با سلام.

به سایت خانه و خاطره خوش آمدید.

 

رضا شاه پهلوی بنیانگذار دودمان پهلوی

زندگی پرماجرای رضاخان پهلوی ؛ چگونگی به پادشاهی رسیدن رضاخان سردارسپه

 

  رضا شاه بعد از وفات به مصر انتقال یافت

 

رضا شاه پهلوی

(زاده 24 اسفند 1256 خورشیدی در آلاشت سوادکوه مازندران/ وفات 4 مرداد ماه 1323 خورشیدی در ژوهانسبورگ)

 

رضا شاه پهلوی، شاه ایران از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰خورشیدی. او بنیانگذار دودمان پهلوی بود. رضا شاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل گوناگون به نام‌هائی چند خوانده شده است. در جوانی به نام ناحیه‌ای که از آن برخاسته بود «رضا سواد کوهی» نامیده می‌شد. با ورود به نظامی‌گری به «رضاخان» و سپس ، با ذکر درجه نظامی‌اش ، به «رضا خان میرپنج» شناخته شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ خورشیدی سیّد ضیاء و به دست ‌گرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را « سردار سپه» می‌خواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضا شاه پهلوی» شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ خورشیدی با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «رضا شاه کبیر» داده شد و از آن پس هوادارانش او را بدین نام می‌خوانند.

 

تولد و آغاز جوانی 1256 خورشیدی

رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ خورشیدی (۱۲۹۵ ه.ق) در روستای آلاشت از توابع «سوادکوه مازندران» زاده شد. پدرش داداش بیکر، سرهنگ فوج سواد کوه بوده است و پدران او نیز نظامی بوده اند. و مادرش نوش ‌آفرین نیز اهل تهران بود.

اصل و نسب رضا شاه بر میگردد به مردم «لک زبان الشتر» که جدّش در «فوج نادرشاه» گم شده و از خراسان راهی «آلاشت» یا «الشتر» ، میشود (کیوان پهلوان- رضاشاه از الشتر تا آلاشت). پس از مرگ پدرش در چهل روزگی وفات او ، با مادرش برای پیوستن به دایی خود به تهران آمد. در این سفر، رضای نوزاد به شدت بیمار شد و حتی برای یک شب او را مرده پنداشتند. او با مادرش در محله سنگلج در نداری و تهیدستی زندگی میکرد. او در نوجوانی سرکش و زورگو بود و همسالانش از هیکل تنومند او می ترسیدند.

 

سرباز 12 ساله فوج سوادکوه مازندران 

در سن ۱۲سالگی یا بیشتر توسط ابوالحسن خان سرتیپ(صمصام) از بستگان خود وارد فوج سواد کوه و تابین (سرباز) شد. سال 1275 خورشیدی (۱۳۱۳ه.ق، ده سال قبل از امضای فرمان مشروطیت) پس از ترور و کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار، فوج سوادکوه مازندران برای نگاهبانی از سفارتخانه ها و مراکز دولتی به تهران فرا خوانده میشود.

 

وکیل باشی گروهان شصت تیر 1280 خورشیدی

در 15 سالگی وارد «قزاقخانه» شد. وی در دوران خدمت در قزاقخانه به سرعت رشد کرد و در سال 1280 خورشیدی(۱۳۱۸ ه.ق)، به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد رسید و پس از چندی به وکیل ‌باشی «گروهان شصت تیر» منصوب شد.

 

«رضا ماکسیم» در محاصره تبریز 1287 میلادی

گروهان شصت ‌تیری که رضا شاه آینده به فرماندهی آن رسید ، نخستین «گروهان شصت ‌تیرانداز» در ایران بود که در محاصره تبریز در دوره استبداد کوچک، همراه بود. در این دوره رضاخان به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسل‌های ماکسیم شصت تیر آن زمان ، به «رضا ماکسیم» معروف شد.

 

عملیات رعدوبرق 1288 خورشیدی

پس از فتح تهران در سال 1288 خورشیدی بتوسط مجاهدان شمالی و نیروهای بختیاری به همراه گروه محافظین عین‌الدوله(که تبعید میشد)، به فریمان فرستاده شد. رضاخان به عین‌الدوله نزدیک شد و به آموختن خواندن و نوشتن ‌پرداخت.

در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورش ها و قیام های محلی به زنجان و اردبیل اعزام ‌شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله(فرمانده نیروهای نظامی محمد علیشاه در «عملیات رعد و برق» از خود رشادت نشان داد.

 

فرمانده تیپ همدان 1297 خورشیدی

سپس با درجه یاوری(سرهنگی) به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال  ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد. در سال ۱۲۹۹ خورشیدی برای شرکت در سرکوبی قیام میرزا کوچک‌ خان جنگلی به گیلان فرستاده شد ، که منجر به نابودی جنبش گیلان و مرگ میرزا کوچک‌ خان جنگلی گشت. 

 

 کابینه کودتا 1299 خورشیدی سیّد ضیاء (وسط)

 

کودتای سوم اسفند 1299 خورشیدی

در پی گفتگوها و هماهنگی‌های به عمل آمده بین سید ضیاءالدین طباطبایی (مدیر روزنامه رعد) و رضاخان ، در روز سوم حوت (اسفند)، کودتایی ترتیب داده شد که بسیاری معتقدند دولت بریتانیا به منظور جلوگیری از نفوذ بلشویکها و کنترل اوضاع ایران این کودتای نظامی را طرحریزی و پشتیبانی نمود.

در نتیجه نیروهای قزاق وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند. نزدیک به صد تن از رجال ، سرشناسان و روحانیون بازداشت و زندانی شدند. احمد شاه قاجار و محمد حسن میرزا (ولیعهد او) به کاخ فرح ‌آباد ‌گریختند و فتح‌الله خان سپهدار رشتی (نخست ‌وزیر وقت) به سفارت بریتانیا در تهران پناهنده شد.

 

سردار سپه وزیر جنگ/ تشکیل ارتش ملی

پس از کودتا و نخست وزیری سید ضیاءالدین طباطبایی ، احمد شاه (باز بعنوان شاه پرشیان) ، رضاخان را با لقب سردار سپه به وزارت جنگ منصوب کرد. رضاخان سردار سپه تا سوم آبان 1302 خورشیدی در این سمت بود. و در این مدت نیروهای قزاق و ژاندارمری و نظمیه را ادغام کرد و ارتش ملی را به وجود آورد.

و با افزایش بودجه نظامی و تقویت ارتش بسیاری از نا آرامی ها و راهزنی ها را از بین برد و محبوبیتی در میان مردمان و قشر روشنفکران به دست آورد. همچنین در این دوره با نخست وزیرهای شاه احمد قاجاری به ویژه احمد قوام السلطنه مشغول جنگ قدرت بود. 

 

نخست‌وزیری رضا خان/ آبان 1302 خورشیدی

سرانجام در سوم آبان 1302 رضاخان با فرمان احمد شاه قاجار به نخست ‌وزیری منصوب شد و شاه نیز پس از چند روز به اروپا رفت و عملا کشور را به رضاخان سپرد. رضاخان در این مدت پایه های قدرت خود را استوار کرد و به کوشش برای سرنگونی حکومت قاجار پرداخت. 

 

رئیس جمهوری یا پادشاهی رضاخان/ در مجلس پنجم / روز 9 آبان 1304 خورشیدی/ عزل احمد شاه از سلطنت

پس از خروج احمد شاه ، عوامل رضاخان اندیشه الغای سلطنت و رئیس ‌جمهور شدن سردار سپه را پیش آوردند که با مخالفت و مقاومت شدید روشنفکران و روحانیان روبرو گردید و طرح جمهوری (مثل جمهوری ترکیه) با شکست روبرو شد. بالاخره نمایندگان مجلس پنجم‌ شورای‌ ملی‌ با فشارهای سردارسپه در روز 9 آبان 1304 خورشیدی ماده واحده‌ای را مطرح کردند که به موجب آن:

 

- احمد شاه از سلطنت خلع شد

- حکومت‌ موقت‌ «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای ‌رضاخان پهلوی» سپرده شد

- و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد.

 

سپس با تشکیل مجلس‌ موسسان، در 21 آذر 1304 خورشیدی

- سلطنت ایران‌ به‌ «آقای رضا پهلوی» واگذار شد،

- و مراسم تاج‌گذاری رضاشاه در 4 اردیبهشت 1305 خورشیدی انجام شد.

 

 تاجگذاری رضاشاه/ 4 اردیبهشت 1305 خورشیدی

 

ادای سوگند رضاشاه در 24 آذر ماه 1304 خورشیدی

« در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضا خان پهلوی در مجلس شورای ملی حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف پادشاهی را به عهده گرفت. هنگامیکه رضا شاه پهلوی بر مسند پادشاهی نشست ، جهان در میانه دو جنگ جهانی نفسی میکشید. رضا شاه پهلوی، برنامه گسترده‌ای را برای سامان اداری و اقتصادی کشور به دست گرفت. ایران در آن زمان فاقد نظام اداری، ارتشی منسجم ، راه ، نظام بانکی و اقتصادی مدرن بود و شیوه ملوک ‌الطوایفی جایی برای قدرت مرکزی نگذاشته بود. از دیدگاه بین‌المللی نیز شرایط ، چندان آرام نبود. ایران در محاصره نیروهای بزرگ ، روسیه در شمال و بریتانیا در جنوب بود. بریتانیا میکوشید از ایران به عنوان راهی برای سلطه ‌جوییهای خود در هند و خاوردور بهره بگیرد و در مقابل کشور روسیه صف آرایی کند.

 

رضا شاه پهلوی طی شانزده سال پادشاهی درگیر تکوین دولت مدرن در ایران بود. در همین هنگامه‌ها آلمان به رهبری آدولف هیتلر آتش جنگ جهانی دوم را افروخت. گفته میشود: رضاشاه در دوره پادشاهی خود با قدرت سلطنت کرد و تمام امور مملکتی را در دست خود داشت. آزادیهایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در دوره او از بین رفت و هیچ جریان مخالف را تحمل نمی‌کرد. بسیاری از رقبا و مخالفان خود در دستگاه حکومتی را کشت یا ساکت کرد. در زمینه نفت قرارداد دارسی را به ظاهر لغو کرد ولی عملاً آن را با قرارداد ۱۹۳۳ تمدید کرد. مجلس شورای ملی در دوره او جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرست هایی از نمایندگان مورد تائید او انجام میگرفت. هم چنین با نگاه به گذشته او و دارایی های خاندان پهلوی پس از درگذشتش از تهمت زراندوزی به دور نیست. او زمینهای بسیاری را تا پایان پادشاهی‌اش در سراسر ایران، به ‌ویژه در شمال ایران را به نام خویش کرد ...

 

اقدامات رضاشاه

1- لغو بانک شاهنشاهی که به صورت مستقیم توسط انگلستان کنترل می شد و تاسیس بانک ملی ایران بعنوان اولین بانک ایرانی.

2- تاسیس اولین دانشگاه رسمی ایران در پایتخت با نام دانشگاه تهران.

3- ایجاد اولین امواج رادیویی در کشور با استفاده از مهندسان ایرانی از جمله دکتر حسابی.

4- ساخت اولین راه آهن سراسری ایران از دریای خزر تا خلیج فارس با بودجه ی داخلی بر سر مالیات های قند و شکر و چای.

5- اعزام بسیاری از دانش آموزان و دانشجویان ممتاز با بودجه ی دولت به دانشگاههای خارجه برای آموختن دانش نوین.

6- سازمان دهی عشایر و مستقر کردن آنان در محل های مختلف.

7- ایجاد اولین ارتش نوین ایران و مجهز کردن ارتش به سلاحهای پیشرفته.

8- ساخت اولین کارخانه ی هواپیما سازی در کشور با خرید امتیازات هواپیما های آلمانی.

9- ایجاد دادگاهها و دادگستری های نوین و به شکل امروزی در کشور.

10- شهرسازی مخصوصا در پایتخت و ساخت مهم ترین خیابانهای پایتخت از جمله خیابان ولیعصر و انقلاب امروزی که از بزرگترین و طویل ترین خیابانهای خاورمیانه محسوب می شوند.

11- ساخت اولین فرودگاه بین المللی کشور در سال 1318 شمسی با کمک مهندسان آمریکایی با نام فرودگاه مهرآباد.

12- ساخت یکی از مهم ترین پل های ارتباطی راه آهنی جهان در دل کوهها با نام پل ورسک.

13- جاده سازی های مختلف در سرتاسر کشور از جمله ساخت جاده ی حیاتی در دل کوهها با سختی بسیار و امکانات ناچیز با نام جاده چالوس و ساخت تونل عریض کندوان با سختی های بسیار و با استفاده از بیل و کلنگ و ساخت بسیاری از جاده های کشور و راههای ارتباطی از جمله جاده ی لرستان – جاده ی شیراز و ... .

14- گسترش تا حدودی وسائل ارتباطی و مخابرات در کشور و تاسیس دانشکده ی مخابرات در ایران.

15- مبارزه با راهزنهای آن زمان که با قرار گرفتن بر سر راههای مسافران چپاول میکردند و مبارزه با شورش های عظیم در هر نقطه از کشور و بیرون کشاندن کشور از چند پارچگی و جلوگیری از تجزیه و ایجاد امنیت در کشور

16- کشف حجاب و همچنین واجب کردن کت و شلوار برای مرد ایرانی و کلاه موسوم به کلاه پهلوی.

17- واجب کردن نام خانوادگی برای هر ایرانی که تا قبل از آن ایرانیان را با اسم کوچک و یا نام های ساختگی صدا میزدند و انتخاب نام خانوادگی پهلوی برای خاندان خود و ترویج انتخاب نام خانوادگی در کشور.

18- واجب کردن و صدور یک جلد شناسنامه یا سه جلدی برای هر نفر ایرانی که تا قبل از آن چیزی به این عنوان وجود نداشت.

19- لغو تمام قراردادهای ننگینی که در رزیم قبلی مخصوصا در اواخر عصر قاجار با دولتهای روس و انگلیس بسته شده بود و بی اعتبار کردن آن قرار دادها در بین عموم.

20- اجبار کردن خدمت سربازی برای هر جوان ایرانی.

21- ایجاد اولین کاوش های بر روی تخت جمشید. رضا شاه با کمک باستان شناسان خارجی برای اولین بار کار کاوش بر روی بنای تخت جمشید را آغاز کرد.

22- رسیدگی و ساخت و ترمیم آرامگاه نادر شاه بزرگ و ساخت بنای سعدیه آرامگاه سعدی و ساخت حافظیه بنای آرامگاه حافظ به شکلی که امروزه میباشد با کمک معماران اصیل ایرانی و رسیدگی و ساخت بنای شاعر بزرگ ایرانی فردوسی در شهر توس مشهد.

23- ایجاد بساط تفریحی و شادی و مرسوم کردن خوانندگی در کشور.

24-  نابودی حرمسراهای شاهانه که در اکثر پادشاهان ایرانی رواج داشت.

25- دوری جستن از استمعار پیر و شوروی استعمار گر.

 

سوم شهریور 1320 / معادل سپتامبر 1941 میلادی/ اشغال ایران

در روز 3 شهریور 1320 خورشیدی علیرغم بیطرفی دولت ایران در جنگ جهانی دوم ، نیروهای شوروی از شمال و نیروهای بریتانیا از جنوب به ایران حمله کردند. پانزده لشکر ارتش ایران تقریبا بدون هیچ مقاومتی در مقابل یورش خارجی تسلیم شدند و شهرهای اصلی ایران از جمله تهران به اشغال قوای متفقین درآمدند.

 

اهداف متفقین از اشغال ایران

- اطمینان از عدم استفاده نیروهای آلمان نازی از خاک ایران برای حمله به مرزهای جنوبی اتحاد شوروی.

- اطمینان از امنیت جریان نفت جنوب ایران که سوخت بخش بزرگی از ناوگان نیروی دریایی سلطنتی بریتانیا را تامین می‌کرد.

- اطمینان از عدم استفاده آلمان از نفت ایران.

- تکمیل و استفاده از راه‌آهن سراسری ایران برای ارسال مهمات و تسلیحات به جبهه های شوروی از طریق خلیج فارس، ایران و دریای خزر.

به علت اهمیت استراتژیک ایران در جنگ جهانی دوم ، متفقین به ایران لقب « پل پیروزی» داده بودند.

 

 آرامگاه سابق رضا شاه در جوار مرقد شاه عبدالعظیم/ نگاره از سایت تاریخستان ایران و با تشکر

 

تبعید و مرگ رضا شاه در 4 مرداد ماه 1323 خورشیدی/ در ژوهانسبورگ افریقای جنوبی

پس از اشغال ایران، بریتانیا پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد: «ممکن است اعلیحضرت لطفا از سلطنت کناره‌ گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد.  مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه ‌حل دیگری وجود دارد

 

رضا شاه  سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از بندرعباس با کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیره موریس منتقل شد و بالاخره در آفریقای جنوبی در شهر ژوهانسبورگ تحت نظر قرار گرفت.

 

رضاشاه روز 4 مرداد 1323 خورشیدی در همان شهر چشم از جهان فرو بست. پیکر او را به مصر بردند و در آنجا به امانت گذاشتند تا در اردیبهشت 1329 خورشیدی با تشریفات رسمی به حضرت عبدالعظیم منتقل شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد.

 

در آستانه انقلاب 1357 خورشیدی پیکر وی بار دیگر به همراه پیکر پسرش علی‌رضا پهلوی به مسجد الرفاعی مصر منتقل شد. لیکن در اردیبهشت ماه 1359 خورشیدی، مقبره رضا شاه توسط حاکم شرع وقت صادق خلخالی و افراد منتسب به گروه فدائیان اسلام به کلی ویران شد.

 

اعتراف دولت چرچیل - ایدن در جریان شهريور 1320 که: رضاخان را آوردیم ولی او دیگر از ما هم حرف شنوی نداشت، تردیدی در نقش قاطع انگلستان و سازمانهای جاسوسی اين کشور در امر عروج رضاخان ندارد.

 

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

رضا شاه پهلوی/ اصل و تبار او

ازدواج با مریم سوادکوهی

هفتمین فرزند عباسعلی بیگ (سرباز فوج سواد کوه) از بطن همسر چهارم او به نام نوشین آفرین، در 24 اسفند 1256 خورشیدی در آلاشت از توابع سواد کوه مازندران به دنیا آمد. پدرش چند روزی پس از به دنیاآمدن او درگذشت و مادرش با فرزند بیمار خود رضا راهی تهران شد. رضا در 15 سالگی  وارد خدمت قزاق خانه شد و تا مدت ها در جنگ و جدال های نواحی مختلف کشور شرکت نمود. او مدتها بعد با مریم سوادکوهی دخترعموی خود ازدواج کرد و صاحب دختری به نام فاطمه (همدم السلطنه) شد. همسرش چندی بعد درگذشت. او که در این هنگام به خاطر مهارتش در استفاده از شصت تیر، رضا ماکسیم و رضا شصت تیری خوانده میشد.

 

 از راست؛ اشرف، علیرضا، تاج الملوک آیرملو، محمدرضا و شمس

 

ازدواج با تاج الملوک آیرملو

در سال 1295 خورشیدی با تاج ‌الملوک آیرملو دختر فرمانده خود یاور آیرملو ازدواج کرد (دختر تیمورخان آیرملو؛ خانواده ای مهاجر از قفقاز، ساکن در سوادکوه) که برای او چهار فرزند به نامهای شمس پهلوی، محمدرضا پهلوی، اشرف پهلوی و علیرضا پهلوی را به دنیا آورد. رضا از آن پس مدارج ترقی را با نشان دادن شجاعت و لیاقت نظامی خود طی کرد و به دریافت عنوان خانی ، درجه افسری و منصب میرپنجی در آتریاد قزاق همدان نایل شد. رضاخان میر پنج در اوضاع نابسامان کشور در سال 1299 خورشیدی (ه.ش) با همکاری سید ضیاءالدین طباطبایی در اسفند ماه این سال اقدام به کودتا و تصرف پایتخت کرد و در نتیجه با دریافت لقب "سردارسپه" به ریاست دیوزیون قزاق منصوب شد. او با نفوذی که در بین نظامیان و سیاسیون کشور پیدا کرد ، به تدریج به وزارت جنگ و ریاست الوزرایی رسید و رفته رفته زمینه را برای سلطنت خود فراهم کرد. و با تشکیل مجلس مؤسسان ، سلطنت رضا شاه پهلوی رسمیت یافت.

 

 (قمر الملوک) توران امیر سلیمانی نوه مهدیقلی خان مجد الدوله از شاهزادگان قاجاری و مادر شاپور غلامرضا

 

ازدواج با توران امیر سلیمانی

در این هنگام رضا شاه با هدف ایجاد پیوند با قاجاریه ، همسر دیگری به نام توران امیر سلیمانی اختیار کرد و از او صاحب یک فرزند به نام شاپور غلام رضا پهلوی شد.

 

http://i24.tinypic.com/2dsk2g0.jpg عصمت الملوک دولتشاهی دختر غلامعلی مجلل الدوله دولتشاهی چهارمین همسر و دومین زن قاجاری

 

ازدواج با عصمت الملوک دولتشاهی

رضاشاه پس از جدایی از ملکه توران، همسر دیگری به نام عصمت دولتشاهی اختیار کرد که چند فرزند برای او به دنیا آورد از جمله : عبدالرضا- احمد رضا- محمود رضا - فاطمه و حمید رضا.

 

رضا شاه 16 سال سلطنت کرد و عاقبت پس از اشغال کشور توسط قوای بیگانه در شهریور 1320 خورشیدی ناچار به کناره گیری از سلطنت و ترک کشور شد و در 4 مرداد ماه سال 1323 خورشیدی در ژوهانسبورگ افریقای جنوبی درگذشت.

 

......   .........    ............      ...............       ..................

 

فرزندان رضاشاه

رضاخان پهلوی، یازده و به روایتی دوازده فرزند داشت که نخستین پسرش، محمدرضا بعد از او به سلطنت رسید. محمدرضا بعد از سی و هفت پادشاهی و بخاطر «شنیدن صدای پای انقلاب»، از ایران خارج شد و به پاناما گریخت و پس از سقوط کامل رژیمش، که با موافقت سران کشورهای غربی و مخصوصأ مقامات آمریکایی روبرو شد، در عالم سیاست بسرعت تنها شد. محمدرضا پهلوی در سال 1359 به دنبال گذراندن دوره سخت بیماری سرطان درگذشت و در مصر بخاک سپرده شد. فرزندان رضاشاه عبارتند از:

 

1- شاپور علیرضا پهلوی

که بیشتر به علیرضا معروف بود، دومین پسر و پنجمین فرزند رضاخان و برادر تنی محمدرضا بود. او در سال 1301 (تاریخ ها به خورشیدی) به دنیا آمد. مدتی در تهران و لوزان سویس تحصیل کرد و در سال 1315 به ایران بازگشت و وارد دانشکده افسری شد. در سال 1320 از این دانشکده فارغ التحصیل شد و به همراه پدر به تبعیدگاهش در سن موریس رفت و تا زمان مرگ در کنار او بود.

علیرضا در سال 1323 وارد ارتش فرانسه شد و تا سال 1326 در آنجا خدمت کرد و سپس به ایران بازگشت. علیرضا در ایام خدمت در فرانسه با دختری لهستانی تبار ازدواج کرد و از او صاحب پسری شد، ولی دربار ایران این ازدواج را به رسمیت نشناخت. همسر و فرزند شاهپور علیرضا در پاریس زندگی می‌کردند.

علیرضا پهلوی در 6 آبان 1333 درست در زمانی که شایعه ولیعهدی او (به دلیل بچه دار نشدن محمدرضاشاه و ثریا اسفندیاری) بر سر زبان‌ها بود، در یک سانحهٔ هوایی کشته شد. ظاهرا جنازه او در شهر ری به خاک سپرده شد.

 

2- اشرف پهلوی

خواهر همزاد محمدرضا پهلوی است. نام وی در زمان تولد «زهرا» بود که بعدها به «اشرف‌الملوک» و «اشرف» تغییر یافت. او پس اتمام تحصیلات رایج آن زمان، بنا به توصیه پدرش با علی قوام پسر قوام‌الملک شیرازی ازدواج کرد که بعد از 20 شهریور این امر به طلاق انجامید. وقتی رضا شاه مجبور به ترک ایران شد، اشرف در آخرین دیدار با پدر مأموریت یافت تا یاور و همدم برادرش محمدرضا پهلوی باشد.

دومین ازدواج اشرف با احمد شفیق، خواهر زاده ملک فاروق پادشاه مصر بود. وی در دوران نخست وزیری مصدق بخاطر دخالت در سیاست و حمایت از مخالفان دولت از کشور تبعید شد و به فرانسه رفت. قبل از کودتای 28 مرداد 1332 وارد تهران شد. بعد از مدتی ازدواج او با احمد شفیق به طلاق انجامید. اشرف بعد از سال 40 با جوان تحصیل کرده‌ای به نام مهدی بوشهری پور در پاریس ازدواج کرد.

اشرف بخاطر نوع شخصیت و دخالتش در سیاست ایران و دست داشتن در معاملات مالی و اقتصادی و نیز زندگی خصوصی جنجال برانگیز و مفاسد اخلاقی گسترده، مورد انتقاد شدید مخالفان حکومت پهلوی قرار داشت. فساد مالی و اخلاقی اشرف پهلوی به حدّی بود که حتی ساواک را به واکنش واداشت و رفتارهای او را مغایر شئون سلطنت گزارش کرد. خبرهای متعدد از دخالت او در قاچاق مواد مخدر در کنار عیاشی و ولخرجی، در همه محافل بر سر زبانها بود.اشرف در سالهای پس از انقلاب در آمریکا زندگی می کرد و در حال حاضر از سرنوشت او خبری در دست نیست. یکی دو سال پیش، جسته و گریخته، خبرهایی از ابتلای او به آلزایمر شدید حکایت می کرد.


3- غلامرضا پهلوی

غلامرضا ششمین فرزند و سومین پسر رضاشاه بود. مادرش پس از مدت کوتاهی بر اثر ناسازگاری از رضاشاه جدا شد و در خانه‌ای که برای وی در نظر گرفته شده بود با تنها فرزندش زندگی می‌کرد. غلامرضا پس از تحصیلات ابتدایی به همراه سه تن از برادران ناتنی‌اش (عبدالرضا پهلوی، احمدرضا پهلوی و محمودرضا پهلوی) برای ادامه تحصیل به مدرسه «انستیتو لو روزه» سوییس فرستاده شد و پس از اتمام تحصیل، در سال 1315 به همراه سایر برادران به ایران بازگشت و همگی به خواست پدرشان وارد دبیرستان نظام شدند.

غلامرضا در سال 1320 و پس از کنار رفتن رضاخان از سلطنت و تبعید به همراه پدر مجبور به ترک ایران و اقامت در آفریقای جنوبی شد. پس از مرگ پدر نیز اجازه بازگشت به او داده نشد و ناچار برای ادامه تحصیل به دانشگاه پرینستون آمریکا رفت ولی پس از یک سال با اجازه برادرش محمدرضا شاه پهلوی به ایران بازگشت و وارد دانشکده افسری شد و در مهر ماه 1327 دوره دانشکده افسری را به پایان برد و به تدریج مدارج نظامی را تا اخذ درجه سرتیپی در سال 1350 طی کرد.

ریاست کمیته ملی المپیک، ریاست باشگاه سوارکاران، آجودانی ویژهٔ شاه، عضویت در شورای نیابت سلطنت از جمله مشاغل وی بود. او همچنین در بسیاری از مجامع و محافل به نمایندگی از شاه شرکت می‌کرد. فعالیتهای اقتصادی گسترده و نامشروع او، زبانزد خاص و عام بود. او در سال 1357 ایران را ترک کرد و کسی از سرنوشت او خبر ندارد.

 
4 - عبدالرضا پهلوی 

عبدالرضا در مهرماه 1303 به دنیا آمد و تحصیلات ابتدایی و مقدمات نظام را در تهران سپری کرد. سپس به همراه برادرش محمدرضا برای تحصیل به مدرسه «انستیتو لو روزه» سوییس فرستاده شد. پس از بازگشت به ایران در سال 1315 وارد مدرسه نظام و دانشکده افسری شد. او پس از برکناری و تبعید پدرش با او به آفریقای جنوبی رفت و پس از مرگ رضا خان در سال 1323 برای ادامه تحصیل در رشته اقتصاد در دانشگاه هاروارد به آمریکا رفت.

پس از اتمام تحصیلات در سال 1326 به ایران بازگشت و علی رغم داشتن تحصیلات عالیه در رشته اقتصاد تنها سمت تشریفاتی ریاست افتخاری برنامه هفت ساله دولت به او سپرده شد. او در سال 1329 ازدواج کرد اما به دلیل مسایل خانوادگی و شخصی و اختلاف همسرش با محمدرضا پهلوی از دربار دوری می‌جست و بیشتر وقت خود را صرف شکار و تاکسیدرمی حیوانات و کشاورزی و رسیدگی به زمین‌های کشاورزی 3700 هکتاری خود در دشت ناز ساری می‌کرد. وی همچنین چندین دوره ریاست مجمع جهانی حفاظت از حیات وحش را به عهده گرفت. نامبرده پس از انقلاب  در سال 1357 به اتفاق خانواده‌اش کشور را ترک کرد و هیچکس از محل زندگی او اطلاعی ندارد و گفته می شود که نام خانوادگی خود را هم تغییر داده است.


5- احمدرضاپهلوی 

احمدرضا هشتمین فرزند و پنجمین پسر رضا شاه بود. او در سال 1304 به دنیا آمد و پس از تحصیلات ابتدایی مشغول تحصیل در مدرسه نظام بود که پس از برکناری و تبعید پدرش در سال 1320 با او به آفریقای جنوبی و در سال 1323 بعد از درگذشت پدرش رضاشاه برای ادامه تحصیل به بیروت رفت. پس از بازگشت به ایران در سال 1325 با سیمین تاج بهرامی دختر دکتر حسین احیاءالسلطنه بهرامی (همان کسی که در صحن مجلس شورای ملی به گوش سید حسن مدرس سیلی زد) ازدواج کرد. این پیوند در سال 1333 به جدایی انجامید. احمدرضا در سال 1337 دوباره ازدواج کرد. او در امور اقتصادی، سیاسی و اجتماعی دخالتی نمی‌کرد و کمتر در دربار حاضر می‌شد.

پس از انقلاب اسلامی در سال 1357 به اتفاق خانواده‌اش ایران را ترک کرد و در سال 1361 با بیماری سرطان خون در فرانسه درگذشت.


6- محمود رضا پهلوی

محمود رضا نهمین فرزند و ششمین پسر رضاشاه در مهرماه 1305 به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی و مقدمات نظام را در تهران سپری کرد. و پس از برکناری و تبعید پدرش با او به آفریقای جنوبی رفت و پس از مرگ رضاشاه به ایران بازگشت و چندی بعد برای ادامه تحصیل در رشته مدیریت بازرگانی و صنعتی در دانشگاه کالیفرنیا و میشیگان به آمریکا رفت. او پس از بازگشت به ایران در سال 1333 ازدواج کرد که این ازدواج پس از سه سال به جدایی انجامید. ازدواج دوم محمود رضا در سال 1343 با مریم اقبال دختر دکتر منوچهر اقبال بود ولی نامبرده نیز پس از مدتی از او جدا شد. محمود رضا در سال 1357 ایران را ترک کرد و در سال 2010 در کالیفرنیا درگذشت.


7- حمید رضا پهلوی

حمید رضا یازدهمین فرزند رضاشاه و هفتمین پسر وی در 13 تیر ماه 1311 به دنیا آمد. او تحصیلات ابتدایی را در تهران سپری کرد. او پس از برکناری و تبعید پدرش در 1320 با او به آفریقای جنوبی رفت و پس از مرگ رضاشاه در سال 1323 برای ادامه تحصیل به بیروت فرستاده شد ولی پیشرفتی در این زمینه نداشت و در عوض اهل خوشگذرانی بود. به همین خاطر در سن 19 سالگی مقدمات ازدواج او را فراهم کردند و در سال 1330 با دخترعموی مادرش ازدواج کرد و صاحب یک فرزند شد ولی این این ازدواج اندکی بعد منتهی به جدایی گردید. او سپس با زنی دیگر ازدواج کرد و از او هم صاحب دو فرزند شد. این ازدواج هم دوامی نیافت.

حمیدرضا پهلوی از سوی خاندان سلطنت متهم بود که در مجامع و محافل موجبات آبروریزی خانواذه سلطنتی را فراهم می‌آورد تا اینکه در سال 1340 به طور کامل از دربار طرد شد و عنوان شاهزادگی از او سلب گردید. او به علت عدم ارتباط با خاندان پهلوی، پس از انقلاب، ایران را ترک نکرد و در سال 1371 درگذشت و در بهشت زهرا دفن شد.


8- فاطمه پهلوی

فاطمه دهمین فرزند رضاشاه در سال 1307 متولد شد. فاطمه تحصیلات متوسطه اش را نیمه تمام گذاشت و سپس در بیروت، اروپا و آمریکا ادامه تحصیل داد. گفته میشود در زمان رضاشاه، دربار ایران طرحی برای ازدواج فاطمه با خسرو خان قشقایی در دست داشت که با شکست مواجه شد.

فاطمه پس از مرگ پدرش در سال 1323 ، ابتدا در مرداد 1327 با یک روزنامه‌نگار آمریکایی ازدواج کرد و از او صاحب یک دختر و دو پسر شد. این ازدواج موجب اعتراضاتی در ایران گردید. چرا که ازدواج زن مسلمان با مرد غیرمسلمان ممنوع و ازدواج زن ایرانی با تبعه سایر کشورها نیاز به کسب اجازه قبلی از دولت ایران داشت. نادیده گرفتن این دو مورد موجب شد تا فاطمه پهلوی از امتیازات خود محروم گردد. از سوی دیگر دربار نیز نسبت به این ازدواج روی خوشی نشان نداد. چرا که فاطمه پهلوی جشن ازدواج خود را در پاریس و درست در روزی برگزار نمود که دربار ایران به مناسبت خاکسپاری رضاشاه عزای عمومی اعلام کرده بود. اخبار این ازدواج و همزمانی آن با عزاداری به صورت بسیار پرُ سرو صدا در مطبوعات انعکاس یافت.

سرانجام دربار در سال 1332 به فاطمه پهلوی و شوهرش اجازه بازگشت به کشور را داد. در مرداد 1338 فاطمه از شوهر آمریکایی اش طلاق گرفت و در آبان همان سال با سپهبد محمد خاتمی ازدواج نمود. خاتمی در سال 1354 در حال کایت‌سواری در حوالی سد دز با کوه برخورد کرد و کشته شد.

فاطمه پهلوی از جمله اعضای خاندان پهلوی بود که به فعالیت‌های اقتصادی روی آورد و یکی از سهامداران اصلی «شرکت سی.آر.سی» بود که در سال 1343 باشگاه پرسپولیس را راه‌اندازی نمود. اندکی پیش از انقلاب اسلامی، او روانه خارج از کشور شد. مدتی ساکن پاریس بود و سپس به لندن رفت و در سال 1366 در آنجا درگذشت. وی کاخهای متعددی در تهران و شمال ایران داشت.


9- شمس (خدیجه) پهلوی

شمس پهلوی در سال 1296 به دنیا آمد. او پس از سپری کردن تحصیلات رایج در آن زمان، به اصرار پدرش با فریدون جم فرزند مدیرالملک جم (وزیر و نخست وزیر دوره قاجار و پهلوی) ازدواج کرد. لیکن پس از کناره‌گیری رضا شاه از سلطنت، از همسرش جدا شد و چندی بعد در سال 1322 با عزت‌الله مین‌باشیان که هنرمند بود آشنا شد و در سال 1324 در قاهره با او ازدواج کرد. همسر جدید او نام و نام خانوادگی خود را به مهرداد پهلبد تغییر داد. مهرداد پهلبد در سال 1343 به وزارت فرهنگ و هنر منصوب گردید و تا 1357 در این سمت باقی ماند.

شمس پهلوی در کاخی در مهرشهر کرج به نام کاخ مروارید زندگی می‌کرد. این کاخ  توسط موسسه رایت آمریکا ساخته شده است. شمس پهلوی ریاست کانون بانوان ایران را که در اردیبهشت سال 1314 توسط رضاشاه برای پیشبرد و اجرای اهداف خود در خصوص کشف حجاب ایجاد شده بود، بر عهده داشت.

شمس و خانواده‌اش در شهریور ماه سال 1357 کشور را ترک کردند و چندی بعد در کشور ترینیداد و توباگو در منطقه کاراییب ساکن شدند. شمس پهلوی در اسفند 1374 در سن 78 سالگی درگذشت و در ایالت کالیفرنیا به خاک سپرده شد.


10- همدم‌السلطنه (فاطمه) نخستین فرزند رضاشاه

همدم السلطنه نخستین فرزند رضاشاه بود. او در زمان سلطنت پدرش در مجالس و محافل مطرح نبود و بیشتر اوقات را با نامادری‌اش ملکه تاج‌الملوک می‌گذراند و همدم و مصاحب او بود. همدم السلطنه با ابوالفتح آتابای ازدواج کرد. برخی، همدم السلطنه را فرزند صفیه همدانی دانسته‌اند. صفیه همدانی زنی بود که در زمان خدمت رضاخان در همدان به ازدواج موقت او در آمد. به نقل برخی منابع، او فرزند مریم سوادکوهی بود و مادرش در جوانی درگذشت. همدم السلطنه که نام اصلی اش فاطمه بود در سال 1357 در تهران درگذشت.


11- صدیقه پهلوی

صدیقه پهلوی متولد 1296 فرزند یکی از 4 همسر رضاشاه یعنی زهرا سوادکوهی بود. صدیقه مادرش را در شیرخوارگی به علت بیماری سل از دست داد. صدیقه پهلوی تا زمان انقلاب ایران با نام خانوادگی پدرخوانده اش، کدویی، شناخته می شد و لذا هرگز به خاندان سلطنتی راه نیافت. او در دی ماه 1368 در سن 72 سالگی در تهران درگذشت و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

 

خودکشی فرزندان محمدرضا پهلوی

 

لیلا پهلوی ، افسردگی و مرگ زودرس او

لیلا پهلوی در حالی که تنها 9 سال داشت، مجبور به ترک ایران و زندگی در تبعید شد. در تبعید شاهد مرگ پدرش و حوادثی بود که برای خانواده‌اش در سال‌های اولیه انقلاب ایران پیش آمد. خاطرات تلخ از رویدادهای تلخ زندگی‌اش وی را به بیماری افسردگی مبتلا کرد. لیلا پهلوی در اتاقش در هتل لئونارد واقع در مرکز شهر لندن، بخاطر مصرف بیش از اندازه قرص‌های خواب‌آور جان خود را از دست داد. علت مرگ وی خودکشی با مصرف حدود 270 قرص خواب‌آور شناخته شد. وی در زمان مرگ تنها 31 سال داشت و مجرد بود.

 

در تاریخ 15 ژوئیه 2001 میلادی، لیلا پهلوی در کنار مدفن مادربزرگش فریده قطبی در گورستان پاسی در شهر پاریس دفن شد. در مراسم تدفین وی بسیاری از اعضای خاندان پهلوی و عده زیادی از ایرانیان تبعیدی شرکت داشتند.

 

لیلا پهلوی، یک سال قبل از مرگش در مصاحبه‌ای با یک مجله اسپانیایی در مورد علاقه‌اش به ایران و فرهنگ ایرانی گفته بود: «من تقریبا همه زندگیم را در خارج سپری کرده‌ام، اما هم‌چنان ایرانی مانده‌ام، گویی هیچ‌گاه از کشورم دور نبوده‌ام.»

 

علیرضا پهلوی

علیرضا پهلوی سومین فرزند محمدرضا پهلوی، از همسرش فرح بود. به گزارش بولتن، علیرضا در سال 1345 در تهران متولد شد. زمانی که انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید خاندان پهلوی به خارج از کشور گریختند و در آوارگی به سر بردند.

 

علیرضا در زمان خروج از ایران حدود 12 سال داشت و تحصیلات دبیرستانی خود را در ایالت ماساچوست آمریکا به پایان رساند. سپس در دانشگاه پرینستون به تحصیل موسیقی پرداخت. وی همچنین در رشته مطالعات ایران باستان از دانشگاه کلمبیا فوق لیسانس گرفت و پس از آن در رشته ایران شناسی و فلسفه در دانشگاه هاروارد به تحصیل پرداخت. او که به تنهایی در بوستون آمریکا زندگی می‌کرد، در 14 دی ماه برابر با 4 ژانویه 2011 میلادی در خانه خودش خودکشی کرد.

 

به گزارش رسانه‌های محلی، پلیس بوستون گفت: بعد از ساعت دو صبح به وقت محلی در روز سه‌شنبه، جسد مردی را در خانه‌ای در محله «سات اند» پیدا کردند. این مرد خود را به ضرب گلوله کشته بود. به گفته نازی افتخاری علیرضا علاقه خاصی به ساحل دریای خزر داشت و همیشه به یاد خاطراتی بود که همراه پدر و خانواده اش در سال‌های قبل از انقلاب در نوشهر می‌گذراند. به خاطر همین وصیت کرده که پس از مرگ جسدش را بسوزانند و خاکسترش را در دریای خزر بریزند!

 

......   .........    ............      ...............       ..................

 

زندگی پرماجرای رضاخان پهلوی

چگونگی به پادشاهی رسیدن رضاخان سردارسپه

 

 رضاخان سردار سپه از خانواده یی نظامی

 

اصل و نسب رضا شاه

رضا شاه پهلوی در 24 اسفند ماه 1255 خورشيدی مطابق ربيع الاول 1295 قمری و برابر با 19 مارس 1878 میلادی در قصبه آلاشت از توابع سوادكوه مازندران متولد شد. پدرش عباس علی معروف به داداش بیک افسر جزء فوج سواد كوه بود و پدربزرگش مراد علی خان باوند از افراد همين فوج بود كه در جنگ هرات كشته شد.

 

عباس علی خان(پدر رضا شاه پهلوی) ده روز پس از تولد پسرش در ميانسالگی درگذشت و همسرش با فرزندش برای ديدار برادرش كه خياط قزاقخانه بود عازم تهران شد. در سرگدوک فيروزكوه طفل ده روزه از سرما و برف سياه شده به حال اغما رفت و مادرش پنداشت كه نوزاد مرده است ، او را به چاروادار سپرد تا جسد را دفن كند. چاروادار طفل ده روزه مرده را در آخور یکی از طويله ها با قنداق بر جا گذاشت و خود با قافله براه افتادند. ساعتی ديگر قافله تازه ای می رسد و یکی از آنها آواز گريه طفلی را می شنود و می رود كودکی را در آخور می بيند. او را برده گرم می كنند و شير می دهند و همراه خود می آورند در فيروزكوه به قافله قبلی می رسند و ماجرای طفل را بيان می كنند. در همين هنگام مادر طفل از ماجرا مطلع شده و كودک خود را باز می ستاند.

 

توقف اين خانواده بيش از چند ماه در تهران طول نكشيد و مجدداً به آلاشت سوادكوه بازگشتند. حضانت و قيمومت بچه را سرهنگ نصرا... خان عمويش كه در همان فوج سوادكوه فرمانده دسته پياده بوده عهده دار گرديد. رضا تا سن چهارده سالگی هيچ آموزشی نديد و حتی سواد خواندن و نوشتن را ياد نگرفت و از سن ده سالگی آثار گردنفرازی و سرکشی در او پديد آمد. در 1309 هـ.ق كه تازه به سن پانزده سالگي رسيده بود نصرا... خان عمويش او را به عنوان قزاق پياده به فوج سوادكوه سپرد و قرار بر اين شد هر قزاقی كه بيمار يا غایب می شود به جای او رضا وارد صف شود. رضا فقط دو جيره غذا در روز دريافت می داشت و حقوقی به وی پرداخت نمی شد.

 

رضاخان در 1319 ق در اثر جديت در كار ، وكيل باشی شد و به مشهد انتقال يافت و سرگروهبان محافظين بانک استقراضی روسيه شد. رضا خان تا سال 1324 ق/1285 خورشیدی، زمان انقلاب مشروطه، در آترياد(تیپ) تهران در گروهان شصت تير مشغول كار بود در اين سال مردم ابتدا برای تأسيس عدالتخانه در اماكن متبركه متحصن شده و عزل عين الدوله صدراعظم را كه مردی مستبد و سختگير بود خواستار شدند و سرانجام به سفارت انگليس رفته ، تقاضای حكومت مشروطه نمودند. مظفرالدين شاه در مقابل خواسته مردم تاب مقاومت نياورد و عين الدوله(دامادش) را عزل و مشيرالدوله(پدر حسن پیرنیا) را به جای او نشانيد و فرمان مشروطيت را صادر كرد. مظفرالدين شاه رشوه ديگری هم به مردم داد و آن تبعيد عين الدوله به فريمان مُلک شخصی او بود. عين الدوله از شاه تقاضا كرد برای حفظ جان خود و همسرش كه دختر شاه بود عده ای قزاق همراه او روانه فريمان نمايد. شاه خواسته عين الدوله را به قزاقخانه ابلاغ كرد و در نتيجه یک دسته قزاق به فرماندهی رضا وكيل باشی در معيت عين الدوله عازم فريمان شدند. در همان چند روز اول عين الدوله طرز كار و انضباط و ديسيپلين فرمانده قزاقان محافظ خود را پسنديد و گاهی او را به نزد خود فرا می خواند و با او مذاكره  می كرد. پس از یک ماه كه از اقامت آنها در فريمان گذشت ، عين الدوله به رضا وكيل باشی توصيه كرد ايام فراغت خود را به تحصيل اختصاص دهد.

 

در 1286 ش عبدا... خان معروف به ماژور سرهنگ درگذشت و رضا خان با ارتقاء به درجه افسری فرمانده گروهان شصت تير شد. رضاخان، كريم آقای بوذرجمهری سرباز را به وكيل باشی گروهان تعيين نمود. در شهريورماه 1288 ش در زنجان حاج ملا قربانعلی(زنجانی) مجتهد منتفذ زنجان عليه حكومت مشروطه قيام نمود. در همان موقع رحيم خان چليبانلو و شاهسونها شهر اردبيل را محاصره و تصرف نموده ، اموال مردم را غارت كردند. از تهران عده ای از سربازان بختياری به رياست جعفرخان سردار يهادر(جعفرخان اسعد سوم پسر سردار اسعد دوم) و عده ای نظامی قفقازی به فرماندهي يپرم خان و عده ای قزاق به فرماندهی رضاخان فرمانده گروهان شصت تير عازم آذربايجان شدند. ابتدا غائله زنجان سپس مساله اردبيل با فتح نيروهای دولتی خاتمه يافت و رضاخان و گروهانش در اين جنگ از خود رشادتها به خرج دادند و در سفر اردبيل رضاخان جان يپرم خان رئيس شهربانی را نجات داد. يپرم خان كه در محاصره شاهسونها قرار گرفته و فشنگش تمام شده بود ، رضاخان به تنهایی به كمك او رفت و با شليك گلوله يپرم خان را از آن مخمصه نجات داد. پس از بازگشت اردو به تهران ضمن استقبال باشكوهی از آنان رضاخان به درجه سلطانی(کلنل) رسيد و معروف شد به رضاخان شصت تير.

 

در 1290 ش محمد علی ميرزا شاه مخلوع ايران به اتفاق شعاع السلطنه و سالارالدوله ، دو برادرش ، وارد ايران شدند(از طریق روسیه و گرگان و نور) و هر كدام با گردآوری سپاهی عظيم به قصد تصاحب تهران به تلاش افتادند. طلايه دار اين قوا با فرماندهی ارشد الدوله پس از تصرف شاهرود به سمت تهران حركت كرد و در جعفرآباد ورامين آرايش جنگی گرفتند. سردار بهادر(جعفرخان اسعد سوم معروف به سردار بهادُر، پسر اسعد دوم بختیاری) و يپرم ، مأمور مدافعه از پايتخت شدند. گروهان رضاخان نيز با شصت تيرش در اين جنگ شركت داشت(عملیات رعدوبرق). رضاخان در اين جنگ با شصت تير شهامت و رشادت به خرج داد كه موجب شكست و دستگيری و اعدام ارشد الدوله شد. در همان موقع سالارالدوله با چهل هزار سوار از ايل كلهر به سمت تهران پيش آمد. پس از تصرف اراک و ملاير در ساوه از دو قوای تهران به فرماندهی سردار بهادر و يپرم و گروهان شصت تير كه به سمت ساوه حركت می كردند ، شكست خورد.

 

در ارديبهشت 1291 ش بار ديگر سالارالدوله به ايران حمله كرد و پس از تسخير كردستان و كرمانشاه آهنگ همدان نمود. عبدالحسين ميرزا فرمانفرما مأمور دفع حملات شد و جنگ سختس بين دو گروه آغاز شد. در اين جنگ يپرم خان و دكتر سهراب در شورجه به قتل رسيدند. رضاخان با شصت تيرش در آن جنگ شركت داشت. از كسانی كه در آن جنگ بوده اند شنيده شد كه می گفتند رضاخان كمال شهامت و جلادت را به خرج داده بود و یکی از عوامل عمده شكست اشرار و عشاير، مسلسل و مقاومت رضاخان بود.

 

رضا خان در 1292 ش مأمور سركوبی اشرار و راهزنان تربت جام و باخزر شد و پس از خاتمه اين مأموريتهای جنگی كه انجام داد درجه ياوری گرفت و به رياست دسته تيراندازان آترياد همدان منصوب شد و پس از چندی فرمانده گردان پياده همدان شد و در همين سمت یک برخورد نظامی با سلطان(کُلنل) محمد تقی خان پسيان فرمانده گروهان ژاندارمری پيدا كرد. رضاخان در 1294 ش درجه سرهنگی گرفت و گردان او به تهران احضار شد و در بيرون دروازه قزوين اردو زد.

 

در 1297 ش رضاخان درجه سرتیپی گرفت و فرمانده فوج تيراندازان آترياد همدان و بعد به فرمانده فوج پياده آترياد تهران شد و سپس با سمت فرماندهي آترياد به تهران رسيد. در چند ماموريت جنگی شركت كرد از جمله در محاريات گيلان با ميرزا كوچک خان نبرد كرد ولی توفیقی نيافت. در همين سال فرمانده فوج پياده آترياد تهران شد و بعد به فرماندهی آترياد همدان منصوب گرديد.

 

وقايع مهم سال 1299 شمسی/ قیام خیابانی/ جنبش جنگل

احمدشاه از سفر ده ماهه خود از اروپا بازگشت ، وثوق الدوله رئيس الوزراء عاقد قرارداد 9 اوت 1919 م. بين ايران و انگليس از كار كناره گيری كرد و جای خود را به مشيرالدوله حسن پیرنیا داد ، مشيرالدوله حسن پیرنیا در آن تاريخ با دو قيام مواجه بود : قيام خيابانی در آذربايجان و قيام ميرزا كوچک خان در گيلان.

 

مشيرالدوله ، مخبرالسلطنه وزير ماليه خود را برای سركوبی شيخ محمد خيابانی با اختيارات تام به آذربايجان فرستاد و يالكونيك استاروسلسكي فرمانده لشكر قزاق را مأمور دفع ميرزا كوچک خان كرد. استاروسلسكي تيپ تيرانداز همدان را به فرماندهی سرتيپ رضاخان به گيلان اعزام كرد و خود نيز با دو گردان پياده و تيرانداز عازم رشت شد. مشيرالدوله حسن پیرنیا پس از ختم غائله خيابانی و قتل آن مرحوم از كار كناره گرفت و سپهدار اعظم رشتی كه مردی بی كفايت بود به رییس الوزرایی منصوب شد. در نخستين روزهای زمامداری لشكر قزاق در گيلان موفقيت هایی به دست آورد و از اين رو استاروسلسكي به منصب سرداری و شمشير مرصع مفتخر شد. به سرتيپ رضاخان نيز درجه ميرپنجی و حمايل آن داده شد ولی در همين هنگام استاروسلسكي فرمانده لشكر قزاق به تهران احضار و به خدمت او خاتمه داده شد و چند روز بعد تمام افسران روسی بنا به خواسته انگلستان از قزاقخانه ايران اخراج شدند و كار گيلان نيمه تمام ماند و رضاخان ميرپنج نيز با تيپ خود عقب نشینی نموده به سمت قزوين رهسپار گرديد و سرانجام در قريه آقابابا اردو زد.

 

در همين ايام سردارهمايون والی به فرماندهي لشكر قزاق تعيين گرديد ولی اين انتصاب در بين افسران قزاق با حسن اثر مواجه نشد مخصوصاً رضاخان ميرپنج مخالفت خود را با اين انتصاب در جمع افسران اردو كه در گراند هتل قزوين گرد آمده بودند بيان نمود. پس از گفتگو با افسران مدتی با سرتيپ احمد آقاخان فرمانده هنگ مذاكره و از وی تقاضا می كند كه موجباتی فراهم سازد تا وی رييس ديوزيون قزاق شود زيرا پدر و پدرخانم احمد آقاخان از سرداران قدیمی قزاقخانه بودند. پس از اين مذاكرات رضاخان با اخذ پانزده روز مرخصی به تهران رفته مذاكراتی برای خود با عده ای از سرداران انجام می دهد و در همين مدت توسط امير تومان عبدا... خان فرمانده گارد سلطنتی با احمدشاه ملاقات كرده و خواسته خود را با او در ميان می گذارد. رضا خان ميرپنج پس از مراجعت از تهران مجدداً با امير احمدی مذاكره و وی را مأمور می كند برای ادامه فعاليت به تهران عزيمت كند. رضاخان متذكر می شود من بايد فرمانده ديويزيون قزاق بشوم و شما فرمانده بريگاد مركزی.

 

چگونگی كودتای سوم اسفند 1299 شمسی

(روسیه) رقيب ديرين انگلستان در مورد حيف و ميل منابع ايران و ثروت اين كشور بعلت انقلاب مردم سرگرم وضع داخلی خود بود. روسيه تزاری تبديل به حكومت شوراها شده بود و بهترين فرصت برای انگليس بود تا سيطره خود را بر ايران استوار سازد. انعقاد قرارداد 9 اوت 1919 م. با دولت وثوق الدوله كه به موجب آن قرار بود امور نظامی و مالی ايران تحت نظر دولت انگلستان قرار بگيرد به علت مخالفت افكار عمومی با آن عملی نشد و عاملين آن عبارت بودند از حسن وثوق (وثوق الدوله) ، اكبر مسعود (صارم الدوله) و فيروز فيروز (فیروز میرزا نصرت الدوله فرمانفرماکه از صحنه سياسی ايران خارج شدند و انگليسيها در صدد برآمدند طرح ديگری برای اجرای مطامع خود بريزند و سرانجام كودتای سوم اسفند 1299 م. پی ريزی شد. پس از تلاش و اقدامات لازم عامل سياسی كودتا تعيين شد و آن سيد ضياء الدين طباطبایی مدير جوان و 31 ساله روزنامه رعد بود كه با انگليسيها روابط نزدیکی داشته و از موافقان پروپا قرص آنها بود. برای عاجل اجرایی و نظامی كودتا سرانجام ميرپنج رضاخان فرمانده آترياد همدان كه با واحد خود در آقابابا اردو زده بود انتخاب گرديد.

 

انتخاب ميرپنج رضاخان سوادكوهی به اهرم نظامی كودتا اگر در آن تاريخ برای بعضی غير قابل قبول و مورد بحث و گفتگو بود ولی برای عده معدودی هم معلوم و روشن بود. توضيح آنكه در اواخر سلطنت ناصرالدين شاه شخصی به نام اردشير جی ريپورتر از طرف نايب السلطنه هندوستان به عنوان افسر اطلاعاتی مأمور در ايران می گردد كه پس از چندی رياست انجمن زرتشتيان ايران نيز به او واگذار شد. وی تدريجاً در محافل سياسی ايران شناخته و با رجال و مقامات مهم كشوری و لشكری دوستی و رفت و آمد پيدا می كند به طوری كه در تمام وقايع و اتفاقاتی كه می بایستی در ايران صورت بگيرد به نحوی دست اندر كار بوده است. وی در خاطرات خود از آشنایی با افسر قزاق به نام سرهنگ رضاخان سوادكوهی نام می برد و ابتدای اين آشنایی را سال 1335 قمری قيد می كند. اردشيرجی آشنایی خود را با رضاخان تبديل به دوستی نموده بدون ترديد اخبار قزاقخانه را از طريق وی به دست می آورده است. پس از اينكه دولت انگلستان به عللی از اجرای قرارداد 1919 م. منصرف گرديد در صدد برآمد برای سلطه خود در ايران طرح ديگری پايه گذاری كند.

 

ژنرال دنسرويل كه زمانی فرمانده قوای انگليس در عراق و ايران بود به دولت متبوع خود گزارش داد كه با ايران قرارداد نبايد منعقد نمود بلكه ايران نياز به یک ديكتاتور نظامی دارد و اين ديكتاتور بايد از جانب ما انتخاب شود و تا زمانی كه مصالح ما را رعايت می كند مورد حمايت خواهد بود و اگر روزی عليه ما وارد كار شد ما هم از حمايت خود دست برداشته و او را به تبعيد خواهيم فرستاد. از اين رو انگلستان در صدد انتخاب یک ديكتاتور نظامی بود. ژنرال آيرونسايد كه در اواخر سال 1299 ش فرماندهی قوای انگلستان را در عراق و ايران برعهده داشت عامل اجرایی و انتخاب اين ديكتاتور نظامی شد و سرانجام اردشير جی ريپورتر، ميرپنج رضاخان را به وی معرفی كرد. آيرونسايد در قزوين چندين بار با رضاخان به مذاكره نشست و سرانجام بين آن دو توافق كامل بوجود آمد و ژنرال آيرونسايد در خاطرات خود به اين مذاكرات مشروحاً اشاره كرده است. بدون ترديد اردشير جی عامل اطلاعاتی دولت انگلستان در ايران در معرفی و تقويت رضاخان عامل بسيار موثری بوده و در صعود او به قدرت و سپس خلع قاجاريه و تأسيس سلسله پهلوی نقش درجه اول ايفاء نموده و برخی آگاهان او را طراح و معمار اصلی پس پرده رژيم پهلوی می دانند. پس آنچه مسلم است رضاخان عامل انگليس بود و انتخاب وی به اهرم نظامی به اين دليل بوده است.

 

از روز 25 بهمن ماه 1299 ش كه مقدمات كودتا از هر جهت در تهران فراهم شده بود به صورت عملی در واحد نظامی مقيم قزوين به اجرا درآمد. قوای تحت فرماندهی رضاخان ميرپنج عبارت بود از فوج سوار به فرماندهی سرتيپ احمد آقاخان (امير احمدی) ، فوج پياده به فرماندهی سرهنگ مرتضی خان يزدان پناه و گردان پياده سلطان آباد عراق به فرماندهی سرهنگ جان محمد خان، مجموع اين قوا بالغ بر 1400 نفر بوده و علاوه بر این قوا چهار توپ صحرایی هم به فرماندهی ياور رستم وند نيرو را پشتيبانی می كرد.

 

سرانجام طلايه دار اين اردو كه هنگ سوار بود در روز 25 بهمن ماه 1299 ش از قزوين به حركت درآمد و بالاخره تمام واحدها در روز دوم اسفندماه در شاه آباد تهران آماده بودند. در اين مدت چند بار از تهران به اردو اطلاع داده شد كه به قزوين باز گردند ولی طبق دستورالعملی كه قبلاً داده شده بود فرمان رييس ديويزيون مورد اجرا قرار نگرفت. در نخستين دقايق روز سوم اسفند اردوی اعزامی بدون كوچكترين مقاومتی وارد تهران شد و به قزاقخانه رفت و برای ارعاب مردم چند تير توپ شليك شد. از طرف دو سه كميسری مقاومت كوچکی به عمل آمد و درب زندان به روی زندانيان باز شد و زندانيان آزاد شدند. جمعاً در فتح تهران پنج نفر كشته شدند.

 

در همان ساعات اوليه كلانتريها و موسسات دولتی و وزارتخانه ها به تصرف قزاقها درآمد و دروازه ها نيز بسته شد و اولين اعلاميه كودتاچيان به امضای (رضا) رييس ديويزيون قزاق تحت عنوان (حكم می كنم) در نه ماده به در و ديوار شهر چسبانيده شد كه یکی از مواد آن اعلام حكومت نظامی ، ديگری تعطيل تمام وزارتخانه ها و پست و تلگراف بود. از همان دقايق اول لیستی از طرف سيد ضياء الدين به رضا خان ميرپنج داده شد كه در آنها نام قريب صد نفر از رجال بودند كه بايد توقيف می شدند. در ليست چند نفر از نخست وزيران سابق و عده ای از وزراء و معاريف و تجار و روحانيون بودند كه تا ظهر آن روز قزاقها نیمی از ليست را بازداشت و به زندان عشرت آباد تحت فرماندهی جان محمد خان انتقال دادند و بقيه نيز به وسيله قوای رضاخان بازداشت و در زندان قصر تحت فرماندهی سلطان كريم آقا قرار گرفتند. در جريان كودتا سلطان احمدشاه و محمد حسين ميرزا وليعهد به كاخ فرح آباد گريختند و سپهدار رشتی رييس الوزراء در سفارت انگليس متحصن شد.

 

در روز چهارم اسفندماه 1299 ش سرهنگ باقر بمبي (بعدها باقر نیک انديش) نماينده كودتاچيان برای ملاقات سلطان احمدشاه به قصر فرح آباد رفت و خواسته كودتاچيان را به شاه عنوان نمود كه یکی صدارت سيد ضياء الدين و ديگری رياست ديويزيون قزاق رضاخان بود. احمدشاه به خواست كودتاچيان دو فرمان صادر كرد. سيد ضياء الدين به صدرات و رضاخان در اين فرمان منصب سرداری و لقب سردار سپهی گرفت. سيد ضياء الدين در معرفی كابينه خود وزارت جنگ را به ماژور مسعود خان كيهان كه افسر ژاندارم و جوانی تحصيلكرده بود داد ولی از همان نخستين روزهای معرفی كابينه بين رضاخان ميرپنج فرمانده ديويزيون قزاق و مسعود خان كيهان اختلاف نظرهایی ايجاد شد و قزاقخانه هيچگونه همكاری با وزارت جنگ نداشت و در نتيجه سيد ضياء الدين در ارديبهشت ماه 1300 ش. سردار سپه را علاوه بر فرماندهی ديويزيون قزاق وزیر جنگ نیز كرد و مسعود خان کیهان هم وزير مشاور شد. رضاخان در اين سمت كاملاً خود را به احمد شاه نزدیک كرد و مجری نظرات او گرديد.

 

در خرداد ماه 1300 ش. بين سيد ضياء الدين و احمدشاه اختلافات قبلی به اوج خود رسيد و شاه با پشتيبانی سردار سپه به او تكليف استعفا كرد ولی او زير بار نرفت و شاه ناچار او را از صدرات عزل و از ايران تبعيد كرد و احمدشاه ، ميرزا احمد خان قوام السلطنه را كه جزو محبوسين بود به رياست وزرایی برگزيد و در كابينه ای كه تشكيل داد سردار سپه را در وزارت جنگ تثبيت كرد.

پس از تشكيل كابينه احمدخان قوام السلطنه قيامها و شورشهایی چند در خراسان و مازندران و تنكابن و زنجان روی داد كه از آن جمله بود قيام جنگل به زعامت ميرزا كوچک خان. مسئوليت خواباندن اين قيامها و شورشها با رضاخان سردار سپه و فرمانده ديويزيون قزاق و وزيرجنگ بود.

 

كلنل محمد تقی خان پسيان فرمانده ژاندارمری خراسان كه در دوران سيد ضياء الدين حاكم نظامی و كفيل استانداری خراسان بود سر از اطاعت حكومت مركزی پيچيد و روابط خود را با مركز قطع كرد. امير مؤيد سوادكوهی در مازندران سر به طغيان برداشت و ساعد الدوله فرزند سپهسالار تنكابنی از تنكابن بنای طغيان و شورش گذاشت و آماده حركت به مركز شد. احسان ا... خان كلاردشت و چالوس را تصرف كرد. ميرزا كوچک خان در رشت اعلام جمهوريت نمود و رشت را مجدداً به تصرف و حيطه خود درآورد. حاج بابای اردبیلی كه از ياغيان مسلح و معروف بود به زنجان و دهات اطراف يورش برد و بنای تجاوز و تعرض به مردم را گذارد.

 

رضاخان برای ختم غائله خراسان یک اردوی هزار نفری به فرماندهی حسين آقا خزاعی ميرپنج و كلنل گلروپ سویی به خراسان اعزام نمود ولی اين اردو در سبزوار توسط ماژور اسمعيل خان بهادر افسر ژاندارم متوقف و فرماندهان آن توقيف و به نيشابور اعزام شدند و پس از ملاقات با كلنل محمد تقی خان با اردوی خود به تهران بازگشتند و در نتيجه قوام السلطنه رفع غائله خراسان را خود برعهده گرفت. برای سركوبی امير مويد سواد كوهی ، سرتيپ احمد آقا فرمانده تيپ سوار ماموريت يافت او با نيروی خود ظرف یک هفته امير مويد را شكست داد و خانه و كاشانه او را به آتش كشيد. امير مويد و فرزندان او متواری شدند و اين قيام در نطفه خاموش شد. گردان ژاندارمری زنجان مامور مقابله با حاج بابا اردبیلی گرديد و ظرف مدت یک هفته اين فتنه خاموش شد. برای سركوبی ساعد الدوله يك گردان پياده از تهران به تنكابن رفته و پس از یک ماه زد و خورد سرانجام ساعد الدوله تسليم شد و كليه تجهيزات نظامی او نصيب قزاقها گرديد و سردارسپه نيز او را مورد عفو قرار داد.

 

سردار سپه شخصاً برای سركوبی ميرزا كوچک خان و خالو قربان با سه هنگ سوار و پياده و توپخانه اعم از قزاق و ژاندارم به سمت رشت حركت نمود. قبل از هرگونه اقدامی خالو قربان با قوای خود تسليم سردار سپه شد و سردار سپه او را با درجه سرهنگی در ارتش پذيرفت و به او ماموريت آذربايجان را داد. پس از تسليم خالو قربان ميرزا كوچک خان حالت دفاعی و عقب نشینی به خود گرفت و سرانجام در گردنه طالش از شدت سرما فوت كرد. كلنل محمد تقی خان هم در قوچان به قتل رسيد و قدرت حكومت مركزی در آن استان استقرار يافت.

 

سردارسپه كه در سركوبی اين قيامها توفيقهایی به دست آورده بود ، از قوام السلطنه درخواست كرد كه اجازه دهد وی قشون متحدالشكل تشكيل دهد ولی قوام اين تقاضا را نپذيرفت. در دی ماه 1300 ش. كابينه او در اثر مخالفت سوسياليست های مجلس با اختيارات دكتر مصدق السلطنه وزير ماليه متزلزل شد. در همين موقع (در دی ماه 1300 ش.) سردارسپه از موقعيت تزلزل كابينه استفاده كرده با ادغام قزاقخانه ، ژاندارمری ، بريگاد مركزی و پليس جنوب ، قشون متحدالشكل را تشكيل داد و درجات نظامی سابق را لغو كرد و درجات جديدی در نظر گرفت. عده ای از افسران قزاقخانه را با ترفيع درجات يا تنزيل درجات به خدمت پذيرفت و افسران ژاندارم را كه غالباً تحصيلكرده بودند تا سه درجه ترفيع مقام داد و در نتيجه پنج لشكر در سرتاسر ايران تشكيل گرديد : لشكر مركز به فرماندهی مستقيم سردار سپه در تهران ، لشكر شرق در خراسان ، لشكر غرب در همدان ، لشكر جنوب در اصفهان و لشكر شمال و آذربايجان. سردار سپه مشاغل فرماندهی را به افسران قزاق داد و كارهای ستادی را به ژاندارمها سپرد.

 

در همين موقع قوام السلطنه به حمايت از وزير ماليه خود (دكتر مصدق) از كار كناره گيری كرد و مجلس ، مشيرالدوله(حسن پیرنیا) را به رياست وزرایی برگزيد و مشيرالدوله حسن پیرنیا در كابينه خود وزارت جنگ را كماكان به رضاخان سردارسپه سپرد. در اين كابينه سردارسپه برای مخارج وزارت جنگ ، اداره كل غله و نان و خالصجات را كه درآمد مستقيم داشتند تحت نظر گرفت. در همين هنگام ياور لاهوتی افسر ژاندارم مقيم شرفخانه با افراد تحت فرماندهی خود عليه حكومت قيام كردند و ظرف مدت 48 ساعت شهر تبريز را تصرف كردند. ولی لاهوتی به شوروی فرار كرد و دوازده تن از افسران وی در دادگاه نظامی محكوم به اعدام شدند كه بعدها به شفاعت سيد حسن مدرس از زندان آزاد گرديدند.

 

روز دوم اسفندماه 1300 ش. رضاخان سردار سپه طی اعلاميه ای خود را مسبب كودتا معرفی كرد و افزود آيا با حضور من ، مسبب حقيقي كودتا را تجسس كردن مضحك نيست !؟

 

در خرداد ماه 1301 ش دولت مشيرالدوله حسن پیرنیا سقوط كرد و مجلس مجدداً قوام السلطنه را به رياست وزرایی برگزيد و قوام السلطنه همچنان وزارت جنگ را به سردار سپه داد. در همين موضع اسمعيل آقا سميتقو بار ديگر منطقه آذربايجان را مورد تجاوز و كشت و كشتار قرار داد ولی به وسيله قوای اعزامی تازه نفس از مركز سركوب گرديد. سردار سپه از نتيجه اين توفيق قشون بهره برداری كرد و تمام روزنامه ها به مدح و ستايش او پرداختند و جشنها تشكيل شد و تهران را چراغانی كردند. احمدشاه از اروپا و موتمن الملك رييس مجلس اين موفقيت را به سردار سپه و قشون او در جلسه علنی مجلس تبریک گفتند.

 

در بهمن ماه 1301 ش. قوام السلطنه از رياست دولت كناره گيری كرد و مجلس ميرزا حسن مستوفی الممالك را به جای او تعيين نمود. در اين كابينه هم همچنان سردارسپه وزير جنگ شد. كابينه مستوفی الممالک بيش از چهار ماه دوام نياورد و ساقط شد. مشيرالدوله حسن پیرنیا جانشين او شد و كماكان در آن كابينه هم رضاخان سردار سپه وزارت جنگ را عهده دار بود.

 

انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی در تابستان 1302 ش. انجام پذيرفت. جز شهر تهران انتخابات در تمام حوزه ها زير نظر نظاميان قرار داشت و هشتاد درصد از نمايندگان پس از بيعت با سردار سپه با كمك نظاميان سر از صندوقها درآوردند.

 

رضاخان رییس الوزرا/ 1302 میلادی

مجلس چهارم در تابستان 1302 ش. پايان يافت و احمد شاه اعلاميه سفر سوم خود را به اروپا انتشار داد و مشيرالدوله حسن پیرنیا هم در اثر بی اعتناییهای سردار سپه و بعضاً اهانتهای او نزد شاه رفت و استعفای خود را تقديم كرد و اصرار شاه در تثبيت وی ثمری نداد. علت اصلی استعفای مشيرالدوله توقيف قوام السلطنه بود كه یک هفته قبل سردار سپه قوام السلطنه را به وزارت جنگ احضار و به جرم سوء قصد نسبت به خودش بازداشت نمود و اين مسأله در روحيه مشيرالدوله حسن پیرنیا محافظه كار و حيثيت طلب اثر نامطلوبی گذاشت و به سرعت خود را از معركه بيرون كشيد. سلطان احمد شاه سرانجام در اثر توصيه سوسياليستها سردارسپه رضاخان را به رييس الوزرایی برگزيد و خود راهی اروپا شد. سردار سپه پس از احراز مقام رياست دولت كه توأم با وزارت جنگ بود اعلاميه ای انتشار داد و پروگرام خود را در دو جمله زير محدود نمود : 1- حفظ حقوق مملكت  2- اجرای قانون.

 

ترکیه عثمانی از سلطنت به جمهوری/ 1302 شمسی

هنوز چند روزی از مسافرت احمدشاه به اروپا نگذشته بود كه در كشور همسايه عثمانی رژيم حكومتی از سلطنتی به جمهوری تبديل شد و ژنرال مصطفی كمال پاشا به رياست جمهوری انتخاب گرديد و اين امر مهم در روحيه رضاخان تأثير گذاشت.

سردار سپه در روزهای نخستين صدارت خود نظميه را به تصرف درآورد و ژنرال وستدايل سوئدی را از ايران اخراج نمود و سرهنگ محمد خان درگاهی را به جای او نشانيد و سرهنگ بوذرجمهری را نيز به رياست بلديه منصوب كرد و حكومت تمام شهرهای بزرگ را به نظاميان داد. 

  

تظاهرات برای جمهوری/ 1302 شمسی

مجلس پنجم شورای ملی روز 22 بهمن ماه 1302 ش. افتتاح شد و چند روزی سرگرم مسائل داخلی بود تا رسميت يافت. در همين هنگام در تهران و تمام شهرهای ايران نغمه جمهوريت بلند شد و سيل طومار و تلگراف به سوی مجلس سرازير شد. نظاميان در حالی كه لباس قرمز پوشيده بودند در خيابانهای تهران خواستار جمهوری شدند. ادارات و موسسات دولتی تعطيل عمومی نمودند و در نهضت جمهوری شركت كردند.

 

تدیّن و قائم مقام عدل در مجلس عليه قاجاريه سخنها گفتند و سرانجام طرح قانونی مبنی بر تغيير رژيم مشروطه به جمهوريت را تقديم مجلس كردند. وكلای موافق سخن دادند. مدرس و اقليت شجاعانه در مقام رد جمهوريت برآمدند و سرانجام مدرس از احياء السلطنه بهرامی سیلی خورد ولی در نهايت اين سیلی به صورت جمهوريت نواخته شد و عده ای به طرفداری مدرس و عقيم كردن جمهوريت در تهران و شهرستانها دست به تظاهرات زدند. رهبری مخالفت با اعلام جمهوريت با روحانيون بود. سردار سپه چون برنامه خود را نقش بر آب ديد به خواست روحانيون تمكين كرد و روز يازده فروردين ماه 1303 ش. عازم قم شد و با علما ملاقات كرد و به پاس مخالفت علما انصراف خود را از جمهوريت اعلام نمود و در اين زمينه اعلاميه ای داد.

 

وقتي خبر طرح جمهوريت به گوش احمد شاه در پاريس رسيد پس از مشورت با مشاورين خود رضاخان سردار سپه را تلگرافی از رييس الوزرایی خلع نمود و به جای وی مستوفی الممالک را پيشنهاد كرد و وزرات جنگ را نيز توصيه كرد به محمودخان امير اقتدار بسپارند. پس از وصول تلگراف احمدشاه ، رضاخان سردار سپه از سمت رييس الوزرایی و وزير جنگی استعفا داده قصد خروج از ايران را داشت كه به توصيه دوستان قرار شد موقتاً به بومهن مُلک شخصی خود برود و او نيز چنين كرد. پس از استعفای رضاخان سردارسپه يكباره تمام مطبوعات طرفدار او به صدا درآمدند و ضمن حمله شديد به احمدشاه خواستار ترضيه خاطر او شدند. تندترين مقالات سرمقاله روزنامه شفق سرخ به مديريت شيخ علی دشتی بود كه تحت عنوان (پدر وطن رفت) ، عليه احمدشاه و مدرس انتشار داد. همزمان با سر و صدای روزنامه ها ، نظاميان در تهران و شهرستانها به رژه پرداخته ، تظاهرات كردند و تمام فرماندهان لشكرها تلگرافات تندی به مجلس مخابره و تهديد كردند كه اگر رضايت سردار سپه حاصل نشود به تهران حمله خواهيم كرد و اثری از مجلس و وكلا باقی نخواهيم گذارد. احمد آقا امير لشكر غرب و حسين آقا امير لشكر شرق در تلگرافات تند خود به مجلس برای اخذ تصميم دو روز فقط مهلت دادند.

 

در تيرماه 1303 ش برای ارعاب مطبوعات و مخالفين دستور قتل عشقی داده شد. مديران جرايد مخالف دولت در مجلس متحصن شدند. هنوز دو هفته از قتل عشقی نگذشته بود كه ماژور ايميری ويس كنسول آمريكا در تهران هنگام عكسبرداری از سقاخانه آشيخ هادی كه در آن روزها معجزاتی به آن نسبت داده می شد به دست عده ای ابتدا مضروب و سپس در بيمارستان شهربانی با داس و چكش و آب جوش به قتل رسيد و سردار سپه به محض اطلاع از اين واقعه حكومت نظامی اعلام كرد و عده ای از مخالفين خود را بازداشت كرد و شدت عمل نشان داد. در مقابل عمل سردارسپه و تندرويهای او مدرس و اقليت مجلس سردار سپه را در مجلس استيضاح كردند و در روز استيضاح مدرس و اقليت از دست طرفداران سردار سپه كتك خوردند و نتوانستند در مجلس حضور يافته و استيضاح خود را بيان كنند ، فقط ملك الشعرا بهار علت عدم حضور ياران خود را توضيح داد و مجلس به اتفاق آراء به سردار سپه رای موافق داد.

 

آبان 1303 شمسی/ حرکت رضاخان بطرف شیخ خزعل

رضاخان سردار سپه در آبان ماه 1303 ش. بدون اطلاع مجلس از طريق قم و اصفهان و شيراز عازم خوزستان شد تا كار شيخ خزعل را يكسره نمايد. قبل از حركت سردار سپه، 5 تيپ اطراف خوزستان را محاصره نموده بودند. شيخ خزعل، که تحت الحمایت دولت انگلیس بود پس از مخالفتهای اولیه برعلیه دولت ایران، طی تلگرافی از سردار سپه اظهار ندامت نموده ، تقاضای عفو كرد و سردار سپه به شرط تسليم قطعی ندامت او را پذيرفت و وارد خوزستان شد و سرتيپ زاهدی را به حكومت نظامی اهواز منصوب كرد و چند تن ديگر از افسران خود را حاكم نظامی شهرهای خوزستان معرفی كرد. سردار سپه پس از تسليم خزعل و گذاردن چند تيپ نظامی در آنجا اهواز را ترک نموده عازم عتبات شد و پس از زيارت اعتاب مقدسه و ملاقات با روحانيون به تهران بازگشت.

 

رییس الوزرا فرمانده کُل قوا/ با کمک مدرس

سردارسپه پس از ورود به تهران به تكاپو افتاد تا امتيازی برای خود بگيرد و سرانجام به اين انديشه رسيد كه فرماندهی كل قوا را كه در قانون اساسی به شاه اختصاص دارد به خود انتقال دهد و از اين رو به فعاليت پرداخت و مدرس را با خود همراه ساخت و سرانجام با كمك مدرس طرح قانونی زير به تصويب مجلس شورای ملی رسيد : « رياست عاليه كل قوای دفاعيه و تأمينيه مملکتی را مخصوص آقای رضاخان سردار سپه دانسته كه با اختيارات تامه در حدود قانون اساسی و قوانين مملکتی انجام وظيفه نمايد و سمت مزبور بدون تصويب مجلس شورای ملی از ايشان سلب نخواهد شد.» در حقيقت بايد از اين تاريخ سلطان احمدشاه را پادشاه مخلوع ايران دانست و رضاخان پهلوی را پادشاه جديد ايران خواند.

 

تظاهرات برای انقراض سلسله قاجاریه/ 1304 شمسی

در اوايل سال 1304 ش. سردار سپه به مساعدت مدرس قانون نظام اجباری را به تصويب رسانيد ولی اجرای آن را به بعد موكول كرد و در همين اوان به مدرس نزديكتر شد و ياران او را به كابينه خواند و قرار شد دو تن از وزيران كابينه توسط مدرس تعيين شوند. مدرس شكرا... خان قوام الدوله را برای وزارت داخله و نصرت الدوله فيروز میرزا(فرمانفرما) را وزارت ماليه معرفی كرد و سردار سپه هر دو را وارد كابينه كرد و همين ايام احمد شاه طی تلگرافی اعلام نمود قصد ورود به كشور را دارد و سردارسپه جوابی شايسته و مطيعانه داد ، ولی روز بعد نان در تهران كمياب شد(آرد توسط احمدشاه مورد احتکار قرار گرفته بود) و دستجات ناراضی در خيابانها راه افتاد. تظاهرات و كمبود نان ابعاد گسترده گرفت. در اين تظاهرات زنان نيز فعالانه شركت داشتند. شلوغی شهرها و اجتماع مردم به اطلاع احمدشاه رسيد و طی تلگرافی انصراف خود را از بازگشت به ايران به علت ادامه معالجات اعلام نمود و سردار سپه نيز تمامی دوستان خود را به كار گرفت تا كار قاجاريه را يكسره سازد. ابتدا اميرلشكر طهماسبی فرماندار نظامی تهران به دنبال رسيدگی به كار بلوای نان عده ای از درباريان را توقيف نموده و آنان را محرک واقعه معرفی كرد ولی يك مرتبه در همه جا صحبت از خلع قاجاريه و پادشاهی رضاخان به ميان آمد. در انتخابات هيأت رييسه مجلس ، موتمن الملك رياست را نپذيرفت و با انتخاب مجدد حاضر به قبول رياست مجلس نشد تا حداقل دست دوستان سردار سپه در حركات بعدی در مجلس باز باشد. مجلس پس از يأس از موتمن الملك به مستوفی الممالک رای داد. او نيز زير بار مسووليت نرفت شفاهاً و كتباً از قبول رياست مجلس شورای ملی اعراض نمود. از اواخر مهر ماه تظاهرات عليه قاجاريه شكل گرفت ، همه جا چادر زدند و خواستار خلع قاجاريه شدند. تلگراف و طومار از هر طرف سرازير شد. مردم شهرها وكلای مجلس را دعوت به مخابره حضوری نمودند و در اين مخابرات خواستند تا هر چه زودتر تكليف قجر روشن شود. كارگردانی اين تظاهرات در همه جا با نظاميان بود و به قصد ارعاب اقليت تصميم به قتل ملك الشعرای بهار گرفته شد ولی اشتباهاً واعظ قزوینی شهيد شد.

 

طرح ماده «انقراض سلسله قاجاریه» در مجلس شورای ملی/ 9 آیان 1304 خورشیدی

نهم آبان ماه 1304 ش جلسه علنی مجلس شورای ملی به رياست سيد محمد تدين نايب رييس مجلس تشكيل شد و طرحی را كه از دو روز قبل تهيه و توسط نمايندگان در منزل سردارسپه به امضاء رسيده بود به قيد سه فوريت به مجلس دادند که به ترتيب مدرس ، تقی زاده ، علاء ، مصدق و دولت آبادی به عنوان مخالف طرح مزبور صحبت كردند. از طرف اكثريت(موافقین) علی اكبر داور و ياسایی پاسخ دادند و سرانجام ماده واحده (انقراض سلسله قاجاریه) به شرح زير با 80 رای موافق از 85 نفر به تصويب رسيد:

«مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت ايران ، انقراض سلسله قاجاريه را اعلام نموده و حكومت موقتی را در حدود قانون اساسی و قوانين موضوعه مملکتی به شخص رضاخان پهلوی واگذار می نمايد. تعيين حكومت قطعی موكول به نظر مجلس موسسان است كه برای تغيير مواد 36 و 37 و 38 و 40 متمم قانون اساسی تشكيل می شود.»

 

مجلس موسسان/ 22 آذر 1304 شمسی/ تایید تفویض سلطنت به رضاخان پهلوی

مقارن ظهر روز 9 آبان ماه 1304 ش پس از تصويب ماده واحده خلع قاجاريه ، مردم تهران با شنيدن شليك دوازده توپ از آن مستحضر شدند. بلافاصله هيأتی مامور تحويل گرفتن كاخهای سلطنتی و اخراج محمد حسن ميرزا وليعهد و حرمسرای احمد شاه شدند. عصر همان روز محمد حسن ميرزا(ولیعهد احمد شاه) به مرز عراق حركت داده شد و درباريان نيز كاخهای سلطنتی را تخليه كردند و برخی از آنان به زندان رفتند و تمام كاخها و اثاثيه مهر و موم شد. وزير خارجه و وزير داخله خلع قاجاريه را به نمايندگان سياسی كشورها در تهران و ولات و حكام ابلاغ كردند. محمد علی فروغی وزير ماليه به كفالت نخست وزيری برگزيده شد و زندانيان سياسی آزاد شدند و مقدمات تشكيل مجلس موسسان فراهم گرديد.

 

در مقابل تصميم مجلس شورای ملی مبنی بر خلع قاجاريه ، سلطان احمدشاه در پاريس عكس العمل نشان داد و خلع خود را غيرقانونی دانست و حكومت رضاخان را متکی به اسلحه كرد. مجلس موسسان كه معلوم نشد براساس چه قانونی در طرح نمايندگان پيش بینی شده بود ، در 15 آذر ماه 1304 ش تشكيل شد و سرانجام در روز 22 آذرماه 1304 ش اصول 36 و 37 و 38 و 40 متمم قانون اساسی را تغيير داد و به موجب اين اصلاح سلطنت دایمی ايران به رضاخان پهلوی و اعقاب ذكور وی تفويض گرديد.

 

رضاخان پهلوی در 22 آذرماه 1304 ش رضاشاه پهلوی شد و سلطنت دایمی نصيب او گرديد. كارگردانان خلع قاجاريه پاداش گرفتند : محمد علی فروغی ( ذكاء الملك ) رييس الوزراء و سردار معظم خراسانی (تيمورتاش) وزير دربار شد و ديگران به فراخور فعاليت خود دستمزد خود را دريافت داشتند. محمد رضا فرزند 6 ساله رضاخان نيز به وليعهدی تعيين و معرفی گرديد.

 

 تصویر رضاشاه بر روی تمبر پست

 

تاجگذاری رضاشاه/ 4 اردیبهشت 1305 شمسی

روز 4 ارديبهشت ماه 1305 ش. رضاخان پهلوی مراسم تاجگذاری را انجام داد و در سرتاسر ممكلت جشن و چراغانی برپا گرديد و بلافاصله محمد علی فروغی كه برای انجام كارهای خاصی به رييس الوزرایی انتخاب شده بود از كار كناره گيری نمود و رييس الوزرایی ايران به عهده حسن مستوفی قرار گرفت و فروغی در كابينه او وزير جنگ شد. تيمورتاش وزير دربار برای رفع اختلالات اقتصادی و مرزی به شوروی اعزام شد و در همين ماموريت مقدمات حل اختلافات با تركيه را فراهم ساخت. انتخابات دوره ششم مجلس شورای ملی پايان گرفت. مدرس و ياران او و دكتر مصدق از تهران به وكالت رسيدند و سيد محمد تدين رياست مجلس را عهده دار شد.

 

منابع:

- سایت "وبلاگ مسلم خسروی"

- سایت "خبرگزاری شرق استان اصفهان" و

- سایت "موسسه مطالعات تاریخ سیاسی ایران"

 

(پژوهش، گردآوری، تدوین و پیرایش از سروش آذرت)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       ......................

 

اشغال ایران بتوسط متفقین "سوم شهریور 1320 خورشیدی" اولین "روابط سیاسی امریکا و ایران"/ "اعزام اولین دانشجویان ایرانی به اروپا" /

با تشکر از سایتهای "مسلم خسروی"، "خبرگزاری شرق استان اصفهان" و "موسسه مطالعات تاریخ سیاسی ایران" / سایت خانه و خاطره/ سروش آذرت/ شهریور ماه 1390 / 2011 میلادی/