با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش
آمدید.
سلسله
طاهریان در
خراسان
(از
206 تا 259 هجری
قمری)
آرامگاه
محمد بن
طاهر(از 248 تا 259
ه.ق)، آخرین
امیر طاهریان
در نیشابور؛
ولایتداران
سلسله
طاهریان در
خراسان
ولایتداران
سلسله
طاهریان در
خراسان عبارتند
از:
1-
طاهر بن حسین (از 206 تا 207
ه.ق)
2-
طلحه بن طاهر (از 207 تا 213
ه.ق)
3- عبدالله
بن طاهر
(از 213 تا 230 ه.ق)
4- طاهر بن
عبدالله (از 230 تا 248
ه.ق)
5- محمد بن
طاهر
(از 248 تا 259 ه.ق)
طاهر
بن حسین معروف
به «ذوالیمینین»
و «صاحب حبل
الدین» ، موسس
سلسله طاهریان
در خراسان
نوشته
اند مامون بعد
از کشتن خلیفه
محمد امین،
برادر
عبدالله مامون،
بدست طاهر و
هرثمه و فضل
بن سهل
ذوالریاستین
و اتباع آنان،
بر کرسی خلافت
نشست و این بسال
198 هجری قمری
بود. و بعد از
هفت سال و در
شوال سال205 ه.ق
مامون او را
(طاهر بن حسین)
ولایتدار خراسان
و اطراف کرد
تا بدینوسیله
او را از پیش
چشم خود دور
کند، چون طاهر
بن حسین قاتل
برادرش محمد
امین نیز بود.
طاهر
بعنوان
جانشین مامون
در خراسان در
سال 206 ه.ق به مرو
مرکز خراسان
رسید و هنوز
یکسالی
نگذشته بود که
نام مامون را
از خطبه
انداخت و
میگویند خطبه
را بنام یکی
از فرزندان
امام موسی
کاظم خواند و
خود را مستقل
اعلام کرد اما
هنوز چند ساعتی
از این موضوع
نگذشته بود که
بیمار و بقولی
نیز مسموم شد
و وفات یافت.
«مصعب
بن رزیق» پدر
طاهر بن حسین والی
پوشنگ هرات
گفته
شده طاهر بن
حسین فرزند
شخصی بنام
مصعب بن رزیق
از مردم پوشنگ
هرات بود و
طاهریان مدعی
بودند که از
نسل رستم
دستان پهلوان
شاهنامه هستند
و یکی از
اجداد آنان در
ولایتی از
ولایات خراسان
که متعلق به
یکی از اشراف
عرب قبیله خزاعی
بوده، بخدمت
مشغول بوده و
بعضی ها آنان
را به این
خاطر خزاعی
مینامند.
همچنین
مصعب پدر طاهر
در زمان دعوت
داعیان خراسان
برای بنی عباس
و ابراهیم
امام، حکومت
پوشنگ هرات را
داشته و
بهنگام قیام
ابومسلم بعنوان
دبیر ویژه در
خدمت یکی از
یاران او بود
و در سال 160 ه.ق و
در زمان خلافت
مهدی پدر
هارون
الرشید، از فرقه
خوارج که در
کرمان و
سیستان و
خراسان زیاد
بودند شخصی از
اعراب مهاجر
از قبیله بنی
ثقیف بنام
یوسف البرم در
شرق خراسان و
حدود مرورود و
طالقان و
گوزگانان به ادعای
امامت سر به
شورش برداشته
و حکومت پوشنگ
را از دست مصعب
پدر طاهر
درآورده و بر
شرق خراسان
استیلا یافت.
دولت
کوتاه مدت
مستقل امیرالمومنین
حمزه خارجی
جان فروش در
سیستان و
خراسان و
قهستان و
مکران
در
عهد هارون
الرشید نیز
خوارج بریاست
حمزه خارجی
جان فروش در
سیستان و
خراسان و
قهستان و مکران
دولت کوتاه
مدت مستقلی
تشکیل دادند و
به حمزه نیز
لقب
امیرالمومنین
دادند. هارون
الرشید در سال
193 ه.ق بخیال دفع
حمزه و رافع
بن لیث نواده
نصر بن سیار
عازم خراسان
گردید ولی
اندکی بعد وفات
یافت و حمزه
امام به همان
قدرت سابق
بماند و با آل
طاهر که تازه
به قدرت رسیده
بودند به جنگ
و جدال پرداخت
تا اینکه بدست
طلحه پسر و جانشین
طاهر مغلوب و
در سال 213 ه.ق فوت
کرد و امامت
به عمار خارجی
رسید که او نیز
بعدأ توسط یعقوب
لیث کشته شد.
بیعت
طاهر بن حسین
با امام رضا
برای ولیعهدی
هارون الرشید
طاهر
بن حسین بانی
سلسله
طاهریان در
خراسان به لقب
ذوالیمینین و
صاحب حبل
الدین نیز
مشهور است و
در مورد این
لقب ها گفته
های گوناگون
وجود دارد و
عده ای
معتقدند طاهر
پس از فتح
بغداد، امام
رضا را به امر
مامون به
بغداد خواند و
با او به ولیعهدی
مامون بیعت
کرد و در
هنگام بیعت
دست چپ خود را
در دست امام
رضا شیعیان
نهاد و گفت دست
راست من در
خراسان مشغول
بخدمت با امیرمومنان
مامون است. چه
آن زمان رسم
بنی عباس بر این
بود که در
موقع بیعت
دادن با
ولیعهد از دست
چپ استفاده
میکردند و
بهنگام بیعت
با خلیفه
جانشین خدا بر
مسلمین با دست
راست بیعت
میکردند.
از
وفات خلیفه
هارون الرشید
تا وفات طاهر
بن حسین
(برگزیده
ای کوتاه شده
از "تاریخ
طبری" با
تالیف محمدبن
جریر طبری و با
ترجمه
ابوالقاسم
پاینده)
نقاشی
هارون الرشید؛
سخن
از خبر حوادثی
که به سال 193
اسلامی بود
مرگ
هارون الرشید
و فضل بن یحیی
بن خالد بن برمکی
«در
این سال فضل
بن یحیی برمکی
(پسر بزرگ
یحیی برمکی و
رفیق اصلی
هارون الرشید)
در زندان رقه
و در ماه محرم
درگذشت. گفته
اند که بیمار
بود و زبانش و
پهلویش سنگین
شد و گفته بود:
«دوست ندارم
که رشید بمیرد.»
فضل پسر یحیی
بن برمکی پنج
ماه پیش از
درگذشت هارون
الرشید جان
داد و در سن
چهل و پنج
سالگی. مردم
از مرگ وی
بنالیدند،
برادرانش در
قصری(در
بغداد) که پیش
از بیرون
کردنش در آن بوده
بود، بر او
نماز کردند ... و
در این سال
سعید طبری
معروف به
جوهری درگذشت
... و در ماه صفر
هارون الرشید به
گرگان رسید و
در آنجا خزانه
های علی بن
عیسی بن ماهان
ولایت دار
قبلی خراسان
را به نزد وی
آوردند، بر
یکهزار و پانصد
شتر(1500 شتر). و
هارون الرشید
در همان ماه
صفر به حال
بیمار سوی طوس
رفت ...
و
میان هرثمه بن
اعین و یاران
رافع بن لیث نبردی
بود که در
اثنای آن
بخارا را گشود
و بشیر بن
لیث، برادر
رافع بن لیث
را اسیر گرفت
و پیش هارون
الرشید
فرستاد که در
طوس بود. گوید:
بشیر برادر
رافع را پیش
رشید بردند،
وی بر تختی
بود و فرشی
نیز بر آن بود
و رشید آیینه
ای به دست
داشت که در آن
خویشتن را می
نگریست. آنگاه
رشید به برادر
رافع نگریست و
گفت: «به خدای
ای پسر زن بوگندو
امیدوارم،
خامل از دست
من جان
نبرد(خامل به
معنای حقیر و
پست است و
منظورش رافع
بود) چنانکه
تو از دست من
جان نبردی».
گفت: «ای امیر
مومنان، من با
تو به جنگ
بودم و خدایت بر
من ظفر داد.
چنان کن که
خدای دوست
دارد، تا با
تو به صلح
باشم ، شاید
وقتی رافع
بداند که بر من
منت نهاده ای،
خدا قلب وی را
نرم کند.» گوید:
رشید خشمگین
شد و گفت: «به
خدا اگر از
عمرم بجز این
نماند که لب
خویش را به
گفتن کلمه ای
بجنبانم
میگویم:
«بکشیدش» گوید:
آنگاه قصابی
(منظور جلاد
است) را پیش
خواند و گفت: «کارد
خویش را تیز
مکن، بگذار به
حال خود باشد و
این فاسق بن
فاسق را پاره
پاره کن و
شتاب کن مبادا
مرگم برسد و
دو عضو از
اعضای وی
پیوسته باشد.»
گوید: قصاب او
را همی برید
تا قطعات جدا
شد، رشید گفت: «اعضای
بریده وی را
بشمار.» و چون
اعضای بریده وی
را شمار کردند
چهارده عضو
بود». و آنگاه
هارون الرشید
دو دست خویش
را به آسمان
برداشت و گفت: «خدایا
هم چنان که
مرا بر خونی و
دشمن خویش
تسلط دادی (بر
دشمن خونی
خویش تسلط
دادی) که
مطابق رضای تو
با او عمل
کردم (هارون
الرشید حتی
خدایش راهم در
جنایاتش شریک
کرده بود)، بر
برادر وی نیز
تسلطم ده.»
آنگاه از خود
برفت و کسانی
که آنجا با او
بودند
پراکنده شدند.
وفات
هارون الرشید (193 هجری
قمری) ؛ «محمد
امین» جانشین
پدرش هارون
الرشید
و در
همین سال 193 ه.ق هارون
الرشید در سن
چهل و پنج
سالگی بمرد. و
در این سال در
اردوگاه
هارون الرشید
برای محمد امین
پسر هارون
بیعت خلافت
کردند و مامون
با مشورت فضل
بن سهل
ذوالریاستین
، خلافت
برادرش محمد
امین را به
رسمیت شناخت.
فضل
بن سهل
ذوالریاستین
گوید: «به
مامون گفتم:
دشمنانی
بودند که از
آنها بیاسودی
آنچه را
میگویم از من
به خاطر گیر،
این دولت
هیچوقت
نیرومندتر از
روزگار
ابوجعفر(منصور)
نبود، "مقنع"
بر ضد آن قیام
کرد و دعوی
خدایی داشت،
بعضی ها گفتند
به خونخواهی
ابومسلم
برخاسته بود، از
قیام وی در
خراسان سپاه آشفته
شد اما الله
محنت او را بر
داشت. سپس "استاد
سیس" قیام کرد
و سوی کفر می
خواند. مهدی (خلیفه)
از ری سوی
نیشابور رفت و
محنت را از
پیش برداشت
ولی آنچه من
میکنم به نظر
تو بزرگتر
است، به من
بگوی وقتی خبر
رافع به کسان
رسید آنها را
چگونه دیدی؟»
گفت : «دیدمشان
که سخت آشفته
شدند.» گفتم:
«چگونه می
بینی که وقتی
با داییان
خویش که بیعت
ترا به گردن
دارند به
بغداد فرود
آیی ، آشفتگی
مردم چسان
خواهد بود؟
صبوری کن و من
خلافت را برای
تو عهده
میکنم.» گفت :
«چنین میکنم،
کار را به دست
تو سپردم بدان
پرداز.»
از
حادثه های سال
194 هجری قمری
جنگ
و دعوای خلیفه
محمد امین با برادرانش
قاسم و مامون
؛ دعای امارت
برای موسی پسر
محمد امین بر
منبرها
گوید
در این سال 194 ه.ق:
«از جمله
خلیفه محمد
امین برادر
خویش قاسم را از
همه ولایتها
که پدرش هارون
بدو داده بود
، از شام و
قنسرین و
عواصم و مرزها
برداشت و خزیمه
بن خازم را به
جای او گماشت
و به قاسم گفت
که در مدینه
السلام مقیم
باشد. خلیفه
محمد امین نیز
بگفت تا پسر
وی موسی را بر
منبرها دعای
امارت گویند...» و
در این سال
خلیفه محمد
امین و برادرش
مامون درباره
همدیگر مکاری
کردند و فساد
آشکار شد و مامون
در خراسان
درهم ها و
دینارها بنام
خود رواج داد
، بدون اینکه
از خلیفه نام
برد...»
از
حادثه های سال
195 هجری قمری ؛ جنگ
و دعوای خلیفه
محمد امین با
برادرش هارون
الرشید
طاهر
«عبدالله مامون»
را «امیرمومنان»
نامید ؛ «سلام
خلافت» از طرف فضل
بن سهل
ذوالریاستین
و هرثمه برای عبدالله
مامون
گوید:
«خلیفه محمد
امین دستور
داد تا درهم ها
و دینارهایی
که بنام مامون
در خراسان زده
اند، جمع کنند
و در همه
قلمرو خویش از
دعا گفتن برای
مامون و قاسم
بر منبرها منع
کرد و دستور داد
پس از وی پسرش
موسی را دعا
گویند که
خردسال بود و
او را الناطق
بالحق نام
داد. بعد علی
بن عیسی را با
لشکریان سوی
ری فرستاد که
در جنگ با
طاهر و احمد
بن هشام و
داود سیاه و
طاهر صغیر
کشته و سرش
بریده شد و
طاهر بن حسین
(ذوالیمینین)
این خبر را به
ذوالریاستین
فرستاد و «عبدالله
مامون» را
امیر مومنان
نامید (طاهر اولین
نفری بود که
مامون را «امیرمومنان»
نام نهاد) و
فضل بن سهل
ذوالریاستین
و هرثمه نیز
در خراسان به
مامون سلام
خلافت گفتند...»
از
حادثه های سال
196 هجری قمری
پیروزی
طاهر بر
لشکریان محمد
امین؛ لقب «ذوالریاستین»
برای فضل بن
سهل از طرف
مامون
گوید:
«خلیفه محمد
امین، احمد بن
مزید را با 20
هزار نفر از بدویان
و عبدالله بن
حمید قحطبی را
با 20 هزار نفر
از ابناء،
برای نبرد
طاهر به حلوان
فرستاد که در
راه خانقین
مابینشان
اختلاف افتاد
و بدون جنگ
فرار کردند و
طاهر تا اهواز
رسید و عبدالله
مامون، بعد از
پیروزیهای
پیاپی طاهر به
فضل بن سهل
لقب
ذوالریاستین
یعنی ریاست
جنگ و تدبیر،
بداد.
خلع
کوتاه مدت محمد
امین توسط
مردم بغداد
و
خلیفه محمد
امین در همین
سال بتوسط
مردم بغداد و
حسین بن علی
ماهانی از
خلافت برای
مدتی کوتاه
خلع شد ولی
پیرمردی با
مردم سخن گفت
و حربیان با
حسین بن علی
ماهانی
بجنگیدند و او
را اسیر کردند
و محمد امین
را بار دیگر
خلیفه خود
کردند. محمد
امین نیز
دوباره به
حسین بن علی
ماهانی مقام
سرداری
لشکریانش و
جنگ با طاهر
داد، اما
اندکی بعد در
مسجد کوثر
بغداد با عده
ای بجنگید که
کشته و سرش را
بریدند. و در
همان شب فضل
بن ربیع وزیر محمد
امین فراری شد.
طاهر
بسوی سالار برمکی
مداین
(تیسفون) ؛ دعای
طاهر: «خدایا
از تو ظفری
میخواهیم
همانند ظفر
مسلمانان به
روز فتح مداین»
و
طاهر بعد از
رسیدن به
اهواز، عامل
خلیفه محمد بن
یزید مهلبی را
بکشت (محمد بن
یزید از اقوام
طاهر بود) و نیروهای
خلیفه در
بصره، کوفه،
موصل و واسط فراری
شدند و همه
شهرها بدست
نیروهای طاهر
افتاد و طاهر
رو بسوی
تیسفون نهاد
که عربان
مداین نام
نهادند و
سپاهی بسیار
از سواران محمد
خلیفه آنجا
بودند و
سالارشان
برمکی بود که
آنجا حصاری
شده بود. طاهر
وقتی به مداین
رسید دو رکعت
نماز کرد و
تسبیح بسیار
گفت. آنگاه گفت:
«خدایا از تو
ظفری
میخواهیم
همانند ظفر
مسلمانان به
روز مداین
(منظورش روز
پیروزی اعراب مسلمان
بر تیسفون
پایتخت ایران
زمان ساسانیان
بود).»
خلع
محمد امین
بتوسط عامل مکه
و مدینه (196 ه.ق) ؛
بیعت گرفتن از
مردم مدینه و
مکه برای
خلافت مامون
سرداران
بوی خوش محمد
امین ؛ محاصره
بغداد توسط
طاهر
گوید:
«و در این سال
داود بن علی
عامل مکه و
مدینه (از طرف
خلیفه محمد
امین)، محمد
امین را برای
بار دوم و
آخرین بار از
خلافت خلع کرد
و کلاه عاملی را
که رنگ قرمز
داشت از سر
برداشت و کلاه
سیاه هاشمی را
بر سر نهاد و
از مردم مدینه
و مکه برای مامون
بیعت کرد و
این را به
طاهر و مامون
نوشت و آنگاه
به خویشتن پیش
مامون به مرو
رفت.
و در
همین سال 196 ه.ق
عده بسیاری از
سپاهیان طاهر(همگی
از اعراب) که
از خراسان
آمده بودند
بخاطر وعده
های مالی
خلیفه محمد
امین، امان
خواستند و:
«خبر به خلیفه
محمد امین
رسید و دستور
داد تا عطیه
دادن آغاز
کردند و خزینه
ها بیرون
آوردند وصله
ها داد، مردم
حومه ها را فراهم
آورد و کسان
را از نظر
گذرانید و هر
که را نکو
منظر و نیک
رونق می دید
بدو خلعت می
پوشید و سردار
میکرد و هر که
سردار میشد
ریش وی با بوی
خوش آکنده
میشد و همینان
بودند که
سرداران "بوی
خوش" نام
گرفتند... ولی
به سپاهیان و
یاران
سرداران چیزی
نداد، خبرگیران
و جاسوسان
طاهر این را
بدو خبر دادند
که او کس
فرستاد و نامه
داد و وعده
داد و استمالتشان
کرد و
کوچکتران را
بر ضد
بزرگتران تحریک
کرد که به روز
چهارشنبه شش
روز رفته از
ذی حجه سال 196 ه.ق
بر محمد
(خلیفه محمد
امین) شوریدند
...
گوید:
زندانیان از
زندان ها نقب
زدند و از آن برون
شدند، کسان به
فتنه افتادند
و مردم خبیث و
بدکاره به اهل
صلاح تاختند،
بدکاره عزت
یافت و مومن
ذلیل شد و
صالح به محنت
افتاد و وضع
مردمان بد شد،
مگر کسانی که
در اردوی طاهر
بودند... گوید:
طاهر صبح و شب
نبرد کرد
چندان ... و
ولایت به
ویرانی رفت.
و در
این سال عباس
بن موسی از
جانب طاهر
سالار حج شد و
برای مامون
دعای خلافت
گفت و این
نخستین بار
بود که در
مراسم حج در
مکه و مدینه
برای وی
(مامون) دعای
خلافت میشد.» و
خلیفه اصلی که
محمد امین
باشد هنوز در
بغداد و در
محاصره
نیروهای طاهر
و هرثمه بود...»
از
حادثه های سال
197 هجری قمری
سال
جنگ و خرابی
بغداد توسط
طاهر و هرثمه
از
حوادث مهم این
سال، محاصره
خلیفه محمد
امین در بغداد
بتوسط طاهر، رییس
و بانی سلسله
پنجاه و اندی
سال طاهریان در
خراسان، و
هرثمه و زهیر
پسر مسیب تازی
بود. گوید: «زهیر
ابتدا در قصر
رقه جای گرفت
و منجنیق ها و
ارابه ها نصب
کرد و خندق ها
کند و هر که را
می آمد و می
رفت با ارابه
ها می زد و از
اموال
بازرگانان ده
یک میگرفت و
کسان پیش طاهر
رفتند و از
محنت زهیر بدو
شکایت بردند و
هرثمه نیز از
این خبر یافت
و هنگامیکه
نزدیک بود زهیر
بتوسط مردم
گرفته شود
سپاهی به کمک
او فرستاد و
مردم دست از
وی بداشتند ...
و
محمد امین از
ورود طاهر به
شهر بغداد سخت
بیمناک شد و
بگفت تا نفت و
آتش سوی
حربیان طاهر افکنند
و آینده و
رونده را
بکشند و طاهر
حومه هایی را
که مردمش
مخالف وی
بودند و شهر
ابوجعفر را که
در سمت شرق
بغداد بود و
بازارهای کرخ
و خلد و مجاور
و املاک و
مستغلات
کسانی از بنی
هاشم و
سرداران را که
بدو نپیوسته
بودند و در ناحیه
عمل وی بود
گرفت که زبون
و شکسته شدند
و به اطاعت
آمدند بجز
فروشندگان
راه و برهنگان
و زندانیان و
اوپاش و
غوغاییان و
طراران و
بازاریان و
شاعری بغداد
را چنین سرود:
«آنوقت
که بغداد
بازیچه
روزگار نشده
بود/ عروسی
بود که برون و
درونش برای هر
جوانی شگفت
انگیز مینمود/
می گفتند بهشت
جاوید است (شهرزاد
قصه گو) و خانه
شاهان و
منبرهای مُلک
در آن استقرار
داشت/ اما در
روزگار حادثه
زای/ جامی
مستی انگیز
نوشید/ و از پی
ائتلاف، فرقه
ها شدند و
شاهان ما
خویشتن را به
ورطه گمراهی
افکندند./ مگر
باغها را
ندیدی که گل
آورده بود/
مگر قصرهای
برافراشته را
ندیدی/ که زنان
مقیم آن
همانند بتان
بودند/ اکنون
از انسان خالی
شده و
باغستانهای
آن خون آلود
است/ و ویرانه
ای است خالی و
سگان در آن
بانگ میزنند/
و نگهبانان آن
و سروران و
خادمان و
خواجگان آن
کجا شدند؟/
سواران
صقلایی و
حبشیان که
لبهاشان آویخته
بود/ کجا
شدند؟ که سپاه
از جمع آنها
می آمد/ رقاص و
ساز زن بغداد
کجا شدند؟/ بغداد
خالی مانده و
آتش افروزانش
در آن/ آتش همی
افروزند/
طوفان عاد
بدان رسیده/
هیچکس نمیداند
که شبانگاه و
صبحگاهان از
حادثات دهر
بدو چه میرسد./
ای بغداد تیره
روز، در بغداد
چه گناهان
دیدیم!...»
از
حادثه های سال
198 هجری قمری
کشته
شدن خلیفه
محمد امین توسط
عجمان طاهر و
خلافت مامون
از
یحیی بن سلمه
دبیر آورده
اند: «منادی
طاهر صبحگاه
روز پنجشنبه
ندا داد که هر که
در خانه خویش
بماند در امان
است. آنگاه در
قصر وضاح و
بازار کرخ و
اطراف به
اندازه نیاز سرداران
و سپاهیان
نهاد و آهنگ
شهر ابوجعفر
کرد و خلیفه
محمد امین با
مادر و
فرزندان خویش
به شهر
ابوجعفر(منطقه
ای از بغداد)
رفت، بیشتر
سپاهیان و
خواجگان و
کنیزانش در
کوچه ها و راهها
پراکنده شدند
و هیچکس از
آنهاد سر کس
نداشت و
غوغاییان و
سفلگان نیز
پراکنده شدند.
چگونگی
کشته شدن
خلیفه محمد
امین
محمد
امین خواست با
سوارانی از
ابناء شبانه
از بغداد فرار
کند و به
جزیره و شام
رود که این
خبر به طاهر
رسید و او به
سلیمان بن ابی
جعفر و محمد
بن عیسی و
سندی بن شاهک
پیام داد که به
خدا اگر او را
نگه ندارید و
از این رای او
نگردانید همه
املاکتان را
می گیرم و جز
کشتنتان هدفی
نخواهم داشت.
گوید: اینان
پیش محمد امین
رفتند و او را
راضی کردند که
فرار نکند و
امان خواهد.
محمد بن عیسی
گوید: وقتی این
در دل خلیفه
محمد امین اثر
کرد از تصمیم
خویش بگشت و
امانی را که
به او داده
بودند پذیرفت
و خلیفه محمد
امین تکیه کرد
که سوی هرثمه
رود که داخل
کشتی بود
(خلیفه محمد امین
از طاهر ترس
داشت). احمد بن
سلام متصدی
مظالم خلیفه
محمد امین
گوید:«من از
جمله
سردارانی
بودم که با
هرثمه در کشتی
نشسته بودند،
وقتی محمد(خلیفه
محمد امین) به
کشتی آمد به
حرمت وی به
پای
ایستادیم،
هرثمه زانو زد
و بگفت: سرور من
به سبب نقرسی
که دارم نمی
توانم به پای
ایستم. آنگاه
وی را کنار
خویش بنشاند و
دست ها و پاها
و دیدگان وی
را بوسیدن
گرفت و می گفت
سرور من،
مولای من، پسر
سرور من و
مولای من.
گوید: محمد
امین در چهره
های ما
نگریستن گرفت.
گوید: در این
حال بودیم،
هرثمه گفته
بود کشتی به
راه افتد که
یاران طاهر که
در زورق ها و
کشتی ها بودند
به ما حمله
آوردند و
سروصدا راه
انداختند و
یکیشان سکان
کشتی را برید
و یکیشان کشتی
را سوراخ کرد
و ... گوید: کشتی سوراخ
شد و آب وارد
آن شد و فرو
رفت و هرثمه
نیز در آب
افتاد که
ملاحی او را
در آورد و
محمد امین را
دیدم که جامه
های خویش را
بر تن بدرید و
خویشتن را به
آب افکند. من
به ساحل رفتم،
یکی از یاران
طاهر در من
آویخت و مرا
بگرفت وبه نزد
یکی برد که بر
کنار دجله پشت
قصر ام جعفر
بر کرسی
آهنینی نشسته
بود و آتشی پیش
روی او میسوخت
و به پارسی
بدو گفت این
مرد از آب
درآمد و از
سرنشینان
کشتی بود. به
من گفت:
کیستی؟ گفتم:
از یاران
هرثمه و احمد
پسر سلام
سالار
نگهبانان ،
وابسته امیر مومنان.
گفت: دروغ
گفتی به من
راست بگوی.
گفتم : به تو
راست گفتم.
گفت: مخلوع چه
کرد (منظور
محمد امین)؟
گفتم: دیدمش
که جامه های
خویش را بر تن
درید و خویشتن
را در آب
انداخت. گوید:
سپس اسبش را
آوردند که
برنشست و بگفت
تا مرا طناب
به گردن یدکم
کنند که از
دویدن نفسم
گرفت و
نتوانستم
دویدن. گفت:
سرش را جدا کن.
بدو گفتم:
فدایت شوم،
چرا مرا
میکُشی، نعمت
خدای بر من
است و توان
دویدن ندارم
به فدیه خویش
ده هزاردرم
میدهم. مرا به
نزد خویش
میداری تا صبح
شود و فرستاده
ای به من
میدهی که به
نزد نماینده
ام بفرستم، در
خانه ام در عسکر
مهدی. اگر ده
هزار را برای
تو نیاورد،
گردن مرا بزن.
گفت انصاف
دادی... غلامان
وی مرا در یکی
از اطاق های
خانه جای
دادند، چراغی
نیز در آن
نهادند، وقتی
لختی از شب
بگذشت صدای
پای اسبان
شنیدیم،
آنگاه در را
زدند که گشوده
شد و وارد
شدند می
گفتند: پسر
زبیده (مادر
محمد امین و
مامون زبیده
نام داشت).
گوید: یک مرد
برهنه را پیش
من آوردند که
شلوار داشت و
عمامه ای که
صورت خویش را
با آن پیچیده
بود، وی را با
من نهادند و
به کسانی که
در خانه بود
سفارش کردند
که وی را
نگهدارند و جمعی
از خودشان را
نیز با مردم
خانه نهادند.
گوید: وقتی در
اطاق آرام
گرفت عمامه از
صورت وی پس رفت،
معلوم شد محمد
است(خلیفه).
سخت حیرت زده
شدم و پیش خود
انالله گفتم.
گوید: در من
نگریستن گرفت.
آنگاه گفت:
کدامی؟ گفتم:
سرورم، من
وابسته توام.
گفت: کدامیک
از وابستگان؟
گفتم: احمد بن
سلام متصدی
مظالم... آنگاه
گفت: احمد!
گفتم: سرور من
آماده فرمانم.
گفت: نزدیک من
شو و مرا به
خودت بچسبان
که هراسی سخت
دارم. گوید: او
را به خویشتن
چسبانیدم و
دیدم که فلب وی
به سختی می
طپد... و من تسکینش
میدادم.آنگاه
گفت: احمد!
برادرم چه شد
(منظور مامون
بود زیرا
شایعه شده بود
که مامون مرده)؟
گفتم: او زنده
است. گفت: خدا
متصدی
بریدشان(متصدی
پیک و
گزارشگر) را
زشت بدارد که
میگفت درگذشت.
گفتم: خدا
وزیران تو را
زشت بدارد...
آنگاه گفت:
احمد، پنداری
با من چه میکنند؟
پنداری مرا می
کشند؟ یا
قسمهایشان را
درباره من
رعایت
میکنند؟ گفتم:
سرورم رعایت میکنند...
و در این حال
بودیم که در
خانه را زدند که
گشوده شد، یکی
به نزد ما آمد
که مسلح بود،
در چهره محمد
نگریست که وی
را نیک مشخص
کند و چون نیک
بشناخت،
بازگشت و در
را بست، معلوم
شد محمد بن
حمید طاهری
است. بدانستم
که محمد (امین)
کشته میشود ....
گوید: برخاستم
که نماز کنم.
گفت: احمد از
من دور مشو و
پهلوی من نماز
کن که هراسی
سخت دارم.
گوید: پس
نزدیک وی شدم
و چون نیمه شب
شد، صدای پای
اسبان را
شنیدم، در را زدند
که گشوده شد.
جمعی از عجمان
(ایرانیان)
وارد خانه
شدند که شمشیرهای
برهنه به دست
داشتند و چون
آنها را بدید
بپا خاست و
گفت: بازگشت
همه بسوی الله
است، به الله
جانم در راه
الله برفت،
چاره ای نیست؟
فریاد رسی
نیست؟ یکی از
ابناء نیست ؟
گوید: بیامدند
تا به در
اطاقی که ما
در آن بودیم
ایستادند،
اما از درون
آمدن
بماندند، هر
کدامشان به
دیگری میگفت:
پیش برو. گوید:
من برخاستم و
گوشه اطاق پشت
حصیرهای
پیچیده جای
گرفتم، محمد
نیز برخاست ،
متکایی را به
دست گرفته بود
و میگفت: وای
شما من
عموزاده
پیمبر الله
یم، من پسر
هارونم، من
برادر
مامونم، خدا را،
خدا را،
درباره خون من
رعایت کنید.
گوید: یکی از
آنها به نام
خمارویه که
غلام قریش
دندانی
وابسته طاهر
بود به درون
آمد و با
شمشیر ضربتی
بدو زد که به
سرش خورد.
محمد امین با
متکایی که به دست
داشت به صورت
وی زد و بر او
افتاد که
شمشیر را از
دستش بگیرد.
خمارویه
فریاد زد: مرا
کشت، مرا کشت،
این را به
پارسی گفت.
گوید: گروهی
از آنها به
درون آمدند،
یکیشان با شمشیر
به تهیگاه
محمد زد، روی
وی افتادند و
سرش را از پشت
بریدند و سرش
را برگرفتند و
پیش طاهر
بردند و پیکرش
را بجای
نهادند.
صبحگاهان نیز
پیکر او را به
بستان مونسه
بردند و به من
گفتند: ده
هزار درم را
بیاور وگرنه
گردنت را می
زنیم. و من کس
از پی نماینده
ام فرستادم که
پیش من آمد
بدو دستور
دادم که آن را
بیاورد و بدو
دادم.
سپاه
طاهر و بغداد،
پشیمان از
کشته شدن خلیفه
محمد امین
گوید:
و چون صبح شد
طاهر سر
محمد(امین) را
بر در انبار(دروازه
بسوی شهر
انبار) نهاد و
از مردم بغداد
چندان کس برای
دیدن آن برون
شدند که به
شمار نبودند،
طاهر بیامد و
میگفت: سر
محمد مخلوع (محمد
امین) است. از
حسن بن سعید
آورده اند که
گفته بود: دو
سپاه، سپاه
طاهر و بغداد،
از کشته شدن
محمد امین
پشیمان شدند،
به سبب
مالهایی که گرفته
بودند...»
سر
محمد امین نزد
مامون در مرو
از
موصلی آورده
اند: وقتی
طاهر سر محمد
امین را به
نزد مامون در
مرو فرستاد،
ذوالریاستین
بگریست و گفت:
شمشیرها و
زبان های
مردمان را بر
ضد ما به کار
انداخت،
دستورش داده
بودیم وی را
اسیر بفرستد و
او را کشته
فرستاد... گوید:
مامون بدو
گفت: آنچه شد، شد،
برای عذرجویی
تدبیری کن ...
سخنرانی
از آیات
کوبنده قرآن توسط
طاهر در جمع
مردم بغداد
گویند:
وقتی محمد
امین کشته شد
و غوغا برخاست
و سپید و سیاه
امان یافتند،
طاهر به روز
جمعه وارد
بغداد شد و با
کسان نماز و
سخنرانی
بلاغت آمیز
کرد و از آیات
کوبنده قرآن
گفت و به
اطاعت و
وابستگی
جماعت تشویق و
ترغیبشان کرد
... و بسیار کس از
بنی هاشم و
سرداران بودند.
ولایت
داری جبال و
فارس و اهواز
و بصره و کوفه
به حسن بن
سهل، برادر
فضل بن سهل
ذوالریاستین
و در
این سال و پنج
روز بعد از
کشته شدن محمد
امین، سپاه
بغداد به طاهر
بتاخت که از
آنها گریخت
(بخاطر پول
ندادن به سپاه
بغداد) و روزی
چند نهان شد
تا کارشان را
سامان داد. و
در همین سال 198 ه.
ق مامون بعد
از خلیفه شدن
همه ولایت
جبال و فارس و
اهواز و بصره
و کوفه را که
طاهر گشوده
بود به حسن بن
سهل، برادر
فضل بن سهل
ذوالریاستین
داد و طاهر را
بجنگ نصر در
رقه فرستاد و
هرثمه را نیز
سوی خراسان.
از
حادثه های سال
199 ه.ق
حسن
بن سهل از نزد
مامون به
بغداد آمد که
کار جنگ و
خراج با وی
بود. طاهر نیز
با عیسی بن
محمد سوی رقه
رفت و ابراهیم
طالبی در کوفه
قیام کرد و سوی
شخص مورد
رضایت از آل
محمد و عمل به
کتاب و سنت
دعوت کرد و
هموست که وی
را ابن طباطبا
گویند و سردار
سپاهیانش
ابوالسرایا
از فرزندان...»
از
حادثه های سال
200 هجری قمری
بردن
علی بن موسی
(امام رضا) به
مرو برای
ولیعهدی مامون
؛ فتنه طالبی و
اشغال و غارت مکه
و مسجد
الحرام
و در
این سال بصره
هنوز دست
علویان بود و
ابوالسرایا
از کوفه گریخت
و هرثمه وارد
شهر شد. ابوالسرایا
بعدأ اسیر شد
و پیش حسن بن
سهل گردن زده
شد. و در این
سال در نخستین
روز محرم، پس
از آنکه حج
گذاران از مکه
پراکنده
شدند، حسین بن
حسن افطس در مکه
بر فرشی دیبا
نشسته و بگفت
تا جامه هایی
را که بر کعبه
بود برگرفتند
چنان که چیزی
از پوشش آن
باقی نماند و
سنگ برهنه شد،
آنگاه دو جامه
ابریشم نازک
بر آن
پوشانیدند که
ابوالسرایا همراهشان
فرستاده بود و
بر آن نیز
نوشته بود: اصفر
بن اصفر،
ابوالسرایا،
دعوتگر آل
محمد، این را
سفارش داد
برای پوشش
خانه حرام الله
و اینکه پوشش
ستمگران بنی
عباس را از آن بردارند
و از پوشش
آنها پاک شود
به سال 199 ه.ق آنگاه
پوشش را که بر
کعبه بوده
بود، میان وی
از علویان و
پیروانشان به
ترتیب منزلتی
که به نزد وی
داشتند تقسیم
کنند، به
مالهایی که در
خزانه کعبه
بود پرداخت و
آن را برگرفت،
و هر کس را
شنید که سپرده
ای از فرزندان
عباس و
پیروانشان به
نزد وی هست در
خانه اش به وی
هجوم برند، و
اگر چیزی به
نزدش نیافتند
وی را بدارند
و شکنجه کنند
تا به اندازه
توانش از خویشتن
فدیه دهد و به
نزد شاهدان
مقر شود که
این از سیاهپوشان
بنی عباس و
پیروان
آنهاست...
بسیار کس دچار
این بلیه
شدند، کسی که
کار شکنجه را
به عهده داشت
یکی از مردم
کوفه بود به
نام محمد پسر
مسلمه...
چنانکه بسیار
کس از مردم
توانگر از
آنها بگریختند
که با ویران
کردن خانه هایشان
عقوبتشان
کردند... طلای
نازکی را که
بر سر ستونهای
مسجد بود، می
تراشیدند و پس
از رنج بسیار
به مقدار یک
مثقال یا
نزدیک به آن
طلا از ستون
به دست می آمد.
چوب های ساج و
آهن پنجره های
زمزم را (چاه
زمزم) بکندند
که به بهایی
ناچیز فروخته
شد...
و
وقتی حسین بن حسن
افطس و
خاندانش
دیدند که مردم
به سبب رفتارشان
متغیر شدند و
شنیدند که
ابوالسرایا
کشته شده و
طالبیانی که
در بصره و
کوفه و
ولایتهای
عراق بوده اند
و رانده شده
اند و حکومت
آن به بنی
عباس بازگشته،
به نزد محمد
بن جعفر طالبی
آمدند که پیری
بود نرمخوی و
به نزد مردم
محبوب و از
رفتار زشت
مردم خاندان
خویش بدور... و
با او بیعت
خلافت کردند.
گوید: علی بن
محمد به پسری
از قریش
پرداخت که
فرزند قاضی ای
بود به مکه،
به نام اسحاق
پسر محمد. پسر
جمالی کم نظیر
داشت. علی
هنگام روز
آشکارا به زور
وارد خانه او
شد که به نزد
صفا بود و
مشرف به محل
ره پیمایی
سعی، پسر را
بر اسب خویش
نشانید، روی
زین، علی بر
دنباله اسب
نشست. وقتی
مردم مکه و
مجاورانی که
آنجا بودند
چنین دیدند
برون شدند و
در مسجد
الحرام فراهم
آمدند و
دکانها بسته
شد و کسانی که
بر کعبه طواف
میبردند به
آنها پیوستند
و بنزد محمد
بن جعفر طالبی
رفتند و
گفتند: به
الله ترا خلع
میکنیم و می
کشیم یا اینکه
این پسر را که
پسرت آشکارا
او را گرفته
به ما پس بده.
محمد بن جعفر
از مردم امان
خواست و از
حسین بن حسن
افطس خواست تا
پسر را از
پسرش بگیرد.
اما حسین
نپذیرفت و
گفت: من بر پسر
تو تسلط ندارم
و اگر بنزد وی
روم همراه
یاران خویش با
من نبرد و
پیکار کند.
محمد بن جعفر
طالبی از مردم
امان خواست که
امانش دادند
که برنشیند و
به نزد پسرش
رود و پسر
قاضی را از او
بگیرد. محمد
بن جعفر نیز
چنان کرد و
پسر به کسانش
داد.
دفع
فتنه طالبی در
مکه ؛ کشته
شدن هرثمه
و در
همین سال این
فتنه طالبی در
مکه بتوسط اسحاق
بن موسی
ولایتدار یمن
و هرثمه
خوابید و محمد
بن جعفر طالبی
بتوسط عیسی بن
یزید جلودی و
رجاء بن ابی
ضحاک،
عموزاده فضل
بن سهل ذوالریاستین
به ندامت
کشیده شد و
مکه دوباره
بدست عباسیان
افتاد .... و
هرثمه چون بر
ضد فضل بن سهل
بود بخاطر
همدلی با مردم
کوفه و علویان
و نفاق آوری و
در نهان
ابوالسرایا
را تحریک کرده
بود، به فرمان
مامون به
زندان افتاد و
مامون بگفت تا
بینی اش را
بکوفتند و
شکمش را لگدکوب
کردند. عاقبت
چند روزی در
زندان ببود، آنگاه
پنهانی کس
فرستادند (از
طرف فضل بن
سهل ذوالریاستین)
و او را کشتند
و گفتند درگذشت.
شمارش
فرزندان عباس (33000
نفر)
و در
همین سال 200 ه.ق
مامون، رجاء
بن ابی ضحاک
(عموزاده فضل
بن سهل
ذوالریاستین)
و فرناس خادم
را به مکه
فرستاد، برای
بردن علی بن
موسی (امام رضا)
به مرو برای
ولیعهدی خویش
(مامون). و در
این سال
فرزندان عباس(فرزندان
بنی عباس) را
شمار کردند که
از مذکر و
مونث سی و سه
هزار بودند (33000 نفر)
و در همین سال
شاه رومیان
بتوسط مردم
مسیحی روم
شرقی کشته شد
(الیون) و بار
دیگر میخاییل
پسر جورجس را
شاه خویش
کردند و در
همین سال ابواسحاق
بن رشید
(المعتصم
بالله، برادر
مامون و پسر
دیگر هارون
الرشید) سالار
حج بود...»
از
حادثه های سال 201 هجری
قمری
آشوب
ها بخاطر
ولیعهدی علی
بن موسی ؛ شروع
جنبش بابک
خرمدین با «جاودانیان»
یاران «جاویدان
پسر سهل»
«در
این سال خلیفه
مامون، علی بن
موسی (امام رضا)
را ولیعهد و
جانشین
مسلمانان کرد
و خلیفه مامون
از پی خویشتن
او را رضای آل
محمد نامید و سپاه
خویش را بگفت
تا پوشش سیاه
بگذارند و پوشش
سبز به تن
کنند و این را
به آفاق نوشت."
و بخاطر
ولیعهدی علی
بن موسی آشوب ها
بود که برپا
شد ...
در
این سال
"عبدالله بن
خرداد به" که
ولایتدار
طبرستان از
طرف خلیفه
مامون بود از
ولایت دیلم،
"لارز" و
"شرزا" را
بگشود و آنرا
به ولایتهای
اسلام افزود.
سپس جبال
طبرستان را
نیز بگشود و
"شهریار" پسر
"شروین شاه"
را از آن فرود
آورد و شاعری
عرب چنین گفت:
"امیدواریم
به وسیله
کسانی که از
قلمرو شروین
تابع ما شده
اند، روم و
چین را
بگشاییم ،
دستان خویش را
به خدمت عبدالله
(منظور مامون)
محکم کن، که
وی را بجز امانت،
رای استوار
است."
و
"مازیار" پسر
"قارن" را نیز
پیش مامون
فرستاد و "ابو
لیلی" شاه
دیلم (بقول
زنده یاد سیّد
احمد کسروی،
شاهی دیلمی
بنام "ابو
لیلی" که اسمی
کاملا عربی
است وجود
ندارد و این
از تخیلات
راویان عربی
بوده که طبری
در کتاب
تاریخش آورده)
را بی پیمان
به اسیری گرفت
(؟!)...
همچنین
در این سال
"بابک خرمی"
با جاودانیان یاران
"جاویدان پسر
سهل"
فرمانروای
شهر و "قلعه
بذ" به جنبش
آمد و دعوی
کرد که روح
جاویدان در او
درآمده و
آشفته کاری و
تباهی آغاز
کرد. و هم در این
سال مردم
خراسان و ری و
اصبهان(منظور
اصفهان) دچار
گرسنگی شدند.
خوردنی گران
شد و مرگ رخ
نمود.»
از
حادثه های سال 202
هجری قمری
کشته
شدن برادر
امام رضا عامل
کوقه ؛ کشته
شدن فضل بن
سهل ذوالریاستین
در حمام
ام
حبیب دختر
مامون به
همسری امام
رضا ؛ ام
الفضل دختر
دیگر مامون به
همسری محمد بن
علی بن موسی
پسر امام رضا
گوید:
«از جمله
حوادث این سال
بیعت مردم
بغداد با ابراهیم
بن مهدی بود
که با اینکار
مامون را از
خلافت
برداشته و
ابراهیم را
خلیفه خود
کردند و دلیلش
این بود که
"سران و
پیشروان" از
مامون خشمگین
بودند که می
خواست خلافت
را از پسران
عباس به پسران
علی برد و
پوشش پدران
خویش را که
سیاه بود، رها
کرده بود و
سبز پوشیده
بود. و نخستین
کس که با وی
بیعت کرد
"عبیدالله بن
عباس هاشمی"
بود، سپس
دیگران و بنی
هاشمیان و پس
از آن سرداران
دیگر سپاه
بغداد. او
سپاه را وعده
داد که مقرری
ششماهه را به
آنها بپردازد
اما تعلل کرد
و سپاهیان
برعلیه او
شوریدند و در
بغداد و سواد
به غارت
پرداختند و
"هر دو سهم را
گرفتند ، سهم
مردم ولایت و
سهم حکومت" را.
ابراهیم
خلیفه با وعده
، شورش سپاهیان
را خواباند و
با کمک مردم
بغداد بر مردم
کوفه و همه
سواد تسلط
یافت...
و در
همین سال
مامون بخاطر
آشوب ها از
مرو عازم عراق
و بغداد شد و
کشته شدن
برادر امام
رضا ، ولیعهد
مامون ، در
جریانات
غوغایین کوفه
و مامون هنوز
وارد سرخس
نشده بود که
ذوالریاستین
یا فضل بن سهل
در حمام کشته
شد و برادرش
حسن بن سهل
جانشین او شد.
در این سال
مامون، توران
دختر حسن بن
سهل را به زنی
گرفت. و هم در
این سال مامون
دختر خویش "ام
حبیب" را زن
علی بن موسی
(امام رضا)
کرد و نیز
دختر خویش "ام
الفضل" را زن
محمد بن علی
بن موسی (پسر
امام رضا)
کرد.»
از
حادثه های سال
203 هجری قمری
وفات
علی بن موسی
(امام رضا) ؛ پریدن
موقتی عقل از
سر حسن بن سهل
گویند:«مامون
از سرخس برفت
تا به طوس
رسید. وقتی
آنجا رسید چند
روزی به نزد
قبر پدرش
هارون بماند.
آنگاه علی
بن موسی (امام
رضا) انگوری
خورد و بسیار
بخورد و
ناگهانی
درگذشت. مامون
بگفت تا او را
به نزد قبر
پدرش هارون
الرشید به خاک
کردند و خود
بر او نماز
کرد... و در همین
سال 203 ه.ق سودا (موقتآ)
بر حسن بن سهل
چیره شد و
دگرگونی
عقلانی گرفت که
وی را به بند
آهنین کردند و
در اطاقی بداشتند»
از
حادثه های سال
204 هجری قمری
یحیی
بن معاذ با
بابک خرمدین
نبرد کرد
از
جمله حوادث
سال این بود
که مامون به
عراق رسید و
مایه فتنه از
بغداد برید
(در نوشتاری
دیگر) ... در این
سال یحیی بن
معاذ با بابک
نبرد کرد و
هیچیک از آنها
به حریف خویش
ظفر نیافت.
از
حادثه های سال
205 هجری قمری
طاهر
بن حسین از
طرف مامون
ولایتدار
خراسان ؛ آغاز
حکومت
طاهریان در
خراسان
مامون
در این سال
همه ولایت ها
را از مدینه
السلام تا
اقصای مشرق را
به طاهر بن
حسین سپرد
(آغاز سلسله
طاهریان در
خراسان) و این
بخاطر شلوغی
ها در خراسان
بود. گوید: وقتی
طاهر ولایت
دار خراسان
بود با حسن بن
سهل سخن نمی
کرد. و هنوز
نرسیده بود که
خبر قیام
عبدالرحمان
نیشابوری
مطوعی بدو
رسید. وقتی
روان شد ترُکان
نغزغزی به
اشروسنه آمده
بودند.
در
این سال
عبدالله پسر
طاهر جانشین
او در رقه و
نبرد با نصر
بن شبث شد.
یحیی بن معاذ
(مامور نبرد
با بابک در
سال 204 ه.ق) نیز
بیامد که
مامون او را
ولایتدار
جزیره کرد. و هم
در این سال
مامون ، عیسی
بن محمد را به
ولایتداری
ارمینیه و
آذربیجان و
پیکار بابک
گماشت.
از
حادثه های سال
206 هجری قمری
در
این سال بابک
، عیسی بن
محمد را بکشت.
از
حادثه های سال
207 هجری قمری
وفات
طاهر بن حسین
ذوالیمینین
گوید:
«در این سال عبدالرحمان
بن احمد طالبی
در ولایت عک
یمن قیام کرد
و به شخص مورد
رضایت از آل
پیمبر دعوت
میکرد که مامون،
دینار بن
عبدالله را
بهمراه
اماننامه بطرف
او فرستاد که
آنرا پذیرفت و
مامون آنها را
به پوشیدن
لباس سیاه
عباسیان موظف
کرد.
مطهربن
طاهر گوید:
وفات
ذوالیمینین
(طاهر ولایتدار
خراسان) از تب
و حرارتی بود
که دچار آن شد
و او را در
بسترش مرده
یافتند. کلثوم
بن ثابت عامل
برید خراسان
(عامل گزارشگر
و یا پیک خلیفه)
گوید: طاهر
قبل از مرگ به
منبر رفت و از
دعا گفتن
خلیفه
خودداری کرد.
و طلحه پسر
دیگر طاهر در
ایام مامون از
پس مرگ طاهر هفت
سال ولایتدار
خراسان بود
آنگاه بمرد و
عبدالله
ولایتدار
خراسان شد. وی
عهده دار جنگ
با بابک بود و
در دینور
اقامت گرفت و
سپاهها فرستاد
و علی بن هشام
از طرف خلیفه
مامون به جنگ
بابک گماشته
شد.
درباره
ولایتداری
طلحه پسر طاهر
بر خراسان آورده
اند: وقتی
طاهر بمرد
سپاهیان به پا
خاستند و یکی
از خزینه های
وی را غارت
کردند. خواجه
سلام ابرش
کارشان را سامان
داد و مامون
عمل طاهر را
به طلحه سپرد. گویند:
مامون احمد بن
ابی خالد را
به خراسان فرستاد
که کار طلحه
را سامان دهد.
احمد به ماوراء
النهر رفت و
اشروسنه را
گشود (منطقه
افشین
اشروسنه)،
کاوس پسر
خاراخره را با
پسرش فضل را
اسیر گرفت و
هر دو را به
نزد مامون فرستاد
(گویند کاوس
پسر خاراخره،
همان پدر
افشین است). در
این سال موسی
بن حفص
ولایتدار
طبرستان و
رویان و
دنباوند شد.»
منابع:
-
"تاریخ طبری"
-
"تاریخ ده
هزار ساله
ایران" از
عبدالعظیم
رضائی
.................. ................. ...............
جانشینان
طاهر بن حسین
، موسس سلسله
طاهریان در
خراسان
1- طلحه
بن طاهر به
نیابت از
عبدالله بن
طاهر
(از 207- 213
ه.ق)
همزمان
با انتخاب
عبدالله به
جانشینی
طاهر، خلیفه
طلحه، برادر
دیگر غبدالله
را نیز به
نیابت از
عبدالله
برگزید. چون
طلحه در
خراسان با پدر
همراه بود و
مقارن آن ایام
بیشتر کارها در
آنجا به دست
او اداره می
شد و بیرون
آوردن آن
ولایت از دست
طلحه پسر طاهر
برای خلیفه
غیرممکن بود.
طلحه
در ایام پدر
به حکومت
سیستان منصوب
بود و تا سال
فوت پدر در
آنجا می زیست.
چون خبر وفات
پدرش رسید،
طلحه به خراسان
رفت و از آنجا
از جانب خود
الیاس بن اسد
سامانی را به
سیستان
فرستاد. باری،
طلحه بن طاهر
بعد از پدر در
خراسان
همچنان شیوه
او را در طرز
حکومت ادامه
داد. به ضرورت
وقت در دفع
خوارج هم
اهتمام به جا
آورد و بیشتر
عمر امارت او
در جنگ با
خوارج گذشت.
با حمزه خارجی
که از عهد
هاون الرشید
خراسان و
سیستان را عرضه
ناامنی کرده
بود، بارها
جنگ کرد. با
این حال،
هرچند مقارن
وفات او (ربیع
الاول 213 ه.ق)
حمزه هم وفات
یافت، اما
فتنه خوارج در
خراسان
همچنان تا
مدتها بعد
دوام پیدا
کرد.
بعداز
فوت طلحه،
برادر دیگرش
علی بن طاهر
بلافاصله به
اشارت خلیفه
حکومت خراسان
را به دست گرفت.
او نیز همچون
برادرش طلحه،
از جانب برادر
خود عبدالله
بن طاهر نیابت
می کرد. اما او
نیز چندی بعد
در جنگ با
خوارج کشته
شد.
2- عبدالله
بن طاهر
(از 213- 230 ه.ق)
عبدالله
بن طاهر که در
آن هنگام
آماده جنگ با "بابک
خرمدین" بود
با فوت و کشته
شدن
جانشینانش به
اشارت خلیفه
عزیمت خراسان
کرد. واگذاری
حکومت طاهر به
پسرش عبدالله
و نیابت پی در
پی دو پسر دیگرش
از حکومت
برادر،
فرمانروایی
خراسان را برای
آل طاهر-
طاهریان- به
نحو چاره
ناپذیری به
صورت یک ملک
موروث درآورد.
معافیت
این حکومت از
مداخله
مستقیم بغداد
در جزئیات امور
هم به صورت یک
تحول اداری
جلوه کرد و
استقلال
خراسان در تحت
حکومت
طاهریان صورت
تجزیه قطعی و
انفصال قهری
پیدا نکرد.
مبلغ سالانه
یی که بر وفق
عهد و قرار
خلیفه می
بایست طاهر و
فرزندانش از
بابت جزیه و
اخراج و عواید
خراسان و
ولایت تابع به
بغداد گسیل
دارند، هرگز
قطع نشد و
خطبه هم در
تمام این
قلمرو همواره
و همچنان به
نام خلیفه وقت
خوانده می شد
و در مواقع
ضرورت در باب
کارهای عمده
نیز گزارش هایی
به بغداد
فرستاده می
شد.
حکومت
عبدالله بن
طاهر اوج قدرت
طاهریان در خراسان
بود. آنچه از
خراج ولایات
تابع عاید او
می شد چنانکه
از نقل ابن
خرداذبه بر می
آید متجاوز از
چهل و چهار
ملیون درهم
بود که البته
البسه و امتعه
نفیس دیگر و
بردگان و
چهارپایان هم
بر آن افزوده
می شد و این خود
در آن عصر
ثروت قابل
ملاحظه ای
بود. المعتصم
خلیفه جدید هم
که بعد از
مأمون به
خلافت رسید،
هر چند از
عبدالله
چندان دلخوش
نبود، اما
ابقاء او را
در حکومت
خراسان به
مصلحت وقت دید
و به استقلال
حکومت موروثی
آل طاهر لطمه
یی وارد
نیاورد.
عبدالله
نیز در تجهیز
لشکرهایی که
در ماوراء النهر
برای توسعه
قلمرو حلافت
انجام می شد
اهتمام کرد.
او همچنین در
دفع خوارج و
رفع ناخرسندیهایی
که نایبان و
کارگزاران او
در نیشابور و
نواحی دیگر به
وجود آورده
بودند نیز سعی
بسیار ورزید.
او توجه خاصی
به رعایت حال
کشاورزان
نشان داد.
قوانین
پسندیده ای در
باب تقسیم آب
و طرز استفاده
از قنات ها وضع
کرد که در این
باره از
رهنمودهای
"فقه"ها در
رعایت حقوق
عام استفاه
کرد و مقررات
او برای
کشاورزان
مایه تأمین
رضایت و رفع
تبعیض ها گشت.
در رعایت حال
کشاورزان
خُرده پا به
عمال و
کارگزارانش
تأکید بسیار
کرد تا در اخذ
خراج از حال
آنها غافل
نباشند و
بدینگونه
سختگیریهایی
را که از
سالها پیش از
او در این باب
معمول شده بود،
به نحو مطلوبی
تعدیل کرد. وی
علاوه بر اهتمام
در دفع خوارج
که در آن ایام
هنوز سیستان را
عرضه آشوب خود
می داشتند، در
دوران خلافت
معتصم،
اهتمام قابل
ملاحظه یی در
دفع شورش های
ضد خلافت کرد
که موجب مزید
اعتماد خلیفه
جدید در حق او
گشت. از جمله
توفیقی که در
فرو نشاندن
شورش مازیار
در طبرستان
یافت و نقشی که
در کشف و
افشاء توطئه
افشین
اشروسنه بر ضد
خلیفه به
انجام رساند
امارت او را
در خراسان در
نظر خلیفه
سزای تحسین و
موجب بسط
امنیت کشور نشان
داد.
علاقه
او به شعر
عربی که خود
او و پدرش
طاهر در آن
زمینه مایه
خوبی داشتند
شاید از توجه
وی به ترویج
شعر و ادب
زبان فارسی
مانع آمد. اما
بعید می نماید
این بی توجهی
به شعر و ادب
فارسی تا آن
حدّ بوده باشد
که بر وفق یک
روایت ضعیف
مذکور در تذکره
دولتشاه، وی
را به فرو
شستن یک نسخه
فارسی قصه
وامق و عذرا
وادار کرده
باشد. خود او
در زبان عربی
شاعر و کاتب
بود و مجموعه
رسایل او مثل
مجموعه رسایل
پدرش نمونه
بلاغت محسوب
می شد. "حنظله
بادغیسی" از
نخستین
شاعران فارسی
گوی خراسان هم
بنابر مشهور
به دربار او
منسوب بود و
از او توجه و
نواخت بسیار
دید.
حکومت
عبدالله طاهر
در رعایت
دقایق عدالت
گستری و رعیت
پروری یک
نمونه مقبول و
یادماندنی
محسوب شد و او
به احتمال قوی
در توجه به
ابن دقایق تحت
تأثیر تعلیم
پدرش طاهر بود
که در عهدنامه
معروف او خطاب
به وی در
تقریر لطایف
سیاست و دقایق
حکمت، به گفته
مأمون ، هیچ
نکته یی را
فرو گذار
نکرده بود.
علاقه
ای که عبدالله
در نشر و
ترویج
سوادآموزی
نشان داد
خاطره او را
در اذهان
نسلهای بعد به
نحو بارزی
محبوب
نگهداشت. وی
در قلمرو خود
کودکان را
تشویق به
آموختگاری
کرد و فرمان
داد تا اطفال
رعایا را به
هیچ بهانه از
مکتب محروم
ندارند. حتی فرمود
که تا وسایل و
اسباب درس
خواندن را همه
جا برای آنها
فراهم سازند
تا استعداد
هیچ کودک ضایع
نماند. و این
نکته در تاریخ
آن ایام ماجرایی
یگانه، ممتاز
و درخشان در
زمینه تعمیم سواد
و بسط دانش
بود.
3- طاهر
بن عبدالله
(از 230- 248
ه.ق)
بعد
از مرگ
عبدالله بن طاهر
در ربیع الاخر
230 ه.ق، پسرش
طاهر دوم-
ابوالطیب
طاهربن
عبدالله بن
طاهر- به
امارت رسید.
با آنکه واثق
خلیفه در این
باب میل قلبی
نداشت ولی خود
را به حفظ و
ادامه حکومت
موروث خراسان
در سلاله طاهر
ناچار یافت. طاهر
دوم (ثانی) در
تمام مدت
امارت خویش با
خوارج و
عیاران
سیستان، که
طالب استقلال
بودند، درگیر
بود. با آنکه
از کفایت پدر
بی بهره نبود
به اندازه او
برای بسط
عدالت در
قلمرو خویش
فرصت نیافت.
با اینهمه ،
فرمانروایی
عاقل ، ساده و معتدل
بود. و چنانکه
شیوه
فرمانروایان
هوشمندست از
گوش دادن به
سخن متملقان و
گزافه گویان
بیزاری نشان
می داد.
قطع
کردن "سَرو" منتسب
زرتشت در
کاشمر ، با
قتل خلیفه متوکل
به دست ترُکانش
حادثه
یی یاد کردنی
که در دوران
فرمانروایی او
در خراسان روی
داد، قطع کردن
"سَرو" معروف
کاشمر بود.
درخت زیبای
تناور
کهنسالی که در
حوالی ترشیز
سایه گستر بود
و گفته می شد
در عهد زرتشت
یا به دست او
غرس شده بود.
به هر حال حکم
قطع درخت از
جانب متوکل
خلیفه رسید که
شاید او آن را
بهانه یی برای
مداخله
مستقیم خلیفه
در امور خراسان
ساخته بود.
ابوالطیب
طاهر که به هر
حال دست
نشانده یا
برنشانده
خلیفه محسوب
می شد از اجرای
حکم، هرچند
شاید با بی
میلی و
ناخرسندی، چاره
نداشت. آری ،
حکم خلیفه
برای عامه اهل
ولایت مایه
ناخرسندی شد.
برای خلاصی از
این حکم خلیفه
کسانی که
تاریخ بیهقی
آنها را «گبران»
می خواند
پیشنهاد
کردند، پنجاه
هزار دینار
نیشابوری به
خزانه خلیفه
کارسازی
نمایند تا او
از این اقدام
باز ایستد.
اما امیر طاهری
که به خلق و
خوی خلیفه
متعصب و نیمه
دیوانه عصر
آشنایی بیشتر
داشت حتی جرات
نکرد در این
باب با متوکل
به مکاتبه
پردازد. به هر
حال قطع درخت
که به حکم
متوکل انجام
شد بنابر مشهور
با قتل متوکل
به دست
ترُکانش در
رجب سال 247 ه.ق مقارن
گشت. آن قتل را
عام مردم به
تأثیر شوم این
قطع درخت
منسوب کردند.
خود طاهر هم
چندی بعد از
آن در سال 248 ه.ق
وفات یافت.
4- محمد
بن طاهر
(از 248- 259 ه.ق)
نیشاپور
پایتخت محمد
بن طاهر ؛ دوران
آخرین امیر
طاهریان ، دوران
هرج و مرج
خراسان
امارت
خراسان بعداز
طاهر بن
عبدالله به
پسرش "محمد بن
طاهر" رسید که
به قول گردیزی
مورخ، غافل و
بی عاقبت بود.
اوقاتش در عیش
و مستی می گذشت
و به شعر و
موسیقی بیش از
ملک و حکومت
علاقه نشان می
داد. دوران
یازده ساله
امارت این
آخرین امیر
طاهریان
دوران هرج و
مرج خراسان
بود. ضعف و
فترت دستگاه
خلافت هم که
در دنبال قتل
متوکل پیش آمد
در تمدید و
توسعه این هرج
و مرج تأثیر
بخشید. اختلال
به قدرت
طاهریان راه
یافت و در
ولایات تابع
اغتشاش هایی
روی داد.
«حسن
بن زید علوی»
رهبر علویان طبرستان
در دوران محمد
بن طاهر
به
علت ضعیف
النفسی و غفلت
محمد بن طاهر،
کارداران او
در ولایت با
مردم به
خودسری و استبداد
معامله می
کردند،
چنانکه عمّش
سلیمان، والی
قسمتی از
طبرستان به
اهالی صدمات
بسیار زد و بر
اثر همین
حرکات زشت
سلیمان و عمال
او بود که مردم
بر طاهریان
شوریدند و
علویان را که
توسط داعی
کبیر حسن بن
زید علوی
رهبری می شد
پیش انداخته،
خود را از تحت
فرمان آل طاهر
بیرون آوردند.
و
همچنین با
غلبه یعقوب بن
لیث صفاری که
در اواخر عهد
طاهر دوم در
سیستان قیام
کرد آن ولایت
از قلمرو وی جدا
شد. ری و قزوین نیز
در همان ایام
از حوزه
اقتدار وی
خارج گشت و
ضعف اراده خود
وی و سوء
اداره عمالش
قلمرو او را
تقریبا منحصر
به تختگاه وی
در نیشابور کرد.
آن هم به
تحریک و تشویق
اطرافیان خود
وی که با صفار
سیستان تبانی
کرده بودند به
دست یعقوب افتاد.
بهانه یعقوب
خودداری محمد
بن طاهر از
استرداد
کسانی بود که
متهم به
سوءقصد به جان
امیر صفار شده
بودند و وی
آنها را نزد خود
پناه داده
بود. با تسخیر
نیشابور و
توقیف وی که
هر دو به
آسانی و بدون
مقاومت انجام
گرفت یعقوب
خطبه به نام
خود خواند و
حکومت
طاهریان پس از
53 سال در تمام
خراسان به پایان
رسید.
اعتلاء
یعقوب لیث
صفاری بر
خراسان و
سیستان
چون
یعقوب لیث
صفاری او را
بی زیان و
بغداد را از
پشتیبانی وی
ناتوان یافت ،
محمد بن طاهر
از بند وی
آزادی یافت و
به بغداد رفت.
با آنکه به دنبال
غلبه یعقوب
لیث صفاری بر
نیشابور قدرت
طاهریان در
خراسان خاتمه
یافت، اما
ارتباط آنها
با دستگاه
خلافت همچنان
ادامه پیدا
کرد. محمدبن
طاهر شحنه
بغداد شد و از
جانب خلیفه
مورد تقدیر و
حمایت واقع
گشت. او در
آنجا غیر از
ارتباط با
دستگاه خلیفه
و عنوان
امارت، کاخ و
باغ طاهریان
نیز برایش
باقی مانده
بود. با
اعتلاء یعقوب
لیث صفاری بر
خراسان و
سیستان خاطره
خاندان طاهر
یکچند از
یادها رفت.
محمدبن
طاهر بعد از
خاتمه عهد
یعقوب لیث ،
در سال 271 ه.ق سعی
نیم بند
بیفایده ای هم
به اشارت
خلیفه برای
اعاده قدرت
موروث طاهریان
در خراسان
انجام داد و
خلیفه هم در
این زمینه به
او کمک کرد،
ولی او توفیقی
نیافت و به
بغداد بازگشت.
باقی عمرش نیز
همانجا به
پایان آمد و
خراسان و
سیستان در دست
صفاریان باقی
ماند.
طرز
فرمانروایی
آل طاهر هم به
وسیله
سامانیان و
غزنویان
دنبال شد.
دولت کوته مدت
آنها بی آنکه
هرگز به نحو
قطعی از حوزه
حکم خلیفه
خارج شده باشد
اولین دولت
مستقل گونه
ایرانی در دوران
اسلامی بشمار
آمد.
منبع:
- نوشته
ای از رضا از
سایت «گفتگوی
دینی".
.................. ................. ...............
حکومت
طاهریان
نخستين
حكومت در
ايران بعد از
اسلام كه
توانست اعلام
موجوديت كرده
انديشه و هويت
ايرانی را
دوباره مطرح
كند حكومت
خاندان طاهر
تحت لوای
خلافت
عباسيان
در بغداد میباشد.
گرچه طاهريان
دارای
مناسبات گرم و
صميمانه و وابسته
به خلافت
بودند اما در
خراسان
استقلال نسبی بدست
آوردند.
اصل
و نسب
طاهريان
برخی
آنها را از
تبار منوچهر
پادشاه باستانی
ايران و برخی
نسب آنها را
رستم پهلوان
اساطيری
ايران و گروهی ديگر
آنها را از
قبيله خزاعه
عرب
(مستقر در
مرورود
خراسان دوران
ابومسلم) دانستهاند
ولی بيشتر
محققين آنها
را از
خاندانهای
كهن خراسان میدانند
كه بعد از
سقوط
ساسانيان
نمايندۀ گروه دهقانان
خراسان بودند.
حسين، جد
مؤسس اين
سلسله ، را
جزء اولين
دعوت كنندگان
نهضت عباسی در
خراسان میدانند.
هم چنین حسين
بن مصعب پدر
طاهر در زمان
حكومت منصور
عباسی موقعيت و
اعتبار زيادی
داشته است.
تاريخ
سياسی
حكومت
طاهريان در
سال 205 ه.ق توسط طاهر بن
حسين ملقب به
ذواليمينين
تأسيس شد و تا
سال 259 ه.ق دوام
داشت. طاهر بن
حسين در سال 181 ه.ق
از جانب علی
بن عیسی، والی
خراسان، به
حكومت پوشنگ
منصوب شد.
برخورد شديد
او با خوارج و
حمزه بن عبدالله
خارجی و نيز همراهی
او با هرثمه
برای نبرد با
رافع بن ليث
بدستور هارون
الرشيد باعث
انتخاب طاهر
به فرماندهی
سپاه مامون شد.
طاهر در سال 195 ه.ق
برای مقابله با علی بن عیسی
سردار خلیفه
محمد امين
انتخاب شد كه
در نبردی در
قسطانه نزدیک
ری او را شكست
داد. در سال 197 ه.ق
نیز در رأس
سپاه مامون به
محاصری یک
ساله بغداد
پرداخت؛ خلیفه امين را
دستگير و به
قتل رساند. در
سال 199 ه.ق برای
فرو نشاندن
فتنۀ نصر بن
شبث خارجی به
رقه در شام
رفت و تا 204 ه.ق
در آنجا بود. طاهر بعد از
بازگشت از شام
به عنوان رییس شرطه بغداد
انتخاب شد.
بالاخره در
سال 205 ه.ق
مأمون، ولايت
خراسان را به
او سپرد و
بعدها امارت
سيستان،
كرمان، قوس،
طبرستان،
رويان و ری
نيز زير نظر
او بود. اما
سال بعد طاهر نام مأمون
را از خطبهها
انداخت و برای
او دعا نكرد و حتی در سكهها
نيز نام او را
ضرب نكرد و نوعی استقلال
به هم رساند و
سرانجام بعد
از یک
سال و شش
ماه حكومت در
خراسان در سال
207 ه.ق درگذشت.
پس از
طاهر، پسرش طلحه و
بعد از او،
عبدالله پسر
دیگر طاهر، از سوی مأمون
بر خراسان
گماشته شد. عبدالله در سال 216 ه.ق
خوارج خراسان
را ريشهكن
كرد و پس از
برقراری
آرامش
نيشابور را
مركز حكومت
خود قرار داد. وی
از سوی خلفای
بعدی، معتصم
و واثق نيز
حمايت گرديد. عبدالله در خراسان
بناهای
زيادی ايجاد
و وقف مردم
كرد و به
توسعۀ كشاورزی و آبياری و
حفر قنات
پرداخت و
كتابخانۀ عظیمی نيز در
نيشابور برپا
كرد.
پس از
درگذشت
عبدالله،
فرزندش طاهر(دوم)، از طرف خلیفه واثق به
حكومت خراسان
منصوب شد. در
دوره او خوارج و
عياران بخشهایی
از قلمرو او
را تصرف كردند. در
دوره زمامداری
محمد بن طاهر (228 - 259 ه.ق)
حسن بن زيد
علوی در طبرستان
در سال 251 ه.ق
خروج كرد و بر
اكثر بلاد
ديلم و گيلان
مستولی شد و
از طرفی يعقوب
ليث نيز بعد
از ضبط سيستان
بخشهایی
از خراسان را
تصرف كرد و به
هرات لشكر
كشيد و والی
محمد بن طاهر
را از آنجا
بيرون كرد و
پوشنگ را كه
دارالسلطنۀ
طاهريان بود
تصرف کرد. بدینسان
قلمرو
طاهريان
تجزيه شده،
محمد بن طاهر توسط
يعقوب ليث
صفاری دستگير)ولی
کشته نشد) و
دولت طاهريان
را منقرض نمود.
اوضاع
اجتماعی،اقتصادی و فرهنگی دورۀ
طاهريان
خراسان
در اين دوره
مورد توجه
علويان و محل
حضور آنها بود
كه ورود امام
رضا (ع) به اين
حضور افزود.
طاهريان پيرو
مذاهب اهل سنت
بوده از خلافت
عباسی حمایت و
قيامهای
علویان را سركوب میكردند.
آنان زبان عربی
را پذيرفتند. نثر
و نظم در اين
دوره عربی
است. تشكيلات
اداری
طاهريان
اقتباسی
از خلافت عباسی
بود كه نمونهای
از ديوان سالاری
عهد ساسانی
بود.
منابع
نویسنده:
- تاريخ
حكومت
طاهريان از امیر
اکبری
- تاريخ
كامل ايران از ابن
اثیر
- روضه
الصف از
میرخواند
- و ...
منبع:
- سایت
"پژوهشکده
باقرالعلوم".
(پژوهش،
گردآوری،
تدوین و
پیرایش از
سروش آذرت/ 10
آذر 1392 / 1 دسامبر 2013
میلادی)
.................. ................. ............... ............... ............
با
تشکر از سایت
"پژوهشکده
باقر العلوم"،
و از سایت "گفتگوی
دینی"، و از سایت
" tantzizi.com
"، و از عبدالعظیم
رضایی
نویسنده کتاب
"تاریخ ده هزار
ساله ایران"، /
سایت خانه و
خاطره/ سروش
آذرت/ 10 آذر 1392 / 1
دسامبر 2013
میلادی/