با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش
آمدید.
مذاهب
چهارگانه اهل
سنت
1-
مذهب حنفی ،
با پیشوایی
آقای
ابوحنيفه / وفات 150
هجری
2-
مذهب مالکی ،
با پیشوایی
آقای مالک بن
انس / وفات 179
هجری
3-
مذاهب شافعی ،
با پیشوایی
آقای شافعی / وفات 204
هجری
4-
مذهب حنبلی ،
با پیشوایی
آقای احمد بن
حنبل / وفات 240
هجری
اين
پیشوایان
چهارگانه
سنُیان، یک و
نیم یا دو و
نیم قرن با
زمان ظهور
اسلام فاصله
دارند. اما چه
عواملی دست به
دست هم داد و
چه بسترهایی در
جامعه آن روز
فراهم آمد تا
اين مذاهب
چهارگانه
(اربعه)، ظهور
و رسمیت پیدا
کنند؟ تشخيص و
تبيين این
مسئله سخت است
و نياز به
تحقيق و بررسی
عمیقی دارد که
موضوع این
نوشتار نیست.
امام
ابو حنیفه/
نگاره از
سایت وطن مصری؛
1- مذهب
حنفی با
پیشوایی ابوحنیفه
(از 80 تا 150 هجری/
از 700 تا 767
میلادی)
نعمان
بن ثابت بن
کاوس بن هرمز
بن مرزبان بن
بهرام بن مهرکز
بن ماحین
امام
ابوحنیفه به
عنوان شخصیتی که
یکی از نخستین
مذاهب اهل سنت
را پیریزی
کرد، جایگاه
مهمی در تاریخ
مذاهب اسلامی دارد. شناخت
نسب، جایگاه
رشد و پرورش،
طبقه
اجتماعی،
اساتید، سبک
اجتهاد، روش
تدریس فقه
و تربیت
شاگردان، ما
را به فهم
مذهب حنفی و
ویژگیهای آن
نزدیک میسازد.
در زیر به
طور مختصر به
موارد بالا میپردازیم.
امام
ابوحنیفه و
طبقه اجتماعی
او
بیشتر
منابع نام
امام ابوحنیفه
و اجداد او را چنین
ذکر کردهاند:
نعمان بن ثابت
بن زوطی، میتوان
گفت که منابع
در نام امام
ابوحنیفه
اتفاق نظر دارند،
به جز روایتی
که خطیب بغدادی
آن را
آورده است اما در مورد
جدّ او بیشتر
منابع از آن
به نام زوطی
یاد میکنند، صاحب
"الجواهر
المضیئة"
سلسله نسب
امام ابوحنیفه
را چنین آورده
است: "نعمان بن ثابت بن
کاوس بن هرمز
بن مرزبان بن
بهرام بن مهرکز
بن ماحین". و
برخی دیگر
از منابع پدر
زوطی را "ماه" ثبت
کردهاند .
بیشتر منابع
میپذیرند که
اصل ابوحنیفه
از کابل بوده
است و فتح
کابل بوسیله مسلمانان
احتمالاً در
زمان جدّ او
صورت گرفته
است، که در
نتیجه آن او
اسیر و مملوک
بنی تیم الله
بن ثعلبه میشود
و سپس آزاد
و موالی آنها
میگردد. اما
برخی دیگر اصل
او را از
نساء، ترمذ، و
انبار نیز گفتهاند.
این
اختلاف
روایات، سراج
هندی را
واداشت تا به
روش زیر میان
روایات متعدد
هماهنگی
ایجاد کند، وی
مینویسد:" جدّ
امام
ابوحنیفه از
کابل بوده است و سپس به
نساء و ترمذ
نقل مکان میکند
و ثابت در
ترمذ به دنیا
می آید و در انبار
پرورش مییابد.
اما نوه امام
ابوحنیفه،
اسماعیل بن
حماد اسارت جدّ
امام را رد
میکند و
اعلام داشته
است که این
امر هرگز بر
اجداد ما نیامده
است، نوشتهاند
که پدر ثابت
در مهرگان نزد
امام علی بن
ابیطالب (رض)
فالوده به رسم
هدیه برد
و امام علی به
او گفت: "مهرگان
و جشن ما هر
روز است" و
گفته میشود
که امام
علی در حق او و
فرزندانش
دعای خیر کرد
که امام
ابوحنیفه اثر
آن دعا قلمداد میشود. به
هر حال، امام
ابوحنیفه از
جهت نژادی
ایرانی و
اجداد او در شرق این
سرزمین ساکن
بودهاند،
منابع برای
امام
ابوحنیفه جز
حماد فرزند
دیگری ثبت نکردهاند
و به علت
انتخاب
کینه"ابوحنیفه"
اشارهای
نشده است،
بیشتر منابع
اتفاق دارند
که امام
ابوحنیفه در
سال 80 هجری در
کوفه به دنیا
آمد و در سال 150 هجری در بغداد در
گذشت (700 ال 767 میلادی).
امام
ابوحنیفه از
جهت اقتصادی
وضع خوبی
داشت، از پیشه
و تجارت امام
ابوحنیفه یعنی
فروش خز میتوان
منابع تاریخی
و رجالی
را که امام
ابوحنیفه را
صاحب مکنت،
ثروت و سخاوت
دانستهاند
تصدیق نمود. و
در مورد
اجداد او با
توجه به خبری
که درباره پدر
بزرگ او روایت
شده است - هدیه
دادن فالوده
به امام علی
(رض)- میتوان
چنین استنباط
کرد که آنها
نیز از جهت
مالی در وضعیتی
بالاتر از
طبقه متوسط
جامعه بودهاند.
آموزش
و اساتید امام ابوحنیفه
با توجه
به توانایی
مالی خوب
خانواده پدری،
امام
ابوحنیفه
طبیعی بود
که کسب دانش
از خواستهها
و آرزوهای
نعمان قرار
بگیرد اما با
توجه به اینکه
کسب دانش
در خانواده
آنان پیشینهیی
نداشت، برای
محقق شدن این
امر اسبابی
لازم بود. ابوحنیفه
نعمان بن ثابت
در ابتدای
زندگی گاهگاهی
در حلقههای
علم و دانش که
در مساجد
تشکیل میشد،
شرکت میجست،
و در همین
حلقهها بود
که متوجه
استعداد خود
شد. و علماء
نیز که متوجه
هوش و زیرکی
او شده بودند،
او را به
فراگیری دانش
تشویق کردند. در
حقیقت میل
قلبی او با
تشویق
دانشمندانی
چون شعبی
هماهنگ شد. پس
ابوحنیفه روی به سوی
فراگیری دانش
آورد.
در
آن عصر، حلقههای
دانش و آموزش
در سه شاخه فعال
بود:
1- در بحث اصول
عقاید (علم
کلام)، که
درباره باور
فرقهها و مذاهب
مختلف در
جامعه بحث
و گفتگو میشد.
2- حلقههای
علمای حدیث،
که احادیث
رسول خدا (ص) را
بدون توجه
به فقه آنها
روایت میکردند
و احتمالاً این
نوع حلقهها
در کوفه زیاد نبودهاند.
3- حلقههای
فقه و استنباط
مسائل فقهی از
کتاب و سنت.
ابوحنیفه
در ابتدا تا
مدتی مشغول
رفتو آمد در
حلقههای
اصول عقاید ـ
علم کلامـ
گشت. جو سیاسی
و فرقهگرایی
آن عصر بینالنهرین،
جاذبه قابل
توجهی به علم کلام
داده بود اما
او به اسباب
گوناگون، بعد
از مدتی علم
کلام را رها
کرد، و با پیش
آمدن زمینهای
رو به سوی فقه
آورد، خطیب
بغدادی با
ارایه سند این
تحول را چنین گزارش میکند:
"پس من در
پی علم کلام
رفتم تا جایی
که از افراد معروف
در این شاخه
از علم شدم، حلقه
درس ما نزدیک
مجلس علم حماد
بن حسن ابی سلیمان بود.
روزی زنی
آمد و از من
پرسشی فقهی در
زمینه طلاق
نمود. که من از
پاسخ ناتوان
ماندم. و او را پیش حماد
فرستادم، تا
چون برگردد،
مرا نیز از
پاسخ آن خبر
دهد. و او
چنین کرد. پس
با خود گفتم
دیگر مرا علم
کلام بس است. و
شاگردی حماد
اختیار
نمودم، و بعد از چندی از
بهترین
شاگران او
گشتم. زیرا
درس را بخوبی
فرا گرفته و
تکرار میکردم
پس ده سال
همراه و شاگرد
او بودم..."
صاحب
"المنتظم فی
التواریخ
الملوک و
الامم"
درباره
چگونگی رویآوری
امام
ابوحنیفه به
فقه روایت
دیگری را ذکر
میکند و در
آن سبب روی
آوری او،
بیشتر به
اهمیت فقه در جامعه
و احترام به
فقهاء در
جوانی و پیری
نسبت داده شده
است.
ابو
حنیفه "تابعی"
(ابو حنیفه
صحابه دیده)
منابع
تاریخی
ابوحنیفه را
تابعی شمردهاند
(کسی که صحابه
را دیده است)
اما درباره
روایت او از
صحابه اختلاف
نظر وجود
دارد، از قاضی ابو یوسف
روایت شده
است، که از
امام
ابوحنیفه چنین
شنیدم:
"من در
سال هشتاد هجری به
دنیا آمدم و
در سال 96 به
همراه پدرم حج
گذاردم. و چون
داخل مسجد
حرام شدم، حلقه بزرگی
از مردم را
دیدم (که
دور کسی جمع
شده اند).
از پدرم
پرسیدم، این
حلقه علم از
آن کیست؟ گفت:
از عبدالله
بن جزء زبیدی
صحابه رسول
خدا (ص) جلو رفتم
و از او شنیدم
که از رسول
خدا(ص) نقل نمود:
من تفقه فی
دین الله کفاه
الله همه و
رزقه من حیث لایحتسب".
مسجد مکی اهل
سنی ایران/
زاهدان/ سایت
سنُی آنلاین؛
حماد
بن ابی سلیمان ،
استاد ابو
حنیفه
اگر چه
حماد بن ابی
سلیمان از مهمترین
اساتید
ابوحنیفه به شمار میرود،
اما ابوحنیفه
از علمای
دیگری نیز کسب
دانش و حدیث
نمود. جمالالدین یوسف
مزی صاحب
تهذیب الکمال
فی أسماء
الرجال،
اسامی اساتید
امام
ابوحنیفه را
به تفصیل
آورده است که
در میان آنها
افراد مشهوری
چون طاووس بن
کیسان، عاصم
بن أبی النجود،
عکرمه مولی
ابن عباس،
محمد بن مسلم
بن شهاب زهری
و همچنین از میان ائمه
شیعه، أبی
جعفر محمد بن
علی بن حسین و
زید بن علی بن
حسین قرار دارند.
ابوجعفر
منصور ، خلیفه
عباسی و امام
ابوحنیفه
ابوجعفر
منصور، خلیفه
عباسی از امام
ابوحنیفه
پرسید: "علم
را از چه
کسی فرا گرفتهای؟
امام پاسخ داد: از
حماد بن أبی
سلیمان و از
شاگردان عمر
بن خطاب،
علی ابن
ابیطالب،
عبدالله بن
مسعود و عبدالله
بن عباس."
ستون
فقه کوفه
همانطور
که پیش از
این گفته شد
مهمترین و
مشهورترین
استاد و شیخ
ابوحنیفه،
حماد بن ابیسلیمان بود. حماد
فقه و دانش را
از ابراهیم
نخعی فرا گرفت.
ابراهیم نخعی داناترین
مردم به رأی
در زمان خود
بود. وی در سال 120
هـ = 738
م. درگذشت.
ابوحنیفه
همچنین از
شعبی نیز فقه
آموخت
ابراهیم و
شعبی دانش خود
را از شریح،
علقمه بن قیس
و سروق بن اجدع
فرا گرفتند و
اینان
شاگردان
عبدالله بن مسعود
و علی بن
ابیطالب رضی الله عنهم
بودند. و این
دو صحابه با
اقامت خود در
کوفه ستون فقه
کوفه را بوجود آوردند. البته
عبدالله بن
مسعود با
اقامت طولانیتر
خود در این
میان نقش بیش تری داشت.
زید
بن علی زینالعابدین ، پیشوای
مذهب زیدیه ،
پسر امام
چهارم شیعه ،
استاد
ابوحنیفه
در مجموع
میتوان ادعا
نمود، که
مبنای فقه
کوفی با
مشخصاتی که بعد
از این پیدا
نمود، توسط
عبدالله بن
مسعود پیریزی
شد. همانطور
که اشاره شد از جمله
اساتید
ابوحنیفه زید
بن علی زینالعابدین
بود. وی فرزند
امام چهارم
شیعه اثنی
عشری یعنی علی
بن حسین (رض)
بود.
زید
پیشوای مذهب
زیدیه ، شیخ
معتزله
زید که
پیشوای مذهب
زیدیه به شمار
میرود در بسیاری از
دانشها،
صاحب نام بود
او در علم قرائات قرآن، فقه و
باورها از
علمای مهم زمان خود
بود و معتزله
او را از شیوخ
خود میشمارند.
و در افکار و
اندیشهها از معتزلی
تأثیر
پذیرفته است،
با توجه به
این اتصال
علمی شاید
بتوان در میان
ریشههای فقه حنفی و
اندیشههای
عقلایی
معتزله رابطهای
یافت.
ارتباط
ابو حنیفه با امام ششم
شیعه جعفر
صادق
روایت
شده است که
امام ابوحنیفه
به مدت دو سال
نزد زید بن
علی شاگردی
نموده است،
همچنین
ابوحنیفه با
امام ششم
شیعه اثنی
عشری جعفر
صادق نیز
ارتباطات علمی
داشت و با
رفتن
ابوحنیفه از کوفه
به مکه مکرمه
ـ به سبب فشار
ابن هبیره
والی امویان
بر او ـ
توانست از فقه ابن عباس
نیز بهرهمند
شود. زیرا
شاگردان ابن عباس
در مکه صاحب
حلقههای درس بودند. گفته
میشود که
امام
ابوحنیفه در
طول زندگی
علمی خود توانست
حدود شصت هزار
مسأله و به
روایتی سیصد
هزار مسأله
فقهی بسازد.
ابوحنیفه در
طول زندگی خود به جز پرورش
شاگردان
مشهور و مدون
ساختن فقه که
بیشتر در کتابهای
شاگرد او محمد
بن حسن
شیبانی
متبلور شد،
کتابهایی
نیز نوشته است- یا
به او نسبت
داده شده است- به
عنوان نمونه:
کتاب
الصلاة که به
آن "کتاب
العروس" نیز
گفتهاند.
"کتاب
المناسک"، "کتاب
الرهن"،
"کتاب
الشروط" که
ظاهراً این کتاب
در موضوعی بیسابقه
طرح شده بود، "کتاب
الفرائض"،
"الرد علی
القدریة"
"رسالة الی
البستی"،
"کتاب العالم
و المتعلم" و کتاب
"فقه الأکبر".
این دو کتاب
آخر درباره
عقاید،
بارورها و علم
کلام هستند.
عواملی
که در اندیشه
فقهی امام
ابوحنیفه
تأثیر گذاشت،
عبارتند از:
الف:
ابوحنیفه از
محیطی که در
آن میزیست
تأثیر
پذیرفت،
تأثیر محیط و
همچنین زمان و
مکان در فقه و
فتوا بسیار
مهم است به
طوری که ابن قیم
جوزی در کتاب
پُر ارزش خود
"اعلام
الموقعین" که
در موضوع اصول
فقه و اجتهاد
است، فصل اول
از جلد سوم را
به عنوان زیر
اختصاص داده
است" در تغییر
فتوا و تفاوت
آن برابر با
زمان، مکان،
حالات، نیات و
نتائج آن". از
این جهت توجه
به محیط میان
دو رود و به
ویژه کوفه در
زمان رشد و
شکوفایی فقه
اهل رأی از
اهمیت خاص برخوردار
است. زیرا
تأثیر محیط
تنها بر
اندیشههای
سیاسی، فلسفی
و ادبی منحصر
نمیشود بلکه
در زندگی فقیه
نیز نقشی فعال
برجای میگذارد.
چرا که او با
محیط خود
ارتباطی
تنگاتنگ دارد
و میخواهد به
وسیله تبیین
احکام فقهی،
راه حلی برای
مشکلات آن
ارایه کند.
سرزمین
گسترده
اسلامی که
آمیختهای از
ملتهای
مختلف با
فرهنگ، نژاد،
آداب و عادتهای
متفاوت بود و
فشردگی همه
این موارد در
میان دو رود
به سبب
درآمیختگی
اقوام و
نژادهای کهن،
ناگزیر بر
گرایش و
دیدگاه فقهی
ابوحنیفه تأثیر
میگذاشت.
ب:
ابوحنیفه تحت
تأثیر دورهای
از زندگی خود
قرار داشت که
در حلقههای
علم کلام صاحب
نام بود. در
این حلقهها
پیرامون قضا و
قدر، ایمان و
عملکرد
صحابه، بحث میشد.
عقل و اندیشههای
عقلایی در علم
کلام جایگاه
مهمی داشت. ظهور
معتزله از بطن
مناظرههای
مربوط به علم
کلام بیدلیل
نبوده است و
نمیتوان
انکار کرد که
اگر چه
ابوحنیفه در
باورها بر
خلاف معتزله
معتقد بود اما
تأثیر اندیشه
اتکا به عقل و
توجه زیاد به
قرآن و قلّت
توجه به حدیث
میتوان تحت
تأثیر حلقههای
علم کلام
باشد. همانطور
که بعدها در
قرن چهارم با
وجود اختلاف
نظر اساسی
میان اشاعره و
معتزله، شاهد
تأثیر
محتوایی
اندیشه
اعتزال در
میان اهل سنت
و تلطیف و
تعدیل
دیدگاهها در
میان خود اهل
سنت هستیم، و
این تأثیر به
سبب استفاده
از سبکهایی
بود که معتزله
در علم کلام
وارد ساخته بود.
ج:
ابوحنیفه
حدود هیجده
سال ـ بنابر
روایتی ـ در
مکتب کوفه در
کنار استاد
خود حماد بن
ابی سلیمان
بود و فقه را
از او فرا گرفت،
این مکتب رنگ
و حالت ویژه
خود را داشت و
صحابی چون ابن
مسعود در
ابتدای آن
قرار داشت. (عبدالله)
ابن مسعود
استاد نخست
عراق بود که
دانش خلیفه
دوم عمر بن
خطاب و هم
چنین آزاد
اندیش و دقت
نظر خاص خود
را داشت و بعد
از او سلسله
شاگردان و
اساتید تا
ابوحنیفه هر
کدام در
راستای تقویت
و تغذیه این
مکتب تلاش کردند؛
هر فرد در
جایگاه خود
تلاش کرد تا
از جهت حدیث و
رأی این مکتب
را یاری کند و
سرانجام حماد
وارث حقیقی
اهل رأی در
کفه همه این
اندیشهها و
دانشها را
گرد آورد؛ و
در اختیار
ابوحنیفه
قرار داد. و
ابوحنیفه نیز
آنها را در
قالب مذهبی
ریخت که با
شناسهای
مستقل و
گرایشی ممتاز
در جهان اسلام
نمودار شد. برخی
این جریان را
چنین ترسیم
کردهاند:
"فقه
را عبدالله بن
مسعود کاشت و
علقمة بن قیس نخعی
آن را آبیاری
نمود و
ابراهیم نخعی
آن را برداشت
کرد و حماد بن
أبی سلیمان آن
را آرد و ابوحنیفه
آن را پخت ـ
یعنی اصول و
فروع آن را
گسترده ساخت و
راههای
رسیدن به آن
را بیان و
ابواب و فصول
آن را مدون
ساخت ـ و همه مردم
از آن تناول
کردند."
د:
آشنایی و
ارتباط نزدیک
ابوحنیفه با
بازار، تأثیر
مستقیمی در
دیدگاه فقهی
او گذاشت.
فتاوا و نظرات
ابوحنیفه در
فقه معاملات
از واقعگرایی
خوبی
برخوردار
بود، و میتوان
گفت این
دیدگاه بیشتر
در بازار و در
حین معاملات
آب دیده شده و
صیقل خورده
بود. تا در جلسات
علمی صرف، با
توجه به اینکه
شهرهای جنوبی
و مرکزی میان
دو رود از
زمان
ساسانیان از
رونق تجاری
خوبی
برخوردار بود
و با ورود
مسلمانان به
این سرزمین و
از بین رفتن
مرزهای سیاسی
این ناحیه و
ورود
ایرانیان از شهرهای
دیگر چون
اصفهان و
خراسان که با
جاده ابریشم
نزدیک بود و
همچنین
مهاجرت
گسترده عربهای
مسلمان که در
تجارت سابقه
طولانی
داشتند، به
سرزمین میان
دو رود سبب
افزایش رونق تجاری
شد. و این رونق
تجاری فقهای
مسلمان را با
پرسشها و
مسایل جدید و
بیسابقهای
روبرو ساخت. و
توجه به این
نکته جایز
اهمیت است که
ابوحنیفه حتی
بعد از اینکه
به طور جدی به
آموزش و تدریس
فقه پرداخت
رابطه خود با
بازار را قطع
نکرد و تجارت
خود را با
شراکت ادامه داد.
روش
و ویژگیهای
فقه حنفی یا
فقه اهل رأی
همانطور
که پیش از این
آمد، امام
ابوحنیفه در نظرات
فقهی خود
پیروی مدرسهایی
بود که
عبدالله بن
مسعود در کوفه
پیریزی نمود.
و شاگردان او
این مدرسه را
بارور ساختند.
شاگردان
عبدالله ابن
مسعود به
مانند خود او
هر جا نصی از
کتاب و یا
روایت صحیحی
از رسول خدا(ص)
نمییافتند،
به رأی و نظر
خود اجتهاد میکردند،
و این روش
ادامه یافت تا
اینکه امام ابوحنیفه
و شاگردان او،
قواعد این روش
را منضبط ساختند.
امام
ابوحنیفه
پیرامون آنی
قضیه چنین
گفته است:
"من
به کتاب خدا
عمل میکنم
اگر امری را
در کتاب ندیدم
به سنت رسول
خدا (ص) مراجعه
میکنم و اگر
در سنت نیافتم
به سخن صحابه
ـ به هر کدام
که خواستم ـ
عمل میکنم و
کلام و دیگران
را بر سخنان
آنان ترجیح نمیدهم
اما هنگامی که
سخن به
ابراهیم،
شعبی، ابن سیرین،
حسن بصری،
عطاء بن ابی
رباح و سعید
بن مسیب رسید
پس آنها
علمایی بودند
که اجتهاد نمودند
و من نیز به
مانند آنان
اجتهاد میکنم."
مدرسه
فقهی کوفه؛
مدرسه
فقهی کوفه ، مدرسه
اهل رأی
مدرسه
فقهی کوفه به
مدرسه اهل رأی
شهرت دارد،
اما رأی به چه
معنی است؟ آیا
مراد از آن
همان قیاس
فقهی به معنی
ملحق ساختن
امری که حکم
آن اشاره
نشده، به امری
که حکم آن
واضح است
بخاطر اشتراک
در علت حکم،
است و یا
اینکه معنی
رأی کلیتر و
فراگیرتر از
آن است. وقتی
به معنی این
واژه در عصر
صحابه و
تابعین نگاه
میکنیم، آن
را کلیتر از
قیاس میبینیم.
و این معنی تا
زمان تشکیل
مذاهب ادامه دارد،
و بعد از شکلگیری
مذاهب آرام
آرام تفسیر هر
مذهب از رأی
متفاوت میشود
و این تفاوت
تا رد نمود
دیدگاه مذهب
دیگر به
عنوان" رأی
ناجایز"
گسترش مییابد.
ابنقیم جوزی
رأی را در
زمان صحابه و
تابعین چنین
تعریف میکند:
"رأی عبارت از
امری بود که
انسان بعد از
فکر و تأمل و
کسب معرفت به
آن میرسد، از
اموری که
ملامت درستی و
صحت آن هویدا است".
به هر حال رأی
در نزد صحابه
و تابعین، قیاس،
استحسان و
مصالح مرسله
را در برمیگیرد.
پس برابر با
این نظر، رأی
شامل هر
فتوایی میشود
که یک فقیه آن
را با استفاده
از فهم کلی خود
از دین صادر
نموده است،
بدون آن که در
کتاب و سنت به
آن اشاره شده
باشد، و
همچنین شامل
ملحق کردن حکم
یک واقعه به
واقعه شبیه آن
به دلیل تشابه
علت در هر دو
میشود. و
بدین ترتیب
فقهای مذهب
اهل رأی با
استفاده از
این سیستم در
برابر هیچ
پرسشی بیپاسخ
نماندند. و
این، از جمله
ایراداتی است
که مخالفان
ابوحنیفه بر
او وارد میدانند،
ابوحنیفه در
پاسخ دادن به
پرسشها از
شهامت کمنظیری
برخوردار بود.
فقه
و اجتهاد
ابوحنیفه
یک
تلاش فردی نبود
و شاید دوام
بسیاری از
دیدگاههای
فقهی به ویژه
در مسایل غیر
عبادی ـ فقه
معاملات ـ در
نتیجه این نوع
از اجتهاد
بود. در تأسیس
نظریات و اجتهادات
بنیادی که فقه
حنفی را شکل
دادند، شاگردان
امام
ابوحنیفه از
همان ابتدا به
شکل دقیق و
عمیق با او
همراه بودند.
شاگردان
ابوحنیفه به
ویژه افراد
معروفی چون
ابو یوسف و
زفر از چنان
استعدادی در
زمینه فقه
برخوردار
بودند که به
خوبی استاد،
خود را در
فتاوایش به
چالش میکشیدند
و چه بسا در یک
مسأله ساعتها
بحث و گفتگو
میشد، و
سرانجام
نتیجه تمام
بحثها را به
عنوان "قول
راجح" مینوشتند.
اگر چه این
مانع از
بازگشت آنان
از این قول در
طول زمان نمیشد،
زیرا امام
ابوحنیفه و
شاگردان او،
با واقف شدن
به دیدگاههای
محکمتر، از
بسیاری از
فتاوا و
اجتهادات خود
برگشتند. و
این را علامت
پختگی و
توانمندی خود
میدانستند.
فقه
احتمالی یا
"فقه فرضی و
تخمینی" ؛ بحث
"حیلههای
فقهی"
از
جمله مسائلی
که در فقه
حنفی از همان
ابتدا به شکل
گسترده توجه
شد، "فقه
احتمالی"یا
"فقه فرضی و
تخمینی" بود.
در این نوع از
فقه، فقیه احتمالات
ذهنی را طرح و
پاسخ میداد.
یکی دیگر از
مباحث طرح شده
در فقه حنفی،
بحث "حیلههای
فقهی" بود.
حیله فقهی را
بر چند نوع
تقسیم کردهاند:
حیلهای که
سبب حلال شدن
امری، حرام میشود
و نوعی دیگر
که سبب رسیدن
به حق و دوری
از گناه و
سختی در دین
میگردد،
فقهاء نوع
نخست را حرام
و نوع دوم را
جایز میدانند.
و دلیل این
جواز را کلام
خداوند متعال به
حضرت ایوب(ع)
میدانند،
آنگاه که
سوگند یاد کرد
تا زنش را صد ضربه
شلاق بزند.
زیرا در هنگام
بیماری و رنج
ایوب، به راهحل
پیشنهادی
شیطان گرایش
یافته بود. و
چون ایوب از
بیماری شفا
یافت خداوند
به او گفت:"به
خاطر صبر و
استقامت
همسرت و نیز
برای آن که بر
سوگندت
وفادار بمانی
یک دستهی علفمانند
را یک بار به
او بزن".
بحث
حیلههای
فقهی و کتاب
"الحیل" محمد
بن حسن شیبانی
در اصل برای
رفع سختی و
ایجاد گشایش
در گرههای
کور فقهی بود
اما نمیتوان
انکار کرد که
این بحث فقط
در راستای این
هدف باقی
نماند و آرام
آرام در
بسیاری از
مسائل وارد حیطهای
شد که بسیاری
از فقهاء آن
را از نوع
"حیلههای
نامشروع و
حرام" شمردهاند.
منابع مورد
استفاده امام
ابوحنیفه در
استنباط
مسایل فقهی را
موارد زیر
شمردهاند:
"الف:
قرآن کریم؛
ابوحنیفه از
نخستین کسانی
به شمار میرود
که وجوه دلالت
قرآن را تبیین
کرد. از جمله
مهمترین
مسایلی که وی
در آنها با
اکثریت
مخالفت کرده،
قطعی بودن
دلالت عام و
حجت نبودن
مفهوم مخالف
است.
ب:
سنت
ج:
اجماع؛ در
صورتی که نقل
اجماع ثابت
شده باشد
ابوحنیفه به
طور مطلق به
آن استناد میکرد.
د:
گفته صحابه:
ابوحنیفه
گفته صحابه را
بر قیاس مقدم
میداشت.
ذ:
قیاس؛
ابوحنیفه به
سبب دقت نظر و
سرعت انتقالی
که در پی بردن
به نقاط
همانندی و
تفاوت میان
موضوع های
گوناگون
داشت، قیاس را
به صورتی
گسترده و بیش
از همه
پیشینیان به
کار گرفت.
س:
استحسان؛ اگر
چه او تنها
کسی نبود که
استحسان را
یکی از منابع
استنباط گرفت
اما بیش از
دیگر
پیشوایان
مذاهب به آن
استناد کرد.
ش:
عرف؛ او عرف
صحیح را در
بنا کردن
احکام بر آن مورد
توجه قرار میداد
و در صورت
تعارض آن را
با قیاس، عرف
را مقدم میداشت.
ر:
مصالح مرسله
ز:
استصحاب".
آرامگاه
امام ابو
حنیفه در
بغداد- عراق؛
باور
و عقیدهی
امام
ابوحنیفه
مسلمانان
در عصر
ابوحنیفه در
باورهای
اساسی با هم
تفاوت چندانی
نداشتند،
مباحثی چون
توحید، نبوت و
معاد مورد
پذیرش همه
دستهها و
فرقهها بود.
فقط میتوان
این احتمال را
به طور طبیعی
در نظر گرفت که
شاید پیرامون
برخی تفسیرها
از جزئیات این
مباحث اختلاف
نظر وجود
داشته است.
آنچه سبب ایجاد
دستهها و
فرقههای
مختلف گشت،
مسایلی چون،
خلافت و
امامت، جبر و
اختیار،
وضعیت ایمانی
مرتکبین
گناهان کبیره
و... بود. بیشتر
این مباحث به
طریقی با
رویدادهای
سیاسی مربوط
میشد از این
جهت در اینجا
به باور امام
ابوحنیفه
پیرامون این
موضوعات میپردازیم،
اما پیش از
این نگاهی
کوتاه به دو
سده نخست هجری
قمری و فرقههای
شکل گرفته در
آن میاندازیم.
رواج
افکار و اندیشه
های خوارج،
شیعه،
معتزله،
قدریه،
مرجئه، جهمیه
در دو قرن
نخست اسلامی
دو
قرن نخست هجری
قمری ابتدای
طرح و رواج
افکار و
اندیشههای
خوارج، شیعه،
معتزله،
قدریه،
مرجئه، جهمیه
و سایر فرقهها
بود. که در
روند تحولات
سیاسی، مذهبی
و اجتماعی
جامعه اسلامی
شکل گرفتند. و
با موضعگیری
در برابر هم،
و چه بسا دست
به سلاح بردن
برای مقابله
با فرقه رقیب،
اوضاع بسیار
حساس و شکنندهای
را بوجود
آوردند. یکی
از علتهای
بوجود آمدن
این فرقهها
موضعگیری
سیاسی آنها
نسبت به حکومت
و مشروعیت آن
بود. پس ظهور و
سقوط حکومتهای
موافق یا
مخالف، آنها
را دچار
تغییرات بنیادی
در اصول و
مبانی میساخت
و این تحول چه
بسا سبب
سردرگمی و
حیرت دانشپژوهان
حوزه علم کلام
شده است، زیرا
تشتت و پراکندگی
آراء و
دیدگاهها آن
چنان زیاد
است، که جمع
نمودن همه این
آرا و ساختن
یک قاعده ثابت
برای بسیاری
از این فرقهها،
به ویژه مرجئه
بسیار مشکل
است. بسیاری
از منابع امام
ابوحنیفه را
مرجئی میدانند.
اندیشه
ارجاء (مرجئه)
از حسن بن
محمد حنیفه (وفات
99 هجری/ 718 میلادی)
از
زمانی که توسط
حسن بن محمد
حنیفه (متوفای
99 هجری/ 718
میلادی) مطرح
شد، تا زمان
پایانی دوره
اموی دچار
تحولات
متعددی گشت،
اندیشه ارجاء
با خودداری از
داوری درباره
مرتکبان کبیره
و از آن جمله
طرفهای
درگیر در فتنههای
دوره پسین
خلافت عثمان
(رض) آغاز شد و
در اوج فعالیت
خود به مسایلی
چون، پیوند
ایمان و عمل،
کاهش و افزایش
ایمان، مسأله
استثناء در ایمان
و عدم خلود در
آتش برای
گناهکاران
نیز پرداخت،
آبشخور
باورهای
مرجئه
رویدادهای سیاسی
بود. پرُ رنگ
شدن آنان در
یک زمان و رنگ
باختن آنان در
زمانی دیگر به
ویژه بعد از
سقوط امویان
این نظر را
تأیید میکند.
به احتمال
زیاد بسیاری
از اندیشههای
مرجئه در
تقابل با فرقههای
رقیب شکل
نهایی خود را
پیدا نموده است،
زمانی که حد و
مرز باور فرقههای
رقیب مرجئه
پرُ رنگ شد و
شروع به جدا
نمودن
نیروهای خودی
از غیر خودی
نمودند، به
طور طبیعی
مرجئه نیز به
مقابله به مثل
پرداخت و چه بسا
در این میدان
دچار افراط
شد، دلیل این
سخن سبقت
زمانی فرقههای
رقیب مرجئه
یعنی خوارج و
شیعه، نسبت به
آن است. از این
جهت شاید بی
مناسبت نباشد
که کیفیت
باورهای امام
ابوحنیفه را
در تقابل با
سایر فرقهها
سنجید، گفته
میشود که
امام
ابوحنیفه از
سویی با خوارج
و اندیشههای
آنان مخالفت
میورزید، از
سویی دیگر از
علویان و
زیدیان حمایت
میکرد و
پیشنهاد همکاری
با دستگاه
حاکم را ـ
خواه در دوره
اموی و خواه
در دوره عباسیـ
نمیپذیرفت و
از سویی هم با
نظریه شیعیان
در باب امامت
مخالف بود. از
این جهت نمیتوان
معنی باوری
مانند "عدم
خلود مرتکبان
به گناه
کبیره" را در
زمانی که
خوارج
مسلمانان را
به بهانه گناه
کبیره و پذیرش
حاکمی که بر
باور خوارج
نیست تکفیر
کرده و به قتل
می رسانند،
را با زمانی
که اندیشه
خوارج از جامعه
اسلامی رخت
بربسته یا
ضعیف شده است
یکسان دانست.
مطمئناً در
دوره نخست
بسیار پرُ رنگ
و افراطی و در
دوره دوم در
معنی واقعی
خود قرار دارد.
ارجاء
به دو معنی
آمده است:
تأخیر
انداختن و
امید دادن،
تأخیر انداختن
داوری نسبت به
مرتکبان گناه
کبیره و امید دادن
به آنان به
غفران خدایی
در روز باز
پسین، ارجاء
با معنی اول
آغاز شد و با
معنی دوم اوج
گرفت و در
درگیریهای
سیاسی مشارکت
جست، در
اندیشههای
ارجاء نوعی
مساوات میان
همه
مسلمانان،
عرب و عجم
وجود داشت و
این امر سبب رویآوری
مسلمانان
غیرعرب به سوی
این مکتب گشت.
شاید بتوان
گفت که ارجاء
و در معنی
نخست بیشتر در
تقابل با شیعه
است و در معنی
دوم در تقابل
با معتزله،
زیرا معنی دوم
به این مفهوم
است که با
وجود ایمان
هیچ گناهی
زیان نمیرساند
و با کفر هیچ
طاعتی سودمند
نیست. این دیدگاه
بیشتر در
برابر معتزله
مطرح بود زیرا
آنان بر این
باور بودند که
مرتکبین گناه
کبیره برای
همیشه در جهنماند.
شهرستانی
در ملل و نحل
در یک تفسیر،
شیعه و مرجئه
را در برابر
هم میداند.
زیرا مرجئه
معتقد است که
امام علی (رض)
در میان صحابه
در جایگاه
چهارم قرار دارد
بر خلاف شیعه
که او را مقدم
بر دیگر صحابه
میدانند.
شهرستانی در
نسبت امام
ابوحنیفه به
مرجئه چنین
آورده است: "و
از عجیب حال
او (غسان کوفی
مرجئی) آن که
حکایت کند از
(امام الائمه)
ابوحنیفه
کوفی ـ رضی
الله عنه ـ
مانند مذهب
خود، و او را
از مرجئه
شمرده و این
افترا است از
وی بر امام که
مذهب (مزخرف)
خود را بر وی
میبندد برای
رواج سخنان
خود و امام
ابوحنیفه و اصحاب
او را ـ رضی
الله عنه ـ از
"مرجئه سنت"
شمردهاند. و
بسیاری از
اصحاب مقالات
او را از
مرجئه میشمارند،
و گویا سبب
این نام بردهام
آن است که
امام فرماید:
ایمان تصدیق
دل است و آن
زیاد و کم نمیشود.
مرجئه گمان
بردند که قایل
است به تأخیر
عمل از ایمان.
و این توهم
فاسد در حق آن
مسند نشین
محفل عبادت و
طاعت چگونه
درست آید که
با آن همه سعی
و کوشش در
اصناف عبادتها
به ترک عمل
فتوی دهد. و
سبب دیگر در
این توهم غسان
آن است که
امام ابوحنیفه
ـ رضی الله
عنهـ مخالف
قدریه و
معتزلهیی
است که در "صدر
اول" بودند و
معتزله (که
تابع ایشان
بودند)
مخالفان خود
را در "قدر"،
"مرجئه"
گفتند، و
همچنین
وعیدیه از
"خوارج" پس
دور نیست که
این لقب امام
را از معتزله
، و خوارج
پیدا آمده
است".
امام
ابوحنیفه در
سایر موارد
اختلافی ذکر
شده با مقداری
تفاوت به
مانند دیگر
اهل سنت معتقد
است به درستی
جانشینی
خلفای راشدین
به ترتیب آنچه
روی داده و در
قضیه جبر و
اختیار بر این
باور است که
"انسان دارای
اعمال اختیاری
است که به سبب
آنها پاداش یا
مجازات میبیند،
با وجود تقدیر
کلی او"، و
امام ابوحنیفه
مرتکبین گناه
کبیره را از
دایره ایمان
خارج نمیبیند.
و بر این باور
است که اعمال
صالح سبب توانمندی
و پرنور شدن
ایمان، و گناه
و کارهای خلاف
سبب ضعف و
سستی ایمان میگردند.
موضعگیری
و باورهای
سیاسی امام
ابوحنیفه در عصر
حکومت
عبدالملک بن
مروان (از26 تا 86
هجری/ از 646 تا 705
میلادی)
قیام
عبدالله بن
زبیر (از 1 تا 73
هجری/ 622 تا 692
میلادی)
سرکوب
کردن قیام
زبیریان با حجاج
بن یوسف ثقفی
امام
ابوحنیفه در
عصر حکومت
عبدالملک بن
مروان (از 26 تا 86
هجری/ از 646 تا 705
میلادی) ،
دومین خلیفه
مروانی به
دنیا آمد در
حالی که حکومت
هنوز از تبعات
انتقال حکومت
و قیام
عبدالله بن
زبیر (از 1 تا 73 هجری/
622 تا 692 میلادی)
نرسته بود. پس
عبدالملک بن مروان
به حجاج بن
یوسف ثقفی (از 40
تا 95 هجری/ از 660 تا
714 میلادی) بعد
از سرکوب کردن
قیام زبیریان
حکومت بصره و
کوفه و حجاز
را داد. در آن
موقع ابوحنیفه
دوران کودکی
را میگذراند.
و شاهد فجایعی
بود، که حجاج
در عراق مرتکب
میشد. و
سختگیریهای
حجاج بر مردم
و فقهای بزرگ،
سبب رویگردانی
او از همان
کودکی از
امویان شد.
علاوه بر این،
ابو حنیفه
دوستی اهل بیت
رسول خدا (ص) را
از پدر و مادر
به ارث برده
بود. فشار
امویان بر
غیرعربها و
موالی بر آنان
نیز اعمال میشد.
و موضعگیری
اهل بیت نسبت
به موالی،
محبت آنان به
اهل بیت را
سبب شد. ذهبی
در سیر اعلام
النبلاء تبلور
این محبت را
چنین حکایت
کرده است:
"ابوحنیفه در
حال پاسخ دادن
به سؤالات
مردم مدینه
بود و برخی از
مردم در اطراف
او نشسته و
برخی دیگر
ایستاده
بودند در این
موقع امام
جعفر صادق را
در میان مردم
ایستاده
مشاهده کرد پس
خطاب به او
گفت: شایسته نیست
که من نشسته
باشم در حالی
که شما
ایستادهاید."
زمان
هشام بن
عبدالملک (از 71
تا 122 هجری/ از 690
تا 740 میلادی)
حمایت
امام
ابوحنیفه از
قیام زید بن
علی (80 تا 122 هجری/ 699
تا 740 میلادی)
امام
ابوحنیفه از
قیام زید بن
علی (از 80 تا 122
هجری/ 699 740
میلادی) ،
فرزند امام
چهارم
شیعیان، در زمان
خلافت هشام بن
عبدالملک (از 71
تا 122 هجری/ از 690
تا 740 میلادی)
حمایت کرد حتی
برخی از منابع
از میل او برای
پیوستن به
قیام زید میگویند
و با مال و
ثروت خود او
را یاری داد و
مردم را به
پیوستن به زید
تشویق نمود.
این حمایت از
زید در زمانی
صورت پذیرفت،
که ابوحنیفه
فقط چهل و دو
سال داشت و به
تازگی بعد از
مرگ استادش، حماد
بن ابی سلیمان
به ریاست
مدرسه اهل رأی
در کوفه رسیده
بود. امویان
از جانبداری
ابوحنیفه از
قیام زید بن
علی باخبر
شدند و درصدد
برآمدند تا
مقدار دوستی
او با اهل بیت
را بیازمایند.
و همچنین در
ایام ضعف و
سستی دولت
اموی از فقهای
بزرگ یاری
بگیرند. پس
یزید بن عمر
ابن هبیره والی
کوفه قضاوت را
به ابوحنیفه
پیشنهاد داد.
و چون آن را نپذیرفت
او را 110 شلاق ـ
هر روز ده
شلاق ـ زد. و
این سبب شد تا
ابوحنیفه
مدتی کوفه را
رها کند و به مکه
بگریزد،
اقامت او در
مکه تا سال
132هجری/ تا 750
میلادی که
دولت عباسی
استقرار پیدا
کرد ادامه
یافت.
ابوحنیفه
در ابتدا از
دولت عباسی
حمایت نمود و
چون دید آنها
نیز روش
امویان را در
پی گرفتهاند
از جانبداری
دست کشید.
امام
ابوحنیفه در برابر
قیام محمد بن
عبدالله
(معروف به نفس
زکیه) و برادرش
ابراهیم بن
عبدالله از
فرزندان امام
حسن مجتبی
، موضعگیری
صریح نمود. و
این سبب خشم
خلیفه
ابوجعفر
منصور (قاتل
ابومسلم
خراسانی) شد.
حمایت
از قیام نفس
زکیه در دوره
ابوجعفر
منصور ؛ وفات
ابو حنیفه بعد
از شلاق خوردن
در زندان
نفس
زکیه در مدینه
قیام کرد و
برادرش را به
بصره فرستاد و
او توانست بر
بصره، اهواز،
فارس و واسط
چیره شود. و به
کوفه حمله برد،
عباسیان تلاش
بسیار کردند
تا با نیرنگ
این قیام را
سرکوب کنند ،
اما
نتوانستند. و
بعد از درگیریهای
متعدد
سرانجام
عباسیان بر
این قیام چیره
شدند . امام
ابوحنیفه
مبلغ چهار
هزار درهم
برای ابراهیم
به بصره
فرستاد. و فرمانده
نظامی
ابوجعفر
منصور، حسن بن
قحطبه را از
جنگ با
عبدالله (نفس
زکیه) باز
داشت، امری که
بر ابوجعفر
پنهان نماند و
شاید همین
دیدگاه امام
سبب شد تا
ابوجعفر
منصور به فکر
تسویه حساب با
او برآید و
برای این کار
کمهزینهترین
راه را
برگزید، از
این جهت او را
به کار قضاوت
خواست ـ و با
اختلاف
روایاتی که در
این زمینه هستـ
نوع گفت و
گوی بین امام
ابوحنیفه و
منصور عباسی و
پاسخ امام به
او، همه حکایت
از شهامت
ابوحنیفه و نارضایتی
شدید او از
کارهای منصور
عباسی داشت،
به روایتی امام
ابوحنیفه
قضاوت را
نپذیرفت و در
نتیجه به زندان
و شلاق محکوم
شد، و امام در
زندان درگذشت.
در مجموع با
توجه به مباحث
گذشته و
روایات کتابهای
مناقب و کتابهایی
مانند أحکام
القرآن جصاص
و... میتوان
باورهای
سیاسی امام
ابوحنیفه را
در موارد زیر
خلاصه نمود:
1- مسأله
حاکمیت: امام
ابوحنیفه بر
این باور بود
که حاکم حقیقی
خداوند است و
پیامبر به
عنوان فرستاده
او باید پیروی
شود و شریعت و
قانون خداوند
و پیامبر او (ص)
برترین قانون
است و هیچ
مسلمانی
اجازه ندارد
در برابر این
قانون، حکم
دیگری اختیار
نماید.
2- روش
درست انعقاد
خلافت: امام
ابوحنیفه بر
این باور بود
که خلافت با
اعمال زور و
قدرت منعقد
نمیشود. و
خلافت درست آن
است که از
طریق شوری و
اجتماع اهل
رأی جامعه
اسلامی،
تشکیل شده
باشد.
3- امامت و
خلافت فاسق و
ستمگر جایز
نیست: عدالت برای
خلافت شرط
لازمی است اما
بعد از سیطره
فرد ستمگر بر
امور
مسلمانان،
امور اجتماعی
و قضایی شرعی
زیر نظر او
درست هستند.
4- ابوحنیفه
به قریشی بودن
خلیفه باور
داشت، زیرا تا
آن عصر هنوز
قریشیها بیش
از همه در
بسیج مردم
توانا بودند و
پیروی مردم از
آنان بیش از
دیگران بود.
5- امام به
استقلال قضات
از حاکمان
باور داشت، در
یکی از آخرین
سخنانش به شاگردانش
چنین گفت:" اگر
خلیفه مرتکب
جرمی شود که
با حقوق
انسانی
ارتباط داشته
باشد، بزرگترین
قاضی یا قاضیالقضاة
باید در حق او
داوری، و حکم
را بر او اجرا
کند". و علت
نپذیرفتن پست
قضاوت توسط او
این باور او
بود زیرا حاکمان
وقت استقلال
قضات را به
رسمیت نمیشناختند.
6- امام
حنیفه بر قیام
ضد حاکم ستمگر
باور داشت، از
این جهت به
یاری کسانی
پرداخت که
علیه حاکمان
قیام کردند و
شرط عدالت و
تقوا را نیز
دارا بودند.
ابوحنیفه
در جایگاه جرح
و تعدیل
ابوحنیفه
به خاطر پاسخ
دادن به یک سری
سؤالات که در
دایره فقه
تقدیری یا
همان فقه
احتمالات
قرار میگیرند،
هرگز بوسیله
مخالفان اهل
رأی بخشیده نشد.
در بین علمای
طراز اول جرح
و تعدیل، درباره
احادیث روایت
شده از امام
ابوحنیفه
اختلاف نظر
وجود دارد.
اما هیچ دستهای
او را به کذب و
دروغ متهم
نساختهاند. با
تأمل در
پیرامون
دیدگاه هر دو
دسته و فاصله
زمانی هر یک
از آنان از
عصر امام
ابوحنیفه و همچنین
دیدگاه آنان
نسبت به فقه و
فقها، میتوان
به این جمعبندی
رسید که امام
ابوحنیفه در
روایت حدیث، قابل
اطمینان و از
اهل صدق و
راستی است. اما
با وجود اینکه
یحیی بن معین
(از 158 تا 233 هجری/
از 775 تا 848
میلادی) که از
پیشوایان
حدیث شناس در
عصر خود بود،
بر باور فوق
است و یحیی بن
سعید (وفات در 143
هجری/ 760 میلادی)
پیشوای اهل
حدیث در زمان
خود، فتوای
امام
ابوحنیفه را
میپذیرد و
امام محمد بن
ادریس شافعی
(از 150 تا 204 هجری/
از 767 تا 820
میلادی) بر
این باور است
که: "هر کس در
پی کسب فقه
باشد وامدار
امام ابوحنیفه
میشود." و
سفیان ثوری و
عبدالله بن
مبارک میگویند:
"ابوحنیفه
فقیهترین
فرد زمان خود
بود".
و
افرادی چون
احمد بن شعیب
نسایی و
عبدالله بن
عدی که از
پیشوایان حدیث
بودند، امام
ابوحنیفه را
در حدیث صاحبنظر
نمی دانند. و
ابنعدی او را
از اهل حدیث
نمی شمارد و
برخی دیگر پا
را از این
فراتر نهاده و
ابوحنیفه را
به سبب تردید
در درستی برخی
از احادیث،
شدیداً تقبیح
کردهاند.
همه
این اختلافات
به سبب روشی
بود که امام
ابوحنیفه در
استنباط
احکام از
قواعد فقهی
اختیار نموده
بود. از این
جهت آن دسته
از علمای جرح
و تعدیل که
صبغه فقهی
آنها قوی است،
جایگاه بزرگ
امام
ابوحنیفه را
باور دارند به
ایرادات
مخالفان او
ارزش زیادی
قایل نیستند.
روایاتی از
پیشوایان اهل
حدیث که از
فقهای عصر خود
بودند موجود
است که نشان دهنده
جایگاه بس
بزرگ امام
ابوحنیفه و
شاگردان اوست.
در
این میان نکتهایی
چند بر جای
مانده است، از
جمله آن که
وجود کسانی که
با جعل و وضع
حدیث تلاش
کردهاند تا
با کسب وجه،
جایگاه افراد
موجه جامعه را
مخدوش سازند،
سبب شده است تا
افراد زیادی
در این میان
قربانی این
دروغ پردازی
میشوند،
وجود روایات
ساختگی و چه
بسا متضاد در
مورد امام
ابوحنیفه ـ که
تاریخ بغداد
مملو از آنهاست
ـ نشاندهنده
چنین موضوعی
است. و نباید
از حسادت حسودان
که با ایجاد
شایعه، قلب
بیمار خود را
ـ به گمان خود
ـ آرامش میدهند،
غافل ماند. و
اگر این دسته
بهانه و سوژهای
برای ایجاد
تشکیک نسبت به
علم و دانش
کسی بدست
آورند، با شاخ
و برگ دادن و
بزرگ کردن و
واقعی جلوه
دادن آن، هر
غیر محققی را
به شک و تردید
میاندازند...
امام
ابوحنیفه در
چند جمله
ابوحنیفه
انسانی متین و
آرام بود،
درکی قوی
داشت. فقه،
عبادت، تقوا و
سخاوت را یک
جا با هم
داشت، بخشش و
عطای حکومتی را
نمیپذیرفت،
در برابر
دشمنان و
مخالفان از
تحمل و سعه
صدر بینظیری
برخوردار بود.
گفتههای
ناخوشایند و
پرسشهای
جاهلانه او را
برنمیانگیخت،
در تحلیل
مسایل ژرفاندیش
و ژرفکار بود
و به بررسی
ظاهر متون
دینی بسنده نمیکرد،
بلکه به هدفی
که در پشت این
ظاهر بود مینگریست،
همین ویژگیها
و مانند اینها
بود که او را
جایگاهی بلند
بخشید، دلش را
نورانی ساخت و
بینشی روشن به
وی ارزانی
داشت.
منبع:
- نوشته
ای از محمد
یوسف ارباب در
سایت "آرشیو
اهل سنت
ایران".
نگاره
از سایت حنفی؛
ابوحنيفه
و مذهب وى
مذهب
حنيفه يكى از مذاهب
چهارگانه اهل
سنت و جماعت
است. از پيروان
ابوحنيفه ،
نعمان بن ثابت
بت زوطى بن
ماه مى باشد
كه در سال 80
هجرى به دنيا
آمد و در سال 150
هجرى در گذشت. وى
در اصل
ايرانى و از
مردم كابل است. جدّش
زوطى از
اسيران كابل
بود و پدرش
ثابت در كوفه
آزاد شد. ابوحنيفه
در كوفه به
دنيا آمد و براى
فراگرفتن
دانش كوشش
فراوانى نمود.
او نزد حماد
بن ابى سليمان
از علماى قرن اول
و اوايل قرن
دوم هجرى- در
گذشته به
سال 120 هجرى-
علم دين را
فراگرفت. قبر
ابوحنيفه هم
اكنون در
بغداد
زيارتگاه اهل سنت است.
ابوحنيفه
مدتى قاضى
القضاه كوفه
بود و منصور دوانيقى
عباسى از او خواست كه
منصب قاضى
القضاتى را در
شهر بغداد بپذيرد،
ولى او قبول
نكرد؛ در
نتيجه خليفه
او را به
زندان انداخت
و در زندان در
گذشت .
ابوحنيفه
در بعد راى و
اجتهاد قرار
داشت و از اهل
حديث دورى مى
كرد و اصل قياس
و استحسان را
در آراء خود
پذيرفت. از
اين جهت قياس
و استحسان در
مذهب فقهى او
پس از قرآن و سنت
و اجماع ، اصل
چهارم به
شمار مى آيد.
روش و شيوه
ابداعى او در
فقه تحت عنوان
فقه حنفى
شناخته شده
است.
نوبختى و
ابوالحسن
اشعرى و گروه
ديگر از علما علم
كلام او را از
گروه "رجا" - مرجئه
- خوانده اند و در اين مطلب
به گفته او
استناد نموده
اند كه در
كتاب"فقه
الاكبر" گفته :(لا نكفر
احدا بذنب و
لا ننفى احدا
عن الايم ) يعنى
ما كسى را
درباره گناهى
كه انجام داده
است كافر نمى
دانيم و از
كسى نفى ايمان
نمى كنيم .البته
اين عنوان
دليل بر مرجئه
بودن نيست ،
زيرا
دانشمندان
اهل سنت و
شيعه نى
اينگونه
افراد را كافر
ندانسته اند. ابن
خلدون مى
گويد:
ابوحنيفه
تنها 17 روايت
از روايات
نبوى را قبول
كرده و او
در راى و قياس
راه افراط را
در پيش گرفته
بود.
ابوحنيفه
، پس از مرگش ،
مذهب فقهى
او توسط دو
نفر از يارانش
يكى محمد بن
حسن شيبانى ، و
ديگرى
ابويوسف قاضى
، رواج
يافت. آثار وى
تنها يك كتاب
به نام فقه
اكبر بيش نيست
، گرچه
شاگردانش
فتاوى او
را پس از وى
گرد آورى
نموده و به
رشته تحرير در
آورده اند. پايه
و اساس فقه ابوحنيفه
مبتنى بر هفت
اصل است : 1- قرآنف 2- سنت، 3- اقوال
صحابه، 4- قياس، 5- استحسان، 6- اجماع، 7- عرف.
ابوحنيفه و
قیام زيد بن على
ابوحنيفه
از راه خز
فروشى و
معامله
ابريشم زندگى
مى كرد و
از خلفاى
عباسى بيزارى
مى جست و هرگز
آنان را دوست
نمى داشت ، و
به علويان كه دشمنان اين
خلفا بودند
كمك مالى
فراوان مى نمود،
بويژه در
رابطه با قيام
زيد بن على بن الحسين
عليه السلام
كمك مالى
فراوانى به زيد
و طرفدارانش
نمود. و چون
منصب قضاوت در بغداد را
از طرف خليفه
قبول نكرد، او
را به زدن 100
ضربه تازيانه
محكوم كردند و در زندان
انداختند و
عاقبت در
زندان در گذشت. ابوحنيفه
در هر مسئله فقهى پس از
استنباط حكم
شرعى مى گفت :
هذا رايى يعنى
اين راى من
است ، لذا پيروان
او را"اصحاب رأى" گفته اند. مذهب
فقهى
ابوحنيفه در
كشورهاى عراق
، مصر، لبنان
، سوريه ،
تركيه ،
تفغانستان ،
پاكستان ،
تركمنستان ، چين
، هند و آسياى مركزى رواج
دارد و یک
سوم مسلمانان
جهان بر اين
مذهب فقهى
استوارند. در
گذشت وى در
ماه رجب و يا
شعبان سال 150 و
يا 151 و يا 153 هجرى
اتفاق افتاده
است.
نگاره
از سایت نقطه
تسلیم؛
ابو
عبدالله مالک
بن انس (امام
المدینه)/
مالکی استاد شافعى
بنيان
گذار اين مذهب
، ابو عبدالله
مالک بن انس مى
باشد كه
پيروان او را مالكى
گويند. مالك
در سالهاى 90 تا 95
هجرى به دنيا
آمده و در شهر
مدسنه منوره ، از فقهاى
مشهور آن شهر،
فقه را فرا
گرفت. مهمترين
اثر معروف او"الموطا" مى باشد، كه
در آن روايات
و سنن را بنا
به ترتيب
ابواب فقهى ،
مرتب و منظم
كرده است. مالك
بعد از استناد
به قرآن و
روايات نبوى ،
به عمل علماى عصر
خود از اهل
مدينه استناد
مى جست و از
اهل استصلاح
نيز كمك مى
گرفت ؛ يعنى
هنگام وضع حكم
، مصلحت عامه را
در نظر داشت و آنچه اصلح
بود رعايت مى
كرد. مالك در
سال 174 يا 187 يا 179 هجری در مدينه
درگذشت. مالك
فقيهى عربى
الاصل است كه
در شهر مدينه ديده به
جهان گشود و
او را امام
المدينه
گويند و در
همان شهر در
گذشت . او فقه
خود را
بر اساس
روايات نبوى
قرار داد و به خبر
واحد نيز عمل
مى كرد و به
اقوال صحابه توجه
فراوان داشت و
چون براى مسئله اى از مسائل
فقهى دليلى از
قرآن و سنت
پيدا نمى كرد،
به قياس و
مصالح مرسله
متوسل مى شد. و
مصالح مرسله
امورى است كه
به منظور مصلحت
مهم ترى به آن
توجه مى كنند،
مانند اينكه
براى گرفتن اقرار
از دزد مثلا
او را شكنجه
دهند! كه هيچ
دليلى بر
اعتبار آن در
دست نيست ، و
اين اصل فقط
در نزد مالك
بن انس
پذيرفته شده
است.
مالك
هرگاه روايتى
را نقل مى
كرد، وضو مى
گرفت و بر روى فرش جلوس
مى كرد و ريش
خود را شانه
مى زد و موقر و
متين به
خواندن روايت
مى پرداخت. در
وقت راه رفتن
و يا در حال
ايستاده ،
حديثى را نقل
مى كرد. او با
اينكه به
كبر سن رسيده
بود و ضعيف
شده بود در
شهر مدينه بر
اسب سوار نمى
شد و مى گفت : به احترام
پيامبر (صلى
الله عليه و
آله ) كه در خاك مدينه
مدفون است در
اينجا بر اسب سوار نمى
شوم.
مالك بن
انس كتاب
الموطا را
براى منصور
عباسى نگاشت
و در تمام
عمرش جز براى
حج بيت الله
الحرام از
مدينه خارج
نشد. وى استاد شافعى بود.
مذهب مالکی
در مدينه نشأت گرفت و در
حجاز منتشر
شد، سپس در
مغرب و اندلس و مراكش و
الجزاير و
تونس و ليبى و
مصر و سودان و
بحرين و كويت
رواج يافت .
پيروان مذهب
فقهى مالک
در حدود پنجاه
ميليون نفر مى
باشند.
شهر
قاهره در مصر،
محل درگذشت
عبدالله بن ادریس
شافعی از
سایت مجمع
جهانی تقریب
مذاهب اسلامی؛
3- فرقه
شافعيه (شافعی)
با پیشوایی عبدالله
بن ادریس
شافعی (وفات 204
هجری)
اينان از
پيروان
عبدالله بن
ادريس
الشافعى المطلبى
هستند. فرقه شافعيه با
گروه اهل رأى در قسمتى از
فروع دين با
هم اختلاف
دارند. ايمان
در عقيده
شافعيه داراى
سه شرط عمده
است :
1-
الاقرار
باللسان،
2-
التصديق
بالجنان،
3-
العمل
بالاركان،
همانطورى كه
شيعه نيز چنين
مى گويد.
شافعى بر
اين باور است
كه ايمان
حالت كم و
زيادى دارد.
پيروان شافعى
مى گويند:
مؤمن هستيم
اگر خدا خواهد. ولى پيروان
حنفى مى
گويند: ما
حقيقتا مؤمن
مى باشيم .يك
گروه از
شافعيان
مشبهه مى
باشند و بعضى
از اين گروه ،
يزيد را خليفه
پنجم گفته اند
و على عليه
السلام را به ظاهر
ناسزا مى
گويند! شافعى
با احمد حنبل
مناظراتى
داشته است. شافعى
در فلسطين به
دنيا آمد و دو
ساله بود كه او را به مكه
بردند و
دوباره به
بغداد رفت و
در سال 199 هجرى
به مصر سفر
كرد و در فسطاطه
در روز آخر
رجب سال 204 هجرى
در گذشت و در دامنه
كوه المقطم در
مقبره بنى عبدالحكم
به خاك سپرده
شد. شافعى از
شعراء زبردست
عصر خود بود و
در سن بيست سالگى به
مقام فتوى
رسيد و در آن
سن به مدينه سفر
كرد تا از
محضر امام مالک
استفاده كند
و در آنجا
ماند تا اينكه
مالک در سال 179
هجرى در گذشت .
وى سفرى به
يمن كرد و در
آن شهر با
علويان زيدى همداستان
و هم فكر شد و
در پنهانى با
امام يحيى بن عبدالله كه
از بزرگان
مذهب زيديه
بود رفت و آمد
و معاشرت داشت
تا اينكه او
را با گروهى
از علويان
اسير كرده ،
به بغداد پيش
هارون بردند (187
هجرى). هارون
چون از مقام
علمى او آگاه
شد او را آزاد
نمود. سلطان صلاح
الدين ايوبى
مدرسه بزرگى
بر سر مزار او ساخت و
الملك الكامل
در سال 608 هجرى
گنبدى بر ضريح
او بنا نمود.
شافعى در ابتدا
از پيروان مالک
بن انس بود و
از روايات
پيروى مى كرد،
ولى بر اثر
سفرهاى فراوانى
كه كرد براى
خود مذهبى
ويژه اختيار نمود.
وى نظر خود را
با روايات
درهم آميخت
و مذهبى بين
دو مذهب حنفى
و مالكى به وجود
آورد كه به
مذهب شافعى
شهرت يافت.
ادله
چهارگانه سنیُان
(کتاب، سنت،
اجماع، قیاس)
او در
كلام از
پيروان
ابوالحسن
اشعرى بود و
ادله
چهارگانه را
كه كتاب و سنت
و اجماع
و قياس باشد،
قبول كرده
بود. او قائل
به استدلال
نيز بود ولى
چيزى را كه حنفيان به
آن استحسان مى
گويند و نيز
اين مطلب را
كه مالكيان آن
را مصالح
مرسله گفته
اند رد مى كرد. تا
زمان شافعى
براى استنباط
احكام شرع ،
كتاب مدونى در
دست نبود
و تنها فقهاء
در كتابهاى
فقهى خود از
بعضى مسائل
مانند: اجتهاد
و راى و استحسان
، سخن بر زبان
مى آوردند.
نخستين كسى كه
مسائل اصول
فقه را تدوين
و تأليف نمود
وى بود. شافعى
در جوانى كتاب "الرسالة" را تأليف
كرد. در اين
كتاب سخن از
قرآن ، سنت ،
ناسخ ، منسوخ
، علل ،
احاديث ، خبر
واحد، اجماع ،
قياس ،
اجتهاد،
استحسان و
اختلاف به
ميان آمده
است.
مذهب
شافعى در عصر
عثمانيان در
كشورهاى اسلامى
رواج فراوان یافت
و در اوايل
قرن دهم هجرى
بر ديگر مذاهب
اهل سنت پيشى
گرفت و آنان
را تحت الشعاع
خود قرار داد.
فقهايى كه از
محضر او
استفاده علمى
كرده اند
عبارتند از:
احمد بن حنبل
، داود ظاهرى
، ابوالثور
بغداد. از
مشاهير
شاگردان وى ،
ابو يعقوب
بويطى متوفاى
سال 231 هجرى
و اسماعيل
مزنى متوفاى
سال 264 هجرى و
ربيع بن
سليمان مرادى در
گذشته سال 270 هجرى مى
باشند. از
فقهاى مشهور
اين مذهب ابو
اسحاق فيروز
آبادى (درگذشته سال 476 هجری و مصنف كتاب "المهذب") و ابو حامد
غزالى (درگذشت
سال 505 هجرى) مى باشند.
آثارى كه
براى شافعى
ذكر كرده اند
عبارتند از:
1-
کتاب الام كتاب در
فقه كه در
چاپهاى مختلف
به چاپ رسيده
از جمله 7 جلدى .
2-
کتاب الرساله در علم
اصول فقه .
3- كتاب احكام
القرآن.
4- كتاب السنن.
5- كتاب اختلاف
الحديث.
6- كتاب السبق
و الرمى.
7- كتاب فضائل
القريش.
8- كتاب ادب
القاضى.
ناگفته نماند كه
كتابهاى
شافعى به دست
شاگردان وى جمع
آورى و نوشته
و تدوين گشته
است. چنان
كه در مقدمه
كتاب الام
تصريح شده كه
آن كتاب
تقريرات درس
شافعى است كه
به قلم ربيع
بن سليمان
مرادى شاگرد
شافعى ، به
رشته تحرير در
آمده است . امروزه
بسيارى از
مسلمانان
فلسطين ، اردن
، سوريه ،
لبنان ، عراق
، حجاز،
پاكستان ،
مصر، هند و چين ،
اندونزى و
كردهاى ايران
و سنيان فارس
و يمن بر طريق
مذهب فقهى
شافعى هستند. شافعى از
نظر فقهى به
شيعه خيلى
نزديك است .محمد
بن ادريس
شافعى درباره
امام على بن
ابيطالب عليه
السلام مى
گويد: در امام على عليه
السلام چهار
خصلت است كه
اگر يكى از آنها
در هر كس پيدا
شود مستحق
تكريم و احترام
است و آنها
عبارتند از:
زهد و علم و
شجاعت و شرافت
. و نيز مى گويد:
پيامبر عاليقدر
اسلام صلى
الله عليه و
آله ، امام
على عليه
السلام را به
دانش قرآن و محتواى آن
اختصاص داد و
نيز رسول اكرم
صلى الله عليه
و آله به وى
فرمان داد تا
در ميان
مسلمانان
قضاوت نمايد و
آن حضرت ،
فتواهاى امام
على عليه
السلام را
امضاء مى فرمود.
و شافعى مى
گفت : امام على
عليه السلام بر
حق بود و
معاويه ناحق و
باطل. شافعى
در سال 146 يا سال
150 هجرى به دنيا آمده و در
سال 204 ماه رجب
در بغداد و يا
در مصر در
گذشته است.
مخطوطة
تنسب از احمد بن
حنبل؛
4- فرقه
حنبليه
موسس
ابو عبدالله
احمد بن حنبل
(از 164 تا 241 هجری/ 780
تا 855 میلادی)
شاگرد شافعی
اين گروه
از پيروان ابو
عبدالله احمد
بن حنبل میباشند. احمد در سال
164 به دنيا آمد و
در سال 241 هجرى
درگذشت. او در شهر
بغداد متولد
گرديد و در
همان شهر از
دنيا رفت. احمد
حنبل فقيهى
كثيرالسفر بود و براى
فراگفتن علوم
اسلامى و حديث
، به شام و
حجاز و يمن و
كوفه و بصره
سفر كرد
و روايات
بسيارى را گرد
آورد و آنها
را در مجموعه
اى كه "مسند
احمد حنبل" ناميده شده فراهم نمود.
مسند
احمد بن حنبل
مجموعا در شش
جز و در بردارنده
چهل هزار
روايت مى باشد
او از عمل به رأى
دورى مى كرد و
تنها به كتاب
الله و حديث
استدلال مى
نمود و به
اندازه اى در
استناد به
احاديث كوشا
بود كه گروهى
از بزرگان
اسلام مانند:
محمد بن
جرير طبرى و
محمد بن اسحاق
معروف به ابن
نديم او را از
پيشوايان
حديث شمرده اند. احمد
بن حنبل يكى
از شاگردان
خوش فهم شافعى
بود، ولى پس
از مدتى از
مذهب وى دورى
نمود و خود
مذهبى مستقل
بنا كرد و آن
را بر پنج اصل :
قرآن و سنت و
فتاوى صحابه
و قول بعضى از
صحابه اگر
موافق كتاب و
سنت باشد و
همه روايات
مرسل و ضعيف استوار
نمود. پيروان
مذهب حنبلى از
پيروان سه مذهب
فقهى ديگر اهل
سنت كمتر مى باشند. پس
از در گذشت
ابن حنبل
سالها بعد از
وى ، دو عالم
بزرگ يكى ابن
تيميه و ديگرى
ابن قيم شاگرد
ابن تيميه روى
كار آمدند و
كار خودشان را
بر اساس فكر
امام احمد
حنبل ادامه
دادند و در
قرن دوازدهم
هجرى ، محمد
بن عبدالوهاب
متوفاى سال 1206 هجرى،
عقيده خود را
بر محور مذهب
حنبلى استوار
نمود و مذهب
نوينى را
بوجود آورد كه امروز به
نام
"مذهب
وهابى" در عربستان
سعودى رواج
كامل دارد.
احمد بن حنبل
ايرانى الاصل
و از مردمان
شهر مرو و
پدرش در آن
عصر حاكم و
فرماندار
سرخس بود. او
علاوه بر كتاب
مسند خود،
كتابهاى
ديگرى درباره
ناسخ و منسوخ
و تفسير قرآن
و غيره نگاشت .
او در عصر
مامون عباسى
قائل به قديم
و ازلى بودن
قرآن شد و پس
از مامون كه معتصم
بر سر كار
آمد و او را
آزار فراوان
داد و به
زندان انداخت
و به مدت 28 ماه
در زندان گرفتار
بود تا اينكه
در سال 220 هجرى
از زندان آزاد
شد، و چون
متوكل عباسى
بر اريكه خلافت
جلوس كرد،
احمد بن حنبل
را احترام فراوان
نمود تا از
اين رهگذر
جبران گذشته را نموده
باشد. ابن قيم
فتاوى او را
در بيست مجلد
گردآورى نموده
است . ابن حنبل از مخالفان
مذهب رأى
محسوب مى شود.
کتابی
در مورد معرفی
فقه حنبلی/
نگاره از سایت
وطن مصری؛
مذهب
حنبلى پیش مردم
اصفهان و رى و دیگر
شهرهاى
ایران
مذهب
فقهى احمد بن
حنبل تا قرن
هشتم در بلاد اسلام رواج
فراوان داشت.
مقدسى مى
گويد: بيشتر
مردم اصفهان و
رى و شهرهاى
ديگر در ايران
مذهب حنبلى
داشتند، و به
معاويه بن
ابوسفيان
احترام
فراوان مى
كردند و در
شام و
فلسطين گروه
زيادى بر اين
مذهب بودند و
از بزرگان اين
مذهب كه در
ترويج آن
كوشش فراوان
كردند، يكى
تقى الدين
احمد بن
عبدالحليم بن
تيميه متولد 661
و متوفاى 728 هجرى
و پس از او
شاگردش ابن
قيم بوده و در
قرن 12 هجری اين
مذهب را محمد
بن عبدالوهاب
و خانواده آل
سعود در جزيرة
العرب رواج
دادند. گروه
حنابله یا
حنبلی به "امر
به معروف
و نهی از منكر"
اهميت فراوان
مى دهند و در
عربستان
گروهى به نام "الامرين
بالمعروف و
الناهرين عن
المنكر" از طرف
حكومت دولت
عهده دار اين
كار هستند. احمد
بن حنبل
مرد كهن سالى
بود كه نسبت
به محمد بن
ادريس شافعى
احترام زيادى
قائل بود. او همچون ديگر
اصحاب حديث و
سنت ، قرآن را
ازلى و قديم
مى دانست ، و
با اينكه كلام
خدا را
مركب از اصوات
و حروف مى
دانست ، باز
هم بر اين
باور بود كه
تركيب حروف و
اصوات به
همين شكل در
عالم ازل ثابت
و به ذات
پروردگار قائم
بوده و صوتى
كه امروزه از قاريان
شنيده مى شود
و مشاهده اى
كه از خطوط قرآن
به چشم مى
آيد، همان
كلام ازلى و قديمى
يزدانى است! و
اين عقيده تا
جايى در افكار
گروهى از
پيروان او پيش
است كه مى
گويند: هر یک
از نسخه هاى
قرآن و جلد آن
نيز ازلى است !
احمد بن
حنبل در مقابل
گروه معتزله
كه قائل به
مخلوق بودن و
حادث بودن
قرآن بودند،
به شدت اصرار
مى ورزيد
كه قرآن قديم
و ازلى است و
به خاطر همين عقيده
با مامورين
خليفه عباسى مامون به
مخالفت
برخاست و كار
بجايى كشيده
شد كه او را دست
بسته پيش
مامون بردند. ولى پيش از
رسيدن، خبر
مرگ مامون به
احمد بن حنبل
رسيد و
مامورين
دوباره او را به بغداد
برگرداندند. احمد
در حكومت
معتصم نيز بر
عقيده خود
اصرار ورزيد
تا اينكه
در سال 219 هجرى
خليفه عباسى
او را در حضور گروهى
به مدت سه روز
تحت نظر قرار داد و بر وى
فشار آورد تا
از عقيده اش
منصرف شود،
ولى اين فشار،
احمد
ابن حنبل
را از عقيده
اش باز نداشت !
لذا خليفه
دستور داد تا او
را
تازيانه بزنند و
او از هوش
برفت و خليفه
از ترس گروه
حنابله دستور
داد تا او را زندانى
كنند. در عصر
واثق پسر
معتصم نيز
همين روش دنبال
شد تا اينكه
در سال 232 هجرى
كه متوكل عباسى
به خلافت
رسيد، از احمد
ابن حنبل
حمايت كرد و
او را محترم و
معزز داشت.
.................. ................. ...............
سنیُان
اهل رأی و اهل
حدیث؛
سنیُان
حنفی اهل رأی
(از عراق) ،
سنیُان مالکی-
شافعی- حنبلی اهل حديث (از حجاز
عربستان)
همانگونه
كه درباره
مذهب فقهى
ابوحنيفه گفته
شد، او و
پيروانش را"اهل
رأى" گفته
اند. در برابر
اين گروه "اهل
حديث" و
"اصحاب
روايت" مى
باشند.
شهرستانى مى
گويد: مجتهدان
سنت و جماعت
به دو گروه: الف)اصحاب حديث، ب) اصحاب
رأى، تقسيم
مى شوند.
اصحاب
رأی از مردم
عراق
از مردم
عراق و از
پيروان
ابوحنيفه
هستند كه احكام
شرع را از طريق
قياس و مانند
آن بدست مى
آورند. پس از
ابوحنيفه دو
شاگردش - محمد
بن حسن شيبانى
و ابو يوسف
قاضى - اين روش
را در ميان مردم
عراق رواج
دادند.
اصحاب حديث از
مردمان حجاز
عربستان
كه مردم حجاز مى
باشند
عبارتند از:
پيروان مالك
بن انس و
محمد بن ادريس
شافعى و سفيان ثورى و يزيد
بن هارون و
جرير بن
عبدالله و وكيع
بن الجراح و
احمد بن حنبل
و داود بن على
بن محمد
اصفهانى . اين
گروه را از
جهت اينكه
نسبت به اخبار
و روايات ،
نظر ويژ ه
اى را از خود
نشان مى دهند،
اهل حديث گفته
اند. اين
گروه احكام
شرع را مبتنى بر نص قرآن و
روايات مى
دانند و از هر
گونه قياس و
امثال آن
خوددارى مى كنند.
گروه
های سنیُ اهل
حديث
جماعت
سنیُ اهل حدیث
در خجاز
عربستان نیز
از 5 گروه
تشکیل شده
اند. این گروه
ها عبارتند
از:
1-
مالکیه، 2-
شافعیه، 3-
حنبلیه، 4- داوديه، 5-
اشعریه.
در مورد
سنیُان مالکی
و شافعی و
حنبلی گفته شده،
حال مروری بر
گروه داودیه و
اشعریه.
فرقه
سنیُ
"داوديه" یا "ظاهری"
اهل حدیث
موسس
«ابوسليمان
داود بن على
بن خلف
اصفهانى» (از 201
تا 270 قمری/ 816 تا 884
میلادی)
اينان از
پيروان
ابوسليمان
داود بن
على بن خلف
اصفهانى
هستند كه در
سال 201 هجرى
متولد شد و در
سال 270 هجرى درگذشت. وى
ملقب به ظاهرى
كه يكى از
ائمه فقهى در
اسلام است مى
باشد به اين
فرقه "ظاهری" نيز گفته میشود.
داود در روش و
مكتب فقهى خود
به ظاهر قرآن
اكتفا مى كرد
و هرگز به
قياس و رآى و استحسان
روى نياورد و
در مورد اجماع
هم ، توجه
فراوانى به
اصحاب رسول
اكرم صلى الله
عليه و آله
داشت و به شدت
فقهايى را كه
بر اساس رأى و
قياس فتوى مى
دادند رد مى
كرد.
داود اصالتا
از مردم كاشان
ولى تولدش در
كوفه بود و در
بغداد زندگى
مى كرد. در
حوزه درسى
تدريس او چهارصد
شاگرد جمع مى
شدند و او را
نوشته هايى
است كه ابن
نديم در كتاب
الفهرست از
آنها نام برده
است.
داود در
شهر بغداد درگذشت
و پس از
وى كسى كه
مذهب فقهى او
را رواج
فراوان داد
ابن حزم
اندلسى (متوفاى
456 هجری) بود
ابن خرم اندلسی
(سرگذشتی
کوتاه از او
در پایین) كتابى
در اصول مذهب
ظاهريه در هشت
جلد به نام "الفقه
الظاهريه" تاليف كرده است.
مذهب
ظاهریه یا
داوودیه در
تاجیکستان
در قرن
دوم هجری/
هشتم میلادی،
چند گرایش
مختلف نسبت به
معارف دینی و
بشری وجود
داشت که اغلب
با یکدیگر
اختلاف عمیقی
داشتند.
مثلا :
1-
مذهب اصحاب
رای:
گروهی
بودند که نقش
عقل و رأی
انسان را در
تاویل و تحلیل
متون دینی تا
حد بالایی
تجویز می
کردند.
2-
مذهب باطنیه:
گروه
دیگر باطنیه
بودند که بر این
عقیده
پافشاری می
کردند که
ظواهر قرآن
دارای معانی
باطنی عمیقی
است و ما می
بایست گاهی از
ظاهر عبور
کنیم تا به آن
معانی دست
بیابیم.
3- مذهب
معتزلی یا
اعتزال:
هم نحله
دیگری بود که
در تمتم مسائل
دینی عقل را
عاملی تعیین
کننده تر از
وحی می دانست.
رزمگاه همه
این نهضتها در
عراق بود. در
این میان نهضت
دیگری در عراق
بوجود آمد که
گویی نوعی
اعتراض و
مخالفت را با
تمام نهضت های
معاصر خود
شروع کرد. این
نهضت به ««مذهب
ظاهریه» مشهور
شد.
4- مذهب
ظاهریه:
آنها
تنها راه
رسیدن به
حقیقت و سعادت
را تمسک به
ظاهر کلام خدا
و رسول می
دانستند.
بنیانگذار
این مذهب ،
فقیهی به نام
داوود بن محمد
علی می باشد.
داوود
بن محمد علی و
مذهب ظاهریه
خانواده
داوود از دیار
کاشان بودند.
پدرش کاتب
عبدالله بن
خالد اموی بود.
داوود در سال 201 یا 202
قمری/817 میلادی
در کوفه
چشم به جهان
گشود. خانواده
او کمی بعد به
بغداد رفته و
داوود در آن
فضا به تحصیل
علم پرداخت و
سرانجام مذهب
داوودیه یا
مذهب ظاهریه
را بنیان نهاد. او
از محضر
اساتید بزرگی
چون ابو ثور
شافعی و اسحاق
بن راهویه
بهره ها برد. داوود
از فقه شافعی
هم مانند فقه
حنفی ناخشنود
شد و لذا مکتب
خود را تاسیس
کرد. او قرآن و
حدیث و اجماع
پیامبر را
پذیرفت ولی
قیاس ، رای ،
استحسان و
تقلید را
یکسره رد کرد.
گفته اند
او فردی فقیه،
دانشمند،
زاهد و ورزیده
در فن جدل بود.
نقل است که او
قرآن را مخلوق
می دانست نه
ازلی (این
روایت مشکوک
است). او
سرانجام در
سال 270 قمری/884
میلادی در
بغداد درگذشت. ابن
ندیم حدود 150
اثر را به او
منسوب می کند.
کتابهای او
حول موضوعات
مختلفی دور
میزند که عبارتند
از ؛ اصول
دین، خلافت،
اجمال و ابطال
قیاس، ابطال
تقلید، فروع
دین، عبادات و
معاملات شرعی.
عقاید
فقهی و حقوقی ظاهریه
1- نماز مسافر: او
بنابر نص قرآن،
نماز مسافر را
شکسته اعلام
کرد و شرط
مسافت را نیز
برداشت.
مسافر حتی اگر
از یک اردوگاه
به اردوگاه
دیگر به عنوان
مسافر برود
نمازش قصر
میشود.
2- روزه مسافر: داوود
برخلاف علمای
اهل تسنن روزه
مسافر را بدون
هیچ قید و
شرطی صحیح نمی
داند و معتقد
است که روزه
نگرفتن مسافر
بدون قید و شرط،
در نص قرآن و
حدیث آمده است.
3- مساله ربا: ربا
در اسلام حرام
است اما حدیثی
از پیامبر وجود
دارد که شما
می توانید
معاوضه کنید
طلا را با طلا،
نقره را با
نقره، گندم با
گندم، جو با
جو، خرما با
خرما، نمک با
نمک را معاوضه
کنید به شرط
آنکه مقدار
معاوضه با هم
برابر باشد و
فی المجلس
صورت بگیرد.
شما نباید
مقدار بیشتری
را با مقدار
کمتری از
موارد بالا با
هم معاوضه
کنید که مقدار
اضافی ربا
محسوب می شود
اما او در این
باره قیاس را
نمی پذیرد و
تسری حکم از
موارد بالا به
موارد دیگری
را (علیرغم
نظر اهل سنت)
جایز نمی داند.
4- معتقد
به وقوع
(اقرار): تنها
از طریق لفظ و
نوشتن و اشاره
می باشند.
5- در
مورد علم قاضی: معتقدند
قویترین چیزی
که حاکم بر
طبق آن حکم کند
اول آن حکمی
است که بر
اساس علمش
باشد سپس به
اقرار است و
بعد بینه است.
6- در مورد
شهادت: در
زنا شهادت
چهار مرد یا
به جای هر مرد
دو زن به شرط
عدالت لازم
است.
7- مدعی اگر
بینه نداشت و
مدعی علیه هم
از سوگند
خوردن امتناع
کرد، او را
باید با زدن
مجبور کرد.
8- پذیرش
گفتار را اثر
شناسان در
الحاق طفل در
خصوص فرزندان
زنان آزاد و
کنیزکان واجب
است.
پس از
داوود فرزند
او، ابوبکر
محمد رییس
ظاهریه شد. او
بیشتر شاعر،
ادیب و مورخ
بود و به این
خاطر شهرتی
چشمگیر را به
مذهب ظاهریه داد،
تا جایی که در
قرن چهارم هجری/ دهم میلادی
به بیشترین
شهرت رسید.
چهره
های داودیه یا
ظاهریه
در اسپانیا
از چهره
های معروف
داودیه یا
ظاهریه در
اندلس اسپانیا
میتوان از:
1- بلّوطی:
مظهر بن
سعید بلوطی از
اولین چهره های
ظاهریه در
اسپانیا می
باشد. او در
سال 273 قمری در
قرطبه به دنیا
آمد و پس از
مدتی یکی از
بزرگان و
علماء نحله
خودش شد. او
به آرای
ظاهریه گرایش
داشت. او ادیب
و شاعر و
متکلم بود.
ابن
حزم اندلسی از
384 تا 456 قمری؛
2- ابن حزم
اندلسی:
معروفترین
چهره ظاهریه و شارح
اصلی آن در جنوب اسپانیای
اسلامی می
باشد. تولد او
در سال 384 و مرگش
در 456 قمری واقع
شد. ابن مفلت
ظاهری
بیشترین
تاثیر را بر
روی تعلیم و
تربیت او
گذاشت. او
در زندگی خود
به جز دوره
کوتاهی از
آرامش،
سختیهای
بسیاری را
تحمل نمود. او
تنها توانست
در جزیره ای
به نام مایورکا (مالورکا) و به دعوت رییس
عرب و
مسلمان آن
جزیره، به
آنجا برود و
ظاهریه را
تبلیغ کند.
آثار او بسیار
زیاد (حدود 400
اثر) و در
موضوعات
مختلف از علم
الانساب
گرفته تا بحث
المعرفة می
باشد. او را
گاهی عقل گرا
و اهل استدلال
می گفتند او حتی
قبل از کانت
فیلسوف
آلمانی
مباحثی راجع به
مقولات
پیشینی (apriori) داشته است. او
فلسفه یونان
را خوانده بود
و در کلام
متبحر بود. در
ریاضیات و
هندسه ید
طولایی داشت. در
زمینه
جغرافیا هم
صاحب نظر بود. او
جهان را
متناهی، زمین
را کروی و
خورشید را
بزرگتر از
زمین می دانست. در
اخلاق عقایدی
مانند
اپیکوریان
داشت (اصالت
لذت معنوی) او
البته رسیدن
به این مرحله
را با کمک
پیامبران
میسر می دانست. وی
سه چیز را شرط
لازم و کافی
برای تحصیل
معرفت دینی می
دانست:
1- معنی لفظ
قرآن،
2- گفتار و
رفتار پیامبر،
3- اجماع.
او
درباره خدا و
قرآن و صفات
الهی نظریات
فلسفی- کلامی-
دینی خاصی
دارد. ابن حزم
اندلسی
انسان را
مختار مطلق نمی
داند. او
اسلام و ایمان
را یکی می
داند و معتقد
است که اسلام
تمام ادیان
پیش از خود را
نسخ کرده است. می
توان گفت
ظاهریه در
اندلس تقریبا
به صورت یک
فلسفه تحت
فشار رشد کرد. علیرغم
آنکه در مشرق
مکتبی فقهی و
عمیق بود. علاوه
بر ابن حزم
افراد دیگری
هم در اندلس به
این مکتب روی
آوردند.
3- ابن
عبدالبر (463
قمری):
محدث و
تذکره نویس
مشهور به
ظاهریه تمایل
داشت.
4- حمیدی:
او هم
مورخ و تذکره
نویس بود و به
این فرقه
تمایل داشت.
در قرن
ششم
قمری/ 12
میلادی ظاهریه
در اسپانیا و
آفریقای
شمالی افول
کرد در حالی
که انسانهای
معمولی و عوام
اصول و فروع
آنرا رعایت می
کردند امّا از
هر طرف مورد
حمله قرار
گرفته بود.
منابع و
مآخذ:
1- المدخل الی
دراسته
المدارس
المذاهب
الفقهیه عمر
سلیمان استخر
2- فقه تطبیقی
سعید منصوری
(آرانی)
3- تاریخ
فلسفه در
اسلام م.م
شریف
4- المحلی ابن
خرم آندلسی
5- تهذیب
الاسماء
واللغات
نومری
6- تذکرة
الحفاظ ذهبی
فرقه
سنیُ "اشعریه"
موسس
«ابوالحسن
علی بن
اسماعيل اشعری» (از
260 تا 324 یا 330 قمری)
مذهب
اشعريه از
معروف ترين
مذاهب كلامی
در دنيای اهل
سنت است، كه
در آغاز قرن
چهارم هجری
پديد آمد. قبل
از آن، مذهب
حنبليه، مذهب
رسمی و معروف
ميان اهل سنت
بود. مؤسس مذهب
اشعريه
ابوالحسن علی بن اسماعيل
اشعری است، وی
به سال 260 هجری
قمری در بصره به دنيا
آمد، و به سال 324
يا 330 در بغداد
درگذشت. پدرش
اسماعيل بن
اسحاق، مکنی به «ابی
بشر» از
طرفداران اهل
حديث بود،
بدين جهت اشعری
در كودکی
با عقايد اهل
حديث خو
گرفت، در
دوران جوانی
به مكتب
اعتزال گرايش
يافت و تا چهل
سالگی با معتزله
بود. ولی
بار ديگر به
جانبداری از
عقايد اهل
حديث قيام كرد.
تاريخ
كناره گيری ابوالحسن
اشعری از مكتب
اعتزال، از روی قراین
در اوايل قرن
چهارم هجری
رخ داده كه هنوز استاد
وی در قيد حيات
بوده است. وی
همانگونه كه
ذكر شد در چهل
سالگی، در مسجد
جامع بصره، بازگشت خود
را از مكتب
اعتزال و
گرايش خود را به
مكتب احمد بن
حنبل، رسماً
اعلام نمود.
علت اعتزال
ايشان از مذهب
معتزله اين بود
كه روزی در
مسأله "صلاح" و "اصلح" با استاد
خود مخالفت
نمود، و از او
جدا گشت. گرچه
علت و انگيزه
های بازگشت اشعری
از مكتب
معتزله، یک
پديده روانی است،
كه طبعاً برای
خود دلایلی
داشته است. ولی برخی به جای
واقع بینی و
انگشت گذاردن
روی انگيزه واقعی بازگشت، به
خيال پردازی دست زده، و عللی را برای آن
يادآور شده
اند. از جمله
گفته شده كه
علت روگردانی اشعری
خواب هایی بوده
كه او را از
راه اعتزال
باز داشته است. اشعری
در سخنوری و
فن مناظره
مهارت كامل داشت،
مناظره
معروف او با
ابوعلی جبانی و
سخنرانیهای او در مسجد
جامع بصره در روزهای
جمعه، در
موفقيت و شهرت
او نقش مؤثری
داشت. از
مطالعة آثار
اشعری به دست می آيد كه وی
متفكری
خوش استعداد و
صاحب قريحه و محققی پر تلاش بود
و از نوعی
نبوغ نيز بهره
داشت و در جهت
رفع تضاد ميان
عقل گرایی
معتزله و ظاهرگرایی،
كوشش بسيار
نمود. اين كه
انگيزه وی
بر اعلان
مخالفت با
معتزله چه
بود، كاملاً
روشن نيست، ولی
با توجه به
آراء و
نظريات، وی
پيرامون
موضوعات كلامی
مورد اختلاف
ميان معتزله و
اهل حديث، می
توان حدس زد
كه وی در صدد
ارائه طرحی،
برای اصلاح
عقايد دینی
از لغزش هایی
كه بر پاية
عقل گرایی
معتزله و ظاهرگرایی
اهل حديث
احساس می
كرد، برآمد، و
به تعديل آن
دو مبادرت
ورزيد.
مكتب
اشعری، در
زمان حيات
بنيان گذار آن
شكل گرفت. و از
همان روزهای نخست با
مخالفت هایی
روبرو گرديد.
قبل از همه،
معتزليان كه
از تغيير جهت
ناگهانی شاگرد قديم
مكتب خود
دلتنگ گرديده
بودند، با او
به مخالفت
برخاستند.
علاوه بر آنان ظاهرگرايان
و در پيشاپيش
آنان حنبليان
نيز با ترديد
و تحيّر با وی
برخورد
نمودند و گفتند:
اين تازه وارد
كيست، كه در
عين ادعای
كناره گيری
از معتزله،
باز هم جرأت ندارد كه بی
كم و كاست، به
نصوص و ظواهر
دینی، بسان اهل
حديث استناد
نمايد.
سلجوقیان
مشوق اشعریان
از جنبه سياسی نيز تا
زمان به قدرت
رسيدن
سلجوقيان (قرن
پنجم هجری)
مكتب اشعری
از موقعيت خوبی
برخوردار
نبود. زيرا
قبل از آنان
بيش از یک
قرن آل بويه
حكومت می
كردند. در
زمان حكومت آل
بويه شرايط
مناسبی برای عقل
گرايان بوجود
آمد و اشاعره
وضعيت مطلوبی
نداشتند. با
به قدرت رسيدن
سلجوقيان،
وضعيت به سود
اشعريان تغيير
كرد و مذهب
اشعری در جهان
تسنن مقامی ممتاز به
دست آورد.
زيرا توسط
نظام الملك
وزير سلجوقی
مقرر شد كه در
دو مدرسه نظامیه
بغداد و
نيشابور،
تعليمات بر
وفق مذهب اشعری
باشد. از آن پس
مذهب اشعری، مذهب رسمی
اهل سنت گرديد.
ابوالحسن
اشعری ناشر
علم كلام جديدی
در ميان اهل
سنت و جماعت
گرديد، چون
خود بيشتر
با معتزله
همكاری
داشت و روش
كار ايشان و
نقاط ضعف
فلسفة آنان را
می دانست. به كمك علمای
اهل سنت و
جماعت بساط
ايشان را
برچيد. اشعری در
مقابل روش
معتزله كه يك شيوة عقلانی
بود، طريقة
اهل سنت را
تأييد و تقويت
نمود. و بر
خلاف معتزله،
معتقد به
قدم قرآن، و
تفاوت بين ذات
و صفات خدا، و
ضرورت رؤيت
خداوند در
آخرت شد.
از سال
ششصد به بعد،
مذهب اشعری رو به گسترش
نهاده و
اكثريت
مسلمانان را
متوجه خود
كرده است.
بنابراين می توان
گفت، كه
برخی از
فريفتگان
مكتب او مانند
شيخ محمد زاهد
كوثری، درباره
تاريخ نشر
مذهب او به
اغراق گویی
پرداخته و می
گويد؛ «شاگردان
اشعری در
شهرهای
عراق و خراسان
و شام و مغرب
منتشر شدند و
راه او را در پيش گرفتند
و مسلمانان،
مذهب اهل سنت
را بر اساس
شيوة اشعری،
بنا نهادند و
اين مسلك تا
آخرين نقطة
آفريقا پيش
رفت.»
از
مهمترين
تأليفات
ابوالحسن
اشعری كه در
دست است،
كتاب
الابانه،
اللمع،
مقالات
الاسلاميين و
رسالة
استحسان
الخوض في علم
الكلام را
می توان نام
برد. از
طرفداران
سرسخت مذهب
اشعری كه در
تقويت و ترويج
اين طريقه اهتمام
كردند،
ابوبكر باقلانی،
ابن فورك
اسفراینی،
امام الحرمين
جوینی و ابو اسحاق شيرازی
بودند.
معرفی
منابع جهت
مطالعة بيشتر:
1- شهرستانی،
عبدالكريم،
ملل و نحل. 2- مشكور،
محمد جواد،
فرهنگ فرُق
اسلامی. 3-
ربانی،
علی، فرُق و
مذاهب كلامی،
منابع:
- سایت
"پرشین وبلاگ".
-
سایت "اندیشه
قم".
-
سایت "کتابخانه
تاریخ ادیان".
- سایت
"
nissanomar.blogspot.com".
(پژوهش،
گردآوری،
تدوین و
پیرایش از
سروش آذرت/ 9
تیر 1392/ 30 یونی 2013
میلادی)
.................. ................. ............... ............... ............
با
تشکر از
سایتهای
"کتابخانه
تاریخ ادیان" ،
"سنُی
آنلاین" ،
"آرشیو اهل
سنُت ایران" ،
"وطن مصری" ،
"مجمع جهانی
تقریب مذاهب
اسلامی" ،
"پژوهشکده
باقرالعلوم" ،
"نقطه تسلیم" ،
"اندیشه قم" و از
آقای محمد
یوسف ارباب و از
سایت "پرشین
وبلاگ" و از
سایت " nissanomar.blogspot.com" /
سایت خانه و
خاطره/ سروش
آذرت / تیر ماه 1392
خورشیدی/ یونی
2013 میلادی/