با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
عبدالحسین
تیمورتاش
(سردار معظم
خراسانی)
لغو
قرارداد دارسی
(1311 خورشیدی/1932
میلادی)
تیمورتاش
با تاج سلطنتی؛
عبدالحسین
تیمورتاش
(از 1260
تا مهر 1312 خورشیدی)
«عبدالحسین
تیمورتاش، یا
سردار معظم
خراسانی»،
ملقب به «معزز الممالک»
فرزند «كریم دادخان
نردینی
بجنوردی» بود.
امیر معظم
خراسانی در
حدود سال 1260 شمسی
در «نردین» از
توابع
خراسان، چشم
به جهان گشود.
پس از گذراندن
تحصیلات
مقدماتی در
زادگاه خود و یادگیری
سواركاری و تیراندازی،
برای فراگیری
زبان روسی، با
حمایت پرنس «میرزا
رضاخان ارفعالدوله»
وزیرمختار ایران
در روسیه،
عازم عشقآباد
(پایتخت
ترکمنستان
فعلی) شد و در یكی
از مدارس درجه
یک روسیه تحصیل
کرد. او سپس،
همراه پدرش به
«پترزبورگ»
رفت و وارد
مدرسه نظام شد
كه خاص نجیب
زادگان و
درباریان بود
و در رشته
امور نظامی
تحصیل كرد. وی
از شاگردان
ممتاز مدرسه
بود و برای
كسب موفقیت بیشتر،
در محافل
اشرافی، نام
خود را به نام
«خان نردینسكی»
تغییر داد تا
نشان دهد كه
از بزرگزادگان
و نجبای ایران
(قاجاری) است.
او پس از
اتمام تحصیل
به ایران
بازگشت و به
عنوان مترجم،
در وزارت امور
خارجه مشغول
به كار شد.
پس
از اعلام
سلطنت محمدعلی
میرزا (محمد
علیشاه)، تیمورتاش
عضو هیئتی بود
كه باید،
پادشاهی وی را
به چند كشور
اروپایی
اعلام میكرد.
او پس از
بازگشت از
اروپا، به این
دلیل كه با میرزا
حسینخان معینالوزراء،
میانه خوبی
نداشت از كار
در وزارت
خارجه كنارهگیری
كرد و از سوی
پدرش، «نایبالحكمه»
بلوک «جوین» شد.
وی در این
زمان با
شاهزاده «محمدهاشم
میرزا» آشنا
شد و انجمنی
ادبی تشكیل
داد و به تدریج،
صاحب معتبرترین
كتابخانههای
اختصاصی در ایران
شد. او در همین
سالها با
«سرورالسلطنه»
دختر «خازنالملک»
ازدواج كرد و
از وی صاحب یک
دختر و سه پسر
به نامهای
منوچهر،
هوشنگ و
مهرپور شد.
همسر دوم تیمورتاش،
زنی ارمنستانی
به نام «تاتانیا»
بود كه از او نیز
صاحب دو فرزند
شد.
تیمورتاش
بعد از مشروطه
تا كودتای
اسفند 1299 خورشیدی
سیّد ضیاء
ریاست
قشون خراسان ؛
حکمران گیلان
تیمورتاش
كه كمتر از سی
سال داشت، به
دنبال فتح
تهران 1288 شمسی،
در انتخابات
دوره دوم مجلس
شورای ملی، به
عنوان جوانترین
وكیل این
دوره، از
خراسان به
مجلس راه یافت.
وی بعد از تعطیلی
مجلس دوم، به
ریاست قشون
خراسان
انتخاب شد و
در انتخابات
دوره سوم نیز،
از قوچان به
مجلس راه پیدا
كرد. وی در سال 1298
خورشیدی از سوی
وثوقالدوله
به حكمرانی گیلان
برگزیده شد.
تیمورتاش
بنا به
مستندات، در
جریان اعدام
«دكتر حشمت
جنگلی»، یار و یاور
میرزا كوچکخان،
نقش داشت. وی
پس از اعدام
دكتر حشمت و
گسترش مجدد
دامنه نهضت
جنگل، با صدور
اعلامیهای،
مردم گیلان را
تهدید كرد كه
هرگونه کمک به
نیروهای
نهضت، اعدام و
ضبط دارایی
آنان را در پی
خواهد داشت. تیمورتاش
در دوره
حكومتِ تقریباً
یكساله خود در
گیلان، بیعدالتیهای
فراوانی به
مردم منطقه گیلان
روا داشت و در
سایه ایجاد این
بیعدالتیها،
از مردم آنجا
اخاذی كرد.
تیمورتاش
پس از كودتای اسفند
1299 خورشیدی
سیّد ضیاء
تیمورتاش
«وزیر عدلیه» كابینه
«حسن پیرنیا
مشیرالدوله» (1330
خورشیدی)
تیمورتاش
حاكم كرمان و
بلوچستان (1302
خورشیدی)
تیمورتاش،
مدت كوتاهی پیش
از كودتای 1299
خورشیدی به
تهران فرا
خوانده شد و
در 28 مرداد 1299
خورشیدی، به
دلیل انتقاد
از عملكرد و
اقدامات «سید
ضیاءالدین
طباطبایی» در
حضور «نرمان»،
وزیر مختار
انگلیس، به
دستور ضیاءالدین
طباطبایی (سیّد
ضیاء)، دستگیر
و زندانی شد؛
ولی پس از
بركناری سید ضیاء
و روی كار
آمدن «قوامالملک=
احمد قوام
السلطنه» در
اردیبهشت 1330
خورشیدی از
زندان رهایی یافت
و در همین سال به
عنوان «وزیر
عدلیه» در كابینه
«حسن پیرنیا
مشیرالدوله»
انتخاب شد. وی
در سال 1302 خورشیدی
حاكم كرمان و
بلوچستان شد و
در همان سال
در انتخابات
دوره پنجم
مجلس شورای ملی،
مجدداً از نیشابور
به مجلس راه یافت؛
ولی هنگام طرح
اعتبارنامهاش
به دلیل
اقداماتی كه
در دوره
حكومتش، در گیلان
انجام داده بود،
با مخالفت نماینده
رشت رو به رو
شد.
تیمورتاش
«وزیر فواید
عامه» در كابینه
رضاخان (1303 تا 1304
خورشیدی)
تیمورتاش
وزیر دربار
رضاشاه (از 1305 تا
1312 خورشیدی)
تیمورتاش
از سال 1303 تا 1304
خورشیدی نیز
«وزیر فواید
عامه» در كابینه
رضاخان (سردار
سپه) شد. در نتیجۀ
تلاش او،
حكومت موقت
رضاخان در
آبان 1304 خورشیدی
و سلطنت دائمیاش
در آذر همان
سال به چنان
وضعیت مطلوبی
رسید كه تیمورتاش
به مدت هفت
سال به عنوان
وزیر مقتدر
پهلوی (وزیر
دربار) انتخاب
شد و در اوج
اقتدار سیاسی
قرار گرفت. در
مرداد 1305 خورشیدی
تیمورتاش به
عنوان نماینده
فوقالعاده ایران،
برای انعقاد
قرارداد تجاری
و رفع
اختلافات
موجود با دولت
شوروی راهی
مسكو شد.
تیمورتاش
و قدرت نفوذ وی
در رضاشاه
رضاشاه
كه از ابتدای
سلطنت خود در
صدد افزایش
سهم ایران از
نفت بود، تیمورتاش
را همراه ولیعهد
- كه برای
ادامه تحصیل
عازم سوئیس
بود- به سوئیس
فرستاد و ولیعهد
یعنی عزیزترین
كس خود را به
او سپرد. در این
سفر كه در سال 1301
خورشیدی
انجام شد، تیمورتاش
با «سر جان سایمون»
وزیر امور
خارجه انگلیس
و سایر مقامات
دولتی به
گفتگو پرداخت
(در مورد نفت و
حق دریافت پول
بیشتر)؛ اما
از این
مذاكرات نیز
نتیجه مثبتی
به دست نیامد.
وی در راه
بازگشت از
سفر، در مسكو
با چند تن از
مقامات رسمی
مسكو از جمله
«ورشیلف»، وزیر
جنگ شوروی، دیدار
و مذاكره
محرمانه كرد.
انگلیسیها
كه میدانستند،
رجال ایران-
حتی رضاشاه- زیر
نفوذ تیمورتاش
قرار دارند،
برای نابودی وی
تلاش كردند؛
در همین باره،
مطبوعات انگلیس
و سایر كشورهای
زیر سلطه،
مطالبی را
درباره پیشرفت
ایران و جانشینی
تیمورتاش
مطرح كردند.
تیمورتاش
و لغو قرارداد
دارسی (آذر 1311
خورشیدی)
تیمورتاش
جاسوس
استالین؟!
آخرین
مرحله از سقوط
تیمورتاش با
ماجرای نفت و
لغو قرارداد
دارسی آغاز شد.
تقیزاده این
ماجرا را در
كتاب خاطرات
خود مفصل شرح
داده است: پس
از فسخ امتیاز
نفت و ابلاغ
آن به «شركت
نفت انگلیس و
ایران»، انگلیسیها
از تمام جزئیات،
یعنی گزارش
صحبتهای
رضاشاه با
دولت و
انداختن
پرونده نفت در
بخاری (به دست
او) خبر
داشتند.
رضاشاه پس از
اطلاع، بسیار
خشمناک شد و
به «آیرم» رئیس
شهربانی دستور
پیگیری قضیه
را داد و آیرم
پس از تحقیقاتی
به تیمورتاش
مظنون شد.
درباره
علت سوء ظن
رضاشاه به تیمورتاش،
علاوه بر
مواردی كه تقی
زاده عنوان
كرده، موضوع
جاسوسی برای
روسها نیز
مطرح بوده
است. در این
باره، داستان
كیف گمشده او
در آخرین سفرش
به لندن و
مسكو را،
عنوان كردهاند.
این کیف كه به
وسیله انگلیسیها
ربوده شد، حاوی
شواهدی دال بر
جاسوسی او برای
روسیه بوده
است؛ ولی دلیلی
بر صحت آن
موجود نیست.
همچنین در سال
1983 میلادی «بودین
بوژانف» منشی
استالین در
دفتر سیاسی
حزب كمونیسم
شوروی، كه در
زمان رضاشاه
از طریق ایران
به غرب گریخت،
در كتاب خود
فصلی را به
جاسوسی تیمورتاش
برای روس ها
اختصاص داده
است كه باز هم
صحت آن مشخص نیست.
تیمورتاش
و تشكیل «حزب ایران
نو»
تیمورتاش
عقیده داشت،
برای انجام
كارهای سیاسی
مملكت باید
حتما یک حزب
قوی و یک کاسه
در مملكت بر
امور حاكم باشد؛
از این رو پس
از جلب موافقت
رضاشاه، حزبی
به نام «حزب ایران
نو» را پیریزی
کرد و پس از
نوشتن اساسنامه
و مرامنامه
آن، رهبری آن
را به عهده
گرفت. «نصرتالدوله
داور» نیز در
كنار تیمورتاش
از رهبران حزب
بود. عده زیادی
از نمایندگان
مجلس، عدهای
از وزرا،
بازرگانان،
اصناف و دولتمردان،
عضویت این حزب
را پذیرفتند و
حزب بهتدریج
قدرت یافت؛ ولی
چون اهداف
حزب، با دیكتاتوری
مغایر بود،
شاه به آن، روی
خوش نشان نداد
و به تدریج،
حزب تحلیل
رفت، و بدون
انجام كار
مثبت، منحل
شد. این حزب در
موقع
انتخابات
تهران، لیست
جعلی نمایندگان
را منتشر میكرد.
تیمورتاش
و داور
تیمورتاش
و داور (علی
اکبر داور وزیر
دادگستری)، دو
شخصیت بسیار
نزدیک به هم
بودند و بدون
شک از برجستهترین
رجال دوران
رضاشاه نیز
محسوب میشدند.
داور در لغو
كاپیتولاسیون
و حق نشر
اسكناس، كه در
دست یک مؤسسه
خارجی بود،
نقش داشت. اعزام
دانشجو (در
سال 1308 خورشیدی)
به خارج نیز
از ابتكارات این
دو شخصیت بود.
تسلط
تیمورتاش به
چند زبان خارجی
باعث شده بود
كه كتابهای
متعددی
درباره ادبیات
غرب بخواند و
به همین دلیل،
افكار وی بیشتر
از دنیای غرب
تأثیر پذیرفته
بود؛ ولی با
وجود این، به
فرهنگ و ادبیات
ایران،
دلبستگی خاصی
داشت و ادیبان،
شاعران و
محققان را حمایت
میکرد. بلوشر،
وزیر مختار
آلمان در ایران
درباره تیمورتاش
مینویسد: «... در
سالهای نخستین
سه نفر بودند
كه محارم شاه
بودند:
- تیمورتاش
وزیر دربار،
- علی اکبر داور
وزیر عدلیه،
- نصرت
الدوله فیروز فرمانفرما
وزیر مالیه.
این
سه نفر به خوبی
اروپا را میشناختند،
به چند زبان
خارجی مسلط
بودند و فوقالعاده
زیرک و هوشیار
در پشت تخت
سلطنت، در
واقع مغز
متفكر رضاشاه
بودند و او را
به نحوی در
همه امور،
راهنمایی میكردند.»
سرانجام
تیمورتاش
عزل
تیمورتاش از
وزارت (3 دی 1311
خورشیدی) ؛
تیمورتاش در
حبس (29 بهمن 1311
خورشیدی)
قرارداد
دارسی در آذر 1311
خورشیدی به
دستور
رضاشاه، لغو و
تیمورتاش به
جاسوسی متهم
شد. ناكامی تیمورتاش
در مسئله نفت
و ملاقات
محرمانه با
سران شوروی،
مطالب
روزنامههای
انگلیسی
درباره جانشینیاش
و سوابق ناشی
از ولخرجیهایش
از بودجه
دربار، اخذ
وامهای كلان
از بانکها و
اشخاص مختلف،
غرور و تكبر،
خوشگذرانی،
شهوترانی،
قمار، شرب خمر
مداوم،
استعمال افیون
و دوستی با
افراد ناباب
از عوامل سقوط
او بود.
وقتی
رضاخان، شاه
شد وی درخواست
مرخصی كرد و
پس از 40 روز
مرخصی،
رضاشاه وی را
احضار كرد و
خواست که کارش
را در دربار
ادامه دهد. در
همان سال،
موضوع اختلاس
تیمورتاش با
همكاری رییس آلمانی
بانک ملی (در
جریان تبدیل
ارز) و «حسینقلی
نواب»، رئیس هیئت
نظارت بر زبانها
افتاد. همچنین
در همان زمان،
ملک دیبا، رییس
حسابدرای
دربار و یار
نزدیک تیمورتاش،
پس از محاكمه
در دادگستری،
به دستور
رضاشاه از كار
بركنار شد.
بدین
ترتیب روز سوم
دی 1311 خورشیدی تیمورتاش
رسما از
وزارت، عزل و
در روز 29 بهمن 1311
خورشیدی در
اداره نظمیه
زندانی شد.
اتهامات
وارده علاوه
بر اختلاس از
بانک ملی، دریافت
رشوه از حاج میرزا
حبیبالله «امین
التجار»، به
منظور اعمال
نفوذ در امر
واگذاری
انحصار صدور
تریاک بود؛ به
همین سبب، تیمورتاش
به 5 سال حبس
انفرادی و
پرداخت مبلغی
جریمه نقدی
محكوم شد.
درگذشت
تیمورتاش (مهر
1312 خورشیدی)
در
هشتم مهر 1312
خورشیدی
«كاراخان»،
قائم مقام كبیر
امور خارجه
شوروی به ایران
آمد و پس از
مذاكره
درباره امور
تجاری و
اقتصادی،
درخواست عفو تیمورتاش
را مطرح كرد،
كه رضاخان
پاسخ داد، در
صورت زنده
بودن نامبرده
با خواستهاش
موافقت خواهد
كرد؛ اما تیمورتاش
كه از مدتها
قبل با غذای
آلوده مسموم و
بیمار شده
بود، در مهر 1312
شمسی (خورشیدی)
از دنیا رفت.
تیمورتاش
که روزهای آخر
قدرت خود را
حس كرده بود،
با «آیرم»، رئیس
نظمیه، بیشتر
گرم میگرفت.
هر شب در
جلسات مهمانی
قمار، مبالغی
به او به رسم
دستخوش و در
واقع رشوه برای
رفع خطر میداد
و او هم
ظاهراً تسلیم
و ارادتمند و
در باطن،
مشغول تكمیل
نقشه بود. او
بدون شک، فدای
توطئه انگلیس
و دستگاه
اطلاعاتی
آنها شد.
جنازه وی را
بدون تشریفات
در «امامزاده
عبدالله» به
خاک سپردند و
خانوادهاش به
خراسان تبعید
شدند.
منابع
نویسنده:
- عاقلی،
باقر؛ تیمورتاش
در صحنه سیاست
ایران،
- گیلگ،
محمدعلی؛ تاریخ
انقلاب جنگل،
رشت، نشر گیلكان،
1371 ش،
منبع:
-
نوشته ای از طلعت
ده پهلوانی از
سایت "پژوهشکده
باقرالعلوم".
.................. ................. ...............
تیمورتاش
وزیر دربار؛
عبدالحسین
تیمورتاش (سردارمعزز
، امیرمعظم)
عبدالحسین
خان که بعدها
به تیمورتاش
معروف شد به
سال 1259 ه.ش در یک
خانواده زمیندار
به دنیا آمد.
پدرش کریم دادخان
معززالملک
حاکم انتصابی
مظفرالدین
شاه در قائنات
بود.
او تحصیلات
ابتدایی را در
ایران به پایان
رساند سپس برای
ادامه تحصیل
به روسیه رفت
و از مدرسه
سواره نظام نیکلای
مدرک خود را
گرفت. اقامت
در روسیه و
آشنایی با
تمدن غرب از
او یک انسان
متجدد ساخت.
بعد از بازگشت
به ایران به
واسطه آشنایی
با زبان روسی
و انگلیسی به
عنوان مترجم
در وزارت
خارجه مشغول
به کار شد. پس
از مدتی پدرش
به او لقب
سردار معزز و
عنوان نایب
الحکومه جوین
را داد اما
سردار معزز که
شیفته قدرت
بود و میخواست
خود را به
مراکز قدرت
نزدیکتر کند
بعد از انقلاب
مشروطه(1285
خورشیدی)
روانه تهران
شد و به علت
آشنایی با
فنون نظامی،
فرماندهی
دسته یی از
مجاهدان را
برعهده گرفت.
با غلبه
محمدعلی شاه
بر مشروطه
خواهان و به
توپ بستن مجلس(1287
خورشیدی)،
سردار معزز هم
به روسیه گریخت
و تا پیروزی
مجدد مشروطه
خواهان(1288
خورشیدی) در
آنجا ماند. پس
از برقراری
مجدد مشروطه
با وجود اینکه
به سن قانونی
وکالت نرسیده
بود (سی سالگی)
در انتخابات
مجلس دوم از
حوزه قائنات
کاندیدا و با
اکثریت آرا
روانه خانه
ملت (مجلس
شورای ملی) شد.
او
که فردی میانه
رو بود در مجلس
به جناح
اعتدالیون پیوست.
در انتخابات
دوره سوم از
حوزه قوچان به
مجلس راه یافت.
با وقوع جنگ
جهانی اول و
ورود قوای بیگانگان
به کشور مجلس
سوم تعطیل شد.
او هم مانند دیگر
نمایندگان به
زادگاه خود
(در خراسان)
بازگشت و در املاک
خانوادگی اش
در قائنات به
کار مشغول شد
و لقب سردار
معظم را از
پدرش به ارث
برد. با پایان یافتن
جنگ جهانی
اول، وثوق
الدوله او را
به حکومت گیلان
فرستاد تا شاید
با تجربیات
نظامی که داشت
بتواند به
غائله جنگلی
ها پایان داده
و نظم را به آن
منطقه
برگرداند. به
رغم اقتدار
ذاتی که داشت
در این کار
موفقیتی به
دست نیاورد و
کارنامه
درخشانی از
خود برجا
نگذاشت. برخی
میگویند او
حکومت رعب و
وحشت ایجاد
کرد و با مردم
بدرفتاری کرد
و دکتر حشمت
از یاران میرزا
را که
داوطلبانه
تسلیم شده بود
به دار آویخت.(1)
درحالی که او
بعد از این
مقام خاصی
نداشت. گرچه
در آستانه کودتای
سوم اسفند 1299 خورشیدی
به سید ضیاء پیوست
و چندین بار
همراه او به
سفارت
انگلستان رفت
اما بعد از
کودتا سید ضیاء
او را به قم
تبعید کرد.(2) با
پایان یافتن
حکومت 90 روزه سید
ضیاء، سردار
معظم از تبعید
بازگشت. او در
مجلس چهارم هم
عضویت داشت و
در بسیاری از
مسائل با مدرس
هم رای و نظر
بود. با صدارت
(نخست وزیر) مشیرالدوله
(حسن پیرنیا)
او موفق شد
برای اولین
بار به کابینه
راه یابد.
نخست وزیر او
را به وزارت
عدلیه
(دادگستری)
منصوب کرد(1300
خورشیدی).
هرچند به نظر
می رسد، اصلاً
تخصصی در این
کار نداشت.
نزدیکی
به رضاشاه
وضعیت
سیاسی ایران به
گونه یی پیش میرفت
که آشکار شده
بود دیگر
ستاره نخبگان
سنتی مانند مشیرالدوله،
مستوفی
الممالک(مهدیقلی
هدایت) و قوام السلطنه(احمد
قوام برادر
وثوق الدوله)
رو به افول و
ستاره اقبال
رضاخان- وزیر
جنگ 1302 خورشیدی-
در حال طلوع
است. تیمورتاش
به همراه برخی
دیگر نظیر علی
اکبر داور، فیروز
میرزا نصرت
الدوله(*)،
سردار اسعد (جعفرخان
اسعد سوم بختیاری)
و... به رضاخان پیوستند.
هنگامی که کابینه
مشیرالدوله(حسن
پیرنیا) سقوط
کرد احمد قوام
نخست وزیر جدید
سردار معظم را
به حکومت سیستان
و کرمان منصوب
کرد؛ امری که
تا حدّی عجیب
به نظر میرسید.
به نظر میرسد
قوام میخواست
این گونه
افرادی را که
اطراف رضاخان
جمع شده بودند
پراکنده و از
مرکز قدرت دور
کند. در کرمان
هم مانند گیلان
تیمورتاش
موفقیتی به
دست نیاورد و
مجبور به
بازگشت شد.
در
دوره پنجم تیمورتاش
بار دیگر وارد
مجلس شد،
برخلاف گذشته
این بار از
مدرس و دیگر
نمایندگان
سنتی فاصله
گرفت و با
همکاری برخی
از متجددان از
جمله داور و
تدین حزب تجدد
را تشکیل داد
تا جاده صاف
کن سلطنت
رضاخان شوند.
با شکست جمهوریخواهی
رضاخان و
طرفدارانش از
جمله تیمورتاش
مصمم به خلع
قاجاریه شدند.
ابتدا برای
خلع سلاح
قاجار، پس از
درخواست
رضاخان برای
فرماندهی عالی
قشون، تیمورتاش
لایحه آن را
تهیه کرد (لایحه
انقراض سلسله
قاجاریه) و به
رغم مخالفت های
بسیار به تصویب
مجلس رساند.
در آبان ماه 1304
خورشیدی با جلب
نظر اکثریت
نمایندگان
مجلس تیمورتاش
با کمک داور،
فیروز و محمد
تدین ریاست
مجلس لایحه
خلع قاجاریه
را به تصویب
مجلس رساند.
*) فیروز
میرزا نصرت
الدوله، یا
نصرت الدوله
فیروز
فرمانفرما (از
1268 تا 1316 خورشیدی):
او فرزند
شاهزاده
عبدالحسین میرزا
فرمانفرما و
عزتالدوله
دختر مظفرالدینشاه
بود. وی در بیروت
تحصیل کرد و
از نوجوانی به
کار سیاست
پرداخت. او در
جریان انعقاد
قرارداد 1919 میلادی
وزیر امورخارجه
کابینهٔ وثوق
الدوله و یکی
از سه امضاء کننده
قرارداد 1919
وثوق الدوله بود.
با برآمدن
رضاخان به او
نزدیک شد و
مدتی در حکومت
رضاشاه وزیر
مالیه بود.
سپس مورد غضب
واقع شد و
بازداشت گردید
که با وساطت
مستوفی
الممالک آزاد
شد و در خانه
تحت نظر بود.
رضاشاه پولی
را که او برای
موافقت با
قرارداد 1919 میلادی
از انگلیسها
گرفته بود پس
گرفت. فیروز
پس از بازداشت
دوباره به
سمنان تبعید
شد و آنجا تحت
نظر قرار
گرفت. او در
سال 1316 خورشیدی
در تبعیدگاهش
به قتل رسید.
پس از شهریور 1320
خورشیدی و
کناره گیری و
تبعید
رضاشاه، در جریان
محاکمات گروهی
از مأموران
سابق شهربانی
مطرح شد که سه
مأموری که برای
قتل او به
سمنان رفته
بودند ابتدا
به او سم خورانده
و سپس او را
خفه کرده
بودند. فیروز
میرزا نصرت
الدوله به
هنگام مرگ
کمتر از 50 سال
داشت.
تاجگذاری
رضاشاه (14 اردیبهشت
1305 خورشیدی)
با
آغاز سلطنت
رضاخان مرحله
جدیدی از زندگی
سیاسی تیمورتاش
آغاز شد. او به
وزارت دربار
رضاشاه منصوب
شد. رضاشاه میخواست
درباری مجلل
مانند شاهان
اروپایی
داشته باشد.
از این رو تیمورتاش
را که با چند
زبان اروپایی
و آداب و رسوم
جدید آشنا بود
به این مقام
برگزید. او
فردی باهوش،
خوش برخورد و
اهل معاشرت
بود. علاوه بر
این رضاشاه میخواست
کسی وزارتش را
برعهده بگیرد
که دارای تحصیلات
عالیه بوده و
بتواند در تصمیم
گیریهای مهم
به او یاری
برساند. بعد
مجلس موسسان در
آذر 1304 خورشیدی مقدمات
و تشریفات
تاجگذاری به
سبک اروپایی
ها را فراهم
آورد. او از
سفارت اسپانیا،
سوئد و بلژیک
درخواست کرد
تا شرح
تاجگذاری و
مراسم کشورهایشان
را برایش
ارسال کنند.(3) تیمورتاش
کارگردان اصلی
مراسم
تاجگذاری رضاشاه
در 14 اردیبهشت 1305
خورشیدی بود و
شاه جدید تاج
خود را از دست
این وزیر
مقتدر دریافت
کرد.
تیمورتاش
با همسرش در
سفر به بلژیک؛
تیمورتاش
وزیر دربار در
اوج اقتدار
در
اوایل سلطنت
پهلوی،
رضاشاه درگیر
جنگهای داخلی
برای سرکوب
عشایر و
برقراری امنیت
در سراسر کشور
بود(سفر به
خوزستان رضاخان
برای سرکوبی شیخ
خزعل در
سال 1303 خورشیدی
بود). از این رو
شاه اختیار
امور سیاسی
کشور را به وزیر
دربار (تیمورتاش)
واگذار کرد. بیشتر
جلسات حکومتی
را تیمورتاش
اداره میکرد.
حتی میگویند
در یکی از
جلسات هیات
دولت شاه به
او گفت؛ «از این
به بعد ایران
را ما دو نفر
اداره می کنیم.
کارهای نظامی
با من و سیاسی
با تو.»(4)
تیمورتاش
نقش مهمی در
متمرکز کردن
قدرت، نوسازی
و تجددگرایی
عصر رضاشاه
داشت. واگذاری
اختیارات به
او موجب شد
برای تحول در
ساختار
اقتصادی و
اجتماعی گام
های اساسی
بردارد. وزیر
دربار یکی از
تاثیرگذارترین
افراد برای متحدالشکل
کردن لباس،
توسعه
بهداشت،
اصلاحات کشاورزی
و اعزام
دانشجو به
خارج از کشور
بود. گویا او
در دوران
وزارتش قصد
تاسیس
دانشگاه را هم
داشت اما موفق
به این کار
نشد.(5)
با
وجود اینکه در
دوره کوتاهی
با مشروطه
خواهان همراهی
کرد و حتی برای
اینکه نشان
دهد فرد دموکراتی
است به رضاشاه
پیشنهاد تشکیل
حزب «ایران نو»
را داد اما در
دورانی که با
قدرت تمام
امور را اداره
میکرد با کمک
اطرافیانش بر
مجلس سیطره
کامل داشت و
با اقدامات
خود نماد
مشروطه یعنی
مجلس را تضعیف
کرد و به گفته
دولت آبادی
مجلس یک موسسه
دولتی بود که
زیر نظر وزیر
دربار اداره می
شد.(6) علاوه بر
وزارت، در
مجلس نیز کرسی
نمایندگی را
حفظ کرد. از این
رو حلقه اتصال
فراکسیون
اکثریت با
دربار بود و
لوایحی را که
تهیه میکرد با
اکثریت آرا به
تصویب میرساند.
با کمک افرادی
که بر مسند
امور گماشته
بود بر
انتخابات
دوره های 7 ، 8 و 9
مجلس نظارت
کامل داشت تا
هیچ فرد مستقلی
وارد مجلس
نشود. این
دوره ها را
مجالس اقتصادی
نامید و از
نمایندگان
دستچین شده
خواست تنها به
فکر حل مسائل
اقتصادی کشور
باشند. این به
آن معنا بود
که وکلای مجلس
با اصول مشروطیت
یعنی آزادی سیاسی
و... خداحافظی
کنند.
سر
جان کدمن؛
لغو
قرارداد دارسی
خودنمایی
تیمورتاش هم
چندان دوام نیاورد
و قربانی قدرت
طلبی دیگران
شد. او آنقدر
قدرتمند شده
بود که از یک
سو رضاشاه به
وحشت افتاد و
از طرف دیگر
حسد بسیاری از
اطرافیان شاه
را برانگیخت و
فقط یک بهانه
لازم بود تا
او را از سریر
قدرت به زیر
کشیده و نابود
سازند.
مذاکرات نفت
ابزار مناسب
را در اختیار
شاه دیکتاتور
قرار داد تا این
وزیر مقتدر را
ساقط کند.
چرایی
لغو قرارداد
دارسی توسط
رضاشاه و تمدید
بعدی آن
در
اوایل سلطنت
رضاشاه دولت ایران
چندین بار از
شرکت نفت انگلیسی
خواست تا حق
السهم ایران
را افزایش دهد
اما آنان هر
بار به بهانه یی
سر باز زده و
حاضر به
مذاکره نمی
شدند. از سال 1307 خورشیدی
تیمورتاش از
طرف ایران با «سر
جان کدمن»
وارد گفتگو
شد، اما هیچ
نتیجه ای عاید
ایران نشد. در
سال 1310 خورشیدی درآمد
ایران از نفت
به طور فاحشی
کاهش یافت ولی
مسوولان شرکت
بر این اعتقاد
بودند که به
علت بحران مالی
بین المللی
امکان افزایش
سهم ایران
وجود ندارد. رضاشاه
که برای نوسازی
کشور به درآمد
نفت نیاز داشت
بار دیگر وزیر
دربار را
روانه اروپا
کرد تا
مذاکرات را از
سر بگیرد. به
نظر میرسد تیمورتاش
میخواست به
لحاظ حقوقی قضیه
را در مجامع بین
المللی مطرح
کند، ولی در
حالیکه
مذاکرات در جریان
بود رضاشاه سیاست
خودسرانه دیگری
را در پیش
گرفت و بعد از
انداختن پرونده
قرارداد دارسی
در بخاری، این
قرارداد را یک
طرفه ملغی
اعلام کرد، به
این ترتیب سیاست
تیمورتاش خنثی
شد و بی هیچ نتیجه
یی به کشور
بازگشت.
شک
رضاشاه به
تیمورتاش
«که
رستم یلی بود
در سیستان منش
کرده ام رستم
داستان»
تیمورتاش
هنگام بازگشت
از راه شوروی
در مسکو با
استقبال
مقامات روسی
روبه رو شد و
کمیساریای
خارجی شوروی
در سخنانی
بدون اشاره به
رضاشاه نوسازی
و ترقی ایران
را مرهون
اقدامات وزیر
دربار دانست.(7) یک
شب دیگر نیز
به افتخار
حضور او وزیر
جنگ روسیه ضیافتی
برپا کرد که
به جز تیمورتاش
هیچ ایرانی حتی
اعضای سفارت
هم حضور
نداشتند. این
استقبال گرم و
مهمانی مشکوک
کافی بود تا
فتح الله خان
پاکروان، سفیر
ایران در مسکو،
و سرلشگر آیرم
رئرییس نظمیه
در گزارشهایی
ظن شاه را
نسبت به او
برانگیزند.
تیمورتاش
بعد از اینکه
به ایران آمد
با اوضاعی
روبه رو شد که
چندان خوشایند
نبود؛ زیرا
مخالفان و
رقبا بالاخره
موفق شدند
بهانه لازم را
برای برکناری
او فراهم
کنند. ذهن شاه
از ملاقات وزیر
دربار با سران
روس مشوش شده
بود. به نظر میرسد
رضاشاه که از
توطئه دخالت
خارجی ها در ایران
نگران بود، با
توجه به روابط
حسنه تیمورتاش
با سران شوروی
به وحشت افتاد
که مبادا نقشه
برکناری او در
جریان باشد.
در هر صورت
روابط آن دو
به سردی گرایید.
به گفته
مخبرالسلطنه(8)
روزهای آخر
رضاشاه به وزیر
دربارش هیچ
توجهی نمیکرد
و تیمورتاش هم
که سقوط خود
را نزدیک میدید
در لفافه از اینکه
رضاخان را در
رسیدن به تاج
و تخت یاری
کرده بود
ابراز ندامت میکرد
و ابیاتی نظیر
این بیت معروف
شاهنامه را میخواند:
«که رستم یلی
بود در سیستان
منش
کرده ام رستم
داستان».
سرانجام
تلخ تیمورتاش
(9 مهرماه 1312 خورشیدی)
در
هر صورت ستاره
اقبال تیمورتاش
هم افول کرد و
در سوم دی ماه 1311
خورشیدی عزل
شد. هرچند برخی
از چهره های
سرشناس مانند
سردار اسعد (جعفرخان
سرداراسعد سوم
فرزند سرداراسعد
دوم بختیاری)
میانجیگری
کرده و از شاه
خواستند او را
به سفارت یکی
از کشورهای
اروپایی
بفرستد اما
شاه نپذیرفت و
دستور داد او
را در خانه اش
تحت نظر بگیرند
و از این زمان
وزارت دربار
را منحل کرد.
شاه به عزل او اکتفا
نکرد و دستور
داد تا برایش پرونده
سازی کرده و
بهانه لازم را
برای کشتنش
فراهم کنند.
گویا یک بار دیگر
سنت منحوس وزیرکشی
در حال وقوع
بود.
روز 25
اسفند 1311 و 25
خرداد 1312 خورشیدی
جلسات رسیدگی
به اتهامات
برگزار شد.
سرانجام به
اتهام انحصار
تجارت تریاک و
واگذاری آن به
حبیب الله امین
تاجر سرشناس
در ازای 60 هزار
لیره و توصیه
به بانک ملی
برای پرداخت
وام به افراد
سفارشی وزیر و
اتهامات مالی
دیگر به پنج
سال حبس مجرد
محکوم شد. با
آنکه در ابتدا
وسایل لازم
برای رفاهش در
زندان فراهم
بود اما رضاشاه
دستور داد او
را به انفرادی
برده و از همه
امکانات محروم
کنند. سرانجام
در نهم مهر 1312
خورشیدی تیمورتاش
در زندان به
طور مشکوکی
جان سپرد.
تیمورتاش
در واقع قربانی
سوء ظن رضاشاه
به قدرت بیش
از اندازه او
و رقابت
ناسالم بین
نخبگان شد. بسیاری
از سیاستمداران
از اینکه می دیدند
شاه توسط
افرادی مانند
تیمورتاش،
داور، فیروز و
سردار اسعد
احاطه شده
بود، ناراحت
بودند زیرا
احساس می
کردند آنان
مانع ارتباط
مستقیم دیگران
با رضاشاه شده
اند.
پی
نوشت ها؛
1- ابراهیم
فخرایی،
سردار جنگل،
نشر جاوید،1357 ،ص180
.
2- حسین مکی،
تاریخ بیست
ساله، ج2 ،علمی،1374
،ص316 .
3- سیروس
غنی، برآمدن
رضاخان،
ترجمه حسن
کامشاد،
تهران، نیلوفر،
1377 ،ص404 .
4- جواد
شیخ الاسلامی،
صعود و سقوط تیمورتاش،
تهران، قومس، 1379
،ص23 .
5- عیسی صدیق،
یادگار عمر،
تهران،
دهخدا،1354 ،ص19 .
6- دولت آبادی،
حیات یحیی، ج3،
تهران، عطایی،
1371 ، ص403 .
7- باقرعاقلی،
تیمورتاش، تهران،
جاویدان، 1377 ، ص265
.
8- مهدی قلی
هدایت،
خاطرات و
خطرات،
تهران، زوار، 1375
، ص 395 .
منبع:
- نویسنده:
محمد چگینی
.................. ................. ...............
نکاتی
در مورد کشته
شدن تیمورتاش
درباره
چگونگی قتل تیمورتاش،
دکتر جلال
عبده دادستان
دیوان کیفر در
جریان محاکمه
سرگرد مختاری،
آخرین رییس
شهربانی رضاشاه
و همدستان او
روایتی دارد و
بر اساس
پرونده های
موجود مینویسد:
«پزشک احمدی،
تیمورتاش را
بر حسب دستور
رییس کل
شهربانی وقت و
رییس زندان،
با تزریق
استرکنین
مسموم میکند،
ولی چون مختصر
حیاتی داشته،
به شهادت دکتر
محمد خروش و
اظهارات معین
طبیب
ابوالقاسم
حائری، برای این
که کار وی
زودتر تمام
شود، بالش و
پتو را بر
دهان وی
گذارده و خفه
می کنند....»
قتل
تیمورتاش روز
نهم مهرماه 1312
خورشیدی،
فردای سفر
کاراخان
معاون وزارت
امور خارجه
شوروی به
تهران، اتفاق
افتاد.
مخبرالسلطنه
هدایت نخست وزیر
وقت ایران،
ارتباط سفر
کاراخان را با
زندانی شدن تیمورتاش
در "خاطرات و
خطرات" خود تایید
کرده و مهدی
بامداد شرح
مفصل تری در این
مورد داده و مینویسد:
«در هشتم
مهرماه 1312 خورشیدی
کاراخان قایم
مقام کمیسر
امور خارجه
شوروی به ایران
آمد و دولت
تشریفات مفصلی
برای پذیرایی
از وی به عمل
آورد و چند
جلسه مذاکرات
بین او و نخست
وزیر و وزیر
امورخارجه
راجع به امور
تجاری- اقتصادی
و امور سرحدّی
صورت گرفت.
ظاهر قضیه برای
حسن تفاهم و
ارتباط حسنه بین
دو همسایه و
امور مذکوره
در بالا بود،
لکن باطن امر
و علت آمدن
کاراخان به ایران
فقط برای آزادی
و رهایی تیمورتاش
از بند بود و
حتی این موضوع
یعنی بخشایش و
عفو تیمورتاش
را هنگام
ملاقات با رضاشاه
عنوان کرد، ولی
رضاشاه چون
قبلا موضوع
مورد بحث را
کاملا درک کرده
بود، موقعی که
کاراخان
موضوع تیمورتاش
را پیش کشید و
از شاه عفو و
بخشایش او را
تقاضا کرد،
جواب داد از
قرار معلوم حال
مزاجی او خوب
نیست ولی فکری
در این باب میکنم...
بعد خود
کاراخان برای
تماشای به
زندان قصر رفت
و نظرش از
رفتن به قصر این
بود که تیمورتاش
را ملاقات
کند، اما وقتی
که از او جویا
شد و جای او را
پرسید،
زندانبانها
به وی گفتند: «چند
روز است که
درگذشته است...»
بعد
از مرگ تیمورتاش،
فرزندان او بیشتر
محمدعلی فروغی
و تقی زاده را
در بدگمانی
رضاشاه نسبت
به پدرشان
گناهکار میدانستند.
فروغی هرگز
درباره تیمورتاش
سخنی نگفت، ولی
آنچه از نوشته
های تقی زاده
برمی آید، او
هم برخلاف
تصور فرزندان
تیمورتاش در این
ماجرا نقشی
نداشته است.
تقی زاده آیرم
رییس شهربانی
رضاشاه را که
به گفته او
"بدترین
آدمها بود و
از شمر و یزید
بدتر" عامل
اصلی ایجاد
سوءظن در رضا
شاه نسبت به تیمورتاش
میداند.
.................. ................. ............... ............... ............
با
تشکر از محمد
چگینی و از
طلعت ده
پهلوانی از سایت
"پژوهشکده
باقرالعلوم" /
سایت خانه و
خاطره/ سروش
آذرت/ 6 شهریور 1392
خورشیدی/28
آگوست 2013 میلادی/