با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
منشور
حزب توده ایران؛
حزب اصلاح طلب
در چارچوب
مشروطه سلطنتی
حزب
توده ايران
تاسیس 1320 خورشیدی
حزب
توده ايران در
مهرماه سال 1320 تاسيس شد.
در شهريور
همان سال ارتش
متفقين به
ايران آمده و رضاشاه
از سلطنت
ايران استعفا
و ايران
را
ترک کرده بود. منشور
حزب توده حاکی
از يک حزب
اصلاح طلب در
چارچوب
مشروطه سلطنتی
بود. اين حزب بر
مبنای جبهه های
ملی (popular fronts) يا ضد
فاشيستی ای
تشکيل شده بود
که در
فرانسه،
ايتاليا،
يوگسلاوی و
يونان به وجود
آمده بودند. رهبری اين
جبهه ها را
غالبا عناصر
مارکسيست
تشکيل می
دادند ولی
چنانکه از عنوانشان
پيداست در
برگيرنده طيف
وسيعی از
ليبرال ها،
سوسياليست
ها،
دموکراتها و کمونيست
ها بودند که
به اين ترتيب
در جبهه ای
برای مبارزه
با نازی ها و
فاشيست ها متحد
شده بودند.
حزب
توده هم در آن
زمان جبهه
وسيعی بود که
طيف گسترده ای
از فعالان و
مبارزان
سياسی
را در بر می
گرفت. در
نتيجه در
سالهای
نخستين تشکيل
آن، بيشتر
آزاديخواهان
و مبارزان
و فعالان سياسی
و می توان گفت
عموم
روشنفکرانی
که کمتر از
چهل سال
داشتند
در آن
گرد آمدند. مهمترين
فعاليت حزب
توده در آن
سال ها تشکيل
جلسات و
انتشار
مطبوعات و
نشريات
بود و
از اين راه
گروه بزرگی از
شاعران و
نويسندگان و
ناقدان را،
چه به عنوان
عضو رسمی و
چه
سمپاتيزان،
گرد خود آورده
و کانون
پيشرفت سياسی
و اجتماعی و
فرهنگی شد. اما
اين ديری
نپاييد و به
زودی شکافی
بين جناح
ليبرال و
دموکرات و
سوسياليست،
از سويی، و
جناح کمونيست
آن که رشته
رهبری در
دستشان بود
پديد آمد.
اعتراض
اصلی
انتقادکنندگان
داخل حزب بر
دو محور قرار
داشت: يکی
ديکتاتوری
رهبری
در
داخل حزب،
ديگری اطاعت
همان رهبری از
دستورهای
سفارت شوروی،
چنانکه به زودی انتقادکنندگان
در ميان
خودشان از
اعضای رهبری
به عنوان
«نوکران
سفارت» ياد می کردند.
اين انتقاد
کنندگان گروه
بزرگی از
سازمان ايالتی
تهران (و بعضا
جاهای ديگر) بودند-
مانند خليل
ملکی، دکتر
اپريم، احمد
آرام، انور
خامه ای، جلال
آل احمد، فريدون
توللی و غيره
ـ که به اصلاح
طلبان شهرت
يافتند يعنی
کسانی که می
خواهند
رهبری
حزب را اصلاح
کنند. احسان
طبری،
نورالدين
کيانوری،
احمد قاسمی و
غيره نيز
در
ابتدا با اين
ها بودند ولی
سر بزنگاه به
آن سو رفتند و
به دشمن ترين
دشمنان
اصلاح
طلبان بدل
شدند.
مجلس
چهاردهم و دادن
امتياز نفت
شمال به شوروی
قیام حزب
دموکرات
آذربايجان به
رهبری سيد
جعفر پيشه وری برای خودمختاری
آذربايجان (1325
خورشیدی)
پشتيبانی
رهبری و
نمايندگان
حزب توده در
مجلس چهاردهم
از دادن
امتياز نفت
شمال
به
شوروی، حزب
توده را کمی
تکان داد. ولی
برخورد جدی
بين اصلاح
طلبان و رهبری
بر سر
مساله
آذربايجان
پيش آمد. حزب
دموکرات
آذربايجان به
رهبری
کمونيست های
آذربايجانی مانند
سيد جعفر پيشه
وری قيام کرده
و خواستار
خودمختاری
برای
آذربايجان
بودند.
در آن
زمان
آذربايجان در
اشغال ارتش
شوروی بود و
علائم
گوناگون نشان
می داد که
نيت
اصلی جداکردن
آذربايجان
ايران و
پيوستن آن به
آذربايجان
شوروی بود که
اينک
اسناد
و مدارک به
دست آمده آن
را تاييد کرده
اند. اصلاح
طلبان حزب
توده عقيده داشتند
که حزب در اين
زمينه روش بی
طرفی مثبت در
پيش گيرد يعنی
ضمن دفاع از
حقوق
پايمال
شده مردم
آذربايجان،
خود را به
قيام دموکرات
ـ کمونيست ها
و رهبری آن
متعهد
نکند.
رهبری حزب هم در
ابتدا همين
نظر را داشت
ولی پس از
دريافت دستور
از سفارت
شوروی
تغيير جهت
داد، سازمان
ايالتی حزب
توده در
آذربايجان را
عملا تحويل
پيشه وری
داد و
از قياميان
پشتيبانی
بلاشرط و بی
چون و چرا کرد.
طولی
نکشيد که شوروی
در عوض قولی
که دولت ايران
برای دادن
امتياز نفت
شمال به آن کشور
داد ارتش خود
را از
آذربايجان
برد و از پشتيبانی
عملی از قيام
دست برداشت. به اين
ترتيب قيام
آذربايجان در
اندک مدتی فرو پاشيد و
سران آن به
شوروی فرار کردند.
اين واقعه
عملا رهبری
حزب توده را
ورشکست کرد و
يک هيات
اجراييه موقت
تشکيل
شد که 9 تن از 11 تن از اعضای
آن از اصلاح
طلبان حزب
بودند. اما
اين تغيير ديری نپاييد
زيرا که نفوذ
و قدرت سفارت
شوروی و (به
همان دليل)
دگرديسی بعضی
از سران
اصلاح
طلبان مانند
طبری و کيانوری
سبب شد که بار
ديگر کار به
دست نيروهای
ديکتاتوری داخل
حزب و سرسپرده
سفارت بيفتد.
به
اين ترتيب
کوشش ها و
کشمکش های
اصلاح طلبان
برای اصلاح
حزب به جايی
نرسيد و
در دی
ماه 1326، يک
سال پس از
سقوط
آذربايجان،
از حزب انشعاب
کردند تا
«جمعيت
سوسياليست
توده ايران»
را پايه گذاری
کنند. ولی
راديو مسکو
آنان را به
جاسوسی
امپرياليسم انگليس
متهم کرد و اين
سبب شد که از
تشکيل جمعيت
مزبور «منصرف» شوند.
تيراندازی ناصر
فخرآرايی به
شاه در 15
مهر 1327 خورشیدی
غیرقانونی
کردن حزب توده
در 15 بهمن 1327
خورشیدی
يک
سال پس از
اين، مجلس
شورای ملی حزب
توده را به
اتهام ترتيب
دادن
تيراندازی ناصر
فخرآرايی به
شاه در پانزده
بهمن 1327 در
دانشگاه تهران ، تحريم
کرد. درواقع
کميته
مرکزی
حزب توده از
جريان ترور
شاه اطلاع
نداشت. ولی
بعضی از سران
به ویژه
نورالدین کیانوری
در سازمان
دادن آن دخالت
مستقیم
داشتند. همین
گروه از سران
حزب پیش از آن هم
دستور ترور
موفق محمد
مسعود مدیر
روزنامه «مرد
امروز» را
صادر کرده بود. انشعاب بر
شدت ديکتاتوری،
چپ گرايی و
انقياد نسبت
به شوروی در
داخل حزب توده افزوده
بود ولی تحريم
و زيرزمينی
شدن آن و فرار
يک دسته از
سران آن از
ايران، حزب مزبور
را به يک حزب
کمونيست
استالينی
زمان خود بدل
کرد.
يعنی
يک حزب
مارکسيست ـ
لنينيست منادی
ديکتاتوری
پرولتاريا،
مخالف آزادی و
حقوق
بشر
به عنوان ارزش
های بورژوايی،
و عاشق و
سرسپرده شوروی.
مصدق و برنامه
ملی کردن نفت و
امتیاز
ماهیگیری در
دریای خزر
در
همين زمان بود
که مجلس
پانزدهم
قرارداد
الحاقی نفت،
معروف به گس ـ
گلشاييان، را
تصويب نکرد و
به دنبال آن در
کشمکش برای
انتخابات
مجلس شانزدهم
جبهه ملی به
رهبری دکتر
مصدق تشکيل شد. در آن مجلس
اعضای جبهه ملی
و کميسيون
نفت، برنامه
ملی کردن نفت
را در سراسر
کشور
پيشنهاد
کردند که هم
سپهبد رزم آرا
نخست وزير و
هم حزب توده
با آن به شدت
مخالف
بودند.
رزم آرا می
خواست با
انگلستان
برخورد نکند و
حزب توده می
خواست امکان
دادن
امتياز
نفت شمال به
شوروی را حفظ
کند. گذشته از
اين آنها می
گفتند مصدق
«جاسوس
آمريکا»
است و هدفش
اين است که
نفت ايران را
از انگليس
بگيرد و به
آمريکا
بدهد. از نخست
وزيری مصدق در
ارديبهشت 1330 تا قيام
تير 1331 ، حزب
توده از
هيچگونه تهمت شفاهی
و کتبی نسبت
به مصدق و
همکاران و طرفدارانش
خودداری نکرد.
فقط در يک
کاريکاتور يک
صفحه ای مصدق
را به شکل
رقاصه نيمه
لختی کشيدند
که دارد برای
آمريکا و
انگليس می رقصد.
پس از
قيام سی تير
لحن حزب توده
تغيير کرد ولی
هيچگاه به
پشتيبان
انتقادی مصدق يا
«اپوزيسيون
سازنده» بدل
نشد. چنانکه
وقتی در دی
ماه 1331 ،
مصدق حاضر نشد
امتياز
به
پايان رسيده
شوروی برای
ماهی گيری در
دريای خزر را
تمديد کند،
حزب توده
اعلام
کرد
که او ماهيگيری
شمال را به
دستور
«اربابانش» ملی
کرده است.
کودتای 28
مرداد 1332 خورشیدی
تندروی
های حزب توده
از جمله شواهدی
بود که
انگلستان با
استفاده از آن
آمريکا را ترساند
که ايران به
زودی در دامن
شوروی می افتد
و در نتيجه آن کشور را با
اقدام برای براندازی
مصدق موافق
کرد. اين
رفتار در
روزهای 26 و 27
مرداد (پس از
شکست کودتای اول)
سال
1332 ، شدت
فوق العاده
يافت و تهران
را دستخوش هرج
و مرج و
اغتشاش کرد و
همراه با آن شعار
حزب توده برای
استقرار يک
«جمهوری
دموکراتيک»
بسياری از
هواخواهان
معتدل مصدق را
به وحشت انداخت. با اين وصف
در روز 28 مرداد 1332 ، حزب
توده با
سازمان وسيع و
منظم و منسجم خود، علاوه بر
سازمان مخفی
نظامی که
نزديک به 600 افسر در آن
عضو بودند و
علاوه بر
آن يک
انبار اسلحه
مخفی،
کوچکترين
اقدامی در
برابر
کودتاچيان
نکرد.
اما
از اين مهمتر
در ماه های پس
از کودتا که
رژيم جديد
ضعيف و متزلزل
بود و در
عين
حال تشکيلات
مدنی و نظامی
حزب توده
کاملا بر قرار سابق
بودند، بازهم
هيچ اقدامی نکرد،
تا اينکه
بسياری از
اعضای
غيرنظامی آن
به زندان
افتادند و بر
ضد حزب خود «تنفرنامه»
نوشتند و
سازمان نظامی
و انبار اسلحه
و چاپخانه هم
لو رفتند و در
اين ميان
عده ای از
اعضای حزب
اعدام،
شکنجه و زندانی
شدند.
«زنده
باد دوستی
ايران و شوروی»
از آن
پس باقی سران
حزب توده هم
به شوروی فرار
کردند و مآلا
سازمان خود را
به عنوان
يک حزب مهاجر
در آلمان شرقی
تشکيل دادند.
در سالهای 1339 تا 1341 که فرصت جديدی
برای مبارزات
آزاديخواهانه
پديد آمد، حزب
توده (همراه
با جبهه
ملی
دوم) دولت
اصلاح
طلب دکتر علی
امينی را با
تمام قوا
کوبيد. ولی
وقتی پس از
افتادن دولت
امينی
و در
آستانه
استقرار
حکومت
استبدادی شاه
دولت شوروی با
رژيم ايران از
در آشتی درآمد و
به آن کارخانه
فولاد فروخت،
حزب توده شعار
داد «زنده باد
دوستی ايران و شوروی.»
اين
روش مصلحت
جويانه جديد
(و ارايه آن تا
آستانه
انقلاب بهمن)
سبب رانده شدن بسياری
از اعضای جوان
حزب توده شد.
در همين زمان
اختلافات شوروی
و چين نيز
آشکار
شده و
چين با ادعای
رهبری «خلق های»
جهان سوم به
ميدان آمده
بود. در نتيجه
جوانان
سرخورده
حزب توده به
مائوییسم گرويدند و
«سازمان
انقلابی حزب
توده ايران»
را در
خارج
از کشور تشکيل
دادند.
به
اين ترتيب در
دهه 40 و 50 (خورشیدی) حزب
توده ـ اگرچه
روزنامه مردم
و پاره ای
نشريات را منتشر
می کرد ـ در
بين چپ ايران
تاثير و نفوذ
چندانی نداشت
(بلکه تا
اندازه زيادی منفور
بود) و کوشش می
کرد که موافقت
رژيم را با
بازگشت حزب و
اعضايش به
ايران جلب کند.
انقلاب
که پيش آمد
حزب توده به
رهبری دبير اول جديدش
نورالدين
کيانوری
تبديل به
يک
سازمان کاملا
توتاليتر،
خلقی و ضد
آزادی شد. اين
حزب توده بود
که لفظ ليبرال
را به معنای
خاین و
ضد انقلاب در
دهانها
انداخت و دولت
مهندس بازرگان
را نماينده امپرياليسم
آمريکا خواند.
ادامه اين روش
حتی سبب شد که
نويسندگان
توده ای از
کانون
نويسندگان
انشعاب کنند
چون با اصرار
کانون نويسندگان
بر آزادی بيان
و قلم مخالف بودند. حزب توده
در آن زمان حتی
بيشتر از
اسلامگرايان
تندرو شعار
اعدام و تصرف
اموال
مردم
را می داد و به
هر بهانه ای
صادق خلخالی
را که در آن
زمان آيت الله
نبود به
عنوان
«آيت الله
خلخالی» برای
انتخابات
کانديدا می
کرد.
به
گفته پيروز
دوانی، عضو
سرخورده حزب
مزبور، که
ظاهرا در دهه 70 به
قتل رسيد، اين
سازمان نظامی
حزب توده بود
که مذاکرات
صادق قطب زاده
را با پاره ای
از افسران ارتش
برای به راه
انداختن يک
کودتای
احتمالی کشف
کرد و مدارک
آن را از طريق
سران
حزب
به رژيم داد،
که در نتيجه
قطب زاده
اعدام و آيت
الله شريعتمداری
خلع لباس
شد. در اين مدت
سران توده از
طريق سفارت
شوروی با حزب
و دولت شوروی
تماس داشتند،
به آن
اطلاعات می
دادند و از آن
خط می گرفتند
و اطلاعات
مربوط به ارتش
را نيز از طريق سازمان
مخفی خود در
درون ارتش به
دست می
آوردند. اما
ناگهان حادثه
ای به کار حزب توده
پايان داد.
يک
مامور «کا گ ب»
در سفارت شوروی
در ايران به
نام ولاديمير
کوزيچکين که
سمت ديپلماتيک
داشت به
انگلستان
پناهنده شد و
طبعا آنچه
شواهد و اسناد
کتبی و شفاهی
در چنته
داشت به
سازمان
اطلاعات
انگليس تحويل
داد، که از آن
جمله فعاليت
های مخفی حزب توده
و سازمان نظامی
اش، و روابط
آنها با شوروی
بود.
انگليس
هم ـ ظاهرا
از طريق دولت
پاکستان ـ
اطلاعات
مزبور را در
اختيار دولت ايران
گذاشت. در
نتيجه حزب
توده تحريم
شد، سران آن
دستگير شدند و
بسياری از
اعضايش
به
شوروی پناه
بردند. اسناد
محاکمه سران و
نظاميان حزب
توده همه چاپ
و منتشر شده و نيازی
به تکرار
ندارد. از آن
پس حزب توده
تبديل به دو سه
گروه کوچک در
خارج از
ايران
شد که هر يک از
طريق وبسايت
خود نظراتشان
را اعلام می
کنند.
(جستاری
از همایون
کاتوزیان و سایت
امروز)
...... ......... ............ ............... ..................
حزب کمونیست
ایران
سلیمان
محسن اسکندری
معروف به سلیمان
میرزا
چگونگی ظهور
حزب توده ایران
(بنقل
از مصاحبه
بهروز کارونی
از رادیو فردا
با محمد علی
عمویی)
لازم
بیادآوریست
آقای عمويی
قبل و بعد از
کودتای 28
مرداد 1332 خورشیدی
سیا و محمد
رضا شاه بر علیه
محمد مصدق ،
از اعضای
تشکيلات
افسران حزب
توده ايران و
پس از انقلاب 22
بهمن 1357 خورشیدی،
عضو کميته
مرکزی حزب
توده ایران
بود. آقای عمویی
قبل از انقلاب
25 سال و بعد از
انقلاب 12 سال
بخاطر فعالیتهای
سیاسی در
زندان بوده.
تاسیس حزب
توده در 7 مهر 1320
خورشیدی
آقای
عمویی در مورد
ظهور و تاسیس
تشکیلات حزب
توده میگوید: «در
هفتم مهر سال 1320
خورشیدی،
شماری از
فعالان سياسی
جامعه ايران
نشستی داشتند
و طی سه روز
درباره چگونگی
جامعه، ترکيب
طبقاتی و ويژگی
های اجتماعی
ايران بحث های
طولانی کردند.
آنجا حزبی
پايه گذاری شد
که متکی به
توده مردم
باشد و برای
بهبود شرايط
زيست مردم
ايران فعاليت
کند؛ ضمن دفاع
از تماميت ارضی
کشور نه بر مبنای
ناسيوناليسم
بلکه بر مبنای
ميهن دوستی
ايرانيان.
حزب توده
ايران ادامه
فعاليت حزب
کمونيست
ايران(تاسیس 1299
خورشیدی)
اين
رخداد تازه که
با نام «حزب
توده ايران»
آغاز به کار
کرد ابتدا به
ساکن خلق نشد.
در واقع، پايه
گذاری حزب
توده ايران
ادامه فعاليت
و مبارزه حزب
کمونيست
ايران است که
در سال 1299 خورشیدی
(سال کودتای سیّد
ضیاء و رضاخان
در اسفند 1299 خورشیدی)
پايه گذاری شد
و فعاليت های
گسترده ای
داشت. حزب
کمونيست هم
ادامه دهنده
فعاليت های
جنبش سوسيال
دموکراسی
قفقاز بود و
شعبه های آن
در بندر انزلی
و خراسان به
همت کسانی مثل
حيدر عمو اوغلی
و علی مسيو
شکل گرفت که
جامعه ايران
را با مسئله
تشکل آشنا
کردند و
اتحاديه های
کارگری را به
وجود آوردند.
سليمان
محسن اسکندری
از بنيانگذاران
حزب توده
بنيانگذاران
حزب توده گروهی
از کمونيست های
قديمی و گروهی
ديگر از آزادی
خواهان
سوسيال
دمکرات بودند
و در راس آنها
سليمان محسن
اسکندری ،
معروف به
سليمان ميرزا
(در مورد سلیمان
میرزا در
انتهای این
نوشتار). در بدو
امر او به
خاطر جايگاه
والايی که
داشت و مبارزات
زيادی که در
دوران
مشروطيت و چه
پس از آن
انجام داده بود،
به عنوان دبير
حزب تعيين شد.
از جمله شرکت
کنندگان در
اين مجمع که
حاصل نشست آن،
اعلام
موجوديت حزب
توده ايران
بود، ايرج
اسکندری (در
مورد ایرج
اسکندری در
انتهای این
مقاله) و دکتر
رادمنش بودند
و تعداد ديگری
که در تاريخ
اسامی آنها
موجود است. البته
رخدادهای دهه
اول 1300 خورشیدی
با شکل گيری
ديکتاتوری
رضاخان و
سرکوبی عمومی
هر حرکتی در
جامعه ايران
همراه شد؛ از
جمله سرکوب
جنبش خيابانی
و جنبش جنگل و
(کلنل) پسيان.
حزب کمونيست
هم سرکوب و
تعداد زيادی
از اعضای آن
بازداشت شدند
و عده ای
مهاجرت کردند.
دکتر
تقی ارانی
تجدید
سازمان حزب
کمونیست
در
سال 1313 خورشیدی
مجدداً تلاشی
برای تجديد
سازمان حزب
کمونيست به
ابتکار شخص
دکتر تقی ارانی
(سرگذشت او در
انتهای این
نوشتار) که از
اروپا به
ايران آمده
بود انجام
گرفت. دکتر
ارانی، ايرج
اسکندری،
عبدالصمد
کامبخش و
ديگران فعال
بودند.
محفل «53» نفر
همزمان
با تجديد حيات
حزب کمونيست
يک محفل روشنفکری
هم برای
روشنگری در
جامعه و تربيت
يک نسل
روشنفکر پديد
آمد؛ محفلی که
بعدها به «53» نفر
ناميده شد (در
مورد محفل «53»
نفر به انتهای
نوشتار توجه
کنید).
با
انتشار مجله ای
به نام «دنيا»،
مسايل مهم
جامعه ايران
مورد تجزيه و
تحليل قرار می
گرفت، ولی عمر
آن پايدار
نبود و در سال 1316 (زمان
رضاشاه) همه
افرادی که در
اين محفل
روشنفکری تحت
رهبری دکتر
ارانی کار می
کردند
بازداشت شدند
و به زندان
افتادند. برخی
نيز تبعيد
شدند و در
همان زمان،
دکتر ارانی را
در زندان از
بين بردند. بازماندگان
اين جريان ها
در مهر 1320 پس از
آن که رضاخان
از کشور تبعيد
شد و شرايط جديدی
در جامعه به
وجود آمد،
ضرورت تشکيل
حزبی که ادامه
دهنده
مبارزات حزب
کمونيست
ايران بود را
احساس کردند. البته
در سال 1310 قانونی
وضع شده بود
که يک ماده آن
اين بود که
تشکيل سازمان
هايی با نظارت
اشتراکی
(سازمانهای
کمونیستی) 3 تا 10
سال محکوميت
همراه دارد.
بنابر اين
پايه گذاران
حزب توده
ايران با توجه
به اين موضوع
و نيز اينکه
جامعه ايران
از نظر قانونی
امکان ادامه
فعاليت علنی
حزب کمونيست
را ندارد،
تشخيص دادند
که با اين نام
آغاز به کار
نکنند. پس با
نام حزب توده
ايران آغاز به
کار کردند و
از همان ابتدا
هم آرمان و
هدف خود را
سوسياليسم
اعلام
نکردند، حال آن
که شمار قابل
توجهی از
بنيان گذاران
حزب توده
ايران،
کمونيست و معتقد
به مارکسيسم-
لنينيسم
بودند اما به
خوبی می
دانستند هدف
شان يک انقلاب
ملی- دمکراتيک
است و ترکيب
طبقاتی جامعه
ايران اساساً
زمينه رشد
انقلاب سوسياليستی
را فراهم نمی
کند. ايران
نياز داشت به
انقلابی که
مردم از يک سری
حقوق
دمکراتيک
برخودار
باشند، آگاهی
سياسی و
اجتماعی و
اقتصادی شان
بالا برود و
طبقه کارگر و
زحمتکش رشد
کند تا شرايط
اقتصادی
مناسب طبقات
مناسب برای
انقلاب را
فراهم کند. به
اين ترتيب
اساسنامه و
برنامه حزب
پيش بينی شد و
در روز 10
مهرماه 1320 (خورشیدی)
افتتاح
باشگاه حزب
توده ايران در
خيابان فردوسی
اعلام شد.»
(از
"مصاحبه
بهروز کارونی از
رادیو فردا با
محمد علی عمویی")
...... ......... ............ ............... ..................
سلیمان محسن
اسکندری
معروف به سلیمان
میرزا از
خانواده عباس
میرزا ولیعهد
فتحعلیشاه
سلیمان
میرزا از رؤسای
معروف انقلابیون
بود. وی چند
دوره از وکلای
حزب دموکرات
در مجلس و یک
بار هم در
دوره ریاست
وزرائی سردار
سپه به وزارت
معارف منصوب
گردید. وی پسر
مرحوم محسن میرزای
کفیل الدوله و
نواده ٔمحمد
طاهرمیرزا
مترجم معروف ،
بعضی از
رمانهای
الکساندر
دوما، از قبیل
: سه تفنگدار و
قسمتی از کنت
دُمونت کریستو
است . محمد
طاهرمیرزا
پسر اسکندرمیرزا
ابن عباس میرزا
نایب السلطنه
(فتحعلیشاه)
است و بهمین
مناسبت نام جدُ
و پدر مرحوم
سلیمان میرزا
خود را سلیمان
محسن اسکندری
می خواند.
مرحوم سلیمان
میرزا برادر یحیی
میرزا است که
او نیز از
انقلابیون
بود و پس از
توپ بستن به
مجلس بحکم
محمد علی شاه
او را گرفتند
و عکس او در
جزء محبوسین
باغ شاه در زیر
غل و زنجیر که
در تمام دنیا
از همان وقتها
منتشر شد، دیده
میشود. یحیی میرزا
پس از خلاص یافتن
از حبس یکی دو
سال بعد وفات یافت
. وفات سلیمان
میرزا در روز
جمعه 16 دی ماه
سنه ٔ 1322 هَ.ش
مطابق روز
عاشورا 1363 هَ.ق
در تهران
اتفاق افتاد و
سن او در حین
وفات قریب به
هشتاد سال
کمابیش بود.
(از
سایت لغت نامه
دهخدا)
...... ......... ............ ............... ..................
سلیمان میرزا
(نواده بزرگ
عباس میرزا)
سليمان
ميرزا در سال 1242 در تهران
متولد شد.
برخي تاريخ
تولد او را
سالهاي 1241، 1255، 1256 نيز آوردهاند.
او پسر محسن
ميرزا کفيلالدوله
و او فرزند
محمدطاهر
ميرزا است که
کتاب سه
تفنگدار
الکساندر
دوما را به
فارسي ترجمه کرده
است. محمدطاهر
ميرزا فرزند
اسکندر ميرزا
و او فرزند
ششم عباس
ميرزا پسر
فتحعلي شاه قاجار
است. سليمان
ميرزا پس از
گذراندن
تحصيلات
ابتدایی و آموختن
مقدمات عربی وارد
مدرسه
دارالفنون
گرديد و از
آنجا ديپلم گرفت.
(1)
سپس به پيروی از
نياکان خود
وارد عرصه
فرهنگ شد و در
حدود سال 1318 ق
روزنامه عيوق
را منتشر کرد
که مطالب آن
مورد پسند
ميرزا علیاصغر
خان امينالسلطان،
صدراعظم،
واقع نشد و
بلافاصله توقيف
گرديد. پنج
سال بعد مدرسه
محسنيه را
داير کرد که
به سبب
دشمنيها و
مخالفتها با
معارف جديد
عمر زيادی نکرد. در
همين دوران در
بعضي مدارس
پايتخت به
تدريس رياضی پرداخت.
در سال 1324 ق (1285 شمسی) وارد
خدمات دولت
شد. نخست در
نظميه به کار
پرداخت؛ سپس
در اداره کل
گمرک مشغول شد
و مدتی
بعد به
کرمانشاه رفت
تا ضمن خدمت
در ادارۀ
گمرک، رياست
کل پست آنجا
را هم بر عهده
بگيرد. (2) او که
از اعضاي مجمع
آدميت بود پس
از ورود به
محل مأموريت
خويش در صدد
تهيۀ مقدمات
تأسيس شعبۀ
مجمع آدميت
برآمد و چون
آگاه بود که
جامعۀ بیسواد
هرگز ترقی نمیيابد
برای
بزرگسالان
کلاس درس باز
کرد و در آن
کلاس به تدريس
حساب و خواندن
و نوشتن
پرداخت.
سليمان
ميرزا که از اعضای انجمن
آدميت بود، به
همراه برخی از اعضا
انجمن آدمیت را ترک
کردند و
جمعيتي به نام
«انجمن
حقوق»
برپا داشتند.
ناشر افکار
اين انجمن
روزنامه حقوق
بود که سليمان
ميرزا اداره میکرد و
برادرش يحيي
ميرزا در اين
کار به وی مدد میرساند.
خبر آغاز
انتشار اين
روزنامه در
شماره 74
روزنامه حبلالمتين
تهران، مورخ
دوشنبه
يازدهم جمادیالآخر
سال 1325 ق چنين
درج شده است:
«روزنامه حقوق
اثر خامۀ
عنبرين شمامۀ
نواب والا
سليمان
ميرزا، به تازگی در
تهران طبع شده
و بهترين
ميدان برای حقوق ملی است. غرض
اصلی از نشر اين
فرخنده نامه
آن است که ملت
را به حقوق
خود آشنا سازد
تا بعد از اين
ملتفت باشند و
حقوق خود را
از دست ندهند». (3)
سليمان ميرزا
در دوره دوم
مجلس شورای ملی از اراک
انتخاب شد ولی
اعتبارنامه
او رد شد و
بعداً در جلسه
23 مورخ چهارشنبه
هشتم ذيحجه 1327 ق از طرف
مجلس شورای ملی به جای برادرش یحیی ميرزا
که فوت نموده
بود انتخاب و
وارد مجلس شد.
(در دوره اول و
دوم رسم اين
بود که، اگر
نمايندهای استعفا
يا فوت میکرد،
مجلس
مستقيماً کسی را به جای او برمیگزيد).
سليمان
ميرزا پس از
درآمدن در
رديف
نمايندگان،
به گروه
دمکرات پيوست
و پس از قتل
سيد عبدالله
بهبهانی، به جای تقیزاده
ليدر اين
فراکسيون شد.
در سال 1290 شمسی مدتی پس از اين
که مجلس شورای ملی به
دستور
ابوالقاسم
خان
ناصرالملک
نايبالسلطنه (احمد
شاه)
منحل شد،
سليمان ميرزا
و جمعی
از
آزاديخواهان
دستگير و به
قم تبعيد
شدند. وی، پس از چند
ماه، به پايتخت
بازگشت و در
حدود 1292 ش در
وزارت داخله
متصدی
امور مرکز شد. (4) در
سال 1293 ش
به عنوان
نماينده
اصفهان به
مجلس سوم راه
يافت و ليدر
فراکسيون
دمکرات بود.
در جريان جنگ
اول جهانی به علت
ضديت با روسيه
تزاری
و استعمار
بريتانيا
بسان برخی از رجال آن
دوره به آلمان
گرايش يافت.
در آبان 1294 ش به علت
حرکت نيروهای روسيه
به سمت تهران
به همراه ساير
نمايندگان و
رجال ملی به قم رفت
و در آذر ماه
رياست کميته
دفاع ملی (مدرس
جزو این کمیته
بود)
را به دست
گرفت. سپس به
همراه سايرين
راهی
کرمانشاه شد و
با دولت نظامالسلطنه
مافی همکاری کرد. در
بهمن 1296 ش هنگامی که در
ميان ايل سنجابی بود
توسط ارتش
بريتانيا
دستگير و در
هندوستان
زندانی
و تبعيد شد.
پس از
کودتای1299 ش از
هندوستان
مخفيانه به
همدان آمد و
پس از عزل سيد
ضياء طباطبایی به طور علنی راهی تهران شد.
در 1300 ش به
نمايندگی مردم تهران
در مجلس چهارم
انتخاب شد و
به اتفاق سيد
محمدصادق
طباطبایی حزب
سوسياليست را
تشکيل داد. در
اين دوران، سليمان
ميرزا از سوی دولت
شوروی
به عنوان رهبر
نيروهای چپ ايران
شناخته میشد و مورد
اعتماد آنان
بود. او در سال 1301
ش با دولت
قوامالسلطنه
به مخالفت
برخاست و به
همراه
محمدصادق
طباطبایی به تلاش در
راه تحکيم
قدرت رضاخان
پرداخت. سليمان
ميرزا در
شهريور 1302 ش به همراه
ميرزا کريم
خان رشتی،
محمدصادق
طباطبايي و
امير لشکر
خدايار خان يک
پيمان مخفی اتحاد
با رضاخان
امضا کرد و به
عضويت کميته مخفی درآمد
که جلسات آن
در خانه
رضاخان
برگزار میشد. در
آبان 1302 ش در
اولين کابينه
رضاخان وزير
معارف شد. در
بهمن 1302 ش از
تهران به مجلس
پنجم راه
يافت. در 27
مرداد 1303 ش با
استيضاح دولت
رضاخان توسط
مدرس و 12
نماينده ديگر
مخالفت کرد.
در آبان 1304 ش به خلع
سلسله
قاجاريه رأی مثبت
داد. مع هذا در
آذر ماه همان
سال در مجلس
مؤسسان به انتقال
سلطنت به
سلسله پهلوی رأی ممتنع داد.
او در نخستين
سالهای سلطنت
رضاشاه، که
هنوز روابط
شاه جديد با
دولت شوروی حسنه
بود، به همراه
ميرزا شهاب
راوری
کرمانی (پدر
مظفر بقایی کرمانی) هدايت حزب
سوسياليست را
به عهده داشت
و در سال 1306 ش به همراه
حاج امينالضرب،
شيروانی، دشتی، فرخی يزدی، حاج
ميرزا حبيبالله
امين، نيکپور
و حاج ميرزا علیاصغر
قيصريه برای شرکت در
جشن دهمين
سالگرد
انقلاب اکتبر
به روسيه رفت.
سليمان
ميرزا پس از
ترک مسکو به
آلمان رفت و با
مرتضی
علوی (بزرگ علوی) و چند
نفر ديگر که
از
بنيانگذاران
فرقه جمهوری انقلابی ايران
بودند، ديدار
کرد. از آنجا
به پاريس رفت
و با مارسل
کاش دبيرکل
حزب کمونيست
فرانسه و
سردبير
روزنامه
اومانيته،
ملاقات کرد.
سليمان ميرزا
از آن پس تا
سقوط رضاشاه
در شهريور 1320 ش خانه
نشين و دور از
فعاليتهای سياسی بود. پس
از تأسيس حزب
توده در 15 مهر 1320 ش و
برگزاری نخستين
جلسه هيئت
مؤسسان آن،
سليمان ميرزا
به دليل پيشينۀ
تشکيلاتی خود و مقبولیتی که در
بين اعضای مؤسس حزب
توده داشت، در
رأس حزب قرار
گرفت. او در
اولين
انتخابات (مجلس
شورای ملی) بعد از رضاشاه،
از تهران
نامزد نمايندگی شد اما
در جريان
انتخابات، در
16 دی ماه
1322 ش
در
تهران درگذشت
و در امامزاده
عبدالله به خاک
سپرده شد.
سليمان ميرزا
اسکندری کمونيست
نبود و تا آخر
عمر پايبند به
احکام دینی باقی ماند، اما
به دليل
انديشه سوسيالیستی نگاهش
به دولت شوروی مثبت
بود. از او
ترجمه کتاب «رموز ملل» اثر اوژن
سو انتشار
يافته است.
1- ابراهيم
صفایی،
نمايندگان
ملت: بيوگرافی اول
سليمان ميرزا
([بی جا]:
انتشارات
رهبران
مشروطه، 1349)، ص 5.
2- سليمان
امينزاده،
«اسکندری، سليمان
ميرزا»، فرهنگ
ناموران
معاصر ايران،
ج2، ص 526 ـ 527.
3- اقبال
يغمایی،
وزيران علوم و
معارف و فرهنگ
ايران (تهران:
مرکز نشر
دانشگاهی، 1357)،ص 246.
4- اقبال
يغمایی،
«سليمان
ميرزا»، آموزش
و پرورش، 42
(فروردين 1352): ص 414.
(از اکبر
مشعوف و سایت
موسسه
مطالعات تاریخ
معاصر ایران)
...... ......... ............ ............... ..................
تقی
ارانی (سمت چپ)
بهمراه علی
دشتی و
ابوطالب شیروانی/
برلن 1927 میلادی/
روز شمار
زندگی دکتر تقی
ارانی
تقی
ارانی فرزند
ابوالفتح
ارانی در سال 1274
شمسی در تبريز
متولد شد و پس
از تحصيلات
مقدماتی در
تبريز به
تهران آمد.
بعد از پايان
تحصيلات در دارالفنون
در امتحان
اعزام محصل به
خارج شرکت کرد
و برای فرا
گرفتن طب به
آلمان
فرستاده شد که
در رشته فيزيک
و شیمی درجه
دکترا گرفت. دکتر
ارانی در
دانشگاه برلن
زبان عربی
تدريس می کرد
و از
دانشجويان
برجستهً
ايرانی بود که
برای امرار
معاش در خارج
از کشور حتی
حروفچینی هم
کرده است. در
برلن روزنامه
پيکار را
تاسيس نمود و
با محافل کمونیستی
آشنا شد و
گروهی از
جوانان تحصيل
کرده را با
دنيای
کمونيزم آشنا
ساخت.
دکتر
ارانی پس از
مراجعت به
ايران
روزنامه دنيا
را منتشر ساخت
که مطالب
تئوريک در آن
نشر می يافت. و
هسته مرکزی
کمونيستهای
ايران را رهبری
می کرد که
مورد تعقيب
قرار گرفت و
به زندان افتاد
و با گروه 53 نفر
در دادگستری
محاکمه و به
ده سال زندان
محکوم گرديد.
دکتر
ارانی از نظر
معلومات فرد
برجسته ای بود
که به علت
عقايد سياسی
خود حتی در
زندان از
تعليم اصول
مارکسيسم
خودداری نکرد.
او را مدتها
به زندان مجرد
فرستادند و
سرانجام در
سال 1318 (زمان رضاشاه)
در سن 44 سالگی
به علت ابتلاء
به بيماری
تيفوس درگذشت.
بعد
از شهريور 1320 که
حزب توده
تاسيس شد از
دکتر ارانی به
عنوان رهبری
که در راه
اشاعه افکار
خود جان باخت
تجليل کرد.
روز 15 مهر 1327 که
شاه در دانشگاه
مورد سوء قصد
قرار گرفت
توده ايها در
آرامگاه ارانی
اجتماع کرده
بودند و قصد
حمله به تهران
را داشتند که
با انتشار خبر
زنده ماندن
شاه برنامه آنها
بهم خورد.
توده
ايها اعتقاد
دارند که دکتر
ارانی را در
زندان کشته
اند و مخصوصا
او را به اتاقی
برده اند که
قبلا بيمار
تيفوسی در
آنجا بوده
است. بعضی از
پيروانش می
گويند اگر از
بين نمی رفت و
بعد از شهريور
1320 رهبری
حزب توده را
بر عهده داشت
شايد حزب در
دامن شوروی نمی
افتاد و چنين
سرنوشتی
نداشت.
نوشته های
رهبران حزب
توده حاکی است
که کامبخش و
کيانوری
ماًمورين شوروی
بودند و
دستورات
روسها و (کا- گ- ب)
را بی چون و
چرا اجراء می
کردند.
(نوشته
ای از سایت
فرهنگسرا)
...... ......... ............ ............... ..................
کتاب 53
نفر از بزرگ
علوی
محفل «53 » نفر
این
53 نفر زندانی
کمونيست
دوران رضاشاه
در واقع 48 نفر
بودند که 18 نفر
از آنها نيز
هيچ آينده
سياسی مشخصی
پيدا نکرده و
محو شدند. در
ميان 30 نفر
باقيمانده هم
عناصر کم اهمیتی
وجود داشتند
ولی در بين
بازداشت ها و
جست وجوهای
پليس امنیتی
(زمان رضاشاه)
که گاهی هم به
خطا می رفت
«پرونده53 نفر»
بزرگ ترين
دستگيری سياسی
زمان خود بود.
زيرا حزب توده
به عنوان
مهمترين و
قدرتمندترين
حزب دهه های
بعد به دست
همين افراد
ساخته شد.
«تقی
ارانی» پدر
معنوی حزب
توده و سرشناس
ترين بازداشت
شده بود. او در
سال 1281 (تاریخها
همه خورشیدی)
و در شهر
تبريز به دنيا
آمد، از
دارالفنون ديپلم
گرفت و با
هزينه شخصی
برای تحصيل به
آلمان رفت که
موفق شد در
شهر برلين تحصيلات
خود را تا
درجه دکترای
فيزيک و شیمی
ادامه دهد. در
اين سال ها
دانشجويان
مقيم اروپا
تحت تاثير فضای
فکری اين قاره
(دهه 1930 میلادی)
با تفکراتی
چون مارکسيسم
و بحث های
مجاوران آشنا
می شدند. ارانی
در اروپا به
حلقه دوستانی
چون ايرج
اسکندری و
مرتضی (بزرگ)
علوی وارد شد
و به نوشتن در
مجله پيکار
چاپ اروپا
پرداخت. مقالات
ارانی که بعد
از ورود به
ايران در
ماهنامه دنيا
و با امضای
احمد قاضی به
چاپ می رسيد،
بيشتر محتوای
علمی و
پژوهشگری
دارد. او در
تلاش بود تا
مفاهيم
سوسياليسم مدرن
را از منابع
مطالعاتی و نه
از راه
تبليغات
وابسته به
شوروی به دست
بياورد. وی
بنا به مشی
ايدئولوژيک
خود نوشته هایی
نيز درباره
ارتباط علوم
تجربی چون شیمی،
زيست شناسی و
فيزيک با مبانی
مارکسيسم
دارد. تفکری
که تا سال ها
بعد ادامه
داشت و توسط
گروه های بعدی
دنبال می شد.
به طور کلی تقی
ارانی از جمله
متفکران
مارکسيست
ايران محسوب می
شود که انديشه
های خود را از
راه مطالعه و
نه در مسير
تبليغات قرارگرفتن
به دست آورده
بود و به همين
دليل نظريات
متفاوت و جديدی
را عرضه می
کرد. او در 1314 به
ايران برگشت و
مشغول تدريس
فيزيک در
دانشگاه شد.
دکتر
تقی ارانی با
توصيه
کمونيست های آلمانی
در شهر قزوين
با شخصي به
نام اميرخان
تماس گرفت و
از آن طريق به
مجموعه یی از
مارکسيست های
ايرانی که
فعاليت های
محدود و پنهانی
انجام می
دادند متصل
شد. نام اصلی
اين شخص
عبدالصمد
کامبخش بود.
کامبخش –
متولد 1283 در
قزوين- در
مسکو تحصيل
کرده بود و در
آنجا به عضويت
حزب کمونيست
شوروی و
تشکيلات
هماهنگ کننده
کمينترن
درآمد. کامبخش
پس از بازگشت
به ايران عضو
کادر نيروی
هوایی تازه
تاسيس (دوران
رضاشاه) و از
طرف ارتش مجدداً
به شوروی
اعزام شد. در
بازگشت اداره
اطلاعاتی
ارتش موسوم به
«رکن2» به
ارتباطات او پی
برد و کامبخش
دستگير و
محکوم به
اعدام شد. اما
از آنجا که رابطه
سياسی ايران
با شوروی در
آن مقطع
حساسيت خاصی
داشت و امکان
آسيب ديدن آن
می رفت کامبخش
آزاد شد.
احتمالاً
عوامل ديگری
هم در آزادی
او دخالت
داشتند ولی او
آزادی خود را
نتيجه نفوذ و
حمايت اتحاد
جماهير شوروی
دانست. از
آنجا که از
سال 1310 و برخورد
شديد حکوممتی
تلاش برای
گسترش
سوسياليسم به
خطر افتاده
بود کامبخش بعد
از سفر ديگری
به شوروی
تشکيلاتی مخفی
را سازماندهی
کرد که ابتدا
در قزوين و
بعد در تهران
به کار پرداخت.
او که آموزش
هوانوردی
ديده بود در
اين زمان به
کار در شرکت
اتوبوس های
شهری تهران
پرداخت.
تقی
ارانی با
کامبخش و ديگر
فعالان
مارکسيسم در
ايران ارتباط
برقرار کرد و
سرانجام در
ارديبهشت 1315 در منزل
خود جلسه یی
با حضور رضا
روستا، علی
شبرنگ و رضا
ابراهيم زاده
تشکيل داد که
در آن حاضران
تصميم به
ايجاد حزب
کمونيست مخفی
گرفتند. در
جلسه بعدی
اعضای کميته
مرکزی و کميته
تفتيش هم
تعيين شدند که
در ميان آنها نام
پيشه وری و
دانشيان هم
ديده می شود.
البته حزب به
اين سرعت
تشکيل نشد و
مقدمات ايجاد
آن آنقدر به
تاخير افتاد
که همه دستگير
شدند.
محمود
بقراطی و علی
صادقپور دو
نفری بودند که
برای تحصيل در
«دانشگاه کمونیستی
شرق» به مسکو
رفتند. اين
دانشگاه که
برای تربيت
نيروهای خارجی
آماده شده بود
پس از مدتی
منحل شد و دو
دانشجوی فوق
قصد داشتند به
ايران
برگردند.
«محمد
شورشيان» که
وظيفه نقل و
انتقال آنها
را بر عهده
داشت در باکو
با دانشجويان
همراه شد. او
سه دست لباس
نظامی شوروی
را با اين
استدلال تهيه
کرده بود که
بتوانند با
پوشيدن آنها
تا مرز پيش
بروند. ولی به
دليل اينکه پس
از عبور از
مرز، لباس ها
را همچنان به
تن داشتند
ژاندارم های
يک روستا آن
سه نفر را
دستگير کرده و
در اتاقی
زندانی می
کنند. آنها
موفق می شوند
با رشوه دادن
به نگهبان
فرار کنند ولی
تمامی مدارک
خود را جا می
گذارند که در
نتيجه شهربانی
به نام و هويت
آنها پی می
برد.
محمد
شورشيان به
دورترين نقطه
ممکن یعنی
آبادان و نزد
«شاندرمنی» از
ديگر اعضای
گروه می
گريزد. در
آبادان محمد
شورشیانی
سرگرم فعاليت
فرهنگی می
شود. اين
فعاليت فرهنگی
شامل تشکيل
گروه تئاتر
بود و روی
اعلان اولين
نمايش آن
نوشته شده بود
«شاهکاری هُنری
به کارگردانی
محمد
شورشيان».
بديهي است که
با چنين
شاهکاری
بلافاصله
«محمد
شورشيان»
دستگير شده و
حتی به شب اول
نمايش هم نمی
رسد. او که بسيار
هيجان زده شده
بود اعلام می
کند اطلاعات
مهمی دارد که
در حد اعتراف
به پليس
آبادان نيست.
پليس او را به
تهران منتقل
کرده و
«شورشيان»
اعلام می کند
که عضو «حزب
کمونيست
نيرومند
ايران» است. او
در 13 برگ
اعتراف نامه
تمامی کسانی
که می شناخت
را معرفی می
کند. ارانی،
الموتی،
بهرامی، آذری،
... و شخص مرموزی
که ظاهراً با
نام مستعار
«تنبورک»
شناخته می شد.
روز
16 ارديبهشت 1316
خورشیدی اين
چهار نفر به
دام می افتند
و شهربانی به
جست وجو ادامه
می دهد. سه روز
بعد عبدالصمد
کامبخش که نفر
پنجم بود به
کمک سوابقش
دستگير می
شود. بلافاصله
پس از او در 21
ارديبهشت
تعداد دستگيرشدگان
به 40 نفر و در 23
ارديبهشت به 53
نفر می رسد.
اتهام آنها
تشکيل سازمان
اشتراکی مخفی،
انتشار
بيانيه روز
کارگر، به راه
انداختن اعتصاب
در دانشکده فنی
و کارخانه
نساجی اصفهان
و مهمتر از
همه ترجمه
رساله های
الحادی مثل
«کاپيتال
مارکس» و
«مانيفست
کمونيست» بود.
بار
اولی بود که
اين همه متهم
دستگير می
شدند و چند
بازجوی
شهربانی به
صورت شبانه
روزی مشغول
اعتراف گرفتن
و پرونده
ساختن بودند.
اتهامات از
خواندن کتاب
های کمونیستی
شروع می شد و
به تشکيل حزب
کمونیستی می
رسيد. در اين
ميان بعضی ها
کاملاً
اشتباه
دستگير شده
بودند. مثلاً
کامبخش از شخصی
به نام سجادی
در دانشکده
پزشکی نام برد
که نام کوچک
او را نمی
دانست.
ماموران هم به
دانشکده
رفتند و هر کس
که فاميل سجادی
داشت دستگير
کردند. مجتبی
سجادی که فرد
مورد نظر بود
بازداشت شد.
مرتضی سجادی
نفر بعد بود
که پس از
دستگيری از او
پرسيدند آيا
ارانی را می
شناسد يا نه.
او در سال های
قبل شاگرد
کلاس فيزيک
ارانی بود و
به همين دليل
متهم به
ارتباط با او
و در نتيجه
صاحب پرونده
شد. نفر سوم به
نام حسن سجادی
از کمونيسم
چيزی نمی
دانست ولی
پليس در ميان
نامه هایی که
او به برادرش
نوشته بود
جمله یی به
اين مضمون
پيدا کرد
«مردم اصفهان
چندان متمدن
نيستند».
افسران
اطلاعاتی اين
جمله را
رمزگشایی
کرده و اين
طور تفسير
کردند که
مقصود از متمدن
نبودن نداشتن
آمادگی برای
تشکيل حزب
است، رضا
رادمنش که از
کمونيست های
«گروه رنتيست
ها» بود در اين
ميان ماجرای
ديگری دارد.
او در اسفند 1315
دستگير شده
بود و در
زندان نظامی
با محاسبه
اينکه گروه 53
نفر از طريق
دادگستری
محاکمه شده و
تبرئه خواهند
شد پرونده اش
را با تلاش
بسيار از ميان
گروه رنتيست
ها به 53 نفر منتقل
کرد. پرونده
رنتيست ها پس
از مدتی
پاسکاری بين
شهربانی و
دادگستری با
رای تبرئه
مواجه شده و
همه آنها آزاد
می شوند اما
رادمنش در
کنار 53 نفر در
زندان می
ماند.
در
دوران حبس همه
همديگر را به
خيانت متهم می
کنند. کامبخش
که بلافاصله
پس از او،
دستگيری
گسترده اتفاق
افتاد، بيشتر
از همه در معرض
اتهام بود.
مدتی پيش از
برگزاری
دادگاه متن
اعترافات
گروه 53 نفر را
برای تمام
اعضای گروه
قرائت می کنند
در اينجا مشخص
می شود که
«محمد
شورشيان» 6-5 نفر
و کامبخش بقيه
را لو داده
اند در حالی
که ارانی
بيشتر از بقيه
مقاومت نشان
داده است،
شکنجه شديدی
در کار نبود.
انور خامه یی
که خود جزء
اين گروه بود
ماجرای
دستگيری و
حوادث زندان
را به تفصيل
ذکر کرده و می
نويسد: «در يک
تشکيلات مخفی
رابطه ها بايد
مخفيانه باشد
در حالی که در 53
نفر همه
همديگر را می
شناختيم.
مثلاً من خودم
27 نفر را
دقيقاً می
شناختم و کسی
مثل محمد شورشيان
که کارش قاچاق
آدم در مرز
شوروی بود 6
نفر از اعضای
شورای مرکزی
را می شناخت.»
سرانجام
از ميان گروه 53
نفر (که 5
نفرشان آزاد
شده بودند) سه
نفر به تبعيد،
ده نفر به حبس
های 2 تا 4 سال،
هفت نفر به 5
سال، هشت نفر
به 6 تا8 سال، و ده
نفر به حبس 10
سال محکوم شدند.
در اين 48 نفر
زندانی 13
دانشجو، 12
کارمند، 4
استاد
دانشگاه، 3
پزشک، 3 دبير
دبيرستان و 2
وکيل حضور
داشتند که سطح
تحصيلات
دستگيرشدگان
را به نسبت
پرونده های
قبلی بالا می
برد.
پس
از عزل
رضاخان،
محمدرضا شاه
تلاش کرد چهره
یی برخلاف پدر
خود به نمايش
بگذارد و فضای
سياسی باز
ايجاد کند. او
که تازه به
تاج و تخت
رسيده بود
فرمان عفو
عمومی صادر
کرد. بر اساس
اين فرمان
زندانيان
سياسی به طور
کامل و
زندانيان
عمومی تا يک
چهارم دوران
حبس خود عفو می
شدند. 53 نفر باز
هم بدشانسی
آوردند و به
دليل محاکمه
در دادگستری
در زمره مجرمان
عادی قرار
گرفتند. در 28
شهريور 1320
اسکندری،
رادمنش و يزدی
که سه چهارم
زندان خود را
گذرانده
بودند و چند
ماه بعد انور
خامه یی و
تعدادی ديگر
آزاد شدند و
کمتر از يک
سال بعد لايحه
یی تصويب شد
که بر اساس آن
تمامی کسانی
که به استناد
قانون عليه
سلطنت اقدام کرده
اند اساساً بی
گناه بوده و
بلکه اساس
محکوميت آنان
منتفی است. به
اين صورت بقيه
53 نفر باقی
مانده هم آزاد
شدند.
تقی
ارانی آنقدر
زنده نماند که
روز آزادی را
ببيند. او در
سال 1319 خورشیدی
بر اثر بيماری
تيفوس و عدم
رسيدگی لازم
در زندان
درگذشت. نظام
ديکتاتوری
(محمد رضا شاه)
چندان هم بی
ميل نبود که
اين مغز متفکر
بدون جنجال
حذف شود.
این
53 نفر به محض
آزادی فعاليت
های خود را
آغاز کرده و
حزب توده در
کمتر از 5 سال
بسيار گسترش
يافت. در عکسی
که از تظاهرات
روز کارگر سال
1325 خورشیدی (2 سال
بعد از پایان
جنگ جهانی
دوم) گرفته
شده است
راهپيمايان
تصاوير
مارکس، انگلس،
سليمان
اسکندری و
دکتر تقی ارانی
را به دست
گرفته اند.
حزب توده پس
از کش و قوس فراوان
در تنش هایی
چون نهضت ملی
کردن صنعت
نفت،
اعترافات سال
42 و بالاخره
تحولات منتهی
به سقوط
سلطنت،
سرانجام پس از
انقلاب اسلامی
منحل اعلام
شد. انور خامه یی
با 90 سال سن
هنوز زنده است
(این مقاله
توسط محمد
سرابی در 22 اردیبهشت
1386 نوشته شده
است). او پس از
انقلاب
خاطرات خود را
منتشر کرد و
در آن با قلمی
جذاب و
طنزآميز تمام
جزئيات
ماجراهایی که
در آنها حضور
داشته است را
شرح داد. در
بيست و هشتمين
سالگرد
انقلاب اسلامی
گزارش کوتاهی
در تلويزيون
ايران پخش شد
که چند جمله
از گفت وگوی
خبرنگار جوانی
را با اين
تنها
بازمانده 53
نفر نشان می
داد.
منابع
نویسنده:
- «53
نفر»، انور
خامه یی، چاپ 1362.
-
«تاريخ 57 ساله
ايران در عصر
پهلوی»، خسرو
معتضد، فصول 8
و 9.
-
«ايران بين دو
انقلاب»،
پروانه
ابراهيميان، فصل
رضاشاه.
-
«تاريخ 20 ساله
ايران»، حسين
مکی، جلد 6.
- «روزشمار
تاريخ ايران»،
باقر عاقلی،
سال 1316 .
(نوشته
ای از محمد
سرابی از
روزنامه
اعتماد)
...... ......... ............ ............... ..................
کتاب
خاطرات سیاسی
ایرج اسکندری
ايرج اسكندری،
عضو مؤسس حزب
توده
روز
11 شهريور 1364 ش
ايرج اسكندری
عضو موسس حزب
توده در سن 77
سالگی درگذشت.
او در 21 شهريور
1287 ق در تهران
زاده شد. پدرش،
یحیی ميرزا
اسكندری
(برادر سلیمان
میرزا)، از
شاهزادگان
قاجاری
مشروطهخواه
بود كه پس از
به توپ بسته
شدن مجلس در 23
جمادیالثانی
1326 ق (1287 ش) و دستگيری
مشروطهخواهان،
مدتی در زندان
باغشاه زندانی
بود و اندکی
پس از آزادی،
به سبب تحمل
سختيهای
محبس، درگذشت.
عموی ايرج
اسكندری،
سليمانميرزا
، نيز از
طرفداران
مشروطه و از
مؤسسان حزب
دمكرات بود كه
در 1300 ش حزب
سوسياليست را
تشكيل داد و
در 1306 ش، كه
رضاشاه حزب
سوسياليست را
منحل كرد، از
سياست كناره
گرفت. پدر
بزرگ ايرج اسکندری،
محسن ميرزا
كفيلالدوله،
نيز از شاهزادگان
تحصيل كردة
قاجار بود.
پرورش در چنين
خانوادهای خیلی
زود ایرج
اسكندری را به
عرصة سياست
كشاند. از سوی
ديگر، اوضاع
سياسی آن روز
ايران (حوادث
گيلان و
خراسان و
آذربايجان،
پيروزی
انقلاب اكتبر
شوروی و
متعاقب آن لغو
قراردادهای
بين ايران و
روسيه) ایرج
اسكندری
علاقهمند به
سياست را دوستدار
ماركسيسم ـ
لنينيسم كرد،
بدون آنكه از
مبانی آن آگاهی
چندانی داشته
باشد.
ایرج
اسكندری نخست
در مدرسة
سپهر، سپس در
دارالفنون و
بعد در مدرسة
علوم سياسی
درس خواند و
در بيست سالگی،
بنا بر وصيت
پدرش و به همت
پدربزرگش،
برای ادامة
تحصيل به
فرانسه رفت و
در آنجا حقوق
خواند. ارتباط
با دانشجویی
بلغاری به نام
كيسيلوف، كه
دانش خوب
دربارة
ماركسيسم
داشت، موجب
آشنایی بيشتر
و علاقهمندی
افزونتر
اسكندری به
ماركسيسم شد.
وی به توصية
عمويش،
سليمان
ميرزا، با
تعدادی از
دانشجويان
ايرانی
دانشگاه
برلين آلمان
شرقی ـ كه در 1925 م
فرقة جمهوری
انقلابی
ايران را
تشكيل داده
بودند ارتباط
يافت. او از
اين گروه : كه
مهمترين
افراد آن مرتضی
علوی، تقی
ارانی و احمد
اسدی بودند،
با عنوان
كمونيستهای
برلين نام
برده است اين
نامگذاری را
اقدام
آگاهانه و
سياسی اسكندری
برای تحريف
ماهيت
ايدئولوژیک
اين جريان
دانستهاند.
همكاری
اسكندری با
فرقة جمهوری
انقلابی
ايران سه سال
طول كشيد. وی
در اين مدت
تعدادی از
دانشجويان
ايرانی مقيم
فرانسه را به
طرف اين گروه
جذب كرد تا جایی
كه ادارة
سرپرستی، ارتباط
داشتن
دانشجويان
ايرانی را با
او منع كرد.
سرانجام
هنگامی كه
عبدالحسين
تيمورتاش،
وزير دربار
رضا شاه، در
اروپا بود،
فرقة جمهوری
بر ضد او و
حكومت پهلوی
اعلاميهای
منتشر كرد كه
ایرج اسكندری
آن را در
فرانسه توزيع
نمود؛ از اين
رو، به دستور
تيمورتاش،
كمك هزينة
تحصيلي او قطع
شد و اسكندری
به سبب مشكلات
مالی،
نتوانست دورة
دكتری را به
پايان برد و
در 1310 ش به ايران
بازگشت.
وی
پس از مدتی از
دادگستری
تقاضای
پروانة وكالت
كرد، اما به
توصية علي
اكبر داور
(وزير دادگستری)
به جای وكالت،
كار در
دادگستری را
پذيرفت و در 1311 ش
ابلاغ معاونت
دادستانی
تهران با
كفالت رتبة 9
برای او صادر
شد. البته پس
از مدتی به
وكالت نيز
پرداخت. چندی
بعد دولت
تصميم گرفت
عدهای را برای
ادامة تحصيل
به فرانسه
بفرستد،
اسكندری نيز
متقاضی بود
اما او را، به
سبب
فعاليتهايش
در اروپا،
نپذيرفتند و
همين موضوع،
سبب نخستين
ارتباط
مستقيم او با
تقی ارانی شد
كه آغاز دورة
جديدی در زندگی
اسكندری به
شمار میآيد.
ارانی و
اسكندری
تصميم به
انتشار مجلة
دنيا گرفتند و
سرانجام گروه
سه نفرة ارانی،
ایرج اسكندری
و بزرگعلوی
به اين مهم
پرداختند. هر
سه نفر نوشتههای
خود را با نام
مستعار امضا میكردند.
نام مستعار ایرج
اسكندری،
«الف. جمشيد» و
بيشتر نوشتههايش
در مجلة دنيا،
در مورد مسائل
اقتصادی بود.
ایرج
اسكندری در
چندين باشگاه
و انجمن عضويت
يافت و به تأسيس
مجمع فارغالتحصيلان
فرانسه و
انجمن حقوقدانان
پرداخت. به
ادعای وی، اين
كارها به
توصية
كمينترن
(كمونيزم بينالملل)
و ارانی پيغامآور
كمينترن بوده
است.
پس
از انتشار
چهارده شماره
از مجلة دنيا،
ارانی دستگير
و چند روز
بعد، در
ارديبهشت 1316 ش،
ایرج اسكندری
به اين اتهام
كه «داخل فرقة
كمونیستی»
است، دستگير
شد. وی در
بازجویی
نخست، تمام
اتهامات را رد
كرد و مدعی شد
كه از مخالفان
كمونيسم است
اما در بازجویی
دوم برخی از
اتهامات را
پذيرفت. در 24
آبان 1317 ش رأی
دادگاه اعلام
شد و براساس
آن، ايرج
اسكندری به
سبب عضويت در
فرقه اشتراکی
در ايران طبق
مادة یک قانون
خرداد 1310 ش، به
پنج سال حبس
مجرد محكوم شد
و اتهام او
مبنی بر تبليغ
مرام اشتراکی
در دادگاه
ثابت نشد.
بدين ترتيب
گروهی به
زندان رفتند
كه به گروه
پنجاه و سه
نفر معروف
شدند. ایرج
اسكندری در 28
شهريور 1320 ش، 25
روز پس از
خروج اجباری
(تبعید) رضا شاه
از ايران، از
زندان آزاد
شد. وی پس از
آزادی، تلاش
زيادی برای
آزادی دوستان
زندانیاش
كرد، تأسيس
حزب توده نيز
از مهمترين
اهدافش بود.
نخستين
جلسة مؤسسان
حزب در مهر 1320 ش
تشكيل شد و در
پی آن، اسكندری
به همراه جعفر
پيشهوری و
عبدالقدير
آزاد مأمور
تهيه اساسنامه
حزب شدند. عدهای
به تركيب
مؤسسان حزب
توده اعتراض
كردند، زيرا
تمام اعضا
كمونيست
نبودند و به
نظر معترضان،
اين موجب دور
شدن از هدف
اصلی ـ كه
تأسيس حزب
كمونيست بود ـ
میشد. برای
حل اين مشكل،
در كنار حزب یک
«مركز مخفی
كمونيستي»
ايجاد شد تا
تمام امور را
اداره كند و
اسكندری عضو
آن بود. از طرف
ديگر، اسكندری
چون هدف عمده
را در آن زمان
ايجاد جبههای
ضد فاشيستي میدانست،
به حضور افراد
غير كمونيست
اعتراض نداشت
پس از تأسيس
حزب توده،
داشتن
روزنامه بسيار
ضروری بود؛
نخست روزنامة
سياست كه صاحب
امتياز آن عباس
اسكندری (دایی
ايرج اسكندری)
بود، به عنوان
ارگان حزب
منتشر شد، سپس
همراه با
مصطفي فاتح
(از مديران
شركت نفت
ايران ـ انگليس)،
روزنامة مردم
چاپ شد كه
هيئت تحريريه پنج
نفره، به
رياست اسكندری،
روزنامه را
اداره میكرد.
بعدها
روزنامة رهبر
چاپ شد كه
اسكندری صاحب
امتياز و سردبير
آن بود.
انتخابات
مجلس چهاردهم
(معروف به
دوره هرج و مرج
سیاسی بعد از
تبعید
رضاشاه)، به
سبب باز شدن
نسبی فضای
سياسی و
اجتماعی
كشور، از
اهميت خاصی
برخوردار بود
و هر گروه
سياسی سعی
داشت تا در
كانون
قانونگذاری
كشور سهمی از
قدرت داشته
باشد. حزب
توده نيز كه میكوشيد
چند كرسی در
مجلس به خود
اختصاص دهد،
افرادی را از
حوزة
انتخابيه ساری
روانه مجلس
كرد. نامزدهای
حزب توده
بيشتر در
شهرهایی كه
تحت نفوذ ارتش
شوروی بودند
رأی آوردند.
اين حزب در
مجلس
فراكسيونی
هشت نفره
تشكيل داد. به
عقيدة عدهای،
فراكسيون حزب
توده نتوانست
در مجلس
كارنامة قابل
قبولی به دست
آورد اما به
نظر ایرج
اسكندری،
عملكرد او
همچنين
سرپرستی
هيئتي از شورای
متحدة مركزی
كارگران و
زحمتكشان را
كه تحت نظارت
حزب توده بود
در همايش بينالمللي
كار در پاريس
بر عهده داشت.
در
مرداد 1325 ش احمد
قوام، نخستوزير،
تصميم گرفت
برای نزديكتر
شدن به شوروی
و حل برخی
مشكلات خارجی
و داخلی، سه
مقام وزارت را
در اختيار حزب
توده قرار دهد؛
اسكندری وزير
بازرگانی و
پيشه و هنر شد.
اين موضوع
بحثها و
گفتگوهای
زيادی در پی
داشت؛ عدهای
حضور در
كابينه را ـ
كه هم حزب
توده و هم
شوروی در ايجاد
آن نقش داشتند
ـ اشتباهی
بزرگ میدانستند
و گروهی ديگر
با شركت حزب
توده در حكومت
موافق بودند،
اما نه با
حضور در
كابينة قوام.
اما به نظر
اسكندری، اين
كار، پيروزی
بزرگ و تصميم
سياسی درست و
فرصتي بود تا
حزب بسياری از
شعارهای خود
را به مرحله
عمل برساند.
به گفته او،
كه در كنگره
دوم حزب
(فروردين و
ارديبهشت 1327 ش)
قطعنامهای
به تصويب
رسيده كه شركت
در كابينة
قوام را رفتاری
كاملاً درست
ارزيابی كرده
است عمر حضور
وزيران تودهای
در دولت قوام
حدود دو ماه و
نيم بود و پس
از شكست پيشهوری
در آذربايجان
()، ديگر نخستوزيری
نياز به حضور
آنان در
كابينه نداشت.
پس از اين،
دولت فشار بر
حزب توده را
آغاز كرد و
اسكندری متهم
شد كه در زمان
انتخابات
مجلس چهاردهم
قصد داشته است
با كمك شوروی،
جمهوری
طبرستان را
تأسيس كند.
مدتی بعد،
ادارة دادرس
ارتش او را به
اقدام عليه امنيت
كشور و تحريك
مردم به
اغتشاش و
مقاومت
مسلحانه در
برابر مأموران
دولت متهم
كرد. اتهاماتی
كه به نظر
اسكندری
ساختگي بود.
سرانجام
اسكندری با
كمك شوروی،
مخفيانه از
ايران خارج شد
و به باكو رفت
و از آنجا
رهسپار پاريس
شد. در 1948 م. در
فرانسه به
تحصيل پرداخت
و در آنجا
دكتری خود را
در رشتة
اقتصاد سياسی
گرفت . پس از
خروج از
كابينه،
رهبران درجة
دوم حزب به
رهبری خليل
ملکی از
اسكندری و عدهای
ديگر از
رهبران حزب
توده، به سبب
پشتيبانی از
قوام و
دموكراتهای
آذربايجان،
انتقاد كردند.
منتقدان،
آنان را مسئول
رويدادهای
ناگوار اخير
حزب میدانستند
و خواهان
اصلاحات
بنيادی در حزب
بودند و اين
موضوع نيز در
خروج اسكندری
از ايران بيتأثير
نبود. با وجود
تمام
انتقادها از
رهبران پيشين
حزب، در دومين
كنگرة حزب، ايرج
اسكندری با
اينكه در خارج
از كشور بود، به
عضويت كميتة
مركزی حزب
توده برگزيده
شد.
در
15 بهمن 1327 ش در
دانشگاه
تهران به جان
محمدرضا
شاه سوء قصد
شد و در پی آن،
دولت حكومت
نظامی اعلام
كرد و بسياری
از رهبران حزب
توده دستگير
شدند و چندی
بعد عدهای از
رهبران حزب
توده كه در
خارج از كشور
بودند، از
جمله ايرج
اسكندری، از
طرف دادستانی
فرماندار
نظامی تهران
احضار شدند،
سرانجام
اسكندری و سه
نفر ديگر
غياباً به مرگ
محکوم شدند و
اين آغاز
تبعيدی
حدوداً سی ساله
بود.
اسكندری
در فرانسه در
فدراسيون
سنديكای جهانی
مشغول به كار
شد. پس از مدتی
با لویی سايان
ـ كه از
شخصيتهای
سرشناس جنبش
سنديكای
فرانسه بود ـ
اختلاف پيدا
كرد و اين
موضوع باعث شد
كه از فرانسه
به پراگ و سپس
به شوروي
برود.
در
آذر 1348 ش، در
پلنوم سيزدهم
كميتة مركزی
حزب توده، رأی
به بركناری
رضا رادمنش از
دبيرکلی حزب
داده شد و
هيئت
اجرائيه، بنا
بر پيشنهاد غلام
یحیی
دانشيان، ايرج
اسكندری را
دبير اول حزب
كرد و سرانجام
در پلنوم
چهاردهم كه در
دی 1349 ش برگزار
شد، تصميم
هيئت اجرائيه
تأييد و اسكندری
برای هفت سال
دبير كل حزب
توده شد. در 23 دی
1357 ش، در آستانه
پيروزی
انقلاب اسلامی
ايران،
اسكندری از
دبير اولی حزب
بركنار شد و
نورالدين
كيانوری جاي
او را گرفت.
به
عقيدة اسكندری،
هيچ گونه
ايراد سياسی و
تشكيلاتی بر
او وارد نبوده
و اين جابهجایی،
با اوضاع سياسی
ايران در آن
روزگار و
تغيير سياست
شوروی نسبت به
ايران، مربوط
بوده است،
زيرا سرعت تحولات
ايران، شوروی
را به اين
تحليل كشانده
بود كه ممكن
است امريكا در
ايران دخالت
آشكار بكند و
شوروی بايد
خود را برای
اين مسئله
آماده نمايد.
بعد
از پيروزی
انقلاب اسلامی،
ایرج اسكندري
به ايران آمد
و در مصاحبهای
جنجالی با
مجله تهران
مصور از برخی
مواضع حزب
توده و بعضي
رفتارهای
گذشتة آن،
انتقاد كرد.
حزب توده به
اين مصاحبه
اعتراض، و
سپس آن را انكار
كرد و اسكندری
مجبور به پس
گرفتن سخنان
خود شد و در
نهايت تحت
فشار حزب توده
و به خصوص
دبير اول آن،
نورالدين
كيانوری،
مجبور به خروج
از ايران شد. وی
در 11 شهريور 1364 ش
بر اثر بيماری
سرطان در
آلمان شرقی
درگذشت.
(از سایت
موسسه
مطالعات و
پژوهشهای سیاسی)
...... ......... ............ ............... ..................
انحلال حزب
توده
هنگامی
که در مرداد
ماه 1325 (تاریخها
به شمسی یا
خورشیدی)،
قوام سه پست
وزارت را به
فریدون
کشاورز ، مرتضی
یزدی و
ایرج اسکندری
واگذار کرد
اوج پیروزیهای
حزب توده بود .
از دیدگاه
ناظران غربی ، در آن
هنگام ، حزب
توده حدود 50000
عضو اصلی و در
مجموع 100000 عضو
فعال داشت.
وزرای حزب
توده می
توانستند
اعضای حزبی را
به پستهای
حساس سه
وزارتخانه
«بهداری» ، «
فرهنگ» و « پیشه
و هنر »
بگمارند .
ایرج اسکندری
در خاطرات خود
می نویسد: «
منظور ما از
شرکت در کابینه
قوام تحکیم
وضع دمکراتیک
علیه شاه و
ارتجاع بود و
برای تحقق این
هدف ما با حزب
ایران، حزب
جنگل و ... متحد
شده و اتحاد
ضد دیکتاتوری
را بوجود آوردیم».
اما شورشهای
عشایر در جنوب
، چرخش شدید
قوام به راست
و تسلط دوباره
بر استانهای
شمال غربی ،
نقطه آغاز
چهار سال
سرکوب پی در پی
حزب توده بود.
شکست فرقه
دموکرات
آذربایجان در
آذر ماه 1325 موجب
بحرانی در حزب
توده شد که
تنها پس از یک
انشعاب بزرگ
در سال 1326 خاتمه یافت.
در دی
ماه 1326 گروه
اصلاح طلب
اعلامیه
انشعاب از حزب
توده را منتشر
کرد. گروه
انشعابی از
لحاظ تعداد
کوچک بود اما
بسیاری از
کسانی که جدا
شدند
روشنفکران
سرشناس بودند. در مجموع
صد نفر از
جمله چهره های
برجسته ای چون
خلیل ملکی ،
انور خامه ای
، جلال آل
احمد ، نادر
نادرپور،
اسحاق اپریم و
ابراهیم
گلستان ... تشکیل
دهندگان گروه
انشعابی
بودند. که با
نام
حزب
زحمتکشان ملت
ایران (نیروی
سوم) به کار خویش
مشغول شدند.
گروه ملکی در
اوج فعالیت
خود در سالهای
1331 الی 1332
چند هزار نفر
عضو داشت و تا
پایان به پشتیبانی
از مصدق ادامه
داد و پس از
کودتا سرکوب
شد .
در
بهمن ماه 1327 ،
حزب توده
اجازه یافت تا
مراسم یادبودی
برای دکتر تقی
ارانی برگزار
کند . میزان
جمعیت شرکت
کننده که بین 10000
تا 30000 نفر
برآورد میشد
مقامات دولتی
را شگفت زده
کرد. اما روند
پیشرفت حزب
توده در پی یک
سوء قصد مرموز
به جان شاه در
همان روز
مراسم گرامیداشت
ارانی ، پایان
یافت . و با
توسل به قانون
سال 1310 حزب توده
را به عنوان
سازمانی کمونیستی
، منحل و غیر
قانونی اعلام
کرد. دولت
همچنین حزب
توده را متهم
کرد که در
سالهای 1323 – 1325 با
برپایی شورش
در آبادان ،
سازماندهی
اعتصابات در
خوزستان ،
مسلح کردن
کارگران در مازندران و تشویق
جدایی طلبان
آذربایجان و
کردستان ،
سلطنت مشروطه
را تضعیف کرده
است .
در پی
این رویدادها
، پلیس دفاتر
حزب توده را
اشغال کرد ،
اموال آنها را
ضبط و بیش از
دویست تن از
رهبران و
فعالان حزب را
دستگیر کرد. طی
ماههای بعد، بیشتر
این رهبران در
دادگاههای
نظامی محاکمه
شدند. چهار
نفری که در
سال 1325 فرار
کرده بودند -
آوانسیان ،
کامبخش ، امیرخیزی
و ایرج اسکندری
– غیابا
به مرگ محکوم
شدند . 5 نفر دیگر
نیز – رادمنش ،
بابازاده ،
روستا ،
کشاورز و طبری
– که در بهمن 1327
از دستگیر شدن
گریخته بودند
به همان سرنوشت
دچار شدند . 6
نفر بعدی نیز
که پیشینه
مشابهی
داشتند –
بهرامی ،
فروتن ، شرمینی
، قریشی ،
بزرگ علوی و مریم فیروز
– غیابا
محاکمه و به
زندانهای
طولانی مدت
محکوم شدند. 10
نفر هم که
دستگیر شده
بودند – کیانوری
، قاسمی ، یزدی
، جودت ، محضری
، علوی ،
بقراطی ، نوشین
، حکیمی و
شاندرمنی – به 10
ماه تا 10 سال
زندان محکوم
شدند. بدین
ترتیب در
اواسط سال 1328 ، 9
عضو از نوزده
عضو کمیته
مرکزی در
زندان بودند و
10 نفر دیگر هم
با جرائم سنگینی
که داشتند یا
در خارج کشور
به سر می
بردند و یا
پنهان شده
بودند. بدین
ترتیب ، حکومت
ضمن اینکه به
خود می بالید
، انحلال حزب
توده را اعلام
کرد.
(منبع: سایت
گلسرخی)
...... ......... ............ ............... .................. ......................
با
تشکر از آقایان
همایون کاتوزیان،
بهرور کارونی،
محمد علی عمویی
و محمد سرابی
و سایتهای
"امروز" و
"رادیو فردا"
و "دایره
المعارف
روشنگری" و
"فرهنگسرا" و
"لغت نامه
دهخدا" و "روزنامه
اعتماد" و
"گلسرخی" و
"موسسه
مطالعات تاریخ
معاصر ایران"
و آقای اکبر
مشعوف/ سایت
خانه و خاطره/
سروش آذرت/
آبانماه 1390
خورشیدی/
نوامبر 2011 میلادی