با سلام.

به سایت خانه و خاطره خوش آمدید. 

 

سلسله ساسانیان

(از 224 تا 652 میلادی)

 

 سیمرغ نشان امپراتوری ساسانیان  با رنگ سرخ و زرد و بنفش درفش کاویانی؛

  

اسامی شاهان ساسانی در شاهنامه

پادشاهان ساسانی در شاهنامه از قرار زیرند:

 

1- اردشیر بابکان، 2- شاپور پسر اردشیر، 3- اورمزد شاپور، 4- بهرام اورمزد، 5- بهرام بهرام، 6- بهرام بهرامیان، 7- نرسی بهرام، 8- اورمزد نرسی، 9- شاپور ذوالاکتاف، 10- اردشیر نکوکار، 11- شاپور پسر شاپور، 12- بهرام شاپور، 13- یزدگرد شاپور، 14- بهرام گور، 15- یزدگرد پسر بهرام گور، 16- هرمز، 17- پیروز یزدگرد، 18- بلاش پیروز، 19- قباد، 20- نوشین روان، 21- هرمزد، 22- خسرو پرویزف 23- شیرویه، 24- اردشیر شیروی، 25- فر آیین(گراز)، 26- پوران دخت، 27- آزرمیدخت، 28- فرخ زاد، 29- یزدگرد سوم.

 

 ببیستون کرمانشاهان محل حجاریهای ساسانیان؛

 

شاهان ساسانی

(تاریخ به سلطنت رسیدن شاهان ساسانی بر پایه سالهای میلادی)

 

1- اردشیر یکم (اردشیر بابکان): از 224 تا 241 میلادی

2- شاپور یکم: از 241 تا 271 میلادی

3- هرمز یکم: از 271 تا 272 میلادی

4- بهرام یکم: از 272 تا 275 میلادی

5- بهرام دوم: از 275 تا 282 میلادی

6- بهرام سوم معروف به شاه سک ها در سیستان: فقط چند ماه در سال 282 میلادی

7- نرسی: از 282 تا 301 میلادی

8- هرمز دوم: از 301 تا 310 میلادی

9- آذر نرسی: فقط چند ماه در 310 میلادی

10- ملکه ایفرا همسر هرمز دوم و مادر شاپور دوم: فقط چند ماه در 310 میلادی

11- شاپور دوم یا شاپور بزرگ (شاپور ذوالاکتاف): از 310 تا 379 میلادی

12- اردشیر دوم: از 379 تا 382 میلادی

13- شاپور سوم: از 382 تا 388 میلادی

14- بهرام چهارم: از 388 تا 399 میلادی

15- یزدگرد یکم: از 399 تا 420 میلادی

16- بهرام پنجم (بهرام گور): از 420 تا 438 میلادی

17- یزدگرد دوم: از 438 تا 457 میلادی

18- هرمز سوم: از 457 تا 459 میلادی

19- پیروز یکم: از 459 تا 483 میلادی

20- بلاش: از 483 تا 487 میلادی

21- قباد یکم: دو بار سلطنت کرد؛ بار اول از 487 تا 498 میلادی

22- جاماسب: از 498 تا 501 میلادی

23- قباد یکم: بار دوم از 501 تا 531 میلادی

24- خسرو یکم معروف به خسرو انوشیروان: از 531 تا 579 میلادی

25- هرمز چهارم: از 579 تا 590 میلادی

26- خسرو دوم(خسرو پرویز): از 590 تا 628 میلادی؛ بعد از قتل خسروپرویز توسط پسرش دوران هرج و مرج شروع میشود.

27- قباد دوم: (شیرویه) 628 تا 630 میلادی / حدودأ دو سال و چند ماه

28- اردشیر سوم هفت ساله  کوتاه مدت در 630 میلادی

29- شهر براز، خسرو سوم نوه هرمز چهارم و جوانشیر پسر خسرو پرویز، هر کدام چند ماه در سال 630 میلادی (دوران هرج و مرج)

30- پوراندخت دختر خسرو پرویز: از 630 تا 631 میلادی؛ حدودأ یکسال و پنج ماه

31- گشناسب برده برادر خسرو سوم: کوتاه مدت در سال 631 میلادی

32- آزرمی دخت خواهر پوراندخت: مدتی کوتاه در سال 631 میلادی

33- هرمز پنجم نوه خسرو پرویز: مدتی کوتاه در سال 631 میلادی

34- خسرو چهارم نوه خسرو پرویز: مدتی کوتاه در سال 631 میلادی

35- پیروز دوم نوه انوشیروان عادل: مدتی کوتاه در سال 631 میلادی

36- خسرو پنجم نوه انوشیروان عادل: مدتی کوتاه از 631 تا 632 میلادی

37- یزدگرد سوم پسر شهریار نوه خسرو پرویز، آخرین شاه ساسانی: از 632 تا 652 میلادی

*

لارم بیادآوریست گفتن از تاریخ دقیق به سلطنت رسیدن شاهان ساسانی امکانپذیر نیست ولی حدودأ با یکسال بالا و پایین کردن میتوان به تاریخ دقیق رسید.

 

مختصری از تاریخ شاهان ساسانی در ایران باستان

 

  اردشیر اول بابکان؛

 

اردشیر پسر بابک (بابک پسر ساسان موبد)

ساسان موبد در استخر پارس معبدی برای ناهید ساخت. همسر او، رام بهشت، دختر یکی از پادشاهان بازرنگی بود که در نیسایه سلطنت داشتند. بابک پسر ساسان موبد در شهر خیر در کنار دریاچه بختگان حکومت داشت. بابک برای پسرش اردشیر از گوزهر بازرنگی شغل  قلعه بیگی شهر دارابگرد را گرفت. بابک بعد گوزهر را کشت و خود را پادشاه خوانده و از اردوان پنجم اشکانی لقب پادشاهی برای پسربزرگ خود شاپور خواست. اردوان پنجم اشکانی امتناع نمود. شاپور بعد از فوت پدرش بابک، خود را پادشاه دانسته، اردشیر را تابع خود کرد. اما طولی نکشید که از جهت خراب شدن زیر زمینی در قصر ملکه که همای نام داشت، شاپور زیر آوار ماند و بمرد و اردشیر پادشاه شد.

 

 اورمزد نماد شاهی را به اردشیر اول اهدا میکند؛ حجاری در نقش رستم شیراز؛

 

اردشیر بابکان / اردشیر اوّل ("ارت خشتر")

(از 224  تا 241  میلادی)

 

اردشیر اول در سال 223 میلادی به کرمان حمله برد و بلاش پادشاه آنجا را که دست نشانده اردوان پنجم اشکانی بود، مغلوب نمود و پسر خود را که اردشیر نام داشت حاکم آنجا کرد و مدت ها کرمان معروف به "به اردشیر" شد. اردشیر اول سپس پادشاهان خوزستان و عمان را مغلوب و مطیع خود کرد.

 

 شمشیر اردشیر اول بابکان؛

 

پیروزی اردشیر اول ساسانی بر اردوان پنجم اشکانی

اردوان پنجم اشکانی در سال 224 م. با قشون زیاد قصد اردشیر نمود و در دشت هرمزدگان خوزستان در جنگی با اردشیر اول کشته میشود. طبق روایات پارسی، نسب ساسان پدر بابک و پدر بزرگ اردشیر اول، به اردشیر درازدست هخامنشی می رسد و نیای نیایش که ساسان نام داشت و پسر دارا معاصر اسکندر بود ، که بعد از پیروزی اسکندر ، جلای وطن کرده و به هند رفت و دویست سال بعد یکی از اعقاب ساسان در پنجمین پشت که نیز ساسان نام داشت در زمان بابک از هند به فارس آمده، شبان بابک شد. بابک پادشاه پارس که دست نشانده اردوان پنجم اشکانی بود بر اثر خوابی دختر خود را به این بابک داده و از این ازدواج اردشیر به دنیا آمد.

 

 نگاره اردشیر اول بر روی سکه های دولت ساسانی؛

 

کشورگشایی اردشیر اول

اشکانیان نیز نسب خود را به اردشیر دوم هخامنشی میرسانیدند. دو سال بعد از کشته شدن اردوان پنجم، اردشیر شهر تیسفون را گرفت و پس از آن تمامی پرشیان تحت تسلط اردشیر درآمد. ولی ارمنستان و گرجستان مستقل ماندند. سپس اردشیر خراسان، باختر، خوارزم، توران ، مکران و تا هند رفته، پنجاب را نیز تسخیرکرد و به سیرهند رسید که پادشاه آن جونه، جواهرات و طلا و فیل به اردشیر ارمغانی داده و اردشیر به سرزمین پرشیان برگشت و خود را وارث هخامنشیان شناخت. اردشیر در 228 میلادی از رود فرات گذشت و قیصر روم "الکساندر سه وروس" نامه به اردشیر نوشت و شکست پارتیان را در زمان قیصر تراژان و سپتیموس سه وروس به او یادآور شد. اردشیر اول نامه ای بهمراه چهارصد سوار از رشیدترین و بلند قامت ترین نفرات با اسلحه کامل و اسب های یراق طلا، نزد امپراتور روم فرستاد و چنین پیغام داد: «آنچه رومی ها در آسیای کوچک (ترکیه امروزی) متصرف شده اند، میراث من است و رومیان باید به اروپا اکتفا کنند». امپراتور روم "الکساندر سه وروس" سفرای اردشیر را گرفته و در محبس انداخت و مشغول جمع آوری تجهیزات و قشون شد و جنگ درگرفت و اردشیر متوجه ارمنستان شد و با حیله، خسرو پادشاه ارمنستان را کشته و ارمنستان را مسخرّ خود کرد و سپس شهرهای نصیبین و حرّان در آسیای کوچک را به تصرف خود در آورد. اردشیر به جمع آوری اوستا پرداخت و مغ ها را ترویج و آتشکده های خاموش را به روشنایی برگرداند و مذهب زرتشت را مذهب رسمی دولت ساسانی پرشیان کرد و رییس روحانیون زرتشتی را که لقب "موبدان موبد" داشت، به یکی از بلندترین مقام دولتی ارتقاء داد. گویند: اردشیر، امراء و شاهزادگان اشکانی- پارتی را سخت و بیرحمانه تعقیب کرده و بسیاری از آنان را بکشت که تعدادی از آنان به بین النهرین و هند و افغانستان فرار کردند و عده ای بخاطر استحکام مواقع باقی ماندند و اردشیر با آنان مدارا کرد از جمله شاه تبرستان "جسنفس".

 

اصلاحات اردشیر اول

- ایجاد مرکزیت و تبدیل پادشاهان و امرای محلی به نجبای درباری با لقب و عنوان

- جمع آوری اوستا که از زمان بلاش اول اشکانی شروع شده بود. در اینکار موبد "تنسر" که از "هیربدان هیربد" بود به اردشیر کمکهای معنوی میکرد.

- رسمی کردن مذهب زرتشت و گشودن وصیتنامه های درگذشتگان و پیشینیان و تقسیم متروکات

- تقسیم اهالی به طبقات و درجه بندی مستخدمین ادارات

- زنده کردن قشون جاویدان داریوش اول

- تخفیف در مجازاتها و منع بریدن دست

 

اردشیر اول معتقد بود:

- به جای آزادی دوره اشکانیان (یونانی مآبی) باید نظم و قانون واحدی حکمفرما باشد.

- دولت و دین به هم بسته اند و یکی بی دیگری نپاید.

 

  وسعت شاهنشاهی ساسانی (نقشه ایران و نقاط زرد طلایی) به عربستان کسی کاری نداشت؛

 

شاپور اول

(از 241 تا 271  میلادی)

 

شاپور اول در 241 م. بعد از پدر به تخت نشست. در ابتدای حکومت او، ارمنستان و حرّان شوریدند. شاپور شورش ارمنستان را خواباند ولیکن تسخیر حرّان به واسطه دیوارهای محکم مشکل ایجاد کرده بود. ولی دختر پادشاه حرّان به شاپور پیغام داد که حاضر است شهر را به او تسلیم کند، به شرط اینکه شاپور او را به همسری بپذیرد. شاپور این پیشنهاد او را پذیرفت و حرّان به تصرف شاپور درآمد. مورخین خارجه نوشته اند دختر را به امر شاپور به جلاد سپردند.

 

 نگاره شاپور اول بر روی سکه های دولت ساسانی؛

 

جنگ اول شاپور اول با روم و امپراتور "گردین"

این جنگ از 241 تا 244 م. دوام یافت. شاپور ابتدا شهر نصیبین را گرفت ، سپس انتاکیه را متصرف شد ولی دیری نپایید که در کشمکشهای داخلی روم "گردین" امپراتور روم شد و او قشون شاپور را در سوریه شکست داد و از فرات گذشت و نصیبین را گرفت و بعد از دجله، شهر تیسفون را محاصره کرد. در این اثنا رومیها بر "گردین" امپراتور شوریده، او را بکشتند و "فیلیپ عرب" امپراتور جدید با شاپور صلح نموده و طبق عهدنامه ای ارمنستان و بین النهرین جزو مملکت پرشیان شدند.

 

  والرین در برابر شاپور اول زانو زده؛

 

جنگ دوم شاپور اول با روم و امپراتور والرین

این جنگ از 258 تا 260 م. دوام یافت. شاپور بار دیگر از فرات گذشته بطرف انتاکیه رفت و این شهر را گرفت. والرین امپراتور روم که پیر بود بطرف انتاکیه شتافت و شهر را مسترد شد و در تعقیب لشکریان ایران تا "اُدس" پیش رفت. شاپور نقشه جنگی را طوری ریخت که نیروهای والرین در محاصره لشکریانش درآمدند. رومیان کوشیدند تا راهی را باز نمایند و فرار کنند ولی موفق نشدند و امپراتور والرین اسیر شاپور اول شد.

 

نویسندگان معاصر خارجه که از اسناد کلیسایی استفاده کرده اند میگویند شاپور، قیصر والرین را به خدمت گذاری وا داشت و دست های او را در زنجیر کرد، هنگام سوار شدن پای بر پشت او می گذاشت و والرین از شدت غصّه بمرد و شاپور امر کرد پوست والرین را کنده، و به یادگار نگاه دارند. اما محققین جدید از جمله یوستی بر این عقیده اند که این اسنادات نویسندگان کلیسایی صحت ندارد و شاپور اسیران رومی را به ساختن پل شوشتر و سدّی که معروف به "شادروان" است و از سنگ خارا ساخته شده، وا داشت. شاپور بعد از این فتح شخصی از مردم انتاکیه بنام "سیریادیس" را به امپراتوری روم منصوب کرد و به او لقب قیصر داد و والرین را مجبور کرد در مقابلش زانو زند و تکریم او گوید. پس از آن شاپور از فرات گذشته، انتاکیه را گرفت و بطرف آسیای کوچک (ترکیه کنونی) رفته و"قیصریه مازاکا" را تصرف کرد و بعد از "کاپادوکیه" و شامات خواست با غنایم زیاد به ایران باز گردد که مابین راه بتوسط  "اوذینه" پادشاه "تدمر" (شهر تجارتی مابین بین النهرین و سوریه بود)، و از کمک اعراب بادیه نشین برخوردار بود، در جلگه های بی آب و علف قشون شاپور را مورد تهاجم قرار داده و تلفاتی به قشون شاپور وارد کرد. اما شاپور توانست قشون و غنایم اش را با زحمت از دجله بگذراند.

 

 قلعه فلک الافلاک شاپور اول/ 1388 خ./ 2009 میلادی؛

 

خرم آباد لرستان

قلعه فلک الافلاک يا دژ شاپور یکی از آثار کم نظير و با شکوه ايران زمين در لرستان است که از زمان شاپور اول ساسانی تاکنون سرافراز و استوار گذر زمان را می نگرد.

 

کارهای شاپور اول بهنگام صلح با روم

- ساختن "سد شادروان" یا "بند قیصر"، بتوسط مهندسین و اسرای رومی بر رود کارون در شوشتر

- بنای "شهر شاپور" در نزدیکی کازرون در پارس که آثاری از آن باقی مانده است

- بنای "شهر نیشابور" در خراسان و "جندی شاپور" در خوزستان و مابین شوشتر و دزفول

 

مورخان گرجستان نوشته اند که: شاپور، مهران پسر خود را به سلطنت گرجستان فرستاد و مهران "سلسله خسروی" را در گرجستان تاسیس کرد و مهران بعدآ مسیحی شد. شاپور اول یکی از شاهان نامی سلسله ساسانیان است. او شکیل و شجاع و با عزم بود و مردم ایران او را بسیار دوست میداشتند. بعضی او را داریوش سلسله ساسانی میدانند. با اینحال خوشبختی سلسله ساسانیان از این بود که دو نفر از نخستین شاهان آن مانند اردشیر اول و شاپور اول این سلسله را در انظار عالم، بزرگ و مبانی دولت ساسانی را محکم نمودند.

 

 مجسمه سر مانی پیمبر نقاش؛

 

شاپوراول و مانی پیامبر نقاش

از وقایع مهم سلطنت شاپور اول ، پدید آمدن مانی است که مذهبی آورده و در موقع تاجگذاری شاپور در سال 242 میلادی اصول آن را در جمع مردم بیان کرد (در رابطه با "مانی" و آیین او به مقاله مانی در پایین رجوع کنید). وفات شاپور اول در سال 271 میلادی بود.

 

  نگاره هرمز اول بر روی سکه های دولت ساسانی؛

 

هرمز اول (ائو هرمزد)

(از 271 تا 272 میلادی)

 

هرمز اول بعد از پدر به تخت نشست و فقط یکسال سلطنت نمود. هرمز اول، مانی را که از ایران رفته بود، به پیش خود خواسته و او را در قصر خود در دستگرد پناه داد و نوازش کرد. نوشته اند که هرمز، خیلی رشید بوده و در جنگهای پدرش شاپور اول با رومیها، او نیز شرکت داشته است. وفات هزمز اول در سال 272 میلادی بود.

 

 نگاره بهرام اول بر روی سکه های دولت ساسانی؛

 

بهرام اول (وره ران)

(از 272 تا 275 میلادی)

 

بعد از برادرش هرمز اول به تخت نشست. "زنوبیا" ملکه "تدمر" یا "تدمور" که زن "اوذینه" بود و بعد از او به تخت نشست به واسطه فشار روم از بهرام اول استمداد کرد و بهرام اول سیاست غلطی پیش گرفت و قوای مختصری برای کمک به پیش ملکه "زنوبیا" فرستاد و در نتیخه جنگی با "اورلین" امپراتور روم در گرفت که "زنوبیا" شکست خورده و شهر و دولت "تدمر" نابود گردید. اورلین امپراتور روم از دخالت بهرام اول مکدر گردید و در صدد جنگ با ایران شد. امپراتور روم مردم "آلان" را تحریک نمود تا از قفقازیه به شمال پرشیان هجوم آورند. گویند بهرام اول شاهی ضعیف النفس بود ولیکن از خوشبختی او، اورلین امپراتور روم بعد از ورود به "بیزانس" (روم شرقی بعدی- قسطنطنیه یا استانبول کنونی) در سال 275 میلادی کشته شد و بهرام هم بزودی درگذشت. به حکم بهرام اول، مانی را گرفته، زنده پوست او را کندند و بعد آنرا به دو تیر نصب کرده و در "جندی شاپور" برای تماشای مردم عرضه داشتند.

 

 نگاره بهرام دوم بر روی سکه های دولت ساسانی؛

 

بهرام دوم (وره ران)

(از 275 تا 282 میلادی)

 

بعد از پدر به تخت نشست. گویند ابتدا خیلی جبار بود ولیکن چون خواستند او را از سلطنت خلع کنند به نصیحت موبدی تغییر رفتار داد. از کارهای او مطیع کردن "سک ها" بود که از نیمه قرن دوم قبل از میلاد در سیستان افغانستان سکنا شده بودند. بهرام دوم پس از آن ممالک دیگر را در شرق ایران مطیع خود کرده و قصد جهانگیری داشت که با جنگ رومیان روبرو گردید. "کاروس" امپراتور روم خواست نقشه های "اورلین" را اجرا کند و جنگ با "سارماتها"  یا "سرمتها" را که آریایی و هند و اروپایی بودند و آنطرف کوههای قفقاز و در جنوب روسیه سکنا داشتند شروع کرده و به حدود شمالغربی مرز ایران رسید. بهرام دوم از آن جاییکه خود در شرق ایران بود سفیری برای صلح با روم بسوی "کاروس" فرستاد اما کاروس جواب داد:«تا شاه ایران مطیع نشود از جنگ منصرف نخواهم شد و ایران را چنان عاری از درخت خواهم کرد که سر من عاری از مو است.» کاروس جنگ را شروع کرده ، بین النهرین و حتی تیسفون را گرفت (اکثر نیروهای بهرام دوم در شرق مملکت بودند) ولی گویند رعد و برقی حادث شد و امپراتور کاروس بمرد و لشکریان امپراتور روم گمان بردند که حادثه رعد و برق نشانه خشم خدایشان است ، بنابراین شوریده و عقب نشینی کردند. وفات بهرام دوم در 282 میلادی بود. سکه های دوران بهرام دوم، صورت ملکه و پسر جوان او را نیز داراست.

 

بهرام سوم (وره ران)

(فقط چند ماه در سال 282 میلادی)

 

او پسر هرمز اول بود که بعد از بهرام دوم برای چند ماهی بر تخت سلطنت شاهی ایران نشست. بهرام سوم معروف به "سکان شاه"- سک های سیستان- بود، زیرا در زمان حیات پدرش هرمز اول سیستان به تسخیرش درآمد و پدرش او را حکومت سیستان داد.

 

 نگاره نرسی بر روی سکه های دولت ساسانی؛

 

نرسی (نرسه)

(از 282 تا 301 میلادی)

 

نرسی را پسر شاپور اول یا بهرام سوم می دانند. که در سال 282 میلادی بر تخت سلطنت ایران نشست. ابتدا بین نرسی و برادرش هرمز بخاطر سریر پادشاهی نزاعی در گرفت که نرسی پیروز شد. از وقایع مهم دوران سلطنت او جنگهایی است که با روم داشته که بخاطر سرزمین ارمنستان بود. کشور ارمنستان از زمان اردشیر اول تابع ایران بود ولی گویند ارامنه شاهزادگان ساسانی را از جهت تعصبشان نسبت به دین زرتشتی نمی پذیرفتند. در سال 286 م. "دیوکلیتین" امپراتور روم شد. او درصدد اجرای نقشه های "کاروس" برآمد و تیرداد پسر خسرو(از اشکانیان) پادشاه ارمنستان را که اردشیراول کشته بود به پادشاهی ارمنستان معین کرده و او با سپاهی بطرف ارمنستان رفت. ارامنه او را با آغوش باز پذیرفتند ولی طولی نکشید که نرسی او را از ارمنستان فراری داد و تیرداد به نزد امپراتور روم"دیوکلیتین" بازگشت. دیوکلیتین همزمان در اوج قدرت بود. او به "گالریوس" سردار قشون روم در "دانوب" امر کرده که به سوریه رفته و از آنجا قشون رومی سوریه را بطرف ایران بحرکت درآورد.

 

 امپراتور روم "دیوکلیتین" یا "دیوکلیتیان" رفرمیست؛ او به آزار مسیحیان پرداخت؛

 

جنگ نرسی و گالریوس

نرسی در سال 296 م. به بین النهرین تاخت و در نزدیکی "حرّان" مابین نرسی و گالریوس جنگی درگرفت که بعد از سه روز لشکریان ایرانی قشون رومی را شکست داده و تار ومار کردند ولی گالریوس و تیرداد خود را به آب فرات انداخته و جان را سالم در بردند. و در زمستان سال 297 م. بار دیگر دیوکلیتین ، سردارش گالریوس را بطرف ایران فرستاد. گالریوس با تجربه ای که از گذشته آموخته بود از جنگ با نیروهای سواره نظام ساسانی در جلگه ها احتراز کرد و این بار از ارمنستان به ایران حمله کرد و به اردوی ایران شبیخون زده و فاتح شد. نرسی که زخم برداشته بود، با زحمت زیاد فرار کرده وعده زیادی از نجبای ایرانی اسیر گشتند ولی بر خلاف کارهای آیندگان وحشی ، گردنشان زده نشد و نرسی سفیری به نزد گالریوس فرستاده و خواهان صلح شد. پس از آن سفیری از روم نزد نرسی رفته و شرایط سنگین صلح (297 م.) را چنین معین کرد:

 

اول- واگذاری پنج ولایتی که در ساحل یمین رود دجله واقع بودند به امپراتوری روم. این ولایتها عبارت بودند از: ارزرون- مک- زابده- رحیمه- کاردو یا کردو.

دوم- عدم دخالت ایران در ارمنستان و واگذاری قلعه "زنتا" در ماد به روم.

سوم- موافقت بر اینکه گرجستان تحت الحمایه روم است. گرجیها "دربند داریال" را در کوههای قفقاز در اختیار خود داشتند و مردمان شمالی مهاجم میتوانستند با رضایت گرجیها از آنجا به سرحدات ایران تجاوز و غارتگری کنند).

چهارم- اعتراف به اینکه رود دجله سرحدّ دولتین روم و ایران است.

پنجم- شهر نصیبین یگانه محلّی برای مبادله اقتصادی بین ایران و روم خواهد بود که گویند این بند را به خواهش نرسی حذف کردند.

 

گویند در هیچ زمانی چه در دوره اشکانیان و چه بعد از آن، ایران چنین عهدنامه بدی با دولت روم منعقد ننموده بود. این بود که نرسی پس از انعقاد این عهدنامه یا شرایط صلح ، دیگر نتوانست سلطنت کند و شرافتمندانه استعفاء داده و مدتی بعد در سال 301 میلادی (می گویند) از غصّه بمرد.

 

  نگاره هرمز دوم بر روی سکه های دولت ساسانی؛

 

هرمز دوم (ائو هرمزد)

(از 301 تا 310 میلادی)

 

هرمز دوم پسر نرسی بود که بعد از او بر تخت سلطنت نشست. هرمز دوم عدالتخواه بود و به گسترش عدالت کوشید و بر آبادی های مملکت ایران افزود ولی مدت سلطنت او کوتاه بود ، زیرا در حوالی سال 310 میلادی اعراب شمال شرقی جزیره عربی به بحرین که الحساء نام داشت دست یافته و از آنجا به حدودات ایران دوران ساسانی تجاوزمی کردند. هرمز دوم به جنگ آنان شتافت و در حین جنگ کشته شد. سکه هایی از هرمز دوم به یادگار مانده که دارای صورت ملکه ایران نیز هست.

 

آذر نرسی (آذر نرسه)

(مدتی کوتاه در سال 310 میلادی)

 

آذر نرسی بعد از پدرش هرمز دوم به تخت سلطنت نشست. گویند او خیلی بیرحم بود و بزرگان نجبا در همان سال 310 میلادی او را از سلطنت برکنار و مقتولش کردند و حتی پسرش را نیز کور کردند. پس از آن از زنش در خانواده سلطنت کسی نبود که بر تخت نشیند، و هرمز برادر شاه مقتول نیز از محبس فرار کرده و به بیزانس پیش شاه روم رفته بود و چون عادات و اخلاق یونانی- رومی- داشته ، بزرگان ایران نخواستند او را به شاهی انتخاب کنند. بنابراین منتظر ماندند تا همسرش که آبستن بود (ملکه ایفرا)، بزاید و همین که موبد اعلام کرد که پسر خواهد بود، او را شاه و وارث تاج و تخت سلطنت دانستند. بعدأ تاج را در خوابگاه ملکه آیفرا آویختند و جنین که بعدأ شاپور دوم نامیده شد، هنوز بدنیا نیامده، صاحب تاج و تخت سلطنت گردید.

 

 نگاره شاپور دوم بر روی سکه های دولت ساسانی؛

 

شاپور دوم / شاپور بزرگ (شاه پوهر)

(از 310 تا 379 میلادی)

 

شاپور دوم فرزند آذر نرسی حدود هفتاد سال سلطنت داشت. او در سن شانزده سالگی زمام امور را در دست گرفت. تا آن زمان ایران در سیاست خارجه محتاط و نسبت به تجاوزاتی که به سرحدات ایران می شد ، شیوه دفاعی اختیار کرده بود. این تجاوزات گاهی از طرف بحرین و اعراب و گاهگاهی از سمت بین النهرین یا شمال وقوع می یافت و شهر تیسفون نیز مورد تهدید واقع میشد. شاپور دوم هنوز سه ساله نشده بود که در سال 313 میلادی ، مذهب عیسوی مذهب رسمی روم گردید و علامت صلیب مسیح روی پرچمها و سپرهای لشکریان امپراتوری روم کشیده شد (فرمانی که در سال 313 میلادی به این خاطر داده شد به "فرمان میلان" معروف است) و قسطنطین (کنستانتین اول یا بزرگ) که خود مذهب مسیحی را پذیرفت، طرفدار جدی آن دین شد و ضمنأ حمایت مسیحیان مقیم ایران را نیز از تکالیف خود دانست و بر خصومت مذهبی نیز افزود. کنستانتین کبیر یا قسطنطین، امپراتوری روم را دو قسمت شرقی و غربی تقسیم کرده و نشیمنگاه خود را در بیزانس یا روم شرقی کرده و بدینصورت خود بانی دولت مسیحی روم شرق یا "بیزانس" شد و دولت روم غربی که شامل ایتالیا و گالیا بود...

 

 کنستانتین بزرگ یا اول یا قسطنطین/ و در همین دوران "مسیح خود خداست" پذیرفته میشود؛

 

جنگ شاپور با اعراب مهاجم

 شاپور دوم 16 ساله شاه ایران، کشتیهایی به خلیج پارس انداخته، اعراب مهاجم را از بحرین بیرون و منکوبشان کرد. نوشته اند که به حکم شاپور دوم، شانه اسیران را سوراخ کرده، ریسمان از آن می گذرانیدند و از این جهت شاپور دوم معروف به ذوالاکتاب شد. ولیکن محققین جدید بر این عقیده اند که این نسبت دروغ است. این لقب را از این جهت به شاپور دوم دادند که شانه او پهن بود و بعدها چون علت لقب او فراموش شده ، این روایت را جعل کرده تا جهتی برای آن درست کرده باشند.

 

(ادامه در آینده نزدیک)

 

منبع:

- برگزیده ای از کتاب "ایران قدیم" اثر پدر «تاریخ نوین ایران» زنده یاد شادروان "حسن پیرنیا- مشیرالدوله".

 

..................  .................   ...............

 

ساسانیان

 

 تصویر اردشیر اول و آتشدان زرتشتی روی سکه ساسانیان؛

 

آغاز حكومت اردشیر اول(224 یا 226 میلادی)

حكومت خاندان ساسانی در ایران ، پس از انقراض دولت پارتی(اشكانی) به مدت چهار قرن دوام یافت. در تاریخ آغاز حكومت اردشیر اول ، نخستین شاهنشاه ساسانی ، میان محققان اختلاف جزیی(در حدود سه سال) است. ما در اینجا محاسبه "نلدكه " را بر محاسبات دیگران ترجیح و آن را ملاک قرار می دهیم. بنا به محاسبه نلد كه ، نخستین سال شاهنشاهی اردشیر اول ساسانی (یعنی سالی كه در آن به شاهنشاهی رسید) با 25 یا 26 سپتامبر سال 226 مسیحی (مطابق با سال 538 سلوكی) آغاز می شود كه سال حكومت دولت ساسانی بر سرتاسر ایران است و پایان حكومت این خاندان ، در سال 651 یا 652 م. است كه سال كشته شدن یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی در مشرق ایران است. بنابراین ، حكومت ساسانیان بر ایران بیش از چهار صد سال (426 سال) ادامه داشته است.


وسعت دولت ساسانی

در این چهارصد سال ، دولت ساسانی یكی از دو دولت بزرگ جهان متمدن آن روز(در آسیای غربی) بوده است كه مرزهای آن در مشرق ، تا دره رود سند و پیشاور و در شمال شرقی ، گاهی تا كاشغر كشیده شده بود. در شمال غربی ، تا كوههای قفقاز و دربند در ساحل دریای خزر و گاهی هم ، تا دریای سیاه می رسید و در مغرب ، رود فرات به طور كلی مرز این دولت با حكومت روم و جانشین آن یعنی روم شرقی یا بیزانس بود. البته ، گاهی این مرز خیلی فراتر از رود فرات می رفت و گاهی هم به این سوی فرات منتهی می شد، ولی صرف نظر از كشش ها و فشردگی ها می توان رود فرات را مرزی طبیعی میان دو دولت بیزانس و ساسانی دانست.

 

دولت بیزانس

دولت بیزانس كه در مشرق متصرفات خود با دولتی نیرومند مانند دولت ساسانی سروكار داشت و آن را قویترین خصم خود می دانست ، گرفتاریهای زیادی هم در مغرب و هم در شمال متصرفات خود به خصوص در اروپا داشت. این گرفتاری ها ، مانع از آن می شد كه دولت بیزانس همه همّ و توجه خود را مصروف مرزهای شرقی خود كند و به همین سبب ، دولت ساسانی ، مانند دولت اشكانی ، توانسته بود پایتخت خود تیسفون را در كنار دجله قرار دهد و از نزدیكی پایتخت به مرزهای دشمن ، بیمی نداشته باشد (ولی از نظر نظامی اشتباه بزرگ دولت ساسانی بود و شکست سریع از اعراب موید این نظر است: سایت خانه و خاطره). دولت ساسانی هم، در مشرق و شمال مرزهای خود ، گرفتاریهای زیادی داشت كه گاهی به مرحله خطرناک و تهدید كننده ای می رسید.

 

نیرومندی دولت ساسانی  ؛ «زندگی مردم ، زندگی مرفه قرین با امنیت»

اما دولت ساسانی در این مدت خود را به حدّ كافی نیرومند نشان داد و توانست مملكت ایران را از آسیبهای مخرب و خطرناک مصوّن نگه دارد و در داخل مملكت برای مردم ایران ، زندگی مرفه قرین با امنیت تامین كند. این حكومت ، فرهنگی در زمینه سیاست و مملكت داری و اخلاق و روابط سالم اجتماعی و هنر به وجود آورد كه پس از انقراض و اضمحلال سیاسی ، اثرات خود را در نسلهای بعدی و فرهنگی اقوام مجاور، به طور بارزی نشان داد.

 

«شکست از دشمنی که هرگز انتظارش نمی رود»

با اینكه دشمنان شناخته شده دولت ساسانی ، دولت متمدن بیزانس و دولتهای نیمه متمدن شمال و مشرق كشور بودند ، سقوط این دولت نه از سوی این دشمنان بلكه از جانبی بود كه هرگز انتظار آن نمی رفت و آن دولتی بود كه با آنكه جنبه نظامی آن از اقوام بیابان گرد بود ، ولی بنیه سیاسی و اجتماعی آن بر پایه بینش دینی و فكری نیرومندی بود كه دولت ها و دشمنان دیگر ساسانی فاقد آن بودند.

 

دولت اسلامی كه در اوایل قرن هفتم میلادی در مدینه، تشكیل شده بود، از جهت روحی و معنوی چنان قوی بود كه تسلط آن بر ممابک مجاور، مانند تسلط اقوام بادیه نشین و صحرانورد دیگر، موقتی نبود، بلكه چنان عمیق بود كه با همه گسستگی و ضعف سیاسی و نظامی آن، پس از دو قرن سلطه، اثرات معنوی و فرهنگی آن هنوز هم ادامه دارد.

 

ایالت پارس ، زادگاه دولت ساسانی

زادگاه دولت ساسانی، "ایالت پارس" بود. چنانكه معلوم است ، در دولت پارتی یا اشكانی در ایالات و ولایات مختلف ایران ، حكومتهای محلی نیمه مستقلی بودند كه از لحاظ سیاست خارجی ، تابع دولت مركزی بودند كه دولت سلطنتی بود و در راس آن شاهنشاه قرار داشت.

 

در ایالت پارس نیز، چنین حالتی وجود داشت. از این پادشاهان آن ، مانند اردشیر ، دارا ، منوچهر(در صورتهای قدیمی آن) روی آن نوشته شده و این نشان می دهد كه یاد پادشاهان هخامنشی و اساطیری در میان حكام محلی زنده بوده است.

 

بناهای عظیم تخت جمشید ؛ کتاب "تاریخ خدای نامه"

وجود بناهای عظیم تخت جمشید و بناهای دیگر، در زنده بودن خاطرات گذشته در میان فرمانروایان پارس ، به طور قطع موثر بوده است. بر روی سكه های قدیمتر، عنوان این پادشاهان به خط آرامی "فرتركه " است. بر این سكه ها ، نقش پادشاه نشسته بر تخت یا ایستاده در برابر آتشگاه با درفشی كه به احتمال همان درفش كاویان است دیده میشود.

 

بنابر تاریخ طبری (كه روایتش از کتاب "خدای نامه" دوران ساسانی است) در اواخر حكومت اشكانیان ، در ایالت پارس حكام متعددی بوده اند و در ناحیه استخر پارس، حكومت در دست خاندان بازرنگی بوده است. در این زمان كه مقارن ظهور اردشیر بوده، مردی به نام گزهر (گوچثر، گوی چهر) از این خاندان حكومت داشته است.


 کعبه زرتشت زمان شاپور اول/ حجاریها از دوران ساسانیان؛

 

ساسان نگهدار آتشکده استخر (آتشکده آناهیتا= ناهید) ؛ حجاری ها به فرمان شاپور اوّل

ساسان كه نام خاندان ساسانی از اوست، به گفته طبری، صاحب (نگهدار) آتشكده استخر در پارس بوده است كه به نام آتشكده ناهید یا آناهید معروف بود. در كتیبه سه زبانه كعبه زرتشت كه به دستور شاپور اول نقش شده است ، ساسان عنوان "خدا " دارد كه به معنای خدای آفریننده جهان نیست ، بلكه عنوان سلطنتی باید باشد (مانند اعلیحضرت. رجوع شود به "میراث ایران"، فرای، ص208 و نیز كلماتی چون خانه خدا و كدخدا و در مقیاس بالاتر یعنی كشور خدا= پادشاه). شاپور در این كتیبه خود را نیز "خدا " ولی پرستنده مزدا خوانده كه دلیل كافی بر این است كه مقصود از "خدا " معنای مصطلح امروزی آن نبوده است.

 

اردشیر شاهنشاه ایران

شاپور پدرش اردشیر را نیز خدا و پرستنده "مزدا" و شاهنشاه ایرانیان معرفی كرده ، در حالی كه خود را "شاهنشاه ایرانیان و جز ایرانیان" خوانده و جدّ خود بابک را ، فقط شاه نامیده. این به آن معنی است كه بابک فقط یك حاكم یا شاه محلی بوده و حكومت اردشیر از سرزمین واقعی ایرانیان تجاوز نكرده بوده است. همچنین ، فقط شاپور در این كتیبه نذورات و قربانیهایی برای ارواح خاندان و خویشان سلطنتی دستور داده ، از ساسان نام برده ولی او را "شاه" نخوانده.

 

کتاب "كارنامه اردشیر بابكان"

میتوان از این نكته چنین استنباط كرد كه آنچه در كارنامه اردشیر بابكان و در شاهنامه فردوسی آمده (درباره اینكه ساسان پدر واقعی اردشیر بوده است) به حقیقت نزدیكتر است. در این دو روایت كه قسمت بیشتر آن افسانه مانند است، ساسان از نسل شاهان كیان معرفی شده كه پس از آوارگی و در به دری پدرانش، از هند به ایران آمده و چوپان بابک پادشاه پارس شده و بابک پس از دیدن خوابی ، دختر خود را به ساسان داده و اردشیر از این ازدواج به وجود آمده و بابک او را پسر خود خوانده است. به همین سبب ، شاپور در كتیبه خود صورت رسمی را ، كه اردشیر پسر بابک بوده ، آورده ، اما از ساسان به عنوان جدّ بزرگ خود یاد نكرده است. البته بودن ساسان از نسل كیانیان و آوارگی اجداد ساسان و چوپان او افسانه گویی است.

 

بابک و رونک پدر و مادر اردشیر ؛ بابک منصب روحانی ریاست آتشكده آناهید

بابک نیز، بنابر روایت طبری، منصب روحانی ریاست آتشكده آناهید را دارا بود و از زنش كه رودک یا روتک نام داشت، اردشیر به وجود آمد. البته، بابک پسر دیگری هم به نام شاپور داشته كه ظاهرا بزرگتر از "اردشیر" بوده است.

 

گزهر یا گوچثر ، پادشاه بازرنگی

گزهر یا گوچثر، پادشاه بازرنگی (در فارس که همان پارس است) ، غلامی به نام "تیرا" داشت كه "ارگ بذ" شهر دارابگرد بود. (ارگ بذ به معنی كوتوال یا صاحب و دارنده قلعه می باشد). بابک كه هنوز شاه یا حاكم نبود، و فقط نگهدار آتشكده استخر بود، از گزهر خواست كه تیرا فرزند او (اردشیر) را تربیت كند تا بتواند پس از او ، ارگ بذ دارابگرد گردد.

 

اردشیر ارگ بذ دارابگرد

اردشیر پس از «تیرا»، ارگ بذ دارابگرد شد، ولی به آن اكتفا نكرد و حكومت خود را به تدریج به شهرهای مجاور بسط داد و سرانجام بر خود گزهر عاصی شد و از پدرش بابک خواست تا او گزهر را بكشد. بابک ، پس از تحقق خواست اردشیر، از اردوان (آخرین شاه اشکانی اردوان پنجم) ، شاهنشاه اشكانی نیز خواست كه مقام گزهر و خاندان بازرنگی را به او دهد.

 

آخرین شاه اشکانی اردوان پنجم

اردوان با این كار موافقت نكرد، ولی بابک به این مخالفت وقعی ننهاد. زیرا، سلطنت اشكانی در حال ضعف بود و برای شاهنشاهی آن، دو مدعی یكی به نام بلاش و دیگری به نام اردوان وجود داشت.

 

سالنامه سرُیانی «اربل»

در سالنامه سریانی اربل آمده است كه بلاش چهارم پادشاه اشكانی با پارسیان جنگید و پارسیان چندین بار شكست خوردند تا آنكه آنان با مردم ماد و پادشاهان آدیابنه و كركوک متحد شدند و سرانجام دولت پارت را برانداختند. از این گفته برمی آید كه بابک در آغاز مخالفت با اشكانیان، از ایشان شكست خورده بود. پس از مرگ بابک، شاپور (پسر بزرگتر او) به حكومت رسید ، ولی او در اثر حادثه أی كشته شد و اردشیر حكومت پارس را به دست آورد و مخالفان خود را در پارس یكی پس از دیگری مغلوب كرد و بعد از آن به كرمان حمله برد و پادشاه آن را كه بلاش نام داشت، دستگیر نمود. پس از آن، یكی از پسران خود را كه اردشیر نام داشت حاكم كرمان كرد و سپس بر سواحل خلیج فارس مسلط شد. اردوان شاهنشاه اشكانی، پس از شنیدن اعمال خود سرانه اردشیر، نامه تهدید آمیزی به او نوشت و پادشاه اهواز را مامور كرد كه او را دستگیر كند. پادشاه اهواز در محل اردشیر خره (از نواحی پارس) از ابر سام (فرستاده اردشیر) شكست خورد. اردشیر به اصفهان حمله كرد و پادشاه آن را كه "شاذ شاپو" نام داشت، اسیر كرد. پس از آن، بر خوزستان و میسان (در واقع در جنوب عراق و مصب دجله و فرات) دست یافت.

 

تصرف «خوزستان» یا «خاراكنه» یا «میسان» (223 میلادی)

تصرف تیسفون پایتخت اردوان پنجم ؛ تیسفون به سریانی "ماحوزی"

میسان با میشان یا مسنه و خاراكنه، از دیرباز برای خود دولتی مستقل داشت كه البته از شاهنشاه اشكانی اطاعت می كرد. تاریخ تصرف میسان یا مسنه ، در سال 223 مسیحی بوده است . جنگ سرنوشت ساز میان اردوان و اردشیر در صحرای "هرمزدجان" یا "هرمزدگان" روی داد كه موقعیت آن معلوم نیست، ولی آن را در خوزستان دانسته اند. "ویدن گرن" خاور شناس سوئدی، آن را در گلپایگان امروزی می داند. شاپور پسر اردشیر در جنگ با اردوان پنجم شجاعت زیادی از خود نشان داد و "داد بنداذ" كاتب یا وزیر اردوان پنجم را به دست خود كشت. پس از شكست قطعی اردوان، ارمنستان و بین النهرین و ماد بزرگ با آذربایجان به دست اردشیر افتاد. اردشیر بر تیسفون، پایتخت دولت اشكانی، در ساحل دجله، دست یافت و آن را پایتخت خود قرار داد. در ساحل غربی دجله، از دیر باز شهر سلوكیه وجود داشت كه در سال 312 پیش از میلاد به وسیله "سلوكوس نیكاتور" بنا شده بود و از مراكز فرهنگی و بازرگانی مشرق زمین بود. این شهر در سال 164 میلادی از سوی رومیان ویران گردید و به همان حال بود تا آنكه اردشیر پس از فتح تیسفون آن را از نو باز ساخت و نام آن را "وه اردشیر" یا "به اردشیر" گذاشت. همان كه آن را به عربی "بهرسیر" میخواندند و از جمله هفت شهر پایتخت ساسانیان گردید كه به سریانی "ماحوزی" و به عربی "مداین" خوانده می شد.

 

تصرف ارمنستان

تصرف ارمنستان به دست اردشیر ، به آسانی صورت نگرفته است و بعضی می گویند: تصویری كه از اردشیر و شاپور در سر راه سلماس به ارومیه بر سنگ كنده شده ، به یاد بود فتح ارمنستان به دست اردشیر بوده است. شاید ، بتوانیم این نقش را از زمان شاپور اول بدانیم نه اردشیر، زیرا فتح نهایی ارمنستان به دست اردشیر نبوده و در زمان شاپور اتفاق افتاده است . چنانكه گفتیم ، شاپور پدر خود (اردشبر) را در كتیبه كعبه زرتشت، "شاهنشاه ایرانیان" و خود را "شاهنشاه ایرانیان و جز ایرانیان" خوانده است. چنانكه قبلا" هم اشاره شد، شاهنشاهی اردشیر بنا بر محاسبه نلدكه در 26 سپتامبر سال 226 میلادی بوده است و این ، همان سالی است كه در آن اردشیر به سلطنت رسیده و مطابق است با سال 538 سلوكی. شاید، این سال ، شكست اردوان و یا سال فتح تیسفون و پایتخت شدن آن باشد. بعضی تاریخ شكست اردوان را بنابر محاسباتی كه كرده اند 28 آوریل 224 میلادی گفته اند و در این صورت ، سال 226 م. باید سال تصرف تیسفون باشد كه شاهنشاهی اردشیر در آن روز مسجل شده است. اردشیر پس از فتح ولایات غربی، متوجه مشرق ایران شد و سیستان و گرگان و ابرشهر ( نیشابور ) و خوارزم و مرو و بلخ را گرفت و به پارس بازگشت . در آنجا، پادشاهان كوشان و طواران و مكران (سیستان) رسولانی نزد او فرستادند و اظهار انقیاد كردند. این می رساند كه اردشیر به این نواحی نرفته است و چون اشكانیان را برانداخته بود ، ممالك و ایالات نیمه مستقل تابع یا باجگزار اشكانیان ، سلطنت تازه را به رسمیت شناخته اند. اردشیر در اواخر سلطنت خود ، شاپور را در حكومت شركت داد. و این از سكه هایی كه نیم تنه هر دو تن بر آنها نقش بسته است ، معلوم می شود.

 

ذکر قیام اردشیر بر اشکانیان در «تاریخ طبری» و به پیروی از «خداینامه»

در تاریخ طبری به پیروی از خدای نامه، قیام اردشیر بر اشكانیان را به سبب بازگرداندن قدرت شاهان كیانی (هخامنشی) كه به دست اسكندر مقدونی برافتاده بود و زنده كردن شكوه و جلال گذشته ایرانیان ذكر كرده است. در اینكه اردشیر از پارس، زادگاه اصلی هخامنشیان، برخاسته بود و اینكه بناهای عظیم دوران شاهان ایران پیش از اسكندر همواره در چشم پارسیان بوده است ، شكی وجود ندارد. همچنین ، هیچ تردیدی نیست در اینكه اشكانیان را به سبب طرفداری از فرهنگ یونانی كه یادگار حمله اسكندر بود، در پارس منفور می داشتند و این از اقدامات بعدی اردشیر در تقویت آیین زرتشتی و جاه طلبیهای او در بازگرداندن سرزمینهای شاهان هخامنشی معلوم می شود.

 

از همین رو ، اردشیراول پس از استوار ساختن موقعیت خود شروع به دست اندازی به متصرفات روم شرقی در سوریه كرد و در سال 230 م. نصیبین را گشود. رومیان در سال 232 م. به ارمنستان و بین النهرین حمله كردند و الكساندر سوروس، سپاه اردشیر را شكست داد، اما، كشته شدن او در سال 235 م. دولت روم را دچار آشفتگی كرد و اردشیر از این وضع استفاده نمود و در سال 238 م. نصیبین و حرّان را از رومیان گرفت. ظاهرا"، در اواخر سلطنت اردشیر بود كه شهر "هتره" یا "الحضر"، شهر مهمی در تكریت عراق، پس از مقاومت سختی به دست ایرانیان افتاد. بعضی، فتح الحضر را به دست شاپور اول و آن را نتیجه خیانت دختر ضیزن (پادشاه الحضر) می دانند كه عاشق شاپور شده بود. این قصه افسانه ساختگی است، ولی حقیقتی در آن هست و آن اینكه شهر الحضر قلعه مستحكمی بوده و تصرف آن به آسانی صورت نگرفته است. اردشیر اول پس از 14 سال و ده ماه سلطنت از جهان رفت و پسرش، شاپور اول به جای او بر تخت نشست (در سالی كه آغاز آن سپتامبر سال 241 م. مطابق با 538 سلوكی بود). اردشیر، هم سرداری بزرگ و جنگجو و فاتح بود و هم پادشاهی با كفایت و سازنده و مدبر. او مملكت پهناور ایران را تحت اداره مركزی واحدی درآورد و شهرهای زیادی را بنا و یا بازسازی كرد، و به نام خود نامید. وی در تامین آسایش و رفاه و نظم مملكت كوشید و آیین زرتشتی را قدرت تازه ای بخشید. همچنین، از آنجا كه اجداد و شاید خود او از روحانیت زرتشتی بود و این معنی در استوار داشتن موقعیت او و شاهان بعدی ساسانی، نقش مهمی داشت و موجب ثبات و پایداری آن گردید.

 

حکومت ملی بر پایه فرهنگ ایرانی اردشیر اول

اردشیر، یك حكومت ملی بر پایه فرهنگ ایرانی بنا نهاد و جلو نفوذ فرهنگ یونانی را كه از زمان سلوكیان و اشكانیان به تدریج در ایران راه یافته بود گرفت. به همین سبب ، در تاریخ ایران باستان یك چهره درخشان و استثنایی است و دوام حكومت ساسانی در چهار قرن، به طور حتم نتیجه سیاست اصیل و خردمندانه اوست. او شهرهای "اردشیر خره" و "رام اردشیر" و "ریوارد شیر" را در ایالت پارس بنا نهاد و شهر "كرخا" را در "مسنا" (میسان) بازسازی كرد و آن را "استرآباد اردشیر" نام نهاد. همچنین در آن منطقه "وهشت آباد اردشیر" را ساخت كه بعدها در قرن اول هجری، شهر "بصره" در محل آن ساخته شد. از شهرهای دیگری كه به او نسبت می دهند، "هرمزد اردشیر" است در خوزستان كه بعدها "هرمشیر" خوانده می شد.

 

شاپور اول پسر اردشیر اول

فتوحات شاپور اول در كتیبه سه زبانه "كعبه زرتشت" در نقش رستم

فتوحات بزرگ در بیرون از مرزهای ایران در زمان شاپور اول ساسانی روی داد. شاپور كارهای شاهانه خود را در كتیبه سه زبانه "كعبه زرتشت" در نقش رستم ، جاودانی ساخته است. شاپور اول پس از آنكه پدرش (اردشیر اول) را از نژاد خدایگان و شاهنشاه ایران خوانده، خود را نیز پرستنده مزدا و شاهنشاه ایرانیان و غیر ایرانیان نامیده و ممالكی را كه زیر تصرف او بوده چنین بر شمرده :

 

- ایالات پارسپارت - خوزستان (سوزیانا) - دشت میسان (مسنه) - آسورستان (اربیل عراق) - آدیابنه (حدیب ، نوت خشتركان یا نوداردشیر = موصل) - عربستان (بیت عربایه ، نصیبین و نواحی مجاور آن) - آذربایجان (آتروپاتنه) - ارمنستان - گرجستان - ماخلونیا (لازیكا) - بلاسگان (دشت مغان) تا قفقاز و دشت آلبانی (اران) - تمام سلسله جبال البرز - ماد - هوركانیا (گرگان) - مرگیانه (ناحیه مرو) - آریه (هرات) و ممالك ماورای آن كرمانیا (كرمان) - سكستان (سیستان) - تورن (طواران) - مكران ، پارادنه (بلوچستان) - سند و ممالك كوشان تا مقابل پشكیبور (پیشاور) و تا مرزهای كاشغر - سغدیانه و تاشكند و آن سوی دیگر دریا (در جنوب) عمان.

 

شاپور می گوید : "ما امراء و حكام همه این بلاد متعدد را باجگزار و مطیع خود ساختیم".

 

شرح فتوحات شاپور اول

پس از آن شاپور فتوحات خود را در جنگ با رومیان شرح می دهد و می گوید: «پس از آنكه ما در حكومت خود مستقر شدیم، "گوردیان قیصر" سپاهی از گوت ها(ژرمن نژاد) و ژرمن ها ترتیب داد و به آسورستان (عراق) حمله كرد. در مسیخه واقع در آسورستان ، نبرد سختی در گرفت و قیصر گوردیان كشته شد و ما سپاه روم را نابود كردیم. رومیان ، فیلیپ را به قیصری برداشتند و او بر سر آشتی آمد و پانصد هزار دینار، تاوان جنگی پرداخت، مسیخه را (كه در آن پیروز شده بودیم)، "پیروز شاپور" نام كردیم (همان انبار دوره اسلامی). قیصر روم بازیگری كرد و به ارمنستان زیان وارد ساخت ، ما هم به متصرفات او حمله بردیم و در "باربلیسوس" (شهر بالس) شصت هزار سرباز رومی را شكست دادیم و سوریه را به باد غارت دادیم و این شهرها را از رومیان گرفتیم :

 

- آناثا (عانه)؛ برثه اروپان (قربه)؛ برثا اسپورک (حلبیه)؛ سورا؛ باربلیسوس؛ هیراپولیس (منبج)؛ حلب؛ قنسرین؛ افامیه؛ رفنیه؛ زوگما؛ اوریما؛ گینداروس؛ ارمناز (قابوسیهانطاكیه؛ خوروس؛ سلوقیه؛ اسكندرون؛ یه؛ سنجار؛ حما؛ رستن؛ زكویر؛دولوک؛ صالحیه؛ بصری؛ مرعش (گرمانیكیا)؛ تل بطنان؛ خز. و از كاپادوكیه: ستله؛ دومان؛ ارتانگیل؛ كلكیت؛ سوئیدا؛ و فراآتا. كه جمعا سی و هفت(37) شهر با دشتهای آن می شود


سپس ادامه میدهد: «در طی جنگهای سوم با روم، هنگامی كه ما به "حرّان و رها" حمله ور شده بودیم، قیصر "والریان" روی به ما آورد. او از شهرهای اروپا و آسیا سپاهی جمع كرد كه در حدود هفتاد هزار تن می شد. در آن سوی حرّان و رها جنگ بزرگی روی داد كه در آن ما قیصر والریان را به دست خود اسیر و عده ای از سران سپاه و سناتورها و افسران و صاحب منصبان را در بند كردیم و آنان را به ایالت پارس بردیم. پس از آن، سوریه و كیلیكیه و كاپادوكیه را ویران كردیم و سوزاندیم. در این جنگ، شهرهای سمیساط ، اسكندرون ، كاتابولون ، ایاس ، مصیصه ، مالون ، آدانا ، طرسوس ، ایچل و … عین زربه ، نیكوپولیس ، انامور ، زلینون و … سلفكه ، توانا … قیصریه ، ارگلی و سیواس … و قرمان و قونیه را به تصرف در آوردیم.»(بسیاری از شهرها كه نامهای امروزیشان مشكوک بود ، از قلم انداخته شد).

 
هرمزد اول (از 14 سپتامبر 272 میلادی)

سپس بهرام اول (از 14 سپتامبر 273 میلادی)

سپس بهرام دوم (از 13 سپتامبر 276 میلادی)

سپس بهرام سوم (از 9 سپتامبر 283 میلادی) معروف به سكان شاه (پادشاه سیستان)

 

هرمزد اول و بهرام اول ، هر دو پسران شاپور اول بودند و بهرام دوم ، پسر بهرام اول بود. در زمان بهرام دوم ، "كاروس" قیصر روم به ایران حمله كرد و تا تیسفون پیش رفت. ولی پس از مرگ قیصر، رومیان عقب نشستند و در سال 283 م. بنابر معاهده أی، ارمنستان و قسمتی از بین النهرین را از ایران گرفتند. در زمان بهرام دوم ، هرمزد (برادرش) كه حاكم خراسان و لقب كوشانشاه داشت، بر برادر عاصی شد. بهرام دوم این شورش را فرو نشاند و پسر خود ، بهرام (بهرام سوم) را با عنوان سكانشاه حاكم شرق ایران كرد. در زمان بهرام اول در سال 276 م. ، "مانی" موسس معروف آیین مانوی پس از محاكمه كشته شد. پوست او را كندند و با كاه پرُ كردند و از یكی از دروازه های شهر "گندی شاپور" كه از بناهای شاپور اول بود، بیاویختند. این دروازه به نام دروازه مانی معروف شد.

بهرام سوم بیش از چهار ماه سلطنت نكرد و بعد از او عموی پدر او ، نرسی ، پسر شاپور اول بر تخت نشست (در سال 283 م).

 

نرسی (اواخر 283 میلادی)

نرسی در جنگ (دوم) با "گالریوس" (كه از سوی دیوكلتین- یکی از سزارها- قیصر روم شده بود) شكست خورد و بنابر پیمان سال 298 م. پنج ناحیه از ارمنستان كوچک را به رومیان واگذار كرد. و "تیرداد " پادشاه ارمنستان و گرجستان شد و به تابعیت دولت روم درآمد. این معاهده چهل سال طول كشید تا آنكه شاپور دوم (آغاز سال سلطنت او پنجم سپتامبر سال 309 م.) این معاهده را برهم زد و اراضی از دست رفته را بازپس گرفت. از نرسی كتیبه ای دو زبانه در "پایقلی" یا "پایكولی" واقع در خاک عراق به جای مانده است. در این كتیبه ، فهرستی از بزرگان كه نرسی را در برابر بهرام سوم حمایت كرده و خود از شاهان تابع دولت ساسانی بوده اند آمده است ، كه از جمله آنان : كوشان شاه و خوارزم شاه است كه می رساند دولت ساسانی در مشرق و شمال شرقی ایران ، حكومت و اقتدار خود را حفظ كرده بود.

 

هرمزد دوم (7 سپتامبر 302 میلادی)

پس از نرسی ، پسرش – هرمزد دوم – در سالی كه آغاز آن هفتم سپتامبر سال 302 م. بود بر تخت نشست. او را پادشاهی نیرومند و عادل وصف كرده اند. هرمزد دوم ، پس از هفت سال و پنج ماه سلطنت در گذشت. بزرگان ایران ، فرزند او را كه هنوز در شكم مادر بود و حدس می زدند كه پسر خواهد بود به سلطنت برداشتند.او پس از تولد ، به نام شاپور خوانده شد و در تاریخ به "شاپور دوم" معروف گردید.

 

شاپور دوم (در 310 میلادی)/ شاپور بزرگ/ شاپور ذوالاکتاف

در ایام كودكی شاپور دوم قبایل عرب به ایران حمله و تا درون مملكت ایران نفوذ كردند. شاپور شایستگی خود را در همان زمان نوجوانی نشان داد و پس از آنكه خود قدرت را به دست گرفت، نخستین كاری كه انجام داد بیرون راندن عربها از ایران بود. در جنگهای نخستین با رومیان، پیروز شد. شورش قبایل "خیونی" و "سكا" را در مشرق ایران خاموش كرد و آنان را مطیع خود ساخت. پس از آن ، نامه تندی به قیصر روم نوشت و در آن خود را شاه شاهان و برادر آفتاب و ماه ، و از اجداد خود نیرومندتر خواند. همچنین، از قیصر خواست تا زمینهایی را كه رومیان به غدر از اجداد او گرفته بودند باز پس دهد و اگر امپراتور جواب مساعدی ندهد، سپاهیان ایران پس از زمستان با قوای نظامی خود به روم حمله خواهند كرد. "كنستانتین دوم پسر کنستانتین یا قسطنطین/ از 337 تا 361 میلادی" در نامه أی كه در پاسخ شاپور نوشت، خود را فاتح خشكی و دریا و پیروز در همه وقت خواند و درخواستهای شاپور را رد كرد. همچنین، او را به درخواستهای ناسنجیده و بیرون از حدّ ملامت كرد. شاپور بزرگ، جنگ با رومیان را آغاز كرد و در سال 359 م. شهر "آمد" را پس از مقاومت سخت رومیان گرفت. ژولین (یولیان آپوستاتا از 361 تا 363 م.)، امپراتور روم بعد از کنستانتین دوم، به مقابله شاپور شتافت و در حمله خود، هرمزد (برادر شاپور) را كه به روم پناه برده بود با ارشاك سوم شاه ارمنستان، به همراه خود داشت. سپاه روم تا تیسفون پیش رفتند. ژولین امپراتور روم كه به سبب باز گشتش از مسیحیت به "مرند" معروف است، در جنگ زخمی و كشته شد (363 میلادی). "یوویان" یکی از صاحب منصبان رومی به سرداری قشون باقی مانده انتخاب شده توانست نیروهایش را از دجله بگذراند و همینکه شاپور تقاضای صلح کرد با شادی پذیرفت و سرزمین هاییکه از زمان نرسی گرفته بودند، بازپس دادند، و از جمله شهرهای سنجار و نصیبین نیز به تصرف ایرانیان درآمد. در این میان، گوت ها به بالكان حمله ور شدند و رومیان ناچار گردیدند كه در معاهده صلح ، قسمت اعظم ارمنستان را به ایران واگذار كنند. شاپور دوم، مانند دیوكلتین امپراتور سابق روم ، استحكاماتی در سوریه و شمال عراق در برابر رومیان و عربها بنا کند كه به "خندق شاپور" معروف شد. در قفقاز نیز شاپور دست به ساختن استحكاماتی در برابر قبایل وحشی شمال زد و می گویند آغاز ساختن سد دربند (باب الابواب) نیز با شاپور بزرگ بود. در زمان شاپور، تعقیب و آزار رعایای غیرزرتشتی و مخصوصا مسیحیان و مانویان و یهودیان به شدت دنبال گردید. آذرباد پسر ماراب سپند موبد بزرگ زرتشتیان در زمان شاپور دوم بود و دین زرتشتی در زمان او قدرت و نفوذ بیشتری یافت.

 

اردشیر دوم (در 19 اوت سال 379 میلادی)

پس از مرگ شاپور دوم ، اردشیر دوم به سلطنت رسید كه نسبت او از لحاظ اینكه برادر یا پسر شاپور دوم بوده است ، محل تردید می باشد. جلوس او در 19 اوت سال 379 م. بود. حكومت او چهار سال طول كشید و چون او با بزرگان و نجبای دوران سر سازگاری نداشت، از كار بركنار شد.

 

شاپور سوم (از سال 383 تا 388 میلادی)

پس از او، شاپور سوم از سال 383 تا 388 م. حكومت كرد و گویا در اثر حادثه ای كشته شد.

 

بهرام چهارم (در سال 388 میلادی)

پس از شاپور سوم ، بهرام چهارم كه پیش از سلطنتش به كرمانشاه معروف بود در سال 388 م. به سلطنت رسید و حكومت او یازده سال دوام یافت. در زمان شاپور سوم و بهرام چهارم ، ایران گرفتار جنگهایی در مشرق كشور بود. پادشاه كوشان كه در بلخ استقرار داشت، احتمالا با خاندان اشكانی حاكم بر ارمنستان خویشاوند بود.

 

یزدگرد اول (در سال 399 میلادی)

پس از بهرام چهارم، یزدگرد اول معروف به بزهكار (گناه کار) در سال 399 م. بر تخت نشست و بیست و یک سال حكومت كرد. بزهكار(گناهکار) خواندن او به دلیل خشونت او با بزرگان و ملایمت او با رعایای مسیحی بوده است. به طور كلی ، او با پیروان ادیان دیگر رفتاری خوب داشت. می گویند او با دختری یهودی، به نام "شوش دخت" كه دختر راس الجالوت یهودیان بود ازدواج كرده بود. در زمان او، مسیحیان در سلوكیه تیسفون مجمعی از اساقفه تشكیل دادند كه به اختلافات میان خودشان پایان دهند. اما، مسیحیان از حُسن رفتار او سوء استفاده كردند و به بعضی از آتسكده ها آسیب رساندند و این موجب شد كه یزدگرد آنان را تنبیه كند. در این زمان ، اركادیوس/ از 395 تا 408 میلادی" امپراتور روم (بعد از تئودوسیوس اول) از او درخواست نمود كه قیمومت پسرش تئودوسیوس دوم را برعهده گیرد. یزدگرد این درخواست را پذیرفت و شخصی را به نام آنتیوخوس بیزانسی را فرستاد تا پس از مرگ اركادیوس ، قیمومت تئودوسیوس دوم را برعهده گیرد.

 

بهرام پنجم/ بهرام گور (در سال 421 میلادی)

پس از مرگ یزدگرد اول، پسرش بهرام پنجم معروف به "بهرام گور" كه در حیره تحت سرپرستی پادشاه لخمی تربیت شده بود، به ایران آمد و حكومت را از دست خسرو نامی كه از سوی بزرگان به سلطنت رسیده بود، گرفت (سال 420 م.). بهرام پنجم را به شكار دوستی و عیش طلبی و معاشقه با زنان(؟!) وصف كرده اند و داستانهایی از او در این باره بر جای مانده است. او لولیان را از هند آورد تا با آواز و موسقی خود، مردم ایران را سرگرم كنند. در زمان او تعقیب و شكنجه مسیحیان از نو شروع شد و بسیاری از ایشان به خاک روم پناه بردند. با دخالت امپراتور و كشمكش مختصری كه روی داد ، بهرام پذیرفت كه فراریان مسیحی به ایران باز گردند و با ایشان خوش رفتاری شود و در عوض، زرتشتیان ایرانی نیز در خاک روم در عبادت خود آزاد باشند. همچنین، امپراتور روم مبلغی را برای حفظ گذرگاههای قفقاز از حمله "هونها" به ایران بپردازد. این مبلغ كه هر ساله به ایران پرداخته می شد، در ایران به معنی باج تلقی می گردید.

 

جنگ بهرام گور با خیون ها (ترُکان)

بهرام در جتگ با اقوام شرقی و شمالی موفق بود. این اقوام كه ظاهرا "خیونی ها" بودند، در كتابهای مورخان ایرانی به "ترُک" معروف شده اند. سكه هایی به نام بهرام پنجم در بخارا به دست آمده است كه دلیل نفوذ ایران در ماوراءالنهر می باشد. در زمان بهرام پنجم مجمعی از اساقفه در ایران تشكیل شد و استقلال مسیحیان ایران را از كلیسای بیزانس اعلام كرد. مرگ بهرام را در اثر شكار و فرو رفتن او را در باتلاقی دانسته اند.

 

 تصویر یزدگرد دوم روی سکه ساسانی/ پشت سکه نیز با آتشدان؛

 

یزد گرد دوم (در 438 میلادی)

پس از بهرام پنجم، پسرش یزدگرد دوم در 438 م. به سلطنت رسید و حكومت او حدود 18 سال ادامه پیدا كرد. دوران سلطنت او به جنگ با اقوام شرقی كه كوشانیان و به عبارت بهتر، هفتالین یا هپطالیان یا هپطالان یا هیاطله كه به جای كوشانیان در شرق و شمال ایران مستقر شده بودند، گذشت. یزدگرد دوم مدتی مقر خود را در نیشابور خراسان قرار داد تا امنیت شرق ایران را تامین كند. پس از آن، به تعقیب مسیحیان در ارمنستان و غرب ایران پرداخت.

 

هرمزد سوم (در سال 439 میلادی)

پس از یزدگرد دوم ، پسر بزرگتر او هرمزد سوم بر تخت نشست. ولی ، برادرش پیروز به كمك هیاطله، سلطنت ساسانی را به دست گرفت (سال 457 م.).

 

پیروز یکم (در سال 457 یا 458 میلادی)/ جنگ پیروز با هیاطله (هون های سفید)

پیروز یکم، شورش آلبانی ها را در شمال قفقاز خوابانید و بزرگان ارمنی را كه در بند پدرش بودند، آزاد كرد. در زمان او خشكسالی سختی در سرتاسر ایران روی داد. پیروز در جنگ با همسایگان شرقی خود ، هیاطله ، شكست خورد. هیاطله را هون های سفید نیز نامیده اند و آنان را دارای تمدن و فرهنگ بهتری دانسته اند. هیاطله از "كانسو" واقع در خاك چین به سوی مغرب حركت كرده و به تخارستان (در افغانستان) هجوم برده بودند و چنانكه گفته شد، پیروز در جنگ با ایشان شكست خورد و به اسارت ایشان درآمد. پیروز وعده داد كه مبلغی برای آزادی خود بپردازد و پسرش كواذ (قباد اول) را به گروگان بدهد و از مرز تعیین شده تجاوز نكند. كواذ اول ، دو سال به حالت گروگان نزد هیاطله ماند تا آنكه مبلغ جریمه از سوی پیروز پرداخته شد. پیروز این شكست را نتوانست تحمل كند و با سپاهی به كشور هیاطله حمله برد، ولی شكست سختی خورد و كشته شد. دخترش نیز به اسارت هیاطله درآمد و آنان تا مرورود و هرات را به تصرف خود درآوردند.

 

بلاش اول (در سال 484 میلادی)

پس از كشته شدن پیروز، برادرش بلاش بر تخت نشست (484 م.). او با هیاطله آشتی كرد و باجی سنگین به ایشان پرداخت. همچنین به ارمنیان امتیازات زیادی داد و دستور برچیده شدن آتشكده های زرتشتی را در خاك ارمنستان صادر كرد. در زمان او، شاخه نسطوری از كیش مسیحی مورد قبول بیشتر مسیحیان ایران واقع شد. بلاش در سال 488 م. معزول گردید و كواذ اول (قباد اول) پسر پیروز بر تخت نشست.

کواد اول یا قباد اول (در سال 484 میلادی)

ظهور مزدک

سلطنت كواذ اول مصادف با انقلابی اجتماعی و سیاسی در ایران شد. مصلحی به نام "مزدک" به عدالت اجتماعی و تقسیم ثروت و املاک میان مردم تبلیغ كرد و كواد(قباد) ، خواه از راه میل واقعی به عدالت تبلیغی و خواه از روی مصالح سیاسی و كوتاه كردن نفوذ بزرگان و اشراف، از او طرفداری كرد. این امر بر بزرگان و روحانیان زرتشتی گران آمد و به دستیاری گشنسپ داد ، كنارنگ ، او را از سلطنت معزول كردند و برادرش جاماسپ (زاماسپ) را به جای او نشاندند و كواد به زندان افكنده شد. اما، به دستیاری یكی از بزرگان به نام سیاوش ، از زندان گریخت و نزد هیاطله رفت. پادشاه هیاطله مقدم او را گرامی داشت و سپاهی را مامور ساخت كه با او به ایران بروند و او را به سلطنت برگردانند. جاماسپ تسلیم شد و كواد دوباره بر تخت نشست. رومیان كه از گرفتاریهای داخلی كواد(قباد) آگاه بودند، از دادن مبلغ سالیانه برای حفظ معابر قفقاز خودداری كردند. كواد در جنگ با رومیان مهارت و قدرت خود را ثابت كرد و شهر تئودوسیوپولیس یا ارزروم را از رومیان گرفت و بلیزاریوس، سردار معروف رومی، را شكست داد و شهر آمد را تصرف كرد. ولی، جنگ با رومیان همسشه به نفع كواد نبود و سرانجام به صلح انجامید. كواد اول، یكی از پسرانش را به نام خسرو (خسرو اول)، كه بعد لقب انوشیروان یافت، ولیعهد و جانشین خود كرد.

 

خسرو اول انوشیروان عادل (از 530 تا 579 میلادی)

خسرو اول جوان به کمک بزرگان و روحانیان، مزدک و پیروان او را كشت و آشفتگیهای اجتماعی ناشی از انقلاب مزدكیان را جبران كرد. خسرو اول انوشیروان از بزرگترین پادشاهان تاریخ ایران است و او را به سبب اصلاحات داخلی و به خصوص اصلاحات مالیاتی ، لقب عادل یا دادگر داده اند.

 

خسرو انوشیروان كه در سال 530 م. بر تخت نشسته بود ، پس از اصلاحاتی در سپاه و ساختار نظامی ایران، در سال 540 م. به خاک روم حمله برد و تا انطاكیه پیش رفت و آن شهر را به تصرف درآورد و به باد غارت داد. در بازگشت شهری در نزدیک تیسفون ساخت كه اسیران رومی را در آن جای داد و آن را "وه انتیوخ خسرو" نامید (شهر خسرو كه بهتر از انطاكیه است). ایرانیان آن را رومگان نامیدند. امپراتور بیزانس ناچار طالب صلح شد و متعهد گردید كه مبلغ گزافی به خسرو بپردازد. خسرو انوشیروان در بازگشت از شهرهایی كه از رومیان گرفته بود، مبالغ زیادی دریافت كرد كه سبب شد امپراتور از مصالحه چشم بپوشد. خسرو انوشیروان به متصرفات رومیان در كنار دریای سیاه حمله برد و شهرهای "لازیكا" و "پترا" را به تصرف درآورد. حملات بلیزاریوس ، سردار قیصر به نصیبین بی نتیجه ماند. پس از صلحها و نبردهایی چند ، سرانجام در سال 561 م. صلحی پنجاه ساله میان ایران و روم منعقد شد و خسرو انوشیروان "لازیكا"را به رومیان باز پس داد. در مقابل ، رومیان نیز متعهد شدند كه سالانه مبلغی طلا به ایران بپردازند.

 

در شرق و شمال شرق، خسرو با خاقان ترُک، كه خود را به سرزمین هیاطله رسانده بود، متحد گردید و این دو، هیاطله را از میان برداشتند. از آن تاریخ به بعد ، ترُكان با ایرانیان همسایه شدند و ظاهرا، "جیحون" مرز میان ایران و ترُكان گردید.

 

سیاست خسرو در جنوب عربستان نیز به پیروزی منجر شد و دولت بیزانس به دستیاری حبشیان، كه به مذهب مسیحی مونوفیزیتی (یعقوبی) در آمده بودند، می خواستند بر راه بازرگانی دریایی و خشكی میان اروپا و هند مسلط شوند و دست ایرانیان را به كلی از دریای هند كوتاه كنند. در جریان حوادث، ابرهه نامی كه از حبشیان بود و بر یمن مسلط شده بود ، در حادثه حمله به حجاز و مكه كشته شد. این واقعه كه در میان مورخان اسلامی به "واقعه فیل" و سال وقوع آن به "عام الفیل" معروف است، در قرآن مجید نیز مذكور است (سوره 105) و ظاهرا تولد حضرت رسول در همین سال، یعنی حدود سال 570 میلادی مسیحی، اتفاق افتاد. در سال 572 م. خسرو اول به درخواست کمک سیف بن ذی یزن، یكی از نجیب زادگان عربستان جنوبی پاسخ داد و یک نیروی دریایی یه فرماندهی "وهرز دیلمی" برای بیرون راندن حبشیان از یمن فرستاد. این نیرو موفق شد كه حبشیان را شكست دهد و بدین ترتیب، عربستان جنوبی(یمن) زیر نفوذ دولت ایران قرار گرفت.

 

بر سر ارمنستان هم جنگهایی میان ایران و روم در گرفت كه نتیجه نهایی آن، پیروزی خسرو انوشیروان بود. خسرو اول انوشیروان عادل پس از 48 سال سلطنت، در سال 579 م. درگذشت. اگر چه وسعت تصرفات او به پای تصرفات زمان شاپور اول و شاپور دوم (جز در مدتی كوتاه) نرسید، ولی دوران سلطنت او دوران شكوه و اقتدار سیاسی و نظامی برای ایران بود. همچنین، از لحاظ فرهنگی نیز زمان او درخشانترین دوران حكومت ساسانیان بوده است.

 

هرمزد چهارم (از 579 تا 591 میلادی)

برکناری بهرام چوبین توسط هرمزد چهارم

پس از خسرو اول انوسیروان عادل، پسرش هرمزد چهارم بر تخت نشست. او اگرچه پادشاهی عادل بود، اما در سیاست ناتوان بود و به همین سبب ، سردار نامدار خود معروف به "بهرام چوبین" را كه در جنگهای متعدد در شرق و غرب فاتح شده بود، بر اثر شكستی (در سال 582 میلادی از بیزانسیان در کنستانیا) از كار بركنار كرد. البته، این امر خود موجب عصیان این سردار بزرگ گردید. درباریان و روحانیان نیز از هرمزد دل خوشی نداشتند و همه این امور سبب گرفتاری و مرگ او گردید.

 

خسرو پرویز یا خسرو دوم (از 591 تا 627 میلادی)

پس از هرمزد چهارم، پسرش خسرو دوم معروف به "خسرو پرویز" (خسرو همیشه پیروز) به سلطنت رسید. البته، لازم به ذكر است كه این سلطنت گرچه درخشندگی های چندی داشت، اما مایه ضعف و علت اصلی سقوط دولت ساسانی نیز بود. بهرام چوبین مصمم شد كه به تیسفون برود و خسرو دوم را ازسلطنت بردارد. پس از حوادث چند، خسروپرویز به "موریقیوس" امپراتور بیزانس پناه برد و در ازای پس دادن بعضی از شهرها، از او یاری خواست. موریقیوس او را با سپاهی یاری كرد و خسرو توانست با این سپاه، بهرام چوبین را شكست دهد. بهرام چوبین نزد خاقان ترُک گریخت و در آنجا به تحریک خسرو پرویز، پس از مدتی، كشته شد. بسطام، دایی خسرو پرویز نیز كه در گرفتاری هرمزد چهارم (پدر خسرو پرویز) دست داشت سر به شورش نهاد و در ری اعلام استقلال كرد. او همچنین به نام خود سكه زد ولی پس از ده سال مقاومت به دست یكی از هیاطله كشته شد. در بیزانس، موریقیوس امپراتور روم شرقی كه به خسرو پرویز یاری داده بود بر اثر شورش كشته شد و "فوكاس" نامی، خود را امپراتور خواند. در این جریان، خسرو پرویز بهانه خوبی برای بازپس گرفتن اراضی از دست رفته به دست آورد و به ارمنستان و شام و فلسطین حمله برد. سرداران او به نام "شاهین" و "شهربراز" شكستهای پی در پی به رومیان وارد آوردند و دمشق و بیت المقدس و مصر، به دست ایرانیان افتاد. در این میان، در روم مرد با كفایتی به نام "هراكلیوس" (هرقل) زمان امور را به دست گرفت و پس از اصطلاحات مهمی در امور نظامی كشور، روی به ایران آورد. در این حمله ، ایالات از دست رفته را باز پس گرفت و دستگرد- محل اقامت خسرو پرویز- و نیز شهرهای آذربایجان را به باد غارت داد. سرانجام، بزرگان ایران بر خسرو پرویز شوریدند و او را به زندان انداختند و به دستیاری پسرش شیرویه، او را كشتند (سال 627 م.). این شكستهای پی در پی و نیز شكست ننگین سپاهیان خسرو پرویز در "ذوقار" از قبایل عرب، بنیه نظامی و اقتصادی كشور را به تحلیل برد و ایران از فرد شایسته ای كه بتواند رمام امور را به دست گیرد محروم ماند.

 

هرج و مرج سیاسی بعد از مرگ خسرو پرویز (خسرو دوم)

اشخاصی که بعد از خسرو دوم (خسرو پرویز) بر تخت سلطنت نشستند عبارتند از:

 

1- قباد دوم (شیرویه) (628 م.)

2- اردشیر سوم (628 تا 630 م.)

3- شهر براز (630 م.)

4- خسرو سوم (630 م.)

5- جوانشیر (630 م.)

6- پوراندخت (630 تا 631 م.)

7- گشناسب بنده (631 م.)

8- آزرمی دخت (631 م.)

9- هرمز پنجم (631 م.)

10- خسرو چهارم (631 م.)

11- پیروز دوم (631 م.)

12- خسرو پنجم (631 م.)

13- یزدگرد سوم (از 632 تا 651 یا 652 میلادی)، آخرین شاه ساسانی.

 

در این میان دین اسلام، به رهبری حضرت رسول اكرم (ص) در سرتاسر عربستان گسترش یافت و قبایل عرب تحت رهبری دینی و سیاسی اسلام، متحد گردیدند. پس از وفات حضرت محمد (ص) این عربهای مسلمان به ایران و روم حمله بردند و سرتاسر شامات و سوریه و فلسطین و مصر را از دست رومیان گرفتند. همچنین در جریان جنگ قادسیه (در سال 636 م.) شكست قطعی بر سپاه یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی (جلوس در سال 632 م.) وارد آوردند.

 

قتل یزدگرد سوم در سال 652 میلادی (31 قمری)

با قتل یزدگرد سوم در مرو، حكومت مقتدر و شكوهمند دولت ساسانی نیز به پایان رسید. دولت ایران در زمان ساسانیان از نظر نظامی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به جایگاهی رسید كه در تاریخ این ملت، نظیر آن دیده نمیشود. وسعت متصرفات هخامنشیان، بسیار بیشتر از ساسانیان بود ولی در برابر یونانیان (كه ملتی كوچك و با سرزمینی نه چندان بزرگ بودند) نتوانست قدرت استواری نشان دهد و سرانجام، مغلوب آنان شد. دولت اشكانی هم از لحاظ انسجام داخلی، آن قدرت لازم حكومتی را نداشت.

 

ساسانیان، در مدت چهارصد سال توانستند در غرب با دولتی كه از لحاظ تشكیلات نظامی مقتدرترین كشورهای آن عصر بود، بجنگند و بارها آن دولت را شكست دهند. این حكومت، در مشرق و شمال در برابر اقوام بیابان گرد مقتدر سخت مقاومت كرد و مملكت را از غارت ها و تاخت و تازهای ایشان، نجات داد. از لحاظ داخلی نیز، تسكیلاتی منسجم با پایه های فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی نیرومند به وجود آورد. دانش طب و نجوم در زمان ایشان در ایران پیشرفت های كلی كرد و موسیقی مقام والایی یافت. هنرهای دیگر نیز، كم و بیش پیشرفتهایی داشتند. به هر حال دولت ساسانی از پدیده های مهم دنیای قدیم است كه همه مورخان به اهمیت آن، روز به روز بیشتر آگاهی پیدا میکنند.

 

منابع:

- نوشته ای از میلاد جعفری از سایت "تاریخ ایران و جهان".

- برگزیده ای از کتاب "ایران قدیم" اثری از زنده یاد شادروان "حسن پیرنیا- مشیر الدوله".

 

 

(پژوهش، گردآوری، تدوین و پیرایش از سروش آذرت/ 14 اسفند ماه 1392 / 4 مارچ 2014 میلادی)

 

..................  .................   ...............   ...............    ............

 

"مانی و آیین او" در زمان شاپور اول ساسانی/ "مزدک پور بامداد"/ از پیروزی اعراب مسلمان بر یزدگرد سوم ساسانی تا "بابک خرم دین" در سال 223 تاریخ هجری قمری/  

با تشکر از خانواده زنده یاد حسن مشیرالدوله و از میلاد جعفری از سایت "تاریخ ایران و جهان" / سایت خانه و خاطره/ سروش آذرت/ 14 اسفند 1392 خورشیدی خیامی/ 4 مارچ 2014 میلادی/