با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
خط
و الفبای کنونی
ما ، پارسی یا
عربی
نمونه
خط پهلوی
اوستایی که
ادعا میکنند
خط پارسی
ارتباطی به آن
ندارد!
زبان
و الفبای خط
پارسی
يكصدو سی
سال پيش در
چنين روزی زبان
پارسی، یکی از
چهار زبان کلاسیک
جهان شد.
بسیاری خط و
الفبای زبان
پارسی را عربی
میدانند و
معتقدند پس از
سقوط شاهنشاهی
ساسانی و چیرگی
اعراب بر ایران
این خط از
اعراب و رسمالخط
قرآن از سوی ایرانیان
به عاریت
گرفته و جایگزین
الفبا و خط
پهلوی شده
است. این باور
تا آن حدّ
رسمی و رواج یافته
است که نهتنها
بسیاری از ما
ایرانیان نیز
آن را پذیرفته
و الفبا و خط
مکتوب خود را
عربی میدانیم
بلکه این نظریه
در بسیاری
تارنماهای
مرجع و حتی
دانشنامه
مجازی ویکیپدیا
به همین صورت
ثبت شده و کافی
است شکلگیری
خط عربی و خط
فارسی را در این
دانشنامه و یا
دانشنامههای
مشابه مورد
مطالعه قرار
دهیم تا باز تکرار
این ادعا که
خط پارسی ریشهای
عربی دارد را
بهوضوح ببینیم.
بسیاری برای
دفاع از هویت
ایرانیِ این
خط به چند
تفاوت چون
چهار حرف “پ،
ژ، گ، چ” و یا
سرکش حرف “ک” در
فارسی که در
عربی نیست و
شکل نگارش “ه” و ”ی”
پارسی اشاره
کردهاند و میگویند:
”ایرانیان با
ذوق و سلیقه
خود و با نیمنگاهی
به خط پهلوی
اوستایی، نقش
مهمی را در
تکامل خط
نوشتاری قرآن
و در واقع خط
عربی بازی
کردند” آنان میپذیرند
که این خط عربی
است ولی ایرانیان
با توجه به
زبان خود آن
را بومی ساختهاند.
گروهی نیز به
این روند تاریخی
اشاره میکنند
که اصولا قرآن
توسط حافظان مهاجر
و انصار که
معروفترین
آنان علیبن
ابی طالب،
طلحه، زبیر،
ابوموسی اشعری،
عمرو بن عاص و
زیدبن ثابت،
سعد بن عبید و
انس بن مالک و
همین طور عایشه
و امسلمه از
زنان پیامبر
اسلام بودهاند
از بر میشده است
و حدود 20 سال
پس از درگذشت
پیامبر اسلام
توسط عثمان خلیفه
سوم و شورای
چهارنفره زید
بن ثابت و
عبدالله بن زبیر
و سعید بن عاص
و عبدالرحمان
بن حارث به
شکل مکتوب درمیآید
که این تاریخ
به زمانی پس
از فتح ایران
توسط عمر بازمیگردد
و میتواند
شاهدی بر نبود
رسمالخط در میان
اعراب باشد که
البته این نظریهی
دوم مخالفانی
دارد که نگارش
قرآن را در سه
مرحله میدانند
که از زمان پیامبر
اسلام آغاز و
در زمان
ابوبکر و
عثمان کامل میشود
و معتقدند که
قرآن مکتوب از
سالهای نخستین
صدر اسلام
وجود داشته
است.
در این
نوشتار من(دکتر
آیدین
پورمسلمی) بر
آن نیستم که
پایگاه
استدلال و بحث
را این دو نظریه
قرار دهم و بیشتر
بر آنم که با
فرض پذیرش نظر
آنان که
معتقدند این
رسمالخط در
عربستان از پیش
وجود داشته است،
پرسش بسیار
مهمی مطرح
سازم و آن این
است که ریشه این خط
عربی که مفروض
پیش از اسلام
است در خود
عربستان چیست؟
و اگر معتقدید
اعراب این خط
را پیش از
اسلام داشتهاند
به این پاسخ
دهید که اعراب
این رسمالخط
را از کجا
آوردهاند؟
خط
نبطی که ادعا
میشود مادر
الفبا و خط
ماست!
خط
نبطی ریشه در
خط آرامی
از لحاظ یافتههای
باستانشناسی
تقریبا شکی در
این وجود
ندارد که
اعراب منطقهی
حجاز نوشتن نمیدانستهاند؛
زیرا هیچ
نمونه خطی حتی
یک مورد از این
منطقه یافت
نشده است و هیچ
نشانهای تا
امروز از وجود
خط و سواد از
اعراب حجاز به
دست نیامده
است. ولی از
اعراب شمال
عربستان که در
مجاورت تمدنهای
میانرودان
بودهاند دو
نوشته با قدمت
2000 ساله یافت
شده است. این
دو سند در
شمال شبهجزیره
عربستان و در
نزدیک تمدن میانرودان
تنها سند وجود
خط پیش از
اسلام نزد
اعراب شمال
شبهجزیره
است. اگرچه نظیری
برای این دو
نمونه خط از
مرکز و جنوب
شبهجزیره به
دست نیامده
است. طرفداران
ریشه عربی رسمالخطی
که ما امروز
به کار میبریم
عالیترین
استدلال خود
را بر تکامل این
خط از الفبا و
خط نبطی در
تمدن همسایه میانرودان
میدانند که این
خط نبطی خود
به ادعای آنان
ریشه آرامیِ
باستانی دارد.
قوم
نبط عرب نژاد
، آرامیها
اعراب شمال
عربستان
فرزندان آرام
پسر سام پسر
نوح
واژه نبطی
اشاره به قوم
نبط دارد که
از حدود 150 سال
پیش از میلاد
در نبطیه میزیستهاند
و عربنژاد
بودهاند و
آرامیها نیز
قومی از اعراب
شمال عربستان
بودهاند که
به خاورمیانه
مهاجرت کردهاند
و در میانرودان
ساکن شدهاند.
آنان در هزاره
نخست پیش از میلاد
برای خود
حکومتی برپا
کردند ولی خیلی
زود خراجگزار
آشور شدند.
زبان آنان
آرامی بود و
نظریه دیگری نیز
وجود دارد که
خط آنان یعنی
خط آرامی که
آن را مادر خط
عربی و خطی که
ما امروزه به
آن خط مینگاریم
میدانند،
خود از الفبای
فینیقی گرفته
شده است.
البته این
داستان مدعیان
دیگری هم دارد
که میکوشند
به این خط ریشهای
یهودی دهند.
آنان میگویند
که آرامیها
فرزندان
آرام، فرزند
سام بودند و
کلدانیان از
آنان این خط
را آموختند و
سپس خط عبری
را از آن مشتق
ساختند و در
نهایت ادعا این
است که این خط
نیز میراث قوم
یهود است.
خط
آرامی مشتق از
خط فینیقی
در این جستار
همان گونه که
پیشتر تاکید
کردهام این پیشفرض
را پذیرفتهام
که این خط پیش
از اسلام وجود
داشته است و یک
پرسش مطرح
ساختهام که
منشاء این خط
پیش از اسلام
خود از کجا
آمده است؟
پاسخ آن مطابق
آنچه یاد شد
و بر اساس نظریهای
که حتی در
دانشنامهها
منعکس شده است،
تمدن میانرودان،
قوم نبط و در
نهایت تمدن
آرامی است که
آنان را عربتبار
میدانند و همچنین
گروهی نیز ریشه
نخستین را فینیقیها
و یهودیان میدانند.
میبینیم که
حتی در این
استدلال نیز
منشا این خط
به شمال
عربستان و
خارج از حجاز
و به تمدن میانرودان
ارجاع داده میشود
و مستقیما
ارتباطی به
اعراب شبهجزیره
ندارد. عمدهترین
و محبوبترین
نظر این است
که آرامیان که
خود خراجگزار
آشور بودهاند
احتمالا این
خط را از فینیقیها
آموختهاند و
تغییر دادهاند.
شکی نیست
ما ایرانیان
از دیگر ملل
بسیار آموختهایم
و این روحیه یادگیری
در تمام تاریخ
ما تداوم
داشته است. 500 سال
پیش از میلاد
مسیح هرودت
سربازان پارس
را ارتشی ترسیم
میکند که
اگرچه لباس
شناخته شدهای
دارند ولی هر
قطعه آن را از یک
ملت الهام
گرفتهاند که
خود نشان از
نداشتن تعصب بیجا،
پذیرایی و یادگیرندگی
و در عین حال قدرت
ترکیب و نوزایی
و برونگرایی یک
تمدن است و
قرنها بعد
شاردن در
سفرنامه خود مینویسد
که ایرانیان
اگرچه در
اختراع در
روزگار کنونی
پیشگام نیستند
(که دلایل تاریخی
بسیار دارد)
ولی خیلی زود
همه چیز را یاد
میگیرند و به
کار میبندند.
بدیهی است که
مقاله حاضر از
جایگاه قطعیت
و دانستگی حتمی
علمی نگاشته
نشده است و
مهمترین هدف
آن گذاشتن
پرسشی مهم پیش
روی مراجع،
کتابهای درسی
و دانشنامههایی
است که با قطعیت
این خط را عربی
میدانند.
مبنای این
جستار نه قطعیت
است و نه
انگاره سازی
دوسویه “هنر
نزد ایرانیان
است و بس” و نه
عربستیزی
است، بلکه هدف
اصلی، طرح
استدلالی است
که شاید ارزش
بررسی و تحقیق
بیشتر را
داشته باشد.
نخستین
خط ایرانیان ،
خط میخی
امروزه میدانیم
که ادعا میشود
نخستین خط
شناخته شده
ایرانیان
گونهای
اصلاح شده
از خط میخی
بوده است که
به دستور داریوش
بزرگ ایجاد
شد. نخستین
نسخه این خط
در زمان داریوش
و آخرین آن در
زمان اردشیر
سوم یافت شده
است که نشان میدهد
این خط میخی
اصلاح شده
با 36 حرف که در
نوع خود سادهترین
خط میخی در
مقایسه با دیگر
ویرایشهای
خط میخی در
تمدنهای
همسایه بود؛
اگرچه زمانی
طولانی دوام نیاورد.
همچنین این
را نیز میدانیم
که هخامنشیان
مکتوبات خود
را در ارسال
به هر ملت با
زبان و خط آن
قوم مینگاشتند
که این حتی در
تورات نیز یاد
شده است که
در بخش “استر”
جایی که از
خشایارشاه
سخن به میان میآید،
تاکید میشود
که وی مکتوبات
خود را به هر
کشور با خط آن
کشور مینگاشته
است.
خط
آرامی مادر
الفبای عربی
در این میان
الواح یافت شده
به زبان آرامی
که مکتوب شده
به خطی هستند
که امروزه آن
را خط آرامی و
مادر الفبای
عربی میخوانند
به دلیل
گستردگی وسیع
جغرافیایی
اقوامی که به
این زبان در
شاهنشاهی ایران
تکلم میکردند
جایگاهی بسزا
داشته است. ولی
دو پرسش اینجا
مطرح است؛
نخست آنکه بر
پایه کدامین
سند این خط
”آرامی”
خوانده میشود؟
صرفا به این
دلیل که نوشتههایی
به زبان آرامی
به این خط
مکتوب شده
است؟ پس چه کنیم
با دیگر کتیبههایی
که به این خط
ولی به زبانهای
خوزی، انشانی،
پارسی، هندی و
قبطی و حتی یونانی
به دست آمده
است؟ و پرسش
دوم اینکه آیا
در تاریخی پیش
از این و در
عصر ظهور
زرتشت و پس از
آن آیا خطی در
میان اقوام ایرانی
وجود داشته
است؟
برای
پاسخ به این
پرسش نگاهی به
بند 20 کتیبه بیستون
داشته باشیم
که سندی بسیار
باارزش از
لحاظ تاریخی
است. داریوش
بزرگ در کتیبه
بغستان یا
همان بیستون
فرمان داده است
تا نگاشته
شود: “داریوش
شاه گوید: به
خواست
اهورامزدا این
خط من است که
من کردم. به جز
این، به زبان
و خط آریایی
هم روی لوح و
هم روی چرم
نوشته شده. جز
آن، پیکر خود
را هم بساختم
و جز آن،
تبارنامهی
خود را نوشتم.
در پیش من این
نوشته خوانده
شد. پس از آن،
من این نوشتهها
را همه جا در میان
کشورها
فرستادم.”
King Darius
says: By the grace of Ahuramazda
this is the inscription which I have made.Besides,
it was in Aryan script, and it was composed on clay tablets and on parchment.
Besides, a sculptured figure of myself I made. Besides, I made my lineage. And
it was inscribed and was read off before me. Afterwards this
inscription I sent off everywhere among the provinces. The people unitedly worked upon it
علاوه بر
این مکتوب تاریخی
و ارزشمند که
بدان اشاره
شد، سند دوم دیگری
نیز در دست
است که راه را
بر ادعای جعلیبودن
و یا
معاصربودن این
سند (این
روزها بعضی از
این حیله برای
تهاجم به تاریخ
ایران و هویتزدایی
از ایرانیان
بهره میگیرند)
و هرگونه
انکار و مغلطه
دیگری میبندد.
این سند دوم
رونوشتی از کتیبه
بیستون است که
در جزیره الفیل
مصر یافت شده
است که اصالت
تاریخی سنگنوشتهی
نخست را عملا
مورد تایید
قرار میدهد.
این کتیبه
و رونوشت آن
از این رو میتواند
ارزشمند باشد
که در آن داریوش
شاه بهصراحت
خطی را که به
طور رایج و شاید
عامدانه “آرامی”
نامیده شده
است، آریایی میخواند
و خود بر این
تاکید میورزد
که به دستور
او الواح به این
خط در ممالک
متحد شاهنشاهی
پارس گسترش یافت
و این میتواند
آغاز به چالشکشیدن
این نظریهی
از لحاظ علمی
نامستدل ولی
رواج یافته
باشد که
هخامنشیان این
خط را از آرامیان
به عاریت
گرفته و خط
رسمی خود
ساختهاند.
خط
آشور سارگن
دوم خط میخی/ 750 پیش
از میلاد
اگر
بخواهیم در
مورد این خط بیشتر
گفتگو کنیم باید
اشاره کنیم که
ماجرا به
امکان وجود خطی
برمیگردد که
حتی پیش از
شاهنشاهی
پارس و زایش
کورش بزرگ در
میان آریاییان
و به صورت
مشخص قوم ماد
که یکی از دو
قوم مادر ایرانیان
است، رواج
داشته است. این
خط میتواند
پس از تسلط
مادها بر قوم
ویرانگر
“آشور” که تمدن
غالب میانرودان
بوده است توسط
آنان در این
منطقه رواج یافته
باشد.
دیائوکو
که او را نخستین
پادشاه ایران
میدانند در
حدود 750 سال پیش
از میلاد به
عنوان
خردمندترین
مرد قوم ماد
از سوی شورایی
از قبایل ماد
به پادشاهی رسید.
او دولتی
قدرتمند را پایهگذاری
کرد که به
بزرگترین
پادشاهی آن
زمان بدل شد.
فرزند او
“فرورتیش” در 670 پیش
از میلاد
توانست
امپراتوری
آشور را شکست
دهد و هم او
بود که پس از
اتحاد با سکاها
و پارسها که
دیگر اقوام آریایی
اتحادیه ایران
بودند،
پادشاهی پارس
را به کمبوجیه
پدر کورش
سپرد.
برخی
ممکن است این
نقد را داشته
باشند که پیش
از آنکه
مادها موفق به
شکست آشور
شوند برای مدتی
خود خراجگزار
آشور بودند و
چه بسا که در این
مدت این خط را
خود از آشوریان
آموخته
باشند؛ نکته
بسیار خوبی
است ولی پاسخ
آن این است که
در آن زمان خط
آشوریان، میخی
آشوری بوده است
و دقیقا نکته
اینجاست که
کتیبههای
موسوم به خط
آرامی مربوط
به این عصر در
آشور وجود
ندارد و در
واقع زمانی که
آشور و سارگون
دوم بر ماد در 713 پیش
از میلاد چیره
شد خط آشوریان
میخی بود و هیچ
کتیبهای از این
خط آرامی از
آشور در این
تاریخ سراغ
نداریم و جالب
اینجاست که پیدایش
این نمونههای
خط همگی به
دوران پس از
غلبه مادها
بازمیگردد
که فرض ارتباط
میان این چیرگی
و نفوذ فرهنگ
ایرانی در این
منطقه را در
سالهای بعد
بهویژه پس از
فتح بابل از
سوی کورش بزرگ
تقویت میکند.
گروهی
ممکن است به
شباهت زیاد
تعدادی از
حروف الفبا در
فینیقی و آرامی
برای اثبات
منشاگرفتن خط
آرامی از
الفبای فینیقی
اشاره کنند که
این شباهت
کاملا حقیقت
دارد و شباهت
این دو خط
تنها به دلیل
ابجد بودن نیست،
بلکه تنها
نگاهی به حروف
آنها شباهت
آنها را
آشکار میسازد.
خط فینیقی
نخستین
خط فینیقی/ 1050 پیش
از میلاد
خط
پالئو هبرو یا
عبری کهن از طایفه
سامریون یهود
/ 700 پیش از میلاد
یافتههای
باستانشناسان
کاربرد نخستین
خط فینیقی را
حدود 1050 سال پیش
از میلاد
برآورد کردهاند
ولی نکته اینجاست
که همان طور
که اشاره شد یهودیان
نیز خط خود را-
البته خط
پالئو هبرو یا
عبری کهن-
مادر خط موسوم
به آرامی میدانند
و برای اینکه
از فینیقیها
عقب نباشند
قدمت آن را بیش
از هزار سال پیش
از میلاد
عنوان میکنند.
ولی آنچه نه
به ادعا بلکه
به لحاظ سند
تاریخی محرز
است استفاده یهودیان
از خط مشابه
آرامی در حدود
700 پیش از میلاد
است که در طایفهای
محدود از آنان
به نام سامریون
هنوز نیز
استفاده میشود.
من در این
بخش مایلم در
برابر ادعای ریشه
فینیقی و یهودی
این خط که
هردو در بدو
امر بسیار
قانع کننده
به نظر میرسند
چند پرسش مهم
مطرح کنم که میتواند
از لحاظ تاریخی
پرسشهایی
قابل مطالعه
باشند. نخست
به ادعای یهودیان
میپردازم که
این خط را میراث
خود و فرزندان
سام میدانند؛
نخست آنکه
ادعای قدمت بیش
از سههزار
سال تا امروز
این خط نزد یهودیان
اثبات نشده است
و در رابطه با
نمونه نخستین
خط یافت شده
از آنان در 700 پیش
از میلاد نیز
لازم است به
نکتهای ظریف
توجه شود و آن
اینکه همان
گونه که اشاره
شد این خط
هنوز در میان
سامریون که
اقلیتی بسیار
کهن و پایبند
از یهودیان
هستند متداول
است.
ولی پرسش
اینجاست که این
سامریون کیستند
که آنان را در
استفاده از خطی
که آن را "پالئوهبرو
یا عبری کهن" و
منشا نخستینِ
آرامی میخوانند
متمایز ساخته
است؟ وقتی به
جستوجوی ریشههای
تاریخی سامریون
میرویم به
نکته بسیار
جالبی میرسیم
و آن این است
که بنا بر ظن
غالب، این طایفه
از یهودیان،
همان گروه
محدود از یهودیانی
هستند که
سارگون دوم
فرمانروای
آشور آنان را
به موطنشان
بازگرداند و
وجود این خط
در میان آنان
درست از لحاظ
تاریخی با عصری
همزمان است
که آشور برای
نخستین بار بر
ماد غلبه یافت
و در نتیجه با
آنان آشنا شد.
این نکتهای
است که میتواند
کنجکاوی تاریخی
هر محققی را
درباره این همزمانی
تحریک کند.
فینیقی
ها ، ایرانیان
ساکن سواحل خلیج
فارس؟!
در رابطه
با ریشه تاریخی
فینیقی این خط
و در توضیح
انتقال الفبای
فینیقی به میانرودان
اغلب در منابع
گفته میشود
دریانوردان فینیقی
این خط را پخش
کردهاند؛
چون کار اصلی
این مردم
تجارت بوده
است. ولی شاید
با توجه به
تمام این
داستان بتوانیم
از خود بپرسیم
تاجران صادرکننده
خط آیا ممکن
است در اصل
وارد کننده خط
بوده باشند؟ و
اصولا از کجا
میتوان
مطمئن بود که
فینیقیها که
مردمانی اهل
سفر بودند خود
این خط را از
جایی دیگر به
سرزمین خود نیاوردهاند؟
در این بخش این
بحث را نادیده
میگیرم که
برخی
پژوهشگران حتی
بر این باورند
که فنیقیها
خود گروهی از
ایرانیان
بودند که از سواحل
خلیج پارس به
منطقه لبنان
امروزی کوچ
کردهاند.
نکته کلیدی
اینجاست که
در این جستار
برخلاف ظاهر
بسیار منطقی
استدلالِ
منشا فنیقی و یهودی
وقتی در جستوجوی
منبع نخستین پیدایش
خط برمیآیید
پرسش بیپاسخ
میماند ولی
به شکل
معناداری تاریخها
تماما با
برخوردهای ایرانیان
و اقوام سامی
در ارتباط است
که خود میتواند
فرضیه سومی را
اعتبار بخشد
که تا امروز
به شکل
معناداری نادیده
انگاشته شده است.
سقوط
آشور توسط ماد
، ترویج خط آریایی
در میانرودان
(بین النهرین)/ 606
پیش از میلاد
این
امکان وجود
دارد که با
سقوط دولت آشور
توسط مادها،
خط آریایی در
این سرزمین و
میانرودان
رواج یافته
باشد و
مکتوبات به
زبان آرامی به
این خط نگاشته
شده باشد و
اصولا ادعای اینکه
این خط آرامی
است چون زبان
آرامی به وسیله
این خط مکتوب
شده است، همان
اندازه
نامربوط است که
بگوییم چون ایرانیان
پارسی سخن میگویند
پس خط آنان هم
پارسی است.
موضوع خط و
زبان دو مقوله
مجزا هستند و
وجود نگارش به
یک زبان دلیل
نامیدن خط به
آن زبان نیست؛
همان طور که
ما اگرچه زبان
فرانسوی و
اسپانیولی
داریم ولی خطی
به نام خط
اسپانیول و یا
فرانسه وجود
خارجی ندارد.
بنابراین
وجود لوحهایی
به زبان آرامی
که زبانی بسیار
رایج در آن
عصر بوده است،
دلیل محکمی
برای آرامی خواندن
خط استفاده شده
در آن لوحها
نمیتواند
باشد.
جالب اینجاست
که این خط نه
فقط در میان
بخشهای آرامی
بلکه همان طور
که اشاره شد
در تمامی
قلمرو ایران
باستان یافت
شده است و این
دیگر دلیلی
است که این
پرسش را پیش میآورد
که چرا بهراستی
این خط را با
اصرار آرامی میخوانند؟
به این خط کتیبههایی
به زبانهای
خوزی، انشانی،
پارسی، هندی و
قبطی به دست
آمده است
و حتی به زبان یونانی
هم کتیبه در
دست است؛ ولی
مسلما این خط،
هندی یا قبطی
و یا انشانی نیست؛
همانطور که
آرامی هم نیست
و اصولا با
قطعیت آرامی نامیدن
این خط کمی عجیب
و ایجادکننده
شبهه تحریف
معنادار تاریخ
برای هویتسازی
گروهی و هویتزدایی
از وارثان
احتمالی اصلی
است و شگفت این
است که بدون
اندیشه این
باور در منابع
ما گسترش یافته است
و بدون طرح
پرسش از آن به
صرف طرح آن از
سوی چند
پژوهشگر در
آکادمیهای
غرب، قطعی تلقی
شده است.
شگفت نیست
که واضعان این
نظریه میکوشند
حتی این گونه
وانمود کنند
که هخامنشیان
خط را از آرامیان
آموختند و به
دلیل مزایای
آن این خط را
به خط بینالمللی
خود بدل ساختند؛
نه اینکه این
خط به خود ایرانیان
تعلق داشته
است! ولی
خوشبختانه
هنوز آن دو
سند ارزشمند
در دست است که
میتواند بنیان
قطعیت این نظریه
نامستدل تاریخی
را با چالشی
جدی مواجه
سازد.
"الفبای
پیرآموز"
تغییر
شکل الفبای ایرانی
به صورت کنونی،
پس از اسلام
روی داد و آن
چنین بود که
شعوبیهی ایرانی
برای تسهیل در
فراگیری
الفبا کوشیدند
و حروف همسان
را از نظر
صورت و ردیف
صوتی در کنار
هم قرار دادند
تا برای
نوآموزان،
فراگیری آن
آسان باشد و
نامش را “الفبای
پیرآموز”
گذاشتند.
اعراب تا
آنجا که تاریخ
گواه است، خط
نداشتهاند و
خطی که از حمیر
و انبار به
عربستان رفته
و در زمان پیدایی
اسلام نشر یافته
است، عربی نیست
بلکه زبان عربی
به این خط
نوشته میشده
است و چون
آثار مکتوب در
قرون نخستین
اسلامی و پس
از آن، به
زبان عربی
نوشته میشد،
خطی که با آن
زبان عربی ثبت
میشد، به نام
“خط عربی”
مشهور شد و به
همین راحتی هویت
و ریشه خط
دگرگون شد و
سپس در سالهای
اخیر تلاش شد
برای یک نظریه
غلط تاریخی،
بنیان علمی نه
کشف، بلکه
اختراع شود.
ولی اینکه حتی
خود ما ایرانیان
این خط را
بدون پرسش و
تحقیق عربی
بنامیم بسیار
دردناک است.
مقایسه
الفبای کوفی و
پهلوی اوستایی
خط
کوفی یا خط
پهلوی اوستایی؟!
تعصب و
قومگرایی بیشک
مردود است، ولی
اجازه ندهیم
متعصبان و قومگرایان
عرب و یهود هویت
و تاریخ سرزمینمان
را دگرگون
کنند و بخشی
از مراکز علمی
غرب در تعطیلی
اغلب کرسیهای
ایرانشناسی
و تعصب بر
پروژههای گریکورومن
(یونانی- رمی)
به دلایل سیاسی
به این ادعاها
با نظر مثبت
بنگرند و آنها
را تایید کنند
و دانشنامهها
با این تحریف
نوشته شوند؛
همان گونه که
اندکاندک با
نام خلیج پارس
به دلایل سیاسی
چنین میشود.
نگذاریم با
قطعیت خط و
الفبای ما را
عربی
بخوانند؛ زیرا
در حالی که در
خوشبینانهترین
حالت، این نظریه
قطعی نیست و
باید که نظریه
دوم نیز در
مراجع رسمی
مستند شود.
کافی است
تاریخ پیدایش
الفبای فارسی
و الفبای عربی
را در فضای
مجازی جستوجو
کنید تا ببینید
چه حجم عظیمی
از این تحریف
و قلب تاریخ
از سوی آنان و
حتی خود ما
باز تکرار میشود
تا آن جا که
خود ما نیز این
تحریف را به
تاریخ رسمی
خود بدل ساخته
ایم.
چنانکه
دیده اید،
چند تصویر از
خط نبطی مورد
ادعای نظریهپردازان
الفبای عربی و
همچنین
نمونههایی
از خط اوستایی
را به نمایش گذاشتم تا خود
قضاوت کنید
کدام به رسمالخط
کنونی نزدیکتر
است و آیا حتی
همین ادعای
مطرح شده
درباره
انشعاب خط عربی
از نبطی قابل
پذیرش است یا
خیر! جالب این
است که حتی خطی
که آن را کوفی
مینامند و پس
از فتح بیستون
یافتهاند،
سراسر پهلوی و
اوستایی است
که در
تصویر دیده میشود و در نهایت
قضاوت نهایی و
تصمیم در
گسترش این
مطلب با شما.
(منبع:
نوشته دکتر
آیدین
پورمسلمی ؛
برگرفته از
تارنمای ایرانشهر)
.................. ................. ............... ...............
تاریخچهای
از خط و دبیره
دبیره
، دفتر (نگارش)
در
تاریخ زبان
فارسی آمده:
«از زبان سومری
واژه dip به
معنی کتیبه در
فارسی باستان
وارد شده که
در فارسی دری
به صورت "دب"
در "دبستان" و
"دبیر" و به
صورت "دیو" در
"دیوان" باقی
مانده است.» [۱]
واژه "دبیره"
و "دفتر" نیز
از همین ریشه
است و دستیابی
ایرانیان بر
"دیپ" و "دبیره"
در شاهنامه
فردوسی به پیروزی
بر "دیو" و "دیوان"
بدل گشته است. [۲]
«در
زمانهای
کهن، به انگیزههایی
که هنوز به
درستی آشکار نیست،
هر یک از هفت سیارهٔ
شناخته شدهٔ
آن روزگار را
با شغل و پیشهای،
همبسته میدانستند.
یکی از این سیارات
که به نامهای
"عطارد" و "تیر"
میشناسیم و
در ایران غربی
"نبو" خوانده
میشد، با
نگارش و نبیسندگی
در پیوند بود.
واژههای
نبشتن (نوشتن)
و نبی از ریشهٔ
"نبو" (ایزد
کتابت) میباشد.»
[۳]
دبیره
(خط تصویری) و
نگارش
نخستین
تصاویر ،
نگاره ها
دبیره
(خط) و نگارش،
دورانها و
مراتب
گوناگونی را
سپری کرده است
تا امروز به این
جایگاه رسیده
است. از زمانی
نامعلوم،
انسان نیاز به
نقش کردن یا
تصویر کردن
اندیشهها را
در خود حس کرد.
او این مرحله
را با نگارش
آغاز کرد. بدین
منظور تصویرها
و نگارههایی
را بر تخته
سنگها را برای
ارتباط
مکتوب، حک کرد
و بدین سان خط یا
دبیره تصویری
آغاز شد.
آغاز
نگارش از سرزمین
ایران
نخستین
نگارهها روی
سفالها،
نخستین گام
برای نوشتن
بوده است و
برخی
دانشمندان
مانند گیرشمن
زادگاه نخستین
سفالهای
منقوش را نواحی
ایران غربی میدانند،
پس در آغاز،
نگارش از سرزمین
ایران آغاز
شده است. [۴]
امروزه
نیز کار واژههای
«نگاشتن» و
«نگاریدن» به
جای کار واژه
«نوشتن» در
زبان فارسی به
کار میرود.
«نوشتن» نیز در
فارسی باستان
دارای یک ریشهٔ
فعلی «پئیش paish»
و یک پیشوند
فعلی «نی ni»
است. [۵] و با نام
ایزد «نبو» در پیوند
است. [۶]
سنجش
میان ریشهٔ
فعل نوشتن در
فارسی
باستان، «پئیش»
و واژهٔ «پیچ»،
معنی واژه
نوشتن را
آشکار میکند
و آن، پیچیدن
توماری است که
روی آن نگاشته
شده است. [۷] و
«تعداد فراوان
تصویرها و
عدم امکان نقش
کردن مسایل
عاطفی،
کمبودهای این
روش نگارش
بود.
کم
کم تصویرها
شکل سادهتر و
نمادینتری
به خود گرفتند
و برای مفاهیم
عاطفی، علایمی
قراردای وضع
شد، مثلاً نقش
دو پا نشانه
راه رفتن و
چشم اشک آلود
نشانهٔ اندوه
بود. مجموعهٔ
این تلاشها
نوعی خط اندیشه
نگار را در
دسترس
نگارندگان
قرار داد.» [۸]
خط هیروگلیف
(نوشته نشانه
های مقدس) مصری؛
خط
هیروگلیف (Ägyptische Hieroglyphen) مصری/ 3200 پیش
از میلاد
این
چنین بود که
خط هیروگلیف
پدید آمد که
گسترهٔ
انتشار آن بیشتر
در مصر بود و این
نام از سوی یونانیان
به این خط
داده شده است
که در زبان یونانی
به معنی
"نوشتهٔ
نشانههای
مقدس" (=خط
اشعار خدایی)
است و این نام
را بدان دادند
چون برای ایشان
پر از شگفتی و
راز و رمزهای
ناشناخته بود.
پیشینهٔ خط هیروگلیف
تا هزاره
چهارم پیش از
میلاد میرسد.
این خطر بر
پاپیروس
نوشته میشد. [۹]
این خط بیشتر
افقی و از
راست به چپ
نوشته میشود
و به ندرت از
چپ به راست و
گاهی از بالا
به پایین، تصویر
انسانها و حیوانات
رو به آغاز خط
دارد. [۱۰] که
بعدها به
سادگی میگراید
و دو نوع خط هیراتیک
(دینی) و دموتی
(مردمی) از آن
پدید میآید. [۱۱]
خط بی نگاره
بلوچستان /
هزاره چهارم پیش
از میلاد
خط بینگاره
یا خطی که
مراحل تکامل
خود را طی
کرده و به خط
معنای امروزین
خط رسیده است
در کاوشهای
دره هلیل رود
بلوچستان پیدا
شده است که
زمان آن به
پانصد سال پیش
از آغاز خطهای
سومری میرسد.
[۱۲] سومریها
که ایرانیانی
بودهاند که از
سرزمینهای
کوهستانی
شمال ایران
کوچیده [۱۳] و
در هزارهٔ
چهارم پیش از
میلاد به میان
رودان رسیده
بودند، از
نخستین اقوامی
هستند که به
ضبط گفتارها
و اندیشههای
خود اقدام
کردند و برای
این کار، خط میخی
را برگزیدند. [۱۴]
خط
میخی سومری ، خط میخی ایلامی
، خط میخی
اکدی (بابلی)
"خط
میخی" آغازین
سومریها به هیروگلیف
شباهت دارد و
این یعنی که
در اصل نوعی
تصویر نگاری
بوده است که
آن را بر روی
لوح نقش میکردهاند
و رفته رفته
تصویرها
حالت سادهتر
و زاویه مانند
به خود گرفتند
و سرانجام
نشانههای
تشکیل دهندهٔ
آن به ریخت میخ
در آمدند. [۱۵]
«از
"خط میخی سومری"
نخستین، "خط
میخی ایلامی"
منشعب میشود
که برای نگارش
زبان ایلامی
که جزو زبانهای
منفرد است به
کار میرود.» [۱۶]
«نیز
از منشعبات همین
خط است. خط میخی
به جز منطقهٔ
بین النهرین
در گسترهٔ وسیعی
رواج مییابد:
در آسیای صغیر
و بین النهرین
شمالی و در میان
هیتیها، هوریها،
اورارتوها،
کاسیها و غیره»
[۱۷]
خط
میخی دوران
هخامنشی (خط میخی
بابلی- ایلامی)
«خط میخی
کتیبههای
فارسی باستان
دورهٔ هخامنشی
از روی میخی
بابلی و ایلامی
درست شده است
که نسبت به آنها
علایم سادهتر
و کمتری دارد. [۱۸]
این خط از چپ
به راست و به
ترتیبی که در
سانسکریت
متداول است،
نوشته میشود،
و دارای ۳۶
علامت است. و
همهٔ این
نشانهها به
جز سه نشانه
صدا دار، هجایی
هستند، و از میان
این نشانههای
هجایی، ۲۲
نشانه دارای
فتحه و چهار
نشانه داری
کسره و هفت تای
دیگر دارای ضمه
هستند.
همهٔ
نشانههای
پارسی باستان
به صورت عمودی
یا افقی رسم میشده
و هفده تا از
آنها نیز
دارای یک یا
دو زاویه
قائمه بوده
است. همه واژهها
توسط یک نوع
علامت ممیز از
همدیگر جدا میشده،
هرچند که در
برخی کتیبههای
کوچک این
قاعده رعایت
نشده است و به
جز این نشانهٔ
ممیز، نشانههای
مورب چنان که
در خطهای میخی
ایلامی و بابلی
موجود است، دیده
نمیشود. [۱۹]
شناخت
خط میخی پارسی/
اوایل قرن هیجده
میلادی
خط میخی
پارسی باستان
تا اواخر سده
هجدهم کاملاً
ناشناخته بود
تا اینکه در
سال ۱۸۰۲
دانشمند
آلمانی به نام
«گروتفند»( Georg Friedrich Grotefend)
[۲۰] توانست ده
نشانه این خط
را بیابد و در
سال ۱۸۳۷ یک
افسر انگلیسی
به نام «راولین
سن»( Sir Henry Creswicke Rawlinson) [۲۱]
همهٔ نشانههای
میخی پارسی
باستان را
خواند و
برگردان کامل
کتیبهٔ بیستون
را به انجمن
آسیایی سلطنتی
[۲۲] در لندن
ارائه داد و
ده سال بعد،
با تجدید نظر
(راولین سن)
منتشر شد. [۲۳]
خط
فینیقی/ هزاره
دوم پیش از میلاد
«در
هزاره دوم پیش
از میلاد خط دیگری
در میان فینیقیها
که از کرانههای
خلیج فارس کوچیده
بودند [۲۴] پا
به عرصه وجود
میگذارد و آن
خط فینیقی
است. قدیمیترین
نمونهٔ این خط
در کاوشهای
شهر گوبله، از
شهرهای فینیقه
باستان (حوالی
سوریه کنونی)
که یونانیان
آن را "بیبلوس"
مینامیدند،
به دست آمده
است. [۲۵]
الفبای
این خط ۲۲
نشانه داشت که
تنها صامتها
را نشان میداد
و از راست به
چپ نوشته میشد
و نشانههایی
از خط مصری
باستان و خطوط
تصویری را در
آن میتوان یافت.
خط فینیقی بعدها
از طریق بونان
به غرب رفت و
با دگرگونیهایی
مورد استفاده
قرار گرفت و
بر اساس خط یونانی،
خط لاتین پدید
آمد. [۲۶]
خط
آرامی زاده خط
فینیقی ، زبان
دیوانی
هخامنشیان
خط
آرامی نیز از
فرزندان خط فینیقی
است که به
سرعت در خاورمیانه
پخش شد. [۲۷] خط و
زبان آرامی که
به سرعت در
قلمرو گستردهای
رواج یافته
بود در
امپراتوری
هخامنشی نیز
به عنوان زبان
دیوانی به کار
رفت و به
همراه فارسی
باستان و خط میخی
در نامهها و
اسناد دولتی
به کار گرفته
میشد و بدین
صورت بود که
نام به زبان
هر استانی
خوانده میشود
و دبیر آرامی
زبان آن را به
زبان و الفبای
آرامی مینوشت
و نامه به آن
استان
فرستاده میشد
و در آنجا دبیران،
آن را به زبان
همان استان بر
میگرداندند
و میخواندند.
خط
و زبان پهلوی
اشکانی و
ساسانی
پس
از دوران
هخامنشی، در دورهای
کوتاه، زبان و
خط یونانی در
نامههای
اداری به کار
رفت تا اینکه
در زمان اشکانیان،
خط پهلوی
اشکانی برای
نوشتن زبان
پهلوی اشکانی
پایهریزی شد
و سپس خط پهلوی
ساسانی به
وجود آمد که
هر کدام گونههایی
کتیبهای و
تحریری دارند.
این خطوط،
صامت نگارند و
شمار نشانههای
آنها از
الفبای آرامی
کمترین هست و
از راست به چپ
نوشته میشوند.
[۲۸]
انواع
خط پهلوی
از میانهٔ
دوران اشکانی
خط پهلوی به
عنوان خط ملی
ایرانی، در
مقابل خطهای
دیگر مانند یونانی
و برهمائی،
شناخته شده
بود و به همین
سبب ساسانیان
نیز آن را
نگهداشتند و ادامه
دادند.
خط
پهلوی را میتوان
شامل سه نوع
دانست:
۱- پهلوی
شمال شرقی که
خط قوم پرثوی یا
اشکانی بوده و
بیشتر روی سکهها
و مهرهای
شاهان این
خاندان دیده میشود.
۲- پهلوی
جنوب غربی (خط
پارسی میانه) یا
خط ساسانی
همان گونه که
دو صورت
داشته: یکی خط
کتیبهها، یعنی
خطی که در سنگ
نوشته و سکه
به کار میرفته
و دیگری خط
تحریری که نام
و کتاب را با
آن مینوشتند.
۳- خط
پهلوی شرقی که
تنها صورت تحریری
از آن در دست
است و در
نوشتن بعضی از
زبانهای شرقی
ایرانی میانه
استعمال شده
است. [۲۹]
هفت
خط فارسی
(پارسی)
حمزهٔ
اصفهانی از
قول محمد موبد
معروف به ایوجعفر
متوکلی مینویسد
[۳۰]: «خط فارسی
گوناگون است و
هفت نوع دارد،
و گفتهاند که
ایرانیان در
روزگار
فرمانروایی
خود انواع
مقاصد خویش را
به هفت نوع خط
مینوشتهاند
که نام آنها:
"رم دفیره"،
"گشته دفیره"،
"نیم گشته دفیره"،
"فرورده دفیره"،
"راز دفیره"،
"دین دفیره" و
"وسف دبیره"
بوده است.
اما
معنی «رم دفیره»
خط عام است، و
معنی «گشته دفیره»
خط دیگرگون
شده؛ معنی «نیم
گشته دفیره»
خطی است که نیم
از آن دیگرگون
شده باشد؛ و
معنی «فرورده
دفیره» خط
فرمان و نامه
است؛ و معنی
«راز دفیره» خط
اسرار و ترجمه
هاست؛ و «دین
دفیره» خط دینی
است که به آن
قرآن خود
نوشتههای
شرعی دین خود
را مینوشتند؛
و معنی «وسف دفیره»
مجموعه خطوط
است که خطی
بود شامل لغتت
(لغات) ملتهایی
از رومی و قبطی
و بربری و هندی
و چینی و ترُکی
و نبطی و عربی» [۳۱]
ابن
ندیم نیز خطهای
ایران باستان
را هفت نوع
دانسته که از
قول ابن المقفع
نقل میکند.
از آن جمله «ویش
دبیره» است که
شاید همان
«وسف دبیره» در
نوشتهٔ حمزه
اصفهانی باشد
و میگوید که
«آن سیصد و شصت
و پنج حرف است
که کتابهای
فراست و زجر (یعنی
تأفل و تطیر) و
خریر آب
(شُرشُر آب) و
طنین گوش و
اشارههای
چشم و ایماء و
چشمک و آنچه
بدین ماند، با
آن نوشته میشود.»
[۳۲]
دبیره
اوستایی
"دبیره
اوستایی" که
برای نوشتن
کتاب دینی
زردشتیان به
کار رفته است
و یکی از کاملترین
خطهای جهان
است، بر اساس
خط پهلوی
ساسانی ساخته
شده است. این
دبیره،
آوانگار است و
با ۵۳ یا ۵۸
نشانه صامت یا
مصوت از توانایی
نگارشی بسیار
بالایی
برخوردار است.
از راست به چپ
نوشته میشود
و به نامهای
"دین دبیره" و
"دین دبیریه"
و "دین دفیره"
و … هم نامیده میشود.
[۳۳]
در
نخستین سدههای
اسلامی، برای
آسانی در
خواندن متون
پهلوی، آن را
به الفبای
اوستایی
برگرداندند و
این نحوهٔ
نگارش
"پازند"
خوانده شد. [۳۴]
خط
مانی بر اساس
خط سرُیانی-
آرامی
در
دورهٔ میانه،
مانی نیز خطی
را بر اساس خط
سریانی
اختراع کرد که
در آثار مانوی
به کار رفته
است و روشن و
خوانا است. خط
سریانی از
فرزندان خط
آرامی به شمار
میآید [۳۵] نوشتههایی
که از زبان
سغدی [۳۶] به ما
رسیده است به
خطوط سغدی
مانوی، سغدی
مسیحی و سغدی
بودایی نوشته
شده که این خط
نیز از
فرزندان شاخه
دیگر خط آرامی
است. [۳۷]
خط
عبری از خط
آرامی
خط
عبری نیز که پیشینهٔ
زبانیاش به
سده چهارم پیش
از میلاد میرسد
از اصل آرامی
گرفته شده است
و خط عربی نیز
توسط نبطیان
از خط آرامی
گرفته شده
است. [۳۸]
«ایرانیان
نیز در سدههای
نخستین پس از
اسلام، با
افزودن حروف
فارسی به
الفبای عربی،
خط فارسی را
بر مبنای خط
نسخ پایه گذاری
کردند و سپس
خط نستعلیق و
خط شکسته و دیگر
خطوط ایرانی
ابداع شد.» [۳۹]
«نیز
در اثر تفنن و
هنرنماییهای
خوشنویسان،
گونههای
مختلفی از خط
فارسی و عربی
پدید آمد که
بعضی از آنها
از راه تفنن
با رعایت
تناسب، به
گونهای از
نوشتههای غیر
عادی همچون
منشورها یا
کتیبهها و
مانند آنها
اختصاص یافت.» [۴۰]
ارجاعات:
۱.
تاریخ زبان
فارسی، محسن
ابوالقاسمی،
رویه ۴۳
۲.
زندگی و
مهاجرت آریاییان،
فریدون جنیدی،
رویه ۸۲
۳.
نبو: ایزد نویسندگی،
مرز مزدایی،
امید عطایی
فرد، رویه ۱۳۵
۴. خط
در استورهها،
زبان فرهنگ
استوره، ژاله
آموزگار، رویه
۴۰۶
۵.
راهنمای ریشه
فعلهای فارسی
دکتر محمد مقدم
و تاریخ زبان
فارسی
۶.
نبو: ایزد نویسندگی،
مرز مزدایی،
امید عطایی
فرد، رویه ۱۳۵
۷.
زندگی و
مهاجرتنژاد
آریا، فریدون
جنیدی رویههای
۸۳ و ۸۴
۸.
تاریخچهای
از نگارش و
خط، زبان
فرهنگ
استوره، ژاله
آموزگار، رویه
۱۷
۹.
تاریخچهای
از نگارش و
خط، زبان
فرهنگ استوره،
ژاله
آموزگار، رویه
۱۷
۱۰.
زبانهای
خاموش، فریدریش،
یوهان، ترجمه
دکتر ثمره و
دکتر قریب، رویه
۵
۱۱.
تاریخچهای
از نگارش و
خط، زبان
فرهنگ
اسطوره، ژاله
آموزگار، رویه
۱۸
۱۲.
زندگی و
مهاجرتنژاد
آریا، فریدون
جنیدی، رویه ۸۳
۱۳. ایران
بزرگ، امیر
عطاییفرد،
رویه ۵۵
۱۴.
زبانهای
خاموش، فریدریش،
یوهان، ترجمه
دکتر ثمره و
دکتر قریب، رویه
۱۰
۱۵.
زبانهای
خاموش رویه ۳۹
و همچنین
اسطوره تا تاریخ
از مهرداد
بهار، رویه ۲۵۸
۱۶.
تاریخچهای
از نگارش و
خط، زبان
فرهنگ
استوره، ژاله
آموزگار، رویه
۱۹
۱۷.
زبانهای
خاموش رویه ۴۸
۱۸.
تاریخچهای
از نگارش و
خط، زبان
فرهنگ
استوره، ژاله
آموزگار، رویه
۱۹
۱۹.
فرمانهای
شاهنشاهان
هخامنشی،
رَلف نارمن
شارپ رویه ۲ و ۳
۲۰. Georg Friedrich Grotefend
۱۷۷۵-۱۸۵۳
۲۱. Sir Henry Creswicke
Rawlinson. ۱۸۱۰-۱۸۹۵
۲۲. Royal Asiatic
Society
۲۳.
فرمانهای شاهنشاهان
هخامنشی،
رَلف نارمن
شارپ رویه ۱
۲۴. ایران
بزرگ، امید
عطایی فرد، رویه
۹۱.
۲۵.
تاریخچهای
از نگارش و
خط، زبان
فرهنگ
استوره، ژاله
آموزگار، رویه
۱۹
۲۶.
تاریخچهای
از نگارش و
خط، زبان
فرهنگ
استوره، ژاله
آموزگار، رویه
۱۹
۲۷.
دایره
المعارف فارسی،
جلد ۱، احمد
تفضلی رویه ۲۸۷
تا ۲۸۹
۲۸.
زبان پهلوی،
ادبیات و
دستور آن،
ژاله آموزگار
و احمد تفضلی،
رویه ۴۴ تا ۵۰
۲۹.
تاریخ زبان
فارسی، جلد
اول، پرویز
ناتل خانلری،
رویه ۲۸۸.
۳۰.
به نقل از تاریخ
زبان فارسی،
جلد اول، پرویز
ناتل خانلری،
رویه ۲۸۸
۳۱.
التنبیه علی
الحدوث التصحیف.
چاپ بغداد. ۱۳۸۷.
ه. رویههای ۶۴
و ۶۵.
۳۲.
تاریخ زبان
فارسی، جلد
اول، پرویز
ناتل خانلری،
رویه ۲۸۹.
۳۳.
تاریخچهای
از نگارش و
خط، زبان
فرهنگ
استوره، ژاله
آموزگار رویههای
۲۱ و ۲۲.
۳۴.
ژاله
آموزگار،
«گزارشی از
پازند»، مجله
دانشکده ادبیات
تهران، سال بیست
و سوم، شماره
چهارم ۱۳۵۵،
رویه ۱۴ تا ۱۹
۳۵.
تاریخ زبان
فارسی، محسن
ابوالقاسمی،
رویه ۱۵۴
۳۶.
درباره زبان
سغدی نگاه کنید
به مقاله
«زبانهای ایرانی
میانه» از
نگارنده (یزدان
صفایی) در
شماره آبان ۸۸
امردادنامه
۳۷.
فرهنگ سغدی،
بدرالزمان قریب،
رویه ۲۴ تا ۲۹
۳۸. تاریخ
زبان فارسی،
محسن
ابوالقاسمی
رویه ۱۵۵
۳۹.
تاریخچهای
از نگارش و
خط، زبان
فرهنگ
استوره، ژاله
آموزگار رویه ۲۳
۴۰.
گزارشی
دربارهٔ خط و
قلم در ایران،
مرز مزدایی،
امید عطایی
فرد، رویه ۱۴۸
(نویسنده:
یزدان صفایی ،
از سایت "زبان
فارسی-persianlanguage.ir ")
.................. ................. ............... ...............
خط و الفبا در
ایران
پيشگفتار
نوشتاري كه در
برابر
خوانندگان
گرامی قرار میگيرد
از كتابهای
«دبيره» و «خط و فرهنگ»
روانشاد
"ذبيح بهروز"
گلچين شده
است. ذبيح
الله بهروز در
سال 1268 شمسی در
نيشابور زاده
شد. پدرش
ميرزا ابوالفضل
ساوجی از اطبا و
خوشنويسان
معروف زمان
ناصرالدين شاه
بود. ذبيح پس
از تحصيل در
كالج آمريكایی به
مصر رفت و مدت
ده سال در آن
جا به تحصيل
زبان و ادبيات
عرب پرداخت.
سپس به لندن
رفت و پنج سال
در دانشگاه
كمبريج با
پروفسور
ادوارد براون
همكاری
كرد. بهروز در
سال 1304ش. به
ايران بازگشت
و تا زمان بازنشستگی در مدرسه عالی
تجارت,
دارالفنون و
دانشكده افسری
تدريس میكرد.
مدتی نيز رياست
كتابخانه
باشگاه
افسران را به
عهده داشت. وی
در سن هشتاد
ودو سالگی,
روز بيست و
دوم آذر1350 ش. درگذشت.
بهروز
نويسندهای
محقق و
زبانشناسی
آشنا به فرهنگ
پيش از اسلام
بود, وی نخستين کسی است كه در
نحوهی
پژوهشهای
ايرانشناسان
غربی
شک كرد و
اشتباهها و
غرض ورزيهای
آنان را به
كرات متذكر
شد. - كيوان
محمودی
«چهارصد سال
است در اروپا
راجع به اصل
الفبا, مخترع
الفبا, ترتيب
الفبا, تكميل
الفبا, تعليم الفبا
و اختراع یک
الفبای
جهانی بحث و جدال و
تحقيق كردهاند
و به نتيجهای
نرسيدهاند.
چنان كه از
كتب تاريخ فارسی
وعربی و يونانی
مستفاد میشود
موضوع اصل
الفبا و مخترع
آن چندين
مرتبه در
تاريخ جهان
زمينه بحث و جدال
مذهبی و سياسی
بوده است. از
هشتاد سال پيش
به اين طرف (زمان
نشر كتاب) اين
موضوع ساده را
به طوری با
تاريخ و زبانهای
ملل قديم و
باستان شناسی
مربوط كردهاند
كه جز عده
معدودی در
جهان صلاحيت
بحث و تحقيق و
اظهار نظر
راجع به آن را
در خود نمی
بينند. مدارک
تاریخی و علمی و فنی الفبا فقط
در ايران و
هند است و ما
خلاصه جامعی
از مهمترين
اين مدارک را
كه تا حدود
امكان جمع آوری
كردهايم به
صورت مرتبی میدهيم تا
راه بحث و
تحقيق و اظهار
نظر برای
همه باز باشد.
مخترع
الفبا
در چاپ
هفتم دايره
المعارف انگلیسی (1842) نوشته شده
است: «ظاهرا
زمان اختراع
خط را تاریکی
غير قابل نفوذی
فرو گرفته
است. اگر
اختراعی
با اين همه
اهميت برای
بشر بعد از
طوفان نوح
صورت گرفته
بود تصور میكنيم
كه اسم مخترع
آن در تواريخ
كشوری كه چنين
مخترعی در آن
زندگانی
كرده است
نوشته شده
بود». اين
اظهار نظر
دايره المعارف
انگلیسی درست است و
ما در ذيل
جملهای را
كه اسحاق
تيلور چهل سال
بعد در جلد
دوم كتاب
الفبا نوشته،
نقل میكنيم:
«مسعودی در
قرن دهم ميلادی
از زند و
اوستا شرحی
نوشته كه
ظاهرا از منبع
موثقی
است. او میگويد
آن كتاب
[=اوستا] روی
دوازده هزار
پوست گاو
نوشته شده بود
با خطی كه زردشت
اختراع كرده
است».
یکی از بزرگترين
اختراعات
انسانی،
الفباست و
مردم جهان از
ديرزمانی پی به اهميت
اين اختراع
برده و مخصوصا
در قرن اخير میخواستند
بدانند كه
الفبا را کی و
كجا و چگونه
اختراع كرده
است. در
تواريخ برخی
از اقوام راجع
به پيدا شدن
الفباهای
ناقص خود
افسانههای
آلوده به خواب
و خيال و
معجزات و
تعصبات ملّی ملاحظه میشود.
اخيرا هم عدهای
از روی قياس با
خط مصری و چینی و استناد به
برخی مدارک
مشكوک حدسياتی
راجع به الفبا
نوشتهاند كه
هر حدسی را حدس
و تحقيقات
تازهتر
متزلزل ساخته
است. در هر
صورت ما در
اين جا نمیخواهيم
چيزی راجع به آن
اختلافات
بنويسيم ولی
از ذكر ملاحظه
مهم ذيل كه تا
به حال مورد
توجه محققين
نبوده
ناگزيريم. چون
چینیها و مصریهای
قديم اصول خطشان
بر رسم اشكال
بوده توانستهاند
از روی آن
اصول, اشكال
بسياری
برای رفع احتياج
خود رسم كنند
و به كار برند.
اگر اقوامی
كه الفبا را
از روی حدس به
آنها نسبت میدهند
طريقهای از
خود برای
ايجاد حروف
داشتند، آنها
هم مانند مصریها
و چینیها حروفی
را كه احتياج
داشتند میتوانستند
رسم كنند و به
كار برند.
زيرا کسی كه
فكرش به جایی میرسد كه از
گاو و خانه و
شتر و يا به
عقيده ديگری
از باز و كلاغ
و تخت حروف
بسازد، چگونه
در مدت قرنهای
بسيار از
اضافه كردن
چند حرف مخصوص
به زبان خود
عاجز میماند؟ حروفی
را كه الفباهای
اين اقوام
ناقص دارد
همان حروفی
است كه تلفظشان
مخصوص زبانهای
آنهاست. با
وجودی كه در
مدت سيزده قرن
تعصبات دینی
و نژادی و
پنجههای قوی
خارجی از غارتگری و
محو آثار و
قتل عام و
ويرانی شهرها
و سوزاندن
كتابخانهها
و حذف و تغيير
و جعل نصوص و
مدارک تاریخی چيزی
فروگذار
نكرده است باز
ملاحظه میشود
كه تاريخ
الفبا در
ايران بسيار
روشن است و هر
كس چه در قديم
و چه در قرن
اخير چيزی
راجع به الفبا
نوشته و يا تحقیقی كرده تصديق
نموده كه كاملترين
الفبای
جهان «الفبای
اوستا»ست و در
ميانه خطوط میخی تنها خط میخی فارسی به
صورت الفبای
نسبتا كاملی
در آمده است.
اكنون در ذيل،
به نقل برخی
مدارک تاریخی راجع به
الفبا و تجويد
و موسیقی (در
ايران) و
ارتباط آنها
با هم میپردازيم.
مورخين
و دانشمندانی كه
راجع به خط
ذكری كرده اند
نام
مشهورترين
علما و تاريخ
نويسانی
كه از دوازده
قرن پيش به
اين طرف راجع
به خط و مخترع
آن نوشتههایی
به يادگار
گذاشتهاند
از قرار ذيل
است: عبدالله
بن مقفع(روزبه
پور دادویه), آذرخور پور
زردشت معروف
به محمد متوکلی, محمدبن
عبدوس جهشياری , حمزه
اصفهانی,
ابن نديم,
ابوريحان
بيرونی, محمد
خوارزمی,
قاضی ساعد اندلسی, ابن بلخی, عمر خيام و… تاليفات
اين مورخين و
دانشمندان كه
شهرت جهانی
دارند از
دوازده قرن
پيش به اين
طرف دست به دست
به ما رسيده
است و از قبيل
مدارک مشكوک و
غير مشهوری
نيست كه از
تجار عتيقه
فروش خريداری
شده باشد يا بطور
تصادف آنها
را پيدا كنند.
مدارك
تاریخی راجع به
الفبا در
ايران
- ترجمه
از كتاب
«التنبيه
والاشراف»
مسعودی كه
در حوالی 345
هجری تاليف شده
است: «زردشت
كتاب اوستای
معروف خود را
آورد و عدد
سورههای آن
بيست و یک
بود و هر سورهای
در دويست ورق
و عدد حروف و
اصواتاش شصت
حرف و صوت, و هر
حرف و صوتی
شكل جداگانهای
داشت و از آنها
حروفی تكرار و حروفی
اسقاط میشوند
زيرا كه مخصوص
زبان اوستا
نيست (اين
تصريح مسعودی
اهميت زياد
دارد زيرا كه
در قرائت يا
با آهنگ
خواندن كتب دینی برای مراعات
آهنگ، حروفی
تكرار يا
اسقاط میشده
كه مربوط به
اشتقاق و اصل
كلمه نبوده
است و همين
عمل در قرائت
قرآن مشاهده میشود.
به واسطه عدم
توجه به اين
تصريح بسياری
از محققين
دچار اشكالات
عمدی و سهوی در
كلمات اوستایی
شدهاند). اين
خط را زردشت
احداث كرد و
مجوس [=
زرتشتيان] آن
را "دين دبيره"
[= خط دين] میگويند
… و زردشت خط
ديگری احداث
كرد كه مجوس
آن را "كسب
دبيره" یعنی خط کُلی میگويند
و با اين خط
لغات امم ديگر
و صداهای
حيوانات و
طيور و غيره
را می نويسند. عدد
حروف و اصوات
اين خط 160 حرف و
صوت است و هر
حرف و صوتی
صورت جداگانه
دارد. در خطوط
امم ديگر، خطی كه دارای
حروفی بيشتر از
اين دو خط
باشد نيست
زيرا كه حروف
يونانی كه
اكنون آن را
رومی
میگويند
بيست و چهار
حرف دارد و در
آن ح خ ع ه ذ ض وجود
ندارد …
فارسيان غير
از اين دو خط
كه زردشت آن
را احداث كرد
پنج خط ديگر
دارند. برخی
از اين خطها
در آن كلمات نبطی [= شاخهای
از عربی] داخل،
و در برخی
داخل نمی شود».
- نقل
از «مروج
الذهب» مسعودی :
«زردشت پور
اسپتمان از
اهل
آذربايجان
بود و او
پيغامبر مجوس
است و كتاب
معروف را كه
عوام آن را
زمزمه گويند و
مجوسان آن را
ابستا(یستا) مینامند
آورد. حروف
معجم اين كتاب
كه او برای
ايشان آورد
شصت حرف معجم
دارد. در حروف
زبانهای
ديگر حروف
معجم بيشتر از
اين نيست».
- ترجمه
از كتاب
«التنبيه علی
حدوث التصحيف»
تاليف حمزه
اصفهانی
كه وفات او را
از 350 تا 365 هجری
نوشتهاند:
«مهمترين
كتابتهای
مردم جهان از
سكان شرق و
غرب و حرب(شمال) و جنوب،
دوازده كتابت
است و آن عربی,
حميرانی،
فارسی, عبرانی,
سريانی, يونانی,
رومی, قبطی, بربری,
اندلسی, هندی, چینی است. پنج از
آنها
استعمالاش
مضمحل و باطل
شده و كسانی
كه آنها را میدانستند
از ميان رفتهاند
و آن، حميری و
يونانی و قبطی و بربری و
اندلسی است. سه از آنها
در كشورهای
خود استعمالاش
باقی است و کسی
در بلاد اسلامی
نيست كه آنها
را بداند و آن
رومی وهندی و چینی است. و چهار
از آن در دست
است كه در
كشورهای
اسلامی
مستعمل میباشد
و آن عربی و
فارسی و سريانی و
عبرانی است …
اما كتابت عربی یک نوع دارد و
در آن تفنن
نيست فقط خط
قلمهای آن
در حال تجويد
و تعليق تغيير
میكند. ولی
كتابت فارسی
متنوع است و
دارای هفت فن می
باشد كه محمد
موبد معروف به
ابو جعفر متوکلی (250هجری)
ذكر كرده است.
به گمان او
فارسيان در
هنگام پادشاهی
خود با هفت
كتابت ارادههای
گوناگون خود
را تعبير میكردند
و نامهای آنها
اين است: آم
دفيره, كشته
دفيره, نيم
كشته دفيره,
فرورده دفيره,
راز دفيره,
دين دفيره,
وسف دفيره. معنی آم دفيره
كتابت عامه
است؛ معنی
كشته دفيره
كتابت تغيير
يافته است؛ معنی نيم كشته
دفيره كتابت
نيم تغيير
يافته است؛ معنی فرورده
دفيره كتابت
رسائل است؛ معنی راز دفيره
كتابت راز و
ترجمه است؛ معنی دين دفيره
كتابت دين است
و با اين
كتابت مینوشتند
قرائت و كتب دینی خود را؛ معنی وسف دفيره
جامع
الكتابات است
و آن كتابی
بوده شامل
لغات امم از
روم و قبط و
بربر و هند و چين
و ترُک و نبط
و عرب. كتابت
عامه از ميان
آنها با بيست
و هشت قلم رسم میشد
و برای هر قلمی از آنها
نام جداگانهای
بود چنان كه
گفته میشود
در خط عربی و
خط تجويد و خط
تحرير و خط
تعليق (تا اين
جا حكايت
زردشت پور آذر
خور معروف به
محمد متوکلی می باشد)». فارسيان
نيز كتابت
ديگری به نام
كتابت عصا
داشتند. اين
را شلمقانی
حكايت میكند
و متوکلی از
اين كتابت خبر
نداشت.
- ترجمه
از «فهرست» ابن
نديم كه در 377
هجری تاليف شده:
«عبدالرحمان
مقفع (وفات144
هجری ) گفت:
فارسيان دارای
هفت كتابت
بودند: از آنهاست
[خط] كتابت دين
كه ناميده میشود
"دين دفيريه"
و با آن اوستا
را مینويسند.
كتابت ديگری
"ويش دبيريه"
گفته میشود و
آن سيصد و شصت
وپنج حرف بود.
با آن فراست و زجر
و شرُشرُ آب
و طنين گوش و
اشارههای
چشم و ايماء و
غمزه و مانند
اينها را می
نوشتند. (صاحب
فهرست گويد:) کسی اين قلم [= خط]
دستاش
نيافتاد و از
پارسيان کسی
امروز نمیتواند
آن را بنويسد.
اماد موبد را
از آن پرسيدم؛
گفت آری به
كار میرود
برای ترجمه چنان
كه در كتابت
عربی
تراجمی
موجود است.
كتابت ديگر
"كستج" گفته میشود
و آن بيست و
هشت حرف است.
با آن نوشته میشود
عهود و
[مواثيق] و
قطائع. و
همچنين
فارسيان با
اين كتابت روی
انگشتر يا
حاشيه لباس بر
روی فرشها و
سكههای
دينار و درهم
نقش میكردهاند.
(اين جمله میرساند
كه چرا روی
سكهها و آثار
قدیمی حروف دين
دبيره [= خط
اوستایی]
يافت نمیشود
زيرا اين خط
مذهبی فقط برای
ضبط آهنگ
سرودهای
مقدس بوده
است) … كتابت
ديگر "نيم
كستج" گفته میشود
و آن بيست و
هشت حرف است.
با آن طب و
فلسفه نوشته میشد
… كتابت ديگر
"شاه دبيره"
گفته میشود.
با اين كتابت
شاهان عجم
تكلم میكردند
ميان خودشان ولی
نه با عوام و
منع میكردند
از آن ساير
مردمان كشور
را از ترس اين
كه مبادا آگاه
شود از اسرار
شاهان کسی
كه شاه نيست
به دست ما
نيفتاد. كتابت
رسائل چنان كه
بر زبان جاری
است و در آن
نقطه نيست برخی
از آنها به
زبان سريانی
اولی [= قديم] كه
اهل بابل به
آن گفتگو میكردند
نوشته میشد
و خوانده میشد
به فارسی.
عدد حروفاش سی
و سه حرف است
[به آن] "نامه
دبيره" و "هام
دبيره" گفته میشود
و آن برای
ساير اصناف
كشور به جز
شاهان است فقط
… كتابت ديگر
"راز سهريه"
گفته میشود.
پادشاهان با
آن رازهای
خود را مینوشتند
با هر كس از
ساير امم. عدد
حروف و اصواتش
چهل حرف است و
هر حرفی از
حروف و اصوات
صورت معروفی
دارد و در آن
لغت نبطی
نيست. و ايشان
را كتاب [=
نگارش] ديگری
است كه "داس
سهريه" گفته میشود.
با آن فلسفه و
منطق نوشته میشود
و آن را بيست و
چهار حرف است.
نقطه دارد. به
دست ما
نيفتاد».
عصر
اختراع خط و
تكامل آن در
ايران
تا آن جایی
كه تحقيق كردهايم
خلاصه آن چه
مورخين ايرانی
و عرب (دوره
اسلامی) راجع
به خط نوشتهاند
به صورت مرتب
و واضحی اين
است: در حدود سی
و پنج قرن پيش
از ميلاد(3500 پیش از میلاد) ايرانيان خطی داشتهاند
كه ياد گرفتن
و نوشتن آن
آسان نبوده
است و مخترع
اين خط را
بوذاسف نوشتهاند.
هجده قرن بعد یعنی هفده قرن
پيش از ميلاد(1700 پیش از
میلاد/ زمان
تاریخ دینی
زرتشتی)
زردشت خط شگفت
آوری اختراع كرد
كه باعث ترقی
و نشر علوم و
فنون گرديد
(بنا به گفته
مورخان دوره
اسلامی).
خطهای
هفتگانه
ايران
آن چه كه
در سطور بالا
نقل شد بدين
صورت خلاصه و
جمع بندی میكنيم.
ايرانيان قبل
از اسلام هفت
خط مختلف داشتند
كه هر یک را برای
مقصدی به كار میبردند.
اسامی و خصوصيات
هر یک از آنها از
اين قرار است:
1- آم
دبيره يا هام
دبيره. اين خط
به موجب نمونه
ابن نديم و
آثاری كه در
دست است حروفاش
از خطهای
ديگر ايران
كمتر بوده
زيرا صدا هایی
كه مخرج مشترک
دارند با یک
حرف مینوشتند.
مثلا برای آ/ ا/
ه/ خ یک حرف به كار میرفته
است. آم دبيره
خط عمومی
بوده و آن را
با بيست و هشت
شيوه مینوشتند
و در زمان
آذرخور كه
حمزه اصفهانی
از او نقل
كرده است نام
بسياری آز
آن شيوهها
فراموش شده
بود و آن چه به
ياد مانده اينها
است: داد
دبيره (برای
احكام
دادگستری)؛
شهرآمار
دبيره (برای
حسابهای
شهر)؛ گنج
آمار دبيره
(برای حسابهای
خزانه)؛ كده
آمار دبيره
(برای حسابهای
كشور)؛
آخورآمار
دبيره (برای
حسابهای
اصطبلات)؛
آتشان آمار دبيره
(برای حسابهای
آتش[گاهها])؛
روانگان آمار
دبيره (برای
حسابهای
اوقاف).
2- گشته
دبيره. اين خط
بيست و هشت
حرف داشته و
با آن پيمانها
و فرمانها را
مینوشتند و
روی دينار و
درهم و انگشتر
نقش میكردند.
در چاپهای
فهرست ابن
نديم دو نمونه
چرخيده و
نچرخيده از
اين خط ديده میشود.
حمزه اصفهانی
گشته را تغيير
يافته ترجمه
كرده است و
اين كلمه مهم
تاریخی در ظاهر
ساختن وضع طبیعی حروف و
چرخانيدن آنها
فوق العاده
مفيد واقع شده
است.
3- نيم
گشته دبيره.
اين خط نيز
دارای بيست و
هشت حرف بوده
و با آن طب و
فلسفه را مینوشتند.
نمونهای از
اين خط در
فهرست ابن
نديم داده شده
و معلوم میشود
تا اواخر قرن
چهارم هجری
كتب فلسفه و
طب قديم ايران
با اين خط
وجود داشته
است.
4- فرورده
دبيره. اين خط
دارای سی و سه
حرف بوده و
منشورهای
پادشاهی
را با آن مینوشتند
و ظاهرا اين
همان نامه
دبيره است كه
عبدالله بن
مقفع(روزبه پور
دادویه)
آن را [به]
كتابت رسائل
ترجمه كرده و
ابن نديم در
فهرست از او
نقل كرده است
و راجع به اين
خط و هام
دبيره عبارات
ابن نديم واضح
نيست.
5- راز
دبيره. اين خط
برای نوشتن
رازهای
پادشاهان
بوده و چهل
حرف داشته و
ظاهرا شاه دبيره
و راز سهريه
كه در ابن
نديم ذكر شده
همين خط است.
6- دين
دبيره. اين خط بینظير
دارای شصت حرف
است و برای
نوشتن قرائت
سرودهای دینی به كار میرفته
است.
7- ويسپ
دبيره. معنی ويسپ دبيره
خط کُلی و جامع همه
خطوط است. با
اين خط زبان
رومی و قبطی و بربری و
هندی و چینی و ترُکی و نبطی و هر اشاره و
هر صدایی
حتا صدای شُرشُر آب را مینوشتند.
به روايت
مسعودی
اين خط (160) حرف و
به روايت ابن
نديم (365) حرف
داشته است و
ظاهرا هر دو
روايت درست میباشد.
زيرا كه مسعودی
فقط از نوشتن
لغات امم اسم
برده ولی
ابن نديم
نوشته است هر
اشاره و هر
صدا حتا صدای
شُرشُر
آب را با آن مینوشتند.
از اين قرار
معلوم میشود
برای نوشتن
صداهای
غير انسانی و
اشارات (205) حرف
از حروف ويسپ
دبيره به كار میرفته
است.
اين بود شرح
مختصري از خطهای
هفتگانه
ايران و چون
ايرانيان از
رموز خط خود
آگاه بودند میتوانستند
با كم و زياد
كردن حروف خطهای
متعدد داشته
باشند و
ديگران حتا
موفق به تكميل
خط خود هم
نشدند.
علم
تجويد
در ايران و
هند
از چندين
قرن پيش از
ميلاد در
ايران و هند
ادعيه و
سرودهای مذهبی را با زمزمه
يا آهنگ میخواندند.
اين طرز
خواندن را
مردم اين دو
كشور از پيشوايان
دینی خود با
علاقهمندی
بسيار میآموختند
زيرا كه عقيده
داشتند اگر
سخنهای
مقدس با تلفظ
صحيح قدیمی
و زيبای
خود ادا نشود
تاثيری
ندارد و اين
عقيده و عادت
در ايران و
هند به همان
روش ديرينه
خود در كنار
بتكدهها و
صحن مسجدها
معمول است. علمی كه در آن از
مقاطع دهان و
حروف هجا و
مخرج و صفات
هر حرف بحث می
كند "علم
تجويد" مینامند
و كتب بینظير
اين علم كه از
پانزده تا پنج
قرن پيش از ميلاد
در هند نوشته
شده
خوشبختانه از
ميان نرفته
است.
علم
تجویدی (ضبط
زمزمه يا
قرائت كتب مذهبی)
قبل از
اسلام در
ايران به
علاوه علم تجويد
حروف مخصوصی
برای ضبط زمزمه
يا قرائت كتب
مذهبی داشتهاند.
متاسفانه به
جز حروف آن
الفبای آهنگی و ترتيب علمی بینظير آن و
علامات تجويد
و برخی
اصطلاحات و
مدارک تاریخی از كتب اصلی اين علم چيزی
به دست ما
نيافتاده است.
كتابهای
تجويد قبل از
اسلام مانند
اصل پپپپپگ "كليله
و دمنه" و "هزار
افسانه" و
صدها كتاب
ديگر در فتنه
عرب و مغول از
ميان رفته ولی
محتويات آنها
به عربی و فارسی
محفوظ مانده
است.
یک توضيح: «جاد»
معرب «گات»
كلمه
تجويد كه در
عربی از اصل جاد
است به هيچ
صورت و صيغهای
در قرآن به
كار نرفته و
معانی لغوی
آن با معنی
اصطلاحی
هيچ گونه ربطی ندارد.
حقيقت اين است
كلمه «جاد»
معرب «گات» میباشد
یعنی خواندن با
آهنگ. «گات» به معنی سرود و
آهنگين
خواندن (در
اوستا: گاثا)
[نام] قديمترين
بخش از اوستا
و كهنترين
اثر ادبی
ايرانی است كه
بر جای مانده.
سرآينده اين
سرودها خود
زرتشت است.
(توضيحِ گات
را از كتاب
تاريخ ادبيات
ايران قبل از
اسلام نوشته
شادروان احمد تفضلی نقل كرديم).
علم
تجويد
بعد از اسلام
اولين علمی كه به تقليد
عادات مذهبی
قديم به عربی
ترجمه شد "علم
تجويد"
است ولی چون
تجويد از علوم
سرّی مذهبی و در
ايران منحصر
به یک دسته مخصوص
بوده
مسلمانان جز
معلومات سطحی از آن چيز
ديگری
نتوانستهاند
كسب كنند زيرا
اگر به اصول
اين علم كاملا
آشنایی
داشتند میتوانستند
"خط تجويد"
داشته باشند و
مجبور نشوند
برای قرائت هر
كلمهای
شرح جداگانهای
در كتابهای
مفصل خود
بنويسند.
از قراری
كه نوشتهاند
در زمان حجاج
بن يوسف در
عراق
اختلافات خونینی ميان
مسلمانان در
قرائت آيات
قرآنی پيدا شد. برای
جلوگيری از
اختلافات
حجاج بن یوسف
از كاتبهای
ايرانی خود
استمداد جست و
در همين موقع
است كه "حروف
معجم كوفی"
كه بعدا به آن
اشاره خواهد
شد از خطوط
قديم ايران
استنباط
گرديد.
از ترتيب
تجويدی
آيات و عصری
كه در آن قراء
سبعه نشو و
نما كردند و
مدارک تاریخی ديگر ظاهر
است كه "علم
تجويد" در
حدود هشتاد
هجری در ميانه
مسلمانان
رواج گرفته
است. خلاصه
مسلمانان
ايران با سوابقی كه از كتب دینی باستانی
داشتند در
تقسيم و تنظيم
آهنگی آيات خدمات
شايانی انجام
دادند.
یک
توضيح: "قراء
سبعه"
به قاريان
هفتگانه گفته میشود كه از اين
قاريان مشهور
پنج نفر ايرانی
بودند. ابن
كثير فارسی
كه وفاتاش در سال
120 هجری است،
رييس و پيشوای
اين فن محسوب میشود
و آخرين ايشان
نيز بهمن بن
فيروز كسایی
است كه در 179 هجری
در نزدیکی
شهر ری بدرود
جهان گفته.
موسيقی
در ايران
به علاوه
مدارک و آثار
تاریخی بسيار و خط
تجويد و
اصطلاحات فارسی فنی موسیقی كه
نقل و تعريب
آنها به عربی
ممكن نبوده در
تاريخ كليسای
عيسوی راجع به
تنظيم سرودهای
مذهبی چيزی نوشتهاند
كه خلاصه آن
اين است: در
قرن پنجم
ميلادی
(عصر
ساسانيان) دو
نفر ايرانی
برای ياد دادن
سرودهای مذهبی به "ميلان" میروند.
آهنگهایی
كه اين دو نفر
در كليسا
تنظيم داده
بودند به طوری
موثر بوده كه "سنت
اگوستين"
هنگام شنيدن
آنها اشک
از چشماش
روان میگرديده
است.
ديوان
و خط كوفی
از زمان
خلافت عمر تا
فرمانداری
حجاج بن يوسف یعنی تا نزدیک
هشتاد هجری
همه دفاتر
ديوان
محاسبات كوفه
به زبان فارسی
نوشته میشد
و اصطلاحات
مهم ديوانی
هم از قبيل
ديوان دفتر
سياق قلم و
غيره كه تاكنون
معمول است
كلمات فارسی میباشند.
قدیمیترين
سند تاریخی
راجع به ترجمه
دفاتر ديوان
محاسبات كوفه
از فارسی
به عربی فتوح
البلدان
بلاذری
است. تفصیلی
كه بلاذری
درباره كشته
شدن "زادان
فرخ" رييس ديوان
محاسبات كوفه
نوشته نبايد
به همين سادگی
باشد زيرا كه
او را از
شعوبيه
طرفداران عرب میشمارند
و بنا بر اين
در شرح پيش
آمد احتمال
طرفداری می
رود. آن چه
محقق است اين
است كه در
پيرامون هشتاد
هجری صالح نامی
از مردم
سيستان گفته
است كه میتواند
دفترهای
محاسباتی
را از فارسی
به عربی ترجمه
كند. تا زمانی
كه زادان فرخ
رييس ديوان
زنده بود
ترجمه دفاتر
محاسباتی
از فارسی
به عربی انجام
نگرفته زيرا
كه او با چنين
كاری مخالف بوده
است ولی پس از
كشته شدن
زادان فرخ در
راه گذر صالح
سيستانی
شروع به نقل و
ترجمه دفاتر
از فارسی
به عربی كرده
است.
چون همه
دفاتر محاسباتی
ديوان كوفه به
فارسی بوده آنها
را با خط ديوانی
امار دبيره مینوشتند
و صالح سیستانی هم از همان
خط كه در
سراسر كشور
مردم به آن
آشنایی
داشتند
استفاده كرده
است. اگرچه از
امار دبيره
نمونهای تا
كنون به دست
نيفتاده ولی
از روی قرائن میتوان
گفت حروف آن
به وضع طبیعی طولانی
بوده است زيرا
تا كنون هم در
ايران
محاسبين ديوانی
را "دراز نويس" می گويند.
مقايسه
حروف كوفی با
اوستا
چون در
قرن اخير علما
و تجار عتيقه
ساز مدارک
تاریخی بسياری
جعل كردهاند
كه از شيوه و
رسم الخط آنها
شواهد جعل
آشكار است؛
لهذا ما در
اين جا حروف
كوفی دو كتيبه
لاجيم و ابرقو
را كه در كتاب
آثار ايران
چاپ شده زمينه
مقايسه قرار میدهيم.
دو كتيبه
مذكور كه در
اوائل قرن
پنجم نوشته
شده از
معتبرترين
اسناد قدیمی
شيوه خط كوفی
به شمار میآيد.
چنان چه از
مطالب بعد
واضح خواهد شد
بسياری از
آثار خط كوفی
اصلی را به واسطه
شباهت با خط
قديم ايران
حتا در قرن
سوم و چهارم
هجری از بين بردهاند
و برخی نمونههای
كوفی قرن پنجم
هجری نيز به نظر
رسيده كه در
آن سعی شده حروف
عبرانی را به
شيوه كوفی
داخل خط كنند.
(مولف دانشمند
اين كتاب در
اين جا اشاره
مبسوطی دارند
كه ترتيب
تجويدی
ايرانی و
شباهت كامل
حروف كوفی
با حروف اوستا
و مخصوصا شكل
همزه و الف و
نقص خط كوفی
از موضوعهای
مهم جدال
شعوبيه در قرن
سوم وجهارم
هجری بوده و
عاقبت منتهی به بر هم زدن
ترتيب حروف و
تغيير شيوه خط
و محو بسياری
از آثار و جعل
آثار و احاديث
و اخبار شده
است).
عصر
هخامنشی
پادشاهی
هخامنشيان
باعث انقلاب دینی و سياسی
شد. نقشهای
حجاری شده دوره
هخامنشی به طوری
متناسب و شبيه
است كه پس از
دوره سومریها
در اين منطقه
آسيا نظير
ندارد و به
خلاف نقشهای بی جان و بیريخت
بابلی و آسوری،
حجاریهای
ايرانی همه
زنده و با
حركت میباشند.
از همه
مهمتر اين كه
ايرانيان
موفق به ساده
كردن الفبای میخی شدند در صورتی
كه اقوام سومری و
آسوری و بابلی و كلدی در
مدت چند هزار
سال از عهده
چنين كاری
بيرون
نيامدند. خط میخی فارسی
باستان دارای 36
علامت بيشتر
نيست و لهذا
خواندن كلمات
آن آسان و
تلفظها نزدیک
به حقيقت است.
هم چنين درک
معانی كلمات و
كتيبههای
فارسی باستان به کمک ادبيات
باستانی
هندو ايرانی
كه با خط دقيق
نوشته شده و
معلوم بودن
معانی ريشه های اصلی چندان اشكالی
ندارد ولی
خط «بابل سومری»
دارای ششصد
علامت اصلی
است و از
تركيب آنها
با هم هزاران
نقش مركب پيدا
میشود كه هر یک
ممكن است به
چند وجه
خوانده شود.
در خط
بابل سومری
خواندن اسامی
و كلمات جز با
حدس و تخمين و شک
و ترديد انجام
نمیگيرد مثلا یک
اسم را «كدش من
انليل» و «كدش
من خربه» و
«كليم ماسين»
خواندهاند و
همين اسم را
ممكن است به
صورتهای
ديگری هم كه
موافق با
اغراض سياسی
و مذهبی
خواننده
باشد، خواند!
نتيجه
پس از اين كه
ايرانيان به
طريقه ساختن
كلمات برای
ادای مقاصد خود
از راه تركيب
و مضاعف كردن
ريشههای
كوتاه و الحاق
پيشوند و
پسوند و تغيير
و تبديل حروف
به يكديگر پی
بردند فكر و
زبان و نثر و
شعر در ميان
ايشان ترقی
فوق العاده
كرد. برای
ادای كلمات مقدس
و سرودهای مذهبی با تلفظ
صحيح احتياج
به علم تجويد
پيدا شده است.
ترقی علم تجويد
قاريان
سرودهای
مقدس را به
مخارج حروف و
امكان رسم
مقاطع آشنا
كرده و در
نتيجه
الفباها و
حروف بیشماری
برای ضبط صداها و
حتا آهنگهای
گوناگون به
وجود آمده
است. شايد
اولين الفبای دینی كه در ايران
حروفاش رسم
شده بيش از
چهار هزار سال
قدمت داشته باشد.
(يك توضيح: مطالبی كه در ذيل میآيد
از كتاب
"ايران در
زمان
ساسانيان"
نوشته ايرانشناس
برجسته
دانمارکی
روانشاد
پروفسور
آرتور
كريستنسن
برداشته شده
است.)
تاريخ
نگارش اوستا و
پاسخی به آبه
نو
"آبه
فرانسوا نو"
در مقالهای
كه در «مجله
تاريخ اديان»
(ج 95، 1927، ص 199- 149)
منتشر كرده, كوشيده
است به استناد
نوشتههایی
كه درباره
مشاجرات و
مناظرات دینی بين
عيسويان و
زردشتيان از
مسيحيان سريانی
باقی مانده است,
اين موضوع را
به اثبات
برساند كه متون
مقدس
مزديسنان تا
اواسط قرن
هفتم ميلادی
سينه به سينه
حفظ میشده و
زردشتيان تا
سالهای
آخر سلطنت
ساسانيان كتب
مذهبی مدون
نداشتهاند.
آن گاه در
اواخر دوره
ساسانی چون
موبدان زردشتی بيم آن را
داشتهاند كه
روايات و سنن
كهن مذهبی
آنان در معرض
تباهی و فراموشی
قرار گيرد, و
نيز خواستهاند
پيروان خود را
از مزايایی
كه اسلام برای
«اهل كتاب»
قائل بود,
برخوردار
كنند, به
تدوين اوستای
ساسانی
پرداختهاند.
سپس "نو"
فرضيه خود را
چنين ادامه میدهد:
راست است كه
لفظ «اوستا» در
قرن پنجم و
شايد در قرن
ششم ميلادی
معمول و
متداول بوده
است, ولی معنای
اين كلمه در
آن زمان به
طور ساده
عبارت بوده از
قانونی كه به
صورت روايات
شفاهی, سينه به
سينه حفظ شود
و بعدها, در
قرن هشتم ميلادی,
الفبای
اوستایی
را اختراع و
متونی را, كه حدود 634
ميلادی
جمع آوری و
به خط پهلوی
نوشته بودند , به
اين الفبای
جديد نقل كردهاند.
دعوی "آبه
فرانسوا
نو" در اساس مبتنی بر آن است كه
در كتب سريانی, كه
اطلاعاتی
راجع به روابط
و مناسبات
زردشتيان و
مسيحيان در
عهد ساسانی
به دست می
دهند, (حتا در
رواياتی
كه موضوع آن
مناظرات و
مشاجرات بين
پيروان اين دو
دين است و در طی
آن مسيحيان به
كرات به كتب
مقدس خويش
استناد میكنند)
هرگز اشارهای
به كتب يا
نوشتههای
مذهبی زردشتيان
نشده و فقط
سخن از «تلاوت
و زمزمه ادعيه»
و «احكام دینی» در ميان است,
و نيز به كرات
عادت
مزديسنان را به
از بر كردن
روايات مذهبی خود ذكر
كردهاند.
مع ذلك از
آن چه گذشت, به
هيچ عنوان نمیتوان نتایجی چنين کُلی و وسيع گرفت. بیشبهه
اين مطلب صحيح
است كه مغان
آن قسمتهایی
از اوستا را,
كه در عبادات
و مراسم مذهبی به كار میبردند,
از بر می كردند,
ولی علت آن بود
كه تاثير
اعمال و مراسم
مذهبی با رعايت
كمال صحت و
دقت در تلاوت بستگی تام داشت. از
اين گذشته،
متون اوستایی
با كتب مقدس
مسيحيان
تفاوت کُلی و اساسی
دارد. از
قراين میتوان
حدس زد كه
مولفان مسیحی, كه در
مناظرات و
مشاجرات خود
تعصب بیاندازه
نشان دادهاند, عمدا
از اشاره به
كتب مقدس
مزديسنان [=
زرتشتيان]
اجتناب
ورزيدهاند, تا
خوانندگان مسیحی متوجه اين نكته
نشوند كه
دشمنان مذهبی آنها نيز
دارای كتب
مدون بودهاند.
بنا بر
اين, نظريه "آبه
فرانسوا
نو" فاقد اساس و
مبنای صحيح و
قبول آن غير
ممكن است. اگر
متون کتبی زردشتی قبل از
سلطنت يزدگرد
سوم, آخرين
شاهنشاه ساسانی,
وجود نداشت, و
مقصود فقط اين
بود كه با
شتابزدگی
كتاب مقدسی
فراهم كنند,
تا اعراب
مزديسنان را
در زمره «اهل
كتاب» به شمار
آورند, موبدان
به تدوين
ادعيه و اوراد
مراسم مذهبی
و عبادات
قناعت ورزيده
و رنج نگارش
مباحث مفصلی مشتمل بر
علوم طبیعی و
جغرافيا و
امور حقوقی و فقهی و غيره را,
كه موجب تفصيل
اوستای ساسانی
است, به خود
هموار نمیكردند.
از اين
گذشته، چگونه میتوان
باور كرد كه
در طی چند سالی
كه ايران برای
حيات و ممات
خود با تازيان
میجنگيد,
موبدان موفق
به گردآوردن 21 نسک(کتاب) اوستا و
تدوين آن به
الفبای
پهلوی شده
باشند, یعنی كتابی كه طبق
حساب "وست"
دارای345700 كلمه
بود, در حالی
كه هر روز به
گوشهای
رانده میشدند,
و از نفوذ و
قدرت آنان
كاسته میشد,
و پيروان آنها
دين كهن خود
را رها میكردند.
چگونه میتوان
پذيرفت كه اين
موبدان فرصت
اختراع الفبای
جديدی را, كه
امروز به
الفبای
اوستایی
مشهور است و
نتيجه مطالعه دقيق
و عالمانه فونتیک و اصوات
مقدس می باشد,
يافته وآن گاه
21 نسك(کتاب)
اوستا را به
اين الفبای
جديد نقل كرده
باشند!؟
و نيز با
اين اوضاع و
احوال, چگونه
ممكن بود بتوانند
در قرن بعد به
ترجمه و تفسير
كلمه به كلمه نسک ها به زبان
پهلوی
بپردازند, كه
به حساب "وست"
بيش از دو
ميليون كلمه
داشته است, و
آن وقت از اين
ترجمه در قرن
نهم ميلادی,
هنگامی كه
مولفان
"دينكرد" [= یکی از متون دینی پهلوی]
خلاصه اوستای
ساسانی را در كتاب
خود میآورند,
قسمتهایی
مفقود شده
بود!
در بين
مطالبی كه "آبه
فرانسوا
نو" از سريانی
نقل كرده است,
فقط در یک
عبارت, آن هم
ترجمه خود او,
صريحا گفته
شده است كه
اوراد و ادعيه
زردشتيان به
خط ثبت
نگرديده است.
اين عبارت
ماخوذ از "تاريخ
شهادت يشوع
سبران" ( Isho sabhran ) است, كه
در حدود سال 630
ميلاد , "يشوع
يبه"
( Isho yabh ) نوشته است و
در آن چنين
گويد كه یک
نفر زردشتی,
كه از دين خود
برگشته بود و
از خاندان
موبدان بود
«عادت داشت
ادعيه و اوراد
مجوسی را از دهان
بياموزد, زيرا
سخنان و
تعاليم مضر زردشت
(به سريانی zaradost) با حروف (يا
علامات) نوشته
نشده است» ولی
از طرف ديگر
اين عبارت را می
توان به خوبی
چنين ترجمه
كرد: «زيرا كه
تعليمات
خطرناک
زردشت با
علامات قابل
فهم نوشته
نشده است», و از
آن چنين
استنباط كرد
كه اوراد و
ادعيه به خطی
كه عامه مردم
بتوانند
بخوانند،
ننوشته بودند.
بنابر اين
كليه دلایلی
كه "آبه فرانسوا
نو" براي نظريه
خود آورده
است, فاقد
ارزش میباشد.
(نوشته
ای از کیوان
محمودی در سایت
"جاودانان")
.................. ................. ............... ............... ............
با
تشکر از دکتر
آیدین
پورمسلمی از
تارنمای "ایرانشهر"
و یزدان صفایی
از سایت "زبان
فارسی-persianlanguage.ir " و کیوان
محمودی از سایت
"جاودانان" /
سایت خانه و
خاطره/ سروش
آذرت/ اردیبهشت
ماه 1391 خورشیدی/
آپریل 2012 میلادی/