با
سلام.
به
سایت خانه و
خاطره خوش آمدید.
سعید
نفیسی
از
عالیقدرترین
خدمتگزاران
فرهنگ ایرانی
زنده یاد
شادروان سعید
نفیسی؛
از
مفاخر بزرگ
فرهنگ ایرانی؛
استاد
سعید نفیسی
زنده
یاد شادروان استاد
سعید نفیسی از
عالیقدرترین
خدمتگزاران
فرهنگ ایرانی
و از بزرگترین
نویسندگان و
پژوهشگران
قرن معاصر
است. او در
زمان رضا شاه
از محبوبیت
خاصی نزد ایرانیان
برخوردار بود
و از عناصر ملی
و میهنی بشمار
میرفت. از او بیش
از دویست کتاب
و رساله و بیش
از سه هزار
مقاله در رشته
های مختلف تاریخ
، ادبیات ،
نقد ، رمان،
نوول ، درام ،
ترجمه ، تصحیح
و تحشیه آثار
دیگران و آثار
منظوم خود بیادگار
مانده است. از
آثار ارزشمند
او میتوان از «تاریخ
اجتماعی و سیاسی
ایران» در
دوره معاصر
نام برد. او در
این اثر سلطنت
قاجارهای ترُکمان
مغولی را از
ابتدای بقدرت
رسیدنشان تا
سرانجام
انقراض آن را
که خود نیز
شاهدش بوده،
به تحقق و تفحصص
کشیده.
و از
آنجایی که
تُرکان نیز از
اصل و نسب
ترُکمانان
مغولی هستند و
نژادشان آریایی
و امروزه حتی
گفته میشه که
بیش از نیمی
از جامعه
امروزیمان از
تُرکان ایرانی
تشکیل شده و
آنان یک نیروی
عظیم معنوی و
اخلاقی ، اقتصادی
و فرهنگی جامعه
امروزیمان ،
چه در داخل و
چه در خارج
کشور هستند...
اما از چگونگی
آمدنشان به
داخل ایران ،
همشیه سوالی
بوده که ذهن خیلی
ها را به خود
مشغول داشته و
از جمله ذهن
استاد نفیسی
را. حال برگزیده
ای کوتاه شده از
"تاریخ
اجتماعی و سیاسی
ایران" در
دوره معاصر از
پژوهشهای شادروان
سعید نفیسی. ضمنأ
نوشته ای داریم
از آقای امیر
حسین خنجی که
دوران تُرکان
غزنوی را به
تحقیق و تفحص
نشسته اند. این
نوشته ها به
صورت پ.د.اف و
در دو بخش در
اختیار
خوانندگان عزیز
گذاشته میشود.
چگونگی
آمدن طوایف
ترُک به ایران
ترُکان
از نژاد آریایی
بیش
از این گفتیم
که ترُک و
مغول دو نژاد
جداگانه اند و
آخرین عقیده
بعضی
دانشمندان اینست
که ترُکان از
نژاد آریایی یا
هندواروپایی
اند، منتهی
برخی طوایف
هستند که چون
در میان
مغولها و
ترُکها زیسته
اند مخلوطی از
این دو نژادند
و از طوایفی
که اکنون در
جهان هستند
چند طایفه این
خاصیت را دارند
یعنی برزخ دو
نژادند.
غز
، تغزغز، ترُکمانان
در
قرن چهارم هجری
یکی از قبایل
بزرگ ترُک که
در سواحل جیحون
می زیسته،
اندک اندک
بجنوب مایل
شده و نخست
خوارزم و سپس
ناحیه گرگان
را هم گرفته و
کم کم بومیان
و سکنه قدیم
را رانده است.
این قبیله
بزرگ به دو
شعبه کوچکتر
«غز» و «تغزغز»
تقسیم می شده
است. گروهی که
به ایران آمده
اند
ترُکمانان
نام داشته اند
و در میانشان
طایفه ای از
بازماندگان
سلجوق نام
بوده که به
اسم سلجوقیان
در ایران و
ناحیه وسیعی
از کشورهای
اسلامی
پادشاهی کرده
اند.
ترُکمانان از
همان زمانی که
بدین نواحی
فرود آمده اند
در آنجا مانده
اند و اینک
قسمتی از آنها
جمهوری
ترُکمستان و
قسمت دیگر
ترُکمانان
سرزمین گرگان
را فراهم میکنند(این
اثر استاد
سعید نفیسی قبل
از فروپاشی
شوروی
سوسیالیستی
سابق نوشته
شده است).
ترُکان
شرقی و ترُکان
غربی
از
زمانیکه
ترُکان در
مشرق و مغرب
دریای خزر پدیدار
شده اند قبایل
ترُک را به دو
شعبه اصلی
«ترُکان شرقی»
و «ترُکان غربی»
تقسیم کرده
اند و زبانهای
ترُکی امروز
را هم به «ترُکی
شرقی» و «ترُکی
غربی» قسمت میکنند.
ازُبک-
اوزبک از ترُکان
شرقی
یکی
از طوایف
ترُکان شرقی
که در دوره پیش
از مغول چندان
نامی نداشته،
در نیمه دوم
قرن هشتم هجری
اندک اندک
بزرگتر شده و
چون تیمور
گورکن از ایشان
بوده است در
زمان وی و
جانشینان وی باز
نیرومندتر
شده و این
همان طایفه ایست
که از قرن نهم
ببعد همیشه
همسایه شمال
شرقی ما بوده
است و مخصوصأ
در دوره صفویه
در تاریخ ایران
نامش بسیار
برده میشود و
از آن زمان
بنام «ازُبک» یا
«اوزبک» معروف
شده و زبانش یکی
از شعب ترُکی
شرقیست که به
آن «ترُکی
جغتای» یا
«جغتایی» میگویند
و گاهی هم
«جاغاتا»
نوشته اند که
همان
«ازُبکان»
امروز باشند.
خزر
ها ، بلغار ها
و قبچاق ها ، بیات
ها ، افشار ها ،
بایندر ها ،
سالور ها و
قاجار ها از ترُکان
غربی
ترُکان
غربی چنانکه پیش
از این اشاره
رفت قرنها در
شمال کوههای
قفقاز می زیسته
اند و رشته
کوههای بلند و
دشوار گذر آن
سرزمین
مانعشان بوده
است که به ایران
بتازند و حتی
پادشاهان
ساسانی بدین
مانع بزرگ و
طبیعی قناعت
نکرده، دیوار
بسیار استواری
مانند دیوار چین
در برابرشان
ساخته اند
چنانکه دیواری
هم در برابر
ترُکان شرقی کشیده
بودند.
معروفترین طایفه
ترُکان غربی
همان خزر ها و
بلغار ها و
قبچاق ها بوده
اند و طوایف
جزء که بعدها
به ایران آمده
اند بیات و
افشار و بایندر
و سالور هستند
و به دلایلی
که پس از این
خواهد آمد
قاجارها را هم
باید از ایشان
دانست.
تازیان
عباسی و
دلاوران (غلامان)
زرخرید
تازیان
پس از آنکه بر
ایران دست یافتند
و کشور بسیار
وسیعی فراهم
کردند هنگامیکه
که پایتخت خود
را به بغداد
در خاک ایران
آنروز
آوردند، دیدند
که برای اداره
کردن این کشور
بدین پهناوری
به سپاهی و
لشکری نیازمندند.
در آن زمان
تازیان از
تمدن جهان بسیار
دور بودند و اینکار
بدین دشواری یعنی
پایداری در میدانهای
جنگ از ایشان
ساخته نبود.
در آن زمان در
همه جهان
معمول بود که
جنگ را با
سربازان و
افسران مزدور
میکردند و
دولتهایی که پیش
بین تر و
متموّل تر
بودند با
سربازان زرخرید
حوایج نظامی
خود را تامین
میکردند.
گیل
ها و دیلم ها
خلفای
عباسی بغداد
که از 132 قمری بر
سر کار آمدند
تا بیش از
هشتاد سال
هنوز به آن
درجه از تموّل
نرسیده بودند
که سرباز زرخرید
داشته باشند.
در آن زمان این
ناحیه شاداب
مردخیز که در
شمال و جنوب
البرز واقع
شده و امروز
بنام گیلان
معروفست به دو
ناحیه ممتاز
تقسیم می شد و
هر یک از این
دو ناحیه مردمی
داشت که نام
جداگانه
داشتند.
-
ناحیه
شمال البرز در
ساحل دریای
خزر مسکن «گیل»
ها بود و بهمین
جهت آنجا را گیلان
یعنی سرزمین گیل
ها میگفتند.
-
ناحیه
جنوب البرز تا
رودبار و قزوین
مسکن «دیلم» ها
بود و آنجا را
دیلمستان یعنی
جایگاه دیلمان
میخواندند.
دلیرترین
سربازان ایرانی
«امرته» ها ، «امرد»
ها
سپرداران
، نیزه داران
گیل در جنگهای
تدافعی ؛ زوبین
دیلمی در
جنگهای تعرضی
و حمله
گیل ها
و دیلم ها در
سراسر دوره
ساسانی بهترین
سربازان و
جنگجویان ایران
بودند چنانکه
در دوره
هخامنشیان هم
دلیرترین
سربازان ایرانی
«امرته» ها یا
«امرد» ها
بودند که از
همین ناحیه
رودبار و منجیل
برخاسته اند.
دلاوری و دلیری
گیل ها مخصوصأ
در زمان ساسانیان
به اندازه ای
معروف بود که
به مهمترین
سرداران و
سپهسالاران ایران
که کار بزرگی
کرده بودند
«مرد مردان» و
«دلیر دلیران»
لقب میدادند و
فرماندهی
سربازان گیل
را به آنها می
سپردند. گیل ها
مخصوصأ در
جنگهای تدافعی
زبردست بودند
چنانکه
سپرداران و نیزه
داران گیل
معروف بوده
اند. دیلم ها
در جنگهای
تعرضی و حمله
معروف بودند و
بدین جهت زوبین
دیلمی شهرت بسیار
داشت.
استیلای
گیل ها و دیلم ها
بر بغداد (قرن 4
هجری قمری)
خلفای
بغداد هم در این
مدت بیش از
هشتاد سال
همواره برای
پاسبانی از
کشور پهناور
خود، مزدوران
گیل و دیلم را
بکار می بردند.
اندک اندک
فرماندهان دیلمان
که نیروی عظیمی
به دستشان
افتاد، خود قیام
کردند و بهمین
جهت است که
چند تن از این
فرماندهان:
1-
نخست «مردآویج»
پسر زیار دیلمی
در 315 قمری.
2- و پس
از او
عمادالدوله
ابوالحسن علی
پسر بویه دیلمی
در 320 قمری.
3- و پس
از او
علاءالدوله ابوجعفر
محمد بن دشمن
زیار کاکویه
در 398 قمری.
این
فرماندهای به
دستیاری سپاهیانی
که داشتند نه
تنها خود را
مستقل کردند و
به پادشاهی رسیدند
بلکه در اندیشه
برانداختن
خلفاء بودند و
پادشاهان بویه
کارشان بجایی
رسید که تا
بغداد هم
رفتند و نه
تنها بخود
عنوان شاهنشاه
یعنی عنوان
رسمی
پادشاهان
ساسانی را
دادند بلکه خلیفه
را خانه نشین
کردند و تنها
مقام روحانی و
پیشوایی دینی
برای او باقی
گذاشتند و خلیفه
هم ناچار شد
به ایشان لقب
«امیر
الامراء» بدهد
و خود تنها
برای پیشنمازی
روزهای آدینه
بیرون بیاید و
یکسره به مسجد
برود و از
آنجا به کاخ
خود بازگردد.
استیلای
دیلمان و گیلان
بر کارهای
خلافت مخصوصأ
بیشتر از این
جهت خطرناک
بود که ایالات
شمالی ایران
در کنار دریای
خزر یعنی گیلان
و مازندران
امروز و گیلان
و دیلمستان و
طبرستان و رویان
آنروز، پس از
برافتادن
ساسانیان
هنوز تسلیم
تازیان نشده
بودند چنانکه
تا قرنها پس
از آن هم
نشدند.
استقلال
سلسله های
ایرانی پشت
کوههای البرز
در طبرستان و
دیلمان
در این
ناحیه بسیار
وسیع که پشت
کوههای بلند
البرز قرار
گرفته و بهترین
پناهگاه برای
نژاد ایرانی
در برابر تازیان
بود یعنی از
دشت مغان (نه
مغان که درست
نیست) و سرزمین
طالش تا کنار
رود اترک، چندین
سلسله ایرانی
پشت در پشت و پی
در پی استقلال
داشته اند بدین
گونه:
1- ساجیان
در مغان و
طالش: از حدود 250
تا 318 قمری.
2-
سالاریان یا
مسافریان: در
همین ناحیه از
330 تا 387 قمری.
3-
روادیان: در
همین سرزمین
از 420 تا 511 قمری.
4-
شعبه دیگر از
روادیان بنام
شدادیان: از 340
تا 468 قمری.
5-
خاندان دابویه
یا اسپهبدان طیرستان
تا فومن: از 25 تا
141 قمری.
6-
باوندیان در
مازندران: از 45
تا 734 قمری.
7-
خاندان افراسیاب
در مازندران:
از 750 تا 909 قمری.
8-
بادوسپانیان
در رویان و
نور و کجور و
رستمدار: از 40
تا 983 قمری.
9- جستانیان
در دیلمستان:
از حدود 180 تا 434
قمری.
پادشاهی
علویان
طبرستان (تا 424 ه.ق)
این
نهُ سلسله که
پی در پی در این
نواحی مستحکم
و با حفاظ
پادشاهی کرده
اند چنان زمینه
را برای
مخالفت با تازیان
آماده ساخته
اند که بهترین
پناهگاه
دشمنان ایشان
شده بود
چنانکه حسن بن
زید بن محمد
که از فرزندان
زید شهید بود
و از دشمنان
سرسخت خلفای
بغداد بشمار میرفت
در 250 به
طبرستان گریخت
و بعضی مردم
آن سرزمین به
او گرویدند و
او را به
پادشاهی (علویان)
برداشتند و تا
424 ه.ق علویان در
آن سرزمین
پادشاهی کرده
اند.
سلسله
سادات مرعشی
حسینی در
مازندران (از 760 تا
880 ه.ق) ؛ سلسله سادات
کیابی حسینی در
گیلان (از 770 تا 1001
ه.ق)
پس
از ایشان باز
سلسله دیگری
از سادات مرعشی
حسینی از 760 تا 880
در مازندران و
سلسله دیگر
سادات کیابی
حسینی از 770 تا 1001
در گیلان
پادشاهی
داشته اند و
بدین گونه
نخستین کسی که
این نواحی را یکسره
پیرو خود کرد
شاه عباس بزرگ
بود و نزدیک
هزار سال برخی
از این نواحی
در همان
استقلالی که
از زمان ساسانیان
برایشان
مانده بود باقی
ماندند. پس
سخت آشکار است
که برتری مردم
این نواحی و
استقلالشان
بر کارهای
دربار خلیفه
تا چه اندازه
برای خلفای
بغداد هراس
انگیز و خطرآمیز
بوده است.
کرُدان
از سلحشور اصیل
ایرانی
عنصر
دیگری که در
آن زمان ممکن
بود سپاهیان
مزدور برای خلیفه
بغداد فراهم
کند مردمی
بودند که هنوز
هم بنام «کرُد»
معروفند و اینک
در نتیجه
حوادث شوم و
خانمان
برافکن، گروهی
از ایشان در بیرون
از خاک ایران یعنی
در اتحاد جماهیر
شوروی (سابق) و
عراق و ترکیه
و سوریه زندگی
می کنند ولی
قطعأ و بی هیچگونه
سخن و چون و
چرا از آغاز ایرانی
بوده اند و کسی
را در این بحث
مجال شک نیست.
کرُدان
در گستره
تاریخ ایران
از زمان
هخامنشیان در
میان طوایف
چادرنشین
فارس ما بنام «کرُد»
برمیخوریم. در
دوره ساسانیان
بیشتر کرُدها
در نواحی مرکزی
ایران در میان
اصفهان و
آباده میزیسته
اند و طوایف دیگری
در اطراف ممسنی
و بویراحمدی و
کوه گیلویه و
شبانکاره
بازماندگان ایشانند.
دلایل بسیار
هست که اصلأ
ساسانیان «کرُد»
بوده اند و بی
هیچ شکی لااقل
مادر اردشیر
بابکان دختر یکی
از پیشوایان
قبایل کرُد
ناحیه نیریز
بوده است. باز
دلایل دیگر
هست که کرُد
اصلأ در
زبانهای ایرانی
به معنی بیابانگرد
و کاملأ مرادف
همان کلمه (Nomade ) فرانسه
است که از ریشه
(Nomas ) یونانی
به معنی
چراننده است و
شگفت تر اینکه
در زبان فارسی
هم کرُد را به
معنی «گله
چران» بکار
برده اند و طبیعی
هم هست زیرا
که چادرنشینان
همیشه گله دار
بوده اند. معنی
کرُد با گله
چرانی به
اندازه ای
ملازم یکدیگرست
که در دوره
ساسانی و تا
مدتی از دوره
اسلامی ، طوایف
مختلف کرُدها
را «رم» میگفتند
و این همان
کلمه ایست که
در زبان امروز
ما «رمه» شده
است و این
کلمه به زبان
عرب هم رفته
منتهی اغلب
بخطا آنرا «زم»
و جمع آنرا که
میبایست
«رموم» باشد
«زموم» نوشته
اند.
این
بحث هر چه
بنظر
خوانندگان
شگفت بیاید و
با همه تازگی
که دارد بدلایل
بسیار نیرومند
متکیست و دریغ
دارم که
بواسطه اینکه
از مطلب اصلی
خود دور می
افتیم نمی توانم
آن دلایل را یک
به یک
برشمارم... در
بسیاری از
متون زبان
فارسی همیشه
که خواسته اند
طوایف چادرنشین
ایران را
برشمارند ایشان
را «کرُد» نامیده
اند و در این
اواخر کرُد
اصطلاحی خاص
شده است برای
چادرنشینان ایرانی
نژاد که نژاد
و زبانشان
ترُک و تازی
نباشد. بهمین
حهت است که هر
طایفه ایرانی
را که به ترُکی
و تازی سخن نمیرانده
و از نژاد
ترُک و عرب
نبوده و
چادرنشین
بوده در هر جا
که بوده است
کرُد گفته اند
چنانکه مثلأ
بختیاری ها و
لرُ ها و همه
چادرنشینان
فارس و کرمان
و نواحی مرکزی
و غربی و شمالی
ایران را در
هر کجا بوده
اند کرُد
دانسته اند و
حتی آنهایی را
هم که از نژاد
ایرانی اند و
به زبانهای ایرانی
(اقسام کرُدی)
سخن میرانند
در هر کشور دیگر
باشند کرُد میدانند
و این نکته بسیار
متقن و عالمانه
است و دلایل
بسیار با خود
دارد و گمان
ندارم
دانشمندان هیچ
دیاری رنج و
رد آن را بر
خود هموار
کنند.
در
آغاز دوره
خلفای عباسی
کرُدان هم
چنانکه هنوز این
خاصیت نژادی
را از دست
نداده اند
مردمی سلحشور
و دلیر بوده
اند و ممکن
بود خلفای
بغداد در صدد
برآیند که ایشان
را هم در
کارهای نظامی
مزدور کنند و
رقابتی در میانشان
با گیلان و دیلمان
برانگیزند تا
بدین وسیله شاید
خطر آن دو
نژاد را کمتر
کنند و همین
کار را کردند
اما کرُدان هم
همان رگ ایرانی
و همان بیزاری
از بیگانگان
در خونشان بود
و دو تن از پیشوایان
ایشان هم که
پس از دیلمان،
افسران مزدور
خلفاء شده
بودند قیام
کردند و نخست:
1-
حسنویه بن حسین
کرُد برزیکانی
(348 ه.ق) موسس «سلسله
حسنویه» (از 348 تا
406 ه.ق)
حسنویه
بن حسین کرُد
برزیکانی از
کرُدان مغرب ایران
در 348 قمری، دینور
(نزدیک
کرمانشاه) و
نهاوند و
شاپور و
بروگرد (بروجرد)
و اسدآباد را
که پنج شهر
مغرب ایران در
آن زمان بود
متصرف شد و
سلسله ای
فراهم کرد که
تا 406 قمری در
آنجا حکمرانی
میکردند و به
سلسله حسنویه
معروفند.
2- ابوالفتح
محمد بن عناز (381
ه.ق) موسس «سلسله
عنازی» (از 381 تا 437
ه.ق)
پس
از حسنویه بن
حسیم کرُد برزیکانی،
ابوالفتح
محمد بن عناز
که او هم کرُد
بود در 381 قمری
در ناحیه
حلوان و
کرمانشاه
مستقل شد و
سلسله عنازی
را تشکیل داد
که تا 437
استقلال
داشته اند.
3- خاندان
ایوبی کرُد (از
564 تا 930 قمری)
مهمترین
طایفه ای که
از کرُدان به
سلطنت رسیده
خاندان معروف
ایوبی است که
صلاح الدین
ابوالمظفر یوسف
بن ایوب بن
شادی یکی از
معروفترین
جنگجویان
اسلام در 564 قمری
تأسیس کرده و
تا 930 قمری در
نواحی مختلف
شام (سوریه) و
مصر و یمن
پادشاهی کرده
اند. شادی جدّ
صلاح الدین از
کرُدان ناحیه
دوین در
ارمنستان
بوده است.
ترُکان
زرخرید خلیفه المعتصم
بالله (از 218 تا 227
قمری/ 833 تا 842 میلادی)
، رقیبان دیلم
و گیل و کرُد
این
نافرمانی ها و
سرکشی های دیلمان
و گیلان و
کرُدان، خلفای
بغداد را بدان
وا داشت مردمی
دیگر را که
جنگی و دلاور
و در ضمن
فرمانبردارتر
و رامتر و اگر درست
بخواهید از حس
ملیت بیگانه
تر و از تمدن و
شهرنشینی که
لازمه آن
دوستداری
زادگاه نیاکانست
دورتر باشند،
بکار بکشند و
خطرهای
گوناگون این
طوایف ایرانی
را بجان
نخرند. در
جهان متمدن آن
روز جز ترُکان
مردم دیگری
نبودند که این
شرایط در ایشان
فراهم باشد.
مادر
معتصم از
کنیزان ترُک سُغدی
بهمین
جهت هشتمین خلیفه
عباسی، ابواسحاق
محمد المعتصم
بالله پسر
هارون الرشید
که از 16 رجب 218 تا 18
ربیع الاول 227
هجری قمری
خلافت کرده
است پس از
آنکه هشتاد سال
پدرانش آن
چاره جویی ها
را کرده بودند
سرانجام به
ترُکان متوسل
شد و چون
مادرش هم کنیز
ترُک سغدی بود
خون ترُک بیشتر
وی را بر این
کار برانگیخت
و هشت هزار یا
بگفته ای دیگر،
هیجده هزار
ترُک را خرید
و بدین وسیله
سپاهی از
ترُکان زرخرید
فراهم کرد که
پشتیبان
خلافت او و رقیب
دیلم و گیل و
کرُد باشند.
غلامان
زرخرید المعتصم
بالله ، از
ترُکان غربی
هر
چند که تاریخ
نویسان در این
زمینه بحثی
نکرده اند اما
قطعأ این
ترُکانی که به
بغداد رفته و
بدین گونه
مسلح شده اند
و لشکری فراهم
کرده اند میبایستی
از ترُکان غربی
باشند که هنوز
در آن سوی
کوههای قفقاز
میزیسته اند زیرا
که راهشان به
عراق نزدیکتر
و بازتر بوده
و در این زمان
ما مطلقأ اثری
از ترُکان در
مرکز و مغرب ایران
نمی بینیم و
بدین گونه
ممکن نیست
ترُکان شرقی
به بغداد رفته
باشند زیرا که
قطعأ می بایست
از راه ایران
رفته باشند و
کمترین اثری
از ایشان در این
زمان در ایران
دیده نشده است.
این کار معتصم
در ایران
انعکاسی پیدا
کرد که به زیان
مطلق ایران
بود و چندی
بعد یکباره و
تا جاودان
سرنوشت ایران
را دگرگون کرد
و جریان تاریخ
این سرزمین
بلا دیده و
رنج و درد کشیده
را تغییر داد.
هنر
شاهان باستانی
ایران ، استقلال
شاهان منطقه ای
یکی
از شاهکارهای
بزرگ شاهنشاهی
ساسانیان این
بود که در
مرزهای ایران
و در برابر بیگانگانی
که از هر سو
آرزو میکردند
به ایران
بتازند و کیسه
های تهی را
پرُ کنند طوایف
مختلف نژاد ایرانی
را استقلالهای
داخلی داده
بودند، بدین
معنی که
حکمرانانی از
همان نژاد بر
ایشان گماشته
بودند که پدر
بر پسر در آن
ناحیه
فرمانروا
بودند و قهرأ
منتهای دلسوزی
و توجه را به
پاسبانی خاک
پدران خود
داشتند و
شاهنشاه
ساسانی حتی ایشان
را لقب شاه میداد
و خود شاه این
شاهان یعنی
شاهنشاه ایران
بود و گاهی هم
عناوین و
القاب مخصوص و
موروث داشتند.
در
برخی از نواحی
استقلال این
شاهان محلی به
اندازه ای بود
که حق سکّه
زدن هم داشتند
و تنها میبایست
در سال مبلغ
معینی خراج و
هدایای نوروز
و مهرگان به
دربار
بفرستند و در
جنگها عده معینی
سرباز روانه
کنند که خرج
مسلح کردن و
رفت و آمد و
توقف در میدان
جنگ و حتی گاهی
فرماندهی این
سربازان هم با
همان شاه محلی
یا حکمران آن
سرزمین بود. این
روش مخصوص برای
پاسبانی
مرزهای ایران
مخصوصآ در
برابر ترُکان
شرقی و غربی
در چند قرن پی
در پی بسیار
سودمند افتاد
و نیز همین
سبب شد که تازیان
چون از رخنه
جنوب غربی که
چنین سدّی در
برابر آن نبود
وارد ایران شدند
در آذربایجان
و گیلان و
مازندران و
خراسان که
بالعکس سدّ بسیار
استوار بود به
مانع بزرگ
برخوردند و
چندین سال برای
همین
حکمرانان محلی
و پاسبانان دلیر
مرزهای ایران
راه را بر ایشان
بست و چون دیگر
حکومت مرکزی
در ایران نبود
که ایشان را
دلیر کند و نیرو
بدهد و یاری
بفرستد
سرانجام از پای
درآمدند.
سامانیان
استقلال طلب و
ترُکان شرقی
اما
همین زمینه که
در چند قرن در
مرزهای شمال
شرقی یعنی در
ماوراءالنهر
فراهم شده و ریشه
گرفته بود
نخستین وسیله
را برای رهایی
ایران از چنگ
تازیان فراهم
کرد و پس از
کوششهای
فراوانی که
مردم این سرزمین
برای رهایی از
این قید
جانکاه کردند
سرانجام
بازماندگان یکی
از همین
خاتدانهای
محلی که در
ناحیه سامان
در خاک سمرقند
حکمرانی
مستقل داشتند
و بهمین جهت ایشان
را «سامان
خداه» یعنی «خداوندگار
سامان» میگفتند
مستقل شدند و
راه استقلال و
بیرون آمدن از
زیر بار خلیفه
تازی را بنواحی
دیگر ایران
آموختند و
سلسله دلیر و
ایراندوست
سامانی بدینگونه
فراهم شد.
سامانیان
همینکه استیلای
ترُکان غربی
را در دربار
بغداد دیدند و
متوجه خطر آن
شدند چاره را
در این دیدند
که ایشان هم
ترُکان شرقی
را بعنوان
مزدور و زرخرید
بخود بپذیرند
و از اوایل
قرن چهارم بدین
کار دست زدند،
غافل از اینکه
ترُکان ایل
خانی در 383 قمری
سلسله ایشان
را برخواهند
انداخت و حتی
زیردستانشان
البتگین و
سبکتگین که از
همان افسران
زرخرید ترُک
بودند به
پادشاهی
خواهند رسید و
اندک اندک سایر
طوایف ترُک به
ایران راه می یابند
و غز و
ترُکمانان و
سلجوقیان را
به پادشاهی میرسانند
و پس از آن
خوارزمشاهیان
و قراختاییان
که آنها نیز
ترُک بودند روی
کار می آیند و
ایشان هم راه
را بر مغول
باز میکنند و
مغول هم روزی
که از تاخت و
تازهای دیوانه
وار به سرزمین
خود برمیگردند
وسیله را برای
انتشار
ترُکان در
نواحی دیگر
فراهم میکنند.
ترُکان
ایرانی-
ترُکان غربی
اما
در این گیرودار
ترُکان شرقی
از
ماوراءالنهر
تجاوز نکرده و
به ایران
امروز نیامده
اند و یگانه
سبب آن بوده
است که
ترُکمانان در
خوارزم و
گرگان سر
راهشان را
گرفته اند و
نگذاشته اند
که از قلمرو ایشان
بگذرند وانگهی
ترُکان شرقی
جای آبادان و
حاصلخیزی را
برایگان بدست
آورده بودند،
نیرویی پرُ زورتر
از ایشان پیدا
نشد که ایشان
را از آن ناحیه
حاصلخیز پرُ
نعمت سواحل سیحون
و جیحون براند
و ترُکان غربی
بالعکس رانده
شده اند و نیروی
زورمندتری ایشان
را از سرزمین خود
بیرون کرده و
به ایران و
کشورهای غربی
آسیا رانده
است و بهمین
جهت بدلایل بسیار
همه ترُکانی
که در این
نواحی غربی جایگزین
شده اند از
همان ترُکان
غربی بوده
اند.
منبع:
- «تاریخ
اجتماعی و سیاسی
ایران» در
دوره معاصر،
نوشته
شادروان
استاد سعید نفیسی
.................. ................. ...............
ترُکان
در گستره
تاریخ
مغولستان
مبداء اقوام
زرد پوست می
باشد این
سرزمین چون
چشمه ای جاری
اقوام زرد پوست
را در سراسر
آسیای شرقی
گسترانید. سه
نژاد قابل
تفکیک در
مغولستان قرن
5 قبل ار
میلاد، نژاد
«مغول»، «ترُک» و
«تنگوت» می
باشد. درست در
همین دوران
«ینی سئی علیا»
و «مینوسنیسک»
و «آسیای میانه»
در دست اقوام
هند و اروپایی
«سارمات ها» و
«سیت ها» بود که
این اقوام از
اقوام ایرانی
محسوب می
شوند.(تالگرن)
این اقوام در
انتقال تمدن و
نحوه ذوب
فلزات مفرغ و
بعد ها آهن به
اقوام ساکن
مغولستان نقش
اصلی را بازی
کردند نقش
واسطه را در
این میان
طایفه ای ترُک
و مغول به نام
«هون» بازی کرد
که در تواریخ
چین به نام
«هیونگ نو ها»
معروفند. هون
ها اولین بار
در قرون 2و3
میلادی تهاجماتی
را به چین و پس
از آن از راه
جنوب روسیه به
اروپای غربی
آغاز کردند
اما اولین
باری که ترُک
ها (به قول
مورخان چینی
«توکیو ها») قدم
به تاریخ
نهادند قرن شش
میلادی بود.
«توکیو ها»
یا به قول
خودشان
«تورکوت» در
زبان مغولی به
معنای
نیرومند و قوی
است. این نامی
است که این
طوایف به
خودشان دادند
و بعدها به
کلیه اقوامی
که به زبان
این طوایف
صحبت می کردند
مانند «اوقوز
ها» و «قرقیز ها»
نام «ترُک»
داده شد(بارتولد)
ترُک ها زیر
سلطه «ژوان
ژوان ها» که
قومی مغول
بودند قرار
داشتند تا این
که «بومین
رییس ترُک ها»
ضد سلطه «ژوان
ژوان ها»
شورید و
مغولستان را
تصرف کرد.
بومین
خیلی زود مرُد
و دو پسرش به
نام های «موهان»
و «ایستمی»
امپراطوری
ترُک ها را
بین خود به دو
قسمت شرقی و
غربی تقسیم
کردند که قسمت
غربی سهم
«ایستمی» شد و
از این رو از
طرف غرب با
«هیاطله ها» که
قومی مغولی
بودند همسایه
شد. او برای از
پیش رو
برداستن
هیاطله ها با
خسرو
انوشیروان
پادشاه
ساسانی
قرارداد بست یکی
از دخترانش را
به او داد و با
کمک ساسانیان هیاطله
ها را از سر
راه برداشت و
ترُک ها سواحل
جیحون را تصرف
کردند خود این
پادشاه که در
زبان ترُکی،
«خاقان»
نامیده می شد بعد
ها به مدت
بیست سال با
ایران جنگید.
این
اولین اصطکاک
ترُک ها و
ایرانیان بود
اما به گفته
مورخ و زائر و
جهانگرد چینی
«هیوانتسانگ»
وضعیت ظاهر
ترُک ها به
شرح زیر است :
زلف های آنها
بلند است چشم
های بسار ریز
و گونه های
برجسته دارند
صورتشان تیره
است و از آن روی
که از کودکی
بر اسب سوارند
پاهایشان
خمیده است
هنگام سواری
بسیار
چالاکند ولی
هنگام راه
رفتن به خاطر
شکل پاهایشان
کند هستند
همگی زیر
چادرهایی از
نمد زندگی می
کنند مرتب کوچ
می کنند
شغلشان
دامداری و رمه
داری است صاحب
منصبان آنان
به ترتیب
اولویت «یبغو
تگین» و «تودون»
نامیده می
شوند مشاغل
آنان موروثی است
اسلحه آنان
کمان و نیزه و
شمشیر است در
نوک تیرک
هایشان کله
زرین یک گرگ
ماده را نصب
می کنند و
محافظان
خاقان را
«بوری» به معنای
گرگ میگویند
برای از دنیا
رفتگان گوسفند
یا اسب قربانی
می کنند در
هنگام مرگ
نزدیکان صورت
خود را با
خنجر می
خراشند تا خون
از آن جاری
شود و با اشک
مخلوط شود در
کنار قبر شخص
متوفی به
تعداد آدم
هایی که کشته
سنگ می گذارند
به اجنه و
ارواح و شمن
ها اعتقاد زیادی
دارند(ژولین)
خاقان
های شرقی به
زودی از چینی
ها شکست خوردند
و در چینی ها و
مغول ها حل
شدند و دیگر
اثری از آنها
در تاریخ
نماند. اما
خاقان های
غربی تا زمان
ظهور اسلام
حکومت می
کردند تا
اینکه از بین
رفتند و جای
آنها دولت های
محلی هم زبان
با «توکیو ها»
که نام ترُک
را به تبعیت
از توکیو ها
یدک می کشیدند
بر سر کار
آمدند تا
اینکه سلسه
سامانیان در
خراسان و
ماورالنهر به
حکومت رسیدند.
این سلسله به
جنگ با دولت
های محلی ترُک
بت پرست پرداختند
و به نام جهاد
بسیاری از این
ترُک ها را اسیر
کردند و به
ماوراءالنهر
آوردند این
تماس
سامانیان با
ترُک ها باعث
مسلمان شدن ترُک
های جیحون شد
و همین امر
درهای
امپراطوری
سامانیان و
جهان اسلام را
بر روی ترُک
ها گشود.
بسیاری
از سربازان
مزدور و اجیر
سامانیان ترُک
بودند و
بسیاری از
اینان به
بغداد
فرستاده شدند
و بنام غلامان
ترُک عصای دست
خلفا شدند در
زمان قیام
بابک که مادرش
آذربایجانی و
پدرش اهل
خوزستان بود
خلیفه معتصم
که اتفاقا
مادرش یک کنیز
ترُک(سغدی)
بود لشکریان
بسیاری از
ترُک ها به
سرکردگی
سرداران
ترُکی بنام
اشناس، ایتاخ
و بوغا(بغا) را
روانه
آذربایجان
کرد که فیروزی
در نهایت با
بابک بود تا
اینکه بابک به
دست هم رزم
سابقش(؟!)
افشین شاهزاده
ای از اشروسنه
یا فرغانه
ماوراءالنهر که
سردار خلیفه
شده بود شکست
یافت. در همین
زمان و در
کشاکش حکومت
سامانی و
اسکان عشایر
ترُک در
ماوراءالنهر
بسیاری از
اقوام ترُک
قرقیز، ازُبک
و ترُکمن به
ماوراءالنهر
وارد شدند.
اولین
سلسه ترُک که
در شرق ایران
تاسیس شد سلسله
غزنویان بود.
موسس غزنویان
از سرداران
ارتش ساسانی
«سبک تگین» یک
غلام ترُک
بود. در همین زمان
در سرزمین
امروزی
قرقیزستان
اقوامی به نام
«اوغوز» یا «غز»
که بعدها
ترُکمن
نامیده شدند و
با قرقیزهای
امروزی از یک
نژادند سکنی
گزیدند.
در
قرن یازدهم
میلادی «غز ها»
در سیرت
ترُکمن های
امروزی به ما
نشان می دهند
که گروهی از
ایلات و عشایر
می باشند که
به گفته رنه
گروسه این افراد
هیچ گذشته و
تاریخی
نداشته و بین
قبایل بیابان
گرد که تازه
مسلمان شده
بودند از همه
بی معرفت تر و
نادان تر
بودند. این
افراد اتحاد
چندانی نداشتند
و دائما به
مبارزه با
یکدیگر مشغول
بودند. این
افراد دو دسته
شدند گروهی از
طرف روسیه
جنوبی به
بالکان رفتند
همان راهی را
که با کمی
تاخیر «آوار
ها» و کمی پیش
از آنان
«بلغار ها» و «مجار
ها» طی کرده
بودند و در آنجا
بین اقوام
«سارمات» و
«اسلاو ها»
مستحیل شدند و
گروه دیگر به
سرکردگی شخصی
به نام «سلجوق
پسر دوقاق»
روانه ایران و
آسیای صغیر
شدند.
بنا
به گفته
بارتولد این
قوم(غز ها) از
اقوام مسلمان
شده ترُک وحشی
تر بودند. این
افراد وارد
قلمرو
غزنویان شدند
ولی از محمود
غزنوی شکست
یافتند اما
بعد ها مسعود
پسر محمود غزنوی
را شکست دادند
و تحت
فرماندهی
«طغرل بیک»
وارد نیشابور
شدند. طغرل
بیک ایران را
تصرف کرد و
اصفهان را
پایتخت خود
ساخت پس از آن
به بغداد رفت
و آنجا را از
چنگ سلاطین آل
بویه که خلیفه
را تحت قیومیت
خود در آورده
بودند به در
آورد. علت
پیروزی
ترُکان بر
ایران این بود
که در آن دوره
هیچ حکومت قوی
و متمرکزی در
ایران بر سر
کار نبود.
سلاطین
سلجوقی به
درستی
فهمیدند که
تمدن ایرانی
اسلامی از
آداب و رسوم
بیابان گردی
آنان برتر و
والا تر است
از این روی
خوی و خلق
تمدن ایرانی
را فرا گرفتند
و به جدّ به
مبارزه با
آداب صحرا نشینی
و هرج و مرج
طلبی ترُکان
برخاستند.
جانشین طغرل
بیک یعنی «آلب
ارسلان» در
پیکار ملازگرد
در ارمنستان
دیوژن(سپاه)
امپراطور
بیزانس را
شکست داد و
آناطولی را
مسخر کرد.
جانشین او ملک
شاه به همراه
وزیر کاردان
ایرانی خود
نظام الملک
قدرت سلسله
خود را تثبیت
کرد و به
مبارزه به
قبایل مهاجم و
بدوی ترُک در
مرزهای ایران
پرداخت و
قبایل و اقوام
«اوغوز» را که پیاپی
به مرزهای
ایران سرازیر
می شدند راهی
آناطولی و
آسیای صغیر
کرد.
آناطولی
، ترُکستان
جدید ؛ «عثمان»
از سلاله سلجوقیان
بنابراین
آناطولی به
ترُکستان
تازه ای تبدیل
شد ولی خطه
پارس و ایران
از ترُک شدن
رهایی یافت(گروسه)
در آسیای صغیر
تا دو قرن هرج
و مرج «غز ها» بر
پا یود تا
اینکه نهایتا
«عثمان» نامی
از سلاله
سلجوقیان
سلسله عثمانی
را تاسیس کرد.
در آسیای صغیر
و ترکیه
امروزی نژاد
ترُک کاملا
مستقر شد و
چوپان ترُکمن
جانشین زارع
بیزانسی شد.
از آن روی که
آناطولی از
لحاظ ارتفاع و
آب و هوا
ادامه
مرغزاران
آسیای علیا است
شرایط برای
این امر کاملا
مهیا بود اما
در ایران علی
رغم استقرار
ترُکان در
خراسان و آذربایجان
و اطراف همدان
عمق و متن ساکنان
آن ایرانی
باقی ماند(عین
جمله کتاب
امپراطوری
صحرانواردان
رنه گروسه
صفحه 267) در
خراسان به علت
استیلای
طولانی مدت
سامانیان و
رواج فرهنگ
شعر و شاعری
فارسی در
تمامی محافل
با این که
نژاد ترُک
اثرات زیادی
بر روی ظاهر
مردم گذاشت
ولی نتوانست
زبان مردم را
تعویض کند ولی
در آذربایجان
از آنجا که
دائما از آناطولی
دستجات
ترُکمن به
آذربایجان
گسیل می شدند
زبان ترُکی
جایگزین زبان
تاتی و طالشی
و کرُدی شد.
تاریخ ترُک ها
پیش از ورود
به ایران کاملا
مشخص است و
هیچ جنبه پنهانی
ندارد.
منبع:
- سایت
"farsi.iranahayer.com".
.................. ................. ...............
در
مورد ترُکان
غزنوی نوشتاری
داریم بصورت
پ.د.اف، از امیر
حسین خنجی و
با تشکر از ایشان
و www.irantarikh.com
.
- "فرزندان
سبکتگین غزنوی
راهگشایان
حاکمیت تُرکان
در ایران" (روی
کدها کلیک کنید)
- "فرزندان
سبکتگین غزنوی، مسعود
غزنوی بعد از
محمود"
(پژوهش،
گردآوری،
تدوین و
پیرایش از سروش
آذرت / 24 آذر 1392 / 15
دسامبر 2013
میلادی)
.................. ................. ............... ...............
............
"المقنع" پیغمبر
نقابدار" ، سازنده
ماه نخشب در
خراسان بزرگ ،
اثری از:
استاد سعید نفیسی/
"استاد سیس"
از سرهنگان ابومسلم
خراسانی/
با تشکر
از سایت "farsi.iranahayer.com"، و
از سایت irantarikh.com "، و از
بازماندگان
شادروان سعید نفیسی
/ سایت خانه و
خاطره / سروش
آذرت / 24 آذر 1392 خورشیدی/
15 دسامبر 2013 میلادی/