با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
سلسله
سامانیان (تاجیکستانی
ها) در
ماوراءالنهر
و خراسان و
گرگان و
طبرستان
مجسمه
امیر اسماعیل
سامانی موسس
سلسله سامانیان
در شهر دوشنبه
پایتخت کشور
تاجیکستان؛
سلسله
سامانیان
(از
279 تا 395 هجری قمری/
از 874 تا 1010 میلادی)
پادشاهان
سامانی
عبارتند از:
1-
اسماعیل بن
احمد، معروف
به امیر ماضی از 279 تا 295 هجری
قمری
2-
ابونصر احمد
بن اسماعیل،
معروف به امیر
شهید
از 295 تا
301 ه.ق
3-
نصر بن احمد،
معروف به امیر
سعید
از 301 تا 331 ه.ق
4-
نوح بن نصر
معروف به امیر
حمید از 331 تا 343 ه.ق
5-
عبدالملک بن
نوح، معروف به
امیر رشید از 343 تا 350 ه.ق
6- ابو
صالح منصوربن
نوح، معروف به
امیر سدید از 350 تا 366 ه.ق
7- ابوالقاسم
نوح بن منصور،
معروف به امیر
رضی
از 366 تا
387 ه.ق
8-
ابوالحارث
منصور بن نوح
از 387 تا 389 ه.ق
9-
ابوالفوارس
عبدالملک بن
نوح از
389 تا 389 ه.ق
10- امیر
اسماعیل
منتصر سامانی از
389 تا 395 ه.ق
سامانیان
منسوب به شهر
سمرقند در
اُزبکستان
امروزی؛
اصل
و نسب سامانیان
(تاجیکان
امروزی)
سامانیان
به سامان که
نام قریه ای
در نزدیکیهای
سمرقند است
منسوبند و
"سامان خداه"
مالک و دهقان
زرتشتی نسب ،
اجداد خود را
به پادشاهان
ساسانی و
بهرام چوبین
سردار معروف
دوران خسرو
پرویز ساسانی
میرساند.
سامان خداه در
دهی نزدیک بلخ
یا سمرقند
تولد یافت و
حدود سالهای 166
هجری قمری
بخاطر طغیان
در بلخ ، پیش
اسد پسر
عبدالله حاکم
خراسان رفت و
اسد با او به
مهربانی
رفتار کرده و
حکومت بلخ را
به او سپرد.
سامان خدا که
گفته میشود
زرتشتی بوده،
مدتی بعد
بتوسط مامون
به اسلام و
سُنی روی
آورده و بعد
از فوت اسد
حاکم خراسان بیادگار
نام یکی از
فرزندان خود
را اسد گذاشت.
اسد
پسر سامان خدا
اسد
پسر سامان خدا
چهار پسر
داشت: نوح ،
احمد ، یحیی و
الیاس. زمانیکه
رافع بن لیث
از نسب نصر بن
سیار (حاکم
خراسان در سال
120 ه.ق از طرف خلیفه
اموی هشام بن
عبدالملک اموی)
فاتح
ماوراءالنهر،
برضد هارون
الرشید در
خراسان طغیان
کرد و پیروزیهایی
بدست آورده
بود، هارون
الرشید با
پسرش مامون
جهت دفع فتنه
او عازم
خراسان شد و
از پسران اسد
بن سامان خدا یاری
جست و آنان نیز
در رفع فتنه
رافع بن لیث
کمکهای شایانی
به هارون و
پسرش مامون
کردند. مامون
بعدها وقتیکه
بخلافت رسید
حکومت خراسان
را به غسان بن
عباد داد و به
او سپرد که با
فرزندان اسد
بن سامان خدا
مهربانی کند.
غسان نیز در
سال 204 ه.ق (یکسال
قبل از اینکه
طاهر از طاهریان
از طرف مامون
والی خراسان
شود) حکومت
چاچ در اطراف
رود سیحون در
ترُکستان و
اشروسنه در نزدیکیهای
سمرقند را به یحیی
و حکومت هرات
را به الیاس و
حکومت سمرقند
را به نوح و
حکومت فرغانه
در شمال شرقی
اشروسنه را به
احمد از پسرن
اسد بن سامان
خدا داد. بعد
از غسان، طاهر
بن حسین طاهریان
بحکومت
خراسان رسید و
پسران اسد
همچنان حاکم
ولایات خود
بودند.
شهر
هرات در شمال
غربی
افغانستان/
اهالی از تاجیکها
و پارسیوان
ها؛
احمد
پسر اسد پسر
سامان خدا
احمد
هفت پسر داشت
بنامان: نصر ،
ابویوسف ،
ابوزکریا یحیی
، ابوالاشعث ،
اسد ، اسماعیل
و ابوغانم حمید.
از میان پسران
احمد، نصر که
بزرگتر از همه
بود بجای پدر
بحکومت
اشروسنه رسید
و مدتی بعد
مامون خلیفه
عباسی حکومت
سمرقند و
بعدها کلیه
امارات
ماورءالنهر
را بدو سپرد. و
در همین زمان
ها بود که یعقوب
لیث در سیستان
ظهور کرد و شورش
و آشوب به
خراسان و
ماورءالنهر نیز
کشیده شد و
بزرگان بخارا
از جمله خواجه
ابوحفص از نصر
بن احمد
خواستار شدند یک
نفر را برای
حکومت بخارا و
رفع شورش به
آنجا بفرستد.
نصر نیز برادر
خود اسماعیل
را در سال 260 ه.ق
به حکمرانی
بخارا فرستاد
و در عوض
اسماعیل میبایستی
سالیانه 500
هزار درهم به
نصر میپرداخت.
دیوار
شهر بخارا در
کشور
ازبُکستان
امروزی؛
اسماعیل
والی بخارا
(سال 260 ه.ق)
اسماعیل
نیز بعد از رسیدن
به بخارا با
مخالفتهای
بزرگان بخارا روبرو
گردید و طبق
تدبیری آنان
را به پیش
برادرش نصر
فرستاد و از
او خواست تا
مانع برگشت
آنان به بخارا
شود تا او
بتواند با
فراغت خاطر به
امر حکومت
بخارا
بپردازد. نصر
نیز خواسته
برادرش اسماعیل
را اجابت نمود
اما اسماعیل
به وعده خود
در مورد 500 هزار
درهم وفا نکرد.
جنگ
نصر با اسماعیل
(سال 273 ه.ق)
بهمین
مناسبت نصر در
سال 272 ه.ق بجنگ
اسماعیل
شتافت. اسماعیل
همینکه از قصد
برادرش نصر
آگاهی یافت از
رافع بن هرثمه
که از اعقاب
هرثمه قاتل پیغمبر
نقابدار ایرانی
حکیم مقنع
بود، یاری طلبید
و بهنگام نزدیک
شدن نصر به
بخارا شهر را
ترک کرده و به
اتفاق رافع به
سمرقند گریخت.
مردم سمرقند نیز
از دادن آذوقه
به لشکریان
نصر امتناع
کرده و جنگی
مابین دو
برادر اسماعیل
و نصر در سال 273
ه.ق روی داد و
از آنجاییکه
اسماعیل خود
را در مقابل
برادرش نصر در
تنگنا دید از
رافع بن هرثمه
خواست تا مابین
آنان واسطه
شود و صلح
برقرار گردد.
نصر بعد از گفتگو
با رافع با
برادرش اسماعیل
بصلح نشست و
اسماعیل بار دیگر
موظف گردید که
بعنوان والی
بخارا سالیانه
مبلغ 500 هزار
درهم به او
بپردازد.
دومین
جنگ دو برادر
(سال 275 ه.ق)
اسماعیل
بعد از پذیرفتن
استدعای
برادرش نصر،
به بخارا
برگشت اما بار
دیگر از ادای
مبلغ مذکور
خودداری کرد و
نصر در سال 275 ه.ق
دوباره با
لشگریانی
عازم بخارا شد
و در جنگی که
مابین دو
برادر درگرفت
اینبار پیروزی
با اسماعیل
بود و نصر با
وجود رشادتها
اسیر اسماعیل
گشت و این
بسال 275 ه.ق بود.
وفات
نصر در سمرقند
(سال 279 ه.ق)
اسماعیل
نیز با برادرش
نصر و همانند
او بخوبی و با
احترام با وی
برخورد کرد و
او را بر تخت
بخارا نشاند.
نصر نیز مدتی
بعد به سمرقند
بازگشت و در
سال 279 ه.ق در
آنجا وفات یافت.
اسماعیل بعد
از وفات نصر،
قلمرو او و
سمرقند را به
قلمرو خود
افزود و امیر
مستقل تمام
ماوراءالنهر
گشت.
آرامگاه
امیر اسماعیل
سامانی در شهر
بخارا در کشور
ازُبکستان
امروزی؛
1-
امیر اسماعیل
پسر احمد پسر
اسد پسر سامان
خداه
(از 279
تا 295 ه.ق/ از 892 تا 907
میلادی)
مورخان
امیر اسماعیل
را موسس دولت
سُنی سامانی میدانند
که بعد از
وفات برادر
بزرگش امیر
نصر سامانی،
تمامی امرای
سامانی سراسر
ماوراءالنهر
فرمان او را
گردن نهادند. او
در آن ایام
ممالک سامانی
را وسعت بخشید
و خراسان ،
گرگان ،
طبرستان ، سیستان
، ری و قزوین
را هم بر
قلمرو خود
افزود. امیر
اسماعیل بیشتر
اوقات خود را
در جنگ با قبایل
شمالی قلمرو
سامانی گذرانید
و از جمله در
سال 280 ه.ق با یکی
از خانان
ترُکستان
بجنگ پرداخت و
پس از پیروزی
بر او بهمراه
پدر و همسرش و
غنائم بسیار
به سمرقند
بازگشت. گفته
میشود در این
جنگ که "جنگ با
کفار شمالی
بلاد سامانی"
خوانده میشود،
این امیر
سامانی به بیشمار
غنائم دست یافته
چنانکه به هر
کدام از لشگریانش
یکهزار درهم
رسیده.
قبر
امیر اسماعیل
سامانی در
داخل آرامگاه/
تصویر از galensinger.com /
در سال1963 میلادی؛
وقایع
دوران حکمرانی
امیر اسماعیل
سامانی
1- جنگ
با عمرولیث
صفاری و پیروزی
بر عمرو در
سال 287 ه.ق.
2- جنگ
با محمد بن زید
داعی علویان و
لشگرکشی
بتوسط محمد بن
هارون سرخسی
به گرگان و
طبرستان در
سال 287 ه.ق و با
کشته شدن داعی
علویان،
گرگان و
طبرستان ضمیمه قلمرو
امیر اسماعیل
سامانی شد.
3-
لشگرکشی
دوباره به
طبرستان در
سال 288 ه.ق برای
سرکوبی محمد
بن هارون سرخسی.
محمد بن هارون
از جانب امیر
اسماعیل بعد
از پیروزی بر
داعی علویان
به حکمرانی
طبرستان
انتخاب شده
بود ولی محمد
بن هارون بعد
از یکسال و نیم
بر مخدوم خود
عاصی شده بود.
در نتیجه ی این
لشگرکشی ولایت
ری و قزوین نیز
بتصرف اسماعیل
درآمد.
وفات
امیر اسماعیل
سامانی موسس
سلسله سامانیان
(صفر سال 295 ه.ق)
او
از بازگشت
متوجه ماوراءالنهر
و چندین جنگ
با تورانیان
داشت و هر بار
با غنایم و اسیران
بسیار بازگشت.
امیر اسماعیل
سامانی در صفر
سال 295 ه.ق در
بخارا درگذشت.
دیوار
بخارا؛
2-
ابونصر احمد
پسر اسماعیل
(از 295
تا 301 ه.ق/ از 907 تا 914
میلادی)
ابونصر
احمد جانشین
پدرش اسماعیل
شد. مکتفی خلیفه
عباسی رسمأ
فرمان امارت
ماوراءالنهر
و خراسان را بنام
او صادر کرد.
عده ای از
مورخان
خاندان سامانیان
را ده تن ذکر
کرده اند ولی
شاعر معروف عنصری
میگوید:
نُه
تن بودند ز آل
سامان مذکور دائم بامارت
خراسان مأمور
اسماعیل
است و احمدی و
نصری
دو نوح و دو
عبدالملک و دو
منصور
در
ابتدای امارت
ابونصر احمد،
در بخارا فتنه
و آشوب بتوسط
امراء و
بزرگان برپا
شد و امیر
ابونصر احمد
به دفع این
آشوب پرداخت.
در خراسان عم
او اسحاق پسر
احمد طغیان
کرده بود و امیر
ابونصر احمد
عازم خراسان
شد و پس از
غلبه بر اسحاق
در سال 297 ه.ق سوی
ولایت ری
شتافت تا
اغتشاش آن ناحیه
را رفع کند. او
پس از چندی
اقامت در ری،
حکومت ری را
به ابوحعفر
صعلوک عرب داد
و در جنگ با
معدل بن لیث
سپاهیانی
بسرداری چند
نفر از جمله
حسین بن علی
مروزی و
احمدبن سهل و
محمدبن مظفر و
محتاج چغانی
به سیستان
فرستاد. معدل
بن لیث دست از
ستیز برداشت و
با حسین بن علی
مروزی به
بخارا و به
خدمت ابونصر
احمد رسید و
خواهان صلح شد
و امیر حکومت
سیستان را به عم
خود منصور بن
اسحاق داد که
با مخالفت حسین
بن علی مروزی
روبرو گردید و
ابونصر احمد
سامانی، سیمجور
دواتی را در
سال 300 ه.ق به
امارت به سیستان
فرستاد. اندکی
بعد در سال 301 ه.ق
در حوالی
رودخانه سیحون
ابونصر احمد
بدست جمعی از
غلامان خود
کشته شد و در
بخارا بخاک
سپرده شد و
بسبب قتلش او
را "امیر شهید"
نام نهادند.
3- نصر بن
احمد بن اسماعیل
سامانی (امیر
سعید)
(از 301 تا 331
ه.ق/ از 914 تا 943 میلادی)
پس
از کشته شدن
ابونصر احمد ،
نصر بن احمد
پسر هشت ساله
جانشین او شد
و ابو عبدالله
جیهانی از طرف
بزرگان و امرای
سامانی
بوزارت رسید.
ابو نصر احمد
هشت ساله چون
کودک بود مدعیانی
از جمله عموی
پدرش منصور بن
اسحاق که
برادر امیر
اسماعیل نیز
بود، سر
برداشتند.
منصور بن
اسحاق مدتی
قبل بتوسط امیر
شهید از حکومت
سمرقند
برداشته شده
بود و در
بخارا زندانیش
کرده بود.
منصور بن اسحاق
بعد از کشته
شدن امیر ابو
نصر احمد(امیر
شهید) از
زندان آزاد
شده بود و با
کمک پسرش الیاس
لشگری فراهم
آورده بود به
بخارا حمله
آورد. اما سپهسالار
نصر بن احمد ،
حمویه بن علی
کوسه، لشگر
منصور بن
اسحاق را
بشکست و منصور
از امیر نصر
بن احمد امان
خواست و امیر
نصر بن احمد
او را بخشید و
تا هنگامیکه
زنده بود در
دستگاه امیر
نصر بن احمد
به احترام
زندگی کرد. از
شورشیان دیگر
ابو صالح
سامانی
حکمران سابق ری
و سیستان و حسین
بن علی مرورودی
بودند. اما
ابو صالح در
ابتدای شورشش
در نیشابور
درگذشت لیکن
حسین بن علی
مرورودی که با
ابو صالح متحد
بود بطور علنی
برعلیه امیر
نصر بن احمد قیام
کرد و سیستان
و هرات و نیشابور
را بتصرف خود
درآورد. حسین
بن علی مرورودی
در این زمان
به مذهب اسماعیلیه
که در ری و
خراسان و
ماوراءالنهر
بتوسط داعیان
مردم را به
مذهب شیعه
اسماعیلیه و
خلفای فاطمی
مصر دعوت میکردند،
گرویده بود و
در اعداد شیعیان
فاطمی بود و
برعلیه سامانیان
سُنی و خلفای
سُنی بغداد.
برای دفع شورش
حسین بن علی
مرورودی و
اسماعیلیه،
امیر نصر بن
احمد از دهقان
زاده ای ایرانی
اهل مرو بنام
احمد بن سهل
بن هاشم بن
کامکار که
گفته میشد نسب
به یزدگرد سوم
میرساند، کمک
و یاری خواست.
احمد
بن سهل در سال 306
ه.ق به نیشابور
حمله برد و حسین
بن علی مرورودی
را اسیر کرد و
به بخارا
فرستاد و او
در همانجا در
زندان امیر
نصر بن احمد
سامانی
درگذشت. احمد
بن سهل نیز
بعدأ بر امیر
نصر بن احمد
عاصی شد و
ادعای امارت و
اسقلال کرد.
گفته میشود
احمد بن سهل
برادرانی
داشت منجم و
دبیر که همگی
بدست عمال عرب
کشته شده
بودند و او کینه
نسبت به تازیان
داشت و پیوسته
درصدد تجدید
پایه ی دولتی
ایرانی بود.
احمد بن سهل
قبلأ بر عمرولیث
عاصی شده بود
و به امیر
اسماعیل
سامانی پیوسته
بود. احمد بن
سهل در 307 ه.ق در نیشابور
نام امیر نصر
بن احمد سامانی
را از خطبه
انداخت و
اعلام
استقلال کرد.
حمویه بن علی
کوسه
سپهسالار
اردوی سامانی
قراتکین والی
گرگان را
ماموریت داد
تا به نیشابور
حمله آورد.
قراتکین نیز
به نیشابور
لشگر کشید و
احمد بن سهل
به مرو عقب
نشست و در جنگی
اسیر قراتکین
شد و به بخارا
فرستاده شد و
احمد بن سهل نیز
در سال 307 ه.ق در
زندان امیر
نصر بن احمد
درگذشت.
4- نوح بن
نصر سامانی
(امیر حمید)
(از 331 تا 343
ه.ق/ از 943 تا 954 میلادی)
با امارت
رسمی نوح بن نصر در شعبان 331 ه.ق /
آوریل 943 میلادی، که با غلبه
فقها و عامه
همراه شد،
آثار ضعف و
انحطاط در
اقتدار امیران
بخارا پدید
آمد.
وزارت
حاکم جلیل در
بخارا
وزیر وی،
فقیه
ابوالفضل
محمد بن احمد
که حاکم جلیل
و به قولی شمس
الائمه نیز
خوانده میشد
بیشتر اوقات
خود را به
عبادت میگذراند
و به همین دلیل
از امور مملکت
داری بی بهره
بود. البته چنین
شخصی قادر به
جلوگیری از
دشواریهای
ناشی از
بحرانهای
اواخر امارت
نصر نبود به
خصوص مساله ویرانی
خزانه را که
در سالهای طغیان
بخارا و ماجرای
برادران نصر
مخارج سنگینی
بر آن تحمیل
شده بود، تنوانست
جبران کرده و
تدارک ببیند.
از اینرو وزارت
او بر فقر
خزانه، نارضایتی
لشکر و پریشانی
عامه افزود و
سعی
او در دفع
این دشواریها
نیز بی حاصل
ماند. به روایت
گردیزی مبلغ
شصت میلیون
درهم به لشکریان
داد ولی با این
حال هیچ کس از
او خشنود و
راضی نشد. از
طرفی دیگر در
اطراف مملکت
شورشهایی روی
داد که برای دفع
آنها پول و
لشکر لازم بود
که هیچ یک از
آن دو مهیا
نبود.
ناکار
آمدی حاکم جلیل
و قتل وی
وقتی نوح
به اشاره این
وزیر، ابوعلی
چغانی را که
در عهد امارت
نصر، خود و
پدرش خدمتها و
جانفشانی هایی
در راه سامانیان
کرده بودند به
سعایت
بدخواهان و
مخالفان از
امارت خراسان
معزول کرد (333 ه. ق
/ 944 م)، با تحریک و
توطئه
طرفداران
ابوعلی چغائی مواجه شد. در
بخارا احمدبن
حمویه یکی از
خویشاوندان
ابوعلی به ایجاد
نارضایتی در بین
اهل سپاه متهم
شد و به تحریک
وزیر و امر
نوح در زیر
ضربات تازیانه
جان سپرد (335 ه.ق /
946 م). ابوعلی چغانی
زیر بار عزل
نرفت و ابراهیم
سیمجور نیز
که از جانب
نوح به جای
ابوعلی چغانی
منصوب شده بود
نتوانست
خراسان را از
ابوعلی باز
ستاند . در مرو
که امیر نوح
به قصد دفع عصیان
ابو علی چغانی
لشکر آورد، با
شورش و غوغای
سپاه خویش
مواجه شد که
عزل وزیر را
طلب میکردند و
او را موجب
خشم لشکر و
محرک عصیان امیر
چغانی میشمردند.
بالاخره
ناراضیان
لشکر، ظاهراً
با موافقت
پنهانی نوح،
وزیر فقیه را
به قتل
رساندند که بدین
گونه دو ماه
پس از قتل احمد بن
حمویه او
نیز کشته شد.
اتحاد
ابوعلی
چغانی و ابراهیم
بن احمد عموی
نوح نصر سامانی
با قتل وزیر و
رهایی از
استبداد او ،
نوح
بن نصر را
از خشم و
ناخرسندی
لشکریان که
طالب عزل و
قتل او بودند
نرهانید. تا این
که عاقبت همین
ناخرسندیها
سبب شد کار
ابوعلی چغانی
و همدستانش در
اظهار تمرد
نسبت به امیر
بخارا بالا گیرد.
در واقع ابوعلی
، ابراهیم بن
احمد، عموی
نوح را که بعد
از ماجرای
خباز به موصل
گریخته بود،
به خراسان
دعوت کرده و
او را به
امارت گماشت.
لشکریان نوح نیز
که بعد از قتل
حاکم جلیل،
همچنان به سبب
خالی بودن
خزانه از دریافت
مواجب خویش
محروم بودند،
غالباً به امید
دریافت
حقوقشان به
شورشگران میپیوستند.
ابوعلی از جیحون گذشت و در بخارا ابراهیم بن
احمد را به امارت
اعلام کرد که
به همین دلیل
نوح ناچار به
سمرقند
گریخت. اما
اتحاد ابراهیم بن
احمد با
امیرعلی چغانی
بیشتر از دو
ماه طول نکشید.
ابوعلی چون از
جانب ابراهیم بن
احمد ایمنی
نداشت به چغانیان
رفت و در
عوض ابراهیم
که از عهده
مخالفت با اهل
بخارا که هوا
خواه امیر نوح
بودند بر نمیآمد،
نوح
بن نصر را
به بخارا
خواند و به این
ترتیب از وی
معذرت خواست.
نوح در بخارا،
بر خلاف پیمان،
ابراهیم عموی خود را توقیف
کرد و با شورشیان
هم به خشونت
رفتار کرد. سپس امارت
خراسان را به منصور
بن قراتکین ، از ترکان
اسپیجاب داد
که لشکری
نستوه و در عین
حال به سامانیان
در جنگها خدمت
بسیار کرده بود، داد.
رویارویی
نوح بن نصر با
ابوعلی چغانی
ابوعلی
چغانی که هنوز
داعیه امارت
خراسان را
داشت از بلخ
راه بخارا را
پیش گرفت و در
آن جا به تهدید
امیر نوح
پرداخت. اما
در جنگ سختی
که میان دو
طرف در گرفت،
شکست خورده و
ناچار به چغانیان
عقب نشینی
کرد. با آن که
لشکر بخارا
چغانیان را
غارت کرد،
سرانجام کار
به مصالحه کشید
و ابوعلی چغائی ناچار به
همان حکومت
چغانیان که از
قدیم به
خاندانش
اختصاص داشت
راضی شد. اما
در این میان
منصور بن
قراتکین، از
افراط در
شرابخواری
وفات یافت و نوح
بار دیگر
امارت خراسان
را به ابوعلی
چغانی داد بدین
ترتیب ابوعلی
به خراسان
بازگشت و کار
امارت آن دیار
را به دست
گرفت (340 ق / 951 م).
جنگ
و صلح ابوعلی
چغائی با رکن
الدوله دیلمی
این بار
خراسان توسط
ابوعلی چغائی نظم و امنیت
از دست رفته
خود را باز یافت
و ابوعلی بعد
از اعاده نظم،
با
آل بویه
که در این ایام
در عراق قدرتی
یافته و قلمرو
سامانیان را
در خراسان تهدید
میکردند، در
حدود ری درگیر
شد. با این
وجود صلحی که
او با رکن
الدوله دیلمی
کرد، مقبول
دربار بخارا
واقع نشد و
نوح، ابوعلی چغائی را مجدداً
از امارت خراسان عزل کرد. اما
مقارن همین ایام
نوح وفات یافت
(ربیع الثانی
343 ه.ق / آگوست 954 م). و بعد
از مرگش او را
امیر حمید
خواندند.
5- عبدالملک
بن نوح سامانی
(امیر رشید)
(از 343 تا 350
ه.ق/ از 954 تا 961 میلادی)
پس از
درگذشت نوح،
پسرش
عبدالملک (امیر
رشید)
امارت یافت،
اما سرکردگان
سپاه همچنان
از این امر
ناخرسند و
نگران باقی
مانده بودند.
منازعه
قدرت میان دیوانیان
و سپاهیان / قدرت یابی
پنهانی
آلبتکتین
بکر بن
مالک،
سپهسالار
خراسان که
عبدالملک بن نوح او را به
حکومت آن ولایت
ابقا کرد، در بخارا به دست
البتکین،
سرکرده عدهای
از سپاهیان
ناراضی کشته
شد. این امر
اختلاف بین
ترکان سپاه و
دیوانیان را
که میخواستند
سپاه را تحت
نظارت خویش
درآورند، شدت
داد و محمد بن
عُزیر، که از
جانب
عبدالملک
وزارت به وی
واگذار شده
بود، به ناچار
کناره گیری
کرد. بعد از آن
که وزارت، به
ابو جعفر عُتبی
و حکومت
خراسان به
ابوالحسن سیمجور
داده شد، که نشان
از ضعف
عبدالملک در
برابر قدرت
سپاهیان بود. اما در این عزل و
نصبها دست
پنهانی البتکین
که سرکرده
غلامان ترک
بود، در کار
بود، اما هیچ یک
از این عزل و
نصبها موجب
خرسندی سپاه
نشد. سپس
عبدالملک کوشید
تا خود را از
سلطه البتکین
برهاند. او
ابتدا ابو
جعفرعتبی
را به اتهام
اسراف در خرج در سال 348 ه.ق / 959 م. و ابراهیم سیمجور حاکم
خراسان
را به سبب
اجحافهایی که
در خراسان
کرده بود در سال 349 ه.ق / 960 م. از مشاغلشان کنار گذاشت و امارت
خراسان را
به ابو منصور
محمد بن
عبدالرزاق
داد که سرداری
از دهاقین نام
آور خراسان
بود. اما چندی
بعد بر خلاف میل
قلبی خویش،
عبدالملک او
را از امارت
برکنار کرد و هرات و حکومت
خراسان را به
البتکین داد و وزارت
نیز به ابو علی
بلعمی داد که
در واقع متحد یا
دست نشانده
البتکین بود.
در همین اوان عبدالملک بن نوح در یک بازی
چوگان از اسب
فرو افتاد و
درگذشت (شوال
350 ق / نوامبر 961 م) و
به این ترتیب
تخت بخارا خالی
ماند.
عبدالملک را
بعد از مرگ امیر
رشید خواندند
6- ابو
صالح منصور بن
نوح (امیر سدید)
(از 350 تا 365
ه.ق/ از 961 تا 976 میلادی)
بعد از
وفات
عبدالملک بن
نوح، بلعمی وزیر
به اشارت
البتکین حاکم هرات ، پسرش نصر
بن عبدالملک
را به امارت
گذاشت. اما این
انتخاب با تأیید
و قبول بزرگان
مواجه نشد.
منازعات و
اختلافات تجدید
گشت و حتی سرای
امارت غارت و
طعمه حریق شد و نصر
بن عبدالملک از
نشستن بر تخت
بخارا
برکنار شد و
به الزام
ابوالحسن فایق (یکی
دیگر از
سرکردگان
غلامان خاصه) ابو
صالح منصور بن نوح برادر
عبدالملک به
امارت انتخاب
شد. البتکین
که دربار و
سپاه بخارا را
بر ضد خود دید،
از صحنه رقابت
با امراء کنار
کشیده، از
خراسان خارج و
از راه طخارستان
به غزنه رفت،
جایی که بعدها
اخلاف او
امارت غزنویان
را در آن جا بنیاد
نهادند.
دربار
بخارا
در دربار بخارا قدرت
به دست فایق
خاصه که از
کودکی مصاحب و
مربی ابو صالح
منصور بن نوح بود و در او
نفوذی تمام
داشت، افتاد. و
ابوعلی بلعمی
نیز چون با ابوالحسن
فایق
کنار آمد (363 ه.ق /
973 م)، وزارت
خود را تا پایان
عمر حفظ کرد و حکومت
خراسان بار دیگر
به
ابو منصور
محمد بن
عبدالرزاق داده شد.
عبدالرزاق که
شاهنامه
منثور به امر
او در خراسان
تدوین شد، به
دلیل یأس و
ناخرسندی از
حکومت سامانیان
که به دست
غلامان ترک
افتاده بود،
به دیالمه پیوست
و با وشمگیر زیاری
که در آن ایام
با سامانیان
متحد شده بود،
درافتاد. وشمگیر
زیاری که در
حدود جرجان
صاحب داعیه
بود، نفوذ آل بویه
را در آن
نواحی تهدیدی
برای قدرت خویش
مییافت، به
همین دلیل برای
دفع ابو منصور
محمد بن عبد
الرزاق به حیلهای
متوسل شد که
در عین اظهار
دوستی با وی،
با مخالفانش
پنهانی
همداستان شد.
دربار بخارا نیز
با عزل
عبدالرزاق،
امارت خراسان
را با عنوان
سپهسالاری به
ابوالحسن سیمجور
داد و این در ذی
الحجه 350 ه.ق /
ژانویه 962 میلادی
بود.
مرگ
ابومنصور
محمد بن
عبدالرزاق در
جنگ با ابراهیم
سیمجور حاکم خراسان
ابراهیم
سیمجور بعد از
رسیدن به
امارت خراسان این بار، بر
خلاف گذشته بر
استمالت قلوب
اهل خراسان
کوشید. او با
رعایا به عدل
رفتار کرد و
با اهل علم
معاشرتی نیکو
پیش گرفت و
کوشید تا از
آن چه در زمان
گذشته موجب
رنجش مردم شده
بود، خودداری
کند. عبدالرزاق نیز
که از امارت
خراسان بتوسط
ابوصالح
منصور بن نوح
عزل شده بود
به جنگ ابراهیم
سیمجور شتافت
و در نبردی
که بین ابراهیم
سیمجور و
عبدالرزاق درگرفت،
ابو منصور
عبدالرزاق به
سبب زهری که
طبیب ترسای او
– یوحنا – به تحریک
وشمگیر به وی
داده بود، از
جنگ باز ماند
و در بیابان
به دست غلامی
از اهل اسلاو
کشته شد و این به
سال 351 ه.ق / 962 میلادی
بود. به این
ترتیب با مرگ
ابو منصور
عبدالرزاق، دولت
سامانیان از یک
رقیب خطرناک
رهایی یافت و خراسان
نیز برای
ابوالحسن سیمجور
باقی ماند و
ابو الحسن تا
پایان عهد ابو
صالح منصور
بن نوح همچنان
امیر خراسان
بود. با از میان
رفتن
عبدالرزاق،
ادامه
فرمانروایی ابوصالح
منصور در
آرامشی نسبی
گذشت که تنها
با خلف بن
احمد حاکم سیستان
که با او از در
دشمنی درآمده
بود، درگیری پیدا
کرد که عاقبت آن
نیز به نوعی
آشتی انجامید.
ابوصالح
منصور،
غزنه را که پس
از وفات البتکین
(352 ه.ق / 963 م) عرصه
منازعه مدعیان
بود، تحت
نظارت درآورد.
مرگ
ابوصالح منصور
بن نوح
فرمانروایی
ابو صالح
منصور بن نوح
حدود شانزده
سال به طول
انجامید تا این
که در اثر یک بیماری
در شوال 365 ه.ق /
ژوئن 976 میلادی
درگذشت. پس از
مرگ او را امیر
سدید خواندند.
7- ابوالقاسم
نوح بن منصور
(از 365
تا 387 ه.ق/ از 976 تا 997
میلادی)
امیر
نابالغ سامانی
پس از
وفات ابو صالح
منصور، فرزند
خردسالش ابوالقاسم
نوح بن منصور
به امارت
نشست. این امیر
نابالغ که به
هنگام جلوس
تنها سیزده
سال سن داشت،
بازیچه
کشمکشهای
عناصر مختلف
دربار بود. حکومت
وی نیز همچون
پدرش به سر نیزه
نفوذ ترکان
دربار متکی
بود و از
حکومت جز نامی
ظاهری نداشت. ازدیاد
نفوذ غلامان
ترُک که امراء
دربار بخارا نیز از آن میان
بر میخاستند
موجب تهدید
مستمر دبیران
و وزیران بود
و طبقه ممتاز
دهقانان ایرانی
را تدریجاً از
دستگاه امیر
بخارا دور میکرد.
انحطاط طبقه
ممتاز دهقان،
سلسله سامانیان
را از حمایت این
اشراف متوسط
محروم کرده و
آنها را ملعبه
اغراض امیران
ترک ساخت. از
طرفی نگهداری
لشکر نیز بدون
آن که غنایم و
عوایدی از
جنگها از آن
حاصل شود تنها
با تحمیل مالیاتهای
سنگین ممکن
بود.
تحکیم
قدرت
ابوالقاسم
نوح
بعدها چون
دوران سرپرستی
مادر را پشت
سر گذاشت، برای
تحکیم موضع
خود در مقابل
مدعیان
خاندانی ، ابتدا با
ابوالحسن سیمجور
حاکم خراسان و
با
ابوالحارث فریغونی حاکم
ولایت
جوزجانان طرح
خویشاوندی
سببی ریخت و
ابوالحسن عتبی
را هم به
وزارت برگزید،
هر چند
ابوالحسن سیمجور
والی
خراسان که در
این ایام
ناصرالدوله خوانده میشد
با وزارت ابوالحسن
عتبی
مخالف بود.
وزارت
ابوالحسن عتبی
وزارت عتبی
با وجود جوانی
او، وزارتی بود
همراه با درایت
و تدبیر. او از
نفوذ سران
سپاه در دربار
بخارا جلوگیری
کرد و چون به حاجب
ابوالعباس
تاش که
مورد اعتمادش
بود و تا حدی
رقیب
ابوالحسن سیمجور
به حساب میآمد،
توجه بیشتری
نشان داد، که خشم
و ناخرسندی ابراهیم
سیمجور یا
ناصرالدوله
را بر ضد خود
برانگیخت.
سامانیان
دستخوش
منازعات دیوانی
و سپاهی
ابوالحسن
عتبی،
ناصرالدوله
ابراهیم سیمجوری
را با
وجود خویشاوندی
که با امیر
نوح داشت از
امارت خراسان
معزول کرد و
حکومت خراسان
را به
ابوالعباس
تاش که از
پرورش یافتگان
خاندان خویش
بود، سپرد و
بعد از آن او
را حسام
الدوله خواند. سپس فایق خاصه
را به جنگ با آل بویه
که
ناصرالدوله ابراهیم
سیمجوری
بین آنها و آل
سامانی پیمان
عدم تعارض
بسته بود،
مشغول داشت.
با آن که فایق خاصه و
ناصرالدوله،
پنهانی برضد
او متحد شدند،
اما
ابوالحسن عتبی با
اعتماد بر
حسام الدوله
تاش، در دربار
قدرت بی معارض
یافت و با کفایت
و با درایت کم
نظیری که
داشت، تفوق دیوان
را بر درگاه
که جناح سپاهیان
از آنجا تقویت
میشد، تحقق
داد.
قتل
وزیر
ابوالحسن عتبی
(372 ه.ق/ 982 م.)
اما خود
او مدتی بعد
به دست
«غلامان ملکی»
که مزدور فایق خاصه و
ناصرالدوله ابراهیم
سیمجور
بودند به قتل
رسید (372 ه.ق / 982 م) و
با مرگ او
ابوالقاسم
نوح امیر
بخارا از وجود
وزیر با کفایتی
که ممکن بود
او را از نفوذ
فاجعه آمیز
سرکردگان
سپاه نجات
دهد، محرم شد.
وزارت
عبدالله بن
محمد بن غزیز
چون وزارت به
عبدالله بن
محمد بن عُزَیر
که با حسام
الدوله تاش و
ابوالحسن عتبی
دشمنی دیرین
داشت رسید و
چون میدانست
تاش، او و
محرکان قتل
عتبی را تحت
تعقیب قرار
خواهد داد،
تاش را از
حکومت خراسان
معزول کرد و
خراسان را بار
دیگر به
ناصرالدوله سیمجور
سپرد. بدین
گونه دربار
بخارا، با
وزارت
عبدالله بن
محمد بن عُزیر،
دستخوش
مداخله و
منازعه دایم
ناصرالدوله ابراهیم
سیمجور و
فایق خاصه شد
و چون حسام الدوله
ابوالعباس تاش حاکم خراسان نتوانست یا
نخواست با وضع
جدید دربار
کنار بیاید،
خراسان را ترک
گفت و به آل بویه
پیوست. دربار
سامانیان که
منازعات دایم
بین امراء
سپاه، آن را
به شدت متزلزل
کرده بود، تحت
نفوذ سبکتکین (پسر
البتکتین) و پسرش
محمود غزنوی واقع شد. بعد
از آن جریانات،
ابوالقاسم
نوح خود
را در اکثر
امور حتی در
انتخاب وزیران
خویش به مشورت
با ترُکان
غزنه
ناچار میدید.
چندی بعد، ابوالقاسم
نوح بن
منصور در رجب 387 ه.ق /
جولای 997 م،
درگذشت و پس
از مرگ امیر
رضی خوانده
شد.
8- ابوالحارث
منصور بن نوح
(از 387
تا 389 ه.ق/ از 997 تا 999
میلادی)
بعد از ابوالقاسم
نوح که
وفاتش بر اثر
عارضه دو سه
روزهای روی
داد ، پسر
خردسالش
ابوالحارث
منصور بن نوح بر تخت نشست، با
این همه
ظاهراً
اختلاف امراء،
جلوس او را بر
مسند امارت
چند روزی به
تأخیر انداخت.
ورودی
بازار سمرقند
با نمادهای
روسیه بلشویکی/
سال 1963 میلادی؛
امیر
نوخاسته
سامانی
سیاستهای
ابوالحارث
منصور بن نوح که جوان
نوخاستهای بیش
نبود و درباریان
و سرکردگان
سپاه، قدرتش
را چندان جدی
تلقی نمیکردند،
موجب ناخرسندی
درباریان شد از
این رو برخی
از آنها، ایلک
خان را به تسخیر بخارا دعوت کردند.
اما ایلک خان
، فایق خاصه را که از
حانب وی در
سمرقند حاکم
بود به بخارا فرستاد، و
فایق خاصه با
اظهار دوستی و
بندگی نسبت به
ابوالحارث
منصور بن نوح، زمام امور
را در بخارا
به دست گرفت و
به این ترتیب
دربار بخارا
را تحت نظارت
خویش درآورد.
توافق
بر سر عزل
ابوالحارث
منصور بن نوح
چون سیف
الدوله محمود غزنوی، در همین ایام
برای دستیابی
به غزنه یا غزنین
که با
مرگ پدرش
سبکتکین (387 ه.ق /
997 م) موجبات
ادعاهای
برادرش اسماعیل
را برای جانشینی
پدر فراهم
کرده بود ، به
آن سرزمین
رفته بود.
ابوالحارث
منصور
«بکتوزون »
حاجب را به جای
محمود
غزنوی به
حکومت خراسان
فرستاد. فایق خاصه هم چون از
واگذاری خراسان
به بکتوزون،
راضی نبود
پنهانی با
نامه و پیام،
ابوالقاسم سیمجوری
، را به
مخالفت با او
برانگیخت. اما
در جنگی که بین
آنها رخ داد در
انتها به صلح
منجر شد و
قهستان و هرات به ابوالقاسم
سیمجور
واگذار شد و
خراسان در
تصرف بکتوزون
باقی ماند (ربیع
الاول 388 ه.ق /
مارس 998 م). در این
میان، سیف
الدوله محمود غزنوی از غزنین
بازگشت و چون
خود را حاکم
خراسان میدانست،
در دفع و طرد
بکتوزون از
خراسان تردیدی
به خود راه
نداد. چون
ابوالحارث
منصور بن نوح برای رفع این
اختلاف به
همراه فایق خاصه و سپاه خویش
عازم خراسان
شد، بکتوزون
شکست خود را
از محمود غزنوی نتیجه بی
ثباتی ابوالحارث
منصور میدانست،
در سرخس به
موکب ابوالحارث
منصور بن نوح
امیر سامانی رسید. در
آنجا دو
سرکرده سپاه، بکتوزون
و فایق خاصه، پنهانی در
خلع
ابوالحارث
منصور توافق
کردند. بالافاصله
او را توقیف و
چشمهایش را میل
کشیدند و
برادرش
ابوالفوارس
عبدالملک را که کودکی
خردسال بود به
جای او به
امارت
گذاشتند (صفر 389
ه.ق / فوریه 999 م).
9- ابوالفوارس
عبدالملک بن
نوح
«389 ه.ق / 999 م»
پس از آن
که امیر ابوالحارث
منصور بن نوح در صفر 389 ه.ق /
فوریه 999 م، نابینا
شد، فایق خاصه
و
بکتوزون و دیگر
امیران سامانی،
برادر
ابوالحارث
منصور بن نوح،
ابوالفوارس
عبدالملک بن نوح را که کودکی
خردسال بود به
جای او به
امارت
نشاندند.
مدعیان
قدرت در دوره ی
ابوالفوارس
عبدالملک بن
نوح
محمود
غزنوی
نابینا
کردن امیر ابوالحارث
منصور
سامانی دستاویزی
شد برای سیف
الدوله محمود
غزنوی، تا به
بهانه انتقام
از خلع و کور
کردن ابوالحارث منصور،
بکتوزون و فایق
را تنبیه کند.
سیف الدوله
محمود غزنوی ، در جنگی در مرو و در
جمادی الاولی
389 ه.ق / آوریل 999 م ،
آنها را شکست
داد و خود در
خراسان به داعیه
استقلال به پا
خاست و به این
ترتیب از قبول
امارت ابوالفوارس
عبدالملک
سرپیچی کرد.
با آن که
بکتوزون و فایق خاصه به حمایت امیرزاده
دست نشانده خویش
عازم مقابله
با محمود
شدند، اما مرگ
ناگهانی فایق خاصه در شعبان 389 ه.ق /
آگوست 999 م، ایشان
را از دنبال
کردن این هدف
باز داشت. در این
میان حکومت سیف
الدوله محمود
غزنوی بر
خراسان از
جانب بغداد نیز
تأیید شد و
محمود غزنوی از خلیفه
لقب یمین
الدوله و امین
المله را با
خلعت و فرمان
دریافت کرد و
خطبه به نام وی
خوانده شد و
سکه را به نام
او ضرب شد.
ایلک
خان ترک
از این
رو، ایلک خان
ترُک،
شمس الدوله بونصر ، که
در آن هنگام
فرمانروایی
ترکستان را
داشت چون از
احتمال اقدام
محمود برای
تسخیر بخارا نگرانی
داشت، حمایت
از
ابوالفوارس عبدالملک
خردسال را
بهانهای کرد
تا در ظاهر با
دعوت و حمایت
عناصر ضد
حکومت در
بخارا بتواند
با شتاب خود
را به تختگاه
سامانیان برساند (ذی
الحجه 389 ه.ق /
دسامبر 999 م).
اما بر خلاف
آن چه در ظاهر
می نمود ، از ابوالفوارس
عبدالملک
حمایت نکرد.
بلکه او را با
برادر مخلوعش ابوالحارث
منصور،
همراه با
بکتوزون و
تمام امیرزادگان
و امیران
بازمانده از
سامانیان
دستگیر و به
زندان انداخت.
و بدین گونه
بخارا ،
تختگاه سامانیان
را به قلمرو
ترکان غزنوی ملحق کرد.
غروب
امارت سامانی
به این
ترتیب در
ماوراء النهر
نیز همچون
خراسان،
روزگار قدرت
سامانیان پایان
یافت. پس از این
در فاصله یک
سال بعد از
عزل و توقیف ابوالفوارس
منصور،
قلمرو او بین
ایلک خانیان و
غزنویان تقسیم
شد.
10- امیر
اسماعیل
منتصر سامانی
از 389
تا 395 ه.ق/ از 999 تا 1004
میلادی
با زندانی
شدن تمامی امیران
و بزرگان
سامانی در 389 ق / 999
م، الحاق
تختگاه سامانیان
به قلمرو
ترکان و تقسیم
سرزمینهای
سامانیان،
دولت سامانی
فرو پاشید. با
این حال یک
مقاومت نومیدانه
اما طولانی که
از جانب امیر
اسماعیل
منتصر سامانی
برادر کوچک
منصور و
عبدالملک
رهبری شد، آخرین
سالهای حیات
سامانیان را
در خراسان و
ماوراء النهر
به رنگ یک
مقاومت؛
مقاومت فارسی
زبانان شهرنشین تاجیک، در مقابل
غلبه
سرکردگان
جنگجوی ترک
درآورد.
تلاشهای
امیر اسماعیل
منتصر سامانی
برای احیای
قدرت سامانیان
پس
گرفتن بخارا و
سمرقند
این واپسین
بازمانده دلیر
سامانیان، از
حبس ایلک خان
گریخت و به
خوارزم رفت و
با نیرویی که
از هواخواهان
خاندان سامانی
گرد آورده
بود، ترکان را
از
بخارا و
بعد از آن از
سمرقند بیرون
راند، اما در
مقابل انبوه
سپاه مهاجم
تاب نیاورد و
به ناچار به
خراسان گریخت.
در آن جا بر نیشابور
دست یافت، اما
محمود غزنوی او را از آن دیار
بیرون راند.
جنگ امیر
اسماعیل
منتصر با ایلک
خانیان
در
بازگشت به
ماوراء
النهر، از
ترکان غز، لشکری
مزدور گرد
آورد و باز با
سپاه ایلک خانیان
که بین آنها و غزُان دشمنی دیرین
وجود داشت،
درآویخت. یک
بار
اشغالگران را
مغلوب کرد (رجب
394 ه.ق / آوریل 1004 م)، لیکن
چون سرکردگان
غز، او را فرو
گذاشتند،
عازم خراسان
شد. در بازگشت
از آن جا امیر
اسماعیل
منتصر سامانی
از سپاه ایلک
خانیان شکست
خورد و با
وجودی که از
مهلکه جان
سالم به در
برد اما در بیابان
مرو به دست یک
قبیله از
اعراب مهاجر
که در آن حدود
به سر میبردند،
کشته شد (395 ق / 1004 م).
به این ترتیب
آخرین تلاش
سامانیان برای
اعاده قدرت از
دست رفته،
ناکام ماند.
آخرین
نمونه شعر
پارسی در عصر
سامانیان (تاجیکان
امروزی)
قطعهای
حماسی گونه از
شعر فارسی که
روح نستوه این
آخرین امیر
سامانی را روحیه
یک جنگجوی فوق
العاده
استوار، مصمم
و بی تزلزل
نشان میدهد،
آخرین نمونه
شعر پارسی در
عصر سامانیان
است که دوران
زایندگی و فزایندگی
زبان فارسی به
شمار میرفت.
منابع:
- سایت
رشد و شبکه ملی
مدارس ایران.
- تاریخ
ده هزار ساله
ایران از
عبدالعظیم
رضائی.
- galensinger.com /.
.................. ................. ............... ............... ............
با
تشکر از سایت "رشد
و شبکه ملی
مدارس ایران"
و از آقای
عبدالعظیم
رضائی و سایت " galensinger.com " / سایت خانه
و خاطره/ سروش
آذرت/ اردیبهشت
1391 خورشیدی/ 2012 میلادی/