با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
آغاز
واژه «ایران» (1935
میلادی / 1314 خورشیدی)
؛ ایران بجای
فارس (persia)
ایران یا
فارس (فارس= persia)؛
کشورمان
را فارس بنامید
نه ایران
حکومت
فارس (پرشیا)
در سـال 1935
ميلادی/ اول
فروردین 1314
خورشیدی از همه
کشـورهايی که
با آنها روابط
ديپلوماتيک
داشـت، تقاضا
کرد تا پس از
اين "فارس" را
به نام
"ايران" ياد کنند.
اين تغيير نام
که بر بنياد
درک نادرسـت ناسـيوناليستی
صورت گرفت، يک
اشـتباه بزرگ
بود. گفته
ميشـود که
پيشـنهاد برای
اين تغيير نام
از جانب سـفير
آن وقت فارس
در جرمنی
(ژرمنی- آلمان)
مطرح شـده بود
که خود سـخت
زير تاثير نازی
ها رفته بود.
در آن زمان
جرمنی در تب
نژادپرسـتی میسـوخت
و خواهان
بهبود روابط
دوسـتی با
کشـور های به
اصطلاح
"آريايی
نژاد" بود.
گفته ميشـود
که برخی از
دوسـتان جرمنی
آن سـفير، او
را به اين متقاعد
سـاختند که
چون با به
قدرت رسـيدن
رضاشـاه،
فارس صفحه
نوينی از
تاريخ خود را
گشـوده و خود
را از زير
نفوذ شـوم
بريتانيا و
روسـيه رها
سـاخته اسـت
که مداخلات
شـان در امور
ايران به خصوص
در دوران زمامداری
قاجارها، آن
کشـور را فلج
کرده بود،
اينک بسـيار
درسـت خواهد
بود که منبعد
کشـور فارس به
نام اصلیاش
يعنی "ايران"
ياد شـود. اين
نه تنها آغاز
نوينی به
شـمار آمده و
عصر جديدی از
تاريخ فارس را
به جهانيان
نشـان خواهد
داد، بلکه
همچنان نژاد
آريايی
باشـنده گان
آن را برجسـته
خواهد سـاخت؛
زيرا نام
"ايران" با
"آريايی" قرابت
و پيوند دارد
و از آن
اشـتقاق شـده
اسـت.
آغاز
واژه «ایران» ،
بی اعتباری میراث
فرهنگی
حکومت
فارس از اين
تملق گويی
خشـنود شـده و
به دام جرمن
ها افتاد.
همان بود که
وزارت خارجه
فارس
يادداشـت
متحدالمالی (Circular)
را به همه
سـفارتخانه
های خارجی در
تهران گسـيل
داشـت و تقاضا
کرد که منبعد
آن کشـور را
به نام
"ايران" ياد
کنند. اصول دیپلوماسی
ايجاب ميکرد
که اين تقاضا
برآورده شـود.
همان بود که
نام "ايران"
در مراودات
رسـمی
ديپلوماتيک و
مواد خبری پا
به عرصه ظهور
گذاشـت.
در
آغاز واژه
"ايران" نزد
جهانيان طنين
بيگانه يی
داشـت و
بسـياری از
آنها نمی
توانسـتند
رابطه آن را
با فارس درک
کنند. بعضی ها
چنين فکر
ميکردند که
شـايد
"ايران" يکی
از کشـورهای
نوبنياد
مانند عراق و
اُردن باشـد
که از فروپاشی
امپراتوری
عثمانی به
وجود آمده
اسـت و يا
کشـوريسـت در
افريقا يا
جنوب شـرق
آسـيا که تازه
اسـتقلال خود
را به دسـت
آورده اسـت. حتی
اغلباً آن را
با عراق به
اشـتباه می
گرفتند که خود
در زبانهای
خارجی يک هويت
تازه بود. نام
نو کشـور
نتوانسـت پيوند
نژادی و خونی
فارس را با
غرب نشـان
دهد، اگر
نشـان داده ميتوانسـت
هم، معلوم
نبود که اين
کار برای فارس
چه مفادی
داشـت. برعکس،
نتيجه آن شـد
که اغلباً
«ايران» را يک
کشـور عربی و
يا عربی زبان
می انگاشـتند.
گذشـت
زمان و همچنان
رويدادهايی
مانند اشـغال
کشـور در سـال
1941 میلادی/ 1320
خورشیدی
توسـط قوای
متحدين، ملی
سـازی صنايع
نفت در زمان
مصدق، همه و
همه، نام
کشـور را در
عناوين مطالب
خبری و
مطبوعاتی
جهان قرار
دادند و آرام
آرام نام
"ايران" در مجموع
پذيرفته شـد و
واژه "فارس" (Persia)
به طور نسـبی
از اسـتفاده
افتاد؛ هر چند
که اين پروسـه
در بريتانيا
کُندتر از
ايالات متحده
آمريکا بود.
برگزينی
نام "ايران"
بدون شـک
اعتبار فرهنگی
کشـور را
خسـاره مند
سـاخت و ضربه
مدهشی بر
منافع
درازمدت آن
وارد کرد. نزد
تحصيل کرده
گان در همه
جا، نام
"فارس"
احسـاسـات
دلپذيری را در
ذهن زنده کرده
و ميراث فرهنگی
اين کشـور را
برجسـته
ميسـازد. در
همه جا از هنرهای
فارس، ادبيات
فارسی،
قاليهای فارس،
مينیاتور
فارس، مسـاجد
فارس و باغهای
فارس حرف زده
ميشـود که همه
اينها نشـان
دهنده ظرافت
عمومیِ ذوق و
فرهنگ ماسـت.
اين
نيز درسـت
اسـت که واژه "
فارس" در ذهن
غربی ها حوادث
تاريخی مانند
جنگهای فارس
با يونان را
زنده ميسـازد
و هم اين مطلب را
به ياد می آورد
که فارس
سـرزمين
پادشـاهی
مطلق العنان و
يونان مهد
دموکراسی بود.
حتی در اين
صورت نيز
"فارس" تصويری
از يک کشـور
ضعيف و عقب
مانده نیست،
بلکه از يک
امپراتوری
پرقدرت را در
اذهان زنده
ميسـازد. اين
نيز به سـود
واژه "فارس"
اسـت که در
تورات آمده
اسـت که کوروش
پادشـاه
فارس، يهودی
ها را از
اسـارت بابل
نجات داد و به
آنان کمک کرد
تا معبد ويران
شـده
يورشـليم را
دوباره اعمار
کنند.
«ایران»
کشوری بدون
گذشته و فرهنگ
برعکس،
نام "ايران"
هيچ يک از
خاطرات بالا
را در ذهن
جهانيان زنده
نميسـازد. در
زبانهای
ديگر، غير از
فارسی، "ايران"
يک واژه ميان
تهی بوده و
نشـان دهنده
کشـوريسـت
بدون گذشـته يا
بدون کدام
فرهنگ خاص. در
عصری که همه
کشـورها برای
ايجاد تصوير
يا سـيمای
مناسـبی برای
خود در جهان،
پول زيادی را
خرج ميکنند،
کشـور فارس
برعکس کاری
کرد تا خود را
از تمام شـهرت
و تاريخ پرُ
غنايش محروم
سـازد.
مقامات
رسـمی فارس که
در سـال 1935
ميلادی/ 1314 خورشیدی
اين تصميم را
اتخاذ کردند،
نتوانسـتند
درک کنند که
بسـياری از
کشـورهای
دارای تاريخ
کهن در زبان
خودی به يک
نام و در
زبانهای ديگر
به نامهای
ديگر ياد
ميشـوند. اگر
لحظه يی می
انديشـيدند،
شـايد درک
ميکردند که
اگر يونان، Egypt
(مصر) يا چين از
ديگران
مطالبه
ميکردند که
منبعد
کشـورهای
شـان را به
ترتيب به
نامهای
هيلاس، مصر يا
ژونگو ياد
کنند، اين
کشـورها افتخارات
زيادی را از
دسـت ميدادند.
نام "Egypt"
بلافاصله
خاطره درباره
اهرام، خط
هيروگليف،
لوحه ها و
ديگر آثار با
ارزش و پرُ
درخشـش تاريخی
را در اذهان
زنده
ميسـازد، در
حاليکه خارج
از کشـورهای
اسـلامی، نام
عربی «مصر»
همان ارزشـها
را به ياد نمی
آورد.
خسـارات
ناشی از تغيير
نام کشـور به
هموطنان
متفکر و انديشـه
ور ما از همان
آغاز معلوم
بود. محمد علی
فروغی، يک
دانشـمند با
وجهه که در
سـال 1941 میلادی
صدراعظم شـد،
اين خسـارات
را با اين
جمله مشـهورش
خلاصه کرد: "ما
با يک حرکت
قلم، نام
شـناخته شـده
و مشـهور را
به چيزی نا
آشـنا مبدل
کرديم." با
گذشـت زمان
پيامدهای
ناگوار اين
تغيير نام هر
چه بیشتر
آشـکارتر
شـدند.
کمیته
تغییر دوباره
نام کشور (1959 میلادی/
1337 خورشیدی)
سرانجام،
در تابسـتان
سـال 1959 ميلادی/
1337 خورشیدی
کميته یی برای
بررسی
پيشـنهاد يکی
از نويسـنده
گان مبنی بر
تغيير دوباره
نام کشـور به
وجود آمد. اين
کميته متشـکل
بود از
دولتمردان و
دانشـمندان شـهير
اعم از: سـيد
حسـن تقی
زاده، يکی از
مشـروطه
خواهان
برجسـته و
سـخنگوی
سـنا، علی
اکبر سـياسی،
رییس افتخاری
دانشـگاه
تهران،
سـناتور عيسی
صادق، در
گذشـته وزير
آموزش و پرورش
و رییس مکتب
عالی پداگوژی
تهران،
سـناتور علی
دشـتی، اديب و
نويسـنده
شـهير و
عبدالله
انتظام، رئيس
شـرکت ملی
نفت. نگارنده
اين سـطور
(داکتر احسـان
يارشـاطر) نيز
عضو آن کميته
بود. اين
کميته گزارشی
را برای حکومت
تهيه و
پيشـنهاد کرد
که نام کشـور
دوباره تغيير
داده شـود و
از تمام
کشـورها
خواسـته شـود
تا فارس را به
همان نامی ياد
کنند که در
زبان شـان در
گذشـته رايج
بود (در
انگليسی و از
اينگونه-
تبصره مترجم ).
حسـين
اعلی، وزير
دربار که
رياسـت آن
کميته را به
عهده داشـت،
اين پيشـنهاد
را به (محمد
رضا) شـاه تقديم
کرده و تأييد
او را نيز اخذ
کرد. سـپس به
وزارت امور
خارجه وظيفه
داده شـد تا
آن فيصله را در
عمل پياده
کند. اما
وزارت خارجه
اين کار را با
دلسـردی و به
طور نيم بند
اجرا کرد: اين
تقاضا را مطرح
نسـاخت که به
طور
بلااسـتثناء
آن کشـور را
به نام "فارس" (Persia،Persien و
غيره) ياد
کنند، بلکه به
سـفارتخانههای
خارجی
پيشـنهاد کرد
که ميتوانند
آن کشـور را
به نام عنعنوی
آن ياد کنند.
اما در آن
زمان نام
ايران نزد جهانيان
تا حدودی رواج
يافته و معمول
شـده بود. حتی
برخی از
ايرانيان،
آنهايی که از
يکسـو اطلاع
نداشـتند که
نام فارس در سـراسـر
جهان تصور
درباره يک
فرهنگ پرُ غنا
را در اذهان
زنده
ميسـازد، و از
جانب ديگر
مزايای هويت اتنيکی
(باستانی)
نهفته در نام
ايران، هنوز
از سـرشـان نه
پريده بود،
اسـتعمال نام
ايران را به
خصوص در مراودات
شـان با
خارجيها
ادامه دادند.
همچنان شـايان
يادآوری اسـت
که اصلاً نامه
متحدالمال
وزارت خارجه کاربرد
هر دو نام يعنی
"فارس" و
"ايران" را
اختياری
سـاخت. در
مطبوعات رسـمی
که بعد از
سـال 1959 میلادی
در خود فارس
به نشـر
ميرسـيد،
گرچه از هر دو
نام اسـتفاده
ميشـد، با آن
هم کاربرد نام
«ايران»
بيشـتر بود.
زبان
"Persian"
بجای زبان "Farsi"
يکی
از پيامدهای
بسـيار
ناگوار
اسـتفاده
دوامدار از
نام "ايران" و
بيگانه گی آن
با فارس اين
اسـت که در
همين تازه
گيها در زبان
انگليسی برای
نشـان دادن
زبان ما به
عوض واژه "Persian"
واژه "Farsi"
رايج سـاخته
شـده و معمول
شـده ميرود.
در نتيجه،
شـايد به زودی
ما شـاهد آن
باشـيم که
پيوند ميان "Persian"
و "Farsi"
و حتی "ايران"
در عباراتی مانند
"Persian poetry"
(اشـعار فارسی)
و "Persian literature"
(ادبيات فارسی)
صدمه ببيند.
اگر ما بر
اسـتعمال
واژه "Farsi" به
جای "Persian"
پافشـاری
کنيم، آن روز
چندان دور
نخواهد بود که
جهانيان فکر
کنند که فردوسی،
رومی و حافظ
گويا در کدام
زبان مرده
سـخن گفته اند،
يعنی زبانی که
زيباترين و
دلپذيرترين
بخش ادبيات
جهانی در آن
نوشـته شـده
اسـت، گويا يک
زبان مرده اسـت.
اگر واژه "Persian"
در زبان
انگليسی به
حيث يگانه نام
کشـور ما باقی
ميماند، هيچ
کسی ضرور نمي
دانسـت که
واژه ناآشـنا
و پرُ مدعای "Farsi" را
به زبان
انگليسی وارد
کند و به عوض
واژه آشـنای "Persian"
به کار برُد
تا بر انگليسی
زبانان فضل
فروشی کند که
نام زبان "Persian"
نی، بلکه "Farsi"
اسـت.
ما
نبايد تاثير
ناگوار آن
خارجيان
نابلد، همان
سـازنده گان
کورسـهای
فارسی، دوبله
کننده گان
فلمها،
ترجمانان...
کارگردانان،
رسـاله
نويسـان و
پيروان کم
صلاحيت ايرانی
آنها را
ناديده
بگيريم که با
شـيفته گی در
زبان انگليسی
به عوض واژه "Persian"
واژه "Farsi" را
به کار ميبرند
و با مباهات
ميگويند که
اين زبانيسـت
که در کشـوری
به نام ايران
به آن حرف زده
ميشـود و
فراموش ميکنند
که زبانی که
خيام در آن
رباعی سـروده
اسـت، در دوام
چندين قرن
زبان عمده ادبی
در نيم قاره
هند بود و در
واقعيت امر
زبان عمده ادبی
و اداری در
سـراسـر
کشـورهای
شـرقی جهان
اسـلام بود.
اسـتعمال
نام "ايران"
برای کشـور و
واژه "ايرانی"
برای همه آنچه
که به اين
کشـور مربوط
اسـت و تعلق
دارد، همچنان
نوعی سـردرگمی
اصطلاحی
(ترمينولوژيک)
را ايجاد کرده
اسـت. اصلاً
واژه "ايرانی"
وسـعت بيشـتری
نسـبت به واژه
"فارسی" دارد
و دربر گيرنده
چندين زبان به
شـمول کُردی،
پشـتو، بلوچی،
اُسِـت (Ossetic)،
فارسی، پارتی،
سُـغدی و
همچنان
بسـيار
زبانهای ديگر
قديمی و معاصر
اسـت. همچنان
واژه "ايران
زمين" به کشـورهايی
اطلاق ميشـود
که در آنها
مردمان ايرانی
زبان به سـر
ميبرند و نه
تنها دربر
گيرنده فارس
بلکه همچنان
تاجکسـتان،
افغانسـتان،
بلوچسـتان و
اُسِـت (Ossetia)
اسـت و در
زمانه های
بسـيار قديم و
در قرون وسـطی
همچنان دربر
گيرنده
سُـغديانه،
خوارزم، پارت
و غيره بود. به
همين دليل
اتخاذ نام
«ايران» برای
کشـور "فارس"
مرز تفاوت
ميان مفاهيم
مختلف را
مغشـوش و مبهم
سـاخته و نوعی
سـردرگمی را
به ميان می
آورد.
اکنون
ايجاب ميکند
که حکومت فارس
از همه جهانيان
تقاضای رسـمی
جدی تر بکند
تا در مورد
کشـور ما و
زبان ما همان
نامهای عنعنوی
را اسـتعمال
کنند (طور
مثال در
انگليسی آن
کشـور را "Persia"
و زبان فارسی
را "Persian"
بنامند- ت.
مترجم). "ایران"
و "Farsi"
واژه های خوب
و دلپذير
هسـتند، اما
تنها در زبان
فارسی. در اين
ميان تمام آنانی
که زبان فارسی،
تاريخ فارس و
ادبيات فارسی
را فرا
ميگيرند و
آنانی که در
اين باره
مينويسـند،
آمريکايی
هسـتند،
بريتانيايی و
يا ايرانی،
بهتر اسـت
منتظر تقاضای
رسـمی حکومت
ايران
نباشـند و از
همين اکنون به
زبان انگليسی،
کشـور ما را
تنها به نام "Persia"
و زبان ما را
تنها به نام "Persian"
ياد کنند.
کشـور ما يا
زبان ما را به
نامهای ديگر
ياد کردن، به
معنای زيان
رسـانيدن به
شـهرت کشـور و
فرهنگ پرُ غنای
آن خواهد بود.
اين
هم مضحک اسـت
که کشـور ما
بسـيار بجا
بالای آن
پافشـاری
ميکند که خليج
فارس به همان
نام معروف
تاريخی خود
ياد شـود تا
بر رابطه
تاريخی آن با
فارس تأکيد
شـود؛ اما
همزمان
زيانهای
بزرگتر و
مهمتر ناشـی
از اسـتعمال
نام "ايران"
به عوض "فارس"
را نا ديده
ميگيرد.
منبع
نویسنده:
-
برگرفته از
شماره
پانزدهم مجله
"ميراث ايران"
که در آمريکا
به تيراز 15
هزار نسـخه به
چاپ رسید.
* اصل
نوشتة اسـتاد
يارشـاطر در
انگليسی زير
عنوان (Communication)
به نشـر
رسـيده اسـت
برگردان: سالم
سپارتک که
ميتوان آن را
"پيام" ترجمه
کرد.
منبع:
- یادداشتهای
مهدیزاده
کابلی از سایت
" database-aryana-encyclopaedia.blogspot.de".
معرفی
نویسنده مقاله
"کشورمان را
فارس بنامید
نه ایران:
پروفسور
احسان
يارشاطر؛
«احسان
یارشاطر» و
«دانشنامه ایرانیکا»
دانشمند
شهير ايرانی،
پروفيسور
ديپارتمنت
ايرانشناسی
يونيورسيتی
کولومبيا است.
درباره تبحر
علمی استاد
يارشاطر همين
کافيست که
داکتر جلال متينی،
رئيس پيشين
دانشگاه
فردوسی مشهد
زمانی که از
صلاحيت علمی
استاد
يارشاطر حرف
ميزند، چنين
يادآور ميشود
که در زمينه
ايرانشناسی
به معنی عام
آن، يارشاطر
"جامع
الاطراف" است
چون زير نظر وی
بيش از هشتاد
جلد کتاب در
معرفی ادبيات
قديم و جديد
ايران زير
عنوانهای
تحقيقات فارسی،
ميراث فارس،
ادبيات معاصر
فارسی و
لکچرهای
يونيورسيتی
کولومبيا
توسط
دانشمندان
سرشناس به
زبانهای
مختلف به چاپ
رسيده است.
ناگفته نماند
که استاد
يارشاطر
مسؤوليت
تدوين، چاپ و
نشر «دايرﺓ
المعارف
ايرانيکا» یا
«دانشنامه ایرانیکا»
را نيز به
عهده دارد.
احسان
یارشاطر در
خاطره های
خانه و خاطره
- ویدیو کلیپی
از "احسان یار
شاطر" در
گفتگو با کاوه
باسمنجی از "بی
بی سی" و با
تشکر.
http://youtu.be/Mfv6jajss2Y (روی
کدُ کلیک کنید)
.................. ................. ...............
ایران
بجای پرشیان
مقاله
زنده یاد
شادروان سعید
نفیسی، تهران
10 دی ماه 1313:
کسانیکه
روزنامه های
هفته گذشته را
خوانده اند شاید
خبر بسیار مهمی
را که انتشار یافته
بود با کمال
سادگی برگذار
کرده باشند ،
خبر این بود
که دولت ما به
تمام دول بیگانه
اخطار کرده
است که از این
پس در زبان های
اروپایی نام
مملکت ما را باید
«ایران» بنویسند.
در میان
اروپائیان این
کلمه ایران
تنها اصطلاح
جغرافیایی
شده بود و در
کتابهای
جغرافیا دشت
وسیعی را که
شامل ایران و
افغانستان و
بلوچستان
امروز باشد
فلات ایران می
نامیدند و
مملکت ما را
بزبان فرانسه
«پرس» و به انگلیسی
«پرشیا» و به
آلمانی «پرزین»
و به ایتالیایی
«پرسیا» و به
روسی «پرسی» می
گفتند و در سایر
زبان های
اروپایی
کلماتی نظیر این
چهار کلمه
معمول بود.
سبب
این بود که
هنگامی که
دولت هخامنشی
را در سال 550 پیش
از میلاد یعنی
در 2484 سال پیش
کوروش بزرگ
پادشاه
هخامنش تشکیل
داد و تمام
جهان متمدن را
در زیر رایت
خود گرد آورد
چون پدران وی
پیش از آن
پادشاهان دیاری
بودند که آن
را «پارسا» یا
«پارسوا» می
گفتند و شامل
فارس و
خوزستان
امروز بود
مورخین یونانی
کشور هخامنشیان
را نیز بنا بر
همان سابقه که
پادشاهان
پارسی بوده
اند «پرسیس»
خواندند و سپس
این کلمه از
راه زبان لاتین
در زبان های
اروپایی به «
پرسی» یا «پرسیا»
و اشکال مختلف
آن در آمد و
صفتی که از آن
مشتق شد در
فرانسه
«پرسان» و در
انگلیسی «پرشین»
و در آلمان
«پرزیش» و در ایتالیائی
«پرسیانا» و در
روسی «پرسیدسکی»
شد و در زبان
فرانسه «پرس»
را برای ایران
قدیم پیش از
اسلام (مربوط
به دوره
هخامنشی و
ساسانی) و
«پرسان» را برای
ایران بعد از
اسلام معمول
کردند.
تنها
در میان علما
و مخصوصا
مستشرقین
معمول شده که
کلمه ایران را
برای تمام
علوم و تمدن
های قدیم و جدید
مملکت ها و
نژاد ها به
کار بردند و
از آن در فرانسه
«ایرانین» و در
انگلیسی «ایرانیان»
و در آلمانی «ایرانیش»
صفت اشتقاق
کردند و این
کلمه را شامل
تمام تمدن های
ایران جغرافیائی
امروز و
افغانستان و
بلوچستان و
ترکستان (تاجیکستان
و ازبکستان و
ترکمنستان
امروز) و
قفقاز و
کردستان و
ارمنستان و
گرجستان و
شمال غربی
هندوستان
دانستند و به
عبارت آخری یک
نام عام برای
تمام ممالک ایرانی
نشین و یک نام
خاص برای کشوری
که سرحدات آن
در نتیجه
تجاوزهای دول
بیگانه از
شمال و مشرق و
مغرب در نیمه
اول قرن
نوزدهم میلادی
تعیین شده بود
وضع کردند.
اما
کلمه ایرانی یکی
از قدیم ترین
الفاظی است که
نژاد آریا با
خود بدایره
تمدن آورده
است این شعبه
از نژاد سفید
که سازنده
تمدن بشری
بوده و علمای
اروپا آن را
به اسم هند و
اروپایی و یا
نزاد هندو و
ژرمنی و یا
هند و ایرانی
و یا هند و آریائی
خوانده اند از
نخستین روزی
که در جهان
نامی از خود
گذاشته است
خود را به اسم
آریا نامیده و
این کلمه در
زبان های
اروپائی «آرین»
به حال صفتی یعنی
منسوب به آریا
و آری متداول
شده است.
این
نژاد از یک سو
از سواحل رود
سند و از سوی دیگر
تا سواحل دریای
مغرب را فرا
گرفته یعنی
تمام ساکنین
مغرب و شمال
غربی
هندوستان و
افغانستان و
ترُکستان و ایران
و قسمتی از بین
النهرین و
قفقاز و روسیه
و تمام اروپا
و آسیای صغیر
و فلسطین و
سوریه و تمام
آمریکای شمالی
و جنوبی را به
مرور زمان
قلمرو خود
ساخته است
تمام زبان های
ملل مختلف آن
با یکدیگر
روابط و
مناسبات
گوناگون دارد.
اما مظاهر فکر
و تمدن آن با یکدیگر
مربوط است.
داستان ها و
معتقدات آن
همواره با یکدیگر
پیوستگی
داشته و
همواره کره زمین
مظهر خیر و شر
آن بوده است.
در اوستا که
قدیم ترین
آثار کتبی این
نژادست ناحیه
ای که نخستین
مهد زندگی و
نخستین مسکن این
نژاد بوده است
به اسم «ایران
وئجه» نامیده
شده یعنی سرزمین
آریاها و نیز
در اوستا کلمه
«ابریا» برای
همین نژاد ذکر
شده است.
همواره پدران
ما به آرایی
بودن می بالیده
اند چنان که
داریوش بزرگ
در کتیبه نقش
رستم خود را
پارسی پسر
پارسی و آرایی
(هریا) از تخمه
آریایی می
شمارد و بدان
فخر می کند.
در
زمانی که
سلسله هخامنشی
تمام ایران را
در زیر رایت
خود در آورده
معلوم نیست که
مجموعه این
ممالک را چه می
نامیده اند زیرا
که در کتیبه
های هخامنشی
تنها نام ایالات
و نواحی مختلف
قلمرو هخامنشی
برده شده و
نام مجموع این
ممالک را ذکر
نکرده اند.
قطعا می بایست
در همان زمان
هم نام مجموع
این ممالک لفظی
مشتق از آرایی
باشد زیرا که
تمام ساکنیت این
نواحی خود را
آریایی می نامیده
اند و لفظ آریا
در اسامی نجبای
این ممالک بسیار
دیده شده است.
قدیمی ترین
سند کتبی که
در جهان موجود
است و ضبط قدیم
کلمه ایران در
آن می توان یافت
گفته آرا
نوستن جغرافیادان
معروف یونانی
است که در قرن
سوم پیش از میلاد
می زیسته و
کتاب وی از میان
رفته ولی
استرابون
جغفرافیادان
مشهور یونانی
از آن نقل
کرده و وی آن
را «آریانا»
ضبط کرده. از این
قرار لااقل در
دوهزار و دویست
سال پیش این
کلمه معمول
بوده است.
بنابراین
قدیمی ترین
نام مملکت ما
همین کلمه ایران
بوده یعنی
نخست نام ایریا
که نام نژاد
بوده است نام
مملکت را آبریان
ساخته اند و
سپس به مرور
زمان ابریان ،
آیران شده و
در زمان ساسانیان
ایران، ایران
(به کسر اول و
سکون دوم) بدل
شده است و در
ضمن ارّان (به
کسر اول) نیز می
گفته اند.
چنانکه پادشاهان
ساسانی در سکه
و کتیبه ها
نام خود را
پادشاه ایران
و ارّان می
نوشته اند و
از زمان شاپور
اول ساسانی در
سکه ها لفظ انیران
هم دیده می
شود، که الف
مفتوح در زبان
پهلوی علامت
نفی و تجزیه
بود و انیران یعنی
بجز ایران و
خارج از ایران
و مراد از آن
ممالک دیگر بوده
است که ساسانیان
گرفته بودند.
در
همین دوره
ساسانی لفظ ایرانشهر
یعنی شهر ایران
(دیار و کشور ایران)
نیز معمول
بوده است و
عراق را که در
میان مملکت بدین
اسم برده به
اسم «دل ایرانشهر»
می نامیدند.
کلمه ایرانشهر
را فردوسی و
شعرای دیگر
قرن پنجم و
ششم ایران نیز
به کار برده
اند. پس مراد
از ایرانشهر
تمام مملکت
ساسانیان
بوده است چنان
که تا زمان
حمدالله
مستوفی قزوینی
مولف نزهت
القلوب که در
اواسط قرن
هشتم هجری
بوده یعنی تا
چهارصد سال پیش
همین نکته
رواج داشته
است و وی حدود
ایران را چنین
معلوم می کند :
از مشرق رود
سند و کابل و
ماوراء النهر
و خوارزم ، از
مغرب ارّان
(ماوراء
قفقاز) تا
قلمرو روم و
سوریه از شمال
ارمنستان و
روسیه و دشت
قپچاق و دربند
و از جنوب
صحرای نجد بر
سر راه مکه و
خلیج فارس.
اما
کلمه ایران که
اینک در میان
ما و اروپائیان
معمول است و
لفظ جدید همان
کلمه ای است
که در زمان
ساسانیان
معمول بوده در
دوره بعد از
اسلام همواره
متداول بوده
است و فردوسی
ایران و ایرانشهر
و ایران زمین
را همواره
استعمال کرده
و حتی شعرای
غزنوی نیز ایرانشهر
و ایران را در
اشعار خود
آورده و
پادشاهان این
سلسله را
خسروان این دیار
دانسته اند.
پس
از اینکه
اروپائیان
مملکت ما را
در عرف زبان
خود پرس یا
نظائر آن می
نامیدند و این
عادت مورخین یونانی
و رومی را رها
نمی کردند چه
از نظر علمی و
چه از نظر
اصطلاحی به هیچ
وجه منطق
نداشت زیرا که
هرگز اسم این
مملکت در هیچ
زمان پرس یا
کلمه ای نظیر
آن نبوده و
همواره پارس یا
پرس نام یکی
از ایالات آن
بوده است که
ما اینک فارس
تلفظ می کنیم.
حق همین بود
که ما از تمام
دول اروپا
خواستار شویم
که این اصطلاح
غلط را ترک
کنند و مملکت
ما را همچنان
که ما خود
همواره نامیده
ایم ایران و
منسوب آن را ایرانی
بنامند. شکر
خدای را که این
اقدام مهم در
این دوران
فرخنده به عمل
آمد و این دیاری
که نخستین وطن
نژاد آریایی
بوده است به
همان نام تاریخی
و باستانی خود
خوانده خواهد
شد.
اینک
در پایان این
کار مهمی که
به صرفه تاریخ
ایران صورت
گرفته است جای
آن دارد که ما
نیز در میان
اصطلاح
باستانی زمانی
ساسانی و ادبای
ایران را زنده
کنیم و مملکت
ایران را هم
پس از این ایرانشهر
بنویسم و بگوئیم
زیرا گذشته از
آن که یادگار
حشمت و شکوه
ساسانیان را
زنده کرده ایم
و دیار اردشیر
بابکان و انوشیروان
را بهمان نامی
که ایشان خود
می خوانده اند
نامیده ایم که
کلمه بسیط را
به جای دو لفظ
مرکب به کار
برده ایم و امیدوارم
که این پیشنهاد
در همان پیشگاهی
که پاسبان
تمام بزرگی های
گذشته و آینده
ایران است
پسندیده و پذیرفته
آید.(سعید نفیسی:
تهران 10 دی ماه
1313)
منبع:
-
سایت "abadaitpars.persianblog.ir".
(پژوهش،
گردآوری،
تدوین و
پیرایش از رضا
زینتی: 21 دی 1392 / 11
ژانویه 2014
میلادی)
.................. ................. ............... ............... ............
با
تشکر از آقای
مهدیزاده
کابلی و از سایت
" database-aryana-encyclopaedia.blogspot.de"،
از پروفسور
احسان یارشاطر
و سالم سپارتک
و از سایت
"دائره
المعارف ایرانیکا"،
و از کاوه
باسمنجی از سایت
"بی بی سی"، و
از سایت "abadaitpars.persianblog.ir"،
/ سایت خانه و
خاطره/ سروش
آذرت/
اسفندماه 1391
خورشیدی/ مارس
2013 میلادی/