خود نیز می‌خواست تا روسیه در دنیا آبرو و عزت داشته باشد. نخستین نیاز روسیه، سرمایه‏گذاری بود و آمریکا با درک چنین شرایطی، به کمک او شتافت. اقتصاد رو به بهبود گذاشت اما یلتسین با ناآرامی‌های خون‏بار چچن روبه‏رو شد. ناامنی نیز در سراسر کشور شدت گرفت. در این بحبوحه، کمونیست‌ها هم دوباره سر برآوردند.

 

انتخابات 1996 میلادی که برگزار شد، به پیروزی دوباره یلتسین انجامید. اکثریت مردم با استیلای کمونیست‌ها مخالفت کرده بودند و خواهان ادامه مسیر روسیه به سوی دموکراسی بودند. اما یلتسین،‌‌ همان سال در بیمارستان قلب مسکو زیر تیغ جراحی رفت و از زمانی که به سر کار بازگشت، ناراحتی‌هایش هم‌چنان ادامه یافت تا آنجا که ‌گاه هفته‌ها در انظار ظاهر نمی‌شد.

 

بوریس نیکولایویچ یلتسین، سرانجام در بیست و سوم آوریل 2007 میلادی در سن 76 سالگی درگذشت. منابع کرملین که خبر مرگ یلتسین را اعلام کردند، از علت آن سخنی نگفتند. خبرگزاری اینترفکس به نقل از یک مقام آگاه پزشکی، علت مرگ را نارسایی قلبی عنوان کرد.

 

بوریس یلتسین را می‏توان «معمار فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی» نامید. وی همواره سیاستمداری پرُانگیزه و پیش‏بینی ‏ناپذیر بود. او در دوران زمام‏داری‌اش، چهار نخست‏ وزیر را برکنار کرد. یلتسین، روسیه را از دورانی توفانی با هزینه‌های به مراتب کم‏تر از آنچه تصور می‌رفت، عبور داد. «روسیه جدید» میراث اوست.

 

منابع:

- نوشته شهريار زرشناس از سایت "راسخون.نت" یا "rasekhoon.net".

- سایت "time.com".

- سایت " telegraph.co.uk".

- سایت "جنگ سالاران" یا " war-lords.blogfa.com".

- سایت "flashkhor.com".

- سایت "تبیان.نت" یا "  tebyan.net".

- سایت "پارسینه.کام" یا " parsine.com".

- سایت "آروین.کام" یا "arwininfo.com".

- سایت مجله الکترونیکی "ویستا.آی ار" یا "vista.ir".

- سایت " ariyadownload.com".

- سایت "خبرگزاری ایمنا" یا "imna.ir".

- سایت "کلوب دانشجو" یا "daneshju-club.com".

- سایت " forum.persianv.com".

- سایت "chroniknet.de".

- سایت " focus.de".

 

.........  ............   ...............    ..................

 

کروپسکایا نادشدا کنستانتینُونا (Krupskaja nadeshda konstantinowna) همسر ولادیمیر ایلیچ اُلیانوف لنین

 

«کروپسکایا نادشدا کنستانتینُونا» همسر لنین؛

 

«کروپسکایا» همسر لنین

(از 1869 تا 1939 میلادی)

 

کروپسکایا متولد پترزبورگ ، همسر لنین و زنی انقلابی بود که از 1898 میلادی به عضویت حزب درآمد. او از فعالین گروه "اتحاد مبارزه در راه آزادی طبقه کارگر" بود. او در سال 1896 میلادی دستگیر و محکوم به سه سال تبعید گردید و در سیبریه بهمراه لنین متحمل این مجازات شد. بعد از تبعید، مهاجرت نمود و در نشریه "ایسکرا" شروع بکار کرد و این فعالیت را تا 1904 میلادی در نشریه "وپریود" ادامه داد. او در انقلاب 1905 – 1907 میلادی شرکت کرد و در هفتمین کنفرانس حزبی و ششمین کنگره حزب کارگر سوسیال دمکرات روسیه نماینده بود و در1917 میلادی به عضویت کمیته حزبی منطقه ی وایبورگ پتروگراد درآمد. در تابستان 1917 میلادی هنگامیگه لنین مجبور به اختفاء شد، او مسئولیت داشت لنین را در جریان سیر حوادث سیاسی قرار دهد.

 

کروپسکایا در بنیانگذاری اتحادیه ی جوانان سوسیالیست نقش داشت و در روزهای تدارک قیام مسلحانه ی اکتبر، نماینده ی صاحب اختیار لنین در کمیته ی منطقه ای وایبورگ برای رساندن نامه ی لنین به کمیته مرکزی و کمیته پتروگراد بود.

 

بعد از پیروزی انقلاب اکتبر، وی عضو مجمع کمیسارهای خلق برای آموزش همگانی بود و در 1921 میلادی جانشین کمیسار آموزش عمومی کل کشور و 1924 میلادی عضو اصلی کمیسیون کنترل و 1927 میلادی عضو کمیته مرکزی حزب بود و همچنین عضو کمیته اجرایی سراسری در دوره های انتخات نماینده گان و اعضای شوراهای اتحاد جماهیر سوسیالیستی بود. وی همچنین در کنگره های دوم، چهارم، پنجم و هفتم کمینترن(کمونیستهای انترناسیونال) شرکت داشت.

 

«یلیزارووا» خواهر لنین (Jelisarowa-uljanowa anna Iljinitschna / از 1864 تا 1935 میلادی)

وی متولد Nishni Nowgorod بود. او خواهر و همکار لنین ؛ نویسنده و از اعضای حزب از سال 1898 میلادی بود. در محاکمه ی برادرش، الیانوف (لنین) بجرم سوقصد به جان آلکساندرسوم در اول مارس 1887 میلادی، خواهر نیز به 5 سال زندان و تبعید محکوم گردید. او که از سال 1898 میلادی عضو کمیته ی حزبی در مسکو بود، بهنگام حبس لنین در زندان، وی موفق شد رابطه ی لنین را از زندان با "اتحاد مبارزه برای آزادی طبقه کارگر" در پترزبورگ برقرار نماید و برای لنین کتاب تهیه و به وی می رساند و جزوات مخفیانه ای که لنین به نگارش در می آورد را به بیرون منتقل می کرد. او چاپ کتاب "رشد سرمایه داری در روسیه" و آثاری دیگر لنین را سازماندهی کرد و فعالانه در انقلاب 1905 – 1907 میلادی شرکت نمود. در 1908 – 1909 میلادی زمینه های انتشار کتاب "ماتریالیسم و امپریوکریتیسیسم" را فراهم کرد و 1913 میلادی در نشریه پرودا شروع به کار کرد. او همچنین در مجله (Prosweschtschenije) می نوشت  و عضو تحریریه ی مجله ی Rabotniza  بود. وی  1917 میلادی جانشین سردبیر پرودا و عضو تحریریه مجله ی Tkstsch بود و فعالانه در تدارک انقلاب اکتبر شرکت داشت. بعد از پیروزی انقلاب او مسئولیت های متعدد منجمله کمیسار خلق در امور اجتماعی و آموزش همگانی را برعهده داشت و از بنیان گذاران بنیاد لنین و عضو کمیسیون تاریخ انقلاب اکتبر و تاریخ حزب بود. همچنین عضو تحریریه و مشاور روزنامه ی (Proletarskaja Rewoljuzija ) نیز بود.

 

«اولیانووا» خواهر کوچک لنین (Uljanowa Maria Iljinitschna / از 1878 تا 1937 میلادی)

وی متولد Simbirsk و جوانترین خواهر لنین بود. از سال 1898 میلادی عضو حزب بود و در مسکو، "زاراتوف" و پترزبورگ فعالیت حزبی داشت و از 1900 میلادی با روزنامه ایسکرا همکاری می کرد. بعد از فوریه 1917 تا 1929 میلادی او در هیات دبیران تحریریه ی پرودا بود. وی در انقلاب اکتبر شرکت فعال داشت و بعنوان عضو کمیسیون کنترل مرکزی و کمیته اجرایی حزب بارها انتخاب شد.

 

توضیح در مورد «حزب کارگر سوسیال دمکرات روسیه»

میدانیم که حزب کارگر سوسیال دمکرات روسیه در سال 1898 م. ایجاد و حزب در دومین کنگره در سال 1903 م. به دو جناج بلشویک و منشویک منشعب گردید. با انقلاب اکتبر و انتقال تمام قدرت به شوراها سرفصل جدیدی از فعالیت احزاب سوسیالیست روسیه آغاز گردید و درحالی که بلشویکها از انقلاب اکتبر پیروز بیرون آمدند؛ نفوذ منشویکها مدام روبه کاهش گذارد و درهمان سالهای اولیه که مصادف با جنگ داخلی در روسیه نیز بود؛ جناح منشویکِ سوسیال دمکراسی روسیه ابتدا به فعالیت نیمه علنی و نیمه مخفی روی آورد و سپس عمده رهبرانش مجبور به مهاجرت شدند. با وجود این کاهش نقش و نفوذ  (از 1917 م. تا سالهای آخر دهه 30) تا جایی که منشویکها  سرانجام در طیف جریانات فراموش شده سیاسی قرار گرفتند و کمتر نامی از آنان دیگر در میان است ، اما هنوز پس از 90 سال حقیقتی وجود دارد: تاریخ انقلاب روسیه بدون منشویکها بعنوان یک جناح سیاسی مطرح در سالهای 1903 تا 1919 م. بگونه ای دیگر رقم می خورد و به این سیاق نباید نقش زنان منشویک را در سیر تحولات جامعه ی روسیه آنزمان کتمان کرد. اما تو گویی تاریخ را همواره جریانات پیروز نوشته اند. در حالیکه منابع بی شماری از تاریخ انقلاب روسیه وجود دارد که حجم سنگینی از آنها ادبیات دولتی شوروری سابق است، اما با اطمینان میتوان گفت در حوزه ی مطالعه ی زنان کمتر به نقش زنان منشویک که بعضا از اعضای اولیه ی حزب کارگر سوسیال دمکراسی روسیه بودند، پرداخته شده است و امروزه در این زمینه  کمتر منبع یا سندی موجود است. بویژه اینکه انستیتوهای تاریخ نگاری شوروی هرگز علاقه ای در پرداختن به این موضوع از خود نشان نداده و تاریخ حزب را با تحریفات عدیده ای به نگارش درآورده اند که ما فارسی زبانان تنها با گوشه ای ازآن آشنا هستیم.

 

منبع:

- برگردانی از نادر ساده از سایت "hasteh.se".

 

.........  ............   ...............    ..................

 

تاثیر انقلاب اکتبر روسیه بر ایران

با پيروزی انقلاب بلشویکی در روسيه، مقامات جديد آن كشور به دلایلی چون كسب اعتبار منطقه‌ای، كاستن از دغدغه‌های مرزی، تمركز قوا در رويارویی با مخالفان داخلی و همچنين تفاوت ماهوی حكومت كمونیستی جديد با رژيم سرمايه‌داری تزارها، گام‌هایی در جهت لغو تحميلات سياسی و اقتصادی دولت ساقط شده تزاری بر ايران برداشت. گرچه اين اقدامات به منزله پايان دخالت‌های مسكو در امور داخلی ايران نبود، ولی با توجه به پيشينه رفتار سياسی دولتمردان روس با حكومت‌های قاجاری، قابل تامل است.

 

انقلاب اكتبر 1917 میلادی روسیه در همان نخستين روزهای پيروزی، آثار خود را بر عده ای از ایرانیان گذاشت و برخی از روشنفکران پیشرو و متجدد و عده ای از نویسندگان و گویندگان و کمونیستها با شور و شوق از انقلاب همسایه شمالی استقبال کردند، از جمله میرزاده عشقی، محمدتقی بهار، شیخ محمد خیابانی، حیدرعمواوغلی و احسان‌الله خان.

 

اعلامیه لنین خطاب به مسلمین مشرق زمین و ایران (14 آذر 1296 خورشیدی/ 5 دسامبر 1917 میلادی)

در 14 آذر 1296 خورشیدی/ 5 دسامبر 1917 میلادی، یعنی تقريبا چهل روز پس از وقوع انقلاب و روی كار آمدن لنين، اعلاميه مهمی خطاب به مسلمانان مشرق زمين از طرف رژيم كمونيستي روسيه انتشار يافت. بخشی از اين اعلاميه بسيار مفصل كه مربوط به ايران است، به شرح زير است:

 

اعلامیه لنین مربوط به ایران

«رفقا و برادران!! در روسيه حوادث بزرگی در حال تكوين و انجام گرفته است. جنگ خونين كنونی (جنگ جهانی اول) كه با نيت تجاوز به سرزمين‌های بيگانه و تقسيم خاک ملل ديگر شروع شده،‌ به پايان خود نزدیک می‌شود. دنيای ديگری پا به عرصه وجود گذاشته است. اين دنيا، دنيای رنجبران و ملل آزاد شده است. در پشت سر انقلابی كه در روسيه انجام گرفته، حكومتی كه مولود اراده كارگران و دهقانان روسی است، ايستاده است.

 

ای مسلمانان مشرق زمين! ای ايرانيان! ای ترُک‌ها! ای عرب‌ها! ای هندوان! روی سخن ما با شماست: با شما كه زندگانی‌تان،‌ جانتان، مالتان و ناموستان قرن‌ها زير پای غارتگران اروپایی مانده و له شده بود. ما رسما اعلام می‌داريم كه تمام پيمان‌ها و قراردادهای سرّی كه تزار مخلوع روسيه با انگلستان و فرانسه امضا كرده بود و طبق مفاد آن قرار بود قسطنطنيه (استانبول) پس از خاتمه جنگ به روسيه داده شود و حكومت مخلوع «كرنسکی» نيز همان قراردادها را تاييد كرده بود، همگی باطل و كان لم يكن و از درجه اعتبار ساقطند. جمهوری سوسيالیستی روسيه و حكومت كه مجری اوامر آنها است، یعنی شورای كميسرهای خلق، هر دو با تصرف خاک‌ ديگران مخالفند، ما رسما اعلام می‌داريم كه قسطنطنيه مال ترُک‌ها است و بايد مثل سابق در تصرف مسلمانان باقی بماند. ما رسما اعلام می‌داريم كه عهدنامه‌ها و توافق‌های پيشين روسيه و انگلستان كه ايران را ميان دو كشور امپرياليست تقسيم كرده بود،‌ باطل و كان لم يكن و از درجه اعتبار ساقطند (قرادادهای 1907 و 1915). ای ايرانيان! به شما قول می‌دهيم كه به محض پايان عمليات نظامی، سربازان ما خاک كشورتان را تخليه كنند و شما مردم ايران حق داشته باشيد كه آزادانه درباره سرنوشت آتی خود تصميم بگيريد»

 

اين اعلاميه نخستين قدمی بود كه دولت شوراها درباره ايران برداشت و اميدهای فراوانی را در دل‌ها ايجاد كرد. دولت شوروی به منظور جلب دوستی ايران در اين يادداشت، تمام امتیازهای مخالف حاكميت و استقلال ايران را كه در دوره تزارها به روسيه واگذار شده بود، لغو كرد و به ايرانيان وعده داد اين دولت در اخراج قوای انگليس و عثمانی از خاک ايران به آنها کمک و از ادعاهای آن كشور درباره مطالبه خسارت زمان جنگ پشتيبانی خواهد کرد. دولت شوروی در ادامه مواضع انقلابی‌اش و تبيين ديدگاه خود درباره ايران و مردم ايران، سياست نرمش و ملاطفت خود را فزونی بخشيد؛ به طوری كه در تكميل بيانيه‌‌های خود درباره قراردادهای روسيه تزاری با ايران، ‌قرارداد 1907 را به صورت رسمی ملغی اعلام كرد. در اين باره تروتسکی،‌ كميسر خارجی، در قسمتی از نامه رسنی خود در تاريخ 14 ژانويه 1918 میلادی/ 24 دی 1296 خورشیدی به سفارت ايران در پطرزبورگ نوشت: «معاهده 1907 (میلادی) نظر به اينكه بر عليه آزادی و استقلال ملت ايران بين دولتين روس و انگليس بسته شده،‌ به کُلی ملغی و تمام معاهدات سابق و لاحق آن نيز از درجه اعتبار ساقط خواهد بود.»

 

پس از روی كار آمدن «چيچيرين» و قرار گرفتن وی در منصب كميسر خارجی اين رویکرد تداوم يافت. وی در بيست و ششم ژوئن 1919 میلادی/ 5 تير 1298 خورشیدی در نامه‌ای به دولت ايران، تمام امتیازهای تحصیلی روسيه تزاری را به صورت یک جا لغو و باطل اعلام كرد. در یخشی از اين نامه آمده بود:

 

«تمام بدهی‌های ايران مطابق تقبلات زمان تزاری الغا می‌شود؛ روسيه به مداخله خود در عوايد ايران از قبيل گمركات و تلگراف‌خانه‌ها و ماليات‌ها پايان می‌دهد؛ دريای خزر برای كشتيرانی در زير پرچم ايران آزاد اعلام می‌شود؛ سرحدات شوروی با ايران مطابق اراده سكنه سرحدّی معين خواهد شد؛ تمام امتيازات دولت روس و امتيازات خصوصی باطل و از درجه اعتبار ساقط است؛ بانک استقراضی ايران با تمام متعلقات، مُلک ايران اعلام می‌شود؛ خطوط تلگراف و راه‌های شوسه ساخته شده در طول جنگ به ملت ايران واگذار می‌شود؛ اصول محاكمات و قضاوت سابق كنسول‌ها كلا باطل می‌شود؛ ميسيون (مبشرین) روحانی اروميه (مسیحی ها) منحل می‌شود؛ تمام اتباع روسيه‌ متوطن در ايران مكلف هستند تمام عوارض و ماليات‌ها را بالسويه با اهالی تاديه نمايند؛ سرحد ايران و روس برای عبور آزاد و حمل مال‌التجاره باز می‌شود؛ به ايران اجازه ترانزيت مال‌التجاره از روسيه داده می‌شود؛ دولت روسيه از هر گونه مشاركت در تشكيل قوای مسلح در خاک ايران صرف‌نظر می‌کند؛ دولت روسيه به ملغی شدن كارگزاری‌ها رضايت می‌دهد؛ به ايران اجازه داده می‌شود كه در كليه شهر و بخش‌ها ی شوروی كنسول تعيين کند.»

 

در اين بيانيه ضمن حمايت و اعلام مساعدت حكومت انقلابی نسبت به اتحاد عليه استعمارگران، وعده داده می‌شود كه به محض پايان عمليات نظامی در صحنه‌های جنگ، نيروهای نظامی روسی به سرعت از ايران خارج شوند. پس از آنكه شورای انقلاب تصميم به متاركه در جنگ جهانی اول گرفت، لئون تروتسکی، كميسر خارجه در نامه‌ای به سفارت‌خانه‌های دول متفق اين موضوع را به اطلاع آنها رساند. بر همين اساس و در قدم اول دول متحد،‌ مذاكرات خود را با بلشویک‌ها در مورد عقد قرارداد صلح آغاز كردند. در جريان مذاكرات بين آلمان و شوروی كه در منطقه برست ليتوفسك انجام شد و منجر به عقد «پيمان برست ليتوفسك» بين دو كشور شد، تروتسکی مطالبی را درباره حقوق ملت ايران به طرف مذاكره كننده‌ آلمانی خود عنوان كرد. كميسر امور خارجه اتحاد جماهير شوروی اظهار كرد كه «مشاراليه مايل است مظالمی كه از طرف حكومت سابق روسيه به ايران بی‌طرف وارد آمده، مخصوصا مورد توجه قرار داده و در جبران ‌آنها اقدام نمايد». «فون كولمان» وزير امور خارجه آلمان، بيانات مشاراليه را به حسن قبول تلقی و اظهار کرد: «دول اروپای مركزی همواره با یک صميميت مخصوصی خواهان آزادی ملت قديم‌التمدن ايران بوده و هيچ آرزویی ندارد جز اينكه ايرانيان در آتيه از فشارهای خارجی رهایی پيدا كرده و تمدن خود را آزادانه تعقيب نمايند.»

 

در پی تلاش سفير و كاركنان سفارت ايران در روسيه و مذاكره با مقامات روسی و آلمانی، حقوق و استقلال ايران در قراردادهای مربوط به متاركه جنگ و برقراری صلح بين روسيه و آلمان، برست ليتوفسك 1918 میلادی،‌ تضمين شد.

 

منبع:

- سایت "تابناک.آی از" یا "tabnak.ir".

 

.........  ............   ...............    ..................

 

 جسد مومیایی شده جوزف استالین

 

چگونگی فوت استالین در ماه مارس 1953 میلادی

ساعت 10 شب روز اول ماه مارس/ 8 اسفند سال 1953 میلادی، «لوزگاچف» وقتی وارد اتاق کار استالین شد، با صحنه عجیبی مواجه شد: استالین در حالی که زیرپیراهنی و پیژاما به تن داشت، کف زمین افتاده بود، دچار بی‌اختیاری ادراری شده بود و خودش را خیس کرده بود. ساعت رومیزی که کنارش افتاده بود و متوقف شده بود، ساعت شش و نیم را نشان می‌داد که مقارن با زمان فروافتادن استالین بود.

 

لوزگاچف وزیر اطلاعات، ایگناتیف و بریا، رئیس پلیس مخفی و سازمان اطلاعات روسیه و خورشچف و مالینگوف را خواست. اما در حالی که مبارزه برای کسب قدرت شروع شده بود، تصمیم‌گیری برای احضار پزشکان، توسط این افراد بسیار دشوار بود.

 

کوتاه‌ زمانی پیش از این حادثه، استالین ادعا کرده بود که پزشکان معالجش که نیمی از آنها یهودی بودند، قصد جانش را کرده‌اند و همه آنها را به زندان انداخته بود. حتی پروفسور مشهوری به نام ویناگرادف که به استالین توصیه کرده بود، از کار کنار بکشد و استراحت کند، دستگیر و شکنجه شده بود. گمان می‌رود که این کار، افترایی در راستای سیاست یهودی‌ستیزی استالین بوده باشد. به همین خاطر معلوم نبود که که کدام پزشک باید فرا خوانده شود. اما این مسئله نمی‌توانست تأخیر 12 ساعته، تا زمانی که نخستین پزشک در صبح روز بعد، استالین را ویزیت کرد، توجیه کند.

 

بله! استالین 12 ساعت بدون پزشک مانده بود و هیچ اقدام درمانی برایش انجام نشده بود، او در این دوازده ساعت همچنان همان لباس‌های آغشته به ادرار را به تن داشت. گمان می‌رود که بریا و مالینکوف -معاون اول‌های استالین- از سویی و خروشچف و بولانگین از سوی دیگر از این ساعات برای تقسیم مقامات و مناصب استفاده کرده باشند.

 

فرضیه مسموم شدن استالین با داروی وارفارین یا مرگ موش که موجب خونریزی می‌شود، هم در بین تاریخ‌دان‌ها از حمایت زیادی برخوردار است. خیلی‌ها عقیده دارند که بریا، ترتیب مسموم کردن استالین را داد و حتی اینکه خروشچف در این کار با او همدست بود!

 

عاقبت وزیر بهداشت روسیه مطلع شد و تعدادی پزشک غیریهودی که پیش از این استالین را ویزیت نکرده بودند و از وضعیت سلامت او اطلاع نداشتند، ساعت هفت روز بعد بر بالین او حاضر شدند. پزشکها هراسان و در حالی که دستشان می‌لرزید، فشار خون و نبض او را اندازه گرفتند و سمت راست بدن استالین فلج شده بود و تکان نمی‌خورد.

 

سپس دختر و پسر استالین بر بالین پدر حاضر شدند و مقامات حاضر را به اهمال‌کاری متهم کردند. بریا، فریب‌کارانه هر وقت استالین در اغمای کامل بود، بی‌پرده‌پوشی، بد استالین را می‌گفت و هر وقت چشمان وی اندکی تکان می‌خورد، زانو می‌زد و برای سلامتی استالین دعا می‌کرد. زمان برای کسی که 20 میلیون نفر را قربانی کرده بود، 28 میلیون نفر را کوچ اجباری داده بود و 18 میلیون نفر را گرفتار گولاک‌ها کرده بود، به سرعت سپری می‌شد.

 

ظهر روز سوم، استالین استفراغ خونی کرد که بعضی از پزشکان را مشکوک به مسمومیت با وارفارین کرد. البته این خونریزی می‌توانسته ناشی از سکته او نیز بوده باشد. (cushing ulcer) ساعت پانزده روز سوم، وضعیت استالین بدتر شد، بریا تصمیم گرفت که مخفیانه اسناد و نامه‌ها و وصیت‌نامه استالین را نابود کند و به این ترتیب مدارک دال بر جنایتش را محو کند.

 

در شرایطی که دیگر همه مقامات و مناصب در روسیه بعد از استالین عملا تقسیم شده بود، در ساعت 21 روز 5 مارس 1953 میلادی، دیکتاتور استالین کبود شد، با ناپدید شدن نبض، در ساعت 21:40 به استالین کافور و آدرنالین تزریق شد و تنفش مصنوعی به او داده شد. عملیات احیا موفق نبود و به اشاره خروشچف، پزشکان پیکر بی‌حان استالین را رها کردند.

 

روز نهم مارس سال 1953 میلادی، پیکر مومیایی‌شده استالین در کنار پیکر لنین قرار گرفت و در مراسم یادبودش سخنرانی‌هایی از سوی مقامات انجام شد.

 

منبع:

- سایت "یک پزشک" یا "1pezeshk.com".

 

.........  ............   ...............    ..................

 

داستان سه رهبر: لنین، استالین، خروشچف

 

پیرمرد مریض بود (لنین). گنگ شده بود. قادر نبود حتی یک کلمه بگوید. اما نگاه که می کرد لب هایش آن چنان تکان می خورد که گویی می خواهد انبوه کلمات را یکباره بیرون بریزد... اما... نمی توانست... پیرمرد نگاه می کرد... در پشت چشم هایش که خیره شده بود به نرده های تخت بیمارستان تصاویر گذشته ها مرور می شد... کلمات به ذهنش هجوم می آورد: پرولتاریا... طبقه کارگر... انقلاب جهانی... مرگ بر تزاریسم... بورژوا... فئودال... مارکس... لنین! می خواست همه اینها را بگوید... اما... نمی توانست...

 

کروپسکایا (همسرش) نشسته بود کنارش... چهره ای که می دید همسرش بود نه رهبر انقلاب اکتبر... ولادمیر ایلیچ لنین که انقلاب کمونیستی روسیه را به پیروزی رسانده بود دیگر وجود نداشت... این لنین ِ مریضِ بیچاره همسر کروپسکایا بود...

 

***

 

از بیرون صدای سخنرانی می آمد. صدایی رسا و پرُ حرارت. همه گوش می کردند. انگار کسی رفته بود آن بالا و داشت برای عده کثیری حرف می زد... می گفت: رفیق لنین در بستر بیماریست... او پدر انقلاب ماست... او رهبر انقلاب جهانی است... اما او هم انسانی همچون همه ماست... همچون همه ما روزی می میرد... اما ما نخواهیم گذاشت سمبل انقلاب جهانی نابود شود... نخواهیم گذاشت... سوگند یاد می کنیم به تو رفیق لنین! ما جان خود را دریغ نخواهیم داشت تا اینکه اتحاد زحمتکشان همه جهان یعنی کمونیست بین الملل را به پیروزی برسانیم...

 

***

 

لنین مُرد ، شخص اول چه کسی خواهد بود؟!

استالین مخوف رهبر انقلاب روسیه

تروتسکی عصبانی است... فریاد می زند: این منم... یار و همراه همیشگی لنین! من بودم که در کنار او رهبر انقلاب بودم. دیگر چرا کسی مرا نمی شناسد... تروتسکی فریاد می کشید اما انگار در ذهن خویش مردی با سبیل های کلفت می دید که لبخند می زد و نجوا می کرد: دیگر کسی تو را نمی شناسد رفیق تروتسکی... هیچ کس... برو به مکزیک... در تبعید برای خودت تئوری هایت را مرور کن... انقلاب مسلسل تئوری جالبی است رفیق!... آنرا بارها برای خودت شرح بده... بارها رفیق... بارها... و با صدای بلند می خندید. تروتسکی وحشت زده از خنده استالین فریاد می کشید. اما هیچ کس نبود. دو سرباز تروتسکی را به داخل قطار راندند. بخاری که از قطار متصاعد می شد به صورتش خورد و عینکش را تار کرد. تروتسکی فریاد زد: تروتسکی را بردند!!!

 

***

 

هیچ کس در ایستگاه نبود

نفر اول از میان برداشته شده بود و این شاید مهم ترین قدم بود. حالا می ماندند رفیق کامنوف و رفیق زینوویف از ارشدان حزب که می توانستند ادعای ( شخص اول) بودن را داشته باشند. استالین راه مبارزه را آموخته است. کامنوف از سیاست دست می کشد و زینوویف ضمن عذرخواهی از کرده های خویش شغل فرومایه ای در روزنامه پرودا را می پذیرد و به امید آینده می نشیند. رئیس بر جهان کمونیسم حاکم شده است. از او مجسمه ها بسازید. در وصفش سخنرانی کنید. استالین بزرگ... استالین کبیر... استالین... زنده باد رفیق استالین!

 

***

 

"مرگ حلّال مشکلات است... آدم که رفت مشکلش هم با او می رود!!"

بر فراز کشور پهناور، استالین ایستاده بود. این جمله که «مرگ حلال مشکلات است... آدم که رفت (وقتی مُرد) مشکلش هم با او میرود!!»، وقتیکه از دهانش خارج شد میلیون ها نفر در اردوگاه های کار اجباری به کام مرگ رفتند و تعداد بی شماری از سران و فعالان سیاسی که بوی مخالفت با افکار رئیس از آنها به مشام می رسید کشته شدند. در نبود این عالی رتبگان، این گونه وانمود می شد که هرگز وجود نداشته اند. گویی بخار شده اند و هیچ کس آنها را نمی شناسد. شوروی در حالی با این اوصاف روزگار می گذراند که در قحطی به سر می برد اما از سوی محافل رسمی همواره خبر از پیشرفت و توسعه و ترقی به گوش می رسد. روز ها که می گذرد آسمان هر روز بیش از روز پیش ابریست... بوی جنگ به مشام می رسد... قدرت تازه ای در اروپا پدید آمده است... هیتلر به تصاحب جهان می اندیشد... همان گونه که لنین می اندیشید... ایدئولوژی نازیسم برای جنگ با دیکتاتوری استالینیسم خود را آماده کرده است...

 

***

 

جنگ: استالینگراد، منطقه شمالی

آنجا که باد سرد می آمد، پیرزنی بود که زشت می خندید... خیلی زشت... آنجا که همیشه برف بود و کولاک، گربه ها لاغر بودند و بی جان، آدم ها نحیف بودند و نزار... مجسمه ای غول پیکر... ضرب دیده از ترکش خمپاره ها... آنجا شهری بود خالی... استالینگراد... منطقه شمالی...

 

سربازی هراسان خود را به پناه مجسمه رساند. کلاهش را کمی روی سرش جا به جا کرد آنگونه که حس کند سطح بیشتری از سرش را از ضرب گلوله در امان خواهد داشت. اطراف را پایید. سرش را کمی بالا آورد و مجسمه را دید: مرد سبیلوی کت و شلوار پوشیده که دست را بر سینه گذاشته بود و جانب غرب را نگاه می کرد. باد سردی وزید و انبوه برف را به صورت سرباز کوبید و همان هنگام صدای رگبار کر کننده مسلسل بلند شد. سرباز به سرعت سرش را پایین کشید و در حالیکه به شدت چشم هایش را به هم فشار می داد خود را در پناه مجسمه گرفت. آنگونه که حس کند مجسمه سطح بیشتری از بدنش را در مقابل گلوله های ارتش آلمان محافظت می کند... باد آرام شد... کاغذی روی هوا پیچ و تاب خورد و جلوی سرباز به روی زمین افتاد. گوشه کاغذ کمی سوخته بود و از خیس و خشک شدن های پیاپی رنگ و رویش رفته بود. سرباز خواند: «دستورالعمل شماره 227 نماینده مردم در دفاع از اتحاد جماهیر شوروی».

 

زمان آن رسیده است که عقب نشینی متوقف شود... دیگر حتی یک گام هم نباید به عقب برداریم. این باید اکنون به شعار ما تبدیل شود. باید تا آخرین قطره خونمان از نقاط مهم و حتی هر متر مربع خاک اتحاد جماهیر شوروی دفاع کنیم. باید خاک خود را از دشمن پس بگیریم و تا آنجا که لازم است مقاومت کنیم... تا آنجا که لازم است رفقا... آلمانها آنچنان که ( ترس فروشان) می گویند قدرتمند نیستند. آنها قدرتشان را به حدّ نهایت رسانده اند. بوی پیروزی می آید.

 

کسانی که علی رغم دستورات فوق الذکر عقب نشینی را متوقف نکنند خائنان سرزمین مادری خویشند و همچون دیگر ترسوها و ترس فروشان در دید عموم نابود خواهند شد. انجام این دستور یعنی دفاع از وطن، حفظ سرزمین مادری و غلبه و نابودی دشمن ملعون.

 

مردم در دفاع از اتحاد جماهیر شوروی

نماینده سرباز کاغذ را تا کرد و در جیب گذاشت. دوباره متوجه محیط اطراف شد. برف می بارید. به جز صدای سو سوی باد بی رحم زمستان شوروی چیز دیگری سکوت را نمی شکست. سرباز کمی به کنار لغزید. سرش را آرام بیرون آورد و تصمیم گرفت خود را به ساختمان نیمه مخروبه ای که در دویست متری خود می دید برساند. به قصد راه افتادن خیز برداشت که گلوله تک تیراندازی به گونه چپش نشست. روی زمین افتاد و در سایه مجسمه جان داد.

 

***

 

پیروزی به قیمت میلیون ها کشته

این پیروزی چه قیمتی داشت؟ شاید هیچ کس این پیروزی را نمی خواست اگر قیمت آن بیست میلیون کشته در جنگ بود. شوروی پیروز جنگ نام گرفته بود. دیکتاتوری نازیسم برچیده شده بود و جهان به آرامی نفس می کشید. اما نقاهت روسیه زخم خورده تا کی ادامه خواهد داشت؟

 

خروشچف در حالیکه این سخنان را می گفت سعی می کرد نگاهش را روی فرد فرد مستمعین بگرداند. ادامه داد: استالین سعی می کرد با نادیده گرفتن اینها توجه خویش را به راهپیمایی های با شکوه جلب کند و هر سال در سالگرد پیروزی در جنگ دوم جهانی از دور برای رفقا دست تکان دهد. فقط می توانیم تاسف بخوریم و به آینده چشم بدوزیم...

 

***

 

جوزف استالین

استالین، دیکتاتور کبیر شوروی به پایان عمر خویش می رسید حال آنکه تمام جهان را از خود ترسانده بود. آنگاه که مرگ بر بدن استالین مخوف موجی از سرما کشید هنوز کسی این واقعه را باور نداشت. استالین روزی گفته بود: «هر مرگ یک تراژدی است ولی مرگ میلیون ها نفر تنها یک آمار است»...

 

و حالا دیگر استالین زنده نیست تا در میان شک و دودلی مرگ خود را تراژدی یا آمار بنامد. او مرده است.

 

***

 

خروشچف جانشین استالین... مرد آهنی

مردی با سری کم مو و چهره ای موقر جانشین استالین کبیر شده است و اکنون به سخنرانی می پردازد. از استالین می گوید. از استالینی که به نظر همگان قهرمان جنگ جهانی، قهرمان استالينگراد، مبتکر استالینیزم، جانشين لنين، مردی روستائی و ساده دل و پاکدامن، مؤمن و معتقد به راهی که می رفت. حالا نیکیتا خروشچف خلاف اینها را می گوید. استالین بزرگترین آدم کش تاریخ است!!!

 

اختناق و خفقان زمان دیکتاتوری استالین اجازه نداد تا قتل و کشتار ها دیده شود. اردوگاه های استالین هر روز هزاران نفر را به کام مرگ می فرستاد. استالین زبان ها را خاموش کرد. آشنایان را با هم غریبه نمود... پسر از پدرش جاسوسی می کرد و برای دستگاه حکومت خبرچینی می نمود... اکنون شما ای مردم!... به هوش باشید که چه کسی بر شما حکومت می کرد...

 

کسی از میان جمعیت گفت: زمان این وقایع تو کجا بودی؟؟!!

خروشچف به آرامی گفت: چه کسی این سوال را پرسید؟...

کسی جوابی نداد...

خروشچف پاسخ داد: همین جایی که الان تو هستی...

حقایق از زبان خروشچف بیان شده بود. جهان استالین واقعی را می شناخت... استالین... مرد آهنی...

 

منبع:

- سایت "فوروم ایران بلاگ.کام" یا "333.ir")

 

(این نوشتار تکمیل خواهد شد.)

 

 

(پژوهش، گردآوری، تدوین و پیرایش از سروش آذرت: 16 آذر 1391 / 7 دسامبر 2012 میلادی)

 

............   ...............    ..................

 

الان 20 سالی از فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی سوسیالیستی میگذرد. ولی هنوز هم هستند ایرانیانی که به کمونیست و سوسیالیست اعتبار میبخشند و دارای تلویزیونی هستند بنام تلویزیون کمونیست. اگر مایل هستید میتوانید با این لینک (newchannel.tv) یادی از آنان کنید.

 

.................. .................  ...............   ...............    ............

 

با تشکر از سایت "پايگاه اطلاع رسانی فرهنگی ايران و روسيه" یا "russiannews.ru " و از سایت " textbook.persianblog.ir" و از سایت "تالار گفتگوی ایرانیان" یا " iran-forum.ir " و از سایت "adpic.de" و از نادر ساده از سایت "hasteh.se" و از شهریار زرشناس از سایت "راسخون.نت" یا "rasekhoon.net" و از سایت "time.com" و از سایت "تابناک.آی ار" یا "tabnak.ir" و از سایت " telegraph.co.uk" و از سایت "جنگ سالاران" یا " war-lords.blogfa.com" و از سایت "flashkhor.com" و از سایت "یک پزشک" یا "1pezeshk.com" و از سایت "فوروم ایران بلاگ.کام" یا "333.ir" و از سایت پارسینه.کام یا " parsine.com " و از سایت تبیان.نت یا "tebyan.net" و از نادر ساده از سایت "hasteh.se" و از گردانندگان "newchannel.tv" و از سایت آروین.کام یا "arwininfo.com" و از سایت مجله الکترونیکی "ویستا.آی ار" یا vista.ir" و از سایت " ariyadownload.com" و از سایت "خبرگزاری ایمنا" یا "imna.ir" و از سایت "کلوب دانشجو" یا "daneshju-club.com" و از سایت " forum.persianv.com" و از سایت "russian84.blogfa.com" و از سایت "chroniknet.de" و از سایت " focus.de" / سایت خانه و خاطره/ سروش آذرت/ 17 آذرماه 1391 خورشیدی/ 7 دسامبر 2012 میلادی