با سلام.

به سایت خانه و خاطره خوش آمدید.

 

سردار اسعد (دوم) بختیاری

خواهرش سردار بی بی مریم بختیاری/ پسر ارشدش جعفر خان سردار اسعد (سوم)

نظریه پارسی بودن بختیاری ها

 

 سردار اسعد بختیاری(علیقلی خان سردار اسعد دوم)  سردار بی بی مریم بختیاری

 

سردار اسعد دوم(اسد دوم) بختیاری (علیقلی خان سردار اسعد دوم)

(وفات 1296 خورشیدی)

 

علی قلی خان سردار اسعد دوم بختیاری ، سومین فـرزند حـسیـنـقـلی خان هفت لنگ ایلخانی است. او پس از کـشته شدن پـدرش به دستور ظل السلطان (پسر ناصرالدینشاه و حاکم اصفهان)، یکـ سال در زندان ظل السلطان بسر برد و خانواده آنها تا زمان بـه قـدرت رسیدن اتابک در انزوا بسر می‌بردند. اما با بـه قدرت رسیدن علی اصغرخان اتابک اعظم (امین السلطان) ، باز ستاره ًاقـبال آنها درخـشید و برادرش اسفـندیار خان (سردار اسـد اول) به سمت ایلخانی بخـتیاری و علیقلی خان به فـرماندهی سواران بـخـتیاری در تـهـران منصوب شد. در واقعه قـتـل ناصرالدین شاه، ماًمور نظم تـهـران گـردید و در زمان مظفرالدین شاه نیز با عنوان سرتیپی در فرماندهی سواران بـختیاری سرتیـپـی باقی بود. در سال ۱۳۱۴ هـجری قـمری(1275 خورشیدی) هـزار تومان مـقرری برای او به پاس وفاداریش به دولت تعـیـین گـردید. مدتی نیز به عـنوان ایلخانی بخـتیاری از جانب مظفرالدین شاه انـتخاب شد. اما در این سمت با رقابت شدید برادرش نجـفـقـلی خان صمصام السلطنه که از او بزرگـتر و طبق پـیمان نامه‌های سران ایل ، ایلخانیگـری از آن او بود ، مواجه شد و کناره گـرفت.

او بعـد از عـزل علی اصغر خان امین السلطان اتابک اعظم دیگـر به گارد سلطنـتی مراجعـه نکرد و بـیشتر اوقات خود را در بـختیاری می‌گـذراند. در سال ۱۳۱۸ هـجری قـمری(1279 خورشیدی) به هـندوستان و مصر سفر کرد و به زیارت مکه نائـل گـردید و سپس عازم پاریس شد. دو سال تمام در پایتخت‌ها و شهـرهای مهـم اروپا زندگـی کرد و به عـضویت فراماسونری درآمد.

او در سال ۱۳۲۰ هـجری قـمری(1281 خورشیدی) به تهـران آمد. در سال ۱۳۲۱ هـجری قـمری که اسفـندیار خان ، برادر بزرگـش فوت کرد ، راهـی بخـتیاری شد و بـین برادران و عـموزاده‌هایش (فرزندان حاج امامقـلی خان) صلح و آشتی برقـرار کرد. در سال ۱۳۲۲ هـجری قـمری(1283 خورشیدی) به پـیشنهاد عین الدوله از طرف مظفرالدین شاه لقب سردار اسـد و نشان حمایل به وی داده شد و ماًمور نظم لرستان گـردید. در این مسیر پر پیچ و خم نیز از حمایت های سردار میهن پرست و شجاعش سید عبدالحسین شیرمردی بهره می برد.

 

سردار اسد و مشروطیت

سردار اسد پس از افـتـتاح مجـلس اول، در ۱۸ شعـبان ۱۳۲۴ هـجری قـمری(1285 خورشیدی) برای معـالجهً چـشم خود بار دیگـر به اروپا رفت و در پاریس اقامت گـزید و به مطالعـه و ترجـمه کتب خارجی پـرداخت. پس از بمباران مجلس، در روز سه شنبه ۲۴ جمادی الاول سال ۱۳۲۶ هـجری قـمری(1287 خورشیدی) که تعـدادی از رجال و آزادیخواهان راهی زندان شدند او در پاریس بود.

سردار اسـد در بـین خوانین بختیاری ، امتیازات ویژه‌ای داشت. در تاریخ های بختیاری که شرح اختلافات و درگیری ‌های داخلی را نگـاشته‌اند ، بـندرت از او در دسته بندی های خانوادگی یاد شده ‌است. سردار اسـد را می‌توان محـور اتحاد در ایل دانست. سردار ظفر می‌نویسد: حاج عـلیقلی خان (سردار اسد دوم) هـیچوقت مایل به جنگ نبود، خاصه جنگ مابـین بنی اعمام و برادران

سردار اسـد در امور سیاسی نیز فردی توانا بود. او این امتیاز را با حـضور گـسترده اش در دستگـاه دولتی از زمان ناصرالدین شاه کسب کرده بود. سردار اسـد در آثار مربوط به رجال معـاصر دارای سیمای مثـبت و روشنی است. قـزوینی او را دارای اخلاق حسنه دانسته ‌است. عـلاقه به عـلم و دانش و مطالعـهً کتب داخلی و خارجی، بخصوص مطالعـه آثار مربوط به تاریخ، از ویژگـی‌های دیگر اوست؛ قزوینی می‌نویسد: «من آن مرحوم را خوب می‌شناسم و در تمام مدت اقامت او در پاریس هـفته‌ای دو سه مرتبه او را می‌دیدم و غالبا صحبت ما از تاریخ بود؛ زیرا که او به تاریخ بسیار عـلاقه داشت

وی دراین باره اشاره به تالیف «تاریخ بختیاری» بدستور او و ترجمه کتابهای زیادی از زبانهای خارجه به زبان فارسی دارد. از آن جـمله سفرنامه شرلی تاورنیه و مجلات و کـتب آبی انگـلیسی را می‌توان نام برد. ملک زاده در این باره می‌نویسد:

 

 دکتر ملکزاده فرزند ملک المتکلمین (میرزا نصرالله بهشتی شهید انقلاب مشروطه در زمان محمد علیشاه)

 

شخصیت حاج عـلیقلی خان سردار اسـد

«حاج عـلیقلی خان سردار اسـد که از خوانین روشنـفکر بختیاری بود، دبستانی برای فرزندان ایل تاًسیس کرد و معـلمینی از تهـران برای تدریس اجیر نمود؛ و نظافت آن مدرسه را به شیخ علی ناظم که از مردان روشنفکر بود سپـرد

وی می‌آفزاید، بدستور او تـعدادی از دانش آموزان این مدرسه به خارج اعزام شدند. کسروی نیز او را مردی دانش دوست و آگاه دل نامیده است؛ و یحیی دولت آبادی نام او را جزء اولین مجلسی که از افراد علم دوست در رجب 1315 هـجری قـمری تـشکیل شده‌ است، می‌آورد. و احمد پـژوه وی را یکی از چهـار پـنج تن مبارز با وقوف به کار، آگـاه و صمیمی می‌داند.

 

سردار اسعد در جلسه باغ سلیمان خان میکده (هـستهً اصلی انـقلاب مشروطیت ایران)/ 1283 خورشیدی / 1322 ه.ق

بنا به تصریح ملک زاده، سردار اسـد هـمکاری خود با مجامع آزادی خواهی را از سال ۱۳۲۲ هـجری قمری آغاز کرده‌ است. در دوازدهـم ربیع الاول هـمین سال، جلسه‌ای از رجال آزادیخواه در باغ شخصی سلیمان خان میکـده و به رهـبری او برگـزار شد. ملک زاده این مجمع را هـستهً اصلی انـقلاب مشروطیت ایران می‌داند.

گرچه نام سردار اسعـد در لیست اصلی نیامده ‌است، اما او می‌نویسد: «بطوری که نگارنده این تاریخ از کسانی که هـنوز زنده‌اند و در آن جـمع حضور داشته‌اند تحقـیق کرده‌ام، بحرالعـلوم کرمانی، برادر شهـید سعـید مرحوم روحی و حاجی عـلیقـلی خان سردار اسـد بخـتیاری و سلیمان میرزا هـم در آن جـلسه حضور داشتـند

اما با این وجود در طی سالهای بعـد تا سال ۱۳۲۶ هـجری قـمری (1286 خورشیدی) از او برای حـمایت از مشروطه حرکتی مشاهـده نگـردیده‌ است، و یا نگـارنده به موردی دسترسی نیافـتم. قـبل از سال ۱۳۲۴ هـجری قمری که مبارزه ضد استکـباری مردم شکـل می‌گرفت ، سردار اسـد مشغـول امورات ایل بخـتیاری بوده و افزون طلبی‌هایی از او و برادرش سردار ظفر مشاهـده می ‌گردد، و چـنانکه گـفـته شد در سال ۱۳۲۴ هـجری قـمری(1285 خورشیدی) عـازم اروپا می‌شود.

 

به توپ بستن مجـلس شورای ملی / 1287 خورشیدی/ 1326 هجری قمری

سردار اسـد هـمکاری خود با آزادی خواهان را پس از به توپ بستن مجـلس شورای ملی و در سال ۱۳۲۶ هـجری قـمری بطور آشکار، آغاز کرده‌ است. در این سال ، با تـجـمع مشروطه خواهان و رجال مخالف محمدعـلی شاه در اروپا، سردار اسـد نیز به جرگـه آنان پـیوست. این افراد در سه شهـر متمرکز شده بودند. یک دسته که از حـیث تعـداد زیادتر بودند و از حیث نام و آوازه حـکومتی مشهـورتر، افرادی بودند که در پاریس جمع شده بودند.

 

مشروطه خواهان مخالف محمد علیشاه/ شاخه پاریس

علاءالدوله، سردار اسـد، ظهـیرالسلطان، احتـشام السلطنه، مخـبرالسلطنه و امیر اعـظم از آن جـمله بودند. اینها از گـروه اعـیان، وزراء، شاهـزادگـان و نمایندگان مجلس بودند، و افرادی از این قبـیـل با آنها در تماس بودند، مانند مـحـمد خان قـزوینی، دکتر اسماعیل خان مرزبان (امین الملک)، دکتر جلیل خان ثـقـفی، دکتر عـبداللطیف گـیلانی و چـند تن دیگـر.

 

مشروطه خواهان کمیته ایران/ شاخه لندن

دسته دوم لندن را پایگـاه خود قرار داده بودند و کـمیتهً ایران را به کمک عـده‌ای از انگـلیس‌ها تاًسیس کرده بودند. تـقی زاده، میرزا آقا تبریز(حسین زاده تبریزی) و سید محـمد صادق طباطبایی از این گـروه بودند و معـاضد السلطنه پـیرنیا نیز ابـتـدا در جمع آنها بود.

مشروطه خواهان شاخه سویس

دسته سوم کـسانی بودند که در سویس مستـقر شدند. علی اکـبر دهـخدا، قاسم خان صوراسرافیل و معـاضد السلطنه پـیرنیا چـهـرهای معـروف آنها بودند. هـتـل لاپـرری در شهـر ایوردن مرکز تجـمع آنهـا بود. این گروه نظام نامه ترکهـای جوان را در اخـتیار داشتـند و بر اساس آن فعـالیت می‌کردند.

 

اتحاد بعد از بتوپ بستن مجلس با فرمان محمد علیشاه / 1287 خورشیدی/ سال 1326 ه.ق

این سه گروه هـماهـنگی کاملی نداشتـند و ترکیب سیاسی آنها با هـم فرق می‌کرد. اما در موقعـیت حساس سال ۱۳۲۶ هـجری قـمری با هـم متـحد شدند. سردار اسد، در این برهـه حساس از تاریخ ایران، در بـین این مجامع، مهـره‌ای است که به لحاظ موقعـیت حساس و قـدرت جـنگی ایل بخـتیاری، برای نجات کشور از استـبداد مـحـمد علیشاهی برگـزیده می‌شود. زیرا به لحاظ عدم وجود نیروی نظامی سازماندهی شده، قدرت نیروئی ایلات تعـیـین کننده بود. پـاولویـچ می‌نویسد: «ایلها، یگـانه نیروی مسلح کشور محسوب می‌شدند. به عـلت ضعـف شاه، نیروی مسلح ایلها برای نگـهـداری تاج سلطنتی بهـر قـیمتی می‌بایست حـفظ شود

ایل بختیاری تنها نیروی مسلح متحد ایران

قـدرت ایل بـختیاری در بین ایلات در این زمان، تعـیـین کننده بود. بطوریکه شاه نیز برای نجات خود به آنهـا دل بسته بود و چـنانکه گـفته شد، عـین الدوله برای غـلبه بر تـبریز، هـزار سوار بـختیاری درخواست کرده، و خود خوانین نیز براین قـدرت واقـف بودند و حـتی آنـهایی که در رکـاب شاه بودند نیز گـاهـی وسوسه می‌شدند که به مشروطه خواهان بپیوندند و نام نیکی از خود بر جای بگـذارند. شاه نیز از پـیوستن آنها به انـقـلابـیون وحـشت داشت.

اما در حالیکه ملت در فشار استبداد بود، استـفاده از بخـتیاریها خود راه چاره‌ای بود که می‌بایست تجربه شود. بنابراین با اصرار افرادی چـون معـاضدالسلطنه پـیرنیا و مخـبر السلطنه، سردار اسـد نـقش اصلی را به عـهـده گـرفت. در این باره قـزوینی می‌نویسد که معاضدالسلطنه پـیرنیا، از وکـلای دوره اول مجـلس شورای ملی به پاریس آمده بود تا سردار اسـد را بسیج کند، اما سردار اسـد تحـرک واقعی از خود نشان نمی‌داد. در هـمین هـنگـام دکتر لطیف گـیلانی با حالت عصبانیت به سردار اسـد می‌گوید: «تو چـطور راضی می‌شوی که در اینجا در پاریس مشغـول گـردش و تـفریح باشی و محـمد علی میرزا...ایرانیان را در تهـران شکم پاره کـند و طناب بـیندازد و مردم را توی چاه زنده دفن کند. هـیچ خـجالت نمی‌کشی..».

ملک زاده می‌نویسد:«ایرانیان مهـاجر مقـیم اروپا سردار اسـد را تـشویق به رفـتن ایران و قیام بر علیه محمدعلی شاه نمودند. وقتی چـند نفر از آنها منجمله شکرالله خان معـتمد خاقان که بعـداً لقـب قوام الدوله یافت، به اتـفاق سردار اسـد به ایران مراجعـت و به اصفهان رفت و در سفر جـنگی از اصفهان به تهـران با او هـمراه بود

مخـبرالسلطنه هـدایت که در این موقع در اروپا بوده‌است، می‌نویسد: «شاخص میان ایرانیان، عـلیقـلی خان سردار اسد است. گاهی به منزل او می‌روم....غالباً اشخاص سر سفره او حاضر می‌شوند. عـصر به کافه دولاپه، جـنب اپـرا می‌رود، باز جـمعی دور او را گـرفته‌اندمخـبرالسلطنه سپس می‌نویسد که از او خواسته ‌است تا به ایران رفته، رهـبری نهضت را به عـهده بگـیرد. اما او گـله می‌کند که تـنها است، مخـبر السلطنه هدایت می‌گوید، کار را یکـنفر می‌کند.

 

فتح اصفهان بتوسط بختیاریها و صمصام السلطنه

مراجعت سردار اسعد از پاریس/ 6 مه 1909 میلادی/ 1288 خورشیدی/ 1327 قـمری/ اتحاد با ایلات عربی و قشقائی

این تـشویق‌های ایرانیان باعـث حرکت سردار اسعد می‌شود. البته اقدام موفـقیت آمیز بخـتیاریها در فـتح اصفهان نیز به او امیدواری بیشتری داده ‌است. اما سخن پرسی سایکس که می‌نویسد:«عـملیات صمصام وی را مجبور به ورود در کار نموده»، را نمی‌توان تماماً صحیح دانست. زیرا چـنانچه تشریح شد، او قـبلا به بخـتیاری سفر کرده و هـماهـنگی‌هایی با حاج آقا نورالله نجـفی انجام داد.

بهـر حال سردار اسعد(اسد) با فـتح شدن اصـفهان با عـزمی محـکمتر، راهـی ایران شد و تا قـبل از رسیدن به ایران نیز با ارسال پـیامها و نماینده، کـنترل حـرکت را بدست گـرفت. او در ۱۵ ربـیع الثانی ۱۳۲۷ هـجری قـمری (۶ مه ۱۹۰۹ میلادی) وارد ایران شد. ابـتدا با شیخ خزعـل، شیخ قـدرتمند اعـراب «بنی کعـب» خوزستان ملاقات کرد و با او متحد شد. سپس وارد بخـتیاری شد. متعاقب آن با خوانین قـشقایی سوگـند نامه‌ای را امضا کرد. هـم پـیمان شدن با خوانین و شیوخ، بسیار حیاتی بود. زیرا او برای حـرکت به سمت تـهـران، می‌بایستی از پشت سر مطمئن باشد. بخصوص اینکه خوانین قـشقایی و بخـتیاری با هـم رقابت دیرینه داشتـند، و شیخ خـزعـل نیز ضمن رقابت با خوانین بختیاری، با محـمد علیشاه راه مسالمت آمیزی را در پـیش گـرفته بود.

لازم به گـفتن است، زمینهً اتحاد بـین خوانین بختیاری و شیخ خزعـل از یک سال قـبل، فراهـم آمده بود. در ماه صفر سال ۱۳۲۶ هجـری قـمری بین شیخ خزعـل و خوانین بختیاری پـیمان نامه‌ای برقرار شده بود. از طرف تمام خوانین بخـتیاری، غـلامحسین خان سردار محتـشم و خسرو خان سردار ظفر به نمایندگی از طرف تمام خوانین بخـتیاری، آن را امضا کرده بودند.

 

 روسای ایل بختیاری

 

ايستاده از راست: عليقلي سرداراسعد، محمدحسين سپهدار، خسرو ايلخان ظفربختيار، سردار اشجع و سردار محتشم. نشسته از راست: رضاقلی ايل بیگی (بختياری)، حسينقلي ايلخانی بختياری، محمدقاسم وكيل‌السلطنه (برادر میرزا علی اصغر خان امین السلطان اتابک اعظم) و اسفنديارخان بختيار و نفر بعدی ... / تصاویر از سایت "موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران" و با تشکر)

 

اتحاد بختیاری ها

سردار اسـد پس از عـقد قرارداد با رؤسای ایلات مذکور، درصدد اتحاد با رقـبای خانوادگی خود برآمد. خانوادهً حاج ایلخانی، مشکـل اصلی او محسوب می‌شد. لطفعـلی خان امیر مفـخـم، برای مقابله با تـهاجم بـختیاریها به تهـران، در قم موضع گرفته بود. برادر او نصیرخان سردار جـنگ، از محاصره تـبریز دست برداشته، برای پـیوستن به امیر مفـخم، راهـی قـم بود، و برادر دیگـرشان، سردار اشجع بهـمراه خسروخان سردار ظفر (برادر سردار اسـد) برای جـمع آوری نیرو، بسمت بخـتیاری در حرکت بود. تـنها غـلامحسین خان سردار محتـشم بعـنوان ایل بـیگی ایل بخـتیاری در خوزستان بسر می‌برد. بر خلاف برادرانش که در ضدیت کامل با سردار اسـد بسر می‌بردند، زمینه‌های اتحاد بـین سردار محتـشم و سردار اسـد از قـبل توسط سردار ظفر فراهـم آمده بود. سردار ظفر که به رقابتهای فامیلی خیلی اهـمیت می‌داد در ۱۹ رمضان ۱۳۲۶ هـجری قمری با سردار محتـشم پـیمانی بسته بود که براساس آن سردار محتـشم سوگـند یاد کرده بود تا نسبت به سردار ظفر و سردار اسـد وفادار بماند.

بنابراین زمـینه اتحـاد برای سردار اسـد کاملاً فراهـم بود. او مجـدداً با سردار محتـشم هـم پـیمان شد. سردار ظفـر(حاج خسرو خان سردار ظفر فرزند حسینقلی خان مقتول و برادر دیگر سردار اسعد بختیاری بود) نیز از قـم بسوی بخـتیاری آمده، عـلیرغـم سوگـندی که به امیر مفـخم (لطفعلى‏خان امير مفخم، ايلخانى بختيارى)، مبنی بر عـدم خیانت به محـمد عـلیشاه، خورده بود، به سردار اسعـد پـیوست. او در این باره می‌نویسد: «با اینکه من بر سر سوگـند و پـیمان خود ایستاده بودم، کم کم فـهـمیدم امیرمفـخم و سلطانـقـلی خان می‌خواهـند بـنیاد فرزندان مرحوم ایلخانی را براندازند و به مشورت و هـمدستی یکدیگـر نوشته، تمام ایلات ایلخانی را از شاه گـرفته بودند که امیرمفـخم و هـر که با او برادر کرده، هـم خیال باشد، تـقـسیم کـنند».

سردار اشجع وقـتی که به بخـتـیاری رسید، حاجی بی بی ، یکی از زنان حاج ایلخانی را با خود هـمراه کرد و به تـشویق او، زنـهـا و بچـه‌های منطقه اردل به داد و فریاد پـرداخته و فرزندان حاج ایلخانی را به اتـحاد دعـوت می‌کردند. اما حـضور چـهـره بانفـوذی چـون سردار اسعـد در ایل، باعـث اتحاد بخـتیاریها شد. در عـین حال تعـدادی از بستگـان حاج ایلخانی و بعـضی از فرزندان حاج ایلخانی هـمچـنان به پـیمان خود با محـمد عـلیشاه وفادار ماندند و حتی سردار محتـشم که به سردار اسعـد پـیوسته بود، نیز به حال خود رهـا نشد، و سردار اشجع جـمعـی نیرو تـدارک دیده، به فرماندهـی شهـاب السلطنه به تـهـران اعـزام کرد.

از آنطرف سردار اسعـد با هـمراهی خوانین بخـتیاری و انقـلابـیون دیگـر، سپاهـی قریب به هـفتصد نفر جمع آوری و راهی تهـران شد. و قبل از حرکت طی نامه‌ای به شیخ السفرا، وزیر مخـتار اتریش، هـدف از حرکت خود را تـشریح کرد و از دولتهـای قـدرتمند خواست تا از مداخله نظامی در ایران خودداری کـنند.

در این سفر، جـمعی از روًسای بخـتیاری او را هـمراهی می‌کردند؛ از جـمله الیاس خان صارالملک و سالار مسعـود که جزء نیروهای بخـتیاری مستـقر در تـبریز بود. آنها بطور قراری ، خود را به بخـتیاری رسانده بودند. پس از حرکت سردار اسعـد، سردار بهـادر و غـلامحسین خان سردار محتـشم با سپاهی برای پـیوستن به سردار اسعـد راهی تهـران شدند و سردار اشجع با سردار ظفر به رسم ایلی هـم پـیمان شدند.

سردار اسعـد در حرکت خود به سمت تـهـران، مشکـل اصلی خود را برخورد با نیروهای بخـتیاری به فرماندهـی امیرمفـخم می‌دانست و تلاش زیادی نمود تا با آنها درگـیر نشود. برای این مقـصود نامه‌هایی به او نوشت، تا اگـر می‌خواهـد به شاه وفادار بماند با نیروهای دیگر درگـیر شود. زیرا درگـیری با نیروهای بخـتیاری، ایل را به خاک و خون می‌کشاند. سالار فاتح که جزء نیروهای مجاهـدین شمال بوده ‌است، از عـدم تمایل سردار اسعـد به جنگ بخاطر ترس از اخـتلافات خانوادگـی سخن می‌گوید.

دانشور عـلوی نوشته‌ است که امیرمفـخم و سردار جـنگ در باطن با سردار اسعـد هـمفکری داشتـند. اما این سخن بنا به مقاومت‌هایی که امیرمفـخم از خود نشان داده ‌است، صحیح بنظر نمی‌رسد. و چـنانکه که کسروی نیز نوشته ‌است، او تا آخر ایستادگی کرد. اسنادی نیز این سخن را تائید می‌کند. چنانکه سردار اسعـد طی تـلگـرافی از تهـران به صمصام السلطنه نوشته ‌است: «از قم حرکت کردم به ملاحضهً جـنگ برادری و حـفظ خانوادگی ... به چپ راه رفـته، بلکه جـنگی در خانواده فراهـم نیاید. هـر چه ملاحضه حـفظ خانواده را نمودم آخر امیر مفـخم و سردار جـنگ به لجاج اتحاد سردار محتـشم و سالار اشرف و سردار اشجع شد. تاخت و یورش سرما آورد.»...

وی سپس کشته‌های دو جـناح از بختیاری‌ها را صد نفر نوشته ‌است. امیر مفـخم نیز طی نامه‌ای به سردار محتـشم ضمن شرح درگیری و شمردن کشته‌ها، نوشته‌ است: «انشاءالله امیدوارم به فضل خداوند تبارک و تعـالی فردا یا پس فردا کارشان خـتم شود».

بهـر حال بخـتیاریها آماده حـرکت شدند، گـرچه تصمیم جـدید محمد علی شاه مبنی بر اعادهً مشروطیت آنها را مردد کرد، اما سپس به خدعهً شاه پـی بردند. در سپاه آنها، سردار اسعـد، یوسف خان امیر مجاهـد، مرتضی قلی خان صمصام و جمع دیگـری از سران بخـتیاری و دکتر دانشوری علوی حضور داشتـند.

 

فتح تهران بتوسط مجاهدین شمالی و بختیاری ها / 21 تیر 1288 شمسی/ 1327 قمری/  1909 میلادی

پیروزی انقلاب مشروطه/ پناهنده شدن محمد علیشاه به سفارت روسیه

از شمال نیز نیروهای مجاهـدین راهی تهـران گردیدند و با هـماهـنگی‌هایی که با هـم داشتـند، در ۲۴ جمادی الثانیه ۱۳۲۷ هجری قمری(1288 خورشیدی) وارد تهـران شدند. آنها برای رسیدن به تهـران درگیریهای پراکـنده ‌ای با بخـتیاریهای طرفـدار شاه داشتـند. اما سران مجاهـدین که با طی نزدیک به ۱۱۱۱ کیلومتر (۶۹۰ مایل) توانسته بودند بهـم برسند، طی جلساتی در بادامک ، طرح حمله به تهـران را ریختـند. خبرنگار تایمز مینویسد: «حرکت ناگـهانی آنان بسی زیرکانه و بنحو درخشانی انجامید، بدون انداخـتن تیری توانستـند رخنه به شهر نمایند

آنان که برای ورود به تهـران با مجاهـدین تهـران هـماهـنگی‌هایی نموده بودند، از سوی مردم با آغوش باز مورد استـقبال قرار گرفـتـند. و پس از درگـیری های پـراکنده ، شهـر به تصرف مجاهـدین درآمد؛ و در روز جـمعه ۲۷ جمادی الثانی سال ۱۳۲۷ هـجری قمری(۲۱ تـیر ۱۲۸۸ خورشیدی - ۱۶ ژوئیه ۱۹۰۹ میلادی) داستان جـنگ پایان یافت.

و در ساعت ۸٫۵ صبح، شاه با پانصد تن از سربازان و بستگـان و سران و مرتجعـین بنام امیربهادر جنگ به سفارت روس در زرگـنده پـناهـند شد.

 

......   .........    ............      ...............       ..................       .....................

 

SARDAAR1.jpg جعفر خان سردار بهادر

 

جعفرخان سردار بهادر (سردار اسعد سوم)/ پسر ارشد علیقلی خان سردار اسعد دوم بختیاری

(از 1259 تا 1313 شمسی خورشیدی)

 

او پسر ارشد علیقلی خان سردار اسعد بختیاری و از روسای ایل بختیاری بود. در جریان انقلاب مشروطه در ایران بهمراه پدر و خواهرش بی بی مریم بختیاری در فتح تهران در سال 1288 شمسی شرکت داشت. پس از درگذشت پدرش به او نیز لقب سردار اسعد (سردار اسد سوم) داده شد. جعفرخان سردار بهادر وزیر جنگ ایران در زمان سلطنت رضا شاه بود. گویند بعدأ به دستور رضا شاه زندانی گشته و در بهار سال ۱۳۱۳خورشیدی در زندان قصر کشته شد.

 

جعفرخان سردار بهادُر ملقب به سردار بهادر و سردار اسد سوم

معروف به القاب «سردار بهادر» و «سردار اسعد» فرزند ارشد علی قلی خان سردار اسعد بختياری در 1259 ش. در چهار محال بختياری متولد شد. پس از فراگرفتن تحصيلات ابتدائی و دروس معمول زمان به سواری و تيراندازی و آیین سپاهيگری پرداخت و فنون جنگی را به حد كامل آموخت. چندی نيز در اروپا بسر برد و زبان فرانسه را ياد گرفت.

 

عضو دادگاه عالی انقلاب مشروطه / سال 1288 خورشیدی

در 1288 خورشیدی، چند روز پس از فتح تهران و خلع محمد علی شاه از سلطنت برای تقويت نيروی مركزی با هزار سوار بختياری وارد تهران شد و بلافاصله به عضويت دادگاه عالی انقلاب تعيين گرديد. اين دادگاه عده‌ای از مستبدين و مخالفين مشروطه را محاكمه و محكوم به اعدام نمود. شيخ فضل الله نوری مجتهد بزرگ توسط همين دادگاه محاكمه و اعدام شد.

جعفرخان سردار بهادر چند ماه پس از ورود به تهران مأمور دفع غائله‌های زنجان و آذربايجان شد و در رأس پانصد سوار بختياری به اتفاق يپرم خان رئيس نظميه عازم مأموريت جنگی گرديد. اولين برخورد جنگی اين نيرو در زنجان بود. در آنجا ملا قربان علی(زنجانی ملقب به حجت الاسلام) مجتهد متنفذ و مستبد عليه مشروطه خواهان دست به اقدام زده بود و شهر زنجان در تصرف او بود. در یک برخورد شديد ملا قربانعلی زنجانی شكست خورد و قوای او متواری شدند. او را توقيف و به تهران اعزام نمودند. سپس عازم آذربايجان شدند. پس از ورود به تبريز مخبر السلطنه والی و ستارخان از آنان استقبال شكوهمندی نمودند. حعفر خان سردار بهادر در اين مأموريت فتنه‌های اردبيل، سراب، و اهر را پايان داد و با تعدادی اسير و غنائم جنگی بازگشت و مورد استقبال با شكوه مردم واقع شد.

 

مامور خلع سلاح ستارخان/ پس از تصویب قانون خلع سلاح / 1289 خورشیدی

در 1289 خورشیدی(یکسال بعد از فتح تهران) پس از تصويب قانون خلع سلاح چون ستارخان و باقرخان از تحويل سلاح‌های مجاهدين آذربايجانی خودداری نمودند جعفر خان سردار بهادر و يپرم خان رئيس نظميه مأمور خلع سلاح نمودن آنها شدند، در نتيجه بين قوای ستارخان و باقرخان كه در پارک اتابک سکنی داشتند و نيروهای دولتی كه اغلب آنها سواران بختياری بودند، جنگ سختی در گرفت و سرانجام مجاهدين آذربايجان با برجای گذاشتن چندين كشته و مجروح، خلع سلاح شدند. در اين زد و خورد، ستارخان هم از ناحية پا به شدت مجروح شد.

 

 محمد علیشاه و ملک جهان خانم مادر احمد شاه

 

جعفر خان سردار بهادر فرمانده جنگ برعلیه بازگشت محمد علیشاه/ 1290 خورشیدی

در 1290 خورشیدی محمد علی ميرزا (محمد علیشاه سابق) سلطان مخلوع به اتفاق برادران خود منصور ميرزا شعاع ‌السلطنه و ابوالفتح ميرزا سا لارالدوله به قصد تصاحب تاج و تخت وارد ايران شدند (از طرف روسیه و خزاسان) و به سرعت نواحی كرمانشاه، كردستان، لرستان، گرگان، مازندران، اراک و شاهرود به تصرف آنها درآمد و اولين اردوی شاه سابق به فرماندهی ميرزا علی خان ارشد‌الدوله (رئیس انجمن انصار) در ورامين تهران آرايش جنگی گرفت.

 

 منصور میرزا شعاع السلطنه دومین فرزند مظفرالدینشاه و برادر محمد علیشاه/ منصور میرزا شعاع السلطنه مدتی والی گیلان بود

 

اعدام میرزا علیخان ارشد الدوله

قوایی از تهران به فرماندی جعفرخان سردار بهادر و يپرم خان رئيس نظميه برای مقابله با آنها به استقبال رفتند. در جعفر آباد ورامين دو اردوی جنگی در مقابل يكديگر قرار گرفته و جنگ آغاز شد. در اين نبرد با وجودی كه نيروی شاه مخلوع و ارشد الدوله بر نيروی دولتی فزونی داشت، مع الوصف شكست خوردند و ارشد الدوله دستگير و اعدام شد و قوام دولتی پيروز شدند.

 

جعفرخان سردار بهادُر، حکومتدار عراق، وزیر پست و تلگراف، والی کرمان، استاندار خراسان، وزیر جنگ

جعفر خان سردار بهادر پس از چند مأموريت جنگی ديگر به حكومت عراق منصوب شد و چند سال در آنجا باقی ماند. در 1296 خورشیدی عليقلي خان سردار اسعد (سردار اسعد بختیاری معروف و پدر جعفرخان سردار بهادر) درگذشت و طبق فرمان احمد شاه(آخرین شاه قاجاری دوران مشروطیت) عنوان و لقب سردار اسد به پسر ارشدش جعفرخان سردار بهادر تعلق گرفت و از اين تاريخ عنوان سردار اسعد (سوم) بختياری يافت. در همان سال در كابينة ميرزا حسن خان مستوفی الممالک وزير پست و تلگراف شد و جمعاً سه ماه وزير بود. در 1299 خورشیدی والی كرمان شد. بعد به استانداری خراسان رسيد. در 1303 خورشیدی در كابينة سوم و چهارم سردار سپه به وزارت پست و تلگراف معرفی گرديد. در كابينة مهدی قلی هدايت (مخبر السلطنه) به سمت وزير جنگ تعيين شد. اين كابينه متجاوز از شش سال روی كار بود (زمان رضاشاه) و در تمام مدت سردار اسد كه نام خانوادگی «اسد» را برای خويش انتخاب نموده بود، در رأس وزارت جنگ قرار داشت ولی عملاً كارهای وزارت جنگ را شخص رضا شاه انجام می‌داد.

 

جعفرخان سردار اسعد سوم از دوستان و نزدیکان رضا شاه/ ملاقات با سمیتقو و مجازات لهاک خان

در فاصله بين سال‌های 1309 – 1307 خورشیدی (زمان رضاشاه) كه شورش عشاير فارس آغاز شد و دامنة آن به بختياری كشيده شد، سردار اسعد تلاش فراوان كرد و در اثنای "جنگ تامرادی" كه قسمت اعظم نيروی نظامی ايران كشته شده بودند، با چهارصد سوار بختياری به منطقه رفته، اوضاع آنجا را امنيت بخشيد.

جعفرخان سردار اسعد از دوستان و نزديكان رضا شاه بود. در غالب مسافرت‌ها او را همراهی می‌كرد. در سفر جنگی سردار سپه به خوزستان و در سفر سردار سپه به آذربايجان و ملاقات با سميتقو همراه شاه بود. در مسافرت شاه به خراسان برای رسيدگی به وضع لشكر شرق و ماجرای قيام لهاک خان در مراوه تپه و مجازات آنها در كنار شاه قرار داشت. غير از همراهی با شاه در مسافرت‌ها و بازديدها سرداراسعد یکی از نزديكان معدود رضا شاه بود كه هفته‌ای چند نوبت او را در كاخ ملاقات می‌نمود و بعد از تيمورتاش نزديكترين شخص به رضا شاه بود.

 

بازداشت جعفر خان سردار اسعد (سوم)/ در 8 آذرماه 1312 شمسی

در 1312 خورشیدی محمد علی فروغی به نخست‌وزيری رسيد. سردار اسعد كماكان عهده‌دار وزارت جنگ شد و در همان سال طبق معمول سنواتی شاه برای شركت و مشاهده مسابقات اسب دوانی به دشت گرگان عزيمت نمود. در اين مسافرت، سردار اسعد در صف مقدم همراهان شاه قرار داشت. پس از انجام مراسم اسب دوانی و توزيع جوايز توسط سردار اسعد در روز 8 آذرماه 1312 خورشیدی، سرهنگ سهیلی رییس اطلاعات شهربانی او را بازداشت نمود. بلافاصله به زندان قصر انتقال یافت. همزمان با این واقعه، تعداد زیادی از رؤسای عشایر تبعیدی در تهران و دیگر افراد صاحب نفوذ در مناطق ایلی جنوب دستگیر شدند. گذشته از اکثر خوانین بختیاری، تعدادی از سران دیگر ایالات نیز توقیف و به زندان افتادند. عده ای از خوانین بختیاری که نماینده مجلس بودند پس از سلب مصونیت توقیف شدند. قوام الملک شیرازی نیز بازداشت شد.

 

وفات جعفرخان سردار اسعد (سوم)/ ده فروردین 1313 شمسی

جعفرخان سردار اسعد تا دهم فروردین 1313 خورشیدی در نهایت زجر و شکنجه در زندان به سر برد تا اینکه در آن روز از بین رفت. همزمان با مرگ جعفرخان سردار اسعد عده ای از سران عشایر و ایلات بختیاری در جنوب به حکم دادگاه نظامی در زندان قصر به چوبه دار سپرده شدند و عده زیادی نیز به حبس های طویل المدت محکوم شدند که تنی چند از آنان در زندان درگذشتند.

پس از سال 1320 خورشیدی(پس از اشغال ایران بتوسط قوای متفقین در زمان جنگ جهانی دوم و بسال 1941 میلادی) و استعفا و رفتن رضاشاه از ایران، در مجلس و مطبوعات سر و صدای زیادی بلند شد و وراث مقتولین دوره رضا شاه از جمله سردار اسعد به خونخواهی آنان به عدلیه شکایت بردند. ابتدا در دیوان کیفر و سپس در دادگاه نظمینه به محاکمه کشیده شدند. پزشک احمدی نیز در رابطه با قتل سردار اسعد (سوم) محکوم به اعدام شد.

 

 محمد حسن میرزا برادر و ولیعهد احمد شاه / متوفی در 1321 شمسی در لندن

 

دلایل دستگیری سردار اسعد (سوم)

جعفرخان سرداراسعد مردی متهور، جنگجو، بذال، و جاه طلب بود. مخبرالسلطنه هدایت دربارة قتل سردار اسعد (سوم) چنین نوشته است: «معروف شد که اسعد سوم فوت کرده است و کار به محاکمه نکشید. گفته شد که محرمانه اسلحه ای به ایل بختیاری وارد شده بوده است بعدها در ملاقات از رضا شاه شنیدم، بلی می خواهند محمد حسن میرزا (برادر و ولیعهد احمد شاه) را بیاورند...».

 

درباره قتل سردار اسعد بختیاری در زندان قصر مطالب گوناگونی نوشته شده است.

 

(منابع: كتاب شرح حال رجال سياسی و نظامی معاصر ايران، نوشتة باقر عاقلی، انتشارات گفتار، 1380 خورشیدی)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       .....................

 

  سردار مریم بختیاری

 

بی بی مریم بختیاری زن مبارز عصر مشروطه/ خواهر سردار اسعد بختیاری

(زاده 1313 خورشیدی/ وفات 1316 خورشیدی)

 

بی بی مریم بختیاری همسر ضرغام السلطنه بختياری

بی بی مريم بختياری دختر حسین قلی خان ايلخانی، خواهر علی قلی خان سردار اسعد بختیاری(اسد دوم) و همسر ضرغام السلطنه بختياری از زنان مبارز عصر مشروطيت است. او از زنان تحصيلكرده و روشنفكر عصر بود كه به طرفداری از آزاديخواهان برخاست و در اين راه از هيچ چيز دريغ نورزيد. وی به مثابه زندگي ايلياتی در فنون تيراندازی و سواركاری ماهر بود و چون همسر و جانشين خان بود عده ای سوار در اختيار داشت و در مواقع ضروری به ياری مشروطه خواهان می پرداخت. سردار بی بی مريم بختياری ، یکی از مشوقين اصلی برادرش سردار اسعد بختياری جهت فتح تهران محسوب می شد. وی طی نامه ها و تلگراف های مختلف بين سران ايل و سخنرانی های مهيج  و گيرا، افراد ايل را جهت مبارزه با استبداد صغير (استبداد محمدعلی شاهی) آماده می كرد و به عنوان یکی از شخصيت های ضداستعماری و استبدادی عصر قاجار مطرح بوده است.

 

لقب سرداری بی بی مریم

سردار مريم بختياری قبل از فتح تهران مخفيانه با عده ای سوار وارد تهران شده و در خانه پدری حسين ثقفی منزل كرد و به مجرد حمله ای سردار اسعد به تهران، پشت بام خانه را كه مشرف به ميدان بهارستان بود سنگربندی نمود و با عده ای سوار بختياری، از پشت سر با قزاق ها مشغول جنگ شد. او حتی خود شخصا تفنگ به دست گرفت و با قزاقان جنگيد. نقش او در فتح تهران، ميزان محبوبيتش را در ايل افزايش داد و طرفداران بسياری يافت به طوری كه به لقب سرداری مفتخر شد.

 

سردار مريم بختياری در جنگ جهانی اول با وجود آنكه ايل بختياری از انگليس ها حمايت می كرد به مخالفت با انگليس ها پرداخت و با عده ای از تفنگچيان و سرداران خود جانب متحدين (آلمان و اطریش و عثمانی/ سایت خانه و خاطره) را گرفت. او پاره اي از خوانين جزء بختياری چون خوانين پشتكوه را با خود يار ساخت و در يورش های مداوم خود به انگليس ها صدماتی وارد ساخت به طوری كه پليس جنوب مبارزات دائئمی و پيگيری را با او شروع كرد. او از سربازان و افسران آلمانی و سركوب و قلع و قمع راهزنان كهگيلويه و كنترل خوانين كوچك استفاده نمود. قدرت سردار مريم در منطقه به حدی بود كه روس ها به هنگام فتح اصفهان خصمانه به منزل او تاختند و اثاثيه او را به يغما بردند و كليه اموال و املاک او را در اصفهان مصادره كردند.

 

رشادت و دلاوری اين زن بختياری به حدی بود كه آوازه شهرت و آزادگيش در سرتاسر ميهن پيچيد و منزل او مأمن و پناهگاه بسياری از آزادی خواهان عصر مشروطه شد به طوری كه هنگام فتح اصفهان توسط روس ها (در جنگ جهانی اول)؛ فن كاردف، شارژ دافر سابق آلمان به خانه سردار مريم بختياری پناه برد و مدت سه ماه و نيم در پناه او بود تا اينكه پس از شكست بختياری ها از روس ها و كشته شدن 58 نفر راهی كرمانشاه شد و از آنجا به برلن رفت. به پاس حمايت های سرسختانه بی بی مريم از فن كاردف، امپراطور آلمان، كمان تمثال ميناكاری و الماس نشان و همچنين صليب آهنين خود را كه مهمترين نشان دولت آلمان بود، برای او فرستاد و او تنها زنی بود كه در دنيا توانست به دريافت اين نشان نائل آيد.

 

  زنان بختیاری با رنگهای شاد طبیعی/ نگاره  از سایت www.setinelor.com

 

مصدق در پناه بختیاری ها و سردار بی بی مریم بختیاری

جريان مبارزات سردار مريم بختياری با انگليس ها در طی قرارداد 1919 میلادی و كودتای 1299 ه.ش(خورشیدی) همچنان ادامه يافت به طوری كه دكتر محمد مصدق حاكم فارس در زمان كودتای 1299 خورشیدی پس از مخالفت و عزل از اصفهان راهی بختياری شد و مدتها مهمان سردار مريم بود.

 

سردار مريم بختياری در سال 1316هـ. ش سه سال پس از شهادت فرزندش علی مردان خان در اصفهان و به دستور رضا شاه ، زندگی را بدرود گفت.

 

(منابع: بختياری، مريم: خاطرات سردار مريم بختياری از كودکی تا آغاز انقلاب مشروطه / تهران، آنزان، 1382 خورشیدی)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       .....................

 

 شیر سنگی نماد قدرت و بزرگی بختیاری ها

 

نظریه پارسی بودن بختیاری ها

افرادی که بختیاری ها را به پارس ها نسبت می دهند دلایل محکم و استواری دارند . دلایل آنان از این قرار است :

- زبان بختیاری ها پارسی میانه است و کمتر می توان واژه ای بیگانه از قبیل زبان های عربی و ... را در آن دید . اصیل ترین بختیاری ها زبانی خالی از واژه های عربی دارند و یک پارسی اهل شیراز کاملاٌ زبان آنان را می فهمد.

- لباس مردان (چوغا) دارای خط های سپید و سیاهی است که خط های سپید به بالا و خط های سیاه به پایین می آیند و این نشانه ی برتری سپنتا مینو (دشمن اهریمن) بر انگره مینو (اهریمن) است . که این پوشاک در عهد هخامنشی رایج بوده است . لباس زنان هم که شامل شلوار قری ؛ مینا یا مینایی و لچک است که با بسیاری از ایل های اصیل ایرانی مشترک است. این لباس اصلی ترین لباس زنان دوران هخامنشی - سلوکیان - اشکانیان و ساسانیان بوده است .

- موسیقی آنان به دوران ساسانیان بر می گردد و شامل سرنا و کرنا و کوس (طبل) و سازهای بادی کوچکتر از سُرنا و کُرنا است . (طیفه) توشمال که سرپرستی موسیقی را در ایل بر عهده دارند اکنون هم در مجالس عروسی هنرمندی خود را به معرض نمایش می گذارند .

- نام تش ها (طوایف) نامهایی پارسی و تا حدودی درباری است برای مثال نام تش "شهنی" از واژه "شیه" به معنای آوا و صدای اسب گرفته شده که گفته اند روزگاری این اقوام پرورش دهنده اسب بوده و یا بی ارتباط با اسب نبوده اند. اصیل ترین آنان موهایی حداقل قهوه ای و چشمانی رنگی دارد. قد بلند هم یکی از صفات ظاهری آنان است. مردان آنان بدنی ورزیده و کاری دارند. نام های مردآویج ؛ علی مردان ؛ سخته ؛ کورش و پرویز بین مردان بختیاری رایج است.  

 

«پارسوماش- انشان» خواستگاه بختیاری ها

پژوهشگران می گویند که خواستگاه بختیاری ها خود «پارسوماش» و یا مسجد سلیمان امروزی بوده است و بعد از حمله اعراب به آنان به کوه های امروزی بختیاری و چهارمحال گریختند. چرا که بسیاری از شواهد تاریخی در این منطقه (پارسوماش یا آنشان) بوده است و کمتر اشیا و شواهد تاریخی در چهارمحال دیده شده است. پژوهشگران می گویند که نسب اینان به قبیله پاسارگاد می رسد. آنان این ادعا را با کتیبه کورش که در آن می گوید : «من کورش هستم شاه هخامنشی مردی از آنشان. ای مردی که هر که هستی و از هر جا که می آیی، زیرا می دانم که خواهی آمد، من کورش هستم که به ایرانیان شاهنشاهی بخشید، با من مشاجره نکن ، یگانه چیزی که هنوز برای من باقی مانده است، یک مشت خاک است، که پیکر مرا پوشانده است، اثبات می کنندکه می تواند از نظر اینجانب درست باشد. بیشتر گاهنگاران روم ، یونان ، ایران در نوشته های خود یاد آور شده اند که بختیاری ها از ایرانیان آریایی تبار می باشند. این گروه نخست به ارمنستان و کوه های آرارات آمده و سپس به نام آریایی نامور شده اند. روی هم رفته از همه ی نوشته ها و سند های تاریخی اینگونه برداشت میشود که بختیاری ها از ایرانیان نژاده و با اکراد و الوار از یک ریشه و نژاد و زبانشان نیز همان پهلوی است.

(لایارد) مینویسد که بختیاری ها با یک گویش محلی ایرانی که معمولا به زبان لرُی معروف است تکلم میکنند ، این لهجه بدون اینکه لغات ترکی و عربی وارد آن شده باشد ، یک گونه لهجه ی تعریف شده ی فارسی قدیم است که بختیاری ها آن را حفظ کرده اند. این لهجه که واقعا همان زبان مردم ایران باستان است بیشتر به ادبیات کنونی و زبان شاهنامه شباهت دارد... بختیاری ها در ادوار مختلف نقش مهمی در تاریخ کشورشان ایفا نموده اند. بختیاری ها از طایفه و اولاد کوه نشینان قدیم اند. از خون پاک ایرانیان میباشند. اینان جوانانی چه زن و چه مرد ، بلند بالا و خوشگل دارند...، این طایفه شجاع و دلیر هستند و در تواریخ شجاعت و رشادت بختیاری مذکور است. زبان بختیاری در مقایسه با زبان کنونی از توانایی بالایی برخوردار است. به گونه ای که بختیاری ها بیشتر واژگان بیگانه از جمله واژگان تازی را با همان چهار واژه پارسی (گچ پژ) که در الفبای تازی وجود ندارد دگرگون میکنند مانند کلمه های تازی شکر ، فکر و مغز که در زبان بختیاری به صورت شرگ ، فرگ و مزگ در آمده اند.

دلیل بنیادی دیگری که نشان میدهد زبان بختیاری همان زبان هخامنشی است، این است که کوروش بزرگ نیز به زبان کنونی بختیاری سخن میگفته است زیرا جمله ی پایانی سنگ نبشته ی آرامگاه ایشان در پاسارگاد به زبان بختیاری نوشته شده است. بدین ترتیب که وی فرموده است: (هِدُم کوروش پادشاه هخامنشی) یعنی (هستم کورش شاه هخامنشی). شایسته است بدانیم در سنگ نبشته های داریوش شاه هخامنشی نیز ایشان چندین بار خود را با همین واژه (هِدُم داریوش پادشاه هخامنشی) می شناساند.

 

(منابع: از سایت ایذه و بختیاری و مجتبی یوسف قلعه کژدمی / سایت باشگاه اندیشه / سایت دوستدار بختیاری/ هفته نامه ی امرداد / و با تشکر از همگی)

 

"ریشه بختیاری" (شعر و آهنگ از خانم فروزنده)

 http://www.youtube.com/v/_y9hNljAf64&hl=de_DE&fs=1  (روی کُد کلیک کنید)

 

......   .........    ............      ...............       ..................       .....................

 

با تشکر از "سایت ایذه و بختیاری" و "سایت دوستدار بختیاری" و "سایت باشگاه اندیشه" و مجتبی یوسفی و خانم فروزنده و باقر عاقلی/ سایت خانه و خاطره/ سروش آذرت/ بهمن ماه 1389 خ./ 2011 میلادی