با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش
آمدید.
برده
، برده داری ،
برده فروشی ؛
الغای برده و برده
داری در
کشورهای
سازمان ملل
متحد
زن،
بچه، مرد
آفریقایی و
آمریکای
جنوبی، همه
مادرزاد بردگان
سفیدپوستان
سامی نژادند؟!
ربودن
«آزادی»
انسانی با
«زور یا تهدید»
، با هدف «بهرهکشی
اقتصادی»
برده
بودن یا بنده
بودن، همچنین
یعنی در بند بودن
اختیاری(=
عبد، تسلیم
شدن در مقابل
خدایی و
جانشینانش)، و
یا در بند
بودن با زور و
تهدید و در
اختیار یکی
دیگر بودن است
و با هدف بهره
کشی اقتصادی و
اگر برده کنیزی
زیباست در
اینصورت نه
تنها بهره کشی
اقتصادی بلکه
بهره کشی جنسی
نیز انتظار او
را میکشد. در
ادیان
ابراهیمی نیز
بردگی بعضی از
انسانها
توضیح و توجیه
شده است که
جداگانه در
موردش خواهیم
گفت. و «بردگی
نخست در مصر
باستان، در
بابل، در آشور
و در چین و
هندوستان پدیدار
گشت ولی در
یونان و روم
باستان به شکل
کلاسیک خود
تکامل حاصل
کرد.» و برده
دار مالک برده
و وسایل تولید
برده بود.
لغو
تجارت برده
توسط کنگره
آمریکا (1808
میلادی) ، تصویب
قوانینی برای
لغو برده داری
در معاهده کنگره
وین (1815 میلادی)
اکنون
حدود دویست و
پنج سال از
روزی که تصمیم
گرفته شد تا
بردگان دنیا
آزاد شوند و
کشورهای جهان
پیمان لغو
برده داری را
امضا کردند میگذرد.
پیمانی که بر
اساس آن
کشورهای جهان
متعهد شدند
آزادی همگانی
را به رسمیت
بشناسند و
نظام برده
داری را بعد
از قرنها
سرنگون کنند.
1808
میلادی کنگره
آمریکا تجارت
برده را ممنوع
اعلام کرد اما
در عمل چه در
ایالات شمالی
و چه در ایلات
جنوبی از این
قانون
استقبال نشد.
در سال 1815
میلادی كنگره
وين تشکیل شد و كشورهای
شركت كننده
تصميم گرفتند
در راه مبارزه
با برده داری
قوانینی را تصويب
كنند. بریتانیا در اين کنگره
نقش اساسی
داشت.
شرکت
ایران در
کنفرانس
بروکسل در
مورد الغای بردگی
؛ لغو تجارت
برده در ایران
(1307 قمری)
ایران
همچنین در
کنفرانس
بروکسل در
مورد الغای
بردگی شرکت
کرد. در
نتیجه، در سال
1308 قمری، ایران
تجارت و واردات
برده را، چه
از طریق آبی
چه از طریق
خاکی، ممنوع
کرد. در سال 1328
قمری/1289 شمسی،
تجارت برده
قانوناً
متوقف شده
بود؛ اما هنوز
برای مدتی
برده داری
وجود داشت که
آن هم در
پایان دوره
قاجار بکلی از
میان رفت. سپس
با پیوستن
ایران به
کنوانسیون
ژنو در 1305 ش. /1926 م. و
نیز اعلامیة
جهانی حقوق
بشر در 1327 ش. /1948 م.،
رسماً خود را
متعهد به
الغای برده
داری کرد.
تصویب
قانون منع
خرید و فروش
برده
در ایران (1307
قمری)
قانون
منع خرید و
فروش برده در
خاک ایران و
آزادی برده در
موقع ورود به
مملکت. در روز 18
بهمن 1307 شمسی
لایحه دو
فوریتی زیر در
مجلس شورای
ملی به تصویب
رسید: «ماده
واحده- در
مملکت ایران
هیچ کس به
عنوان برده
شناخته نشده و
هر برده به
مجرد ورود به
خاک یا آبهای
ساحلی ایران
آزاد خواهد
بود هر کسانسانی
را به نام
برده خرید و
فروش کرده یا
رفتار
مالکانه
دیگری نسبت به
انسانی
بنماید یا
واسطه معامله
و حمل و نقل برده
بشود محکوم به
یک تا سهسال
حبس تأدیبی
خواهد گردید.
تبصره-
هر یک از
مأمورین
دولتی مکلف
است به محض
اطلاع یا
مراجعه کسی که
مورد معامله
یا رفتار
بردگی شده است
فوراً وسایل
استخلاص او
را فراهم
آورده برای
تعقیب مجرم به
نزدیکترین
پارکه بدایت
اطلاع دهد.»
ثبت
«روز لغو برده
داری در دنیا»
توسط سازمان ملل
متحد (2012 میلادی)
سازمان
ملل متحد در
سال 2012 میلادی،
و در روز «دوم دسامبر»،
که بعنوان
«روز لغو برده
داری در دنیا»
به ثبت رسیده،
به جشن و
پایکوبی نشست.
در تاریخ طولانی
بردگی و برده
داری و برده
فروشی دنیا،
چهرههای
سرشناسی از
بردگان هستند
که فراتر از
دسته بندیهای
نژادی و طبقات
نابرابر
اجتماعی،
برای آزادی
خود و دیگر
بردگان
تلاشهای
بسیار کرده اند
و جانشان را
حتی برای
اهداف خود فدا
کرده اند و
برای همین در
حافظه تاریخ
اسمشان برای
همیشه به ثبت
رسیده است.
مشهورترین
بردگان حافظه
تاریخ
سازمان
ملل متحد
لیستی را که
شامل اسامی 10
نفر از شاخص
ترین بردگان
تاریخ است در
اختیار افکار
عمومی دنیا
قرار داد. این
ده نفر از
شاخص ترین
بردگان دنیا
عبارتند از: 1-
اسپارتاکوس،
2- ازوپ، 3- سنت
پاتریک، 4-
فردریک
داگلاس، 5-
انریکه از
مالاکا، 6-
جیمز سامرست،
7- نات ترنر، 8-
عمار بن یاسر،
9- ژنرال آبرام
پتروویچ، 10- -
مارگارت
گارنر.
اسپارتاکوس
در نبرد
آخرین؛
1)
اسپارتاکوس
(از 109 تا 71 پیش از
میلاد) و «قیام بردگان»
برعلیه
امپراتوری
روم
اساس
قدرت
امپراتورى
روم در بهره
كشى از غلامان،
بردگان و
گلادياتورها
بود. در 73 پيش
از ميلاد
امپراتورى روم با تهديد
بسيار جدّى
داخلى به نام «قيام
بردگان»
روبرو شد كه
اگر تازه نفسى
نيروهاى رومى
نبود، همين
شورش سبب
پايان عمر
امپراتورى مى
شد.
ظهور
اسپارتاكوس (109 تا 71
پیش از میلاد)
اسپارتاکوس
زاده تراکین
در شمال شرق
بونان، در
کودکی توسط
راهزنان
ربوده شد و به
عنوان برده به
در امپراتوری
روم به فروش
رسیده بود. او
در روم با
آموزشهای
نظامی یک
گلادیاتور
شده بود، مردانى
كه در اثر
مبارزات دایمی با يكديگر
(براى تفريح
اشراف روم)
مردانى قوى و
جنگاور
بودند، اما
اسپارتاكوس
بر خلاف بردگان
و
گلادياتورهاى
عادى مردى
بسيار باهوش و
داراى قدرت
رهبرى بود.
چنانكه گفته
مى شود، كينه
اين جنگجوى
اسپارت زمانى
به اوج مىرسد
كه براى نبرد
با او مردى
عظيم الجثه
سياهپوست از
ميان مردان
آفريقايى را
بر میگزينند
و اين مرد على
رغم پيروزى در
جنگ تن به تن با
اسپارتاكوس
از كشتن او
امتناع میكند. اما
خود او در
آمفى تئاتر
بزرگ روم به
دست نگهبانان
كشته مى شود.
در هر
صورت
اسپارتاكوس
در ابتدا با
شوراندن غلامان
و
گلادياتورها،
سياهچالهاى
شهر ماپوا را
مى شكند و پس
از كشتن كليه
نگهبانان و
قراولان به
كوه «وزوو»
فرار مى كند. او
در آنجا به
تدريج قدرت
يافت و با
حمله به املاک
برده داران
رومى سلاحهاى
آنها را
مصادره كرده و
به نفرات خود
افزود.
اولين
نبرد
اقدامات
اسپارتاكوس
سبب وحشت شديد
اشراف و زمين
داران رومى شد
و آنها از سنا
خواستند تا نيرويى
براى سركوبى
اين ياغى
بفرستند،
سپاه بزرگى از
روم عازم
سركوب
شورشيان شد و
كوه وزوو و تاكستانهاى
اطراف آن تحت محاصره
سپاه
روم قرار
گرفت. روميان
به اين تصور
بودند كه
گرسنگى
شورشيان را از
پاى در مى
آورد، اما
بردگان با
استفاده از
درختان تاک
پلكانى ايجاد
كردند و شبانه
از شكاف بزرگ
و بلند كوه
گذشتند و از
پشت به
نيروهاى روم
حمله كردند.
نبرد مهيبى در
گرفت. بردگان
كه براى
«زندگى» مى
جنگيدند، از
جان خود گذشته
و بى محابا به
لژيونهاى
رومى حمله مى بردند،
لژيونرها نيز
چون نتوانسته
بودند آرايش
بگيرند،
مجبور به جنگ
تن به تن شدند
و گلادياتورها
كه مركز و قلب
واحدهاى
شورشى بودند،
به دليل مهارت
و جسارت در اين
نوع نبردها به
سرعت مردان
رومى را از
پاى درآورده و
لژيون رومى را
به كلى نابود
ساختند. پخش
اين خبر كه یک
لژيون
قدرتمند رومى
توسط بردگان
بدون سلاح نابود
شده، سبب فرار
دهها هزار
برده از مزارع
و پيوستن آنها
به
اسپارتاكوس
شد.
در پاييز سال 73
پیش از میلاد، اسپارتاكوس
40 هزار نيرو
از مناطق گل(گالین=
فرانسه کنونی)، سوريه،
مقدونيه،
يونان و شمال
آفريقا در اختيار
داشت كه اگرچه
زبان يكديگر
را نمى فهميدند،
اما فرمان
اسپارتاكوس
را به عنوان
رهبر اطاعت مى
كردند. اسپارتاكوس
در بين سپاه
خود صدها
آهنگر زبردست
داشت كه به آنها
دستور داد
اسلحه مورد
نياز سپاهش را
تهيه كنند. او
غارت اموال
دهقانان خرده
پا را ممنوع كرد،
اما حملات
متعددى به
املاک اشراف و
برده داران
كرد و اندک
اندک تبديل به
نيرويى
مهارنشدنى و
مهيب شد.
اوج
قدرت
اسپارتاكوس
با هوش فراوان
خود مى دانست
با یک سپاه غير حرفه
اى 40هزار نفرى
نمى توان با
امپراتورى
روم كه در آن
زمان قدرت اول
دنيا بود و
حداقل 200
هزار لژيونر
در اختيار
داشت، بجنگد.
بنابراين
استراتژى او
خروج از
ايتاليا بود.
او سپاهش را
به سمت شمال
ايتاليا راند. سناى
روم 2 سپاه
جديد به شمال
ايتاليا
فرستاد تا
مانع خروج
سپاهيان
بردگان شود. اما
اسپارتاكوس
با حيله جنگى
مناسبى مانع
به هم متصل
شدن اين 2
سپاه شد و
آنها را
جداگانه در هم
كوبيد. انهدام
پى در پى
لژيونهاى
رومى دو اثر
همزمان داشت: اول
بسيج كل
امپراتورى روم براى
كوبيدن قيام
بردگان، و
دوم مغرور شدن
گلادياتورها
و تصميم آنها
براى فتح روم! در
اين زمان
شورشيان براى
آزادى تنها
كوههاى آلپ را
پيش رو
داشتند، ولى
آنها به
استدلالهاى
اسپارتاكوس
گوش نداده و
بر بازگشت به
داخل روم
اصرار كردند.
ورود
كراسوس و پمپه
كراسوس و
پمپه سرداران
بزرگ روم در
آن زمان بودند
و ورزيده ترين
لشگريان را در
اختيار
داشتند. ورود
اين دو به
عرصه نبرد كار
اسپارتاكوس
را بسيار سخت
كرد. خبر
بازگشت ارتش
بردگان، برده
داران و سناى
روم را وحشت
زده كرد و
چنانكه
فئودور
كوروفكينى در
كتاب تاريخ
روم باستان مینویسد؛ از اينجا به
بعد شمارش
معكوس براى
سقوط قيام كنندگان
آغاز میشود،
چرا كه ديگر
حرف شنوى آنها
از
اسپارتاكوس
به پايان
رسيده بود. آنها
از وى خواستند
كه به روم
پايتخت
افسانه اى
امپراطورى
حمله كند اما
اسپارتاكوس
خوب مى دانست
تسخير اين شهر
عظيم با سپاه
وى امكان
ندارد و حتى
سعى كرد
گلادياتورها
را وادار به
بازگشت به شمال
ايتاليا كند
اما
درخواستهاى
او با مخالفت
بردگان مواجه
شد.
سپس او
ابتدا 2
لژيون رومى را
كه در نزديكى
شهر موضع
گرفته بودند،
در هم كوبيد و
به سمت جنوب
ايتاليا به حركت
درآمد. اما
سپاه عظيم
كراسوس به
تعقيب وى پرداخت.
كراسوس سعى
داشت كه
بردگان را با
گرسنگى از پاى
درآورد.
بنابراين،
آنها را به
جنوب شبه جزيره
اينين (پاشنه
چكمه ايتاليا)
عقب راند و آنها
را به محاصره
انداخت. از
آن طرف عظمت
لژيونرهاى
كراسوس ترس را
براى اولين
بار در دل
گلادياتورها
و بردگان
انداخت. آنها
كه تاكنون
تنها با
لژيونرهاى 5 تا 20
هزار نفره جنگيده
بودند، اكنون
شاهد صف آرايى
نيمى از ارتش
امپراطورى
روم در جنوب
اين كشور
بودند. مجلس سنا روم براى
آنكه خيال خود
را راحت كنند،
پمپه سردار افسانه
اى رم را با
سپاهيان
بزرگش از
اسپانيا و
بالكان
فراخواند تا
شتابان خود را
به جنوب غرب
ايتاليا
برساند.
اكنون اسپارتاكوس
و مردانش (و
زنان و كودكان
همراهشان)
بايد بين مرگ
در اثر گرسنگى
و مرگ با
شمشير لژيون
ها يكى را
انتخاب مى
كردند چرا كه
كشتى هاى
دزدان دريايى
كه به آنها
قول داده بود
آنها را به
سيسيل
برساند، خلف
وعده كرده و
آنها اكنون در
مواجهه با
تمام قدرت
جهنمى امپراطورى
بودند.
اسپارتاكوس
در یک شب طوفانى
زمستان 72 پیش
از ميلاد با
جسارت بسيار
به همراه چند
هزار نفر از
شجاع ترين
مردانش به
ضعيف ترين
نقطه خط محاصره
كراسوس حمله
كرد و موفق شد
مردان و زنان
خود را از
محاصره نجات
دهد اما باز
هم تفرقه بين
مردم فرودست
همراه او سبب
شد تا او نيمى
از سپاهش را
كه به صورت
دسته هاى كوچک
از او جدا
شدند، از دست
بدهد. اين
مردان و زنان ظرف
چند روز توسط
نيروهاى
كراسوس
جداگانه قتل
عام شدند بدون
آنكه بتوانند
از خود دفاع
كنند. اكنون
پمپه نيز
رسيده بود.
آخرين
نبرد
اسپارتاكوس
براى آنكه
نيروهاى
كراسوس را قبل
از تقويت توسط
پمپه از بين
ببرد در 71 پیش
از ميلاد به
آنها حمله كرد
اما كوچک
شدن سپاه او
از یک طرف و
نااميدى
مردانش (به
دليل
فرارسيدن
پمپه با 100 هزار مرد جنگى
تازه نفس) از
طرف ديگر،
نگذاشت از اين
ميدان پيروز
درآيند.
اسپارتاكوس
سعى كرد خود را
به كراسوس
برساند تا با
كشتن او روحيه
سپاه رومى را
بشكند اما با
وجود كشتن دو
فرمانده رومى
به كراسوس
نرسيد و نيزه
اى از پشت به
رانش اصابت
كرد، اما او
با كشيدن نيزه
از پاى خود یک
هسته مقاومت
در مركز ميدان
تشكيل داد.
اكنون
لژيون هاى
ذخيره يكى پس
از ديگرى وارد
ميدان جنگ
شدند و
گلادياتورهاى
خسته و غلامان،
مرتب ضعيف تر
مى شدند. اما
آنها كه مى
دانستند مرگ
در ميدان بهتر
از مرگ بر روى
صليب است، به
مبارزه ادامه
دادند. نبرد
بى رحمانه ادامه
يافت تا آنكه
پمپه نيز
سررسيد و از
اين زمان به
بعد باقى
مانده بردگان
كه 6 هزار نفر
بودند، توان
خود را پايان
يافته ديدند و
پمپه نيز آنها
را به اسارت
نگرفت، بلكه
همه آنها را
قتل عام كرد و
به دستور مجلس سنا، آنها
را برروى
هزاران صليب
در جاده شهر كوپوآ
(محل اوليه
آغاز قيام)
آويخت.
نتيجه
قيام بردگان
امپراتوری
روم در
دهه 70 و 60 پیش
از ميلاد در
اوج قدرت بود.
اين قدرت عظيم
در اين زمان
به دليل آنكه
حكومت
اشكانيان در
ايران در ابتداى
كار بود و
كارتاژ نيز
نابود شده
بود، دشمنى
نداشت و با
قدرت
نظاميگرى و
سيستم برده دارى
در حال توسعه
خود بود، قيام
بردگان به
دليل آنكه
قيام داخلى
بود، مى
توانست خيلى
سريع توسعه
يابد و
امپراتورى را
از هم بپاشد. اما
وجود مردان
بزرگ جنگى در
روم كه اين
كشور را بسيار
قدرتمند كرده
بود و از طرف
ديگر اسپارتاكوس
نيز به دليل
عدم
برخوردارى از
نيروهاى
تربيت شده و
فرمان پذير
نتوانست به
سان یک سردار
نظامى از
پيروزى هاى
خود بهره جويد. البته
او اگر اندكى
شانس مى آورد،
مى توانست پيروز
شود. مثلاً در
اوج جنگ هاى
داخلى سزار با
پمپه و يا
هنگام
گرفتارى روم
در جنگ هاى گالین و با
قبایل ژرمنی و يا
گرفتارى مرگ
كراسوس در
نبرد با
پارتيان ايرانى
قطعاً كسى را
ياراى مبارزه
با او نبود.
اما
چنانچه بررسى
تاريخ نشان مى
دهد، روم در
برابر دشمنان جدّى
خود همواره از
قدرت بالاى
بسيج كنندگى
برخوردار
بوده و مردانى
چون هانيبال
نيز على رغم رشادت
و ده ها بار
شكست دادن
لژيون هاى
رومى عاقبت با
مشاهده قدرت
مقاومت
امپراطورى با
نهايت شگفت
زدگى شكست و
نابودى كامل
را پذيرفته
اند. اسپارتاكوس
نيز (اگر
همراهانش
موافقت مى كردند)
مى توانست با
عبور از آلپ و با
پيوستن به قبایل ژرمن ها و گل
ها با برنامه
ريزى عليه
امپراتورى روم عمل كند،
اما تقدير
چنين بود كه
روم 5 قرن
ديگر نيز بى
رقيب بماند تا
آنكه از درون
بپاشد.
2) ازوپ
یونانی
ازوپ
که او را به
عنوان یکی از
نویسندگان
اسلاوتبار
یونان و
افسانه پرداز
معروف این
کشور میشناسند،
یکی دیگر از
بردگانی بود
که توانست از
دنیای بردگی
به شهرت
تاریخی برسد.
هرودوت میگفت
ازوپ بردهای
از اهالی سارد
در لیدیه
آسیای صغیر
بود. او پس از
آزادی به شهرهای
بسیاری سفر
کرد. به دربار
کراسوس
پادشاه لیدیه
رفت و به خدمت
او درآمد اما
به دلیل یک درگیری
مالی در شهر
دلفی کشته شد.
از ازوپ 304
افسانه به جا
مانده که
بسیاری از
آنها را شعرای
ایرانی مثل
ناصرخسرو و
مولانا به نظم
درآورده اند.
پاتریک
مقدس (سنت
پاتریک)؛
3) سنت
پاتریک
(پاتریک مقدس)
بنیانگذار
کلیسا در
ایرلند
سنت
پاتریک
(حدودای 400 تا 461
یا 491 بعد از
میلادی) روحانی
مسیحی بود که
در ترویج
دینداری میان
ایرلندیها
در قرن پنجم
بعد از میلاد
تلاش بسیاری
کرد. جزییات
زندگی سنت
پاتریک چندان
روشن نیست اما
گفته میشود
که او در « Banna Venta Bernia»
در اسکاتلند
(و بگفته ای
دیگر در جزیره
بریتانیای
روم) بدنیا
آمد و پدرش از
کارمندان
دولت روم در
بریتانیا یود
و پدربزرگش از
روحانیون. سنت
پاتریک در
نوجوانی و 15
سالگی توسط
دزدان دریایی
دزدیده شد و
به عنوان برده
در ایرلند به
رییس بکی از
قبایل فروخته
شد و او برای
اربابش بکار
شبانی
میپرداخت. او 6
سال بعد، با
توسط به
رویایی که به
او وحی میشد
که کشتی در
انتظار اوست
تا او را به
وطنش باز
گرداند و او
بعد از بازگشت
مژده عیسی
مسیح را برای
ایرلندیها به
ارمغان خواهد
آورد. بعد از
این الهام بود
که او توانست
فرار کند و با
کشتی به وطنش
باز گردد و به
مدارج روحانی
برسد. او در
کسوت یک
روحانی به
شمال سواحل
گالین (فرانسه)
رفت و در دیر « Noirmoutier»
اقامت گزیید.
مدتی بعد بار
دیگر به او
وحی شد و کسی
با نامه و
خواهشی از او
خواست تا به
ایرلند
بازگردد. او
قبل از مراجعت
به ایرلند تحت
تعلیمات
بیشوف
گرمانوس (Germanus/
زاده 378 در «Auxerre»
فرانسه، وفات
448 میلادی در
راونا
ایتالیا) قرار
گرفت. سنت
پاتریک با عنوان
بیشوفی در سال
432 میلادی به
عنوان
میسیونری(مبشری،
مرُسلینی) از
گالین
فرانسه، و با 24
شاگرد به
ایرلند
بازگشت و
جانشین
«پالادیوس از
ایرلند»،
اولین مبلغ
دین مسیحیت در
ایرلند، شد.
گفته میشود
بهتگام ورود
او به جزیره
ایرلند تمامی
ماران و
جانوران سمی
این جزیره را
ترک کردند.
سنت پاتریک
توانست دین
مسیحیت را با
وجود
مخالفتهای
زیاد در میان
روسای قبایل و
ریش سفیدان
طبیعت گرای
ایرلند (Druiden)
رواج دهد. او
در دوران
میسیونری خود
حدود 365 کلیسا
در ایرلند
ساخت. او در 461 یا
491 میلادی در
ایرلند شمالی
درگذشت. روز
یادبود سنت
پاتریک پیش
کلیساهای
کاتولیک،
اوانگلیک و
اُرتودوکس
روز 17 مارج (4 تا 5
روز مانده به
بهار
ایرانیان)
میباشد.
4)
عمار بن یاسر
عمار
بن یاسر هم
یکی دیگر از
بردههای
ماندگار در
تاریخ است که
پدر و مادرش،
یاسر و سمیه،
هم جزو بردگان
آزاده ای
بودند که در اولین
صف ایمان
آورندگان به
اسلام قرار
داشتند. عمار
را ابوبکر
آزاد کرد و او
در باقی عمرش
تقریبا در
تمامی غزوات
پیامبر
اکرم(ص) حضور
داشت و بعد از
رحلت ایشان با
امام علی(ع)
بیعت کرد.
5)
انریکه از
مالاکا (Enrique Melaka/ زاده 1498 در
سوماترا ؛
وفات 1521 میلادی
در جزیره کابو
فیلیپین)
انریکه
از مالاکا که
به نام هنری
سیاهه هم معروف
بود، در قرن 16
میلادی برده
شخصی
فردیناند ماژلان(Ferdinand Magellan/
از 1880 تا 1521
میلادی))،
دریانورد
پرتقالی بود.
ماژلان در سال
1511 او را خرید و
در سفری که
عرض اقیانوس
آرام را پیمود
او را همراه
خود برد. به
این ترتیب
انریکه
توانست لقب
اولین برده
دریانورد و
جهانگرد و
مترجم را به
خود اختصاص
دهد که در
بسیاری از
نقاط به همراه
اربابش
ماژلان اولین
انسانی بوده
که به آن جا
قدم گذاشته.
انریکه
مالاکا پایه
گذار جهانگردی
فرهنگی در
دنیا به حساب
میآید که به
بومیان مناطق
دور دست صحبت
کردن به زبان
خودش یعنی
مالایی و
اسپانیایی را
آموخت.
6)
جیمز سامرست
جیمز
سامرست جوانی
سیاه پوست و
اهل جاماییکا بود
که توسط یکی
از مقامات
دولتی انگلیس
در آفریقا به
بردگی گرفته
شد و بعدها با
ارباب خود به
انگلستان
مهاجرت کرد. او
در انگلستان
به جریانات ضد
برده داری
پیوست و حتی
با سرکرده
معروف این
جریانات
گرانویل شارپ
همکاری داشت.
سامرست در آن
زمان نام کوچک
نداشت و بعدها
وقتی مسیحی شد
نام جیمز را
برای خود
برگزید. او
بعد از فرارش
دوباره
دستگیر شد و
محاکمه او در
نهایت حکم
پایان برده
داری در
انگلستان را
امضا کرد.
نات
ترنر بهنگام
موعظه های
خود؛
7)
نات ترنر (Nathaniel "Nat"
Turner/ از 1800 تا
1831 میلادی) و
«قیام ساوثهمپتون/Revolts Southampton»
ناتاتیل
یا نات ترنر
زاده 1880 در ساوث
همپتون در ویرجینیا
آمریکا، یک
برده
آمریکایی بود
که در سال 1831
میلادی رهبری
قیام برگان
آمریکایی در ساوث
همپتون را
بعهده داشته.
او مادرزاد در
مزرعه بزرگ
بنجامین
ترنر، بدنیا
آمد. مادر و
مادربزرگش
کنیزان برده
ای بودند که
از آفریقا به
آمریکا برده شده
بودند. پسر
اربابش در
خفاء برای
اولین بار او
را با
اعتقادات
مسیحیت آشنا
کرد. مدتی از آشنایی
او با مسیحیت
نگذشته بود که
او بعنوان یک
راهب مسیحیت
به اعتقادی
راسخ رسید که
خدای مسیحیت
او را برگزیده
تا هموطنانش
را از یوغ
بردگی
برهاند(1825
میلادی).
موعظه های این
روحانی جوان
کم کم تاثیر
خود را بر
دیگر بردگان مزارع
گذاشت چنانکه
به او نام
«پیغمبر» را
دادند. بعد از
مرگ اربابش
بنجامین ترتر
در اوایل سال 1831
میلادی، او را
به ارباب
دیگری بنام
جورف تراویس
فروختند و
مدتی از این
واقعه نگذشته
بود که خورشید
گرفتگی ماه
یهمن 1831 میلادی
بوقوع پیوست.
او از
آنجاییکه تا
اعماق ضمیرش
متنفر از برده
داران و برده
فروشان بود،
در این خورشید
گرفتگی یا
کسوف، نشانی و
آیه ای از
خدای خود دید
که به او امر
میکند تا رهبری
آغاز قیام
بردگان را
بعهده گیرد.
در 21
اوت (شروع ماه
امرداد) سال 1831
میلادی، نات
بهمراه هفت
برده
سیاهپوست
دیگر ابتدا
اربابان خود
را بقتل
میرسانند سپس
در حالیکه
دیگر بردگان
از اطراف و
اکناف و
بردگانی که به
تازگی آزادی
خود را خریده
بودند و به
نات و گروهش
پیوسته
بودند، با
چاقو و دشنه و
داس و چکش از
مزرعه ای به
مزرعه های
دیگر رفتند و
هر سفیدپوستی
را که میدیدند
بقتل میرساندند.
حتی زنان و
کودکان
اربابان
سفیدپوست نیز در
این قیام بقتل
میرسیدند و
هنوز از قتل 50
سفیدپوست
ارباب و
غیرارباب
نگذشته بود که
گروه میلیتزی
سفیدپوست(شبه
نظامیان مسلح)
که در آن
حوالی بودند
بداد
سفیدپوستان
رسیدند و در
قبال قتل
سفیدپوستان،
100 نفر از قیام
کنندگان برده
را برای
انتقام خون
سفیدپوستان
بقتل رساندند
و به این
ترتیب آتش خشم
قیام کنندگان
به خاموشی
گرایید.
نات
ترنر که در
حین عملیات
میلیتز از
صحنه فرار
کرده بود شش هفته
بعد و در 30
اکتبر 1831
میلادی
گرفتار شد و
بزندان رفت.
در طی ایام
فرار و
گرفتاری او،
صدها برده
سیاهپوست به
انتقان خون
سفیدپوستان
ناجوانمردانه
بقتل رسیدند.
نات ترنر در
ایامی که در
زندان بود
توماس گرای
بعد از مصاجبه
ها با او،
زندگینامه اش
را برشته
تحریر درآورد
و در روزنامه
ها با عنوان
«اعترافات نات
ترنر» منتشرش
کرد. توماس
گرای با
انتشار افکار
نات ترنر و
دیگر بردگان
سیاهپوست،
افکار عمومی
آمریکایی ها
را در مورد
معضل برده به
چالش سیاسی
کشید. چالشی
که جای خود را
در انتخابات ریاست
جمهوری دوم
آبراهام
لینکلن بمتصه
ظهور رساند.
در 11
نوامبر(20 آبان)
1831 میلادی، در
منطقه
اورشلیم ساوث
همپتون
ویرجینیا در
کارولینای
شمالی آمریکا،
نات ترنر را
اعدام کردند.
بعد از اعدام
جسم بی روح او
را به دکترا
(پزشک قانونی
آن دوره)
سپردند. آنان
ایتدا سر را
از تن جدا
کرده و سپس
پوست سر مرده
رهبر قیام
کنندگان را
کندند و در
انتها جمجمعه
بی پوست را به
چهار قسمت
تقسیم کردند(از
ما سوال نکنید
که بخاطر چی
اینکار را
کردند؟!
خودتان قدری
از فانتزی خود
استفاده
کنید؛ سروش
آذرت).
امروزه
هرگاه در
محافل
روشنفکری و
حقوق بشری صحبتی
از جنبشهای
ضد برده داری
میشود، فورآ
نام نات ترنر
به گوش خواهد
رسید. این
برده مادرزاد
سیاهپوست
آفرو-آمریکایی
اولین شورش
کوتاه مدت
بردگان را در
تاریخ آمریکا رهبری
کرد. اگرچه
این حرکت نوپا
و ساختارشکنانه
بود اما با
دستگیری،
محاکمه و
اعدام نات ترنر
و دیگر دوستانش
از شورشیان،
مبارزات آنها
خاموش و قوانین
سختگیرانه
تازهای برای
کنترل بردگان
بهنگام
نافرمانی وضع
شد.
مارگارت
گارنر در رمان
«دلبند»، اثری
از تونی
موریسون؛
8)
مارگارت
گارنر (Margaret Garner/ حدودای 1834 تا
1858 میلادی)
مارگارت
گارنر قبل از
جنگهای داخلی
آمریکا برده
بود. او در
ژانویه سال 1856
از دست اربابش
فرار کرد و به
امید پیدا
کردن یک پناهگاه
به سین سیناتی
رفت. اما
اربابانش او
را دستگیر
کردند و
مارگارت،
تصمیم گرفت
دختر 2 ساله اش
را با چاقوی
قصابی به قتل
برساند تا سرنوشتی
مشابه خودش
پیدا نکند.
کاری که
مارگارت را در
جامعه آن
روزهای
آمریکا بدنام
کرد و او
اگرچه به خاطر
این قتل
مجازات نشد اما
همراه با دختر
9 ماهه اش
مجبور به
بازگشت به
کنتاکی شد. در
راه اما قایقی
که مارگارت
سوار آن بود
در آب فرو رفت
و نوزاد
مارگارت غرق
شد. مارگارت
که حالا
خوشحال بود
کودک 9 ماهه اش
را از دست
داده، خودش را
غرق کرد تا ماجرای
تلخ او در
رمانی به نام
«دلبند» نوشته
تونی موریسون
روایت شود.
این رمان در
سال 1988 برنده جایزه
پولیتزر شد.
درباره
مارگارت آهنگهای
زیادی ساخته
شده و ریچارد
دنیل هم اخیرا
اپرایی را به
یاد او در
دیترویت اجرا
کرده است.
9)
فردریک
داگلاس (Frederick Douglass/ از 1818 تا 1895
میلادی) برده
آمریکایی
فردریک
داگلاس(آفرو-آمریکانر)
برده زاده ای
بود که در
ایالت مریلند
آمریکا به
دنیا آمد و بعدها
تبدیل به یکی
از رهبران
بزرگ ضد برده
داری در
آمریکا شد.
فردریک که به
عنوان برده به
دنیا آمده
بود، صاحبان
زیادی داشت و
آنقدر خوش
شانس بود که
همسر یکی از
صاحبانش به او
اجازه داد تا
درس بخواند.
هر چند که این
روند با مطلع
شدن ارباب
متوقف شد و
فردریک از ادامه
تحصیل
بازماند اما
همین جرقه ای
شد تا به آزاد
شدن فکر کند.
فردریک
داگلاس دو بار
اقدام به فرار
کرد اما موفق
نشد. در نهایت
در 3 سپتامبر 1838
توانست از دست
صاحبش بگریزد
و به نیویورک
برود. در
نیویورک
فعالیتهای
ضد برده داری
اش را آغاز
کرد و به زودی
به عنوان یک
سخنران محبوب
شناخته شد. او
در سال 1845 کتاب
«روایت
زندگینامه
فردریک
داگلاس، یک
برده ی
آمریکایی» را
نوشت و بعدها
با ارتباطی که
با آبراهام
لینکلن رییس
جمهور آمریکا
در زمان جنگ
داخلی آمریکا
داشت توانست
یکی از رهبران
این جنگ و
مشاور مخصوص
رییس جمهور
آبراهام
لینکلن شود.
داگلاس بعد از
پایان جنگ
داحلی آمریکا
پستهای بزرگ
دولتی را
پذیرفت.
10)
ژنرال اعظم،
آبرام
پتروویچ
ژنرال
آبرام
پتروویچ،
پدربزرگ
الکساندر پوشکین،
یکی دیگر از 10
برده معروف
جهان است که
در قرن 17 و 18
میلادی به
عنوان یک برده
آفریقایی به روسیه
منتقل شد اما
بعدها توانست
موقعیت خود را
ارتقا داده و
از دنیای
بردگی فاصله
بگیرد. او در
زمینه مهندسی
نظامی مشعول
شد و بعدها
فرمانداری
«روال» را در
دست گرفت و
مشاور پطر
کبیر در جنگهای
روسیه شد. نوه
آبرام،
الکساندر
پوشکین که یکی
از معروف ترین
شاعران روس
است، رمانی
درباره
پدربزرگش
نوشت که هیچ
وقت به پایان
نرسید. سال
گذشته ژرار
کوربیو، کارگردان
بلژیکی، ساخت
فیلمی را بر
اساس کتاب
«آبرام
گانیبال پدر
بزرگ سیاه
پوشکین» شروع
کرد که در آن
زندگی
گانیبال در
دربار شاهان
آفریقا، اسارت
او در ترکیه و
بالاخره
رسیدن تا به
درجه سرداری
اش تصویر شده
است.
جنگ
داخلی در
آمریکا (جنگ
شمال و جنوب)
بخاطر لغو
برده داری (1860 تا
1865 میلادی)
آزادی
برده ها و حفظ
یکپارچگی
کشور شعار
آبراهام
لینکلن برای
انتخابات
ریاست جمهوری
آمریکا (1860 و 1864
میلادی)
آبراهام
لینکلن اولین
رییس جمهور
جمهوریخواه
آمریکا ، او
شهید لغو برده
داری در
آمریکا بود(1860
تا 1865 میلادی)؛
انشقاق
در آمریکای
فدرال بعد از
انتخاب آبراهام
لینکلن اولین
رییس جمهور
جمهوریخواه
آمریکا
بعد
از انتخابات
رییس جمهوری و
انتخاب آبراهام
لینکلن در 1860
میلادی، آمريكا
به دو قسمت
شمال و جنوب
تقسيم شده
بود، ايالات
شمالی با جمعیتی
بالغ بر 22
ميليون نفر،
گروهی صنعتگر و
روشنفكر
بودند كه با
تجارت،
بازرگانی و
بانكداری
امور خود را می
گذرانيدند. در
اين منطقه از
آمريكا به
دليل سرمای
هوا و کمی زمين
های كشاورزی،
نه بردگان
قدرت زندگی
داشتند و نه زمینی بود تا بر روی
آن كار كنند.
نظام حاكم بر
اين قسمت نظامی
كاملا سرمايه
دار بود. در
اين نظام
كارگر و
كارفرما بر
طبق قراردادی
در قبال هم
مسئوليت هایی
قبول میكردند.
كارگر بدون
اجبار و با
اختيار خود بر
سر كار میرفت
و در قبال كار
انجام شده مزد
دريافت می
نمود. آنها
دارای
تحصيلات
عاليه بودند و
نظام آموزشی
بسيار منظمی را به وجود
آورده بودند.
در سايه همين
عوامل بود كه
آنان مخالف جدّی
و سرسخت برده
و برده داری
شدند.
جمعیت
ایالات جنوبی
آمریکا (چهار
ميليون برده آفرو-آمریکایی
و
پنج ميليون
سفيد پوست)
اما
برعكس شمال،
مردم ساكن
ايالت های جنوبی
كه در دشت های
حاصلخيز و
زمينهای
بكر و دست
نخورده زندگی میكردند، با جمعیتی 9 ميليون نفری،
چهار ميليون
برده و پنج
ميليون سفيد
پوست زندگی بسيار
تجملاتی و
اشرافی را به
راه انداخته
بودند. آب
فراوان،
زمستانهای
كوتاه، هوای
مناسب، وجود
كارگر بدون
مزد، همه و
همه دست به
دست هم داده
بودند تا مردم
ايالت های
جنوبی زندگی بسيار
تجملاتی
را تجربه
كنند. آنها
هنوز در
انديشه های
قرون وسطایی
زندگی كرده و بر
اين اعتقاد
بودند كه نژاد
سياه را خداوند
فقط در راه
تامين نيازهای
نژاد سفيد خلق
كرده و همين
اندازه هم كه
ما لطف می
كنيم و آب و
غذا و جای
خواب به آنها می
دهيم بايد
سپاسگزار و
شكرگزار ما و
خداوند باشند.
عمده
ترين محصول
توليد ايالت
های جنوبی پنبه
بود كه در
كنار آن شكر و
برنج نيز
توليد میشد.
مزارع گسترده
پنبه میبايست
توسط سياه پوستان
آماده كشت می
شد و پس از طی
مراحل کشت و
برداشت، محصول
به دست آمده
در سواحل شرقی
به بریتانیا صادر میشد
تا در كارخانه
های آن نقاط به
پارچه تبديل
شود. درآمد
سرشاری كه
بزرگ مالكان
جنوب از اين
توليد خود به
دست می
آوردند در بانک
هایی كه توسط شمالی
ها تاسيس شده
بود، سپرده
گذاری شده و
به اين ترتيب
آنها بر
سرمايه گذاریهای
خود هر چه
بيشتر می
افزودند.
لغو
بره داری در معاهده
كنگره وين (1815
میلادی)
اما در
اين بين وضع
برده ها در
آمریکا چگونه
بود؟ اينان كه
از ابتدای
كشف قاره
آمريكا توسط
اروپایی
ها جهت كار در
مزارع و
خدمت در خانه
ها از سواحل
غربی آفريقا يا
دزديده و يا
خريده شده
بودند، در وضعیتی بسيار رقت
بار به سواحل
و جزاير قاره
نو آورده شده
و مانند كالایی بی ارزش خريد و
فروش می شدند.
اربابان،
آنها را بنا
بر سن و سال،
قيافه و
استعداد
تربيت كرده و
سپس با قيمت
های گزافی می
فروختند. اما
به تدريج مردم
سيزده ايالت
تشكيل دهنده
ايالات متحده
آمريكا كه با
سركوب و معدوم
كردن
سرخپوستان به
سمت شرق پيش
رفته و زمين
های بيشتری را
به تصرف خود
در می آوردند، به
كارگر بيشتری
جهت كار بر
اين زمينها
محتاج شدند.
آنها سعی
كردند تا
بهترين و آسان
ترين راه ممكن
را در پيش
گرفته و با به
خدمات گرفتن
برده ها بر
توليد
بيفزايند.
بزرگ مالكان
جنوب در راه
استفاده از
برده از
هيچگونه اجحاف
و سخت گيری
دريغ نمی
كردند. آنان
برده ها را
فقط در حدّی
كه از گرسنگی نمی ميرند
تغذيه كرده و
سرپناه می دادند.
وقتی كه
روند وارد
كردن برده از
آفريقا کنُد شد بنابر
معاهده كنگره
وين در سال 1815 میلادی،
كشورهای
شركت كننده
تصميم گرفتند
در راه مبارزه
با برده داری
قوانینی را تصويب
كنند و
انگلستان به
عنوان مالک
الرقاب
روياها نقش
اساسی را در اين
باره بازی میكرد.
اربابان سفيد
پوست به روش
های غيرانسانی
متوسل می
شوند تا بر
تعداد برده ها
بيفزايند،
آنها در اين
مورد برده ها
را مجبور به
زاد و ولد
بيشتر می
كردند، به طوری
كه هر مادر
ساليانه
مجبور بود
فرزندی به
دنيا بياورد
كه آينده
اربابان سفيدپوست
را تامين كند.
روند زندگی برده
ها هر روز بدتر
و بدتر میشد
چنان كه در
سال های
پايانی نيمه
اول قرن
نوزدهم بر
سپاه پوستان
چنان فشار
آورده شد كه
مجبور به قيام
های مسلحانه
شدند. هرچند
اين قيام ها
به سرانجامی
نرسيد با اين
وجود، همين
قيام ها و
سركوب ها باعث
روشن شدن
اذهان مردم
نسبت به وضعيت
سياهان شد.
تشكيل
انجمن هایی
برای راه فرار برده
های سياه از
جنوب به شمال (1855
تا 1860 میلادی)
رقابت
ميان ايالت های شمالی ضد
برده داری و
ايالت های جنوبی طرفدار
برده داری در درون
هيات حاكمه
آمريكا در
واشنگتن
در همين
سال ها بود كه
مردم ساكن
شمال با تشكيل
انجمن هایی
راه فرار را
بر سياهان
هموار می
كردند. اين
انجمن ها كه
به صورت مخفی عمل می
كردند، در
مرزهای
طولانی ميان
ايالت های
شمالی و جنوبی
به فعاليت
مشغول شده و
هر سياهی
را كه راه
فرار در پيش
گرفته بود به
مناطق امن منتقل
كرده و برايش
كار پيدا می
كردند. بنا بر
آمار موجود ساليانه
هزاران برده
از اين كانال
های ارتباطی
استفاده كرده
و خود را به
مناطق شمالی میرسانيدند.
رقابت
ميان ايالت های
شمالی ضد برده داری و
ايالت های
جنوبی طرفدار
برده داری نه
فقط در ميان
مردم جريان
داشت، بلكه
اين امر در
درون هيات
حاكمه آمريكا
در واشنگتن
نيز ريشه
دوانيده بود.
در سال هایی كه
آمريكا سياست
پيش به شرق را
در پيش گرفته
بود و
ماجراجويان و
جويندگان طلا به
عمق دشت های
داخلی آمريكا
نفوذ كرده
بودند، هر از
چند گاهی
ايالتی جديد به
وجود می آمد كه
اين ايالت می
خواست به جمع
ايالت های
تشكيل دهنده
آمريكا بپيوندد.
پيوستن ايالت
جديد به محل
جدال و نزاع
ميان شمالی
ها و جنوبی
ها تبديل می
شد، در حالی
كه سياست
ايالت تشكيل
شده اگر با
شمالی ها هماهنگ
بود، در مقابل
جنوبی ها نيز تلاش می
كردند تا ايالتی را تشكيل
داده كه
طرفدار برده
داری باشد و به
اين ترتيب سعی می شد تا توازن
قوا حفظ شود.
الغای
برده داری با
ریاست جمهوری
آبراهام لینکلن
(از 1860 تا 1865
میلادی)
در حالی
كه اوضاع
آمريكا هر روز
بحرانی تر میشد،
اشتياق مردم
شمال به آزادی
برده ها بيشتر
و بيشتر میشد.
آنها با
انتخاب
لينكلن به
رياست جمهوری
درصدد آن
بودند تا
خواسته های
خود را بر كرسی
بنشانند.
رقابت ميان
شمال و جنوب
هر روز حادتر میشد
و تبليغات
دامنه دارتری
را عليه
يكديگر انجام میدادند.
در حالی كه شمالی
ها سعی
می كردند
تا تعرفه های
سنگینی
بر كالاهای
وارد شده از
اروپا اخذ
كنند، جنوبیها
هم درصدد بر می
آمدند تا پنبه
كمتری به شمالی ها
بفروشند.
درگيری های لفظی ميان
نمايندگان
شمال و جنوب
در مجلس
نمايندگان و سنا
هر روز شكل
جديدتری به
خود میگرفت.
اما آبراهام
لينكلن پس از
انتخاب شدن
شعارهای
تبليغاتی
خود را بر اين
امر استوار
ساخت كه می
خواهد همه با
هم برابر
باشند و نبايد
تفاوتی ميان
افراد باشد.
او با اين
شعار و اصلاح طلبی هایی كه سر
داده بود
توانست رای مردم
شمال را به سوی
خود جلب كند،
هرچند او در
خاطراتش
نوشته كه هيچگاه
قصد آن را
نداشته تا
بردگان را به
همين سرعت
آزاد كند. او
در خاطراتش
ذكر می كند
هدف اصلی و غایی
او اتحاد مردم
شمال و جنوب
است و می خواهد
اختلافات به
وجود آمده را
رفع كند.
ابراهام
لینکلن
جمهوریخواه
رییس جمهور
ایالات شمالی
؛ جفرسون
دیویس رییس جمهور
ایالات جنوبی
راه يابی
لينكلن به كاخ
سفيد با
اعتراض و قهر
بسياری از
كارمندان
دولت كه جنوبی
بودند رو به
رو شد. لينكلن
پس از به دست
گرفتن مقام
رياست جمهوری،
وزير امور
خارجه و
معاونش را از
حزب جمهوريخواه
انتخاب كرد و
اين انتخاب ها
خشم جنوبی
ها را بيش از
پيش در پی
داشت. جنوبی ها
با جمع شدن در
شهر ريجموند
در ايالت
ويرجينيا طی
كنفرانسی
تصميم بسيار مهمی را اتخاذ
كردند آنها با
اين استنباط
كه سياست های
در حال حاضر
دولت مخالف
منافع و آينده
آنهاست و آنها
خود به ميل و
اختيار خود
عضو اتحاديه ايالت
های آمريكا شده
اند، قصد
دارند از دولت
فدرال جدا شده
و بنيان دولت مستقلی را بريزند.
ايالت های
جنوبی با انتخاب
رئيس جمهور و
پرچم جديد و
حمله به برخی
از مواضع و
پايگاه های
دولتی عملا اقدام
را به اطلاع
عمومی رسانيدند. یازده
ایالت جنوبی
تحت
فرمانروایی
رئیسجمهور
جفرسون دیویس
اولین رئیس
جمهور ایالات
جنوبی قرار
گرفت.
جنوبی
ها طرفدار
«حق حيات» ؛
ژنرال رابرت لی
فرمانده
نیروهای جنوب
جنوبی
ها فكر میكردند
كه می توانند با
استفاده از
اصل عضو شدن
در اتحاديه
ايالات حال از
آن جدا گردند،
اين عمل مقام
های بلند پايه
جنوبی كه همان
گونه كه گفته
شد، بيشتر
آنها از مقامات
بلند پايه
سابق دولت
بودند، با
واكنش های
متفاوتی
در ميان مردم
رو به رو
گرديد. ساكنان
جنوب كه سال
های سال با
تبليغات زياد
بزرگ مالكان
فريفته و مجذوب
آنچه طرفداری
از حق حيات می
ناميدند،
شدند. آنها با
بسيج تمامی
امكانات و
نيروهای
خود درصدد
گردآوری ارتشی از نيروهای
داوطلب شدند و به
واسطه داشتن
سابقه نظامی
گری و زندگی
روستایی
دارای قدرت
بيشتری در
مانورها
بودند،
فرمانده
نيروهای
جنوب كه در
جنگ خود بنيان
آن را ريخته
بودند، ژنرال
رابرت لی
بود، وی كه
تحصيلكرده
مدرسه نظام و
از بزرگان
ارتش آمريكا
محسوب می
شد، درخواست
لينكلن را مبتنی بر هدايت
ارتش فدرال رد
كرد و به جمع
جنوبی ها پيوست.
رابرت لی بزرگ
شده ايالت
ويرجينا بود
كه اكنون به
مركز تحرک و ثقل
جنوبی ها تبديل
شده بود.
ويرجينيا از
ايالت های قدیمی آمريكا و از
طرفداران
برده داری
محسوب می
شد. اما در
مقابل جنوب،
شمالی ها عكس
العمل متفاوتی
را از خود
نشان دادند،
چرا كه آنها
معتقد بودند
كه به حقوق
آنها تجاوز
شده است.
شمالی
ها در حالی
كه از اين
اقدام جنوبی ها
وحشت زده شده
بودند، به
سرعت عكس
العمل نشان
دادند. انديشه
آنها در اين
هنگام اين بود
كه حتی الامكان از
متلاشی شدن
كشور جلوگيری
كنند. اما شمالی
ها تنها به
اين دليل نبود
كه می خواستند با
جنوبی ها مبارزه
كنند بلكه
آنها دل پری
از اقدامات
گذشته و حال
جنوبی ها داشته و
اين اقدام
آنها را توهینی عليه خود می
دانستند.
اصرار ساكنان
ايالت شمالی
آمريكا به
خصوص تجار و
بازرگانان بر
وضع تعرفه های
گمرکی بر كالاهای
وارداتی
از اروپا به
خصوص انگليس
در جهت دفاع
از صنايع كشور
و مخالفت جنوبی
ها با اين امر
به شدت خشم
آنها را
برانگيخته
بود.
در سال 1860 میلادی، در حالی
كه جمعيت 24
ميليونی
شمال در برابر
جمعيت 9 ميليونی
جنوب كه 45 درصد
جمعيت آن
ايالت را
تشكيل می
داد از نظر
رقابت اقتصادی در
وضعيت بهتری
به سر می برد،
جنوبی
ها به
واسطه كار
ارزان رايگان برده
ها هر سال به
مكنت مالی
بيشتری می
رسيدند و چون
توليد كننده
مواد خام مورد
نياز صنايع
شمالی بودند، جدایی
آنها از
آمريكا باعث
از بين رفتن
فرصت های شغلی بسياری در
آمريكای
فدرال می
شد.
بردگان
رزمنده در
خدمت ارتش
فدرال=ائتلاف
شمال (Black Soldiers in the Civil War)
اما
وضعيت سياهان
در اين ميان
چگونه بود؟ در
حالی كه جنگ به
بهانه آزادی بردگان
شروع شده بود
اين قشر از
جامعه آمريكا هنوز
در وضعيت
فلاكت باری
به سر می بردند.
جنوبی ها هنوز هم
از آنها بهره
گيری
می كردند
و بسياری از
شمالی ها نيز به
آنان به چشم
عوامل شروع
جنگ نگاه می
كردند. نيروهای
ائتلاف شمال
در ابتدا حاضر
به قبول
سياهان، به
عنوان نيروهای جنگی نبودند ولی
وقتی جنگ كم كم
طولانی شد و
از ميزان
نيروهای
داوطلب سفيد
پوست كاسته شد
تصميم گيران
چاره ای جز
استخدام و به
كارگيری
سياهان كه
دارای انگيزه
بالایی جهت جنگيدن
بودند،
نداشتند. به
اين ترتيب
سياهان در نقش
نيروهای
رزمنده و بلدچی
به خدمت
ائتلاف شمال
در آمدند. تعداد
رزمنده
سیاهپوست در
ارتش ائتلاف
شمال به 220.000 نفر
میرسید و از
این تعداد
حدود 38.000 نفر در
جنگهای داخلی
آمریکا کشته
شدند یعنی از
سس نفر کشته
شده یک نفر
سیاهپوست بود.
دور
دوم ریاست
جمهوری
آبراهام
لینکلن (8
نوامبر/آبان 1864
میلادی)
تصویب
ممنوعیت برده
داری در قانون
اساسی آمریکا
(31 ژانویه 1865
میلادی)
در 8 توامبر سال 1864 میلادی، لينكلن یک
بار ديگر با 55 درصد
آرا به
مقام رياست
جمهوري رسيد (با این
شعار «در میان
رودخانه
نبایستی به
تعویض اسب
پرداخت»).
او كه هنوز
خواستار
پيوستن ايالت
های جنوبی به
دولت فدرال
بود درصدد
برآمد تا جنگ
را يكسره كند
بنابراين به
فرماندهان
ارتش دستور داد
تا به سرعت
وارد عمل شده
و اين جنگ
خانمان سوز را
پايان دهند.
نيروی صنعتی شمال
با تكيه بر
تعداد بيشتر
افراد نظامی
خود كه در اين
سال ها پخته
شده بودند
حمله نهایی
خود را به سمت
استحكامات
جنوب آغاز
كردند. اين
حمله با پاتک
ژنرال رابرت لی
كه قصد داشت
ايالت
پنسيلوانيا
را به تصرف
خود درآورد رو
به رو شد. اگر ژنرال
لی و
افرادش موفق می
شدند در آخرين
تلاش خود اين
ايالت را به
تصرف در بياورند،
خطوط ارتباطی
نيروهای
شمال به طور کُلی به هم می
ريخت اما شمالی
ها با استفاده
از فرصت های
پيش آمده و از
طريق رودخانه می سی
سی پی خود
را به درون
خطوط داخلی
ايالت های
جنوب كشيدند و
با تهديد
شهرهای بزرگ
به خصوص ريچموند،
ژنرال
لی را از
انجام انديشه
اش باز
داشتند.
با عقب نشینی
ژنرال لی از
مناطق شمالی
كه حاصل
اولين
تعرض جنوبی
ها به سمت
شمال بود و
ناكامی او از
به دست آوردن
اهداف مورد
نظر به زودی
آثار شكست در
تمام جبهه ها
مشهود شد.
نيروهای
دولت فدرال به
سرعت شهرها را
یکی پس از ديگری
به تصرف در می آوردند
و با بی
رحمانه ترين
حالت ممكن
شروع به غارت
آنها می كردند
به طوری كه
هر كجا ارتش
شمال پا می
گذاشت به جز
ويرانی چيزی
بر جای نماند.
پایان
جنگهای داخلی
آمریکا با
تسلیم شدن ژنرال
لی (اردیبهشت 1865
میلادی)
در 3
آپریل (اواسط
فروردین ماه) 1865
میلادی،
نیروهای
شمالی با فرماندهی
ژنرال گرانت،
«ریچموند»
پایتخت
نیروهای
جنوبی را
تسخیر می کنند
و دو روز بعد و
در 5 آپریل 1865
میلادی آبرام
لینکلن شخصأ
از اتاق کار
رقیب سابقش
پریزیدنت
«جفرسون
دیویس» دیدن
می کند و در 9 و 26
آپریل 1865 »یلادی،
باقی نیروهای
«ارتش
ویرجینیای
شمالی» و «ارتش
کارولینای
شمالی» ژنرال
لی، با
کاپیتولاسیون
تسلیم
نیروهای
شمالی میشوند
و بدن ترتیب
ختم جنگ داخلی
آمریکا به
جهانیان
اعلام میگردد.
با
انتشار خبر
پايان جنگ موجی
از شادی
تمام شمال
آمريكا را در
بر گرفت، در
حالی
كه صدها
هزار نفر در
طول اين جنگ
كشته، مجروح يا
آواره شده
بودند. شمالی
ها غرق در شادی
بودند در حالی
كه از سرزمين
آباد و
حاصلخيز جنوب
جز برهوت چيزی باقی
نمانده بود و
انگار كه سال
های سال است
اينجا ويرانه
بوده است.
ترور
آبراهام
لینکلن بعد از
تسلیم شدن
ژنرال لی (در 14
آوریل 1865
میلادی)
با هجوم
نيروهای
شمال به جنوب،
سياهان برده دسته دسته
راه فرار را
در پيش می
گرفتند و يا
از اربابان
سابق خود كه
غير از اجحاف
و ظلم چيز
ديگری به آنها
هديه نكرده
بودند انتقام می گرفتند.
چند
روز پس از
پايان جنگ و در 14
آپریل 1865 میلادی،
لینکلن با
همسرش به
تماشای
نمايشنامه ای در
تئاتر فورد
شهر واشنگتن
دی سی
رفته بود که مورد
ترور «جان
وایک بوُت/ John Wilkes Booth/ از 1838
تا 1865 میلادی»
قرار گرفت و
در حالیکه از
ناحیه سر بشدت
زخمی شده بود
روز بعد و در 15
آپریل 1865 میلادی
و در سن 56 سالگی
درگذشت.
قاتل
یک جنوبی و
هنرپیشه ای
معروف و معتقد
به برده داری
بود. او به
تنهایی اقدام
به قتل آبراهام
لینکلن کرده
بود. جان در
سال 1821 میلادی
بهمراه
خانواده اش از
انگلیس به
آمریکا
مهاجرت کرده
بود. پدرش
یونیوس (Junius Brutus Booth) از
هنرپیشه های
معروف صحنه
تئاتر آمریکا
بود. ضمنأ
«ادوین» برادر
بزرگش، در سال
1863 میلادی
توانسته بود
تصادفأ تنها
پسر باقی
مانده لینکلن
را از مرگی
حتمی نجات
دهد.
اما در
جنگ های داخلی آمريكا،
اين نيروی
صنعتگر شمال
بود كه توانست
به پيروزی
برسد و آمريكای
نوين را بر اساس
انديشه های
سرمايه داری مدرن
شكل بخشد. جنگ
هرچند ويرانی های
بسياری به
بار آورد اما
موجب گسترش
بيش از اندازه
ابتكارات و
اختراعات بشری
شد و در سايه
آن انديشه های
نوين خود را
به بشريت معرفی
كردند. ارتش
آمريكا به یک ارتش
حرفه ای دارای تجربه
تبديل شد و
خود را آماده
كرد تا در
آينده بر اساس
همين آموزه ها
و آموخته ها
در دنيای جديد
نقش ايفا كند.
در فاصله ی 4 سال
جنگ 600 هزار نفر
کشته شدند.
لغو
برده داری در
کشورهای دنیا
-
لغو برده
داری در
پرتغال 1761 .
-
تاسیس
جامعه لغو
تجارت برده
فروشی 1786 .
-
لغو برده
داری در کلنی
های فرانسه 1794 .
-
اجازه
دوباره داشتن
برده داری در
کلنی های فرانسه
1802 .
-
لغو برده
داری در
دانمارک 1803 .
-
لغو
تجارت برده
توسط کنگره
آمریکا 1808 ؛ اما
در عمل بمرحله
اجرا نرسید.
-
لغو برده
داری در
اسپانیا و در
کلنی های
اسپانیا 1811 ؛
بهمین خاطر در
کوبا برده
داران در مقابل
لغو برده داری
به مقاومت
مسلحانه دست
زدند.
-
لغو
تجارت برده
فروشی در سوئد
1813 .
-
لغو برده
داری در هلند 1814 .
-
لغو
تجارت برده
فروشی در
فرانسه 1812 ؛ سال
اجرای این
قانون 1826 .
-
لغو
تجارت برده
فروشی در شمال
اکوادور توسط
پرتغال 1819 .
-
لغو
تجارت برده
فروشی در اسپانیا
1820 .
-
لغو برده
داری در کلمی
های بریتانیا
1834 .
-
آزادی
برده گان در
اروگوئه 1842 .
-
آزادی
برده گان در
آرژانتین 1843 .
-
لغو
تجارت برده
فروشی در کلنی
های سوئد 1843 .
-
لغو برده
داری در کلنی
های دانمارک و
فرانسه 1848 .
-
لعو
تجارت برده
فروشی در
برزیل 1851 .
-
لغو برده
داری در پرو 1854 .
-
لغو
تجارت برده
فروشی در کلنی
های پرتغال 1858 .
-
لغو
تجارت برده
فروشی در کلنی
های هلند 1861 .
-
لغو
تجارت برده
فروشی در
آمریکا بعد از
خاتمه جنگهای
داخلی آمریکا
1865 .
-
لغو برد
داری در کوبا 1870 .
-
لغو بردع
داری در برزیل
1888 .
بعد
از سال 1888
میلادی
کشورهای
بسیاری در
دنیا بودند که
با کمک
کارمندان
دولتی به
تجارت برده
فروشی ادامه
میدادند و در
خاورنزدیک و
آفریقا بردگی،
برده داری و
برده فروشی تا
قرن 21 میلادی
نیز رواج
داشت.
منابع:
- سایت
"پارسینه.کام"
یا " parsine.com".
- سایت " dragonpower.blogfa.com".
- سایت "stuffpoint.com".
- سایت "timeanddate.com".
- سایت " voyager.dvc.edu".
- سایت " de.cyclopaedia.net".
- سایت " davidicke.com".
- سایت
"دبیرستان
لوییس
شرویدر" یا "lsg.musin.de".
-
برگزیده ای از
«جنگهای داخلی
آمریکا» (US Civil War)، از سایت
«خانه و خاطره».
-
سایت "unionavenue706.wordpress.com".
.................. ................. ...............
لغو
برده داری در
برزیل (1888
میلادی)
برده
و برده دار در
برزیل؛
قیام
بردگان
مسلمان
مالیان (Revolta dos Malês) در برزیل (از 25 تا 27
ژانویه 1835
میلادی)
منع برده
داری به ظاهر
یکی از
بزرگترین
دستاورد های
اخیر بشر است… هرچند
برده داری
جنسی و تبعیض
های نظام سلطه
علیه
طبقات
فرودست با رنگ
و لعاب مدرن و
روشنفکر
مابانه،
همچنان رشد می
یابد… اگر روزی
در میدانهای
برده فروشان
عضلات و دندانهای
بردگان و
کنیزکان را به
نمایش می گذاشتند
… امروزه
تستهای ویژه و
کارتهای
بهداشتی و شوهای
تلویزیونی همان
بازارهای
برده فروشی
هزاران سال
پیش را نیز
تداعی می کند.
تا قرن 18 میلادی
که جمعیت
برزیل زیر 10
میلیون بود
حدود 5 میلیون نفر
برده از
مستعمرات
پرتغال در
آفریقا به برزیل
صادر شد و یک
میلیون نفر
آنها در مسیر
سفر جان
باختند و به
دریا ریخته
شدند. در اواسط
قرن 18 میلادی در
برزیل
قیامهای
متعدی در میان
بردگان برزیل
رخ داده است. معروفترین
آنها شورشی
است که از 25 تا 27 ژانویه
1835 در سالوادو
پایتخت ایالت
باهیا و توسط
بردگان
مسلمان رخ
داد. در ماه
رمضان 1500 نفر
بردگان و آزاد
شدگان با
هدایت یک مرشد
دینی به مراکز
دولتی حمله ور
شدند.
قیام
به شورش
”بندگان الله“
نیز معروف
است. هدف آنها
لغو برده داری
و آزادی یکی
از رهبران شان
از زندان و نیز
مقابله با ظلم
اربابان بود و
نیز نوعی
اسلام خواهی
در مقابل موج
مسیحی سازی
بردگان که
کلیسای
کاتولیک رهبری
میکرد.
مالیان
ها گروهی از
سیاهان
مسلمان غرب
آفریقا از
قبیله نگو(Nago) و هوسی( Haussais) بودند. مال Malês در زبان
ایروبیا(iorubá) آفریقا
به مسلمانان
اطلاق میشد.
این قیام بشدت
سرکوب شد و
عده ای از
بردگان اعدام
و یا زندانی و یا
از برزیل
اخراج شدند و
از تجمعات
مذهبی محروم
شدند. و فشار
کلیسا برای
مسیحی کردن
مسلمانان
افزایش یافت. نهایتا
قانون برده
داری بر اساس
قانون موسوم
به طلایی 1888 میلادی
ملغی
اعلام گردید.
منابع:
- سایت " nazerinbrazil.com".
-
سایت "vestibular.uol.com.br".
.................. ................. ...............
برده
داری در قرن
بیست و یکم
سلیمه
در کشور
موریتانی
هنوز
هم در سراسر
جهان، بیش از 27
میلیون برده
وجود دارد. در
کشور
موریتانی،
بیگاری برده
ها، ریشه در
اعماق جامعه
دارد و تنها
شمار اندکی
از آنان، بخت
رهایی خویش را
دارند. در
حالی که تاریکی،
سایه خود را
بر نواکشوت،
پایتخت
موریتانی میگستراند،
اتومبیلها،
گاریهای
الاغکش و گلههای
بز، خیابانها
را پرِ میکنند.
در تاریک-
روشنای غروب،
زنی با
اتومبیل
تویوتای خود،
بوقزنان
میان کوچههای
باریک میراند.
او به سوی
خانه زنی
آشنا میرود
که سالهاست
از حمایت و
یاری وی
برخوردار میشود؛
زنی که در
تمام زندگی،
توانایی کمک
به خود را
نداشته، چرا
که همیشه
متعلق به "دیگری"
بوده؛ به
معنای واقعی
کلمه "برده"
بوده است.
زن
راننده که
فعال اجتماعی
است، خود را
صرف کمک به
این زن و
زنانی چون او
میکند، تا به
زندگی
جدیدشان خو
بگیرند.
درباره این
موضوع، در موریتانی
و کشورهای
نظیر آن در آفریقا
(که دچار همین
مشکل مشابه
هستند)، به سختی
صحبت میشود،
چراکه طرح این
مسئله به نوعی
تابو است. با
وجود این بردهداری،
حتی در قرن 21،
هنوز هم به
صورت میلیونی
وجود دارد.
مددکار
اجتماعی میگوید:
"شما در
موریتانی میتوانید
همهجا بردهها
را بیابید.
آنها در همسایگی
ما، در
روستاها و
خلاصه در همهجا
دیده میشوند."
ساکنان
شمال آفریقا،
که به اصطلاح
"بربر"("بربر"
به معنای وحشی
نیست بلکه
انسانهای قوم
"بربر"
سالهاست که در
شمال آفریقا
زندگی میکنند
و تا به امروز
معلوم نشده
ایشان از
کدامین سوی
بسوی شمال
آفریقا آمده
اند) نامید میشوند،
سیاهان ربوده
شده را به کار
اجباری وادار
میکردند.
بدین ترتیب،
بردهداری به
جزیی از سنت
جامعه تبدیل
شد. در واقع، این
سنتها بودند
و هستند که
برده را برای
ارباب به زنجیر
میکشیدند و
میکشند.
او
نمیخواهد
نامش فاش شود،
با این
استدلال که
"من به اندازه
کافی با
مقامات دردسر
داشتهام.
حکومت مایل
نیست درباره
بردهداری
صحبت شود". در
سال گذشته ،
یک مبارز ضد
بردهداری
برای چند هفته
به زندان
انداخته شد،
چراکه در
ملاءعام کتابهای
مدافع بردهداری
را آتش زده
بود. وی
اتومبیل خود
را جلوی خانهای
یک طبقه در
محله داروین
پارک میکند.
وارد یک
مغازه، با
ظاهری
فقیرانه میشود.
زنی که به
طور منظم به
او سر میزند،
روی زمین
نشسته و به
کار فروشندگی
مشغول است. او
میخواهد به
نام سلیمه
خوانده شود.
سالهای
بردگی او در
یک روستا در
کنار رود
سنگال، حال به
گذشته تعلق
دارد. او میگوید:
"ما فقیر
هستیم، ولی
وضعیت امروز
ما بهتر از
گذشته است،
چرا که قبلاً
هیچچیز
نداشتیم." او
پیش از این
متعلق به یک
«مارابو» (از
عربهای
مهاجر به
موریتانی)
بود؛ این
«مارابو» یک
ملا بود که
حتی والدیناش
هم به او تعلق
داشتند.
سلیمه
برده مادرزاد
سلیمه
به مثابه برده
از مادر زاده
میشود. از
اوان کودکی
مجبور میشود،
برای آقا و
صاحب خود کار
کند. از دامها
نگهداری کند،
مواظب دیگهای
غذا باشد و در
کار مزرعه کمک
کند. نه حق مدرسه
رفتن داشته و
نه اجازه
بازی یا انجام
کارهای
کودکانه. با
این وجود به
نظرش وضع دیگر
بردگان بدتر
از او بوده
است. میگوید:
"آقای من آدم
خوبی بود.
هیچوقت مرا
نمیزد."
لغو
برده داری در
موریتانی (2007
میلادی/1376
خورشیدی)
سلیمه
در سالهای
اخیر بردگی،
بر اساس
قوانین رسمی
جدید، در اصل
دیگر نباید تن
به کار اجباری
میداد، ولی
چون در بیخبری
بود، چندسالی
در همین وضعیت
ماند. در واقع مدتها
هیچکس به او
اطلاع نداده
بود که از سال
2007/1376 بردهداری
در موریتانی
به طور رسمی
برداشته شده.
پیشتر هم
سطوحی مختلف
از انواع بردهداری
در این کشور
ممنوع شده
بود، ولی با
این حال حکومت
تنها روی
کاغذ، با سنت
انسانربایی
مبارزه میکرد
و به این
ترتیب
تقریباً
هیچکس به خاطر
بردهداری
مجازات نمیشد.
حدود
یک سال پیش،
محاکمهای
علیه یک زن
بردهدار
برگزار شد. او
با دختری که
او را برده
خود میدانست،
بدرفتاری
کرده بود.
مدافعان حقوق
بشر موضوع را
به رسانهها و
افکار عمومی
کشاندند. این
موضوع
تیترهای اول
جراید بینالمللی
را به خود
اختصاص داد.
به همین دلیل،
پلیس قضیه را
پیگیری کرد و
بالاخره طی یک
محاکمه، زن
بردهدار
محکوم شد. در
اکثر موارد
اما هیچ
اتفاقی نمیافتد،
چراکه بسیاری
از بردهداران
از طبقات
بالای
اجتماعی میآیند
یا نفوذ
خانوادگی
زیادی دارند.
ربودن
«آزادی» برده
با «زور یا
تهدید» ، با
هدف «بهرهکشی
اقتصادی»
بردهداری
امروزه فقط بهطور
مخفی به وقوع
میپیوندد،
در خانهداری
یا در کار
کشاورزی در
مناطق
دورافتاده. در
بنگلادش،
برزیل، غنا،
هند، نپال،
عمان، پاکستان
و امارات
متحده عربی
هم کماکان
رواج دارد. با
وجود اینکه از
ساله 1956/1335 ، این
فرم خشن
بیگاری، از
طرف سازمان
ملل تقبیح شده
است، ولی
هنوز هم به
موجودیت خود
ادامه میدهد.
سازمان بینالمللی
ضد بردهداری
که قدیمیترین
سازمان حقوق
بشری محسوب میشود،
بردگان را کسانی
معرفی میکند
که «آزادی»
آنان با «زور
یا تهدید» و با
هدف «بهرهکشی
اقتصادی»،
ربوده میشود.
برده
داری در دوران
گلوبالیسم
در
دوران جهانی
شدن، بردهداری
فرمهای
نوینی یافته
است. امروزه
این کار یک
تجارت بسیار
سودآور است که
در آن گروههای
مختلفی از
تبهکاران
فعال هستند.
به عنوان
نمونه،
دختران و زنان،
بهطور
فزاینده، به
دام بردهداران
جنسی میافتند؛
بردهدارانی
که آنان را
مجبور به
روسپیگری میکنند.
این نوع بردهداری
در تایلند،
ژاپن و بسیاری
از کشورهای اروپایی
وجود دارد. با
این روشهای
نوین بردهداری،
گروههای
مختلف
تبهکاران،
کارخانهداران
و معدنداران
بیشرم،
میلیاردها
سود عاید خویش
میکنند.
در
دوران جهانی
شدن، بردهداری
فرمهای
نوینی یافته
است. امروزه
این کار یک
تجارت بسیار
سودآور است که
در آن گروههای
مختلفی از
تبهکاران
فعال هستند.
به عنوان نمونه،
دختران و
زنان، بهطور
فزاینده، به
دام بردهداران
جنسی میافتند؛
بردهدارانی
که آنان را
مجبور به
روسپیگری میکنند.
این نوع بردهداری
در تایلند،
ژاپن و بسیاری
از کشورهای اروپایی
وجود دارد.
وزیر
امور خارجه
آمریکا، در
گزارش سال 2012
میلادی/ 1391 شمسی
خود، در مورد
تجارت انسانها،
تخمین میزند
که در تمام
جهان، با حدود
27 میلیون
انسان، همانند
کالا رفتار میشود.
کوئین بیلز،
یک پروفسور
انگلیسی ضد
بردهداری میگوید:
"امروزه
تعداد بردگان
بیش از زمان
تجارت بین
قارهای
بردگان
آفریقایی
است؛ زمانی
که بردگان
اسیر و با
کشتی به دیگر
قارهها
انتقال داده
میشدند.
تعداد افرادی
که امروز به
بردگی کشیده میشوند،
از جمعیت
کانادا بیشتر
است."
محله
"دارنایم"
سلیمه در
"نواکشوت"
پایتخت موریتانی
در
موریتانی،
شیوهای از
بردهداری
عمل میکند که
شبیه آن در
قرون 18 و 19 در
ایالات جنوبی
آمریکا رواج
داشت. برای
سلیمه هم تا
مدتها زندگی
آزاد، غیر
قابل تصور
بود. بعدها که
میشنود بردهداری
در کشور ممنوع
شده است، نخست
نمیتواند
باور کند، ولی
بعد یکروز از
خانه خارج میشود
و به پایتخت
میرود. هیچکس
هم مانع او
نمیشود. او
دیگر هرگز
ارباب خود را
نمیبیند.
در
قفسههای
مغازه کوچک
سلیمه، کیسههای
کوچک پر از
برنج، فلفل و
سایر ادویهجات
قرار دارد.
مردم در محله
او،
"دارنایم"، فقیر،
ولی آزاد
هستند.
"دارنایم" به
معنی آسمان
است. نامی
بزرگ برای
صدها کلبه
خشتی و بامهای
موجدار، ولی
برای سلیمه
زندگی
امروز، بیشتر
شباهت به
رویاهایی
دارد که در
دوران بردگیاش
داشته است. با
غرور دفترچه
سادهاش را به
ما نشان میدهد
که در آن حساب
و نوشتن یاد
میگیرد.
کودکان
به مثابه
کارورزان
اجباری
مددکار
اجتماعی
همراه ما میگوید:
"البته این زن
مهم است،
چراکه موفق
شده، بردگی را
پشت سر
بگذارد. این
کار هر کسی
نیست. به یک
برده بیش از
این نمیتوانید
کمک کنید. او
نمیتواند،
بیش از این به
آزادی عادت
کند، ولی ما
باید به
کودکان و
نوجوانان
برسیم."
در
راه بازگشت به
نواکشوت، او
به ما کودکانی
را نشان میدهد
که در خیابان
سیگار یا کارت
تلفن میفروشند.
حتی آنان هم
با جبر به کار
کشیده شدهاند.
او میگوید:
"این چیزها
باید ممنوع
شود. آنها هیچ
آیندهای
ندارند. بچهها
باید به جای
فروشندگی در
کنار خیابان،
به مدرسه
بروند!" به نظر
میآید که
مبارزان ضد
بردهداری، و
نه فقط در
موریتانی،
هنوز راه
درازی در پیش
دارند.
منبع:
- سایت "دی
سایت.د ای" یا "zeit.de".
نویسنده:
هاوکه فریدرش
و با ترجمه
احمد فراکیش.
.................. ................. ...............
برده
و برده داری
برده،
انسان مملوک و
برده داری،
سنّت مالکیت انسانی
بر انسانی
دیگر. رسم
برده داری که
مطابق آن یک
انسان موضوع
مالکیت انسان
دیگر قرار می
گرفته، با
سابقه ای
دیرین در تمدن
بشری، در
فرهنگ و تمدن
اسلامی نیز
مطرح بوده
است. در این
مقاله واژه
«برده»، «عبد» و
امثال آن، تاریخ
بردگی در
سرزمینهای
اسلامی،
دیدگاههای قرآنی
و احکام فقهی
و اخلاقی آن
بررسی میشود.
لفظ
رایج برای
«برده» در زبان
عربی، «عَبد»
است، و به
تعبیر
دقیقتر، برای
«برده مرد»
بوده است، و
به «برده زن»،
«اَمَة» (جمع آن:
اِماء) می
گفته اند. هر
دو لفظ از
واژگان سامی
باستان اند و
در زبان عبریِ
تورات نیز در
همین معنی به
کار رفته اند.
در زبان ادبی
عربی، اسم جنس
«رقیق»، بر
«برده»، در
مفرد و مذکّر
و در اسم جمع،
اطلاق میشود.
این لفظ، در
قرآن کریم
نیامده است،
اما به جای آن
لفظ «رَقَبَه»
(به معنای
«گردن، قفا») به
کار رفته است
(از جمله در
سورة مائده : 89) و
قرآن عبارت
کنایی «ما
مَلَکَت
اَیمانُکُم»
(مثلاً در
سورة نساء: 36) را
به کار می
برد؛ «عَبداً
مَملوکاً»
(نحل : 75) به معنای
برده، ناظر به
همین عبارت
کنایی است. بی
گمان، صورت
اسمی یافتن
«مملوک» به
معنای «برده»
(بعداً به
معنای «برده
خانه زاد») از
همین تعبیر
ناشی شده است.
طیّ تاریخ، در
زبان عربی،
همچنانکه در
زبانهای
دیگر،
تغییراتی
کرده اند،
مانند «فَتی»
که در قرآن
آمده ؛ «غُلام»
برای «برده
مرد»؛ «جاریه»
برای «برده زن»
که هر دو
فراوان به کار
رفته است ؛
«وَصیف» بویژه
برای مرد و
«خادم» بویژه برای
زن (همچنین
برای «خواجه،
خنثی»)، که هر
دو سرانجام در
بعضی کشورها
معنای «غلام و
کنیز سیاه»
یافته است.
واژه «اسیر» نیز
در معنای
حقیقیِ
«گرفتار» است.
برای افاده اسم
معنای
«بردگی»، «رِقّ»
آمده است یا
لفظی مشتّق از
«عَبد» چون
«عُبودیّت».
«برده دار» را
«سیّد»، («مَولی=مولا»
و در زبان
حقوقی «مالک»)
میخوانند. متضّاد
«برده»، یعنی
«مرد یا زن
آزاد»، را
«حُرّ» (مرجوع
کنید به نث آن :
«حُرَّة »)
میخوانند.
در
زبان ترُکی
«قول» یا «کوله»،
«بنده»
(برگرفته از فارسی)،
«اسیر»
(برگرفته از
عربی)، «غلام»
برای مرد، و
«جاریه» و
«خلائق» برای
زن، بر «برده»
اطلاق میشود.
در زبان
فارسی، علاوه
بر «بنده»،
«غلام» برای
مرد و «کنیز»
برای زن به
کار میرود.
1)
بردگی در
عربستان پیش
از اسلام
پیش از
اسلام، بردگی
در عربستان،
مانند دیگر
سرزمینهای
جهان باستان و
پیش از عصر میانه،
رایج بوده
است. اما با
معلومات
پراکنده ای که
دربارة این
دوره در دست
است، نمیتوان
با اطمینان به
بیشترِ مسائل
این نهاد
اجتماعی پاسخ
داد.
در
آستانة هجرت،
اکثریت
بردگان
عربستان غربی،
یعنی کالایی
بازرگانی که
در مکّه
فراوان بود و
سوداگرانی
چون عبدالله
جُدعان* (قس
لامنس، 1924،
جاهای متعدد)
از فروش آن
ثروت می
اندوختند،
زنگیان حبشی
بودند که عده
ای از آنان
بعداً هستة
پاسداران
مکّه به نام
«احابیش» را
تشکیل دادند
(لامنس، 1928، ص 237ـ293).
بلال، نخستین
اذان گوی
اسلام، از
همین بردگان
بود. بی گمان
کاروانیان
عرب، بردگان
سفیدپوستِ
عرب نژاد را،
که شمارشان
بسی کمتر بود،
باخود میآوردند
یا بادیه
نشینان عرب
اینگونه
بردگان را به
اسیری
میگرفتند.
برای نفی وجود
بردگان عرب
نژاد هیچ
دلیلی در دست
نیست، هر چند
بازخرید
اسیران در
میان قبایل
بادیه نشین
کاملاً رواج
داشته است.
شاهد مثال
موثّق آن،
زیدبن حارثة
کَلبی است که
بعدها
پسرخواندة حضرت
محمد صلی الله
علیه وآله
وسلم شد (نیز
رجوع کنید به
تصمیم منسوب
به عمر در
همین مقاله).
اما دربارة
برده گرفتن
افراد در ازای
دَین یا فروش
کودکان به دست
اولیای آنان
شاهدی در دست
نیست ؛ روایات
متأخّر و
نادری که این قبیل
حوادث در آنها
نقل شده
(ابوالفرج
اصفهانی، ج 3،
ص 97، ج 19، ص 4) این
کودکان را بی
سرپرست معرفی
کرده است. از
اینها گذشته، دور
از احتیاط
خواهد بود اگر
اطلاعات
پراکنده و
اندکی را که
در احوال
بردگان حجازِ
پیش از اسلام
به دست می
آید، به همة
حوزه های
جغرافیایی و
اجتماعی
تعمیم دهیم.
چه بسا رفتار
بادیه نشینان
با
یکجانشینان
در این باره
متفاوت بوده
باشد. تحقیر
مداوم نسل
بردگان، ولو
تنها از جانب
مادر، و هجو
کسی که اسیر
را به زنی میگیرد
(یا کُب، ص 137ـ 138،
213؛ بِشرفارس،
ص 71) چه بسا بیشتر
از جمله
ویژگیهای
روحیة بادیه
نشینی باشد تا
بازتاب رفتار
عام
شهرنشینان.
زندگینامة عَنتَره،
شاعر و فارِسِ
عرب، پسر مردی
بادیه نشین و
زنی از بردگان
حبشی که
میبایست
دلاوریها
نشان میداد تا
پدرش او را به
فرزندی خود
بپذیرد،
«داستانی است
ساخته و
پرداخته»
(لامنس، 1914، ص 299)
در مخالفت با
محروم سازی از
ارث، اگر
نگوییم در
مخالفت با
برده نگه داشتن
کودکانی که
محصول چنین زناشوییهایی
بوده اند؛ و
این خود دلیلی
است بر اینکه
مسئله با حدّت
مطرح بوده و
راه حل آزادمنشانه
ای، دست کم در
برخی
کانونها،
لازم داشته
است.
در
رسم و عادت
عامّة عرب پیش
از اسلام،
احتمالاً
میان دو طایفه
از بردگان
تمایزی وجود
داشته که
دارای ریشه ای
سامی و بسیار
کهنسال است و
چه بسا هیچگاه
در قانونی
مدوّن انعکاس
نیافته باشد
(مندلسن، 57 ـ 58)،
و آن اینکه
برده ای که در
خانة صاحبش
زاده میشد
(عَبدُقِنٍّ؛
این لفظ بعداً
بر برده ای
اطلاق شد که
حق مالکیت تام
و تمام بر او
اعمال میشد)،
به خلاف بردة
مکتسَب (عَبد
مملوکة)، نه
به فروش
میرسید و نه
رها میشد (ابن
منظور؛ جرجانی،
ذیل «قن »). به
احتمال
بسیار، رسم
جاهلی خودفروشی
زنان برده به
سود
صاحبانشان
نیز وجود داشته
است (مندلسن،
ص 54)، زیرا در
قرآن (نور: 33) این رسم
بصراحت محکوم
شده است.
2)
قرآن و
اخلاقیات
دینی
الف)
اسلام:
از نظر
آیین
اعتقادی، بیش
از ادیان
یهودی و مسیحی
بردگی را نفی
نکرده است،
اما همچون این
آیینهای
پیشین، هر چند
به صورتی
نسبتاً
متفاوت، کوشیده
است تا این
نهاد اجتماعی
را محدود
سازد. در
اسلام، برده
از لحاظ معنوی
با آزاده
همشأن است و
برای روح او
همان سرنوشت
ابدی آزاده
وعده داده شده
است؛ در این
جهان، جایگاه
اجتماعی او،
تا پیش از
آزاد شدن،
همچنان فروتر
است و باید با
تسلیم و رضا
به آن تن در
دهد.
قرآن
بدفعات، آزاد
کردن برده را
کاری پُر ارج (بِرّ)
میخواند (بقره
: 177؛ بلد: 13)، مصرف
زکات را در این
راه روا
میشمارد (توبه
: 60) یا کفّارة
برخی از
گناهان مانند
قتل غیرعمد (نساء:
92) و سوگند دروغ
را آزاد کردن
بردگان قرار میدهد
(مائده: 89). به
مکاتبه (آزاد
کردن برده با
قرارداد) باید
به آسانی رضا
داد (نور: 33). با
برده ای که
آزاده نشده
باشد باید با
احسان رفتار
کرد (نساء: 36).
علاوه بر
اینها، شرف
انسانی برده
در احکامی که
با مناسبات
اجتماعی از
نوع روابط
جنسی پیوند دارند
جلوه گر است.
پیش از این به
حرمت واداشتن
زنان برده به
خودفروشی
(نور: 33) اشاره
کردیم؛ زن یا
شوهر دادن
بردگانِ
«صالح» تکلیف
اخلاقی صاحبان
آنان است (نور:
32)؛ حتی ازدواج
مرد یا زن
مسلمان آزاد
با بردة
مسلمان، اگر لازم
باشد، جایز
است (بقره: 221؛
نساء: 25)؛ بردة
زن که با مرد
آزاد، البته
با اجازة
صاحبش،
ازدواج کند حق
«صداق مناسب»
دارد (برای
تفصیل بیشتر
رجوع کنید به
قسمت 3: فقه).
ب)
اخلاقیات
اسلامی:
اخلاقیات
اسلامی که به
نوعی جنبة
رسمی دارد و
در احادیث
بیان شده و در
راستای
تعلیمات
قرآنی است،
دربارة
بردگان، گرایش
انساندوستانة
بیشتری نشان
میدهد. غزالی،
در احیاء علوم
الدین، با
گردآوری حدود
صد حدیث مشهور
در فصل «حقوق
المملوک»، درس
اخلاق تمام
عیاری با
شواهد و
امثال، برای
استفادة صاحبان
برده، فراهم
کرده است.
در
حدیث تأیید
میشود که
سرنوشت
بردگان از بالاترین
مشغله های
فکری پیامبر
صلی الله علیه
وآله وسلم
بوده است. در
علم حدیث
مجموعه ای نسبتاً
پرُمایه از
اقوال و
حکایات منسوب
به ایشان و
صحابه وجود
دارد که در
آنها به رفتار
بس ملاطفت
آمیز با این
طبقة فرودست
اجتماعی توجه
شده است، از جمله:
«از یاد مبرید
که آنان
برادران
شمایند»؛ در
برخی احادیث،
دست کم دربارة
بردگان مسلمان،
بر این معنی
تصریح شده
است: «خداوند
به شما حق
تملک آنها را
ارزانی داشته
و توانا بود
که این حق را
به آنان عطا
فرماید»؛
«خداوند بر
شما تواناتر
است از آنچه
شما بر آنان
توانایید.»
بدینسان، به
برده دار
توصیه شده است
که بر برده اش
هیچ تحقیری
روا ندارد و
او را «پسر»،
«خادم»، یا
«خادمه» خطاب
کند نه «بنده»؛
خوراک خود را
با او تقسیم
کند؛ پوشاک او
را چون پوشاک خود
سازد؛ به
اندازه از او
کار بکشد؛ اگر
خطایی از وی
سر زد به
تناسب خطایش
او را کیفر
دهد؛ «هر روز
هفتاد بار» او
را ببخشد؛ و
اگر میانشان
سازش نبود، وی
را به دیگری بفروشد.
آزادسازی
برده در
بسیاری از
حالات ستوده
شده است و به
عنوان کفّارة
برخی از
گناهان، به
برده دار
پیشنهاد
گردیده و به هنگام
وقوع خسوف و
کسوف به عنوان
صدقه سفارش شده
است. اجر
اخروی مضاعف
به کسی وعده
داده شده است
که کنیز خود
را سواد
آموزد، وی را
آزاد سازد و
او را به زنی
بگیرد. در
حدیثی مشهور
چنین آمده
است: «آنکه
بردة «مسلمان»
(نسخه بدل:
«مرجوع کنید
به من») خود را
آزاد سازد،
خداوند او را،
عضو در اِزای
عضو، از دوزخ
میرهاند.» در
مقابل، برده
مکلّف است که
صادقانه خدمت
کند. وی
«نگهبان
دارایی خواجة
خویش» است و باید
در عقبی حساب
آن را پس بدهد.
منابع
نویسنده
علاوه بر
قرآن؛
ابن
منظور، لسان
العرب، بیروت
1955ـ1956؛
علی
بن حسین
ابوالفرج
اصفهانی،
الاغانی،
قاهره 1323؛
علی
بن محمد
جرجانی،
التعریفات،
بیروت 1969؛
محمدبن
محمد غزالی،
احیاء علوم
الدین، قاهره
1346؛
Bichr Farةs, L'honneur chez les
Arabes avant l'Islam, Paris 1932; G. Jacob, Altarab.
Beduinenl eben , Berlin 1897; Lammens, L'Arabie occidentale avant l'hإgire, Beirut 1928;
idem, Le berceau de l'Islam , Rome 1914; idem, La Mecque... , Beirut 1924; I.
Mendelsohn, Slavery in the ancient Near East , NewYork 1949; R. Roberts, Das
Familien, Sklaven... Recht im Qorہn,
London 1925,
53 ff.; A.J. Wensinck, A handbook of early Muhammaden
tradition,
(نویسنده
برونشویگ،
تلخیص از: د.
اسلام)
3) فقه
احکام
بردگان و
بردگی- با
توجه به رواج
برده داری در
جامعة صدر
اسلام و نیاز
به وضع
مقرّرات برای
آن- بخش عمده
ای از منابع
فقهی را تشکیل
داده است. در
این منابع،
بیشترِ احکام
یاد شده زیر
عناوین و
ابواب
آزادسازی
برده (از جمله:
عِتْق،
تدبیر،
مکاتبه و
استیلاد) آمده
و بقیّه، به
تناسب موضوع،
در ضمن دیگر
کتب و ابواب
فقهی درج شده
است. در منابع
فقهی، کتاب یا
بابی با عنوان
بردگی یا
استرقاق و
مانند اینها
وجود ندارد،
تنها برخی
منابع پاره ای
از احکام ویژة
بردگان را در
فصول و ابوابی
خاص گرد آورده
اند، مانندِ
جنایة العبد،
جنایة المُکاتَب،
اقرارالعبد،
شراء
العبدالمأذون
و بیعه، کتاب
الولاء، کتاب
الا´بق، و
کتاب الاستبراء.
با اینهمه،
معدودی از
فقها، از جمله
سیوطی شافعی
در الاشباه
والنظائر و
ابن نُجَیم حنفی
در الاشباه
والنظائر
خود، تلاش
کرده اند که
احکام متعدد
راجع به
بردگان را در
یک جا گرد
آورند و برخی
دیگر، مانند
بزدوی* حنفی
در کتاب معروف
خود اصول
بزدوی کوشیده
اند که علاوه
بر این، اصول
و ضوابط کلّی
بردگی را در
اسلام از
احکام یاد شده
استخراج و
تبیین کنند.
به
نظر برخی
دانشمندان
(طباطبائی، ج
6، ص 346 به بعد؛
زحیلی، ج 6، ص 471)،
به سبب
واقعیات
جامعة صدر اسلام
و نیز مسئلة
اسیران جنگی
کافر در قرآن
و سنّت و، به
تبع آنها، در
فقه، بردگی که
جنبة رسمی و
نهادی داشت
یکسره نفی
نشد، بلکه با
تشریع احکامی
دربارة محدود کردن
راههای برده
گرفتن
(استرقاق)،
رعایت حقوق
مشروع و
انسانی
بردگان و
تشویق و تأکید
به آزادسازی
برده (عتق یا
اِعتاق)،
بردگی شکلی
مطلوب و
انسانی به خود
گرفت و در
مسیر محدودیت
و زوال افتاد.
از
دیدگاه فقه،
بردگی انسان
وضعی
استثنائی است
و اصل، آزادی
انسان است («اصالة
الحُرّیه»
رجوع کنید به
نجفی، ج 8، ص 634، ج
12، ص 60؛ زحیلی، ج
5، ص 766؛
ابواسحاق
شیرازی، ج 1،ص 441).
براین اساس،
تمامی فقها بر
آن اند که
کودک لَقیط
(یافته شده) در
سرزمین
اسلامی، که
پدر و مادرش
نامعلوم باشند،
از نظر حقوقی
«آزاد» است و
برخلاف تلقّی
رایج، نباید
او را برده
شمرد
(ابواسحاق
شیرازی، همانجا؛
زحیلی، ج 5، ص 766؛
نجفی، ج 8، ص 580، ج
13، ص 382؛ شهید
ثانی، ج 7، ص 68؛
لُقَطه* ،
لَقیط*).
همچنین در فقه،
تملّک و فروش
افراد آزاد
(غیربرده) منع
شده است (محقق
حلی، ج 2، ص 16؛
نجفی، ج 8، ص 175).
استرقاق، که
پیش از اسلام
از راههای
گوناگون پیش
می آمده است،
بنابر فقه
منحصر به
کفّار حربی و
اسیران جنگیِ
آنان، و برده
ساختن افراد
مسلمان ممنوع
شد (برای تفاصیل
احکام رجوع
کنید به نجفی،
ج 7، ص 554 ـ 556، ج 12، ص
60؛ ابن قدامه،
ج 10، ص 402ـ403؛
ابواسحاق
شیرازی، ج 2، ص
239). اما ممکن بود
برده ای که
مسلمان شده
است، همچنان
در بردگی
بماند.
بنابراین،
تداوم بردگی
تنها از دو راه
ممکن بوده
است: 1) اسارت
کفّار در جنگ
با مسلمانان؛
2) زاد و ولد
بردگان.
برده
از لحاظ حقوقی
ماهیتی
دوگانه داشت:
از یک سو به
عنوان «کالا»،
مملوک فردی
دیگر به نام
مَوْلی(مولا)،
و تابع قانون
مالکیت بود و
در واقع مفهوم
بردگی در همین
ویژگی نهفته
است. در
نتیجه، برده
میتوانست
موضوع تمامی
اعمال حقوقی
ناشی از
مالکیت مانند
فروش، هبه،
اجاره، توارث
و جز آن باشد.
این مالکیت،
با توجه به
احکام عتق
قهری برده و
احکام دیگر،
از نظر فقه
اسلامی
محدودیتهای
بسیاری داشته
است، از جمله:
منع جداسازی
فرزندان برده
از او هنگام
انتقال
مالکیت وی؛
وجوب آزاد
کردن برده ای
که معلوم شود
از آنِ یکی از
خویشاوندان
نزدیک خود
(عَمودَین)
است؛ و عدم
امکان مالک
شدن
غیرمسلمان بر
برده مسلمان
(محقق حلی، ج 2،
ص 10؛ ابن قدامه
مقدسی
ج 4، ص 41). برای
برده، از نظر
نوع و میزان
مملوکیت،
اقسامی قایل شده
اند، از جمله:
برده «قِنّ»
یعنی برده ای
که بالفعل
امکان آزادی
نداشته باشد؛
بردة «مُبَعَّض»
یعنی برده ای
که جزیی از وی
برده باشد؛ و
اقسام دیگر
مانند
مُکاتَب، مدبَّر
و اُمّولد؛
گاهی یک برده
از آنِ چند تن
بود که در این
صورت احکامی
ویژه داشت
(محقق حلی، ج 2،
ص 255، 259، 286، ج 3، ص 54،
84؛ ابن قدامه،
ج 2، ص 686، ج 12، ص
265ـ267؛ رجوع کنید
به ادامة
مقاله).
از
سوی دیگر،
برده به عنوان
«شخص» اصولاً
مشمول احکام،
حقوق و تکالیف
مقرّر برای
افراد دیگر
بوده است، ولی
به موجب فقه
در برخی موارد
احکام و
مقرراتی ویژه
داشته که در
سه حوزه
عبادات،
معاملات و
دیگر احکام
مانند احکام
جزایی
بررسی میشود:
الف)
در احکام
عبادی:
در
احکام عبادی
تفاوت چندانی
میان برده و
غیربرده دیده
نمی شود، اما
برای برخی
عبادات، برده
نیاز به کسب
اجازه از مالک
خود داشته است
(ابن قدامه، ج
3، ص 153، 372؛ جزیری،
ج 1، ص 572؛ زحیلی،
ج 3، ص 62؛ شهید
ثانی، ج 2، ص 162؛
نجفی، ج 6، ص 285، 310).
بعلاوه، برخی
واجبات عبادی
مانند نماز
جمعه و جهاد
بر او واجب
نیست (ابن
قدامه، ج 10، ص 366؛
جزیری، ج 1، ص 344ـ
348؛ زحیلی، ج 2، ص
266؛ شهید ثان ، ج 2،
ص 382). حدّ لازم
حجاب برای
برده زن هنگام
نماز بسیار
کمتر از زن
آزاد بوده و
به نظر برخی
مذاهب اسلامی
در حدّ پوشش
لازم برای مرد
است (جزیری، ج
1، ص 172؛ شهید
ثانی، ج 1، ص 207؛
نجفی، ج 3، ص 373).
همچنین انجام
برخی عبادات
مالی برده،
مانند پرداخت
زکات و فطریه،
برعهده مالک
اوست (درباره
اختلافاتِ
مذاهب رجوع
کنید به ابن
قدامه، ج 2، ص 494،
673؛ جزیری، ج 1، ص
540، 567 ـ 569؛ زحیلی،
ج 2، ص 904؛ شهید
ثانی، ج 2، ص 12،
58؛ نجفی، ج 5، ص
706ـ707). به نظر
فقهای شیعه و
برخی فقهای
عامه، امام
جماعت شدن
برده ممنوع
نیست، ولی
برخی مذاهب
عامه امامت وی
را در نماز عید
و نماز جمعه
جایز
نمیدانند و در
موارد دیگر نیز
امامت «آزاد»
را سزاوارتر
میشمارند
(محقق حلی، ج 1،
ص 114؛ ابن
قدامه، ج 2، ص
29ـ30).
ب)
در عقود و
معاملات:
در
عقود و
معاملات، چه
مالی چه
غیرمالی،
«حَجْر»
(ممنوعیّت
تصرف مالی)
برده به عنوان
اصل پذیرفته
شده است. به
عقیدة حنفیان
و شافعیان،
اصولاً برده
صلاحیت تملّک
مال ندارد،
اما به نظر بیشتر
فقهای شیعه و
سایر فقهای
عامه، وی حق
تملّک برخی
اموال را
دارد، از جمله
مبلغی که در
معاملة مُجاز
از سوی مالک و
افزون بر سهم
او به دست می
آورد (فاضل
الضّریبه)، یا
اندوختة وی از
عطایا و
بخششهای
کارفرما، یا
حتی نسبت به
تمامی اموال؛
نهایت آنکه او
از تصرف
استقلالی در
آن اموال
محجور و نیازمند
اجازه مولی
بوده است
(باجی، ج 4، ص 169؛
ابن قدامه، ج
2، ص 494، ج 4، ص 256؛
زحیلی، ج 5، ص 417؛
جزیری، ج 2، ص 312؛
شهید ثانی، ج
3، ص 312؛ محقق
حلی، ج 2، ص 101؛
نجفی، ج 8، ص 600ـ 608).
نجفی (ج 8، ص 605ـ609)،
که صلاحیت
برده را برای
تملک هر گونه
مالی
پذیرفته،
ادلّه و شواهد
متعددی برای
این نظر آورده
است، مانند
تصریح امامان
علیهم السلام
به این امر،
انتساب مال به
برده در
تعابیر
احادیث و متون
فقهی و ادلّة
دیگر.
از
سوی دیگر،
حَجْر برده در
معاملات موجب
ممنوعیت وی از
انجام دادن
ایقاعات و
عقودی است که
مستلزم تصرف
او بویژه
تصرفات مالی
است، به طوری
که آن معاملات
بدون رضایت
مالک باطل یا
فضولی (و
نیازمند تنفیذ
مولی) شمرده
میشود(نجفی، ج
9، ص 49؛ ابن قدامه،
ج 4، ص 298). بر این
اساس، فقها
تصریح کرده
اند که برده
نمیتواند
بدون اذن
مولی، «شخص»
خود را موضوع
یکی از عقود
مانند اجاره
قرار دهد، از
دیگری
استقراض کند،
در مال قرضی
تصرف نماید یا
مالی را مورد
عقد بیع، هبه
یا عقود دیگر
قرار دهد
(محقق حلی، ج 2،
ص 69؛ شهید ثانی،
ج 4، ص 45؛ ابن
قدامه،
همانجا؛
درباره تصریح کتب
فقهی بر شرط
مزبور در عقود
یا ایقاعاتی
چون ضمان،
وکالت،
وصیّت، و نذر
رجوع کنید به
شهید ثانی، ج
4، ص 113، 374، ج 5، ص 25؛
محقق حلی، ج 2،
ص 107، 197، 256؛
زحیلی، ج 7، ص 755).
با
اینهمه، مالک
برده
میتوانسته
است سرپرستی
کاری تجاری را
به وی واگذارد
و حتی سرمایه
ای را به قصد
تجارت به او
بسپارد، چنین
برده ای را
«مأذون» یا
«مأذونٌله»
میخواندند.
این اذن هر
چند فسخ شدنی
و جایز بوده
است، به وی
استقلالی
نسبی
میبخشید، به طوری
که او
میتوانست
آزادانه با
اشخاص ثالث معامله
کند. آثار این
اذن در مذاهب
مختلف متفاوت
است (محقق
حلی، ج 2، ص 70؛
شهید ثانی، ج
4، ص 45؛ ابن قدامه،
ج 4، ص 297؛ نجفی، ج
9، ص 56 ـ 58).
بهره
گیری از تلاش
اقتصادی برده
(«سعی العبد» یا
«سعایة العبد»)
در محدوده
تجارت مجاز،
راه حلی است
که در فقه
برای رفع
نیازهای مالی
برده، از جمله
پرداخت دیون و
نیز تأمین
وسایل آزادسازی
خود، مقرر شده
و دامنة حَجر
او را کاهش داده
است. راه حل
دیگر در این
زمینه آن بوده
است که برده
پس از آزادی،
تکالیف مالی
معینی برعهده
گیرد که فقها،
علاوه بر
پرداخت دیون،
در مواردی
دیگر نیز بدان
توسل جسته اند
(از جمله رجوع
کنید به شهید
ثانی، ج 4، ص 113؛
نجفی، ج 9، ص 49).
برده،
به سبب حجر
مالی، از برخی
تکالیف مالی معاف
یا وظایف مالی
او بر عهده
مالک بود
(برای برخی از
موارد رجوع
کنید به
زحیلی، ج 6، ص 444؛
محقق حلی، ج 1،
ص 140، 141، 171، ج 2، ص 70،
279، 351؛ نجفی، ج 10،
ص 475ـ477).
برای
ازدواج برده
نیز، چه زن چه
مرد، اجازه مالک
ضروری بود؛
ولی اگر برده
بدون اذن مالک
ازدواج
میکرد، عقد
مزبور به
فتوای مشهور
فقهای امامی و
برخی عامّه
باطل نمیشد،
بلکه فضولی بود
و نیاز به
تنفیذ مالک
داشت (ابن
قدامه، ج 7، ص 409ـ410؛
نجفی، ج 10، ص 745).
از طرفی مالک
برده
میتوانست غلام
غیربالغ یا
برده زن (کنیز)
خود را به عقد
دیگری درآورد.
حتی برخی فقها
درباره برده
مرد بالغ نیز
این حق را برای
صاحبش قایل
شده اند (ابن
قدامه، ج 7، ص
398ـ401؛ شهید
ثانی، ج 5، ص 117ـ
118؛ درباره
شرایط امکان
فسخ این عقد
رجوع کنید به
نجفی، ج 10، ص 769؛
شهید ثانی، ج
5، ص 324ـ 326؛ ابن
قدامه، ج 7، ص 591).
فقهای امامی و
مالکی ازدواج
برده را با
غیربرده جایز
دانسته اند، ولی
سایر فقها
کفائت
(همشأنی) از
نظر حرّیت را،
به حسب مورد،
شرط لزوم یا
صحّت عقد نکاح
شمرده اند؛ هر
چند به عقیدة
برخی
نویسندگان
(شیخ الاسلامی،
ج 1، ص 108؛ زحیلی،
ج 7، ص 237) کفائت،
حق زن و اولیای
وی در عقد به
شمار میرود و
آنان اختیار
دارند که از
آن چشم پوشی کنند
(برای تفصیل
رجوع کنید به
نجفی، ج 10، ص
675ـ683؛ زحیلی، ج
7، ص 234ـ 240؛ ابن
قدامه، ج 7، ص 376).
جز
فقه مالکی،
نظر مشهور یا
مقبول در دیگر
مذاهب اسلامی
آن بوده است
که برده مرد
حق داشتن بیش
از دو زن آزاد
را ندارد، هر
چند میتواند
با چهار زن
برده ازدواج کند
(نجفی، ج 10، ص 621؛
ابن قدامه، ج
7، ص 437). حق قَسم
زوجة برده نیز
نصف زوجة
غیربرده
بوده، ولی از
نظر مالکیان
تعداد همسران
مجاز و نیز حق
قسم زوجة برده
با همسر آزاد
برابر بود
(نجفی، ج 11، ص 107؛
ابن قدامه، ج
7، ص 437، ج 8، ص 148).
دربارة
تکالیف برده
شوهر نسبت به
پرداخت نفقة
همسر برده
خود، در منابع
فقهیِ مذاهب
مختلف آرای
گوناگونی
ابراز شده است
(رجوع کنید به
ابن قدامه، ج
9، ص 273ـ275؛ نجفی،
ج 11، ص 232).
به
استناد حدیث
نبوی
(الطّلاقُ
بِیَدِ مَن اَخَذَ
بِالسّاق) هرگاه
برده با اجازه
مولی ازدواج
کرده باشد، وی
حق اجبار برده
را به طلاق یا
عدم طلاق
ندارد (محقق
حلی، ج 2، ص 313؛
نجفی، ج 10، ص 790؛
ابن قدامه، ج
8، ص 554؛ برای
جزئیات احکام
این مسئله
رجوع کنید به
زحیلی، ج 7، ص 387؛
نجفی، ج 11، ص 363،
451ـ458؛ جزیری، ج
4، ص 474ـ484).
مالکیت
مردی که مالک
برده زن (مِلک
یمین) بود به
منزلة گونه ای
نکاح تلقی شده
است (نجفی، ج 30،
ص 204) اما دارای
شرایط و
محدودیتهایی
بوده است که برخی
از آنها همان
محدودیتهای
ازدواجِ عقدی است
(ابن قدامه، ج
7، ص 492ـ 496؛ محقق
حلی، ج 2، ص 258؛
نجفی، ج 10، ص 795):
حرمت مباشرت
با برده مشترک
(محقق حلی، ج 2، ص
315؛ ابن قدامه،
ج 12، ص 265ـ267)، عدم
جواز مباشرت
مالک با کنیز
همسردار خود
مگر پس از
جدایی او از
شوهر و انقضای
عدّه (رجوع
کنید به محقق
حلی، ج 2، ص 314ـ315؛
نجفی، ج 10، ص 796؛
ابن قدامه، ج
7، ص 459).
از
جملة این
محدودیتها،
وجوب استبراء
(خودداری موقّت
از رابطة جنسی
با برده) پس از
تملک برده حتی
وجوب استبراء
برای انتقال
دهنده آن پیش
از واگذاری وی
به مالک بعدی
به موجب برخی
مذاهب فقهی
است (نجفی، ج 8،
ص 613، 616، ج 10، ص 798، ج
11، ص 465؛ محقق حلی،
ج 2، ص 315، ج 3، ص 30؛
زحیلی، ج 7، ص
664ـ669؛ ابن
قدامه، ج 9، ص
152ـ154، 158ـ164).
فرزندان
حاصل از ملک
یمین، در صورت
امکان و وجود
اَمارات ثبوت
نَسَب، به
مالک کنیز
ملحق میشدند،
البته اثبات
نسب در ملک
یمین با عقد
ازدواج
تفاوتهایی
دارد (رجوع
کنید به ابن
قدامه، ج 12، ص 489ـ491).
بنابر فقه
شیعه، در صورت
وجود شرایط
اثبات نسب،
فرزند به مالک
کنیز ملحق
میشد و وی
شرعاً حق «نفی
ولد» نداشت
(شهید ثانی، ج
5، ص 438؛ نجفی، ج 11،
ص 153ـ154؛ برای
تفاصیل احکام
رجوع کنید به
زحیلی، ج 7، ص
678ـ680؛ ابن
قدامه، ج 7، ص
234ـ235؛ محقق حلی،
ج 3، ص 97؛ نجفی، ج
11، ص 154ـ157).
در
عقود و
ایقاعاتی نیز
که جنبة
غیرمالی دارند،
حَجر برده
مطرح بوده
است، اما در
برخی از آنها-
که بیشتر به
احوال شخصیه
مربوط میشود-
به موجب تمام
یا برخی مذاهب
اسلامی، جلب
رضایت مالک
برای برده
لازم نیست؛ از
جمله در طلاق،
که حتی با عدم
رضایت مالک،
این کار را
برای برده جایز
شمرده اند
(رجوع کنید به
شهید ثانی، ج
4، ص 106؛ ابن
قدامه، ج 8، ص 554).
همچنین است
رجوع از طلاق
(زحیلی، ج 7، ص 464؛
ابن قدامه، ج
8، ص 478)، ظهار
(محقق حلی، ج 3،
ص 63؛ ابن قدام ،
ج 8، ص 554)، ایلاء
(محقق حلی، ج 3،
ص 84؛ زحیلی، ج 7،
ص 540) و لعان (محقق
حلی، ج 3، ص 96؛
زحیلی، ج 7، ص 563؛
ابن قدامه، ج
9، ص 5).
تمام
مذاهب
اسلامی، به
استناد سنّت
پیامبر اکرم و
احادیث،
انجام «عقد
امان» را در
جنگ یک برده
با پناهندگان
سپاه دشمن،
جایز و آن را
معتبر شمرده
اند (زحیلی، ج
6، ص 430؛ ابن
قدامه، ج 10، ص 432؛
نجفی ، ج 7، ص 538).
پ) احکام
جزایی:
علاوه
بر احکام
عبادات و
معاملات، در
دیگر احکام
نیز مقرراتی
متمایز
درباره
بردگان دیده میشود،
از جمله در
برخی احکام
کیفری بویژه
بعضی فروع
قصاص، دیات،
زنا و قذف. بنا
به رأی تمام
مذاهب
اسلامی، جز
فقه حنفی، به
موجب آیة 178
سوره بقره و
آیات دیگر و
احادیث، یکی
از شرطهای
اجرای حکم
قصاص در قتل
عمد، برابری
قاتل و مقتول
از نظر برده
یا آزاد بودن
است. از این رو
فرد آزاد را
نمیتوان به
سبب قتل عمدی
برده قصاص کرد
(مگر در موارد
خاص بنابر فقه
امامی رجوع
کنید به محقق
حلی، ج 4، ص 205؛
زحیلی، ج 6، ص 269؛
جزیری، ج 5، ص
251ـ252؛ عوده، ج 2،
ص 121)؛ ولی برده
به دلیل قتل
عمد شخص آزاده
یا برده دیگر
قصاص میشد،
البته فقهای
امامی و
مالکیان،
وَلیِّ دم
مقتول «آزاد»
را نسبت به
قصاص، به
بردگی گرفتن
یا آزاد ساختن
قاتل برده مختار
میدانسته اند
(محقق حلی، ج 4،
ص 248؛ ابن قدامه،
ج 9، ص 351). قصاص در
جرح عمدی نیز
همانند قتل
عمدی است و
تنها حنفیان
قصاص را در آن
منتفی میدانند
(رجوع کنید به
زحیلی، ج 6، ص 334ـ
335؛ جزیری، ج 5، ص
253؛ عوده، ج 2، ص
214؛ نجفی، ج 15، ص 204).
در
مواردی که برده
مقتول باشد،
دیة او به
مالک میرسد و
پرداخت آن
تنها برعهده
شخص بزهکار
است. اما
شافعیان در
تمامی موارد،
و حنفیان در
مورد قتل، و
فقهای امامی
در جنایت
خطایی آن را
برعهده عاقله*
دانسته اند
(ابن قدامه، ج
9، ص 502؛ محقق
حلی، ج 4، ص 247، 289؛
نجفی، ج 15، ص 59).
دیة برده همان
قیمت اوست و
بنابر فقه
شیعه، مقدار
آن نباید بیش
از دیة فرد
آزاد شود و
حنفیان
حداکثر مقدار
دیة برده را
اندکی کمتر از
دیة فرد آزاد
دانسته اند
(شمس الائمه
سرخسی، ج 27، ص
28ـ29؛ ابن
قدامه، ج 9، ص 382؛
محقق حلی،
همانجا؛ نجفی
، همانجا).
در
بیشتر جرایمِ
مستلزم حدّ،
مجازات برده
با شخص آزاد تفاوتی
نداشت (شهید
ثانی، ج 9، ص 146؛
ابن قدامه، ج 10،
ص 80، 274)، ولی در
برخی جرایم
احکام راجع به
بردگان نسبت
به افراد آزاد
سبکتر بوده
است؛ از جمله
حکم رجم
(سنگسار) که در
برخی موارد
فحشا جاری میشود،
درباره
بردگان اساساً
اجرا شدنی
نبود؛ زیرا
عنوان بردگی
مانع تحقق
عنوان حقوقی
«احصان» است
(شهید ثانی، ج 9،
ص 73، 79؛ زحیلی، ج
6، ص 43؛ جزیری، ج
5، ص 55، 111ـ112)؛ حدّ
جَلد
(تازیانه) نیز
به حکم قرآن
برای بردگان
نصف حدّ افراد
آزاد یعنی
پنجاه ضربه
است. شافعیان مجازات
نفی بلد را
نیز بدان
افزوده اند
(شهید ثانی، ج
9، ص 109؛ محقق
حلی، ج 4، ص 155؛
جزیری، ج 5، ص
111ـ112)؛ حدّ قذف
نیز برای
بردگان نصف
حدّ افراد
آزاد یعنی چهل
ضربة تازیانه
است (محقق
حلی، ج 4، ص 152؛
زحیلی، ج 6، ص 78؛
جزیری، ج 5، ص 193).
در
برخی احکام
برای برده
ممنوعیتهای
دیگری نیز
وجود داشته
است، از جمله:
در مسئلة ارث
(هرچند فقهای
امامی و نیز
شافعیان و حنبلیان
برده ای را که
جزیی از وی
آزاد شده- عبد مبعَّض-
به طور کامل
محروم از ارث
نمیدانسته اند؛
برای تفصیل
رجوع کنید به
شهید ثانی، ج
8، ص 39؛ محقق
حلی، ج 4، ص 14ـ 15؛
زحیلی، ج 8، ص
258ـ259)؛ عدم امکان
ولایت برای
برده در تزویج
(زحیلی، ج 7، ص
198)؛ عدم صلاحیت
برده زن برای
حضانت اولاد،
نزد امامیان و
مذاهب عامه جز
مالکیان
(جزیری، ج 4، ص 522
ـ 523؛ ابن
قدامه، ج 9، ص 297 ـ
298؛ محقق حلی، ج
2، ص 345)؛ پذیرفته
نشدن شهادت
برده در دعاوی،
نزد فقهای
عامه و برخی
فقهای امامی
(حنبلیان
شهادت او را
درباره حدود و
قصاص نمیپذیرند
رجوع کنید به
زحیلی، ج 6، ص 563؛
ابن قدامه، ج
12، ص 70ـ72؛
ابواسحاق
شیرازی، ج 2، ص
325؛ محقق حلی، ج
4، ص 131)؛ و معتبر
نبودن اقرار
او در برخی
دعاوی (از جمله
دعوای او بر
مالک خود نزد
حنفیان،
اقرار به موجب
قصاص در نفس
نزد حنابله، و
اقرار در
دعاوی کیفری
بنا بر فقه
شیعه رجوع
کنید به محقق
حلی، ج 4، ص 151، 169،
176؛ زحیلی، ج 6، ص
616ـ617).
برده
از تصدّی برخی
مناصب مهم
اجتماعی
محروم بود
مانند قضا،
بنابر نظر
فقهای عامّه و
برخی فقهای
امامی (شهید
ثانی، ج 3، ص 67؛
محقق حلی، ج 4، ص
68؛ زحیلی، ج 6، ص
481، 693)؛ ولایت
حسبه* و وزارت
تفویض* بنابر
فقه اهل سنت
(زحیل ، ج 6، ص
732ـ733، 765). بخش مهمی از
احکام فقهی
راجع به برده،
درباره آزادی
برده (عتق) است.
عتق برده از
یک سو به عتق اختیاری
(اِعتاق) و
غیراختیاری
(انعتاق)، و از
سوی دیگر به
عتق کامل و
ناقص تقسیم
میشود (برای
تعریف رجوع
کنید به شهید
ثانی، ج 6، ص 232؛
زحیلی، ج 8، ص 259).
احکام
فقهی و اخلاقی
متعددی بر
آزادی بردگان و
در نهایت بر
کاهش یا محو
بردگی تأثیر
داشته است، از
جمله: استحباب
اکید آزاد
کردن برده که
در احادیث
برای آن پاداش
آخروی و آثار
بسیار بیان
شده است (حر
عاملی، ج 23،
کتاب العتق، ص
9ـ12؛ ابن
قدامه، ج 12، ص
233ـ234؛ ابن قدامه
مقدسی،
همانجا). حتی
وجوب عتق برای
جبران برخی
خطاها مانند
کفاّره افطار
روزه، کفّارة
سوگند، قتل
خطایی و موارد
دیگر به گونة
واجب ترتیبی،
تخییری یا تعیینی
بر حسب مورد
(برای تفاصیل
احکام و شرایط
عتق بنابر
مذاهب اسلامی
رجوع کنید به
محقق حلی، ج 3،
ص 105ـ114؛ نجفی، ج
11، ص 605ـ657؛ ابن
قدامه، ج 12، ص 234
به بعد)؛ عدم
امکان تعلیق
عتق به یک شرط
(جز درباره
تدبیر رجوع کنید
به ادامة
مقاله) و نیز
عدم امکان
بازگشت فردی
به بردگی که
با شرطی خاص
آزاد شده است
بنابه فتوای
فقهای شیعه و
مالکیان (شهید
ثانی، ج 6، ص
251ـ252، 258؛ محقق
حلی، ج 3، ص 79؛
باجی، ج 6، ص 263)؛
استحباب یا
وجوب عتق بردة
مرجوع کنید به
من پس از هفت
سال خدمت به مالک
خود بنابر فقه
امامی (شهید
ثانی، ج 6، ص 260)؛ آزاد
شدن کامل برده
با تحقّق
آزادی جزیی از
وی به طور
قهری بنابر
مذاهب اسلامی
(سرایت عتق). بدین
ترتیب، بر اثر
آزاد شدن
قسمتی از
برده، به هر
سبب و علّتی
که بود، وی
کاملاً از
بردگی آزاد
میشد (محقق
حلی ، ج 3، ص 111؛
ابن قدامه ، ج
12، ص 253؛ برای
تفاصیل احکام
رجوع کنید به
ابن قدامه ، ج
12، ص 242 به بعد؛
شمس الائمه سرخسی
، ج 7، ص 103ـ106؛
شهید ثانی ، ج
6، ص 263، 270؛ محقق
حلی ، ج 3، ص 111ـ113)؛
آزاد بودن هر
فرزندی که یکی
از والدین او
آزاد بودند
بنابر فقه
شیعه ، طبق
قاعدة تابعیت
فرزند از اشرف
ابوین (نجفی ،
ج 10، ص 751؛ شهید
ثانی ، ج 5، ص 313).
بنابر فقه
عامّه ، فرزند
از نظر برده
یا آزاد بودن
تابع مادر
خویش بود (ابن
قدامه مقدسی ،
ج 7، ص 247، 278)؛ آزاد
شدن قهری برده
ای که به تملک
یکی از
خویشاوندان
نزدیک خویش
درمی آمد. به
موجب فقه
امامی ، حنفی
و نظر برخی
حنبلیان ،
مالکیت مرد
نسبت به اخلاف
، اسلاف یا
یکی از محارم
نسبی یا
رضاعیِ خود و
نیز مالکیّت
زن نسبت به
یکی از اخلاف
یا اسلاف خود
موجب آزادی قهری
آن برده میشد،
ولی به عقیدة
شافعیان و برخی
حنبلیان ، این
حکم تنها شامل
اخلاف و اسلاف
مالک برده و
به رأی
مالکیان ،
علاوه بر این
، شامل برادر
و خواهر وی
نیز میشده است
(محقق حلی ، ج 3،
ص 113؛ نجفی ، ج 12،
ص 119ـ120؛ ابن
قدامه ، ج 7، ص 247ـ
248؛ ابواسحاق
شیرازی ، ج 2، ص 5
ـ 6)؛ آزادی قهری
برده در صورت
پیش آمدن
عوارضی برای
او مانند نابینایی
، جذام و
زمینگیری
بنابر فقه
شیعه (شهید
ثانی ، ج 6، ص
276ـ277؛ محقق حلی ،
ج 3، ص 114؛ نجفی ،
ج 12، ص 122)؛ آزادی
قهری بردة
مقیم در
دارالحرب با
اسلام آوردن
او پیش از
مالکش (شهید
ثانی ، ج 6، ص 277؛
نجفی ، ج 12، ص 123)؛
آزاد شدن برده
به طور قهری
در صورت
بدرفتاری
شدید مالک با
او (تنکیل) از
جمله مثله
کردن و قطع
اعضای بدن او
و مانند آن ،
به موجب قول
مشهور در فقه
امامی و مالکی
(شهید ثانی ، ج 6،
ص 279؛ باجی ، ج 6،
ص 270ـ271)؛ قرار
آزادی برده پس
از مرگ مالک و
چه بسا اشخاص
دیگر به نظر
برخی فقهای امامی
( رجوع کنید به
محقق حلی ، ج 3،
ص 88). این قرار،
که مالک آن را در
زمان زندگی
خود اعلام
کرده است
اصطلاحاً تدبیر
و بردة مزبور
مُدَبَّر
نامیده میشود
(شهید ثانی ، ج
6، ص 311؛ نجفی ، ج
12، ص 125؛
ابواسحاق
شیرازی ، ج 2، ص 6).
برده مدبَر از
حالت بردگی
خارج نمیشد
(محقق حلی ، ج 3،
ص 121؛ ابن قدامه
، ج 12، ص 328). تدبیر
بنابه نظر مقبول
در بیشتر
مذاهب فقهی جز
شافعی ، از
پدر یا مادر
مدبَّر به
فرزندِ تولّد
یافته در زمان
تدبیر نیز
سرایت کرده وی
را مدبَّر
میساخته است (
رجوع کنید به
شمس الائمه
سرخسی ، ج 7، ص 180؛
ابن قدامه ، ج
12، ص 323؛ محقق حلی
، ج 3، ص 119؛ شهید
ثانی ، ج 6، ص 322).
بردة مدبَّر
پس از مرگ
مالک ، از ثلث
دارایی او و
به نظر معدودی
از فقهای عامه
از اصل دارایی
آزاد میشد،
ولی هرگاه
دیون مالک از
محل بقیة
دارایی پرداخت
شدنی نبود، به
نظر تمامی
مذاهب جز
حنفیان که به
تحقّق آزادی
برده با سعی و
تلاش خود قائل
اند، برده همچنان
در بردگی باقی
میماند
(ابواسحاق
شیرازی ، ج 2، ص
7ـ 8؛ ابن قدامه
، ج 12، ص 308؛ شمس
الائمه سرخسی
، ج 7، ص 178ـ179، 185؛
محقق حلی ، ج 3،
ص 121؛ نجفی ، ج 12،
ص 148). به سبب
شباهت بسیار
تدبیر با وصیت
، بسیاری از احکام
وصیت در تدبیر
نیز جاری است
(محقق حلی ، ج 3،
ص 120ـ122؛ نجفی ، ج
12، ص 140ـ142)؛
قرارداد
آزادی برده که
به اختیار خود
او با مالک
بسته میشد و
اصطلاحاً عقد
مکاتبه (یا
بنابر آیة 33
سورة نور)
خوانده میشود.
فقها این
قرارداد را
مستحب دانسته
و بر بستن آن
تأکید کرده
اند. طبق این
قرارداد،
مالک برده در
ازای دریافت
مبلغی معیّن
از برده (مال
الکتابة) او
را آزاد
میساخت (شمس
الائمه سرخسی
، ج 8، ص 3؛ ابن
قدامه ، ج 12، ص
339؛ شهید ثانی ،
ج 6، ص 339؛ محقق
حلی ، ج 3، ص 124). به
نظر فقهای
شیعه ، عقد
مکاتبه به دو
صورت مطلق و
مشروط انجام
می شد. در
مکاتبة مطلق ،
برخلاف مشروط
، آزادی برده
منوط به
پرداخت تمامی
مال الکتابه
نبود، بلکه هر
مبلغی که وی
میپرداخت ، به
همان نسبت
آزاد میشد (
رجوع کنید به
شهید ثانی ، ج
6، ص 347ـ 348؛ محقق
حلی ، ج 3، ص 125).
پرداخت مال
الکتابه
معمولاً قسطی (مُنَجَّمه
) صورت میگرفت
و شافعیان و
حنبلیان دست
کم دو قسط را
لازم
میشمردند
(نجفی ، ج 12، ص 179؛ شمس
الائمه سرخسی
، ج 8، ص 3؛ ابن
قدامه ، ج 12، ص
346ـ347). بر اثر عقد
مکاتبه ، حجر
برده به سبب
امکان اکتساب
او برای
پرداخت مال
الکتابه به
طور نسبی و تا
حدّی معین
تقلیل مییافت
و پس از پایان
پرداختها
آزادی کامل وی
محقّق می شد و
به تعبیر برخی
فقها بردة
مکاتَب ،
حالتی بین شخص
آزاد و برده
را داشت (محقق
حلی ، ج 3، ص 129، 134؛
نجفی ، ج 12، ص 191ـ
192؛ ابن قدامه ،
ج 12، ص 349). انتقال
بردة مکاتَب
از مالک به
فردی دیگر تنها
به فتوای
حنبلیان و
شافعیان، به
این شرط ممکن
بود که مالک
جدید قرارداد
کتابت را
رعایت کند
(ابن قدامه ، ج
12، ص 444ـ447؛ نجفی ،
ج 12، ص 207ـ 208). بنابر
فقه امامی ،
کتابت عقد
لازم بود و
تنها مالک میتوانست
، در صورت
ناتوانی برده
از پرداخت مال
الکتابه ، آن
را فسخ کند
(نجفی ، ج 12، ص 172،
206ـ207). نظر مشهور
فقهای امامی و
مالکیان این
بود که مالک
میتواند حق
خود را نسبت
به مال
الکتابه قبل
از دریافت آن
از برده به
دیگری منتقل
کند (نجفی ، ج 12،
ص 206).
پس
از دریافت
تمامی مال
الکتابه از
برده ، به موجب
نصّ قرآن کریم
(نور: 33)،
بازگرداندن
مبلغی از آن
به برده که
ایتاء نام
دارد، بر حسب
شرایط ، واجب
یا مستحب است
(برای تفاصیل
اقوال رجوع
کنید به شهید
ثانی ، ج 6، ص 357؛
ابن قدامه ، ج
12، ص 356). همچنین
بنابر فقه امامی
، هر گاه بردة
مکاتبِ مطلق
از پرداخت مال
الکتابه
ناتوان شود،
امام باید وی
را از سهم
رقاب ، از
مصارف هشتگانة
زکات ، آزاد
سازد (محقق
حلی ، ج 3، ص 128).
مالک میتوانست
بردة مکاتب
خود را «تدبیر»
نماید که در
نتیجه برده از
هر یک از دو
راه میتوانست
آزادی خود را
به دست آورد
(همان ، ج 3، ص 123؛
نجفی ، ج 12، ص 159)؛
آزاد شدن بردة
زن از راه
استیلاد،
یعنی آن که
بردة زن در
هنگام بردگی ،
از مالک خود
دارای فرزند شود.
چنین برده ای
«امّولد»
محسوب میشود و
دارای احکام
خاصی بوده است
، از جمله با
مرگ مالکش از
اصل دارایی او
بنابر مذاهب
عامّه یا از
سهم فرزند خود
بنابر فقه
شیعه (و در صورت
نقصان ترکه ،
با سعی برده
یا به موجب
سرایت عتق
رجوع کنید به
شهید ثانی ، ج
6، ص 371ـ372) آزاد
میشد. فروش و
هرگونه
انتقال
امّولد به
مالک دیگر بنابر
مذاهب مختلف
جایز نیست
(همان ، ج 6، ص
370ـ372؛ محقق حلی ،
ج 3، ص 139؛ موسوعة
جمال
عبدالناصر فی
فقه الاسلامی
، ذیل
«استیلاد»،
احکام
امّولد).
علاوه
بر احکام
یادشده ،
احکام بسیار
دیگری نیز در
فقه اسلامی
برای حمایت از
حقوق برده وضع
شده که برخی
جنبة توصیة و
استحباب و
بیشتر آنها
جنبة الزامی
داشته اند،
مانند توصیة
جدی به احسان
بر بردگان و
خوشرفتاری
مالک با آنان
؛ کراهت یا
حرمت جداسازی
برده از
خویشاوند
نزدیک نسبی او
مانند فرزند
در هنگام
انتقال
مالکیت وی و
حتی بطلان بیع
آن برده به
طور انفرادی
بنابر برخی
مذاهب (ابن
قدامه ، ج 4، ص
248ـ249؛ محقق حلی ،
ج 2، ص 59)؛ وجوب
پرداخت نفقة
برده از سوی
مولی (ابواسحاق
شیرازی ، ج 2، ص 167؛
ابن قدامه ، ج
9، ص 314ـ315؛ محقق
حلی ، ج 2، ص 354)؛
وجوب اعفاف و
تزویج برده ،
چه زن و چه مرد
(ابن قدامه ، ج
9، ص 315ـ316)؛ منع
تکلیف برده به
کاری که خارج
از توان اوست
(همان ، ج 9، ص 315) و
موارد دیگر.
منابع
نویسنده
علاوه بر
قرآن؛
ابن
قدامه ،
المغنی ، بیروت
1403/1983؛
ابن
قدامه مقدسی ،
الشرح الکبیر
، در ابن قدامه
، المغنی ،
بیروت 1403/1983؛
ابراهیم
بن علی
ابواسحاق
شیرازی ،
المهذّب فی
فقه الامام
الشافعی ،
بیروت 1379/1959؛
سلیمان
بن خلف باجی ،
المنتقی شرح
موطأ الامام
مالک ، مصر
1331ـ1332، چاپ افست
بیروت 1404/1984؛
عبدالرحمان
جزیری ، الفقه
علی المذاهب
الاربعة ،
بیروت 1410/1990؛
محمدبن
حسن حر عاملی
، وسائل
الشیعة الی
تحصیل مسائل
الشریعة ، قم
1409ـ؛
وهبه
مصطفی زحیلی ،
الفقه
الاسلامی و
ادلّته ، دمشق
1409/1989؛
محمدبن
احمد شمس
الائمه سرخسی
، کتاب المبسوط
، بیروت 1406/1986؛
زین
الدین بن علی
شهید ثانی ،
الروضة
البهیة فی شرح
اللمعة
الدمشقیة ،
چاپ محمد
کلانتر، بیروت
1403/1983؛
اسعد
شیخ الاسلامی
، احوال شخصیه
، ج 1، تهران 1370 ش
؛
محمد
حسین
طباطبائی ،
المیزان فی
تفسیرالقرآن
، بیروت 1390ـ1394/
1971ـ1974؛
عبدالقادر
عودة ،
التسریع
الجنائی
الاسلامی مقارناً
بالقانون
الوضعی ،
بیروت (بی تا.)؛
جعفربن
حسن محقق حلی
، شرایع
الاسلام فی
مسائل الحلال
و الحرام ،
چاپ
عبدالحسین
محمدعلی ، نجف
1389/1969؛
موسوعة
جمال
عبدالناصر فی
فقه الاسلامی
، ج 8 ، قاهره 1391؛
محمد
حسن بن باقر
نجفی ،
جواهرالکلام
فی شرح شرایع
الاسلام ،
بیروت 1412/1992.
(نویسنده
سیدرضا هاشمی
از سایت
"بنیاد دائره المعارف
اسلامی" یا "encyclopaediaislamica.com")
4)
بردگی بعد از
اسلام
الف)
از آغاز اسلام
تا قرن اخیر
در
این دوره
بردگی همواره
نهادی زنده به
شمار میرفته
که در خلقّیات
جامعه ریشه
دوانیده بوده
است. در میان
ترکان ،
ظاهراً در
مرحلة چادرنشینی
، رسم بردگی
چندان رواج
نداشت (اوچوق
، ص 423)، اما آنان
رفته رفته با
یکجانشینی ،
بیش از پیش
برده دار
شدند.
با
جهانگشاییهای
مسلمانان ،
مردان و زنان
بسیاری اسیر
فاتحان شدند
که بسیاری
همچنان در
بردگی ماندند.
مسلمانان در
دوره فتوح و
پس از آن
هنگام رعایت
متارکة رسمی
یا هم پیمانیِ
موقّت ،
اسیرانی با خود
همراه می
آوردند.
کشورهای
مسیحیِ کرانه
های مدیترانه
با عملیات
مشابه پاسخ
فوری میدادند
و روی آوردن
«مور»ها یا
«ساراسن»هایی
که به بردگی
کشیده شدند و
معمولاً پس از
درآمدن به دین
مسیحی با سیر
کند و تدریجی
، در اهالی
محل مستحیل
گشتند، خود
فصلی جالب از
تاریخ اقتصادی
و اجتماعی این
کشورهاست
(رجوع کنید به بررسی
مشروح
ورلیندن ، 1934؛
دربارة
کاتالونیا رجوع
کنید به همو،
1950؛ برای کتابنامة
سودمندی
دربارة برده
داری در
کشورهای مختلف
رجوع کنید به
همو، 1949 و 1955؛
برای مدارک
مربوط به یک
حوزة خاص رجوع
کنید به
گونزالز
پالنسیا، ج
مقدماتی ، ص
242ـ246؛ دربارة
دعوت شبه
مراسم دینی
اسرای مسلمان
به ضیافت
امپراتور
قسطنطنیه در
قرن دهم
میلادی رجوع
کنید به
کانار، 1950، ج 2،
بخش 2، ص 387ـ 388).
برده
سازی
مسلمانان به
دست مسلمانان
نیز به طور
محدودتر وجود
داشته است؛
بویژه هنگامی
که پیروان
فرقة مذهبی
متعصبی ،
دیگران را
غیرمسلمان
میشمردند، و
ازاین رو در
اسیر کردن
ایشان دغدغة
خاطری به خود
راه نمیدادند.
چنانکه در 469ـ470،
در رخدادی کم
نظیر، هزاران
زن از یک قبیلة
شورشی بربر
علناً در
بازار قاهره
فروخته شدند.
با پیشرفت
اسلام در
افریقای سیاه
، مسئلة جایز
بودن فروش
برده که پی
آمد آن به
شمار میرفت ،
ناگزیر
میبایست در
برابر فقهای
بزرگ مطرح شده
باشد.
دیری
نگذشت که وارد
کردن بردگان
از طریق
مسالمت آمیز
نیز اشاعه یافت.
بَقْط*، خراج
سالیانة
سرزمین نوبه،
بردگان را نیز
شامل میشد،
اما معمولاً
از راه معامله
بود که موج
عظیمی از
بردگان به
بازارهای «دارالاسلام»
روی میآورد.
کاروانهای
سوداگران برای
کسب کالاهای
انسانی خود،
که خریداری یا
ربوده میشد،
تا قلب آفریقا
یا آسیا پیش
میرفتند؛ در
قاره سیاه،
عملیات
سوداگران با
رسم بردگیِ
رایج در میان
خود بومیان،
آسانتر میشد.
کالای این
بازرگانی بین
المللی علاوه
بر زنگیان و
حبشیان و
بربران و
ترُکان،
بخصوص در قرون
وسطای
متقدّم،
عناصر
گوناگون
اروپایی و پیش
از همه
«اسلاو»ها
بودند و
گروههای
نژادی دیگر
اروپای مرکزی
یا شرقی که از
نظر جغرافیایی
همسایة
اسلاوها
بودند در عربی
«صقالبه» نامیده
میشدند. این
داد و ستد از
طریق دریا و
خشکی انجام
میگرفت و بحر
احمر راه
انتقال برده
از آفریقا به
عربستان، و
مدیترانه و دریای
سیاه معبر
اروپای مسیحی
نشین یا
کافرنشین به
دنیای مسلمان
بود. در دوره
های مختلف، این
کالا ظاهرآ به
برخی بنادر
بیش از
بندرهای دیگر
میرسیده است:
آلمر یا
(اَلمِریّه)
در اسپانیای
اسلامی، و
بعدآ
اسکندریه در
مصر. دیری نگذشت
که دربند (باب
الابواب)، در
ساحل دریای
خزر، بازار
مرزی پرُ رونق
بردگان شد،
همچنانکه در
داخل
سرزمینهای
اسلامی بخارا
و سمرقند همین
حال را
داشتند.
از
اواسط قرن
هشتم،
ونیزیان کار
تأمین برده- گاهی
بردگان مسیحی-
را برای
کشورهای
مسلمان آغاز
کردند که خشم
فراوان
دستگاه پاپ را
برانگیخت. در
قرنهای نهم و
دهم،
سوداگران
یهودی در
اجرای
عملیاتی روی بردگان
(از جمله دایر
کردن «کارگاه»
مشهوری برای
خواجه سازی در
وِردَن
فرانسه) و پخش
آنها در خطة
اسلام (حاج
صدوق، ج 6، ص 20ـ23)
سهم مهمی
داشتند.
انتقال
بردگان از
نژادهای
مختلف در جهان
اسلام، از
طریق خراجهای
والیان برای
خلفا یا از
راه داد و ستد
بازرگانی
چشمگیر بوده
است. از
سازمان این
داد و ستد
خبری در دست
نیست ؛ لیکن
از جنبه هایی
از آن آگاهیم.
بازار برده که
در برخی
کشورها آن را
«مَعرَض»
(نمایشگاه)
میخواندند،
در همة شهرهای
بزرگ وجود داشت.
بازار بردة
سامرا در قرن
سوم، چهار
ضلعیِ وسیعی
بود با کوچه
هایی در درون
آن و خانه های
یک اشکوبه
شامل اتاقها و
دکّه ها (یعقوبی،
ص 260). برده فروش،
که «جَلاّب»
(واردکننده) یا
«نخّاس» (دلاّل)
نامیده میشد،
به علّت حرفه
اش تحقیر
میشد، اما به
دلیل ثروتش
مورد غبطه بود:
وی منافع
هنگفتی به چنگ
میآورد که
غالباً با
تقلّب
ماهرانه در
فروش کالا
افزایش
مییافت. ابن
بطلان*، پزشک
مسیحی، در
اواسط قرن
پنجم (متز، ص
156ـ157) و سَقَطی
مالاگایی (ص 47ـ 58)
شرحهای جالبی
در این باره
نوشته اند.
بهای
بردگان بر حسب
آنکه از کجا
آورده شده باشند،
همچنین بر حسب
جنسیّت و سن و
وضع جسمانی و
تواناییهای
آنان، تفاوت داشت؛
بهای برده های
ممتازِ بویژه
زن ظاهرآ کلان
بوده و
عموماً،
بردگان سفید
از بردگان سیاه
پرُ بهاتر
بوده اند. در
اندلس
اسپانیا (سده
پنجم) در میان
بردگان سفید
این سلسله
مراتب وجود
داشته است:
بربرها،
کاتالونیاییان،
و
گالیسپاییان.
در اسکندریه
(سدة نهم)،
تاتارها
اولویت
داشتند، و سپس
به ترتیب
چرکسها، یونانیان،
صربها و
آلبانیاییان.
نوعی
روانشناسی و
اندام شناسی
تطبیقی و
سنّتی و
ابتدایی، محاسن
و معایب
بردگان و نژاد
آنان را تعیین
میکرده و به
همین روش معین
میشده است که
هر نوع برده
بیشتر به چه
کار میآید.
مثلاً، ارزش
زنان بربر به
کار خانگی،
آمیزش جنسی و
زاد و ولد بوده
است؛ زنان
زنگی به
فرمانبرداری
و نیرومندی و
شایستگی برای
دایگی شهره
بوده اند؛
یونانیان
برای نگهداری
از اشیای
گرانبها
مناسب بوده
اند؛ و
ارمنیان و
هندیان بسختی
با بردگی
سازگار میشده
اند و بد قلق
بوده اند.
تقریباً
همة زنان برده
به کارهای
خانگی یا ارضای
شهوات صاحب
خود اختصاص
مییافتند.
عدّه ای از
آنان، بر اثر
توجّه برده
فروش یا صاحب
برده توانگر،
تعلیم موسیقی
(قَینه: کنیز
خواننده یا
نوازنده) و
حتی شعر و ادب
میگرفتند و با
هنر خود اوقات
فراغت اشراف
را جاذبه
میبخشیدند.
گاهی نیز
زنان، به رغم
منع قرآن، به
خودفروشی
واداشته
میشدند.
دولت
ممالیک در مصر
(غلامان ترُک
دولت عثمانی در
مصر)
بردگان
مرد وظایف
گسترده ای
داشتند، از
محافظت جان
اشخاص مهم
گرفته تا
تشکیل سپاهی
که بزودی در
کنار جنگاوران
عرب و بربر و
ایرانی جای
گرفتند یا جانشین
آنان شدند.
اساساً به سبب
همین سپاهیگری
بود که خلفای
بغداد و
سامانیان
بخارا، ترُُکان
را به خدمت
گماردند (نظام
الملک، ص 95).
اما، ممتازترین
نظام دولتی از
این جهت، چه
از حیث وسعت
دامنة جریان و
چه از لحاظ
تنوع فراوان
نژادیِ
سپاهیان برده
سفیدپوست که
در آن دخیل
بوده اند،
دولت ممالیک*
(در مصر) است.
بعضی
بردگان مرد،
خدمات خانگی
میکرده اند.
در میان آنان،
عمدتاً به
شیوه مرسوم در
روم شرقی،
بردگان اخته
ای وجود داشته
اند که آنان
را بندرت، به
نام ویژه شان،
«خصیّ» (اخته) میخوانده
اند و بیشتر
«خادم» یا با
عنوانی بس شریف
چون «استاذ» به
معنای مدیر
مکتب خطاب
میکردند
(کانار، 1946، ص 210)،
که بر وظیفة
برخی از آنان
نیز دلالت
دارد. بردگان
اخته ای که
اسپانیای مسلمان
در قرونِ
وسطایِ
متقدّم وارد و
سپس صادر میکرد
چندان زیاد
بود که «صِقْلابی»
(یا «سقلابی») در
آن سرزمین،
غالباً معنای
«اخته» پیدا
کرده است
(دُزی، ج 1، ص 663).
در قرن سوم،
جاحظ، به این
نتیجه رسیده
بود که بیشتر
اختگان سفید
پوست عراق،
«اسلاو»ها
هستند (ص 106 به
بعد).
بسیاری
از بردگان،
بیرون از
خانه، دستیار
صاحب خود در
کار بازرگانی
بودند و یا در
مزارع مالک
خود کشت
میکردند، اما
باید تأکید
کنیم که
مسلمانان با
بهره برداری
وسیع کشاورزی
بر پایة کار
گروهی بردگان
بی نام و نشان
ظاهراً چندان
آشنا نبوده
اند. تلاش
بسیار
عباسیان برای
احیای اراضی
عراق، در قرن
سوم به شورش
بردگان زنج*،
انجامید که از
ساحل شرقی
آفریقا برای
آباد کردن
برکه های بین
النهرین سفلی
وارد شده
بودند (رجوع
کنید به صاحب
الزنج*).
شواهدی وجود
دارد که نشان
میدهد برخی از
بناهای
تاریخی را
کارگران برده ساخته
بوده اند.
بنابراین،
اکثریت عظیم
بردگان از
نظام کارهای
اجباری جمعی و
زندگی سخت دور
ماندند، اما
این بدان معنی
نیست که همة
بردگان از
سرنوشت خود
راضی بوده
اند. تعداد
بردگان فراری
در برخی دوره
ها خلاف این
را گواه است.
لیکن صرف نظر
از رنج و
شکنجه هایی که
به بردگان
میدادند
(بویژه در
اخته سازی)، و
با توجه به
خشونتی که در
آن روزگار جنبة
عامّ داشت،
وضع بیشتر
بردگان در
خانة صاحبان
مسلمانشان
تحمل پذیر
بود. بردگان،
به رغم فرودستی
مسلّم جایگاه
اجتماعیشان،
گاهی به موقعیّت
خوش و رشک
انگیزی از نظر
رفاه مادّی و
نفوذ، بویژه
در خانواده
های توانگر و
والامقام و به
طریق اولی در
ملازمت
فرمانروایان،
دست مییافتند
و علاوه بر
آن، چشم انداز
آزادی در
برابرشان بود.
این آزادی چه
بسا از
مذاکرات میان
قدرتهای
ذینفع- مبادلة
اسیران یا
بازپس گیری
آنان از طریق
فدیه و
سربَها- حاصل
میشد. بسیاری
از بازخریدها
با جمع آوری
اعانه صورت میگرفت؛
یهودیان
غالباً در این
حالت، میانجیگران
مفیدی به شمار
میآمدند که
نمونة آن را
در اسپانیا
میتوان یافت.
فرقه های بزرگ
کاتولیک نیز
به بازخرید
همکیشان اسیر
خود در کشورهای
مسلمان، همت
میگماشتند.
موارد
آزادی قهری
زنان برده
فرزنددار، به
شرایطی که در
شرع پیش بینی
شده بوده، یا
آزادسازی
اختیاری مردان
و زنان برده،
بویژه
مسلمان، به
دست صاحبان
مسلمانشان،
از نظر تعداد
و اثراتی که
در جامعة
مسلمان داشت،
بمراتب
چشمگیرتر بود.
روی آوردن
بردگان مسیحی
به اسلام نیز
یکی از اسباب
آزادی به شمار
میرفت.
بعلاوه، آزاد
کردن برده کاری
مستحّب و شایع
و در بسیاری
موارد پی آمد
نذر یا سوگند
(سوگند مشروط،
کفاره سوگندشکنی)
بود. برده ای
که بدین طریق
آزاد میشد، بی
قید و شرط در
زمره مردان یا
زنان آزاد
درمی آمد؛
پیوند میان
برده و صاحب
پیشین او، که
از لحاظ حقوقی
همچنان
پابرجا بود،
بیش از آنکه
استخفاف
شمرده شود،
مزیتی پرُ ارج
بود. از
روزگار
عباسیان،
بردگان آزاد
شده، در سلسله
مراتب نظامی و
سیاسی، بارها
به درجات بلند
رسیدند.
نامهای زمان
بردگی که
سابقة بردگی
آنان را برای
عامّة مردم
فاش میساخت،
حتی اختگی درمان
ناپذیر آنان،
مانع این
ارتقا نبود.
رجالی چون
مونس در
بغداد، و
کافور
سیاهپوست در
مصر (قرن
چهارم) شاهد
بارز این نظام
اند. چه بسیارند
سلسله های
اسلامی در
اسپانیا و مصر
و در قلب آسیا
که از تبار
بردگان اند و
خود بدان اقرار
داشته اند؛ از
جمله سلاطین
ترُک دهلی. از نظر
تبار مادری
نیز،
فرمانروایان
تقریباً همه
کشورهای
مسلمان، از
جمله خلفای
عباسی،
عموماً فرزند
کنیزانی از
سرزمینهای بس
گوناگون بوده
اند. اختلاط و
درآمیختگی
اهالی، که
نهادهای
اسلامی نیز
نسبت به آن
مساعد بوده،
آسان است.
اختلاط با
سیاهپوستان
چه بسا پی
آمدهایی از
نظر تحوّل
مختصات نژادی
داشت.
برده
فروشی در حیات
اقتصادی
مهمترین نقش را
ایفا میکرده
است؛ عوارض و
مالیات برده
فروشی به سود
قدرتهای
مستقر بود.
اگر فعالیت
بردگان کارگر
بیشتر از نوع
کارهای خانگی
و خانوادگی
بود، در عوض
اشتغال عدة
زیادی از
مردان برده به
سپاهیگری،
یکی از
ویژگیهای
برجستة تمدن اسلامی
است که در
سیاست داخلی و
خارجی بسیاری
از دولتهای
قرون وسطی
بازتاب یافته
است (دربارة
پیمان بین روم
شرقی و مصر در
قرن سیزدهم
میلادی رجوع
کنید به
کانار، 1935ـ1945، ص 197
به بعد).
ب)
بردگی در
روزگار نو
مسیحیت
اروپایی اندک
اندک، پس از
رنسانس تا دوره
معاصر، به لغو
بردگی در جهان
روی آورد اما
تا مدتها برای
مهاجرنشینهای
خود در آمریکا
از سیاهان
آفریقایی، که
به سختی و
خشونت به
بردگی گرفته
میشدند، سود
میجست، و
ظاهراً در
برزیل، در
میان این تیره
روزان،
مسلمانان از
همه بیشتر
بودند که در
سالهای 1222ـ1251/ 1807ـ
1835، شورشهای
بزرگ بردگان
را به راه
انداختند
(ریکار، 1950؛
باستید، ص 373ـ382).
در 1163/ 1749، در
جزیره مالت،
بیش از ده
هزار برده
مسلمان در صدد
شورش برآمدند.
بناپارت دو
هزار برده
بربر را که در 1213/
1798 در آن جزیره
بودند، آزاد
کرد (گودشو، ص
105ـ113).
اسناد
و مدارک
اروپایی
درباره
سرنوشت اسیران
یا بردگان
مسیحی، که از
اواسط قرن دهم
اسلامی/ شانزدهم
میلادی به بعد
در دست بربران
گرفتار بودند،
فراوان اما
بسیار غث و
سمین دارد.
اگر اسارت
سروانتس در
شهر الجزیره
امری مسلّم
است، گرفتاری
سن ونسان دو
پل در شهر
تونس چندان
باور کردنی
نیست (برای
همة جنبه های
بردگی در
الجزیره رجوع
کنید به
گرامون، 1884ـ 1885؛
در تونس رجوع
کنید به
پینیون، ص 18ـ37؛
نیز رجوع کنید
به گارسیا
ناوارو، 1946).
باید بویژه
میان بردگان
گروگان، که از
توانگران
بودند و با
آنان خوشرفتاری
میشد، و
بردگان کارگر
با کار شاق و
زندگی فلاکت
بار فرق نهاد.
در این اوان،
در بربرستان
(افریقای
شمالی)، شمار
سردابها و
زندانهای
محکومان به
اعمال شاقه، که
بردگان را در
آنها نگه
میداشتند، رو
به فزونی
نهاد. حتی
اقیانوس اطلس
آماج راهزنی
دریایی کشتیهای
مسلّح
راهزنان
مراکشی بود که
رَباط و سَلا
پایگاه آنان
بود (رجوع
کنید به پنز، 1944).
در آغاز قرن
سیزدهم /
نوزدهم ، شمار
اسیران مسیحی،
به رقم ناچیزی
کاهش یافته
بود چنانکه در
الجزیره، در 1246/
1830، در مقابلِ
چند هزار تن
در دویست سال
پیش از آن،
بیش از 122 اسیر
وجود نداشت.
از
سوی دیگر،
آفریقای
شمالی، تا
زمان اشغال آن
به دست
فرانسویان،
همچنان بازار
صادرات
بردگان سیاه
بود؛ و مراکش
در این داد و
ستد جایگاهی
مهم داشت
(تراس، ج 2، ص 256ـ257).
تا نیمة اول
سده چهاردهم/
میانة سدة بیستم،
بردگان
سیاهپوست،
مرد یا زن،
دست کم به صورت
واردات
مخفیانه
همچنان به
مراکش آورده میشدند،
زیرا تجارت
آشکار بردگانی
که از
تُمبوکتو
آورده میشدند
و فروش علنی
آنان (در
بازارهای
سیدی احمد
الموسی در
کرانه های
جنوبی؛ در فاس
و رباط؛ و در
بازار مخصوص تونس
به نام برکه)
دیگر امکان
نداشت. حضور
بردگان
سیاهپوست
زندگی
خانوادگی و
اجتماعی را در
شهرها جلا و
جلوه میبخشید
(لوتورنو، ص 200ـ
203؛ درباره
زمان تحت
الحمایگی
رجوع کنید به
تارو، ص 17ـ 43).
سازمان
محلی داد و
ستد، با
فروشهای علنی
و اسناد کتبی
به امضاهای
طرفین، در
تونس و مصر،
تقریباً
یکسان بود، با
این فرق که به
مصر با کاروانهای
بزرگ، برده
میرسید (دو
کاروان
سالیانه: یکی
از سِنّار، و
دیگری از
دارفور، هر دو
در سودان؛ نیز
رجوع کنید به
تریمینگام،
1949، جاهای
متعدد) اما به
تونس، علاوه
بر یگانه
کاروان بزرگی
که هر سال از
فِزّان یا
فراتر از آن
میآمد (دِپوا،
ص 35ـ37)، چند
وارده منفرد
دیگر میرسید:
در مجموع،
سالیانه حدود
سه هزار برده
به مصر و هزار
برده به تونس
وارد میشد. در
تونس، بردگان
مرد سیاهپوست
زیر نظر «آغا»
یا نخستین
برده اختة بیک
(= بای)، و زنان
در اداره و
حمایت «زنِ ارشد»ی
بودند. مرگ و
میر این
سیاهان در مصر
زیاد بود. در
1251/1835، در زمان
محمدعلی
پاشا، ارتش
مصر نفرات خود
را با راهزنیهای
دریایی
سالیانه، که
از پایگاههای
دارفور و
گُردُمان در
سودان
نیروهای آن
گسیل میشد، تکمیل
میکرد؛ این
ارتش
زورمندترین
اسیران را به
خدمت میگرفت و
مابقی را به
اهالی این
شهرستانها و
بازرگانان،
که عده ای از
آنان خود از سیاهان
مسلمان شده
بودند،
واگذار میکرد
(باکستن، ص 70ـ 75).
هانری
دونان،
بنیانگذار
صلیب سرخ
در
قرن سیزدهم،
موقعیّت
معنوی و
اجتماعی بردگان
در محیط شهری
و در شهرهای
بزرگ مانند
تونس و قاهره
و مکّه یکسان
بود. بردگان
سفیدپوست از
آغاز قرن
چهاردهم
کمیاب شدند.
بهای برده نیز
گران بود و جز
بلندپایگان
یا توانگرانِ
تُرک کمتر کسی
جویای آن بود.
بردگان سفیدپوست
بیشتر قفقازی
بودند که به
زیبایی شهرت داشتند.
در عربستان
جامعة
بردگان،
سیاهپوست بودند
و عده کمی
اندونزیایی
در میان آنها
دیده میشد. در
مشرق، میان
حبشیان، که
رنگشان بازتر
و قیمتشان
بیشتر بود، و
سیاهپوستان
به معنای اخصّ
فرق گذاشته
میشد. بردگان
به آسانی دین
اسلام را
میپذیرفتند
(عدّه ای از
آنان خدا را
سپاس می گفتند
که بر اثر
اسارت، آنان
را به دین
راست درآورده
است؛ دوتی، ج
1، ص 554 ـ 555)، و دین تازه
ایشان را از
اجرای ترانه
ها و رقصهای
سنّتی، یا حتی
مراسم
آفریقایی نیایش
برای دفع
شیاطین (زار)
بازنمیداشت
(رجوع کنید به
تریمینگام،
1949، ص 174ـ177). این
سیاهان خانه زاد
بودند و
دختران به
عنوان کنیز با
خانواده پیوند
خونی
مییافتند.
آزادسازی
بردگان امری عادی
بود؛ لیکن
گاهی پیش می
آمد که کنیز
بچه دار از
صاحب خود
خواستار میشد پدری
خود را انکار
کند، زیرا
برای او بهتر
بود برده
بماند تا
اینکه به
ازدواج درآید
و در خطر طلاق
باشد (رجوع
کنید به لین،
ص 147، 168، 194ـ197؛ بورکهارد،
ج 1، ص 251ـ 252؛ سنوک
هورگرونژه ، ج
2، ص 11ـ24، 132ـ136). هانری
دونان،
بنیانگذار
صلیب سرخ ، که
با جامعة تونسی
آشنایی داشت،
قویّاً بر
رفتار ملایمی
که نسبت به
بردگان در
میان
مسلمانان
وجود داشت، در
مقایسه با
رفتار متداول
با بردگان در
آمریکا،
تأکید کرده،
چنانکه در
پایان سدة
دوازدهم/
هجدهم اُسون
نیز به مدارای
مسلمانان با
بردگان اشاره
نموده است (ج 4،
بخش 1، ص 381).
بردگی در
امپراتوری
عثمانی
در
امپراتوری
عثمانی ،
بردگی ، با
دوام بخشیدن
به سنتهای
قرون وسطایی
مسلمانان
قرین بود. برده
فروشان
(اَسیرجی لَر/
اسیرچیان)، با
نظارت فردی با
عنوان
«کَحْیا» (=
کدخدا) در
پایتخت ، بنایی
عمومی در
اختیار
داشتند؛ هر
برده ای شناسنامه
ای به عنوان
سند مالکیت
داشت که در
میان مالکان پیاپیِ
او دست به دست
می شد. اعیان
کشور به مقیاسی
محدودتر از
دربار، هر یک
دارای
حرمسرایی نزدیک
به یکصد زن،
با سلسله
مراتبی خدشه
ناپذیر،
بودند و تنها
دو طبقة
بالایی
(قادین: خانم؛
و پس از آن
گَدیکْلی:
صاحب امتیاز)
با شخص سلطان
بستگی داشتند.
بردگان زنی که
از سلطان صاحب
فرزند ذکور
بودند، در
دربار نفوذ فراوان
داشتند. عده
ای از بردگان
مرد اخته نیز در
«سرای» زندگی
میکردند که به
رعایت احترام
«آغا/آقا»
نامیده
میشدند (در
زبان ترُکی،
واژه عربی
خادم نیز به
همین معنا
وجود دارد)؛
سیاهان تحت
ریاست «آغای
دختران»
«قیزلر آقاسی)
برای کسب تقدم
و اِعمال
قدرت، با
سفیدپوستان،
به سرپرستی
«آقای دربار»
(قاپی آقاسی)،
رقابت
میکردند و
سرانجام در
پاسداری از
حرمسرا، بر
سفیدپوستان
فایق آمدند.
«بردگان
دربار» (قاپی
قولْلَری) که
غالباً خودبه
خود به دین
اسلام درمی
آمدند، آزاد
میشدند و به
مشاغلی
میرسیدند که
هرچه بیشتر
خواهان داشت.
میانه سده
نهم، یعنی از
زمانی که شمار
بردگان سفیدپوست
کاهش یافت، تا
حدود اواسط
سدة یازدهم،
نظام
دِوْشیرْمه،
یا استخدام
اجباری
جوانان مسیحی
امپراتوری،
عمدتاً از
کشورهای
بالکان، به
عنوان بردگان
دولتی، به
اجرا درآمد.
مستعدترین
آنان وارد کاخ
سلطنتی یا
مشاغل عالی
دیوانی
میشدند؛
دیگران به
نیروی دریایی
یا به واحدهای
نیروی زمینی
میپیوستند و
از میان این واحدها
«ینی چری»ها
شهرت درخشان
خود را مدیون
همین جوانان
مسیحی اند
(اُسون، ج 6 و 7؛
گیب و بووِن،
ج 1، بخش 1، ص 42ـ44،
56ـ60، 73ـ82، 329ـ333 که
موثق و بسیار
مستند است).
بردگی
در ایران
در
ایران، بردگی
اساساً به شکل
خانگی مرسوم
بوده است. خوشرفتاری
دیدن و خانه
زاد گشتن و به
آسانی آزاد
شدن از
ویژگیهای
عمده برده
داری در ایران
بود.
جهانگردان
اروپایی قرن
یازدهم از
مشاهده کثرت
بردگان اخته و
قدرتشان در
دربار صفوی و
خانه های
اعیان تحت تأثیر
قرار گرفته
اند. به نوشتة
شاردن، (ج 2، ص
283ـ285)، از اینان
حدود سه هزار
تن در دربار و
عده ای نزد
اربابان و
توانگران
بوده اند. به
رعایت احترام،
آنان را
«لَلِه» یا «استاد»
مینامیدند.
آنها به بهای
بسیار گرانی خریداری
میشدند و
بیشتر
سفیدپوستانی
از بندر مالابار
در هندوستان
بودند. در
زمان قاجاریه
(1210 ق)، بردگان
سفیدپوست
کمیاب شدند و
دیری نگذشت که
از آنان اثری
نماند، به
استثنای
دختران زیبای
قفقازی که
همچنان وارد
حرمسرا می
شدند؛ لیکن
فرزندان
آنان، به خلاف
رسم شایع اسلامی،
نمیتوانستند
به تاج و تخت،
که مختص پسران
بانوان از
تبار شاهی
بود، برسند.
بردگان مرد
سیاهپوست، که
شمارشان
افزایش یافته
بود، یا از
حبشیان بودند
که از راه
عربستان
آورده
میشدند، یا از
زنگیان
آفریقای شرقی
که پس از عبور
از زنگبار و
مسقط و بوشهر
به بازار شیراز
میآمدند
(کوپلند، 1939، ص
136ـ146). مرگ و میر
زیاد این
رنگین پوستان
در ایران مانع
از آن میشد که
در جمعیت کشور
عامل مهمی
باشند (پولاک،
ج 1، ص 248ـ261، 661؛
اوبن، ص 148).
ایرانیان طیّ
کشمکشهای
مسلّحانة خود
با اهالی سنّی
ترُکستان،
گاهی به عنوان
اهل بدعت به
بردگی
کشانیده
میشدند. در
اواسط قرن
سیزدهم، هنوز
بسا پیش می
آمد که هزاران
اسیر جنگی ایرانی
یکجا در بازار
فروخته
میشدند. در
بخارا، عده ای
از اینان که
نزد
صاحبانشان
قدر و ارج داشتند
و آزاد
میشدند، به
همة مناصب رسمی
میرسیدند. اما
عده ای دیگر،
که کم قدرتر
بودند، به خیل
بردگانی
میپیوستند که
بیشترین بار
کار کشاورزی
در خانات خیوه
بر دوش آنان
بود (وامبری،
ص 192ـ193، 331، 371؛ نیز
رجوع کنید به
برده داری در
ایران).
بردگی
در صحرای
آفریقا و
عربستان
نظام
بردگی
بیابانی، در
صحرای آفریقا
و در عربستان،
بی گمان به
سود قبیله های
چادرنشین، کم
رنجتر لیکن به
گونه ای وحشیانه
مقرون به
تبعیض بود.
جامعة
طُوُارق(در آفریقا)
که به سه طبقة
سخت مسدود بخش
شده بود، گروههای
بردگان
(اَکلْی، جمع:
اِکلان)، خواه
آزاد شده خواه
آزاد نشده، را
که تقریباً
همگی
سیاهپوست
بودند، زیر
دست اشراف و
دست نشاندگان
آنها، در سطح
پایین نگه
میداشت. این
بردگان، به
سود قبایل
فرمانروا، یا
به کار کشت زمین
یا به خدمت به
افراد و
جانوران
اختصاص داده
میشدند. در
میان بدویان
شبه جزیره
عربستان و
اطراف آن
(ژوسن، ص 26، 60ـ61،
125ـ126؛ موزیل، 276ـ 278)
بردگان
سیاهپوست با
هم وصلت میکردند
و اموالی به
چنگ
میآوردند؛
لیکن هر قدر هم
با صاحب و
خانواده صاحب
خود انس و
الفت مییافتند
یا صاحب
مزایایی
میشدند، و حتی
اگر آزاد میشدند،
هرگز به چشم
همشأن و
همطراز به
آنان نگریسته
نمیشد.
لغو
بردگی از اروپاییان
(سده 13 و 14 قمری/19 و 20
میلادی)
با
اینکه اسلام
به آزادسازی
بردگان گرایش
داشته، اما
تنها تحت
تأثیر تحولات
اجتماعی جهان
در سده
سیزدهم/نوزدهم
و سپس
چهاردهم/بیستم
بود که لغو
بردگی ممکن
شد.
بریتانیاییها،
که بردگان
مستعمرات خود
را با لایحة
قانونی معروف
28 اوت 1833 (میلادی)
آزاد کرده
بودند، در 1843
نخستین تصمیم
کلی را برای
لغو بردگی در
هند (که تا 1862 با
اقدامات
پیاپی دیگر
تکمیل شد)
گرفتند.
فرانسه، در 27
آوریل 1848، با
اعلام قانونی
جمهوری دوم،
بردگی را در
همة
سرزمینهای
ماورای بحار
خود، از جمله
الجزایر، کاملاً
لغو کرد؛ هلند
نیز، در مورد
مستملکات اندونزیایی
خود، با
قوانین
سالهای 1854ـ 1859،
که از اول
ژانویة 1860 (سه
سال پیش از
لغو بردگی در
هندهلند) می
بایست به اجرا
در آید، به
همان اقدام دست
زد؛ همچنین
روسیه، در 12
ژوئن (به
تقویم قدیم) 1873،
حتی پیش از
پایان فتح
ترُکستان، در
مورد
متعلّقات خود
در آسیای
مرکزی دست زد.
آزادگی
بردگان
سفیدپوست
مسیحی تبار
عثمانیان (1246
قمری)
سلطان
عثمانی نیز از
1246، همة بردگان
سفیدپوست مسیحی
تبار را که به
دین خود
وفادار مانده
بودند، یکجا
آزاد کرد، در
حالی که
مسلمانان را
همچنان در
بردگی نگه
داشت (یانگ، ج
2، ص 171ـ172). تونس
فرمان عام
آزادی را، پیش
از همة
دولتها، به
سود بردگان
سیاهپوست
منتشر ساخت.
بیگ (= بای)
احمد، با فرمان
24 محرم 1262/ 23
ژانویة 1846،
دستور داد که
به هر بردة متقاضی
«خط آزادی»
داده شود و هر
دعوای حقوقیِ
مربوط به بردگی،
به او احاله
گردد. دو تن از
بلندپایه ترین
مرجع مذاهب
حنفی و مالکی
این فرمان را
تأیید کردند.
در این فرمان
آمده است که
اولاً شرایط
اولیة برده
سازی بردگان
به علت گسترش
کنونی اسلام
در سرزمین
آنان مظنون به
غیرشرعی بودن است؛
ثانیاً برده
داران امروزه
موازین شرعی
خوشرفتاری با
بردگان را، که
حقوق صاحب برده
با آن مشروط و
مقیّد میشود و
خود صاحب برده
را از گناه
مصون میدارد،
رعایت
نمیکنند؛ و سرانجام
شایسته آن است
که از خطر
توسّل بردگان به
حمایت
قدرتهای
بیگانه
احتراز شود
(بُمپار، ص 398؛
متن عربی در
سنوسی ، جزوة
1، ص 4).
سی
سال بعد، بیگ (=
بای)
محمدالصادق
در پیمان مورخ
15 جمادی
الاخره 1292/ 19
ژوئیة 1875 با
انگلستان
متعهد شد که
فرمان قانونی
سال 1263/ 1846 را بدقت
اجرا کند، و همة
امکانات را
برای امحای
بردگی و
مجازات متخلّفان
به کار
اندازد. در
سالهایی که
تونس تحت
الحمایة
فرانسه بود،
با بخشنامه
های وزارتی
گوناگون
(1305ـ1309/1887ـ1891) و فرمان
مورخ 28 مه 1890
بای، سرانجام
بردگی رسماً
در قلمرو نایب
السلطنه
(تونس) ممنوع و
آزادی سیاهان
از نظر قضایی
و اداری
سازمان یافت
(بمپار، ص 472؛
زیس، ج 1، ص 384ـ386).
در
عثمانی،
نخستین فرمانهایی
که سلطان در
مخالفت با
تجارت بردگان صادر
کرد، به دورة
تنظیمات*، در
زمان عبدالحمید
و بویژه
سالهای اتحاد
بسیار
دوستانه با فرانسه
و بریتانیای
کبیر تعلق
دارد: صفر 1271/
اکتبر 1854 برای
بردگان
سفیدپوست،
رجب 1273/ فوریة 1857
برای بردگان
سیاهپوست.
هنگامیکه
نهضت ترُکهای
جوان* در 1326/ 1908، به
اساسنامة 1293/1876،
که آزادی فردی
همة رعایای
عثمانی را
ضمانت میکرد ولی
تنها روی کاغذ
مانده بود،
قوت اجرایی
بخشید، در
پایتخت و
شهرستانهایی
که عملاً تابع
قدرت مرکزی
بودند تنها
تعداد بسیار
اندکی برده
وجود داشت که
همة آنها
خانگی بودند
(رجوع کنید به
میلان، 1912).
مصر
بویژه جزو آن
دسته از
سرزمینهای
عثمانی بود که
مشمول
قدیمترین
فرمانهای منع
تجارت بردگان
میشد. این
فرمانها ضرور
بود، زیرا
تجارت بردگان
درست با
استقرار
مصریان در قلب
سرزمین سودان
بتازگی نضج
یافته بود.
پاشاهای
وابسته به باب
عالی (دولت
عثمانی)، در
ضدّیّت با تجارت
بردگان، چند
لشکرکشی به
جنوب سازمان
دادند (کوپر،
ص 25 ـ 28). با پیمان
مصر و
انگلستان در 24
رجب 1294/ 4 اوت 1877 ، هر
گونه داد و
ستد سیاهان
رسماً ممنوع شد،
سپس در
شهرستانهای
گوناگون
دوایری برای آزادسازی
بردگان گشوده
شد، لیکن تنها
در اواخر قرن
سیزدهم، زمانی
که مصر عملاً
تحت الحمایة
انگلستان
بود، جدیترین
تدابیر اتخاذ
شد. از 1313/ 1895 به این
سو، در مصر،
هر گونه لطمه
به آزادی فردی
جنایت شمرده میشود.
در
آغاز قرن
سیزدهم با
گسترش نفوذ
سعید، سلطان
مسقط ، در
کرانة آفریقایی
تجارت زمینی و
دریایی
بردگان به
مقیاسهایی
هراس انگیز
رسید. در 1237/ 1822، پس
از ده سال
مذاکره با
انگلستان،
سعید تنها
بدان رضا داد
که اتباع خود
را از صدور
بردگان به
خارج از منطقة
دریایی که
آفریقا را به
عمّان پیوند
میدهد منع کند؛
در 1261/ 1845، صدور
برده از
آفریقا به
عربستان و
فراتر از آن
را ممنوع
ساخت، اما
ورود و تجارت
برده را در
خاک آفریقا
مجاز دانست.
پسرش بَرغَش،
سلطان
زنگبار، در پی
مأموریت
کذایی «سِر
بارتل فرر»
برای دیدار از
او، از آن هم
فراتر رفت: وی
طبق قرارداد 7
ربیع الا´خر 1290/ 5
ژوئن 1873، تجارت
دریایی و
تشکیل
بازارهای
علنی بردگان
را ممنوع
ساخت؛ سپس در 1293/
1876، تجارت
بردگان از
طریق زمینی را
غیرقانونی
اعلام کرد
(کوپلند، 1938؛
همو، 1939). فرمان
سلطان در 1315/ 1897،
به بردگان
متقاضیِ
آزادی اعطا شد
و دادگاهها از
ترتیب اثر
دادن به مطالبات
برده داران
منع شدند؛
سرانجام رسم
بردگی با
فرمان 16 جمادی
الاخره 1327/ 6
ژوئیة 1909 یکسره
لغو شد.
لغو
بردگی در
ایران بعد از
مشروطه (1286
شمسی/1907 میلادی)
ایران
نیز، بر طبق
قرارداد 1299/ 1882 با
انگلستان، علناً
از داد و ستد
بردگی دست
برداشت ؛ و در
مجلس تازه
تأسیس شورای
ملی، در 1325/ 1286 ش،
در «قانون
اساسی» ماده
ای به سود
آزادی فردی به
تصویب رسید
(اوبَن، ص 210). رسم
بردگی هر چند
با این تدابیر
به هیچ روی از
میان نرفت،
ولی بشدت لطمه
دید.
آفریقا
، بزرگترین
منطقه داد و
ستد بردگان در
جهان اسلامی
در
آفریقا،
بزرگترین منطقة
پهناور داد و
ستد بردگان در
جهان اسلامی،
که از اقیانوس
اطلس تا
وادائی در
مشرق دریاچة
چاد گسترده
بود، تجارت
بردگان یکسره
محو و تقریباً
در همة نقاط
آن لغو گردید.
ایتالیا، در
سرزمینهای
زیر فرمان خود
در مشرق
(سومالی، اریتره)
و شمالِ
آفریقا
(طرابلس،
سیرنائیک)،
سیاست مشابهی
داشت. لیکن
واپسین دولت
مستقل
افریقا، یعنی
حبشه، که
سلسله ای
مسیحی بر آن
حکومت میکرد،
همچنان کانون
بردگی پر
اهمیتی به
شمار میرفت
(تریمینگام،
1952، ص 203ـ204 و جاهای
متعدد). در جنگ
جهانی اول ،
با بیرون رفتن
ایتالیاییها
از فَزّان و
افتادن آن به
دست سنوسیها،
تجارت بردگان
دوباره رونق گرفت
و هر هفته،
بازاری برای
داد و ستد
برده در مُرزوق
برپا میشد
(پترانیانی،
1921، ترجمه ، 1922).
در
پایانه جنگ
جهانی اول
در
پایان جنگ
جهانی اول ،
فاتحان به فکر
سازمان دادن
صلح و «امحای
کامل همة
اشکال رسم
بردگی» بر طبق
پیمان 10
سپتامبر 1919 سن-
ژرمن- آن- له
افتادند. جلوگیری
از تجارت
بردگان، که
اغلب مخفی
بود، کاری
دشوار و
مستلزم به
کاراندازی
وسایل پرُ قدرت
بود که بویژه
در دریا خطر
برانگیختن
منازعات
حقوقی را میان
ملتها (مانند
منازعه
فرانسه و
بریتانیای
کبیر، در 1905، در اقیانوس
هند)
دربرداشت. لغو
رسم بردگی
عملاً به
معنای امحای
بنیادی و عاجل
آن نبود.
در
جامعة
اسلامی، بردة
خانگی از سر
ترس و حرمت و
نفع و بستگی و
علاقه در تصرف
صاحب بود و با
وی عموماً
خوشرفتاری
میشد و باید
در نظر داشت
که در جوّی
خانوادگی، بی
غم فردا،
میزیست. رسم
کنیزی، همراه
با مزایای
گوناگون، به
زن برده و
فرزندانش،
فرصت ارتقای
اجتماعی
میداد، که
آزادسازی پیش
رس موجب
محرومیت وی از
آن میشد.
برده، حتی پس
از آزادی،
غالباً علاقه
مند بود که
نزد صاحبش
بماند.
جواز
شرعی اصل
بردگی، مایة
آرامش و
اطمینان وجدان
دینی میشد؛
اما در تماس
با واقعیات
جهان نو،
بتدریج در اندیشة
بسیاری از
مسلمانان
فرهیخته
دگرگونیهایی
رخ داد. سید
احمدخان،
مجدِّد
اجتماعی هند،
از این نظر
دفاع میکند که
در قرآن گرفتن
بردگان جدید
منع شده است
(بالژون، ص 28ـ 29).
هم میهن نامور
او، امیر علی
(ص 262)، بی آنکه تا
این حدّ پیش
رود، رسم
بردگی را از
رسوم جاهلی
میدانست که
اسلام، تنها
به ضرورت وقت،
با آن مدارا
نموده در عین
آنکه بالقوّه
آن را لغو کرده
است. این نظر
اندک اندک، در
محافل علما نیز
نفوذ کرد (در
مورد مکتب
محمد عبده
رجوع کنید به
محمد
رشیدرضا، ج 11،
ص 288 به بعد).
لغو
بردگی
کشورهای
جامعه ملل
متحده
جامعة
ملل، از آغاز،
علاقه ای توأم
با عمل نسبت
به همة مسائل
بردگی نشان
داده که بویژه
در تصویب
پیمان بین
المللی 25
سپتامبر 1926 ژنو
بازتاب یافته
است. تقریباً
همه دول
ذیربط، یکی پس
از دیگری، به
این پیمان
پیوستند. در
جمهوری
نوبنیاد
ترکیه، یا در
سرزمینهای
شرق طالع*، که
از امپراتوری
عثمانی جدا
شده بود، لغو بردگی
به صورت طبیعی
صورت پذیرفت.
در مصر، با قانون
اساسی سال 1302 ش /
1923، تضمین
آزادی فردی
تأیید شد.
افغانستان (در
1302 ش / 1923، سپس در 1310 ش /
1931)، عراق (در 1303 ش /
1924)، کلات (در 1305 ش /
1926)، ایران و
ماوراء اردن
(در 1307ـ 1308 ش / 1929) یکی
پس از دیگری،
بردگی را
غیرقانونی
شناختند.
جزایر بحرین
در 1316 ش / 1937 به این
کشورها تأسی
کرد.
در
آفریقا، با
فرمان سال 1922،
بردگی در
تانگانیکا
لغو شد؛
سودانِ تحت
الحمایة انگلیس-
مصر برای
پایان دادن
تدریجی به
بقایای تجارت
برده و کمک به
بردگان آزاد
شده ، اقدامی محتاطانه
و جدی پیش
گرفت. در
نیجریة
شمالی، با
فرمان 1315 ش / 1936
بردگی کاملاً
لغو شد. در
مراکش، در 1301 ش /
1922، تجارت علنی
برده منسوخ شد
و در حبشه با
قانون 23
فروردین 1317/ 12
آوریل 1936 بردگی
کاملاً لغو
گردید.
دیگر
خطّه ای با
رسم بردگی
باقی نمانده
بود. در بهمن 1312/
فوریة 1934، امام
یمن در قبال
بریتانیای کبیر
متعهد شد ورود
برده را از
آفریقا ممنوع
سازد.
انگلیسها
سلاطین یا
شیوخ کرانه
های جنوبی
(تحت الحمایگی
عدن شرقی) و
سواحل خلیج
فارس را نیز
به اتخاذ
تصمیماتی مشابه
وادار کردند.
سلطان لَحِج
در اسفند 1313/
مارس 1935 هرگونه
فروش برده را
ممنوع ساخت.
در 1317 ش / 1938 سلطان
حضرموت و
سلطان کویت
هرگونه داد و
ستد برده را
غیرقانونی
اعلام کردند و
بردگان را
مجاز دانستند
که آزادی خود
را خواستار
شوند
(اینگرامس، ص
349ـ350؛ سازمان ملل
متحد. شورای
اقتصادی و
اجتماعی، ص 644).
تجارت
برده در جنگ
جهانی دوم (1318 تا
1324 شمسی/ 1939 تا 1945 میلادی)
ظاهرآ
در جنگ جهانی
دوم (1318ـ1324 ش / 1939 ـ 1945)
فتوری روی داد
و تجارت برده
به صورتی
خفیف، بویژه
در برخی از
شهرستانهای
حبشه، از سر
گرفته شد. در
صحرا، دستگاه
اداری
فرانسه، که از
1916 «بردگان
کشاورز» را از
چنگ (قبایل)
طوُارق به
درآورده بود،
در 1946 ، این
بادیه نشینان
را از «بردگان
خانگی» نیز
محروم ساخت
(کاپو- ری، ص 288ـ289).
در 1330 ش / 1951، لیبی آزادی
شخصی اتباع
خویش را در
قانون اساسی
خود، اصل قرار
داد.
محکوم
کردن بردگی در
سازمان ملل
متحد (19 آذر 1327 شمسی/
10 دسامبر 1947
میلادی)
سازمان
ملل متحد در 19
آذر 1327/ 10 دسامبر
1948، بردگی را صراحتاً
محکوم ساخت
(مادة چهارم
اعلامیة جهانی
حقوق بشر) و
اکنون در پی
از میان بردن
اشکال بس
ناگوار بردگی
است که در
جهان معاصر
همچنان وجود
دارد یا بتازگی
ظهور کرده است
.
منابع
نویسنده برای
«دانشنامه
ایرانیکا»:
عمروبن
بحر جاحظ،
الحیوان،
قاهره 1938؛
محمدرشید
رضا،
تفسیرالمنار،
ج 11، مصر 1372/1953؛
محمدطاهر
سنوسی، مجموعة
القوانین
التونسیة ؛
حسن
بن علی نظام
الملک، سیاست
نامه، چاپ
شارل شفر،
پاریس 1891ـ1893؛
احمدبن
اسحاق
یعقوبی،
البلدان، چاپ
دخویه ، لیدن
1892؛
Ameer Ali, The spirit of Islam , London, 1935; E. Aubin, La Perse
d'aujourd'hui , Paris 1908; Baljon, The reforms... of Sir Sayyid Ah ¤ mad Kha ¦
n , Leiden 1949; R. Bastide, "L'Islam noir au Brإsil",
Hesperis , 39 (1952); M. Bompard, Lإgislation de la Tunisie ;
R. Brunschvig, La Berbإrie orientale sous les H ¤ afs ¤ ides , I, 450-451,
454-458; Burckhardt, Voyages en Arabie , French tr., Paris 1835; T. F. Buxton,
De la traite des esclaves en Afrique , French tr., Paris 1840; M. Canard,
Histoire d'ar-Ra ¦ d ¤ ¦ ,
Algiers 1946; idem in Vasiliev, Byzance et les Arabes , vol. II, part 2,
Brussels 1950; idem, "Un traitإ entre Byzances
et l'Egypte ux XIIIe siةcle", Mإlanges Gaudefroy-
Demombynes , Caire 1935-1945; R. Capot-Rey, Le Sahara franµais , Paris 1953;
Chardin, Voyages en Perse , Amsterdam 1711; J. Cooper, Un continent perdu ,
French, tr. Paris 1876; R. Coupland, East Africa and its Invaders , Oxford
1938; idem, The exploitation of East Africa , London 1939; J. Despois, Gإographie humaine
du Fezzan , Paris 1946; Doughty, Arabia Deserta 3 ; R. Dozy, Supplإment aux
dictionaires arabes , Leiden 1881; Garcia Navarro, Redenciones de cautivos en
Africa , ed. Vazques Pajaro, Madrid 1946; H. A. R. Gibb and H. Bowen's, Islamic
society and the West , I/1, Oxford 1950; J. Godechot, "La course maltaise
le long des cآtes
barbaresques ب la fin du XVIIIe siةcle", R.Afr.
, 96 (1952); A. Gonzرجوع
کنید به lez Palencia , Los
Mozرجوع
کنید به rabes de Toledo en
los siglos XII y XIII , Madrid 1930; H. D. de Gramont, in Revue historique ,
1884-1885, to be supplemented by Venture de Paradis, ed. Fagnan, Algiers 1898,
and Lespةs,
Alger , Paris 1930, II, chaps. 3-5; Hadj-Sadok, in Bibliothةque
arabe-franµaise , VI, Algiers 1949; J. H. Harris, A century of emancipation ,
London 1933; Heyd, Histoire du commerce du Levant au moyen
ہge , Leipzig 1885- 1886, II, 555-563 and passim ; v. H.
Ingrams , Arabia and the Isles , London 1942; A. Jaussen, Coutumes des Arabes
au pays de Moab , Paris 1908; Lane, Manners and customs , London 1895; League
of Nations, Official Journal and reports ; G. Le Strange, The lands of the
Eastern Caliphate , Cambridge 1930, 184, 429, 437, 459, 487; R.Le Tourneau, Fةs avant le
Protectorat , Casablanca 1949; Lإvi- Provenµal, L'Espagne Musulmane au Xe siةcle , Paris 1932,
29, 191-193; idem, Histoire de l'Espagne musulmane , III; R. Levy, An
introduction to the sociology of Islam , I, 117-127; A. Mez, Die Renaissance
des Islams , Heidelberg 1922, 152-162; Millant, L'esclavage en Turquie , Paris
1912; A. Musil, The manners and customs of the Rwala Bedouins , NewYork 1928;
Mouradgea d'Ohsson, Tableau gإnإral de l'empire othoman ; Penz, Les captifs
franµais du Maroc au XVIIe siةcle , Rabat 1944; Petragnani, in L'Italia in
Oriente (Feb. 1921), tr. in L'Afrique franµaise (April, 1922); J. Pignon,
"L'esclavage en Tunisie de 1590 ب 1620", RT
(1930); Polak, Persien , Leipzig 1865; R. Ricard, in Hesperis (1950); Sak ¤ at ¦ of Malaga, Manuel de H ¤
isba , ed. Colin and Lإvi- Provenµal, Paris 1931; Schnaube,
Handelsgeschichte der roman. Vخlker... , Munich-Berlin 1906, 22-23, 102, 272 and passim ;
Snouck Hurgronje, Mekka , II,
1889; H. Terrasse, Histoire du Maroc , II, Casablanca
1950, 256-257; J. and J. Tharaud,
de l'Islam , Paris 1930; j.S. Trimingham, Islam in Ethiopia , Oxford 1952;
idem, Islam in the Sudan , Oxford 1949; غµok, in Revue Historique de Droit
franµais , 1952; United Nations, Reports of the Committee on Slavery ; idem,
The Suppression of slavery , NewYork, July 1951
(مدارک قرن
نوزدهم ، و
کتابنامة
جامعه ملل ) ; idem,
United Nations bulletin (15 April 1950 and 15 May 1951); United Nations. Economic
and Social Council, Official records , Sept. 1951; A.
Vambإry,
Travels in Central Asia , London 1864; C.Verlinden, L'esclavage dans l'Espagne
musulmane, Anuario de Historia del Derecho Espa•ol , 1935, 361-424; idem,
L'esclavage dans l'Europe medieval , 1955; idem, in Annales du Midi , 1950;
idem, in L'esclavage dans le monde ibإrique mإdiإval , in Anuario
Historia Derecho Espan ol , XI, 1934; idem, in Studi... G. Luzzatto , Milan
1949; H. H. Wilson, in American journal of international law , 1950, 505-526;
G. Young, Corps de droit ottoman , II, Oxford 1905, 171-172; P. Zeys, Code
annotإ de la
Tunisie ; Anti - Slavery Society
(انجمن ضدبرده
داری)
(نوشته
برونشویگ:
تلخیص از
نوشته یا کتاب
«د.اسلام»)
5)
برده داری در
ایران
واژة
برده در فارسی
باستان Uarta*
«ورته» (اسیر)،
در اوستایی ta- var
«وَرِته»
(بارتولومه،
ستون 1368، توجه
کنید به tam az- var
«وَرِتِم از-»:
به اسارت
کشیدن، قس wardaz
«ورداز»، در
فارسی میانه و
پارتی رجوع
کنید به ادامة
مقاله)؛ در
فارسی میانه wardag
«وَرْدَگ»
(اسیر و
زندانی) و wardagih
وردگیه»
(اسارت). در
متون پهلوی،
برده غالباً
«انشهریگ» یا
«بنده» نامیده
شده است.
الف) دوره
هخامنشی
در
آغاز دوره
هخامنشی،
نهاد برده
داری هنوز در
ایران به طور
کامل رشد
نکرده بود. در
میان مادها
رسمی بود که
به موجب آن،
مردی تهیدست
میتوانست، در
برابر دریافت
غذای روزانه،
خود را در
اختیار مردی
ثروتمند
بگذارد. چنین
شخصی وضع
بردگان را
داشت، اما
چنانچه اربابش
به او کم غذا
میداد، او هر
زمان
میتوانست وی
را ترک کند
(رجوع کنید به
دیاکونوف، ص
334ـ335). پارسیها،
به هنگام
تشکیل
دولتشان (نیمة
اول قرن ششم ق
م)، فقط چنین
بردگی ساده ای
را میشناختند
و کار برده از
لحاظ اقتصادی مهم
نبود.
اصطلاح
متعارف برای
مشخص کردن
برده در ایران
باستان، کلمة
بَنْدَکَه-،
مشتق از
بَندَه: بند و
زنجیر، بود
(رجوع کنید به
کنت، ص 199). این
کلمه برای
مشخص کردن
برده های
واقعی، و بیان
بستگی (= تقیّد)
به طور اعم به
کار میرفت.
برای مثال، در
کتیبة
بِهِیْستون
(بیستون)،
داریوش اول
«ساتراپ»ها
(فرمانداران
کل یا
استانداران) و
امرای خود را
بندکه های خود
میخواند (در
متن بابلی qallu
، «قَلّو»، به
معنای برده
است). همچنین
داریوش اول،
گاداتس، حاکم
خود در دیونی،
را برده («دولس /
دُولوس») خویش
مینامد
(دیتنبرگر، ج
1، ش 22). درست به
سان بسیاری از
کشورهای شرق
باستان، تمام
اتباع
پادشاه، حتی
عالی
مقامترین
صاحب منصبان،
بندگان
پادشاه شمرده
میشدند، ازین
رو رجوع کنید
به لفان
یونانی نوشته
اند که جز
پادشاه، تمامی
مردم ایران
جماعت بندگان
اند (برای
مثال رجوع
کنید به
هرودوت، 7.135؛
گزنفون 2.5.38). به
همین ترتیب،
اقتدار
بزرگان
خانواده های پدرشاهی
بر افراد
خانواده های
خودشان
مستبدانه بود
و آنها
میتوانستند
با فرزندان
ایشان چون
برده رفتار
کنند (ارسطو، 9.12).
یکی از
اصطلاحات
فارسی باستان
برای برده- grda*،
«گرده-»، به
معنای برده
(برده های)
خانگی، بود. این
اصطلاح در
مکتوبات
آرامیِ
اَرشام،
ساتراپ مصر در
قرن پنجم پیش
از میلاد، و
در متون بابلیِ
دوره
هخامنشی، به
صورت garda/u
، «گرده / گردو»،
و در اسناد
عیلامی که از
تخت جمشید به
دست آمده به
صورت kurtas
، «کورتش» آمده
است (دریور، ص 63).
این افراد
کارگران اعضای
خانواده شاهی
و خانوادة
نجبای پارسی در
ایران و بابل
و مصر بودند.
در گذر زمان،
معنای کلمة
«کورتش» گسترش
یافت و به
مفهوم «کارگر»
به کار رفت.
در
متنِ عیلامیِ
کتیبة
بیستون،
«کورتش» معادلِ-
niya ¦ ma ،
«مانیَه»- در
فارسی باستان
(در متنِ
بابلی، به معنای
کارگران
مزدور) است.
احتمالاً
«مانیه» به معنای
«برده خانگی»
بوده است
(کنت، ص 202). بسیاری
از بردگانی که
برای نجبای
هخامنشی و پارسی
کار خانگی
میکردند
(مانند
نانوایان، آشپزها،
ساقیان، و
خواجه
سرایان)، نیز
از میان
نمایندگان
ملتهای شکست
خورده گرفته
میشدند.
پارسیها
تعداد معینی
از این بردگان
را از بازار
برده فروشان
میخریدند
(هرودوت، 8.105).
دانسته
های ما دربار
برده های تحت
تملیک خصوصی
در ایران نادر
و اتفاقی است.
یک قرارداد
بابلیِ خرید
برده، (به دست
آمده) از تخت
جمشید که سالم
مانده، تاریخ
دوره حکومت
داریوش اول را
دارد. اما
طرفین
قرارداد و
خودِ برده بابلی
بوده اند
(استولپر، ص
299ـ303).
در
زمان
هخامنشیان،
در بابل و
دیگر کشورهای
گشوده شده،
نجبای پارسی
به برده داران
بزرگ تبدیل
شدند
(داندامایف، ص
111). طبق برخی
اسناد، ایرانیان
برده های خود
را در بابل می
فروخته اند
(رجوع کنید به
استیگرز، ش 22).
در مجموع، حتی
در پیشرفته
ترین
سرزمینهای
قلمرو
هخامنشی هم
فقط تعداد کمی
برده در قبال
افراد آزاد
وجود داشته
اند و کار
برده هیچگاه
جایگزین کار
کارگران آزاد
نمی شده است.
به هنگام
پیدایش دولت
پارس، در این
نواحی برده
داری تغییرات
مهمی یافته
بود؛ بردگی
ناشی از
بدهکاری دیگر
مرسوم نبود.
گذشته از
کسانی که
خودشان خود را
می فروختند،
به وثیقه
گرفتن شخص در
برابر وام، پیش
از زمان
پارسها به طور
کامل از بین
رفته بود. اگر
بدهکار وام
خود را در
مهلت مقرر
نمیپرداخت،
طلبکار حق
داشت که
فرزندان او را
برده خود کند،
یا بدهکار
ورشکسته را
دستگیر و در
زندان
بدهکاران
محبوس کند،
اما نمیتوانست
بدهکار را به
بردگی به نفر
سوم بفروشد.
غالباً
بدهکار وام
خود را از راه
کار آزاد به
طلبکار
میپرداخت و
آزادیش را به
دست می آورد. با
قضاوت از روی
اسناد بابلی و
پاپیروسهای
آرامیِ دورة
هخامنشی،
میتوان گفت که
بردگان اگر به
خدمت ارباب
ادامه
میدادند یا
غذا و لباس او
را تا زمانی
که زنده بود
تأمین
میکردند، گاهی
آزاد میشدند
(داندامایف، ص
438ـ455).
منابع
نویسنده برای
«دانشنامه
ایرانیکا»:
Aristotle, Ethica Nicomachea; Christian Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch; M. A.
Dandamaev, Slavery in Babylonia, Dekalb 1984; W. Dittenberger, Sylloge
Inscriptionum Graecarum, I, Leipzig 1915; G. R. Driver, Aramaic documents of
the fifth century B.C., Oxford 1957; I. M. D'yakonov [Diakonoff], Istoriya
Midii, Moscow and Leningrad 1956; R. G. Kent, Old Persian, grammar, texts,
lexicon, 2nd ed., New Haven 1953; H. G. Stigers, "Neo- and late Babylonian
business documents,'' Journal of Cuneiform studies , 28 (1976); M.W. Stolper,
"The Neo- Babylonian text from the Persepolis fortification", JNES ,
43 (1984); Xenophon, Anabasis .
(نوشته
داندامایف:
تلخیص (نوشته
ای را خلاصه کردن)
از «ایرانیکا»
یا «دانشنامه
ایرانیکا»)
ب)
دوره ساسانی
واژه
«وَردَگ» به
معنای «برده»
یا «اسیر»،
اولین بار در
کتیبه های
ساسانی قرن
سوم به کار
رفته است (از
جمله در کتیبة
(موبد موبدان)
کردیر (کرتیر)
کعبة زردشت در
نقش رستم،
سطرهای 12ـ13؛
بک، ص 426ـ429). واژه
«وَرداز»
(«اسیر»)، کلمة
مشترک میان
پهلوی ساسانی
و اشکانی، در
کتیبة شاپور
اول بر دیوار
کعبة زردشت،
با قرینة
مشابهی دیده
میشود.
منبع
اصلی اطلاع
درباره
نهادهای دورة
ساسانی، که
درباره وضع
قانونی و
اجتماعی برده
ها اطلاعات
باارزشی به
دست میدهد،
کتابِ «قانون
مادَیانِ
هَزار
دادستان» (=
ماتیکان هزار
داتستان):
کتاب هزار
قانون به زبان
پهلوی است، که
مجموعه ای است
از قضایای
حقوقی که
فَرُّخْ مَردِ
وَهْرامان در
قرن ششم
میلادی آن را
گرد آورده
است. منابع
پهلوی،
خصوصاً کتاب
هشتم دینکرد،
روایتِ پهلوی
ضمیمة
دادستانِ
دینیگ و ایربَدستان،
(هیربدستان)،
اطلاعاتی به
دست میدهند که
در فهم قطعات
پیچیده
مادیان درباره
برده داری
مرجوع کنید
بهثر است.
مجموعة قانونی
دیگر کتاب
قانون
ایشوبُخت است
که برای مسیحیان
ایران در زمان
ساسانیان
تهیه شده بود
(تنها نسخة
موجود آن،
ترجمة سریانی
از اصل فارسی است).
این کتاب،
حاوی مطالبی
درباره
موقعیت برده
ها در جوامع
مسیحی در
ایران است.
در
منابع فارسی
میانه،
رایجترین
عباراتِ معرّف
برده عبارت
اند از:
«اَنشَهریگ»،
به معنای تحت
اللفظی
«بیگانه» و
«بَندَگ»، به
معنای تحت اللفظی
«بسته و مقیّد».
اصطلاح دوم
صرفاً به معنای
برده (شخص
غیرآزاد با
حقوق قانونی و
مدنی محدود،
یا اصلاً فاقد
آن) نیست،
بلکه برای
تمام اتباع
پادشاه، بدون
درنظر گرفتن
جایگاه
اجتماعی
آنان، در
عبارت
«شاهانْشاهْ
بندگ» (رعیتِ
شاه شاهان) به
کار رفته است.
همینطور در
عبارت
«آتَخْشْ
بَندَگ» یا
«آدوران
بندگ»، بندگ
(برده) به
معنای واقعی
کلمه نیست،
بلکه منظور از
آن فرد آزادی
است که خود را
وقف خدمت به
یک آتشکده
زردشتی میکند
و برخلاف برده،
از حقوق کامل
شهروندی بهره
مند است.
واژة
مبهم، «تَنْ»
به معنای «بدن»
در مادیان برای
معرفی شخصی به
کار رفته است
که به مدت
معینی، به
عنوان وثیقة
وام، به
طلبکار
واگذار میشد و
طلبکار او را
مدتی مقرر در
بردگی نگه
میداشت و
چنانچه
بدهکار از
پرداخت بدهی
خود سر باز
میزد، طلبکار
میتوانست او
را برده کند. کاملاً
روشن نیست که
واژة «تَن» به
معنای برده نیز
به کار میرفته
است یا نه. این
که سایر اصطلاحات
مبهم، مانند
«رَهیگ» به
معنای «جوان
مرد جوان،
خادم» (قس رهی
به معنای برده
در فارسی
امروزی) و
«ویشگ» (مردم،
توده ها)، به
معنای «تعلق
به یک «ویس» (=دِه)
(قس sa- ¦ b
در خُتَنی-
سکایی به
معنای «خادم،
برده») به معنای
خاص برده به
کار میرفته،
قطعی نیست.
مانند
دیگر جوامع
باستانی،
منشأ اصلی
برده داری
احتمالاً جنگ
بوده، چنانکه
از اصطلاح
بسیار رایج
انشهریگ
(خارجی) آشکار
است. از این
گذشته،
مادیان از
عوامل دیگری
نیز سخن میگوید؛
مانند فروش
کودکان که پدر
انجام میداد
(قسمت 1،33.13ـ17) و
برده کردن
افرادی که
برای مدت زمان
محدودی به
عنوان وثیقة
قرض به طلبکار
داده شده
بودند (قسمت 1،
57.12ـ58.3). فرزند
برده بودن نیز
گاهی سبب
بردگی میشد.
اگرچه
برده در قانون
ساسانیان
عمدتاً به عنوان
موضوعِ حق
(مملوک) تلقی
میشد،
میتوانست تا حد
معینی، صاحب
حق (مالک) هم
باشد. از این
جنبه، شیوة
متداولِ
قانون
ساسانیان با
قوانین دیگر
جوامع دوران
باستان تفاوت
چندانی نداشت.
با اینکه برده
شی ء stag ¦ xwa
«خواسْتگ»،
شمرده میشد،
استعدادهای
انسانی او را،
که ممیّز او
از سایر اشیا
و حیوانات بود،
بسادگی نمیشد
نادیده گرفت.
چون دیگر
جوامع باستانی،
برده به مقولة
ویژه «دارایی
زنده» تعلق
داشت، چنانکه
ارسطو آن را
تعریف کرده
است، و بنابراین
به عنوان شخص
نیز تلقی
میشد. قانون
ساسانیان،
صلاحیت
قانونی
محدودی به
برده میداد،
اما در همان
زمان، او را
موضوع حق
(مملوک) نیز می
شمرد. مادیان، در
چندین مورد،
از وضع دوگانة
برده، به
عنوان شی ء و
انسان، سخن
گفته، و حال
آنکه در موارد
دیگر او را
مانند یک دارایی
تلقی کرده است
(رجوع کنید به
قسمت 1، 39.2 ـ 5، 5 ـ 9).
انواع
مختلف مالکیت
برده امکان
داشت: ممکن بود
که برده
کاملاً از آنِ
یک ارباب، یا
دارایی مشترک
دو یا چند نفر
باشد، و هر
کدام از آنها
به عنوان صاحب
مشترک ( § s ¦ bahr-xwe
) اجازه داشت
او را براساس
سهم قراردادی
در اختیار
داشته باشد.
برده را میشد
به مدت معینی
به تملیک شخص
دیگری درآورد.
برده ها
همچنین به
عنوان کسانی
ذکر شده اند
که وضع «برده
های وابسته به
زمین» را
داشتند، و با
زمینی («دستْ
کَرد»)ی که روی
آن کار
میکردند فروخته
میشدند (قسمت
1، 18.9ـ10؛ قسمت 2،
16036ـ1037). اگرچه در
تمام این
موارد برده به
عنوان شی ء
تعریف شده
است، در رفتار
با این شی ء
حقوق قانونی
برده دار
محدود بوده
است، زیرا
برده در سطحی
متفاوت از
سایر اشیا یا
حیوانات در
مالکیت
قانونی ( h ¦ § s ¦ xwe
) ارباب قرار
میگرفت. قانون
ساسانیان برای
رفتار
ظالمانه با
برده و قطع
عضو برده
تاوانی مقرر
کرده بود؛
بنابراین تا
حدودی بردگان
را در مقابل
اقدامات
مستبدانة
مالکان حفظ
میکرد (قسمت 1،
1.4ـ6). همچنین
فروش برده
زردشتی، که قانون
حق ادای فرایض
مذهبی را برای
او تضمین کرده
بود، به یک
بیدین
(غیرزردشتی)
ممنوع بود. در
این مورد با
هر دو طرف
معامله، صاحب
برده و
خریدار، به
عنوان دزد
رفتار میشد و
آنان مجازاتی
را که برای
دزدی («دروش»، § s ¦ dro ) در نظر گرفته
شده بود،
متحمل میشدند
(قسمت 1، 1.13ـ15).
برده ای که به
کیش زردشت
میگروید
میتوانست مالک
بی دین خود را
ترک کند و، پس
از جبران
خسارت ارباب
سابقش، «رعیتِ
شاهِ شاهان»
یعنی شهروند
آزاد بشود.
قطعه ای مهم
در هیربدستان
(12: 11ـ 15) حاکی از
این است که
حتی وام
(«اَبام»)ی به
این منظور، به
برده اعطا شده
است (احتمالاً
از سوی نهادی
مذهبی).
صفات
انسانی برده
در دعاوی
کاملاً پذیرفته
میشد: او
میتوانست در
دادگاه به
عنوان شاهد، و
بلکه خواهان و
خوانده در
دعاوی مدنی
حضور یابد،
خصوصاً در
دعاوی راجع به
مشاجراتی که
بر سر تملک
خود برده پیش
می آمد. ارباب
میتوانست به
برده اش
صلاحیت
قانونی
محدودی واگذار
کند. امکان
داشت صاحب
برده به برده
حق مصرف درآمد
خودش را بدهد ( y kard
¦ a § dixs ¦ n pa § pad windis )،
یعنی قطعه
زمینی به او
واگذار نماید
و، بنابراین،
دریافت
بخششهایی از
نفر سوم را
نیز برای او
میسر کند
(قسمت 2، 3.6ـ13). به
طور طبیعی،
برده اصلاً
صلاحیت
انتفاع
نداشت؛ بخشش
شخص سوم فقط زمانی
به او میرسید
که اربابش از
حق مالکیت خود
چشم میپوشید
(قسمت 1، 106.1ـ4).
برده
می توانست
آزادیش را از
طریق حکم
قانونی آزادی
بردگان به دست
آورد. او می
توانست به طور
کامل آزاد شود
یا فقط آزادی
محدودی کسب
کند، یعنی تا
حدّ معینی (یک
دوم، یک سوم،
یک دهم) آزاد
شود؛ و این
غالباً
هنگامی بود که
برده دارایی
مشترک چند
ارباب بود که
یکی (یا بیشتر)
از آنها نسبت به
سهم خود، به
برده آزادی
میداد. اما
اربابی هم که
برده تماماً
به او تعلق
داشت،
میتوانست او
را به نسبت
معینی آزاد
کند (قسمت 1، 103.4ـ6).
فرزندان برده
ای نیز که به
طور نسبی آزاد
شده بود، به
همان اندازة
والدشان آزاد
بودند (قسمت 1،
1.6ـ7). چنانکه
گذشت، برده ای
که به کیش
زردشت
میگروید و
اربابی
غیرزردشتی داشت،
حق خرید
آزادیش را به
ابتکار خود
داشت. از سوی
دیگر، اگر پس
از گرویدن
اربابش به کیش
زردشت، او به
آن آیین
میگروید، حق قانونی
آزاد ساختن
خود را برای
همیشه از دست
میداد (قسمت 1،
1.16ـ17). برده پس از
گرفتن جواز
آزادی («آزاد
هیشت»، مردی
آزاد (رعیتِ
شاهِ شاهان)
میشد. مقامات
قانونی
درباره امکان
دوباره برده
کردن مردی
آزاد، عقاید
متفاوتی
داشتند. از
نظر رَد-
اورمزدِ
قانوندان،
بازگشت به
بردگی ممکن
بوده است
(قسمت 1، 20.7ـ10 = 31.15ـ32.1).
در
کتاب قانون
ساسانیان،
برده هایی که
وقف آتشکده
زردشتی
میشدند دو
گروه بودند:
1)
«اَنْشَهریگ
آتَخْش»، که
بنابر
اطلاعات بسیار
پراکنده
درباره بردگی
آتشکده، برده
به معنای
واقعی کلمه
بوده است،
یعنی شخصی
بدون هرگونه
حق قانونی (یا
فقط با حقوق
بسیار محدود)،
که احتمالاً
بیشتر در
املاک آتشکده خدمت
میکرده است؛
2) «آتَخْش
بَندَگ» یا
«آدوران
بَندَگ»، که
شخصی آزاد،
حتی از اصلی
اشرافی بوده و
صرفاً در معنای
مجازی کلمه
«برده» به شمار
می آمده ، و از
لحاظ مذهبی
«مقید» به آتش
بوده است.
یک مرد
آزاد شده را
نیز میشد به
«آتخش- بندگیه»
یا «آدوران
بَندَگیه»
داد، یعنی
خدمت یک
آتشکده؛ چنین
برده ای را
اربابش به
همین منظور
آزاد میکرد.
برده ای که به
طور کامل آزاد
نشده بود، در
حدّی که آزادی
داشت، فقط
میتوانست به
عنوان یک
«آتخش- بندگ»
خدمت کند. او
میتوانست زن و
فرزندانش را هم
به خدمت آتش
مقدس وقف کند
(قسمت 2، 40.3ـ6).
منابع
نویسنده برای
«دانشنامه
ایرانیکا»:
M. Back, Die sassanidischen Staatisinscriften, Acta Iranica 18, Tehran and
Liةge
1978; E ¦ rbad ¦ sta
¦ n ud Nirangista ¦ n. Facsimile edition of the manuscript TD , ed. F. M.
Kotwal and J. W. Boyd, Cambridge, Mass., and London 1980; M. Macuch, Das
sasanidische Rechtsbuch ،، Ma ¦
takda ¦ n-i Haza ¦ r Da ¦ tista ¦ n'' (Teil II) , Wiesbaden 1981; Ma ¦ daya ¦ n
, pt.1, Mہdigہn-i-
hazہr Dہtistہn , ed.
J. J. Modi (facs. ed. of pt. 1, fols. 1-55), Bombay 1901; Ma ¦ daya ¦ n , pt.
2, The social code of the Parsees in Sasanian times of the Mہdigہn-i-
hazہr Dہtistہn ,
part II, ed. T. D. Anklesaria, Bombay 1912; A. Perikhanian, "Iranian
society and law," in Cambridge history of Iran , III/2, 635-640; idem,
Sasanidskii § sudebnik , Erevan 1973; E. Sachau, Syrische Rechtsbدcher , III: Corpus
juris des persischen Erzbischofs Jesubocht , Berlin 1914.
(نوشته ای
از م. ماکاچ:
تلخیص از
«ایرانیکا»)
ج)
ایران از دوره
اسلامی تا
حمله مغول
جامعة
اسلامی
(ایران) در سده
های نخستین
جامعه ای برده
دار بود، و
احتمالاً
جامعة ایرانی
آن زمان دارای
دو نوع برده
داری بوده
است؛ یکی نگهداری
بردگان برای
کارهای
کشاورزی و
صنعتی؛ دیگری
برای کارهای
خانگی. نوع
سوم، که
ظاهراً از قرن
سوم به بعد در
جهان اسلام
پدید آمده،
برده داری
نظامی است
(درباره آن
رجوع کنید به
ادامة مقاله،
قسمت ه.) که
برای جامعة ایرانی
اهمیتی ویژه
داشته است،
زیرا که از
پایان سدة
چهارم، سلسله
هایی از تبار
بردگان نظامی
ترُک در
سرزمینهای
ایرانی پیدا
شده اند.
بردگی نظامی
با غزنویان
(اولاد
سبکتکین، متوفی
387، برده نظامی
سامانیان) در
مشرق ایران و
افغانستان
آغاز شد و با
سلسله های
اتابکان، از
اواخر دوره
سلجوقیان
ایران تا عهد
سلاطین دهلی و
دیگر ولایات
مسلمان نشین
شمال هند، که از
نظر فرهنگی
تحت نفوذ عمیق
ایران بودند،
ادامه یافت.
درباره
برده داری نوع
اول (کشاورزی
و صنعتی) در
نخستین سده
های اسلامی در
ایران، بیشتر
بر اساس قراین
میتوان
استنتاج، و با
احتیاط فرض کرد:
بردگی
کشاورزی که
حدود چهار قرن
اول هجری در
عراق سفلی-
مشتمل بر
قبایل
غیربومی،
مانند زنجهای
آفریقایی و زُطّهای
هندی- وجود
داشته، در
شرایط اقلیمی
تقریباً
یکسان در
ایران نیز (در
اهواز) معمول
بوده است ؛
زیرا در آنجا
هم محصولاتی
چون نیشکر و
برنج کشت
میشده و یافتن
کشاورزان
آزاد برای این
نوع کشت همیشه
کار آسانی
نبوده است.
اما برای وجود
برده داری
کشاورزی در
جاهای دیگر
ایران، مانند
ماوراءالنهر
و خوارزم، شواهد
اندکی وجود
دارد. زمینهای
وسیع کشاورزی آبی
خوارزم،
احتمالاً
مستلزم وجود
بردگان کارگر
در آن زمان و
نیز تا انقراض
خوارزمشاهان بوده
است (رجوع
کنید به آل
افریغ ؛
تولستوف، ص 207 به
بعد). به نوشتة
مسکویه (متوفی
421)، «ممالیک
التُناء»
(احتمالاً
بردگان
کشاورز ملاّکان
محلی) در 322، در
محافظت شیراز
از یورش نیروهای
دیلمیِ علی بن
بویه (بعدها
عمادالدوله) یاری
مینمودند (ج 1،
ص 298).
برده
داری نوع دوم
در ایران ، از
همان نوع رایج
در دیگر نقاط
جهان اسلام
بود. از برده
ها برای کارهای
خانگی، از
جمله در
اندرون یا
حرم، استفاده
میشد. برای
منظور اخیر،
ترجیحاً
خواجگان یا
مردانِ سیاه
چرده و دارای
ظاهر نامطلوب
را به کار
میگرفتند
(عنصرالمعالی،
ص 114). حقارت کامل جسمی
و اجتماعی
خواجگان باعث
شده بود که
پیش از
سلجوقیان
گاهی آنها را
به شغل محتسب
منصوب کنند؛
زیرا آنان نه
برای کسی
احترام قائل
بودند و نه به
کسی تعهد یا
دینی داشتند
(نظام الملک،
ص 56). دختران
برده را برای
متعه کردن میپسندیدند،
و برخی از
همسران خلفای
عباسی- که
مادر
امیرزادگان و
خلفای بعدی و
دارای مقام «اُم
وَلَد» بودند-
ایرانی
خوانده شده
اند؛ مانند
مَراجِل،
متعة هارون
الرشید، که
اهل بادغیس و
مادر مأمون
(170ـ218) بود (ابن
قتیبه، ص 383، 387؛
یعقوبی، ج 2، ص
538؛ طبری،
سلسلة سوم، ص 758).
کنیزان جوان
را برای
آوازخوانی
نیز تربیت میکردند؛
در مجالس
حکّام
ایرانی، چون
طاهریان* (206ـ259)
در نیشاپور
قرن سوم،
نظایر آنها را
میتوان
مشاهده کرد.
در
قابوسنامه (ص
111ـ 119) صفات
ممیّزة انواع
برده و لزومِ
توجه دقیق
خریدار به
نیاز خود،
هنگام مذاکره
برای خرید
برده بیان شده
و نیز صفاتِ
مطلوب
بردگانی
پرداخته شده
که قرار بوده
وظایف مالی و
منشیگری،
نوازندگی، سربازی،
نگهداری اسب و
دامهای
مزرعه،
خدمتکاری و
آشپزی را
انجام دهند. اطلاعات
ما دربارة اصل
و منشأ بردگان
در ایران
نسبتاً کافی
است (برای
مثال درباره
برده گرفتن از
دیلم در شمال
غربی ایران
رجوع کنید به
اصطخری، ص 205؛
ابن حوقل، ص 377؛
و درباره برده
گرفتن از غور
در افغانستان
مرکزی رجوع
کنید به
حدودالعالم،
ص 109ـ110؛ بازورث،
1961، ص 122).
ترُکان
به دلیل سابقة
زندگی در
استپها و جسارتشان،
مناسبترین
افراد برای
خدمت نظامی
تشخیص داده
شدند و به سبب
این استعداد،
برخی نویسندگان،
از جمله جاحظ*
(ح 160ـ 255)، آنها را
ستوده اند
(رجوع کنید به
ص 1ـ56؛ تجزیه و
تحلیل
گابرییلی، ص
477ـ483). اما به سبب
وفاداری و
دلبستگی بی
چون و چرایشان
به صاحبان
خود، برای
خدمت در کاخ و
منزل نیز
بسیار مناسب
بودند. کسانی
چون ایازبن اُیماق*،
غلام محبوب
محمود غزنوی
(حک: 389ـ421)، حتی صاحب
نفوذ سیاسی
میشدند (ایاز
در دوره های
بعد به صورت
چهره ادبی مهمی
درآمد رجوع
کنید به مثلاً
اسپیس، ص 46ـ95).
بردگان
ترُک را از دو
راه زمینی که
سرزمینهای تمدن
باستانی
خاورمیانه را
به آسیا و
استپهای
اروپای شرقی
پیوند میدهد
(راه شمال
غربی از جنوب
روسیه و قفقاز
به
آذربایجان، و
راه شمال شرقی
از خوارزم و
ماوراءالنهر
به خراسان)،
به ایران می
آوردند. از
پایان سده اول
به بعد،
بردگانی که به
ایران وارد می
شدند، اسیرانی
بودند که
مسلمانان در
جنگ با خزران
و در آسیای
مرکزی، در جنگ
با ترُکان
استپهای ورای آنجا
میگرفتند
(برای نمونه
رجوع کنید به
نرشخی، ص 54، 56ـ57،
62؛ گیب، ص 19ـ 20).
بعدها جریان
مستمری از
بردگان ترُک
به اسیران
جنگی افزوده
شدند که آنها
را به
بازارهای
برده فروشی
شهرهایی چون
دربند،
سمرقند،
بخارا، کیش
(کِشّ) و نخشب
(نَسَف) می
آوردند و
قربانیان
جنگهای بین قبیله
ای ترُکان در
استپ بودند
(مانند
سبکتکین). در
میان این
بردگان ترُک کسانی
نیز بودند که
والدینشان
آنان را فروخته
بودند.
در
قرون سوم و
چهارم،
امیران
سامانی در
خراسان و
ماوراءالنهر،
به راهی منتهی
به شمال شرقی ایران،
مسلط بودند، و
همانگونه که
جغرافی نویسان
معاصر تأکید
کرده اند، بیشتر
رونق اقتصادی
خود را مدیون
تجارت مهم
بردگان ترُک
بودند.
معمولاً بخشی
از خراجی را
که فرمانداران
خراسان، چون
طاهریان، به
بغداد میفرستادند
یا سامانیان
از
ماوراءالنهر
و یعقوب بن
لیث و عمروبن
لیث صفاری از
فتوحات خود در
افغانستان و
گوشه و کنار
هند برای خلفا
می فرستادند،
بردگان بودند.
به نوشتة
مقدسی (336 ـ ح 380 یا
391)، در زمان او
خراج سالانة
خراسان مشتمل
بر 020 ، 1 برده
بود. امیران
سامانی برای
عبور بردگان از
قلمرو خود
مقرراتی وضع
کرده بودند؛
برای هر پسر
بچه «جواز» و
هفتاد تا صد
درهم، برای هر
دختر بچه همین
مبلغ بدون
جواز، و برای
هر عاقله زن
بیست تا سی
درهم مطالبه
میکردند (ص 340ـ341).
ابن حوقل (سده
چهارم )، صفات
ممتاز بردگان
ترُک را
برشمرده و
بارها در خراسان
شاهد فروش
برده ای تا سه
هزار دینار بوده
است (ص 353)، اما
میانگین نرخ
برده های ترُک
در دورة
طاهریان،
حدود سیصد
درهم بود
(بارتولد، ص 240).
در
شمال غربی
ایران نیز
ورود جماعت
مشابهی از بردگان
که از قفقاز و
ماورای آن
آورده میشدند ادامه
داشت. این
بردگان،
ترُکان و غیر
ترُکهایی از
قفقاز و
اروپای شرقی-
مانند آلان
ها، روس ها و
صقالبه- بودند
(صقالبة سپید
پوست احتمالاً
علاوه بر
اسلاوها شامل
مردم فین و
اویغور شرق روسیه،
مانند بُرطاس
ها یا موردونی
ها، نیز میشدند؛
رجوع کنید به
طوغان، ص 22). رسم
«غزو» نیز که مسلمانان
در منطقة
قفقاز اجرا
میکردند، بردگان
مسیحی
بسیاری، از
جمله
یونانیان و
ارمنیان و
گرجیان را
وارد منطقه
میکرده است
(رجوع کنید به
عنصرالمعالی،
ص 115ـ116).
لشکرکشیهای
صفاریان (247ـ393)
به شرق
افغانستان، و پس
از آن غزنویان
به دشتهای
شمالی هند،
دنیای هند را
به منزلة
منبعی از
بردگان،
خصوصاً برای
سرزمینهای
شرقی ایران،
باز کرد.
سلطان محمود
در یکی از
لشکرکشیهایش
به قَنوج در
دره رود سند
(در 408)، 000 ، 53 تن را
اسیر کرد که
به اُفتِ قیمت
برده در بازار
غزنه انجامید
(بازورث، 1963، ص 102).
در پایان قرن
پنجم، به
اندازه ای در
سراسر ایران
با بردگان
هندی آشنا شده
بودند که در قابوسنامه
درباره
استعدادهای
مختلف
«کاسْت»ها و
گروههای
اجتماعی
گوناگون هندی
برای بردگی،
بحث شده است (ص
116).
منابع
نویسنده برای
«دانشنامه
ایرانیکا»:
ابن
حوقل، کتاب
صورة الارض،
چاپ کرامرس،
لیدن 1938ـ1939؛
ابن
قتیبه،
المعارف، چاپ
عکاشه، قاهره
1960؛
ابراهیم
بن محمد
اصطخری، کتاب
مسالک الممالک،
چاپ دخویه،
لیدن 1967؛
عمروبن
بحر جاحظ،
رسالة فی
مناقب الترک و
عامة جند
الخلافة، چاپ
فان فلوتن در(Tria
opuscula auctore... al-Djahiz,
محمدبن
جریر طبری،
کتاب تاریخ
الرسل و الملوک،
چاپ دخویه ... (و
دیگران)، لیدن
1879ـ1901؛
کیکاووس بن
اسکندر
عنصرالمعالی،
نویسنده قابوسنامه،
چاپ غلامحسین
یوسفی، تهران
1364 ش ؛
احمدبن
محمد مسکویه،
کتاب تجارب
الامم، ج 1، چاپ
آمدروز، مصر
1332/1914،
محمدبن
احمد مقدسی،
احسن
التقاسیم فی
معرفة الاقالیم،
چاپ دخویه،
لیدن 1877؛
محمدبن
جعفر نرشخی،
تاریخ بخارا،
چاپ محمد تقی
مدرس رضوی،
تهران 1319 ش ؛
حسین
بن علی نظام
الملک،
سیاستنامه،
با یادداشتهای
محمد قزوینی،
چاپ مرتضی
مدرس چهاردهی
، تهران 1334 ش ؛
احمدبن
اسحاق
یعقوبی،
تاریخ
یعقوبی، چاپ
هوتسما، لیدن
1883؛
V. V. Barthold,
(نوشته
ای از بازورث:
تلخیص از
«دانشنامه
ایرانیکا»)
د)
از زمان مغول
تا الغای
بردگی در
ایران
1- دوره
های
ایلخانیان
(654ـ750)؛
تیموریان/
گورکانیان
(771ـ916)؛ صفویه (ح .
905ـ 1148)، زندیه (ح
1163ـ ح 1208)
(در
این ادوار) مردان
برده را «غلام»
و «زرخرید»،
بردگان سیاه
را معمولاً
«کاکاسیاه» و
زنان را «کنیز»
یا «کنیزک» می خواندند
(پولاک، ج 1، ص 248،
258؛ مستوفی، ج 1،
ص 213؛ شمس منشی،
ج 2، ص 67ـ 68، 70).
منابع
تهیه برده
پس
از دوره مغول،
شیوه تهیة
برده
سفیدپوست اساساً
تغییری نکرد،
یعنی جنگ و
شبیخون باز هم
مهمترین راه
برده گیری
بود. برای
مثال، تیمور
«حدود هزار
اسیر در
اختیار داشت
که کارگران
ماهری بودند و
سراسر سال به
ساختن
کلاهخود و تیر
و کمان اشتغال
داشتند.»
(کلاویخو، ص 172).
البته
بازخرید
اسیران ممکن
بود کما اینکه
در مورد
پرتغالیهایی
که پس از فتح
هرمز اسیر
شدند، اتفاق
افتاد (تاریخ
کرملیان در
ایران، ج 1، ص 218،
پانویس 1). والدین
فقیری که
فرزندان خود
را می
فروختند، منبع
مهمی به شمار
نمی آمدند. از
هند نیز برده
وارد میشد. به
نوشتة هِربرت
(ص 110) در 1038/1628، در
کشتیهایی که
همراه کشتی او
از سورت به
قصد بندرعباس
حرکت کردند
«بیش از سیصد
برده وجود
داشتند که
ایرانیان در
هند خریداری
کرده بودند:
پارسی و هندو
و بنارسی و جز
آنها.» برده
های سیاه را
هنوز از شرق
افریقا با
کشتی
میآوردند
(برای تصویر
کنیزک و غلام
سیاه رجوع
کنید به
برویین،
تصاویر 89 ـ90).
تغییرات مهم
اجتماعی، در
میزان عرضة
برده؛ برای
مثال، هنگامی
که افغانها
ایران را اشغال
کردند (1135ـ1143)،
هزاران تن به
بردگی گرفته
شدند. یورشهای
معمول بلوچها
در جنوب شرقی
و ازُبکها در
شمال شرقی
ایران، به
اسیر و برده
شدن هزاران تن
می انجامید.
در قفقاز، مسیحیان
قربانیان
اصلی برده
گیری بودند.
در 1182، دهقانان
و عشایر
نخجوان از
کریم خان زند
(متوفی 1193) تقاضا
کردند که ایل
بیرزاده را از
اسیر گرفتن از
ایشان منع کند
(پِری، ص 212).
گذشته
از خشونت و
خرید، راه
دیگر تهیة
برده «هدیه»
بود. شاه هم
برده میخرید،
هم، مثلاً به
مناسبت عید
نوروز، به او
هدیه میدادند
(تاریخ
کرملیان در
ایران، ج 1، ص 48؛
کمپفر، ص 128). ارامنه
که مقرر بود
جزو خراج خود،
دختران و پسرانی
نیز به پادشاه
ایران بدهند،
در 1194 از این کار
خودداری
کردند (پری، ص 213).
شاه نیز به
دیگران برده
هدیه میداد
(مینورسکی، ص 52).
به نوشتة
جهانگردی
ایتالیایی، هنگام
سفر سفیران
گرجستان به
دربار شاه
اسماعیل اول
صفوی (حک یا
حکومت: 905ـ930)،
«کنیزی» به
ایشان هدیه
داده شد
(روایت سفرهای
ایتالیاییها،
ص 207، 217؛ رجوع
کنید به ابن
بطوطه، ج 2، ص 337).
مشاغل
بردگان
از
بردگان در
کارهای
مختلف، بویژه
در امور خانگی
و برای عیش و
عشرت،
استفاده میشد
(برای مثال
رجوع کنید به
ابن بطوطه ، ج
2، ص 344؛ باربارو
و کنتارینی ،
ص 207). برخی از
کنیزکان را
صاحبانشان به
فحشا وامی داشتند
(شمس منشی، ج 2،
ص 289). تمام رجال
خانه های بزرگ
و بردگان
متعدد (کمپفر،
ص 136)، و
اروپاییان
مقیم ایران
نیز هر یک چند
برده داشتند.
خواجه
ها
در
میان بردگان،
خواجه ها
گروهی مخصوص و
متنفذ بودند
که در اوان
جوانی (هفت تا
ده سالگی) و پیش
از فروش به
صاحبان نهایی
خود، اخته
میشدند. آنها
بیشتر پوستی
تیره داشتند،
اما خواجة سفیدپوست
نیز دیده شده
است (ابن
بطوطه به
خواجه ای یونانی
اشاره کرده
است رجوع کنید
به ج 2، ص 338). در زمان
صفویان،
خواجة
سفیدپوست
وجود نداشت تا
اینکه شاه
عباس اول (حک:
966ـ1038) خود چند
بار افراد را اخته
کرد، رییس
خواجه ها
(«خواجه باشی»)،
سمتِ «ریش
سفید»ی حرم را عهده
دار بود. به
گفتة شاردَن
(ج 6، ص 42)، اکثر
خواجه های
تیره پوست،
هندی و بیشتر
آنها اهل مالابار
و بنگال بودند
و رنگ پوستشان
از رنگ پوست سیاهان
افریقایی
روشنتر بود.
در اواخر قرن
دهم، حدود 999/1590
یکصد «غلام»
گرجی را اخته
کردند و شایسته
ترین ایشان را
به ریاست آنها
(«یوزباشی»:
فرمانده یکصد
تن)، منصوب کردند.
در همان زمان،
یوزباشی
دیگری به
ریاست خواجه
های سیاهپوست
منصوب شد. از
آن پس، قدرت میان
خواجه های
سفیدپوست و
سیاهپوست
تقسیم شد. شاه
تنها کسی بود
که حق مالکیت
خواجة سفیدپوست
داشت. خواجه
ها، بر اساس
سن (معمولاً
هشت تا شانزده
سال) و میزان
تحصیلات، به قیمتی
گزاف (میان
هزار تا دو
هزار فرانک)
به فروش
میرسیدند؛ با
این حال، شاه
عباس دوم (حک: 1025ـ
1077) حدود سه هزار
خواجه داشت.
خانواده های
ممتاز معمولاً
دو تا هشت
خواجه داشتند
و تعداد آنها
به ثروت ایشان
بستگی داشت (میرزا
سمیعا، ص 56، 127؛
شاردن ، ج 6، ص
41ـ43). گزارشهای مقامات
رسمی را رییس
خواجگان حرم
(«ایشیک آقاسی
باشی»)، که در
حرمسرا دارای
محلی مخصوص
بود، نزد شاه
میبرد و پاسخ
شاه را به
ایشان میداد.
خزانه دار
سلطنتی و
معاون او، که
کلیدهای خزانه
را در اختیار
داشت، هر دو
از خواجه های
سیاهپوست
بودند. فقط
خواجه های
سیاهپوست
اجازه ورود به
حرمسرا را
داشتند و در
واقع بندرت
آنجا را ترک
میکردند.
ایشان علاوه
بر نگهبانی از
زنان شاه، کمی
هم در کارهای
خانگی کمک
میکردند.
خواجه های
سفیدپوست تنها
با اجازه شخص
شاه حق ورود
به حرم را داشتند.
ایشان
محافظان شاه و
کاخ سلطنتی، و
همیشه همراه
شاه بودند.
رئیس خواجه
های سفیدپوست را
«مهتر» می
خواندند. مهتر
در کاخی از
آنِ خود زندگی
میکرد، بسیار
متنفذ و همیشه
با شاه بود (شاردن،
ج 5، ص 378؛ تونو ،
ج 2، ص 102). شاه که
همواره خواجه
ها گرداگرد او
را گرفته اند
و به او خدمت
می کنند «حدود
پنجاه خواجه
دارد که به
نیازهای کم
اهمیت او
مانند لباس
پوشیدن
میرسند. تصدی
البسه و
آبدارخانه
نیز با
آنهاست.»
(تاریخ
کرملیان در
ایران، ج 1، ص 48).
هنگام بار عام
، «نُه تا ده
خواجة کوچکِ
ده تا چهارده
ساله پشت سر
شاه می ایستند؛
آنها
زیباترین
کودکانی
هستند که چشم
کسی دیده است.
لباسهای فاخر
به تن دارند و
پشت سر شاه
نیم دایره ای
تشکیل داده
اند؛ چنان بی
حرکت ایستاده
اند که انگاری
مجسمه هایی از
مرمرند،
دستها را بر
روی شکمها و
سرها را بالا
نگه داشته اند
و چشمها
مستقیم به جلو
مینگرند»
(شاردن، ج 5، ص 470).
آنها هنگامی
که چیزی به
شاه میدادند
زانو میزدند.
سربازان
برده
سربازان
برده («غلام»)،
که در دوره
مغول ناپدید شدند،
بار دیگر در
زمان غازان
خان (حک: 694ـ703)،
هفتمین
پادشاه
ایلخانی،
اهمیت یافتند.
به نوشتة رشیدالدین
فضل الله (645ـ 718)،
مالک اقطاعی
نظامی
درگذشته و
وارثی بر جای نگذارده،
و مقرر شده
است که اقطاع
به یکی از غلامان
پیر او واگذار
شود (ص 308). ابن
بطوطه (ج 2، ص 302، 343) به
حضور «مملوک»
(برده) در
دربار
ابوسعید
ایلخانی
اشاره کرده
است. شمس منشی
(ج 1، ص 228، 234ـ235) نیز
از غلامانی
یاد میکند که
با دیگران به
حفاظت از
کاروانها
مشغول بوده
اند. یکی از
رهبران
سربداران*، وجیه
الدین (حدود751)،
نیز گروهی
غلام ترُک
برای محافظت
از شخص خویش
استخدام کرده
بود (دولتشاه
سمرقندی، ص 280).
با افول
ایلخانیان
(دوره فرمانروایی
در ایران: 654ـ750)،
غلامان بار
دیگر در دولت
چوپانیان
اهمیت یافتند
(قطبی اهری، ص
70ـ74).
صفویان
در اوایل کار،
مانند
قراقوینلوها
و آق
قوینلوها، از
سرباز برده
استفاده
نکردند، تنها
در حدود 998 بر
اثر مشکلاتی
که امیران
قزلباش برای
شاه عباس اول
به وجود
آوردند،
سپاهی از
غلامان تشکیل
گردید. این
سپاه تحت
فرمان
قوللرآقاسی
باشی و مرکب
از غلامان،
محافظان
اسلحه خانه
(«یَساولان
قور»)
و«جارچیان»
تحت امر
«یوزباشیان» و
مسلح به تفنگهای
لوله پهن
(«جزائری») بود
(میرزا سمیعا،
ص 73). در ضمن،
«وزیر» و مأمور
مالی («مستوفی»)
جداگانه ای
نیز برای این
سپاه تعیین شد
(روهربورن، ص 32).
شغل وزیر حفظ
سوابق اشتغال
و نحوه انجام
وظیفه و شیوه
پرداخت و میزان
حقوق افراد، و
وظیفة مستوفی
حفظ سوابق
غلامان و
اطلاعات
مربوط به
اخراج و مرگ
افراد و نگهداری
مدارک مالی
بود (رجوع
کنید به میرزا
سمیعا،
همانجا).
غلامان جوان،
خواندن و
تشریفات
دربار را در
نهادی که زیر
نظر شاه بود،
فرا میگرفتند
و پیش از
بلوغ،
آموزگاری ویژه
داشتند. پس از
رسیدن به سن
بلوغ، به نظام
وارد میشدند و
تحت نظر
قوللَر آقاسی
باشی قرار میگرفتند.
مسکن غلامان
جوان در کاخ
کوچکی به نام
«خانة گاو» بود
(شاردن، ج 8، ص 38ـ39).
به گفتة تونو
(ج 2، ص 101) تعداد
غلامان حدود 400
، 1 تن بود، اما
شاردن (ج 5، ص 308)
شمار آنها را 200
، 1 تن ذکر کرده
است. در زمان
شاهرخ شاه
(حدود 1164) سپاه
غلامان دست کم
1500 تن عضو داشته
است (حسینی
منشی، ج 1، گ 95ر،
96پ ).
نفوذ
بردگان
غلامان،
اعم از خواجه
یا جز آن،
دارای نفوذ و
احترام بسیار بودند،
بویژه خواجه
ها که به سبب
معاشرت نزدیک
با شاه و
امکان دسترسی
یافتن به او
بسیار قدرت
داشتند (شاردن
، ج 7، ص 472).
بسیاری از
غلامان به مقامات
عالی رسیدند،
از جمله خواجه
یونانی تبار
دربار
ابوسعید
بهادر (نهمین پادشاه
ایلخانی ، حک :
717ـ736)،
قدرتمندترین
امیر او بود
(ابن بطوطه ، ج
2، ص 340). هنگام
مرگ شاه عباس
اول (متوفی 1038)،
از 92 امیر
قدرتمند او،
22تن از غلامان بودند،
بسیاری از
غلامان نیز به
حکومت ولایات
بسیار مهم
رسیدند (رجوع
کنید به
روهربورن ، ص
33ـ37). ضمناً شاه
به آنان اجازة
کسب مال و
دارایی میداد.
او به بردگان،
به اقتضای
خدماتشان ، با
بهره بیست
درصد (یا با
نرخ دیگری)
پول قرض میداد
و بهره آن را
سالانه
دریافت
میکرد، در
حالی که ایشان
آن پول را با
بهره پنجاه یا
هفتاد یا
هشتاد درصد-
در برابر
وثیقه های
خوبی چون کالا
و خانه- به
رجال دربار
قرض میدادند
(تاریخ
کرملیان در
ایران،
همانجا). اگر
وام گیرندگان
پول غلامان را
پس نمیدادند،
غلامان خانه
یا ملک آنان
را میفروختند
(همان ، ج 1، ص 49).
غلامانِ به
اصطلاح «خانه
زاد»، دارای
نفوذی ویژه و
مورد عنایت
خاص شاه بودند
(حسینی منشی ،
ج 1، گ 131ر). رسیدن
به مشاغل مهم
منحصر به غلامان
سلطنتی نبود،
بلکه بردگان
اشخاص دیگر نیز
به مقامات
عالی
میرسیدند. ابن
بطوطه (ج 2، ص 285) خانقاهی
در نزدیکی
شوشتر دیده
بود که امور
آن را چهار
برده متعلق به
شیخ اداره
میکردند.
2- دوره
قاجاریه
(از 1210 تا 1344
قمری/ تا 9 آبان
1304 شمسی)
منابع تهیه
برده
در
ایران دورة
قاجار،
بردگان را یا
میخریدند یا
در جنگ اسیر
میکردند و سپس
به بردگی در
می آوردند.
والدین فقیر
نیز با فروش
فرزندان خود به
این کار کمک
میکردند؛
چنین
معاملاتی در
ارمنستان،
جنوب ایران و
کردستان صورت
میگرفت
(پولاک، ج 1، ص 248؛
دروویل، ج 2، ص
75ـ76). جنگهایی
مانند جنگ
ایران و روس،
حملات عشایری
(چَپو)،
یورشهای خاص
برای گرفتن
برده و نیز
لشکرکشیهای
تنبیهی،
بویژه بر ضد
ترکمن ها،
منبع اصلی
تهیة برده
سفیدپوست
بخصوص در شمال
ایران بود. در
درجة اول
بردگان ارمنی،
گرجی و چرکسی
را میگرفتند.
«ترکمنها و بازرگانان
خیوه ای،
کنیزان را به
نام «کَلموک»
(مغول) جا
میزدند، ولی
عموماً اهل
قزاقستان اند
و ایرانیان
آنها را می
خریده اند.»
(امانت، ص 20). در
درجة دوم، هدف
عمده
ایرانیان
مسلمانی بودند
که بویژه در
حمله های
ترکمنها
گرفتار شده
بودند (مثلاً
رجوع کنید به
کینر، ص 26ـ27؛
امانت، ص 34، 43 و
بعد؛ فِریه، ص
81). ترکمنها شیعیان
ایرانی را
اسیر میکردند
و ایشان را،
اگر خود به
آنها نیاز
نداشتند، به
بازرگانان
خیوه ای
میفروختند.
البته از اسیر
کردن هم
مذهبان سنی
خویش نیز
ابایی نداشتند.
آبوت، کنسول
انگلیس،
گزارش داده
است که گوکلانها
به یُموتها
(هر دو ترُکمن
ها) حمله میبردند
و هر که را
اسیر
میکردند،
معمولاً به
ایرانیان
میفروختند
(امانت، ص 50).
در
جنوب ایران،
بردگان
عمدتاً
سیاهپوست بودند،
و آنها را یا
برده فروشان
ایرانی و عرب
از طریق خلیج
فارس وارد
میکردند یا
زایران از راه
زمینی از مکه
و کربلا می
آوردند
(تعدادی از
بردگان نیز از
دمشق می
آمدند؛ شیل، ص
242؛ ژوبر، ص 327).
ایرانیان به
این برده ها،
به سبب محلی
که از آن آورده
شده بودند،
«حاجی»
میگفتند
(مستوفی، ج 1، ص
213). در جنوب شرقی
ایران، بردگان
عمدتاً کسانی
بودند که با
والدینشان،
به سبب فقر،
آنان را
میفروختند،
یا برده فروشان
در حملات خود
اسیرشان
میکردند. همة
اینان در
عربستان و
افغانستان
فروخته
میشدند ( رجوع کنید
به بِلو، ص 252، 292).
در حدود 1318،
برخی از
خوانین مکران
برای برده
گیری دست به
حملاتی
میزدند.
بردگان
مسلمان بیشتر
در عربستان
فروخته می
شدند؛ سالانه
450 برده از بندر
جاسک به آنجا
فرستاده میشد.
صادرات برده
از مکران،
ظاهراً در
حدود 1323، یک بار
دیگر متوقف
شده است. در
نیمة اول سدة
چهاردهم،
برخی از
والدین در
کرمان و حوالی
بندرعباس نیز
به سبب فقر
ناچار به فروش
فرزندان خود
شده اند (لوریمر،
ج 1، قسمت دوم ،
ص 2510ـ2511؛ نیز
رجوع کنید به
عیسوی ، ص 126،
پانویس 14).
مشاغل
بردگان
از
بردگان در
کارهای خانگی
یا عیش و
عشرت، نظام،
امور اداری یا
کارهای یدی
استفاده
میکردند و
خواجه ها
نگهبان حرم
بودند. هدف
عمدة اعیان
ایران در خرید
برده، نمایش
ثروت خویش
بود. هر چه
تعداد نوکران
و بردگان کسی بیشتر
بود، مهمتر به
نظر میرسید.
از این گذشته،
همسران
بزرگان برای
انجام امور
اندرون خواستار
کنیز بودند
(رجوع کنید به
پولاک، ج 1، ص 238؛
دروویل، ج 2، ص 79).
برخی از اروپاییان
نیز، بر خلاف
قوانین
ایران، صاحب
برده بودند،
ولی برده ها
هرگاه
میخواستند،
میتوانستند
آنها را ترک
گویند و ادعا
کنند که به عنوان
مسلمان موظف
نیستند به
مسیحیان خدمت
کنند (پولاک،
ج 1، ص 254ـ 255).
بیشتر
نویسندگان بر
آن اند که
بردگان در
ایران هرگز
مکلف به
کارهای دشوار
نبوده و تنها
به انجام
کارهای نسبتاً
راحت خانگی
میپرداخته
اند (مثلاً،
پولاک، ج 1، ص 248؛
شیل، ص 241،
سایکس، ص 68). اما
این امر فقط در
مورد اعیان
شهری صحت داشت
؛ بردگان
عشایر ترکمن
را، بویژه در
بخارا و خیوه،
به شبانی و شخم
زدن زمین
وامیداشتند (وامبِری،
ص 192ـ 193). در جنوب
شرقی ایران
(در کرمان و سیستان
و بلوچستان)
از بردگان
منحصراً برای
کار کشاورزی
استفاده میشد.
به گزارش یکی
از کنسولهای
انگلیس، «در
بلوچستان
چندین دهکده
وجود دارد که
ساکنان آن
برده اند و در
زمینهای خالصة
حدود بمپور
کشاورزی
میکنند.»
(گزارشها و
اسناد، ص 2؛
نیز رجوع کنید
به گلدسمید، ج
1، ص 234). به گزارش
آبوت، «بیشتر
کارگران کشاورزی
در سیستان،
بردگان
سیاهپوست و
سفیدپوست، و
بسیاری از
افراد قبیله
ای در نزدیکی
جبل بارز، دو
رگه و مولود
ازدواج
بردگان
سیاهپوست و
اهالی محل
اند.» (امانت، ص 164،
172).
سربازان
برده
نوع
خالصی از
بردگان
«غلامان شاه»
نام داشتند که
محافظ شاه
بودند. آنان
عمدتاً از
میان بردگان
جوان قفقازی و
پسران بعضی از
خانواده های اعیان
انتخاب
میشدند. در
ربع اول سده
سیزدهم، تعداد
آنان به سه تا
چهار هزار تن
میرسید (رجوع کنید
به فریزر، ص 254،
کینر، ص 32). از
این غلامان در
کارهای دیگر
دولتی نیز
استفاده
میشد، و برخی
از آنها به عالیترین
مقامات
مملکتی
میرسیدند. از
نمونه های
مشهور آنها
یکی
منوچهرخان
معتمدالدوله،
حاکم فارس، و
دیگری
خسروخان است
که در طول زندگی
خویش حاکم چند
ایالت (از
جمله کرمان)
شد (پولاک، ج 1،
ص 260). پس از آنکه
ورود بردگان سفیدپوست
متوقف شد،
اعضای سپاه
غلامان را از میان
مردان آزاد
ایرانی بر
میگزیدند.
خواجه
ها (درگذشت
آخرین خواجه
سفیدپوست در 1273
قمری)
وظیفة
خواجه ها- چه
مادرزاد چه
مردان آزاد و
بردگان مقطوع
النسل شده- نگهبانی
از ناموس مرد
یعنی زنان او،
بود. در مورد
اخیر، خواجه
ها پیش از
ورود به
ایران، مقطوع
النسل و
غالباً در
جوانی
خریداری می
شدند. اکثر
خواجه ها،
بویژه پس از
آنکه یافتن
بردگان سفیدپوست
مشکلتر و سپس
غیرممکن شد،
سیاهپوست بودند.
به گفتة پولاک
(ج 1، ص 256)، آخرین
خواجة
سفیدپوست در 1273
درگذشت. با
این حال، حرمسرای
ناصرالدینشاه
در پایان قرن
سیزدهم دارای
بیش از نود
خواجة
سیاهپوست و
سفیدپوست بود
(معیرالممالک،
ص 20ـ21؛ این منبع
حاوی تصاویری از
خواجگان
سیاهپوست و
سفیدپوست و
نیز جزئیات
بیشتری
درباره امور
داخلی
حرمسراست.)
این افراد را
علاوه بر
خواجه، «آغا»
نیز مینامیدند،
و در حرم شاه
تحت نظر خواجه
باشی یا آغاباشی
قرار داشتند.
خواجه باشی
ناصرالدین
شاه، ملقب به
بصیرباشی،
بسیار متنفذ
بود و از نفوذ
خود استفاده
میکرد، و همین
امر به قیمت
جان او تمام
شد (پولاک، ج 1،
ص 259). به گفتة
پولاک، پس از
1277، خواجگان
نفوذ خود را
از دست دادند.
این امر با
کاهش تعداد
آنها مقارن بود.
با این حال،
خواجه باشیِ
شاه، بسیار
بانفوذ بود
(معیرالممالک،
ص 21). به علت قیمت
گزاف خواجه،
بیشتر اعیان
برای نگهبانی
از همسران خود
از پیرمردان
استفاده
میکردند. حتی
ناصرالدینشاه
نیز برای
باغبانی و
دربانی در
حرمسرای
سلطنتی از
چنین افرادی
استفاده میکرد
(پولاک، ج 1، ص 261؛
معیرالممالک،
همانجا). گاهی
نیز افراد
خاطی به مقطوع
النسل شدن
محکوم میشدند
که اگر زنده
می ماندند،
برای
خدماتشان اجرت
گزافی
پرداخته میشد
(پولاک، ج 1، ص 256،
261). در داخل حرم،
کنیزکان
زیبایی خدمت
میکردند که
بدون استثنا
از ترکمنها،
یا کرُدهای اسیر
شده بودند.
آنها در حیاطی
مجزّا زندگی
میکردند و زیر
نظر زنی، ملقب
به «اَقَل
(اُغول) بِگه
خانم»، قرار
داشتند که
مسئول پرداخت
دستمزد آنها
نیز بود. از
کنیزکان به صورت
خدمتکار و
صیغه استفاده
میشد. «غلام
بچه»هایی نیز
که به سن بلوغ
نرسیده
بودند، در حرم
همبازی بچه ها
بودند و خدمت
هم میکردند
(تاج السلطنه
، ص 15، 17، 21، 52).
طبقه
بندی بردگان
بردگان
سیاهپوست به
دو یا سه گروه
تقسیم شده بودند،
به گفتة پولاک
(ج 1، ص 248)،
زنگیها و
حبشیها
گروههای اصلی
به شمار میرفتند.
زنگیها از
زنگبار و
نواحی دور
افتاده آن آورده
میشدند، حبشی
نیز به برده
ای گفته میشد
که اهل حبشه،
سومالی و جنوب
سودان بود.
شیل (ص 243) به سه
نوع برده
سیاهپوست
اشاره کرده
است: «بُمباسه
ای، نوبیایی و
حبشی.» منشأ واژه
«بمباسه»
معلوم نیست،
ولی به
زنگیهای پولاک
اشاره دارد و
ممکن است که
تلفظ نادرست
ممباسا،
بندری باشد که
بسیاری از این
بردگان از آنجا
آورده میشدند.
نوبیاییها
اهل نوبیا و
سومالی، و
تیره رنگتر از
حبشیها بودند.
«بمباسه ایها
را سبع، خائن
و تنبل
میشمارند و
ازینرو بسیار
بدنام اند.
نوبیاییها و
حبشیها را ملایم،
باوفا، شجاع و
باهوش
میشناسند و
بسیار مورد
توجه قرار
دارند.» (شیل،
همانجا؛
پولاک، همانجا؛
نیز رجوع کنید
به ویلز، 1886، ص
326؛ کِلی، ص 414ـ 418).
ظاهراً
بردگان
سفیدپوست را
طبقه بندی نکرده
بوده اند.
تصویر فرهنگی
منفی از
بردگان
سیاهپوست
(رجوع کنید به
ساوت گیت)،
ظاهراً در عمل
مانعی
اجتماعی
ایجاد نکرده
بوده، زیرا
ازدواج میان
افراد دو نژاد
اتفاق
میافتاد، و
بردگان
سیاهپوست
تأثیری جزیی بر
فرهنگ
ایرانیان
گذاشتند؛
شخصیتهای همه
پسند و خنده
آوری چون
کاکاسیاه، و
حاجی فیروز در
تئاتر ایران
نمونه هایی از
این تأثیرند
(بیضایی، ص 172 به
بعد). در منطقة
خلیج فارس که
برای سیاهان
از هر جای
دیگر ایران
نسبتاً راحت
تر بود، ایشان
سنت افریقایی
دیرینة خود
(دفع ارواح خبیث:
زار) را زنده
نگه داشتند
(ساعدی، 1342 ش). به
طور کلی،
بردگان بخوبی
در جامعه جذب
شدند؛ به
فارسی سخن
میگفتند (اگر
چه با لهجة
خاص خود)،
زبانهای خود
را فراموش کردند،
به اسلام
گرویدند و
بدین ترتیب
کاملاً در
محیطِ جدید،
جذب شدند
(پولاک، ج 1، ص 251).
قیمت
بردگان
به
گفتة کینر (ص 26)،
قیمت برده به
عرضه و تقاضا
بستگی داشته
است. به نوشتة
دروویل (ج 2، ص 79)
برده های مردی
که با حرفه ای
آشنایی
نداشتند،
گران نبودند،
اما کنیزکان
گرانتر بودند
و گاهی قیمت
آنها تا ششصد
تومان میرسید
(برای نرخ
کنیزان در
جاهای
گوناگون رجوع
کنید به
امانت، ص 50).
حدود 1277، قیمت
یک پسر بچه
دوازده تا
هجده دوکات، و
قیمت دختر
حبشی زیبا
هفتاد دوکات
بود (پولاک، ج
2، ص 254). چون
میزان مرگ و
میر در نتیجة
مقطوع النسل
کردن بالا
بود، خواجه ها
بسیار گرانتر
و به طور کلی
به سه برابر
قیمت برده
معمولی به فروش
میرسیدند
(همان، ج 2، ص 255ـ
256؛ نیز رجوع
کنید به ویلز،
1883، ص 75ـ76؛ همو، 1886،
ص 326). در نیمة اول
سدة چهاردهم،
به سبب مشکلات
موجود در
زمینة تجارت
برده، قیمت
زنان و مردان
سیاهپوست
گران بوده است
(سایکس، ص 69). در سیستان،
قیمت میانگین
بردگان
نیرومند
پنجاه تا
هشتاد تومان
بوده، اما
کنیزان
ارزانتر بوده
اند (عیسوی، ص
126؛ لوریمر، ج 1،
قسمت دوم ، ص 2511).
تعداد
بردگان
به
گفتة ملکم (ج 2،
ص 594) تعداد
بردگان در
ایران زیاد
نبوده است.
باست هم در
حدود 1256 نوشته
است که در این
زمان برده
سفیدپوست
نادر است و
بردگان سیاهپوست
بمراتب
بیشترند (ص 287). به
گفتة لیدی
شیل، تعداد
برده در شمال
ایران زیاد
نبوده و عده
آنها در جنوب
بیشتر بوده
است، بویژه در
مناطق ساحلی.
وی تعداد
واردات برده
را در سال، دو
تا سه هزار تن
تخمین زده است
(ص 241ـ242؛ دربارة
تخمینهای
دیگران رجوع
کنید به عیسوی،
ص 125ـ126). این امر
که در ظاهر
بردگان را، به
طور کلی، «از
دیگر مردم
نمیتوان تمیز
داد» (ملکم،
همانجا)، و
نیز محدوده
جغرافیایی
مشاهدات
خارجیان،
شاید در تخمین
ایشان درباره
تعداد بردگان
اثر داشته است.
اما پولاک (ج 1،
ص 252) گفته است که
غالباً لباس بردگان
نسبت به خود
ایرانیان
رنگارنگتر
بوده است.
تجارت برده
نیز فعالیتی
بی سر و صدا
بوده و این
نیز احتمالاً
به فقدان
اطلاعات
دربارة رواج
برده داری کمک
کرده است.
باست (همانجا)
میگوید: «تجار
برده به
شهرهای عمده
میروند و به
خرید و فروش
برده
میپردازند،
ولی تقاضا
آنچنان زیاد
نیست که از
نظر اقتصادی
ایجاد بازاری
را برای این
امر توجیه
کند». برده
فروشان
گروههایی از
بردگان را از
شهری به شهر
دیگر میبردند.
در جنوب،
شیراز و بوشهر
از مراکز مهم
داد و ستد بود.
حاکم شیراز
مرتب برای شاه
و درباریان
متنفذ برده
میفرستاد
(پولاک، ج 2، ص 254؛
ویلز، 1886،
همانجا).
بردگان را در
منازل خصوصی
نگاه
میداشتند تا
بتوانند آنها
را عریان در
معرض دید
خریداران بگذارند
(باست، ص 288).
احتمالاً به
سبب کوتاهی
عمر متوسط
بردگان
(غالباً
قربانی مرض سل
میشدند و بندرت
بیش از سی سال
زنده
میماندند)
واردات برده
به تعداد اندک
ولی مستمر، در
سراسر قرن
سیزدهم ادامه
یافت. ازدواج
میان بردگان
نیز غالباً به
تولید مثل نمی
انجامید و
فرزندان آنها
نیز بندرت به
سن بلوغ
میرسیدند
(پولاک، ج 1، ص 248؛
نیز رجوع کنید
به لوریمر، ج
1، قسمت دوم، ص 2494
درباره وضع
جسمانی
بردگانی که به
خلیج فارس
وارد میشدند.)
ویلز (1883، ص 74)
میگوید: «علی
رغم مراقبتهای
کشتیهای جنگی
ما در خلیج
فارس، برده به
میزانی که پاسخگوی
نیاز باشد
وارد میشود،
ولی در ایران
تاجر برده و
بازار برده
فروشی وجود
ندارد.»
رفتار
بردگان
به
طور کلی، در
ایران با
بردگان بخوبی
رفتار میشد.
به اعتقاد
سایکس (ص 68) برای
بردگان «ایران
بهشت است».
رفتار افغانها
نیز با آنها
نسبتاً
انسانی به نظر
میرسد (علی
شاه، ص 51ـ52). به
سبب قیمت گزاف
و جنبة تجمّلی
داشتن برده،
وظایف کم زحمت
خانگی به آنها
واگذار میشد.
در ضمن، چون
بردگان در
ایران با کسی
جز صاحبانشان
پیوندی
نداشتند،
معمولاً در مقایسه
با خدمتکاران
آزاد مورد
اطمینان و
توجه بیشتری
بودند. بردگان
نیز، مانند خدمتکاران،
غالباً عضو
خانواده به
شمار میآمدند
و دون پایگی
آنها موجب
تحقیرشان
نمیشد (ملکم،
همانجا؛
سایکس،
همانجا؛
پولاک، ج 2، ص 248؛
گزارشها و
اسناد، ص 2).
بردگان را به
مناسبتهای خانوادگی،
مانند تولد یا
ازدواج، یا پس
از مرگ
صاحبانشان
آزاد میکردند.
صاحب برده ترتیب
ازدواج او را
با یکی از
کنیزان خویش
میداد، و
کودکانی که از
این وصلت به
وجود می آمدند
با فرزندان
صاحب برده
بزرگ میشدند
(پولاک، ج 1، ص 248).
بردگانی که با
آنها
بدرفتاری
میشد حق شکایت
داشتند
(گاستایگر-
چان، ص 151) و
میتوانستند
تقاضا کنند که
به دیگری
فروخته شوند،
اما فروش غلام
خانگی باعث
کسر شأن افراد
میشد؛ حتی در
موارد نادری
هم که صاحب
برده به فروش
او رضایت
میداد، یافتن
خریدار مشکل بود،
زیرا کسی به
خریدن برده
متمرد علاقه
نداشت. ضمناً
در موارد
سوءرفتار
نسبت به بردگان،
اتفاق افتاده
است که بردگان
یک شهر در مقابل
خانة صاحب
برده به
تظاهرات
پرداخته و خواستار
اجرای عدالت
شده اند
(پولاک،
همانجا؛ ویلز،
1886، ص 326). با وجود
این، در جایی
که قدرت
نامحدود در یک
طرف قضیه قرار
داشته،
بدرفتاری
بندرت روی
میداده است
(شیل، ص 243ـ244). در
فاصلة سالهای
1256 تا 1257، چندین
برده به منظور
فرار از
تنبیه، به
سفارت انگلیس
پناه بردند.
در جنوب
ایران،
بردگانی که به
کار کشاورزی
واداشته
میشدند، در حد
گرسنگی مفرط و
لباسهای مندرس
نگهداری
میشدند.
ظاهراً مقرر
بود که یک سوم
محصول زمین به
آنها داده شود،
اما حتی از آن
درصد ناچیز
هم، مقدار
زیادی کم میشد
(گزارشها و
اسناد،
همانجا).
بردگان ترکمنها
نیز وضع
مشابهی
داشتند؛ با
آنها چون شی ء
منقول رفتار
میکردند،
نیمه عریان و
گرسنه بودند و
شبها آنها را
با قلاّب چوبی
محکمی میبستند
و روزها نیز
ناچار بودند
که با زنجیر
حرکت کنند
(سایکس، ص 110؛
فریه، ص 80؛
وامبری، ص 192ـ193،
331، 337؛ راس، ص 45، 47،
62، 65ـ66، 69، 82 ـ 85، 113،
122، 126). درباره
رفتار با
بردگان در
کشتیهای حمل
برده، شواهد
متناقضی هست.
لوریمر
(همانجا)
موردی زننده
از رفتار
وحشیانة برده
فروشان عرب را
ذکر کرده است؛
اما به گفتة
عیسوی (ص 126)،
«تقریباً تمام
منابع متفق
القول اند که
حمل بردگان از
آفریقا به
وضعی نسبتاً
انسانی انجام
میشد.» بردگان اجازة
کسب مال پیدا
میکردند و
غالباً ثروت
هنگفتی گرد
میآوردند. با
این حال، در
بیشتر موارد
ترجیح
میدادند که
خود را بازخرید
نکنند (سایکس،
ص 69).
الغای
برده داری
(الغای تجارت
و واردات برده
در 1308 قمری/1270
شمسی/1891 میلادی)
از
میان برداشتن
تجارت برده
حدود یک قرن
به طول
انجامید.
مرحلة اول فتح
قفقاز توسط
روسها، بلافاصله
بر تجارت برده
تأثیر گذاشت.
روسیه فروش
مردان و زنان
قفقازی
(ارمنی، گرجی
و چرکسی) را به
ایران ممنوع
کرد، اما این
تجارت در قسمت
ایرانی قفقاز
ادامه یافت.
پسران و
دختران را از
قلمرو روسیه
مخفیانه به
ایران می
آوردند. با
وجود این، اثر
تحریم فروش
برده محسوس
بود، چون
دروویل اظهار
میدارد که
تعداد موارد
برده گیری
نسبت به گذشته
کمتر شده بود.
اما همو
میگوید که
میزان فروش
تقریباً با
گذشته یکسان
بود (ج 2، ص 74، 76). بر
اثر امضای
قرارداد
ترکمن چای در 1243
بین ایران و روسیه،
که به موجب آن
قفقاز به زیر
سلطة روسیه در
آمد، برده
قفقازی بسیار
نادر شد. از
این گذشته،
بسیاری از
بردگانی که در
جریان
لشکرکشی 1210
آقامحمدخان
به قفقاز و نیز
سربازانی که
در جنگهای
ایران و روسیه
گرفتار شده
بودند به
روسیه
برگردانده
شدند. این کار
بر اساس ماده
سیزدهم
قرارداد صورت
میگرفت که
طرفین را به
مبادلة اسرا
مکلف میساخت.
مادة مشابهی
نیز برای
بازگشت اسرای
جنگی در
معاهدة صلح
ایران و
عثمانی (مورخ 1160)
گنجانده شده
بود
(هِرتسِلت، ص 162).
پس از 1210، هنوز
هم از قلمرو
روسیه برده
هایی به طور
قاچاق به
ایران آورده م
شد، ولی سفارت
روسیه
خواستار
بازگشت فوری آنها
می شد (پولاک،
ج 1، ص 248). گسترش
دامنة نفوذ روسیه
در سواحل شرقی
دریای خزر،
نیز بر تحدید
برده داری اثر
مثبت داشت.
پایگاه
دریایی روسیه
در جزیره آشوراده،
امکان متوقف
ساختن کشتیها
و پشتیبانی نظامی
از عملیات را
به آنها داد
(امانت، ص 39؛
شیل، ص 243).
فتوحات روسها
در آسیای
مرکزی، بویژه
فتح خانات
آنجا، برده
گیری را در
مرزهای شمالی
ایران متوقف
ساخت. آدم
ربایی در ایران،
که ترکمنها و
بلوچها، به
سبب نبودن
قدرت دولت
مرکزی انجام
میدادند،
ادامه یافت.
در آذربایجان
غربی نیز وضعی
مشابه وجود
داشت و عشایر
کرُد آزادانه
به قتل و غارت
و اسیر کردن
مردم
میپرداختند،
تا اینکه
رضاخان (بعدها
رضاشاه، حک:
1304ـ1320 ش) به
استقرار نظم
پرداخت.
وضع در جنوب ایران نیز به همین منوال بود. انگلیسیان برای متوقف ساختن تجارت برده در ایران، از طریق پیمانهای خود با سلطان مسقط و دیگر حکام خلیج فارس، تلاش میکردند (برای جزئیات بیشتر رجوع کنید به کلی، فصل 9، 13؛ لوریمر، ج 1، قسمت دوم، ص 2475 به بعد). در 1265، ناصرالدینشاه حمل بردگان سیاهپوست را از طریق دریا به ایران ممنوع کرد. در 1268، ایران و انگلیس پیمانی امضا کردند که به موجب آن کشتیهای انگلیسی مجاز بودند کشتیهای ایرانی را برای یافتن برده بازرسی کنند. به موجب ماده سیزدهم پیمان صلح مورخ 1274 میان انگلیس و ایران، حق بازرسی کشتیها تا 1290 تمدید شد. اما این پیمانها بر میزان تجارت برده تأثیر عمده ای نداشت و این تجارت تنها بر اثر بازرسی دریاییِ شدیدت