با سلام.

به سایت خانه و خاطره خوش آمدید.

 

         

 شیر و خورشید جاودان / نشان ملی ایران زمین

                                          (از کتاب "تاریخچه شیر و خورشید")

 

 احمد کسروی   زنده یاد

 

سید احمد کسروی تبریزی

(از هشتم مهر ماه ۱۲۶۹ تا۲۰ اسفند ۱۳۲۴خورشیدی)

 

سیّد احمد کسروی در شهر تبریز زاده شد و نخستین بار در مدرسه ملاپرور طالبیه، با شیخ محمد خیابانی که درس هیئت بطلمیوسی می‌گفت آشنا شد. کسروی در ۱۲۸۵خورشیدی برابر با ۱۳۲۴ قمری با نام مشروطه آشنا شد و به گفته خود از همان آغاز به مشروطه دل ‌بست. احمد کسروی تاریخ‌نویس ، زبانشناس و پژوهشگر برجسته ایرانی بود. دو کتاب او به نام‌های "تاریخ مشروطه ایران" و "تاریخ هیجده ‌ساله آذربایجان" از مهم‌ترین آثار مربوط به تاریخ جنبش مشروطه‌خواهی ایران است.

 

 علی اکبر داور، پایه گذار اولین رفرمها در قوه قضائیه مشروطه و رضاشاه

 

دادستان کسروی در وزارت دادگستری رضا شاه

احمد کسروی در جوانی به کسوت روحانیون شیعه درآمد ولی پس از رفتن به تهران عبا و عمامه‌اش را کنار گذاشت و در وزارت دادگستری رضا شاه و وزارت علی اکبر داور ، به استخدام دولت درآمد (1305 تا 1309 شمسی) و بعد از مدتی به منطقه خوزستان منتقل شد. اما او مدتی بعد از عدلیه (دادگستری) برکنار شده و وکیل دعاوی شد.

گفته میشود از ۱۳۰۹ شمسی اختلاف کسروی با سران عدلیه بالاتر گرفت و داور (وزیر دادگستری) از او رنجش بسیار پیدا کرد. پس از چندی کسروی در دادگاهی که یک سویش دربار بوده، حکمی برعلیه دربار داده که باعث دلخوری دربار و داور شد و نتیجه‌اش بیرون رفتن کسروی از عدلیه و پرداختن دوباره به وکالت بود.

 

نامه کسروی به رضا شاه

در زمستان 1311 خورشیدی (یا شمسی) احمد کسروی به سفارش یکی از نمایندگان نامه‌ای به رضا شاه نوشته و در آن به عدلیه‌ای که داور برپا کرده‌ بود سخت‌ تاخته ‌بود. گزارش این کار که به داور رسید رنجشش از کسروی بیشتر شد.

 

انتشار نشریه پیمان و پرچم

احمد کسروی نشریه پیمان را از 1312 تا 1320 خورشیدی و پس از اشغال ایران و برکناری رضا شاه پهلوی، نشریه پرچم را منتشر کرد که در آنها به ترویج دیدگاه‌های خود درباره دین و زبان و باورهای ایرانیان می پرداخت.

 

جمعیت باهماد آزادگان

کسروی همچنین حزب یا جمعیتی نیز تشکیل داد و آن را "باهماد آزادگان" نامید.

 

محاكمات سرگرد مختاری و پزشک احمدی با وکالت احمد کسروی

یکی از محاكمات جنجالی و پر سروصدای پس از سوم شهريورماه 1320 خورشیدی و اشغال ایران از طرف دولتین انگلیس و روسیه و كناری گيری رضا شاه از سلطنت و تبعید به جزیره سنت موریس و ژوهانسبورگ ، محاكمات سرپاس مختاری و پزشک احمدی و ديگران را بايد شمرد. احمد كسروی وكيل تسخيری پزشک احمدی و سرگرد مختاری بود. کسروی جريان محاکمه را روزانه، در روزنامه خود پرچم منتشر می کرد.

 

زنده یاد سعيد نفیسی/ در بهمن ماه 1334 خورشیدی/ در بزرگداشت سیّد احمد کسروی

زنده یاد استاد سعيد نفیسی در مجله سپيد و سياه در بهمن ماه 1334 خورشیدی زيرعنوان "خيمه شب بازی" راجع به شادروان احمد كسروی می‌نويسد: «.... در همين گيرودار بود كه من نخسيتن بار با نام سيد احمد كسروی برخوردم. در عالم ادب وقتی كه انسان مقالات شسته و رفته و حسابی از کسی می‌بيند كه تا آن وقت نام او را نشنيده است، تعجب مخصوصی برای او دست می دهد. افسوس میخورد كه چرا اين نويسنده را پيش از آن نمی‌شناخته است. در صدد برمیآید او را پيدا كند. با او آشنا میشود. همين حال در برابر نام سيد احمد كسروی به من دست داد. پس از چندی كنجكاوی دانستم كه وی تازه از تبريز به تهران آمده است، با دانشمند معروف و دوست ديرين من عباس اقبال و آقای خليل ملکی كه در آن زمان یکی از معروف ترين روزنامه‌های تهران ، روزنامه "اقدام" را منتشر می کرد و او (احمد کسروی) هم تازه از عراق به ايران آمده و تازه نامش در محيط ادبی تهران برده می شده است... كسروی در آن زمان عمامه سياه به سر داشت. لباده و قبای بلند میپوشید، عبای سياهی بر روی آن می‌افكند، عمامه كوچك فشرده او بهترين نماينده طلاب تبريزی بود. چهره لاغر، استخوانهای برجسته، سيمای رنج كشيده و عصبانی و در ضمن مستبد به رأی و مصرّ در عقيده را نشان میداد. کسروی هنوز عينك نمیزد. فارسی را به لهجه مخصوص آذربايجان ولی بسيار شمرده حرف می‌زد. در نخستين مكالمه‌ای كه با او كردم بر من ثابت شد كه مرد بسيار بی باکی است و حتی عقايد خاص خود را با بی پروایی خاص ادا می ‌كند. از اينكه بر خلاف عرف و بر خلاف عقيده ديگران چيزی بگويد ، باک نداشت ...نخستين آثار مرحوم كسروی مقالات تاریخی بود كه در روزنامه نوبهار هفتگی كه در آن زمان مرحوم ملك‌الشعراء بهار انتشار می داد و بهترين روزنامه ادبی آن زمان بود انتشار يافت. مخصوصاً تحقيقات تازه ‌ای كه کسروی در "تاريخ طبرستان" و "تاريخ خوزستان" كرده بود از آثاريست كه همواره به درد خواهد خورد و هرگز كهنه نخواهد شد. چيزی كه در اين مقالات بسيار تازگی داشت روح پرخاش و بدبینی و گاهی بدگویی تند نسبت به خاورشناسان بود كه تا آن روز کسی جرأت نكرده بود بر ايشان خرده بگيرد...در ادبيات نيز پيش از احمد كسروی همه گرفتار اين رُعب بودند. آنچه را كه خاورشناسان گفته بودند وحی منزل میدانستند. کسی جرأت نمیکرد در گفته ايشان غور بكند(اشکال و شک ببیند)، حتی يارای آن را نداشتند، آنچه را كه ايشان از كتابهای ما درآورده بودند با اصل مطابقه كنند و ببينند آيا درست فهميده‌اند و درست ترجمه كرده‌اند يا نه؟ سید احمد كسروی نخستين کسی بود كه با همان بی باکی وبی پروائی كه در طبيعت او بود اين پرده ها را دريد و نخستين بانگ را برآورد...از طرف ديگر ، آنچه درباره سعدی و حافظ و تصوّف و دين شيعه گفت نه تنها به نفع ايران نبود، بلكه صريحاً میگویم مغرضانه بود...وی مرد محقق بسيار باسواد كتاب خوانده ورزيده‌ای بود. کسی كه آن سه جلد بی نظير "شهرياران گمنام" را نوشته است ديگر نبايد از اين سستی ها و فتورها و تعصبهای ناروای عجولانه به كار ببرد...من هرگاه به اين جاها می رسيدم، دلم می سوخت كه مرد با آن جلالت قدر و آن درجه از دانش و بينش چرا بايد بدينسان مبالغه و افراط كند...اين مرد اگر خود را بدين سرکشی ها آلوده نكرده بود حتماً یکی از بزرگترين دانشمندان كشور ما میشد ، قطعاً تا امروز زنده مانده بود ، عوام وی را از پای در نياورده بودند ، جرأت نكرده بودند درخت تناور دانش او را به بادی ريشه‌كن كنند. از همه گذشته ، آن همه وقتی را كه صرف كارهایی در حاشيه علم كرد اگر در همان راهی كه در روز نخست با آن همه اندوخته فراوان به آن گام برداشته بود صرف كرده بود امروز بسياری از مسايل علمی به نام او در جهان مانده بود و كوهی در برابر جهانيان گذاشته بود كه هيچ بادی آن را نمی‌لرزاند. من از سر درس خود از دانشكده ادبيات بيرون میآمدم كه در باغ دانشسرای عالی خبر كشته شدن کسروی را در دادگستری به من دادند. جهان پيش چشمم تيره شد. واقعه‌ای ناگوارتر از اين به ياد ندارم. مردی را در جائی كه همه، حتی جانی و آدمكش، بايد در آن امان داشته باشند در پای ميز بازپرس، با جوانی كه همراه وی آمده بود، كشته بودند. زشت تر از اين ، كاری در جهان ممكن نبود. آن هم چه مردی؟ دانشمندی به تمام معنی كلمه! اگر هم خطائی كرده و نادرستی گفته بود ، پاسخ او كشتن نبود. میبایستی با او بحث كنند. هر چند مجاب كردن او كاری بس دشوار بود. شايد در برابر منطق قوی عاقبت روزی تسليم می‌شد...كاری كه با او كردند زشت تر از كاری بود كه با سقراط و حسين‌ بن منصورحلاج و ديگران كه در راه عقيده‌شان كشته شدند ، كردند. زيرا كه در آن زمان ها ديگر به قانون و دادگستری آن همه كه امروز می نازند نمی نازیدند. اینک آن مرد نيست. اما كارهای او در ميان ما هست. در برابر لغزشهائی كه داشته است آثار جاودانی از او بجا مانده، لغزشها و خطاهای او را به كارهای سودمندش می‌بخشيم و او را بزرگ می دانیم... و اگر گاهی زياده روی و سرکشی و افراط  وی ما را متعجب كرده است در برابر دانش و بينش و پشتكار و جهدی كه در راه علم داشته است سر فرود می‌آوريم. (سعید نفیسی)

 

تاريخچه تکامل پرچم ايران/ نشان ملی ایران زمین- شیر و خورشید جاودان

(از کتاب "تاریخچه شیر و خورشید" : نوشته زنده یاد احمد کسروی)

 

«تا آنجا که ما می دانیم تاکنون کسی از ایرانیان یا از ایران شناسان اروپا و آمریکا دربارۀ شیر و خورشید و چگونگی پیدایش آن و اینکه از کی و چگونه نشان رسمی دولت ایران شده ، تحقیقی از روی دلیل و گواه ننموده است. من از هشت سال پیش توجه بدین موضوع داشته و از یک سوی در کتابها بجستجو پرداخته و از سوی دیگر بگرد آوردن سکه های کهنه که در این باره از ابزارهای کار است کوشیده ام و بیاری خدا به نتیجه های سودمندی رسیده ام که اینک برای آگاهی همه بر این صفحه ها مینگارم.

 

شیر و خورشید

شیر و خورشید را ما از کودکی دیده و هر روز چند بار تماشا می کنیم و از این رو شگفتی آن از دیده ما برخاسته. لیکن هرگاه بیگانه هوشمندی ناگهان آنرا دیده و آگاهی یابد که نشان رسمی دولت ماست در شگفت فرو می رود. آن کدام شیر است که دم برانگیخته و شمشیر بدست گرفته، خورشید را بر پشت میکشد؟ آیا این شکل همچون شکلهای متولوجی(میتولوژی) یونان در نتیجه افسانه کهنه ای پیدا شده؟ یا فرزانه ای آنرا بنام رمز و برای اشاره به پاره اندرزهای اجتماعی پدید آورده؟ یا چه مایه و بنیاد دیگری برای پیدایش خود دارد؟ این ها پرسش هایی است که هر بیگانه هوشمند از دیدن شیر و خورشید ما از اندیشه خود گذارنیده و هرگاه بر یک تن ایرانی بر خورد، از او نیز می پرسد. اما او چه داند که حقیقت کار بر خود ایرانیان هم پوشیده است. این عادت همه جا در مردم هست که چون پی به حقیقت چیزی نبردند ، دست بدامن افسانه و پندار می زنند. در پیش ایرانیان از اینگونه موضوعها فراوان است که چون راه بحقیقت آنها نیافته اند، برای هر کدام افسانه ای ساخته اند. درباره شیروخورشید هم این سخن بر سر زبانهاست که: شیر نشان ارمنیان و خورشید نشان ایرانیان بوده و هنگامیکه شاه عباس کبیر(صفوی و تُرکزاده) استقلال ارمنستان را برانداخته و بیادگار این فیروزی، خورشید (نشان ایرانیان) را بر پشت شیر (نشان ارمنیان) نشانده و این نقش را پدید آورده است. نزد هر کسی که سخن از شیر و خورشید گوییم ، چه دانا و چه نادانا ، چه مسلمان و چه ارمنی ، بیدرنگ این افسانه را می سراید. بلکه برخی ارمنیان بدروغ نسبت این سخن را بکتابهای تاریخ ارمنستان میدهند. با آنکه این سخن از هیچ روی با تاریخ سازش ندارد و چندین خُرده بر آن میتوان گرفت که :

 

1- نخست آنکه نشان ایران بودن خورشید پاک بی دلیل است. و شیر هم اگر چه در ارمنستان معروف بوده و برخی پادشاهان بویژه چند تن از حکمرانان روبنیانان فراوان او را بکار می برده اند، با این همه چنانکه خواهیم دید نشان خاص ارمنستان نبوده است.

2- دوم آنکه پیدایش شیر و خورشید بی شک قرنها پیش از صفویان بوده و ما چنان که خواهیم دید، سکه هایی در دست داریم که چندین صد سال پیش از شاه عباس کبیر زده شده.

3- سوم برافتادن استقلال ارمنستان بدست ایرانیان از داستان های دوره پیش از اسلام ایران و از کارهای پادشاهان ساسانی است. و استقلالی هم که ارمنیان پس از پیدایش اسلام در بخشی از ارمنستان پیدا کرده و پادشاهان باکراتونی دویست سال کمابیش فرمانروا بودند ، در قرن پنجم هجری با دست رومیان برافتاده و پادشاهی که سپس روبنیانان در بیرون ارمنستان در کیلیکیا بنیاد نهاده بودند و سیصد سال برپا بود، این پادشاهی نیز در قرن هشتم، بتوسط مصریان از میان رفته بود، پس کدام استقلال ارمنیان را شاه عباس برانداخته؟

 

شیر تنها ، خورشید تنها

یکی از عادت های دیرینه آدمیان است که در کارهای خود از شکلهای جانواران و دیگر آفریدها استفاده می جویند. چنانکه اینهمه الفبای گوناگون ریشه هر کدام ازآ نها شکلهای جانوران و دیگر چیزها بوده که آدمیان دیرین برای فهمانیدن اندیشه های خود بکار میبرده اند. از جمله از روی دلیلهایی که خواهیم شمرد در ایران و دیگر سرزمینها از قرنهای بسیار باستان، پادشاهان و فرمانروایان شکلهای جانوران و ستاره های آسمانی ، بویژه دو شکل شیر و خورشید را بر درفش ها (پرچم ها) و سکه ها و دیگر ابزارهای شاهی می نگاشته اند.

 

خورشید ، شیر

خورشید درخشان ترین جرم آسمانی و پادشاه ستارگان است. و می دانیم که نزد مردمان باستان جایگاه بس بلندی داشته که گاهی به پرستشش نیز برمی خاسته اند. شیر هم دلیرترین همه درندگان و پیش مردم بسنگینی و پا برجایی، بلکه بمردانگی نیز موصوف است ، که خود بهترین نمونه پهلوانی و برای نقش بر درفش ها و سپرها و دیگر ابزارهای جنگ شایان ترین شکل می باشد. در ارجمندی شیر پیش مردمان این بس که نام او را در هر زبان و هر سرزمین ، بکودکان میدهند و ما پادشاهان بسیاری بنام لیو (در غرب مسیحی) ، یا اسد (عربی) ، یا شیر (ایرانی) ، یا ارسلان (تُرکی) در تاریخ داریم. و از برخی از شاهان دلیل در دست هست که بشکل شیر علاقه داشته و به رواج و شهرت آن می کوشیده اند. از جمله : خاندان روبنیان که گفتیم در کیلیکیا برای ارمنیان بنیاد پادشاهی نهاده بودند و شش تن از ایشان (شاهان) نام لوون - شیران- (که شکل ارمنی لیو است) داشته اند و از برخی از ایشان دلیلها هست که به مناسبت  نام خویش علاقه به نقش شیر داشته اند. حال چون از نشان ارمنستان نیز سخن به میان آورده ایم باید تحقیق نماییم که آیا "شیر" نشان آن سرزمین بوده یا نه؟

از لوون اول و لوون دوم (سرزمین کیلیکیا یا کیلیکیه) سکه هایی فراوان در دست است که همگی با نقش شیر است ، و سکه ای بدون این نقش از این دو پادشاه بسیار اندک است. ولی از دیگر پادشاهان آن خاندان که نام لوون نداشته اند ، سکه با نقش "شیر" بسیار کم و بی این نقش بسیار فراوان است.

 

 نقش پادشاه آلمان فردریش اول (فردریک اول) "بارباروسا" (1122 تا 1190 م.)؛

 

سومین جنگهای صلیبی توسط فردریش اول، ریچارد اول شیردل، آگوست فیلیپ دوم/ از 1189 تا 1192 میلادی

در زمان لوون دوم که با سلطان صلاح الدین ایوبی همزمان بود، فردریک بارباروسا ، امپراتور آلمان بهمدستی پادشاه انگلستان (ریچارد اول شیر دل/ 1157 تا 1199 م.) و پادشاه فرانسه (آگوست فیلیپ دوم/ از 1180 تا 1223 م.) ، هر کدام با سپاهی انبوه و دسته هایی از ترسایان (مسیحیان) داوطلب جهاد از اروپا (سومین جنگ های صلیبی با مسلمانان بخاطر اورشلیم یا بیت المقدس) ، آهنگ شام و فلسطین کردند که آن شهرها را از چنگ صلاح الدین (ایوبی که کُرد بود) بیرون آرند (صلاح الدین ایوبی حدود 1187 م. به اورشلیم دست یافت).

این لشکر کشی در تاریخ  بنام "سومین لشکر کشی چلیپائیان" معروف و از حادثه های مهم تاریخ اسلام و آسیا است و به مناسبت گفتگو از شیر ، این نکته را در اینجا یاد می نماییم که ریچارد (ریچارد اول شیر دل) پادشاه انگلستان در نتیجه مردانگیها و دلاوریها که در این جنگها از خویشتن آشکار ساخت، پیش ترسایان به "شیر دل" معروف گردید. لوون دوم بعلت هم کیشی با ترسایان و نزدیکی سرزمینش بشام و فلسطین، یاری و همراهی از آن مردم دریغ نداشت و بپاداش این نیکیهای او ، فردریک (اول) وعده داد که چون به اروپا باز گردد ، تاجی برای او گسیل دارد. ولی چون فردریک در راه بازگشت زندگی را بدرود گفت (در آسیای صغیر در آب غرق شد/ 1190 م.)، پسر و جانشین او (هاینریش پنجم/ 1165 تا 1197 م.) به انجام وعده پدر به همدستی پاپ روم تاجی و درفشی برای لوون آماده ساخته و بدست فرستادگان خود نزد او فرستادند. آنها بر درفش به مناسبت نام لوون دوم ، صورت شیری را نگارده بودند. درفش شاهی که از پیش روی لوون کی (شاه) کشیدند و تا آن هنگام با نقش عقاب بود، از این پس با نقش شیر گردید. لوون ششم نیز آخرین پادشاه ارمنی "کیلیکیا" بود که بدست سپاه مصر گرفتار شده و مدت ها با زن و دختر خود در مصر در بند و زندان میزیست و پس از رهایی به پایمردی پادشاه اسپانیا از آنجا به اروپا رفته و آخرین سالهای خویش را در پاریس بود و در سال 1493 میلادی در آن شهر بدرود زندگی گفته و در کلیسای "سن دنیس" بخاک رفت. از این داستان ها دو مطلب بدست می آید:

 

1- نخست آنکه شکل شیر نزد ارمنیان کیلیکیا هم بر سکه ها و هم بر درفشها معروف بوده.

2- و دوم آنکه بیشتر بدست پادشاهان لوون نام بوده که این شکل در آنجا شهرت و رواج یافته است.

 

شاید این عقیده ایرانیان که شیر را می گویند نشان ارمنستان بوده از اینجا برخاسته، ولی چنانکه گفتیم این عقیده نادرست است، زیرا :

 

1- نخست آنکه کیلیکیا بیرون ارمنستان بوده و در خود ارمنستان که در زمان پادشاهان باکراتونی استقلال داشت، شکل شیر بسیار کم بکار میرفته و چندان معروف نبوده است.

2- دوم آنکه در کیلیکیا نیز چنانکه گفتیم پادشاهانی که نام لوون نداشته اند ، شکل شیر را گاه گاهی بکار برده و نقشهای دیگر نیز فراوان بکار می برده اند.

3- سوم آنکه چه در زمان این پادشاهان کیلیکیا و چه پیش یا پس از زمان ایشان، شکل شیر را در ایران و دیگر سرزمینها نیز فراوان بکار می برده اند و هیچ گونه عنوان اختصاصی به ارمنیان در میان نبوده است.

 

نقش شیر در ایران

در ایران، چه پیش از پیدایش اسلام و چه پس از پیدایش آن ، نقش شیر آنقدر معروف بوده که هم بر روی درفش ها و سکه ها و خرگاه ها و دیگر ابزارهای شاهی می نگاشته اند و هم آنکه پیکر آنرا بر روی دیوارها یا بر سر دروازه ها از سنگ می تراشیده اند. نخستین دلیل این موضوع یکی سنگ شیر همدان است که از شاهکارهای فن سنگ تراشی باستان، که بر اثر مرور زمان تاریخ آن از میان رفته است. دیگری پیکر شیر و گاو است که در چندین جا بر روی دیوارها کوشک هخامنشیان در استخر نگاشته شده. بدینسان که شیر چنگال بر کمر گاو فرو برده و بدریدن آن پرداخته است. دومین دلیل، سکه های فراوانی است که از پادشاهان ایران از مغولان و صفویان و دیگران با نقش شیر در دست هست. نگارنده دانه هایی را از این سکه ها در تصرف دارم. سومین دلیل یادهایی است که شاعران پارسی در قصیده ها و مثنوی های خود از درفش ها و نقشهای گوناگون آنها نموده و چه بسا که نام شیر را برده اند. بلکه میتوان گفت که در زبان شاعران پارسی "شیر علم" یکی از ضرب المثلهای معروف بوده. این بیت از مولانا است:

 

ما همه شیریم شیران علم    حمله مان از باد باشد دمبدم

 

کمتر کسی از دانا و نادانا است که از بر نداند و در گفتگوهای خود مثل وار بر زبان نراند. ازرقی از شاعران زمان سلجوقیان می گوید:

 

بدان گهی که چو دریا بلان آهن پوش    برون شوند خروشان همال پیش همال

پلنگ و  شیر  بجنبند  بر  هلال  علم     تن از نسیج یمانی و جان ز باد شمال

 

جمال الدین عبدالرزاق می گوید:

 

ز هیبت تو دل شیر آسمان همه وقت     چنانکه شیر علم  روز باد  در خفقان

 

هرگاه کسی در این باره بجستجو پرداخته و بگرد آوردن شعرها که شاعران پارسی زبان درباره درفش و شیر آن سروده اند کوشش نماید ، شاید بیست صفحه بیشتر را پر سازد. استاد سخن، استاد ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه در بسیار جاها یاد درفش می نماید و در دو جا درفش های گوناگون سرداران ایران را یکایک می ستاید. نخستین جا در داستان رستم و سهراب است که هژیر در پاسخ پرسشهای سهراب از یکایک سرداران ایران نام برده و درفش هر کدام را جداگانه می ستاید.

 

یکی زرد خورشید پیکر درفش      سرش ماه زرین غلافش بنفش

زده  پیش او پیل  پیکر درفش      بنزدش سواران  زرینه   کفش

یکی شیر  پیکر درفش بنفش       درخشان گهر  در میان  درفش

درفشش ببین آژدها پیکر است     برّآن نیزه بر شیر زرین سر است

 

دومین جا در داستان شمردن کیخسرو پهلوانان را، شعرهایی درباره درفش ها دارد که برخی چون تکرار همان ستایش هاست که در شعرهای بالا ستوده، از یاد آنها چشم میپوشیم و برخی دیگر را که تکرار نیست در پایین می نگاریم:

 

یکی ماه پیکر درفش از برش     بابر اندر آورده تا به ابلق سرش

درفشی بر آورده  پیکر پلنگ      همی از درفشش بیازید  جنگ

 

فردوسی شاهنامه را از روی «نامه های باستان» که از زمان ساسانیان بیادگار مانده بوده ، سروده و این یقین است که این ستایش های درفش ها نیز از آن نامه های باستان است. پس نتیجه این است که در زمان ساسانیان و پیش از آنان در ایران درفشهای گوناگون از زرد و سرخ و بنفش و سیاه بکار برده و بر پرچم های دیبای آنها شکلهای گوناگون از خورشید ، ماه، شیر ، پلنگ ، گرگ ، گراز ، پیل ، اژدها، آهو و مرغ همای نگاشته و بر نوک آنها پیکرهایی از ماه و از شیر ، از سیمین و از زرین نصب می نموده اند. نظامی گنجوی در مثنوی لیلی و مجنون که بگفته خود در سال 584 قمری سروده، در داستان رزم نوفل با قبیله لیلی میگوید:

 

خورشید  درفش  ده  زبانه       چون صبح دمیده دم نشانه

گشته ز می از درم چو دریا       سنگ  آبله رو تر از ثریا

هر  شیر  سیاه    کایستاده       چون مار سیه دهان گشاده

شیران   سپاه  در   دریدن       دیوان سپید در دویدن

 

این ابیات میرساند که در زمان نظامی بر درفش ها نقش خورشید را با ده زبانه در گرداگردش و همچنین شکل شیرهای سیاه را با دهانهای باز می نگاشته اند. و اینکه گفتیم در زمان نظامی، از اینجاست که میدانستیم شاعر آگاهی از رنگ و نقش درفش های تازیان بیابان نشین نداشته و این ستایش را از روی درفشهای زمان و سرزمین خود (ایران) برآورده است. درباره آفتاب گذشته از این بیتهای نظامی و شعرهای فردوسی دلیل دیگری در دست نیست. جز اینکه سکه ای هم با نقش مزبور در تصرف نگارنده است که دانسته نیست که از چه زمان و از کدام پادشاه است. بهر حال در خور شک نیست که هم بر درفش ها و هم بر سکه ها آنرا می نگاشته اند. بویژه در زمانهای پیش از اسلام که فراوان بکار می رفته ، ولی از پیدایش اسلام ، گویا بعلت اینکه آتش پرستی و خورشید پرستی از کیش زردشتیان مشهور بوده (حقیقت این است که آتش در نزد زرتشتیان مقدس است، اما پرستیده نمیشود/ فرهنگسرا)، فرمانروایان اسلام از بیم تهمت از بکار بردن خورشید اندیشه داشته اند و از اینجاست که دراین زمانها این نقش کمتر بوده است. شیر اکنون هم بر درفشهای برخی دولت ها از جمله آنها دولت انگلیس و بلژیک است بکار میرود. خورشید هم نشان آرژانتین از دولت های آمریکای جنوبی است.

 

شیر و خورشید چگونه بهم پیوسته اند

یک سند تاریخی داستان پیدایش شیر و خورشید و زمان و تاریخ آنرا برای ما آشکار می سازد. این سند نوشته ابن عبری تاریخ نگار، و دانشمند معروف است که در کتاب "مختصر تاریخ الدول" و درخور همه گونه شگفت است که چنین سندی از چشمها پنهان مانده و کسی تاکنون به حل معمای شیر و خورشید برنخواسته، میدان برای آنگونه افسانه ها و پندارها باز شده است.

 

زمان سلجوقیان

خاندان سلجوقیان که در بخشی از آسیای کوچک فرمانروا بودند مشهور است. ابن عبری درباره غیاث الدین کیخسرو، پسر علاالدین کیکاوس که از پادشاهان آن خاندان و دومین کیخسرو از ایشان است و در سال 634 هجری بجای پدر خود به پادشاهی یافته بود، می نویسد که او دختر پادشاه گرجستان را بزنی گرفت. در آن زمان زیبایی زنان گرجستان بویژه زیبایی شاهزادگان گرجی در سراسر شرق وغرب عالم شهرت یافته و بسیاری از فرمانروایان دور و نزدیک از مسلمان و ترسا، زن از آن خاندان میگرفتند در این باره داستانهایی در تاریخ است که فرصت یاد کردن نداریم.

ابن عبری می گوید ، کیخسرو شیدای رخسار دلارای شاهزاده خانم گرجی گردیده ، دل و دین و تاب و توان از دست داد و بفرمان عشق میخواست روی درهم و دینار را با نقش آن رخسار دلارا بیاراید. نزدیکان کیخسرو بپاس اسلام ، رأی بدین کار نمی دادند ، ولی چون او پافشاری داشت، چنین تدبیر اندیشیدند که صورت شیری نگاشته و روی همچون خورشید آن شاهزاده گرجی را همچون خورشیدی بر فراز آن بنگارند که هم دلخواه کیخسرو باشد و هم مردم پی به حقیقت کار نبرده و چنین پندارند که مقصود نقش صورت طالع پادشاه است. مقصود ابن عبری نکوهش کیخسرو است که چرا بدانسان زبون عشق زنی بوده. بر ابن عبری باید بخشود، زیرا او از زیر چرخشت استخوان های عشق در نیامده بود و از اندیشه خام و دل بی درد بهتر از این چه تراود؟ بلکه باید خورسند بود که او بدین نکوهش برخاسته که ما از سخنانش بدینسان سود برداشته و دشوار تاریخی خود را آسان میسازیم. و چون او در آغاز جوانیش زمان کیخسرو را دریافته و زادگاهش نیز ملطیه یکی از شهرهای آسیای کوچک بوده ، از این رو در تاریخ سلجوقیان روم ، بویژه در سرگذشت و داستان کیخسرو و جانشینانش بینا و آگاه بوده. و آنگاه که او یکی از مؤلفان دانشمند است که پیرامون گزافه نمی گردد و از اینجا سخن او بسی استوار و از نظر تاریخ ایران در خور ارزش بسیار است. گذشته از آن که دانه های بسیاری از آن سکه کیخسرو با نقش شیر و چهره خورشید وار شاهزاده خانم گرجی در دست است که از جمله دانه ای در تصرف نگارنده است. خود این سکه بر استواری گفته ابن عبری بهترین دلیل است. زیرا کسانی که در فن سکه شناسی دست دارند ، می دانند که پیش از این سکه های کیخسرو هرگز سکه ای با نقش شیر و خورشید دیده نشده و این سکه ها نخستین سکه با نقش مزبور میباشد و چون از هر حیث با نوشته ابن عبری درست می آید از اینجا استواری آن نوشته هویداست. باید گفت شیر و خورشید چون پدید آورده عشق است، چه بهتر از اینکه بهره ایران سرزمین شاعران گردیده. زیرا نقش مزبور شعر و داستانش هم شعر است.

 

انوشه روان شاهزاده گرجی

انوشه روان شاهزاده گرجی که زیبایی رخسار او چنین نقش شگفتی پدید آورده و به ایران سرزمین ویس و رامین (افسانه ویس و رامین از زبان پارسی به زبان گرجی ترجمه یافته و پیش گرجیان بسیار معروف میباشد) ارمغان ساخته. ایران که بر همه سرزمین های پیرامون خود عنوان استادی و آموزگاری دارد و سالیان دراز گرجستان زیبا یکی از جگر گوشه هایش بوده، نشان با این بنیاد تاریخی از هر حیث برتری دارد بر آن نشانها که دولتهای دیگر دارند و هرگز بنیادی برای آنها در تاریخ نتوان یافت.

 

شیر و خورشید چگونه شهرت یافته و از کی نشان رسمی ایران شده؟

پر روشن است که دراین باره ما باید چگونگی شیروخورشید را زمان بزمان و قرن بقرن از دیده بگذرانیم. ولی افسوس که پس از سکه های کیخسرو تا زمان پادشاهان صفوی که سیصد سال کمابیش فاصله است، ما آگاهی درستی از چگونگی شیر و خورشید نداریم. بدین تفصیل که پس از کیخسرو از چند تن جانشینان او که تا آخر قرن هفتم زیر دست مغولان فرمانروایی داشتند، نگارنده هرگز سکه ندیده ام ، با آن که یقین دارم که سکه داشته اند. از مغولان و قره قوینلویان و آق قوینلویان و سربداران و تیموریان و دیگران نیز که از زمان کیخسرو تا پیدایش صفویان در ایران و این پیرامون ها پادشاهی داشته اند هر چه سکه من دیده ام همه با خط و نوشته بوده و هرگز سکه ای با نقش جانور یا آدمی از این پادشاهان ندیده ام (مگر یکدانه سکه مسی که سپس یاد آن خواهیم کرد). لیکن چون در زمان صفویان شیر و خورشید یکی از نقشهای معروف بوده و فراوان آنرا بکار می برده اند، از اینجا بدو جهت پیداست که نقش مزبور پیش صفویان نیز معمول بوده است. اول آنکه اگر شیروخورشید پس از کیخسرو از میان برخاسته بود و پادشاهانی که میانه او و صفویان بوده اند هیچکدام آنرا بکار نمیبردند. پادشاهان صفوی از کجا پی به نقش مزبور برده و در سکه های خود می نگاردند. چه این گمان بسیار دور است که بگوییم آن را از روی سکه های کهنه کیخسرو برداشته بودند. زیرا گردآوری سکه های کهنه که امروز در میان ماست، در آنزمان نبوده است. دوم آنکه در سکه های کیخسرو چنانکه دیدیم ، خورشید دایره درست و از پشت شیر جداست ، ولی در سکه های صفویان هم چون سکه های امروزی (این نوشتار مربوط است بزمانی که زنده یاد کسروی حیات داشت. ایشان در سال 1324 خ. در کاخ دادگستری ترور شد) ما، خورشید نیم دایره و چسبیده به پشت شیر است. این تفاوت دلیل است که شیروخورشید را صفویان یکسره از روی سکه های کیخسرو برنداشته اند و واسطه های بسیار در میان بوده. چه برای نیم دایره شده خورشید و چسبیدن آن به پشت شیر جهتی جز این نتوان پنداشت که در نتیجه شتابکاری و سهل انگاری نقاشان بتدریج و کم کم بدین حال رسیده است. گذشته از اینها یکدانه سکه مسی در تصرف نگارنده است که بر یک روی آن نقش شیروخورشید است و خطی بر فراز آن بوده که زنگ گرفته و از میان رفته واز این رو نتوان دانست که سکه کدام زمان و کدام پادشاه است. ولی چون از یکسوی در اینجا نیز خورشید نیم دایره و چسبیده به پشت شیر است و از اینجا پیداست که از سکه های کیخسرو نمیباشد، و از سوی دیگر از عبارت "لا اله لا الله محمد رسول الله" که بر روی دیگر سکه است و نامی از "علی" و دیگر امامان برده نشده، و همچنین از طرز خط  که کوفی است، پیداست از سکه های صفویان و خاندانهای پس از ایشان هم نیست. نتیجه این است که سکه مزبور از پادشاهی است که میانه زمان کیخسرو و دوره صفویان فرمانروایی داشته و نقش شیر و خورشید در آنزمان نیز بکار برده می شده است.

 

زمان صفویان شیر و خورشید بسیار معروف/ شاه اسماعیل بدون شیروخورشید

باری چنانکه گفتیم در زمان صفویان شیر و خورشید بسیار معروف بوده است، و از زمان ایشان است که این نقش در ایران شهرت و رواج یافته ، ولی باید دانست که در زمان شاه اسماعیل هرگز این نقش بکار نرفته ، زیرا گذشته از آنکه هرگز سکه ای از آن پادشاه با نقش شیر وخورشید دیده نشده، قاسمی گنابدی که در زمان او میزیسته و جنگها و کارهای او را بنظم سروده و در بسیاری از جاها درفش های او را می ستاید، چنانکه می گوید:

 

علمهای سبزش ستون سپهر      مه رایت آینه ماه و مهر

 

و باز می گوید:

 

علمها  چو خوبان قد آراستند       بنظاره   جنگ   بر خاستند

شد از پرچم طوق عالی اساس     عیان ابلق آسمان را قطاس

مه سر علم بر فلک سر فراز       جلاجل دف زهره را کرده ساز

 

از  اینگونه شعرها بسیار دارد، ولی در هیچ جا نامی از شیر یا شیر و خورشید نمی برد و هویداست که در آن زمان این نقش بکار نمیرفته است.

 

شاه طهماسب و توجه به نقش شیروخورشید

شاه طهماسب پسر شاه اسماعیل توجه به نقش شیروخورشید داشته. ولی چنانکه گفتیم این پادشاه می پنداشته که شیروخورشید صورت طالع پادشاهی است، و چون طالع خود او برج حمل (بره) بوده، از اینرو در سکه های مسی که فلوس می نامیدند ، خورشید را بر پشت بره نشانیده است. نگارنده دو سکه از این "بره و خورشید" را دارم که در پشت یکی نام شاه طهماسب آشکار نوشته شده. از این جا می توان انگاشت که جهت بکار نبردن شاه اسماعیل شیروخورشید را نیز این پندار بوده. زیرا او برج عقرب بوده و نمیخواسته خورشید را بر پشت کژدم بنشاند. راستی هم اگر می نشاند شکل بسیار نا زیبایی درست می شد.

 

  نشان شیر و خورشید بر سکه ها

 

شاه عباس خورشید با شیر

شاه عباس هر چه فلوس با نقش خورشید دارد، در همگی خورشید با شیر است، با آنکه طالع آن پادشاه برج سنبله بوده است و نتوان گفت که چون خورشید با سنبله درست نمی آمده ، بجای سنبله همسایه آسمانی او شیر را کار کشیده اند، زیرا سنبله صورت زنی است که خوشه ای بدست گرفته و نقش خورشید با اوهیچ گونه مانعی نداشته است و می توانستند خورشید را بر روی سینه او بنگارند. باید گفت تا زمان شاه عباس آن پندار از میان برخاسته و حقیقت داستان شیر و خورشید بدست آمده بود. یا این که شاه مزبور براهنمایی ستاره شناسان آن ارتباط علمی خورشید و شیر را که گفتیم، در فن ستاره شناسی کهنه معروف است در اندیشه داشته که بر خلاف شیوه گذشتگان خود خورشید را با سنبله نقش ننموده است. نقش شیر و خورشید بر فلوس های زمان شاه عباس بسیار فراوان است و شاید از اینجا نسبت پیدایش شیر و خورشید را بشاه مزبور میدهند که او باعث شهرت و رواج آن گردیده است.

 

پس از شاه عباس هم تا آخر صفویان شیر و خورشید در سکه ها معمول و معروف بوده و فلوس هایی با نقش مزبور از هر کدام از جانشینان او در دست است، و در برخی از شعرهای آن زمان نیز یاد این فلوسها و شیرها شده است. ملا نویدی شیرازی که در زمان شاه سلیمان صفوی در سپاهان میزیسته این دو بیت شعر را سروده ست:

 

ای آنکه حدیث عقل را تفسیری       بیهوده ز بی زری  چرا دلگیری

آوردن  زر  بدست  آسان  نبود       خوابیده بر وی هر فلوسی شیری

 

باید گفت مقصود از شیر در این ابیات شیر با خورشید است نه شیر تنها. چه دیدیم که شیر تنها در آنزمان بر سکه ها کمتر نقش می شده ، بویژه در سپاهان که معمول نبوده است. از این فلوسها نیز پیداست که در آنزمان شیروخورشید شکل ثابتی نداشته و در هر شهری به شکل دیگری آنرا مینگاشته اند. چنانکه شیر گاهی رویش از اینسو و گاهی از آنسوی، و گاهی دمش برانگیخته و گاهی فرو آویخته است. خورشید را هم در برخی بزرگ و در برخی کوچک نگاشته اند.

 

سلطان حسین و لویی چهاردهم/ 1715 م./ کتاب "سفر محمد رضابیک" سفیر به پاریس

از زمان صفویان دلیلی هم درباره درفش ها در دست است. بدین تفصیل که محمد رضا بیک نامی که در زمان شاه سلطان حسین حاکم ایروان بوده است در سال 1715 میلادی بفرستادگی از آن پادشاه بدربار لویی چهاردهم پادشاه فرانسه رفته و مدتی در آنجا باشکوه بسیار میزیسته است. در بیست و چند سال پیش یکی از مؤلفان فرانسه بنام موریس هربرت کتابی درباره این سفر محمدرضا بیک وهمراهانش و داستان ایشان در پاریس بعنوان "فرستاده ایران به دربار لویی چهاردهم" تألیف و آنرا در سال 1907 میلادی به چاپ رسانیده است. در این کتاب تصویرهایی نیز از محمدرضا بیک و همراهانش در هنگام گذار از کوچه های پاریس چاپ شده است که بگفته مؤلف از روی تصویرهایی برداشته شده که در همان زمان سفر محمدرضا بیک درست کرده بودند. در برخی از این تصویرها درفش ایران بر فراز سر محمد رضا بیک پرچم گشاده و بر روی پرده آن شکل شیری است با خورشیدی در فراز آن. لیکن در اینجا نیز همچون شیر و خورشیدهای زمان کیخسرو، خورشید از پشت شیر جدا و دایره درست است. از اینجا پیداست که در زمان صفویان شیروخورشید را چنانکه بر فلوسها بوده بر روی درفشها رسم نمی کرده و خورشید را، دایره جدا از پشت شیر نقش می نموده اند.

 

نادرشاه افشار و کریم خان زند/ احتمالأ سکه ها با شیروخورشید

پس از دوره صفویان بار دیگر رشته آگاهی ما درباره شیر و خورشید گسیخته میشود و از نادرشاه و پسرانش و از کریم خان و جانشینانش فلوسی یا سکه دیگری با نقش شیر و خورشید، که به یقین از ایشان باشد در دست نداریم. ولی این پیداست که زمان اینان تفاوتی با زمان صفویان نداشته و اینان نیز بر فلوسها و درفشها شیر و خورشید را نگاشته و گاهی هم نقش های دیگر بکار می برده اند.

 

قاجاریان / نشان رسمی ایران

اما قاجاریان، چون در دوره ایشان است که در شکل شیر و خورشید تغییرها رخ داده و سرانجام کار، نشان رسمی ایران می شود. اینست که باید از این دوره به تفضیل سخن راند.

 

آقا محمد خان قاجار

از زمان آقامحمد خان قاجار نیز آگاهی درباره شیر و خورشید در دست نیست.

 

زمان فتحعلی شاه و محمد شاه/ نقش ذوالفقار، خورشید با شیر خوابیده

مولفان فرانسوی موسیو دوبو و لانگله

ولی از زمان فتحعلی شاه و جانشین او محمد شاه، گذشته از فلوس هایی که در دست است ، خوشبختانه نوشته یکی از مؤلفان اروپا نیز در دست است که کمک بسیار بکار ما دارد. این نوشته عبارت از شرحی است که مسیو دوبو مؤلف معروف فرانسوی در کتاب خود (لا پرس-پرشیان) که در زمان محمدشاه تألیف نمود می نگارد. مؤلف مزبور میگوید: یکی از شیوه های پادشاه ایران است که درفش های بسیار بکار میبرد و بر این درفشها دو نقش نگاشته میشود:

- یکی نقش تیغ دو سرعلی (ذوالفقار)

- و دیگری صورت شیر خوابیده ای که خورشید از پشت او در میآید.

 

این دو نقش را در کوشک پادشاهی نیز نگاشته اند. همچنین بر نشان هایی که شاه ایران به سپاهیان و سرکردگان و نمایندگان اروپایی، بنام نواختن ایشان میدهد نیز این دونقش هست. مؤلف دیگری از فرانسویان، مسیو لانگله، که بیش از "دوبو" در زمان فتحعلی شاه کتاب کوچکی درباره ایران نگاشته، و نیز از شیر و خورشید یاد نموده و شگفت است که نام "مهر و شیر" به او می دهد و دانسته نیست که این عبارت را از کجا برداشته است. لانگله پنداشته که شیروخورشید از بازمانده های ایران باستان و یادگار آتش و آفتاب پرستی ایرانیان دیرین است. میگوید : بهم چشمی سلطان سلیم سوم عثمانی که نشان "هلال" را اختراع نموده ، فتح علیشاه هم نشان "مهر و شیر" را درست نموده است. از این نوشته ها پیداست که در زمان فتحعلی شاه و محمدشاه بر درفش ها دو نقش می نگاشته اند، یکی شیر و خورشید که شیر خوابیده بوده و دیگری تیغ دو سریا ذوالفقار. و این دو نقش را بر دیوارهای کوشک پادشاهی نیز می نگاشته اند. همچنین دو نشان از این دو نقش درست کرده بودند، چنانکه هم اکنون این نشان معمول است و در وزارتخانه ها، بویژه در وزارت جنگ به کسانی که در خور نواختن باشند بخشیده می شود. ولی فلوسهایی از فتحعلی شاه در دست است که گذشته از شیر و خورشید، نقش هایی دیگر نیز از خورشید تنها و مرغ و مانند اینها بکار رفته و در شیر و خورشید در برخی شیر ایستاده است. از همان زمانها یکرشته فلوس هایی نیز در دست است که شیر تنها و خوابیده است و اگر چه تاریخ درستی در هیچ کدام پیدا نیست و لی از شکل سکه ها یقین است که در زمان فتحعلی شاه و محمد شاه یا در آغازهای پادشاهی ناصرالدین شاه زده شده است. اما تا کنون نگارنده در هیچ فلوسی یا سکه نقره ای نقش ذوالفقار را ندیده ام. گویا این نقش را در سکه ها هرگز بکار برده نمی شده است.

 

شیر و خورشید نشان رسمی ایران/ ناصرالدین شاه/ حدود 1280 ه.ق/ شیر خوابیده/ 1272 ه.ق

اکنون می رسیم به دوره ای که شیر و خورشید نشان رسمی ایران می گردد. تفضیل این سخن آنکه از ناصرالدین شاه یک رشته فلوسهایی با نقش شیر و خورشید در دست است که شیر خوابیده ولی از هر حیث مانند شیر نشانهای امروزی است. تاریخ این فلوسها سال 1272 هجری است.

 

شیر شمشیر بدست/ 1284 ه.ق

ولی در یکرشته فلوسهای دیگر که نیز در دست است و چند سال پس از آن فلوسها در سال 1284 هجری ضرب شده است ، ناگهان شیر بپاخاسته و برای نخستین بار شمشیر بدست گرفته است. از اینجا پیداست که شمشیر بدست گرفتن شیر ، از سال 1280 و آن نزدیکیها است و گمان میکنیم که نشان رسمی ایران شدن شیر و خورشید هم از همان زمان آغاز شده باشد. بدین تفصیل که در زمانهای پیشین در ایران و دیگر دولت های مشرق این رسم که هر کدام نشان خاصی برای خود داشته باشد نبوده. چنان که دیدیم در زمان صفویان و دیگران شکل های گوناگون بکار می رفته. در زمان فتح علی شاه که دیگر شکلها را از میان برده بودند، باز در درفشها گذشته از شیر و خورشید، نقش ذوالفقار را هم بکار میبرده اند و بر سکه ها مرغ و آفتاب را هم مینگاشته اند. بهر حال این یقین است که در قرنهای باستان نشان دولتی به این معنی که امروز است بوده.

 

علت شمشیر بدست گرفتن شیر/ شمشیر بجای تیغ دو سر علی

لیکن در زمان ناصرالدین شاه که ایران با دولت های اروپا رابطه بسیار یافته ، ناچار شده که همچون آن دولت ها این نیز نشان خاصی داشته باشد و برای این کار گویا دو شکل ذوالفقار و شیروخورشید پیشین را یکی کرده و آن شمشیر را که به تنهایی نشانی بوده ، بدست شیر داده اند. چیزی که هست ، بپاس شکوه امام، تیغ دو سر بدست شیر نداده اند. از همین زمان است که شیروخورشید شکل ثابتی پیدا کرده که در همه جا روی شیر بسوی دست چپ و دمش برانگیخته و گردنش یالدار است و پیوسته ایستاده رویش برگشته بسوی بیرون است.

 

شیر با یال و بدون یال

تفاوت بزرگ دیگر شیروخورشیدهای امروزی با شیروخورشیدهای پیشین این است که شیر امروزی یالدار است و در نقشهای پیشین چنان که دیدیم، شیر بی یال بوده است. این نکته را یکی از دانشمندان روسی که در تهران نشیمن دارد، به نگارنده یادآوری کرد که شیرهای ایران که تا صد و دویست سال پیش بسیار فراوان بوده و اکنون کم شده، هم نر و هم ماده شان بی یال است. و از اینجاست که در نقشهای پیشین همه جا شیر بی یال نگاشته اند. اما شیر یالدار که از زمان ناصرالدین شاه بدینسوی دیده می شود، از روی نقشهای اروپاست.

در اینجا ما تاریخچه شیر و خورشید را بپایان می بریم. ما آنچه می دانستیم تا اینجا نگاشتیم ، ولی بی گفتگوست که از نوشته های کهنه و وزارتخانه ها و فرمانهای کهنه که در پاره ای از خاندانها است می توان آگاهی های بیشتری بدست آورد. بویژه درباره گزارشهای آخری شیر و خورشید که از آرشیو وزارتخانه ها ، بویژه وزارت خارجه میتوان استفاده فراوان کرد. تا آنجا که ما میدانیم تنها شاعری که یاد شیر و خورشید را در شعر کرده، انوشه روان ملک الشعرا صبوری است که این دو بیتی از اوست:

 

گر شیر  نشان دولت  جاوید  است        خورشید بپشت اوست هر کس دید است

آن ترُک پسر که این نشان هست بسر    شیری باشد که روی او  خورشید است

 

 درفش کاویان

 

پيشينه درفش کاویان

فریدون چرم پیش بند کاوه آهنگر را با دیباهای زرد و سرخ و بنفش آراست

نخستين اشاره در تاريخ اساطير ايران به وجود پرچم، به قيام کاوه آهنگر عليه ظلم و ستم آژی دهاک(ضحاک) بر ميگردد. در آن هنگام کاوه (آهنگر) برای آنکه مردم را عليه ضحاک بشوراند ، پيش بند چرمی خود را بر سر چوبی کرد و آن را بالا گرفت تا مردم گرُد او جمع شدند. سپس کاخ فرمانروای خونخوار را در هم کوبيد و فريدون را بر تخت شاهی نشانيد. فريدون نيز پس از آنکه فرمان داد تا پاره چرم پيش بند کاوه را با ديباهای زرد و سرخ و بنفش آراستند و دُر و گوهر به آن افزودند، آن را درفش شاهی خواند و بدين سان " درفش کاويان " پديد آمد.

 

نخستين رنگهای پرچم ايران زرد و سرخ و بنفش بود ، بدون آنکه نشانه ای ويژه بر روی آن وجود داشته باشد. درفش کاويان صرفاً افسانه نبوده و به استناد تاريخ تا پيش از حمله اعراب به ايران، بويژه در زمان ساسانيان و هخامنشيان پرچم ملی و نظامی ايران را درفش کاويان می گفتند، هر چند اين درفش کاويانی اساطيری نبوده است.

 

محمد بن جرير طبری در کتاب تاريخ خود به نام الامم و الملوک مينويسد: درفش کاويان از پوست پلنگ درست شده ، به درازای دوازده ارش که اگر هر ارش را که فاصله بين نوک انگشتان دست تا بندگاه آرنج است 60 سانتی متر به حساب آوريم ، تقريباٌ پنج متر عرض و هفت متر طول ميشود. ابولحسن مسعودی در مروج الذهب نيز به همين موضوع اشاره ميکند. به روايت اکثر کتب تاریخی، درفش کاويان زمان ساسانيان از پوست شير يا پلنگ ساخته شده بود، بدون آنکه نقش جانوری بر روی آن باشد. هر پادشاهی که به قدرت ميرسيد تعدادی جواهر بر آن می افزود.

 

به هنگام حملهٌ اعراب به ايران، در جنگی که در اطراف شهر نهاوند درگرفت، درفش کاويان به دست آنان افتاد و چون آن راهمراه با فرش مشهور "بهارستان" نزد عمر بن خطاب خليفه مسلمانان بردند وی از بسياری گوهرها ، دُرها و جواهراتی که به درفش آويخته شده بود ، دچار شگفتی شد و به نوشته فضل الله حسینی قزوینی در کتاب المعجم مينويسد: "اميرالمومنين سپس بفرمود تا آن گوهرها را برداشتند و آن پوست را سوزانيدند ".

 

با فتح ايران به دست اعراب مسلمان، ايرانيان تا دويست سال هيچ درفش يا پرچمی نداشتند و تنها دو تن از قهرمانان ملی ايران زمين ، یعنی ابومسلم خراسانی و بابک خرمدين دارای پرچم بودند. ابومسلم خراسانی پرچمی يکسره سياه رنگ داشت و بابک خرمدین پرچمی سرخ رنگ به همين روی بود که طرفداران اين دو را سياه جامگان و سرخ جامگان ميخواندند. از آنجائيکه علمای اسلام تصوير پردازی و نگارگری را حرام مي دانستند تا سال های مديد هيچ نقش و نگار  از جانداران بر روی درفش ها تصوير نمی شد.

 

نخستين تصوير بر روی پرچم ايران/ نقش ماه روی پرچم محمود غزنوی (سال 355 ه.ق)/ نقش شیر روی پرچم مسعود غزنوی (سال 410 ه.ق)

در سال 355 خورشيدی ( 976 ميلادی ) که غزنويان ، با شکست دادن سامانيان ، زمام امور را در دست گرفتند ، سلطان محمود غزنوی برای نخستين بار دستور داد نقش يک ماه را بر روی پرچم که رنگ زمينه آن يکسره سياه بود، زردوزی کنند. سپس درسال 410 خورشيدی ( 1031 ميلادی) سلطان مسعود غزنوی به انگيزه دلبستگی به شکار شير دستور داد نقش و نگار يک شير جايگزين ماه شود و از آن پس هيچگاه تصوير شير از روی پرچم ملی ايران برداشته نشد(1357 ).

 

افزوده شدن نقش خورشيد بر پشت شير و سکه ها

در زمان خوارزمشاهيان يا سلجوقيان سکه هائی زده شد که بر روی آن نقش خورشيد بر پشت آمده بود، رسمی که به سرعت در مورد پرچمها نيز رعايت گرديد. در مورد علت استفاده از خورشيد دو ديدگاه وجود دارد، یکی اينکه چون شير گذشته از نماد دلاوری و قدرت ، نشانه ماه مرداد (اسد) هم بوده و خورشيد در ماه مرداد در اوج بلندی و گرمای خود است، به اين ترتيب همبستگی ميان خانه شير (برج اسد) با ميانهٌ تابستان نشان داده می شود.

 

نظريه ديگر بر تاًثير آئين مهرپرستی و ميتراییسم در ايران دلالت دارد و حکايت از آن دارد که به دليل تقدس خورشيد در اين آیین، ايرانيان کهن ترجيح دادند خورشيد بر روی سکه ها و پرچم و بر پشت شير قرار گيرد.

 

پرچم در دوران صفويان

در ميان شاهان سلسله صفويان که حدود 230 سال بر ايران حاکم بودند تنها:

- شاه اسماعيل اول و شاه طهماسب اول بر روی پرچم خود نقش شير و خورشيد نداشتند.  

- پرچم شاه اسماعيل يکسره سبز رنگ بود و بر بالای آن تصوير ماه قرار داشت.

- شاه طهماسب نيز چون خود زادهً ماه فروردين (برج حمل) بود دستور داد به جای شير و خورشيد، تصوير گوسفند ( نماد برج حمل) را هم بر روی پرچمها و هم بر سکه ها ترسيم کنند.

پرچم ايران در بقيهً دوران حاکميت صفويان سبز رنگ بود و شير و خورشيد را بر روی آن زردوزی می کردند. البته موقعيت و طرز قرار گرفتن شير در همهً اين پرچم ها يکسان نبوده ، شير گه نشسته بوده ، گاه نيمرخ و گاه رو به سوی بيننده. در بعضی موارد هم خورشيد از شير جدا بوده و گاهی چسبيده به آن. به استناد سياحت نامهً ژان شاردن جهانگرد فرانسوی استفاده از بيرقهای نوک تيز و باريک که بر روی آن آيه ای از قرآن و تصوير شمشير دو سرعلی يا شير و خورشيد بوده ، در دوران صفويان رسم بوده است. به نظر می آيد که پرچم ايران تا زمان قاجارها ، مانند پرچم اعراب ، سه گوشه بوده نه چهارگوش.

 

پرچم درعهد نادرشاه افشار

نادر که مردی خود ساخته بود توانست با کوششی عظيم ايران را از حکومت ملوک الطوایفی رها ساخته، بار ديگر يکپارچه و متحد کند. سپاه او از سوی جنوب تا دهلی ، از شمال تا خوارزم و سمرقند و بخارا، و از غرب تا موصل و کرکوک و بغداد و از شرق تا مرز چين پيش روی کرد. در همين دوره بود که تغييراتی درخور در پرچم ملی و نظامی ايران بوجود آمد. درفش شاهی يا بيرق سلطنتی در دوران نادر شاه از ابريشم سرخ و زرد ساخته ميشد و بر روی آن تصوير شير و خورشيد هم وجود داشت اما درفش ملی ايرانيان در اين زمان سه رنگ سبز و سفيد و سرخ با شيری در حالت نيمرخ و در حال راه رفتن داشته که خورشيدی نيمه بر آمده، بر پشت آن بود و در درون دايره خورشيد نوشته بود: " المک الله ".

 

 پرچم سپاه نادر در جنگ با محمد گورکانی

سپاهيان نادر در تصويری که از جنگ وی با محمد گورکانی (مغولی)، پادشاه هند ، کشيده شده ، بيرقی سه گوش با رنگ سفيد در دست دارند که در گوشهً بالایی آن نواری سبز رنگ و در قسمت پایینی آن نواری سرخ دوخته شده است و شير با دم برافراشته به صورت نيمرخ در حال راه رفتن است و درون دايره خورشيد آن باز هم "المک الله " آمده است. بر اين اساس ميتوان گفت :

 

پرچم سه رنگ عهد نادر

مادر پرچم سه رنگ فعلی ايران است. زيرا در اين زمان بود که برای نخستين بار اين سه رنگ بر روی پرچم های نظامی و ملی آمد ، هر چند هنوز پرچم ها سه گوشه بودند.

 

دوران قاجارها پرچم چهار گوشه

در دوران آغا محمدخان قاجار ، سرسلسلهً قاجاريان ، چند تغيير اساسی در شکل و رنگ پرچم داده شد: یکی اينکه شکل آن برای نخستين بار از سه گوشه به چهار گوشه تغيير يافت و دوم اينکه آغا محمد خان به دليل دشمنی که با نادر شاه داشت ، سه رنگ سبز و سفيد و سرخ پرچم نادری را برداشت و تنها رنگ سرخ را روی پرچم گذاشت. دايره سفيد رنگ بزرگی در ميان اين پرچم بود که در آن تصوير شيروخورشيد به رسم معمول وجود داشت با اين تفاوت بارز که برای نخستين بار شمشيری در دست شير قرار داده شده بود.

درعهد فتح علی شاه قاجار ، ايران دارای پرچمی دوگانه شد. یکی پرچمی يکسره سرخ با شيری نشسته و خورشيد بر پشت که پرتوهای آن سراسر آن را پوشانده بود. نکته شگفتی آور اينکه شير پرچم زمان صلح ، شمشير بدست داشت در حالی که در پرچم عهد جنگ چنين نبود. در زمان فتح علیشاه بود که استفاده از پرچم سفيد رنگ برای مقاصد ديپلماتيک و سياسی مرسوم شد. در تصويری که يک نقاش روس از ورود سفير ايران "ابوالحسن خان (ایلچی) شيرازی" به دربار تزار روس کشيده ، پرچمی سفيد رنگ منقوش به شير و خورشيد و شمشير ، پيشاپيش سفير در حرکت است. اميرکبير سالها بعد ، از اين ويژگی پرچم های سه گانهً دورهً فتح علیشاه استفاده کرد و طرح پرچم امروزی را ريخت.

 

تاج روی خورشید/ زمان محمد شاه

برای نخستين بار در زمان محمد شاه قاجار (جانشين فتح علیشاه) تاجی بر بالای خورشيد قرار داده شد. در اين دوره هم دو درفش يا پرچم به کار میرفته است که بر روی یکی شمشير دوسر (ذوالفقار) حضرت علی و بر ديگری شير و خورشيد قرار داشت که پرچم اول درفش شاهی و دومی درفش ملی و نظامی بود.

 

اميرکبير و پرچم ايران

ميرزا تقی خان اميرکبير ، بزرگ مرد تاريخ ايران، دلبستگی ويژه ای به نادرشاه داشت و به همين سبب بود که پيوسته به ناصرالدين شاه توصيه ميکرد شرح زندگی نادر را بخواند. اميرکبير همان رنگ های پرچم نادرشاه را پذيرفت ، اما دستور داد شکل پرچم مستطيل باشد (برخلاف شکل سه گوشه درعهد نادر شاه) و سراسر زمينهً پرچم سفيد ، با يک نوار سبز به عرض تقریبی 10 سانتیمتر در گوشه بالایی و نواری سرخ رنگ به همان اندازه در قسمت پایین پرچم دوخته شود و نشان شير و خورشيد و شمشير در ميانه پرچم قرار گيرد، بدون آنکه تاجی بر بالای خورشيد گذاشته شود. بدين ترتيب پرچم ايران تقريباٌ به شکل و فرم پرچم امروزی ايران درآمد.

 

انقلاب مشروطيت (14 مرداد 1285 خورشیدی/ 1906 میلادی) و پرچم ايران

با پيروزی جنبش مشروطه خواهی در ايران و گردن نهادن مظفرالدين شاه به تشکيل مجلس ، نمايندگان مردم در مجلس های اول و دوم به کار تدوين قانون اساسی و متمم آن می پردازند. در اصل پنجم متمم قانون اساسی آمده بود: الوان رسمی بيرق ايران ، سبز و سفيد و سرخ و علامت شير و خورشيد است.

کاملا مشخص است که نمايندگان مجلس شورا در تصويب اين اصل شتابزده بوده اند ، زيرا اشاره ای به ترتيب قرار گرفتن رنگها، افقی يا عمودی بودن آنها، و اينکه شير و خورشيد بر کدام يک از رنگها قرار گيرد به ميان نيامده بود. همچنين درباره وجود يا عدم وجود شمشير يا جهت روی شير ذکری نشده بود. به نظر می رسد بخشی از عجلهً نمايندگان به دليل وجود شماری روحانی در مجلس بوده که استفاده از تصوير را حرام می دانستند. نمايندگان نوانديش در توجيه رنگ های به کار رفته در پرچم به استدلالات دینی متوسل شدند ، بدين ترتيب که می گفتند:

 

توجیه رنگهای پرچم ایران در زمان مشروطه

- رنگ سبز ، رنگ دلخواه پيامبر اسلام و رنگ اين دين است ، بنابراين پيشنهاد می شود رنگ سبز در بالای پرچم ملی ايران قرار گيرد.

- در مورد رنگ سفيد نيز به اين حقيقت تاریخی استناد شد که رنگ سفيد رنگ مورد علاقهً زرتشتيان ایران است، اقليت دینی که هزاران سال در ايران به صلح و صفا زندگی کرده اند و اينکه سفيد نماد صلح ، آشتی و پاکدامنی است و لازم است در زير رنگ سبز قرار گيرد.

- در مورد رنگ سرخ نيز با اشاره به ارزش خون شهيد در اسلام ، بويژه امام حسين و جان باختگان انقلاب مشروطيت ، به ضرورت پاسداشت خون شهيدان اشاره گرديد.

 

وقتی نمايندگان روحانی با اين استدلالات مجباب شده بودند و زمينه مساعد شده بود ، نوانديشان حاضر در مجلس سخن را به موضوع نشان شير و خورشيد کشاندند و اين موضوع را اين گونه توجيه کردند که :

 

توجیه شیر و خورشید

انقلاب مشروطيت در مرداد (سال 1285 هجری شمسی/ 1906 ميلادی) به پيروزی رسيد ، یعنی در برج اسد (شير). از سوی ديگر چون اکثر ايرانيان مسلمان شيعه و پيرو علی هستند و اسد الله از القاب حضرت علی است ، بنابراين شير، هم نشانهً مرداد است و هم نشانهً امام اول و در مورد خورشيد نيز چون انقلاب مشروطه در ميانهً ماه مرداد به پيروزی رسيد و خورشيد در اين ايام در اوج نيرومندی و گرما خود است ، پيشنهاد می کنيم خورشيد را نيز بر پشت شير سوار کنيم که اين شير و خورشيد هم نشانهً علی باشد هم نشانهً ماه مرداد و هم نشانهً چهاردهم مرداد یعنی روز پيروزی مشروطه خواهان و البته وقتی شير را نشانهً پيشوای امام اول بدانيم لازم است شمشير (دوسر) ذوالفقار را نيز بدستش بدهيم. بدين ترتيب برای اولين بار پرچم ملی ايران به طور رسمی در قانون اساسی به عنوان نماد استقلال و حاکميت ملی مطرح شد.

 

در سال 1336 ش. منوچهر اقبال نخست وزیر

نخست وزير وقت به پيشنهاد هياتی از نمايندگان وزارتخانه های خارجه، آموزش و پرورش و جنگ طی بخشنامه ای ابعاد و جزئيات ديگر پرچم را مشخص کرد.

 

در سال 1337 ش. طول وعرض پرچم ایران

بخشنامهً ديگری در سال 1337 در مورد تناسب طول و عرض پرچم صادر شد و طی آن مقرر گرديد طول پرچم اندکی بيش از يک برابر و نيم عرضش باشد.

 

(منبع: از سایت فرهنگسرا، نویسنده زنده یاد شادروان سیّد احمد کسروی)

 

...................... ..................  .................   ...............   ...............    ............

 

 

سرگذشت "بابک خرمدین" سرگذشتی از آخرین مقاومتهای ایرانی/  سرگذشت مقاومت "مازیار شاه تبرستان"/ "ماه نخشب" اثری از سعید نفیسی/

با تشکر از خانواده زنده یاد شادروان احمد کسروی و سایت "فرهنگسرا"/  سایت خانه و خاطره/ سروش آذرت/ اسفند ماه 1391 / معادل فوریه 2013 میلادی/